بحث:رفاهزدگی و تجملگرایی در قرآن
کارکردهای متضاد ثروت
امور مادی و دنیوی، کارکردهای متضادی دارند. از این رو، میتواند عامل عروج یا سقوط آدمی شود. همان چیزی که بستری برای تحقق خدایی و متاله شدن بشر است، همان چیز میتواند موجب تباهی و نابودی وی شود.
این که آیات قرآنی، به دنیا با دو رویکرد متضاد نگاه میکنند و در همان حال که آن را فرصت استثنایی برای بشر جهت رسیدن به مقام خلافت الهی بر میشمارد، مهمترین مانع در سر راه این هدف میداند، به این معناست که در هر امر دنیوی برای انسان مسیر تقوا و فجور وجود دارد.[۱] از نظر قرآن، ثروت و اقتصاد نیز کارکردهای متضادی با توجه به نوع تعامل و بهرهبرداری انسان از آن دارد. همین اقتصاد و ثروت مهمترین عامل برای انجام تکالیف و مأموریتهای بشری در زمین و در همان حال مهمترین موانع در سر راه کمال یابی بشر میباشد. دنیا و ثروت زمانی که در مسیر شکرگزاری یعنی رسیدن به کمال مطلق، متاله، خدایی و ربانی شدن مورد استفاده قرار گیرد، بهترین ابزار در دست انسان است؛ اما اگر موجبات سرمستی و سرگرم شدن به آن و گمراهی از هدف و یا دور شدن از آن را فراهم آورد، بدترین دشمن انسان و انسانیت خواهد بود.[۲]
ثروت، به عنوان هدف
نگره انسان به هر چیزی به آن معنای خاصی را میبخشد. زاویه نگرش انسان به هر چیزی همان نیت و انگیزه وی را نیز شکل میدهد. بر این اساس، نیت انسان به امور دینوی میتواند ابزاری یا اصیل باشد. به این معنا که هر چیزی میتواند برای انسان به عنوان اصل و هدف غایی مطرح باشد یا به عنوان یک ابزار مورد استفاده قرار گیرد. بر پایه آموزههای وحیانی قرآن، هدف از آفرینش انسان، رسیدن به مقام خلافت الهی و مظهریت در ربوبیت است. بر این اساس، دنیا و زندگی دنیوی برای انسان تنها یک فرصت استثنایی برای شدن است و هدف اصلی در دنیا تحقق نخواهد یافت؛ بلکه دنیا گذرگاه و ابزار رسیدن است. آن چه اصالت دارد و میبایست به عنوان غایت مورد نظر قرار گیرد، خدایی شدن و ظهور در مظهریت و رسیدن به کمال مطلق در آخرت است.
بر اساس این نگره قرآنی، ثروت و اقتصاد هر چند که ابزاری بسیار مهم و کار آمد و حتی به عنوان قوام جامعه[۳] میباشد، ولی هرگز اصیل و هدف غایی شمرده نمیشود و نگاه انسان میبایست به آن، نگاه ابزاری باشد. با این همه برخی از انسانها بر خلاف فلسفه آفرینش فکر و عمل میکنند. این گونه است که دنیا و ثروت برای آنان اصالت مییابد و به عنوان هدف غایی شناسایی میشود و تمام تلاش انسان مصروف این میگردد تا به آن دست یابد؛ زیرا کمال خود را در آسایش و آرامشی میداند که در سایه ثروت و اقتصاد شکوفا به دست میآید.[۴]
ثروت، مایه لهو و بیهودگی
ثروت برای کسانی که دنیا و زندگی آن اصل میباشد، هدف غایی شناخته میشود و تمام تلاش این کسان مصروف آن میگردد تا ثروتی را جمع آورند و با آن سعادت و خوشبختی خود را در دنیا تضمین کنند. این گونه است که تمام تواناییها و استعدادهای سرشته در ذات خویش را برای تولید بیشتر ثروت و انباشت آن مصروف میدارند. از آن جایی که برای آخرت اصالتی قایل نیستند و هدف دیگری را در نظر ندارند، به هر چیزی تمسک میجویند تا به انباشت ثروت و در حقیقت تضمین سعادت و خوشبختی خود کمک کنند. این گونه است که تجاوز به حقوق دیگران و مصادره ثروت آنان از راههای ستمگرانه و بیدادگرایانه امری طبیعی جلوه گر میشود.
البته برای این که به نوعی از امنیت برسند، برخی از قوانین را مراعات میکنند. اما تدوین این قوانین و عمل و اجرای آن تنها تا زمانی است که مصلحت اقتضا میکند و هر گاه شرایط را به گونه ای تحلیل کنند که تجاوز وتعدی به حقوق دیگران، حریم امنیت آنان را مخدوش نمیسازد، به این کار ادامه میدهند و تنها زمانی به قانون پای بندی خود را اعلام میدارند که تنها در این چارچوب میتوانند سعادت خویش را تأمین و تضمین کنند. کسانی که به ثروت دست یافتند، با تکاثر وانباشت آن میکوشند تا سعادت خود را تضمین کنند. اما هر گاه این ثروت به اندازه ای باشد که غرق در آن باشند و هیچ گونه احساس کمبود و یا خطری وجود نداشته باشد؛ به گونه ای که هر چه هزینه کنند، این ثروت انبوه آنان را پایانی نیست، در آن زمان سرمست از ثروت به لودگی و بیهودگی گرفتار میشوند و به لهو و لعب مشغول میشوند.[۵]
باده سرمستی
ثروت برای متنعمان و سرمایه داران بزرگ، همانند زیاده روی در شراب خواری، مستی میآورد و آنان را به چنان سرمستی میکشاند که هیچ کس را بنده نیستند و به هیچ قانونی محدود نمیشوند. این گونه است که هنجارهای قانونی و ارزشی جامعه را به سخریه میگیرند.
خداوند در آیاتی از این افراد به عنوان مترف یاد میکند. ترف به معنای تنعم برخورداری از نعمت است و مترف کسی است که از نعمت فراوان و رفاه بسیار برخوردار باشد به گونهای که او را سرمست سازد و به طغیان کشاند.[۶] صاحب مجمع البحرین میگوید: مترف به کسی گفته میشود که در استفاده از لذائذ و خوشیها زیاده روی کند و وقتی میگویند فلانی را نعمت مترف کرده یعنی: او را به طغیان و عیاشی واداشت.
البته مترفان در بسیاری از موارد فرزندان ثروتمندان هستند؛ زیرا جمعآوری ثروت نیازمند فعالیتهای اقتصادی و همت بسیار عالی است. از این رو، بسیاری از ثروتمندان همواره دغدغه جمعآوری و شمارش را دارند؛ چراکه آسایش و آرامش و جاودانگی را در آن میجوید.[۷] اما فرزندان ثروتمندان، در آسایش و آرامش رشد میکنند و رنج و سختی جمعآوری ثروت را تحمل نکردهاند. اینان چون در ناز و نعمت و بهرهمندی از لذتهای بسیار پرورش یافتهاند و بیرنج و درد زندگی را گذراندهاند، به عنوان مترف شناخته میشوند. از این روست که مفسران در تعریف مترف به پرورش شخص در ناز و نعمت و لذت توجه میدهند.[۸] این در حالی است که بسیاری از ثروتمندان در چنین تنعم و لذتی رشد نکردهاند؛ مگر آنکه ثروتی از گذشتگان به ارث برده باشند.
به هر حال، مترف، به هر سرمایه دار و ثروتمندی گفته نمیشود، بلکه مترف کسی است که در ناز و نعمت و لذت پرورش و رشد یافته است، یا مترف کسی است که در نعمتهای مادی و لذتهای دنیوی فرو رفته و سرمست از ثروت و لذت از معنویات غافل میباشد.[۹] از تعریفی که بیان شد این معنا به دست میآید که مترف، کسی است که ثروت او را سرمست کرده و لذتهای مادی او را از معنویات غافل ساخته است. بر این اساس میتوان گفت مترف کسی است که باده سرمستی در سرش افتاده و لذت دنیا او را از همه چیز به ویژه معنویات و اهداف انسانی و الهی غافل ساخته است.
بنابراین، باده گساران مست ثروت، چیزی جز لذت را نمیفهمند و تجربه ای از درد و رنج ندارند و میتوان آنان را انسانهای بیدردی دانست که از انسانیت چیزی جز لذت نمیشناسند. از سوی دیگر، بر اساس آن چه گفته شد باید گفت که مترفان، دارای فرهنگ خاص خود هستند؛ زیرا سخن از پرورش یافتن در محیط و فضایی است که جز لذت نمیشناسند و تجربه ای ندارد. اینان معنایی که از زندگی و مفهوم آن میشناسند، لذت و سرمستی است. از این روست که به مال و ثروتهای خداداد و منشای آن بیتوجه هستند.[۱۰].[۱۱]
فرهنگ مترفان سرمست از باده لذت
اگر بخواهیم فرهنگ مترفان را بشناسیم میبایست به این نکته توجه دهیم که آنان قایل به اصالت لذت هستند. آنان از ثروت جز لذت آن نمیشناسند و هر چیزی را برای لذت بیشتر میجویند. این گونه است که تنها به هوسها و تمایلات نفسانی خویش پاسخ میدهند و در اطاعت از هواهای نفسانی تلاش میکنند. خوشگذرانی به عنوان هدف نهایی و غایی در زندگی آنان مطرح میباشد.[۱۲] از این روست که دور زدن قانون و هنجارها در میان ایشان یک روش و اصل است؛ زیرا نمیتوانند در چارچوب قانون و هنجارها به همه خواستههای نفسانی و لذتهای خویش پاسخ دهند. پس روحیه تجاوزگری و تجاوز به قانون و حقوق دیگران و هنجارها در اینان وجود دارد.
از دیگر روحیات ایشان میتوان به روحیه تفاخر و فخر فروشی به دیگران[۱۳]، تکبر و خوبرتربینی و استکبار نسبت به دیگران[۱۴]، مخالفت با آخرتگرایی و تاصیل آخرت بر دنیا و قوانین و احکام عقلانی و وحیانی[۱۵]، ستمگری و ظلم به مردمان[۱۶]، غرور و خودپسندی[۱۷] و بدتر از همه فسق و فجور است. به این معنا که در هنجارشکنی چنان بیپروا هستند که حتی مراعات ظاهر نمیکنند و با پوست اندازی چهره کریه و زشت خویش را به نمایش میگذارند و به طور علنی و هویدا گناه و بدکاری پیشه میگیرند.[۱۸] این گونه است سرمستان باده ثروت و رفاه زدگان وادی هوس و قدرت، نه تنها اهل فساد و افساد هستند و زمین و جامعه و محیط زیست و اجتماع را به تباهی برای هوسهای خویش به تباهی میکشند.[۱۹] بلکه با رفتارهای زشت و نمایش بدکاری در جامعه،هرزگی را دامن زده و ارزشهای اجتماعی جامعه را به سخریه میگیرند و فاسقانه رفتار میکنند.[۲۰] اگر بخواهیم بر اساس آیات قرآنی و کاربرد واژه اتراف در آیات هشت گانه به یک جمعبندی در حوزه فرهنگ و شخصیت مترفان برسیم، باید آنان را عیاشان طغیانگر بدانیم که ثروت آنان را مست کرده و پرورش نادرست و زیاده روی در لذتطلبی، عنان اختیار از ایشان بریده است.
به تعبیر امیرمؤمنان علی(ع) مترف کسی است که پهلوهایش از پرخوری باد کرده و تنها کارش پر کردن و خالی کردن شکم است. اینان به هیچ چیز رحم نمیکنند و حتی مال خدا "بیت المال" را همانند شتری که با ولع، علفهای بهاری را میچرد، میچرند تا آنکه آنچه تابیده بود باز شده و کردارش بر او پیشی میگیرد و شکم پرستی او آشکار میگردد.[۲۱] ابن خلدون در فصل هیجدهم باب دوم از مقدمه تاریخ خود تحت عنوان «فراخی معیشت و تجمل و فرورفتن در ناز نعمت» مینویسد که چگونه خداوندان ناز و نعمت و توانگران در آسایش و فراخی معیشت، با روحیه تن پروری عادات میکنند و شیوههای پادشاهی در ساختمانها و پوشیدنیهای نیکو را در پیش میگیرند و به عیاشی و طغیانگری مشغول میشوند و خوی و طبیعت دیگری میگیرند و این گونه راه تباهی و نیستی را میپیمایند. در حقیقت انسانهایی که تن پروری و عیاشی و تلذذ دنیوی را پیشه خود میکنند، از انسانیت خارج و بیرون میروند و همانند حیوانات تنها به تلذذ رو میآورند و از معنویات و انسانیت غافل میشوند.
لذت جویی لجام گسیخته و تجملگرایی در زندگی، روحیه مسئولیتپذیری و عواطف انسانی را سخت تضعیف یا نابود میسازد و در نتیجه مترفان نه توجهی به محرومان و نیازمندان خواهند داشت و نه مشارکتی در کارهای خیر از خود نشان میدهند. از این روست که خداوند آنان را انسانهای بخیل[۲۲] معرفی میکند که تنها در اندیشه تکاثر و جمع ثروت هستند.[۲۳] همچنین شادمانی غرورآمیز آنان در زندگی دنیا به سبب رفاه زدگی و ثروت بیشمار که فکر و جانشان را در برگرفته است[۲۴] نمیگذارد تا غم و درد دیگران را به خود راه دهند و از روحیه همدردی به دیگران برخوردار نیستند. قرآن کریم در آیه ۷۶ سوره قصص، با اشاره به شادمانی همراه غرور قارون به هنگام رفاه زدگی اش، چنین روحیه ای را مانع کمک قارون به هموطنان خویش و رفع نیازهای اقتصادی آنان میداند.
زندگی اترافی و اشرافی، از چند جهت فساد اخلاقی و رفتاری در پی دارد. از یک سو غرق شدن در شهوتها و هوسها و زیاده روی در لذات جسمانی، مجالی برای اندیشه در کمالات معنوی و انسانی و توجه به بعد روحی باقی نمیگذارد و راه را برای تهذیب اخلاقی میبندد.[۲۵] به ویژه آنکه افتادن در دام هوسها و لذت جوییها، نور و نیروی خرد را سخت ناتوان میکند و پذیرش دعوت ادیان و مصلحان را دشوار میسازد. از این روست که قرآن کریم، یکی از ویژگی مترفان را، انکار حق و اعراض از آن[۲۶] و مقابله با پیامبران و مصلحان اجتماعی بیان میدارد[۲۷]. از سوی دیگر، حفظ این موقعیت و تداوم بیشترآن مستلزم یا همراه رذیلتهای اخلاقی همچون آزمندی، طمع و بخل است[۲۸]. از جنبههای دیگر، پرداختن به تجملات و کامجوییها نیز غالباً همراه با ناشایستهای اخلاقی و رفتاری همچون فخرفروشی، خودبرتربینی و بیبندوباری خواهد بود و از این رو، قرآن کریم، مترفان را مفسد و فاسق معرفی میکند.
هنگامی که زرق و برقهای مادّی، پرخرجیها و گرایش به زندگیهای تجملی گسترش یافت، هزینههای مصرف بالامیرود و دخل و خرج ناهماهنگ میشود. این افراد برای همگامی با زندگی و تأمین مخارج متنوع و سنگین آن، خود را ملزم به رعایت ضوابط و ارزشها نمیبینند. اینجاست که تجمل و زندگی اشرافی، آشیانه فساد میشود و در سایه خود، انواع کژیها و مفاسد را پرورش میدهد. به هر حال، مترفان در هر جامعه ای منشا غالب مفاسد اجتماعی هستند؛ چراکه در ناز و نعمت و عیش و نوش و هوس غرق هستند. از این روست که هر نغمه اصلاحی و انسانی و اخلاقی در گوش آنها ناهنجار است و به همین دلیل همیشه در صف اول در مقابل پیامبران ایستاده بودند و دعوت آنها را که به نفع عدل و داد و حمایت از مستضعفان بوده همیشه بر ضد خود میبینند. روی این اصل در آیه ۱۶ سوره اسراء از آنان به خصوص یاد شده است؛ زیرا که ریشه اصلی فساد همین گروه از اجتماع هستند.[۲۹]
به سخن دیگر، باده سرمستی که این گروه از ثروتمندان بیدرد و رفاه زده سر میکشند، جز طغیان، فساد، نابهنجاری، بدکاری، زشت کاری، فسق و فجور آشکار و تباهی مطلق برای جامعه ثمری ندارد. از این روست که خداوند به مردمان هشدار میدهد که از ثروت به درستی بهره گیرند و اجازه ندهند تا ثروت ایشان را به روحیه و فرهنگی سوق دهد که جز تباهی بهره ای ندارد. فرهنگی که در مناطق اعیانی و به تعبیر امروزی بالاشهری رواج مییابد، برخاسته از فرهنگ اشرافی اترافی است که فرزندان عیاش و طغیانگر تحویل جامعه میدهد و اسباب زحمت خود و جامعه میشوند. بیشترین جرم، بدترین، زشتترین و بزرگترین مجرمان، بزهکاران و هنجارشکنان را میتوان در این طبقه اجتماعی عیاش رفاه زده و طغیان گر یافت که جز اختلال در اصول ارزشی جامعه و هنجارهای اجتماعی و دینی و فرهنگی رفتاری دیگری ندارند. بنابراین، مقابله با رفاه زدگی و اتراف میبایست در دستور همه مسئولان جامعه به ویژه رهبران و ثروت مندان قرار گیرد تا اجازه داده نشود نسلی پرورش یابند که بیت المال را مانند سبزه بهاری میچرند و به عیاشی با پول خود و دیگران مشغول میشوند و طغیان را پیشه خود میسازند.[۳۰]
مترفان مفسدان اقتصادی در اجتماع
یکی از اصطلاحات اقتصادی قرآن، واژه اتراف است که ناظر به نوعی سبک زندگی برخاسته از بینش و فلسفه نادرست نسبت به هستی است. مترفان زندگی در ناز و نعمت را در راستای اصالت لذت و تقدم ارزشی زندگی دنیوی بر اخروی در پیش میگیرند. اموال بسیار و رفاه زدگی موجب میشود تا نسبت به مسایل بسیاری بیخیال کرده و به نابهنجاری و فساد گرایش یابد؛ زیرا طبیعت استغنا و احساس بینیازی چنان که قرآن میفرماید طغیان گری است. بنابراین، مترفان رفاه زدگانی هستند که فساد و بیخیالی در آنان نهادینه میشود. از نظر آموزههای وحیانی قرآن، مترفان این انسانهای بسیار پولدار، غرق در لذات، خوشگذران بیخیال، بیغم و بیدرد، نه تنها کمکی به قوام بخشی اقتصاد اجتماع نمیکنند، بلکه یکی از مهمترین فعالان زیانکار در عرصه اقتصادی هستند که به خود حقیقی خویش و اجتماع ظلم میکنند؛ زیرا شاخص مترفان، افزون بر دارایی و سرمایه بسیار، خوشگذرانی و زندگی در ناز و نعمت بسیار و بیخیالی نسبت به مسایل اساسی و اصلی زندگی است که به طور طبیعی هر کاری که دلشان بخواهد انجام میدهند و این گونه نه تنها در چارچوب قانون عمل نمیکنند، بلکه قانون شکن بوده و حتی هنجارها و ارزشهای اجتماعی را نادیده گرفته و با تجاوزگری و هنجارشکنی اوضاع اخلاقی و فکری و فرهنگی اجتماع را نیز به هم میریزند. از همین روست که وقتی در فرهنگ عربی گفته میشود: اترف الرجل؛ یعنی مرد در ارتکاب گناه اصرار ورزید؛ یا وقتی گفته میشود، اترف المال؛ یعنی مال و ثروت او را به فساد کشانید و او را بیخیال کرد.
به نظر میرسد که اصل «ترف» با واژه «ریف» در اشتقاق کبیر نزدیک است؛ زیرا «ریف» به معنای محیط روستایی است که چشم اندازی فراخ و گشایش همراه با فراوانی نعمت از امول در آن فراهم باشد؛ زیرا واژه «تریف» به معنای در آمدن به روستای باز با چشم انداز فراخ و گسترده گفته میشود. به هر حال، از نظر آموزههای وحیانی قرآن، مترفان طبقه ای از طبقات اجتماعی هستند که به سبب سرمایه بسیار در ناز و نعمت زندگی کرده و نسبت به مسایل مهم و اساسی خویش و اجتماع بیخیال بوده و به سبب همین بیخیالی، به فساد و طغیان و هنجارشکنی و قانون شکنی اقدام میکنند؛ زیرا از نظر قرآن، حالت استغنا و احساس بینیازی یکی از مهمترین علل و عوامل طغیان گری نسبت به قانون و هنجارها است. خدا میفرماید: ﴿كَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَى * أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى﴾[۳۱]
خدا از پیامبرش میخواهد به چنین کسانی که گرفتار احساس بینیاز و استغنا هستند، توجه و اهتمامی نداشته باشد، چون ظرفیت پاک شوندگی و تزکیه را نداشته وهیچ ترس و خشیت از خدا نداشته و به سمت حق شتاب نمیورزد. پس پیامبر(ص) نباید وقت و عمر خویش را با این دسته از افراد تلف کند و خود را به ایشان مشغول و سرگرم دارد که حق در ایشان تاثیری نمیگذارد.[۳۲] همچنین از نظر قرآن، کسانی که گرفتار احساس کاذب بینیازی به سبب مال زیاد و ثروت بسیار هستند، به سبب آنکه پاداشهای نیک اخروی را انکار و تکذیب میکنند، نسبت به مردم نیازمند بیخیال بوده و حاضر نیستند کمک مالی به فقیران و نیازمندان داشته باشند و با بخل ورزی تلاش میکنند که ثروت خویش را حفظ و صیانت کنند؛ در حالی که همین خدایی که برای آزمون به ایشان ثروت و دارایی داده است، میتواند به سادگی و آسانی آنان را به عسر و رنج افکند به طوری که مال و ثروت ایشان در هنگام هلاک به کارش نیاید.[۳۳] خدا به مترفان بیخیال و فسادانگیز طغیانگر هشدار میدهد که اگر فرصتی به آنان داده میشود تنها در سایه سنت الهی اتمام حجت نسبت به همگان است؛ و گرنه مترفان پس از اتمامحجّت بر آنان به عذاب الهی دچار میشوند و این گونه نیست که مال و ثروت آنان را از عذاب الهی دور سازد.[۳۴].[۳۵]
روانشناسی شخصیت مترفان
با توجه به آیاتی که بیان شد معلوم میشود قرآن برای تبیین رفتارشناسی مترفان به روانشناسی شخصیت آنان پرداخته است که از جمله مهمترین عامل در رویه خوشگذرانی، بیخیالی، بخل ورزی و دیگر رفتارهای طغیانی و فسادانگیز و نابهنجار آنان، همان احساس کاذب استغنا و بینیازی است[۳۶]؛ در حالی که از نظر آموزههای وحیانی قرآن، حقیقت همه هستی از جمله انسانها، فقر ذاتی است که انسان دایم برای بقا و ادامه زیست هم چون زمان ایجاد نیاز به افاضات خدای غنی حمید دارد.[۳۷]
در این جا بر اساس آموزههای وحیانی قرآن، به برخی از توهمات و خیالات باطلی اشاره میشود که مترفان بر اساس آن فلسفه و سبک زندگی خود را سامان دادهاند:
- ثروت و قدرت معیار ارزش گذاری: از نظر مترفان، آن چه ملاک و معیار ارزشگذاری در اجتماع انسانی است، همان ثروت و قدرتی است که توسط فرزندان به ویژه پسران برای آدمی تحقق مییابد. پس هر که از دارایی و ثروت بیش تری برخوردار باشد به همان میزان از کرامت و ارزش بیش تری برخوردار خواهد بود و باید این امتیازات در اجتماع مد نظر قرار گیرد.[۳۸]
- ثروت معیار عنایت الهی: از نظر مترفان، ثروت معیار عنایت الهی است؛ بنابراین از آن جایی که پیامبران از نظر ثروت و قدرت در پایه مترفان نیستند، نمیتوانند رسولان الهی باشند و بر همین اساس آنان را تکذیب میکنند.[۳۹]
- ثروت معیار رهایی از عذاب الهی: از نظر مترفان، ثروت همان طوری که معیاری برای نشان دادن ارج و قرب انسان به خدا است، همچنین بیانگر این معنا است که خدا به این دسته عنایت خاصی داشته و ایشان را عذاب نخواهد کرد و ایشان از عذاب دنیوی و اخروی الهی در امان خواهند بود. البته خدا به ایشان هشدار میدهد که اگر از این بینش ونگرش رها نشوند، باید خود را برای عذابی در آخرت آماده کنند که استغاثه ایشان به جای نمیرسد و فریادرسی نخواهند یافت.[۴۰] باید یاد آور شد که واژه «یجئرون» به معنای استغاثه است.[۴۱] خدا همچنین به آنان هشدار میدهد که نه تنها عذاب الهی در آخرت برای آنان رقم خواهد خورد، بلکه در همین دنیا چنان گرفتار میشوند که مورد استهزاء و تمسخر خدا قرار میگیرند؛ زیرا از خانه و ثروت خویش باید بگریزند در حالی راه گریزی ندارند[۴۲]؛ زیرا جمله جمله «لاترکضوا وارجعوا» از باب استهزا از سوی خدا بیان شده است. [۴۳]
- جاودانگی نعمت دنیوی: قرآن بیان میکند مترفان بر این اعتقاد و باورند که نعمتهای ایشان در دنیا جاودانه خواهد بود و هرگز از دست نمیرود.[۴۴]
- غفلت از اهداف آفرینش: مترفان مردمانی غافل نسبت به هدف دار بودن نظام هستی هستند.[۴۵]
- غفلت از آخرت: غفلت مترفان از نظام حسابرسی دقیق اعمال و کیفر و پاداش آخرتی از دیگر خصوصیات ایشان است که در آیات قرآنی بیان شده است.[۴۶] گفتنی است مرجع ضمیر در «قلوبهم» کفّار است [۴۷] و معنای «غمرة» در آیه ۶۳، غفلت است. [۴۸]
- غفلت از رزاقیت خدا: مترفان علم و عمل خویش را عامل افزایش ثروت خویش میدانند و بر همین اساس، از تقسیم روزی به دست خدا و رزاقیت او غافل هستند.[۴۹]
- بی خیالی: از نظر قرآن، مترفان انسانهای بیخیال و بیغم و دردی هستند که هیچ توجهی به وضعیت دیگران ندارند. از همین روست که نسبت به این دسته از ثروتمندان خدا، واژه اتراف را به کار برده است؛ اما جالب است که خدا در همین دنیا کاری میکند تا دچار اضطرابی شدید و ناگهانی شوند به طوری که نتوانند راهی برای برونرفت از آن بیابند.[۵۰] گفتنی است که معنای «یرکضون» فرار با سرعت به سبب ترس از عقوبت و دشمن است. [۵۱] این فرار ناگهانی میتواند دلیل بر وجود اضطراب و وحشت باشد.
- بخل ورزی: اصولا کسی که مدعی استغنا و احساس بینیازی حتی از خدا است، چنین فردی اهل بخل ورزی است و با بیخیالی و بیغمی خویش هرگز غم فقیران و گرسنگان را نمیخورد.[۵۲]
- منکر قیامت: از نظر قرآن، مترفان و کسانی که احساس بینیازی میکنند، منکر قیامت بوده و دنبال نیکی در حق دیگران و کسب پاداش اخروی نیستند.
- ظلم: از دیگر خصوصیات و ویژگیهای مترفان ظلم و ستم در حق دیگران و عدالت خواری است؛ زیرا مترفان به فساد گرایش داشته و به حق و حقوق خویش قانع نبوده و بیخیال قانون و اخلاق و مانند آن هستند. از همین روست که خود ایشان در روز قیامت به ظالم بودن خویش اقرار میکنند در حالی که چاره ای ندارند و توان رهایی از خشم و آتش دوزخ را نخواهند داشت.[۵۳]
- فساد: مترفان، مردمانی فاسد و فسادکننده در زمین هستند؛ زیرا آنان نه تنها به اقتصاد به عنوان ستون استوار اجتماع ضربه میزنند، بلکه با رویههای نادرست غیر قانونی و هنجارشکنی مستانه خویش اجتماع را به تباهی سوق میدهند و حتی با استخراج و رفتارهای غیرطبیعی به محیط زیست نیز ضربه میزنند.[۵۴]
- غفلت از آخرت: مترفان به سبب امکانات بسیار مادی گرفتار اصالت لذت بوده و از آخرت و ایمان و عمل صالح غافل میشوند.[۵۵]
- تعصب: از خصوصیات اخلاقی و روان شناختی مترفان، تعصب آنان به امتیازات و عقاید و افکار طبقه خویش است.[۵۶]
- گناهکاری: از نظر قرآن، خلاف شریعت و اصول اسلام رفتار کردن از ویژگیهای مترفان است.[۵۷]
- جرم ورزی: مترفان نه تنها گناه میکنند، بلکه بر خلاف قانون رفتار کرده و اعمال مجرمانه و بزهکارانه دارند.
- لجاجت: مترفان انسانهایی بیمنطق و لجوج هستند و تنها به سنتهای قومی و فرهنگی و تقلید کورکورانه گرایش دارند.[۵۸]
- مکر و حیله گری: از دیگر خصوصیات مترفان باید به مکر و حیله گری آنان اشاره کرد.[۵۹]
- نسیان و فراموشی: مترفان به سبب بدمستی و خوشگذرانی نسبت به موعظه و تذکرات توجهی نداشته و هماره دچار نسیان و فراموشی هستند.[۶۰]
- تقلید کورکورانه: مترفان با توجه به وضعیت خوب و امکانات مادی بسیار بر این باورند که رویه آنان درست بوده و باید همان راهی را بروند که پدران ایشان رفتهاند. این گونه است که با محافظه کاری نسبت به هر گونه تغییری در اندیشه و ایمان و بینش و نگرش مخالفت کرده و با تقلید کورکورانه به مخالفت با پیامبران و دعوتهای آنان میپردازند.
- کفرورزی: چنان که گفته شد، مترفان به محافظه کاری و تقلید کورکورانه از سنتها و عقاید نیاکان گرایش داشته و نسبت به حق و دعوت پیامبران کافر هستند.[۶۱]
- ناسپاسی: مترفان اهل سپاس و شکرگزاری نیستند. بر همین اساس نه نعمت را در جای مناسب آن استفاده میکنند و نه شاکر خدایی هستند که این نعمتها را در اختیار ایشان گذاشته است.[۶۲]
- اسراف: از دیگر خصوصیات اخلاقی و رفتاری مترفان میتوان به اسراف اشاره کرد.[۶۳]
- اضلال: مترفان نه تنها خود گمراه هستند بلکه عامل گمراهی دیگران میشوند که از ایشان و شیوه زندگی آنان پیروی و اطاعت میکنند.[۶۴]
- تفاخر: فخرفروشی از دیگر خصوصیات زشت مترفان است، به طوری که همه جا مال و ثروت خویش را به رخ دیگران میکشند.[۶۵]
- خودپسندی و عجب: مترفان همچنین گرفتار خودپسندی و عجب هستند و در ارتباطات عمومی این را به انواع گوناگون به نمایش میگذارند و به خودنمایی رو میآورند.[۶۶]
- تکبر: مترفان، مردمانی متکبّر و دارای رفتاری متکبّرانه در اجتماع هستند.[۶۷]
- شرک ورزی: مترفان از نظر اعتقادی مشرک هستند و به توحید اعتقادی ندارند.[۶۸]
- اجتناب از اطعام به نیازمندان: از خصوصیت اخلاقی مترفان این است که از هر گونه بذل و بخشش حتی طعام نسبت به نیازمندان و مسکینان ناتوان خودداری میکنند و اجازه میدهند تا آنان از گرسنگی بمیرند؛ زیرا اتراف آنان را به مردمی به خیال و بیغم و درد نسبت به دیگران تبدیل کرده است.[۶۹]
- مرتجع و سنت گرا: مترفان مردمانی مرتجع هستند که به سنتهای باطل و تقلیدی اهتمام میورزند و حاضر به پذیرش ایمان و حقایق و دعوت پیامبران نمیشوند.[۷۰]
- اتهام زنی: تهمت و اتهام زنی نسبت به پیامبران و اهل حق از دیگر خصوصیات زشت مترفان است.[۷۱]
- تکاثرگرایی: از دیگر خصوصیات مترفان جمعآوری هر چه بیشتر قدرت و ثروت و تکاثرگرایی است.[۷۲]
- جهاد گریزی: رفاه زدگی و زندگی در ناز و نعمت مترفان را از حضور در جهاد باز میدارد و آنان حاضر به مشارکت در عرصههای سخت جهادی نیستند.[۷۳]
- حق ناپذیری: مال و ثروت زیاد و احساس استغنا و بینیازی مترفان را به انسانهای حق ناپذیر تبدیل کرده است.[۷۴]
- دشنام گویی: مترفان به سبب خودبرتربینی نسبت به دیگران از جمله پیامبران مواضع سخت و شدیدی را اتخاذ کرده و در محافل خویش به دشنام گویی میپردازند.[۷۵]
- سرمستی: مترفان سرمست از دارایی و ثروت خویش هستند و به فرح و رفتارهای هیجانی افراطی گرایش دارند.[۷۶]
- فسق و نابهنجاری: مترفان گرفتار فسق و رفتارهای اجتماعی نابهنجار و آشکار هستند و از هنجارشکنی ابایی ندارند.[۷۷]
- حزن و اندوه واقعی: مترفان هر چند به ظاهر گرفتار خوشی و خوشگذرانی هستند، ولی این به معنای خوشبختی و آرامش نیست؛ زیرا خدا ایشان را به اندوه و حزن واقعی دچار میکند[۷۸]؛ زیرا اصل «ابلاس» در کلام و نظر بعضی از عرب، حزن بر چیزی و پشیمانی از آن است.[۷۹]
- حسرت و پشیمانی: خدا در بیان آثار اتراف به این نکته توجه میدهد که ایشان گرفتار حسرت و پشیمانی واقعی میشوند که هیچ سودی برای آنان نخواهد داشت[۸۰]؛ زیرا یکی از معانی «مبلسون» حسرت، یأس و ناامیدی است.[۸۱]
- ذلت و خذلان: از نظر قرآن، مترفان گرفتار ذلت و خذلان واقعی هستند[۸۲]؛ زیرا برخی گفتهاند که مقصود از «مبلسون» کسی است که در حال خذلان و ذلّت رها شده است.[۸۳].[۸۴]
آثار اطاعت و همراهی با مترفان
از نظر قرآن برخی از افراد جامعه دنبال مترفان بیدرد و بیخیال میروند و با آنان همراهی و همکاری میکنند. این افراد که تحت اطاعت مترفان به فساد و هنجارشکنی رو میآورند، عاملی در گسترش فرهنگ زشت و نابهنجاری مترفان در جامعه بوده و باید در دنیا و آخرت کیفر کردارهای زشت خود را ببیند. خدا به اطاعت کنندگان از مترفان هشدار میدهد که اگر دست از این اطاعت بر ندارند، روزی میرسد که فریادهای استغاثه آنان به جای نمیرسد و باید عذاب دوزخ را تحمل کنند.[۸۵]
خدا همچنین به مسئولان و قانونگذاران اجتماعی هشدار میدهد که تابع افکار و رفتارهای مترفان نباشند؛ زیرا تنظیم نظام تشریع و تکوین بر اساس اطاعت از تمایلات نفسانی مترفان، عامل تباهی نظام هستی خواهد بود.[۸۶]
بنابراین، مؤمنان اجتماع به جای آنکه از مترفان و افکار و رفتارهای آنان پیروی کنند، باید دراجتناب از اطاعت هوسها و تمایلات نفسانی مترفان استقامت و پایداری کنند و اجازه ندهند تا اجتماع در این مسیر مترفان گام بردارد و به تباهی و سقوط کشیده شود.[۸۷]
منابع
پانویس
- ↑ شمس، آیات ۷ و ۸
- ↑ منصوری، خلیل، باده سرمستی در سر ثروتمندان.
- ↑ نساء، آیه ۵
- ↑ منصوری، خلیل، باده سرمستی در سر ثروتمندان.
- ↑ منصوری، خلیل، باده سرمستی در سر ثروتمندان.
- ↑ لسان العرب، ابن منظور، ج ۲،ص ۳۰، ذیل واژه ترف
- ↑ همزه، آیات ۲ و ۳
- ↑ جامع البیان،ج ۷،جزء ۱۲، ص۱۸۲
- ↑ التحقیق، مصطفوی، ج ۱، ص۳۸۵
- ↑ سبا، آیات ۳۴ تا ۳۶
- ↑ منصوری، خلیل، باده سرمستی در سر ثروتمندان.
- ↑ قصص، ایات ۷۶ و ۷۸
- ↑ کهف، آیات ۳۲ و ۳۴؛ سبأ، آیات ۳۴ و ۳۵
- ↑ مؤمنون،آیات ۶۴ و ۶۷
- ↑ زخرف، آیات ۲۳ و ۲۴
- ↑ انعام، آیات ۴۴ و ۴۵؛ انبیاء، آیات ۱۱ تا ۱۳
- ↑ کهف، آیات ۳۴ تا ۳۶
- ↑ اسراء، آیه ۱۶
- ↑ قصص، ایات ۷۶ و ۷۷
- ↑ اسراء، آیه ۱۶
- ↑ نگاه کنید: نهج البلاغه، خطبه ۳
- ↑ توبه، ایات ۷۶ و ۷۷
- ↑ کهف، ایات ۳۲ و ۳۴؛ سبأ، آیات ۳۴ و ۳۵
- ↑ انعام، آیه۴۴؛ هود، آیات ۹ و ۱۰؛ رعد، آیه ۲۶
- ↑ انبیاء، آیات ۱۳ و ۱۴؛مؤمنون، آیات ۶۲ تا ۶۴
- ↑ مؤمنون، آیات ۶۴ تا ۶۷
- ↑ سبا، آیه۳۴
- ↑ مدثر، آیات ۱۲ تا ۱۵
- ↑ سبأ، آیه ۳۴
- ↑ منصوری، خلیل، باده سرمستی در سر ثروتمندان.
- ↑ «حاشا؛ انسان سرکشی میورزد، * چون خود را بینیاز بیند» سوره علق، آیه ۶-۷.
- ↑ عبس، آیات ۵ تا ۱۰
- ↑ لیل، آیات ۸ تا ۱۱
- ↑ زخرف، آیات ۲۳ تا ۲۵
- ↑ منصوری، خلیل، مترفان مفسدان اقتصادی در اجتماع.
- ↑ عبس، آیات ۵ تا ۱۰؛ لیل، ایات ۸ تا ۱۱
- ↑ فاطر، آیه ۱۵
- ↑ کهف، آیه ۳۴؛ سبأ، آیات ۳۴ و ۳۵
- ↑ سبأ، آیات ۳۴ و ۳۵
- ↑ مؤمنون، آیات ۶۴ و ۶۵
- ↑ التبیان، ج ۷، ص۳۷۹ – ۳۸۰؛ الکشاف، ج ۳، ص۱۹۳
- ↑ انبیاء، آیات ۱۱ تا ۱۳
- ↑ مجمعالبیان، ج ۷ – ۸، ص۶۷
- ↑ کهف، آیات ۳۴ و ۳۵
- ↑ انبیاء، آیات ۱۳ و ۱۶
- ↑ مؤمنون، آیات ۶۲ تا ۶۴
- ↑ المیزان، ج ۱۵، ص۴۵
- ↑ التبیان، ج ۷، ص۳۷۹
- ↑ سبأ، آیات ۳۴ تا ۳۶
- ↑ انبیاء، آیات ۱۱ تا ۱۳
- ↑ مجمعالبیان، ج ۷ – ۸، ص۶۶
- ↑ لیل، آیات ۸ تا ۱۱
- ↑ انبیاء، آیه ۱۴
- ↑ قصص، آیات ۷۶ و ۷۷
- ↑ سبأ، آیات ۳۴ تا ۳۷
- ↑ زخرف، آیات ۲۳ تا ۲۵
- ↑ هود، آیه ۱۱۶
- ↑ واقعه، آیات ۴۵ و۴۶ و آیات دیگر
- ↑ یونس، آیه ۲۱
- ↑ انعام، آیه ۴۴
- ↑ همان؛ سبأ، آیه ۳۴؛ مزمل، آیه ۱۱
- ↑ نحل، آیه ۱۱۲
- ↑ انبیاء، آیات ۹ تا ۱۳
- ↑ یونس، آیه ۸۸
- ↑ کهف، آیات ۳۲ و ۳۴؛ سبأ، آیات ۳۴ و ۳۵
- ↑ کهف، آیات ۳۲ تا ۳۴؛ و ۷۵ تا ۷۹
- ↑ مؤمنون، آیات ۶۴ و ۶۷؛ قصص، آیات ۷۶ و ۷۹
- ↑ روم، آیات ۲۳ و ۳۴ و ۳۵
- ↑ حاقه، آیات ۲۵ تا ۳۴
- ↑ مؤمنون، آیات ۶۴ تا ۶۷؛ زخرف، آیه ۲۳
- ↑ مؤمنون، آیات ۶۴ تا ۷۰
- ↑ کهف، ایات ۳۲ و ۳۴؛ سبأ، آیات ۳۴ و ۳۵
- ↑ توبه، آیات ۶۳ و ۹۳
- ↑ اسراء، آیه ۱۶؛ سبأ، آیات ۳۴ و ۳۵
- ↑ مؤمنون، آیات ۶۴ تا ۶۹
- ↑ انعام، آیه ۴۴؛ هود، آیه ۱۰؛ قصص، آیه ۷۶
- ↑ اسراء، آیه ۱۶
- ↑ انعام، آیه ۴۴
- ↑ جامع البیان ج ۵ جزء ۷ ص۲۵۶
- ↑ انعام، ایه ۴۴
- ↑ الکشاف، ج ۲، ص۲۳
- ↑ انعام، آیه ۴۴
- ↑ جامعالبیان، ج ۵، جزء ۷، ص۲۵۶
- ↑ منصوری، خلیل، مترفان مفسدان اقتصادی در اجتماع.
- ↑ مؤمنون، آیه ۶۴
- ↑ مؤمنون، آیات ۶۴ و ۷۱
- ↑ منصوری، خلیل، مترفان مفسدان اقتصادی در اجتماع.