بحث:عصمت اولو الامر

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

معناشناسی

واژه عصمت در لغت به معنای منع و امساک است و در اصطلاح یک نیروی درونی حفاظت از گناه و مصونیت از اشتباه است که مایۀ اعتماد و اطمینان پیروان به درستی گفته‌ها و اعمال پیامبر و امام و انطباق آنها با حق و دین خداست و دلیل چنین عصمتی برای معصومین، به خاطر قابلیت قوه عاقله و لطف الهی است[۱]. در روایتی هشام بن حکم از امام صادق (ع) دربارۀ چیستی عصمت امامان معصوم سوال می‌‌کند، حضرت در پاسخ می‌‌فرماید: «معصوم کسی است که خود را به کمک خداوند از تمامی محرمات الهی نگه می‌دارد»[۲].[۳]

البته باید توجه داشت این قابلیت مربوط به این دنیا نیست بلکه چنین قابلیتی در عالم ذر برای اولو الامر محقق شد، بنابراین عصمت اولو الامر قبل از بعثت پیامبر و امامت امامان و حتی قبل از جهان مادی ثابت شده بود[۴].

یکی از اعتقادات شیعه دربارۀ پیامبران و امامان معصوم، عصمت آنها از هرگونه خطا و اشتباه است به این معنی که حجت‌های الهی، هادیان بشر و پیشوایان مردمند و هادی بودن امامان به معنای اقتدای به آنها در تمام موارد است لذا این نتیجه به دست می‌‌آید که ائمۀ هدی باید مصون از هر خطا، اشتباه و گناهی باشند. امیرالمؤمنین فرمودند: «اینکه خداوند به اطاعت پیامبر و اولی‌الامر فرمان داده است به این دلیل است که آنان پاک و معصومند و هرگز به معصیت خداوند فرمان نمی‌دهند»[۵]. همچنین امام رضا (ع) در نامه ای به مأمون عصمت هادیان بشر را اینگونه بیان می‌‌کند: «خداوند هرگز اطاعت کسی را واجب نمی‌کند با اینکه می‌داند مردم را گمراه کرده و باعث فریب آنها می‌‌شود و هرگز کسی را که می‌داند به خدا و پرستش او کافر می‌شود و شیطان‌پرست می‌‌شود انتخاب نمی‌کند»[۶].

همچنین در توقیعی که حضرت مهدی (ع) در پاسخ‌ نامۀ احمد بن اسحاق اشعری نوشت، عصمت امامان را یکی از وجه تمایزات بین امام و مردم معرفی کرده و فرمودند: «فرق میان امام و مأموم، عصمت از گناهان و پاکی از عیب‌ها و آلودگی‌ها و منزّه بودن از اشتباه است و امامان خزانه‌داران علم الهی و امین حکمت و راز خداوند و اگر چنین نبود، آنان با مردم فرقی نداشتند و حق و باطل شناخته نمی‌شد و هرکس به دروغ ادعای امامت می‌کرد»[۷].[۸]

باید توجه داشت بین عصمت و عدالت تفاوت وجود دارد چراکه صدور گناه از معصوم، به خاطر عدم انگیزۀ گناه، ممتنع است ولی صدور گناه از عادل محال نیست، چراکه انگیزۀ گناه در وجود عادل برقرار و ثابت است[۹].

چرایی عصمت اولو الامر

عصمت یک عمل خارق‌العاده نیست، بلکه با شناخت زیربنای عصمت می‌‌توان فهمید عصمت، مقولۀ عقلی است. عصمت عنایت خداوند برای عده ای از افراد است که به اوج قلۀ معرفت و تقوا رسیده باشند و خداوند متعال به همین دلیل به آنها چنین عنایت کرده که بتوانند باطن و زشتی گناه را ببینند و دیدن چنین زشتی‌هایی سبب شده است این افراد نه تنها به گناه نزدیک نشوند بلکه به فکر گناه هم نیفتند. مصداق بارز این افراد براساس آیات و روایات امامان معصومند.

لذا می‌‌توان مدعی شد مقولۀ عصمت یک مقولۀ عقلی است چراکه هیچ عاقلی با دانستن و دیدن به اینکه گناه کردن یعنی بازی با آتش و انجام این فعل یعنی سرنگونی در آتش، خودش را درگیر آن نمی‌کند.

بنابراین، تمام عقلا در برابر این‌گونه موارد یک نوع "مصونیّت" یا به تعبیر دیگر "عصمت" دارند، البتّه عصمت در این موارد، محدود است و با عصمت اولو الامر بسیار تفاوت دارد، زیرا اولو الامر در برابر تمام گناهان چنین حالتی دارند، آنان به چشم، زشتی گناه را دیده و لمس می‌کنند، به این ترتیب، عوامل گناه مانند بی‌اطّلاعی و جهل نسبت به مفاسد، عدم توجّه به عواقب شوم اعمال زشت و عدم تسلّط بر نفس و محکوم بودن قدرت عقل در برابر نیروی شهوات، در وجود معصومین راهی ندارد و محکوم به شکست است[۱۰].

باید توجه داشت عصمت، ناشی از کثرت علم است و هر چه علم، قویتر و شدیدتر باشد، عمل نیز به مقتضای علم، قوی‌تر خواهد بود. معصوم به زشتی و قبح گناه، علم دارد و با توجه به این علم، ارتکاب معصیت، محال است و باید توجه داشت این علم، موجب سلب اختیار نخواهد شد[۱۱].

شبهه تضاد میان ختم نبوت و عصمت اولو الامر

در معصوم بودن پیامبران الهی در میان اهل سنت و شیعه اختلافی نیست، زیرا پیامبران الهی در مقام دریافت وحی و تبلیغ آن باید مصون از هرگونه خطا و اشتباهی باشند؛ در غیر این صورت ابلاغ پیام الهی با مشکل مواجه می‌‌شود و مردم نمی‌توانند مطمئن باشند که پیام الهی را به درستی دریافت کرده‌اند؛ اما در مورد عصمت امامان بین اهل سنت و شیعیان اختلاف وجود دارد، چراکه اهل سنت معتقدند بعد از رحلت پیامبر همه شئون آن حضرت از جمله عصمت ایشان منقطع و با رحلتش معدوم شد به همین دلیل شیعیان را تخطه کرده و اعتقاد دارند عصمتی که شیعیان به امامان خودشان نسبت می‌‌دهند منافات با خاتمیت پیامبر دارد، زیرا ختم نشدن عصمت پیامبر به منزلۀ خاتمه نیافتن نبوت پیامبر است. بر همین اساس بعضی از روشن فکران دینی معتقد شدند چگونه می‌شود پس از پیامبر خاتم کسانی در آینده و به اتکای وحی و شهود سخنانی بگویند که نشانی از آنها در قرآن و سنت نبوی نباشد و در عین حال تعلیم و تشریع و ایجاب و تحریمشان در رتبه وحی نبوی بنشیند و عصمت و حجیت سخنان پیامبر را پیدا کند و خللی در خاتمیت پیامبر ایجاد نشود[۱۲].[۱۳]

پاسخ به شبهه

در پاسخ به این اشکال از ادلۀ عقلی و نقلی استفاده شده است:

ادلۀ عقلی

  1. لازمۀ عصمت پیامبران، نفی عصمت از دیگران نیست: عصمت از صفات لازم نبوت و انبیا به شمار می‌آید و به تعبیری لازمۀ مقام انبیا است، اما به معنای سلب صفت مزبور در دیگران و ادعای انحصار آن در پیامبران نیست. در واقع این عده توهم کرده‌اند که عصمت مانند نزول وحی از صفات خاص و انحصاری نبوت است، در حالی که آنان ابتدا باید ادعای انحصار عصمت برای پیامبران را ثابت کنند و سپس نسبت به عصمت امامان معصوم بعد از ختم نبوت اشکال نمایند[۱۴].
  2. ضرورت وجود معصوم بعد از پیامبر: ضرورت بعثت انبیا مقتضی ضرورت عصمت امام نیز است. به این بیان که خداوند برای راهنمایی بشر از باب لطف و حکمت باید هادیانی از جنس انسان اما معصوم را به سمت مردم روانه کند و اگر این ارسال معصومانه از جانب خداوند انجام نگیرد موجب می‌‌شود ابلاغ پیام با خطا و اشتباه مواجه شود و این خلاف غرض یعنی هدایت انسان‌ها به وسیلۀ ابلاغ پیام الهی است. چنین خلافی را می‌‌توان بعد از ختم نبوت پیامبر هم مشاهده کرد و آن در صورتی است که بعد از پیامبران هیچ معصومی وجود نداشته باشد که آیین الهی را شرح و تفسیر کند، بنابراین همانطور که مسئولیت ابلاغ پیام الهی به دست معصومی به نام پیامبر است؛ شرح و تفسیر دین الهی هم توسط معصومی به نام امام محقق می‌‌شود[۱۵].
  3. محمد ابن ابی عمیر نقل می‌‌کند روزی از هشام بن حکم درباره چرایی عصمت امامان معصوم سوال کردم، هشام اینگونه پاسخ داد: امامان شیعه، معصوم از هر گناهی هستند؛ چراکه سرچشمه گناهان چند چیز است:حرص، حسد، شهوت و غضب و هیچ‌یک از این عوامل در وجود امام راهی ندارد؛ امام حریص نیست چراکه همۀ قدرت از جملۀ بیت المال مسلمین در اختیار اوست. امام حسود نیست چراکه حسادت به شخصی غیر از امام به این معناست که شخص از لحاظ رتبه و مقام از امام بالاتر است در حالی که بالاتر از مقام امامت مقامی وجود ندارد. امام در امور دنیا خشمگین نمی‌شود؛ زیرا امر امامتی که خداوند بر عهدۀ امامان معصوم قرار داده است با غضب و خشم آنها سازگاری ندارد؛ فقط در یکجا چنین ماموریتی با غضب و خشم همراه است که آن امر هم فقط برای اجرای حدود الهی باشد و چنین غضبی نه تنها مورد مذمت الهی نیست بلکه مدح الهی را هم در پی دارد. امام اسیر شهوات دنیوی نمی‌شود، چراکه به خوبی می‌‌داند شهوات و لذایذ دنیوی فانی و زود گذر است با این وجود چگونه می‌‌توان قائل شد امامان اهل تشیع معصوم نباشند[۱۶].[۱۷]

ادله قرآنی

  1. گوهر امامت مقتضی عصمت: در امامت امام، دو دیدگاه وجود دارد: دیدگاهی که معتقد است امامت فقط صرف خلافت و حکومت است و دیدگاه دیگری که قائل است امامت مرتبه ای عالی و مافوق نبوت است، در این پیش فرض امامت مقتضی و ملازم عصمت خواهد بود، چراکه وقتی نبی به خاطر نبوتش دارای عصمت است، به طریق اولی امامت که بالاتر از نبوت است باید جنین صفتی داشته باشد؛ چنانکه در آیۀ ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۱۸] به صراحت برتری مقام امامت نسبت به نبوت مشاهده می‌‌شود. آیه شریفه اعطای امامت حضرت ابراهیم را بعد از گذراندن امتحان الهی ذکر می‌‌کند در حالی که که حضرت ابراهیم قبلا به مقام نبوت رسیده بود. آن حضرت با رسیدن به مقام امامت تقاضای اعطای آن به نسلش را می‌کند که با پاسخ منفی خداوند مواجه می‌شود و دلیل آن را خداوند صدور ظلم از نسل حضرت ابراهیم ذکر می‌کند، بنابراین معلوم می‌شود مقام امامت با هر گونه ظلم و گناه قابل جمع نیست و دارندۀ آن باید معصوم باشد.
  2. برخی از آیات قرآن مجید به صراحت بر طهارت و اولو الامر دلالت دارد آیۀ ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۱۹] از آیات روشن در این موضوع است. ام سلمه از همسران پیامبر (ص) نقل می‌کند بعد از نزول آیۀ فوق، پیامبر (ص)، علی، حسن، حسین و فاطمه (ع) را صدا زد و فرمود: «خداوندا! اینها خاندان و حامیان من می‌‌باشند رجس و پلیدی را از آنها ببر و از آلودگی‌ها پاکشان فرما»[۲۰]. در منابع اهل سنت مشابه همین جریان، از عایشه نیز گزارش شده است[۲۱].

روایات نبوی

  1. در روایتی ابن عباس از پیامبر نقل می‌‌کند که ایشان فرمودند: «من و علی و حسن و حسین و نه نفر از فرزندان حسین پاک و معصوم هستیم‏»[۲۲].[۲۳]
  2. از روایات پیامبر اکرم (ص) که مشهور بوده و دلالت بر عصمت اهل بیت می‌‌کند حدیث ثقلین است: «إِنِّی‏ قَدْ تَرَکْتُ‏ فِیکُمْ‏ مَا إِنْ‏ أَخَذْتُمْ‏ بِهِ‏ لَنْ‏ تَضِلُّوا بَعْدِی‏ الثَّقَلَیْنِ وَاحِدٌ مِنْهُمَا أَکْبَرُ مِنَ الْآخَرِ کِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَی الْأَرْضِ وَ عِتْرَتِی أَهْلُ بَیْتِی أَلَا وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض‏‏‏‏‏»؛ [۲۴]. این حدیث به صورت متواتر از فریقین نقل شده است. در این روایت اهل بیت عِدل و همطراز قرآن قرار داده شده و تصریح شده که آن دو از هم جدا شدنی نیستند و برای هدایت باید به هر دو تمسک کرد، چراکه در این صورت هرگز ضلالت و گمراهی برای شخص وجود نخواهد داشت. روشن است اگر عترت معصوم نباشند، هرگز نباید همطراز و عِدل قرآن شمرده و تأکید شود که تمسک به آن دو مصون از خطا ضلالت خواهد بود.
  3. در روایت دیگری پیامبر در وصف امام علی و امامان از نسل ایشان فرمودند «آنها برگزیدگان و برجستگان خداوند هستند و از هر گناه و خطائی معصومند»[۲۵]. همچنین فرمودند: «دو فرشته ای که اعمال امیرالمؤمنین را می‌‌نویسند هیچ گناهی برای حضرت ثبت نکردند»[۲۶].
  4. در جایی دیگر پیامبر با اشاره به آیۀ "أولی الأمر" مصداق آن را امامان معصومان دانسته و اطاعت دیگران از امامان را به خاطر عصمت آنها می‌‌داند: «إِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِی‏ الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ‏ مَعْصُومُونَ‏ مُطَهَّرُونَ‏ لَا یَأْمُرُونَ‏ بِمَعْصِیَةِ اللَّه‏‏‏‏‏‏»[۲۷].
  5. در روایت دیگری پیامبر در بیان اوصاف اهل بیت، عصمت را یکی از اوصاف اهل بیتش معرفی می‌‌کند و می‌‌فرماید: «ای مردم! شما را در مورد عترت و اهل بیتم به خیر سفارش می‌کنم، همانا آنان با حقند و حق با آنهاست و ایشان همان ائمه راشدین بعد از من و امین‌های معصوم هستند»[۲۸].
  6. میان روایات نسبت به عصمت معصومین حدیث نبوی مشهوری وجود دارد به نام حدیث کساء، این حدیث از جمله احادیثی است که مضمونش به صراحت، عصمت معصومین را بیان می‌‌کند[۲۹].

روایات ائمه (ع)

  1. در روایتی امام علی محدودۀ عصمت را فراتر از پیامبر (ص) تفسیر می‌‌کند و معتقد است عصمت شامل "أولی الأمر" هم می‌‌شود: «فقط می‌‏بایست از خداوند و پیغمبرش و جانشینان او اطاعت کرد... و اینکه فقط به اطاعت جانشینان پیغمبر امر فرموده است برای این است که آنان نیز معصومند و پاک و امر به گناه نمی‌کنند»[۳۰]. حضرت در جایی دیگر در مورد صفات معصومین فرمودند «خدای تبارک و تعالی ما را پاکیزه نمود و ما را بر خلقش گواه ساخت و در زمینش حجت نهاد و ما را همراه قرآن و قرآن را همراه ما قرار داد، نه ما از آن جدا شویم و نه او از ما جدا خواهد شد»[۳۱].
  2. امام کاظم (ع) به نقل از امام سجاد (ع) یکی از مؤلفه‌های امامت و امام را عصمت ذکر کرده و می‌‌فرماید: «امام از ما اهل بیت باید معصوم باشد و عصمت در ظاهر وجود کسی نیست که مشخص شود به همین دلیل، امام باید از طریق نص مشخص شود»[۳۲].
  3. امام صادق (ع) شرط امامت امام را نداشتن هیچگونه گناهی اعم از صغیره و کبیره می‌‌داند و تاکید می‌‌کند توبه از گناه نمی‌تواند شخص را به مرتبه امامت برساند: «امامت به کسی که چیزی از گناهان صغیره، یا کبیره را مرتکب شده باشد شایسته نیست اگر چه بعدها توبه کند»[۳۳]. همچنین آن حضرت در توصیف پیامبران و اصیا فرمودند: «پیغمبران و اوصیاء گناهی ندارند زیرا معصوم و پاکند»[۳۴].
  4. امام رضا (ع) فرمودند: «امام از هر گناهی طاهر و از هر عیبی مبراست... امام معدن قداست، پاکی، عبادت و زهد است امام از نسل پاکان است او معصوم و مؤید از طرف الهی است که به تحقیق از خطایا و لغزش‌ها و گمراهی‌ها در امان است این ویژگی را خداوند به وی اختصاص داده تا حجت خدا بربندگان و شاهد او بر خلقش باشد»[۳۵].
  5. همچنین در دعاهایی که از ائمه (ع) به دست ما رسیده به عصمت ایشان اشاره شده است چنانکه در زیارت جامعه کبیره آمده است: «عَصَمَکُمُ اللَّهُ مِنَ الزَّلَلِ وَ آمَنَکُمْ مِنَ الْفِتَنِ وَ طَهَّرَکُمْ مِنَ الدَّنَسِ وَ أَذْهَبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَکُمْ تَطْهِیراً»[۳۶].[۳۷]

آیا اولی‌الامر باید همانند پیامبر اکرم (ص) معصوم باشند؟

در پاسخ به سؤال، دو قول مطرح است:

قول اول: اطاعت اولی‌الامر واجب است، هرچند معصوم نباشند، و احتمال فسق و خطا در آنان برود. چیزی که هست اگر مردم بر فسق آنان آگاه شدند اطاعتشان نمی‌کنند، چون رسول خدا (ص) قاعده‌ای کلی به دست عموم مسلمانان داده، و فرموده: "هیچ مخلوقی در فرمانی که به معصیت خدا دهد نباید اطاعت شود"[۳۸] و این دستور را شیعه و سنی روایت کرده‌اند، و با همین دستور است که اطلاق آیه تقیید می‌شود. و اگر از آنان خطای غیر عمدی ببینند، به کتاب و سنت ارجاعشان می‌دهند، و در احکام دیگر که علمی به خطای آن ندارند حکمش را انفاذ می‌کنند، و فکر نمی‌کنند که ممکن است فلان حکم او برخلاف حکم خدای تعالی باشد، تنها ملاحظه مخالفت ظاهری را می‌کنند، چون مصلحتی مهم‌تر در نظر دارند، و آن عبارت است از مصلحت اسلام و مسلمانان و حفظ وحدت کلمه آنان[۳۹].

قول دوم: نظر علامه طباطبائی است که قول اول را توهمی بی‌پایه دانسته و آن را چنین پاسخ می‌دهد:

  1. هر چند ممکن است ما این تقریب را در تقیید اطلاق آیه به صورت فسق قبول کنیم و بگوییم اطلاق آیه مورد بحث به وسیله کلام رسول خدا (ص) و آیات قرآنی که این معنا را می‌رساند تقیید می‌شود؛ مانند آیه شریفه ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ[۴۰] و آیاتی دیگر از این قبیل. و هم‌چنین ممکن است و بلکه واقع هم همین است که در شرع نظیر این حجیت ظاهریه که گفته شد جعل شده باشد؛ مثلا اطاعت فرماندهان جنگ و نیز اطاعت حکامی را که آن جناب در مواقع ضروری جانشین خویش قرار میدادند، این جعل حجیت ظاهری آیه شریفه را مقید نمی‌کند، زیرا آنچه آیه مورد مو بحث بر آن دلالت می‌کند وجوب اطاعت اولی‌الامر بر مردم است، و در خود آیه و هیچ آیه دیگری چیزی که این وجوب را مقید به قیدی و مشروط به شرطی کند وجود ندارد[۴۱].
  2. هم‌چنین، آیه شریفه بین رسول و اولی‌الامر را جمع کرده، و برای هر دو یک اطاعت را بیان نموده و فرموده: ﴿وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۴۲]، با اینکه در مورد رسول حتی احتمال این نیز نمی‌رود که امر به معصیت کند و یا گاهی در خصوص حکمی دچار اشتباه و غلط گردد، اگر در مورد اولی‌الامر این احتمال برود، به هیچ وجه نباید برای جلوگیری از این احتمال قیدی نیاورد. پس ما همین‌که می‌بینیم برای آنان نیز قیدی نیاورده، چاره‌ای جز این نداریم که بگوییم آیه شریفه از هر قیدی مطلق است، لازمۀ مطلق بودنش همین است است که بگوییم همان عصمتی که درباره رسول [اکرم] مسلم گرفته شد، برای اولی‌الامر نیز اعتبار شده باشد.

و خلاصه کلام، منظور از اولی‌الامر افراد معینی هستند که مانند رسول خدا (ص) دارای عصمتند[۴۳]. هرچند که برخی مفسران گفته‌اند که چون کلمه ﴿أُولِي الْأَمْرِ در این آیه مقید شده به قید ﴿مِنْكُمْ، پس معنای آیه این است: (اطاعت کنید اولی‌الامری را که از خودتان است)، و این قید به همان به معنایی است که قید ﴿مِنْهُمْ در آیه ﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ[۴۴] به آن معناست ﴿أُولِي الْأَمْرِ نیز فردی از افراد معمولی جامعه است، می‌فرماید ﴿أُولِي الْأَمْرِ را که فردی مثل خود شما مؤمن است، و مثل خود شما گاهی گناه و خطا می‌کند، اطاعت کنید. علامه طباطبائی می‌گوید: "مفسرِ نام ‌برده با این تفسیر خواسته است اعتبار عصمت از ﴿أُولِي الْأَمْرِ را بیندازد!"[۴۵][۴۶].

عصمت اولی الأمر

یکی از مهم‌ترین مباحثی که در آیه مورد نظر، توجه دانشمندان را به خود جلب کرده، دلالت آیه بر عصمت اولی الأمر است. لازم است قبل از ورود به بحث عصمت اولی الأمر به دو مطلب اشاره کنم:

  1. در این بحث، عصمت اولی الأمر فقط بر پایه آیه ۵۹ سوره نساء[۴۷] بررسی شده و از پرداختن به سایر آیاتی که بر عصمت امامان معصوم به عنوان مصداق اولی الأمر دلالت دارد خودداری شده است.
  2. هدف اصلی از پرداختن به بحث عصمت اولی الأمر، نقد دیدگاه مخالفان شیعه است؛ از این رو نخست از عصمت اولی الأمر از گناه سخن خواهیم گفت؛ زیرا آنچه در گفت‌وگو با مخالفان برای اثبات دیدگاه شیعه امامیه و نقد دیدگاه مخالفان لازم است عصمت اولی الأمر از گناه است. چون وقتی عالمان شیعه و هم مخالفان‌شان به عصمت اولی الأمر معترف‌اند و دلیلی بر عصمت مصادیقی که مخالف برای مصداق اولی الأمر بیان کرده وجود ندارد و در قرآن و سنت فقط بر عصمت امامان اهل بیت(ع) که شیعه آنان را مصداق اولی الأمر می‌داند دلیل وجود دارد، دیدگاه شیعه اثبات و نظر مخالفان رد می‌شود؛ از این رو عصمت اولی الأمر از گناه، نیاز ما را در قراردادن امامان اهل بیت به عنوان مصداق اولی الأمر، تأمین می‌کند. گرچه دیدگاه عالمان شیعه در بحث عصمت اولی الأمر، فراتر از عصمت از گناه بوده و عصمت آنان را از خطا و سهو و نسیان نیز شامل می‌شود و ما در پایان همین فصل تحت عنوان «گستره عصمت اولی الأمر» به آن خواهیم پرداخت.[۴۸].

عصمت اولی الأمر از منظر دانشمندان امامیه

دانشمندان شیعه امامیه به اتفاق آرا معتقدند آیه مورد نظر بر عصمت اولی الأمر دلالت دارد. نظر شماری از آنان عبارت است از: ۱. شیخ طوسی (م ۴۶۰ق) پس از آنکه از امام محمد باقر(ع) و امام صادق(ع) نقل می‌کند که مقصود از اولی الأمر امامان اهل بیت‌اند می‌نویسد: فلذلك اوجب الله تعالى طاعتهم بالاطلاق، كما اوجب طاعة رسوله و طاعة نفسه كذلك، و لا يجوز ايجاب طاعة أحد مطلقا إلا من كان معصوما مأمونا منه السهو و الغلط، وليس ذلك بحاصل في الأمراء، و لا العلماء، و إنما هو واجب في الأئمة الذين دلت الأدلة على عصمتهم و طهارتم[۴۹]. چنان که مشاهده می‌شود، شیخ طوسی اطلاق پیروی از اولی الأمر را دلیل بر عصمت آنان قرار داده و معتقد است پیروی مطلق فقط از شخص معصومی که از خطا و گناه ایمن باشد جایز است و این اوصاف فقط در امامان اهل بیت پیامبر(ص) یافت می‌شود که دلیل بر طهارت و عصمت آنان وجود دارد.

۲. پس از شیخ طوسی، فضل بن حسن طبرسی (م ۵۳۶ق) نیز با استناد به اطلاق پیروی، مصادیق اولی الأمر را معصوم دانسته است[۵۰].

۳. پس از طبرسی، ابن شهر آشوب مازندرانی (م ۵۸۸ق) نیز با استناد به آیه مورد نظر، اولی الأمر را معصوم دانسته و افزون بر تعبیر «اطلاق پیروی»، از تعبیر «عموم پیروی» نیز استفاده کرده و معتقد است پیروی از اولی الأمر از هر جهت عام است، در حالی که پیروی از عالمان دین و فرماندهان سریه‌ها که دانشمندان اهل سنت آنان را مصداق اولی الأمر دانسته‌اند، به زمان خاص و مسئله‌ای که مسئولیت آن را بر عهده داشته‌اند، اختصاص دارد؛ لذا پیروی از آنان خاص است و هرگاه آیه اقتضا کند پیروی از اولی الأمر به صورت عام واجب باشد، به ناچار باید معصوم باشد، وگرنه منجر خواهد شد به اینکه خداوند به کار قبیح امر کند؛ زیرا شخص غیر معصوم، از ارتکاب قبیح ایمن نیست و وقتی مرتکب قبیح شد، اقتدا نمودن به او قبیح خواهد بود[۵۱].

۴. علامه حلی (م ۷۲۶ق) نیز از جهات مختلف برای اثبات عصمت اولی الأمر به آیه مورد نظر استدلال کرده است. وی با استناد به اطلاق پیروی می‌نویسد: هر کس خدا به طور مطلق به پیروی از او امر کرده معصوم است؛ زیرا واجب کردن پیروی مطلق از غیر معصوم محال و عقلاً قبیح است[۵۲].

۵. سید عبدالله شبّر (م ۱۲۴۲ق)، برای اثبات عصمت اولی الأمر از راه اطلاق پیروی وارد شده و می‌نویسد: خداوند، پیروی از کسی را همانند پیروی از خود و پیامبرش به صورت مطلق واجب نمی‌کند، مگر آنکه دارای مقام عصمت باشد. وی فقط امامان اهل بیت(ع) را که خدا به طهارت آنان گواهی داده، دارای مقام عصمت می‌داند[۵۳].

۶. محمدحسن مظفر (م ۱۳۷۵ق) برای اثبات عصمت اولی الأمر از راه اطلاق پیروی می‌نویسد: خداوند در این آیه پیروی از اولی الأمر را همانند پیروی از خود و پیامبرش به طور مطلق واجب کرده است و برای این پیرویِ مطلق وجه صحیحی نمی‌توان یافت، مگر با پذیرفتن عصمت اولی الأمر؛ چراکه غیر معصوم اَمر به معصیت می‌کند که پیروی از او در امر به معصیت حرام است و اگر در امر به معصیت پیروی از او واجب باشد اجتماع ضدین روی خواهد داد، یعنی وجوب اطاعت و حرمت اطاعت[۵۴].

۷. استاد جعفر سبحانی می‌نویسد: فمقتضى الجمع بين هذين الأمرين أن يكون اولي الأمر الذين وجبت اطاعتهم على وجه الاطلاق معصومين لا يصدر عنهم معصية مطلقا.... وی ادامه می‌دهد: أن اولي الأمر معطوف على الرسول بلا اعادة فعل «اطيعوا» و هذا دليل على وحدة الملاك في اطاعة الرسول و اولي الأمر، فكما أن وجوب اطاعة الرسول(ص) مطلق و متفرع على عصمته، فكذلك وجوب اطاعة اولي الأمر مطلق و متفرع على عصمتهم. مطالب ایشان نیز در دلالت بر مطلق بودن عصمت اولی الأمر، از صراحت کافی برخوردار است.

۸. آیت‌الله میلانی می‌نویسد: اطاعت از اولی الأمر مقید به زمان و مکان معینی نیست و از همه جهات اطلاق دارد؛ پس باید بر اساس این آیه، به عصمت اولی الأمر ملتزم شویم؛ چراکه اگر «ولی امر» از روی سهو خطا و نسیان به معصیت امر کند، مثلاً بگوید این خمر را بنوشید، باید از او اطاعت کنیم، در حالی که نوشیدن آن از سوی خداوند نهی شده است، در نتیجه عدم عصمت اولی الأمر به اجتماع نقیضین منجر می‌شود و اجتماع نقیضین محال است[۵۵]. چنان که مشاهده می‌شود، دانشمندان امامیه در بحث عصمت اولی الأمر بر چند نکته تأکید کرده‌اند:

  1. وجوب پیروی مطلق از اولی الأمر را از پیامدهای عصمت اولی الأمر دانسته‌اند.
  2. عصمت را مخصوص امامان عترت می‌دانند، چون فقط بر عصمت آنان دلیل وجود دارد.
  3. اگر اولی الأمر معصوم نباشد و در عین حال پیروی از او به صورت مطلق واجب باشد به اجتماع ضدین منتهی می‌شود و تنها راه گریز از اجتماع ضدین آن است که مصداق اولی الأمر در آیه مورد نظر، معصوم باشد، به گناه فرمان ندهد و در زندگی او هیچ‌گونه گناه و خطایی وجود نداشته باشد.[۵۶].

عصمت اولی الأمر از منظر دانشمندان اهل سنت

به جز عالمان شیعه و پیروان مکتب اهل بیت(ع)، شماری از دانشمندان اهل سنت نیز به عصمت اولی الأمر در آیه مورد نظر، اذعان کرده و برخی از آنان برای اثبات عصمت اولی الأمر، از اطلاق پیروی از اولی الأمر در آیه بهره جسته‌اند.

۱. یکی از افرادی که از این دلیل استفاده کرده، فخر رازی است. به نظر می‌رسد نخستین کسی که برای اثبات عصمت اولی الأمر از اطلاق پیروی استفاده کرده شیخ طوسی است[۵۷]. این احتمال وجود دارد که فخر رازی این استدلال را از شیخ طوسی گرفته، اما آن را توسعه داده و تبیین جامع‌تری از آن ارائه داده است. فخر رازی[۵۸] (م ۶۰۶ق) که از عالمان بزرگ اشعری می‌باشد در مورد اطلاق پیروی در آیه می‌نویسد: و ظاهر قوله: ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۵۹] يقتضي الاطلاق،... لأنه تعالى أمر بطاعة الرسول و طاعة اولي الأمر في لفظة واحدة، و هو قوله ﴿أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ و اللفظة الواحدة لا يجوز أن تكون مطلقة و مشروطة معاً، فلما كانت هذه اللفظة مطلقة في حق الرسول وجب أن تكون مطلقة في حق اولي الأمر[۶۰]. ظاهر سخن خداوند: ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ اقتضا دارد که آیه مطلق باشد؛ زیرا خداوند با یک لفظ، یعنی ﴿أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ به پیروی از رسول و اولی الأمر دستور داده است و جایز نیست که یک لفظ هم‌زمان، هم مطلق باشد و هم مشروط. از آنجا که لفظ «اطیعوا» در حق رسول مطلق است، واجب است که در حق اولی الأمر نیز مطلق باشد.

و درباره دلالت آیه بر عصمت اولی الأمر می‌نویسد: ... أن الله تعالى أمر بطاعة اولي الأمر على سبيل الجزم في هذه الآية و من أمر الله بطاعته على سبيل الجزم و القطع لابد و أن يكون معصوماً عن الخطأ، إذ لو لم يكن معصوما عن الخطأ كان بتقدير اقدامه على الخطأ يكون قد أمر الله بمتابعته، فيكون ذلك أمرا بفعل ذلك الخطأ، و الخطأ لكونه خطأ منهي عنه، فهذا يفضي إلى اجتماع الأمر والنهي في الفعل الواحد بالاعتبار الواحد، و أنه محال، فثبت أن الله تعالى أمر بطاعة اولي الأمر على سبيل الجزم، و ثبت أن كل من أمر الله بطاعته على سبيل الجزم وجب أن يكون معصوما عن الخطأ، فثبت قطعا أن اولي الأمر المذكور في هذه الآية لا بد و أن يكون معصوما[۶۱]. خداوند در این آیه پیروی از اولی الأمر را به طور قطع واجب کرده است و هر کسی که خدا پیروی از او را به طور قطع واجب کند به ناچار باید از ارتکاب گناه معصوم باشد؛ زیر اگر معصوم نباشد و مرتکب گناه شود، اطلاق آیه اقتضا دارد که در صورت ارتکاب گناه نیز باید از او پیروی کنند. این به معنای دستور به انجام آن گناه است، در حالی که از انجام گناه نهی شده است و این مسئله منتهی می‌شود به اجتماع امر و نهی (=وجوب و حرمت) در یک فعل و به یک اعتبار و این محال است؛ پس ثابت شد خدای تعالی به طور قطع به پیروی از اولی الأمر دستور داده و ثابت شد هر کس خدا به طور قطع به پیروی از او دستور دهد، واجب است از گناه معصوم باشد؛ پس به طور قطع ثابت شد اولی الأمری که در این آیه بیان شده باید معصوم باشد.

چنان که اشاره شد، اطلاق پیروی، اقتضا دارد در صورتی که اولی الأمر به گناه فرمان دهد نیز باید از او پیروی کنند. از سوی دیگر، اصل «لَا طَاعَةَ فِي مَعْصِيَةِ اللَّهِ‌»[۶۲] که از رسول خدا(ص) نقل شده، اقتضا دارد، در صورتی که کسی به گناه فرمان دهد از فرامین او پیروی نکنند؛ زیرا اگر پیروی کنند اجتماع امر و نهی روی خواهد داد که تناقض است؛ و تنها راه گرفتار نشدن در دام تناقض آن است که بپذیریم اولی الأمر در آیه مورد نظر معصوم است و به هیچ روی به گناه فرمان نمی‌دهد[۶۳].

۲. دومین کسی که در آیه مورد نظر با تمسک به اطلاق پیروی، به عصمت اولی الأمر تصریح کرده نظام الدین نیشابوری (م بعد از ۸۵۰ق) است. مطلب او برگرفته از تفسیر فخر رازی و همانند نظر رازی است که با اختصار بیان داشته است. وی می‌نویسد: (و اولي الأمر) لأنه تعالى أمر بطاعتهم على سبيل الجزم و وجب أن يكون معصوما لأن لو احتمل اقدامه على الخطا و الخطأ منهي عنه لزم اعتبار اجتماع الأمر و النهي في الفعل الواحد و أنه محال[۶۴]. نظر به اینکه خداوند به طور قطع به پیروی از اولی الأمر دستور داده، واجب است که آنان معصوم باشند؛ زیرا اگر احتمال ارتکاب خطا در آنان وجود داشته باشد، به دلیل نهی شدن از کار خطا، لازم می‌آید در فعل واحد اجتماع امر و نهی روی دهد و اجتماع امر و نهی در فعل واحد محال است.

۳. دو تن دیگر از کسانی که به عصمت اولی الأمر معتقد می‌باشند شیخ محمد عبده و سید محمد رشید رضا هستند[۶۵]. رشید رضا که همانند فخر رازی مصداق اولی الأمر را اهل حل و عقد می‌داند، عصمت اولی الأمر را نیز از باب اطلاق پیروی پذیرفته است. وی می‌نویسد: فأهل الحل والعقد من المؤمنين اذا أجمعوا على أمر من مصالح الأمة ليس فيه نص عن الشارع... فطاعتهم واجبة و يصح أن يقال هم معصومون في هذا الاجماع. و لذلك اطلق الأمر بطاعتهم بلا شرط[۶۶]. هرگاه اهل حل و عقد از مؤمنان بر کاری از مصالح امت اسلامی اجماع کنند که در آن نصی از شارع وجود نداشته باشد، پیروی از آنان واجب است و صحیح است که گفته شود آنان در این اجماع معصوم‌اند. به همین دلیل، امر خداوند به پیروی از آنان به صورت مطلق بیان شده است.

در مجموع، مفسران شیعه و جمعی از مفسران اهل سنت، پیروی از اولی الأمر در آیه مورد نظر را مطلق دانسته و از باب لازمه پیرویِ مطلق از اولی الأمر، عصمت اولی الأمر را امری قطعی و مسلم دانسته‌اند. با این تفاوت که عالمان شیعه در هر عصری معتقد به عصمت یک نفر می‌باشندکه او یکی از امامان اهل بیت پیامبر(ص) است؛ اما آن عده از مفسران اهل سنت که عصمت اولی الأمر را پذیرفته‌اند، معتقد به عصمت جمع‌اند و مصداق معصوم را اجماع اهل حل و عقد می‌دانند و بیشتر آنان که عصمت اولی الأمر را نپذیرفته‌اند، ضمن اذعان به اطلاق آیه، کوشیده‌اند اطلاق پیروی از اولی الأمر را با روایاتی که پیروی از والیان را مشروط می‌کند به جایی که به گناه فرمان ندهند، مقید سازند.[۶۷].

اطلاق پیروی در قرآن

چنان‌که مشاهده شد، عالمان امامیه و شماری از مفسران اهل سنت برای اثبات عصمت اولی الأمر از اطلاق پیروی بهره جسته و لازمه پیرویِ مطلق را عصمت اولی الأمر دانسته‌اند. در قرآن کریم شاهد مهمی وجود دارد که صحت دیدگاه فوق را تأیید می‌کند و آن کاربرد واژه «اطیعوا» در آیات دیگر قرآن کریم است. این واژه چهارده بار در قرآن به صورت مطلق استعمال شده و در تمام این موارد برای افراد معصوم مانند خدا و پیامبران به کار رفته است. این امر نشان می‌دهد، آیه مورد نظر که هم‌سو و هماهنگ با دیگر آیات مشابه می‌باشد، از قاعده فوق مستثنی نبوده و اطلاق پیروی در این آیه نیز بر عصمت اولی الأمر دلالت دارد. برای نمونه: دو آیه با تعبیر ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ... آمده است. آیه اول ﴿قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ...[۶۸] درباره پیروی مطلق از پیامبر(ص) نازل شده است. پس از آنکه آیه ﴿قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ[۶۹] نازل شد و خداوند به مردم اعلام نمود اگر دوستدار خدا هستند از پیامبر پیروی کنند تا خداوند آنان را دوست بدارد و مورد آمرزش قرار دهد.

در آیه بعد خداوند به پیامبر دستور می‌دهد به مردم اعلام کند اگر چنان‌که ادعا می‌کنند دوستدار خدا هستند، دلیل صداقتشان را با پیروی از خدا و رسول(ص) آشکار سازند[۷۰]. آیه دوم ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ[۷۱] نیز دربارهٔ رسول خدا نازل شده است برخی مفسران معتقدند این آیه دلالت دارد بر اینکه حصول رحمت الهی برای افراد، متوقف است بر پیروی آنان از خدا و رسول(ص)، در نتیجه اگر کسی خدا و رسول(ص) را نافرمانی کند، شایسته رحمت الهی نخواهد بود[۷۲].

چهار آیه با تعبیر ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ... آمده است:

آیه نخست ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاحْذَرُوا...[۷۳] درباره پیروی مطلق از خداوند و پیامبر(ص) نازل شده است. آیه به مسلمانان دستور می‌دهد از اوامر خدا و رسول(ص) پیروی کنند و از نافرمانی آنان بپرهیزند[۷۴].

آیه دوم ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ...[۷۵] نیز درباره اطاعت از خدا و پیامبر(ص) است. در این آیه وظیفه پیامبر(ص) تبلیغ رسالت و وظیفه مردم، پذیرفتن دعوت رسول و اطاعت از وی بیان شده است[۷۶].

آیه سوم ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ... نیز درباره اطاعت از خدا و پیامبر اسلام(ص) است و پیام آن همانند آیه قبل است[۷۷].

آیه چهارم ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ...[۷۸] نیز درباره اطاعت از خدا و پیامبر(ص) نازل شده است[۷۹]. یک بار نیز با تعبیر ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ...[۸۰] آمده است و آیه درباره پیروی مطلق از خدا و رسول خدا و اولی الأمر نازل شده است. این آیه محور بحث ما در این کتاب است و مصداق اولی الأمر نیز چنان که در مباحث قبل گذشت، امامان دوازده‌گانه‌ای هستند که از اهل بیت پیامبرند. چهار بار با تعبیر ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ... آمده است.

آیه نخست ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ[۸۱] درباره اطاعت از خدا و پیامبر اسلام(ص) نازل شده است و اطاعت از خدا و رسول(ص)، مقتضای ایمان دانسته شده است[۸۲].

آیه دوم ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ...[۸۳] درباره اطاعت از خدا و پیامبر اکرم(ص) است[۸۴].

آیه سوم ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ...[۸۵] نیز درباره اطاعت از خدا و رسول(ص) است[۸۶].

آیه چهارم ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ...[۸۷] نیز درباره اطاعت از خدا و پیامبر است[۸۸]. یک بار نیز با تعبیر ﴿وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ...[۸۹] درباره پیامبر(ص) نازل شده است[۹۰].

یک بار نیز با تعبیر ﴿وَأَطِيعُوا أَمْرِي[۹۱] درباره هارون برادر موسی(ع) نازل شده است[۹۲]. یک بار نیز با تعبیر ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ... وَاسْمَعُوا وَأَطِيعُوا...[۹۳] درباره اطاعت از خداوند نازل شده است[۹۴]. واژه ﴿أَطِيعُوا یازده بار نیز با تعبیر ﴿أَطِيعُونِ بیان شده که همگی درباره پیامبران الهی است؛ مانند ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ[۹۵] که درباره عیسی بن مریم(ع) نازل شده است[۹۶].

و آیات ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ[۹۷] که درباره نوح(ع) نازل شده است[۹۸]. و آیات ﴿إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ[۹۹] که درباره هود(ع) نازل شده است[۱۰۰]. آیات ﴿إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ[۱۰۱] که درباره صالح(ع) نازل شده است[۱۰۲].

آیه ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ[۱۰۳] که درباره صالح(ع) نازل شده است[۱۰۴]. آیه ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ[۱۰۵] که درباره شعیب(ع) نازل شده است[۱۰۶]. آیه ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ[۱۰۷] که درباره عیسی(ع) نازل شده است[۱۰۸].

آیه ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ وَأَطِيعُونِ[۱۰۹] که درباره نوح(ع) نازل شده است[۱۱۰]. موارد دیگری هم که دیگر مشتقات اطاعت به صورت مطلق به کار رفته درباره خدا و پیامبران است؛ مانند: آیه ﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ[۱۱۱] که درباره پیامبر اسلام(ص) نازل شده است[۱۱۲]. و آیه ﴿وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيمًا[۱۱۳] درباره پیروی از خدا و پیامبر(ص) نازل شده است[۱۱۴].

چنان‌که ملاحظه شد، در تمام موارد فوق که فعل «اطیعوا» به صورت فعل امر یا به شکل‌های دیگر، به صورت مطلق استعمال شده، درباره کسانی است که دارای عصمت‌اند و در آنان هیچ گناه، خطا، سهو و نسیان وجود ندارد. به نظر می‌رسد آیه مورد بحث ما، یعنی آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۱۱۵] از این قبیل است. این آیه، هم‌سو و هماهنگ با آیات قبل است و در آن آیات، علت پیرویِ مطلق از خدا و پیامبران، عصمت آنان است؛ پس در آیه مورد نظر نیز باید علت پیروی مطلق از خدا و رسول و اولی الأمر، عصمت آنان باشد. آیات فوق به درستی نشان می‌دهد پیروی از غیر معصوم به صورت مطلق واجب نیست؛ از این رو پیروی مطلق از اولی الأمر نشان می‌دهد اولی الأمر باید همانند پیامبران الهی معصوم باشد وگرنه نباید پیروی از او به صورت مطلق واجب باشد.[۱۱۶].

نقد ادعای تقیید پیروی از اولی الأمر

در خصوص طاعات

دیگر مفسران و دانشمندان اهل سنت با اینکه در متن آیه اولی الأمر یا در دیگر آیات، قیدی نیافته‌اند که اطلاق آیه را با آن مقید کنند، به روایات مراجعه کرده و کوشیده‌اند شماری از روایات نبوی و سخنان برخی اهل بیت(ع) که نه در تبیین آیه، بلکه در مواضع دیگری صادر شده است را قید آیه قرار داده و آن را از اطلاق خارج سازند. ایشان بر آنند که پیروی از اولی الأمر در خصوص طاعات واجب است و وقتی آیه از اطلاق خارج شد به طور طبیعی دلالتی بر عصمت اولی الأمر نخواهد داشت. رشید رضا می‌نویسد: و اما اولو الأمر فقد اختلف فيهم فقال بعضهم هم الأمراء واشترطوا فيهم أن لا يأمروا بمحرم كما قال مفسرنا (الجلال) و غيره، و الآية مطلقة أي و إنما اخذوا هذا القيد من نصوص أخرى كحديث «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ» و حديث «إِنَّمَا الطَّاعَةُ فِي الْمَعْرُوفِ»[۱۱۷].

مفسران درباره «اولی الأمر» دچار اختلاف شده‌اند، برخی مفسران، فرماندهان را مصداق اولی الأمر دانسته و پیروی از آنان را مشروط کرده‌اند به اینکه به کار حرام فرمان ندهند، چنان‌که سیوطی و شمار دیگری از مفسران چنین عقیده‌ای دارند. آیه مطلق است و مفسران این قید را از نصوص دیگری مانند حدیث «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ» و حدیث «إِنَّمَا الطَّاعَةُ فِي الْمَعْرُوفِ‌» اخذ کرده‌اند. شماری از روایاتی که آنان بدان استناد کرده‌اند عبارت است از:

  1. «قال(ص): السمع و الطاعة على المرء المسلم فيما أحب و كره، ما لم يؤمر بمعصية، فإذا أمر بمعصية فلا سمع و لا طاعة»[۱۱۸].
  2. «قال(ص): لَا طَاعَةَ فِي مَعْصِيَةِ اللَّهِ‌»[۱۱۹].
  3. «قال(ص): إِنَّمَا الطَّاعَةُ فِي الْمَعْرُوفِ‌»[۱۲۰].
  4. «قال(ص): لَا طَاعَةَ لِبَشَرٍ فِي مَعْصِيَةِ اللَّهِ تَعَالَى»[۱۲۱].
  5. «قال(ص) لمعاذ: يا معاذ أطع كل أمير، و صلّ خلف كل إمام، اسمعوا لهم و أطيعوا في كل ما وافق الحق»[۱۲۲].
  6. «قال(ص): سيليكم بعدي ولاة فيليكم البر ببره و الفاجر بفجوره، فاسمعوا لهم و أطيعوا في كل ما وافق الحق...»[۱۲۳].

از علی(ع) نقل است که فرمود: «حق على الإمام أن يحكم بما انزل الله و يؤدي الأمانة، فاذا فعل ذلك فحق على الرعية أن يسمعوا و يطيعوا»[۱۲۴]. برخی دانشمندان نوشته‌اند: قال العلماء طاعة الإمام واجبة على الرعية مادام على الطاعة فاذا زال عن الكتاب و السنة فلا طاعة له، و إنما تجب طاعته فيما وافق الحق[۱۲۵].

چنان‌که ملاحظه می‌کنید، در روایات فوق، پیروی از امام و حاکم در صورتی واجب است که اوامر وی موافق حق باشد، اما اگر اوامر او در جهت معصیت و خلاف حق بود، پیروی از وی واجب نیست. پاسخ: برخی دانشمندان در پاسخ به دیدگاه فوق نوشته‌اند: اولاً: حمل آیه بر پیروی از اولی الأمر در خصوص طاعات، با اطلاق آیه منافات دارد. اطلاق آیه چنین قیدی را نمی‌پذیرد؛ زیرا رسول و اولی الأمر در آیه از لزوم اطاعت یکسانی برخوردارند و اطاعت از رسول به طاعات اختصاص ندارد و مطلق است؛ پس پیروی از اولی الأمر هم باید مطلق باشد.

ثانیاً: این قید با ظاهر آیه که به دلیل یکسان دانستن رسول و اولی الأمر، با خداوند در وجوب پیروی، بیانگر بزرگداشت رسول و اولی الأمر می‌باشد ناسازگار است؛ زیرا اگر اولی الأمر مرتکب گناه شود، بزرگداشت فرد گناهکار قبیح است.

ثالثاً: وجوب پیروی در خصوص طاعات، به رسول و اولی الأمر اختصاص ندارد، بلکه پیروی از هر آمرِ به معروفی واجب است؛ بنابراین آیه در صدد بیان عصمت رسول و اولی الأمر است و اینکه آنان جز بر اساس حق، امر و نهی نمی‌کنند[۱۲۶].

رابعاً: وقتی به روایات پیامبر(ص) مراجعه می‌کنیم می‌بینیم روایات صادر شده از رسول خدا(ص) و اهل بیت(ع) در مورد پیروی از ائمه(ع) و والیان امر به دو دسته تقسیم می‌شود.

دسته اول روایاتی است که پیروی از امام و والیان امر را به صورت مطلق واجب می‌داند، مانند حدیث ابوهریره از پیامبر(ص) که فرمود: «من أطاعني فقد أطاع الله و من عصاني فقد عصى الله، و من أطاع الإمام فقد أطاعني، و من عصى الإمام فقد عصاني»[۱۲۷]: هر کس مرا اطاعت کند یقیناً خدا را اطاعت کرده است و هر کس مرا نافرمانی کند خدا را نافرمانی کرده است؛ و هر کس امام را اطاعت کند مرا اطاعت کرده است و هر کس امام را نافرمانی کند مرا نافرمانی کرده است. و مانند حدیث صحیح ابوذر از رسول خدا(ص) که فرمود: «من أطاعني فقد أطاع الله و من عصاني فقد عصى الله، و من أطاع علياً فقد أطاعني و من عصى عليا فقد عصاني»[۱۲۸]: هر کس مرا اطاعت کند به طور حتم خدا را اطاعت کرده است و هر کس مرا نافرمانی کند خدا را نافرمانی کرده است و هر کس علی(ع) را پیروی کند یقیناً مرا پیروی کرده است و هر کس علی(ع) را نافرمانی کند مرا نافرمانی کرده است.

دسته دوم روایاتی است که پیروی از امام و والیان امر را مشروط می‌کند به جایی که به گناه فرمان ندهند؛ زیرا اگر به گناه فرمان دادند، نه تنها اطاعت از آنان واجب نخواهد بود، بلکه حرام هم خواهد بود. نمونه‌هایی از این روایات پیش‌تر در آغاز همین بحث گذشت. اگر خواسته باشیم میان این دو دسته از روایات جمع قابل قبولی ارائه دهیم، باید دسته اول را در مورد پیروی از امام معصوم بدانیم و دسته دوم را بر پیروی از حاکمان غیر معصوم حمل کنیم. چون در میان هر دو دسته، روایات صحیح وجود دارد و امکان طرح هیچ‌یک از آنها وجود ندارد. ضمن اینکه حدیث ابوهریره و ابوذر با مضمون آیه اولی الأمر کاملاً هماهنگ است و پیروی مطلق از اولی الأمر و امام که در آیه بیان شده، در این دو حدیث نیز وجود دارد. اگر این دو حدیث را در کنار هم قرار دهیم این احتمال تقویت خواهد شد که مقصود از امام در حدیث ابو هریره که اطاعت و نافرمانی او همانند اطاعت و نافرمانی خدا و رسول می‌باشد، همان امام علی بن ابی طالب(ع) است که در حدیث ابوذر به صراحت از آن حضرت نام برده شده است. این دو روایت نشان می‌دهد پس از پیامبر در میان جامعه اسلامی امامی وجود دارد که اطاعت از او همانند اطاعت از رسول خدا بدون هیچ قید و شرطی لازم و نافرمانی او همانند نافرمانیِ پیامبر حرام است. از مجموع هر دو دسته از روایات فوق استفاده می‌شود که در جامعه اسلامی پس از پیامبر دو نوع امام وجود دارد امامانی که معصوم و منصوص‌اند و پیروی از آنان بدون هیچ قید و شرطی واجب بوده و یکی از آنان علی بن ابی طالب(ع) است و امامان غیر معصومی که پیروی از آنان مشروط است به اینکه به طاعت خدا فرمان دهند.

مفسران امامیه به پیروی از روایات پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)، معتقدند، مصداق اولی الأمر همان امامانی هستند که معصوم‌اند،یعنی علی بن ابی طالب(ع) و یازده نفر از فرزندان آن حضرت[۱۲۹]. علامه طباطبایی نیز به تبیین و نقد شبهه یاد شده پرداخته و می‌نویسد: جای تردید نیست که اطاعت در آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ... مطلق است و به هیچ قیدی مقید نشده است. این گویای آن است که رسول، امر به چیزی و نهی از چیزی نمی‌کند که با حکم خدا مخالف باشد و موافقت تمامی اوامر و نواهی رسول با اوامر و نواهی خدا تصوری جز عصمت رسول ندارد. این سخن عیناً در اولی الأمر نیز جریان دارد چیزی که هست عصمت رسول بر اساس دلایل عقلی و نقلی بدون در نظر گرفتن این آیه قطعی و مسلم است و در اولی الأمر ظاهراً این‌گونه نیست؛ لذا ممکن است کسی توهم کند که اولی الأمر که در این آیه آمده لازم نیست معصوم باشند و معنای آیه بدون عصمت آنان هم درست می‌شود. به عبارت دیگر مقصود خداوند از این آیه چیزی جز ولایت و سرپرستی رایج بین امت‌ها و جوامع نیست و آن اینکه یکی از افراد جامعه خود را انتخاب می‌کنند و اطاعت او را واجب می‌شمارند، در حالی که از همان آغاز می‌دانند که او هم مثل خودشان دارای خطا و اشتباه است، لکن هر جا فهمیدند که حکم او بر خلاف قانون است او را از اشتباهی که کرده آگاه می‌سازند و از او پیروی نمی‌کنند و هر جا که به خطای او یقین ندارند، به دستورهای او عمل می‌کنند و اگر بعدها روشن شد دستور او خطا بوده صرف نظر می‌کنند، چون مصلحت حفظ وحدت جامعه، به قدری مهم است که مفسده اشتباه‌های گاه به گاه حاکم را جبران می‌کند.

وضعیت اولی الأمر در آیه شریفه و وجوب اطاعت از آنان نیز از این قبیل است، آیه چیزی زاید بر آنچه در همه زمان‌ها و مکان‌ها بین جوامع، معمول و متداول بوده است افاده نمی‌کند. خداوند پیروی مردم از اولی الأمر را بر مؤمنان واجب نموده، اما اگر اولی الأمر بر خلاف کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) دستوری صادر نمود، مردم نباید از این حکم وی اطاعت کنند؛ زیرا رسول خدا(ص) قاعده‌ای عمومی برای مردم بیان داشته و فرموده‌اند: «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ» هیچ مخلوقی در فرمانی که به معصیت خدا می‌دهد نباید اطاعت شود. و اطلاق آیه با این دستور پیامبر(ص) که آن را فریقین نقل کرده‌اند تقیید می‌شود؛ اما اگر خطا کرد و فرمانی بر خلاف قرآن و سنت صادر نمود، اگر مردم به اشتباه او پی بردند او را به راه حق که حکم کتاب و سنت است برمی‌گردانند؛ اما اگر متوجه اشتباه او نشدند یا احتمال دادند ممکن است حکم حاکم مخالف کتاب و سنت باشد حکمش را اجرا می‌کنند، چنان که اگر می‌دانستند که مخالف نیست اجرا می‌کردند و وجوب پیروی از این‌گونه دستورهای حاکم عیبی ندارد؛ زیرا حفظ وحدت و بقای سیادت امت، آن قدر مهم است که مفسده این‌گونه مخالفت کتاب و سنت را جبران می‌کند. خلاصه اینکه پیروی از اولی الأمر واجب است، حتی اگر معصوم نباشد و احتمال خطا در او وجود داشته باشد، با این تفاوت که اگر مردم از خطای آنان آگاه شدند آنها را به کتاب و سنت ارجاع داده و از آنان پیروی نمی‌کنند و در مواردی که علم به خطای آنان ندارند حکم‌شان را نافذ دانسته و از آنها پیروی می‌کنند. پاسخ: هر چند امکان تقیید اطلاق آیه به وسیله حدیث رسول خدا(ص) «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ» یا به وسیله آیاتی از قرآن که مفید این معناست، مانند آیه ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ[۱۳۰] (خدا امر به فحشا نمی‌کند) و آیاتی از این قبیل وجود دارد، چنان‌که پیامبر اطاعت فرماندهانی را که برای جنگ منصوب می‌نمود، بر سربازان واجب کرده و اطاعت حاکمانی را که بر بلاد مختلف می‌گمارد یا وقتی پیامبر به سفر می‌رفت و افرادی را در مدینه جانشین خود قرار می‌داد، پیروی از آنان بر مردم واجب بوده است؛ لکن این جعل حجیت ظاهری، نمی‌تواند آیه شریفه را مقید کند؛ زیرا صحیح بودن مسئله‌ای از مسائل به خودی خود یک مطلب است و مدلول ظاهر آیه قرآن‌بودنش مطلب دیگری است.

آیه مورد نظر نشان می‌دهد پیروی از اولی الأمری که در این آیه از آن سخن به میان آمده بر مردم واجب است و نه در خود آیه و نه در دیگر آیات قرآن چیزی که این وجوب را مقید کند وجود ندارد. تا بازگشت معنای آیه شریفه ﴿وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۱۳۱] به این سخن ما شود که و أطيعوا اولي الأمر منكم فيما لم يأمروا بمعصيةاولی الأمر خود را نیز اطاعت کنید مادام که امر به معصیت نکرده‌اند). یا أطيعوا اولي الأمر منكم ما لم تعلموا بخطأهم، و اولی الأمر خود را نیز اطاعت کنید مادام که علم به خطای آنها نداشته باشید. و اما اگر شما را به معصیت امر کنند یا یقین کردید در حکم خود مرتکب خطا شده‌اند، دیگر اطاعتشان بر شما واجب نیست، بلکه بر شما واجب است که آنان را به کتاب خدا و سنت برگردانید، مسلماً معنای آیه شریفه ﴿وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ این نیست.

علاوه بر اینکه خداوند در مواردی که قید، روشن‌تر از قید مورد بحث بوده و طاعت هم کم اهمیت‌تر از طاعت مورد بحث بوده، آن قید را بیان کرده، مثلاً در مورد احسان به پدر و مادر فرموده: ﴿وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حُسْنًا وَإِنْ جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا...[۱۳۲]. با این حال چطور ممکن است در آیه مورد بحث که مشتمل بر اصلی از اصول دین است، اصلی که ریشه همه سعادت‌های انسان به آن منتهی می‌شود، هیچ قیدی نیاورد و به طور مطلق بفرماید: «خدا و رسول و اولی الأمر خود را اطاعت کنید»؟! افزون بر این، آیه شریفه بین رسول و اولی الأمر جمع کرده و برای هر دو یک اطاعت بیان نموده و فرمود: ﴿وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ و در مورد رسول احتمال اینکه امر به معصیت کند یا در خصوص حکمی دچار اشتباه شود وجود ندارد، اگر درباره اولی الأمر این احتمال وجود داشته باشد باید پیروی از اولی الأمر را مقید کند و اینکه من ببینم درباره آنان نیز قیدی بیان نکرده، چاره‌ای جز این نداریم که بگوییم آیه شریفه از هر قیدی مطلق است.

لازمه مطلق بودن آیه آن است که بگوییم عصمتی که در مورد رسول مسلم گرفته شده، در مورد اولی الأمر نیز باید مسلم گرفته شود و مقصود از اولی الأمر افراد معینی هستند که مانند رسول خدا(ص) دارای عصمت‌اند[۱۳۳]. چنان‌که در عبارات علامه طباطبایی نیز گذشت، آیه مورد نظر صراحت دارد که اطاعت از اولی الأمر در آیه همانند و هم‌وزن اطاعت از رسول(ص) است و اطاعت از رسول از هر جهت مطلق است و با روایاتی مانند: «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ» قابل تقیید نیست. به تعبیر دیگر آیه درباره رسول(ص) اَبی از تقیید بوده و هیچ‌گونه قیدی را نمی‌پذیرد، پس درباره اولی الأمر نیز باید این‌گونه باشد و هیچ قیدی نداشته باشد. به خصوص که آیه به دلیل اهمیت فوق العاده‌ای که دارد اگر مقید بود یا به قید نیاز داشت، باید در متن آیه بیان می‌شد تا اطلاق شکل نگیرد و موجب انحراف کسی نشود. به ویژه که در مواردی که در مقایسه با آیه مورد نظر، از اهمیت کمتری نیز برخوردار بوده و به قید نیاز داشته، خداوند بلافاصله قید را بیان نموده تا مردم دچار انحراف نشوند؛ چنان که در مورد اطاعت از والدین این‌گونه رفتار کرده است[۱۳۴]. شواهدی نیز وجود دارد که استدلال فوق را تأیید می‌کند؛ از جمله:

  1. پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) و عالمان شیعه امامیه و نیز جمعی از علمای اهل سنت، حدیث «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ» را قید آیه قرار نداده‌اند. اگر روایت فوق و روایاتی از این دست، قید آیه مورد نظر بود، آنان که از آیه و از این روایت اطلاع کامل داشتند، حدیث یادشده را قید آیه قرار می‌دادند، حال آنکه آن را قید آیه قرار ندادند. این اقدام آنان به وضوح بیانگر آن است که آنان آیه را مطلق دانسته و حدیث یاد شده را قید آیه نمی‌دانسته‌اند.
  2. آیه مطلق است و با همه اهمیتی که دارد، نه در این آیه و نه در آیات دیگر، قیدی برای آن بیان نشده است، اگر کسی می‌خواهد حدیث «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ اللَّهِ» را قید آیه قرار دهد، باید برای این اقدام خود دلیل خاص اقامه کند، حال آنکه چنین دلیلی اقامه نشده است. فخر رازی و امثال او که اطاعت از خدا و رسول و اولی الأمر را در آیه مطلق دانسته‌اند، از حدیث یاد شده خبر داشته‌اند، اما به آن توجه نکرده و آن را قید آیه ندانسته‌اند.
  3. آیه مورد نظر، به همه مؤمنان و مسلمانان دستور می‌دهد به طور مطلق از خدا و رسول(ص) و اولی الأمر که مصداق آنان امامان اهل بیت(ع) می‌باشند پیروی کنند ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ...[۱۳۵] به دلالت آیه، مردم مطیع‌اند و خدا و رسول و اولی الأمر مطاع؛ مردم پیرو‌اند و آنان پیشوا؛ پس آیه بیانگر فضیلتی بزرگ برای خدا و رسول و اولی الأمر است. حال اگر حدیث «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ اللَّهِ» آیه را مقید کند، معنای آن این خواهد بود که اطاعت از رسول و اولی الأمر در خصوص طاعات است، حال آنکه اطاعت در خصوص طاعات، به خدا و رسول و اولی الأمر اختصاص ندارد، بلکه هر آمر به معروفی، وجوب اطاعت دارد. در این صورت آیه فضیلتی برای خدا و رسول و اولی الأمر نخواهد بود و این تعارض است که هم آیه فضیلتی برای آنان باشد و هم نباشد.[۱۳۶].

در اوامر حکومتی

از آنجا که در آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ سخن از اولی الأمر و زعیم جامعه اسلامی است، ممکن است کسی تصور کند که آیه در صدد اثبات عصمت و لزوم اطاعت از اوامر حکومتی اولی الأمر است و اطاعت و عصمت اولی الأمر را در همین حد اثبات می‌کند، در نتیجه مسئله پیروی از اولی الأمر در آیه مورد نظر اطلاق ندارد و به تبع آن عصمت اولی الأمر نیز به اوامر ولایی و حکومتی او محدود خواهد بود.

پاسخ: چنان‌که اندکی قبل نیز اشاره شد، اولی الأمر در آیه مورد نظر در وزان رسول(ص) قرار گرفته و خداوند اطاعت از رسول و اولی الأمر را با یک فعل امر واجب کرده است ﴿وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ و لزوم پیروی از رسول مطلق است و این پیروی مطلق، عصمت مطلق رسول خدا(ص) را نیز به دنبال دارد، در نتیجه پیروی از رسول، به اوامر ولایی و حکومتی ایشان اختصاص ندارد، بلکه فعل و قول و تقریر رسول در همه زمینه‌ها حجت است؛ پس اولی الأمر هم که همانند رسول، دارای پیروی مطلق می‌باشد باید از لزوم اطاعت و عصمتی همه‌جانبه برخوردار باشد و اطاعت و عصمت ایشان به اوامر ولایی و حکومتی ایشان اختصاص نداشته باشد، بلکه باید اوامر اولی الأمر در همه عرصه‌ها حجت و لازم الاجرا باشد و اصولاً دلیلی وجود ندارد که کسی بتواند با استناد به آن، اطاعت و عصمت اولی الأمر را به اوامر حکومتی او محدود سازد؛ زیرا عصمت امری بسیط و تجزیه‌ناپذیر است. اگر عصمت در کسی وجود داشته باشد در همه کارهای زندگی معصوم خواهد بود و اگر وجود نداشته باشد، در هیچ بعدی از ابعاد زندگی معصوم نخواهد بود. به عبارت دیگر، یک شخص نمی‌تواند در برخی ابعاد زندگی، مانند اوامر و نواهی خود معصوم باشد، اما در ابعاد دیگر زندگی معصوم نباشد. ضمن اینکه آیه نمی‌گوید از اوامر اولی الأمر اطاعت کنید، بلکه می‌گوید از اولی الأمر اطاعت کنید و اطاعت از اولی الأمر مطلق است، چه در اوامر و نواهی باشد و چه در سایر عرصه‌ها. بررسی زندگی پیامبران نیز این مطلب را تأیید می‌کند؛ زیرا ثابت نشده است که پیامبری در برخی مسائل زندگی، معصوم باشد و در برخی دیگر فاقد عصمت باشد.[۱۳۷].

دیگر دلایل عصمت اولی الأمر

برخی دانشمندان برای اثبات عصمت اولی الأمر، به جز اطلاق پیروی، دلایل دیگری نیز بیان داشته‌اند؛ از جمله:

  1. وحدت فعل و تعدد مصداق: در آیه مورد نظر، اولی الأمر بر رسول عطف شده، بدون آنکه فعل «اطیعوا» تکرار شود. به عبارت دیگر فعل امر (اطیعوا) که بر وجوب پیروی دلالت دارد دارای دو مصداق است: ۱. رسول، ۲. اولی الأمر. این امر بیانگر آن است که میان پیروی از رسول و اولی الأمر تفاوتی وجود ندارد و ما به دلایلی که خارج از این آیه در اختیار داریم می‌دانیم که پیرویِ بی‌قید و شرط از رسول به سبب برخوردار بودن رسول از صفت عصمت است. نظر به اینکه در آیه مورد بحث، پیروی از اولی الأمر نیز به صورت بی‌قید و شرط واجب می‌باشد، نتیجه می‌گیریم اولی الأمر نیز باید از ویژگی عصمت برخوردار باشد؛ در غیر این صورت، اجتماع امر و نهی در شیء واحد لازم خواهد آمد که جایز نیست[۱۳۸].
  2. قبح پیروی از فرد گناهکار: راه دیگری که برخی دانشمندان برای اثبات عصمت اولی الأمر از آن بهره جسته‌اند، قبح پیرویِ مؤمنان از شخص گناهکار است. آنان می‌گویند: اقتضای آیه به واجب بودن پیروی از اولی الأمر به صورت عام، به معنای معصوم بودن اولی الأمر است، وگرنه منجر خواهد شد به اینکه خداوند امر کرده باشد به کار قبیح؛ زیرا شخص غیر معصوم، از انجام کار قبیح در امان نیست و هرگاه مرتکب کار قبیح شد، پیروی از او قبیح خواهد بود[۱۳۹].
  3. یکسان بودن وجوب پیروی از خدا و اولی الأمر: راه دیگری که برخی دانشمندان امامیه برای اثبات عصمت اولی الأمر از آن استفاده کرده‌اند آن است که در آیه مورد نظر، وجوب پیروی از اولی الأمر، همانند وجوب پیروی از خداوند است؛ و در اوامر خداوند امکان گناه و خطا وجود ندارد، پس در اوامر اولی الأمر هم امکان گناه و و خطا وجود ندارد و عصمت، چیزی جز این نیست[۱۴۰].
  4. محال بودن اجتماع نقیضین: علامه حلی (م ۷۲۶ق) در جای دیگری برای اثبات عصمت اولی الأمر از راه محال بودن اجتماع نقیضین وارد شده و می‌نویسد:

آیه دلالت دارد که پیروی از پیامبر(ص) و اولی الأمر دائمی است. حال اگر اولی الأمر به گناهی امر کند، مکلف، موظف خواهد بود در زمان واحد از دو فعل متناقض پیروی کند. از یک‌سو، به دلالت آیه موظف است از اولی الأمر پیروی کند و از سوی دیگر، به دلالت آیات و روایاتی که پیروی از فرمان گناه را منع می‌کند، وظیفه دارد از این فرمان اولی الأمر پیروی نکند و این اجتماع نقیضین و محال است و راه نجات از تناقض، پذیرفتن عصمت اولی الأمر است[۱۴۱].

  1. پیروی از اولی الأمر قرین پیروی از خدا و رسول: یکی از راه‌های دلالت آیه بر عصمت اولی الأمر آن است که خداوند پیروی از اولی الأمر را قرین پیروی از خود و پیامبر قرار داده است و خداوند منزه از هر عیب و نقص و پیامبر نیز از گناه و خطا معصوم است؛ پس باید اولی الأمر همچنین باشد و صفت عصمت جز در امامان اهل بیت(ع) در کس دیگری یافت نمی‌شود، پس آنان مصداق اولی الأمرند[۱۴۲].

در مجموع، عصمت اولی الأمر از دیدگاه عموم دانشمندان شیعه امامیه و جمعی از مفسران اهل سنت، از باب اطلاق پیروی از اولی الأمر یا از راه‌های دیگری که بیان شد، امری قطعی و مسلم است.[۱۴۳].

گستره عصمت اولی الأمر

مطلب دیگری که در بحث عصمت اولی الأمر باید به آن پرداخته شود، گستره عصمت اولی الأمر است. برخی دانشمندان شیعه به عصمت اولی الأمر تصریح کرده‌اند[۱۴۴]، لکن از گستره و شمول آن سخنی به میان نیاورده‌اند؛ اما اکثر آنان، از گستره عصمت نیز سخن گفته و عصمت اولی الأمر را عصمتی همه‌جانبه از گناه و خطا و سهو و نسیان دانسته‌اند؛ از جمله:

۱. مرحوم شیخ طوسی (م ۴۶۰ق)، مصداق اولی الأمر را امامان اهل بیت(ع) دانسته و آنان را از هرگونه سهو و ناصواب و گناه معصوم دانسته و می‌نویسد: ... أوجب الله تعالى طاعتهم بالإطلاق، كما أوجب طاعة رسوله و طاعة نفسه كذلك. و لا يجوز ايجاب طاعة أحد مطلقاً إلا من كان معصوماً مأموناً منه السهو و الغلط، وليس ذلك بحاصل في الامراء، و لا العلماء، و إنما هو واجب في الأئمة الذين دلت الادلة على عصمتهم و طهارتم[۱۴۵]: خداوند متعال پیروی از اولی الأمر را به صورت مطلق واجب کرده، چنان‌که پیروی از خود و پیامبرش را به صورت مطلق واجب نموده است؛ و واجب کردن پیروی مطلق از کسی جایز نیست مگر اینکه معصوم بوده و از سهو و اشتباه در امان باشد، حال آنکه فرماندهان و دانشمندان از سهو و اشتباه ایمن نبوده و این فقط در امامانی واجب است که ادله بر عصمت و طهارت آنان دلالت دارد. عبارت فوق نشان می‌دهد وی به عصمت مطلق و همه‌جانبه اولی الأمر معتقد است؛ اولی الأمر را هم از گناه مصون می‌داند و هم از سهو و خطا.

۲. فضل بن حسن طبرسی نیز نظری مشابه شیخ طوسی ابراز داشته است[۱۴۶].

۳. علامه حلی (م ۷۲۶ق) نیز عباراتی آورده‌اند که حاکی از اعتقاد ایشان به عصمت مطلق و همه‌جانبه اولی الأمر است. وی می‌نویسد: عطف اولی الأمر بر رسول به معنای تساوی آن دو در عامل است و اطاعت واجب برای رسول، پیرویِ قول، فعل، ترک و تقریرِ رسول است، پیروی از امام هم باید این‌گونه باشد؛ زیرا مفهوم اطاعت کلی و مطلق این است و غیر از این، اطاعتِ جزئی است[۱۴۷]. وی می‌نویسد: ﴿.... أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ... امر بالطاعة العامة للإمام و هي الاتباع في اقواله كلها و افعاله...[۱۴۸]. خداوند در آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ به پیروی از امام به صورت عام دستور داده و معنای این پیروی عام، اطاعت از امام است در همه اقوال و افعالش.

در جای دیگری می‌نویسد: ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ... فعطف اولي الأمر على الرسول، و صيغة الطاعة لهما واحدة و هذا صريح في تساوي وجوب طاعتهما فيجب اتباع الإمام على الأمة كافة، فيلزم أن يكون سبيله حقا أي اقواله و افعاله و تروكه كل واحد منها حقاً و لا نعني بالعصمة إلا ذلك[۱۴۹]: آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ اولی الأمر بر رسول عطف شده و پیروی از رسول و اولی الأمر با یک فعل «اطیعوا» واجب شده است و این امر صراحت دارد در اینکه رسول و اولی الأمر در وجوب پیروی از آنان مساوی‌اند، پس (چنان که پیروی از رسول بر همه امت واجب است) پیروی از امام هم بر همه امت واجب است؛ و لازمه وجوب پیروی مطلق آن است که راه امام که تمام اقوال، افعال و تروک وی را شامل می‌شود حق باشد و مقصود ما از عصمت چیزی جز این نیست.

۴. علامه مجلسی (م ۱۱۱۰ق) ذیل آیه می‌نویسد: چنان‌که اطاعت خدا و رسول عام است باید اطاعت اولی الأمر نیز عام باشد...؛ پس باید اولی الأمر نیز مثل رسول باشد در آنکه غلط و خطا و دروغ و گناه و سهو از او صادر نشود... و چنین کسی امام است که حق‌تعالی نصب کرده و معصوم است و صاحب این مرتبه فقط امامان اثناعشرند[۱۵۰]. عبارت مجلسی در دلالت بر عصمت مطلقه اولی الأمر از صراحت کافی برخوردار است.

۵. سید عبدالله شبر (م ۱۲۴۲ق) نیز عصمت اولی الأمر را مطلق دانسته و می‌نویسد: ... و من المعلوم أن الله سبحانه لا يأمر المؤمنين لا سيما الصلحاء العلماء الفضلاء بإطاعة كل ذي أمر و حكم، لأن فيهم الفساق والظلمة و من يأمر بمعصية الله تعالى، فيجب أن يكون اولوا الأمر الذين امر الله بطاعتهم مثل النبي(ص) في عدم صدور الخطا و النسيان و الكذب والمعاصي، و مثل هذا لا يكون منصوباً إلا من قبل الله تعالى...[۱۵۱]. روشن است که خدای سبحان به مؤمنان، به ویژه به عالمان صالح و فاضل دستور نمی‌دهد تا از هر حاکمی پیروی کنند؛ زیرا در میان حاکمان افراد فاسق، ظالم و کسانی که به معصیت خداوند دستور می‌دهند وجود دارند؛ لذا واجب است اولی الأمری که خداوند به پیروی آنان دستور داده، در عدم صدور خطا و نسیان و دروغ و گناه از آنان مثل پیامبر(ص) باشند و چنین فردی فقط باید از جانب خداوند نصب شود.

۶. علامه طباطبایی (م ۱۴۰۰ق) می‌نویسد: در آیه بین رسول و اولی الأمر جمع شده و برای هر دو، یک اطاعت ذکر شده ﴿وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ و جایز نیست که رسول امر به معصیت کند یا در حکمی دچار اشتباه شود، اگر انجام این امور نسبت به اولی الأمر جایز بود، لازم بود برای آنان قیدی ذکر شود، پس به ناچار باید آیه را از هر قیدی رها بدانیم و لازمه اطلاق آیه، معتبر دانستن عصمت اولی الأمر است چنان که رسول معصوم است[۱۵۲]. از فرمایش ایشان پیداست که اولی الأمر از عصمتی همانند عصمت رسول برخوردار است و این به معنای عصمت اولی الأمر از گناه و خطا و سهو و نسیان است.

۷. آیت‌الله مکارم اطاعت از اولی الأمر را در آیه، همانند اطاعت از رسول به صورت مطلق واجب دانسته و آن را دلیل عصمت اولی الأمر قرار داده است. ایشان پس از نقد احتمال‌های مفسران اهل سنت می‌نویسد: تنها تفسیری که از اشکالات گذشته سالم می‌ماند، تفسیر اولی الأمر به رهبران و امامان معصوم است؛ زیرا این تفسیر با اطلاق وجوب اطاعت که از آیه فوق استفاده می‌شود کاملاً سازگار است، چون مقام «عصمت» امام، او را از هرگونه خطا و اشتباه و گناه حفظ می‌‌کند[۱۵۳].

۸. آیت‌الله جوادی آملی معتقد است با توجه به عطف (اولی الأمر) بر (الرسول) و مطلق بودن اطاعت از رسول، اطاعت از اولی الأمر نیز به طور مطلق واجب است. ایشان می‌نویسد: سر اطاعت مطلق از پیامبر(ص) عصمت آن حضرت است و از همین رو، اطاعت او اطاعت از خدا و مخالفت با او در ردیف عصیان الهی است؛ بنابراین اولی الأمر نیز نه تنها از معصیت که از خطا و اشتباه نیز باید مصون باشد و چنین مصونیتی تنها از آنِ معصوم است[۱۵۴]. لازمه اطاعت بدون قید و شرط از کسی، عصمت او در مسائل علمی و عملی است[۱۵۵].

۹. آیت‌الله میلانی می‌نویسد: در مذهب شیعه و بر اساس آموزه‌های دینی، «عصمت» گستره وسیعی دارد و حجت الهی از بدو ولادت تا زمان رحلت معصوم است و علاوه بر گناه و معصیت، از سهو و نسیان و خطا نیز مصون است[۱۵۶]. از دانشمندان اهل سنت که به عصمت اولی الأمر اذعان کرده‌اند، عبارات فخر رازی (م ۶۰۶ق) و نظام الدین نیشابوری (م ۸۵۰ق) که هر دو از عالمان اشعری می‌باشند، نشان می‌دهد که آنان عصمت اولی الأمر را از گناه می‌دانند، اما عباراتشان در مورد عصمت اولی الأمر از خطا، ساکت است[۱۵۷].

شیخ محمد عبده و رشید رضا نیز عصمت اولی الأمر را از گناه دانسته و این عصمت را در جایی برای آنان می‌پذیرند که بر سر مسئله‌ای اجماع کنند. در این صورت آنان معصوم و حکمی که در نتیجه اجماع آنان پدید آمده، حکمی معصومانه است[۱۵۸]. به طور خلاصه مقصود از گستره عصمت آن است که شخص معصوم از عصمتی همه‌جانبه از گناه خطا، سهو و نسیان برخوردار است. دلیل ما بر گستره عصمت نیز اطلاق پیروی است که مورد قبول همه دانشمندان شیعه و شماری از مفسران اهل سنت است؛ برای نمونه وقتی برای ما ثابت شد علت پیرویِ مطلق از پیامبر(ص)، عصمت پیامبر است و عصمت پیامبر، عصمتی همه‌جانبه از گناه، خطا، سهو و نسیان است، پی می‌بریم که اولی الأمر هم که دارای پیروی مطلق می‌باشد باید معصوم بوده و دارای عصمتی همه‌جانبه همانند پیامبر باشد؛ به خصوص پیروی از رسول و اولی الأمر با یک فعل «أطیعوا» واجب شده و نشان می‌دهد پیروی از رسول و اولی الأمر از هر نظر یکسان است.[۱۵۹].

منابع

پانویس

  1. ر. ک: عبدالحسین خسروپناه، کلام نوین اسلامی، ج۲، ص ۳۵۹ - ۳۶۲.
  2. «الْمَعْصُومُ هُوَ الْمُمْتَنِعُ بِاللَّهِ مِنْ جَمِیعِ مَحَارِمِ اللَّهِ‏»؛ معانی لأخبار، باب العصمة، ص ۳۱ ح ۲.
  3. ر. ک: قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۱۴۶ ـ ۱۵۶.
  4. ر. ک: عبدالحسین خسروپناه، کلام نوین اسلامی، ج۲، ص ۳۵۹ ـ ۳۶۲؛ قربانی، علی، امامت‌پژوهی، ص۱۶۲.
  5. «إِنَّمَا الطَّاعَةُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِوُلَاةِ الْأَمْرِ وَ إِنَّمَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِطَاعَةِ الرَّسُولِ لِأَنَّهُ مَعْصُومٌ مُطَهَّرٌ لَا یَأْمُرُ بِمَعْصِیَتِهِ وَ إِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِی الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا یَأْمُرُونَ بِمَعْصِیَتِهِ»؛ خصال، ج۱، ص۱۳۰.
  6. {{لَا یَفْرِضُ اللَّهُ تَعَالَی طَاعَةَ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یُضِلُّهُمْ وَ یُغْوِیهِمْ وَ لَا یَخْتَارُ لِرِسَالَتِهِ وَ لَا یَصْطَفِی مِنْ عِبَادِهِ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یَکْفُرُ بِهِ وَ بِعِبَادَتِهِ وَ یَعْبُدُ الشَّیْطَانَ دُونَهُ}}؛ عیون أخبار الرضا، ج۲، ص۱۲۵
  7. «بِأَنْ عَصَمَهُمْ مِنَ الذُّنُوبِ وَ بَرَّأَهُمْ مِنَ الْعُیُوبِ وَ طَهَّرَهُمْ مِنَ الدَّنَسِ وَ نَزَّهَهُمْ مِنَ اللَّبْسِ وَ جَعَلَهُمْ خُزَّانَ عِلْمِهِ وَ مُسْتَوْدَعَ حِکْمَتِهِ وَ مَوْضِعَ سِرِّهِ وَ أَیَّدَهُمْ بِالدَّلَائِلِ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَکَانَ النَّاسُ عَلَی سَوَاءٍ»؛ بحارالأنوار، ج ۲۵ص ۱۸۲.
  8. ر. ک: عبدالحسین خسروپناه، کلام نوین اسلامی، ج۲، ص ۳۵۹ - ۳۶۲.
  9. ر. ک: قربانی، علی، امامت‌پژوهی، ص۱۵۶.
  10. ر. ک: خاتمی، سید احمد، در آستان امامان معصوم، ص۱۴۶.
  11. ر. ک: قربانی، علی، امامت‌پژوهی، ص۱۶۲.
  12. پاسخ عبدالکریم سروش به بهمن‌پور، سایت سروش و نیز آینه اندیشه، شماره۲، ص۸۴؛ محسن کدیور، «قرائت فراموش شده» مجله مدرسه، شماره۳، اردیبهشت۸۵،ص۹۶.
  13. ر. ک: قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۱۴۶ ـ ۱۵۶.
  14. ر. ک: قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۱۴۶ – ۱۵۶.
  15. ر. ک: قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۱۴۶ – ۱۵۶.
  16. الأمالی، ص۵۰۵.
  17. ر. ک: خاتمی، سید احمد، در آستان امامان معصوم، ص۱۴۷.
  18. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: «پيمان من به ظالمان نمى‏ رسد.» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  19. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گردان» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  20. "اللَّهُمَ‏ هَؤُلَاءِ أَهْلُ‏ بَیْتِی‏ وَ خَاصَّتِی‏ فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً"؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۵ صص ۱۹۸ و ۱۲۹.
  21. ر. ک: قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۱۴۶ ـ ۱۵۶.
  22. «أنَا وَ عَلِیٌ‏ وَ الْحَسَنُ‏ وَ الْحُسَیْنُ‏ وَ تِسْعَةٌ مِنْ‏ وُلْدِ الْحُسَیْنِ‏ مُطَهَّرُونَ‏ مَعْصُومُون‏‏‏‏»؛ بحارالانوار، ج۲۵ ص ۲۰۱،۱، ینابیع الموده، ج۲ ص۳۶
  23. ر. ک: قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۱۴۶ – ۱۵۶.
  24. مسند احمد، ج۳، ص۵۹.
  25. «فَإِنَّهُمْ‏ خِیَرَةُ اللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ صَفْوَتُهُ‏ وَ هُمُ‏ الْمَعْصُومُونَ‏ مِنْ‏ کُلِ‏ ذَنْبٍ‏ وَ خَطِیئَة‏‏‏‏‏»؛ بحار، ج۲، ص ۹۱
  26. بحارالانوار، ج۲، ص ۱۹۳ ـ ۱۹۴.
  27. کتاب سلیم بن قیس، ص ۴۰۶.
  28. «مَعَاشِرَ النَّاسِ‏ أُوصِیکُمُ‏ اللَّهَ‏ فِی‏ عِتْرَتِی‏ وَ أَهْلِ‏ بَیْتِی‏ خَیْراً فَإِنَّهُمْ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُمْ وَ هُمُ الْأَئِمَّةُ الرَّاشِدُونَ بَعْدِی وَ الْأُمَنَاءُ الْمَعْصُومُونَ»؛ ابوالقاسم قمی رازی، کفایه الاثر، ص۱۰۴.
  29. ر. ک: قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۱۴۶ ـ ۱۵۶.
  30. «إِنَّمَا الطَّاعَةُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِوُلَاةِ الْأَمْرِ... وَ إِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِی الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا یَأْمُرُونَ بِمَعْصِیَتِه»؛ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏ الخصال، ج ۱، ص ۶۶.
  31. «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی طَهَّرَنَا وَ عَصَمَنَا وَ جَعَلَنَا شُهَدَاءَ عَلَی خَلْقِهِ وَ حُجَّتَهُ فِی أَرْضِهِ وَ جَعَلَنَا مَعَ الْقُرْآنِ وَ جعل الْقُرْآنَ مَعَنَا لَا نُفَارِقُهُ وَ لَا یُفَارِقُنَا‏‏‏‏‏‏‏‏‏»؛ کافی، ج۱، ص۱۹۱.
  32. «الْإِمَامُ‏ مِنَّا لَا یَکُونُ‏ إِلَّا مَعْصُوماً وَ لَیْسَتِ‏ الْعِصْمَةُ فِی‏ ظَاهِرِ الْخِلْقَةِ فَیُعْرَفَ‏ بِهَا وَ لِذَلِکَ لَا یَکُونُ إِلَّا مَنْصُوصاً»؛ ‏ معانی الأخبار، باب العصمة، ص ۳۱۲.
  33. «لَا تَصْلُحُ الْإِمَامَةُ لِمَنْ قَدِ ارْتَکَبَ مِنَ الْمَحَارِمِ شَیْئاً صَغِیراً کَانَ أَوْ کَبِیراً وَ إِنْ تَابَ مِنْهُ بَعْدَ ذَلِکَ‏‏‏‏‏‏‏‏»؛ معانی الأخبار، باب العصمة، ص ۲۰.
  34. «الْأَنْبِیَاءُ وَ أَوْصِیَاؤُهُمْ لَا ذُنُوبَ لَهُمْ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ»؛ بحار، ج۵۲، ص ۹۹۱.
  35. «الْإِمَامُ الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الْمُبَرَّأُ عَنِ الْعُیُوبِ... مَعْدِنُ الْقُدْسِ وَ الطَّهَارَةِ وَ النُّسُکِ وَ الزَّهَادَةِ وَ الْعِلْمِ وَ الْعِبَادَةِ مَخْصُوصٌ بِدَعْوَةِ الرسول (ص) وَ نَسْلِ الْمُطَهَّرَةِ... فَهُوَ معصوم مُؤَیَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ مِنَ الْخَطَایَا وَ الزَّلَلِ وَ الْعِثَارِ یَخُصُّهُ اللَّهُ بِذَلِکَ لِیَکُونَ حُجَّتَهُ عَلَی عِبَادِهِ وَ شَاهِدَهُ عَلَی خَلْقِهِ‏‏‏‏‏‏‏‏‏»؛ الکافی، ج ۱، ص ۲۰۰، ۲۲۲و۲۲۳.
  36. من لایحضره الفقیه، ج ۱، ص ۶۰۹.
  37. ر. ک: قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۱۴۶ ـ ۱۵۶.
  38. «لاَ طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ اَلْخَالِقِ»
  39. المیزان، ج۴، ص۳۹۰.
  40. «بی‌گمان خداوند به کار زشت فرمان نمی‌دهد» سوره اعراف، آیه ۲۸.
  41. المیزان، ج۴، ص۳۹۰.
  42. «از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  43. المیزان، ج۴، ص۳۹۰.
  44. «اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت» سوره جمعه، آیه ۲.
  45. المیزان، ج۴، ص۳۹۲.
  46. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۲۲۴-۲۲۶.
  47. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
  48. زینلی، غلامحسین، آیه اولی الامر، ص ۱۰۰.
  49. محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۲۳۶.
  50. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۱۰۱.
  51. ابن شهر آشوب، متشابه القرآن، ج۲، ص۴۸.
  52. علامه حلی، الفین، ص۶۵.
  53. سید عبدالله شبر، الجوهر الثمین فی تفسیر الکتاب المبین، ج۲، ص۵۸.
  54. محمدحسن مظفر، دلائل الصدق، ج۴، ص۲۲۱.
  55. میلانی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۲۷ با اندکی تصرف.
  56. زینلی، غلامحسین، آیه اولی الامر، ص ۱۰۱.
  57. محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۲۳۶.
  58. ذهبی درباره وی می‌نویسد: علامه بزرگ ذوفنون فخرالدین محمد بن عمربن حسین قرشی بکری طبرستانی، اصولی و مفسر، بزرگ هوشمندان و حکما و مؤلفان بود، در سال ۵۴۴ ق متولد شد. نزد پدرش به تحصیل پرداخت و آثار او در شرق و غرب بلاد منتشر شد (شمس الدین ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۲۱، ص۵۰۰ - ۵۰۱).
  59. «از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  60. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۰، ص۱۱۴.
  61. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۰، ص۱۱۳.
  62. احمد بن حنبل، المسند، ج۴، ص۴۲۶؛ محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج۸، ص۱۰۶.
  63. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۰، ص۱۱۳.
  64. حسن بن محمد نیشابوری، غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج۲، ص۴۳۴.
  65. ر.ک: محمدهادی معرفت، تفسیر و مفسران، ج۲، ص۴۸۳ - ۴۸۴.
  66. محمد رشید رضا، تفسیر القرآن الحکیم الشهیر بتفسیر المنار، ج۵، ص۱۸۱.
  67. زینلی، غلامحسین، آیه اولی الامر، ص ۱۰۴.
  68. «بگو از خداوند و پیامبر فرمان برید» سوره آل عمران، آیه ۳۲.
  69. «بگو اگر خداوند را دوست می‌دارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد» سوره آل عمران، آیه ۳۱.
  70. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۲، ص۷۳۳؛ محمود زمخشری، کشاف، ج۱، ص۳۵۳.
  71. «و از خداوند و فرستاده (او) پیروی کنید باشد که بر شما بخشایش آورند» سوره آل عمران، آیه ۱۳۲.
  72. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۹، ص۳۶۴.
  73. «و از خداوند فرمانبرداری کنید و از پیامبر فرمان برید و (از بدی) بپرهیزید» سوره مائده، آیه ۹۲.
  74. محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۶، ص۱۲۵؛ عبد الأعلی سبزواری، مواهب الرحمن فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۵۹.
  75. ﴿قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ وَإِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ «بگو: از خداوند فرمانبرداری کنید و از پیامبر فرمان برید و اگر رو بگردانید جز این نیست که آنچه بر گردن او نهاده‌اند بر اوست و آنچه بر گردن شما نهاده‌اند بر شماست و اگر از او فرمان برید راهیاب می‌شوید و بر (عهده) پیامبر جز پیام‌رسانی آشکار نیست» سوره نور، آیه ۵۴.
  76. حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل، ج۳، ص۴۲۴.
  77. محمود زمخشری، کشاف، ج۴، ص۵۴۹.
  78. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَكُمْ «ای مؤمنان! از خداوند فرمانبرداری کنید و از پیامبر فرمان برید و کردارهایتان را تباه نگردانید» سوره محمد، آیه ۳۳.
  79. محمود زمخشری، کشاف، ج۴، ص۳۲۹.
  80. «از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  81. «و اگر مؤمنید از خداوند و پیامبرش فرمان برید» سوره انفال، آیه ۱.
  82. رشیدالدین میبدی، کشف الأسرار و عدة الأبرار، ج۴، ص۵.
  83. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ «ای مؤمنان! از خداوند و پیامبر او فرمان برید و در حالی که سخن او را می‌شنوید از او رو مگردانید» سوره انفال، آیه ۲۰.
  84. محمود زمخشری، کشاف، ج۲، ص۲۰۹.
  85. ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ «و از خداوند و پیامبرش فرمانبرداری کنید و در هم نیفتید که سست شوید و شکوهتان از میان برود و شکیبا باشید که خداوند با شکیبایان است» سوره انفال، آیه ۴۶.
  86. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۴، ص۸۴۲.
  87. ﴿أَأَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَتَابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ «آیا ترسیدید که پیش از رازگویی‌تان صدقه‌هایی بپردازید؟ حال که چنین نکردید و خداوند از شما در گذشت پس نماز را برپا دارید و زکات بپردازید و از خداوند و پیامبرش فرمانبرداری کنید و خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه است» سوره مجادله، آیه ۱۳.
  88. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۹، ص۳۸۱.
  89. ﴿وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ «و نماز را بپا دارید و زکات را بپردازید و از پیامبر فرمان برید باشد که بر شما بخشایش آورند» سوره نور، آیه ۵۶.
  90. رشیدالدین میبدی، کشف الأسرار و عدة الأبرار، ج۶، ص۵۶۲؛ عبد الأعلی سبزواری، مواهب الرحمن فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۷۸۷.
  91. «و از دستور من فرمانبرداری کنید» سوره طه، آیه ۹۰.
  92. علاءالدین علی بن محمد بغدادی، لباب التأویل فی معانی التنزیل، ج۳، ص۲۱۱.
  93. «از خداوند پروا کنید و سخن نیوش باشید و فرمان برید» سوره تغابن، آیه ۱۶.
  94. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۳۰، ص۵۵۷.
  95. ﴿وَمُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَلِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ وَجِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ «و تورات پیش از خود را راست می‌شمارم، و (آمده‌ام) تا برخی از چیزهایی را که بر شما حرام شده است حلال گردانم و نشانه‌ای از پروردگارتان برای شما آورده‌ام پس، از خداوند پروا و از من فرمانبرداری کنید!» سوره آل عمران، آیه ۵۰.
  96. محمود زمخشری، کشاف، ج۱، ص۳۶۵.
  97. «پس، از خداوند پروا و از من فرمانبرداری کنید!» سوره الشعراء، آیه ۱۰۸ و ۱۱۰.
  98. رشیدالدین میبدی، کشف الأسرار و عدة الأبرار، ج۷، ص۱۳۷.
  99. «من برای شما پیامبری امینم * پس، از خداوند پروا و از من فرمانبرداری کنید!» سوره شعراء، آیه ۱۴۳-۱۴۴ و ۱۵۰.
  100. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۴، ص۵۲۳.
  101. سوره شعراء، آیه ۱۴۳-۱۴۴ و ۱۵۰.
  102. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۴، ص۵۲۵.
  103. «پس، از خداوند پروا و از من فرمانبرداری کنید!» سوره شعراء، آیه ۱۶۳.
  104. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۴، ص۵۲۵ - ۵۲۶.
  105. «پس، از خداوند پروا و از من فرمانبرداری کنید!» سوره شعراء، آیه ۱۷۹.
  106. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۴، ص۵۲۸.
  107. ﴿وَلَمَّا جَاءَ عِيسَى بِالْبَيِّنَاتِ قَالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ وَلِأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ «و چون عیسی برهان‌ها (ی روشن) آورد گفت: برای شما حکمت آورده‌ام و (آمده‌ام) تا برای شما چیزی را که در آن اختلاف دارید روشن گردانم پس، از خداوند پروا کنید و از من فرمان برید!» سوره زخرف، آیه ۶۳.
  108. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۷، ص۶۴۱.
  109. «که خداوند را بپرستید و از او پروا کنید و از من فرمان برید» سوره نوح، آیه ۳.
  110. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۳۰، ص۶۴۹؛ حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل، ج۵، ص۱۵۶.
  111. «هر که از پیامبر فرمانبرداری کند بی‌گمان از خداوند فرمان برده است» سوره نساء، آیه ۸۰.
  112. حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل، ج۱، ص۶۶۶؛ محمود زمخشری، کشاف، ج۱، ص۵۳۹.
  113. «و هر که از خداوند و فرستاده او فرمان برد بی‌گمان به رستگاری سترگی رسیده است» سوره احزاب، آیه ۷۱.
  114. محمود زمخشری، کشاف، ج۳، ص۵۶۴.
  115. «از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  116. زینلی، غلامحسین، آیه اولی الامر، ص ۱۰۷.
  117. محمد رشید رضا، تفسیر القرآن الحکیم الشهیر بتفسیر المنار، ج۵، ص۱۸۰ - ۱۸۱.
  118. محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۵ ص۹۵؛ حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل، ج۱، ص۶۵۱.
  119. احمد بن حنبل، المسند، ج۴، ص۴۲۶.
  120. آلوسی، روح المعانی ج۳، ص۶۴؛ قاسمی، محاسن التأویل، ج۳، ص۱۸۶.
  121. محمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۵، ص۲۶۰؛ آلوسی، روح المعانی، ج۳، ص۶۴.
  122. رشیدالدین میبدی، کشف الأسرار و عدة الأبرار، ج۲، ص۵۵۵.
  123. محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۹۵.
  124. ثعلبی، الکشف و البیان، ج۳، ص۳۳۵؛ محمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۵، ص۲۶۰؛ علاء الدین علی بن محمد بغدادی، لباب التأویل فی معانی التنزیل، ج۱، ص۳۹۳.
  125. علاءالدین علی بن محمد بغدادی لباب التأویل فی معانی التنزیل، ج۱، ص۳۹۳.
  126. محمدحسن مظفر، دلائل الصدق، ج۴، ص۲۲۱.
  127. محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج۸، ص۱۰۴؛ مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، ج۶، ص۱؛ أحمد بن شعیب نسائی، سنن نسائی، ج۷، ص۱۵۴؛ احمد بن حنبل، المسند، ج۲، صص ۲۵۳، ۴۶۷ و ۴۷۱؛ ثعلبی، الکشف و البیان، ج۳، ص۳۳۵؛ محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۹۳؛ محمود زمخشری، کشاف، ج۱، ص۵۲۴؛ حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل، ج۱، ص۶۵۱؛ رشیدالدین میبدی، کشف الأسرار و عدة الأبرار، ج۲، ص۵۵۴.
  128. محمد بن عبدالله حاکم نیشابوری، المستدرک الصحیحین، ج۳، صص ۱۲۱ و ۱۲۸؛ شمس الدین ذهبی، تلخیص المستدرک، ج۳، صص ۱۲۱ و ۱۲۸؛ حاکم نیشابوری و ذهبی هر دو به صحت حدیث یادشده تصریح کرده‌اند.
  129. علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج۱، ص۱۵۳؛ محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۲۸۶؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۱، ص۲۶۷؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۲۷۳.
  130. «بی‌گمان خداوند به کار زشت فرمان نمی‌دهد» سوره اعراف، آیه ۲۸.
  131. «از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  132. «و به آدمی سپرده‌ایم به پدر و مادرش نکویی کند و اگر در تو کوشیدند تا چیزی را که دانشی درباره آن نداری شریک من سازی، از آن دو فرمان نبر!» سوره عنکبوت، آیه ۸.
  133. ترجمه المیزان، ج۴، ص۶۲۱-۶۲۳.
  134. ﴿وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حُسْنًا وَإِنْ جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ «و به آدمی سپرده‌ایم به پدر و مادرش نکویی کند و اگر در تو کوشیدند تا چیزی را که دانشی درباره آن نداری شریک من سازی، از آن دو فرمان نبر! بازگشتتان به سوی من است آنگاه من شما را از آنچه انجام می‌دادید آگاه خواهم کرد» سوره عنکبوت، آیه ۸.
  135. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید.».. سوره نساء، آیه ۵۹.
  136. زینلی، غلامحسین، آیه اولی الامر، ص ۱۱۲-۱۲۱.
  137. زینلی، غلامحسین، آیه اولی الامر، ص ۱۲۱.
  138. علامه حلی، الفین، ص۱۰۳؛ محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۴، ص۳۹۱.
  139. ابن شهر آشوب، متشابه القرآن، ج۲، ص۴۸؛ سید عبدالله شبر، الجوهر الثمین فی تفسیر الکتاب المبین، ج۲، ص۵۸؛ جمال الدین فاضل مقداد، اللوامع الإلهیة، ص۳۴۴.
  140. علامه حلی، الفین، ص۲۸۱.
  141. علامه حلی، الفین، ص۲۹۵.
  142. حسین بن حسن جرجانی، جلاء الأذهان، ج۲، ص۲۳۳.
  143. زینلی، غلامحسین، آیه اولی الامر، ص ۱۲۲.
  144. محمدحسن مظفر، دلائل الصدق، ج۳، ص۲۲۱ - ۲۲۲.
  145. محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۲۳۶.
  146. فضل بن حسن طبرسی مجمع البیان، ج۳، ص۱۰۱.
  147. علامه حلی، الفین، ص۲۸۷.
  148. علامه حلی، الفین، ص۲۸۸.
  149. علامه حلی، الفین، ص۳۶۳ - ۳۶۴.
  150. محمدباقر مجلسی، حق الیقین، ص۳۹.
  151. سید عبدالله شبر، حق الیقین فی معرفة اصول الدین، ص۱۸۶.
  152. محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۴، ص۳۹۱.
  153. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۳، ص۴۳۸.
  154. عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۱۹، ص۲۳۸.
  155. عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۱۹، ص۲۳۹.
  156. میلانی، عصمت از منظر فریقین، ص۲۱.
  157. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۰، ص۱۱۳؛ حسن بن محمد نیشابوری، غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج۲، ص۴۳۴.
  158. محمد رشید رضا، تفسیر القرآن الحکیم الشهیر بتفسیر المنار، ج۵، ص۱۸۱.
  159. زینلی، غلامحسین، آیه اولی الامر، ص ۱۲۵.