بنی عمرو بن معاویه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسب قبیله

بنی عمرو بن معاویه را از اعراب کهلانی[۱] و از شاخه‌های بنی معاویة بن کنده برشمرده، نسب کاملش را عمرو بن معاویة بن حارث بن معاویة بن ثور بن مرتّع بن معاویة بن کندة بن عفیر عنوان کرده‌اند[۲]. عمرو بن معاویه از همسرش هند بنت وهب بن حارث الأکبر بن معاویة بن ثور صاحب فرزندانی به اسامی حجر آکل المرار، حارث الولاده، امرؤالقیس و معاویه شد[۳] که از نسل آنها طوایفی همچون بنی آکل المرار[۴]، بنی حجر القرد بن حارث الولاده[۵]، بنی تملک[۶]، بنی حسان[۷]، بنی ربیعة بن حارث الولاده[۸]، بنی سلمة بن حارث الولّاده[۹]، بنی معاویة بن حارث الولّاده[۱۰]، بنی عبدالله بن حارث الولّاده[۱۱]، بنی حارث بن حارث الولادة بن عمرو بن معاویه[۱۲] بنی حجر بن عمرو بن حجر آکل المرار معروف به «بنی معلقه»[۱۳]، بنی نهیک بن حسان بن ارقم[۱۴]، بنی الجون[۱۵] و... شکل یافتند.[۱۶]

منازل و مساکن بنی عمرو بن معاویه

از خاستگاه و محل اولیه سکونت این طایفه تا پیش از مهاجرت به حَضرموت و نیز تاریخ دقیق این کوچ که به دلایل نامعلوم و در پی بروز حوادث همراه با دیگر طوایف کنده اتفاق افتاده است[۱۷]، اطلاع دقیقی در دست نیست. آنان پس از مهاجرت به یمن در سلسله جبال اطراف حضرموت مأوا گزیدند.[۱۸]. سکونتگاه کندیان - و از جمله آنان بنی عمرو بن معاویه - از غمر تا ذات العرق امتداد داشت[۱۹] و جبال یمن، حضرموت و غمر ذی کنده عمده مناطقی بودند که کندیان در آن سکنی گزیده بودند.[۲۰]. غمر ذی کنده -که در بیست مایلی مکه قرار داشت-[۲۱] پیوسته به نام کندیان مشهور و معروف بود و چهار قبیله صدف، تجیب، عباد و بنی معاویه کنده در آن سکونت داشتند.[۲۲]. حضرموت هم که در پیش و پس از اسلام، بطون عمده‌ای از کندیان را - عمدتاً در قسمت شرقی یمن- در خود جا داده بود، از مناطق اصلی کندیان و نیز طایفه عمرو بن معاویه به شمار می‌رفت.[۲۳]. جمع زیادی از مردم بنی عمرو بن معاویه در حضرموت یمن، بین دو درۀ «عین» و «دَوعن»، در قلعه نُجَیر و شهر تَرِیم - که مقر پادشاهان بنی عمرو بن معاویه بود،- ساکن بودند.[۲۴]. از دمّون هم به نقلی می‌‌توان به عنوان یکی از منازل اختصاصی بنوالحارث بن عمرو بن حجر آکل‌المرار در حضرموت[۲۵] نام برد. علاوه بر حضرموت[۲۶]، از شام[۲۷] هم به عنوان دیگر منزلگاه‌های بنی عمرو بن معاویه یاد شده است.

در اواسط قرن پنجم میلادی، بخش کوچکی از قبیله کنده[۲۸] -که خانواده امرؤالقیس شاعر از جمله این گروه بودند- در حالی که روابط خود را با آن دسته از قبایل خویش که در جنوب باقی ماندند، همچنان حفظ کرده و از حمایت ملوک حِمیَر نیز برخوردار بودند[۲۹] از جنوب یمن به شمال شبه جزیره عربستان عزیمت کردند.[۳۰]. در بیان علت این مهاجرت، برخی بر این اعتقادند که درگیر شدن دو قبیله کنده و حضرموت و تهدید هر دو قبیله به نابودی، موجب شد تا قبیله ضعیف‌تر -یعنی کنده- به نجد کوچ کند و با حاکم نمودن فردی به نام مرتع بن معاویة بن ثور (کنده) به ادامه حیات در این سرزمین بپردازد.[۳۱]. بر اساس این روایت، «حجر بن عمرو» ششمین پادشاه کنده است. بعضی نیز دوستی و خویشاوندی بین حسان بن تبع -پادشاه حمیری یمن- با حجر بن عمرو آکل المرار[۳۲] یا در خواست برخی از افراد قبیله بکر بن وائل از تُبع مبنی بر گماشتن پادشاه بر ایشان[۳۳] را موجب مهاجرت کندیان به نجد و سکونت شان در بطن عاقل و حاکمیت شان بر قبایل معد ساکن در نجد دانستند.[۳۴]. از مهمترین اقدامات حجر، تصرف سرزمین‌های بکر بن وائل از تسلط حاکمیت آل لخم بود که او را در نظر بکر بن وائل محترم و محبوب نمود.[۳۵]. ضمن این که ابن‌خلدون نیز، از حکومت دادن حجر بن عمرو آکل المرار –برادر مادری تبع بن کرب- بر تمام تیره‌های معد بن عدنان توسط حسان بن تبع پس از بازگشت از جنگ‌های خود در شمال و منطقه حجاز خبر داده است.[۳۶].

از منازل این قوم در دوره‌های اسلامی هم علاوه بر شام و یمن، می‌‌توان به مصر اشاره کرد.[۳۷] بصره نیز محل سکونت جمعی از بنی مالک بن سلمه بود که در کنار دایی‌های خود، زندگی می‌‌کردند.[۳۸] ضمن این که حمص هم محل اسکان جمعی از مردم بنی صالح بن حارث بن معاویة بن شرحبیل بن نعمان بن عمرو بن جون[۳۹] و کوفه هم محل سکونت برخی دیگر از مردم بنی صالح بن حارث[۴۰] و نیز جمعی از مردم بنی مسروق بن معدان[۴۱] عنوان گردیده است. مدینه نیز از دیگر مواطن اسلامی این قوم بود که برخی از مردم طایفه بنی حجر القرد بن حارث -از جمله خاندان بنی صلت بن معدی کرب- آن را منزل و مأوای خود قرار داده بودند.[۴۲].[۴۳]

بنی عمرو بن معاویه و تاریخ جاهلی این قوم

تشکیل دولت کنده

همان‌گونه که گفته شد در اواسط قرن پنجم میلادی، بخش کوچکی از قبیله کنده[۴۴] از جنوب یمن به شمال شبه جزیره عربستان عزیمت کردند و در حالی که روابط خود را با آن دسته از قبایل خویش که در جنوب باقی ماندند، همچنان حفظ کرده بودند و از حمایت ملوک حِمیَر نیز برخوردار بودند[۴۵] حکومتی را تأسیس کردند که در تاریخ به دولت کنده مشهور است. این حکومت که در واقع متشکل از قبایلی بود که از اتحاد گروههای عشیره‌ای پدید آمده بود[۴۶]، میان دو دولت دست نشاندۀ ایران و روم یعنی لخمیان و غسانیان قرار داشت. سابقه این دولت در بین حکومت‌های جنوب شبه جزیره-یعنی معینیان، سبأ، حمیر و کنده- به پس از میلاد بازمی‌گشت.البته کتیبه‌هایی یافت شده است که حکومت کندیان را در قرون پیش از میلاد مسیح نیز ثابت می‌‌کند.[۴۷]. حجر بن عمرو بن معاویه ملقب به «آکل المرار» -از مشهورترین امیران کندی- بنیانگذار این دولت، پایه گذار حکومت قبیله‌ای شد که پیشروی و حملاتشان، عامل ارتباط گروههای فراوانی از اعراب ساکن نیمه بَدَوی و بدوی، در محدوده‌ای وسیع گردید. این امر، نخستین تلاش در عربستان است که در جهت پیوستن گروهی از قبایل به محدوده نفوذ یک قدرت مرکزی انجام گردید.[۴۸]. حجر توانست با تحمیل سیادتش بر قبایل شمالی نجد، نفوذ خود را تا یمامه و مرز قلمرو منذر بگستراند و دو قبیله بکر و تغلب را به اطاعت درآورد.[۴۹]. پس از حُجر، پسرش عمرو، که به جهت تلاش صرف در نگهداری قلمرو پدر و در سر نپروراندن اندیشه گسترش قلمرو خود، «مقصور» خوانده می‌شد، به فرمانروایی کنده رسید.[۵۰]. در دوران پادشاهی او، بکر و تغلب پیمان شکستند و جنگ چهل ساله‌ای بین دو قبیله شعله ور شد که به «حرب البسوس» معروف گردید.[۵۱]. چندی بعد با کشته شدن وی به دست امیر غسانی، حارث بن عمرو، بزرگترین و مشهورترین ملوک کنده به حکومت رسید. در دوران حکومت حارث قبایل نجد بار دیگر مطیع کندیان شدند و با پناه بردن بکر و تغلب به او، وی پسران خود را به حکومت اطراف گمارد.[۵۲] حارث پس از برقراری نظم و انضباط در مناطق تحت امر خود، لشکری پدید آورد و جهت خونخواهی پدر، به جنگ و غارت‌های گاه و بی‌گاه در حدود شام پرداخت.[۵۳]. از آنجا که انسطاسیوس –امپراطور روم شرقی- (۴۹۱-۵۱۸م) درگیر مشکلات داخلی بود، جهت کاستن از مشکلات و تقلیل دشمنان خود به خصوص بواسطه آغاز جنگ با ایران، با او پیمان صلح بست و دو طرف متعهد شدند که یاری گر هم در جنگ با ایران و مناذره باشند.[۵۴]. پس از آن، درگیری‌های خونینی میان لخمیان و کندیان در سال ۵۲۸ میلادی به وقوع پیوست[۵۵] و حارث نواده حجر آکل‌المرار موفق شد حیره را به تصرف درآورد و بر سرزمین لخمیان فرمان براند.[۵۶]. بر اساس نقلی دیگر، با ظهور مزدک و پیوستن قباد -شاه ساسانی- به او، قباد، منذر ماءالسماء –امیر حیره- را به این آیین فرا خواند اما او نپذیرفت. قباد، حارث را به این امر فرا خواند. حارث پذیرفت و با این پذیرش، شاه ایران، منذر را از حکومت حیره خلع و حارث را جایگزین او کرد. منذر، به ناچار از حارث اطاعت کرد و حتی جهت تقرب به او دخترش هند –عمه امرؤالقیس شاعر- را به ازدواج او در آورد.[۵۷]. در هر روی، حارث در سالهای بین ۵۲۴-۵۲۸ بر حیره مسلط شد[۵۸] و پسرانش را به ریاست بنی‌اسد و غطفان و قیس عیلان و دیگر قبایل گماشت.[۵۹]. او بر قبایل معد و سرزمین حیره فرمان می‌راند تا اینکه انوشیروان به پادشاهی رسید و منذر بن نعمان ماء السماء را بر حکومت حیره تعیین کرد. چون منذر به حیره نزدیک شد، حارث به سرزمین کلب گریخت و بعد از آنکه اموال و خدمش توسط لشکریان منذر به تاراج رفت و بسیاری از سران کنده، پس از اسارت، به‌دست منذر کشته شدند، وی نیز سرانجام به دست قبیله بنی‌کلب کشته شد.[۶۰].

پس از مرگ حارث، بین فرزندانش سلمه و شرحبیل اختلاف افتاد. آنان به پیکار با یکدیگر برخاستند و در کُلاب -بین کوفه و بصره- با یکدیگر روبه‌رو شدند تا این که سرانجام شرحبیل به دست بنوثعلب کشته شد.[۶۱]. اندکی بعد، سلمه نیز که از بیم جان، به قبیله بکر بن وائل پناه برده بود، در درگیری میان قبیله بکر و منذر کشته شد.[۶۲]. پس ازاین واقعه، دو برادر دیگر یعنی حجر و معدیکرب بن حارث نیز نفوذ خود را از دست دادند چندان که قبیله بنی‌اسد بر کشتن حجر متفق شدند و او را به قتل رساندند.[۶۳]. امرؤالقیس فرزند حجر –از شعرای معلقات سبعه- به تنهایی به طلب خون پدر از بنی اسد نزد قیصر رفت اما توسط قیصر مسموم و کشته شد.[۶۴].[۶۵] بدین‌سان پس از جنگ داخلی فرزندان حارث و کشتاری که منذر از بازماندگان آنان به راه انداخت[۶۶]، فرمانروایی از آنان منقرض شد[۶۷] و باقیمانده کِندیان به مساکن نخستین خود در حَضرموت بازگشتند.[۶۸].[۶۹]

بنی عمرو بن معاویه و دیگر وقایع ایام جاهلی

در کنار حوادث و وقایعی که ذیل دولت کنده تعریف یافته‌اند، اخبار دیگری هم از بنی عمرو بن معاویه در ایام جاهلی در دست است که از جمله آن می‌‌توان به مشارکت بنی الجون در نبرد جاهلی «یوم جبله» با بنی تمیم اشاره کرد. بنی الجون بن آکل المرار در همراهی با قبیله عامر بن صعصعه، علیه بنی حنظلة بن مالک بن زید مناة بن تمیم وارد جنگ شدند.[۷۰]. در این جنگ که با پیروزی بنی عامر خاتمه یافت[۷۱]، معاویة بن معاویة بن شرحبیل‌[۷۲] بن أخضر بن جون و حسّان بن عمرو بن جون از بنی الجون بن آکل المرار کشته شدند.[۷۳]. این در حالی است که «ابن اثیر» در نقلی متفاوت، از یک سو، بنی تمیم را پیروز یوم جبله معرفی کرده، در ذیل واقعه «یوم ذی نجب» عنوان می‌‌دارد که بنی عامر پس از شکستی که در روز جبله از قبیله تمیم متحمل شدند، امیدوار بودند که بار دیگر بر آنان چیرگی یابند. از این رو بزرگان بنی عامر با حسان بن کبشه یا همان حسان بن معاویة بن حجر آکل المرار مکاتبه کردند و از او خواستند تا ایشان را در نبرد با بنی حنظلة بن مالک بن زید مناة بن تمیم یاری دهد. حسان پذیرفت و با لشکریانش عازم پیکار شد. نبرد آغاز شد و مدتی بعد حسان بن کبشه بر اثر ضربتی که بر وی زده شد از پا در آمد و در پی او عمرو بن احوص بن جعفر رییس بنی عامر نیز کشته شد. با کشته شدن این دو، بنی عامر و باقی مانده سپاه حسان بن کبشه روی به گریز نهادند.[۷۴].

از سوی دیگر، ابن اثیر در ذکر حادثه «یوم شعب جبله»، بنی عامر را پیروز نبرد معرفی می‌‌کند و در توضیح این واقعه می‌‌نویسد: لقیط بن زراره تمیمی جهت انتقام خون برادر خود معبد بن زراره با جمعی از قبایل عرب همچون: اسد، غطفان و عمرو بن جون و معاویة بن جون متحد شد و وارد کارزاری سخت با بنی عامر و همپیمانش بنی عبس شد. اما بنی عامر از این حمله و زمان آن با خبر گردیدند و با تاکتیکی که یکی از سران و بزرگان آنها به نام قیس بن زهیر عبسی ارائه کرد، بر جمع آنان یورش آوردند و آنان را به سختی شکست دادند. در این جنگ، عمرو بن جون کشته شد و برادرش معاویة بن جون همراه با جمعی دیگر به اسارت در آمدند.[۷۵]. علاوه بر اخبار ایام جاهلی، رفتن ابو الخیر بن عمرو بن یزید بن شرحبیل معروف به «الفرس» نزد کسری و کمک خواستن از او جهت نبرد با بنی معاویه، دیگر آگاهی هایمان از این قوم در دوران جاهلی است.[۷۶]. اخبار معدودی هم از برخی احلاف و همپیمانی‌های طوایف بنی عمرو بن معاویه در دست است که از جمله آن می‌‌توان از همپیمانی بنی عبدالله بن حارث در زمان ریاست سعید بن ثمامه با خاندان عبدشمس بن عبدمناف -از طوایف قریش- اشاره کرد. این پیمان پس از اسلام نیز کما کان به قوت خویش باقی مانده بود.[۷۷].[۷۸]

بنی عمرو بن معاویه و پذیرش اسلام

پذیرش عمومی اسلام این طایفه، در سال نهم یا دهم هجرت اتفاق افتاد. با این وصف، بودند افرادی از این طایفه که پیش از این زمان، اسلام پذیرفته بودند. از جمله ایشان می‌‌توان به نام یزید بن سعید بن ثمامه اشاره کرد که به نقل برخی مصادر، اسلام او در فتح مکه (سال هشتم هجری) اتفاق افتاده است.[۷۹]. در پی فتح مکه در سال هشتم هجرت، قبایل عرب، از مناطق مختلف شبه جزیره، خود را گروه گروه به محضر رسول خدا(ص) رسانده، اظهار مسلمانی کردند. از جمله این قبایل و طوایف، بنی حجر –از شاخه‌های بنی عمرو بن معاویه - بود که گروهی از مردم خود را - که عمدتاً از شاخه بنی ولیعه بودند، - نزد نبی خاتم(ص) فرستادند. این هیأت اعزامی که در تاریخ به «وفد حضرموت» شهرت دارد و همزمان با رسیدن هیأت اعزامی کنده در سال دهم هجری وارد مدینه شدند، متشکل از ملوک حضرموت یعنی جمد، مخوص(مخوس)، مشرح و ابضعه پسران معدی کرب بن ولیعة بن شرحبیل بن حجر القرد و جمعی دیگر از مردم بود.[۸۰]. این چهار برادر را «پادشاه» می‌‌گفتند؛ چراکه هر یک دره‌ای در اختیار داشتند و هر آنچه در آن بود، مالک بودند.[۸۱]. در این دیدار مخوص از پیامبر(ص) خواست تا برای رفع لکنت زبانش دعا کند. حضرت نیز چنین کرد[۸۲] و سپس سهمیه‌ای از صدقات حضرموت به او اختصاص داد.[۸۳]. علاوه بر این هیأت، گروهی دیگر نیز از کنده به ریاست اشعث بن قیس رهسپار مدینه شدند.[۸۴]. این گروه شصت[۸۵] یا هشتاد[۸۶] نفره که معدان بن اسود بن عبدالله بن حارث الولاده معروف به«جفشیش» از جمله آنان بود در حالی که با تبختر و غرور خاصی خود را آراسته بودند و جبه‌های حریر سیاه حاشیه دار پوشیده و دیباهای زربفت که جقه‌های زرین داشت بر تن کرده بودند، به مدینه رفته، وارد مسجد النبی(ص) شدند. رسول خدا(ص) فرمودند: «مگر شما مسلمان نشده اید. گفتند: چرا، فرمودند: پس اینها چیست که بر تن کرده اید». در پی دستور پیامبر(ص) به کندن این لباسها از تن، آنان لباس‌های حریر خود را از تن در آوردند و بر زمین انداختند و سپس با رسول خدا(ص) به گفتگو پرداختند.[۸۷]. نقل است جفشیش به هنگام دیدار با نبی خاتم(ص) برخاست و گفت: «تو از تبار ما نیستی؟» حضرت بعد از دوبار سکوت، در پاسخ، ضمن نفی این سخن، خود را از فرزندان بنی نضر بن کنانه دانستند.[۸۸].

بنی الشیطان بن حارث الولّادة بن عمرو بن معاویه هم از دیگر شاخه‌های طایفه بزرگ بنی عمرو بن معاویه بودند که به نظر در قالب هیأتی جداگانه نزد پیامبر(ص) رفتند و اظهار مسلمانی کردند. این طایفه – که در عِده و عُده بسیار بودند - با حضور نزد پیامبر(ص)، به گفتگو با حضرت پرداختند. در این دیدار رسول خدا(ص) از ایشان پرسید: شما کیستید؟ گفتند: ما فرزتدان شیطانیم. در پی این گفته، حضرت، نامشان را به بنی عبدالله تغییر داد.[۸۹]. علاوه بر شخصیت‌های یاد شده، از امرؤالقیس بن عابس بن منذر بن امرؤالقیس بن سمط بن عمرو بن معاویة بن حارث[۹۰]، مرزبان بن نعمان بن امرؤالقیس بن عمرو المقصور بن حجر آکل المرار بن عمرو بن معاویة بن حارث کندی[۹۱] و ذو النمرق نعمان بن یزید بن شرحبیل بن امرؤالقیس بن عمرو المقصور بن حجر آکل المرار بن عمرو بن معاویة بن حارث کندی -دایی اشعث-[۹۲] هم، به عنوان دیگر وفود کنندگان بر پیامبر(ص) نام برده شده است. ضمن این که از ابوالسائب یزید بن اخت النمر کندی یا همان یزید بن عبدالله بن اسود بن ثمامة بن یقظان بن حارث بن عمرو بن معاویة بن حارث نیز، در شمار اصحاب پیامبر(ص) و از امرای حضرت در یمامه یاد کرده‌اند.[۹۳].[۹۴]

بنی عمرو بن معاویه و واقعه رده

در پی به خلافت رسیدن ابوبکر و خیزش مردم، بسیاری از قبایل علیه حکومت وی، مردم کنده نیز در شمار قبایلی قبایلی قرار گرفتند که علیه خلافت ابوبکر دست به شورش زدند و از پرداخت زکات به او خودداری کردند. بنی عمرو بن معاویه از جمله طوایف این قبیله بودند که به زعامت ملوک چهارگانه خود در حضرموت-جمد، مخوص(مخوس)، مشرح و ابضعه پسران معدی کرب بن ولیعة بن شرحبیل بن حجر القرد،- علم مخالفت علیه حکومت مدینه برافراشتند و با خودداری از پرداخت مالیات به دولت مدینه، مخالفت خود را به منصه ظهور نهادند. در منابع و مصادر گزارشات مختلفی در بیان چگونگی این اتفاق نقل شده که از جمله آن می‌‌توان به عملکرد نابخردانه زیاد بن لبید - عامل زکات ابوبکر در حضرموت - اشاره کرد. او در انجام مأموریت خود، کرّه شتری را از فردی کندی، به عنوان زکات دریافت کرد. مرد کندی از او خواست که آن کرّه را پس دهد و کرّه دیگر به جای آن برگیرد؛ اما زیاد، به این بهانه که بر کرّه شتر مهر صدقات زده، این خواسته را نپذیرفت. پا در میانی اشعث بن قیس نیز سودی نبخشید و این امر موجب رویگردانی مردم کنده از زیاد بن لبید و گرد آمدن آنها علیه وی شد.[۹۵]. در پی این شورش، جمعی از مردم کنده -که بنی عمرو بن معاویة بن حارث کندی از جمله آنان بودند- به صحرا رفتند و ضمن سنگ چین کردن (محجر) بخشی از آن، هر یک گوشه ای از آن را به خود اختصاص دادند. جمد، مخوص(مخوس)، مشرح و ابضعه و خواهرشان عمرده هر کدام در محجری ساکن شدند و مردم بنی عمرو بن معاویه به دور این سران مستقر شدند. بنی حارث بن معاویه نیز در محجرهای خویش مقیم شدند و همگی، بر ندادن زکات همسخن شدند. در این بین، امرؤالقیس بن عابس تنها فرد از بنی عمرو بن معاویه بود که ضمن مخالفت ورزیدن با آنان، جمع کندیان را ترک کرد و به زیاد بن لبید پیوست. او و معدودی دیگر از مردم طوایف دیگر کنده که به جمع همراهان زیاد بن لبید پیوسته بودند، ضمن با خبر کردن زیاد از اخبار شورشیان، او را به حمله علیه شورشیان تشویق، و عدم تسریع در حمله را موجب پراکنده شدن افراد خود و فزونی شمار مخالفان دانستند. زیاد پذیرفت و با جمع کردن نیروهای خود، شبانگاه به ناگاه بر جمع کندیان حمله بردند. در پی این حمله جمد، مخوص، مشرح و ابضعه و خواهرشان عمرّده به همراه جمعی از مردم بنی عمرو بن معاویه کشته شدند و ما بقی فرار کردند.[۹۶]. معدان بن اسود بن معدی کرب - که از او در وفد کنده، ذکری به میان آمد- هم، از دیگر شورشیان و معترضان کندی علیه حکومت مدینه به شمار رفته است. نقل است که او پس از رحلت نبی خاتم(ص)، از همراهان اشعث بن قیس در شورش علیه دولت مدینه بود. وی پس از تسلیم اشعث در یوم النجیر و زد و بندهای صورت گرفته بین او با عمال خلیفه، از معدود افرادی بود که به درخواست اشعث، مشمول امان خلیفه و عمال حکومتی قرار گرفت و از معرکه حصار النجیر شد جان به در برد.[۹۷]. مسروق بن حالتی بن معدی کرب نیز از دیگر اشراف این طایفه و از مقتولان یوم النجیر به شمار رفته است.[۹۸].

همان‌گونه که اشاره شد اِمرؤالقَیس بن عابِس کِنْدی -که از او با عنوان «کان الرجل الصالح» یاد شده است،-[۹۹] از معدود و شاید تنها رجل این طایفه نام برده شده که از همراهی قومش بنی عمرو در مخالفت با خلافت ابوبکر، سر باز زد[۱۰۰] و ضمن وفاداری به دولت مدینه، حمایت و همراهی‌اش را در ضمن اشعاری اعلام نمود.[۱۰۱]. او علاوه بر مخالفت با اشعث بن قیس در نافرمانی از دولت مدینه، در فتح دژ نُجیر نیز شرکت کرد و در این واقعه، عمویش را به جرم ارتداد به قتل رساند.[۱۰۲].

پس از این واقعه، جمعی از مردم بنی حجر القرد از جمله زبید و کثیر و عبدالرحمن پسران صلت بن معدی کرب بن ولیعة بن شرحبیل بن حجر القرد به مدینه مهاجرت کردند و در آن سکونت گزیدند.[۱۰۳]. آنان در این شهر، با یکی از خاندان‌های قریش به نام جمح بن عمرو همپیمان شدند. این همپیمانی، مدتی مدید ادامه یافت چندان که دفتر و دیوان آنان تا زمان مهدی عباسی (حک. ۱۵۸-۱۶۹) ضمیمه خاندان بنی جمح بن عمرو بود. در این زمان، مهدی عباسی آنان را از بنی جمح جدا و ضمیمه همپیمانان عباس بن عبدالمطلب کرد. به گزارش ابن سعد (م. ۲۳۰)، آنان تا زمان وی (قرن سوم هجری) در زمره همپیمانان بنی عباس به شمار می‌‌رفتند هر چند که برخی نیز همچنان بر همپیمانی با بنی جمح باقی مانده بودند.[۱۰۴]. آنان در امتداد این همپیمانی ازدواج‌هایی هم با هم داشتند که از جمله آن می‌‌توان به ازدواج زرعه بنت مشرح بن معدی کرب بن شرحبیل بن حجر القرد با عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب اشاره کرد که حاصل آن تولد علی بن عبدالله بود.[۱۰۵]. از جمله افراد این قوم که در این شهر به جایگاهی دست یافتند می‌‌توان از محمد بن عبدالله بن کثیر از فقهای مدینه یاد کرد. محمد بن عبدالله، مدتی نیز عهده دار امارت مدینه در زمان حکومت مهدی عباسی بود.[۱۰۶]. از زبید بن صلت[۱۰۷] و برادرش کثیر بن صلت[۱۰۸] نیز، در شمار تابعین طبقه اول مدینه و از محدثان این شهر نام برده شده است.[۱۰۹].[۱۱۰]

بنی عمرو بن معاویه و فتوحات اسلامی

فتوحات اسلامی از حوادث مهم به وقوع پیوسته در صدر اسلام است که به نظر می‌‌رسد بنی عمرو بن معاویه نیز در آن چونان سایر قبایل عرب -خصوص قبیله مادری‌اش کنده- نقشی گسترده داشتند. اما چون در نقل گزارشات،- به ویژه اخبار فتوح،- حضور قبایل کوچکتر تحت شعاع حضور قبایل بزرگتر یا شاخه‌های بالاتر این قبایل قرار گرفته است، از این رو، نام و نشان چندانی از قبایل کوچکتر از جمله طایفه بنی عمرو بن معاویه با وجود قبیله مادری شان، دیده نمی‌شود. با این حال، با کنکاو در متون تاریخی می‌‌توان اخبار معدودی را جست که بر حضور و مشارکت مردم این طایفه در امر فتوحات دلالت دارد. از جمله این اخبار حضور امرؤالقیس بن عابس کندی در فتوحات شام است. وی در کسوت فرماندهی بخشی از سپاه، در نبرد معروف یرموک (۱۳ هجری) شرکت کرد و پس از پایان آن، در کوفه ساکن شد.[۱۱۱].[۱۱۲]

بنی عمرو بن معاویه و نقش‌آفرینی در دیگر وقایع اسلامی طایفه بنی عمرو بن معاویه و مردمانش پس از ورود به اسلام در عرصه‌های گوناگون سیاسیاجتماعی سده‌های نخست اسلامی حضوری فعال و مؤثر از خود نشان دادند که کارگزاری عمر بن خطاب و نیز عبدالملک بن مروان از جمله اخبار دوران اسلامی این قوم است. عمر، یزید بن سعید بن ثمامه را قاضی امور کوچک در بازار مدینه کرده بود[۱۱۳] و سپس پسرش سائب را به امور مهم آن گماشت.[۱۱۴]. از کثیر بن صلت هم به عنوان کاتب عبدالملک بن مروان در دیوان رسائل نام برده شده است.[۱۱۵]. ضمن این که بنی صالح بن حارث بن معاویة بن شرحبیل هم از دیگر مردان این قوم گفته‌اند که منصب قضای حمص و نیز کوفه را بر عهده داشتند.[۱۱۶]. حضور و کشته شدن سلیمان، عمرو و ولید فرزندان یزید ابن اخت النمر در واقعه حره در سال ۶۲ هجری[۱۱۷] و نیز همراهی یزید بن یزید ابن اخت النمر – برادر سائب - در جمع یاوران عبدالله بن زبیر[۱۱۸] هم، از دیگر اخبار ثبت و ضبط شده این قوم در تاریخ است. از دیگر اخبار مهم دوره اسلامی بنی عمرو بن معاویه می‌‌توان از مشارکت برخی از آنان در نبرد با خوارج یاد کرد. بر پایه برخی گزارشات، در پی شکست لشکر امویان به فرماندهی سورة بن حر در سال ۷۶ هجری از سپاه شبیب بن یزید خارجی و رسیدن فراریان این جنگ به کوفه، حجاج، فرماندهی جنگ با خوارج را به به یکی از مردان بنی عمرو بن معاویه به نام جزل بن سعید بن شرحبیل کندی[۱۱۹] سپرد و او را به میدان جنگ با شبیب روانه ساخت و به او تأکید کرد که شتاب نکند و احتیاط را از دست ندهد. حجاج او را به چهار هزار تن سپاهی که شکست در هیچ جنگی را تجربه نکرده بودند، تجهیز و آنان را روانه نبرد با خوارج کرد. لشکر شبیب در «دیر یزدگرد» با تاکتیک خاصی که شبیب ارائه داده بود، شبانگاه در محورها و جهات مختلف بر نیروهای جزل یورش آوردند و پس از پیروزی‌های متعدد، خود را به سپاه اصلی جزل رساندند؛ اما در پی مقاومت سپاه جزل توفیقی به‌دست نیاورد. از این رو عقب نشست و پس از اندکی استراحت پیش از بامداد دوباره هجوم خود را آغاز کرد، لیکن باز هم موفقیتی به‌دست نیاورد و با فرا رسیدن صبح، مجبور به ترک منطقه شد. وی آنجا را ترک کرد و راه جرجرایا را در پیش گرفت. جزل هم با آراستن لشکر خود در پی او رفت. حجاج که از طولانی شدن زمان درگیری به ستوه آمده بود، طی نامه ای به کندی اعتراض و تأکید کرد که هر چه زودتر آنها را تعقیب و ریشه کن سازد. جزل بن سعید چنین کرد و در تعقیب آنها کوشید. حجاج، سعید بن مجالد را با لشکری دیگر به یاری او فرستاد. سعید در نهروان به جزل رسید و به او و لشکریانش اعتراض، و ضمن متهم کردن آنها به عجز و ناتوانی، آنها را سخت توبیخ کرد. وی سپس سواران لشکر جزل را با خود همراه کرد و با ادغام آنها با سپاه خود، -علی رغم مخالفت جزل- با آن عده معدود به نبرد شبیب رفت. جزل نیز به خواسته سعید بن مجالد به ناچار همانجا ماند و همراه با اهل کوفه آماده دفاع شد. سعید در قطیطیا در پی پیکاری مختصر از شبیب شکست خورد و کشته شد. سپاهیانش نیز منهزم شدند و نزد جزل مراجعت کردند. جزل هم به سرعت آنها را پناه داد اما خود در نبرد با نیروهای شبیب که به نظر در تعقیب فراریان به محل استقرار جزل رسیده بودند، سخت زخمی شد و بدن مجروح او را از میان کشتگان بیرون کشیدند و به کوفه انتقال دادند. پس از رسیدن به کوفه، جزل نامه ای به حجاج نوشت و خبر قتل سعید بن مجالد و شکست سپاهش را به او داد و خود در مدائن اقامت گزید. حجاج هم طی نامه ای او را ستود و زحماتش را ارج نهاد و یکی از پزشکان به نام حیان بن ابحر را برای معالجه او فرستاد و دو هزار درهم هم به معالجه او اختصاص داد.[۱۲۰].

در برابر این موضع گیری‌ها و نبرد با خوارج، ظهور برخی سرکردگان خوارج از کنده و به طور مشخص از بنی عمرو بن معاویه را هم می‌‌توان به عنوان یکی دیگر از اخبار مهم بنی عمرو بن معاویه یاد کرد. از جمله این خوارج، خارجی یمن، عبدالله بن یحیی بن عمرو بن شرحبیل بن عمرو بن اسود بن عبدالله بن حارث الولاده معروف به «طالب الحق» است.[۱۲۱]. وی که از سران خوارج اباضی و از ساکنان حضرموت بود و از جهت ویژگی‌های ظاهری، فردی اعور (از یک چشم نابینا) به شمار می‌‌رفت[۱۲۲]، به سال ۱۲۹ هجری در واپسین سالهای حکومت امویان در یمن دست به قیام زد. اندکی بعد، ابوحمزه مختار بن عوف هم بدو پیوست و قیام کنندگان طی نبردهایی همچون «یوم قدید» به صنعا و مکه دست یافتند. کار آنان بالا گرفت تا این که مروان بن محمد –آخرین خلیفه اموی- سپاهی را به فرماندهی عبدالملک بن محمد سعدی سوی آنها فرستاد. عبدالملک در وادی القری –از نواحی مدینه- به ابوحمزه دست یافت و او را در جنگی به هلاکت رساند و سپس به پیشروی خود به سمت یمن ادامه داد. طالب الحق به سویش شتافت و دو سپاه در نزدیکی صنعا به هم رسیدند و در جنگی که بین آنها در این منطقه رخ داد، طالب الحق کشته شد و سرش به شام نزد مروان بن محمد فرستاده شد.[۱۲۳].

حضور برخی از مردم بنی عمرو بن معاویه در نبرد مسلمة بن عبدالملک بن مروان و یزید بن مهلب که منجر به کشته شدن یزید در سال ۱۰۲ هجری شد هم از دیگر اخباری است که در آن به نقش این قوم در وقایع دوران حکومت بنی امیه پرداخته شده است. در این جنگ، جبلة بن مخرمة بن شرحبیل بن اسود بن هانی بن ارقم بن عبداللّه، فرماندهی جناح راست لشکر امویان را بر عهده داشت.[۱۲۴]. از پسر جبله به نام ابراهیم بن جبله هم در شمار عمال مروان بن محمد ملقب به «مروان حمار» در حضرموت یاد شده است.[۱۲۵]. این در حالی است که ابن کلبی (م۲۰۴) از ابراهیم در شمار اصحاب منصور دوانیقی و از کارگزاران وی در حضرموت نام برده است.[۱۲۶]. قیس بن ولیعة بن میسرة بن قیس بن مخوس(مخوص) را نیز، در شمار یاران و اصحاب نزدیک منصور دوانیقی بر شمرده‌اند.[۱۲۷].[۱۲۸]

مشاهیر و رجال بنی عمرو

از مشاهیر و رجال بزرگ بنی عمرو بن معاویه –علاوه بر اسامی افرادی که در متن به نامشان پرداخته شد- می‌‌توان از یزید بن سعید بن ثمامه[۱۲۹] و پسرش سائب بن یزید «ابن اخت النمر» بن سعید بن ثمامه هر دو از اصحاب و راویان پیامبر(ص) و از فقهای اهل سنت[۱۳۰]، جفشیش کندی از اصحاب و راویان[۱۳۱]، عبدالله بن سائب بن یزید بن سعید بن ثمامه از محدثان[۱۳۲]، جرول بن احنف بن سمط بن امرؤالقیس کندی از اصحاب و راویان[۱۳۳] حیوة بن جرول (جندل) بن احنف بن سمط بن امرؤالقیس کندی از تابعین و محدثان این قوم[۱۳۴]، رجاء بن حیوة بن خنزل(جندل، حزول، جرول) بن أحنف بن سمط فقیه[۱۳۵]، از راویان حدیث[۱۳۶] و به نقلی از اصحاب[۱۳۷]، یزید بن خصفه -برادرزاده سائب بن یزید- از راویان و محدثان اهل سنت[۱۳۸]، حداء (شرحبیل) بن جهم بن حجر بن وهب بن عمرو بن مقطّع النّجد -از اشراف حضرموت-[۱۳۹] معاویة بن حارث الولّادة -از امراء یمن و مطاع اعراب منطقه،-[۱۴۰] که به جهت حمل شمشیرهای حمایل بریده، به او و یارانش، «مقطّع النّجد» می‌‌گفتند[۱۴۱]، معدی کرب بن ولیعة بن شرحبیل بن حجر القرد[۱۴۲]، محمد بن ظفر بن عمیر بن ابی شمر بن فرعان بن قیس بن اسود بن عبدالله بن حارث الولاده معروف به «مقنّع» کندی از شعرای اموی[۱۴۳] و ابو هنی مسروق بن معدی کرب بن ثمامة بن أسود بن معدی کرب از شعرای این قوم[۱۴۴] یاد کرد. ضمن این باید از قیس بن حارث بن عمرو از سران و بزرگان جاهلی بنی کنده و بنی عمرو[۱۴۵]، علاء بن شمر بن حارث بن مالک، از بزرگان جاهلی و اسلامی[۱۴۶] سعید بن عمرو بن نعمان بن وهب بن حارث الولّادة از بزرگان و اشراف این قوم و قتیل یوم صیقاه[۱۴۷]، اسحاق بن معاویة بن عمیرة بن مخوس (مخوص)[۱۴۸] و قیس ذو الأثباب بن معدی کرب بن عمرو بن سمط، هر دو از اشراف و بزرگان بنی عمرو بن معاویه[۱۴۹]، امرؤالقیس بن حجر بن حارث بن عمرو از شعرای شهیر این قوم[۱۵۰]، محمد بن مسروق بن معدان بن مرزبان بن نعمان کندی کوفی قاضی مصر[۱۵۱] و نیز زنانی چون اسماء بنت نعمان بن حارث بن شراحیل بن کندی بن جون بن حجر آکل المرار -به نقلی از زوجات پیامبر(ص) که به واسطه استعاذه و پناه بردنش از پیامبر(ص) به خدا، حضرت طلاقش داد-[۱۵۲] و زرعة بنت مشرح بن معدیکرب همسر عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب و مادر علی[۱۵۳] و محمد و عبیدالله و تنی چند از فرزندان وی[۱۵۴] هم، در شمار دیگر معاریف و مشاهیر این قوم نام برد.[۱۵۵]

منابع

پانویس

  1. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۳۶.
  2. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۳۷. نیز ر.ک: ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۱، ص۱۹۱.
  3. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۶۸.
  4. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۴۳؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۳۳۶؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۳۹.
  5. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۲-۱۷۳. نیز ر.ک: ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۲۸؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۱، ص۳۴۵؛ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۲۲۷. حجر را بواسطه جود و سخاوتش «القِرَد» (هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۸؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۴، ص۷۰) و حارث الولّاده را به جهت بسیاری اولاد، «الولّاده» می‌‌خواندند. (ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۸)
  6. بنی تملک فرزندان امرؤالقیس بن عمرو بن معاویه بودند (هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۶۸؛ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۱۸۸) که به واسطه نام مادرشان تملک بنت عمرو بن ربیعة بن زبید از قبیله مذحج بنی تملک خوانده می‌‌شدند. (هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۶)
  7. بنی حسّانی‌ها فرزندان معاویة بن عمرو بن معاویه بودند که در شام اقامت داشتند و چندی بعد منقرض شدند. (هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۶۸)
  8. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۳.
  9. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۳.
  10. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۳. این نسب در برخی منابع «معاویة بن حارث الولّادة بن عمرو بن حارث بن معاویة بن کنده» ذکر شده است. (قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۴۲۵؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۱۳۳)
  11. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۲. این نسب در برخی منابع «عبدالله بن حارث الولّادة بن عمرو بن معاویة بن حارث الاکبر بن معاویة بن ثور بن مرتع بن کنده» (ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۳۹۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۲۰، ص۱۰۶) و در بعضی دیگر «شیطان بن حارث الولّادة بن عمرو بن معاویة بن حارث الاکبر بن معاویة بن کنده» ذکر شده است. (قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۶۱؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۶۲۴)
  12. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۲۵۲.
  13. آنان را بواسطه نام مادرشان –معلقه- بدین نام خواندند. (هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۱)
  14. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۵.
  15. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۱؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۲۸؛ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۴۵ نام اصلی جون، معاویة بن حجر آکل المرار بن عمرو بود که بواسطه سیاهی زیاد چهره، بدین نام خوانده شد. (هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۰)
  16. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  17. ر.ک: شرف الدین، دراسات فی أنساب قبائل الیمن، ص۷۱.
  18. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب،، ج۳، ص۹۹۸.
  19. اسامه اختیار، مقاله کنده، الموسوعة العربیه.
  20. عبدالعزیز سالم، تاریخ العرب قبل السلام، ج۳، ص۳۱۵-۳۱۹.
  21. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۶۶-۱۶۹.
  22. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۶۶-۱۶۹.
  23. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۵؛ حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۸۸. ابن کلبی از عمرو (افحل) بن ابوکرب بن قیس بن سلمه به عنوان کسی که کنده را از غمر ذی کنده به حضرموت وارد کرده، نام برده است. (هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۰)
  24. حسن بن احمد همدانی، الاکلیل، ج۸، ص۹۰.
  25. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۶۸.
  26. از جمله این ساکنان، بنی نهیک بن حسان بن ارقم بودند. (هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۵)
  27. این منطقه سکونتگاه جمعی از مردم بنی عمرو بن معاویه به‌ویژه بنی حجر بن عمرو بن حجر آکل المرار معروف به «بنی معلقه» (هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۱) و بنی معاویة بن عمرو بن معاویه بود. (هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۷)
  28. G.olinder al-Gaun of the Family of Akil al Murar. le Monde oriental، ۱۹۳۱، V۲۵، p۲۰۸.
  29. پیگولوسکایا، اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران، ترجمه عنایت‌الله رضا، ص۳۴۱.
  30. ر.ک: جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۳، ص۳۱۹. از جمله ساکنان نجد خاندان بنی آکل المرار از ملوک کنده بودند که در منطقه شرف منزل داشتند. (عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۳۹) حموی از شَرَف به عنوان کبد نجد و یکی از منازل بنی آکل المرار کنده یاد کرده است. (یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۳۳۶)
  31. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۱۶.
  32. حمزة بن حسن اصفهانی، سنی ملوک الارض و الأنبیاء، ترجمه جعفر شعار، ص۱۴۷؛ ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۳۲۷.
  33. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۱۱-۵۱۲.
  34. حمزة بن حسن اصفهانی، سنی ملوک الارض و الأنبیاء، ترجمه جعفر شعار، ص۱۴۷؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۱۲؛ جرجی زیدان، العرب قبل الاسلام، ص۲۴۲.
  35. جرجی زیدان، العرب قبل الاسلام، ص۲۴۳.
  36. ابن خلدون، تاریخ، ص۳۲۷.
  37. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۰.
  38. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۰.
  39. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۱-۱۷۲.
  40. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۲.
  41. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۱.
  42. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۹.
  43. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  44. G.olinder al-Gaun of the Family of Akil al Murar. le Monde oriental، ۱۹۳۱، V۲۵، p۲۰۸.
  45. بیگولوسکایا، اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران، ترجمه عنایت‌الله رضا، ص۳۴۱.
  46. فیلیپ حتّی، تاریخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۱، ص۱۰۶.
  47. عبدالعزیز سالم، تاریخ العرب قبل السلام، ج۲، ص۴۳۲.
  48. فیلیپ حتّی، تاریخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۱، ص۱۰۷.
  49. حسین محمد جعفری، تشیع در مسیر تاریخ، ترجمه محمد تقی آیت اللهی، ص۲۱.
  50. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۱۲؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۲۳۰.
  51. حسین محمد جعفری، تشیع در مسیر تاریخ، ترجمه محمد تقی آیت اللهی، ص۲۱.
  52. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۶۹؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۲۷-۴۲۸.
  53. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۱۲.
  54. عمر فروخ، تاریخ الجاهلیه، ص۸۸-۸۹.
  55. بیگولوسکایا، اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران، ترجمه عنایت‌الله رضا، ص۳۲۸.
  56. حمزة بن حسن اصفهانی، سنی ملوک الارض و الأنبیاء، ترجمه جعفر شعار، ص۱۴۷.
  57. عمر فروخ، تاریخ الجاهلیه، ص۸۹-۹۰.
  58. عمر فروخ، تاریخ الجاهلیه، ص۸۹-۹۰؛ بیگولوسکایا، اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران، ترجمه عنایت‌الله رضا، ص۳۲۸.
  59. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۶۸-۱۷۰؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۴۹
  60. حمزة بن حسن اصفهانی، سنی ملوک الارض و الأنبیاء، ترجمه جعفر شعار، ص۱۴۸؛ مجهول، مجمل التواریخ و القصص، ص۱۷۹. ابن اثیر در شرح ما وقع، پس از ذکر غارت اموال و خدم حارث توسط منذر، آورده که بنی تغلب ۴۸ تن از کسان آکل المرار -که عمرو و مالک پسران حارث نیز در میانشان بودند- را به اسارت گرفتند و آنان را پیش منذر بردند. منذر هم آنها را در دیار مرینا گردن زد. (ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۱۲) وی در بخش دیگر کتاب خود، مرگ حارث را بعد از چهل و به نقلی ۶۰ سال حکومت، در پی ماجرای شکار گورخر و خوردن جگر داغ آن، عنوان کرده است. (ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۴۹)
  61. ابوعبیده معمر بن المثنی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۲، ص۴۷. یعقوبی علت این اختلاف را فتنه‌انگیزی منذر می‌نویسد (ر.ک: یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۶۹).
  62. جرجی زیدان، العرب قبل الاسلام، ص۲۴۵.
  63. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۱۶.
  64. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۲۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۸۱.
  65. ابن اثیر در تشریح واقعه «یوم الکلاب الاول» در بیان تاریخ دولت کنده چنین گزارش کرده که: از قبیله کنده نخستین کسی که به فرمانروایی رسید و در پادشاهی به اقتداری دست یافت، حجر کل المرار بن عمرو بن معاویة بن حارث کندی بود. پس از او، پسرش عمرو به پادشاهی رسید. او همّ خود را مقصور نگهداری قلمرو پادشاهی پدر کرد. از همین روی به «مقصور» ملقب گردید. او پسری به نام حارث داشت که بعد او ۴۰ و به نقلی ۶۰ سال حکومت کرد. حارث پسران خود را میان قبایل معد پراکنده ساخت و هر یک را به ریاست طایفه ای گماشت. حجر -بزرگترین فرزند خود- را بر بنی اسد و بنی کنانه امارت داد. شرحبیل فرزند دیگر خود را به پیشوایی قبایل بکر بن وائل و بنی حنظلة بن عمرو بن تمیم و رباب گماشت و سلمه -کوچکترین پسرش- را بر بنی تغلب و نمر بن قاسط و بنی سعد بن زید مناة بن تمیم و پسر دیگر خود معدی کرب معروف به «غلفاء» را بر قیس عیلان حکومت داد. (ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۴۹) پس از مرگ حارث، میان پسران او اختلاف افتاد و قبایل تحت حکومت آنها به خصومت با هم و غارت یکدیگر پرداختند. سرانجام، کار به جنگ بین برادران کشید. شرحبیل با سپاهش جهت نبرد با برادر کوچکش سلمه همراه با همپیمانانش به کلاب –برکه آبی در میان بصره و کوفه بود فرود آمد. سلمه هم با قبایل تحت امرش از جمله بنی تغلب به فرماندهی سفاح بن خالد بن کعب خود را به کلاب رساند. در جنگی که بین دو طرف در گرفت شرحبیل شکست خورد و از معرکه گریخت؛ اما در میانه راه توسط فردی به نام ابوحنش کشته شد. (ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۵۰) بعد از کشته شدن شرحبیل، بنی تغلب، سلمه را از خود راندند و او به بکر بن وائل پناهنده شد. (ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۵۲)
  66. ابن‌شبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۲، ص۵۴۵.
  67. حمزة بن حسن اصفهانی، سنی ملوک الارض و الأنبیاء، ترجمه جعفر شعار، ص۱۴۸.
  68. ابن حبیب بغدادی، المُحَبِّر، ص۳۷۰؛ ابوعبیده معمر بن المثنی، ایام العرب قبل الاسلام، ص۶۵؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۳، ص۳۱۹ و ۳۷۸.
  69. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  70. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۱.
  71. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۰۰.
  72. ابن حزم از او با نام شراحیل یاد کرده است. (ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۴۲۸.)
  73. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۱؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۲۸.
  74. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۹۶. نیز ر.ک: ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۰۱..
  75. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۸۳-۵۸۵
  76. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۰.
  77. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۳۹۵ و خامسه۲، ص۲۲۴؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۲۸.
  78. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  79. ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۵۷۶؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۷۱۴؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۳۲، ص۱۴۱.
  80. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۲؛ ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۴۷۶. برخی منابع مِخوَص، مشرح، جَمد و أَبضَعه -بزرگان بنی عمرو بن معاویه- را بخشی از هیأت اعزامی شصت نفره بنی کنده به ریاست اشعث بن قیس در سال دهم هجری گفته‌اند. (ابن‌شبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۲، ص۵۴۲-۵۴۳..)
  81. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۹؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۰۵-۱۰۶.
  82. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۲؛ ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۴۷۶.
  83. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۲.
  84. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۵۴۵.
  85. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۹۴.
  86. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۸۵.
  87. ابن‌شبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۲، ص۵۴۲؛ ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۸۵.
  88. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۵۴۵؛ ابونعیم اصفهانی، معرفة الصحابه، ج۲، ص۲۳۲؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۲۸۶.
  89. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۲.
  90. ابونعیم اصفهانی، معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۱۶؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۳۷.
  91. ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۳۶۷؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۶۱.
  92. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۱؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۵۶۸؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۵۳۹.
  93. ابونعیم اصفهانی، معرفة الصحابه، ج۴، ص۴۰۸؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۷۱۴.
  94. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  95. بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۰۵-۱۰۶.
  96. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۳۳۴؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۰۵-۱۰۶؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۸۰-۳۸۱. بسیاری از منابع هم این چهار برادر را از کشته شدگان یوم النجیر –قلعه ای در یمن نزدیک حضرموت- گفته‌اند. (ابن‌شبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۲، ص۵۴۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۹؛ مقریزی، امتاع الاسماع، ج۱۴، ص۲۵۴؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۱، ص۳۴۵)
  97. بلاذری فتوح البلدان، ص۱۰۶؛ حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۷۱.
  98. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۶.
  99. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۲۸.
  100. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۶؛ ابو نعیم اصفهانی، معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۱۶؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۳۷.
  101. ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۱، ص۱۹۴؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۹، ص۲۵۰؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۲۶۳.
  102. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۲۸؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۲۶۳. گفته شده که در این روز، زمانی که معترضان جهت نبرد از حصار خارج شدند وی به عمویش حمله برد تا او را به قتل برساند. عمویش گفت: آیا مرا می‌‌کشی و حال آنکه من عمویت هستم. او گفت تو عمویم هستی و خداوند پروردگارم. سپس عمویش را به قتل رساند. (ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۲۸؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۲۶۳.)
  103. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۹.
  104. ابن سعد، الطبقات الکبری،، ج۵، ص۹.
  105. ابن سعد، الطبقات الکبری، خامسه۱، ص۱۱۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۶۴۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۴، ص۷۰.
  106. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۹.
  107. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۸.
  108. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۹؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۵۰، ص۳۴؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۲۴، ص۱۲۷.
  109. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۸.
  110. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  111. ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۲۶۳؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱، ص۲۸.
  112. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  113. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۴، ص۶۴۷.
  114. ابن حبان، تاریخ الصحابه الذین روی عنهم الاخبار، ص۱۲۳؛ بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۴، ص۶۴۷. محمد بن خلف بن حیان، سائب را قاضی عمر در صغار امور معرفی کرده (محمد بن خلف بن حیان، اخبارالقضاة، ج۱، ص۱۰۶) و منابع دیگر از او در کنار عبدالله بن عتبة بن مسعود به عنوان عامل عمر در بازار مدینه یاد کرده‌اند. (ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۵۷۶؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۱۶۹.)
  115. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۵۰، ص۳۴.
  116. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۱-۱۷۲.
  117. خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۵۰.
  118. بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۲۹۱.
  119. ابن کلبی نام و نسب کامل او را الجزل بن سعید، اسمه عثمان بن سعید بن شرحبیل بن عمرو بن الأرقم بن سلمة بن وهب عنوان کرده است. (هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۵)
  120. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۲۳۰-۲۳۷؛ ابن مسکویه، تجارب الامم، ج۲، ص۲۷۲-۲۸۰؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۰۱-۴۰۴.
  121. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۴؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۲۸.
  122. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۲۸. نیز ر.ک: زرکلی، الاعلام ج۴، ص۱۴۴.
  123. زرکلی، الاعلام ج۴، ص۱۴۴. جهت مطالعه مشروح این قیام ر.ک: بلاذری، انساب الاشراف، ج۹، ص۲۸۶-۳۰۰؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۲۵۱-۲۵۲؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۳۷۳-۳۹۱.
  124. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۵۹۵؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۸۱.
  125. خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۲۵۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۹، ص۲۸۶.
  126. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۵.
  127. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۶.
  128. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  129. ابن حبان، تاریخ الصحابه الذین روی عنهم الاخبار، ص۲۶۷؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۵۷۶؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۷۱۴؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۳۲، ص۱۴۱.
  130. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۴؛ ابن حبان، تاریخ الصحابه الذین روی عنهم الاخبار، ص۱۲۳؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۲۰، ص۱۰۶؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۴۳۷.
  131. ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۱، ص۲۷۶. در نام و نسب وی اختلاف است. بسیاری نام و نسبش را ابوالخیر معدان بن اسود بن عبدالله بن حارث الولاده معروف به «جفشیش» گفته‌اند. (محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۵۴۵؛ فیروزآبادی، قاموس المحیط، ج۲، ص۲۶۵؛ زبیدی، تاج العروس، ج۹، ص۷۵.) برخی نامش را «جریر» (ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۱، ص۲۷۶؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۵۹۷) و بعضی دیگر از منابع هم، او را با نام یا صفت «حفشیش» و «خفشیش» (ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۵۹۷) خوانده‌اند. ضمن این که بعضی نیز، از پدرش با نام «نعمان» (ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۴۵-۳۴۶؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۵۹۷) و برخی دیگر با اسم «معدان» (ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۱، ص۲۷۶؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۵۹۷) یاد کرده‌اند.
  132. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۳۹۵.
  133. ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۵۷۹.
  134. ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۱۶۰.
  135. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۷.
  136. المزی، تهذیب الکمال، ج۹، ص۱۵۱-۱۵۲
  137. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۸، ص۹۶.
  138. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۳۹۵.
  139. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۶.
  140. ابن فوطی، مجمع الاآداب فی معجم الاقاب، ج۵، ص۴۶۳.
  141. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۳؛ ابن درید، الاشتقاق، ص۳۶۷؛ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۴۲۵.
  142. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۲۲۷.
  143. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۷، ص۷۳؛ صفدی، الوافی بالوفیات، ج۳، ص۱۴۸؛ زرکلی، الاعلام، ج۶، ص۳۱۹-۳۲۰. برخی منابع با اختلاف در نام و نسب، از او با عنوان ثور بن عمیره، (قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۶۱) محمد بن عمیر (ابن قتیبه، الشعر و الشعراء، ج۲، ص۷۲۸) و محمد بن عمرو (عوتبی صحاری، الانساب، ج۱، ص۴۴۷) یاد کرده‌اند. ابن کلبی هم از او با نام و نسب محمّد (المقنّع) بن عمیرة بن أبی شمر بن فرعان بن قیس بن اسود بن عبداللّه نام برده است. (هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۴)
  144. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۳.
  145. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۰؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۲۸.
  146. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۰و ۱۷۱.
  147. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۵.
  148. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۶.
  149. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۷.
  150. ابن سلام، طبقات الشعراء، ص۴۱؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۹، ص۲۲۳.
  151. مقریزی، المقفی الکبیر، ج۷، ص۱۲۹.
  152. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۱۳-۱۱۴؛ ابن حبیب بغددادی، ص۹۴؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۶، ص۱۶.
  153. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۲۳۹؛ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۷۵.
  154. بلاذری، انساب الاشراف، ج۴، ص۷۰.
  155. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت