بنی مازن بن ربیعه
نسب بنی مازن
این قوم از شاخههای بنی زبیداند که نسب از مازن بن ربیعة بن منبّه (زبید) بن صعب بن سعد العشیره میبرند.[۱] از مازن بن ربیعه، سلمه، مالک، معاویه، سعد، حارث و کعب تولد یافتند.[۲] این فرزندان در کنار دیگر فرزندان از نسل مازن، طایفه بزرگ مازن بن ربیعه را شکل دادند. از این طایفه طوایف و شاخههای متعددی منشعب گردیده است که از جمله معروفترین آنها میتوان از زبید الاصغر،[۳] بنی عصم بن عمرو،[۴]بنی مالک بن سلمه[۵] و بنی بدّ بن بضعه[۶] نام برد.[۷].
مواطن و مساکن این طایفه
خاستگاه و موطن اصلی این طایفه، یمن و به طور خاص، سرزمین بزرگ مذحج موسوم به «سرو مَذحج» بود.[۸] از جمله سکونت گاههای آنان در این سرزمین وسیع، وادی «نعوه» بود که بنی منبه و بنی قیس - از شاخههای بنی اود - به طور مشترک در آن منزل داشتند.[۹] سرزمین پر از نخل «بلاع» هم از دیگر منازلی بود که بنی مازن در آنجا در کنار الأغلوق و بنی عاصم (عصم) - دیگر طوایف زبید - زندگی میکردند.[۱۰] پس از فتوحات اسلامی، جمعی از ایشان به عراق و بهویژه کوفه کوچ کردند[۱۱] و سپس به مهاجرتهای پی در پی و لاینقطعی به دیگر سرزمینها نظیر شام و مصر و نجد و... دست زدند.[۱۲] زبیدیها خطه ای را در سرزمین مصر که میان خطط خولان و تجیب قرار داشت، به خود اختصاص داده بودند.[۱۳] آنان بعدها با فتح اندلس به این سرزمین وارد شدند؛ چندان که نام برخی از رجال این قبیله همچون بشر بن ابی ضمره،[۱۴] ابوبکر محمد بن حسن زبیدی،[۱۵]محمد بن محمد بن حسن زبیدی[۱۶] و محمد بن حسن بن عبدالله مازنی زبیدی[۱۷] در شمار ساکنان اندلس به ثبت رسیده است.[۱۸].
بنی مازن و ایام جاهلیت
از تاریخ جاهلی و اسلامی این قوم، و نقشآفرینی ایشان در حوادث و رخدادهای ایام، اخبار معدودی به دست آمده است. بر این اساس، چگونگی جدایی بنی مالک بن مازن از مذحج و پیوستن آنها به بنی تمیم، از جمله مهمترین اخبار جاهلی این قوم است. گفته شده که مخزم بن سلمة بن سمیر - از بزرگان قبیله بنی مالک بن مازن - شبان شترانش به نام عبدالله بن معدی کرب، برادر عمرو بن معدی کرب زبیدی - از شجاعان یمن و صاحب برخی غارات جاهلی - را کشت. پس بنی مالک بن مازن از بیم انتقام عمرو و نابودی طایفه، از مذحج و قبیله بنی زبید که پیش از آن با آنها بودند، خارج شدند و به مالک بن عمرو بن تمیم ملحق شدند. واقعه ای که کبشة بنت معدی کرب در این باره سروده است: أيقتل عبد اللّه سيّد قومه بنو مازن إن سبّ راعي المخزّم[۱۹]
ستیزههای این قوم با اعراب جاهلی هم، چونان بیشتر قبایل عرب جاهلی، بخش عمده ای از تاریخ جاهلی این قوم را تشکیل میدهد. از معروفترین ایام جاهلی آنان - که در اشعار عرب نمود یافته است - میتوان به «یوم الأرنب» اشاره کرد. در این جنگ، بنی مازن همراه با دیگر طوایف زبید به فرماندهی عمرو بن معدیکرب با پسر عموهایشان بنی الحارث بن کعب بن مرة بن سعد العشیره در موضعی به نام «أرنب» که گویا مکانی در سلسله جبال سراة بود، در گیر شدند. در این منازعه که دلیل وقوعش، کثرت یافتن بطون جرم و نهد در جبال سراة عنوان شده است، بنو نهد بن زید بن لیث - از بطون قبیله قضاعه - هم پیمانش بنی الحارث بن کعب را به یاریطلبید. در آن سوی میدان هم، قبیله جرم بن ربان - بطن دیگر قضاعه - که با بنی زبید همپیمان بود، آنان را با خود همراه کرد. پس هر قبیله ای با حلفای خود همراه گردید و با هم درگیر شدند. گفته شده در ابتدای این جنگ شکست با بنی زبید و طوایفش بود اما در ادامه این نبرد، آنان نیز به پیروزیهایی دست یافتند.[۲۰] «یوم بوار» هم از دیگر ایام بنی زبید و طوایفش از جمله بنی مازن بن ربیعه به ریاست عمرو بن معدی کرب بود که در شعری از وی، انعکاس یافته است.[۲۱] از «یوم تثلیث» که بین بنیسلیم و مراد درگرفت و عمرو بن معد یکرب زبیدی در حمایت از بنیسلیم علیه بنی مراد به میدان رفت[۲۲] هم، از دیگر ایام جاهلی بنی مازن و بنی زبید نام برده شده است. به علاوه این که، نبرد داخلی بنی مازن با قوم و خویشان زبیدی خود،[۲۳] از دیگر ایام جاهلی بنی مازن برشمرده شده است.[۲۴] از دیگر وقایع معروف عهد جاهلی که نام بنی مازن بن ربیعه و طوایفش را در خود جای داده، واقعه موسوم به «حلف الفضول» است در مکه که عامل پیدایش آن را برخی از مورخان و سیره نگاران، ظلم عاص بن وائل سهمی بر یکی از افراد این طایفه عنوان کردهاند.[۲۵].[۲۶].
اسلام بنی مازن بن ربیعه
با بعثت نبی مکرم اسلام(ص)، جمعی از مردم مکه با طیفها و قومیتهای مختلف، دعوت پیامبر(ص) را پذیرفته به دین اسلام مشرف شدند. از جمله این مسلمانان پیشتاز، محمیة بن جزء است.[۲۷] برخی محمیه را از مهاجران به حبشه گفته، از بازگشت با تأخیر وی از این سفر خبر دادهاند.[۲۸] بر این اساس، وی در حدود سال پنجم هجری به مدینه وارد شد و در همین سال، در جنگ مریسیع به عنوان نخستین غزوه توفیق حضور یافت.[۲۹] با پایان این جنگ، وی از سوی رسول خدا(ص) بر مقاسم این جنگ گماشته شد.[۳۰] اما برخی منابع، محمیه را از بدریون دانسته، او را مأمور بر اخماس و غنائم این جنگ از سوی رسول خدا(ص) دانستند.[۳۱] علاوه بر محمیه، حارث بن جزء - برادر محمیة بن جزء -[۳۲] و پسرش عبداللّه بن حارث بن جزء بن حارث بن امریء القیس بن عصم نیز در شمار مسلمین و از اصحاب نبی اکرم(ص)[۳۳] به شمار رفتهاند. همچنین، گفته شده که در سال نهم هجری عمرو بن معدیکرب همراه با ده تن از مردان بنی زبید، طی وفدی به مدینه، خدمت پیامبر(ص) شرفیاب شد و مسلمان شد.[۳۴] او در راه بازگشت به ابی بن عثعث خثعمی که در دوران جاهلیت پدرش را کشت برخورد پس او را دست بسته، نزد پیامبر(ص) آورد و از ایشان خواست تا به تقاص خون پدر، او را بکشد اما رسول خدا(ص) نپذیرفت و فرمود «اسلام خونهایی را که در زمان جاهلیت ریخته شده، هدر دانسته است». این گفته بر عمرو گران آمد و از این رو، از اسلام بازگشت و مرتد شد. وی در مسیر بازگشت، به قوم ابی بن عثعث خثعمی شبیخون زد و آن را غارت کرد و سپس به سوی قوم خود رفت.[۳۵] پیامبر(ص) پس از دریافت خبر ارتداد و شبیخون عمرو بن معدیکرب، امام علی(ع) مأمور سرکوب او کرد و دستور داد که تا بدین منظور همراه با عدهای از مهاجران، به سوی قبیله بنی زبید حرکت کند و آنان را سرکوب نماید. علی(ع) بر عمرو و یارانش در یمن یورش برد و برادر و برادرزاده عمرو بن معدیکرب را به خاک هلاکت افکند. بعد از کشته شدن این دو، عمرو بن معدیکرب از معرکه گریخت اما چون زن و فرزندش، به اسارت در آمدند، بازگشت و بار دیگر اسلام پذیرفت.[۳۶] اما، اسلام عمومی این طایفه و دیگر طوایف قبیله زبید به سال دهم هجری اتفاق افتاد. در ماه رمضان این سال، رسول خدا(ص) برای علی(ع) پرچم بست و به دست خود ایشان را معمم ساخت و ایشان را به یمن گسیل داشت. پیامبر(ص) به ایشان توصیه فرمود که رو سوی یمنیان کند و چون در بلاد آنها وارد شد تا زمانی که آنها به جنگشان نرفتند با ایشان به نبرد برنخیزد. پس علی(ع) با سیصد سوار سوی یمن رفت و این اولین سپاهی بود که به یمن و بلاد مذحج وارد میشد. علی(ع) پس از ورود به سرزمین یمن، به گروهی از مَذحِجیان برخورد. پس آنان را به اسلام دعوت کرد، ولی مذحجیان نپذیرفتند و به جنگ با ایشان پرداختند. حضرت نیز سپاه خود را آراست و به آنان حمله برد. بیست نفر از مردم قبیله مذحج کشته شدند و بقیه گریختند. علی(ع) از تعقیب آنان دست برداشت و آنها را به اسلام دعوت کرد که بیدرنگ پذیرفتند و چند نفر از رؤسای مَذحِج نیز با علی(ع) بیعت کردند.[۳۷]-[۳۸] رسول خدا(ص) بعد از پذیرش اسلام توسط زبید و مراد و مذحج، فروة بن مسیک مرادی را عامل خود بر ایشان قرار داد و خالد بن سعید بن عاص را با او همراه نمود.[۳۹].[۴۰].
بنی مازن بن ربیعه و جریان ارتداد قبایل
در اواخر ایام حیات رسول خدا(ص)، با ظهور اسود عنسی در یمن، جمعی از مذحجیان از جمله عمرو بن معدیکرب با کسان خود مرتد شد و به اسود عنسی پیوست. اسود، او را به مقابله با فروة بن مسیک مرادی و یارانش که بر اسلام ثابت قدم مانده بودند فرستاد. آنها یکدیگر را تحت نظر داشتند و گاه همدیگر را با اشعاری هجو میکردند[۴۱] تا این که سپاه اعزامی ابوبکر به فرماندهی مهاجر بن أبی أمیۀ سوی یمن گسیل شد و در زد و خوردی که بین مهاجر و یاران عمرو بن معدیکرب در گرفت، عمرو به اسارت در آمد و نزد ابوبکر فرستاده شد. وی در مدینه بار دیگر به اسلام بازگشت.[۴۲] البته لازم به ذکر است که واقعه ارتداد طوایف زبیدبا توجه به برخی اخبار، در تمام طوایف این قبیله شیوع نداشت به گونه ای که در برخی گزارشات آمده که به هنگام واقعه ارتداد قبایل، زبیدیان یمن به توصیه عمرو بن حجاج زُبیدی، در خواست عمرو بن معدیکرب جهت پیوستن زبیدیان به مخالفان حکومت مدینه را رد کردند و بر پایبندی خود به اسلام تأکید ورزیدند.[۴۳].[۴۴].
بنی مازن و فتوحات اسلامی
در پی رحلت رسول گرامی اسلام(ص) و آغاز خلافت خلفا، بنی زبید و طوایفش نیز در رویدادها و حوادث این دوران حضور یافتند که از جمله مهمترین آن میتوان به امر فتوحات اسلامی اشاره کرد. با آغاز فتوحات اسلامی، بنی مازن نیز همراه با دیگر طوایف بنی زبید و بنی مذحج به سرکردگی عمرو بن معدیکرب در فتوحات اسلامی از جمله فتوحات شام و مصر و عراق حضور یافتند و در نبردهای یرموک[۴۵] و قادسیه[۴۶] حضور پر رنگ و فعالی ایفا نمودند. در فتوحات شام، قبیله زبید همراه با قبیله مادری خود مذحج، حضوری چشمگیر داشت که اوج این حضور در نبرد یرموک نمود پیدا کرد. نقل است که پس از فتح دمشق بهدست مسلمین، هرقل، جمع کثیری از جنگجویان روم و اهل شام و مردم جزیره و ارمنستان را در قالب سپاهی دویست هزار نفره گرد آورد و یکی از نزدیکان خود را به فرماندهی این سپاه عظیم گماشت. لشکر بیست و چهار هزار نفره اسلام در کنار نهری به نام یرموک در برابر آنان صف کشیدند و با آنان وارد کارزار سخت شدند.[۴۷] روز اول جنگ را رومیان با حمله بر میمنه سپاه اسلام متشکل از أزد و مذحج و حضرموت و خولان آغاز کردند و تا سه بار این حمله را تکرار کرد تا این که مقاومت سپاهیان اسلام در این جناح در هم شکسته شد و آنان عقب نشینی کردند. در این هنگام عمرو بن معد یکرب زبیدی پیشوا و امیر زبیدیان - که بواسطه شجاعتش در جاهلیت او را بزرگش میشمردند و در یرموک عمرش از صد و بیست سال گذشته بود - قومش را ندا داد و با سخنان خود، آنان را از فرار در برابر دشمن و تن در دادن به ذلت و ننگ بر حذر داشت. سخنان مهیج او باعث بازگشت رزمندگان زبیدی شد و آنان بار دیگر حول عمرو جمع شدند و با کمک رزمندگان حمیر و حضرموت و خولان به یکباره حمله سختی را علیه سپاه روم ترتیب دادند و آنان را عقب راندند.[۴۸] -[۴۹]
با متمرکز شدن فتوحات در عراق و ایران، بنی زبید با سواران خود در عراق حضور یافتند و همراه با دیگر مسلمانان در نبرد قادسیه در سال چهارده هجری شرکت کردند. گفته شده که در سپاهی که از مدینه به فرماندهی سعد بن وقاص جهت این حمله تدارک دیده شد، هزار و سیصد تن از مذحجیان به فرماندهی سه تن از رؤسایشان: عمرو بن معد یکرب علی بنی منبه (زبید) و أبو سبرة بن ذؤیب جعفی و یزید بن حارث صدائی حضور یافتند.[۵۰] ابن اعثم تعداد زبیدیانی که به فرماندهی عمرو بن معد یکرب زبیدی به سپاه سعد پیوستند را پانصد نفر اعلام کرده است.[۵۱] پیش از آغاز جنگ، جمعی از مسلمین از جمله عمرو بن معد یکرب نزد رستم فرمانده سپاه ایران رفتند تا او و دیگر ایرانیان را به اسلام دعوت کنند.[۵۲] عمرو بن معدیکرب همچنین در این جنگ فرماندهی سواران سپاه سعد بن ابی وقاص را در جناح راست بر عهده داشت[۵۳] و در آن رشادتهای بسیار از خود نشان داد.[۵۴] عمرو بن معدیکرب زبیدی را به نقلی از حاضران در جنگ نهاوند به سال ۲۱ هجری و از کشته شدگان این نبرد گفتهاند.[۵۵] نقل است که وی در جنگ نهاوند، زخمی و بر اثر شدت جراحات وارده، در «روذه» - موضعی در نزدیکی ری - جان سپرده است.[۵۶] اما برخی منابع هم، از مرگ او در بازگشت از غزای ری در کرمانشاه خبر دادهاند.[۵۷]
علاوه بر عراق و شام، زبیدیها در فتح مصر هم حضوری چشمگیر داشتند. زیاد بن جزء[۵۸] و عبدالله بن حارث بن جزء[۵۹] از جمله افراد زبیدی هستند که حضور آنان در فتوح مصر به ثبت و ضبط رسیده است. رزمندگان قبیله زبید پس از فتح این سرزمین، چونان بسیاری دیگر از جنگجویان اسلامی به تدریج در آن سکونت اختیار کردند. گفتهاند که خطه اختصاصی آنها میان خطط خولان و تجیب قرار داشت.[۶۰].[۶۱].
بنی مازن و تعامل با دولت علوی(ع)
جایگاه عمرو بن معد یکرب زبیدی در جاهلیت و اسلام، باعث عزت و ارتقاء جایگاه زبید بود و آنان تحت زعامت فرمانده بزرگشان عمرو بن معدیکرب زبیدی - که از بزرگترین شجاعان عرب بود - در فتوحات اسلامی مشارکت کردند. اما با مرگ وی در سال ۲۱ هجری، زبید و طوایفش نیز به حاشیه رفت و نامشان در اخبار و حوادث روزگار کم رنگ و بیرمق گردید[۶۲] به گونه ای که جز در مواقعی نادر، نامی از آنان در صفحه تاریخ ذکر نشده است. این امر موجب گردید تا در دوران حکومت امام علی(ع) و وقایع و حوادث این زمان از جمله جنگهای سه گانه حضرت نیز، نامی از این قبیله بزرگ و طوایفش از جمله شاخه نامدارش بنی مازن، ذکر چندانی به میان نیاید. از معدود چهرههای زبیدی که نام او در صفین مطرح شده، مرتفع بن وضاح زبیدی است. نقل است زمانی که کریب بن صباح - از دلاوران سپاه شام - در جنگ صفین به میدان آمد و مبارزطلبید، وی نخستین کسی بود که به میدان او رفت و در کارزار با وی به شهات رسید.[۶۳] در جناح مقابل و در سپاه معاویه هم، چهرههایی از مردم بنی مازن بن ربیعه به چشم میخوردند که مخارق بن حارث زبیدی چهره ممتاز آنهاست. مخارق از یاران و هواداران معاویه بود و در این جنگ، فرماندهی مذحجیان اردن در سپاه معاویه را بر عهده داشت[۶۴] و در ادامه این جنگ، از سوی وی به عنوان یکی از شهود سپاه شام در امر حکمیت انتخاب گردید.[۶۵] مخارق بن حارث پیش از جنگ نیز، جهت همراه کردن شرحبیل بن سمط کندی - بزرگ یمنیهای شام - با معاویه، همراه تنی چند از بزرگان شامی، به دستور معاویه و با برنامه ای از پیش طراحی شده، در مسیر آمدن شرحبیل به دربار معاویه، جداگانه با او دیدار کرده، امیرالمؤمنین علی(ع) را قاتل عثمان معرفی کردند. بدین ترتیب، آنان با متقاعد کردن شرحبیل به لزوم گرفتن انتقام از قاتلین عثمان، نقش مؤثری در پیوستن یمنیهای شام به جمع هواداران معاویه، و در نتیجه تقویت جبهه شام در برابر سپاه علی(ع) ایفا نمودند.[۶۶].[۶۷].
بنی مازن و نقشآفرینی در قیامهای بزرگ شیعی
پس از شهادت علی(ع) و سلطه یافتن معاویه بر کوفه، قبایل طرفدار علی(ع) و شیعیان ایشان مورد هجمه و فشار شدید حکومت بنی امیه قرار گرفتند. امویان پس از شهادت هانی بن عروه در جریان جنبش مسلم بن عقیل، امویان ریاست قبیله مذحج را به عمرو بن حجاج زبیدی سپردند و او را مأمور کردند تا با عشیرهاش به جنگ سید و سالار شهیدان(ع) برود. اما جز عده ای معدود کسی از قبیله مذحج او را همراهی نکرد و دلیل این حضور اندک مذحجیان - و در کل، قبایل یمن - در کربلا سهم ناچیز آنان از سرهای شهدای کربلاست که تعداد آن را تنها هفت سر از جمیع سرهای شهدا گفتهاند.[۶۸]-[۶۹]گرچه ده در صد اصحاب سیدالشهداء(ع)[۷۰] را در کربلا مذحجیها تشکیل داده بودند،[۷۱] اما اثری از نسبت زبیدی در پی نام این شهدا دیده نمیشود که این امر میتواند حاکی از انفعال این قبیله در مواجهه با این فاجعه عظیم باشد خصوص آنکه رییس قبیله مذحج از ایشان - یعنی بنی مازن و زبید - بود. اما بیگمان، چهره برجسته و ممتاز زبیدیها در نهضت عظیم عاشورا عمرو بن حجاج زبیدی است. وی که در ایام امارت زیاد بن ابیه بر کوفه، با امضای شهادتنامه دروغین تمرد حجر بن عدی از حکومت معاویه، دست خود را به خون حجر - این یار صدیق حضرت علی(ع) - آلوده بود،[۷۲] این بار با نوشتن نامه به امام حسین(ع)، از ایشان جهت آمدن به کوفه دعوت به عمل آورد.[۷۳] اما با آمدن عبیدالله بن زیاد به کوفه، عمرو بن حجاج به خدمت او در آمد و در کشاندن هانی بن عروه به قصر و در نتیجه اسارت و بعد شهادت او توسط عبیدالله بن زیاد، نقش ایفا کرد.[۷۴] وی همچنین در پراکنده کردن یاران مسلم بن عقیل تلاش بسیار کرد.[۷۵] عمرو بن حجاج در کربلا مسئولیت ممانعت رسیدن آب به خیام اباعبدالله الحسین(ع) را به عهده گرفت[۷۶]و در روز عاشورا به عنوان فرمانده جناح راست لشکر کوفه علیه سرور و سالار شهیدان(ع) و یارانش به کارزار پرداخت.[۷۷] او پس از قیام خونین کربلا و به هنگام شکلگیری قیام مختار، به تحریک عبدالله بن مطیع - گماشته عبدالله بن زبیر بر کوفه - پرداخت و از سوی او فرماندهی دو هزار نفر را در جنگ با مختار برعهده گرفت.[۷۸] وی همچنین در «یوم السبیع» به کمک دیگر اشراف ناراضی کوفه شتافت و مسئولیت جنگ در محله مراد را به عهده گرفت؛[۷۹] اما با قبول شکست در برابر مختار و یارانش از کوفه گریخت و راه شراف و واقصه را در پیش گرفت. از آن پس دیگر خبری از او نشد.[۸۰] البته، لازم به ذکر است که در کنار نقشآفرینیهای عمرو بن حجاج و دیگر مذحجیان همراه او، نباید از نقش مؤثر و بزرگ دیگر مذحجیان - از جمله طوایف بنی زبید - در حمایت از قیام مختار غفلت کرد و نقشی بزرگ و بسزای این گروه از مذحجیان در ایجاد و استمرار قیام را نادیده انگاشت.[۸۱].[۸۲].
معاریف و مشاهیر بنی مازن بن ربیعه
از اعلام و رجال بسیاری که بدین قوم منتسبند علاوه بر نام شخصیتهایی چون ابو ثور عمرو بن معدی کرب بن عبداللّه بن عمرو بن عصم،[۸۳] محمیة بن جزء،[۸۴] مخارق بن حارث بن أبو الصّلت زبیدی[۸۵] و عمرو بن حجاج بن عبداللّه بن عبدالعزیز بن کعب زبیدی،[۸۶] - که در متن فوق به نامشان پرداخته شد، - میتوان از اصحابی نظیر حارث بن جزء - برادر محمیة بن جزء -[۸۷] و پسرش عبداللّه بن حارث بن جزء بن حارث بن امریء القیس بن عصم[۸۸] - آخرین صحابی رسول خدا(ص) که در مصر درگذشت -[۸۹] نام برد. ضمن این که معتق بن حوراء زبیدی شاعر،[۹۰] عاصم بن اسقع شاعر،[۹۱] و به نقلی شاعر بن هند بن حرث بن ربیعة بن امرئ القیس بن عمرو بن زبید معروف به عامر الاصقع از شعرای بنام بنی زبید،[۹۲] ابو محمد مبارز بن غانم زبیدی از مشایخ مشهور صوفیه،[۹۳]بشر بن ابی ضمره،[۹۴] أبو بکر محمد بن حسن زبیدی از بزرگان لغت و پسرش محمد از اهالی ادب و ریاست و برادرش احمد بن محمد بن حسن زبیدی اهل ادب و فضل،[۹۵]محمد بن حسن بن عبدالله مازنی زبیدی از فقهای اندلس،[۹۶] ریحانه بنت معدی کرب - خواهر عمرو بن معدیکرب -[۹۷] عبدالرحمن بن مخارق بن حارث بن ابوالصلت[۹۸] و حارث بن عمرو بن عبداللّه بن قیس بن ابو عمرو[۹۹] هم، از دیگر رجال و معاریف منتسب به این قوم معرفی شدهاند.[۱۰۰].
منابع
- حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
پانویس
- ↑ ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۵؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۱؛ مرزبانی معجم الشعراء، ص۵۱۰؛ زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۲۵۵.
- ↑ ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۵.
- ↑ ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۵؛ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفه انساب العرب، ج۱، ص۲۶۸-۲۶۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۵۰.
- ↑ ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۵.
- ↑ ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۵؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۰۳۱.
- ↑ مرزبانی معجم الشعراء، ص۵۱۰.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
- ↑ حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۹۰-۹۶.
- ↑ حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۹۰.
- ↑ حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۱۶.
- ↑ ر.ک: زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۲۵۵.
- ↑ عباس العزاوی، عشائر العراق، ج۱، ص۲۱۳.
- ↑ عبد الله البری، القبائل العربیة فی مصر، ص۲۲۱.
- ↑ زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۲۵۵.
- ↑ سمعانی، الانساب، ج۶، ص۲۶۵. نیز ر.ک: زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۲۵۵.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۹، ص۲۷۵.
- ↑ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۲.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
- ↑ ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۷. ابن درید، با انتساب این طایفه به «بنی مازن بن مالک»، (ابن درید، الاشتقاق، ج۱، ص۴۱۲) و عوتبی صحاری، با معرفی مازن به عنوان یکی از پسران سعد العشیره، مطالب مشابهی را در ذیل نام او ذکر کردهاند. (ر.ک: عوتبی صحاری، الانساب، ج۱، ص۳۶۹)
- ↑ البکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۴۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۴۶.
- ↑ البکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۳۱.
- ↑ البغدادی، خزانة الأدب، ج۸، ص۳۲۳.
- ↑ البغدادی، خزانة الأدب، ج۶، ص۳۲۶.
- ↑ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۱۹، ص۲۶-۲۸.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۲.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۵۰؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۱۴۶۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۳۴۳.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۵۰؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۱۴۶۳.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۵۰؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۳۴۳.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۵۰؛ مقریزی، امتاع الاسماع، ج۱، ص۲۰۵. محمیة بن جزء از همپیمانان بنی سهم(ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۱۴۶۳؛ أبو الحجاج أشعری، التعریف بالانساب والتنویه بذوی الاحساب، ج۱، ص۵۲.) و به نقلی بنی جمح (ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۲. ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۵۰؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۳۴۳.) بود و ازدواج خواهر خواهر او ام الفضل با عباس عموی پیامبر(ص)(ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۵۰.) و نیز پیمان زناشویی دخترش با فضل بن عباس بن عبدالمطلب (ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۵۰؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۲) از دیگر اخباری است که حاکی از ارتباط وثیق خاندان او با قریش و بنی هاشم دارد.
- ↑ ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۶؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۲.
- ↑ ابن حبان، الثقات، ج۵، ص۵۴۶؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۲.
- ↑ بخاری، التاریخ الکبیر، ج۵، ص۲۲؛ خلیفة بن خیاط، طبقات ص۱۳۵؛ سمعانی، الانساب، ج۶، ص۲۶۴.
- ↑ زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۸۶.
- ↑ شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۵۸-۱۶۱.
- ↑ شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۵۸-۱۶۱.
- ↑ واقدی، المغازی، ج۲، ص۱۰۷۹. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۲۸-۱۲۹.
- ↑ منتظرالقائم، اصغر، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، ص:۷۲.
- ↑ احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج۱، ص۳۸.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۳۲۶-۳۲۷. نیز ر.ک: ابنهشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۸۵؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۵، ص۷۲.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۳۲۹؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۷۷۰؛ ابنحجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۴، ص۵۷۰.
- ↑ ابنحجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۵، ص۱۱۱.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
- ↑ واقدی، فتوح الشام، ج۱، ص۲۶۰.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۴۸۴؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۱، ص۱۸۵؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۵۴.
- ↑ بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۳۶-۱۳۷.
- ↑ واقدی، فتوح الشام، ج۱، ص۲۶۰.
- ↑ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ص۳۸-۴۰.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۴۸۴.
- ↑ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۱، ص۱۳۸.
- ↑ بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۵۳-۲۵۴.
- ↑ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۱، ص۱۸۵.
- ↑ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۱، ص۱۸۵؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۴۷۸؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۵۴.
- ↑ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۳۲۴؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۴، ص۲۸۹.
- ↑ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۷۷۰؛ ابنحجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۴، ص۵۷۰.
- ↑ ابنالفقیه، البلدان، ص۵۳۹.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۴، ص۱۰۵.
- ↑ المزی، تهذیب الکمال، ج۱۴، ص۳۹۳؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۸۷؛ صفدی، الوافی بالوفیات، ج۱۷، ص۶۳.
- ↑ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ص۴۶.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
- ↑ صالح أحمد العلی، الکوفة وأهلها فی صدر الإسلام، ص۲۷۵.
- ↑ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۳۱۵.
- ↑ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۰۷؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۱۸.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۵۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۳۵؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۴۴.
- ↑ دینوری، الاخبار الطوال، ص۱۵۹؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۵۱۸؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۴۴.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
- ↑ أبومخنف، مقتل الحسین(ع)، ص۲۳۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۶۸؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۷؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۹۱.
- ↑ لازم به ذکر است که در این واقعه نیز چونان دیگر وقایع و حوادث پس از مرگ عمرو بن معدیکرب زبیدی، به طور مستقل جز در مواردی معدود نامی از زبید و بسیاری دیگر از طوایف مذحج دیده نمیشود اما دور از واقع نخواهد بود که زبیدیها هم، چونان حوادث دیگر، در سایه سار نام بزرگ این قبیله بدون آنکه نامی از آنان در جایی ثبت شود، نقش آفرین حوادث بوده باشند.
- ↑ بر فرض این که تعداد شهدای کربلا ۷۲ تن باشد.
- ↑ شهدای مذحج در جریان کربلا عبارتند از:هانی بن عروه مرادی، حجاج بن مسروق جعفی، زید بن معقل جعفی(یزید بن مغفل جعفی)، عمرو بن مطاع جعفی، عمیر بن عبد الله مذحجی، مجمع بن عبد الله عائذی مذحجی و پسرش عائذ، نافع بن هلال جملی مرادی و واضح غلام ترک حارث مذحجی.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۵۴.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۳۵۳؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۳۰.
- ↑ ابنسعد، الطبقات الکبری، خامسه۱، ص۴۶۲؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۴۴.
- ↑ دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۳۸.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)،ج۵، ص۴۱۲؛ مسکویه، تجارب الامم، ج۲، ص۷۰.
- ↑ دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۵۶؛ شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۹۵.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، صص۲۸-۲۹؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۲۳.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۳۹۸.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۵۲؛ مسکویه، تجارب الامم، ج۲، ص۱۷۵.
- ↑ ر.ک: محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۳۹-۴۰و ۸۲.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
- ↑ ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۵؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۵، ص۱۳۷؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۴، ص۲۸۲.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۵۰؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۱۴۶۳.
- ↑ ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۶.
- ↑ ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۷؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۲.
- ↑ ابن حبان، الثقات، ج۵، ص۵۴۶؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۲.
- ↑ بخاری، التاریخ الکبیر، ج۵، ص۲۲؛ خلیفة بن خیاط، طبقات ص۱۳۵؛ سمعانی، الانساب، ج۶، ص۲۶۴.
- ↑ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۲.
- ↑ مرزبانی معجم الشعراء، ص۵۱۰.
- ↑ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفه انساب العرب، ج۱، ص۲۶۹
- ↑ أبو الحجاج أشعری، التعریف بالانساب والتنویه بذوی الاحساب، ج۱، ص۵۲.
- ↑ علی بن حسن خزرجی، العقد الفاخر الحسن فی طبقات أکابر أهل الیمن، ج۴، ص۱۷۶۱؛ ابو مخرمه عبدالله طیب بن عبد الله، قلادة النحر فی وفیات أعیان الدهر، ج۵، ص۴۶۵.
- ↑ زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۲۵۵.
- ↑ سمعانی، الانساب، ج۶، ص۲۶۵. نیز ر.ک: زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۲۵۵.
- ↑ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۲.
- ↑ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۱.
- ↑ ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۶.
- ↑ ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۶.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.