تقوا در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

تقوا به معنای نگهداری و حفظ نفس از مخالفت اوامر و نواهی خداوند است. در کتاب مقدس و متون دینی به این صفت مهم پرداخته و سفارش شده است. سبب تقوا ایمان به خدا و معرفت و یقین به آثار گناه و ثواب و عقاب است. تأیید و نصرت از ناحیه خداوند، اصلاح اعمال، بخشش گناهان، محبت الهی، تعلیم الهی، نجات از آتش جهنم، آسانی حساب و نجات از سختی‌ها و رزق حلال از آثار و علایم تقواست.

مقدمه

«تقوی» از ماده «وقایه» به معنی نگهداری است و در عرف و لسان اخبار عبارت است از حفظ نفس از مخالفت اوامر و نواهی حق و متابعت رضای او و استعمال شود در حفظ بلیغ و نگهداری نفس از وقوع در محظورات به ترک مشتبهات[۱]. ایشان تقوی به معنای حفظ حدود الهی را بر همه انسان‌ها لازم و برای متصدیان امور کشور لازم‌تر می‌دانستند و معتقد بودند بی‌تقوایی در کارگزاران بر همه کشور سرایت می‌کند[۲].[۳]

تقوا؛ اطاعت اوامر و پرهیز از نواهی الهی و حفظ نفس از بیم خشم خدا است. امام‌ خمینی تقوا را حفظ نفس از مخالفت اوامر و نواهی حق، همراه با ترک امور مشتبه می‌داند.

امام‌ خمینی تقوا را مقدمه سیر و سلوک می‌داند و قائل است دستیابی به ملکه تقوا در آغاز سخت و سپس لذت روحانی می‌شود. ایشان حقیقت تقوا را ترک خودبینی و خودخواهی می‌داند و آن را مقدمه وصول به مقامات می‌شمارد.

امام‌ خمینی مراتبی برای تقوا چون؛ تقوای عامه، خاصه، و واصلان برشمرده و به اعتبار مراتب بطونی انسان، مراتبی برای تقوا چون؛ تقوای ظاهر، باطن، عقل و تقوای اولیای خالص برمی‌شمارد و به اعتبار متعلق، تقوا را به تقوای سیاسی، مادی و معنوی تقسیم می‌کند.

امام‌ خمینی ورع را نیز به معنای شدت تقوا و کمال پرهیزکاری دانسته و برای ورع مراتبی چون؛ ورع عامه، خاصه و اولیا برمی‌شمارد.

ایشان، ایمان به خدا و یقین به آثار گناه و ثواب را از اسباب تقوا می‌داند و کوچک‌ شمردن گناه و تکبر در برابر دستورهای الهی را از جمله موانع تقوا برمی‌شمارد. و برای تقوای آثاری چون؛ پاک‌ شدن نفس از کدورت‌ها، تقویت اراده و قبولی عبادت قائل است[۴].

معناشناسی

«تقوا» از ریشه «وقی» به معنای دفع چیزی از چیزی به غیر آن است[۵] که در مواردی مانند نگهداری[۶]، منع[۷] و مراقبت از شیء در برابر امور مضر]][۸] به‌کار می‌رود. در اصطلاح اخلاقی، به معنای اطاعت اوامر و پرهیز از نواهی الهی و حفظ نفس از بیم خشم خدای تعالی است[۹].

در اصطلاح عرفانی، به معنای حفظ حدود الهی و وفا بر عهد است[۱۰]. همچنین تقوا به معنای حق را در فضایل سپر و مانع خود قراردادن و نسبت دادن همه کمالات به حق و خود را در نقایص سپر حق قرار دادن و نسبت دادن همه نقائص به خود است.[۱۱] امام‌ خمینی نیز تقوا را حفظ نفس از مخالفت اوامر و نواهی حق، همراه با ترک امور مشتبه می‌داند[۱۲].

تقوا با واژه ورع مرتبط است. اگرچه ورع غیر از تقواست، اما در بسیاری از موارد به همان معنای تقوا به‌کار می‌رود. ورع به معنای شدت خودنگهداری و سخت‌گیری بر نفس[۱۳] و در اصطلاح، به معنای خودنگهداری و حفظ خویش از معاصی و مشتهیات[۱۴] و پرهیز از حرام و شبهه[۱۵] است؛ در واقع ورع اخص از تقواست. امام‌ خمینی معنای لغوی ورع را از «رعة» به معنای تقوا یا شدت تقوا و کمال پرهیزکاری یا «ورّع» به معنای نگهداری نفس از تجاوز از حدود شرع و عقل یا رد نفس از مشتهیات و ارتکاب آنها، دانسته است[۱۶]. ایشان معنای اصطلاحی آن را نیز مانند بعضی عارفان[۱۷] نگهداری کامل نفس از محذورات و محرمات و در عین حال ترس‌داشتن از لغزش یا سختگیری نفس برای تعظیم حق معرفی کرده است[۱۸].[۱۹]

پیشینه

در ادیان الهی به تقوا توجه شده است؛ چنان‌که در کتاب مقدس به تقوا و دوری از افعال زشت امر شده است و بر تقوا با عنوان حقیقتی که نه تنها در دنیا، بلکه در آخرت نیز سودمند است، تأکید شده است.[۲۰]تقوا در فرهنگ و معارف الهی، ارج و اهمیت ویژه‌ای دارد.

در قرآن کریم از آن با عنوان بهترین لباس﴿يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَارِي سَوْآتِكُمْ وَرِيشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِكَ خَيْرٌ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ[۲۱] و بهترین توشه ﴿الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِي الْحَجِّ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَاتَّقُونِ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ[۲۲] یاد شده، خداوند مؤمنان را به تقوا فراخوانده است.﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ[۲۳]، ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطِيعُوا وَأَنْفِقُوا خَيْرًا لِأَنْفُسِكُمْ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[۲۴] در منابع روایی نیز باب ویژه‌ای به آن اختصاص داده شده است[۲۵]. بعضی روایات، آن را کلید درهای بسته، ذخیره رستاخیز، ابزار آزادی انسان از بردگی شیطان و وسیله نجات از هر امر مهلک معرفی کرده‌اند[۲۶]. در عرفان عملی، تقوا از مقامات نیست، بلکه یکی از مراحل و مراتب ورع ذکر شده است[۲۷]. در اغلب منابع عرفانی نیز تقوا در کنار ورع آمده است[۲۸]. علمای اخلاق در آثار خود به بحث از تقوا و ورع پرداخته[۲۹]، این دو را از بزرگ‌ترین نجات‌دهنده‌ها و راه کسب سعادت و درجات عالی شمرده‌اند[۳۰].

امام‌ خمینی تقوا را مقدمه سلوک و سیر الی الله می‌داند و معتقد است تا انسان به مرحله تقوا و ایمان نرسد، نماز او سبب قرب نیست و معراج مؤمن شمرده نمی‌شود.[۳۱] ایشان در آثار خود با دو رویکرد عرفانی و اخلاقی به بحث از حقیقت تقوا،[۳۲] اقسام، آثار و درجات آن[۳۳] پرداخته است و بر این موضوع تأکید دارد که باید دعوت به تقوا پیوسته تکرار شود تا بر دل‌ها بنشیند و این مطابق روش انسان‌سازی قرآن است؛ زیرا بدون این دعوت، به فراموشی سپرده می‌شود[۳۴].[۳۵]

حقیقت تقوا

قرآن کریم، تقوا را امری قلبی و باطنی می‌داند ﴿ذَلِكَ وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ[۳۶].[۳۷] که مانند لباسی انسان را در برابر ناملایمات حفظ می‌کند.﴿يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَارِي سَوْآتِكُمْ وَرِيشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِكَ خَيْرٌ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ[۳۸] امام‌ صادق(ع) نیز تقوا را امری قلبی شمرده است[۳۹] و آن را به حضور در مواضع امر الهی و غیبت در مواضع نهی الهی تفسیر کرده است[۴۰]. علمای اخلاق و عرفان تقوا را پرهیز از معاصی دانسته[۴۱]، آن را حقیقتی مرکب از سه امر شمرده‌اند:

  1. ترس از خداوند؛
  2. دوری از گناهان؛
  3. طلب نزدیکی به خدا[۴۲].

عارفان در بیان حقیقت تقوا، تفسیرهای مختلفی کرده‌اند؛ ازجمله:

  1. ترس از خداوند؛
  2. ترس از فراق او؛
  3. پرهیز دایم[۴۳]؛
  4. پرهیز از غیر حق[۴۴]؛
  5. اجتناب از آنچه مخالف با محبت حق‌تعالی است.[۴۵].

امام‌ خمینی حقیقت و باطن تقوا را ترک خودبینی و خودخواهی می‌داند[۴۶] و تقوا را از مراتب کمال و مقامات سالکان نمی‌داند؛ بلکه آن را مقدمه وصول به مقامات می‌شمارد و معتقد است بدون آن، رسیدن به هیچ مقامی امکان ندارد[۴۷]. از این‌رو تقوا برتر از هر چیز و مقدم بر هر مقصد و مقدمه پیشرفت است[۴۸]. ایشان با استناد به آیه ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ[۴۹] ملاک امتیاز انسان‌ها بر یکدیگر را تقوا و پاکی از انحراف می‌داند؛ از این‌رو ارزش و کرامت والای رسول خدا(ص) به سبب درجه اعلای تقوای ایشان بوده است[۵۰]. ایشان تقوا را وسیله پوشش زشتی‌های باطن و حضور در محضر ربوبیت می‌داند[۵۱] و معتقد است ورع به این معنا نیست که شخص پیشانی اهل عبادت داشته باشد و از مردم اعراض کند، بلکه طبق روایتی از رسول خدا(ص)[۵۲] حقیقت تقوا در قلب است[۵۳].[۵۴]

مراتب و اقسام تقوا

قرآن کریم به رعایت تقوا در حد استطاعت و توان امر کرده است﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطِيعُوا وَأَنْفِقُوا خَيْرًا لِأَنْفُسِكُمْ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[۵۵] در بعضی از آیات نیز به رعایت حقِّ تقوا توصیه شده است.﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ[۵۶] بعضی از مفسران جمع میان این دو آیه را این‌گونه تفسیر کرده‌اند که رعایت حقِّ تقوا از طرفی بسته به عبودیتی است که هیچ‌گونه خودخواهی و غفلتی در آن نباشد و از طرف دیگر رعایتش برای بیشتر مردم امکان‌پذیر نیست؛ لذا جمع میان آیات به این است که هر کسی به قدر توان، باید در مسیر حقِّ تقوا قدم بردارد[۵۷].

علمای اخلاق، تقوا را دارای مراتبی می‌دانند و معتقدند هر کس بالاترین مرتبه ایمان را داشته باشد و جوهر روح و روانش از همه صاف‌تر باشد، مراتب بالاتری از تقوا خواهد داشت؛ در نتیجه عبادت او خالص‌تر و به خدا نزدیک‌تر خواهد بود[۵۸]. در مقابل، معاصی و ترک تقوا سبب ضعف ایمان، قساوت قلب و وقوع شرک می‌گردد[۵۹].

بعضی از اهل معرفت، برای تقوا سه مرتبه ذکر کرده‌اند:

  1. تقوای عوام که پرهیز از محرمات است.
  2. تقوای خواص که پرهیز از اسناد کمالات افعال و صفات به خود است.
  3. تقوای خواص از کاملان که پرهیز از اسناد وجود به غیر حق‌تعالی در فعل، صفت و ذات است[۶۰].

امام‌ خمینی نیز مراتب متعددی برای تقوا برشمرده است و هر مرتبه از تقوا را مقدمه‌ای برای مرتبه بعد از آن و تمام مراتب آن را مقدمه توحید و ترک غیر حق دانسته است[۶۱]. ایشان تقوای عامه را پرهیز از محرمات که به منزله پرهیز از امور مضرّ است[۶۲]، تقوای خاصه را پرهیز از خواسته‌های نفسانی، تقوای زاهدان را پرهیز از علاقه به دنیا و تقوای مخلصان را اجتناب از حب نفس می‌شمارد[۶۳]. به اعتقاد ایشان، تقوای اهل معرفت برتر از این موارد است. در عین حال، تقوای مجذوبان، اجتناب از ظهور کثرت‌های افعالی؛ تقوای فانیان، پرهیز از کثرت‌های اسمایی؛ تقوای واصلان، اجتناب از توجه به فنا و تقوای متمکنان (حالتی که در آن سالکان در حالات معنوی به ثبات و استقرار در تجلیات رسیده‌اند) اجتناب از تلوین (مرحله‌ای که شخص در تجلیات به ثبات نرسیده) است[۶۴]. ایشان در بیانی کلی، مرتبه برتر تقوا را اجتناب از توجه به غیر حق و استمداد و عبودیت در برابر حق‌تعالی و پرهیز از راه‌دادن غیر حق به قلب و تکیه و اعتماد به آن می‌داند[۶۵].

امام‌ خمینی در تقسیمی دیگر، به اعتبار مراتب بطونی انسان، چهار مرتبه برای تقوا برمی‌شمارد:

  1. تقوای ظاهر (تقوای عامه) که نگهداری ظاهر از گناهان است.
  2. تقوای باطن (تقوای خاصه) که پرهیز از افراط و تفریط و تجاوز از حد اعتدال در اخلاق و غرایز روحی است.
  3. تقوای عقل (تقوای اخص خواص) که نگهداری عقل از دخول آن در علوم غیر الهی است.
  4. تقوای قلب (تقوای اولیا) که نگهداری آن از مشاهده و مذاکره غیر حق است[۶۶].

ایشان در جایی دیگر، مرتبه‌ای به چهار مرتبه بالا افزوده است و آن تقوای اولیای خالص است که از مرحله مشاهده کثرت فعلی-که مشاهده حق‌تعالی در خلق است-گذشته‌اند و به مرحله پرهیز از مشاهده کثرت اَسمایی و جلوه‌های رحمانی، رسیده‌اند که در این مرحله، شاهد و مشهود و مشاهده‌ای در کار نیست و از ازل تا ابد یک جلوه بیش نیست و این همان فنای در ذات است[۶۷].

تقوا به اعتبار متعلق نیز اقسامی دارد؛ چنان‌که برخی اندیشمندان اسلامی به تقوا هم در امور فردی و هم در جامعه و سیاست توجه کرده، معتقدند باید در جامعه و میان مردم قوه و نیرویی باشد که آنها را به حفظ حدود و رعایت مرزها ملزم کند، و آن تقواست.[۶۸] امام‌ خمینی تقوا را در تمام شئون زندگی فردی و اجتماعی جاری دانسته،[۶۹] آن را به اعتبار متعلق، به تقوای سیاسی، مادی و معنوی تقسیم می‌کند.[۷۰] به باور ایشان، هرچند تقوا برای همه لازم است، اما دربارهٔ مسئولان و متصدیان کشور ضرورت بیشتری دارد؛ زیرا اگر هر کس در حیطه کار خویش بر اساس تقوا عمل کند، اختلافی رخ نمی‌دهد؛ اما بی‌تقوایی این افراد، به تمام کشور سرایت می‌کند و سبب تباهی و بربادرفتن آن می‌گردد. ایشان اختلافاتی را که در دولت‌ها پیش می‌آید، نتیجه نداشتن تقوای سیاسی افراد دانسته،[۷۱] کرامت مسئولان را در پرتوی تقوای سیاسی آنان و برومندی ملت را در سایه این صفت اخلاقی می‌داند[۷۲].

علمای اخلاق برای ورع نیز مراتب و درجاتی برشمرده‌اند. بعضی ورع را دارای چهار مرتبه دانسته‌اند:

  1. انجام واجبات و ترک محرمات، که ورع اهل عدل است.
  2. انجام مستحبات و ترک مکروهات، که ورع صالحان است.
  3. دوری‌کردن از موارد شبهه‌ناک، که ورع متقین است.
  4. پرهیز از هر چیزی که برای خدا نباشد، که تقوای صدیقین است[۷۳].

امام‌ خمینی نیز مراتب متعددی برای ورع ذکر کرده است؛ ازجمله:

  1. ورع عامه، اجتناب از گناهان کبیره؛
  2. ورع خاصه، اجتناب از امور مشتبه، به سبب پرهیز از دخول در حرام؛
  3. ورع اهل زهد، اجتناب از مباحات، برای در امان‌ماندن از وزر آن؛
  4. ورع اهل سلوک، ترک نظر به دنیا برای رسیدن به مقامات؛
  5. ورع مجذوبین، ترک مقامات برای رسیدن به باب‌الله و شهود جمال الهی؛
  6. ورع اولیا، اجتناب از توجه به غایات[۷۴].[۷۵]

اسباب، موانع و طریق تحصیل تقوا

در بعضی روایات، سبب و منشأ تقوا، ایمان[۷۶] و معرفت به خداوند[۷۷] شمرده شده است. امام‌ خمینی مانند بعضی علمای اخلاق[۷۸] سبب تقوا را ایمان به خدا و معرفت و یقین به آثار گناه و ثواب و عقاب می‌داند؛ زیرا هرچه یقین بیشتر باشد، پرهیز از گناهان بیشتر است و کسی که بداند خداوند پیوسته حاضر و ناظر به احوال اوست، در همه حالات، در پنهان و آشکار، ادب را رعایت کرده، از هر مخالفتی پرهیز می‌کند. به اعتقاد ایشان عصمت انبیا و اولیای الهی نیز از یقین و اطمینان کامل آنها نشئت می‌گیرد.[۷۹] در مقابل، گناه و نافرمانی خداوند ناشی از نقصان یقین شخص[۸۰] و تعلق قلب به حب دنیا و حب نفس (کید نفس)[۸۱] است که نفس به واسطه کوچک نشان‌دادن گناهان، انسان را به ارتکاب آنها می‌کشاند[۸۲].

از نظر علمای اخلاق، از دیگر آفات تقوا و اسباب وقوع در گناه، تبعیت از هوای نفس، تسلط شیطان، غلبه شهوت، ضعف ایمان و ضعف اراده است[۸۳]. امام‌ خمینی نیز منشأ اصلی گناهان را-که آفت و مانع تقوا نیز به حساب می‌آید-کوچک‌ شمردن گناه،[۸۴] تکبر در برابر دستورهای الهی،[۸۵] وسوسه‌های شیطان[۸۶] و اشتغال به لغو و باطل[۸۷] می‌داند.

برخی علمای اخلاق، ازجمله راه‌های دستیابی تقوا را مخالفت با هوای نفس، به کمک روزه و امثال آن می‌دانند که سبب قوت نفس در پرهیز از گناهان می‌شود.[۸۸] آنان معتقدند محاسبه نفس در همه حرکات و سکنات، سبب حصول تقوا می‌شود؛ به این معنا که بنده از نفس خود در انجام وظایف و تکالیف و جبران خطاها حساب‌کشی کند و در صورت کوتاهی، آن را سرزنش و بازخواست کند[۸۹].

امام‌ خمینی دستیابی به ملکه تقوا را-گرچه در آغاز سخت و مشکل-پس از تحمل زحمت و مواظبت، نه تنها آسان می‌داند، بلکه معتقد است پس از مدتی این تقوا و پرهیز، به لذت روحانی تبدیل می‌شود و شخص می‌تواند پس از مواظبت شدید و تقوای کامل، از این مرتبه، به مرتبه دوم، یعنی تقوای خواص ترقی کند که همان ترک شهوات نفسانی است؛ زیرا با درک لذت روحانی به‌تدریج لذت‌های دنیوی در نگاه او بی‌مقدار می‌شود. پس از این مرحله، به مرتبه سوم تقوا راه می‌یابد که قدم و ریاضت او ریاضت حق می‌گردد و از نفس و آثار آن گریزان می‌شود و از محبت نفس تقوا پیشه کرده، از خودخواهی و خودبینی متنفر می‌شود. در این مرحله، وصول رایحه‌های خوش ولایت به مشام سالک می‌رسد[۹۰].[۹۱]

آثار و علایم تقوا

در قرآن کریم آثاری برای تقوا بیان شده است؛ مانند تأیید و نصرت از ناحیه خداوند،[۹۲] اصلاح اعمال،[۹۳] بخشش گناهان،[۹۴] محبت الهی،﴿إِلَّا الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ثُمَّ لَمْ يَنْقُصُوكُمْ شَيْئًا وَلَمْ يُظَاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَدًا فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ[۹۵] تعلیم الهی،﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا تَدَايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلَا يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلَا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئًا فَإِنْ كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا أَوْ لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجَالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى وَلَا يَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا وَلَا تَسْأَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغِيرًا أَوْ كَبِيرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَأَقْوَمُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلَّا تَرْتَابُوا إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَلَّا تَكْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوا إِذَا تَبَايَعْتُمْ وَلَا يُضَارَّ كَاتِبٌ وَلَا شَهِيدٌ وَإِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[۹۶] نجات از آتش جهنم،﴿ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيهَا جِثِيًّا[۹۷] آسانی حساب ﴿وَمَا عَلَى الَّذِينَ يَتَّقُونَ مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ وَلَكِنْ ذِكْرَى لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ[۹۸] و نجات از سختی‌ها و رزق حلال.﴿فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ وَأَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ ذَلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا[۹۹]، ﴿وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا[۱۰۰] در روایات نیز آثاری برای تقوا بیان شده است؛ ازجمله: شفای مرض‌های قلب، بینایی آن، پاک‌شدن از آلودگی‌ها، روشنی‌بخشی به دیده‌ها از تاریکی، ایمنی‌بخشی به دل‌ها از نگرانی و شفای بیماری‌های بدن.[۱۰۱] همچنین علایمی برای اهل تقوا آمده است؛ ازجمله اینکه اهل فضایل‌اند؛ گفتارشان صواب و رفتارشان همراه با تواضع است؛ از حرام چشم‌پوشی کرده و خود را وقف دانش بامنفعت نموده‌اند؛ بلا و راحتی بر ایشان یکسان، خداوند در نظرشان بزرگ و غیر خدا در نظرشان کوچک است[۱۰۲].

دانشمندان اخلاق و عرفان، با استناد به برخی آیات، ﴿فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ وَأَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ ذَلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا[۱۰۳]، ﴿وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا[۱۰۴]، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا وَيُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ[۱۰۵] آثار پرشماری برای تقوا برشمرده‌اند که با توجه به مراتب آن، متفاوت است؛ ازجمله: تمییز میان حق و باطل[۱۰۶] و گشایش روزی.[۱۰۷] عارفان نیز با استناد به آیات،﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا تَدَايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلَا يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلَا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئًا فَإِنْ كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا أَوْ لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجَالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى وَلَا يَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا وَلَا تَسْأَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغِيرًا أَوْ كَبِيرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَأَقْوَمُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلَّا تَرْتَابُوا إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَلَّا تَكْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوا إِذَا تَبَايَعْتُمْ وَلَا يُضَارَّ كَاتِبٌ وَلَا شَهِيدٌ وَإِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[۱۰۸] تقوا را راه رسیدن به علم موهبتی می‌دانند[۱۰۹].

امام‌ خمینی اثر تقوا را پاک‌شدن نفس از کدورت‌ها و آلایش‌ها می‌داند که به دنبال آن اعمال نیکو تأثیر بیشتری در آن داشته، به هدف عبادات نزدیک‌تر می‌شود؛ سرّ بزرگ عبادات نیز که تمرین نفس انسانی و نفوذ اراده آن است، بهتر انجام می‌گیرد.[۱۱۰] تقوا نه تنها سبب تقویت اراده می‌شود، قوای مادی انسان را نیز تحت سیطره ملکوت نفس قرار می‌دهد[۱۱۱]؛ بنابراین اگر کسی تقوا پیشه سازد، اهل سعادت و نجات خواهد شد.[۱۱۲] ایشان قبولی عبادت را از مهم‌ترین آثار تقوا شمرده است[۱۱۳] و معتقد است تقوای باطن که تطهیر نفس از اخلاق ناپسند است، از شرایط صحت نماز اهل باطن است[۱۱۴] و انسان تا به مرتبه تقوا و ایمان نرسیده باشد، نمازش معراج مؤمن و سبب قرب الهی نیست، بلکه همچنان در بیت نفس است،[۱۱۵] و کسی که به تمام مراتب تقوا می‌رسد، دین، عقل، روح، قلب و تمام قوای ظاهری و باطنی‌اش سالم می‌ماند و دشمنی‌ها از باطنش ریشه‌کن می‌شود[۱۱۶].

امام‌ خمینی تقوا را در گستره علم، ضامن حفظ اعتقاد و سعادتمندی در دنیا و آخرت[۱۱۷] و تربیت صحیح نسل‌های آینده دانسته، معتقد است تطمیع‌ها و تهدیدها در دانشمند متقی، تأثیری نمی‌گذارد و او را از رسالتش باز نمی‌دارد.[۱۱۸] ایشان علم بدون تقوا را موجب فساد و تباهی می‌داند[۱۱۹]؛ از این‌رو به طلاب و روحانیان سفارش می‌کند در کنار هر قدمی که برای علم برمی‌دارند، یک گام نیز به سوی تقوا بردارند[۱۲۰]؛ زیرا عالم متقی، منشأ خیر و برکت است؛ چنان‌که علم بدون تقوا مضرّ و موجب برباد رفتن کشور است.[۱۲۱] ایشان تقوا را رمز پیروزی ملت و غلبه بر مشکلات[۱۲۲] و در مقابل، بی‌تقوایی و علم بدون عمل را در بسیاری از اوقات مضرّ شمرده است.[۱۲۳] به اعتقاد ایشان، ضرر عالم بی‌تقوا برای اسلام بیش از هر شخص دیگری است[۱۲۴] و چه بسا عالم بی‌تقوا که با کتاب و سنت، مردم را منحرف کند و آنها را به گونه‌ای مطرح کند که موجب انحراف مردم شود[۱۲۵].[۱۲۶]

منابع

پانویس

  1. امام خمینی، شرح چهل حادیث، ص۲۰۶.
  2. صحیفه امام، ج۱۷، ص۱۲۲.
  3. سادات کیائی، سید محسن، مقاله «نظام اخلاق اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۳۶۶.
  4. گرامی، علی، مقاله «تقوا»، دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۴۷۶ – ۴۸۲.
  5. ‌ابن‌فارس، معجم مقاییس اللغه، ۶/۱۳۱.
  6. ‌فراهیدی، کتاب العین، ۵/۲۳۸؛ جوهری، ۶/۲۵۲۷؛ ابن‌منظور، لسان العرب، ۱۵/۴۰۱.
  7. ‌طریحی، مجمع البحرین، ۱/۴۵۲.
  8. ‌راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۸۸۱.
  9. ‌خواجه‌نصیر، اوصاف الاشراف، ۳۹–۴۰.
  10. ‌کاشانی، لطائف الاعلام، ۱۷۷.
  11. ‌قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۰۶.
  12. ‌امام‌ خمینی، چهل حدیث، ۲۰۶.
  13. ‌فراهیدی، کتاب العین، ۲/۲۴۲.
  14. ‌نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۱۷۵–۱۸۰.
  15. ‌کاشانی، شرح منازل، ۲۶۴.
  16. ‌امام‌ خمینی، چهل حدیث، ۴۶۸.
  17. ‌انصاری، منازل السائرین، ۵۴.
  18. ‌امام‌ خمینی، چهل حدیث، ۴۷۳.
  19. گرامی، علی، مقاله «تقوا»، دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۴۷۶ – ۴۸۲.
  20. کتاب مقدس، نامه اول پولس به تیموتائوس، ب۴، ۸.
  21. «ای فرزندان آدم! برای شما جامه‌ای را فرو فرستاده‌ایم که شرمگاه‌های شما را می‌پوشاند و (نیز) جامه‌ای را که زینت است و لباس پرهیزگاری، باری ، بهتر است؛ این از آیات خداوند است باشد که آنان در یاد گیرند» سوره اعراف، آیه ۲۶.
  22. «حجّ (در) ماه‌های شناخته‌ای (انجام‌پذیر) است پس کسی که در آن ماه‌ها حجّ می‌گزارد (بداند که) در حجّ، آمیزش و نافرمانی و کشمکش (روا) نیست و هر کار نیکی کنید خداوند بدان داناست؛ و رهتوشه بردارید و بهترین رهتوشه پرهیزگاری است، و ای خردمندان! از من پروا کنید» سوره بقره، آیه ۱۹۷.
  23. «ای مؤمنان! از خداوند چنان که سزاوار پروا از اوست پروا کنید و جز در مسلمانی نمیرید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۲.
  24. «هر چه می‌توانید از خداوند پروا کنید و سخن نیوش باشید و فرمان برید و (در راه خداوند) هزینه کنید که برای خودتان بهتر است؛ و کسانی که از آزمندی جان خویش در امانند، رستگارند» سوره تغابن، آیه ۱۶.
  25. ‌کلینی، الکافی، ۲/۷۳؛ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۱۵/۲۴۰؛ مجلسی، بحار الانوار، ۶۷/۲۵۷.
  26. ‌نهج البلاغه، ترجمه سیدجمال‌الدین دین‌پرور، خ۲۲۱، ۳۲۹.
  27. ‌انصاری، منازل السائرین، ۵۴.
  28. ‌قشیری، رساله قشیریه، ۲۱۹–۲۳۱.
  29. ‌غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۳/۵؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۲/۹۲؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۱۸۰.
  30. ‌نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۱۸۰؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۴۴۵.
  31. ‌امام‌ خمینی، سرّ الصلاة، ۲۰.
  32. ‌امام‌ خمینی، آداب الصلاة، ۳۵۰.
  33. ‌امام‌ خمینی، آداب الصلاة، ۳۶۸–۳۶۹؛ امام‌ خمینی، چهل حدیث، ۲۰۶؛ امام‌ خمینی، حدیث جنود، ۳۸۰.
  34. ‌امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۷/۳۸۱–۳۸۲.
  35. گرامی، علی، مقاله «تقوا»، دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۴۷۶ – ۴۸۲.
  36. «(حقیقت) این است؛ و هر کس نشانه‌های (بندگی) خداوند را سترگ دارد، بی‌گمان، این (کار) از پرهیزگاری دل‌هاست» سوره حج، آیه ۳۲.
  37. ‌طبرسی، مجمع البیان، ۷/۱۳۳؛ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ۱۳/۵۶.
  38. «ای فرزندان آدم! برای شما جامه‌ای را فرو فرستاده‌ایم که شرمگاه‌های شما را می‌پوشاند و (نیز) جامه‌ای را که زینت است و لباس پرهیزگاری، باری ، بهتر است؛ این از آیات خداوند است باشد که آنان در یاد گیرند» سوره اعراف، آیه ۲۶.
  39. ‌صدوق، صفات الشیعه، ۲۷.
  40. ابن‌فهد، عدة الداعی، ۳۰۳.
  41. ‌نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۱۷۹–۱۸۰؛ قشیری، رساله قشیریه، ۱۶۱.
  42. ‌خواجه‌نصیر، اوصاف الاشراف، ۳۹–۴۰.
  43. ‌انصاری، منازل السائرین، ۵۵.
  44. ‌سبزواری، شرح دعاء الصباح، ۲۲۰.
  45. ‌قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۴۷.
  46. ‌امام‌ خمینی، آداب الصلاة، ۳۵۰.
  47. ‌امام‌ خمینی، چهل حدیث، ۲۰۶.
  48. ‌امام‌ خمینی، چهل حدیث، ۲۰۸.
  49. «بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست» سوره حجرات، آیه ۱۳.
  50. ‌امام‌ خمینی، صحیفه، ۵/۳۸۸؛ ۶/۳۱۴، ۴۶۴ و ۱۴/۲۲۴.
  51. ‌امام‌ خمینی، سرّ الصلاة، ۴۹.
  52. ‌طوسی، الامالی، ۵۳۶.
  53. ‌امام‌ خمینی، چهل حدیث، ۸۵.
  54. گرامی، علی، مقاله «تقوا»، دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۴۷۶ – ۴۸۲.
  55. «هر چه می‌توانید از خداوند پروا کنید و سخن نیوش باشید و فرمان برید و (در راه خداوند) هزینه کنید که برای خودتان بهتر است؛ و کسانی که از آزمندی جان خویش در امانند، رستگارند» سوره تغابن، آیه ۱۶.
  56. «ای مؤمنان! از خداوند چنان که سزاوار پروا از اوست پروا کنید و جز در مسلمانی نمیرید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۲.
  57. ‌طباطبایی، المیزان، ۳/۳۶۷.
  58. ‌فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۳/۲۱۸.
  59. ‌طباطبایی، المیزان، ۱/۱۶۶.
  60. ‌قیصری، شرح فصوص الحکم، ۶۳۶.
  61. ‌امام‌ خمینی، آداب الصلاة، ۷۸؛ امام‌ خمینی، حدیث جنود، ۳۸۰.
  62. ‌امام‌ خمینی، چهل حدیث، ۲۰۷.
  63. ‌امام‌ خمینی، چهل حدیث، ۲۰۶.
  64. ‌امام‌ خمینی، چهل حدیث، ۲۰۶.
  65. ‌امام‌ خمینی، آداب الصلاة، ۶۵.
  66. امام‌ خمینی، آداب الصلاة، ۳۶۹.
  67. ‌امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۸/۵۱۳–۵۱۹.
  68. ‌مطهری، مجموعه آثار، ۲۳/۷۰۲.
  69. ‌امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۷/۱۲۲–۱۲۳.
  70. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱/۳۷۸؛ ۷/۱۴۰ و ۸/۳۷۳.
  71. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۷/۱۲۲–۱۲۳.
  72. امام‌ خمینی، صحیفه، ۶/۳۱۴.
  73. ‌فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۱/۵۷–۵۸.
  74. ‌امام‌ خمینی، چهل حدیث، ۴۷۳.
  75. گرامی، علی، مقاله «تقوا»، دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۴۷۶ – ۴۸۲.
  76. ‌آمدی، تصنیف غرر الحکم، ۲۷۱.
  77. ‌مجلسی، بحار الانوار، ۶۷/۲۹۵.
  78. ‌فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۱/۱۵۴–۱۵۵.
  79. ‌امام‌ خمینی، چهل حدیث، ۵۵۲.
  80. امام‌ خمینی، چهل حدیث، ۵۵۲.
  81. ‌امام‌ خمینی، آداب الصلاة، ۴۹؛ امام‌ خمینی، سرّ الصلاة، ۳۰–۳۱.
  82. ‌امام‌ خمینی، چهل حدیث، ۷۱.
  83. ‌غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۳/۳۹–۴۰؛ غزالی، کیمیای سعادت، ۲/۴۳۷–۴۳۸؛ ورام، تنبیه الخواطر، ۱/۱۸۹؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۵/۵۷.
  84. ‌امام‌ خمینی، چهل حدیث، ۷۱.
  85. امام‌ خمینی، چهل حدیث، ۸۱.
  86. ‌امام‌ خمینی، آداب الصلاة، ۳۵.
  87. ‌امام‌ خمینی، حدیث جنود، ۳۹۱.
  88. ‌فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۲/۱۳۶.
  89. ‌نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۳/۹۹–۱۰۰.
  90. ‌امام‌ خمینی، چهل حدیث، ۲۰۸–۲۰۹.
  91. گرامی، علی، مقاله «تقوا»، دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۴۷۶ – ۴۸۲.
  92. ‌بقره، ۱۹۴.
  93. ‌احزاب، ۷۰–۷۱.
  94. امام‌ خمینی، چهل حدیث، ۷۱.
  95. «مگر کسانی از مشرکان که با آنان پیمان بسته‌اید سپس چیزی از (پیمان) شما نکاسته‌اند و در برابر شما از کسی پشتیبانی نکرده‌اند؛ پیمان اینان را تا پایان زمانشان پاس بدارید؛ بی‌گمان خداوند پرهیزکاران را دوست می‌دارد» سوره توبه، آیه ۴.
  96. «ای مؤمنان! چون وامی تا سرآمدی معیّن میان شما برقرار شد، آن را به نوشته آورید و باید نویسنده‌ای میان شما دادگرانه بنویسد و هیچ نویسنده‌ای نباید از نوشتن به گونه‌ای که خداوند بدو آموخته است سر، باز زند پس باید بنویسد و آنکه وامدار است باید املا کند و از خداوند، پروردگار خویش، پروا بدارد و چیزی از آن کم ننهد و امّا اگر وامدار، کم خرد یا ناتوان باشد یا نتواند املا کند باید سرپرست او دادگرانه املا کند و دو تن از مردانتان را نیز گواه بگیرید و اگر دو مرد نباشند یک مرد و دو زن از گواهان مورد پسند خود (گواه بگیرید) تا اگر یکی از آن دو زن از یاد برد دیگری به یاد او آورد و چون گواهان (برای گواهی) فرا خوانده شوند نباید سر، باز زنند و تن نزنید از اینکه آن (وام) را چه خرد و چه کلان به سر رسید آن بنویسید، این نزد خداوند دادگرانه‌تر و برای گواه‌گیری، استوارتر و به اینکه دچار تردید نگردید، نزدیک‌تر است؛ مگر داد و ستدی نقد باشد که (دست به دست) میان خود می‌گردانید پس گناهی بر شما نیست که آن را ننویسید و چون داد و ستد می‌کنید گواه بگیرید؛ و نویسنده و گواه نباید زیان بینند و اگر چنین کنید (نشان) نافرمانی شماست و از خداوند پروا کنید؛ و خداوند به شما آموزش می‌دهد؛ و خداوند به هر چیزی داناست» سوره بقره، آیه ۲۸۲.
  97. «سپس کسانی را که پرهیزگاری ورزیده‌اند رهایی می‌بخشیم و ستمگران را در آن درافتاده به زانو وا می‌نهیم» سوره مریم، آیه ۷۲.
  98. «و از حساب آنان بر عهده کسانی که پرهیزگاری می‌ورزند هیچ نیست اما (این) یادکردی است باشد که پرهیزگاری ورزند» سوره انعام، آیه ۶۹.
  99. «پس، چون به سر آمد عدّه خویش رسیدند یا به شایستگی نگاهشان دارید یا به شایستگی از آنان جدا شوید و دو تن دادگر از (میان) خود گواه بگیرید و گواهی را برای خداوند برپا دارید؛ این است که با آن، به کسی که به خداوند و روز بازپسین ایمان دارد اندرز داده می‌شود و هر کس از خداوند پروا کند (خداوند) برای او دری می‌گشاید» سوره طلاق، آیه ۲.
  100. «و به او از جایی که گمان نمی‌برد روزی می‌دهد و هر که بر خدا توکل کند همو وی را بسنده است؛ به راستی خداوند به خواست خویش، رسنده است و بی‌گمان خداوند برای هر چیز، اندازه‌ای نهاده است» سوره طلاق، آیه ۳.
  101. ‌نهج البلاغه، ترجمه سیدجمال‌الدین دین‌پرور، خ۱۸۹، ۲۸۶.
  102. ‌نهج البلاغه، ترجمه سیدجمال‌الدین دین‌پرور، خ۱۸۴، ۲۷۳–۲۸۰.
  103. «پس، چون به سر آمد عدّه خویش رسیدند یا به شایستگی نگاهشان دارید یا به شایستگی از آنان جدا شوید و دو تن دادگر از (میان) خود گواه بگیرید و گواهی را برای خداوند برپا دارید؛ این است که با آن، به کسی که به خداوند و روز بازپسین ایمان دارد اندرز داده می‌شود و هر کس از خداوند پروا کند (خداوند) برای او دری می‌گشاید» سوره طلاق، آیه ۲.
  104. «و به او از جایی که گمان نمی‌برد روزی می‌دهد و هر که بر خدا توکل کند همو وی را بسنده است؛ به راستی خداوند به خواست خویش، رسنده است و بی‌گمان خداوند برای هر چیز، اندازه‌ای نهاده است» سوره طلاق، آیه ۳.
  105. «ای مؤمنان! اگر از خداوند پروا کنید در شما نیروی شناخت درستی از نادرستی می‌نهد و از گناهانتان چشم می‌پوشد و شما را می‌آمرزد و خداوند دارای بخشش سترگ است» سوره انفال، آیه ۲۹.
  106. ‌مکی، قوت القلوب، ۲/۱۳۴؛ آملی، جامع الاسرار، ۱۱۶.
  107. ‌غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۴/۶.
  108. «ای مؤمنان! چون وامی تا سرآمدی معیّن میان شما برقرار شد، آن را به نوشته آورید و باید نویسنده‌ای میان شما دادگرانه بنویسد و هیچ نویسنده‌ای نباید از نوشتن به گونه‌ای که خداوند بدو آموخته است سر، باز زند پس باید بنویسد و آنکه وامدار است باید املا کند و از خداوند، پروردگار خویش، پروا بدارد و چیزی از آن کم ننهد و امّا اگر وامدار، کم خرد یا ناتوان باشد یا نتواند املا کند باید سرپرست او دادگرانه املا کند و دو تن از مردانتان را نیز گواه بگیرید و اگر دو مرد نباشند یک مرد و دو زن از گواهان مورد پسند خود (گواه بگیرید) تا اگر یکی از آن دو زن از یاد برد دیگری به یاد او آورد و چون گواهان (برای گواهی) فرا خوانده شوند نباید سر، باز زنند و تن نزنید از اینکه آن (وام) را چه خرد و چه کلان به سر رسید آن بنویسید، این نزد خداوند دادگرانه‌تر و برای گواه‌گیری، استوارتر و به اینکه دچار تردید نگردید، نزدیک‌تر است؛ مگر داد و ستدی نقد باشد که (دست به دست) میان خود می‌گردانید پس گناهی بر شما نیست که آن را ننویسید و چون داد و ستد می‌کنید گواه بگیرید؛ و نویسنده و گواه نباید زیان بینند و اگر چنین کنید (نشان) نافرمانی شماست و از خداوند پروا کنید؛ و خداوند به شما آموزش می‌دهد؛ و خداوند به هر چیزی داناست» سوره بقره، آیه ۲۸۲.
  109. ‌ابن‌عربی، الفتوحات المکیه، ۱/۲۵۴ و ۵۷۶.
  110. ‌امام‌ خمینی، چهل حدیث، ۳۲۵.
  111. ‌امام‌ خمینی، آداب الصلاة، ۵۳.
  112. ‌امام‌ خمینی، چهل حدیث، ۲۰۸.
  113. ‌امام‌ خمینی، چهل حدیث، ۳۲۵.
  114. ‌امام‌ خمینی، سرّ الصلاة، ۳۸.
  115. ‌امام‌ خمینی، سرّ الصلاة، ۲۰.
  116. ‌امام‌ خمینی، آداب الصلاة، ۳۶۹.
  117. ‌امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۸/۱۰۰.
  118. امام‌ خمینی، صحیفه، ۷/۴۷۲ و ۸/۳۰۳.
  119. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۸/۱۰۰.
  120. امام‌ خمینی، صحیفه، ۲/۲۴ و ۶/۲۷۸.
  121. امام‌ خمینی، صحیفه، ۷/۴۷۳؛ ۸/۳۰۳ و ۱۷/۱۸۶.
  122. امام‌ خمینی، صحیفه، ۶/۳۱۴.
  123. امام‌ خمینی، صحیفه، ۸/۳۰۳.
  124. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۷/۱۵۳.
  125. امام‌ خمینی، صحیفه، ۷/۴۷۱.
  126. گرامی، علی، مقاله «تقوا»، دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۴۷۶ – ۴۸۲.