جعفر بن علی الهادی در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

جعفر، پسر امام هادی(ع) و برادر امام حسن عسکری(ع) است. پس از شهادت امام عسکری(ع) با علم به اینکه امام(ع) فرزندی دارد و ایشان جانشین و امام بعد از اوست؛ به دروغ ادّعای امامت کرد. وی پس از شهادت حضرت، پیش از آن‌که مردم جنازۀ ایشان را از خانه بیرون ببرند، دَمِ در ایستاده و تسلیت نسبت به شهادت برادر و تبریک را نسبت به امامت خود، از مردم تحویل می‌گرفت. شیخ طوسی، در ضمن حدیثی که نقل می‌کند و از شرابخواری و مستی او حکایت می‌کند، می‌گوید: "کارهای زشت و گفتارهای ناهنجاری که از وی روایت شده، به قدری زیاد است که نمی‌توان احصاء نمود... جعفر بن علی، چون از طرف دستگاه بنی عباس تقویت می‌شد و آن عنصر فاسد را عامل خود دانسته و در مقابل امام حسن عسکری(ع) تقویت می‌کردند، پس از آن حضرت، او را واداشتند که خود را امام دوازدهم شیعه بداند تا بدان وسیله مسأله امام غائب را لوث کنند، جعفر نیز دعوی امامت و جانشینی برادر را کرد. امام زمان(ع) نیز طی توقیع‌هایی او را دروغ‌گو دانست؛ به همین جهت در میان شیعیان به "جعفر کذّاب" مشهور شد[۱]. امام هادی(ع) اصحاب خود را از معاشرت و ارتباط‍‌ با "جعفر" شدیدا منع کرده و می‌فرماید: "او از تعالیم دین خارج و زیر بار فرمان من نیست"[۲].[۳]

چرایی شهرت جعفر به کذاب

جعفر، ضمن برخی ادعاهای باطل، ادعای امامت نیز کرد و از این‌‏رو به کذّاب "بسیار دروغگو" شهرت یافت. این شهرت و نیز ادعای او، پیش‏تر در کلمات معصومان(ع) پیشگویی شده بود. امام سجاد(ع) به نقل از پیامبر(ص) فرموده است: "آن‏گاه که فرزندم جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب متولد شد، نامش را صادق بگذارید که پنجمین فرزند از سلاله او، نامش جعفر است که از روی تجرّی بر خدای تعالی و دروغ بستن بر او، ادعای امامت می‌‏کند! او نزد خدا جعفر کذّاب و مفتری بر خدا و مدعی مقامی است که اهل آن نیست. وی، مخالف پدر خویش و حسود بر برادر خود و کسی است که می‌‏خواهد در هنگام غیبت ولی خدا او را برملا سازد.

امام سجاد(ع) پس از نقل فرمایش پیامبر اکرم(ص) بسیار گریسته و فرمود: گویا جعفر کذّاب را می‌‏بینم که طاغی زمانش را وادار می‌‏کند، تا در امر ولی اللّه و غایب در حفظ الهی و موکّل بر حرم پدرش، تفتیش کند؛ به سبب جهلی که بر ولادت او و حِرصی که بر قتل او دارد؛ اگر به او دسترسی یابد و طمعی که در میراث او دارد، تا آن را به ناحق غصب کند[۴].[۵]

عملکرد جعفر کذّاب در مقابل ائمه

عملکرد جعفر کذّاب در مقابل روش امامان(ع) در موارد ذیل قابل بررسی است:

  1. ادعای امامت: وی پس از برادر خود امام حسن عسکری(ع)، ادعای امامت کرد و برای رسیدن به این هدف، نقشه‌‏هایی کشید. اوّل خود را در معرض تسلیت‌‏گویی مردم و تبریک بر امامت قرار داد؛ دوم خود را آماده اقامه نماز بر جنازه برادرش کرد، تا بلکه از این راه منصب رسمی امامت را به چنگ آورد؛ نقشه دیگر این بود که دست به دامن دولت شد تا دولت، او را به جای برادرش گذاشته و زعامت شیعیان را به وی واگذار نماید؛ اما در تمام این نقشه‌‏ها شکست خورد و جز رسوایی، چیزی به دست نیاورد.
  2. انکار وارث امام عسکری(ع)‏: جعفر کذّاب، منکر وارث شرعی امام عسکری(ع) و امامت حضرت مهدی(ع)‏ شد. به همین دلیل مدعی شد وارث منحصر به ‏فرد امام عسکری(ع) است و به کمک دولت، توانست اموال امام عسکری(ع) را تصرف کند.
  3. تحریک دولت‌مردان بر ضد امام مهدی(ع): وی وقتی دید حضرت مهدی(ع)‏ در جریان نماز، بر او احتجاج کرده و رسوایش کرد، دولت حاکم را بر ضد آن حضرت و وجود او تحریک کرد و در نتیجه حاکمان جور، دوباره به خانه امام عسکری(ع) یورش بردند و برای یافتن حضرت مهدی(ع)‏ تلاش‌‏های مذبوحانه‌‏ای انجام دادند؛ ولی خواست الهی بر آن تعلق گرفت که آن حضرت از گزند بدخواهان در امان بماند[۶].[۷]

رسوایی جعفر کذاب توسط امام مهدی(ع)

وقتی که شیعیان دیدند "جعفر کذّاب" ادّعای امامت دروغین می‌کند و منکر وارث شرعی امام حسن عسکری(ع) است و ماتَرکِ امام را تصرف کرد و دولت عباسی هم از آن حمایت می‌کند؛ به عثمان بن سعید متوسّل شدند تا از طریق اخراج توقیع از طرف امام زمان(ع) جریان جعفر روشن شود و نتواند اذهان عامّه مردم را منحرف سازد و از این طریق رسوا گردد. جریان از این قرار است که: "جعفر" نامه‌ای می‌نویسد به یکی از دوستان و شیعیان امام مهدی(ع) و در آن نامه می‌نویسد قیم و امام بعد از برادرم من هستم و علم حلال و حرام و تمام علوم در نزد من است. وقتی نامه به دست شخص می‌رسد، ناراحت شده و در مطالب آن شک می‌کند؛ لذا نامه را برداشته پیش احمد بن اسحاق اشعری می‌رود که او از اصحاب خاص امام حسن عسکری(ع) و از مقرّبین پیش آن حضرت بوده و جریان را به او می‌گوید: احمد بن اسحاق هم نامه‌ای نوشته و نامه جعفر را هم در داخل آن می‌گذارد و به وسیله عثمان بن سعید، خدمت حضرت مهدی(ع) می‌فرستد. در پاسخ احمد بن اسحاق نامه‌ای از طرف امام مهدی(ع) می‌رسد؛ بسیار تند و با عالی‌ترین برهان و دلیل و لحن بسیار شدید، امامت جعفر را رد فرموده است[۸].

قسمتی از آن نامه که در کتاب "احتجاج" آمده عبارت است از: «... این مفسد (جعفر کذّاب) که بر خداوند دروغ بسته و ادّعای امامت دارد، نمی‌دانم به چه چیز خود نظر داشته است‌؟... خداوند گواه است که او چهل روز نماز واجبش را ترک کرد، به این منظور که با ترک نماز بتواند شعبده‌بازی را یاد بگیرد! شاید خبر آن به شما هم رسیده باشد. ظرف‌های شراب او را همه دیده‌اند. علاوه بر اینها، آثار و علایم نافرمانی وی از امر و نهی الهی، مشهود و نزد همگان محقّق است. چنان‌چه ادعای وی مبتنی بر معجزه است، معجزه خود را بیاورد و نشان دهد و اگر حجّتی دارد آن را اقامه نماید، و چنان‌چه دلیلی دارد ذکر کند[۹] و از این طریق است که عثمان بن سعید، جعفر کذاب را رسوا می‌کند.

امام سجاد(ع) در پاسخ ابو خالد کابلی که از آن حضرت پرسید، چرا ششمین امام ملقب به صادق است، در حالی که همه شما صادق می‌باشید؟ فرمود: به جهت اینکه در نسل پنجم او، مردی باشد به نام جعفر که او به دروغ، دعوی امامت کند و او جعفر کذّاب است[۱۰].[۱۱]

علت انحراف جعفر

بدون شک انحراف جعفر از خط پدران معصومش؛ نه به علت کوتاهی و سستی پدر در تربیت وی بود و نه به سبب محیطی که در آن زندگی می‌‌کرد. این انحراف به علت همنشینی با بدکاران و منحرفان برای وی پدید آمد و شکی نیست همنشین در انسان تأثیر فراوانی دارد. انحراف جعفر، عجیب‌تر از انحراف پسر نوح نبی(ع) نبود، کسی که خداوند درباره‌‌اش می‌فرماید: ﴿يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ[۱۲].

فاطمه، دختر محمد بن هیثم معروف به ابن سیابه می‌گوید: هنگام ولادت جعفر، من در خانه امام هادی(ع) بودم و اهل خانه به این ولادت شادمان شدند. نزد امام‏ هادی(ع) رفتم و او را شاد نیافتم. گفتم: ای سرورم! چرا شما را به واسطه این مولود شادان نمی‌‏بینم؟ فرمود: این امر بر تو آسان خواهد شد؛ زیرا به زودی او گروه پرشماری را گمراه می‏‌سازد[۱۳].

اوج کژی جعفر پس از شهادت امام حسن عسکری(ع) صورت گرفت. وی، با اینکه اهل فسق و فجور و گناهان بزرگ بود، خود را جانشین آن حضرت معرفی کرد[۱۴].[۱۵]

معرفی جانشین امام حسن عسکری(ع)

۱۵ روز قبل از شهادت امام عسکری(ع)، حضرت نامه‌های متعددی برای شیعیان خود در مداین نوشت و آنها را به خادمش "ابو الادیان" داد و به او فرمود: "نامه‌ها را به شهرها برسان که سفرت، ۱۵ روز طول می‌کشد و روز پانزدهم، داخل سامرا می‌شوی و صدای ناله و شیون از خانه‌ام می‌شنوی و مرا غسل داده شده، می‌یابی". ابولادیان می‌گوید عرض کردم: ‌ای مولای من! امام بعد از شما کیست؟ فرمود: "آن که جواب نامه‌ها را از تو بخواهد، قائم بعد از من است". گفتم: "علایم بیشتری، برایم ذکر کن؟" فرمود: "هر کس که بر من نماز میت بخواند؛ او قائم بعد از من است". گفتم: بیشتر بفرما؟ فرمود: "هر کس که از همیان[۱۶] خبر دهد؛ او قائم بعد از من است". سپس حیا و هیبت امام(ع)، مانع از آن شد که سؤال کنم در همیان چه چیز است. با نامه‌ها خارج شدم و به سوی مداین حرکت کردم؛ جواب‌های آنها را دریافت نمودم و در روز پانزدهم، داخل سامرا شدم (همان طور که امام(ع) گفته بود)، صدای شیون و ناله از خانه‌‌اش شنیدم و دیدم که حضرت غسل داده شده است و برادرش، جعفر جلوی درِ خانه بود و شیعیان به او تسلیت و تهنیت می‌گفتند (یعنی به خلافت و امامت تهنیت می‌گفتند). پس با خود گفتم: اگر این امام باشد، امامت باطل شده، به سبب اینکه او را می‌شناسم؛ شراب انگور می‌خورد، در قصر جوسق[۱۷] قمار می‌کند و با طنبور[۱۸] می‌نوازد. پس جلو رفتم و تسلیت و تهنیت گفتم؛ ولی چیزی از من نپرسید؛ سپس عقید، (خادم امام عسکری(ع)) خارج شد و به او گفت:‌ ای آقای من! برادرت کفن شده، پس بایست و بر او نماز گزار. جعفر و شیعیان اطرافش داخل شدند در حالی که جلوی آنها، سمان، حسن بن علی و دو جاسوس معتصم بودند؛ هنگامی که داخل خانه رفتیم، جعفر بن علی برای ادای نماز بر برادرش جلو رفت تا خواست، تکبیر بگوید، کودکی با صورت گندم گون، موهای پر پشت و دندان‌هایی باز و شمرده، جلو آمد و ردای جعفر را گرفت و گفت: "ای عمو! عقب برو که من به ادای نماز بر پدرم شایسته ترم". جعفر عقب رفت در حالی که صورت او زرد شده بود؛ پس آن کودک جلو رفت و بر پدرش نماز گذارد و دفن کرد و در کنار قبر او به من فرمود: "ای بصری! جواب نامه‌ها ـ که با توست ـ کجایند؟" آنها را به او دادم و پیش خودم گفتم: این، دو علامت، فقط همیان باقی مانده است. از خانه خارج شدم و به سوی جعفر رفتم، نزد او بودم که حاجز وشاء گفت: ای آقای من! آن کودک کیست؟ گفت: به خدا قسم تا به حال او را ندیده‌ام و نمی‌شناسم! ما نشسته بودیم که در آن هنگام، عده‌ای از قم آمدند و سراغ امام عسکری(ع) را گرفتند و بر شهادت او آگاه شدند. گفتند: پس امام بعد او کیست؟ مردم به جعفر اشاره کردند؛ پس آنها به او سلام کردند و تسلیت و تهنیت گفتند و عَرضه داشتند: نزد ما نامه‌ها و اموالی هست؛ پس ما را آگاه کن که نامه‌ها چه چیز است؟ و مال، چقدر است؟ جعفر ایستاد و لباس‌هایش را تکاند و گفت: از من می‌خواهید، علم غیب بگویم؟! در این هنگام، خادم امام مهدی(ع) از خانه خارج شد و گفت: همراه شما، فلان نامه و فلان است و همیانی دارید که در آن هزار دینار است که ده دینار آنها، تقلبی است. آنها، نامه‌ها و اموال را به او دادند و گفتند: کسی که تو را برای گرفتن اینها راهنمایی کرد، امام است[۱۹].[۲۰]

نکاتی دربارۀ ذاستان جانشینی امام حسن عسکری(ع)

  1. جعفر کذاب، خودش را برای امامت کبری و خلافت عظمی آماده کرده بود در حالی که فاقد جمیع قابلیت‌های امامت بود و به مقام جنایات و فسوقش آگاه بود و این، نشانه عدم پرهیزکاری و بی‌مبالاتی‌‌اش نسبت به دین بود و اگر چنین نبود، باید خودش را از این مقام بلند، کنار می‌کشید و هنگامی که بعضی مردم، خلافت و امامت را به او تهنیت گفتند، او چیزی نگفت که نشانه این است که تهنیت مردم را قبول کرده است.
  2. بین شیعه مشهور است که بر امام، کسی جز امام، نماز نمی‌گذارد؛ چون نماز میت در واقع، دعایی از نمازگزار بر میت است؛ پس چه کسی جز امام، لیاقت خواندن این نماز را دارد؟ و هنگامی که جعفر برای نماز بر امام عسکری(ع) جلو رفت، خداوند خواست که پرده کنار رود و گروهی از مردم ـ که برای نماز بر امام عسکری(ع) جمع شده بودند ـ امام حقیقی را بشناسند که اتمام حجتی برای جعفر و امت اسلامی باشند. برای این بود که امام زمان(ع) خارج شد و ردای جعفر را گرفت که آماده تکبیر گفتن نماز بود، جمله‌ای را ایراد فرمود که در والاترین درجات فصاحت و بلاغت است: "ای عمو! عقب برو که من به ادای نماز بر پدرم شایسته ترم!!" امام(ع) به او فرمود: "تأخّر" پس برای ادای نماز، اجازه نداد و فرمود: "یا عمّ" و با این کلمه، امام(ع) خبر داد که جعفر، عموی اوست؛ پس امام، پسر برادر جعفر است. بی‌شک امام زمان(ع) با این جمله، شایستگی خود به نماز بر امام عسکری(ع) را ثابت می‌کند و می‌فرماید: "علی أبی"، این کلمه، هم اثبات نسب و هم اثبات امامت اوست، به سبب اینکه کسی جز امام بر امام نماز نمی‌گذارد برای اینکه او ولی و وارث میت است. به این صورت روشن شد که جعفر، هیچ حقی ندارد و از نزد جنازه باز می‌گردد و هیچ گونه مقاومتی در مقابل این کودک نمی‌تواند، انجام دهد و به چه شکلی قدرتش را از دست می‌دهد؟! چگونه می‌شود که چنین مردی با چنین ادعایی، این گونه از کودکی بترسد؟! آیا این چیزی جز قدرت و هیبت امام است؟ که ذره‌ای از آن نزد جعفر و امثال او پیدا نمی‌شود برای چه رنگ جعفر زرد می‌گردد؟! و برای چه خجالت و سستی را جلوی مردمی که به سبب امامت به او تهنیت می‌گفتند، تحمل می‌کند؟ و برای چه خودش را تکذیب می‌کند به وسیله کلمه "تأخّر یا عم" که از آن کودک شنید؟! بعضی از شیعه‌های اهل بصره از او پرسیدند:‌ ای آقای من! کودک کیست؟ سائل از آن کودک می‌پرسد تا جعفر را وادار به اعتراف به امام زمان(ع) کند و او قسم به خدا یاد می‌کند که او را ندیده‌ام و نمی‌شناسم.

جعفر، پیوسته مُصِر بر گمراهی و دشمنی‌‌اش بود؛ پس نزد معتمد رفت ـ او حاکمی بود که دیروز با سم، برادرش امام عسکری(ع) را مسموم و شهید کرده بود ـ تا اینکه معتمد را از وجود امام زمان(ع) مطلع کند و گویی جعفر، جاسوسی به نفع معتمد و ضد اهل بیت(ع) بود؛ معتمد دستور داد، نرجس خاتون را بازداشت کنند. آنها دستور معتمد را انجام دادند و از نرجس خاتون، سراغ امام زمان(ع) را می‌گرفتند؛ ولی نرجس از روی تقیه، وجود امام مهدی(ع) را انکار کرد؛ خلیفه، انکار نرجس را قبول نکرد و دستور داد، نرجس را به قاضی سامرا، "ابن ابی شوارب"تسلیم کنند تا تحت نظر شدید باشد؛ ولی خداوند تعالی، او را بعد از مدت کمی نجات داد[۲۱].

ماجرای کاروانی از قم

جعفر بر گمراهی‌‌اش اصرار می‌کرد و از مرکب باطلش پایین نمی‌آمد و کارهایش را تکرار می‌کرد؛ بنابراین گناه جعفر به همراه کارهایش زیاد می‌شد و آن زمانی بود که کاروان دیگری از قم به سامرا رسید. علی بن سنان موصلی از پدرش نقل می‌کند: زمانی که مولای ما، امام عسکری(ع) فوت کرد، کاروانی از قم به سامرا رسید در حالی که آنان از وفات امام عسکری(ع) خبر نداشتند و از دیگران سراغ امام عسکری(ع) را گرفتند که به آنها گفته شد: حضرت فوت کرده است. گفتند: وارثش کیست؟ گفتند: برادرش جعفر. پس سراغ جعفر را گرفتند به آنها گفته شد: او به تفریحگاه رفت و سوار کشتی شد در حالی که شراب می‌نوشید و همراه او خوانندگانی بودند!! کاروانیان با یکدیگر مشورت کردند و گفتند: اینها اوصاف امام نمی‌باشد. بعضی از آنها گفتند: این اموال را به صاحبانشان برگردانیم. ولی محمد بن جعفر حمیری گفت: صبر کنید، جعفر برگردد تا به درستی از کارش خبردار شویم. وقتی که جعفر برگشت، نزد او رفتند و سلام کردند و گفتند: ‌ای مولای ما! از اهل قم و شیعه هستیم برای مولایمان امام عسکری(ع)، اموالی را از قم آورده‌ایم. جعفر گفت: این اموال کجاست؟ گفتند: همراهمان است. جعفر گفت: اموال را به من بدهید. گفتند: خیر، چون این اموال را با شرایطی تحویل می‌دهیم. جعفر گفت: آن شرایط چیست؟ گفتند: در گذشته، اموال از تمام شیعیان جمع و در بسته‌های کوچک قرار داده می‌شد و سپس آنها را در کیسه‌ای بزرگ قرار می‌دادیم و آن کیسه را مهر و موم می‌کردیم و وقتی آن اموال را برای مولایمان امام عسکری(ع) می‌آوردیم، آن حضرت می‌گفتند که همه اموال فلان مقدار است و از فلانی، چه مقدار پول و از دیگری چه مقدار تا اینکه اسم همه مردم را می‌فرمود و حتی نقش انگشترها را نیز می‌گفت. جعفر گفت: شما دروغ می‌گویید!.... برادرم چنین کاری انجام نمی‌داد و این کار، علم غیب است و علم غیب را فقط خدا می‌داند. وقتی کاروانیان، سخنان جعفر را شنیدند همدیگر را نگاه کردند. جعفر به آنها گفت: این مال را به من می‌دهید؟ گفتند: گروهی هستیم که این اموال، نزد ما امانت است و آنها را فقط به کسی می‌دهیم که نشانه‌هایی را ـ که از مولایمان امام عسکری(ع) می‌شناسیم ـ داشته باشد؛ پس اگر تو امام هستی برای ما دلیل بیاور و الا اموال را به صاحبانشان بر می‌گردانیم. جعفر، نزد معتمد عباسی رفت (در حالی که معتمد عباسی در سامرا بود) و از آنها به معتمد شکایت کرد؛ آنها را احضار کردند. معتمد گفت: این اموال را به جعفر نمی‌دهید؟ گفتند: ما گروهی هستیم که این اموال، نزد ما امانت است که صاحبان آنها به ما امر کرده‌اند، این اموال را فقط به کسی بدهیم که علامت و نشانه‌ای از امامت را داشته باشد در حالی که امام عسکری(ع) چنین بود. حاکم گفت: علامتی که امام عسکری(ع) داشت، چه بود؟ گفتند: امام(ع) به ما تعداد دینارها، اسم‌های صاحبانش، نوع اموال و اینکه چه مقدار است را خبر می‌داد؛ پس اگر امام(ع)، این کار را می‌کرد، ما اموال را به او می‌دادیم و همیشه ما این گونه عمل می‌کردیم و حالا که امام فوت کرده، پس اگر این مرد، صاحب امر است، همان کاری که برادرش انجام می‌داد، انجام دهد و إلا ما اموال را به صاحبانشان برمی‌گردانیم. جعفر گفت:‌ ای امیرالمؤمنین! این عده دروغ می‌گویند و به برادرم نسبت دروغ می‌دهند؛ چون این کار، علم غیب است. حاکم عباسی گفت: این قوم پیک و پیام رسانند و پیک باید فقط، پیامش را برساند. راوی گفت: جعفر، مبهوت شده بود در حالی که جوابی نداشت. مسافران از حاکم عباسی خواستند، همراهشان سربازانی بفرستد تا از شهر خارج شوند؛ پس حاکم برای انجام این کار، دستور داد. هنگامی که از شهر خارج می‌شدند، پسری ـ که زیباترین مردم بود ـ به طرف آنها آمد و صدا زد: ‌ای فلانی و ‌ای فلانی! مولایتان شما را می‌خواهد، دعوت او را اجابت کنید. پرسیدند: تو مولای ما هستی؟ گفت: معاذالله! من بنده مولایتان هستم به طرف او حرکت کنید. حرکت کردند تا اینکه به درِ خانه امام عسکری(ع) رسیدند و فرزند او، حضرت قائم(ع) روی تختی نشسته بود، گویا تکه‌ای از ماه بود، لباس سبز رنگ بر تنش بود؛ سلام کردند، حضرت جواب سلام را داد و فرمود: "همه مال، فلان مقدار است که فلانی، این مقدار و فلانی، آن مقدار آورده است". حضرت، تمام اوصاف آنها را گفت برای خداوند عزوجل سجده کردیم و به سبب آنچه خداوند به ما معرفی نمود، زمین را بوسیدیم و خداوند را شکر کردیم. ما هر چه می‌خواستیم از حضرت(ع) می‌پرسیدیم و ایشان جواب می‌داد؛ پس ما اموال را به او دادیم و حضرت به ما امر فرمود بعد از این، دیگر هیچ مالی را به سامراء نیاورید؛ چون مردی را در بغداد مامور کرده که باید اموال را به او بدهیم. به محمد بن جعفر قمی حمیری، مقداری حنوط و کفنی داد و به او فرمود: "خداوند، اجر تو را زیاد گرداند". محمد بن جعفر قمی، قبل از رسیدن به همدان فوت کرد ـ که خداوند او را بیامرزد ـ و بعد از آن، اموال را به بغداد، نزد مأمور امام(ع) می‌بردیم و او، نامه‌هایی از آن امام را به ما می‌داد.

شیخ صدوق می‌گوید: این جریان، مطلب را روشن می‌کند که خلیفه از امر امامت و مقام و منزلت آنها آگاهی داشته، بنابراین از آن گروه و اموالی که همراهشان بود، دست برداشته، اموال را تحویل جعفر کذاب نداده است تا اینکه امر امامت مخفی بماند و مردم به طرف آن هدایت نشوند و آن را بشناسند. از جمله اینکه روزی جعفر کذاب برای خلیفه، بیست هزار دینار رشوه برد تا خلیفه او را جانشین برادر فوت شده‌‌اش قرار دهد. خلیفه گفت: بدان که جایگاه و مقام برادرت به دست من نیست و فقط به دست خداوند عزوجل است و ما بسیار تلاش کردیم که مقام و منزلت او را پایین بیاوریم و در هم بشکنیم؛ ولی خداوند هر روز، رفعت و بلند مرتبگی او را زیاد کرد؛ پس اگر تو نزد شیعیان برادرت منزلتی داشته باشی، نیازی به ما نداری و اگر نزد آنها منزلتی نداشته باشی و در تو آنچه که در برادرت بود، نباشد، ما نمی‌توانیم، کاری برای تو انجام دهیم".

در مجموع باید گفت:

  1. کوشش عده‌ای از مردم برای تعیین جعفر برای امامت جای سؤال باقی می‌گذارد. چرا این عده گمان کرده بودند، جعفر را برای امامت انتخاب کرده‌اند در حالی که نشانه‌های امامت در او وجود نداشت؟ دیگر اینکه جعفر در تمام جاها، سستی کرده بود و در مقابل کاروان قمی‌ها، خوار و رسوا شده بود؛ پس چرا این عده بر ادعای خود پافشاری می‌کردند.
  2. جعفر، سخنان شیعیان قمی را ـ که درباره قدرت امام عسکری(ع) به خبر دادن از وسایل همراه آنها بود ـ دروغ دانست؛ پس اگر جعفر، فاقد صفات امامت بود، چرا آن را از برادرش امام عسکری(ع) نفی کرد و شیعیان را تکذیب نمود؟ آیا بهتر نبود که به نادانی و جهلش به این امور، اعتراف کند تا امری واقعی و حقیقی را تکذیب نکند؟
  3. جعفر، اموال را از قمی‌ها خواست در حالی که این ظلم و زور است، همچنین او مستحق دریافت آنها نبود و خودش نیز این را می‌دانست و این مطلب، نشان دهنده این است که جعفر از محرمات دوری نمی‌کرد و اگر اموال را از قمی‌ها می‌گرفت در می‌خوارگی و گناه صرف می‌کرد.
  4. کمک خواستن جعفر از آن حاکم ظالم و ضد شیعه و جواب حاکم که به قمی‌ها دستور داد، اموال را به جعفر بدهند؛ به سبب محبتی که به جعفر داشت، بوده است یا این کار حاکم، اعتراف ضمنی به امامت جعفر بوده که می‌خواست جمال و قداست امامت زشت شود و معنویات امامت، خُرد شود و مفهوم امامت بین شیعه‌ها تغییر کند؟[۲۲]

پایان کار جعفر کذاب

جعفر کذّاب در سال ٢٧١ در سن چهل و پنج سالگی در سامرا درگذشت[۲۳].[۲۴] منابع شیعه درباره پایان کار او دو دیدگاه دارند:

  1. وی تا پایان زندگی بر ادعای دروغین خود پای فشرده، همچنان خود را امام می‌‏دانست.
  2. وی از دعوی دروغین خود دست برداشته، توبه کرد و شیعیان نیز نامش را از جعفر کذّاب به جعفر تائب برگرداندند.

شیخ کلینی به نقل از محمد بن عثمان عمری می‌‏گوید: امام دوازدهم(ع) در توقیعی به توبه او تصریح کرده است: راه جعفر، راه برادران یوسف است‏ که سرانجام توبه کردند و گناه‏شان بخشوده شد. وی با وجود زندگی کوتاه، دارای فرزندان بسیاری شد. نوادگان وی چون نسبت خود را به امام رضا(ع) می‌‏رساندند، به رضویان شهرت یافتند[۲۵].

منابع

پانویس

  1. مفاخر اسلام، ج ۲، ص۴۰.
  2. تاریخ سامرّا، ج ۲، ص۲۵۱.
  3. تونه‌ای، مجتبی، موعودنامه، ص۲۴۶.
  4. «كَأَنِّي‏ بِجَعْفَرٍ الْكَذَّابِ‏ وَ قَدْ حَمَلَ‏ طَاغِيَةَ زَمَانِهِ‏ عَلَى‏ تَفْتِيشِ‏ أَمْرِ وَلِيِ‏ اللَّهِ‏ وَ الْمُغَيَّبِ‏ فِي حِفْظِ اللَّهِ وَ التَّوْكِيلِ بِحَرَمِ أَبِيهِ جَهْلًا مِنْهُ بِوِلَادَتِهِ وَ حِرْصاً مِنْهُ عَلَى قَتْلِهِ إِنْ ظَفِرَ بِهِ وَ طَمَعاً فِي مِيرَاثِهِ حَتَّى يَأْخُذَهُ بِغَيْرِ حَقِّه‏‏‏‏‏‏‏‏»، شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۳۲۰، ح ۲.
  5. سلیمیان، خدامراد، فرهنگ‌نامه مهدویت، ص۱۵۷ ـ ۱۶۱.
  6. سیّد محمد صدر، پژوهشی در زندگی امام مهدی(ع)، ص۲۴۷.
  7. سلیمیان، خدامراد، فرهنگ‌نامه مهدویت، ص۱۵۷ ـ ۱۶۱.
  8. احتجاج طبرسی، ج ۲، ص۴۶۸؛ تاریخ سامرّا، ج ۲، ص۲۵۳.
  9. احتجاج طبرسی، ج ۲، ص۴۶۸.
  10. بحار الانوار، ج ۵۰، ص۲۲۷.
  11. تونه‌ای، مجتبی، موعودنامه، ص۲۴۶؛ سلیمیان، خدامراد، فرهنگ‌نامه مهدویت، ص۱۵۷ - ۱۶۱.
  12. او فرزندت نیست؛ زیرا او عملی بسیار ناشایسته دارد؛ سوره هود، آیه ۴۶.
  13. «يَهُونُ‏ عَلَيْكَ‏ أَمْرُهُ‏ فَإِنَّهُ‏ سَيُضِلُ‏ خَلْقاً كَبِيراً‏‏‏‏‏‏‏‏»، شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۳۲۱.
  14. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة (کتاب)|کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، باب ۴۳، ح ۲۶.
  15. سلیمیان، خدامراد، فرهنگ‌نامه مهدویت، ص۱۵۷ ـ ۱۶۱؛ قزوینی، سید محمد کاظم، امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور، ص۱۴۵-۱۵۷.
  16. همیان، کیسه‌ای که آذوقه سفر را در آن می‌گذارند و دور کمر می‌بندند.
  17. جوسق، قصر مقتدر عباسی است.
  18. طنبور، آلت لهو و غنا.
  19. کمال الدین؛ صدوق؛ ج ۲، صص ۴۷۵ ـ ۴۷۶، چاپ تهران، سال ۱۳۹۵ هجری.
  20. قزوینی، سید محمد کاظم، امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور، ص۱۴۵-۱۵۷.
  21. قزوینی، سید محمد کاظم، امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور، ص۱۴۵-۱۵۷.
  22. قزوینی، سید محمد کاظم، امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور، ص۱۴۵-۱۵۷.
  23. معارف و معاریف، ج ۴، ص۱۶۵.
  24. تونه‌ای، مجتبی، موعودنامه، ص۲۴۶.
  25. سلیمیان، خدامراد، فرهنگ‌نامه مهدویت، ص۱۵۷ - ۱۶۱.