شرک در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

انسان‌ها در آغاز بر اساس فطرت خود معتقد به توحید بوده­‌اند و اعتقاد به شرک به جهت انحراف و نداشتن درک صحیح از مسائل غیر محسوس و ماورایی به وجود آمد، از این روی شرک به خدای متعال پیشینه دیرینه‌ای دارد و بشریت پیوسته به آن مبتلا بوده است.

در قرآن کریم تأکید بسیاری بر نفی و نکوهش شده است. متکلمان در دفاع از دین به بحث از شرک و جواب از شبهات مشرکان و ملحدان پرداخته­‌اند و افزون بر مناظره‌هایی که ملحدان داشتند در کتاب‌های کلامی از اقسام شرک و اثبات توحید بحث کرده­اند.

امام خمینی به حقیقت و اقسام شرک اشاره کرده و شرک را به دو قسم شرک در عقیده و شرک در عمل تقسیم می‌کند و شرک ذاتی را در برابر توحید ذاتی می‌داند و بر این باور است که شرک ذاتی، مانند اعتقاد به دو مبدأ برای عالم است. ایشان در تبیین شرک افعالی بر این باور است که اگر کسی فعل حق تعالی را واحد نداند و شریک در الوهیت برای او قائل باشد مشرک به شرک در افعال است.

امام شرک در عبادت را دارای مراتب گوناگون می‌داند که از جهت ظهور و خفا در یک سطح نیستند و به شرک جلی و خفی تقسیم می‌شود. ایشان شرک در نگاه وهابیت را مورد بررسی و نقد قرار داده و معتقد است مواردی از قبیل استعانت از اولیای الهی، طلب شفاعت، نذر برای غیر خداوند و سجده بر قبور شرک نمی‌باشند.[۱]

معناشناسی

شرک به معنای مشارکت و همراه شدن در چیزی و مقابل انفراد است.[۲] این واژه در اصطلاح کلامی و فقهی به معنای اعتقاد به دو «اله» یا بیشتر یا شریک قائل‌شدن برای خداوند تعالی در فرمانروایی یا ربوبیت است.[۳] امام خمینی شرک را اعتقاد به دو مبدأ برای عالم،[۴] یا عبودیت غیر خداوند به عنوان اله یا اعتقاد به تأثیر استقلالی در عالم برای غیر خداوند[۵] می‌داند.

از واژگان مرتبط با شرک، الحاد و کفر است. الحاد به معنای منحرف‌ شدن از حق است[۶] و مقصود از آن انحراف از توحید و میل به شرک است[۷] و گاهی به معنای کفر به کار می‌رود.[۸] تفاوت کفر با شرک در این است که کفر انکار وحدانیت حق‌تعالی یا نبوت پیامبر اسلام(ص)[۹] یا یکی از ضروریات دین[۱۰] است و از این نظر کفر اعم از شرک است؛ از این‌رو برخی معتقدند در اصطلاح قرآن کریم کفر به معنای شرک نیست؛ چون شامل اهل کتاب هم می‌شود و قرآن اهل کتاب را از نظر تاریخی مشرک نمی‌داند، ولی کافر می‌داند و حتی کافر اعم از مشرک و اهل کتاب است؛ یعنی افراد ملحد را نیز دربر می‌گیرد[۱۱]؛ بنابراین عناوینی چون کفر، الحاد و شرک برای اعتقاد غیر موحد به کار می‌رود و مشرک و کافر و ملحد در این جهت مشترک‌اند که از جرگه توحید خارج و از مغفرت الهی بی‌نصیب‌اند.[۱۲]

از سوی دیگر، ممکن است گروهی تنها از حیث کلامی و اخلاقی مشرک باشند نه از جهت فقهی، و احکام فقهی مانند نجاست بر آنان بار نشود؛ زیرا مشرک دو کاربرد دارد: مشرک وصفی و مشرک اسمی. گاه شرک به عنوان وصف فعلی برای گروهی به کار می‌رود که عقیده یا عملشان شرک‌آلود و مشرکانه است، بدون اینکه خودشان از گروه‌های مشرک باشند؛ مانند کاربرد مشرک برای افراد دارای ایمان ضعیف. گاهی نیز مشرک به عنوان اسم بر جمعی گفته می‌شود، مانند ملحدان و بت‌پرستان.[۱۳] آنجاکه عنوان مشرک برای اهل کتاب به کار می‌رود، مراد شرک وصفی است که با توحید و اقرار به نبوت پیامبرشان منافات ندارد و آنجاکه عنوان یادشده در مقابل اهل کتاب قرار گرفته، مقصود شرک اسمی و مشرکان و بت‌پرستان است. در این صورت اهل کتاب داخل در مشرکان به معنای اسمی، یعنی ملحد و بت‌پرست نیستند.[۱۴].[۱۵]

پیشینه

انسان‌ها در آغاز بر اساس فطرت خود معتقد به توحید بوده‌اند و اعتقاد به شرک به جهت انحراف و نداشتن درک صحیح از مسائل غیر محسوس و ماورایی به وجود آمد و گروهی برای اینکه نمی‌توانستند آن حقایق را درک کنند، موجودی ملموس را می‌تراشیدند تا صفات خداوند را در آن واسطه‌ها ببینند[۱۶]؛ این است که شرک به خدای تعالی پیشینه دیرینه‌ای دارد و بشریت پیوسته به آن مبتلا بوده‌ است.[۱۷] در حقیقت انسان‌های اولیه بت را از آن جهت می‌پرستیدند که آن را نماینده و رمز یک امر حقیقی دیگر می‌دانستند که اصل آن مخفی است، و بت مظهر آن امر مخفی است؛ بت‌پرستی در هند از همین نوع است و طبقه دانشمند و روشنفکر با خلوص نیت و حُسن عقیده به بُت احترام می‌گذارند؛ چون آن را مظهر موجود عالی و مطلق که قابل ستایش است می‌دانند؛ در حالی‌که مردم ساده‌دل و جاهل بت را یک موجود زنده و فعال می‌دانند و می‌ستایند و گروهی دیگر در داخل بت روح و روانی نهفته قائل‌اند و آن را می‌پرستند.[۱۸]

در عصر کنونی نیز ادیانی مانند هندوئیسم، بودیسم و شینتو، بت می‌پرستند.[۱۹] از سوی دیگر، پرستش نیاکان نیز در میان گروهی رواج داشته که ریشه آن ازجمله در ترس از بازگشت مردگان بوده‌ است.[۲۰] تقدیم هدایا به قبور مردگان از روی همین احساس و عقیده دربارهٔ ارواح آنها پیدا شده‌است.[۲۱] این اعتقاد کم‌کم به نیاکان‌پرستی تبدیل شد و اکنون مظاهر آن در سرزمین‌هایی مانند ژاپن به چشم می‌خورد و بتان در مواردی مجسمه نیاکان‌اند.[۲۲] مصریان نیز از مراحل مختلف ادیان ابتدایی گذر کردند و به خدایان محلی که معمولاً به شکل حیوانات اهلی و وحشی بود، روی آوردند و در دوره‌ای نیز آنان به پرستش آفتاب معتقد شدند[۲۳] و فرعون‌های مصر خدایانی از نسل آفتاب به‌شمار می‌آمدند.[۲۴] در ایران پیش از ظهور زرتشت، آیین مغان رواج داشت و بنابر نظر برخی پژوهشگران، دوگانه‌پرستی و ایمان به خدای خیر و شر در دین زرتشت از مغان قدیم ایران آمده‌است.[۲۵]

در قرآن کریم تأکید بسیاری بر نفی و نکوهش شرک شده و بیشتر مراد از شرک، شرک عبادی است؛ زیرا اگر کسی شرک در عبادت نداشته باشد و در عبادت موحد باشد، قهراً شرک در ذات و صفات نیز نخواهد داشت ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَمَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ[۲۶]، ﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا[۲۷]، ﴿قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ[۲۸] [۲۹] بعضی آیات قرآن شرک را گناهی نابخشودنی و از بزرگ‌ترین گناهان معرفی کرده‌اند ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْمًا عَظِيمًا[۳۰]، ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِيدًا[۳۱]؛ [۳۲] در روایات نیز شرک در عبادت بزرگ‌ترین گناه کبیره معرفی شده‌ است.[۳۳] رسیدن به توحید جز با شناخت شرک و نفی همه اقسام آن ممکن نیست، شرک ریشه اصلی همه انحرافات و بدترین ظلم، ظلم به توحید است و مشرکان نخستین و بزرگ‌ترین مانع بسط توحید و رشد معارف آسمانی‌اند.[۳۴]

عرب‌های زمان جاهلیت از جهت عقیده یکسان نبودند. برخی از آنان موحد و پیرو دین حنیف، برخی صابئی، یهودی، مسیحی و مجوس، گروهی نیز بت‌پرست بودند؛ اما همه آنان به خداوند اعتقاد داشتند.[۳۵] بنابر آیات الهی، آنان خداوند را خالق جهان می‌دانستند و از این جهت تفاوتی میان آنان نبود ﴿وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ[۳۶]، ﴿وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكَاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ[۳۷]؛ اما بت‌های خود را «ربّ» می‌شمردند ﴿اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ[۳۸]، ﴿قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ[۳۹]، ﴿سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ[۴۰]

متکلمان در دفاع از دین به بحث از شرک و جواب از شبهات مشرکان و ملحدان پرداخته‌اند و افزون بر مناظره‌هایی که با ملحدان داشتند،[۴۱] در کتاب‌های کلامی از اقسام شرک و اثبات توحید بحث کرده‌اند.[۴۲] امام خمینی نیز به بحث از حقیقت، اقسام و ویژگی‌های شرک به‌ویژه شرک خفی پرداخته و ازجمله شرک در نگاه وهابیت را نقد و بررسی کرده‌است.[۴۳].[۴۴]

حقیقت و اقسام شرک

میان دو مفهوم توحید و شرک نوعی تقابل وجود دارد: توحید، اعتقاد به وحدت و یگانگی و نفی کثرت است؛ در حالی‌که شرک اعتقاد به تعدد و مشارکت آلهه و انکار وحدت و یگانگی خداوند است. با توجه به تقابل مفهوم توحید و شرک، بررسی اقسام و احکام شرک به فهم بهتر توحید و مسائل مربوط به آن کمک می‌کند.[۴۵] شرک به دو قسم شرک در عقیده و شرک در عمل تقسیم می‌شود.[۴۶].[۴۷]

شرک در عقیده

شرک در عقیده خود به سه قسم ذاتی، صفاتی و افعالی تقسیم می‌شود:

شرک ذاتی

این شرک به معنای آن است که انسان ذات خداوند را مرکب بداند یا به وجود دو یا چند خدا در عرض یکدیگر معتقد باشد.[۴۸] بر این اساس شرک ذاتی دارای دو معناست: یکی اعتقاد به مرکب‌ بودن ذات الهی و دیگری اعتقاد به تعدد ذات الهی. بر اساس معنای نخست اعتقاد به مرکب‌ بودن ذات الهی مستلزم شرک است؛ یعنی ترکیب ذات خداوند از آلهه متعدد؛ مانند ترکیب اقانیم ثلاث (اب، ابن و روح القدس) که عقیده مسیحیان است.[۴۹]

اعتقاد به ترکیب عقلی، دربارهٔ خداوند در میان عامه مردم کمتر رواج دارد و در مقابل، اعتقاد به ترکیب ذات الهی از اجزای خارجی[۵۰] در طول تاریخ رواج بیشتری داشته‌ است. آنان خداوند را در قالب موجودی جسمانی و مادی و دارای اعضا و جوارح تصور می‌کردند و چنین عقیده‌ای نوعی شرک ذاتی است؛ بر این اساس فرقه مجسمه از مسلمانان که ذات الهی را ذاتی جسمانی می‌دانند، مشرک به شرک ذاتی‌اند.[۵۱]

بر اساس معنای دوم، شرک ذاتی اعتقاد به تعدد ذات الهی است[۵۲]؛ البته هر گونه اعتقاد به معبودهای متعدد مستلزم شرک ذاتی نیست،[۵۳] بلکه شرک ذاتی در جایی صدق می‌کند که انسان به وجود دو یا چند مبدأ مستقل قائل باشد که همگی در عرض یکدیگر واجد اوصاف خدایی‌اند. امام خمینی نیز شرک ذاتی را در برابر توحید ذاتی می‌داند[۵۴] و براین باور است که شرک ذاتی، مانند اعتقاد به دو مبدأ برای عالم است که یکی نور (یزدان) و یکی ظلمت (اهریمن) است.[۵۵]

امام خمینی چند گروه را به عنوان مشرک ذاتی برمی‌شمارد و ازجمله این گروه ثنویه‌اند. ایشان، در بیان عقاید ثنویه و طایفه‌های آنان خاطرنشان کرده‌است که ثنویه به دو اصل قدیم و ازلی قائل‌اند؛ یعنی هر دو در ازلیت مساوی‌اند؛ اما در جوهر، طبع، فعل، مکان و حیز، آبدان و ارواح مخالف‌اند.[۵۶] ثنویه در این زمینه دو دلیل اقامه کرده‌اند: یکی دلیل استحسانی و دیگری برهانی. دلیل اول اینکه باید خداوند منشأ خیرات باشد و خداوندی که منشأ خیرات است، نمی‌تواند منشأ شرور و ظلمت باشد. از طرفی در عالم شرور و مضراتی است؛ پس باید آنها نیز دارای مبدئی باشند که موجد آنها باشد.[۵۷] دلیل دوم آن است که باید میان علت و معلول سنخیت و توافق و ملایمت باشد و دو معلول متقابل و متضاد با یکدیگر نمی‌توانند از علت واحد، وجود پیدا کنند؛ پس باید دو مبدأ خیر و شر که همان یزدان و اهریمن‌اند، وجود داشته باشند.[۵۸] ایشان مزدکیه، دیصانیه، تناسخیه، کینویه و مرقونیه را ازجمله فرقه‌های ثنویه می‌داند.[۵۹]

گروه دیگر مسیحیان‌اند. پس از مسیح(ع) در میان پیروان او اختلاف افتاد و آنان برای خدا اقنوم‌های سه‌گانه قائل شدند و خدا را در جوهر یک و در اقنوم سه می‌دانستند. اقنوم به معنای اصل است، یعنی به ذات خدا با اقنوم وجود، اَب و با اقنوم علم، ابن و با اقنوم حیات، روح‌القدس می‌گفتند و عقیده داشتند که علم تجسد پیدا کرده و عیسی پسر خداست و گروهی عقیده داشتند که عیسی مسیح(ع) ناسوت کلی و قدیم و ازلی است و مریم(ع) خدای ازلی را زائیده است و مسیح پسر خدا و غیر مخلوق و از جنس پدرش است.[۶۰] همچنین حرنانیون که میان تثلیث نصاری و شرک ثنویه جمع کرده‌اند و به پنج اصل قائل‌اند: دو تا زنده و فاعل که باری‌تعالی و نفس است و یکی منفعل که هیولی است و دو تا غیر فاعل و غیر منفعل که دهر و خلأ است.[۶۱].[۶۲]

شرک صفاتی

شرک صفاتی اعتقاد به این است که صفات الهی با ذات خداوند مغایرند و وجودی مستقل از وجود ذات دارند. با توجه به دقیق‌بودن بحث رابطه صفات با ذات، در میان مذاهب متعدد کلامی دربارهٔ صفات ذاتی واجب اختلاف است؛ معتزله بر اساس نسبتی که به آنان داده شده قائل به تعطیل و نفی صفات ذاتی‌اند. محققانِ امامیه به عینیتِ صفات ذاتی با ذات و اشاعره به زایدبودن صفات ذاتی بر ذات، اعتقاد دارند. لازمه اعتقاد به اینکه صفات ذاتی جدای از ذات و همچون خود ذات قدیم است، تعدد قدما و شرک است؛ ولی چون این مسئله بسیار دقیق است و بیشتر در میان علمای کلام مطرح است و توده مردم از آن آگاه نیستند، و به‌طور طبیعی چنین اعتقادی از لحاظ فقهی موجب خروج از قلمرو اسلام و توحید نمی‌شود؛ اگرچه آثار کلامی آن محفوظ است.[۶۳] امام خمینی نیز شرک صفاتی را در برابر توحید صفاتی می‌داند[۶۴] و از دیدگاه عرفانی واقع‌شدن در حجاب اسمائی و صفاتی را نوعی از شرک در صفات می‌شمارد.[۶۵] ایشان معتقد است انسان در عالم طبیعت به جهت وقوع در کثرت و ملاحظه آن، صفاتی مانند قدرت و علم را به غیر خداوند استناد می‌دهد و دیگران را قادر و عالم می‌پندارد و این از دیدگاه عرفانیشرک است.[۶۶].[۶۷]

شرک افعالی

این شرک به این معناست که انسان آثار را به علل و اسباب طبیعی نسبت دهد. معتزله که علل و اسباب طبیعی را در تأثیر مستقل می‌پندارند، به شرک در توحید افعالی دچارند.[۶۸]

شرک در افعال خود دارای دو قسم است:

  1. شرک در خالقیت به معنای اعتقاد به وجود دو یا چند خالق مستقل؛
  2. شرک در ربوبیت به معنای اعتقاد به استقلال هر یک از پدیده‌های طبیعی در ربوبیت و تدبیر استقلالی عالم. این نوع شرک در میان اقوام و ملل مختلف رواج بسیاری داشته‌است.[۶۹]

امام خمینی نیز در تبیین شرک افعالی بر این باور است که اگر کسی فعل حق‌تعالی را واحد نداند و شریک در الوهیت برای او قائل باشد، مشرک به شرک در افعال است[۷۰]؛ زیرا اگر دو علت مستقل الهی بر چیزی وارد شوند، فساد و ابطال آن چیز لازم می‌آید و هیچ موجودی وجود پیدا نمی‌کند. از این جهت شریک در فعل الهی ممکن نیست؛ همچنان‌که تفویض در فعل الهی راه ندارد[۷۱] و قائل به تفویض، مشرک است.[۷۲] به باور ایشان انفکاک معلول از علت و اعتقاد به واسطه و استناد علل حوادث به غیر خداوند، شرک در افعال است؛ زیرا فاعل حقیقی حق‌تعالی است[۷۳]. برخی از متکلمان[۷۴] برای تنزیه و تقدیس خداوند از شرک در افعال بر این عقیده‌اند که میان اشیا علیت و معلولیت نیست و مبدأ همه، وجود واجب‌تعالی است؛ چنان‌که اشاعره تمام علل و معلولات را در عالم بی‌اثر دانسته و علیت غیر واجب‌تعالی را به‌کلی انکار کرده‌اند و اثبات آن را موجب شرک می‌دانند؛ اما حکما این سخن را نپذیرفته‌اند و معتقدند میان اشیا، علیت و معلولیت است با وجود این همه معلول‌ها عین ربط به علت حقیقی و خداوندند.[۷۵].[۷۶]

شرک عبادی

آنچه بیش از همه در قرآن کریم مطرح است، نفی شرک در عبادت یعنی شرک در عمل است؛ زیرا در عصر نزول قرآن بیشتر مردم گرفتار این نوع شرک بودند و نوعاً یگانگی ذات و وحدت خالق و تا حدی توحید ربوبیت را قبول داشتند.[۷۷] به اعتقاد امام خمینی، مشرکان صدر اسلام توحید ذاتی و توحید در ربوبیت را قبول داشتند و هرگز معتقد به خدایان متعدد در عرض واحد نبوده‌اند، بلکه صفات خدایی را تنها برای یک خداوند اثبات می‌کردند؛ ولی شرک در عبادت داشتند؛ زیرا آنان بت‌ها را می‌پرستیدند و آنها را واسطه میان خود و خدای متعال می‌دانستند؛ چنان‌که قرآن از آنان نقل کرده‌است ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى[۷۸]؛ از این‌رو کلمه ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ[۷۹] آمده‌است تا آنان را از این عقیده بازدارد و بیان کند که پرستش مخصوص خداوند است. پس این کلمه برای اثبات توحید در عبادت است نه توحید در الوهیت که پیش از آمدن دین اسلام، نزد آنان ثابت بوده‌ است[۸۰]؛ بنابراین مفهوم توحید در قرآن بر نفی شرک در عبادت دلالت دارد؛ زیرا مشرکان آن زمان توحید ذاتی را قبول داشتند و انکار آنان مربوط به توحید عبادی بوده‌است.[۸۱] شرک در عبادت دارای مراتب گوناگونی است که از جهت ظهور و خفا در یک سطح نیست[۸۲] و به شرک جلیّ و خفیّ تقسیم شده‌ است.[۸۳].[۸۴]

شرک جلیّ

مرتبه آشکار و جلیّ شرک در انجام مناسک عبادی و اعمال خاص برای غیر خداوند است[۸۵] و یکی از مصادیق آن پرستش بت‌های سنگی است. امام خمینی با اذعان به اینکه یکی از اقسام شرک، شرک در عبادت است، شرک جلیّ را عبادت و پرستش بیشتر از یک خدا یا صورت خدایان می‌داند که شرک بیشتر مشرکان این‌گونه بوده‌است.

ازجمله این مشرکان این موارد است:

  1. اصحاب هیاکل: این گروه بر این باور بودند که انسان نمی‌تواند پرستش خدای بزرگ را انجام دهد؛ بنابراین به واسطه‌ای نیازمند است که با آن به خدای بزرگتقرب پیدا کند؛ از این‌رو قائل به وساطت ارواح مجرد شدند و از آنجاکه ارواح مجرد قابل دیدن نبودند برای آنها هیکل‌هایی به عنوان بدن‌های این ارواح قائل شدند، نظیر ستارگان و هر یک از آن ارواح مدبر را متعلق به یکی از ستارگان دانستند و اعتقاد داشتند که تقرب به بدن‌ها تقرب به ارواح است و پرستش ستارگان پرستش ارواح است که انسان را به خدای بزرگ نزدیک می‌کند. آنان برای هفت ستاره تشریفاتی قائل بودند و بر همین اساس نیازهای خود را از ستارگان می‌خواستند؛ البته هر یک از سیارات را برای حاجت مخصوصی تعیین کرده بودند و خورشید را خدای خدایان می‌دانستند.[۸۶]
  2. اصحاب اشخاص: این گروه نیز تقرب به خدای بزرگ را از راه پرستش ستارگان می‌دانستند؛ ولی چون ستارگان طلوع و غروب دارند و همیشه نمی‌توان آنها را دید؛ صورت‌هایی به شکل هیاکل هفت سیاره درست کردند و از آن به بعد، اصنام و بت‌های ساخته‌شده را پرستش می‌کردند که از طریق آنها به خدا تقرب جویند و هر بت فلزی را مناسب یکی از ستارگان قرار دادند و آنها را شفیع نزد خدای بزرگ می‌دانستند.[۸۷]
  3. بت‌پرستان عرب: گروهی از عرب‌های عصر جاهلیت نیز بت‌پرست بودند و بت‌هایی با نام‌هایی چون ودّ، سواع، یغوث، یعوق، یسر، لات و عزی، منات، هبل و اساف را می‌پرستیدند،[۸۸] بلکه مشرکان عرب، بیشتر بت‌پرست بودند و در مجموع ۳۶۰ بت را می‌پرستیدند.[۸۹].[۹۰]

شرک خفی

در بینش اسلامی هر گونه دنیاپرستی، جاه‌پرستی و هواپرستی نوعی شرک در عبادت است.[۹۱] انسان در برخی مقاطع حیات خویش بر اسباب و علل طبیعی اعتماد می‌کند و در عمق ضمیر خویش به کارایی و گره‌گشایی استقلالی آنها ایمان دارد.[۹۲] از نظر قرآن کریم کسی که در برابر هوای نفس خویش خاضع و فرمان‌بردار است، در عمل آن را معبود و اله خود قرار می‌دهد و به عبادت آن می‌پردازد ﴿أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا[۹۳]، ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ[۹۴] [۹۵] این مرتبه از شرک عبادی چندان آشکار نیست و به همین دلیل شرک خفی یا پنهان نامیده می‌شود، این مرتبه از شرک اختصاص به مشرکان رسمی ندارد بلکه بسیاری از مسلمانان و مؤمنان نیز گرفتار آن‌اند.[۹۶] از آنجاکه دعوت انبیا و رُسل به سوی توحید الهی و رهایی از شرک جلی است، دعوت ائمه(ع) و اولیا دعوت خلق به توحید وجودی و رهایی از شرک خفی است.[۹۷]شرک جلیّ با ایمان جمع نمی‌شود؛ ولی شرک خفی با ایمان جمع می‌شود.[۹۸]

امام خمینی شرک خفیّ را اعتماد بر اسباب و تکیه بر غیر حق می‌داند؛ به گونه‌ای که ایشان با استناد به روایتی[۹۹] جابه‌جاکردن انگشتر در دست برای یادماندن مطلبی در خاطره را از مصادیق شرک خفی می‌شمارد.[۱۰۰] در حقیقت شرک خفی به سبب ضعف یقین و نقصان ایمان است؛ زیرا مطلق اعتماد به غیر حق و توجه به مخلوق ناشی از ضعف یقین و سستی ایمان است. ایشان مرتبه خفی‌تر شرک را حالت تلوین و عدم تمکین در توحید می‌داند و معتقد است انسان باید به مقام قلب سلیم برسد؛ یعنی قلبی که خالی از مطلق شرک و شک است[۱۰۱]؛ از این‌رو ایشان اخلاص نیت در عبادت عامه را تصفیه از شرک جلیّ و اخلاص در عبادت خواص را تصفیه از شرک خفیّ می‌داند که دوری از طمع و خوف است؛ زیرا در مسلک خواص طمع و خوف شرک است و اخلاص در عبادت اصحاب قلوب، اخلاص و تصفیه از انانیت است که شرک اعظم و کفر اکبر است.[۱۰۲]

ایشان تمام مراتب شرک خفیّ و اخفی را به حسب مقامات متوسطان می‌داند که هنوز در حجاب کثرت‌اند و به کمال مراتب اخلاص نرسیده‌اند.[۱۰۳] ایشان طریق خلاصی از تمام مراتب شرک (خفیّ) را منحصر در اصلاح نفس و ملکات آن می‌داند؛ پس اگر انسان حب دنیا و نفس را به ریاضت علمی و عملی از قلب خود خارج کند، اعمال او از شرک خفی خالص شده‌است.[۱۰۴]

از سوی دیگر، امام خمینی شرک در عبادت را رضای غیر حق می‌داند که اگر رضای خود باشد شرک خفیّ باطنی و اگر رضای غیر خود باشد، شرک ظاهری است و در نظر اهل معرفت، باطل است[۱۰۵]؛ از این‌رو اگر کسی برای وسعت روزی نماز شب بخواند یا برای دفع بلاها صدقه بدهد، این عبادات اگرچه صحیح است، ولی عبادت برای حق‌تعالی نیست و دارای نیت صادق و خالص نیست، بلکه این‌گونه عبادت برای آبادانی دنیا و رسیدن به مطلوب دنیایی است و رضای حق در آن نیست، بلکه بت نفس پرستیده شده‌است؛ اما حق‌تعالی به واسطه رحمت گسترده و ضعف انسان، این‌گونه عبادت‌ها را می‌پذیرد.[۱۰۶] بنابر نظر ایشان مادامی‌که قلب در تصرف شیطان یا نفس است، عبادت حق‌تعالی در آن صورت نمی‌گیرد[۱۰۷]؛ بر این اساس مشرک چون قلبش در عبادت و خضوع متوجه به غیر معبود حقیقی است، قلب او منکوس و وارونه است.[۱۰۸].[۱۰۹]

شرک در نگاه سلفیه و وهابیت

سلفیه را که در اصل اهل حدیث و احمد بن‌ حنبل رواج دادند، ابن‌تیمیه و پیروان او بازخوانی کردند.[۱۱۰] وهابیان خود را ادامه‌دهنده راه و عقاید سلف می‌دانند.[۱۱۱] مهم‌ترین مسئله‌ای که موجب شده وهابیان در برابر مسلمانان دیگر (شیعی و سنی) موضع‌گیری کنند، تفسیر آنان از توحید عبادی است و این تفسیر دستاویز آنان برای مباح‌ دانستن خون شیعیان و نسبت‌دادن کفر و شرک به آنان شده‌ است.[۱۱۲]

از دیدگاه وهابیان اقرار به شهادتین و حتی اقرار به توحید در خالقیت و ربوبیت موجب داخل شدن در اسلام نیست؛ زیرا مشرکان نیز قائل به توحید در خالقیت بودند. وهابیان مفهوم توحید و کلمه ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ[۱۱۳] را به گونه‌ای معنا می‌کنند که تنها خود را موحد می‌دانند.[۱۱۴] آنان شرک را سه قسم می‌دانند؛ شرک در ربوبیت، شرک در اسما و صفات و شرک در عبادت و الوهیت. هر یک از این اقسام نیز به شرک اکبر، شرک اصغر و شرک خفی تقسیم می‌شوند.[۱۱۵] آنان معتقدند آنچه هم‌اکنون دامنگیر فرقه‌های مختلف اسلامی است، همان شرک عبادی است[۱۱۶] و برای آن اقسامی قائل شده‌اند. شرک در نیت و اراده، شرک در طاعت و شرک در محبت،[۱۱۷]

ازجمله مهم‌ترین موارد شرک از نگاه وهابیت‌اند و ازجمله اعمالی که وهابیان آنها را شرک می‌داند این امور است:

  1. استعانت از اولیای الهی: از دیدگاه وهابیان استعانت و طلب از ارواح اولیای الهی و استغاثه به ایشان جایز نیست و از مظاهر روشن شرک است.[۱۱۸] بنابر نظر امام خمینی این اعتقاد باطل است؛ زیرا مطلق حاجت‌خواستن از کسی به معنای اثبات الوهیت برای او نیست و الوهیت به این معناست که غیر خداوند در برآوردن حاجت مستقل دانسته شود؛ اما حاجت‌ خواستن از اولیای الهی اگر به معنای واسطه قراردادن آنان به جهت قرب آنان به حق‌تعالی و درخواست اموری از آنان با اذن و اراده الهی، شرک نیست[۱۱۹].
  2. تبرک و طلب شفا کردن: به اعتقاد وهابیان تبرک به آثار به‌جامانده از پیامبر اکرم(ص) و اولیای الهی(ع) حرام است و انجام آن شرک و کفر است.[۱۲۰] امام خمینی این عقیده را رد می‌کند و معتقد است پذیرش این قول، برابر این است که گفته شود خداوند خود نیز دعوت به شرک کرده‌است؛ زیرا خود در قرآن، عسل را به‌عنوان ماده‌ای شفابخش معرفی کرده‌ است ﴿ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلًا يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِيهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ[۱۲۱]؛ همچنین بعضی از آیات بر خاصیت زنده‌ کردن تربت اشاره دارند؛ مانند قبضه خاکی که سامری از زیر پای جبرئیل برداشت و بر گوساله پاشید و زنده شد ﴿قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَكَذَلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي[۱۲۲]؛ پس طلب شفا، چیزی جز متوسل‌ شدن نیست[۱۲۳].
  3. طلب شفاعت: سلفیه و وهابیان بر این باورند که اگر از غیر خداوند طلب شفاعت شود، شرک است.[۱۲۴] امام خمینی سخن آنان را که می‌گویند شفاعت دخالت‌دادن غیر در کارهای خداوند است، رد می‌کند و معتقد است شفاعت در حقیقت از شفع به معنای جفت‌شدن است که نور شفیع با نور شفاعت‌شونده همراه می‌شود و شخص را از عذاب می‌رهاند و در حقیقت شخص شفاعت‌شونده، پیامبر(ص) و امام(ع) را واسطه قرار می‌دهد که خداوند گناه او را ببخشد [۱۲۵].
  4. نذر برای غیر خداوند: حنبلیان نذر برای قبور را معصیت می‌دانند.[۱۲۶] به اعتقاد وهابیان نذر برای غیر خداوند مانند اولیای الهی، نوعی شرک در عبودیت است.[۱۲۷] امام خمینی معتقد است اگر نذر برای خداوند، پیامبر یا امام باشد، در صورتی که نذر امر راجحی باشد و ثواب آن به پیامبر یا امام برسد، جایز است؛ در غیر این صورت نذر مشروع نیست، بلکه حرام است[۱۲۸].
  5. بناسازی بر قبور: سلفیان و وهابیان اعتقاد دارند بناساختن بر قبور بدعت است. آنان بر این عقیده‌اند که این بناها، مساجد ساخته‌ شده بر قبورند و با استناد به روایاتی که امر به مسطح‌ کردن قبور می‌دهند،[۱۲۹] آن را داخل در شرک دانسته‌اند.[۱۳۰] امام خمینی معتقد است اگر ساخت گنبد و بارگاه، عبادت آنها باشد، باید طواف به دور کعبه نیز نوعی پرستش سنگ باشد؛ در حالی‌که خود این افراد چنین اعتقادی ندارند[۱۳۱]؛ اما روایتی که در آن، امر به مسطح‌ کردن قبورِ مرتفع شده، مربوط به قبرهایی است که در آن زمان به صورت گُرده‌ماهی (برآمدگی پشت ماهی) می‌ساختند؛ علاوه بر روایت دستور به صاف‌کردن این نوع قبرها می‌دهد، نه محو آنها[۱۳۲].
  6. سجده بر قبور: اندیشمندان اسلامی سجده برای غیر خداوند را جایز نمی‌دانند.[۱۳۳] وهابیان، سجده بر قبور را از مصادیق شرک و سجده برای غیر خداوند می‌دانند.[۱۳۴] امام خمینی معتقد است گرچه سجده برای غیر خدا جایز نیست؛ اما اگر با نیت عبادت و پرستش قبر همراه نباشد، شرک به حساب نمی‌آید، بلکه گاهی اطاعت از امر خداوند است؛ مانند سجده فرشتگان بر آدم(ع) که طبق بعضی آیات ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ[۱۳۵] به امر خداوند واقع شد[۱۳۶]؛ همچنین سجده حضرت یعقوب(ع) و فرزندانش بر یوسف(ع) ﴿وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّدًا وَقَالَ يَا أَبَتِ هَذَا تَأْوِيلُ رُؤْيَايَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّي حَقًّا وَقَدْ أَحْسَنَ بِي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَجَاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّيْطَانُ بَيْنِي وَبَيْنَ إِخْوَتِي إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِمَا يَشَاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ[۱۳۷] و اگر هر نوع سجده بر غیر خداوند شرک باشد، باید عمل فرشتگان و حضرت یعقوب(ع) هم شرک بوده باشد؛ اما این سجده، نوعی تواضع و احترام و امری متعارف است[۱۳۸].[۱۳۹]

منابع

پانویس

  1. صاحبی، باقر، مقاله «شرک»، دانشنامه امام خمینی، ج۶، ص۳۵۷ – ۳۶۵.
  2. ابن‌فارس، معجم مقاییس اللغه، ۳/۲۶۵؛ راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۴۵۱.
  3. طباطبایی، المیزان، ۱۷/۵۴؛ صدر، ماوراء الفقه، ۹/۲۶۱.
  4. امام خمینی، کشف اسرار، ۱۱.
  5. امام خمینی، کشف اسرار، ۴۰.
  6. طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ۷/۳۰۷؛ راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۷۳۷.
  7. ابوالفتوح حسینی، مفتاح الباب، ۱۵۳؛ جوادی آملی، توحید در قرآن، ۵۷۵.
  8. حلی، الباب الحادی‌عشر، ۱۵۳.
  9. امام خمینی، الطهاره، ۳/۴۳۷ و ۴۴۲؛ جوادی آملی، توحید در قرآن، ۵۷۴.
  10. کاشف‌الغطاء، کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء، ۴/۳۲۹.
  11. مطهری، مجموعه آثار، ۱۵/۹۸۶–۹۸۷.
  12. جوادی آملی، توحید در قرآن، ۵۷۶.
  13. جوادی آملی، توحید در قرآن، ۵۷۲.
  14. جوادی آملی، توحید در قرآن، ۵۷۳.
  15. صاحبی، باقر، مقاله «شرک»، دانشنامه امام خمینی، ج۶، ص۳۵۷ – ۳۶۵.
  16. مطهری، مجموعه آثار، ۱۵/۹۴۳–۹۴۴.
  17. توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ جهان، ۱۹.
  18. ناس، تاریخ جامع ادیان، ۱۹–۲۰.
  19. توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ جهان، ۱۹.
  20. توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ جهان، ۱۹.
  21. ناس، تاریخ جامع ادیان، ۲۴.
  22. ناس، تاریخ جامع ادیان، ۴۲۸؛ توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ جهان، ۱۹.
  23. توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ جهان، ۲۴.
  24. توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ جهان، ۵۴؛ توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ جهان، ۲۶.
  25. مطهری، مجموعه آثار، ۱۴/۲۰۰؛ توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ جهان، ۶۱.
  26. «و به راستی ما به لقمان فرزانگی داده‌ایم، که خداوند را سپاس گزار! و هر که سپاس گزارد به سود خویش سپاس گزارده است؛ و هر که ناسپاسی ورزد خداوند، بی‌نیازی ستوده است» سوره لقمان، آیه ۱۲.
  27. «بگو: جز این نیست که من هم بشری چون شمایم (جز اینکه) به من وحی می‌شود که خدای شما خدایی یگانه است؛ پس هر کس به لقای پروردگارش امید دارد باید کاری شایسته کند و در پرستش پروردگارش هیچ کس را شریک نسازد» سوره کهف، آیه ۱۱۰.
  28. «بگو: ای اهل کتاب! بیایید بر کلمه‌ای که میان ما و شما برابر است هم‌داستان شویم که: جز خداوند را نپرستیم و چیزی را شریک او ندانیم و یکی از ما، دیگری را به جای خداوند، به خدایی نگیرد پس اگر روی گرداندند بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم» سوره آل عمران، آیه ۶۴.
  29. طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ۷/۱۰۰؛ عابدی، توحید و شرک در نگاه شیعه و وهابیت، ۱۲۲.
  30. «بی‌گمان خداوند این را که بدو شرک ورزند نمی‌آمرزد؛ و (گناه) پایین‌تر از آن را برای هر کس که بخواهد می‌بخشاید و هر کس برای خداوند شریک بتراشد گناهی سترگ را بربافته است» سوره نساء، آیه ۴۸.
  31. «بی‌گمان خداوند شرک ورزیدن به خود را نمی‌آمرزد و (گناه) پایین‌تر از آن را برای هر کس که بخواهد می‌بخشاید و هر کس برای خداوند شریک بتراشد به گمراهی ژرفی درافتاده است» سوره نساء، آیه ۱۱۶.
  32. طباطبایی، المیزان، ۴/۳۷۰ و ۵/۸۳.
  33. کلینی، الکافی، ۲/۲۷۸؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ۱۵/۳۲۵–۳۲۶.
  34. جوادی آملی، توحید در قرآن، ۵۷۶.
  35. عابدی، توحید و شرک در نگاه شیعه و وهابیت، ۱۲۵.
  36. «و اگر از آنان بپرسی: چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده است؟ می‌گویند: خداوند، بگو: سپاس، خداوند راست اما بیشتر آنان نمی‌دانند» سوره لقمان، آیه ۲۵.
  37. «و چون از ایشان بپرسی: آسمان‌ها و زمین را که آفریده است؟ خواهند گفت: خداوند بگو: پس آیا آنچه را به جای خداوند به پرستش می‌خوانید دیده‌اید؟ اگر خداوند گزندی برای من بخواهد آیا آنان گزند او را از من می‌گردانند؟ یا اگر بخشایشی برای من بخواهد، می‌توانند بخشا» سوره زمر، آیه ۳۸.
  38. «آنان دانشوران دینی و راهبان خود را به جای خداوند پروردگاران خویش برگزیده‌اند و نیز مسیح پسر مریم را در حالی که جز این فرمان نیافته‌اند که خدایی یگانه را بپرستند که خدایی جز او نیست؛ پاکا که اوست از شرکی که می‌ورزند» سوره توبه، آیه ۳۱.
  39. «بگو: پروردگار هفت آسمان و پروردگار اورنگ سترگ (فرمانفرمایی جهان) کیست؟» سوره مؤمنون، آیه ۸۶.
  40. «خواهند گفت: خداوند است ، بگو: پس آیا پرهیزگاری نمی‌ورزید؟» سوره مؤمنون، آیه ۸۷.
  41. غزالی، الرد الجمیل لالهیة عیسی بصریح الانجیل؛ الصرصری، الانتصارات الاسلامیة فی کشف الشبهة النصرانیه
  42. سبحانی، الالهیات، ۴/۳۵۷.
  43. امام خمینی، کشف اسرار، ۱۰–۳۱؛ امام خمینی، آداب الصلاة، ۹۳ و ۲۲۷.
  44. صاحبی، باقر، مقاله «شرک»، دانشنامه امام خمینی، ج۶، ص۳۵۷ – ۳۶۵.
  45. مطهری، مجموعه آثار، ۲/۱۱۹.
  46. مطهری، مجموعه آثار، ۲/۱۲۴–۱۲۷؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۲۳/۲۸۳ و ۲۶/۴۳۲.
  47. صاحبی، باقر، مقاله «شرک»، دانشنامه امام خمینی، ج۶، ص۳۵۷ – ۳۶۵.
  48. شاه‌عبدالعظیمی، تفسیر اثنی‌عشر، ۷/۱۶۰؛ طیب اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ۴/۴۳۴ و ۱۲/۹۲.
  49. شاه‌عبدالعظیمی، تفسیر اثنی‌عشر، ۷/۱۶۰.
  50. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۲۱/۳۸–۳۹.
  51. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۱۲/۴۶۶؛ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ۴/۱۴.
  52. حمود، الفوائد البهیة فی شرح عقائد الامامیه، ۱/۱۸۲.
  53. طباطبایی، المیزان، ۶/۷۲.
  54. امام خمینی، تقریرات، ۱/۸۱.
  55. امام خمینی، تقریرات، ۲/۹۰؛ امام خمینی، کشف اسرار، ۱۱.
  56. امام خمینی، کشف اسرار، ۱۱–۱۲.
  57. امام خمینی، تقریرات، ۲/۹۰.
  58. امام خمینی، تقریرات، ۲/۹۰–۹۱.
  59. امام خمینی، کشف اسرار، ۱۱–۱۳.
  60. امام خمینی، کشف اسرار، ۱۶–۱۷.
  61. امام خمینی، کشف اسرار، ۱۳.
  62. صاحبی، باقر، مقاله «شرک»، دانشنامه امام خمینی، ج۶، ص۳۵۷ – ۳۶۵.
  63. مطهری، مجموعه آثار، ۲/۱۲۳؛ جوادی آملی، توحید در قرآن، ۵۷۹.
  64. امام خمینی، تقریرات، ۱/۸۱.
  65. امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷.
  66. امام خمینی، تقریرات، ۱/۸۱.
  67. صاحبی، باقر، مقاله «شرک»، دانشنامه امام خمینی، ج۶، ص۳۵۷ – ۳۶۵.
  68. قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ۵/۱۸۱؛ طیب اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ۵/۲۳۹؛ مطهری، مجموعه آثار، ۲/۱۲۳.
  69. سعیدی‌مهر، ۱/۱۵۹–۱۶۰.
  70. امام خمینی، تقریرات، ۲/۷۹.
  71. امام خمینی، تقریرات، ۲/۸۱.
  72. امام خمینی، تنقیح الاصول، ۱/۲۱۵؛ امام خمینی، الطلب و الاراده، ۳۷.
  73. امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۲۶.
  74. خواجه‌نصیر، تلخیص المحصل المعروف بنقد المحصل، ۶۰؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۱۰۵ و ۲۲۳–۲۴۷؛ جرجانی، شرح المواقف، ۸/۱۴۵–۱۵۹؛ امام خمینی، تقریرات، ۲/۳۱۰–۳۱۱.
  75. امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۹۶–۱۹۷.
  76. صاحبی، باقر، مقاله «شرک»، دانشنامه امام خمینی، ج۶، ص۳۵۷ – ۳۶۵.
  77. جوادی آملی، توحید در قرآن، ۵۷۱.
  78. «ما اینان را جز برای آنکه ما را به خداوند، نیک نزدیک گردانند نمی‌پرستیم» سوره زمر، آیه ۳.
  79. «هیچ خدایی جز خداوند نیست» سوره صافات، آیه ۳۵.
  80. امام خمینی، مناهج الوصول، ۲/۲۲۶.
  81. امام خمینی، مناهج الوصول، ۲/۲۲۶.
  82. سعیدی‌مهر، ۱/۱۶۰.
  83. امام خمینی، سرّ الصلاة، ۷۵.
  84. صاحبی، باقر، مقاله «شرک»، دانشنامه امام خمینی، ج۶، ص۳۵۷ – ۳۶۵.
  85. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۱۹/۱۰۱؛ آملی، تفسیر المحیط الاعظم و البحر الخضم، ۴/۲۱۸.
  86. امام خمینی، کشف اسرار، ۱۴.
  87. امام خمینی، کشف اسرار، ۱۵.
  88. امام خمینی، کشف اسرار، ۱۵–۱۶.
  89. امام خمینی، چهل حدیث، ۳۴۱.
  90. صاحبی، باقر، مقاله «شرک»، دانشنامه امام خمینی، ج۶، ص۳۵۷ – ۳۶۵.
  91. قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ۵/۱۸۱.
  92. سعیدی‌مهر، ۱/۱۶۱.
  93. «آیا آن کس را دیدی که هوای (نفس) خود را خدای خویش گرفته است؟ و آیا تو بر او مراقب می‌توانی بود؟» سوره فرقان، آیه ۴۳.
  94. «آیا آن کس را دیدی که هوای (نفس) خود را، خدای خویش گرفته است و خداوند او را از روی آگاهی به حال وی در گمراهی واگذاشته و بر گوش و دل او مهر نهاده و بر چشم او پرده‌ای کشیده است؟ پس چه کسی پس از خداوند او را رهنمون خواهد شد؟ آیا پند نمی‌گیرید؟» سوره جاثیه، آیه ۲۳.
  95. ابن‌جزی، التسهیل لعلوم التنزیل، ۲/۵۰۲؛ طباطبایی، المیزان، ۱۵/۲۲۳.
  96. آملی، تفسیر المحیط الاعظم و البحر الخضم، ۱/۲۸۵؛ ۳/۱۹۳ و ۴/۲۱۸.
  97. آملی، تفسیر المحیط الاعظم و البحر الخضم، ۳/۱۹۰.
  98. آملی، تفسیر المحیط الاعظم و البحر الخضم، ۶/۱۶۴؛ طباطبایی، المیزان، ۱۳/۴۰۷؛
  99. حر عاملی، وسائل الشیعة، ۵/۹۹.
  100. امام خمینی، چهل حدیث، ۳۲۷؛ امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۷۷.
  101. امام خمینی، چهل حدیث، ۳۲۷.
  102. امام خمینی، سرّ الصلاة، ۷۵.
  103. امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۵۲.
  104. امام خمینی، چهل حدیث، ۳۳۲.
  105. امام خمینی، چهل حدیث، ۳۲۶.
  106. امام خمینی، چهل حدیث، ۳۲۶.
  107. امام خمینی، سرّ الصلاة، ۶۰.
  108. امام خمینی، چهل حدیث، ۵۳۴.
  109. صاحبی، باقر، مقاله «شرک»، دانشنامه امام خمینی، ج۶، ص۳۵۷ – ۳۶۵.
  110. امین، کشف الارتیاب فی اتباع محمد بن‌ عبدالوهاب، ۱۰؛ سبحانی، بحوث، ۱/۳۳۶–۳۳۷؛ کثیری، السلفیة بین اهل السنة و الامامیه، ۴۰.
  111. عثیمین، شرح ثلاثة الاصول، ۱۰.
  112. کثیری، السلفیة بین اهل السنة و الامامیه، ۵۶۰؛ عابدی، توحید و شرک در نگاه شیعه و وهابیت، ۹۳.
  113. «هیچ خدایی جز خداوند نیست» سوره صافات، آیه ۳۵.
  114. بن‌باز، مجموع فتاوی، ۴/۵–۳۲.
  115. سلیمان، تیسیر العزیز الحمید فی شرح کتاب التوحید، ۲۴–۳۰.
  116. بن‌باز، مجموع فتاوی، ۱/۴۳–۴۴.
  117. عبدالوهاب، التبیان شرح نواقص الاسلام، ۱/۳–۶.
  118. بن‌باز، مجموع فتاوی، ۲/۱۱۰–۱۱۲.
  119. امام خمینی، کشف اسرار، ۲۷–۳۱.
  120. فوزان، کتاب التوحید، ۱۵۹؛ بن‌باز، فتاوی مهمه، ۸۸.
  121. «سپس از (گل) همه میوه‌ها بخور و راه‌های هموار پروردگارت را بپوی! (آنگاه) از شکمش شهدی با رنگ‌های گوناگون برمی‌آید که در آن برای مردم درمانی است، بی‌گمان در این، نشانه‌ای است برای گروهی که می‌اندیشند» سوره نحل، آیه ۶۹.
  122. «(سامری) گفت: من چیزی دیدم که دیگران آن را ندیدند؛ مشتی از جای پای آن فرستاده برداشتم و آن را (در کار تندیس در آتش) افکندم و بدین‌گونه، نفس من (کارم را) در نظرم آراست» سوره طه، آیه ۹۶.
  123. امام خمینی، کشف اسرار، ۴۱–۴۴.
  124. ابن‌تیمیه، زیارة القبور، ۴–۱۵؛ بن‌باز، مجموع فتاوی، ۹/۱۴۳ و ۱۶/۱۰۵.
  125. امام خمینی، تقریرات، ۳/۲۶۸.
  126. حجاوی، الاقناع فی فقه الامام احمد بن‌ حنبل، ۴/۳۵۸.
  127. صالح‌بن‌عبدالعزیز، شرح ثلاثة اصول، ۱/۹۱.
  128. امام خمینی، کشف اسرار، ۱۲۲–۱۲۳.
  129. ‌ احمد بن‌ حنبل، مسند، ۱/۸۷؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ۳/۲۰۹.
  130. ابن‌تیمیه، منهاج السنه، ۲/۴۵۰–۴۵۱؛ ابن‌تیمیه، مجموعة الفتاوی، ۲۴/۳۱۸ و ۲۷/۷۸–۸۱.
  131. امام خمینی، کشف اسرار، ۶۳–۶۴.
  132. امام خمینی، کشف اسرار، ۶۸.
  133. فاضل هندی، کشف اللثام و الإبهام عن قواعد الأحکام، ۹/۱۲۷.
  134. قطب، فی ظلال القرآن، ۱/۳۱۴.
  135. «و (یاد کنید) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید، همه فروتنی کردند جز ابلیس که سرباز زد و سرکشی کرد و از کافران شد» سوره بقره، آیه ۳۴.
  136. امام خمینی، کشف اسرار، ۲۴.
  137. «و پدر و مادر خود را بر اورنگ (خویش) فرا برد و همه برای او به فروتنی در افتادند و گفت: پدر جان! این تعبیر خواب پیشین من است که خداوند آن را درست گردانید و بی‌گمان به من نیکی فرمود هنگامی که مرا از زندان بیرون آورد و شما را پس از آنکه شیطان میان من و برادرانم را خراب کرده بود از بیابان (نزد من) آورد؛ به راستی پروردگارم در آنچه بخواهد، نازک‌بین است؛ همانا اوست که دانای فرزانه است» سوره یوسف، آیه ۱۰۰.
  138. امام خمینی، کشف اسرار، ۲۵–۲۶.
  139. صاحبی، باقر، مقاله «شرک»، دانشنامه امام خمینی، ج۶، ص۳۵۷ – ۳۶۵.