مبانی نظام سیاسی اسلام

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

در جهان‌بینی الهی، مبانی نظام سیاسی با جهان‌بینی الهی با سه بُعد اصلی هستی‌شناسی، انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی قابل بررسی است: الف) هستی‌شناسی در جهان بینی الهی: در جهان‌بینی الهی، مسائلی از هستی‌شناسی وجود دارد که به عنوان زیربناهای نظام سیاسی شناخته می‌شود؛ این موارد عبارت‌اند از: اختصاص حاکمیت به خداوند؛ نیازمندی به وحی در تنظیمات اجتماعی؛ دنیا و آخرت، گستره توسعه در نظام الهی؛ معادگرایی و خودکنترلی؛ ب) انسان‌شناسی در جهان‌بینی الهی: در جهان‌بینی الهی، دو مسأله کلیدی یعنی ابعاد وجودی انسان و توسعه انسانی، از جمله مسائلی هستند که به عنوان مبانی انسان‌شناسی این نظام فکری مورد توجه هستند؛ ج) جامعه‌شناسی در جهان‌بینی الهی: مسائلی که تحت عنوان جامعه‌شناسی در جهان‌بینی الهی بررسی می‌شوند و در حقیقت مبانی جامعه‌شناختی این دستگاه فکری را می‌سازند؛ عبارت‌اند از: فرد و جامعه؛ حکومت، متولی رشد و توسعه اجتماعی؛ ستیز دائمی ولایت الهی و ولایت طاغوت؛ تکاملی‌بودن روند کلی ولایت الهی؛ حاکمیت نهایی ولایت الهی.

ابعاد سه‌گانه مبانی

در جهان‌بینی الهی، مبانی نظام سیاسی با جهان‌بینی الهی با سه بُعد اصلی هستی‌شناسی، انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی قابل بررسی است که به تفصیل و تبیین آنها می‌پردازیم:

نخست: هستی‌شناسی در جهان‌بینی الهی

در جهان‌بینی الهی، مسائلی از هستی‌شناسی وجود دارد که به عنوان زیربناهای نظام سیاسی شناخته می‌شود؛ این موارد عبارت‌اند از:

اختصاص حاکمیت به خداوند

مسلمین بر این عقیده‌اند که خالق و آفریننده جهان هستی، تنها خداوند یگانه و قادر متعال است؛ بر این اساس تنها در برابر ذات او تسلیم می‌شوند و طاعت و بندگی هیچ انسانی را نمی‌پذیرند؛ مگر اینکه اطاعت آن اطاعت خداوند باشد؛ از این‌رو هیچ انسانی حق ندارد، انسان‌های دیگر را به تسلیم در برابر خود وادار نموده و آنان را از آزادی‌های خود محروم سازد و نیز برای جامعه، خودسرانه قانون وضع کند و روابط و رفتار اجتماعی را مطابق با شناخت و ادراک و خواست خود تنظیم نماید.

قرآن کریم، مصدر حاکمیت را تنها خدای متعال می‌داند و در موارد متعدد می‌فرماید: إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ[۱]. علامه طباطبائی در “تفسیر المیزان” ذیل این آیات می‌نویسد: “حکم هم که یکی از صفات است از نظر اینکه خود نوعی از تأثیر است، معنای استقلالیش تنها از آن خداوند است؛ چه حکم در حقایق تکوینی و چه در شرایع و احکام وضعی و اعتباری، معلوم است که اگر غیر خداوند کسی دارای حکم بود، می‌توانست حکم خدای را به وسیله حکم خودش ابطال کند و با خواست او معارضه نماید”[۲].

بنابراین حکم تکوینی مختص خدای متعال است؛ ولی در حکم تشریعی، مواردی دارد که به اذن خداوند به غیر او نیز نسبت پیدا می‌کند[۳]. لذا اعتقاد به: انحصار حاکمیت خداوند، پایه اساسی و استوار نظام اسلامی است که در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز تبلور یافته است. چنانچه می‌گویند: حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او، انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است. هیچ‌کس نمی‌تواند این حق الهی را از انسان سلب کند یا در خدمت منافع فرد یا گروهی خاص قرار دهد[۴].

نیازمندی به وحی در تنظیمات اجتماعی

در نظام سیاسی و اجتماعی که بر اساس اسلام شکل می‌گیرد؛ نه تنها در جهت‌گیری و ساختار؛ بلکه در بُعد قوانین، مقررات، برنامه‌ریزی و برقراری تنظیمات اجتماعی نیز لازم است با وحی و دستورات الهی مطابقت داشته باشد. مهمترین دلایلی که نیازمندی بشر به وحی را در انتظام‌بخشیدن به حیات اجتماعی خویش توجیه می‌کنند، عبارت‌اند از:

  1. فهم مسیر صحیح زندگی، تابع اعتقاد به وحی: همواره انسان، در پرتو علم کامل به روابط و قانونمندی پدیده‌ها و انتخاب صحیح آنها می‌تواند مسیر درست زندگی را پیدا کند؛ اما دستگاه ادراکی او به سبب وجود موانع و محدودیت‌های ابزار شناخت، از فهم همه رموز و پیچیدگی‌های جهان هستی ناتوان است. تاریخ زیست اجتماعی بشر، آینه صادقی است و این حقیقت را به خوبی منعکس نموده است که هرگاه بشر، مستقلاً با تکیه بر اندیشه‌ها و توانایی‌های خود به دعوت انبیا پشت نموده، نه تنها از خیر و صلاح محروم شده؛ بلکه زندگی رنج‌آور؛ بی‌ثبات و توأم با ناامیدی و ناآرامی را تجربه کرده است. علم کامل و مطلق به روابط هستی را می‌توان تنها، نزد انبیاء الهی جستجو نمود؛ چون علم آنان از علم مطلق الهی سرچشمه گرفته و به وسیله وحی به ایشان منتقل شده است. بنابراین در مکتب اسلام، قوانین، مقررات، نقشه سعادت بشر و الگوی زندگی کمال مطلوب که از آن به عناوینی همچون: مدینه فاضله و حیات طیبه یاد می‌شود، توسط پیامبر بزرگوار اسلام که سرچشمه ایمان، علم و خیرخواهی منحصر به فرد و نیز خطاناپذیر هستند، ارائه شده است و اصولاً در اعتقادات اسلامی، قانون‌گذاری حق انحصاری خداوند و یا کسانی است که از جانب او مأذون هستند؛ زیرا اولاً: خداوند نسبت به همه مصالح حقیقی بشر آگاهی کامل دارد، ثانیاً: خداوند عادل است و هیچ ستمی بر بندگان روا نمی‌دارد و ثالثاً: خداوند در قانون‌گذاری هیچ منفعتی ندارد و هرچه هست جریان خیر و صلاح است که از ناحیه او متوجه بندگان می‌شود[۵].
  2. احساس آرامش و خوشبختی و تابع اعتقاد به خداوند و تبعیت از وحی: انسان محدود، با خواسته‌های نامحدود، اگر در برخورد با شدائد و شرایط سخت محیط، با دید مادی به جهان بنگرد، نمی‌توان از او توقع و انتظاری بیش از این داشت. همیشه خود را ناکام و مغبون می‌بیند و سراسر زندگی او آمیخته از دغدغه و اضطراب می‌شود؛ چون دیدگاهی که در آن ماده به عنوان منشأ قوانین و جهان نیز، همین دنیا معرفی می‌شود و ورای ماده و هستی ملموس و محسوس، چیزی به رسمیت شناخته نمی‌شود گریز از این وضعیت و رسیدن به آرامش روحی، تنها در پرتو تغییر نوع نگاه به هستی، انسان و غایت او و پیوستن به دعوت انبیا ممکن می‌شود. مکتب انبیای الهی با دعوت به پرستش خدا و اعتقاد به جهان دیگر، قفس تنگ عالم مادی را شکسته، انسان را به ابدیتی پیوند می‌دهد که بدون احساس پوچی و سرگردانی و با مقصد قرار دادن خداوند و پیوستن به مقام قرب او، کمال، خوشبختی و سعادت خود را جستجو می‌کند. علاوه بر آن، برقراری عدالت که از اصلی ترین اهداف بعثت پیامبران است[۶]، موجب می‌شود که جلوی تعدّی و تجاوز به حقوق انسان‌ها گرفته شود و آنها از زندگی در چنین نظامی، احساس راحتی و آرامش کنند.
  3. پیروی از وحی، سامان‌بخش رفتار فردی و اجتماعی: گذشته از حوزه‌های اندیشه و روان، رفتار انسان نیز باید در شعاع نورانی تعالیم وحی قرار گیرد تا به سعادت و رفاه دنیا و آخرت دست یابد. وقتی از رفتار انسان سخن می‌گوییم، رفتار فردی و اجتماعی او مورد نظر است و نمی‌توان این دو نوع رفتار را در حوزه جدای از هم دانست؛ زیرا انسان جزئی از یک جامعه و در مقیاس عمومی، جامعه بشری محسوب می‌شود و اجتماع انسانی نیز متشکل از تک‌تک افراد است؛ بنابراین تداخل و تأثیرگذاری در بعد فردی و اجتماعی در یکدیگر و عدم امکان انفکاک آن دو از هم را، نمی‌توان انکار نمود.

احکام و دستورات دینی، رفتار فرد و جامعه را برای دست‌یابی به سعادت، هماهنگ با باورهای اعتقادی و نظام فکری، سازماندهی می‌کنند؛ بنابراین نقش عمده ارزش‌ها و احکام الهی، حاکم و جهت‌دهنده همه دانستنی‌ها و علوم و نیز تنظیم کننده همه شؤون و ابعاد نظام فردی و اجتماعی جامعه اسلامی است.

دنیا و آخرت، گستره توسعه در نظام الهی

نظام الهی برای انسان دو نمونه زندگی را به رسمیت می‌شناسد؛ زندگی در دنیای مادی و این جهان و دیگری زندگی در جهان آخرت که هر کدام از این دو، ساز و کارهای ویژه خود را دارند و باید انسان‌ها با کوشش و تلاش، آنها را فراهم سازند. دستورات قرآن کریم و انبیا الهی بر این مبنا استوار است که باید توشه آن جهان، در دنیای مادی فراهم شود. این دنیا مقدمه عالم دیگر و کشتزار محصولاتی است که باید در آن جهان درو شود؛ بنابراین، خداوند پیامبران را به منظور راهنمایی بشر برای کسب توفیق بیشتر در همین امر مهم، فرستاده است. قانون‌های الهی که توسط پیامبران ابلاغ می‌شود، همگی یاری‌دهنده بشر در این راهند و هرچند برای این جهان نیز قوانینی وضع شده؛ ولی مقصود اصلی تأمین سعادت در زندگی بی‌پایان آن جهان است که البته دنباله منطقی و طبیعی سعادت در این جهان به شمار می‌رود؛ ولی مطمئناً زندگی این جهان، هدف اصلی نیست؛ بلکه وسیله نیل به سعادت در جهان ابدی است. قرآن کریم زندگی دنیایی را چون بازیچه‌های کودکانه خوانده است: إِنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ[۷].

بنابراین دنیا، مکانی است که انسان با رفتار اختیاری‌اش، حیات ابدی خود را رقم می‌زند و در واقع، مزرعه آخرت[۸] است و نیز امیرالمؤمنین علی (ع) از آن به «مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ‏»[۹] نام برده است.

از این‌رو در نظام الهی، منظر توسعه و کمال، تنها محدود به حیات دنیایی نیست؛ بلکه دنیا و آخرت، در یک مجموعه واحد و متصل به هم قرار دارد و برای تأمین سعادت و رفاه هر دوی آن برنامه‌ریزی شده است.

معادگرایی و خودکنترلی

نظام الهی زندگی انسان را به دنیای مادی محدود نمی‌کند و جهان آخرت را که پس از آن می‌آید ادامه حیات انسان می‌شمرد. اعتقاد به آخرت، معاد و حضور در محکمه کیفر الهی، محاسبه کارهای انسان و اعطای ثواب و عقاب[۱۰] و باور این حقیقت که مردن، انتقال از یک نقص، به کمال است، انسان را از لغزش‌ها باز می‌دارد و در او تقوایی ایجاد می‌کند که عامل کنترل درونی، در مقابل تعدی و تجاوز به حقوق دیگران، است. علاوه بر آن با توجه به وجود عوامل نگهدارنده اجتماعی؛ همچون: امر به معروف، نهی از منکر[۱۱]، حسّ مسؤولیت نسبت به سرنوشت دیگران و جامعه اسلامی[۱۲] و همچنین نقش تعیین‌کننده حکومت در حفظ و حراست افراد و جامعه از انحطاط و انحراف، مکمل عامل کنترل درونی بوده و صیانت جامعه اسلامی را تضمین می‌نماید[۱۳].

دوم: انسان‌شناسی در جهان‌بینی الهی

در جهان‌بینی الهی، دو مسأله کلیدی یعنی ابعاد وجودی انسان و توسعه انسانی، از جمله مسائلی هستند که به عنوان مبانی انسان‌شناسی این نظام فکری مورد توجه هستند:

ابعاد وجودی انسان

وجود انسان از سه زاویه یا سه بُعد، قابل شناسایی است. از یک‌سو دارای “بُعد فیزیکی و جسمی” است و از سوی دیگر، وجود ناپیدا، “بُعد روانی” او را می‌سازد. به علاوه، عامل ارتباط میان این دو “بعد ذهنی” اوست که هماهنگی میان رفتارها را برعهده دارد و نیز زمینه‌های راهبری روح بر جسم و رفتار عینی را فراهم می‌سازد.

انسان دارای تمایلات و گرایش‌هایی است که جهت‌گیری او را در زندگی معیّن می‌کنند و او را به اموری علاقمند و از امور دیگر، متنفّر می‌سازند. این بعد از وجود با تعابیری؛ چون قلب، روح، میدان تمایلات، گرایش‌ها و بعد ایمانی، یاد می‌شود[۱۴].

در بُعد ذهنی، آدمی به علم و آگاهی دست می‌یابد و حصول آگاهی نیز در دو میدان درونی و بیرونی انجام می‌گیرد؛ در میدان درونی، انسان می‌تواند بر میل، اراده، اطلاعات، امور ذهنی و رفتار عملی خویش علم و احاطه پیدا نماید؛ همچنان‌که در میدان بیرونی نیز می‌تواند، به شناخت خداوند امور معنوی، معقولات و پدیده‌های محسوس دست یابد.

بُعد فیزیکی و جسمی انسان، از یک زاویه دید، همان وجود جسمی و مادی یا هستی پیدای اوست و از زاویه و نگاهی دیگر، بعد رفتاری و میدان تحقق اراده اوست که میل، اندیشه و اراده در آن میدان تجسم پیدا می‌کنند.

در جهان‌بینی الهی، با آنکه ابعاد وجودی انسان (قلب، ذهن و جسم) در ساختن شخصیت و رفتار انسانی به یکدیگر تقوم دارند؛ اما سهم تأثیر این ابعاد وجودی در تکوین یک رفتار متفاوت است؛ چنانچه نقش اصلی را تمایلات و گرایش‌ها ایفا می‌کنند و میدان علم، آگاهی و ذهن، دارای نقش فرعی است و میدان عمل یا بعد فیزیکی انسان، نقش تبعی را برعهده دارد.

مکانیزم ایفای نقش به این ترتیب است که نقطه آغازین رفتار انسانی، تمایل و گرایش است و در قلب او شکل می‌گیرد، در این حیطه، کشش‌ها و جاذبه‌های مختلف قلبی با محوریت کلی‌ترین و اصلی‌ترین گرایش و طلب، انسجام می‌یابند. در مرحله بعدی، قوای ذهن، راه وصول به مقصد را در عالم مثالی به صورت فرض و گمانه بررسی نموده و سرانجام عملیات اجرایی و تجسم اراده با شکل و قالب رفتار، در خارج تجلی پیدا می‌کند.

توسعه انسانی

مهمترین مبحث در انسان‌شناسی، توسعه انسانی است؛ زیرا ابعاد وجودی، توصیف انسان در حال ایستایی و نهایتاً تبیین ساده رفتار اوست؛ حال آنکه “توسعه انسانی”، در جریان تکامل و روند هدفمند نظام هستی، ناظر به حرکت انسان است.

هر نظام فکری، تلقی‌ای از توسعه انسانی دارد که، متناسب و مبتنی بر تعریف او از “انسان” و “توسعه” است در جهان‌بینی الهی که از منظر کرامت و تعالی به انسان می‌نگرد و سیر و سلوک او را حتی تا خلیفة‌اللّهی ترسیم می‌کند، ابعاد وجودی او به شکل متوازن و متناسب رشد و توسعه می‌یابد. بنابراین لازم است در ارزیابی توسعه انسانی، سه دسته شاخص که هر کدام ناظر به یکی از ابعاد سه‌گانه وجودی اوست، مدّنظر قرار گیرد. این شاخص‌ها عبارت‌اند از:

  1. شاخص‌های ارزیابی توسعه بعد روحی؛
  2. شاخص‌های ارزیابی توسعه بعد ذهنی؛
  3. شاخص‌های ارزیابی توسعه بعد فیزیکی.

حال این سؤالات مطرح می‌شود که توسعه چگونه واقع می‌شود؟ عامل توسعه چیست؟ هدف و بستر توسعه کدام است؟

  1. مکانیزم توسعه انسانی: در دیدگاه الهی، هر حرکت و تغییری که توسط انسان صورت می‌گیرد، با انگیزه و اراده اوست؛ یعنی انسان وقتی در مقابل گزینه‌های مختلف قرار می‌گیرد، با درک تفاوت‌ها و شباهت‌ها، یکی از گزینه‌ها را انتخاب می‌کند؛ بنابراین افعال ارادی، منتسب به انسان ورمز مسؤول‌بودن او در قبال اعمال خود است؛ یعنی اراده و اختیار، عامل اصلی توسعه انسانی در میدان‌های سه‌گانه وجود محسوب می‌شود.
  2. هدف توسعه انسانی: نیل به کمال، هدف توسعه انسان است و نقطه اوج آن، هماهنگ با ابعاد وجودی، توسعه ایمان، علم و عمل صالح می‌باشد؛ اوج کمال انسانی، مرتبه‌ای است که ورای آن برای او قابل تصور نیست. در بیان قرآن این مرتبه و جایگاه به “فوز”[۱۵]، “فلاح”[۱۶] و “سعادت”[۱۷] تعبیر شده است. منزلگاهی که کمال و تعالی انسان در آن، صورت وقوع به خود می‌گیرد، “قرب”[۱۸] و نزدیکی به پیشگاه ربوبی است.
  3. بستر توسعه: در جهان‌بینی الهی، بستر توسعه انسانی اراده و اختیار انسان است. هر چند که نمی‌توان انسان را از شرایط خارجی و محیط پیرامونی آن؛ اعم از: محیط طبیعی، محیط اجتماعی، تاریخ و نظام هستی، جدا کرد و این عوامل در تعامل و تأثیر و تأثر نسبت به اراده او قرار دارند؛ ولی هیچ‌گاه نمی‌توان نقش این عوامل را آن‌چنان بزرگ نمود که اراده او را تحت‌الشعاع قرار داده و برای وی جبر شرایطی ایجاد نمایند و همین که مؤاخذه برای انسان معنا دارد؛ یعنی حاکم بر شرایط بیرونی است و قدرت انتخاب و اختیار دارد و می‌تواند در احاطه کامل شرایط، مسیر مستقلی را اختیار نماید؛ ولی تکامل انسان، حاصل اراده نیکوی او در بستر مناسب اجتماعی است و بسترسازی، برای رشد و توسعه انسان به عهده نظام سیاسی است؛ بنابراین در جهان‌بینی الهی متناسب با رشد و تکامل انسان، نظام سیاسی الهی مورد نیاز می‌باشد تا با بستر‌سازی و فراهم کردن شرایط مساعد، کمال و توسعه انسانی تحقق یابد[۱۹].

سوم: جامعه‌شناسی در جهان‌بینی الهی

مسائلی که تحت عنوان جامعه‌شناسی در جهان‌بینی الهی بررسی می‌شوند و در حقیقت مبانی جامعه‌شناختی این دستگاه فکری را می‌سازند؛ عبارت‌اند از:

فرد و جامعه

“فرد” و “جامعه” از عناصر اصلی نظام سیاسی به شمار می‌روند. بر خلاف دیدگاه‌هایی که یک جانبه یا فرد را حقیقی فرض کرده و جامعه را، وجودی اعتباری و ذهنی می‌دانند و یا جامعه را وجودی اصیل و حقیقی دانسته و برای فرد هیچگونه حقیقتی قائل نیستند، دانشمندان اسلامی نوعی ارتباط واقعی بین فرد و جامعه برقرار نموده‌اند. علامه طباطبائی در ذیل آیه ۲۰ سوره آل عمران می‌نویسد: “این رابطه حقیقی که بین فرد و اجتماع برقرار است، ناچار موجب می‌شود که خواص و آثار فرد در اجتماع نیز پدید آمده و همان نسبت که افراد، از نیروها و خواص و آثار وجودی خویش جامعه را بهره‌مند می‌سازند، این حالات یک موجودیت اجتماعی پیدا می‌کند و لذا می‌بینیم که قرآن برای “ملت” وجود، اصل، کتاب، شعور، فهم، عمل، طاعت و معصیت اعتبار فرموده و می‌گوید: “برای هر امت اجل و دوره‌ای است که نه لحظه‌ای به عقب افتد و نه لحظه‌ای پیشی می‌گیرد”[۲۰] (اعراف، ۳۴).

اما با اینکه جامعه دارای خصوصیات یک عنصر واقعی و حقیقی است، فرد توانایی حرکت علیه جریان اجتماعی را دارد؛ شهید مرتضی مطهری می‌نویسد: “قرآن کریم در عین اینکه برای جامعه، طبیعت، شخصیت، عینیت، نیرو، حیات، مرگ، اجل، وجدان طاعت و عصیان قائل است؛ صریحأ فرد را از نظر امکان سرپیچی از فرمان جامعه توانا می‌داند. تکیه قرآن بر آن چیزی است که آن را “فطرة‌الله” می‌نامد و می‌خواند. در سوره نساء آیه ۹۷ درباره گروهی که خود را “مستضعفین” و ناتوان در جامعه ی مکه می‌نامیدند و استضعاف خود را، عذری برای ترک مسؤولیت‌های فطری خود می‌شمردند و در واقع، خود را در برابر جامعه خود مجبور قلمداد می‌کردند، می‌فرماید: به هیچ‌وجه عذر آنها پذیرفته نیست؛ زیرا حداقل امکان مهاجرت از آن جو اجتماعی و رساندن خود به جو اجتماعی دیگر بود”[۲۱].

بنابراین از آن جهت که افراد، جامعه را تشکیل می‌دهند، مسؤولیت درجه اول متوجه خود آنها است؛ زیرا روح فردی در مقابل جامعه؛ یعنی روح جمعی، مجبور و بی‌اختیار نیست.

حکومت، متولی رشد و توسعه اجتماعی

هر اجتماع و نظام اجتماعی، جدای از فرد، رشد یابنده و توسعه‌یاب است. توسعه اجتماعی علاوه بر ماهیت استقلالیش، تأثیر به‌سزایی در به کمال رسیدن انسان‌ها دارد. لازمه توسعه جامعه، استفاده از قدرت و بهره‌برداری از امکانات طبیعی و انسانی است؛ ولی بدون وجود سازمان و نهادی به نام حکومت که امکان برخورداری از قدرت را داشته باشد، نمی‌توان به هدف توسعه و رشد در نظام اجتماعی دست یافت؛ بنابراین می‌توان حکومت را به عنوان سرپرست و متولی رشد اجتماعی دانست؛ چون اگر فردی در مسیر رشد، قدم بر می‌دارد، اختیار و انتخاب او، اصلی‌ترین عامل در هدایت و رهبری وی به سوی تعالی و رشد تلقی می‌شود؛ اما در اجتماع، این نقش متعلق به حکومت است زیرا حکومت به عنوان یگانه مرجع تصمیم‌گیری و هدایت‌کننده جامعه در مسیر رشد محسوب می‌گردد.

در نظام الهی، حکومت که وظیفه خود را برپایی قدرت اسلامی و اعتلای کلمه توحید می‌داند، متولی توسعه و رشد اجتماعی است؛ توسعه‌ای متناسب و براساس معیارها و ارزش‌های والای اسلامی؛ اما سهم حکومت اغلب ایجاد بستر رشد و توسعه اجتماعی است.

ستیز دائمی ولایت الهی و ولایت طاغوت

بی‌شک در کلی‌ترین مقیاس، دو نظام رهبری و سرپرستی، بر جوامع انسانی حاکم و یا در تلاش برای استقرار حاکمیت خود هستند. از زمانی که جامعه بشری تشکیل شده است، این سنت الهی است که در نوع ولایت؛ یعنی ولایت ربوبی و الهی از یک سو و ولایت شیطانی و طاغوتی از سوی دیگر جاری و ساری می‌باشد؛ چنانچه قرآن کریم در ترسیم این دو جریان، می‌فرماید: اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ[۲۲]؛ خداوند، سرپرست و صاحب اختیار کسانی است که ایمان آورده‌اند و ایشان را از تاریکی‌ها بیرون برده، به سوی نور هدایت می‌کند و در مقابل، کسانی که کافر شدند، افراد سرکش، سرپرستی و صاحب اختیاری آنان را به دست می‌گیرند، آنها را از نور به سوی تاریکی‌ها می‌کشانند.. ”.

کتاب “حکومت جهانی، محور گسترش یا محو انقلاب اسلامی” در تبیین این ستیز دائمی می‌نویسد: "در نظام اجتماعی، جز این واقعیت وجود ندارد که هر نظامی، چون هست و می‌خواهد باشد. به دنبال رشد و گسترش خویش است و این رشدخواهی و گسترش‌طلبی در حدی محدود و در مرزی محصور نمی‌گردد و تا آنجا که قدرت دارد و امکان می‌یابد موانع را رفع و بر گستره حاکمیت و نفوذ خویش می‌افزاید. نظام الهی خواستار این گسترش‌طلبی است، چرا که حاکمیت حق را در همه جا و برای همه می‌خواهد و دست‌یابی به هر کیفیت زمینه ساز اعلای کلمۀ حق و پرستش خداوند متعال را در زمین ضروری می‌داند: وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ[۲۳]؛ در مقابل دشمنان تا آنجا که توان دارید، نیروها و اسبان تربیت‌شده را آماده‌سازید تا بدین وسیله، دشمنان خود و خدا را بترسانید و غیر از اینها کسانی را که شما از آنها بی‌خبرید و فقط خدا بر آنها آگاه است و نظام کفر نیز خواهان این گسترش است که شدت عشق به دنیا، درک لذائذ مادی و تداوم آنها، و استغراق دائمی در تمتعات دنیوی، جز بدین وسیله ممکن نمی‌گردد"[۲۴].

براساس این تحلیل، گسترش‌خواهی هر کدام، موجب خواهد شد که دو نظام به طور مستمر در حوزه‌های مختلف با هم درگیر و در حال نزاع باشند. امام خمینی (ره) از یک‌سو فرمود: “تا بانک لا اله الا الله و محمد رسول الله بر تمام جهان طنین نیفکند، مبارزه هست و تا مبارزه در هر کجای جهان علیه مستکبرین هست، ما هستیم”[۲۵] و در پافشاری جبهه مقابل به مبارزه نیز فرمود: “نکته مهمی که همه باید به آن توجه کنیم و آن را اصل و اساس سیاست خود با بیگانگان قرار دهیم این است که دشمنان ما و جهان‌خواران تا کی و تا کجا ما را تحمل می‌کنند و تا چه مرزی استقلال و آزادی مارا قبول دارند. به یقین آنان مرزی جز عدول از همه هویت‌ها و ارزش‌های معنوی الهی‌مان نمی‌شناسند. به گفته قرآن کریم هرگز دست از مقابله و ستیز با شما برنمی‌دارند، مگر اینکه شما را از دینتان برگردانند[۲۶]، ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، صهیونیست‌ها و آمریکا و شوروی در تعقیبمان خواهند بود تا هویت دینی و شرافت مکتبمان را لکه‌دار نمایند”[۲۷].

بنابراین مبارزه و تنازع از طرف دو نظام کفر و ایمان تا مرز حذف و نابودی طرف مقابل و انقیاد کامل او ادامه دارد. “قرآن کریم” می‌فرماید: وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ[۲۸].

“با کافران نبرد کنید تا دیگر در زمین فتنه نشود و دین بشریت تنها از آن خدا باشد”؛ یعنی تا زمانی که قلب دنیای سرکش کفر می‌تپد، تا عصیان علیه خداوند به صورت تشکل‌یافته و سازمان‌یافته، ادامه دارد، تا فساد در پهنه زمین رواج دارد و تا فتنه و فتنه‌گری در جهان باقی است، مبارزه حق پویان برای محو تمامی مظاهر شرک، کفر، نفاق و اقامه عدل و ایمان، قطعی و اجتناب‌ناپذیر است و این یک مبارزه دائمی خواهد بود.

تکاملی‌بودن روند کلی ولایت الهی

نظام الهی و حکومت دینی، حکومتی است که سرمایه اصلی خود را در تحقق‌یافتن، مردم و پذیرش مردمی می‌داند. تاریخ حکومت‌های دینی و نظام سیاسی اسلام بر این مطلب گواه است که هر وقت مردم حکومت دینی را پذیرا شدند و دست زمامداران الهی را به بیعت یاری و تبعیت فشردند. قدرت و شکوه دین رو به فراگیری گذاشت و آنگاه که به هر دلیلی، از رهبران حقیقی دینی رویگردان شدند و حاضر به پذیرش ولایت و سرپرستی آنها نشدند، دست رهبران الهی در حکومت بسته شد و نتیجه طبیعی و منطقی آن به صورت ضعف و سستی دولت و حکومت الهی و باعث غلبه ارزش‌ها و حکومت‌های طاغوتی، مادی و نفسانی گردید. البته فرمانبری و پذیرش مردم از حکومت‌های الهی و عادلانه، تناسب مستقیم با علم و آگاهی آنان دارد؛ چنانچه در مقاطعی از تاریخ به تبع تفاوت فهم و بینش مردم، فراز و نشیب محسوس و مشخص را در پذیرش حکومت‌های الهی مشاهد می‌کنیم[۲۹].

تکامل و استقرار کامل حکومت دینی، بستگی به پیدایش کمال در ناحیه پذیرش مردمی و اجتماعی دارد و آن نیز در گرو کمال فهم و ادراک بشریت از دین خواهد بود. هرچه بشر، تاریخ را بیشتر پشت‌سر می‌گذارد، در میدان‌های جدیدتری، توفیق کسب آزمون، ارتقا دانش و آگاهی می‌یابد و این فزونی آگاهی، وی را برای پذیرش حکومت رهبران الهی، آماده و مهیا می‌سازد؛ البته هر چند که دوران غیبت امام عصر ارواحنا فداه ضعف و ناتوانی بشر را در کسب آمادگی لازم برای پذیرش ولیّ الهی، ثابت می‌کند؛ ولی از طرف دیگر دورانی است که بشریت همه راه‌های ممکن را طی خواهد نمود و در نهایت به ضعف و ناتوانی خویش، بدون راهنمایی دین و سرپرستی اولیای الهی در اداره امور واقف می‌شود و آنگاه که شعور و آگاهی بشر ارتقاء یابد، بیشترین ظرفیت پذیرش را، نسبت به ولی الهی و احکام نورانی دین پیدا خواهد کرد. بر همین اساس، حکومت امام عصر ارواحنا فداه با روند تاریخی و رو به کمال ولایت الهی، در عالی‌ترین سطح از قدرت و تعالی قرار دارد و شاید بتوان رمز اصلی آن را پیدایش عالی‌ترین سطح آگاهی و شعور بشر و در نتیجه پیدایش بیشترین امکان پیروی و پذیرش دانست[۳۰].

حاکمیت نهایی ولایت الهی

در تزاحم و تقابل دو نوع حکومت و ولایت الهی و طاغوتی، عنصر تعیین‌کننده، علم و جهل است؛ چنانچه استقرار حکومت طاغوت، مبتنی بر پذیرش مردمی است که البته این پذیرش، ریشه در جهل آنان دارد و در مقابل، حکومت الهی نیز بر پذیرشی استوار است که بر پایه علم و آگاهی بنا شده است. در گذر زمان و تداوم حرکت تاریخ، سطوح و لایه‌های علم و جهل بشر پیچیده‌تر شده و اشکال مقابله و تعارض نظام‌های الهی و طاغوتی نیز در هر مقطع تاریخی نمود پیچیده‌تری می‌یابد؛ چنانچه گاهی جهل، موجب پذیرش حکومت طاغوت می‌شود و در شکل ترس و یا به خاطر حفظ منافع فردی، بروز می‌کند و گاهی مواقع نیز در شکل پیچیده‌تر آن، جهل مرکب ظاهر می‌شود؛ یعنی به بشریت در عین اینکه نمی‌داند و توانایی ندارد، گفته می‌شود که می‌دانید و می‌توانید و به شکلی در الگوهای فهم و قدرت او تصرف نموده و بشر با خواست خود و با رغبت و رضا، حکومت ظلم و طاغوت را اختیار و انتخاب می‌کند.

از خلال افت و خیز دائمی جوامع انسانی و سیر خروج از جهل و نادانی و رسیدن به آگاهی در مورد خود، دیگران و نظام هستی، زمینه‌های پذیرش حکومت کمال مطلوب الهی که سازگار با فطرت الهی نوع بشر است، فراهم خواهد شد و خداوند در پاسخ به تقاضای بشریت، دین خود و نعمت ولی خود را بر آنان ارزانی خواهد نمود[۳۱].

منابع

پانویس

  1. «داوری جز با خداوند نیست» سوره انعام، آیه ۵۷ و سوره یوسف آیات ۴۰ و ۶۷.
  2. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی همدانی، ج۱۳، ص۱۸۳.
  3. يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ «ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کرده‌ایم پس میان مردم به درستی داوری کن» سوره ص، آیه ۲۶؛ وَأَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ «و در میان آنان بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری کن» سوره مائده، آیه ۴۹.
  4. اصل ۵۶ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران.
  5. رجوع کنید به محمدتقی مصباح یزدی، نظریه سیاسی اسلام، ج۱، ص۲۳۹ - ۲۴۳.
  6. لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ «ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه ۲۵.
  7. «زندگانی این جهان تنها بازیچه و سرگرمی است» سوره محمد، آیه ۳۶.
  8. «بالدنيا تحرز الآخرة»؛ بحار الانوار، ج۶۷، ص۶۷؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۵۵.
  9. «إِنَّ الدُّنْيَا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا... وَ مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ‏ اكْتَسَبُوا فِيهَا الرَّحْمَةَ وَ رَبِحُوا فِيهَا الْجَنَّةَ...»؛ “همانا دنیا خانه درستی است، برای کسانی که در آن درست زندگی کنند.. و دنیا تجارت‌خانه و بازار یاران خدا است که در آن، رحمت خدا را به دست می‌آورند و بهشت را سود می‌برند”؛ نهج البلاغه، فیض الاسلام، حکمت ۱۲۶. ص۱۱۳۸.
  10. فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ * وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ «پس هر کس همسنگ ذره‌ای نیکی ورزد، آن را خواهد دید * و هر کس همسنگ ذره‌ای بدی کند، آن را خواهد دید» سوره زلزال، آیه ۷-۸.
  11. فی التنزیل: كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ «شما بهترین گروهی بوده‌اید که (به عنوان سرمشق) برای مردم پدیدار شده‌اید؛ به کار پسندیده فرمان می‌دهید و از (کار) ناپسند باز می‌دارید» سوره آل عمران، آیه ۱۱۰؛ وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ «و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند که به کار شایسته فرمان می‌دهند و از کار ناشایست باز می‌دارند» سوره توبه، آیه ۷۱؛ و «قال علي (ع): قِوَامُ‏ الشَّرِيعَةِ الْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ‏ وَ النَّهْيُ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ إِقَامُ الْحُدُودِ»؛ غررالحکم و دررالکلم.
  12. امام صادق (ع) فرمود: «إِنَّ النَّبِيَّ (ص) قَالَ: مَنْ أَصْبَحَ لَايَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ‏ فَلَيْسَ‏ مِنْهُمْ‏، وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا يُنَادِي: يَا لَلْمُسْلِمِينَ، فَلَمْ يُجِبْهُ، فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ»؛ کافی، ج۲، ص۱۶۴، حدیث ۵ و امام علی (ع) قال: «اتَّقُوا اللَّهَ‏ فِي‏ عِبَادِهِ‏ وَ بِلَادِهِ فَإِنَّكُمْ مَسْئُولُونَ حَتَّى عَنِ الْبِقَاعِ وَ الْبَهَائِمِ»؛ نهج‌البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۷، ص۳۰۴ و رسول الله (ص) قال: «أَلَا كُلُّكُمْ‏ رَاعٍ‏ وَ كُلُّكُمْ‏ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ...»؛ صحیفة الرضا، ج۲، ص۱۴۵۹.
  13. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۹۲.
  14. وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ * فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: من بر آنم بشری از گلی خشک برآمده از لایی بویناک، بیافرینم؛ * پس هنگامی که او را باندام برآوردم و در او از روان خویش دمیدم، برای او به فروتنی در افتید!» سوره حجر، آیه ۲۸؛ و «امام الصادق (ع) قال: الْقَصْدُ إِلَى اللَّهِ بِالْقُلُوبِ أَبْلَغُ مِنَ الْقَصْدِ إِلَيْهِ بِالْبَدَنِ وَ حَرَكَاتُ‏ الْقُلُوبِ‏ أَبْلَغُ‏ مِنْ‏ حَرَكَاتِ‏ الْأَعْمَالِ‏»؛ مشکوة الانوار، ص۲۵۷.
  15. وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيمًا «و هر که از خداوند و فرستاده او فرمان برد بی‌گمان به رستگاری سترگی رسیده است» سوره احزاب، آیه ۷۱.
  16. أُولَئِكَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ «آنان از (سوی) پروردگارشان به رهنمودی رسیده‌اند و آنانند که رستگارند» سوره بقره، آیه ۵.
  17. وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا «و اما آنان که نیکبخت شده‌اند در بهشتند» سوره هود، آیه ۱۰۸.
  18. خداوند در حدیث قدسی می‌فرماید: «مَا تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبْدٌ بِشَيْ‏ءٍ أَحَبَّ‏ إِلَيَ‏ مِمَّا افْتَرَضْتُ‏ عَلَيْهِ‏...»؛ اصول کافی، ج۲، ص۳۵۲.
  19. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۹۷.
  20. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی، ج۷، ص۱۶۲-۱۶۳.
  21. مطهری، مرتضی، مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی جامعه و تاریخ، ص۲۳۰.
  22. «خداوند سرور مؤمنان است که آنان را به سوی روشنایی از تیرگی‌ها بیرون می‌برد اما سروران کافران، طاغوت‌هایند که آنها را از روشنایی به سوی تیرگی‌ها بیرون می‌کشانند» سوره بقره، آیه ۲۵۷.
  23. «و آنچه در توان دارید از نیرو و اسبان آماده در برابر آنان فراهم سازید که بدان دشمن خداوند و دشمن خود را به هراس می‌افکنید؛ و نیز جز آنها کسانی دیگر را که شما نمی‌شناسید (اما) خداوند آنان را می‌شناسد» سوره انفال، آیه ۶۰.
  24. حکومت جهانی، محور گسترش با محو انقلاب اسلامی، ص۲۰۶-۲۰۷.
  25. صحیفه نور، ج۱۱، ص۲۶۵.
  26. وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا «و (این کافران) پیاپی با شما جنگ می‌کنند تا اگر بتوانند شما را از دینتان بازگردانند» سوره بقره، آیه ۲۱۷.
  27. صحیفه نور، ج۲۰، ص۲۲۷.
  28. «و با آنان نبرد کنید تا آشوبی بر جا نماند و دین، یکجا از آن خداوند باشد» سوره انفال، آیه ۳۹.
  29. پذیرش، حکومت رسول الله (ص)، عدم تمکین به حکومت امیرالمؤمنین (ع)، بازگشت به امیرالمؤمنین، پس از چشیدن طعم حکومت سه خلیفه، تن‌دادن به حکومت معاویه و یزید و شانه خالی‌کردن مردم از حکومت امام حسن مجتبی (ع) و... و بالاخره روی‌آوردن مردم به دین و حکومت دینی و استقرار نظام اسلامی در ایران.
  30. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۱۰۴.
  31. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۱۰۵.