نبرد تبلیغاتی معاویه
حیلهگری معاویه در نبرد تبلیغاتی
شرح نهج البلاغة- به نقل از نقیب ابو جعفر-: معاویه در پی [تحریک و] به لغزش افکندن علی (ع) بود، خاطرات بد را به یاد او میآورْد تا شاید او از حال ابو بکر و عمر که حق [خلافت] او را غصب کرده بودند، چیزی گوید [و بدینسان، رسوا شود]. پس همواره با نامه پراکندن و پیک فرستادن، بر آن بود که غافلگیرش کند تا وی در نامهای یا با پیکی، آنچه را از ابو بکر و عمر در دل دارد، آشکار سازد و آنگاه معاویه، نزد مردم شام، آن را دستاویزی به زیان علی (ع) سازد و به دیگر گناهان وی، به زعم خویش، که در باور آن مردم نشانده بود، بیفزاید. همو بود که نزد شامیان، علی (ع) را فرومایه جلوه داده بود، بدین ادعا که او در قتل عثمان دست داشته و کشندگانش را یاری کرده، طلحه و زبیر را کشته و عایشه را به اسارت افکنده و خون مردم بصره را بر زمین ریخته است. اکنون یک دستاویز باقی مانده بود: این که به شامیان بقبولانَد علی (ع) از ابو بکر و عمر، بیزاری میجوید و آن دو را ستمپیشه و سرپیچنده از فرمان پیامبر خدا در امر خلافت میداند و بر این باور است که آن دو زورمندانه به خلافت چنگ زدند و آن را غاصبانه از وی ربودند. این بلای بزرگ، هم به انگیزه تباه ساختن اندیشه شامیان برای دشمنی با امام (ع) و هم به نیتِ برانگیختن مردم عراق بر وی بود؛ همانان که سپاهیان و همرازان و یاران او به شمار میرفتند؛ چرا که ایشان، جز اندکی شیعه خاص، به پیشوایی عمر و ابو بکر نیز قائل بودند.
آنگاه که معاویه آن نامه را با ابو مسلم خولانی همراه کرد، در اندیشه بود که علی (ع) را به خشم آورَد و در تنگنا افکنَد و ناگزیرش سازد که پس از خواندنِ عبارتهای وی در یادکردِ ابو بکر و این که او را برترینِ مسلمانان شمرده، پاسخی بنگارد که در بردارنده طعنی به ابو بکر باشد. اما پاسخ امام (ع) پیچ و تابدار و دو پهلو بود؛ نه آشکارا آنان را ستمورز خواند و نه از بیگناهیشان دم زد. گاه برای ایشان رحمتطلبید و گاه فرمود: "آن دو به حق من دست یازیدند و من، آن را به ایشان وا نهادم". آنگاه، عمرو بن عاص، معاویه را اندرز داد که نامهای دیگر، سازگار با نامه نخست، بنگارد تا در آن، علی (ع) را بر انگیزانند و خوار شمارند و چنان به خشم اندازند که وی کلامی بنگارد و آن دو، همان کلام را دستاویزی برای زشت نمودنِ چهره او و فرومایه شمردنِ آیینش سازند. عمرو به معاویه گفت: علی مردی شتابورز و بی پرواست. پس هر چیز را همانند ستایش ابو بکر و عمر که امید میورزی او را به سخن برانگیزد، بنویس. معاویه نامهای نوشت. نخست قصد داشت آن را با ابو الدرداء همراه کند؛ لکن سرانجام آن را با ابو امامه باهِلی روان ساخت؛ همو که از جمله صحابیان پیامبر (ص) بود. متن آن نامه چنین است: از بنده خدا، معاویة بن ابی سفیان، به علی بن ابی طالب. اما بعد؛ همانا خداوند متعال، محمد را به پیامبری خویش برگزید و او را به ابلاغ وحی و شریعت، ممتاز فرمود. با او مردم را از کوری نجات بخشید و از گمراهی به هدایت کشید. سپس وی را رستگار و ستوده، به پیشگاه خود برگرفت؛ همو را که دین را ابلاغ کرده، شرک را از میان برده، و آتش فریبگری را فرو نشانده بود. پس خدایش پاداش نیک دهاد و نعمتها و دهشهای خویش را در حقش دو چندان کناد! آنگاه، خداوند سبحان، یارانی به او عطا فرمود که او را یاری و یاوری و پشتیبانی کردند و مصداق فرموده سبحان شدند: "بر کافران سختگیرنده و میان خود، مهر ورزنده"[۱]. برترینِ این یاران و بلند پایهترینشان نزد خدا و مسلمانان، خلیفه اول بود که امت را وحدت بخشید، دعوت توحیدی را سامان داد و با مرتدان به نبرد برخاست. از پی او، خلیفه دوم بود که اسلام را پیروزی بخشید و سرزمینهایی را به روی آن گشود و سرِ مشرکان را فرود آورد. پس از وی، خلیفه مظلوم سوم بود که اسلام را دامنه داد و کلمه حق را به این سو و آن سو گسترد. آنگاه که اسلام، قرار و استقرار یافت، تو بر آن تاختی و غائلهها برانگیختی و حیلهها پروراندی و پنهان و آشکار با آن در آویختی و توطئهها چیدی و با آن دشمنیها پراکندی. آن دم که دین خدا تو را به یاریطلبید، از یاریاش فرو نشستی و آن زمان که از تو خواست تا پیش از فروپاشی، آن را دریابی، رهایش ساختی. باری، گرفتاری مسلمانان به تو یکی و دو تا نبوده است.
تو بودی که به ابو بکر حسد ورزیدی و با او در پیچیدی و تباه کردنش را عزم کردی. در خانه خویش نشستی و گروهی از مردم را به گمراهه کشاندی تا در بیعت با او درنگ ورزیدند. از آن پس، جانشینی عمر را نیز ناخوشایند داشتی و بر او حسد بُردی و دوران خلافتش را دراز شمردی، به قتل او خرسند گشتی و در سوگش شادمانی خود را آشکار کردی تا آنکه برای قتل فرزند او که قاتل پدرش را کشته بود، چاره اندیشیدی. هیچ کس بیش از تو بر عمو زادهات عثمان حسد نورزید. زشتکاریهایش را پراکندی و نیککرداریهایش را فرو پوشاندی. [نخست] دینشناسی و سپس دینداری و رفتار و خردش را به طعن گرفتی و یاران و پیروان نادان خویش را ضد او بر انگیختی تا او را فرا چشم تو کشتند و تو نه به زبان و نه به دست، به دفاع از او برنخاستی. تو به این هر سه، ستم راندی و در بیعت با هر یک، درنگ ورزیدی تا آن دم که به قهر و غلبه، همانند شتری با بینی مهار شده، تو را به سوی وی کشاندند. اکنون به طلب خلافت برخاستهای و کشندگان عثمان، وفاداران و دوستان و پیرامونیان تو گشتهاند. و این است رهاورد آرزوهای نَفْسها و گمگشتیهای شهوتها. پس، از سرسختی دست بردار و بیهودهگری را وا گذار و کشندگان عثمان را به ما بسپار و دیگر بار، کار خلافت را میان مسلمانان به شورا بگذار تا بر هر که خدا از او خشنود است، اتفاق کنند. تو را پیمانی بر گردن ما نیست و نه سزاوارِ آن هستی که از تو فرمان بَریم و نه سزاوار آنی که جلب خشنودی تو نماییم. برای تو و یارانت، نزد من، چیزی جز شمشیر چیزی نیست. سوگند به آنکه جز او خدایی نیست، کشندگان عثمان را، هر جا و هرگونه باشند، خواهم یافت تا آنکه ایشان را بکشم یا جانم به خدا پیوندد. و اما این که همواره پیشینه خویش در اسلام و جهادهایت را منتگذارانه به رخ میکشی، من در کلام خداوند سبحان چنین یافتهام: "از این که اسلام آوردهاند، بر تو منت میگذارند. بگو: برای اسلامتان بر من منت مگذارید؛ بلکه خدا بدان سبب که شما را به ایمان راه نموده، بر شما منت مینهد، اگر راست میگویید"[۲]. اگر در حال خویش بنگری، آن را این گونه مییابی که پرمنتترینِ انسانها بر خدا به خاطر عملت هستی. پس آنجا که منت نهادن بر مستمندِ نیازخواه، پاداش صدقه را از میان میبَرَد، منت گذاردن بر خدا پاداش جهاد را تباه میسازد و آن را مصداق این آیه میکند: "سنگی است صاف که روی آن، خاکی نشسته باشد؛ ناگاه بارانی تند فرو بارَد و آن سنگ را همچنان کشتناپذیر باقی گذارَد. چنین کسان از آنچه کردهاند، سودی نمیبرند، که خدا کافران را هدایت نمیکند"[۳].
آنگاه که این نامه همراه ابو امامه باهِلی به علی (ع) رسید، وی با او همان گونه سخن گفت که با ابو مسلم خولانی گفته بود؛ و این پاسخ را [که خواهد آمد] با وی روانه ساخت. معاویه، عبارت "شتر یا حیوان نَر بینی مهار شده" را در همین نامه به کار برد، نه در نامهای که با ابو مسلم روانه کرده بود. در آن نامه، نه عبارت مزبور، بلکه این عبارت بود: "بر خلفا حسد ورزیدی و به ایشان ستم راندی. این را از چپ نگریستن و دشنامگویی و آه سرد کشیدن و درنگت در بیعت با خلفا دریافتیم". البته بسیاری از افراد، این دو نامه را از یکدیگر باز نمیشناسند و آنچه میانشان شهرت دارد، همان نامه ابو مسلم است و این عبارت را از آنِ همان میشمارند؛ لکن عبارت مزبور در نامه [همراهِ] ابو امامه آمده است. آیا نمینگری که این عبارت در پاسخ این نامه، باز آمده؛ و اگر در نامه [همراهِ] ابو مسلم بود، در پاسخِ همان باز میآمد؟[۴].[۵]
پاسخهای هوشمندانه امام (ع)
امام علی (ع)- از نامه او به معاویه؛ و این نامه از نیکوترین نامههاست-: اما بعد؛ نامهات به من رسید که در آن، یاد کردهای که خداوند، محمد (ص) را برای [ابلاغ] دین خود برگزید و او را با کسانی که خود نیروشان بخشیده بود، نیرومند ساخت. همانا روزگار، شگفتْ چیزی از تو را بر ما پنهان کرده بود؛ چه از نعمتی که خداوند ارزانیمان فرموده و نیز از موهبتی که با وجود پیامبرمان بر ما نهاده، با ما سخن آغاز کردهای. این کار تو همانند آن است که کسی خرما به هَجَر فرستد (/ زیره به کرمان بَرَد) یا شاگردی نوآموز، استاد تیر اندازیاش را به مبارزه فراخوانَد. آنگاه، پنداشتهای که برترینِ مردم در اسلام، فلان و فلان هستند. سخنی گفتهای که اگر یکسره درست باشد، تو را از آن هیچ بهرهای نیست؛ و اگر نادرست باشد، تو را از آن زیانی نیست. تو را چه رسد که چه کسی برتر است و چه کسی فروتر، یا کدام کس سیاستمدار است و کدام سیاستشده؟! آزادشدگان و فرزندانِ آنها را چه رسد که میان نخستین مهاجران فرق نهند و مراتب ایشان را تعیین کنند و رتبههایشان را نشان دهند؟ هیهات! آن تیر که از جنس تیرهای دیگر نبود، آواز برآورْد [و خود را شناساند] و آن کس که خود محکوم بود، در این داستان، شروع به داوری نمود. ای آدمی! چرا بر جای خود نمینشینی و ضعف و کوتهدستی خود را در نمییابی و در رتبه واپسین که برایت تقدیر گشته، قرار نمیگیری؟ تو را چه زیان از شکستِ مغلوب یا پیروزی ظفرمند؟ تو در [بیابان] سرگردانی رهپیمایی و از راه راست، رویگردان! آیا نمیبینی- هر چند نمیخواهم برای تو بگویم، ولی برآنم هر یک که نعمت خدا را بر زبان برانم- گروهی از مهاجران و انصار، در راه خدا شهید شدند و هر یک را [در پیشگاه پروردگار] فضیلتی است؛ تا آنگاه که شهید ما (حمزه) به شهادت رسید و "سید الشهداء (سرور شهیدان)" خوانده شد و پیامبر خدا به هنگام نماز گزاردن بر وی، به هفتاد تکبیر ممتازش ساخت؟ آیا نمیبینی گروهی، دستانشان در راه خدا قطع شد و هر یک را [در پیشگاه پروردگار] فضیلتی است؛ تا آنگاه که آنچه درباره ایشان رخ داد، برای یکی از ما (جعفر بن ابی طالب) صورت پذیرفت و او "بسیار پرنده در باغ بهشت" و نیز "دارنده دو بال" خوانده شد؟ اگر خداوند خودستایی را نهی نفرموده بود، [این] یاد آورنده فضیلتهای فراوانی را یادآور میشد که دلهای مؤمنان با آنها آشناست و گوشهای شنوایان آنها را ناخوش نمیدارد. پس از کسی که شکارِ دنیا درماندهاش ساخته، سخن مگو. ما (اهل بیت) پروردگانِ خداییم و دیگر مردم، پروردگانِ ما هستند. سرافرازی دیرین و برتری همیشگی ما بر خاندان تو، مانع نشد که با شما در آمیزیم. پس چنان که شیوه همتایان است، از شما زن گرفتیم و به شما زن دادیم، گرچه در آن جایگاه نبودید.
و چگونه شما همتای مایید، در حالی که از ماست پیامبر (ص) و از شماست تکذیب کننده (ابو جهل)؛ از ماست شیر خدا (حمزه) و از شماست شیرِ سوگندها (عتبة بن ربیعه، جد تو)؛ از مایند سرورانِ جوانان بهشتی (حسن و حسین) و از شمایند کودکان آتش (فرزندانِ عُقبَة بن ابی مُعیط)؛ از ماست برترینِ زنانِ جهانیان (فاطمه) و از شماست آن زن هیزمکش (ام جمیل، خواهر ابو سفیان و همسر ابو لهب). [چنین است] در بسیاری از آنچه ما را به سود است و شما را به زیان! اسلامِ ما را همگان [دیده و] شنیدهاند و پاکی ما در دوران جاهلیتِ [مردم] ما انکار کردنی نیست. کتاب خدا در این فرمایش وی- سبحانه و تعالی- همه آنچه را از ما پراکنده گشته، برایمان گرد آورده است: "در کتاب خدا، بعضی از خویشاوندان از بعضِ دیگر سزاوارترند"[۶]؛ و نیز این سخن خداوند بلند پایه: "سزاوارترینِ مردم [در انتساب] به ابراهیم، همانا کسانی هستند که از او پیروی کردند و [نیز] این پیامبر و آنان که ایمان آوردند. و خداوند، یار مؤمنان است"[۷]. پس ما، هم به دلیل خویشاوندی [با پیامبر (ص)] برتریم و هم به سبب اطاعت [از وی]. در روز سقیفه [نیز] آنگاه که مهاجران [به انتساب] به پیامبر خدا استدلال کردند، بر انصار چیره شدند. پس اگر با این انتساب پیروزی تحقق مییابد، حق از آنِ ماست نه شما؛ و اگر پیروزی با چیزی جز آن ثابت میشود، پس انصار بر ادعای خود باقیاند [حال آنکه چنین نشد و مهاجران غلبه یافتند]. پنداشتهای که من بر همه خلفا حسد ورزیده و به ایشان ستم راندهام! اگر چنین باشد، جنایتی بر تو نرفته تا پوزشخواهی از تو روا باشد: و آن، عیبی است که ننگش از تو دور است. و گفتی که من همانند شترِ بینی مهار شده، کشانده میشدمتا بیعت کنم. خدای را سوگند، خواستی مرا نکوهش کنی، اما ستایش کردی؛ خواستی مرا رسوا سازی، اما خود رسوا شدی. مسلمان را عیبی نیست که مظلوم گردد، مادام که در دینش به شک و در یقینش به تردید دچار نشود. این، آن دلیلِ من است که تو مخاطبش نبودی؛ لکن قدری از آن را که ذکرش مناسب افتاد، برای تو بیان کردم. آنگاه، از کار من و عثمان یاد کردهای. به دلیل خویشاوندی تو با او، رواست که در این باب، پاسخ بشنوی. پس انصاف دِه کدامیک از ما، با او بیشتر دشمنی ورزیدیم و دیگران را به راههای کشتن او رهنمون شدیم: آن کس که یاری خود را به عثمان پیشکش کرد، اما وی را باز نشانید و باز داشت؛ یا آنکه عثمان از او یاری خواست، ولی او سستی کرد و [اسبابِ] مرگ را برای او فراهم آورد تا مقدرات او فرا رسید؟ به خدا سوگند، چنین نیست [که تو وانمود میکنی]. "همانا خداوند آگاه است از حال کسانی که شما را [از جهاد] باز میدارند و به همکیشان خویش میگویند: به سوی ما بیایید؛ و خود، جز زمانی اندک، در نبرد حاضر نمیشوند"[۸]. من بر آن نیستم که به دلیل نکوهیدنِ عثمان بر بدعتهایش، پوزش بجویم. اگر رهنمایی و هدایت من در حق او، گناه به شمار میرود، پس چه بسا سرزنش شدهای که هیچ گناهی ندارد: و گاه بُوَد که اندرزگو خود، در معرض بدگمانی است. من تنها در پی اصلاح هستم، به قدر توان خویش. توفیقم فقط به یاری خداست، بر او تکیه میکنم و به سویش باز میگردم. و گفتی که برای من و یاورانم نزد تو جز شمشیر نیست. راستی را که پس از گریستن، مرا به خنده وا داشتی! چه هنگامی دیدهای که فرزندان عبد المطلب از دشمنان روی گردانند و از شمشیرها ترسانده شوند؟ پس: اندکی به درنگ فراخوان تا حَمَل[۹] به میدان آید! و آنکه در جستجوی اویی، زود باشد که تو را بجوید و آنچه دور میپنداری، به تو روی آوَرَد. من در میانه سپاهی از مهاجران و انصار و نیکو پیروانِ ایشان به سوی تو میشتابم؛ همانان که سخت پُرشمارند و غبارشان پراکنده؛ جامه مرگ را در بر کردهاند و دوستداشتنیترین دیدار برایشان دیدار با پروردگار خویشاست؛ و با ایشاناند فرزندانِ رزمندگان بدر و شمشیرهای بنی هاشم که خود میدانی چگونه فرود آمدند بر برادرت (حنظلة بن ابی سفیان)، داییات (ولید بن عَتَبه)، جدت (عَتَبة بن رَبیعه)، و خویشاوندانت. "و آن [عذاب] از ستمگران دور نیست"[۱۰][۱۱].
اهداف معاویه از نبرد تبلیغاتی و حکمتِ پاسخهای امام
اندیشیدن در نامههای تبادل شده میان امام (ع) و معاویه در گیر و دار نبرد تبلیغاتی و جسارتورزیها و بیشرمیهای مندرج در پاسخهای معاویه، پژوهنده را به این پرسش وا میدارد که: چرا امام (ع) باب مکاتبه را گشود و با فردی همچون معاویه به تبادلِ نامه پرداخت؟ آیا رواتر نبود که امام (ع) پاسخ دادن به معاویه را فرو بگذارد تا از این بیحرمتی و ناسزاگویی در امان مانَد؟
ابن ابی الحدید، پس از نقل بخشی از نامههای تبادل شده میان امام (ع) و معاویه، مینویسد: از رویدادهای بس شگفت و تکاندهنده روزگار- گر چه شگفتیها و غرایب روزگار، فراواناند- آن است که کار علی (ع) بدان جا کشد که معاویه همانند و همسنگ او به شمار رود و با یکدیگر به مکاتبه و پاسخدهی برخیزند و در خطاب به طرف مقابل، یکسان به حساب آیند و علی (ع) به او کلمهای نگوید، مگر آنکه معاویه همانندش، بلکه بسی سختتر از آن را پاسخ دهد. ای کاش محمد (ص) این صحنه را گواه بود تا نه از روی خبر، بلکه آشکارا بنگرد دعوتی که وی بر پا داشت و سختترین مشقتها را برای آن تحمل کرد و در حراست از آن، با بیمهای رنجآور مواجه شد و برای استوارسازی حکومتش، شمشیر برکشید و پایههایش را استحکام بخشید و آفاق را از آن بیاکنْد، اکنون بی کم و کاست، در چنگ دشمنانش افتاده بود؛ همانان که به گاه آغاز این دعوت، او را دروغگو شمردند و آنگاه که مردم را به آن فرا خوانْد، از وطنش بیرونش راندند و چهرهاش را خونین کردند و عمو و خاندانش را کشتند؛ گویی که او برای آنان میکوشید [و این همه زحمت را به جان میخرید] تا ایشان آسوده باشند، همان سان که ابوسفیان در روزگار عثمان گفته بود، آن دم که از کنار مزار حمزه گذشت و آن را لگدکوب کرد و گفت: ای ابو عُماره! آنچه برایش با شمشیر، یکدیگر را مینواختیم، امروز در دست پسر بچههای ما افتاده و با آن بازی میکنند! آنگاه، کار بدان جا کشید که معاویه به علی (ع) فخر بفروشد، آن گونه که همانندان و برابران میفروشند! آن دم که مادِر (نمادِ بُخل)، [حاتمِ] طایی را به بخلورزی ننگ نهد و باقِل (نمادِ ناتوانی در گفتار)، قُس (نمادِ بلاغت) را به سستی در گفتار سرزنش کند؛ و ستاره [کم نورِ] سُها به خورشید طعنه زند که: "تو پنهانی!" و تیرگی [شب] به صبح گوید که: "تو رنگ پریدهای!" و زمین از سرِ سفاهت به آسمان فخر بفروشد و سنگریزهها و صخرهها به شهابها تفاخر ورزند. [باری! آن دم که چنین میشود] پس ایمرگ به دیدارم بیا، که [دیگر] زندگی نکوهیده است و ای جان من! با من وقار ورز که روزگار تو سرِ هزل دارد!
آنگاه، دیگر بار، به امیر مؤمنان عرض میکنم که کاش میدانستم چرا باب مکاتبه و پاسخدهی را میان خود و معاویه گشود! و اگر ضرورت، به چنین رویدادی انجامید، چرا در نامهنگاریاش به او، به اندرز کفایت نکرد، بی آنکه از افتخارشماری و فخرفروشی دم زند! و اگر از این دو نیز گریزی نبود، چرا به همین دو اکتفا نورزید، بی آنکه از مطلبی دیگر سخن گوید که به جدال و پاسخگویی متقابل و بلکه سختتر از آن بینجامد: ﴿وَلَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذَلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾[۱۲]... شاید در آن هنگام، برای وی مصلحتی آشکار بوده که امروز از ما پنهان است. و خدای را امری است که آن را به انجام خواهد رسانید[۱۳]. حقیقت به همین گفتار پایانی ابن ابی الحدید باز میگردد که وی به نحو احتمال بیان کرده است. بیتردید، امام (ع) بدون حکمت در میدان این نبرد تبلیغاتی پای ننهاد. اگر بخواهیم حکمت مکاتبات امام (ع) را دریابیم، باید نخست نوع اهدافی را که معاویه از برانگیختن نبرد تبلیغاتی در برابرِ امام (ع) جستجو میکرد، بشناسیم[۱۴].
اهداف معاویه
پیش از پرداختن به بیان اهداف معاویه از این نبرد تبلیغاتی، بایسته است اشاره ورزیم که در آن روزگار، نامههای سیاسی از مهمترین ابزارهای نبرد روانی و تبلیغاتی به شمار میرفتهاند. در آن دوره، رسانههای تبلیغی در دو چیز خلاصه میشدند: سخنرانیهای عمومی و نامهها. طبیعی است که نامهها بیش از سخنرانیها، کارکردِ تبلیغاتی داشتهاند. بسا که بتوانیم تأثیر تبلیغاتی نامهها در آن روزگار را با کارکردِ روزنامهنگاری در دوران کنونی یکسان بدانیم. معاویه، پیش از آغاز درگیری مستقیم نظامی با امام (ع)، جنگ تبلیغاتی فراگیری را برابرِ او برانگیخت. به استناد پایههای شیوه سیاسی وی، هدف او از این نبرد، آن بود که زمینه اجتماعی را برای درگیری مستقیم نظامی آماده سازد، چنان که در این جنگ، دو روش سخنرانی و نامهنگاری را همزمان به کار گرفت. در ورای این نبرد تبلیغاتی، چنین اهدافی پی گرفته میشد:
- بر بستن اتهامِ قتل عثمان به امام (ع): بخش گستردهای از نامههای معاویه به امام (ع)، گرد همین موضوع میچرخد. انگیزههای رویکرد معاویه به سهیم شمردنِ امام (ع) در قتل عثمان، از طرفی آن بود که شایستگی امام (ع) برای عهدهدار شدن خلافت را به طعن گیرد و از دیگر طرف، این که به بهانه خونخواهی عثمان، زمینه مناسب را برای درگیری مستقیم نظامی با امام (ع) فراهم آورَد و از همین رهگذر، فضای دلخواه را برای دستیابی خودِ معاویه به قدرت، مهیا سازد. بسیارند آن دسته از سندهای تاریخی که درستی این ادعا را گواهی میدهند. معاویه، این سیاست شیطانی را آشکارا، حتی پیش از کشته شدن عثمان، پیش گرفت، آنگاه که در یاری وی درنگ ورزید. این پدیده آنگاه کاملًا آشکار شد که عثمان اصرار ورزید معاویه نیرویی برای حمایت از وی رویاروی آشوبگران گسیل دارد؛ اما معاویه از پشتیبانی او سر باز زد. در این حال بود که عثمان، آشکارا به وی گفت: تو میخواهی من کشته شوم و سپس خود را خونخواه من بشماری[۱۵].
- وا داشتن امام (ع) به بدگویی از خلفا: معاویه نیک میدانست که علی (ع) خود را نخستین پیشوا پس از پیامبر (ص) میداند و بر آن است که در ماجرای خلافت، بر وی ستم رفته و از همین رو به مقاومت روی آورده است و مادام که همسرش فاطمه زهرا (س)، پاره تنِ پیامبر (ص) زنده بود، از بیعت با ابو بکر، سر باز زد. لکن امام (ع) صلاح نمیدید که این رأی را آشکار کند؛ زیرا به پراکندگی امت اسلام میانجامید و به نظام سیاسی مسلمانان آسیب میزد. در این رویکرد، یکی از هدفهای معاویه در نبرد تبلیغاتیاش آن بود که امام (ع) را به بدگویی از دو خلیفه نخست وا دارد تا آن را دستاویزی سازد برای این که وی را در پیشگاه افکار عمومی به حصار افکنَد و در تنگنایش اندازد و میان یاران و پیروانش تفرقه پراکنَد. ابوجعفر نقیب در این باره گفته است: معاویه در پی [تحریک و] به لغزش افکندن علی (ع) بود و خاطرات غمانگیزی را بر او یادآور میشد تا شاید درباره ابوبکر و عمر و غصب حق او توسط آن دو، چیزی بر زبان بیاورد [که معاویه از آن بهره جوید]. پس همواره با نامه پراکندن و پیک فرستادن، بر آن بود که غافلگیرش کند تا وی در نامهای یا با پیکی، آنچه را از ابو بکر و عمر در دل دارد، آشکار سازد و آنگاه معاویه، نزد مردم شام، آن را دستاویزی به زیان علی (ع) سازد.... این بلای بزرگ، هم به انگیزه تباه ساختن اندیشه شامیان برای دشمنی با امام (ع) و هم به نیتِ برانگیختنِ مردم عراق ضد وی بود؛ همانان که سپاهیان و همرازان و یاران او به شمار میرفتند؛ چرا که ایشان، جز اندکی شیعه خاص، به پیشوایی عمر و ابو بکر نیز قائل بودند[۱۶].
- طعن زدن به فراگیری بیعت امت با امام (ع): از مقدمه این فصل، آشکار شد که یکی از نقاط قوت برجسته در آغاز حکومت امام (ع)، گستردگی دامنه بیعت عموم مردم با وی بود؛ چرا که هیچ یک از خلفای پیشین را چنین بیعت فراگیری دست نداده بود. معاویه بر آن بود که از رهگذر نبرد تبلیغاتی، به این نقطه قوت و دستاورد، آسیب رسانَد و چنین وانمود کند که پیمان نسپردن شامیان با امام (ع)، نشاندهنده مشروع نبودن خلافت اوست.
- خدشه وارد ساختن به قداست امام (ع)، نزد عواطف عمومی: معاویه کاملًا آگاه بود که علی (ع) از پشتوانهای پُربَها و پیشینهای روشن در دینداری بهرهمند است و از این رو، نمیتواند با او رویارویی کند، مگر آنکه قداستش را نزد افکار عمومی در هم کوبد و حریمش را در پیشگاه عواطف مردم بشکند؛ آن هم از طریق کاری تبلیغاتی و انبوه با کارگزاری عناصر گمراهکننده و فریبکار! نامهنگاریهای وی با امام (ع) نیز تنها گامی در همین مسیر بود که بعداً با دشنامدهی به امام (ع) بر منابر، در هم پیوست[۱۷].
حکمت پاسخهای امام (ع) به معاویه
اینک میپرسیم: اگر امام (ع) در این نبرد تبلیغاتی عقب مینشست، چه میشد؟ اگر- همان گونه که ابن ابی الحدید پنداشته- وی باب نامهنگاری با معاویه را نمیگشود، چه رخ میداد؟ اگر در همین سطح، گفتار و نقشههای معاویه را نادیده میگرفت و بی پاسخ مینهاد، چه پیش میآمد؟ آیا مثلًا معاویه سکوت میگزید و از نبرد تبلیغاتی ویرانگر بر ضد امام (ع) دست میکشید؟ شک نیست که پیش گرفتنِ سیاستِ سکوت فرا روی امواج شکننده تبلیغاتی معاویه، به زیان امام (ع) میانجامید؛ زیرا سکوت وی به منزله تأیید همه تهمتهای معاویه بود. سادهانگاری است اگر بپنداریم چنانچه امام (ع) باب مکاتبه با معاویه را نمیگشود، معاویه جنگ تبلیغاتی ضد امام (ع) را نمیآغازید یا از ادامه آن روی میگرداند. به عکس و بیتردید، اگر امام (ع) سکوت میگزید، دامنه این جنگ گستردهتر و شعلههایش برافروختهتر میشد. نامهها و پاسخهای امام (ع) نه تنها معاویه را در تبلیغ حیلهگرانهاش بر ضد امام (ع) ناکام کرد، بلکه به سندی تاریخی در اثبات حقانیت امام (ع) تبدیل شد. از این رهگذر، وی اندیشهها را تابناک ساخت و مردم را بصیرت و هوشیاری بخشید، به نیکوترین شیوه از خویش دفاع کرد، حجت را بر معاویه و هواداران فریبخوردهاش تمام کرد و برای تاریخ و آیندگان، سندی حاوی گزارش رخدادها میان خود و معاویه بر جای نهاد. او با این کار، جانب احتیاط را نگاه داشت؛ زیرا اجازه نداد معاویه هر گونه میخواهد، اهداف خویش از جنگ تبلیغاتی را پی گیرد[۱۸].
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ فتح، آیه ۲۹.
- ↑ حجرات، آیه ۱۷.
- ↑ بقره، آیه ۲۴۶.
- ↑ شرح نهج البلاغة، ج ۱۵، ص ۱۸۴.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۴۰۱-۴۱۸.
- ↑ انفال، آیه ۷۵.
- ↑ آل عمران، آیه ۶۸.
- ↑ احزاب، آیه ۱۸.
- ↑ این مَثَل، کنایه از شجاعت و رزمآوری است. (م)
- ↑ هود، آیه ۸۳.
- ↑ «الإمام علی (ع)- مِن کتابٍ لَهُ إلی مُعاوِیةَ جَواباً، وهُوَ مِن مَحاسِنِ الکتُبِ-: أما بَعدُ؛ فَقَد أتانی کتابُک تَذکرُ فیهِ اصطِفاءَ اللهِ مُحَمداً (ص) لِدینِهِ وتَأییدَهُ إیاهُ بِمَن أیدَهُ مِن أصحابِهِ، فَلَقَد خَبأَ لَنَا الدهرُ مِنک عَجَباً، إذ طَفِقتَ تَخبِرُنا بِبَلاءِ اللهِ تَعالی عِندَنا ونِعمَتِهِ عَلَینا فی نَبِینا، فَکنتَ فی ذلِک کناقِلِ التمرِ إلَی هَجَرَ أو داعی مُسَددِهِ إلَی النضالِ. وزَعَمتَ أن أفضَلَ الناسِ فِی الإِسلامِ فُلانٌ وفُلانٌ، فَذَکرتَ أمراً إن تَم اعتَزَلَک کلهُ، وإن نَقَصَ لَم یلحَقک ثَلمُهُ. وما أنتَ وَالفاضِلَ والمَفضولَ، وَالسائِسَ وَالمَسوسَ؟ وما لِلطلَقاءِ وأبناءِ الطلَقاءِ والتمییزَ بَینَ المُهاجِرینَ الأَولینَ، وتَرتیبَ دَرَجاتِهِم، وتَعریفَ طَبَقاتِهِم. هَیهاتَ لَقَد حَن قِدحٌ لَیسَ مِنها، وطَفِقَ یحکمُ فیها مَن عَلَیهِ الحُکمُ لَها. ألا تَربَعُ- أیهَا الإِنسانُ- عَلی ظَلعِک، وتَعرِفُ قُصورَ ذَرعِک؟ وتَتَأَخرُ حَیثُ أخرَک القَدَرُ؟ فَما عَلَیک غَلَبَةُ المَغلوبِ ولا ظَفَرُ الظافِرِ، وإنک لَذَهابُ فِی التیهِ، رَواغٌ عَنِ القَصدِ. ألا تَری- غَیرَ مُخبِرٍ لَک ولکن بِنِعمَةِ اللهِ احدثُ- أن قَوماً استُشهِدوا فی سَبیلِ اللهِ تَعالی مِنَ المُهاجِرینَ وَالأَنصارِ- ولِکل فَضلٌ- حَتی إذَا استُشهِدَ شَهیدُنا قیلَ: سَیدُ الشهَداءِ، وخَصهُ رَسولُ اللهِ (ص) بِسَبعینَ»
- ↑ «و به آنهایی که مشرکان به جای خداوند (به پرستش) میخوانند دشنام ندهید تا آنان (نیز) از سر دشمنی به نادانی خداوند را دشنام ندهند؛ بدینسان ما کردار هر امتی را (در دیدشان) آراستهایم سپس بازگشتشان به سوی پروردگارشان است آنگاه آنان را از آنچه انجام میدادهاند آگاه میگرداند» سوره انعام، آیه ۱۰۸.
- ↑ شرح نهج البلاغة، ج ۱۶، ص ۱۳۶.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۴۰۱-۴۱۸.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۱۷۵.
- ↑ شرح نهج البلاغة، ج ۱۵، ص ۱۸۴.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۴۰۱-۴۱۸.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۴۰۱-۴۱۸.