بازگشت از صفین
آغاز برانگیخته شدن اعتراض
- امام علی (ع)- آنگاه که مردی از یارانش به او گفت: ما را از داوری نهی و سپس به آن امر کردی؛ و ما ندانستیم کدامیک صواب است-: این [حیرتْ] کیفر کسی است که آنچه را بر آن پیمان بسته، ترک کند. هَلا! به خدا سوگند، اگر آنگاه که [به ادامه نبرد] فرمانتان دادم، شما را به کاری ناخوشایند وا میداشتم که خداوند، خیرتان را در آن نهاده بود- تا اگر استقامت میورزیدید، شما را هدایت مینمودم و اگر به راه کج میرفتید، راستتان میکردم و اگر سر بر میتافتید، ناچارتان میساختم- و این شیوه، استوارتر بود. اما با چه کس و با اطمینان به کدام کس؟ میخواهم [درد را] با شما درمان کنم، اما شما، خود دردِ منید؛ همانند کسی که بخواهد با نوک خاری، خاری را بیرون کند و میداند که خار به خار میل دارد. بار خدایا! پزشکانِ این درد بیدرمان از علاج ملول شدهاند و آنان که میخواهند از چاهی ژرف با طنابها آب برگیرند، درمانده گشتهاند. کجایند مردمی که به اسلام، فرا خوانده شدند و آن را پذیرفتند؛ قرآن را خواندند و استوار ساختند؛ به جهاد، برانگیخته شدند و با شوق به حرکت درآمدند، همچون شوق ماده شتری که مشتاقانه به سوی فرزندانش میرود؛ و شمشیرها را از غلافها بر میکشیدند و فوج فوج و صف به صف به اطراف زمین میتاختند؛ برخی جان میدادند و برخی تن میرهانیدند. نه از زنده ماندنِ زندگان شاد بودند و نه در مرگ مردگان، نیازمند تسلیت. دیدگانشان از گریه به سپیدی نشسته، شکمهاشان از روزهداری لاغر گشته، لبشان از [فراوانی] دعا خشکیده، رنگشان از شب زندهداری زرد شده، و بر چهرههاشان گَردِ خشوع نشسته بود. آنان، برادران من بودند که رفتند. پس سزاوار است که تشنه [دیدار] ایشان باشیم و از دوریشان دستِ [حسرت] به دندان بگزیم. همانا شیطان راههایش را برایتان هموار میکند و میخواهد پیاپی گره از رشته دینتان بگلسد و به جای همدلی، کارتان را به پراکندگی کشانَد و از پراکندگیتان آشوب و فتنه برانگیزد. پس، از وسوسهها و افسونهایش روی گردانید و از کسی که نصیحت را به شما هدیه میکند، اندرز پذیرید و آن را آویزه [گوش] جانهایتان سازید[۱][۲].
وارد شدن به کوفه و آغاز فتنهای دیگر
- تاریخ الطبری- به نقل از عمارة بن ربیعه، در توصیف یاران امام (ع)-: همراه علی (ع) به صِفین درآمدند، حال آنکه دوستانه به هم مهر میورزیدند، و [از صِفین] بازگشتند، در حالی که دشمنانه بر هم خشم میگرفتند. هنوز درون اردوگاه خود در صِفین بودند که [ماجرای] داوری میانشان پراکندگی پدید آورد و سراسرِ راه را در حالی بازآمدند که به هم میتاختند ودشنام میدادند و با تازیانه به جان هم افتاده بودند. خوارج میگفتند: "ای دشمنان خدا! در کار خدای عز و جل سازش ورزیدید و تن به داوری دادید" و دیگران میگفتند: "شما از امام ما جدا شدید و جماعتمان را پراکندید".
آنگاه که علی (ع) به کوفه درآمد، ایشان با وی درنیآمدند و به [روستای] "حَروراء" رفتند. دوازده هزار تن از ایشان بدان درآمدند و منادی آنان ندا در داد: فرمانده جنگ، شَبَث بن رِبْعی تَمیمی است و امام جماعت، عبد الله بن کواء یشکری؛ و پس از پیروزی، کار به شورا برگزار میشود و بیعت، از آنِ خدای عز و جل است؛ و [در میان ما] امر به معروف و نهی از منکر [جریان خواهد داشت]... چون علی (ع) به کوفه درآمد و خوارج از وی جدا شدند، شیعیان نزد او پایدار مانده، گفتند: بر عهده ما بیعتی دیگر باره است. با هر که تو دوستی ورزی، دوستیم و با هر که دشمن باشی، دشمنیم. خوارج گفتند: شما و شامیان، همانند اسبانِ مسابقه، به سوی کفر سبقت گرفتید. شامیان بر سرِ هر کار خوشایند و ناخوشایند خود، با معاویه پیمان بستند و شما نیز با علی بیعت کردید، بر این پایه که دوستارِ دوست او و دشمن با دشمن او باشید. پس زیاد بن نضر به ایشان گفت: به خدا سوگند، علی هرگز دست خویش را به بیعت نگشود و ما با وی بیعت نکردیم، مگر بر پایه کتاب خدای عز و جل و سنت پیامبر او؛ اما آنگاه که شما با وی به مخالفت برخاستید، شیعیانش نزدش آمدند و گفتند: ما دوستار آن کسیم که تو با وی دوستی و دشمن آن کسیم که تو با وی دشمنی. ما نیز چنین هستیم و علی بر حق و هدایت است؛ و هر که با وی مخالفت ورزد، گمراه و گمراهکننده است[۳][۴].
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ «الإمام علی (ع)- لَما قالَ لَهُ رَجُلٌ مِن أصحابِهِ: نَهَیتَنا عَنِ الحُکومَةِ، ثُم أمَرتَنا بِها، فَلَم نَدرِ أی الأَمرَینِ أرشَدُ؟ -: هذا جَزاءُ مَن تَرَک العُقدَةَ! أما وَاللهِ لَو أنی حینَ أمَرتُکم بِهِ حَمَلتُکم عَلَی المَکروهِ الذی یجعَلُ اللهُ فیهِ خَیراً، فَإِنِ استَقَمتُم هَدَیتُکم، وإنِ اعوَجَجتُم قَومتُکم، وإن أبَیتُم تَدارَکتُکم- لَکانَتِ الوُثقی. ولکن بِمَن، وإلی مَن؟ اریدُ أن اداوِی بِکم وأنتُم دائی؛ کناقِشِ الشوکةِ بِالشوکةِ وهُوَ یعلَمُ أن ضَلعَها مَعَها! اللهُم قَد مَلت أطِباءُ هذَا الداءِ الدوِی، وکلتِ النزَعَةُ بِأشطانِ الرکی! أینَ القَومُ الذینَ دُعوا إلَی الإِسلامِ فَقَبِلوهُ، وقَرَؤُوا القُرآنَ فَأَحکموهُ، وهِیجوا إلَی الجِهادِ فَوَلِهوا وَلَهَ اللقاحِ إلی أولادِها، وسَلَبُوا السیوفَ أغمادَها، وأخَذوا بِأَطرافِ الأَرضِ زَحفاً زَحفاً، وصَفاً صَفاً. بَعضٌ هَلَک، وبَعضٌ نَجا. لا یبَشرونَ بِالأَحیاءِ، ولا یعَزونَ عَنِ المَوتی. مُرْهُ العُیونِ مِنَ البُکاءِ، خُمصُ البُطونِ مِنَ الصیامِ، ذُبلُ الشفاهِ مِنَ الدعاءِ، صُفرُ الأَلوانِ مِنَ السهَرِ، عَلی وُجوهِهِم غَبَرَةُ الخاشِعینَ. اولئِک إخوانِی الذاهِبونَ. فَحَق لَنا أن نَظمَأَ إلَیهِم، ونَعَض الأَیدِی عَلی فِراقِهِم. إن الشیطانَ یسَنی لَکم طُرُقَهُ، ویریدُ أن یحُل دینَکم عُقدَةً عُقدَةً، ویعطِیکم بِالجَماعَةِ الفُرقَةَ، وبِالفُرقَةِ الفِتنَةَ، فَاصدِفوا عَن نَزَغاتِهِ ونَفَثاتِهِ، وَاقبَلُوا النصیحَةَ مِمن أهداها إلَیهِم، وَاعقِلوها عَلی أنفُسِکم» (نهج البلاغة، خطبه ۱۲۱).
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۴۵۸.
- ↑ تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۶۳ و ۶۴.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۴۵۸.