وفای به عهد در معارف و سیره نبوی

مقدمه

مهم‌ترین سرمایه جامعه، اعتماد افراد آن به یکدیگر است که جامعه را از پراکندگی پشتوانه بیرون آورده، افراد آن را همچون دانه‌های زنجیر به هم می‌پیوندد، اعتماد به هم، فعالیت‌های هماهنگی اجتماعی و همکاری در سطح وسیع و عهد و پیمان، تأکیدی بر حفظ این همبستگی و اعتماد به هم است[۱].

وفای به عهد در قرآن

در قرآن کریم بر لزوم عمل به تعهدات فردی و اجتماعی تأکید شده است. در سوره اسراء آمده است: ﴿وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولًا[۲]. همچنین در قرآن کریم خداوند بر ردّ امانات امر نموده و آن را موعظه‌ای حسنه نامیده است: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا[۳]. و نیز قرآن یکی از نشانه‌های مؤمنان را وفای به عهد شمرده است: ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ[۴].[۵]

وفای به عهد در کلام و سیره پیامبر

در روایات اسلامی بر رعایت عهد و پیمان تأکید شده است. در حدیثی از امام باقر (ع) نقل شده است: "سه چیز است که خداوند به هیچ کس اجازه مخالفت نداده است: ادای امانت به برّ یا فاجر، وفای به عهد به برّ یا فاجر و نیکی به پدر و مادر، نیکوکار باشد یا بدکار"[۶].

در سیره پیامبر اسلام (ص) موارد زیادی از رعایت عهد و پیمان را می‌توان یافت. حتی در بسیاری از این موارد عهد و پیمان با غیرمسلمانان به صورت جدی رعایت شده است. هنگام فتح مکه آن حضرت عهد نموده و اعلام کردند هر کس از مشرکان مکه در منزل خویش بماند یا وارد مسجدالحرام شود یا در خانه عثمان وارد شود، در امان خواهد بود. هنگام فتح مکه و غلبه مسلمانان پیامبر بر قول خویش پایبند مانده و از آنان که درگذشته به آزار و اذیت پیامبر اسلام (ص) و اصحاب وی پرداخته بودند و در جنگ‌های بدر و احد خون بسیاری از مسلمانان را ریخته بودند درگذشت و آنان را با آغوش باز به اسلام پذیرفت و با آنان با مهربانی و عطوفت رفتار کرد. حتی هنگامی که مهلت چهار ماه مشرکان پایان می‌یافت، آن حضرت به فرمان الهی تا هنگامی که مشرکانی که بر عهد و پیمانشان باقی مانده بودند، به آنها تعرض نکرده و بر عهد خویش باقی ماند: ﴿إِلَّا الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ[۷].[۸]

پیامبر اکرم (ص) در سخنی، نقض پیمان را نشانه بی‌دینی می‌داند و می‌فرماید: «لَا دِينَ لِمَنْ لَا عَهْدَ لَهُ»[۹]. همچنین می‌فرمود: "برای من شش چیز را ضمانت کنید تا من بهشت را برایتان ضمانت کنم. وقتی سخن می‌گویید، راست بگویید. چون وعده می‌دهید، وفا کنید، چون می‌خواهند، امانتی به دستتان بسپارند، رد مکنید و..."[۱۰]. از ایشان نقل شده که فرمود: "کسی که حرمت پیمان را نگاه ندارد، دین درستی ندارد"[۱۱].

حضرت پیمان‌شکنی را از نشانه‌های منافق می‌شمارد و می‌فرماید: "سه چیز در هر که باشد، منافق است، هر چند روزه بدارد، نماز بخواند، حج و عمره بگزارد و بگوید من مسلمانم: آنکه چون حرفی می‌زند، دروغ بگوید، چون وعده می‌دهد، وفا نکند و چون امانت می‌گیرد، خیانت کند"[۱۲] و در جایی دیگر می‌فرماید: «إِنَّ خِيَارَ عِبَادِ اللَّهِ الْمُوفُونَ الْمُطِيِّبُونَ‌»[۱۳].

قریش، پیش از بعثت، پیامبر (ص) را امین می‌نامیدند[۱۴]. راستگویی، امانتداری و خوش خلقی رسول خدا (ص) که زبانزد همگان شده ‌بود، به گوش خدیجه (س) نیز رسید و همین ویژگی باعث شد که او فردی را نزد آن حضرت بفرستد و به ایشان، تجارت به شام را پیشنهاد کند[۱۵].

پیامبرگرامی اسلام (ص) برای وفای به عهد اهمیت بسیاری قائل بود. ایشان در هر حالی به پیمانی که با دوست و دشمن می‌بست، پای‌بند بود و تا زمانی که طرف مقابل نقض عهد نمی‌کرد، بر تعهد خویش استوار بود. نمونه‌هایی از وفای پیامبراسلام به پیمان‌ها گویای این مدعاست:

  1. عمار یاسر می‌گوید: من گوسفندان خودمان را می‌چرانیدم و محمد (ص) نیز شبانی می‌کرد. روزی به وی گفتم: من در «فجّ» چراگاه خوبی سراغ دارم؛ حاضری فردا به آنجا برویم؟ فرمود: بله. صبح که آمدم، دیدم محمد (ص) پیش از من آمده، ولی گوسفندانش را به چراگاه نبرده است. پرسیدم: پس چرا ایستاده‌ای؟ فرمود: من با توعهد کردم که گوسفندانمان را با هم بچرانیم. دوست نداشتم خلاف وعده عمل کنم و گوسفندانم را پیش از تو بچرانم[۱۶].
  2. ماه ذی‌قعده بود که پیامبر تصمیم گرفت به قصد عمره راهی مکه شود. از دیگر مسلمانان نیز دعوت کرد تا همراه او باشند. رسول خدا (ص) با جمعی که همراه او بودند، به سوی مکه حرکت کرد. در میانه راه به آن حضرت خبر دادند قریشیان از حرکت شما خبردار شده‌اند، خود را برای جنگ آماده کرده و در ذی‌طوی مستقر شده‌اند. آنان سوگند یاد کرده‌اند که نگذارند شما وارد مکه شوید. از آنجا که پیامبر اکرم (ص) برای جنگ حرکت نکرده بود و قصد عمره داشت، با آنها مذاکره کرد و بین آنها و پیامبر معاهده‌ای بسته شد که به «صلح حدیبیه» معروف گشت. در این معاهده، پیامبر متعهد اموری شد از جمله: هر فردی از افراد قریش اگر بدون اذن بزرگ‌تر خود از مکه فرار کند و اسلام بیاورد و به مسلمانان بپیوندد، محمد باید او را به سوی قریش باز گرداند، ولی اگر فردی از مسلمانان به سوی قریش بگریزد، قریش موظف نیست او را به مسلمانان تحویل دهد. در همان وقت که پیامبر اکرم (ص) با سهیل، نماینده قریش پیمان می‌بست، ابوجندل، فرزند سهیل که مسلمان شده بود، ولی در زنجیر پدر مشرکش اسیر بود، از مکه فرار کرد و به مسلمان‌ها پیوست. سهیل گفت: ای محمد! این اولین مورد وفای به پیمان است. اگر می‌خواهی صلح برقرار باشد، باید او را به ما برگردانی. پیامبر هم پذیرفت. سهیل گریبان فرزندش را گرفت و به طرف مکه برد. ابوجندل با لحنی تضرع‌آمیز فریاد زد: ای مسلمانان! آیا شما اجازه می‌دهید مرا به سوی مشرکان برگردانند و دوباره گرفتار چنگال آنها گردم؟ پیامبر اکرم (ص) فرمود: ای ابوجندل! صبر کن. خداوند برای تو و امثال تو گشایشی خواهد کرد. ما با آنها پیمانی بسته‌ایم و نمی‌توانیم عهد و پیمان خود را بشکنیم[۱۷]. در این پیمان پیامبر با مشرکان عهد کرده بودند که در سال‌های آتی که برای عمره به مکه می‌آیند بیش از سه روز در مکه نمانند. بر این اساس در عمرة القضاء در سال بعد، پس از پایان موعد به مسلمانان اعلام کردند که تا شب هیچ کس در مکه نماند[۱۸].
  3. امام صادق (ع) فرمود: "روزی رسول خدا (ص) با مردی قرار گذاشت که در کنار صخره معینی در انتظارش بماند تا او برگردد؛ پس حرارت شدید آفتاب باعث رنج بروی پیامبر (ص) در کنار آن صخره شد و یاران پیامبر به ایشان گفتند: "چه می‌شود اگر به سایه بروی؟" پیامبر خدا (ص) فرمود: "میعادگاه ما در همین نقطه است؛ من اینجا منتظر خواهم ماند و اگر نیامد، خلف وعده از او سرزده است"[۱۹].
  4. پیامبر اکرم (ص) پس از بازگشت از حجه الوداع، بیمار شد. با این حال، میان مردم ظاهر می‌شد. روزی ایشان در حالی که دستاری به سر بسته بود و از سمت راست به علی (ع) و از سمت چپ به فضل تکیه داده بود، به مسجد آمد و بالای منبر نشست. رسول الله (ص) نخست زبان به حمد و ثنای الهی گشود و پس از آن فرمود: ای مردم! نزدیک است که از میان شما بروم. به هر کس که وعده‌ای داده‌ام و وفا نکرده‌ام، بیاید و یادآوری کند تا به آن عمل کنم و هر کس از من طلبی دارد، مرا آگاه سازد. مردی از میان جمعیت برخاست و گفت: ای پیامبر خدا! من ازدواج کرده‌ام. به من وعده داده بودی یکصد و بیست درهم به من بدهی. پیامبر اکرم (ص) به فضل اشاره کرد که این وجه را بپردازد و از منبر پایین آمد[۲۰].[۲۱]

پیامبر (ص) پیمان‌های زیادی با افراد و طوایف گوناگون می‌بست که بعضی از آنها بسیار مهم و دارای اثرات بزرگی بودند؛ مانند دو پیمان "عقبه" که باعث شد شالوده حکومت اسلامی شکل بگیرد. این پیمان‌ها که به روابط مسلمانان با مردم مدینه مربوط می‌شد، سرانجام به هجرت مسلمانان و تدوین قانون اساسی انجامید. رسول خدا (ص) در پای‌بندی به عهد و وفاداری از همه مردم جدی‌تر و برتر بود و هرگز خلاف پیمان عمل نکرد. امام علی (ع) در توصیف آن حضرت (ص) می‌فرماید: "رسول خدا (ص)) از همه مردم به آنچه تعهد کرده بود، وفادارتر بود"[۲۲]؛

سیره مدیریتی پیامبر (ص) بر پای‌بندی به پیمان استوار بود و آن حضرت (ص) هرگز خلاف آن عمل نکرد؛ چنانکه در "عمرة القضا" طبق پیمانی که بسته بود، عمل کرد و قدمی از آن تجاوز نکرد[۲۳].

مورخان و مفسران می‌گویند: از اموری که در صدر اسلام سبب شد، گروه‌های زیادی اسلام را بپذیرند، پای‌بندی مسلمانان به عهد و پیمانشان و مراعات سوگندهایشان بود[۲۴]. پیامبر (ص) پیش از همه به دستورهای الهی عمل می‌کرد و به اصحاب خود نیز چنین توصیه می‌فرمود[۲۵].

قاضی عیاض به اسناد خود از ابو الحمساء چنین نقل کرده است: پیش از بعثت با پیامبر معامله‌ای کردم و مقداری از آن باقی ماند. با حضرت در مکان وی قرار گذاشتم تا آن را تحویل دهم، اما قرار خود را فراموش کردم تا آن‌که پس از سه روز به خاطرم آمد، پس به مکان وی رفتم حضرت را در آنجا دیدم. به من فرمود: ای جوان! مرا سخت به زحمت انداخته و در محظور قرار داده‌ای که سه روز است در اینجا منتظر توام[۲۶].

داستان دیگری از سیره آن حضرت از امام صادق (ع) نقل شده است: «روزی رسول خدا با مردی قرار گذاشت که در کنار صخره معینی در انتظار آن مرد بماند تا وی برگردد. شدت گرمی آفتاب رسول خدا را در آن مکان رنج می‌داد، اصحاب گفتند: چه می‌شود که به سایه منتقل شوید؟ حضرت فرمود: وعده‌گاه ما همین‌جاست و اگر نیامد خلف وعده از جانب او خواهد بود»[۲۷]. شاید اگر پیامبر از زیر گرمای سوزان آفتاب به سایه می‌رفت، خلف وعده صدق نمی‌کرد، اما برای اینکه حضرت اهمیت وفای به عهد را برای اصحاب خود آموزش دهد، از جای خود تکان نخورد و گرمای آفتاب را تحمل کرد تا به صورت کامل وفای به عهد کرده باشد.

همچنین در حدیث نبوی آمده است: اگر به فرزندانتان وعده دادید باید به وعده خود وفا کنید؛ زیرا آنها فکر می‌کنند که شما آنها را روزی می‌دهید[۲۸].[۲۹]

پیامبر اعظم (ص) در آخرین روزهای زندگی خویش، بار دیگر این پیام الهی و انسان ساز را به مردم گوشزد کرد. روزی حضرت در حالی که زیر بغلش را گرفته بودند، وارد مسجد شد و به مردم فرمود: «وقت آن رسیده است که من از میان شما غایب گردم. اگر به کسی وعده‌ای داده ام، آماده ام انجام دهم و هر کس از من‌طلبی دارد، بگوید تا بپردازم». در این هنگام مردی عرض کرد: یا رسول الله! چند روز پیش به من وعده دادید که اگر ازدواج کنم، مبلغی را به من کمک کنید. پیامبر به فضل بن عباس دستور داد مبلغ مورد نظر را پرداخت کند. سپس از منبر پایین آمد و به خانه رفت[۳۰].

رسول الله (ص) درباره وفای به عهد فرموده است: «الْمُسْلِمُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ فِيمَا اُحِلَّ»؛ «مسلمانان به شروط حلال و روای خود پایبندند»[۳۱]. حضرت در سخنی، نقض پیمان را نشانه بی‌دینی می‌داند و می‌فرماید: «لَا دِينَ لِمَنْ لَا عَهْدَ لَهُ‌»؛ «کسی که پیمان‌شکن باشد، دین ندارد»[۳۲]. وفای به عهد و پیمان باید چون خون در رگ‌های مسلمان جاری باشد. پیامبر رحمت در نخستین گام پس از تشکیل حکومت، با بهره‌برداری از اهمیت خاص عهد و پیمان در آن زمان، قراردادهایی را میان گروه‌های قدرتمند مدینه برقرار کرد و جان و مال مسلمانان را از دستبرد مخالفان در امان نگه داشت. سنّت پای بندی به عهد و پیمان از همان اوان جوانی در نهاد رسول الله (ص) دیده می‌شد. وی که بیست سال بیشتر نداشت، در حرکت جوان‌مردانه و ستم‌ناپذیری به نام حلف الفضول شرکت کرد.

گفته‌اند مردی از بنی زبید در ماه ذی قعده وارد مکه شد و کالایی داشت. عاص بن وائل سهمی آن کالا را خرید، ولی بهای آن را نپرداخت. کار به مشاجره کشید. مرد زبیدی که نمی‌توانست حق خود را بگیرد، به ناچار بالای کوه ابوقبیس رفت و دادخواهی کرد و آزادگان قریش را به دفاع از ستم دیده و جلوگیری از ستم عاص فرا خواند. وی گفت: ای مردان قریش! به داد ستم دیده‌ای برسید که کالایش را در مکه به ستم گرفته‌اند و دور از طایفه و کسان خویش است. حرمت، خاص کسی است که حرمت نگه دارد و کسی که جامه خیانت پوشیده است، حرمت ندارد. بنی هاشم، بنی‌مطلب، بنی‌عبد مناف، بنی زهره بن کلاب، بنی تیم بن مره و بنی حارث بن فهد در خانه عبدالله بن جدعان یتمی گرد آمدند و پیمان بستند که هر ستم‌دیده‌ای را یاری کنند و در گرفتن حق ستم‌دیدگان هم‌داستان باشند و اجازه ندهند در مکه بر هیچ کس ستم رود[۳۳]. از پیامبر اکرم (ص) روایت شده است که پس از مهاجرت به مدینه فرمود: «در خانه عبدالله بن جدعان در پیمانی حضور یافتم که اگر در اسلام هم مرا به مانند آن دعوت کنند، اجابت می‌کنم و اسلام جز استحکام، چیزی بر آن نیفزوده است».[۳۴].

همچنین ایشان درباره این پیمان می‌فرمود: «من حاضر نیستم پیمان خود را بشکنم، اگرچه در مقابل آن، گران‌بهاترین نعمت را در اختیار من قرار دهند». رسول گرامی اسلام می‌فرمود: "برای من شش چیز را ضمانت کنید تا بهشت را برایتان ضمانت کنم: وقتی سخن می‌گویید، راست بگویید. چون وعده می‌دهید، وفا کنید. چون می‌خواهند امانتی به دستتان بسپارند، رد مکنید" و...[۳۵].

آن رسول ارجمند، پیمان‌شکنی را از نشانه‌های منافق شمرده است: سه چیز در هرکه باشد، منافق است، هرچند روزه بدارد، نماز بخواند، حج و عمره بگذارد و بگوید من مسلمانم: آنکه چون حرفی می‌زند، دروغ بگوید، چون وعده می‌دهد، وفا نکند و چون امانت می‌گیرد، خیانت کند[۳۶]. از سوی دیگر می‌فرماید: «إِنَّ خِيَارَ عِبَادَ اللَّهِ الْمُوفُونَ الْمُطِيبُونَ‌»؛ «بهترین بندگان خدا کسانی هستند که به وعده وفا می‌کنند و عطر به کار می‌برند»[۳۷].[۳۸]

لوازم پایبندی به پیمان

برای اینکه بتوان به عهد و پیمان، پای‌بند بود و از عهده این مهم به درستی بر آمد، باید لوازم آن را شناخت و درصدد عمل کردن هر چه بیشتر و بهتر به آن بود؛ از لوازم پای‌بندی به عهد و پیمان می‌توان به این موارد اشاره کرد: راستگویی؛ همسویی سخن و عمل؛ نفی خیانت و بی‌وفایی.

راستگویی

پیامبر (ص) هنگام اعزام معاذ بن جبل به یمن به او فرمودند: "من به تو سفارش می‌کنم که تقوا را پیشه خود سازی، راستگو باشی، به عهدت وفا کنی، در ادای امانت کوتاهی نکنی، از خیانت کردن بپرهیزی و..."[۳۹].

مسلماً انسان دروغگو نمی‌تواند به وعده اش عمل کند؛ زیرا از لوازم پای‌بندی به عهد و پیمان، راستگویی است. در روایات اسلامی بر راست‌گویی بسیار تأکید شده است و مردم نیز از دروغ و دروغ‌گویی به شدت نهی شده‌اند و احادیث فراوانی در این باره نقل شده است که پرداختن به آن، هدف این نوشتار نیست و تنها به نقل چند روایت درباره راست‌گویی اکتفا می‌شود.

رسول خدا (ص) فرموده‌اند: "نشانه شخص صادق، چهار چیز است: به راستی سخن می‌گوید؛ به بیم و نوید الهی ایمان دارد؛ به عهد و پیمان خویش وفادار است و از حیله و خیانت پرهیز می‌کند[۴۰]. همچنین می‌فرمود: "سه چیز است که در هر انسانی باشد، او دورو و دو چهره است؛ اگر چه روزه بدارد و نماز بخواند و حج و عمره به جا آورد و بگوید من مسلمانم؛ نخست، کسی که وقتی سخن گفت، دروغ بگوید و آن گاه که وعده داد، عهد خود را بشکند و زمانی که به وی اعتماد و امانتی به او سپرده شد، خیانت کند"[۴۱]. همچنین فرموده است: "بر شما باد که از دروغ بپرهیزید؛ زیرا دروغ، خواه جدی یا شوخی، کاری نادرست و ناسازگار با ایمان است. انسان نباید به کودک خویش وعده بدهد و آن گاه به آن وفا نکند. بی‌گمان، دروغ، انسان را به بدکاری و بدکاری انسان را به سوی آتش سوزان دوزخ می‌کشد و بی‌گمان، راستی، انسان را به نیکوکاری و نیکوکاری انسان را به سوی بهشت پر طراوات و زیبای خدا راهنمایی می‌کند"[۴۲].

با دقت در این احادیث متوجه می‌شویم که راست گویی و وفای به عهد در کنار هم آمده‌اند که این مسئله نشان دهنده اهمیت این موضوع است و نیز اینکه این دو، مکمل یکدیگرند. در حدیث اخیر، اهمیت وفای به عهد تا حدی دانسته شده که افراد حتی از خلف وعده به کودک هم منع شده‌اند و این، بیانگر اهمیت والای وفای به عهد و پیمان در اسلام است.

از آفت‌های زبان، دادن وعده دروغ است؛ زبان در وعده دادن، درنگ نمی‌کند و بسا که آدمی به وعده خود وفا نکند و خلف وعده شود که خلف وعده از نشانه‌های نفاق شمرده شده است. پیامبر (ص) فرموده است: "وعده دادن[۴۳] نوعی وام است" و نیز فرموده‌اند: "وعده، نوعی بخشش است"[۴۴][۴۵].

همسویی سخن و عمل

از لوازم اصلی مدیریت بر قلوب، هم‌سویی سخن و عمل و پرهیز از دوگانگی قول و فعل است. رسول خدا (ص) که نیکوترین نمونه برای تأسی است چنان بود که هرگز مردم را به چیزی دعوت نکرد؛ مگر آنکه خود بدان عمل کرده بود و آنها را از چیزی نهی نکرد، جز آنکه خود از آن دوری کرده بود. تربیت یافتگان سیره آن حضرت نیز چنین بوده‌اند[۴۶]. رسول خدا (ص) فرموده است: «مَنْ‌ كانَ‌ يُؤْمِنُ‌ بِاللَّهِ‌ وَ الْيَوْمِ‌ الْآخِرِ فَلْيَفِ‌ إِذَا وَعَد»[۴۷]؛ هر که به خدا و روز قیامت ایمان دارد، باید به وعده اش وفا کند. خداوند متعال در نکوهش و تهدید کسانی که سخن و کردارشان یکی نیست و وعده می‌دهند و عمل نمی‌کنند، می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ[۴۸].

گاهی انسان از ابتدا که وعده می‌دهد و سخن می‌گوید، بنای عمل نکردن را دارد که این، نفاق است؛ اما گاهی نمی‌تواند به آنچه گفته و وعده داده است، عمل کند که این، نتیجه ضعف اراده و سستی همت و البته از اخلاق مذموم و منافی با سعادت انسان شمرده شده است. پس، انسان عاقل باید پیش از وعده دادن توان خود را بسنجد و ببیند که آیا از عهده آن عمل بر می‌آید یا خیر؛ و وعده‌ای دهد که بتواند به آن عمل کند و با این عمل خود، خدا و بندگانش را خشنود سازد[۴۹].

بی‌وفایی و عهدشکنی

لازمه پای‌بندی به عهد و پیمان آن است که خیانت و بی‌وفایی، در افراد وجود داشته باشد و لازمه عمل به سنت رسول خدا (ص) نیز همین است. خیانت و بی‌وفایی از نظر هر کسی مذموم و مطرود است و هیچ انسانی آن را تأیید نمی‌کند، هرچند که کمترین بهره از انسانیت را داشته باشد؛ اما با وجود این، وقتی پای هوا و هوس پیش آید و منافع بر مصالح، مقدم و قدرت‌طلبی بر حقیقت جویی چیره می‌شود، انسان با زیر پا گذاشتن ندای فطرت و وجدان؛ خیانت، فریب و بی‌وفایی را توجیه می‌کند و تا انسان به پست‌ترین مراتب سقوط نکند، چنین نمی‌کند[۵۰].

در قرآن مجید، در قسمتی از آیه ۱۳ سوره مائده درباره نکوهش پیمان شکنی چنین آمده است: ﴿فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِيثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً...[۵۱]. همان‌گونه که وفای به عهد باعث قدرت، شوکت و پیشرفت است، پیمان‌شکنی سبب ضعف، ناتوانی و نابودی است[۵۲]. بی‌وفایی و پیمان‌شکنی هم نوعی خیانت است که سبب نابودی افراد و ملت‌ها می‌شود.

آن نظام و سازمانی که به قراردادها، پیمان‌ها و وعده‌های خود پای‌بند نیست، به سوی هلاکت سیر می‌کند؛ احمد بن حنبل نقل کرده است که رسول خدا (ص) فرمود: "مردم هرگز هلاک نمی‌شوند؛ مگر آن که به خیانت و پیمان‌شکنی بپردازند"[۵۳]. نمونه آن عهدشکنی یهود بنی قینقاع و بنی نضیر و سرنوشت آنهاست. پیامبر (ص) سخت به عهد و پیمان‌ها پای‌بند بودند و در این باره به اصحاب و یاران خود تأکید و توصیه و با پیمان شکنان - به ویژه زمانی که پای مصالح عمومی جامعه در میان بود - به شدت بر افراد خشمگین شدند؛ برای نمونه، در ادامه به سرنوشت یهود بنی قینقاع می‌پردازیم[۵۴].

پیمان‌شکنی یهود بنی‌ قینقاع و سرنوشت آنها

وفا به پیمان تا هنگامی است که طرف مقابل نیز به عهد و پیمان وفادار باشد. در سوره توبه خداوند به همین خصلت مشرکان اشاره می‌کند: ﴿وَإِنْ نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ[۵۵]. نمونه آن را می‌توان در رفتار یهود بنی قریظه یافت که به رغم عهد و پیمان با پیامبر اسلام به همکاری با مشرکان مکه پرداخته بودند و با نقض پیمان خویش موجب خشم مسلمانان و جهاد با آنان گردید[۵۶].[۵۷]

پیامبر (ص) برای اینکه جلوی خراب‌کاری یهود و تحریکات دشمنان اسلام را در مدینه بگیرد، با آنها قراردادی بست که بنا به گفته مورخان، محکم‌ترین پایه پیشرفت آیین اسلام با همین قرارداد شکل گرفت. رسول خدا (ص) این قرارداد را برای مهاجر و انصار تدوین فرمود که در آن، پیمانی هم با یهود بست و آنها را در دین خود آزاد گذارد و اموالشان را محترم دانسته، شرایطی برای آنها مقرر فرمود[۵۸]؛ ولی یهود بنی قینقاع، نخستین دسته‌ای بودند که پیمان خود با مسلمانان را شکستند و سبب شدند تا مسلمانان در صدد جنگ با آنها برآیند. نقل شده است، روزی یکی از یهودیان بی‌قیقناع در بازار بنی قینقاع به همسر یکی از انصار اهانت کرد و یکی از مسلمانان که شاهد این گستاخی بود، مرد یهودی را کشت. یهودیان بنی قینقاع نیز به آن مسلمان حمله کردند و وی را کشتند[۵۹]. این کار باعث حمله نظامی پیامبر (ص) علیه یهودیان بنی قینقاع شد و یهود بنی قینقاع که تاب جنگ نداشتند، به قلعه‌های خویش پناهنده شدند و پیغمبر (ص) اطراف خانه‌های ایشان را محاصره کرد. این محاصره، پانزده روز طول کشید و بنی قینقاع به تنگ آمدند و به ناچار تسلیم شدند. سرانجام، یهودیان از خانه و زندگی خود دست کشیده، به "أذرعات" شام رفتند و مسلمانان، مالک خانه و زندگی آنها شدند و غنیمت بسیاری به دست آوردند[۶۰].[۶۱]

خیانت و پیمان‌شکنی یهود بنی‌نضیر و سرنوشت آنها

یهودیان بنی نضیر با رسول خدا (ص) پیمان دوستی داشتند و آنان به رسول خدا (ص) قول همه‌گونه کمکی را داده بودند؛ ولی هنگامی که آن حضرت در محله آنها پشت دیوار یکی از خانه‌های ایشان به انتظار کمک ایشان نشسته بود، با هم خلوت کردند و برای قتل پیامبر (ص) نقشه کشیدند؛ ولی خداوند متعال با وحی، رسول خود را از توطئه ایشان آگاه کرد. نبی خدا (ص) نیز توطئه بنی‌نضیر را به اصحابش، اطلاع و دستور داد که برای جنگ با آنها آماده شوند. سپس ابن ام‌مکتوم را در مدینه به جای خود نهاد و در ماه ربیع الاول به قصد جنگ با ایشان، حرکت و با همراهان خود قلعه‌های ایشان را محاصره کرد. آنها شش روز در محاصره بودند و سرانجام برای رسول اکرم (ص) پیغام دادند که ما حاضریم از این سرزمین برویم، به شرط اینکه آن حضرت اجازه دهند که آنها جز اسلحه، هر چه اثاث دارند و هر آن چه را که شترانشان قدرت حمل آنها را دارند، با خود ببرند؛ پیامبر اسلام (ص) این پیشنهاد را پذیرفت و آنها هر چه می‌توانستند، بر شتران خود بار کردند و از قلعه‌ها بیرون آمدند و فقط دو نفر از ایشان به نام‌های یامین بن عمیر و ابوسعد بن وهب، نزد رسول خدا (ص) آمدند و مسلمان شدند و با این کار، جان و مال خود را حفظ کردند و در مدینه ماندند[۶۲]. پیامبر (ص) فرموده‌اند: "منافق، سه نشانه دارد: چون سخن گوید، دروغ می‌گوید؛ چون به او اعتماد شود، خیانت و چون وعده دهد، بی‌وفایی می‌کند"[۶۳].[۶۴]

پرسش مستقیم

منابع

پانویس

  1. بختیاری، زهرا، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۶۷۶.
  2. «و به پیمان وفا کنید که از پیمان خواهند پرسید» سوره اسراء، آیه ۳۴.
  3. «خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحب آنها باز گردانید و چون میان مردم داوری می‌کنید با دادگری داوری کنید؛ بی‌گمان خداوند به کاری نیک اندرزتان می‌دهد؛ به راستی خداوند شنوایی بیناست» سوره نساء، آیه ۵۸.
  4. «و آنان که سپرده‌های نزد خویش و پیمان خود را پاس می‌دارند» سوره مؤمنون، آیه ۸.
  5. بهروز لک، غلام رضا، مقاله «اصول حاکم بر سیره اخلاقی سیاسی پیامبر اسلام»، سیره سیاسی پیامبر اعظم ص ۷۳؛ اسحاقی، سید حسین، مروارید نبوت ص ۷۱.
  6. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، تحقیق و تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری (تهران، دارالکتب الاسلامی، چاپ چهارم، ۱۳۷۲)، ج۲، ص۱۶۲.
  7. «...جز کسانی که با آنها در کنار مسجد الحرام پیمان بسته‌اید پس تا (در پیمان خود) با شما پایدارند شما نیز (بر پیمان) با آنان پایدار بمانید که خداوند پرهیزگاران را دوست می‌دارد» سوره توبه، آیه ۷.
  8. بهروز لک، غلام رضا، مقاله «اصول حاکم بر سیره اخلاقی سیاسی پیامبر اسلام»، سیره سیاسی پیامبر اعظم ص ۷۳.
  9. «کسی که پیمان‌شکن باشد، دین ندارد» میزان الحکمه، ج۹، ص۴۱۰۲.
  10. نهج الفصاحه، ح۲۱.
  11. نهج الفصاحه، ص ۶۶۶؛ تاج الدین شعیری، جامع الاخبار، ص ۷۴؛ محمد بن محمد کوفی، الجعفریات، ص ۳۶؛ ورام بن ابی فراس، مجموعه ورام، ج ۲، ص ۲۲۶؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۳، ص ۱۳۵ و ابن أبی الشیبه کوفی، المصنّف، ج ۷، ص ۲۳.
  12. نهج الفصاحه، ح۱۲۸.
  13. «بهترین بندگان خدا کسانی هستند که به وعده وفا می‌کنند و عطر به کار می‌برند» نهج الفصاحه، ح۸۵۰.
  14. القندوزی، ینابیع الموده، ج ا، ص ۶۶؛ ماوردی، اعلام النبوه، ص۲۱۳؛ محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۲، ص۲۹۰ و ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص، ۱۹۷.
  15. السیرة النبویه، ص ۱۸۸ و تاریخ الطبری، ص ۲۸۰.
  16. بحارالانوار، ج۱۶، ص۲۲۴.
  17. سیرة ابن هشام، ج۳، ص۲۳۲.
  18. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۲۵؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۴، ص۱۴.
  19. حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص ۲۴ و بحارالانوار، ص ۲۳۹.
  20. مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۲۰۱.
  21. اسحاقی، سید حسین، مروارید نبوت ص ۷۱؛ بختیاری، زهرا، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۶۷۶ ـ ۶۷۸.
  22. « کان او فی الناس بذمه»؛ حمیری کلاعی، الإکتفاء، ج ۱، ص ۲۳۷؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۹۲؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج ۱، ص ۲۷۰ و ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۱۵.
  23. تاریخ الطبری، ج ۳، ص ۲۴ - ۲۶؛ ابن عبدالبر اندلسی، الدرر فی اختصار المغازی و السیر، ص ۲۲۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج ۲، ص ۳۷۰ - ۳۷۲ و ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۲۲۷ - ۲۲۸.
  24. ناصر مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج ۱۱، ص ۳۸۲ - ۳۸۳.
  25. بختیاری، زهرا، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۶۷۶ ـ ۶۷۸.
  26. بحار الانوار، ج۱۶، ص۲۳۵؛ سیره نبوی، ج۲، ص۴۴۶.
  27. بحار الانوار، ج۱۶، ص۲۳۹؛ سیره نبوی، ج۲، ص۴۴۶.
  28. حلیة المتقین، فصل ۱۱، ص۱۱۹.
  29. برهانی، محمد جواد، سیره اجتماعی پیامبر اعظم، ص ۹۳.
  30. فرازهایی از تاریخ اسلام، ص۵۲۸.
  31. میزان الحکمه، ج۹، ص۴۱۰۰.
  32. میزان الحکمه، ج۹، ص۴۱۰۲.
  33. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸.
  34. «لَقَدْ شَهِدْتُ حِلْفًا فِي دَارِ عَبْد اللَّه بْنِ جُدْعَان، لَوْ دُعِيتُ إِلى مِثْلِهِ لَأَجَبْتُ وَ مَا زَادَهُ الإسْلَامُ إِلَّا تَشْدِیداً»؛ سیره ابن هشام، ج۱، ص۱۴۵.
  35. نهج الفصاحه، ح۳۲۱.
  36. نهج الفصاحه، ح۱۲۸.
  37. نهج الفصاحه، ح۸۵۰.
  38. اسحاقی، سید حسین، رسول مهربانی ص ۱۰۴.
  39. حسن‌بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص ۲۵ - ۲۶ و بحار الانوار، ج ۷۴، ص ۱۲۹.
  40. «أَمَّا عَلَامَةُ الصَّادِقِ‌ فَأَرْبَعَةٌ يَصْدُقُ فِي قَوْلِهِ وَ يُصَدِّقُ وَعْدَ اللَّهِ وَ وَعِيدَهُ وَ يُوفِي بِالْعَهْدِ وَ يَجْتَنِبُ الْغَدْر»؛ تحف العقول، ص ۲۰ و بحار الانوار، ج ۱، ص ۱۲۰.
  41. کلینی، الکافی، ج ۲، ص ۲۹۰ - ۲۹۱؛ مسند احمد، ج ۲، ص ۵۳۶؛ المصنّف، ج ۶، ص ۱۲۴ و جعفر بن محمد الفریابی، صفة المنافق، ص ۵۱.
  42. جلال الدین سیوطی، الجامع الصغیر، ج ۱، ص ۳۹۹.
  43. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱۹، ص ۲۴۸؛ المتقی الهندی، کنز العمال، ج ۳، ص ۳۴۷ و الجامع الصغیر، ج ۲، ص ۱۵۱.
  44. شرح نهج البلاغه، ج ۱۹، ص ۲۴۸.
  45. بختیاری، زهرا، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۶۷۸-۶۸۰.
  46. مصطفی دلشاد تهرانی، سیرة نبوی "منطق عملی"، ج ۳، ص ۴۵۷.
  47. الکافی، ج ۲، ص ۲۶۴ و تحف العقول، ص۴۵.
  48. «ای مؤمنان! چرا چیزی می‌گویید که (خود) انجام نمی‌دهید؟ نزد خداوند، بسیار ناپسند است که چیزی را بگویید که (خود) انجام نمی‌دهید» سوره صف، آیه ۲-۳.
  49. بختیاری، زهرا، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۶۸۰.
  50. سیره نبوی "منطق علمی"، ص ۴۶۱.
  51. «پس، برای پیمان‌شکنی لعنتشان کردیم و دل‌هاشان را سخت گردانیدیم..». سوره مائده، آیه ۱۳.
  52. تفسیر نمونه، ص ۳۸۳.
  53. کنزالعمال، ج ۳، ص ۵۱۸.
  54. بختیاری، زهرا، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۶۸۰ ـ ۶۸۱.
  55. «و اگر پیمانشان را پس از بستن بشکنند و به دینتان طعنه زنند با پیشگامان کفر که به هیچ پیمانی پایبند نیستند کارزار کنید باشد که باز ایستند» سوره توبه، آیه ۱۲.
  56. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۵۸۲.
  57. بهروز لک، غلام رضا، مقاله «اصول حاکم بر سیره اخلاقی سیاسی پیامبر اسلام»، سیره سیاسی پیامبر اعظم ص ۷۳.
  58. السیرة النبویة، ج ۱، ص ۵۰۱ - ۵۰۴ و نویری، نهایة الأرب، ج ۱۶، ص ۳۵۰.
  59. السیرة النبویة، ج ۲، ص ۴۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج ۱، ص ۱۷۶ - ۱۷۷ و الانساب الاشراف، ج ۱، ص۳۰۹.
  60. الکامل، ج ۲، ص ۱۳۷ - ۱۳۸؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۰۸ - ۳۰۹؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۴۷۹ - ۴۸۶ و السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۷ – ۴۹.
  61. بختیاری، زهرا، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۶۸۱-۶۸۲.
  62. السیرة النبویه، ج ۲، ص ۱۹۲؛ الإکتفاء، ج ۱، ص ۴۱۴؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۵۵۵ و المغازی، ص ۳۷۳.
  63. محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج ۱۴، ص ۱۳ - ۱۴؛ مسند احمد، ج ۲، ص ۳۵۷؛ البخاری، صحیح، ج ۱، ص ۱۴؛ مسلم نیشابوری، صحیح، ج ۱، ص ۵۶ و ابن أبی الدنیا، مکارم الاخلاق، ص ۴۶.
  64. بختیاری، زهرا، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۶۸۲-۶۳.