یاران صالح در معارف و سیره امام باقر

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

نظام اجتماعی حاکم بر جامعه یاران صالح، نظامی هماهنگ و مبتنی بر وحدت در موازین، ارزش‌ها، شریعت، قانون و آداب و رسوم بوده است؛ چراکه همه افراد این گروه، راه و رسم زندگی را از یک سرچشمه که همان اهل بیت عصمت و طهارت(ع) باشند دریافت می‌نمودند و این وحدت روش دریافت که موجب تفاهم و درک متقابل از افکار و عواطف و کارهای یکدیگر می‌شد، عامل پیوند آنان بوده است.

نظام اجتماعی داخلی گروه صالحان براساس یک قاعده و قانون ثابت استوار بوده است، و آن چیزی جز قول امام باقر(ع) نبوده است که فرمود: مؤمن نسبت به مؤمن مانند برادر تنی می‌باشد[۱].

امام باقر(ع) در این روایت رابطه میان افراد گروه صالح را مانند رابطه‌ای نسبی دانسته است که بر آن حقوقی چون وجوب تلاش در رفع حاجت مؤمنان، برطرف کردن گرفتاری آنان، خیرخواهی برای آنها، دعا برای توفیق‌شان و پوشاندن عیب‌های آنان مترتّب می‌شود[۲].

رابطه‌ای که در میان افراد چنین جامعه‌ای حاکم می‌شود منبعث از ایثار و تسلیم قلبی در برابر حکم حقّ می‌باشد. امام باقر(ع) فرموده‌اند: خداوند متعال بهشتی دارد که جز سه نفر داخل آن نمی‌شوند، و یکی از آن سه نفر کسی است که در دل‌وجان خود حقّ را حاکم نماید[۳].

چنین نظام اجتماعی براساس قاعده بزرگداشت و حرمت‌گذاری افراد گروه نسبت به یکدیگر شکل گرفته است، تا اینکه بدین‌وسیله روح محبّت و برادری در میان آنان ریشه‌دار گردد. امام باقر(ع) یاران خود را این‌گونه موعظه کرده‌اند که: یاران خود را گرامی داشته، حرمت آنان را نگاه دارید. مبادا که هیچگاه بر هم بتازید، به یکدیگر زیان نرسانده و به یکدیگر حسادت نکنید، از بخل بپرهیزید و بندگان مخلص خدا باشید[۴].

امام باقر(ع) همواره افراد این گروه را به کارهای مختلفی که باعث اشاعه روح عشق و محبّت در میان افراد می‌شود تشویق می‌نمودند. آن حضرت فرموده‌اند: «تَبَسُّمُ الرَّجُلِ فِي وَجْهِ أَخِيهِ حَسَنَةٌ وَ صَرْفُ الْقَذَى عَنْهُ حَسَنَةٌ وَ مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْ‌ءٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنْ إِدْخَالِ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنِ»؛ تبسّم کردن مرد در صورت برادر دینی‌اش برای او حسنه‌ای محسوب می‌شود، برطرف کردن خار از سر راه برادر مؤمن حسنه محسوب می‌شود و هیچ عبادتی در نزد خداوند متعال محبوب‌تر از شاد کردن دل مؤمن نمی‌باشد[۵].

امام باقر(ع) مجموعه‌ای از حقوق طرفینی را برای روابط اجتماعی حاکم بر جامعه یاران صالح خود بیان نموده است: «مِنْ حَقِّ الْمُؤْمِنِ عَلَى أَخِيهِ الْمُؤْمِنِ أَنْ يُشْبِعَ جَوْعَتَهُ وَ يُوَارِيَ عَوْرَتَهُ وَ يُفَرِّجَ عَنْهُ كُرْبَتَهُ وَ يَقْضِيَ دَيْنَهُ فَإِذَا مَاتَ خَلَفَهُ فِي أَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ»؛ از جمله حقوق مؤمن بر برادر مؤمن او این است که او را سیر گرداند، عیب او را بپوشاند، اگر ناراحتی و همّ و غمّی به مؤمن برسد آن را برطرف نماید، اگر بدهکاری‌ای دارد بدهی او را ادا کند، و اگر از دار دنیا رفت در میان اهل و خاندان و فرزندان او جانشینی نیکو برایش باشد[۶].

آن حضرت همچنین افراد گروه صالح را بر ایجاد عواملی که منجرّ به نزدیکی دل‌ها و ازدیاد روح برادری و انس و الفت و همیاری می‌شود تشویق و ترغیب می‌نمودند. از ابو حمزه ثمالی روایت شده است که گفت: با حضرت امام باقر(ع) هم‌سفر بودم. در منزلی اتراق کردیم. امام باقر(ع) مقداری راه رفتند، سپس به نزد من برگشتند. هنگامی که به هم رسیدیم آن حضرت با من به گرمی دست دادند. به آن حضرت عرض کردم: خدا مرا قربانت کند، آیا ما چند دقیقه پیش باهم نبودیم؟! امام باقر(ع) فرمودند: آیا نمی‌دانی هنگامی که دو مؤمن پس از اندکی دوری به یکدیگر برسند و دست یکدیگر را بفشارند خداوند به آنها رو کرده و نظر رحمت به آنها می‌نماید، در چنین حالتی که خداوند به آنان نظر رحمت نموده است، به گناهانشان خطاب می‌کند که از این دو نفر بریزید و گناهان از آنان ریخته می‌شوند. ای ابو حمزه، همچنان‌که در پاییز برگ از درخت می‌ریزد، گناه از این دو نفر فرومی‌ریزد و آنها در حالتی از یکدیگر جدا می‌شوند که دیگر هیچ گناهی ندارند[۷].

آن حضرت همچنین فرموده است: اگر دو مؤمن ولو به اندازه رفتن پشت یک درخت از یکدیگر فاصله گرفتند و سپس باهم ملاقات نمودند، سزاوار است که با یکدیگر دست بدهند[۸]. آن حضرت همچنین از جدّ بزرگوار خود حضرت رسول اکرم(ص) روایت نموده است که فرمود: هنگامی که یکدیگر را ملاقات می‌کنید با سلام و مصافحه با یکدیگر ملاقات کنید و هنگامی که از یکدیگر جدا می‌شوید برای یکدیگر استغفار نمایید[۹].

امام باقر(ع) همچنین به دیدوبازدید نیز توجّه خاصّی داشته و یاران خود را به این عمل تشویق می‌نمودند؛ چراکه دیدوبازدید باعث ریشه‌دار شدن روح برادری و کاشته شدن بذر محبّت در دل‌وجان آنان می‌گردید. آن حضرت با بیان آثار مثبتی که دیدوبازدید بر دیدارکنندگان بازدیدکنندگان دارد، آنان را این‌گونه به این کار ترغیب می‌نمود که: هر مؤمنی برای زیارت برادر مؤمن خود از خانه خارج شود و عارف به حقّ او باشد، خداوند متعال با هر قدمی که برمی‌دارد برای او حسنه‌ای می‌نویسد، گناهی از او محو نموده و درجه‌ای را برای او بالا می‌برد، و چون درب خانه برادر مؤمنش را بزند خداوند درهای آسمان را بر او می‌گشاید، و هنگامی که با یکدیگر ملاقات نموده، دست داده و یکدیگر را در آغوش بگیرند، خداوند متعال به آنها نظر می‌نماید و سپس به ملائکه به‌واسطه این دو نفر مباهات می‌کند و می‌گوید: به این دو بنده من نگاه کنید که با یکدیگر رفت‌وآمد کرده و برای رضای من به یکدیگر محبّت می‌نمایند، پس بر من است که پس از این آنان را با آتش عذاب نکنم، و هنگامی که آن شخص از نزد برادر مؤمن خود بازمی‌گردد، به تعداد نفس‌ها و گام‌ها و سخنانی که گفته است ملائکه خداوند او را مشایعت می‌نمایند، و او را تا همان ساعت از فردای آن‌روز از بلاهای دنیا و آخرت حفظ می‌نمایند. پس اگر چنین شخصی در طول این مدّت از دنیا برود، از حساب و کتاب الهی معاف می‌شود، و آن مؤمنی که این شخص به دیدار او رفته است، اگر او نیز عارف به حقّ او باشد به اندازه‌ای که این شخص اجر و ثواب می‌برد، او نیز دارای اجر و ثواب خواهد شد[۱۰].

امام باقر(ع) از همه کارهایی که منجرّ به ناراحتی، دوری و جدایی می‌شود همچون غیبت، بهتان، تحقیر، عیب‌جویی، نهادن القاب زشت بر یکدیگر، دشنام و دست‌درازی به اموال و آبروی مردم و... نهی فرموده و افراد را از ارتکاب آن برحذر می‌داشته‌اند.

امام باقر(ع) همچنین همگان را به اصلاح بین مؤمنین و تشویق مؤمنین بر انس و الفت با یکدیگر فرا می‌خوانده‌اند. آن حضرت فرموده‌اند: مادام که دو مؤمن از دین خود برنگشته‌اند، شیطان در میان آنان به وسوسه و ایجاد دشمنی می‌پردازد، و هنگامی که آنان با یکدیگر اختلاف پیدا کنند، شیطان به پشت دراز کشیده، استراحت می‌کند و می‌گوید: پیروز شدم، پس خداوند رحمت کند هر کسی را که بین دو محبّ و دوستدار ما الفت ایجاد کند. ای مؤمنین، با یکدیگر انس بگیرید و به یکدیگر عشق بورزید[۱۱].

آن حضرت شیعیان را از پی‌گیری لغزش‌ها و اشتباهات دیگران به‌شدّت نهی نموده، فرموده‌اند: نزدیک‌ترین حالت یک بنده به کفر، آن است که با مردی برادر دینی باشد، امّا به دنبال این باشد که عیب‌ها و لغزش‌های او را جمع‌آوری نموده تا روزی از آنها بر علیه او استفاده کند[۱۲].

امام باقر(ع) همچنین از متّهم کردن مؤمنان و تکفیر آنان نهی نموده و فرموده‌اند: هیچ مردی شهادت بر کفر مرد دیگر نمی‌دهد مگر اینکه این شهادت دامنگیر یکی از آن دو خواهد شد. اگر شهادت به حقّ داده باشد، طرف مقابل کافر و اگر شهادت به ناحق داده باشد و طرف مقابل مؤمن باشد، اتّهام کفر به خود او برگشت خواهد کرد و خود کافر خواهد شد. پس از اتّهام زدن به مؤمنین بپرهیزید[۱۳].

آن حضرت همچنین همگان را از سخن‌چینی و نمّامی بازداشته و فرموده‌اند: بهشت بر تهمت‌زنندگان که همواره برای سخن‌چینی در حرکت هستند حرام است‌[۱۴]. آن حضرت همچنین از افشای اسراری که مخصوص مؤمنان است نهی فرموده و گفته‌اند: «در روز قیامت بنده‌ای از بندگان خدا محشور می‌شود که هیچ خونی به گردن ندارد، امّا به اندازه شاخ حجامت یا بیش از آن به او خون داده می‌شود و به او گفته می‌شود که این سهم تو از خون فلان شخص است. او به خداوند خطاب می‌کند که ای پروردگار من، تو می‌دانی آنگاه که جان مرا گرفتی خون کسی را به گردن نداشته‌ام.

به او خطاب می‌شود که: آری، امّا از فلان شخص چنین خبری شنیدی و آن را برای سایران نقل نمودی، و این گفته تو دهان‌به‌دهان گشت تا به فلان ستمگر رسید و آن ستمگر به‌واسطه این حرف، این شخص را کشت و این سهم تو در خون اوست»[۱۵].[۱۶]

امام باقر(ع) و هویت بخشیدن به گروه صالحان‌

امام باقر(ع) به هویت بخشیدن به گروه صالح یاران خود و متمایز کردن‌ هویت آنان از هویت سایر گروه‌ها، نظام‌ها و جریاناتی که در آن روزگار موجود بود همّت گذاشت. گروه صالح یاران امام محمّد باقر(ع) از حیث نام و ویژگی، ولایت و پیروی، ارزشگذاری و درجه و رتبه اجتماعی دارای حقیقتی متمایز از سایر گروه‌ها بود؛ چراکه این گروه در درجه اوّل وابسته به اسلام و در درجه دوّم پوینده راه اهل بیت(ع) بود.

این هویت‌بخشی آثار مثبتی در ریشه‌دار کردن این وابستگی و استمرار آن داشته و از طرف دیگر آثار عملی بر افکار، احساسات و فعّالیت‌های رفتاری آنها داشت؛ چراکه این‌گونه امور تابع همان وابستگی بوده و در پرتو اهدافی که برای یک هویت مشخّص تعریف می‌شود حرکت می‌کرد. از این آثار می‌توان به این موارد اشاره نمود:

  1. احساس وابستگی به اهل بیت(ع) که خود امری فطری است و شیعیان را وامی‌داشت تا به این وابستگی افتخار کنند؛ چراکه چنین شخصی احساس می‌کرد دارای شخصیت و وجودی برخاسته از وابستگی به اهل بیت پیامبر(ص) و شخصیت و هویت آنان است.
  2. این هویت‌بخشی نقش بزرگی در وحدت اهداف، برنامه‌ها، راه‌ها و مصلحت‌ها داشت و خود این وحدت نیز نقشی اساسی در تحریک وابستگان به یک عقیده برای عمل جدّی و حرکت فعّال در جهت تحقّق اهدافی که برای آن عقیده در نظر گرفته شده و قربانی دادن در راه آن دارد.
  3. مشخّص شدن این هویت نقش بزرگی نیز در تعمیق روابط برادرانه داخلی در میان گروه صالحان داشت. چنین هویتی آنان را به برادری، همدوشی، یاری و تعاون برای بالا بردن سطح فکری، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی وامی‌داشت. همچنان‌که به آنان قدرت و عزّت نفس عطا می‌نمود.
  4. این هویت و احساس وابستگی به یک منبع قدرت، آنان را وادار به حرکت در جهت توسعه پایگاه مردمی مبتنی براساس تقویت جلوه‌های همان هویت در واقعیت موجود، همچنین وادار به رقابت مشروع با سایر گروه‌هایی که در جامعه موجود بودند برای پیوند افراد امّت با مفاهیم و ارزش‌های پسندیده و پیاده کردن آنها در جهان واقع می‌نمود[۱۷].

محورهای وابستگی در گروه صالحان‌

اسلام اساسی‌ترین محور وابستگی در نزد این گروه، و اوّلین نیروی محرّک برای عمل، حرکت، رفتار، روابط بوده و مصلحت‌های والای اسلامی در نزد آنان بر همه مصلحت‌ها حاکم بود. وابستگی به اسلام بود که افراد وابسته را وادار به حرکت به سمت رهایی از قیود تنگ و پیمان‌های کم‌اهمیت نموده و نظرها و موضع‌گیری‌ها را به سمت هدف مشترک و افق گسترده‌ای که همه وابستگی‌ها در زیر چتر آن جمع می‌شود سوق می‌داد تا در سایه این وابستگی همه روابط براساس همیاری، رحم، خیرخواهی، امانت، دادگری، بزرگواری، دوستی و احسان متقابل شکل بگیرد. و پیدایش چنین روابطی ابتدا آزاد شدن از فشار ارزش‌ها و قوانین محدود سابق و مطامع و مصلحت‌هایی که زاییده آن قوانین است را می‌طلبد.

وابستگی به اسلام دایره گسترده‌ای است که دربرگیرنده همه کسانی است که زبان به شهادتین بگشایند. اسلام در نظر امام باقر(ع) این‌گونه است که :... اسلام آن چیزی است که ازدواج و میراث به‌وسیله آن تحقّق پیدا کرده و خون‌ها به‌واسطه آن حفظ می‌شود[۱۸].

بنابراین این گروه صالح (شیعه) جزئی از جامعه بزرگ اسلامی با همه جریان‌ها و مذاهب فکری و سیاسی آن است و مسئولیت دارد تا خود را در برابر همه این جریان‌ها و مذاهب از شکست و اضمحلال نگهدارد. وجه مشترک یا عقیده مشترک بین این گروه و سایر گروه‌هایی که در آن زمان وجود داشتند عبارت بود از: ایمان به خدا، پیامبران و کتاب‌های آسمانی، ایمان به رسالت خاتم الانبیاء(ص)، و ایمان به روز قیامت. تنها هویتی که این جماعت را از گروه‌های دیگر که وابسته به راه‌های دیگر بودند متمایز و جدا می‌ساخت وابستگی به مذهب اهل بیت(ع) بود.

وابستگی به اهل بیت(ع) یعنی برخورداری از ولایت آن بزرگواران با همه مراتب و مصادیق آن‌که در دوست داشتن آنان، کمک به آنان، تسلیم بودن در برابر اوامر و نواهی آنان نمود پیدا می‌کند که به حقّ همان اوامر و نواهی خداوند و پیامبر اکرم(ص) در طول زندگی و همه عرصه‌های آن نسبت به یک انسان مسلمان است. آن‌چنان که عقل، دل و همه رفتارهایش با روش عقیدتی و سیاسی اهل بیت(ع) منطبق و منسجم شود؛ چراکه اهل بیت(ع) امتداد واقعی رسالت اسلامی و برپا دارندگان صراط مستقیم الهی هستند که پایه‌های آن را رسول خدا(ص) در حدیث ثقلین و دیگر احادیث شریف نبوی محکم کرده است. از همین جاست که می‌بینیم امام باقر(ع) می‌فرماید: «نَحْنُ أَهْلُ بَيْتِ الرَّحْمَةِ وَ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ الْحِكْمَةِ وَ مَوْضِعُ الْمَلَائِكَةِ وَ مَهْبِطُ الْوَحْيِ»؛ ما اهل بیت رحمت و درخت نبوّت، معدن حکمت، محلّ رفت‌وآمد ملائکه و محلّ نزول وحی می‌باشیم‌[۱۹].

این وابستگی خاص، در برابر وابستگی گسترده‌تر که همان اسلام باشد، همه افراد گروه صالح را مکلّف به ایفای نقش رهبر و پیشوا می‌نمود. یعنی آنان به دلیل داشتن نوعی وابستگی عالی که دیگران از آن محروم بودند شایسته این بودند که برای دیگران سرمشق و الگو باشند. امام باقر(ع) در احادیثی که قبلا ذکر آن رفت اوصاف افراد این گروه را بیان کرده است که از جمله آنها پیروی و فرمان‌برداری از خداوند، تقوا، ادای واجبات، اجتناب از محرّمات، حسن خلق و حسن رفتار می‌باشد و تأکید نموده‌اند که وابستگی به اهل بیت(ع) جز با رعایت پرهیزگاری، ورع و عمل صالح حاصل نمی‌شود[۲۰].

ویژگی‌های هویت شیعی‌

اوّل: نامگذاری‌: امام باقر(ع) به تبعیت از پدران و اجداد مطهّر خود(ع) تعدادی از نام‌ها و عناوین را برای تشخیص هویت این گروه و جدا کردن آنان از دیگر گروه‌ها در آشفته‌بازار مخلوط شدن عناوین و اشتباه در مفاهیم برای آنان برگزیده است. از آن جمله است‌[۲۱]:

  1. شیعه علی.
  2. شیعه فاطمه.
  3. شیعه آل محمد.
  4. شیعه فرزندان فاطمه.

نام شیعه همواره باعث افتخار گروه صالحان و پیروان اهل بیت(ع)‌ بوده است؛ چراکه نشانه همراهی و پیروی آنان از اهل بیت پاک و مطهّری است که به شهادت قرآن مجید از هر پلیدی و زشتی مبرّا و پیراسته می‌باشند. امام باقر(ع) افراد گروه صالح را بر این نامگذاری تبریک گفته است.

ابو بصیر از امام باقر(ع) روایت می‌کند که فرمود: مبارک باد بر شما این اسم [مراد نام شیعه است‌]. به خدمت آن حضرت عرض کردم: چه اسمی قربانت شوم؟ آن حضرت فرمودند: ﴿وَإِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ[۲۲] و ﴿فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ[۲۳]؛ و ابراهیم از پیروان او بود و آن‌کس که از پیروانش بود، بر ضد کسی که دشمن وی بود، از او یاری خواست، پس این نام بر شما مبارک باد[۲۴]. پس این نام، نام شریفی است که خداوند متعال پیروان انبیاء گذشته را بدان نامیده است.

آن حضرت همچنین عنوان رافضه را که پیروان حکومت به شیعه داده بودند برای گروه یاران خود پذیرفته و هنگامی که یکی از اصحاب به نزد آن حضرت شکایت برد که ما را به این نام می‌خوانند، آن حضرت سه‌بار فرمود: «من نیز از رافضه هستم»[۲۵]. همچنین از ابو بصیر روایت شده است که گفت: به امام باقر(ع) عرض کردم: فدایت شوم، والیان، ما را به نامی می‌خوانند که به‌واسطه آن نام خون‌ها و اموال ما را حلال دانسته و ما را شکنجه می‌کنند. آن حضرت فرمود: «این چه نامی است؟» ابو بصیر گفت: رافضه، امام باقر(ع) فرمود: هفتاد فرد از لشکر فرعون دستور فرعون را زیر پا گذاشته و به موسی گرویدند، و در میان قوم موسی(ع) کسی فعّالتر از آنان نبود و محبّت آنان به هارون از همه آن قوم بیشتر بود. قوم موسی آنان را رافضه (سرپیچی‌کنندگان از حکومت) نامیدند، پس خداوند متعال به موسی وحی کرد که این نام را برای این گروه در تورات ثبت کن؛ چراکه من این نام را به آنان بخشیدم، پس بدانید که این اسمی است که خداوند متعال آن را به شما اعطا نموده است‌[۲۶].

در اینجا می‌توان به نام‌های دیگری مانند مؤمن و موالی نیز برای گروه شیعه اشاره نمود که امام باقر(ع) به بعضی از آنها اشاره کرده‌اند[۲۷].

دوّم: صفات‌: امام باقر(ع) افراد گروه صالح را با توصیفات خاصّ وصف کرده که به واسطه آن از دیگران شناخته بشوند[۲۸] از آن جمله است:

  1. اصحاب الیمین.
  2. خیر البریه.
  3. اولیاء الله.
  4. شرط الله.
  5. اعوان الله.

سوّم: جایگاه گروه صالحان‌: امام باقر(ع) برای گروه صالحی که نام شیعه را با خود یدک می‌کشید جایگاه و مرتبه‌ای در زندگی دنیا و آخرت ذکر نموده است.

۱. جایگاه گروه صالحان در زندگی دنیا: افراد گروه صالح (شیعیان امام باقر(ع) و اهل بیت)، در دو عرصه نفسانی داخلی، و عرصه خارجی و عملی مراحل دشواری را پشت سرگذاشته و از امتحانات، سربلند بیرون آمده و در شرایطی که رهبرانشان از جهات مختلف مورد تعقیب و محاصره قرار گرفته بودند، راه اهل بیت(ع) را وا ننهاده و از طریقه حقّ منحرف نشدند. به همین جهت بود که در دنیا - که محلّ امتحان و آزمایش است- دارای منزلت و مقامی رفیع گشتند.

امام باقر(ع) در این روایت از این مقام پرده برداشته می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَعْطَى الْمُؤْمِنَ ثَلَاثَ خِصَالٍ: الْعِزَّ فِي الدُّنْيَا وَ الدِّينِ، وَ الْفَلْجَ فِي الْآخِرَةِ، وَ الْمَهَابَةَ فِي صُدُورِ الْعَالَمِينَ»؛ خداوند متعال به مؤمن سه خصلت عطا فرموده است: عزّت در دنیا و دین، رستگاری در آخرت و هیبت و عظمت در دل جهانیان‌[۲۹].

روزی امام باقر(ع) وارد مسجد الحرام شده و گروهی از یارانش را در آن مسجد دیدند. امام به آنان نزدیک شده و به آنان سلام کردند. سپس فرمودند: «وَ اللَّهِ إِنِّي لَأُحِبُّ رِيحَكُمْ وَ أَرْوَاحَكُمْ... أَنْتُمْ شُرَطُ اللَّهِ، وَ أَنْتُمْ أَعْوَانُ اللَّهِ، وَ أَنْتُمْ أَنْصَارُ اللَّهِ، وَ أَنْتُمُ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ وَ السَّابِقُونَ الْآخِرُونَ... قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع)... أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ شَرَفاً، وَ شَرَفُ الدِّينِ الشِّيعَةُ، أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ عِمَاداً، وَ عِمَادُ الدِّينِ الشِّيعَةُ، أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ سَيِّداً، وَ سَيِّدُ الْمَجَالِسِ مَجْلِسُ شِيعَتِنَا»؛ به خدا سوگند که من حتّی بوی شما و ارواح شما را دوست می‌دارم... شما مأموران خدا، یاران خدا و در میان اوّلین و آخرین از پیشتازان هستید... امیر المؤمنین علی(ع) فرموده است: بدانید که هرچیزی دارای شرافتی است، و شرافت دین شیعیان هستند. بدانید که هرچیز تکیه‌گاهی دارد و تکیه‌گاه دین شیعه هستند. بدانید که هرچیز سروری دارد و سرور مجالس، مجلس شیعیان ماست‌[۳۰] و این گروه نیز خود سمبل و معیار عینی در ولایت اهل بیت(ع) بودند که امام باقر(ع) فرموده است: «كُونُوا النُّمْرُقَةَ الْوُسْطَى يَرْجِعُ إِلَيْكُمُ الْغَالِي وَ يَلْحَقُ بِكُمُ التَّالِي»؛ همواره از گروه میانه باشید که تندرو به سوی شما بازگردد و کندرو خود را به شما برساند[۳۱].

۲. جایگاه گروه صالح در زندگی آخرت: این گروه به دلیل سربلند بیرون آمدن از امتحان الهی و پایداری و ثبات قدم بر صراط مستقیم الهی در همه ابعاد زندگی از جهت فکر و احساسات، رفتار، و از جهت ایثار و بذل جان و مال در راه دفاع از ارزش‌های اسلامی ـ که پایه‌های آن را قرآن کریم و رسول اکرم(ص) و اهل بیت(ع) اطهار بنا نهاده‌اند ـ دارای جایگاه ویژه‌ای در زندگی آخرت هستند.

از جمله این جایگاه‌ها و مراتب آن است که خداوند متعال آنان را در نزد خود گرامی می‌دارد. امام باقر(ع) فرموده‌اند: خداوند متعال در روز قیامت شیعیان ما را در حالی از قبرهایشان برمی‌انگیزد... که صورت‌هایشان مانند ماه در شب چهاردهم یعنی بدر کامل می‌درخشد، ترس‌هایشان بدل به آرامش شده، عورت‌هایشان پوشیده و امن‌وامان را از خداوند متعال دریافت نموده‌اند، همه مردم در حال ترس و وحشت‌اند، امّا آنها نمی‌ترسند.

همه مردم در حال حزن‌واندوه‌اند، امّا آنان را اندوهی نیست. آنان نه با پای پیاده، بلکه سوار بر شترانی بال‌دار که از جنس طلا و دارای درخشش است محشور می‌شوند که بدون زحمت رام آنان شده گردن‌های آن شتران از یاقوت سرخ و نرم‌تر از حریر است. همه اینها به‌خاطر ارزشی است که این گروه در نزد خداوند متعال دارند[۳۲].

آن حضرت همچنین فرموده‌اند: «وَ فِي شِيعَةِ وُلْدِ فَاطِمَةَ أَنْزَلَ اللَّهُ هَذِهِ الْآيَةَ خَاصَّةً ﴿قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ[۳۳]»؛ آیه پنجاه و سوم سوره زمر: بگو: «ای بندگان من -که بر خویشتن زیاده‌روی روا داشته‌اید- از رحمت خدا نومید مشوید. در حقیقت، خدا همه گناهان را می‌آمرزد، که او خود آمرزنده مهربان است تنها درباره شیعیان فرزندان فاطمه(س) نازل شده است‌[۳۴].

امام باقر(ع) همچنین از پیامبر خدا(ص) روایت نموده است که فرمود: «إِنَّ عَلِيّاً وَ شِيعَتَهُ هُمُ الْفَائِزُونَ»؛ علی و شیعیان او همانان‌اند که در روز قیامت دارای رتبه فائزان یا رستگاران خواهند بود[۳۵]. این منزلت و مرتبتی است که افراد گروه صالحی که تبعیت از راه امامان خود کرده و فرمانبرداران خداوند متعال هستند به‌خاطر پیاده کردن ارزش‌های الهی در زندگی دنیا در آخرت به آن دست خواهند یافت[۳۶].

امام باقر(ع) و سازماندهی روابط گروه صالحان‌

گروه صالحان از سه قسمت اصلی رهبری، پیشگامان و بدنه تشکیل شده بود که روابط میان آنها در محدوده مفاهیم و ارزش‌هایی دور می‌زد که بر همه افراد و در همه سطوح حاکم بود و هرکدام از این سه قسمت با گروه‌های دیگر روابطی داشتند که اهداف و مصالح مشترک آن روابط را در ضمن افقی گسترده‌تر و راهی بزرگتر در بر می‌گرفت. گروه صالحان روابط دیگری، همچون رابطه با ادیان دیگر از اهل کتاب و اهل ذمّه و معاهدان نیز داشتند[۳۷].

روابط داخلی گروه صالحان‌

۱. رابطه میان رهبری و پیشگامان: رهبری همیشه در وجود امام معصوم(ع) که بر ساختار و توجیه و ارشاد گروه صالحان اشراف کامل داشت نمود پیدا می‌کرد. این رهبری مسئولیت تنظیم شئون مختلف این گروه را به عهده داشته و تنها مرجع در صدور فرامین، اتّخاذ خطّ مشی‌ها و وضع قوانین برای آنها بوده است و چون شاخه‌های این گروه در همه شهرها و بلاد عالم اسلام امتداد یافته بود؛ لذا روابط میان افراد جامعه و امام(ع) به‌عنوان رهبر از طریق همین پیشگامان بیدار و مخلص که به صورت وکیلان امام(ع) در میان جامعه بوده و از سویی به امام نزدیک بوده و از خواص او به‌شمار می‌آمدند انجام می‌گردید. آنان با ایفای چنین نقشی بر سایر افراد جامعه اشراف کامل داشتند. امام(ع) وقت بسیاری برای توجیه نمودن این گروه پیشگام و ارشاد آنها صرف می‌نمود و این مهم از راه جلسات مستقیم روزانه و جلسات دوره‌ای و همچنین از طریق مکاتبه صورت می‌گرفت.

۲. روابط بین رهبری و بدنه گروه صالحان: امام(ع) در شهر مدینه همچنین در شهرهای دیگر عالم اسلام روابط مستقیم و یا غیرمستقیمی با این دسته افراد داشت. اهل مدینه و یا اهالی سایر شهرهای اسلامی گاه‌وبیگاه به ملاقات آن حضرت رفته و با ایشان دیدار می‌کردند. آن حضرت نیز گاه به دیدار آنها رفته و با آنان ملاقات می‌فرمود. بخشی از مردم نیز که در شهرهای دیگر ساکن بوده و امکان آمدن به مدینه را نداشتند، در موسم حجّ و یا سایر سفرها با آن حضرت دیدار می‌کردند. گذشته از این آن حضرت به بعضی از آنها نامه هم می‌نوشتند تا اینکه روابط میان خود و آنها را حفظ کرده و دوام بخشند. امام باقر(ع) برای برقراری این روابط برنامه‌ریزی کرده و بر آنان لازم کرده بود که همیشه به دیدار آن حضرت بیایند. آن حضرت فرموده‌اند: خداوند متعال مردم را بدین‌جهت دستور داده تا به سوی این سنگ‌ها [کعبه‌] بیایند و در دور آن طواف کنند تا اینکه پس از آن به سمت ما بیایند و ما را از ولایتمندی خود نسبت به ما آگاه کنند و یاری خود را به ما عرضه دارند[۳۸]. آن حضرت همچنین فرموده‌اند: «تَمَامُ الْحَجِّ لِقَاءُ الْإِمَامِ»؛ کامل شدن عمل حجّ به دیدار امام می‌باشد[۳۹].

بنابراین روابط بین امام و بدنه شیعه از طریق وکیلان آن حضرت که پیشگامان گروه شیعه بودند همچنین از طریق نامه‌نگاری انجام می‌شده است.

۳. روابط میان افراد: امام باقر(ع) تأکید بسیاری بر ادامه و استمرار روابط بین افراد گروه صالحان داشته و در این رابطه فرموده‌اند: در خانه‌های خود باهم دیدوبازدید کنید؛ چراکه این کار باعث زنده شدن امر ما می‌شود، و خداوند بنده‌ای را رحمت کند که امر ما را زنده کند[۴۰].

امام باقر(ع) همچنین از جدایی و بریدن از یکدیگر به‌شدّت نهی کرده و فرموده‌اند: هیچگاه دو مؤمن بیش از سه روز با یکدیگر قهر و جدایی نمی‌کنند مگر اینکه در روز سوّم من از هردوی آنان ابراز بیزاری می‌کنم‌[۴۱].

به آن حضرت عرض شد: ای فرزند رسول خدا، فرمایش شما در رابطه با ظالم، صادق است. امّا مظلوم را چه می‌شود که شما از وی ابراز بیزاری می‌کنید؟ امام باقر(ع) در پاسخ فرمودند: مظلوم را چه می‌شود که به سوی ظالم نمی‌رود تا به او اظهار کند: من بر تو ستم کرده‌ام و گناه را به گردن خود بیندازد تا در میان دو مؤمن صلح و سازش ایجاد کند[۴۲].[۴۳]

اصول روابط داخلی‌

  1. پیروی مطلق از امام(ع): امام معصوم رهبر ربّانی گروه صالحان است وی کسی است که بر همه شئون آنها اشراف کامل دارد. هیچ‌یک از برنامه‌ریزی‌ها و خطّمشی‌ها بدون رجوع به امام و پیروی از دستورات آن حضرت و خیرخواهی از دل‌وجان برای امام شرعا تحقّق نخواهد یافت. اینجاست که می‌بینیم امام باقر(ع) روایتی از جدّ بزرگوار خود حضرت رسول اکرم(ص) نقل فرموده که آن حضرت فرمود: خداوند عزّ و جلّ هیچ‌یک از اولیاء خود را در حال اطاعت از امام و پیشوایش و دلدادگی در گرو فرمانش نمی‌بیند مگر اینکه جایگاه آن بنده و ولی خدا با ما در درجه رفیق اعلی خواهد بود[۴۴].
  2. قاعده کلّی حبّ فی الله و بغض فی الله: امام باقر(ع) از جدّ بزرگوار خود حضرت رسول خدا(ص) روایت کرده که آن حضرت فرمود: «وُدُّ الْمُؤْمِنِ لِلْمُؤْمِنِ فِي اللَّهِ مِنْ أَعْظَمِ شُعَبِ الْإِيمَانِ، وَ مَنْ أَحَبَّ فِي اللَّهِ، وَ أَبْغَضَ فِي اللَّهِ، وَ أَعْطَى فِي اللَّهِ، وَ مَنَعَ فِي اللَّهِ فَهُوَ مِنْ أَصْفِيَاءِ اللَّهِ»؛ علاقه و محبّت مؤمن به مؤمنی دیگر فقط برای جلب رضایت خدا، از بزرگترین شاخه‌های ایمان است و هرکس فقط برای رضایت خدا ابراز محبّت کرده و فقط برای رضای خدا ابراز دشمنی نماید، برای رضای خدا بذل و بخشش نماید و برای رضای خدا از داد و دهش دست بردارد، پس چنین آدمی از اصفیا یا برگزیدگان الهی است‌[۴۵].
  3. محبّت خالصانه: محبّت و دوستی دو رکن اساسی روابط داخلی گروه صالحان است؛ لذا است که امام باقر(ع) فرموده‌اند: در دوستی به مؤمن اخلاص بورز[۴۶].
  4. از خودگذشتگی برای احقاق حقّ برادران دینی: امام باقر(ع) فرموده‌اند: شریف‌ترین اخلاق پیشوایان و شیعیان بافضیلت ما، عمل کردن به تقیه و از خود گذشتگی در احقاق حقوق برادران است‌[۴۷].
  5. همیاری اجتماعی‌
  6. همکاری و پشتیبانی‌
  7. استمرار روابط: امام باقر(ع) فرموده‌اند: سه چیز است که از مکارم دنیا و آخرت است: گذشت از آنکه به تو ظلم کرده و برقراری روابط با آنکه با تو قطع‌رابطه کرده، و بردباری هنگامی که از روی نادانی مورد اهانت قرار گرفتی‌[۴۸]. و نیز فرموده است: مؤمن برادر مؤمن است؛ هرگز او را دشنام نداده، محروم ننموده و به او بدگمان نمی‌شود[۴۹].[۵۰]

روابط با سایر گروه‌های اسلامی

  1. سیره امام باقر(ع) همواره مبتنی بر همزیستی و برخورد باز با عامّه مسلمانان بود که اگرچه معتقد به حقّ ولایت و امامت اهل بیت(ع) نبودند، امّا از زمره دشمنان آنان نیز به حساب نمی‌آمدند به همین جهت گروه یاران امام نیز با گروه‌های بسیاری از مسلمانان روابط گسترده‌ای داشته‌اند.
  2. روابط منفی با دشمنان اهل بیت(ع) در برخورد با گروه‌هایی که دشمن اهل بیت(ع) بودند، وجه غالب روابط گروه صالحان بوده است. همچنین گروه‌هایی که صاحبان بدعت، غالیان و یاوران نظام ستمگر وقت بودند که همه آنان جزو دشمنان اهل بیت(ع) محسوب می‌شدند. امّا در هرکدام از موارد، میزان قطع ارتباط و دشمنی با آنان، بسته به شرایط زمان و مکان بوده است، در هنگامی که شرایط برای روابط منفی مناسب نبوده است، رابطه‌ای که از نظر امام(ع) برای گروه صالح برگزیده می‌شده، همان تقیه و سازش با آنان بوده است. امام باقر(ع) در روایتی فرموده‌اند: در برخورد با منافق، با زبان از در سازش درآ[۵۱].
  3. مشارکت در فعّالیت‌های عامّه که برای اسلام و همچنین گروه یاران صالح امام دارای مصلحت بوده است، که خود امری مطلوب بوده و به وابستگی آنان به اهل بیت(ع) ضرری نمی‌رسانده است[۵۲].

روابط با اهل ذمّه‌

امام باقر(ع) رویه‌ای برای روابط گروه یاران صالح خود با اهل ذمّه ترسیم نموده‌اند، بر این اساس که همزیستی مسالمت‌آمیز باهم داشته و با یکدیگر دشمنی نکنند. آن حضرت فرموده‌اند:... هنگامی که آنان جزیه را بر خود پذیرفتند، اسیر کردن آنها بر ما حرام می‌شود، همچنین اموال آنها بر ما حرام شده و ازدواج با آنها بر ما حلال می‌گردد[۵۳].

امام باقر(ع) همچنین فرموده‌اند: اگر مرد[مسلمانی‌] مرد دیگر را در ذمّه خود پناه دهد سپس او را بکشد، در روز قیامت در حالی محشور می‌شود که پرچم غدر و پیمان‌شکنی را بر دوش خود حمل می‌نماید[۵۴].

آن حضرت همچنین دست‌درازی ظالمانه و غاصبانه بر اموال و مایملک اهل ذمّه یا دزدیدن از آنان، همچنین غشّ در معامله با آنان را حرام دانسته‌اند[۵۵]. آن حضرت همچنین محترم شمردن احکام فقهی و مدنی همچنین احکام قضائی و تقسیم ارث را حتّی اگر با شریعت اسلامی مخالف باشد مورد توصیه قرار داده‌اند[۵۶].[۵۷]

رابطه با کفّار

درباره رابطه با کفّار همواره اصل اساسی مبتنی بر قاعده برائت (بیزاری) بوده است؛ چراکه این همان قاعده‌ای است که مرز میان اسلام و کفر را مشخّص می‌نماید. پس هیچ‌گونه کمک و همیاری با کفّار برای مسلمانان جایز نمی‌باشد و هر نوع پشتیبانی از آنان بر مسلمانان حرام است.

و از لوازمی که برائت و بیزاری نیازمند آن است مقاومت در برابر کفّار و بلکه در هنگام ضرورت روبرو شدن با آنان می‌باشد. به همین خاطر است که امام باقر(ع) شیعیان خود را به فروختن اسلحه به مسلمانان دیگر به جهت جنگ با کفّار تشویق و ترغیب می‌کرده‌اند، حتّی اگر خریداران سلاح از دشمنان اهل بیت(ع) بوده باشند؛ چراکه این کار در نظر امام(ع) به منزله دفع دشمن مشترک و دور کردن خطری بود که کیان نظام اسلامی را تهدید می‌کرد[۵۸].

امام باقر(ع) و آینده گروه صالح‌

یکی از مهمترین عناصر پیروزی‌آفرین برای گروه‌های انقلابی وجود یک رهبری بیدار است که همواره بر حرکت روبه‌رشد آنان اشراف کامل داشته و مسئولیت تغییر فراگیر را به عهده گرفته، برنامه‌ریزی‌ها و خطّ مشی‌ها را تنظیم نموده و با نظارت بر پیاده شدن آن برنامه‌ها در جهان خارج، آنان را با نیروی روحی و تقویت معنوی یاری رساند تا بتوانند به اهداف و آمال حرکت خود دست یابند، رهبری در منطق اهل بیت(ع) یک رهبری الهی است که خداوند متعال به آن تصریح کرده و آن را به پیامبر خود(ص) ابلاغ نموده است. رسول خدا(ص) نیز این رهبری را به حضرت امیر المؤمنین علی بن ابی طالب(ع) ابلاغ کرده و این وصیت و رهبری به ترتیب از امامی به امام بعدی می‌رسد تا اینکه به خاتم اوصیا و پایان‌بخش ائمّه که امام مهدی(ع) باشد برسد.

امام باقر(ع) برای روشن شدن مسأله امامت پس از خود اهمیت ویژه‌ای قائل بوده و نظر اصحاب خود را به این مسأله و شروط، خصوصیات، و کیفیت تشخیص آن در جهان خارج جلب می‌نموده است. آن حضرت گاه به صورت آشکار و گاه به صورت مخفی این مسأله را به اصحاب خود اعلام می‌نموده و این مسأله از ابتدای امامت امام باقر(ع) تا روزهای پایانی عمر شریف آن حضرت ادامه داشته است. آن حضرت از همه فرصت‌های مناسب برای اشاره کردن به این مسأله و تأکید کردن بر پیروی آنان از جانشینشان استفاده می‌کردند.

البتّه اعلام امامت امام جعفر صادق(ع) پس از امام باقر(ع) همواره در دایره‌ای محدود و با نوعی پوشیدگی همراه بود. آن حضرت این خبر را جز به‌ اصحاب مخلص و نزدیک خود نمی‌دادند تا بدین‌وسیله سلامت امام پس از خود را تضمین نمایند.

محمّد بن مسلم روایت می‌کند: در نزد امام ابو جعفر محمّد بن علی(ع) بودم که ناگاه فرزندش جعفر که گیسوانی فروهشته داشت و در دست او چوبی بود که با آن بازی می‌کرد از در وارد شد، امام باقر(ع) فرزند را گرفته او را به خود چسبانید و سپس گفت: پدر و مادرم فدای تو باد که به لهو و بازی مشغول نمی‌شود. سپس فرمود: ای محمّد، پس از من این امام توست، به او اقتدا کن و از مشعل فروزان علم او نور بجو، به خدا سوگند که همانا او همان امام صادق و راستگویی است که پیامبر اکرم(ص) برای ما توصیفش کرده است...[۵۹] و از همام بن نافع روایت‌شده که گفت: روزی امام باقر(ع) به اصحاب خود فرمود: هنگامی که مرا از دست دادید به این فرزند اقتدا کنید که او پس از من امام شماست»، و سپس به فرزندش جعفر(ع) اشاره کرد[۶۰].

همچنین امام باقر(ع) در پاسخ کسی که از آن حضرت درباره قائم سؤال کرده بود با دست به پشت حضرت صادق(ع) زد[۶۱]. از فضیل بن یسار روایت شده است که گفت: در نزد ابو جعفر(ع) بودم که ناگاه دیدم امام صادق(ع) به نزد آن حضرت آمد. امام باقر(ع) فرمود: پس از من این بهترین خلق خدا می‌باشد[۶۲].

از عبدالغفار بن قاسم روایتی طولانی نقل‌شده که قسمتی از آن چنین‌ است: عبدالغفّار گوید به امام باقر(ع) عرض کردم: من دیگر پیر شده‌ام و استخوان‌هایم نحیف گشته، امّا در میان شما اهل بیت چیزی‌که مرا خوشحال کند نمی‌بینم. بلکه می‌بینم شما و یارانتان دسته‌دسته به قتل می‌رسید یا در حال فرار و ترس می‌باشید، و من هرروز به انتظار قائم شما هستم و دیرزمانی است که هرروز می‌گویم امروز یا فردا خروج می‌کند.

امام باقر(ع) به او فرمود: «يَا عَبْدَ الْغَفَّارِ إِنَّ قَائِمَنَا(ع) هُوَ السَّابِعُ مِنْ وُلْدِي، وَ لَيْسَ هُوَ أَوَانَ ظُهُورِهِ، وَ لَقَدْ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): إِنَّ الْأَئِمَّةَ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ، تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ، وَ التَّاسِعُ قَائِمُهُمْ، يَخْرُجُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ فَيَمْلَأُهَا عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً»؛ ای عبدالغفّار، بدان‌که قائم ما(ع) هفتمین فرزند از نسل من می‌باشد و اکنون هنگام ظهور او نیست. پدرم از پدرش از پدرانش به من روایت کرده است که پیامبر اکرم(ص) فرموده است: همانا امامان بعد از من به عدد نقبای بنی اسرائیل دوازده تن می‌باشند که نه نفر از آنها از پشت حسین(ع) هستند، و نهمین نفر از آنها همان قائمی است که در آخر الزّمان خروج می‌نماید و زمین را همچنان‌که پر از ظلم و جور شده پر از عدل‌وداد می‌نماید.

عبد الغفّار گوید به آن حضرت عرضه داشتم: ای فرزند رسول خدا، اگر این‌چنین است پس از شما چه کسی امام خواهد بود؟ امام باقر(ع) به او فرمودند: امر امامت پس از من به جعفر که بزرگ اولاد من و پدر ائمّه پس از من است واگذار می‌گردد. همان‌کس که در گفتار و کردار خود صادق و راستگو است‌[۶۳].

از ابو الصّباح کنانی روایت شده است که گفت: امام باقر(ع) نگاهی به فرزند خود حضرت امام جعفر صادق(ع) انداخت که در حال راه رفتن بود. سپس فرمود: این پسر را می‌بینی؟ این از کسانی است که خداوند متعال درباره آنان فرموده است: ﴿وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ[۶۴][۶۵].

از زراره روایت شده است که گفت: امام باقر(ع) روزی حضرت امام جعفر صادق(ع) را احضار نمود در حالی‌که در حال صحّت و سلامت و سلامت بود و هیچ گونه بیماری نداشت. سپس به امام صادق(ع) فرمود: «من تصمیم دارم اکنون به تو دستوری بدهم، امام صادق(ع) به آن حضرت عرض کرد: هر امری که دارید به من بفرمائید، امام باقر(ع) فرمودند: کاغذ و دواتی برای من بیاور». امام صادق(ع) قلم و دوات و کاغذ برای آن حضرت آورد و امام باقر(ع) وصیت‌نامه آشکار خود را نوشت و سپس دستور داد تا اینکه جماعتی از قریش را‌طلبیدند و آنها را به شهادت به این وصیت که مربوط به امامت امام صادق(ع) پس از آن حضرت بود فراخواند[۶۶]. البتّه چنین اعلامی، امری طبیعی بود؛ چراکه وصیتی آشکار بود که همه مردم عادتا آن را انجام می‌دادند، و آن بدین‌صورت بود که وصیت‌کننده وصیت خود را به یکی از فرزندان خود خصوصا پسر بزرگ خود انجام می‌داد.

از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: پدرم هرچه بود به من سپرد، و کیفیت این مطلب به این صورت بود که چون وفات آن حضرت فرارسید به من فرمود: «شاهدانی برای من حاضر کن»، پس من چهار شاهد حاضر کردم که در میان آنان نافع غلام عبدالله بن عمر نیز حضور داشت، سپس آن حضرت به من فرمود: بنویس: «این وصیتی است که یعقوب به فرزندان خود این وصیت را نموده است. ای فرزندان من، خداوند این دین را برای شما برگزیده است. پس جز در حالت تدین به این دین و حالت مسلمانی نمیرید، و محمّد بن علی به فرزندش جعفر همین وصیت را می‌کند و به او وصیت می‌کند که او را در بردی که همیشه نماز جمعه را در آن می‌خواند و پیراهنش کفن کند و عمّامه او را بر سرش بگذارد و قبر او را به اندازه چهار انگشت از زمین بالا آورده و در هنگام دفن بندهای کفن او را بگشاید». سپس به شهود گفت: بروید که خداوند شما را رحمت کند.

به آن حضرت عرض کردم: ای پدر، این وصیت چیز مهمّی نداشت تا برای آن چهار شاهد بگیرید؟ آن حضرت فرمود: فرزندم، نمی‌خواستم پس از مرگم بر تو غلبه کنند و گفته شود که او وصیت نکرده است. من می‌خواستم این کار حجّتی باشد[۶۷].

امام باقر(ع) این امید را در دل اصحاب و یاران و همه افراد گروه شیعه وارد نموده و به آنها خبر نزدیکی زوال حکومت بنی امیه را دادند[۶۸]. و عملا هجده سال بعد از شهادت امام باقر(ع) دولت اموی سقوط کرد و حکومت امویان به دست بنی عبّاس به پایان رسید.

امام صادق(ع) پس از پدر امر امامت را در دست گرفت و چنان‌که مستشار عبدالحلیم جندی او را توصیف کرده است: امام جعفر صادق ثمره یک قرن‌ دشوار بود که بشریت در برابر او سر فرود آورده و از تمدنی که او برای بشریت به ارمغان آورد بهره‌مند شدند[۶۹].

او درخت بلندی بود که در عصر جدید دانش و معرفت بارور گردید و در هر برگ آن خصیصه‌ای از خصوصیات اهل بیت(ع) بوده و سه قرن متوالی از دانش او و پدر و جدش بهره‌مند گردیدند[۷۰].[۷۱]

منابع

پانویس

  1. کافى، ج۲، ص۱۶۶.
  2. کافى، ج۲، ص۱۹۸، ۱۹۹، ۲۰۵، ۲۰۷، ۲۰۸.
  3. وسائل الشّیعه، ج۱۵، ص۲۸۵.
  4. کافى، ج۲، ص۱۷۳.
  5. کافى، ج۲، ص۱۸۸.
  6. کافى، ج۲، ص۱۶۹.
  7. کافى، ج۲، ص۱۸۰.
  8. کافى، ج۲، ص۱۸۱.
  9. کافى، ج۲، ص۱۸۱.
  10. کافى، ج۲، ص۱۸۳، ۱۸۴.
  11. کافى، ج۲، ص۳۴۵.
  12. کافى، ج۲، ص۳۵۵.
  13. کافى، ج۲، ص۳۶۰.
  14. کافى، ج۲، ص۳۶۹.
  15. کافى، ج۲، ص۳۷۱.
  16. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۲۸۹.
  17. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۲۴۲.
  18. تحف العقول، ص۲۱۷- ۲۱۸.
  19. ارشاد، ص۲۶۶.
  20. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۲۴۴.
  21. بحار الانوار، ج۶۵، ص۱۴، ۴۸، ۶۰، ۵۶.
  22. «و از پیروان وی ابراهیم بود» سوره صافات، آیه ۸۳.
  23. «آنکه از گروه (خود) او بود در برابر آنکه از دشمنانش بود از وی یاری خواست» سوره قصص، آیه ۱۵.
  24. بحار الانوار، ج۶۵، ص۱۲- ۱۳.
  25. محاسن، ص۱۵۷.
  26. محاسن، ص۱۵۷.
  27. بحار الانوار، ج۶۵، ص۱۶.
  28. بحار الانوار، ج۶۵، ص۲۹، ۳۰، ۵۸، ۴۴.
  29. بحار الانوار، ج۶۵، ص۱۶.
  30. بشارة المصطفى، ص۱۶.
  31. بحار الانوار، ج۶۵، ص۱۷۸.
  32. بشارة المصطفى، ص۵۵- ۵۶.
  33. «بگو: ای بندگان من که با خویش گزافکاری کرده‌اید! از بخشایش خداوند ناامید نباشید که خداوند همه گناهان را می‌آمرزد؛ بی‌گمان اوست که آمرزنده بخشاینده است» سوره زمر، آیه ۵۳.
  34. قرب الاسناد، ص۲۹.
  35. بحار الانوار، ج۶۵، ص۳۱.
  36. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۲۴۶.
  37. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۲۵۲.
  38. کافى، ج۴، ص۵۴۹.
  39. کافى، ج۴، ص۵۴۹.
  40. خصال، ج۱، ص۲۲.
  41. خصال، ج۱، ص۱۸۳.
  42. خصال، ج۱، ص۱۸۳.
  43. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۲۵۲.
  44. کافى، ج۱، ص۴۰۴.
  45. محاسن، ص۲۶۳.
  46. تحف العقول، ص۲۱۳.
  47. جامع الاخبار، ص۲۵۲.
  48. تحف العقول، ص۲۱۴.
  49. تحف العقول، ص۲۱۶.
  50. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۲۵۵.
  51. تحف العقول، ص۲۱۳.
  52. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۲۵۶.
  53. تحف العقول، ص۲۱۰؛ البتّه در نزد دانشمندان مکتب اهل بیت(ع) این‌گونه مشهور شده که ازدواجى که با اهل ذمّه جائز است فقط ازدواج موقّت و متعه مى‌باشد.
  54. کافى، ج۵، ص۳۱.
  55. کافى، ج۵، ص۵۶۸.
  56. وسائل الشّیعه، ج۲۶، ص۳۱۹.
  57. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۲۵۷.
  58. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۲۵۸.
  59. کفایة الاثر، ص۲۵۳.
  60. کفایة الاثر، ص۲۵۴.
  61. اثبات الوصیه، ص۱۵۲.
  62. اثبات الوصیه، ص۱۵۵.
  63. کفایة الاثر، ص۲۵۲.
  64. «و برآنیم که بر آنان که در زمین ناتوان شمرده شده‌اند منّت گذاریم و آنان را پیشوا گردانیم و آنان را وارثان (روی زمین) کنیم» سوره قصص، آیه ۵.
  65. کافى، ج۱، ص۳۶۰.
  66. اثبات الوصیه، ص۱۵۵.
  67. الفصول المهمّه، ص۲۲۲، در کافى، ج۱، ص۳۰۷ آمده است این کار حجتى براى تو باشد.
  68. مناقب آل ابى طالب، ج۴، ص۲۰۳؛ الصّواعق المحرقه، ص۳۰۷.
  69. الامام جعفر الصّادق، ص۴.
  70. الامام جعفر الصّادق، ص۶۳.
  71. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۳۰۲.