حقیقت نبوت

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

باید توجه داشت بحث از حقیقت نبوت در زمره آثار عرفانی است نه جزء مباحث کلامی[۱].

معناشناسی

معنای لغوی

واژه حقیقت در لغت نامه‌های فارسی، عبارت است از آنچه وجود خارجی و واقعی دارد، آنچه با واقعیت سازگاری داشته باشد، هر نوع سخن و اطلاعاتی که واقعیت را بیان می‌‌کند، امر مسلّمِ غیر قابل انکار، مانند سوزندگی برای آتش[۲].

اما در لغتنامه‌های عربی که به شکل "حقیقة" نوشته می‌شود نیز معانی مشابه آنچه ذکر شد، برای آن ذکر شده است؛ مثلاً، چیزی که ثبات و وجود دارد[۳]، کُنه شی[۴] منتهی و اصل شی و ثبوت و مطابقت با واقع [۵]حق و وجوب و یقین شأن امری و آنچه بر اصل وضعش استعمال شود در مقابل مجاز[۶]

معنای اصطلاحی

برخی از بزرگان عرفا، حقیقت را اینگونه تعریف نموده‌اند: "حقیقت عبارت از آن است که نسخ برآن روا نباشد، شریعت بدون وجود حقیقت امکان ندارد؛ زیرا حقیقت، روح است و شریعت، کالبد، شریعت گرفتنی است و حقیقت از الطاف و مواهب الهی است"[۷] در واقع رابطۀ حقیقت با شریعت را مانند رابطه جسم و جان می‌‌دانند[۸] حقیقت بالاترین مرتبه و جامع مراتبی چون شریعت و طریقت است[۹] شریعت اقتضای رسالت و طریقت اقتضای نبوت و حقیقت اقتضای ولایت پیامبر است که همه حاکی از وجود پیامبر اولواالعزم است[۱۰].

تعریف نبوت در نزد اهل طریقت

نبوت در نزد اهل طریقت عبارت است از خبردادن از حقایق الهیه و اسرار ربانیه که مترتب است به محقق شدن اسماء و صفات و افعال حق[۱۱] و بر دو قسم است:

نبوت تعریف

نبوت تعریف عبارت از خبر دادن از معرفت ذات، اسما و صفات حق است، که مسألۀ بسیار مشکلی بوده و کار هرکسی نیست.

نبوت تشریع

نبوت تشریع عبارت است از همه آنچه در نبوت تعریف ذکر شد به علاوۀ تبلیغ احکام و مؤدب شدن به اخلاق و یادگیری حکمت و قیام به سیاست. این نبوت اختصاص دارد به رسالت. نبی حاکم بین اسماء و مظاهر خاوند است و حقیقت محمدیه پیامبر اسلام(ص) به عنوان نبی حقیقی و قطب ازلی اولاً و آخراً و ظاهراً و باطناً بوده و مرجع کل نبوت‌ها است:"كُنْتُ‏ نَبِيّاً وَ آدَمَ‏ بَيْنَ‏ الْمَاءِ وَ الطِّين‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"[۱۲]

حقیقت محمدیه خاستگاه نبوت

از حقیقت محمدیه به عنوان خاستگاه ظهور نبوت یاد شده؛ زیرا آن حقیقت، مظهر تام اسمِ خداوند و در بر دارندۀ مراتب ظهور و بطون است که مرتبۀ ظهور آن اسم، با نبوت جلوه‌گر شده و مرحله بطون آن، با ظهور ولایت استمرار یافته است[۱۳]

تعریف نبوت در نزد اهل حقیقت

حقیقت نبوت پیامبر خاتم(ص) عبارت از روح اعظم است که تمامی اسماء و صفات حق در آن تجلی کرده است. نبوت نزد اهل حقیقت، عبارت است از خلافت مطلقۀ خداوند، ولی این نبوت دارای مراتب متفاوت است، به حسب مراتب شخصی که او مَظهر آن خلافت است[۱۴].

نبوت نزد اهل حقیقت به معنای خبردادن و نبی مُخبَر از ذات، صفات و أسماء و احکام و اراده‌های خداوند است، خبردادن حقیقی، ذاتی و اولی فقط برای روح اعظم است و همۀ انبیاء از آدم(ع) تا حضرت محمد(ص) مَظهری از مظاهر نبوت روح اعظم هستند، اما نبوت روح اعظم ذاتی و دائمی است و نبوت مظاهر، عرضی و قابل انقطاع است به جز نبوت حضرت محمد(ص) که دائمی و غیر قابل انقطاع است زیرا حقیقت نبوت ایشان، حقیقت روح اعظم است، همه انبیاء مظاهر بعضی اسماء و صفات هستند و حضرت محمد(ص) مظهر تمامی اسما و صفات است لذا رسول اکرم(ص) از همۀ انبیاء جلوتر است، از حیث حقیقت و متأخر از همه است از حیث صورت و ظاهر[۱۵].

فرق بین نبوت و رسالت و ولایت

سید حیدر آملی ضمن اینکه شریعت را از اقتضاء نبوت و حقیقت را از اقتضاء ولایت می‌‌داند به تعریف هر یک می‌‌پردازد که ماحصل آن چنین است: "رسالت عبارت است از تبلیغ آنچه حاصل شده است برای نبی از ناحیه نبوت و عبارت است از احکام، سیاست، تأدیب به اخلاق و تعلیم به حکمت و این عین شریعت است"[۱۶].

نبوت عبارت است از اظهار آنچه برای نبی از ناحیه ولایت حاصل شده است و عبارت است از معرفت ذات حق تعالی و اسماء و صفات و افعال و احکامحق، به حسب مظاهر برای عبادش، تا متصف بشوند به صفات حق و متخلق بشوند به اخلاق او و این عین طریقت است و ولایت عبارت است از مشاهدۀ ذات حق و صفات و افعال او در مظاهر کمالاتش به واسطه چشم بصیرت خود بعد از فنای در حق و بقاء به حق و این عین حقیقت است. ایشان در جای دیگر از ولایت به عنوان باطن نبوت یاد می‌کند[۱۷].

نبی نزد اهل شریعت

نبی انسانی است بر انگیخته شده از جانب خداوند متعال به سوی بندگانش تا آنان را کامل نماید؛ به اینکه آنچه برای اطاعت خداوند احتیاج دارند، آنان را آگاه سازد، و نسبت به احتراز از معصیت، آنان را تعلیم نماید. دعوت آنان موافق عقل باشد، مردم را به اطاعت خدا وادارد و از معصیت خدا نهی نماید. دیگر این که برای صدق ادعای خویش معجزه ارائه دهد[۱۸].

فرق بین نبی و رسول و ولی

نبی و رسول به حسب ظاهر و شریعت در خلق تصرف می‌کنند، اما ولی به حسب باطن و حقیقت، تصرف دارد؛ لذا گفته‌اند ولایت، اعظم از نبوت است گرچه ولی اعظم از نبی نیست؛ زیرا ولایت، تصرف در باطن و نبوت تصرف در ظاهر است و نبی هم صاحب ولایت است. باید توجه داشت برتری ولایت بر نبوت و برتری نبوت بر رسالت، در شخص واحدی مطرح است که دارای هر سه مقام باشد. مانند انبیای بزرگ که ولایت شان نسبت به جنبۀ نبوت آنان و نبوت شان نسبت به جنبۀ رسالت شان بزرگتر و با عظمت‌تر است. کسی به مقام نبوت نمی‌رسد مگر آنکه قبلش به مقام ولایت رسیده باشد و کسی به مقام رسالت نمی‌رسد مگر اینکه قبل از آن به مقام نبوت رسیده باشد[۱۹].

نکتۀ دیگری که در برتری ولایت نسبت به نبوت مطرح می‌‌کنند این است، این برتری به طور مطلق صحیح نیست بلکه مقید است که ولایت نبی نسبت به نبوت تشریعی او برتر است اما نسبت به نبوت تبیینی [۲۰]، برتر نیست زیرا نبوت تشریع بستگی به مصلحت زمان دارد اما ولایت و نبوت تبیینی هر دو مطلق بوده و زمان بردار نیستند، بلکه سلطنت آن از ابتدا تا انتها ثابت است[۲۱].

دلیل و معنای برتری ولی از نبی

در برتری ولایت نسبت به نبوت و به تبع آن برتری ولی نسبت به نبی گاهی ممکن است خلط و اشتباهی صورت بگیرد که چگونه می‌شود ولی که تابع نبی است نسبت به او برتری و فضیلت داشته باشد؟ در آثار عرفانی، این برتری و فضیلت را در یک شخص فرض کرده‌اند؛ یعنی در شخص نبی که جنبۀ نبوت و ولایت را باهم داراست، مقام ولایتش نسبت به مقام نبوتش برتری و تقدم دارد و ولی چون اسم خدا است: ﴿وَهُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ[۲۲] همیشه باقی است اما نبی و رسول با نبوت و رسالت در پیامبر گرامی اسلام(ص) ختم گردیده است[۲۳].

ولایت مطلقه یا عامّه و ولایت مقیّده یا خاصّه

ولایت ذاتاً و اصالتاً از آن خداوند متعال است و از این جهت مطلق است و هیچ قیدی ندارد، اما وقتی به انبیاء و اولیای الهی نسبت داده می‌شود، مقید می‌‌گردد؛ زیرا اطلاق برای هر کمالی فقط از آن خداوند است و مقید، وابسته و متکی به مطلق است و مطلق در مقید ظهور و تجلی پیدا می‌‌کند. بنابراین ولایت انبیاء و اولیاء جزئیات ولایت مطلقه هستند، همانگونه که نبوت انبیا همگی جزئیات نبوت مطلقه هستند[۲۴].

نبوت مطلقه که بیان دیگری از حقیقت نبوت است، عبارت از اطلاع نبی است که متصف به نبوت مطلقه باشد و از حقایق الهیه و دقایق ربانیه آنگونه که هست آگاه باشد. [۲۵].

حقیقت نبوت در ادبیات عرفانی آمیخته با حقیقت محمدیه است که از لحاظ وساطت در ظهور وجود و إنباء از ذات و صفات و افعال حق به "نبوت تعریفی" متصف است؛ لذا فرمود:"كُنْتُ‏ نَبِيّاً وَ آدَمَ‏ بَيْنَ‏ الْمَاءِ وَ الطِّين‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"[۲۶].

مقام قاب قوسین و حقیقت نبوت

از مقام قاب قوسین به عنوان منبع و مرجع حقیقت نبوت و رسالت یاد شده است؛ زیرا عاِلم ـ پیامبر(ص)ـ علم را با حقیقت وجودش دریافته است[۲۷].

گستره وجودی رسول اکرم(ص) در نگاه امام خمینی

ایشان در بحث ذو مراتب بودن نفس انسان در قوس صعود و نزول به عظمت حضرت رسول اکرم(ص) می‌پردازد و بحث فلسفی را آمیخته با قرآن این گونه مطرح می‌‌نماید: "البته حضرت رسول اکرم(ص) بشر است ولی کیف بشر؟ ﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ[۲۸] وحی وجه تفارق است و بالجمله پیامبر در حالی که ﴿يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الأَسْوَاقِ[۲۹]؛ ﴿ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى[۳۰] نیز هست[۳۱].

ضرورت و ماهیت پیامبری و نبوت

نگاه برخی از متکلمان

متکلمان ضرورت نبوت و پیامبری را مبتنی بر "قاعده لطف" کرده‌اند. شیخ مفید در قالب پرسش و پاسخ بیان فرموده: "اگر سؤال شود شما چه دلیلی دارید بر اینکه فرستادن پیامبران و رسولان ضروری است، پاسخ می‌گوییم: فرستادن پیامبران و رسولان لطف است و لطف لازم و ضروری است. پس فرستادن پیامبران و رسولان ضروری است"[۳۲].

خواجه نصیر طوسی ضمن اشاره به این دلیل به تبیین لطف بودن بعثت پیامبران پرداخته است. وی چنین آورده: "بعثت پیامبران واجب و ضروری است،؛ چراکه پی‌آمد بعثت پیامبران این است، پیامبر دستورات و تکالیف سمعی را به مردم ابلاغ می‌‌کند و تکالیف سمعی و حقیقت بازگو کننده تکالیفی‌اند که عقل بدان حکم می‌کنند"[۳۳].

علامه حلی در توضیح این دلیل آن را به شکل صغرا و کبرای منطقی ارائه می‌نماید: "از وجود و کمالات نبی در مبحث عرفان انسان کامل تعبیر گردیده و بحث انسان کامل در این دو وادی بلند معرفت و دانش برگشت به نبوت در اعلی مرتبه آنکه نبوت حضرت محمد(ص) و خاتم پیامبران است دنبال گردیده. اما در علم کلام از طریق تبیین فوائد و آثار بعثت انبیا با تمسک به قاعده لطف به این مسأله پرداخته شده است[۳۴].

معتزله می‌گویند، بعثت پیامبران ضروری است و دلیل آنان چنین است، تکالیف سمعی پیامبر و امام در معنای اول با هم مشارکت دارند؛ چه آنکه هر دو از لحاظ گفتار و کردار مقتدای مردم هستند. بنابراین معنا هر پیامبری امام است، لکن در معنای دوم هیچگونه ملازمه و مشارکتی میان امام و پیامبر نیست، چه آنکه ممکن است پیامبر صرفاً مأموریت ابلاغ پیام الهی به مردم داشته و وظیفه‌ای در قبال اجرای آنها نداشته باشد؛ یعنی امام نباشد[۳۵].

دیدگاه برخی از حکما

بحث ضرورت وجود نبی یا همان انسان کامل در تعبیر عرفاء، در فلاسفه نیز مانند کلام از راه وجوب نبوت و خلافت، طرح و تثبیت شده است؛ بدین بیان که نبوت موهبتی الهی است و انسان کامل در هر دو جنبۀ عقل نظری و عقل عملی خود به آن نایل می‌شود و مردم را از تاریکی و ظلمت رهایی داده و به سوی نور هدایت می‌کند تا در دنیا نظام عدل برقرار کنند و در آخرت به سعادت ابدی برسند؛ لذا حکیم بزرگ ابو علی سینا در این باره می‌گوید: "پس نیاز به وجود این انسان در بقاء و استمرار نوع انسانی بیشتر است از نیاز به مژه چشم و ابرو و گودی زیر پا و مانند آن از منافع دیگر که انسان در وجودش نیاز به آنها نداشته است. پس امکان ندارد، عنایت ازلی حق سبحانه اقتضا کند که اینگونه منافع آفریده شود، اما وجود نبی که اساس زندگی انسانی را شکل می‌دهد اقتضا نکند. بنابراین وجود پیامبر واجب است، چه اینکه لازم است او از نوع انسان بوده و خصوصیت و کمالاتی را داشته باشد که سایر مردم از آن بهره‌ای ندارند"[۳۶].

استدلال شیخ الرئیس

استدلال ایشان مبتنی بر مقدماتی است:

  1. انسان به تنهایی قادر به ادامه حیات نیست بلکه حیات وی وابسته به زندگی اجتماعی است؛
  2. زندگی اجتماعی نیازمند قانونگذاری عالم و عادل است؛
  3. شارع و قانونگذار باید دارای ویژگی باشد که مردم از قانون وی اطاعت کنند؛ یعنی باید از امتیاز معجزه برخوردار باشد تا معلوم گردد، این قوانین از سوی خداست[۳۷].

تکیه این استدلال بر نیازمندی بشر به قانونگذاری است و حیات اجتماعی انسان به قانون و شریعتی نیاز دارد که آورندۀ آن مصون از خطا و برخوردار از نعمت معجزه باشد که همان مسأله پیامبری و نبوت است.

ابن سینا می‌فرماید: "کسی می‌‌تواند به مقام نبوت برسد که از لحاظ عقل نظری به مرتبه عقل مستفاد برسد و تمام حقایق عالم هستی را با وجود عینی خود دریابد و خود نوعی عالم علمی شبیه عالم عینی شده و از قدرت حدسی برخوردار باشد و یا به تعبیر قرآن کریم: ﴿يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ[۳۸] باشد؛ یعنی به گونه‌ای باشد که گویا بدون آموزگار به حقایق علوم دست می‌یابد. این نوعی از نبوت بلکه بالاترین نیروی نبوت است و سزاوار است که این نیرو قوۀ قدسی نامیده شود"[۳۹].

به لحاظ عقل عملی به کلی معتقدند، انسان کامل یا نبی و پیامبر از مقام و منزلتی برخوردار است که عالم هستی به منزله بدن و او به منزله نفس عالم است؛ یعنی همانطور که نفس، بدن را تدبیر می‌‌کند، پیامبر نیز می‌تواند با قدرت قاهرۀ معنوی و روحی خود در عالم تصرف کند و از این راه برای اثبات نبوت خویش معجزه بیاورد[۴۰].

لذا معلم ثانی فارابی در این باره چنین گفته است: "روح نبوت به قوه‌ای قدسی اختصاص دارد که غریزۀ عالم خلق اکبر در پیشگاه او رام و مطیع است، همچنانکه غریزۀ عالم خلق اصغر "بدن انسان" به مقامروح او تسلیم است، بدین جهت روح نبوت معجزه‌هایی را انجام می‌دهد که کاملاً از قدرت دیگران خارج است"[۴۱].

دیدگاه امام خمینی

ایشان پیرامون مبحث قضا در کتاب الرسائل چنین می‌نویسد: "اشکالی نیست که در این اصل و قاعده نافذ نبودن حکم انسانی در حق دیگری است خواه این حکم در باب قضاوت باشد یا غیر آن، حاکم، نبی باشد یا وصی نبی یا غیر از آنها و صرف نبوت، رسالت، وصایت و علم در هر مرتبه‌ای که باشد و دیگر فضائل، موجب نفوذ حکم صاحب آن مناصب نمی‌شود و باعث اعتبار قضاوت او نمی‌گردد. آنچه عقل حکم می‌کند این است که حکم خداوند متعال درباره مخلوقش نافذ است، بدلیل اینکه خود، مالک و خالق آنهاست؛ زیرا خداوند، مالک و خالق آنها است، و تصرف خدا در خلقش هر گونه تصرفی باشد، تصرف در ملک و سلطنت خودش می‌باشد"[۴۲] امام، در ادامه به سلطنت ذاتی الهی پرداخته و سلطنت دیگران را بسته به اذن و جعل الهی می‌‌داند و می‌گوید: "اما خداوند نبی را برای خلافت و حکومت به طور کلی- چه قضاوت و چه غیر آن- نصب کرده است، بنابراین پیامبر(ص) از طرف خدا بر مردم سلطنت دارد و خداوند فرموده: ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ[۴۳] و در ادامه به آیات ۶۲ و ۶۸ سوره نساء اشاره می‌نماید و می‌گوید: "بعد از پیامبر حکومت و سلطنت به ائمه اطهار(ع) می‌رسد"[۴۴].

امام، در جای دیگر نیز حق حاکمیت را برای پیامبر از جانب خداوند دانسته و شأن تبلیغ احکام و قوانین الهی را برخاسته از جوهره نبوت می‌داند. بیان ایشان چنین است: "خداوند حق حاکمیت بر انسان‌ها را برای پیامبر(ص) قرار داده است. همچنین این حق حاکمیت برای امیرالمؤمنین(ع) و امامان معصوم(ع)،از جانب خداوند یا از جانب پیامبر(ص) به دستور خداوند قرار داده شده است. اساس حاکمیت و مسئولیت‌های ناشی از آن، غیر از اساس تبلیغ احکام و قوانین الهی است که شأنی برخاسته از جوهره رسالت و نبوت پیامبر(ص) است"[۴۵].

در این بیان نیز به این نکته تصریح شده است که حق حاکمیت و اعمال قدرت بر مردم درباره پیامبر و امامان معصوم(ع)، از ادلۀ درون دینی استفاده شده است و ملازمه‌ای میان اساس حق حاکمیت و تبلیغ احکام نیست و آن شأنی که برخاسته از شأن نبوت و رسالت پیامبر گرامی اسلام(ص) است در تبلیغ و پیام‌رسانی است. بنابراین اثبات سایر مناصب برای پیامبر و امام و سایرین، نیازمند ادله جداگانه است[۴۶].

از آنچه گذشت می‌توان دریافت که مفهوم نبوت و پیامبری از دیدگاه امام خمینی با دیدگاه رایج در میان متکلمان شیعه تفاوتی ندارد. "دریافت و ابلاغ پیام الهی" هویت نبوت و پیامبری است و هیچگونه ملازمه‌ای میان هویت نبوت و شؤون پیامبر نظیر منصب امامت، قضاوت و... وجود ندارد"[۴۷]

تبیین حقیقت نبوت

حقیقت نبوت نیروی گیرندۀ حقایق و سروش‌های غیبی است به صورت القاء وجودی و تعلیم روانی که حقیقت آنها را پیامبران در روان خود می‌یابند و هرگز در مورد آنچه به آنان القا می‌شود تردید نخواهند داشت. حقیقت نبوتتعلیم وجودی است؛ یعنی ارتباط روح قدسی پیامبران با دستگاه ربوبی[۴۸].

دیدگاه امام خمینی درباره حقیقت نبوت

امام خمینی همچون ملا صدرا، برهان و عرفان را در خدمت قرآن قرار می‌دهد. امام، قرآن را "سرچشمه علم رحمانی و فیض سبحانی" و به دور از تصرف هوا و نفس اماره و دیو پلید شیطان[۴۹] و مرکز همه عرفان‌ها و مبدأ همه معرفت‌ها می‌داند.

ایشان نبوت را اینگونه تعریف می‌نماید: "نبوت عبارت است از آنکه حقایقی را که در هویت غیبی نهان است، بر آیینه‌های صیقلی که استعداد آن را دارند پیامبران که وجه غیبی در آنها به حسب استعدادشان از حضرت غیب نازل شده، به واسطه این فیض اقدس در آنها ظهور یابد، اظهار شود"[۵۰].

از دیدگاه امام خمینی در مفهوم پیامبری و نبوت، دریافت وحی و تأسیس شریعت و احکام و قانونگذاری به عنوان مؤلفه‌های اصلی ذکر گردیده است. بیان ایشان چنین است:معنی پیغمبری که در پارسی پیامبری است و در عربی "رسالت یا نبوت" است، عبارت از آن است که خداوند عالم یا توسط ملائکه و یا بی‌واسطه کسی را برانگیزد برای تأسیس شریعت و احکام و قانونگذاری در بین مردم. هر کس چنین شد پیغمبر، یعنی پیام آور است، چه ملائکه بر او نازل شود یا نشود و هر کس این سمت را نداشت و مأمور این کار نبود پیغمبر نیست چه ملائکه را ببیند یا نبیند [۵۱].

در این تعریف واژه‎های پیغمبری، پیامبری، رسالت و نبوت با هم به یک معنا به کار رفته و در آن به چند مؤلفه اصلی اشاره گردیده است:

  1. اینکه پیامبر و نبی و رسول کسی است که بی‌واسطه یا با واسطه ملائکه از جانب خدای متعال بر انگیخته شده باشد.
  2. این انگیزش برای تأسیس شریعت و احکام و برای قانونگذاری در بین مردم باشد.

پس نبوت از نگاه امام خمینی گاهی بدین معنا است: "کسی پیام‌آور احکام خداوند باشد و فرقی نمی‌کند که آن احکام به خود او نازل شده یا شریعت پیامبر اولوالعزم دیگری باشد ولی او به دستور خداوند مأمور ابلاغ و اجرای آن شریعت گردیده باشد"[۵۲].

امام در بیان دیگر در حقیقت نبوت و پیامبری به کشف و بسط حقایق و درک و حفظ وحدت و کثرت اشاره می‌نماید: "حقیقت نبوت عبارت است از کشف حقایق و بسط حقایق، اگر کسی بتواند وحدت و کثرت را با هم ادراک و حفظ کند قهراً نبی است و چیز دیگری لازم نیست. این همان حقیقت نبوت است[۵۳].

از آنجایی که دیدگاه امام خمینی درباره حقیقت هستی دیدگاه وحدت نگر هست، رسالت پیامبر را دعوت و هدایت انسان‌ها به سوی توحید می‌داند که این امر در صورتی به صورت حقیقی و به معنای واقعی کلمه میسّر است که پیامبر وحدت و کثرت را با هم درک نماید و عالم ملک و ملکوت را با هم حفظ کند تا به بسط حقیقت توحید موفق شود: "هر کس توانست این طور باشد که نه عالم غیب او را از عالم طبیعت باز دارد و نه عالم طبیعت او را از مشاهده غیبیه برباید. او نبی است"[۵۴]

نبوت تعریفی و تشریعی در عرفان

نبوت از منظر عرفا به دو قسم تعریفی و تشریعی تقسیم می‌شود، نبوت تعریفی إخبار از حقایقی چون ذات، اسماء و صفات و افعال حق تعالی است. در نبوت تشریعی، علاوه بر إخبار از حقایق یاد شده فوق، نبی به تبلیغ آیات و احکام و تأدیب به اخلاق الهی و تعلیم حکمت و پرداختن به امر سیاست نیز می‌پردازد.

مراتب نبوت

حقیقت نبوت و خبر دادن و تعلیم توسط انبیای الهی را دارای مراتب مختلف است که هر کدام با دیگری متفاوت‌اند و بررسی هر کدام زبان خاص خودش را دارد.

ولایت و نبوت

ولایت و قرب و فنا در واقع همان مقام انسان کامل و حقیقت محمّدی است[۵۵] ولایت همان فنای در حق است که مرتبۀ نخست آن فنای فعلی است و مرتبه اعلای آن فنای ذاتی و صاحب این مرتبه دارای ویژگی‌هایی است همچون: جامعیت اسمای الهی، وساطت فیض، خلافت در ظهور، خلافت در تصرف، خلافت در تدبیر و....[۵۶]

رابطه نبوت و ولایت در نگاه امام خمینی

ولایت باطنی پیامبر و واسطه فیض بودن آن حضرت

رابطه ولایت با رسالت

تلازم شرعی ولایت و رسالت

اگر چه رسالت و ولایت تلازم عقلی ندارند و امر ولایت بر عهدۀ عقلا یا عرف نیست که تلازم عقلایی یا عرفی میان آن دو بتوان تعریف کرد؛ اما حق تعالی از تلازم شرعی آن دو منزلت قدسی خبر داده است، چنان که می‌‌فرماید: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ[۵۷] [۵۸]. از این آیه به‌دست می‌‌آید:

  1. اولاً: ولایت و حق اطاعت اصالتاً از آن خداوند است؛
  2. ثانیاً: فرستادگان الهی و پیامبران واجب الاطاعه هستند به اذن الهی؛
  3. ثالثاً: اطاعتی که در آیه آمده است غیر از اطاعت از رسول از حیث مقام رسالت اوست؛ زیرا آن اطاعت، اطاعت از خداوند است و اطاعت از خداوند، نیاز به اذن خداوند ندارد بلکه اذن خداوند در این باره ناممکن است؛ زیرا بنده زمانی به خداوند اعتنا می‌‌کند که اطاعت از او را پذیرفته باشد.

بنابراین، این آیه به اطاعت از رسولامر می‌کند، ولی نه در مقام رسالت و ابلاغ پیام خدای متعال بلکه اطاعت از فرمان خود رسول. بر این اساس رسول و پیامبر خدا حق امر و نهی بر مردم را دارد و این همان مقام ولایت است که حق تعالی پیامبران خود را به جعل شرعی به آن مقام منصوب نموده است[۵۹].

ولایت، روح و باطن قرآن

ولایت باطن نبوت و به عنوان روح و باطن قرآن محسوب می‌شود و این دو بیان با هم قابل جمع است، از باب اینکه نبوت و قرآن حاکی از یک حقیقت‌اند لذا ولایت می‌تواند هم روح و باطن نبوت باشد و هم باطن قرآن و اینگونه است که قرآن و پیامبران و در صدر انبیا حضرت خاتم الانبیاء محمد(ص) مظهر ولایت باشند[۶۰].

بنابراین ولایت اصالتاً از آن خداوند متعال است و به اذن الهی برای پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت که جانشینان بر حق پیامبر و ادامه دهندگان راه انبیا هستند، قرار داده شده است [۶۱] و اینگونه است که ولایت باطن و روح نبوت و قرآن است. پیامبران الهی با معجزات آمده‌اند و پیامبر خاتم معجزه جاویدش قرآن را آورده است تا "ولایت" را به معنای حقیقی و واقعی آن برای مردم معرفی نمایند و خلق خدا بداند که تحت لوای کدام ولایت قرار گیرند که به ولایت خدا ختم گردد نه ولایت شیطان و طاغوت.

ولایت باطن نبوت

ولایت و خلافت، باطن نبوت و نبوت، ظاهر ولایت است چه اینکه نبوت یا در حفظ است یا در ظهور و یا در تدبیر که مستلزم تعین است، در حالی که [[ولایت] حیث ربط و تعلق و فقر است که عین تجلی است نه تعین و روشن است که تعین مسبوق به تجلّی است، آن ظاهر است و این باطن: "نبوت حقیقی مطلق در واقع ظهور آن چیزی است که در غیب الغیوب است در حضرت واحدیت، به حسب استعدادهای مظاهر و بر اساس تعلیم حقیقی و انباء ذاتی. بنابراین، نبوت جایگاه ظهور خلافت و ولایت است و این دو مقام، باطن‌های آن "نبوت" هستند"[۶۲].

پیامبر خاتم مصدر و مقصد تمام نبوت‌ها

برای هر موجودی جهت ربوبیتی است که ظهور حضرت ربوبی در اوست جز اینکه مرائی در ظهور ربوبیت متفاوتند، پس بسیار باشد که مرائی مظهر ربوبیت مقیده محدوده بود بر حسب مرتبه محیطی و محاطی‌اش تا اینکه در نهایت به مرآت اتم احمدی که دارای ربوبیت مطلقه و خلافت کلیه الهی ازلاً و ابداً می‌باشد برسد. پس تمام مراتب خلافت و "ولایت" از مظاهر خلافت کبرای اوست ﴿هُوَ الأَوَّلُ وَالآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[۶۳] و جمیع دعوات دعوت به اوست که مصدر و مبدأ کل و مرجع و منتهای جلّ است: ﴿وَاللَّهُ مِن وَرَائِهِم مُّحِيطٌ[۶۴][۶۵].

خاتمه

خداوند متعال، گنج مخفی بود و دوست داشت در مظاهری تجلّی نماید؛ لذا در قالب اسماء و صفات جلوه نمود و برای تجلی حق زمین نیاز به خلیفه‌ای بود تا از اسماء و صفات خداوند برای مردم خبر دهند و اینگونه بود که بستر نبوت فراهم آمد و حقیقت پیامبر، خاستگاه نبوت گردید. حقیقت نبوت، فیض و لطف الهی است برای هدایت انسان، به همین لحاظ در طول تاریخ دانشمندان، عارفان، متکلمان و حکیمان بسیاری نسبت به نبوت و پیامبری و برخی از شئونات و مسئولیت‌های آن، تحقیقات ارزنده‌ای عرضه نموده‌اند. در این میان حقیقت و عصارۀ نبوت و وسعت وجودی پیامبر خاتم(ص) خیلی بلند مرتبه‌تر از آن چیزی است که افراد عادی بدان می‌اندیشند. محققان عرصه دین بیشتر جنبه‌ها و شئونات برگرفته از آیاتی نظیر آیه: ﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَی إِلَیَّ[۶۶] و مانند آن را استنباط کرده‌اند و حقایق فراتر از آنکه در آیاتی همچون آیه ﴿ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّی فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی[۶۷] به ابعاد وجودی پیامبر خاتم(ص) اشاره دارد، کمتر طرح و تبیین شده است. این بدان جهت است که زمینۀ فهم معارف بلند ﴿فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی برای هر کس میسر نیست.

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. مصباح الهدایه، ص۱۶۴.
  2. فرهنگ بزرگ سخن، ص۲۵۶۰ – ۲۵۶۱؛ لغتنامه دهخدا، ج ۶، ص۸۰۳۶.
  3. المفردات، ص۲۴۷ – ۲۴۸.
  4. مجمع البحرین، ج ۵، ص۱۴۸.
  5. التحقیق فی کلمات القرآن، ج ۲، ص۲۱۶ – ۲۶۲.
  6. لسان العرب، ج ۱۰، ص۵۲؛ کتاب العین، پیشین، ج ۳، ص۶.
  7. کشف المحجوب، ص۴۹۸.
  8. کشف المحجوب، ص۴۹۸.
  9. جامع الاسرار و منبع الانوار، ص۳۵۴– ۳۵۵.
  10. جامع الاسرار و منبع الانوار، ص۳۴۶ ـ۳۴۷.
  11. آملی سید حیدر، انوار الحقیقه و اطوار الطریقه و اسرار الشریعه، ص۲۶۹.
  12. انوارالحقیقه، ص۲۷۳-۲۷۴؛ جامع الاسرار و منبع الانوار، ص۳۷۹.
  13. مجموعه آثار حکیم صهبا، ص۷؛ نیز ر. ک، ممدالهمم در شرح فصوص الحکم، ص۹۳ و ۲۳۶.
  14. آملی، سید حیدر، انوارالحقیقه، ص۲۷۷.
  15. آملی، سید حیدر، انوارالحقیقه، ص۲۷۶ ـ ۲۷۷.
  16. آملی، سید حیدر، انوارالحقیقه، ص۲۹ ـ ۳۰.
  17. المقدمات من کتاب نص النصوص، ص۱۶۸.
  18. المقدمات من کتاب نص النصوص، ص۲۶۹ ـ۲۷۰.
  19. المقدمات من کتاب نص النصوص، ص۱۶۸ ـ ۱۷۰؛ جامع الاسرار و منبع الانوار، ص۳۸۵ - ۳۸۸.
  20. المقدمات من کتاب نص النصوص، ص۱۴۵.
  21. المقدمات من کتاب نص النصوص، ص۱۸۰.
  22. و او سرور ستوده است؛ سوره شوری، آیه۲۸.
  23. ممدالهمم در شرح فصوص الحکم، ص۳۴۲.
  24. مجموعه آثار حکیم صهبا، ص۱۴۵.
  25. المقدمات من کتاب نص النصوص، ص۱۷۴.
  26. شرح فصوص الحکم قیصری رومی، پیش گفتار، ص۲۴.
  27. مشارق الدراری، شرح تائیه ابن فارض، ص۵۲۳ - ۵۲۴.
  28. بگو: جز این نیست که من هم بشری چون شمایم (جز اینکه) به من وحی می‌شود؛ سوره کهف، آیه۱۱۰.
  29. خوراک می‌خورد و در بازارها راه می‌رود؟!؛ سوره فرقان، آیه۷.
  30. سپس نزدیک شد و فروتر آمد؛ سوره نجم، آیه۸.
  31. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۱، ص۲۹۳.
  32. النکت الاعتقادیه، چاپ شده در مؤلفات الشیخ المفید، ج ۱۰، ص۳۵.
  33. تجرید الاعتقاد، چاپ شده در کشف المراد، ص۳۷۵.
  34. کشف المراد، شرح تجرید الاعتقاد، مقصد ۴، مسأله ۱، ص۴۸۱.
  35. سعید، جایگاه مبانی کلامی در اجتهاد، ص۳۷۲.
  36. الشفاء، الهیات، مقاله ۱۰، فصل ۲، ص۴۴۱؛ ر. ک. آموزه‌های عرفانی از منظر امام علی(ع)، ص۱۷۲.
  37. الاشارات و التنبیهات، ج ۳ ص۳۷۱؛ الهیات شفا ص۴۴۱؛ النجاه، ص۷۰۸.
  38. نزدیک است روغن آن هر چند آتشی بدان نرسیده برفروزد، نوری است فرا نوری؛ سوره نور، آیه۳۵.
  39. الشفاء الطبیعیات، ج ۲، کتاب نفس، مقاله ۵، فصل ۶، ص۲۲۱.
  40. آموزه‌های عرفانی، ص۱۷۴.
  41. نصوص الحکم بر فصوص الحکم، فصل ۳۳، ص۱۸۸.
  42. الرسائل، ج ۲، ص۱۰۰.
  43. پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است؛ سوره احزاب، آیه۶.
  44. الرسائل، ج ۲، ص۱۰۰.
  45. المکاسب المحرمه، ج ۲، ص۱۰۵.
  46. جایگاه مبانی کلامی در اجتهاد، ص۳۷۳.
  47. جایگاه مبانی کلامی در اجتهاد، ص۳۷۳.
  48. انوار العرفان فی تفسیر القرآن، ج ۱۳، ص۲۴؛ انوار درخشان، ج ۶، ص۱۵.
  49. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۵.
  50. مصباح الهدایه، ص۱۷.
  51. کشف اسرار، ص۱۲۶؛ نبوت از دیدگاه امام خمینی، ص۲۵.
  52. پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، ص۲۲۶.
  53. تقریرات فلسفه امام خمینی، ج ۳، ص۳۵۲.
  54. تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۳، ص۳۵۱.
  55. ابوالفضل کیاشمشکی، ولایت در عرفان، ص۳۰۹.
  56. ابوالفضل کیاشمشکی، ولایت در عرفان، ص۳۱۲.
  57. و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آنکه به اذن خداوند از او فرمانبرداری کنند؛ سوره نساء، آیه۶۴.
  58. ولایت سیاسی پیامبر اعظم(ص)، چاپ شده در مجموعه سیره سیاسی پیامبر اعظم(ص)، ص۱۸.
  59. ولایت سیاسی پیامبر اعظم(ص)، چاپ شده در مجموعه سیره سیاسی پیامبر اعظم(ص)، ص۳۱۱۸.
  60. التعلیقه علی الفوائد الرضویة، ص۵۸.
  61. المیزان، ج۶، ص۱۴.
  62. مصباح الهدایه، ص۳۸.
  63. او، آغاز و انجام و آشکار و نهان است و به هر چیزی داناست؛ سوره حدید، آیه۳.
  64. و خداوند از همه سو فراگیر آنان است؛ سوره بروج، آیه۲۰.
  65. تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص۳۸ ـ ۳۹.
  66. بگو: جز این نیست که من هم بشری چون شمایم (جز اینکه) به من وحی می‌شود؛ سوره کهف، آیه۱۱۰.
  67. سپس نزدیک شد و فروتر آمد. آنگاه (میان او و پیامبر) به اندازه دو کمان یا نزدیک‌تر رسید؛ سوره نجم، آیه ۸ - ۹.