عقل در کلام اسلامی
عقل به معنای بازداشتن و نگهداری است و به هر چیز ارزشمندی که صاحبش از آن پاسداری کند، عقیله میگویند. قوۀ مدركه انسان را نیز عقل میگویند چون صاحب خود را از افتادن به ورطههای هلاکت حفظ میکند. در تعابیر دینی و روایات از عقل به رسول باطنی یاد شده و تاکید فراوانی بر روی تعقل صورت گرفته و از کسانی که تعقل نمیکنند مذمت شده است: ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ﴾.
معناشناسی
"عقل"، به معنای قوۀ مدرکۀ حقایق و مرکز تشخیص خوبی از بدی و همچنین ابزار تحلیل مفاهیم، در نگاه دین از جایگاه و شرافت بالایی برخوردار است. قوه عقل در وجود انسان، اصلیترین وجه تمایز او با سایر موجودات است.[۱]
معنای اصطلاحی
درباره معنای اصطلاحی عقل باید گفت در تاریخ اندیشه شرق و غرب، تفسیرهای مختلفی از عقل شده است[۲]. برای مثال عقل یا نوس (Nous) برای آناکساگوراس موجودی است مجرد از عالم که با ایجاد حرکت نخستینی و چرخشی در توده اولیه جهان، باعث پیدایش عالم کنونی میگردد. عقل در نگاه افلاطون، وسیلهای است که آدمی با استفاده از آن و بر اساس دیالکتیک، به عالم مُثُل عروج کرده، صورتهای کلی (مُثُل) را شهود میکند. ارسطو، عقل را قوهای میداند که صورتهای کلی را از افراد جزئی انتزاع میکند و نیز از بدیهیات به نظریات میرسد. عقل در نظر دکارت، قوهای است که تصورات فطری را در خود دارد. برای کانت عقل نظری، همان قوه استنتاج با واسطه یا استنتاج قیاسی است و عقل عملی منشأ تکلیف اخلاقی و....
با این همه، بدون در نظر گرفتن تفسیرهای جزئی، میتوان گفت در فلسفه و کلام برای عقل دو اصطلاح کلی قابل تشخیص است: در یکی از این دو اصطلاح، عقل موجودی است که ذاتاً و فعلاً مجرد بوده و به طور مستقل، یعنی بدون تعلق به نفس و بدن، موجود است. بسیاری از فیلسوفان به مقتضای قاعده الواحد لا يصدر منه الا الواحد و قاعده «امکان اشرف» و دلایل دیگر[۳]، وجود سلسلهای از عقول را تصویر کردهاند که واسطه فیض الهیاند. بدین ترتیب که از خدا تنها یک موجود - که عقل اول نامیده میشود - صادر گشته و از آن، عقل دوم، و از آن عقل سوم، تا عقل دهم، که عقل فعال نام دارد. عالم طبیعت از عقل فعال صادر شده است. این عقول، عقول طولی هستند و در میانشان رابطه علیت برقرار است. شیخ اشراق ضمن اثبات عقول طولی مشایین، تعداد آنها را بیش از ده دانسته و گذشته از عقول طولی، به «عقول عرضی» یا «ارباب انواع» نیز معتقد گشته است[۴]. صدرالدین شیرازی نیز ضمن پذیرفتن ارباب انواع، تبیین خاصی درباره آن ارائه کرده است[۵]. در اصطلاح دیگر، عقل یکی از قوای نفس انسانی است. در این معنا، عقل با نفس متحد است و یکی از قوا و مراتب آن به شمار میرود و در مقابل قوای خیال، وهم و حس قرار میگیرد. عقل قادر به ادراک کلیات است و میتواند مسائل نظری را از مقدمات بدیهی و معلوم استنباط کند. این عقل به ملاحظه مدرکاتش دو نوع است: عقل نظری و عقل عملی. برخی، عقل انسانی را به عقل استدلالگر یا جزئی(Ratio) و عقل شهودگر یا کلی (Intellectus) تقسیم کردهاند[۶]. عقل استدلالگر همان عقلی است که نظریات را از میان بدیهیات و معلومات بر میآورد؛ اما عقل شهودگر مستقیماً حقایق را شهود و وجدان میکند. بسیاری از فیلسوفان درباره نحوه ارتباط عقل انسانی و عقل مستقل، معتقدند کلیات عقلی در عقل فعال قرار دارد و هم او است که این کلیات را بر عقول انسانی افاضه میکند.[۷]
«عقل» در اصطلاح علم کلام، به قوه تشخیص بین حق و باطل از طریق برهان و استدلال گفته میشود[۸]. العقل قوة حاصلة عند العلم بالضروریات، بحیث یتمکن بها من اکتساب النظریات، و هذا معنی ما قال الإمام إنها غریزة یتبعها العلم بالضروریات عند سلامة الآلات[۹]. در اصطلاح فلسفی، عقل گاه به طور مطلق و از انواع جواهر محسوب شده؛ در این صورت، جوهر بسیطی است که ذاتاً و فعلاً مجرد محض است و مدرِک امور دیگر است[۱۰]. هنگامی که عقل درباره انسان به کار میرود، به عالیترین قوة نفس انسانی، که مدرک کلیات و مدبّر بدن است، گفته میشود؛ که میتواند ضمن ادراک کلیات، با تجزیه و ترکیب آنها از امور بدیهی و ترتیب قیاسات امور نظری را اثبات نماید. العقل قوه النفس التی بها یحصل تصور المعانی، و تألیف القضایا و الأقیسه[۱۱].[۱۲]
ارزش و جایگاه
قرآن کریم در نزدیک به سیصد آیه به عقل، تفکر در عالم هستی، دوری از تقلیدهای غیر منطقی و تعقل تأکید کرده است. آدمی با بهکارگیری عقل (تعقل) به شناخت و معرفت دست مییابد و بر اساس شناخت، به دستاوردهای گوناگون خواهد رسید. این رهیافتها به صورت قوانینی برای همه افراد بشر کاربرد دارد. ارزش و اهمیت انسان در بهکارگیری عقل و عملکردهایی است که با شناخت حاصل از تعقل، با اراده و اختیار خود انجام میدهد. این موضوع وجه تمایز انسان از حیوان است. از اینرو امام علی (ع) انسانیت انسان را با عقلش میسنجد و فقدان عقل را با فقدان زندگی برابر میداند و ضمن عباراتی بر برتری عقل صحه میگذارد. تعبیرهای چون مرکب علم، مایه انسانیَت، عقل در وجود انسان به مثابه روح در کالبد او، فرستاده خدا، ملاک هر چیز، رهبر فکر،.... و تعابیری دیگر، از ضرورت حیاتی عقل و تعقل در زندگی آدمیحکایت دارد. از این رو به فرزند خویش فرمود: «بزرگترین بینیازی عقل است و بزرگترین فقر و ناداری، نادانی»[۱۳].
روایات نیز به بیانهای مختلف به ارزش و اهمیت عقل از جنبههای مختلف پرداختهاند که بهترین نمونه آن، کتاب العقل و الجهل اصول کافی مرحوم کلینی است که این بحث را فصل آغازین و مطلع مباحث کتاب خود قرار داده و به تفصیل روایات مربوط به عقل و جهل را با سندهای صحیح و معتبر جمعآوری کرده است. از جمله احادیث آن، اینکه خداوند در حدیث قدسی میفرماید: «آفریده ای محبوبتر از عقل نیافریده است»[۱۴]. در حدیث دیگری آمده است: «حیا و دین موظف شدند همواره با عقل ملازم باشند و از آن جدا نشوند»[۱۵].
بالاتر اینکه عقل بال دیگر دین است؛ همانگونه که فرمودند: «در مقابل پیامبران و امامان که حجتهای بیرونی هستند، عقل حجت درونی است»[۱۶]. امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «عقل چیزی است که به واسطه آن خدای پرستیده میشود و انسان را سزاوار رفتن به بهشت مینماید»[۱۷].[۱۸]
عقل، رسول باطنی
در تعابیر دینی و روایات از عقل به رسول باطنی یا حجت باطنی (در کنار رسول ظاهری) یاد شده است. امام صادق (ع) در تعریفی که از عقل ارائه میدهد از حقیقت آن پرده برمیدارد. عقل همان نور و نیروی درونی است که خداپرستان، خدا را به واسطه آن میپرستند و میشناسند. طبق این تعریف، عقل نوری است از درون انسان که مبنای شناخت و پرستش خداوند است، یعنی شناختی بر پایۀ فطرت آدمی. بر این اساس، عقل، حجت میان خدا و بندگان است. از اینرو رجوع به عقل در مسائل گوناگون و بهکارگیری و استنتاج از آن امری اساسی و بنیادین است و مکتب اسلام آدمیرا از ترک عقل و گوش ندادن به ندای درونی آن به شدت برحذر میدارد[۱۹].
از تعریفی که دربارۀ عقل گفته شد و لغزشها و غفلتهایی که در طول زندگی فراروی انسان قرار میگیرند و از دلالت عقل میکاهند، فعالسازی عقل نیازمند رسول ظاهری (الهی) است. خداوند اولیای خاص خود را در مسیر زندگی انسانها قرار داده است تا آدمی بر اساس آموزههای آنها با تعقل فطری خویش آشنا شود و مسیر اندیشه خود را مطابق با حقیقت هستی برگزیند. از اینرو خداوند در قرآن کریم بر این نکته اشاره داشته است: «اگر نمیدانید از اهل ذکر بپرسید»[۲۰]. امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «عقل چیزی است که به واسطه آن خدای پرستیده میشود و انسان را سزاوار رفتن به بهشت مینماید»[۲۱].[۲۲]
عقل در اندیشه اسلامی
در مجموعه اندیشههای اسلامی، سه نوع عقل جهت فهم حقایق دینی میتوان برشمرد:
- عقل نظری و معارف بنیادین: "عقل نظری"، جنبه ای از عقل است که به کشف واقعیتها و هست و نیستها، مانند خداشناسی و انسانشناسی میپردازد. دینشناسی مبتنی بر عقل، از استدلال منطقی برخوردار است؛ چه در اصل خداشناسی که امام صادق (ع) در اینباره میفرماید: «بندگان به سبب عقل، خداوند خویش را میشناسند و میفهمند که خود آفریده هستند»[۲۳] و چه در ثبات و ماندگاری اعتقادات، همانگونه که امام علی (ع) میفرماید: «با خردها شناخت خدا پایدار میگردد»[۲۴].
- عقل عملی و حسن و قبح اخلاقی: وظیفۀ "عقل عملی"، شناخت بایدها و نبایدها، مانند تشخیص فضایل و رذایل اخلاقی و عمل به دستورهای الهی است. امام صادق (ع) دربارۀ این جنبۀ عقل میفرماید: «عقل آن است که عمل نیکو را از عمل قبیح باز میشناسند»[۲۵].
- عقلِ ابزاری و مدیریت زندگی: "عقل ابزاری"، وسیلهای برای سامان دادن به زندگی، مانند مدیریت سازمانی، برنامهریزی درست، تشخیص سود و زیان و پیدا کردن مسیر درست برای دستیابی به اهداف زندگی است. در این حوزه نیز، در روایات برای به کار انداختن عقل جهت فهم درست امور و آیندهنگری نسبت به سرانجام کارها تأکید زیادی شده است. امام صادق (ع) نقل میکند: شخصی نزد پیامبر (ص) آمد و عرض کرد: ای رسول خدا! توصیه و سفارشی به من کن. آن حضرت سه بار پرسید: اگر سفارشی کنم، انجام میدهی؟ آن شخص در هر سه بار جواب داد: آری، ای رسول خدا! حضرت فرمود: «به تو سفارش میکنم هرگاه خواستی کاری انجام دهی، درباره سرانجام آن تدبر کن؛ اگر مایۀ رشد و هدایت بود، انجام بده و اگر مایۀ گمراهی بود، از آن بپرهیز»[۲۶].
جمع میان روایاتی که به تبیین حدود و ثغور و برخی ناتواناییهای عقل پرداخته است، گویای رویکرد اعتدالی به عقل در نگاه مفسران وحی است. امام علی (ع) دربارۀ محدوده تواناییهای عقل در شناخت ذات و صفات خدا میفرماید: «خداوند، خردها را به درک کامل صفات خود آگاه نساخته و در شناخت خود ـ در حد توان و ضرورت ـ بر عقول پرده نیفکنده است»[۲۷]. در قسمت اول، امام به ضعف عقل در کشف کنه صفات خدا اشاره میکند؛ ولی در بخش دوم، توانایی عقل را یادآوری میکند که جمع میان آن دو، همان رویکرد اعتدالی است[۲۸].
عقل در اندیشه غربی
در فضای مفهومشناسی، عقلگرایی در دنیای غرب، با توجه به ورود آن به حوزههای مختلف، سه هویت معنایی را پشت سر گذاشته که عبارتند از: عقلگرایی فلسفی، عقلگرایی کلامیو عقلگرایی عصر روشنگری.
- عقلگرایی فلسفی که در برابر اصطلاح تجربهگرایی قرار دارد؛ یعنی عقل برخلاف تجربه، میتواند نظامهای نظری و فلسفی را بنیان کند.
- عقلگرایی کلامیکه در برابر ایمانگرایی قرار دارد و گرایشی است که بر اثبات حقایق دینی به وسیلۀ براهین عقلی تأکید دارد.
- عقلگرایی عصر روشنگری که در برابر تفکر سنتی کلیسا، جمودگرایی و خرافهپرستی قرار میگیرد و به نحوی عقل در همۀ حوزههای زندگی دنیوی بشر، اعم از علم، دین و اخلاق و غیر آن مرجع و منبع تصمیمگیری و جهتدهی است.
از آنجا که تطور معنایی عقل در اروپا از دیرباز تاکنون، داستان مفصل و بغرنجی را پشت سر گذرانده است، تقسیم مذکور را میتوان بیان دیگر و کاملتری دانست: در قرون وسطی و عهد قدرت کلیسا، میان عقل و گزارههای الهی تعارضی به چشم نمیخورد. عقلگرایی در قرن شانزدهم و هفدهم در برابر تجربهگرایی و مدافع جدی دین بود. نمونه روشن آن، عقلگرایی دکارتی است که مفهوم خدا را از مفاهیم فطری برشمرد و برخی دیگر، مانند مالبرانش و لایبنیتس با دلائل عقلی به اثبات خدا پرداختند. رویکرد عقلگرایی کلامینیز از دو قالب حداکثری و انتقادی بیرون نبوده و در آثار دانشمندان دورههای مختلف غرب قابل بررسی است.
اما اوج قدرتنمایی عقل و به زیر کشیدن قامت دین در قرن هجدهم (که آن را عصر عقل و روشنگری مینامند) و نوزدهم شکل میگیرد؛ زمانی که هیوم، با رویکرد نفی رابطه علی و معلولی، دفاع عقلانی از دین را محکوم میکند. لازمه این تفکر حذف دین از زندگی عمومیبشر در دوران مدرنیته شد؛ تا جایی که عقل در این دوره حاکمیت بیچون و چرا یافت و حس تنفر از دین وحیانی رواج یافت و دین طبیعی جایگزین دین آسمانی و الهی شد و عقل نه تنها در حوزۀ دین، بلکه در همۀ امور طبیعی و ماورای طبیعی فصلالخطاب شد و نقش محوری یافت[۲۹].
معانی و اطلاقات عقل
در مقدمه و نیز بحث از معانی اصطلاحی عقل اشاره شد که از عقل تفسیرهای مختلفی ارائه شده است. برخی از این تفسیرها، قابلیت و کارکرد خاصی را برای عقل مورد توجه قرار میدهند و دیگر قابلیتهای عقل را انکار میکنند. رأی هیوم که پیش از این توضیح داده شد، مثال گویایی در این باب است. اکنون میکوشیم تا کارکردهای مختلف عقل را که در سخنان امام علی(ع) مطرح شده است، بازگوییم و بررسیم.
کارکرد نظری عقل
درباره کارکرد نظری عقل میتوان به دو گونه روایات از حضرت امیر(ع) استناد جست: بخشی از احادیث، مطلق علم و آگاهی و حکمت را از آثار عقل و تعقل میشمارند. این احادیث میتوانند شامل علم و حکمت نظری نیز باشند؛ اما پارهای از احادیث قابلیتهایی همچون خودشناسی، خداشناسی و دینشناسی را از آثار عقل میدانند. این احادیث، کارکرد نظری عقل را مینمایانند. در اینجا از هر دو دسته احادیث، چند نمونه را ذکر میکنیم:
- عقل، اصل و منشأ علم، و دعوت کننده به فهم است[۳۰].
- آنکه تعقل کند، آگاهی مییابد[۳۱].
- با عقل، کُنه حکمت به دست میآید[۳۲].
- برترین عقل، خودشناسی است[۳۳].
- برترین عقل، شناخت حق با حق است[۳۴].
- با عقول، شناخت خدا محکم و پایدار میشود[۳۵].
- خداوند با نشانههای تدبیر درست که به ما نمایاند، بر خردها آشکار گردید[۳۶].
- مؤمن به خدا ایمان نمیآورد، مگر اینکه تعقل کند[۳۷].
- دین و ادب، نتیجه عقل است[۳۸].
بدینسان امام علی(ع) دستیابی به علم، حکمت، خودشناسی، خداشناسی و دینشناسی را از رهگذر عقل میدانند، که کارکردی نظری است. البته همانگونه که در بحث «عقل و دین» خواهیم گفت، دین مکمل عقل است و ارتباطی خاص و دوسویه میان عقل و دین وجود دارد.[۳۹]
کارکرد عملی عقل
احادیثی که از امام علی(ع) در زمینه نقش ارزشی، اخلاقی و عملی عقل وارد شده است، بیش از احادیث بیان کننده کارکردهای دیگر عقل است. در اینجا تنها چند نمونه ذکر میشود و در ادامه نیز، به احادیث دیگری در این زمینه اشاره خواهد شد. حضرت در این باره میفرمایند:
- کمال نفس با عقل به دست میآید[۴۰].
- ادب در انسان همچون درختی است که اصل و ریشه آن عقل است[۴۱].
- اخلاق نیکو از میوههای عقل است[۴۲].
- عقل، درختی است که میوهاش سخاوت و حیا است[۴۳].
- میوه عقل، مدارا کردن با مردم است[۴۴].
- جوانمردی انسان، به اندازه عقل او است[۴۵].
- عقل، دوری جستن از گناه است[۴۶].
- با افزایش عقل، حلم و بردباری افزایش مییابد[۴۷].
- میوه عقل، راستگویی است[۴۸].
- اطاعت از خدا به اندازه عقل است[۴۹].
- آنکه عقلش کمال یابد، رفتارش نیکو گردد[۵۰].
- از نشانههای عقل، عمل به عدالت است[۵۱].
بدینسان عقل، خوب و بد افعال را به انسان مینمایاند و کمال آدمی و فضایل اخلاقی همچون ادب، حیا، سخاوت، مدارا، جوانمردی، حلم، راستگویی و عدل به وسیله عقل شناخته میشوند.[۵۲]
کارکرد ابزاری عقل
آنچه به عنوان عقل معاش و نیز عقل ابزاری در احادیث امام علی(ع) آمده است، با عقل ابزاری مطرح شده در آثار هیوم و دیگران - که معطوف به دنیا و معاش است و تلقی رایج از عقل ابزاری نیز همان است - متفاوت است. در اینجا میتوان ابتدا تعریفی عام از عقل ابزاری که هدفش معاش است، مطرح کرد و سپس به دو دیدگاه مقابل یکدیگر پرداخت. عقل ابزاری معطوف به معاش، به طور کلی عبارت است از قدرت و شعوری که انسان با استفاده از آن به معاش خود سامان میدهد و به زندگی دنیوی مطلوبش دست مییابد. این عقل از آنجا که قدرت فن آوری و حسابگری دارد، آدمی را قادر میسازد تا وقایع آینده را پیش بینی کند. احادیث زیر را که همگی از امام علی(ع) است میتوان ناظر به کارکرد ابزاری عقل و عقل معاش دانست:
- برترین مردم در در عقل، بهترین آنها است در تقدیر و برنامهریزی معاش خود[۵۳].
- بهترین دلیل بر زیادتی عقل، حسن تدبیر است[۵۴].
- عقل، تو را به سودمندتر فرمان میدهد[۵۵].
- مرز عقل، عاقبت اندیشی است[۵۶].
- اگر عقل سالم باشد، انسان از فرصتهایش بهرهمند میگردد[۵۷].
- عقل، گمانه زنی درست و شناخت آینده بر اساس گذشته است[۵۸].
چنان که دیدیم عقل ابزاری برای هیوم و تجددگرایان، عقلی است که ابزار رسیدن به امیال و شهوات انسان را فراهم میکند. این عقل، در طول شهوت و در خدمت آن است، نه در عرض و معارض آن. دیگر آنکه معطوف به دنیا و زندگی دنیوی است و کاری با آخرت انسان ندارد. همچنین این عقل در خدمت عقل نظری که خدا و دین را اثبات میکند و عقل عملی که حسن و قبح افعال را مشخص میکند و آدمی را به کارهای ارزشی و اخلاقی رهنمون میشود، نیست؛ بلکه در مقابل آن دو قرار میگیرد. در نقطه مقابل، امام علی(ع) کارکرد نظری و عملی عقل را میپذیرند. از اینرو عقل معاش و ابزاری از دیدگاه آن امام، ابزار رسیدن به اهداف عقل نظری و عملی است، و چون عقل نظری، خدا و دین و آخرت را اثبات میکند و عقل عملی آدمی را به رعایت احکام خدا و دین و آخرت فرامیخواند، عقل ابزاری در خدمت دین و معنویت و آخرت قرار خواهد گرفت، و در مقابل شهوت و هوای نفس. از همین رو و برای نشان دادن همسویی میان معاش دینی و معاد است که امام در برخی سخنان، کارکرد عقل معاش و عقل معاد را قرین یکدیگر ساخته، میفرمایند: برترین مردم در عقل، کسانی هستند که بهتر از دیگران در معاش خود تدبیر و برنامهریزی میکنند و بیش از دیگران به اصلاح معاد و آخرتشان اهتمام میورزند[۵۹].
به نظر میرسد دلیل اینکه در برخی احادیث، زیرکی معاویه، نکراء و شیطنت شمرده شده است نه «عقل»[۶۰]، همین نکته باشد؛ یعنی عقل ابزاری اگر در خدمت عقل نظری و عملی و در نتیجه خدا و دین قرار گیرد و زندگی دینی را سامان دهد، عقل نامیده میشود؛ ولی اگر به خدمت شهوت درآید، شیطنت و نکراء است. امام علی(ع) پیامد عقل و تعقل را عبادت و اطاعت خدا و زهد در دنیا و توشهگیری برای آخرت دانسته، میفرمایند:
- خداوند با چیزی برتر از عقل، عبادت نشده است[۶۱].
- عاقلترین مردم، مطیعترین آنان در برابر خدا و نزدیکترین آنها به خدا است[۶۲].
- عاقل کسی است که در دنیای فانی و پست، زهد بورزد و در بهشت زیبای جاودان و بلندمرتبه، رغبت کند[۶۳].
- عاقل کسی است که از شهوتها دوری کرده، دنیا را به آخرت بفروشد[۶۴].
این سخنان، جهتگیری عقل معاش را در تعالیم امام، به خوبی نشان میدهند.[۶۵]
اطلاقات عقل عملی
در آثار فیلسوفان اسلامی، عقل عملی به چند معنا آمده است مشهورترین معنای عقل عملی، قوهای است که به واسطه آن، چیزی را که آدمی سزاوار است آن را انجام دهد یا ترک کند، میشناسد[۶۶]. بر این اساس عقل، عملی همچون عقل نظری، قوه شناخت است و تفاوت این دو عقل در متعلق شناختشان است. معنای دیگر عقل عملی، قوهای است که انسان را به اعمال خویش تحریک میکند. عقل به این معنا، همان قوه اراده است[۶۷]. بر این اساس، عقل عملی، قوه عمل کردن است. کسانی که عقل عملی را بر معنای غیر مشهور آن حمل میکنند، کارکرد عقل عملی را به معنای مشهور، از کارکردهای عقل نظری میدانند. از جمله معانی عقل عملی، قوهای است که هم مولد برخی اعمال مختص به انسان، همچون خجالت، خنده و گریه است و هم ادراک کننده احکام مربوط به اعمال انسانی؛ همچون استنباط صناعات و ادراک حسن و قبح اعمال[۶۸].
امام علی(ع) اشارات گوناگونی به عقل عملی دارند که در اینجا همه آنها را بر میرسیم:
۱. در اکثر سخنان حضرت درباره عقل عملی، اعمال نیکو و فضایل اخلاقی از آثار عقل بر شمرده شده، و بیان گردیده است که آدمی به واسطه عقلش به کمال، ادب، حیا، سخاوت، حلم و عدل میرسد. مفاد اکثر احادیثی که در بخش کارکرد عملی عقل نقل شده، از این قبیل است. این نوع از احادیث هم بر عقل عملی به معنای ادراکی و معرفتی صادق است و هم بر عقل عملی به معنای قوه محرکه؛ زیراهم معرفت و هم اراده، هر دو، مقدمه عملند.
۲. در پارهای از سخنان امام، عقل قوه درک کننده است. برای مثال در حدیثی که امام علی(ع) از پیامبر اکرم(ص) نقل میکند، آمده است: «پس از آنکه انسان به بلوغ رسید، در قلب او نوری پدید میآید و پس از آن واجب و مستحب و خوب و بد را میفهمد. همانا عقل در قلب، مانند چراغی در میانه خانه است»[۶۹]. نیز در توصیف عاقل، میفرمایند: «عاقل کسی است که از میان دو شر، بهتر را بشناسد»[۷۰]. بنابراین کار عقل شناخت بهترین شرها است. باز حضرت میفرمایند: «عقلها پیشوایان افکارند، و افکار پیشوایان قلبها، و قلبها پیشوایان حواس، و حواس پیشوایان اعضا و جوارح»[۷۱]. بر اساس این سخن، از عقل فکر تولید میشود و فکر در نهایت به عمل میانجامد. بنابراین عقل نقشی معرفتی نسبت به عمل دارد. از امام صادق(ع) نیز نقل شده است: «بندگان به وسیله عقل، عمل نیکو را از عمل قبیح میشناسند»[۷۲].
۳. در برخی احادیث نقل شده از حضرت عقل قوهای است که امر و نهی میکند و آدمی را از اعمال زشت باز میدارد. مثلاً فرمودهاند: «عقل، تو را به سودمندتر امر میکند»[۷۳] همچنین از سخنان آن حضرت است که: «قلوب را خیالاتی زشت است که عقلها از آنها باز میدارند»[۷۴] و «نفوس رهایند؛ اما دستهای عقول، نفوس را از پلیدیها باز میدارند»[۷۵]. از این احادیث بر میآید که عقل نه تنها خوب و بد اعمال را به انسان یادآور میشود، بلکه به آنها امر و نهی نیز میکند. ناگفته نماند که این معنا از عقل عملی (قوه امر و نهی کننده) غیر از معنای غیر مشهور اصطلاحی از عقل عملی است که به معنای قوه محرکه و عامله است. ممکن است عقل نسبت به عملی امر یا نهی کند، ولی آدمی امر و نهی عقل را وقعی ننهد؛ در حالی که اگر قوه عامله و اراده بر عملی تعلق گرفت، آن عمل واقع خواهد شد. بنابراین احادیث پیش گفته را نباید بر اصطلاح غیر مشهور عقل عملی تطبیق کرد.
۴. از امام علی(ع) روایت شده است که عقل به معنای نفس اعمال نیکو یا ترک اعمال زشت است. سخنان زیر که در تعریف عقل از آن حضرت نقل شده است، از این گروه است:
- همانا عقل، دوری جستن از گناه، عاقبت اندیشی و احتیاط است[۷۶].
- عقل آن است که تنها آنچه را میدانی بر زبان آوری و به آنچه میگویی عمل کنی[۷۷].
- عقل، تجربه اندوزی است و بهترین تجربه تو آن است که تو را پند دهد[۷۸].
- عقل آن است که میانهروی کرده، اسراف نکنی، به وعدههایت عمل کرده، خلف وعده نکنی، و چون خشمگین شدی، بردبار باشی[۷۹].
به نظر میرسد مراد امام در این گونه سخنان، بیان لازمه عقل، یعنی اعمال مذکور است؛ از باب اطلاق کلمه بر لازمه خود. بنابراین اطلاق چهارم به طور مجازی، همان اطلاق اول را بیان میکند. احادیث بسیاری که از امام علی(ع) در توصیف عاقل وارد شده است، شبیه همین اطلاق نوع چهارم است. در این احادیث، عاقل کسی است که اعمال خوب را به کار بندد و از اعمال زشت پرهیز کند. همچنین در احادیث بسیاری از آن حضرت، جاهل کسی است که مرتکب اعمال زشت میشود و اعمال نیک را ترک میکند[۸۰]. روشن است که آنکه مرتکب اعمال زشت میشود نیز عقل دارد وگرنه حجت بر او تمام نخواهد بود؛ زیرا ملاک تکلیف، عاقل بودن است. بنابراین مراد احادیث یاد شده از عاقل، کسی است که عقل دارد و به مقتضای معرفت عقلی و امر و نهی عقل عمل نیز میکند، و مراد از جاهل کسی است که با وجود داشتن عقل، به مقتضای آن عمل نکرده، از جهل و شهوات پیروی میکند.
بدینسان در احادیث حضرت امیر(ع) به چهار نوع اطلاق از عقل عملی برمیخوریم: اطلاق اخیر، اطلاقی مجازی، و بازگشت آن به اطلاق اول است. اطلاق اول نیز کلی، و با اطلاقات دیگر قابل جمع است. از این میان اطلاق دوم و سوم، بیان کارکردهای عقل عملی است. بر اساس این دو کارکرد، عقل هم خوب و بد اعمال را نشان میدهد، و هم به اعمال خوب امر کرده، از اعمال زشت نهی میکند. اگر بخواهیم این دو کارکرد را با معانی اصطلاحی عقل عملی بسنجیم، میتوان گفت معنای اصطلاحی مشهور، یعنی قوه درک کننده خوب و بد اعمال - قطع نظر از تفسیرهای مختلفی که از آن شده است- با کارکرد اول مطابقت دارد. اما معانی اصطلاحی غیر مشهور با هیچ یک از کارکردهای یاد شده، از جمله کارکرد دوم، مطابقت ندارد؛ زیرا در دومین معنای اصطلاحی نقل شده، عقل با اراده یکسان انگاشته میشود؛ در حالی که در کارکرد دوم، عقل تنها امر و نهی میکند، اما آدمی میتواند بر اساس ارادهاش به امر و نهی عقل گوش فرا ندهد و بر اساس شهوت عمل کند. بیارتباط بودن سومین معنای اصطلاحی با کارکرد دوم نیز روشن است.[۸۱]
شرافت عقل
"عقل"، به معنای قوه مدرکه حقایق و مرکز تشخیص خوبی از بدی، و همچنین ابزار تحلیل مفاهیم، در نگاه دین از جایگاه و شرافت بالایی برخوردار است.
نزدیک به سیصد آیه قرآن به عقل، تفکر در عالم هستی، دوری از تقلیدهای غیر منطقی و تأکید بر استدلال و برهان پرداخته است.
روایات نیز به بیانهای مختلف به ارزش و اهمیت عقل از جنبههای مختلف پرداختهاند که بهترین نمونه آن، کتاب العقل و الجهل کتاب اصول کافی مرحوم کلینی است که این بحث را فصل آغازین و مطلع مباحث کتاب خود قرار داده و به تفصیل روایات مربوط به عقل و جهل را با سندهای صحیح و معتبر جمعآوری کرده است. از جمله احادیث آن، اینکه خداوند در حدیث قدسی میفرماید: "آفریدهای محبوبتر از عقل نیافریده است"[۸۲]. نیز در حدیث دیگری آمده است: "که حیا و دین موظف شدند همواره با عقل ملازم باشند و از آن جدا نشوند"[۸۳].
بالاتر اینکه عقل بال دیگر دین است؛ همانگونه که فرمودند: "در مقابل پیامبران و امامان که حجتهای بیرونی هستند، عقل حجت درونی است"[۸۴].
جمع میان روایات مذکور و روایاتی که به تبیین حدود و ثغور و برخی ناتواناییهای عقل پرداخته است، گویای رویکرد اعتدالی به عقل در نگاه مفسران وحی است. امام علی (ع) درباره محدوده تواناییهای عقل در شناخت ذات و صفات خدا میفرماید: "خداوند، خردها را به درک کامل صفات خود آگاه نساخته و در شناخت خود -در حد توان و ضرورت- بر عقول پرده نیفکنده است"[۸۵]. در قسمت اول، امام به ضعف عقل در کشف کنه صفات خدا اشاره میکند؛ ولی در بخش دوم، توانایی عقل را یادآوری میکند که جمع میان آن دو، همان رویکرد اعتدالی است. برخلاف دو رویکرد عقلگرایی حداکثری و حداقلی در عالم اسلام که به ترتیب معتزله و اشاعره بر آنها بودند[۸۶].
عقل و دین در اندیشه اسلامی
در مجموعه اندیشههای اسلامی، سه نوع عقل را جهت فهم حقایق دینی میتوان پیگیری و رصد نمود:
- عقل نظری و معارف بنیادین: "عقل نظری"، آن جنبه از عقل است که به کشف واقعیتها و هست و نیستها، مانند خداشناسی و انسانشناسی میپردازد. دینشناسی مبتنی بر عقل، از استدلال منطقی برخوردار است؛ چه در اصل خداشناسی که امام صادق (ع) دراینباره میفرماید: "بندگان به سبب عقل، خداوند خویش را میشناسند و میفهمند که خود آفریده هستند"[۸۷]؛ و چه در ثبات و ماندگاری اعتقادات، همانگونه که امام علی (ع) میفرماید: "با خردها شناخت خدا پایدار میگردد"[۸۸].
- عقل عملی و حسن و قبح اخلاقی: وظیفه "عقل عملی"، شناخت بایدها و نبایدها، مانند تشخیص فضایل و رذایل اخلاقی و عمل به دستورهای الهی است. امام صادق (ع) درباره این جنبه عقل میفرماید: "عقل آن است که عمل نیکو را از عمل قبیح باز میشناسند"[۸۹].
- عقل ابزاری و مدیریت زندگی: "عقل ابزاری"، وسیلهای برای سامان دادن به زندگی، مانند مدیریت سازمانی، برنامهریزی درست، تشخیص سود و زیان و پیدا کردن مسیر درست برای دستیابی به اهداف زندگی است.
در این حوزه نیز، در روایات بر به کار انداختن عقل جهت فهم درست امور و آیندهنگری نسبت به سرانجام کارها تأکید زیادی شده است. امام صادق (ع) نقل میکند: شخصی نزد پیامبر (ص) آمد و عرض کرد: ای رسول خدا! توصیه و سفارشی به من کن. آن حضرت سه بار پرسید: اگر سفارشی کنم، انجام میدهی؟ آن شخص در هر سه بار جواب داد: آری، ای رسول خدا! حضرت فرمود: به تو سفارش میکنم هرگاه خواستی کاری انجام دهی، درباره سرانجام آن تدبر کن؛ اگر مایه رشد و هدایت بود، انجام بده و اگر مایه گمراهی بود، از آن بپرهیز[۹۰].[۹۱]
آنچه گفته شد، غیر از اختلافنظرهایی است که کم و بیش وجود داشته است، که اوج آن در قصه اخباریان دیده میشود که امروزه نیز با اندک تغییراتی در روش، با اسم و عناوین دیگر مسیر خود را ادامه میدهند.
عقل و دین در اندیشه غربیان
در فضای مفهومشناسی، عقلگرایی در دنیای غرب، با توجه به ورود آن به حوزههای مختلف، سه هویت معنایی را پشت سر گذاشته که عبارتند از: عقلگرایی فلسفی، عقلگرایی کلامی و عقلگرایی عصر روشنگری.
عقلگرایی فلسفی، در برابر اصطلاح تجربهگرایی قرار دارد؛ یعنی عقل برخلاف تجربه، میتواند نظامهای نظری و فلسفی را بنیان کند[۹۲].
عقلگرایی کلامی در برابر ایمانگرایی قرار دارد و گرایشی است که اثبات حقایق دینی به وسیله براهین عقلی تأکید دارد[۹۳]. کارکرد سوم آن، ویژه عصر خرد و روشنگری است که از نظر آنان، عقل در برابر تفکر سنتی کلیسا، جمودگرایی و خرافهپرستی قرار میگیرد و به نحوی عقل در همه حوزههای زندگی دنیوی بشر، اعم از علم، دین و اخلاق و غیر آن مرجع و منبع تصمیمگیری و جهتدهی است سر.
از آنجا که تطور معنایی عقل در اروپا از دیرباز تاکنون، داستان مفصل و بغرنجی را پشت گذرانده است، تقسیم مذکور را میتوان بیان دیگر و کاملتری دانست: در قرون وسطی و عهد قدرت کلیسا، میان عقل و گزارههای الهی تعارضی به چشم نمیخورد. عقلگرایی در قرن شانزدهم و هفدهم در برابر تجربهگرایی و مدافع جدی دین بود. نمونه روشن آن، عقلگرایی دکارتی است که مفهوم خدا را از مفاهیم فطری برشمرد و برخی دیگر، مانند مالبرانش و لایبنیتس با دلائل عقلی به اثبات خدا پرداختند.
رویکرد عقلگرایی کلامی نیز از دو قالب حداکثری و انتقادی بیرون نبوده و در آثار دانشمندان دورههای مختلف غرب قابل بررسی است[۹۴].
اما اوج قدرتنمایی عقل و به زیر کشیدن قامت دین در قرن هجدهم (که آن را عصر عقل و روشنگری مینامند) و نوزدهم شکل میگیرد؛ زمانی که هیوم، با رویکرد نفی رابطه علی و معلولی، دفاع عقلانی از دین را محکوم میکند. همچنین کانت هر چند که عقل نظری را ناتوان میانگارد، لازمه آن، خدمت به فهم گزارههای دینی نبود؛ بلکه عملاً پلورالیسم فکری و معرفتی را در این مسیر پیریزی مینماید، که لازمه هر دو تفکر تجربهگرایی و پدیدارگرایی، حذف دین از زندگی عمومی بشر در دوران مدرنیته شد[۹۵]؛ تا جایی که عقل در این دوره حاکمیت بیچون و چرا یافت و حس تنفر از دین وحیانی رواج یافت و دین طبیعی و دئیزم جایگزین دین آسمانی و الهی شد[۹۶]. و عقل نه تنها در حوزه دین، بلکه در همه امور طبیعی و ماورای طبیعی فصلالخطاب شد و نقش محوری یافت[۹۷].
پرسشهای وابسته
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۳۵.
- ↑ ر.ک: علامه مجلسی، مرآة العقول، ج۱، ص۲۷؛ ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ج۱، ص۲۲۹ - ۲۲۲؛ فولکیه، پُل، فلسفه عمومی یا مابعدالطبیعه، ص۸۲ – ۷۹.
- ↑ راغب اصفهانی، حسین مفردات الفاظ القرآن، ص۵۷۷.
- ↑ ر.ک: مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح هنری کربن، ج۲، ص۱۵۴، ۱۳۹.
- ↑ ر.ک: ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۱، ص۳۰۷ و ج۲، ص۳۴۶ به بعد و ج۸، ص۳۳۲.
- ↑ ر.ک: نصر، سید حسین، نیاز به علم مقدس، ص۲۹۲.
- ↑ برنجکار، رضا، مقاله «عقل و معرفت عقلی»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۱۳.
- ↑ هو قوة التمییز بین الحق و الباطل. هو العلم بخفیات الأمور التی لا یوصل إلیها إلا بالاستدلال و النظر (أعلام النبوّة (للماوردی)، ص۷). هو یفید العلم المانع للنّفس من مواقعة ما تدعو إلیه من فعل القبیح (المعتمد فی اصولالدین، ص۶۳). (به نقل از: شرح المصطلحات الکلامیة، ص۲۱۹).
- ↑ شرح المقاصد، ج۲، ص۳۳۳.
- ↑ شرح المصطلحات الفلسفیة، ص۲۱۳.
- ↑ المعجم الفلسفی، ج۲، ص۸۴.
- ↑ فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۱۹۵.
- ↑ «لَا غِنَی کَالْعَقْلِ وَ لَا فَقْرَ کَالْجَهْل»؛ نهج البلاغه، حکمت ۵۱.
- ↑ «مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْک»؛ کافی، ج۱، کتاب عقل و جهل، ص۱۰.
- ↑ «إِنَّا أُمِرْنَا أَنْ نَکُونَ مَعَ الْعَقْلِ حَیْثُ کَانَ قَالَ فَشَأْنَکُمَا وَ عَرَج»؛ کافی، ج۱، کتاب عقل و جهل، ص۱۰.
- ↑ «یَا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حُجَّتَیْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ (ع)وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ»؛ کافی، ج۱، کتاب عقل و جهل، ص۶۰.
- ↑ «الْعَقْلُ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ»؛ هدایة الأمة إلی أحکام الأئمة (ع)، ج۱، ص۴.
- ↑ ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۳۵.
- ↑ ر. ک: دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ج۲، ص ۵۶۷- ۵۶۸.
- ↑ ﴿فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾«اگر نمیدانید از اهل دانش بپرسید» سوره نحل، آیه ۴۳.
- ↑ «الْعَقْلُ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ»؛ هدایة الأمة إلی أحکام الأئمة (ع)، ج۱، ص۴.
- ↑ ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۳۵.
- ↑ «فَبِالْعَقْلِ عَرَفَ الْعِبَادُ خَالِقَهُمْ وَ أَنَّهُمْ مَخْلُوقُون»؛ کافی، ج۱، ص۲۹.
- ↑ «بِالْعُقُولِ تُعْتَقَدُ مَعْرِفَتُه»؛ تحف العقول، ص۶۲.
- ↑ «عَرَفُوا بِهِ الْحَسَنَ مِنَ الْقَبِیحِ»؛ الکافی، ج۱، ص۲۹.
- ↑ «إِنَّ رَجُلًا أَتَی النَّبِیَّ ص فَقَالَ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَوْصِنِی فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص فَهَلْ أَنْتَ مُسْتَوْصٍ «۱» إِنْ أَنَا أَوْصَیْتُکَ حَتَّی قَالَ لَهُ ذَلِکَ ثَلَاثاً وَ فِی کُلِّهَا یَقُولُ لَهُ الرَّجُلُ نَعَمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص فَإِنِّی أُوصِیکَ إِذَا أَنْتَ هَمَمْتَ بِأَمْرٍ فَتَدَبَّرْ عَاقِبَتَهُ فَإِنْ یَکُ رُشْداً فَامْضِهِ وَ إِنْ یَکُ غَیّاً فَانْتَهِ عَنْهُ»؛ کافی، ج۸، ص۱۵۰.
- ↑ «لَمْ یُطْلِعِ الْعُقُولَ عَلَی تَحْدِیدِ صِفَتِهِ وَ لَمْ یَحْجُبْهَا عَنْ وَاجِبِ مَعْرِفَتِه»؛ نهجالبلاغه، خطبه ۴۹.
- ↑ ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۳۶.
- ↑ ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۳۷ ـ ۲۳۸.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، ج۲، ص۹۱، ح۱۹۵۹.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، ج۵، ص۱۳۵، ح۷۶۴۴.
- ↑ کلینی، محمد، الکافی، ج۱، ص۲۸.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، ج۲، ص۴۴۲، ح۳۲۲۰.
- ↑ ابن طلحه شافعی، محمد، مطالب السؤول، ص۵۰.
- ↑ ابن شعبه حرانی، حسن، تحف العقول، ص۶۲؛ مفید، الامالی، ص۲۵۴؛ صدوق، التوحید، ص۳۵.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۱۴۱ نیز ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۱۸۲.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، ج۶، ص۷۰، ح۹۵۵۳.
- ↑ ابن رازی، جعفر، جامع الاحادیث، ص۱۳۶.
- ↑ برنجکار، رضا، مقاله «عقل و معرفت عقلی»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۲۲.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، ج۳، ص۲۳۴، ح۴۳۱۸.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، ج۲، ص۱۰۹، ح۲۰۰۴.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، ج۱، ص۳۳۹، ح۱۲۸۰.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، ج۱، ص۳۲۹، ح۱۲۵۴.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، ج۳، ص۳۲۹، ح۴۶۲۹.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، ج۶، ص۱۲۸، ح۹۷۷۷.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، ج۳، ص۸۴، ح۳۸۸۷.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، ج۳، ص۲۲۱، ح۴۲۷۴.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، ج۳، ص۳۳۳، ح۴۶۴۳.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، ج۴، ص۳۱۲، ح۶۱۷۸.
- ↑ صدوق، الخصال، ص۶۳۳.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، ج۶، ص۴۴، ح۹۴۳۰.
- ↑ برنجکار، رضا، مقاله «عقل و معرفت عقلی»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۲۳.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، ج۲، ص۴۷۲، ح۳۳۴۰.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، ج۲، ص۴۲۹، ح۳۱۵۱.
- ↑ آبی، منصور بن حسین، نثر الدر، ج۱، ص۲۸۵.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، ج۳، ص۴۰۴، ح۴۹۰۱.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، ج۵، ص۱۱۲، ح۷۵۷۹.
- ↑ ابن ابی الحدید، عزالدین، شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۳۳۱.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، ج۲، ص۴۷۲، ح۳۳۴۰.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۱۱.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۱۸.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، ج۲، ص۴۲۸ – ۴۴۳، ح۳۲۲۸ و ۳۱۴۷.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، ج۲، ص۶۸، ح۱۸۶۸.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، ج۲، ص۳۴، ح۱۷۲۷.
- ↑ برنجکار، رضا، مقاله «عقل و معرفت عقلی»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۲۴.
- ↑ ر.ک: فارابی، ابونصر، فصول منتزعه، ص۵۴؛ علامه حلی، الجوهر النضید، ص۳۳۳؛ ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، ج۲، ص۳۵۲.
- ↑ ر.ک: رازی، قطب الدین، حاشیة الاشارات و التنبیهات، ج۲، ص۳۵۳ - ۳۵۲.
- ↑ ر.ک: ابن سینا، النجاة، ص٣٣١ - ٣٣٠؛ شفا، ج۲ (طبیعیات)، ص۳۷.
- ↑ صدوق، علل الشرایع، ص۹۸؛ علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج۱، ص۹۹.
- ↑ ابن طلحه شافعی، محمد، مطالب السؤول، ص۴۹.
- ↑ کراجکی، محمد، کنز الفوائد، ج۱، ص١٠٠؛ علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج۱، ص۹۶.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۲۹.
- ↑ آبی، منصور بن حسین، نثر الدر، ج۱، ص۲۸۵.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، ج۵، ص۳۱، ح۷۳۴۰.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، ج۲، ص۱۱۹، ح۲۰۴۸.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، ج۳، ص۸۴، ح۳۸۸۷.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، ج۲، ص۱۵۰، ح۲۱۴۱.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۳۱؛ متقی، علی، کنز العمال، ج۱۶، ص۱۷۷.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، ج۲، ص۱۴۵، ح۲۱۳۰.
- ↑ ر.ک: ری شهری، محمد، العقل و الجهل فی الکتاب و السنه، ص۱۲۸ - ۱۲۴ و ۲۰۴ - ۲۰۱.
- ↑ برنجکار، رضا، مقاله «عقل و معرفت عقلی»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۲۶.
- ↑ کلینی، کافی، ج۱، کتاب عقل و جهل، ص۱۰.
- ↑ کلینی، کافی، ج۱، کتاب عقل و جهل، ص۱۰.
- ↑ کلینی، کافی، ج۱، کتاب عقل و جهل، ص۶۰.
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه ۴۹.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۳۵.
- ↑ کلینی، کافی، ج۱، ص۲۹.
- ↑ حرانی، تحف العقول، ص۶۲.
- ↑ کلینی، کافی، ج۱، ص۲۹.
- ↑ کلینی، کافی، ج۸، ص۱۵۰.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۳۶.
- ↑ کاپلستون، تاریخ فلسفه، از دکارت تا لایب نیتس، ج۴، ص۲۸ بعد.
- ↑ پترسون و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، ص۹۶ - ۸۵.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۳۷.
- ↑ جهت مطالعه بیشتر دو تفکر مذکور، بنگرید به: نگارنده، مکتبهای نسبیگرایی اخلاقی، فصلهای مربوط به هیوم و کانت.
- ↑ بنگرید به: باربور، علم و دین، ص۸۰ - ۷۱.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۳۸.