علم غیب چیست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
علم غیب چیست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب
مدخل اصلیعلم غیب

علم غیب چیست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث علم غیب معصوم است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

عبارت‌های دیگری از این پرسش

پاسخ جامع اجمالی

معناشناسی غیب و علم غیب

معنای لغوی

«غیب» در لغت به امری که از حس (باطنی و ظاهری) پوشیده باشد، اطلاق شده است، خواه آن چیز هم اکنون تحقق یافته باشد یا بعد از این تحقق پیدا کند؛ ‌این واژه در مقابلِ شهود (شهادت) است به‌ معنای چیزی که با حواس قابل درک باشد[۱]. بنابراین معنای لغوی، اگر در کاربری عرفی عام - و نه اصطلاحی - «علم غیب» گفته شود، یعنی: «علم به هر چیزی که غایب از حواس بشری باشد»؛ چه علومی که قرآن و حدیث و کتب مفسران و متکلمان آن را «علم غیب» نامیده است و چه علومی که قرآن و حدیث و این کتب آن را «علم به غیب» نمی نامند.

معنای اصطلاحی

غیب در دایره‌ای خارج از عرف عام اهل لغت، اصطلاحی است که هم در قرآن کریم و حدیث معصومان از آن یاد شده و هم در آثار تفسیری و اعتقادی:

  1. اصطلاح قرآن و حدیث: واژه «غیب» در کاربری‌های آیات قرآن کریم و روایات، دو استعمال دارد؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس) و دیگری: معنایی خاص‌تر از معنای لغوی است که تنها شامل اموری می‌‌شود که خدای متعال آگاهی از آنها را تنها به خود اختصاص داده و احدی از مخلوقاتش اعم از انبیاء، ملائکه و غیر ایشان را نیز از آن مطلع نکرده است که اصطلاحاً به آنها، «امور مستأثر» می‌‌گویند[۲]. اما واژه «علم غیب» در استعمالات قرآنی برای علم به هر غیبی اطلاق نشده است؛ بلکه به یکی از دو معنای ذیل آمده؛ کاربری اول: به علم ذاتی و استقلالی به امور غیبی؛ یعنی: علمی که از کسی گرفته نشده (علم غیر مستفاد)[۳]، و کاربری دوم: به خصوص علوم مختص به خدای تبارک و تعالی که در تعبیر روایات، علم مستأثر نامیده شدند[۴]. در این اصطلاح، علم به غیب فقط به علوم اختصاصی خداوند متعال (علم مکنون و مستأثر) که ذاتی بوده و اکتسابی نیستند اطلاق می‌شود و به علم دیگران اگرچه به تعلیم الهی یا اعطای او باشد غیب گفته نمی‌شود[۵].
  2. اصطلاح مفسران و متکلمان: واژه «غیب» در آثار تفسیری و اعتقادی نیز به دو گونه استعمال شده است؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس)[۶]. این معنا هم شامل غیب مطلق و غیب نسبی می‌‌شود و هم شامل غیب به معنای «امور مستأثر» و امور غیر آن. و دیگری: معنای خاص که تنها به اموری اشاره دارد که دانستن آنها فقط در اختیار خدای تبارک و تعالی است (امور مستأثر). اما واژه «علم غیب» در استعمالات مفسران و متکلمان به همان دو معنایی که در اصطلاح قرآنی گذشت استفاده شده است. بنابر این، علم غیب در کاربری اول خود گاهی به کیفیت خاصی از دانش اطلاق می‌شود که ذاتی و غیرتبعی بوده و از دیگران فراگیری نشده باشد (یعنی مستفاد نباشد)[۷] و در کاربری دوم خود گاهی به خصوص علوم خاص الهی اطلاق شده است. لذا در این اصطلاح (چه در کاربری اول و چه در کاربری دوم) نیز، علم به غیب، مختص ذات خداوند است و به علم غیر خدا - هرچند ویژه باشد - به صورت مطلق «علم غیب» گفته نمی‌شود[۸]؛ بلکه به طور شایع، از لفظ «اطلاع بر مغیبات»[۹] یا «اِخبار از غیب»[۱۰] استفاده کرده‌اند. البته این بدان معنا نیست که مفسران یا متکلمان علم غیب را در معنای لغوی استفاده نکرده‌اند[۱۱] و بی‌شک، در این کاربری لغوی، دقت علمی رعایت نشده و باعث ایجاد شبهه نیز گشته است[۱۲].

اقسام علم غیب

با نگاه به اقسام امور غیبی

  1. علم به غیب مطلق: به حقیقت و واقعیت ناشناخته‌ای «غیب مطلق» گفته می‌شود که اطلاع از آن جز از راه دریافت علم از خدای متعال برای هیچ کس، در هیچ زمان و شرایطی امکان‌پذیر نیست[۱۳]. این غیب مطلق نیز بر دو گونه است: نخست: غیبی است که تنها برای برخی از برگزیدگان خود آشکار می‌‌کند: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ [۱۴]. از جمله موارد این غیب: اموری که عقلاً تعلّق ادراکات حسی یا ادراکات عقلی به آنها ممکن نیست[۱۵]؛ مانند: ذات خدا یا برخی از نشانه‌های او؛ همچون: وحی، فرشتگان، بهشت و جهنم و رستاخیز که همه آنها از حواس ما غایب‌اند[۱۶]. دوم: غیبی است که نزد خود نگاه داشته و مختص ذات اوست. به این غیب مطلق دوم، «غیب مستأثر» یا «علم مستأثر» می‌‌گویند: ﴿إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ[۱۷]. لذا آگاهی از این نوع از غیب، «علم به غیب مطلق» نامیده می‌شود که در اصل مختص خدای تبارک و تعالی است، اما مانعی عقلی یا نقلی از دادن جزئیاتی از آن به برخی برگزیدگان الهی وجود ندارد؛ البته به مخلوق تعلیم‌یافته از این علم، در تعبیر قرآن و روایات، صفت «عالم به غیب» داده نمی‌شود؛ بلکه لفظ «اطلاع بر مغیبات» یا «اِخبار از غیب» به‌کار رفته است.
  2. علم به غیب نسبی: به حقیقت و واقعیت ناشناخته‌ای گفته می‌شود که برای بعضی از انسان‌ها غیب و برای بعضی دیگر آشکار به شمار می‌‌روند؛ یعنی: در مقایسه با شخص یا مکان یا زمان خاص غیب است، اما در برابر شخص یا مکان و زمان دیگر آشکار باشد یا به آشکار مبدل شود؛ مثلاً: اگر پیامبری از وجود غذایی در خانه شخص خبر می‌دهد برای خود پیامبر (ص) امر غیبی است؛ زیرا در خانه آن شخص حضور ندارد و از راهی دیگر نیز از اشیاء موجود در آن خانه اطلاع نیافته است. اما برای خود آن شخصی که در آن مکان زندگی می‏‌کند و از محتویات آن آگاه است، امری آشکار خواهد بود[۱۸]. این نوع از غیب می‌‌تواند مربوط به گذشته باشد که برای مردمان آن زمان آشکار بوده اما برای زمان ما غیب است؛ مثلاً: داستان حضرت یوسف (ع) که جزئیات آن را خدای متعال به پیامبر خاتم (ص) وحی کرده است: ﴿ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ[۱۹] و می‌‌تواند مربوط به آینده باشد که برای حاضران در زمان خاص غیب بوده اما در زمان آینده که رخ می‌‌دهد آشکار می‌‌شود؛ مثلاً: زمان رحلت حضرت سلیمان (ع) برای جنیانی که برای او کار می‌‌کردند غیب بود اما پس از این رخداد آشکار شد: ﴿فَلَمَّا قَضَيْنَا عَلَيْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَى مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ مَا لَبِثُوا فِي الْعَذَابِ الْمُهِينِ[۲۰][۲۱] لذا آگاهی از این نوع از غیب، با مسامحه و بدون اعمال دقت علمی می‌توان آن را «علم به غیب نسبی» اطلاق کرد.

با نگاه به عالِم به آن

  1. علم غیب ذاتی (علم غیب مستقل): مراد از مستقل یا ذاتی بودن علم اینکه آگاهی و احاطه به امور غیبی دارنده این علم از کسی گرفته نشده و نیاموخته؛ بلکه به طور استقلالی از ذات خود دارد. این‌گونه از آگاهی و احاطه تنها به خداوند متعال اختصاص دارد و هیچ آفریده‌ای این ویژگی را ندارد. خدای متعال درباره این نحوه از علم می‌فرماید: ﴿قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ[۲۲]. بنابراین، علم خداوند به اموری که ما به آنها «غیب» می‌گوییم، از این قبیل است؛ زیرا تنها ذات باری تعالی به همه هستی احاطه وجودی و علمی دارد. البته چنین علمی ازلی و ابدی و نامتناهی است.
  2. علم غیب مستفاد (علم غیب تبعی): این علم، در مقابل علم غیب ذاتی قرار دارد. مراد از تبعی یا مستفاد بودن علم اینکه اطلاع دارنده این دانش از امور غیبی از ذات خود نمی‌خیزد؛ بلکه دانشی است که از دیگری گرفته شده و از راه تعلیم الهی به دست می‌آید. این علم با این ویژگی‌ها قطعاً علمی غیر مستقل، غیرذاتی، مقید به اراده الهی و نسبت به علم الهی محدود است. این‌گونه از آگاهی‌ها علومی هستند که خدای متعال به برخی برگزیدگان خود عنایت می‌‌کند؛ در قرآن کریم فرمود: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ[۲۳]. اطلاق «علم غیب» به اینچنین علمی تنها از باب مسامحه و عدم اعمال دقت است؛ و گرنه در اصطلاح قرآن و حدیث به چنین دانشی «علم غیب» گفته نمی‌شود. بهترین نامی که برای اینگونه از علم‌ها به کار رفته «اطلاع از مغیبات» یا «اخبار از غیب» است. بنابر این، این علم تنها در مواردی که خدای متعال اذن دهد و با تعلیم الهی به رسولان، فرشتگان و اولیای الهی داده می‌‌شود. قرآن کریم مملو از خبرهای غیبی پیامبران و غیر پیامبران است و آگاهی از غیب هر کدام به جهت مراتب با دیگری متفاوت است[۲۴].

با نگاه به اختصاصی بودن علم

بر اساس چند روایت از امام باقر (ع) و امام صادق (ع)[۲۵] ​می‌‌توان علم غیب را بر دو گونه تقسیم کرد:

  1. علم غیب مکفوف (علم غیب مستأثر): یعنی علمی که خدای متعال آن را مخصوص خود قرار داده و بنا نیست به کسی داده شود؛ به یکی از دو دلیل؛ یکی: اینکه اصولاً آگاهی از این علم در توان مخلوقات و ممکنات نیست و عقلاً موجود محدود ناتوان از دریافت علم نامحدود است. دیگری: اینکه برفرض که این علم از لحاظ عقلی امکان اعطای به دیگری داشته باشد، اما اراده الهی بر این تعلق گرفته که داده نشود. از این علم در روایت به علم خاص، علم مکفوف، علم موقوف، علم مخزون، علم مکنون و علم مستأثر یاد شده است.
  2. علم غیب مبذول: یعنی علمی که در اصل از آن خدای متعال است (چون علم غیب مختص اوست) اما به دلایلی به برخی از برگزیدگان الهی داده شده است. این علم به معنای علمی است که در عرصۀ جهان هستی به مرحلۀ ظهور رسیده یا خواهد رسید. آنچه در جهان پهناور هستی تحقق پذیرفته است، مصداق‌های علم مبذول است و آنچه بعداً نیز اتفاق خواهد افتاد، در قلمرو مصداق‌های علم مبذول جای دارد. در روایت آمده است که بداء الهی نیز در این علم واقع می‌شود. از این علم در روایت به علم عام، علم مبذول، و علم محمول نام برده شده است[۲۶].

مصادیق علم غیب

از جمله مصداق‌ها و مثال‌های علم غیب که به آنها در آیات و روایات اشاره شده است، موارد ذیل‌اند: علم به وحی الهی؛ علم به احکام و شرایع الهی؛ علم به حکمت احکام و علل شرایع الهی؛ علم به باطن قرآن؛ علم به تأویل قرآن؛ علم به تمام حقایق قرآن؛ علم‌الکتاب؛ علم به کتاب مرقوم یا کتاب ابرار؛ علم به احوال امت‌های پیشین؛ علم به احوال و کتب و علوم پیامبران؛ علم به حاجات و نیازهای مردم؛ علم به عجایب یا راه‌های آسمان و زمین؛ علم به ملکوت؛ علم به عرش و کرسی؛ علم به لوح محفوظ؛ علم به لوح محو و اثبات؛ علم به بداء؛ علم به اسماء؛ علم به اسم اعظم الهی؛ علم به خطورات قلبی یا علم به ضمائر و نهان آدمیان؛ علم به اعمال و احوال خلق؛ علم الوصایا؛ علم به فصل الخطاب؛ علم به انساب یا علم به حلال یا حرام‌زادگی افراد؛ علم به بلایا و منایا؛ علم به زمان و کیفیت مرگ خود و دیگران؛ علم به گذشته و حال و آینده؛ علم به ایمان یا عدم ایمان افراد؛ علم به بارش باران؛ علم به آنچه در رحم مادران است؛ علم به قیام قائم و و زمان و احوال آن؛ علم به ملاحم و فتن؛ علم به رجعت؛ علم به زمان ظهور در آخر الزمان؛ علم به آخر الزمان و حوادث و احوال آن؛ علم به علوم و احوال فرشتگان و دیدن آنها؛ علم به علوم و احوال جنیان و دیدن آنها؛ علم به عالم ذر؛ علم به قیامت و زمان و احوال آن؛ علم به احوال مردگان و برزخ و ارتباط با آن عالم؛ علم به ارواح و احوال آنها؛ علم به ثواب و عقاب یا بهشت و جهنم و سرنوشت آدمیان و علم به منطق الطیر یا زبان حیوانات.

ویژگی‌های علم غیب غیر خدا

بر پایه آموزه‌های قرآنی و روایی، علم غیب غیر خدا دارای ویژگی‌های ذیل است:

  1. این علم هم ذاتی انسان نیست و هم از راه‌های عادی و طبیعی به دست نمی‌آید، بلکه موهبتی الهی است و خدا به هر که بخواهد اعطا می‌کند[۲۷]. این اساس، پیش‌بینی حوادث آینده از راه آزمایش و تجربه و یا امکانات و وسایل علمی یا فرمول‌های معین ریاضی و هندسی را علم غیب نمی‌گویند، چنانکه گزارش‌های منجمان و ستاره‌شناسان و ادارۀ هواشناسی کشورها و منطقه‌ها و پیش‌بینی اوضاع آینده سیاسی و اقتصادی، هیچ‌کدام آگاهی از غیب نیست؛ زیرا همۀ این گزارش‌ها، مقدمات فکری و ریشه‌های حسی دارد. آگاهی از غیب باید از تمام این قراین و مبادی، پیراسته باشد، بدین معنا که نوعی از آگاهی آگاهی باشد که از طریق اسباب عادی و مجاری علمی به دست نیاید[۲۸].
  2. این علم، چون برگرفته از علم الهی است - اگر بدا حاصل نشود - حتمی‌الوقوع و غیر قابل تغییر و تخلف است[۲۹].
  3. با توجه به نکته قبلی (تغییرناپذیری و حتمی‌الوقوع بودن)، آگاهی از این علوم هیچ گونه تکلیفی نسبت به محتوای آن برای صاحبش نمی‌آورد[۳۰].
  4. این علم، از راه‌های معصوم از خطا مانند: وحی الهی[۳۱]، تحدیث فرشتگان[۳۲]، الهامات قلبی[۳۳]، روح القدس[۳۴]، رؤیای صادق[۳۵] و غیر از آن دریافت می‌شود و به همین دلیل، دانشی خطاناپذیر است.
  5. این علم افزایش‌پذیر است[۳۶].

نتیجه‌گیری

غیب به هر چیز پوشیده بر حس (باطنی و ظاهری) گفته می‌‌شود. به همین دلیل، علم غیب در معنای لغوی به "آگاهی از هر چیزی که غایب از حواس بشری باشد" اطلاق می‌شود. اما در اصطلاح قرآن و حدیث و - به تبع - در اصطلاح مفسران و متکلمان، واژه علم غیب دو معنا دارد یا علم ذاتی و استقلالی به امور غیبی است که از کسی گرفته نشده است (علم غیر مستفاد) و یا در خصوص علوم مختص به خدای تبارک و تعالی که بنا نیست به هیچ مخلوقی داده شود و در تعبیر روایات، علم مستأثر نامیده شدند استعمال شده است؛ لذا در این اصطلاح (در هر دو معنا) علم به غیب، مختص ذات خداوند است و به علم غیر خدا ـ هرچند ویژه باشد و «علم لدنی» گفته می‌شود ـ به صورت مطلق، نام «علم غیب» را بر آن نمی‌نهند.

پاسخ‌های دیگر

۱. علامه امینی؛
علامه امینی در کتاب «الغدیر فى الکتاب و السنة و الادب» در این‌باره گفته‌ است: «علم غیب یعنى آگاهى بر چیزهایى که بیرون از دید و حواس ظاهرى ما قرار دارند خواه مربوط به حوادث کنونى و یا آینده باشد، حقیقتى است که همانند آگاهى بر امور ظاهرى براى تمام افراد بشر ممکن و مقدور است. هرگاه کسى از حوادث کنونى و یا آینده که فعلا قابل رؤیت نیستند تنها از رهگذر دانائى که از سرچشمه غیب و شهادت خبر می‌دهد آگاهى حاصل کند و یا از طریق دانش و خرد مطلع گردد چنین علمى نیز از علم غیب به شمار می‌رود و هیچ مانعى از تحقق آن وجود ندارد. مثلا مؤمنان بیشتر باورهایشان از قبیل: ایمان بخدا و فرشتگان و کتاب‌هاى آسمانى و پیامبران و روز قیامت و بهشت و جهنم و لقاء اللّه و زندگى پس از مرگ و برانگیخته شدن و نشور و نفخ صور و حساب و حوریان و قصرهاى بهشتى و چیزهائى که در آن روز واقع می‌شوند و هر چه را که مؤمن باور دارد و تصدیق می‌کند، جزء علوم غیب به شمار می‌آیند»[۳۷].
۲. آیت‌الله فاضل لنکرانی؛
آیت‌الله محمد فاضل لنکرانی و آیت‌الله اشراقی در کتاب «پاسداران وحی» در این‌باره گفته‌‌اند: «علم غيب يعنى آگاهى از نهانى‌ها، ويژه خداوند است و هيچ موجودى در سراسر جهانِ غيب و شهود، حتى هيچ پيامبرى و امامى ـ بالاصالة ـ از غيب، آگاه نيست و خود، به طور استقلال، در اين حريم قدس، راه ندارد»[۳۸].
۳. آیت‌الله سبحانی؛
آیت‌الله سبحانی در کتاب «آگاهی سوم یا علم غیب» در این باره گفته است: «علم غیب یعنی آگاهی یافتن از راه غیر عادی بر امور پنهان و چیزهایی که پشت پرده محسوسات واقع شده‌اند خواه مربوط به حوادث کنونی یا آینده باشد، بر این اساس پیش‌بینی حوادث آینده از راه آزمایش و تجربه و یا امکانات و وسایل علمی یا فرمول‌های معین ریاضی و هندسی را علم غیب نمی‌گویند. چنان‌که گزارش‌های منجمان و ستاره‌شناسان و اداره هواشناسی کشورها و منطقه‌ها و پیش‌بینی اوضاع آینده سیاسی و اقتصادی، هیچ‌کدام معرفت سوم و یا آگاهی از غیب نیست؛ زیرا همه این گزارش‌ها، مقدمات فکری و ریشه‌های حسی دارد. آگاهی از غیب باید از تمام این قراین و مبادی، پیراسته باشد، آگاهی باشد که از طریق اسباب عادی و مجاری علمی به دست نیاید».[۳۹]
۴. آیت الله مظاهری؛
آیت‌الله مظاهری در کتاب «پرتوی از امامت و ولایت در قرآن کریم» در این باره گفته است: «علم غیب گاهی به علمی اطلاق می‌‏شود که از حواس انسان پوشیده باشد این علم و آگاهی به هر طریق ممکن است حاصل شود، خواه از برهان عقلی و یا دلیل نقلی. مانند علم به وجود صانع و خالق جهان، و یگانگی او که از برهان عقلی حاصل می‏‌شود. گاهی نیز این علم به علمی که هم از حس پنهان است و هم از عقل، اطلاق می‌‏گردد. مانند علم به احوال برزخ و قیامت. و بالأخر علم غیب به علمی که به طور کلی از مشاعر خلق پنهان باشد، اطلاق شده است».[۴۰]
۵. آیت‌الله فاضل لنکرانی؛
حجت الاسلام و المسلمین فاضل لنکرانی در بیاناتی با موضوع «همگرایی قیام امام حسین با علم حضرت به شهادت خود و یارانش» در این‌باره گفته‌ است:

«برای علم غیب می‌توان دو تعریف داشت هرچند جایی هم ندیده‌ام که به این دو تصریح کنند، یکی این که بگوئیم غیب یعنی «ما غاب عن الناس»، در این تعریف ممکن است برای فردی یک چیز غیب باشد و برای فرد دیگر غیب نباشد، طبق این معنا آنچه که از فرد غایب است برای او غیب است اما اگر نزد دیگری غایب نباشد برای او غیب نیست! آنچه برای مردم غیر مشهود هست می‌شود غیب، اما برای پیامبر و ائمه که مشهود است مثل اینکه پیامبر می‌داند این شخص چه زمانی فوت می‌کند، این برای مردم غیب است اما برای خود پیامبر عنوان علم غیب ندارد.

این یک تعریف که طبق این بیان علم غیب یک معنای نسبی پیدا می‌کند اما طبق معنای امیرالمؤمنین (ع) در خطبه ۱۲۸ که کسی خدمت حضرت رسید و عرض کرد: ای امیرمؤمنان (ع) تو را علم غیب داده‌اند؟ امام (ع) خندید و به مرد که از بنی کلب بود گفت: ای برادر کلبی! این علم غیب نیست، بلکه علمی است که از صاحب علم آموخته شده است[۴۱]، حضرت ملاکی را بیان می‌فرماید که علم غیب آن است که در آن عالم بدون واسطه و بدون معلم به معلوم علم پیدا کند اما اگر یک علمی را معلم به انسان یاد دهد این دیگر غیب نیست! بر مبنای این بیان علم غیب منحصر به خدای تبارک و تعالی است، هر چه را که خدا به پیامبر (ص) و ائمه (ع) عنایت کرده ولو از انظار عموم بشر مخفی است ولی چون خدا به اینها یاد داده و اینها با واسطه‌ الهی یاد گرفته‌اند عنوان علم غیب به خود نمی‌گیرد»[۴۲].
۶. حجت الاسلام و المسلمین سجادی؛
حجت الاسلام و المسلمین سید احمد سجادی در کتاب «پرچم‌داران هدایت» در این‌باره گفته‌است:

«غیب در مقابل "حضور" قرار دارد و به چهار امر اطلاق می‌گردد:

  1. اموری که با حواس ظاهری درک نمی‌شود. مانند: ﴿فَقَالَ مَا لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ [۴۳]
  2. مکان‌هایی که از دید ما پنهان هستند. مانند: ﴿وَأَلْقُوهُ فِي غَيَابَةِ الْجُبِّ [۴۴]
  3. اموری که به آن علم نداریم و آن علوم نزد خداوند است. مانند: ﴿رَجْمًا بِالْغَيْبِ[۴۵]
  4. معارفی که به آن دسترسی نداریم. مانند: ﴿عَالِمِ الْغَيْبِ [۴۶].

" ارْتَضَاكُمْ‏ لِغَيْبِهِ‏‏ ‏‏" یعنی ای امامان معصوم، خداوند شما را برای آگاهی بر غیب خود و مطالبی که حواس ظاهری بدان دسترسی ندارد و علم و معرفتی که دیگران از درک آن عاجز هستند، برگزید و بر دارا بودن غیب برای شما رضایت داد و شما را با رضایت کامل، علم و معرفت غیبی عنایت فرمود و بر تمامی‌ امور غیب آگاه نمود.

حمران ابن اعین می‌گوید: امام باقر (ع) فرمود: تفسیر ﴿عَالِمِ الْغَيْبِ ، این است خداوند دانا به مقدراتی است که از مخلوقاتش پنهان است و آنها را در خودش، قبل از آفرینش و قبل از آنکه به فرشتگان فرمان دهد، در عالم قضا می‌آفریند و این علمی‌ است که در نزد خداوند است و زمانی که اراده کند بر آن لباس وجود می‌پوشاند و هر گاه بداء یا تغییر در علم خداوند حاصل شود، از آن صرف نظر می‌نماید. اما علمی‌ که خداوند در عالم قضا آفریده و به آن لباس وجود پوشانده، همان علمی‌ است که به حضرت رسول (ص) و سپس به ما اهل بیت (ع) رسیده است[۴۷] پس امام (ع) به علم غیب الهی آگاه است. مردی از اهل فارس از امام کاظم (ع) سؤال کرد: آیا شما غیب می‌دانید؟ حضرت پاسخ دادند: جدم امام باقر (ع) فرمودند: خداوند به ما علم را می‌بخشد و ما آن را دریافت می‌کنیم و وقتی می‌گیرد ما نمی‌دانیم[۴۸]. باید توجه داشت که عالم به اسرار و علوم غیب، فقط خداوند است و او به پیامبران و رسولان خود، غیب را می‌آموزد و امامان از طریق پیامبر اکرم (ص) بر علوم غیبی اطلاع می‌یابند. چون آنان در تبلیغ، شریک پیامبران می‌باشند. البته رسالت دو بعد دارد: بعد ارتباط با خداوند که شراکت بردار نیست و بعد ارتباط با مردم و تبلیغ دین که شراکت بردار است. به دلیل آنکه موسی از خداوند خواست تا هارون را در امر دین شریک او قرار دهد»[۴۹].
۷. حجت الاسلام و المسلمین کرد فیروزجایی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر اسدالله کرد فیروزجایی در مقاله «علم غیب از دیدگاه حکما و شریعت اسلامی» در این‌باره گفته‌ است: «علم غیب یکی از راه‌های شناخت است. شناخت نسبت به حقایقی که با حس و ادراکات حسی و نیز از راه اندیشه و استدلال‌های منطقی قابل درک نیستند. به بیان دیگر نوعی اتصال به عالمی است که آن عالم از نظرهای ظاهری پنهان است. این نوع ارتباط از جنس ارتباط‌های معمولی یا حسی نیست بلکه ارتباط به ماورای حس است که ابتدا از آن خدا است و آنگاه، با اذن پروردگار، دیگر موجودات نیز می‌توانند از چنین ارتباطی برخوردار شوند، ارتباطی که ممکن است از طریق وحی، الهام، رؤیای صادقه یا مکاشفات عرفانی برای افراد بشری حاصل شود»[۵۰].
۸. حجت الاسلام و المسلمین هاشمی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید علی هاشمی، در پایان‌نامه دکتری خود «قلمرو علم امام از دیدگاه آیات روایات و اصحاب ائمه» در این‌باره گفته‌ است: «به لحاظ لغوی هر گونه آگاه شدن از غیب را می‌توان علم به غیب نامید؛ اما علم به غیب، دارای معانی اصطلاحی متفاوتی است. علم به غیب در اصطلاحی، علمی است که بدون آموختن از دیگر افراد بشر و به طور موهبت ویژه الهی به دست ‌آید. گاهی علم غیر خداوند، علم مستفاد «علم با واسطه» به شمار می‌آید و علم «غیر مستفاد» علم غیب نامیده می‌شود. بنابر تبیینی نزدیک به این تعریف، فقط علم ذاتی و استقلالی به غیب، علم غیب نامیده می‌شود. گاهی نیز مقصود از علم به غیب مختص خداوند، علوم مختص خداوند است که در اختیار فرشتگان و پپامبران نیز قرار نگرفته است. یکی دیگر از کاربردهای اصطلاحی این واژه که به معنای لغوی آن نزدیک است، آگاهی از غیب به شیوه‌ای غیر متعارف است».[۵۱].
۹. حجت الاسلام و المسلمین نقوی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید نسیم عباس نقوی در پایان‌نامه دکتری خود با عنوان «علم پیامبر و ائمه به غیب» در این‌باره گفته‌ است: «علم غیب عبارت است از اینکه انسان اعتراف کند در عالم هستی حقائق و واقعیت‌های هست که من با پوسته بدن خودم یعنی با حواس خودم نمی‌توانم آنها را درک کنم ولو اینکه اینجا حضور داشته باشد چشم من، گوش من، ذائقه و لامسه من، قادر به ادراک آنها نیست[۵۲].
۱۰. حجت الاسلام و المسلمین سلطانی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سلطانی در کتاب «امامت از دیدگاه امامیه و زیدیه» در این باره گفته است:

«علم عادی یا علم غیب؛ به نظر می‌رسد که علم عادی نیازی به تعریف ندارد. از این رو نگاهی گذرا به تعر یف علم غیب می‌کنیم. واژه غیب در لغت به معنای پنهان و ناپیدا است. از آن جهت که چیزی بر انسان معلوم و پیدا نیست، به آن غیب می‌گویند. به گفته شهید مطهری: مراد از غیب آن چیزی است که دستگاه‌های حسی و ادراکی ما توانایی درک ان را نداشته باشند؛ چرا که راز غیب بودن اشیاء عدم توان حواس و ادراک آدمی است. .[۵۳]

بر این اساس معنای غیب را باید با توجه به حدود و ادراکات و حواس بشری مقایسه کرد. راغب می‌گوید: "هرچیزی که نهان از دیدگان باشد، غیب و غایب است". از این رو در معنای سخن خدا که فرمود: ﴿وَ تَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَا لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ [۵۴] می‌گوید: "مراد غایبین از حواس و علم انسان است". [۵۵]. علامه طباطبایی نیز قید "غیبت از حس" را در تعریف ارائه می‌دهد، به بیان وی: "اشیای ناپیدا -یعنی اشیایی که با حواس درک نمی‌شوند- غیب به حساب می‌آیند."[۵۶]

علامه مجلسی و علامه امینی می‌گویند: " غیب به چیزی گفته می‌شود که ورای شهود و عیان قرار دارد، مربوط به زمان گذشته باشد یا آینده".[۵۷]

با جمع‌بندی آنچه در تعریف غیب ارائه شد، چنین حاصل می‌شود که واژه غیب گاهی مراد از غیب اموری است که از دایره ادراک بیرون است. این قسم خود به دو دسته دیگر تقسیم می‌شود:

الف) غیبی که از قلمرو ادراک حسی، عقلی و حتی علم حضوری ما خارج است.

ب) غیبی که به صورت نسبی برای بعضی افراد پنهان و برای بعضی آشکار است.

در این صورت اطلاق عالم الغیب بر خدا و اولیای الهی به این معناست که خدا، انبیا و ائمه، عالم به غیوبی هستند که برای دیگران غیب به شمار می‌آید، نه برای اولیای الهی یا خدا. از سوی دیگر اگر غیب و شهود با ملاک‌های ظاهری سنجیده شوند، با توجه به شدت و ضعف حواس، غیب و شهود هم باید متفاوت باشند،در نتیجه غیب و شهود مطلق نخواهیم داشت؛ بلکه غیب، حقیقتی نسبی است.»[۵۸].
۱۱. حجت الاسلام و المسلمین مهدی‌فر؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر حسن مهدی‌فر در پایان‌نامه دکتری خود با عنوان «علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن» در این‌باره گفته‌ است: «علم غیب، علم به امور غایب (ممکن الشهود) است که مستند به حس، عقل، علل و اسباب عادی نباشد حال چه متعلق علم غیب (امور غایب) از اموری باشد که امکان دسترسی به آنها به وسیله حواس و عقل وجود دارد و چه از اموری باشدکه چنین امکانی عادتا وجود ندارد. شرط اساسی چنین علمی این استکه از راه‌های عادی و از طریق حس و عقل حاصل نشده باشد بلکه از طریق غیر عادی و به افاضه خداوند باشد. مطابق این تعریف، پیش‌بینی‌های علمی و سیاسی و کشاورزی و هواشناسی و مانند آن که بر طبق یک سلسله اطلاعات عادی به‌دست می‌آید و ممکن است درست هم باشند علم غیب شمرده نمی‌شود همچنین اکتشافات و اختراعات دانشمندان از امور غیر محسوس ظاهری مثل نیروی جاذبه و مانند آن که از راه‌های عادی به‌دست می‌آید خارج از تعریف علم غیب مصطلح می‌باشند. همچنین پیشگویی‌های کاهنان و منجمین مرتاضان و امثال آنان که از طریق حرکت ستارگان و مانند آن و یا ریاضت‌های شاق که ممکن است برخی مواقع هم درست باشد علم غیب نخواهد بود»[۵۹].
۱۲. حجت الاسلام و المسلمین موسوی؛
حجت الاسلام و المسلمین سید امین موسوی، در کتاب «گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی» در این‌باره گفته‌ است:

«علما عمدتاً به معنای لغوی علم غیب اکتفاء کرده‌اند و نظرات مختلف را از نظر آیات و روایات بررسی نموده‌اند. عمده تعریفی که اندیشمندان برای علم غیب نموده‌اند سه تعریف می‌باشد.

  1. شهرستانی گفته است: علم غیب، عبارت از اظهار آن چیزهایی است که حس و عقل آن را درک نمی‌کند. اشکال این تعریف این است که بعضی غیب‌ها را عقل درک می‌کند، ولی به هیچ نحو قابل اظهار نیست، مثل آگاهی از وجود باری که عقل درک می‌کند ولی قابل اظهار نمی‌باشد.
  2. علامه مجلسی فرموده است: علم غیب یعنی اطلاع از آن‌چه پوشیده از مردم است و آینده را فقط خدا می‌داند و کسی که خدا به او اطلاع داده است.[۶۰] اشکال این تعریف این است که مانع اغیار نیست؛ چون پیش‌گویی‌ها و گزارشات منجمان و ستاره‌شناسان همه از مردم پوشیده است و راجع به آینده می‌باشد و از علم غیب نمی‌باشد.
  3. علامه امینی گفته است: علم غیب یعنی آگاهی بر چیزهایی که بیرون از دید و حواس ظاهری ما قرار دارند خواه مربوط به حوادث گذشته و یا آینده باشد، حقیقتی است که همانند آگاهی بر امور ظاهری برای تمام افراد بشر ممکن و مقدور است. هرگاه کسی از حوادث گذشته و یا آینده که فعلاً قابل رؤیت نیستند، تنها از رهگذر دانایی که از سرچشمه غیب و شهادت خبر می‌دهد آگاهی حاصل کند و یا از طریق دانش و خرد مطلع گردد، چنین علمی نیز از علم غیب به شمار می‌رود و هیچ مانعی از تحقق آن وجود ندارد.[۶۱].

این تعریف احسن تعاریف بوده و جامع افراد و مانع اغیار می‌باشد، از جمله پیش‌گویی‌ها و گزارشات منجمان و ستاره‌شناسان از این تعریف خارج می‌باشند؛ زیرا همه این‌ها دارای مقدمات فکری و ریشه‌های حسی می‌باشند که از یک رشته تجارب علمی و کسب اطلاعات و تبادل نظرها به دست می‌آیند. و همچنین توضیحی که برای تعریف بیان شده است غیب‌هایی را که از ادراکات عقلی به دست می‌آیند شامل می‌شود.

شاید اشکالی که بر این تعریف وارد باشد این است که این تعریف شامل علم غیب خداوند نمی‌باشد، با این که آیات متعددی علم غیب را از آن ذات حق دانسته است. اما این اشکال وارد نیست؛ چون چیزی از گستره علم ذات حق خارج نمی‌باشد، تمام ذرات جهان در برابر علم او حاضر بوده و علم و آگاهی او شهود مطلق است؛ اگر علم غیب هم برای باری تعالی بیان می‌شود از روی ملاک و آگاهی محدود انسان است»[۶۲].
۱۳. حجت الاسلام و المسلمین جزائری؛
حجت الاسلام و المسلمین سید محمود جزائری در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «کارکردهای علم غیب امامان معصوم در شئون ایشان» در این‌باره گفته‌ است:

«صرف نظر از تعریف "علم" به صورت مطلق، هر گاه این واژه با لفظ "الغیب" ترکیب گردد، در فرهنگ کلامی برخی اندیشمندان امامیه همچون شیخ مفید و طبرسی به معنای "آگاهی ذاتی به اشیاء" یا "آگاهی غیر مستفاد به جمیع معلومات" بوده و از این رو بر علم غیر خدا قابل اطلاق نمی‌باشد و در نتیجه تنها خدا را می‌توان با تعبیر "عالم الغیب" توصیف نمود. این دسته از اندیشمندان، روایاتی که حاکی از آگاهی ائمه (ع) به امور غیبی است را اخبار یا علم به "المغیّبات" یا "الغائبات" یا اخبار به "الغیب" می‌نامند. نکته در خور توجه این است که آیا از این تعبیرها می‌توان چنین استفاده نمود که این بزرگان علم غیب را مخصوص خدا و "اِخبار از غیب" را با تفاوت ذاتی و مستفاد بودن، مشترک بین خدا و انبیاء و ائمه می‌دانستند؟ پاسخ این است که به نظر برخی، مسئله محوری در این موضوع اختلاف در الفاظ نیست بلکه مهم اعتقاد به ذاتی نبودن آگاهی ائمه (ع) به امور پنهان است و به همین دلیل "اِخبار من الغیوب" را هم مانند "علم الغیب" منحصر در خدا می‌دانند. اما برخی دیگر تنها علم غیب را مختص خدا دانسته و "اخبار از غیب" را برای غیر او هم به‌کار می‌برند. در مقابل؛ اندیشمندانی چون علامه طباطبایی با تقسیم علم غیب به ذاتی و مستفاد بر این باورند که "علم الغیب" به معنای مطلق آگاهی از اموری است که بدون اعلام خداوند از حواس یا از علم بندگان پنهان است. و علم غیبی که در مورد ائمه (ع) استعمال می‌گردد علم غیب مستفاد از خداست. بر اساس این باور، قاعدتا با توجه به علم امامان معصوم به امور غایب، تعبیر "علم الغیب" و وصف "عالم الغیب" را می‌توان در مورد ایشان به کار برد. هرچند ممکن است بگوییم قرآن و روایات به دلایلی چون ملاحظه فهم عرف ، دفع شبهه شریک انگاری برای خدا، حفظ شیعیان از غلوّ و رعایت ادب عبودیت از جانب ائمه، این ذوات مقدس را مسمّی بدان ننموده‌اند، بلکه علوم غیبی ایشان را "وراثت از رسول‌الله" یا "تعلّم از صاحب علم" نامیده‌اند. و ما نیز به پیروی از متون دینی با پذیرش وصف "عالم الغیب" برای ایشان از تسمیه آنها بدان خودداری می‌نماییم. و از آنجا که این وصف را با لحاظ قید "مستفاد و غیر ذاتی بودن" روا می‌دانیم هیچگونه غلوّی در آن راه ندارد. چرا که غلوّ در باب ائمه (ع) به معنای اعتقاد به الوهیتشان یا حلول خدا در ایشان یا اتحاد خدا با آنها یا شریکِ خدا انگاشتن آنها در معبودیت، خلق یا رزق یا اعتقاد به نبوت ائمه (ع) یا افضلیتشان از پیامبر اسلام (ص) یا نسبت دادن صفت یا فعلی فوق حدّ ائمه (ع) به آنها می‌باشد. و در این دیدگاه هیچیک از این ملاک‌ها وجود ندارد. داوری بین این دو قول نیاز به بررسی دقیق ادله طرفین و متون دینی مربوطه دارد. البته ممکن است از ادعای شیخ مفید با دو بیان بتوان دفاع نمود:

اول آنکه شیخ با دو دسته از ادله مواجه بوده است: یکی ادله انحصار علم غیب و عالم الغیب به خدا و نفی آن از غیر خدا (که خود می‌تواند دلیل شرعی بر اختصاص این وصف برای خدا باشد) و دیگری ادله اثبات آگاهی از غیب برای ائمه (ع). در این میان بهترین جمعی که توجه شیخ را به خود معطوف داشته است این بوده که این ذوات مقدس خبر از برخی غیب ها دارند اما نمی توان آنها را توصیف به "عالم الغیب" یا "انهم یعلمون الغیب" نمود.

دوم آنکه ادعا شده که مستفاد از سیاق آیات و قرائن مختلف تاریخی و روائی چنین است که متبادر از "علم غیب" در صدر اسلام علم ذاتی بوده است و این تبادر علامت معنای حقیقی بوده و سبب انصراف این وصف از اطلاق ظاهری‌اش گشته است.

(...) می‌توان ادعا نمود که سخن شیخ مفید در اوائل المقالات تنها در فضای تقیه‌ای قابل پذیرش است، اما از نظر نفس الامر چنین نیست و با این جمع‌های ظاهری میان ادله لفظی نمی‌توان در عقاید که مربوط به عالَم واقع است (نه الفاظ) حکم نمود. شاهد ما هم تعبیر خود شیخ مفید در کتاب الارشاد است که پس از اوائل المقالات به رشته تحریر در آمده است و در آنجا تصریح می‌نماید که پی‌شگویی امام علی (ع) از جریان کربلا جزئی از "علم الغیب" بود و جریان خبر دادن آن حضرت از صخره نزدیک قلعه راهب را مصداقی از "علم الغیب" می‌داند.

نتیجه: علم غیب ائمه (ع) به معنای علم ذاتی یا علم بدون محدودیت به تمام غیب نیست و از این رو اولا با علم خداوند تفاوت اساسی دارد و ثانیا اتصاف ایشان به وصف عالم الغیب صحیح بوده و آلوده به هیچ شرکی نیست؛ اما از آن جهت که در قرآن و احادیث به دلیل قصور فهم عامه مردم و توهم شریک انگاشتن ایشان با خدا، یا به لحاظ رعایت ادب بندگی، در مجامع عمومی و در معرض افراد کم‌معرفت این وصف را برای غیرخدا به کار نبرده و گاه از آن نهی نیز نموده‌اند، توصیف و تسمیه غیر خدا در چنین مواضعی را به حکم ثانوی شرعا جایز نمی‌دانیم»[۶۳].
۱۴. حجت الاسلام و المسلمین وکیلی؛
حجت الاسلام و المسلمین وکیلی در مقاله «علم غیب امام» در این باره گفته است: «اجمالاً روشن است که غیب یک معنای کاملا نسبی است، یعنی هرچیزی نسبت به‌کسی می‌تواند غایب باشد و نسبت به دیگری حاضر. وقتی در این مباحث صحبت از علم غیب می‌کنیم، منظورمان از غیب آن مجموعه‌ای از عالم می‌باشد که از ادراک عموم مردم مخفی است؛ یعنی در زندگی متعارف و عادی انسان‌ها، مجموعه‌ای از اطلاعات وجود دارد که بین همه مشترک است و به‌ وسیله ابزارهای ظاهری حواس پنج‌گانه و تفکر به‌دست می‌آید. ادراک ماورای این مسائل را معمولاً به ادراکات غیبی تعبیر می‌کنند البته معمولاً به این‌ شرط که از طریق نوعی حس باطن به دست آید، و نه با تفکر و تیزهوشی. لذا غیب مرز مشخص و دقیقی در این بحث ندارد. حتی برخی از انسان‌های عادی، گاهی خواب‌های صادقه می‌بینند و حرف‌های خاصی می‌زنند و مقداری علومشان با علوم دیگران متفاوت است و بعضی‌ها ضعیف‌تر هستند و از همین مقدار علم هم محرومند؛ ولی اگر کسی دارای دریافتی، ماورای دریافت‌های عمومی باشد، می‌گویند فلانی علم غیب دارد و این حداقل معنای "علم غیب" است و اختصاصی هم به ائمه (ع) و اولیاء‌الهی ندارد، حتی اختصاص به انسان‌های خوب هم نداشته و چه‌بسا در بعضی از انسان‌های بد هم وجود دارد»[۶۴].
۱۵. حجت الاسلام و المسلمین جزیری احسائی؛
حجت الاسلام و المسلمین جزیری احسائی در کتاب «دفع الریب عن علم الغیب» در این‌باره گفته‌ است:

«از این ترکیب سه معنی اراده می‌شود:

١. در مقابل شهادت: این معنای لغوی علم غیب است. به معنای آنچه مستور و مخفی باشد. برخی از آیات قرآن به این معنی اشاره دارد. مثل: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ الْكَبِيرُ الْمُتَعَالِ؛[۶۵] ﴿هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ.[۶۶] پس آنچه که برای انسان مشهود و حاضر نیست غیب است و علم به آن علم غیب است.

٢. معلوم بالذات: منظور از این معنی، علم به شیء است، بدون تعلیم و تحصیل علم. به این معنی که عالم به آن شیء بدون تعلیم، علم به آن پیدا کرده است. در برخی از روایات علم غیب به این معنی آمده است. مثلا: در نهج البلاغه آمده است:برخی از یاران حضرت امیرالمؤمنین (ع) به ایشان عرض کردند: علم غیب به شما داده شده است! حضرت خندیدند و به آن شخص که از قبیله کلب بود، فرمودند ای برادر ما از قبیله کلب، این علم غیب نیست بلکه این یادگیری از فردی است که علم غیب دارد[۶۷] ظاهراً امام (ع) درصدد بیان این مطلب بودند که علم غیب به این معنی مخصوص خداست.

در موثقه عمار ساباطی آمده است:از امام صادق (ع) در خصوص اینکه آیا امام (ع) به علم غیب آگاه است پرسش نمودم؛ ایشان فرمودند خیر، ولی اگر بخواهد نسبت به چیزی علم پیدا کند خداوند متعال او را آگاه می‌سازد[۶۸].

٣. علم مستاثر: علم غیب به این معنی مختص به خداست و احدی از مخلوقات از آن اطلاعی ندارند چرا که اگر کسی غیر از خداوند از آن اطلاع داشته باشد دیگر از دایره علم مستاثر خارج می‌شود و نمی‌توان گفت مختص خداست. علم غیب به این معنی نیز در برخی روایات آمده است که ما برای نمونه تعدادی از آنها را ذکر می‌کنیم.

جابر از امام باقر (ع) روایت نموده‌اند که فرمود: همانا اسم اعظم خداوند متعال هفتاد و سه حرف می‌باشد. آصف یک حرف از آنها را دارا بود، که آن را به زبان آورد و زمین ما بین او و تخت بلقیس ناچیز شده، فرو رفت و تخت را با دست خود گرفت، سپس زمین در کمتر از یک چشم بر هم زدن به حالت سابق خود بازگشت. اما آنچه که از اسم اعظم نزد ما وجود دارد هفتاد و دو حرف می‌باشد یک حرف دیگر نزد خداوند متعال می‌باشد که آن را ویژه خود در علم غیب نزد خود قرار داده است، و هیچ قدرت و نیرویی نیست مگر توسط خداوند بلند مرتبه بزرگ[۶۹]

اصبغ بن نباته روایت کرده که گفت شنیدم امیر مؤمنان (ع) می‌فرماید: همانا برای خداوند متعال دو علم وجود دارد؛ علمی که آن را ویژه خود در علم غیب خود قرار داده است و کسی را نسبت به آن مطلع نساخته است، نه پیامبری از پیامبران و نه فرشته‌ای از فرشتگان. و این همان فرمایش خداوند متعال در قرآن کریم است که فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ[۷۰] هم چنین نزد خداوند متعال علم دیگری وجود دارد که فرشتگان او از آن آگاهی دارند، و آنچه که فرشتگان او از آن مطلع گردند قطعا مورد آگاهی محمد (ص) و آل محمد (ع) می‌باشد، و آنچه که محمد (ص) و آل محمد (ع) از آن آگاهی دارند قطعا مرا نسبت به آن آگاهی فرموده است، بزرگ از ما و کوچک از ما تا روز قیامت از آن مطلع می‌باشند[۷۱][۷۲]».
۱۶. حجت الاسلام و المسلمین پیشگر؛
حجت الاسلام و المسلمین امید پیشگر در بیاناتی با عنوان «علم امام به شهادت و شبهه خودکشی» در این‌باره گفته است: «علم به غیب، علم به یک واقعه‌ای است که بی‌شک اتفاق افتاده و یا خواهد افتاد و هیچ کس را یارای تغییر آن نیست. درست مثل این است که شما فیلم یک واقعه دلخراش را بعد از وقوع آن ببینید همانطور که می‌بینید و کاری از شما ساخته نیست در مورد وقایعی هم که بعدها اتفاق خواهد افتاد عکس‌العمل همین است. برای روشن شدن این مطلب مثالی را تنها برای نزدیکی ذهن می‌زنیم آنگاه نمونه‌ای واقعی برای آن ذکر می‌کنیم. مثال اخترشناسی با محاسبات معمولی که هست متوجه می‌شود که خورشید مثلا در روز ۱۸ آبان ماه سال آینده؛ ساعت ۱۴ و ۳۲ دقیقه و ۱۶ ثانیه می‌گیرد. اکنون سؤال می‌کنیم آیا دانستن یا ندانستن این اخترشناس تأثیری در آن خورشیدگرفتگی دارد؟ پاسخ منفی است. او فقط به طریقی از یک واقعه که صد در صد اتفاق می‌افتد مطلع شده است»[۷۳].
۱۷. آقای رهبری (پژوهشگر دانشگاه علمی کاربردی تبریز)؛
آقای حسن رهبری در کتاب «بازاندیشی در علم امام» در این‌باره گفته‌ است:

«ابن مسعود و جمعی از صحابۀ پیامبر اکرم (ص) در تفسیر "غیب" گفته‌اند: «ما غاب عن العباد علمه» [۷۴]

ارباب لغت هم غیب را چنین معنی کرده‌اند: «الغیب: ما غاب عن الخلق علمه و خفی مأخذه» [۷۵].

مفردات راغب می‌نویسد: "غیب، مفهومی در برابر شهادت است. شهادت، دریافت چیزی با چشم ظاهری یا با چشم دل است؛ و غیب، هر چیزی را که از دایرۀ حس و مشاهده بیرون باشد، گفته می‌شود".[۷۶].

محمّد تقی جعفری، غیب را این‌گونه تعریف می‌کند: "غیب، عبارت است از حقایق دور از دیدگاه یک انسان که دارای دو مفهوم عام و خاص است".

مفهوم عام غیب، عبارت است از هر حقیقتی که از دیدگاه انسانی غایب است. یعنی میان انسان و آن حقیقت موانعی وجود دارد که از رابطۀ درکی میان انسان و آن حقیقت فاصله و حجاب انداخته است. بنابر این می‌توان گفت: هر حقیقت و واقعیتی که ماورای درک انسان جاهل قرار گرفته است، برای او نوعی غیب است.

مفهوم خاص غیب، عبارت است از حقایق پشت پردۀ واقعیات و رویدادهای عالم طبیعت که حوّاس و ذهن و دیگر ابزار شناخت معمولی راهی به آن‌ها ندارند. آنچه که در قرآن مجید و در میان دانشمندان و متفکران اسلامی مطرح شده است که چه کسی می‌تواند عالم به غیب باشد و معنای علم غیب چیست، همین مفهوم خاص است[۷۷].
۱۸. آقای نقوی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای نقوی در پایان‌نامه کارشناسی خود با عنوان «علم غیب ائمه معصومین (ع)» در پاسخ به این پرسش گفته‌ است: «علم غیب علمی است که انسانی که به آن علم آشنایی دارد از چشمان او حجاب‌های قرن‌ها برطرف و مسافات "طویل" فشرده می‌شود پس مستقبل بعید و دور را یا زمان حاضر که در پرده و حجاب "غیب" است می‌خواند گویا از کتابی می‌خواند که پیش او باز باشد و حوادث آن زمان را می‌بیند گویا آن حوادث مال همین ساعت است[۷۸]»[۷۹].
۱۹. آقای شیخ‌زاده (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای شیخ‌زاده در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «رابطه علم غیب امام حسین و حادثه عاشورا» در پاسخ به این پرسش گفته‌ است: «علم غیب عبارت است از حدیث گذشته و آینده که در پس پرده شهادت قرار دارد. علم غیب آن است که از طرف خداوند افاضه شده باشد به چیزی که پنهان است چه این علم به محسوسات تعلق بگیرد یا غیر آن اما به شرطی که از راه‌های عادی نباشد»[۸۰].
۲۰. آقای بنی‌سعید لنگرودی؛
آقای سید محمد جواد بنی‌سعید لنگرودی در کتاب «شرب مدام در تبیین علم امام» در این‌باره گفته‌ است: «علم غیب، علم به آن چیزهایی "اشیایی" است که هنوز تحت اراده تکوینی الهی قرار نگرفته؛ همان که در سوره نحل، آیه ۴۰، فرمود: ﴿إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَيْءٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَن نَّقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ [۸۱]. اما کل نظام آفرینش از "ما کان" تا "ما یکون" و "ما هو کائن"، تحت اراده تکوینی الهی قرار گرفته و تکوّن یافته، و علم به آن علم به شهادت است؛ منتها مشهود هر کس نیست. به عبارت دیگر، علم به "ما کان" و "ما یکون" و "ما هو کائن"، علم به شهادت است، و در مقابل آن علم به "ما لم یکن"، که علم به غیب است می‌باشد. دومی مختص خداست، و اولى در اختیار انبیا -بر حسب اختلاف مراتبشان- قرار می‌گیرد. و تنها نبی مکرم اسلام (ص) و به تبع او ائمه اهل البیت (ع) از همه آن با خبر بوده و هستند»[۸۲].
۲۱. آقای عظیمی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای محمد صادق عظیمی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی» در این‌باره گفته‌ است: «گفته شد علم غیب عبارت است از آگاهی بر چیزهایی که از قلمرو دید و حواس ظاهری ما بیرون است، خواه مربوط به حوادث کنونی باشد یا آینده. برخورداری امام از چنین دانشی مورد اختلاف میان متکلمان امامیه و اهل سنت قرار گرفته است؛ به این توضیح که امامیه چنین دانشی را برای امام ثابت می‌دانند در حالی که اهل سنت آن را منکرند»[۸۳].
۲۲. پژوهشگران وبگاه تبیان.
پژوهشگران پژوهشگران وبگاه تبیان، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:

«علم غیب را ما این‌گونه تعریف می کنیم: علم به اموری که از دسترس علوم (غریبه و غیر غریبه) و حواس عادی و معمول بشر خارج است.

چنین علمی را فقط خداوند متعال دارد و بس[۸۴] اما آیاتی در قرآن کریم وجود دارد که نشان می‌دهد این علم را خداوند متعال در اختیار دیگران هم قرار داده است. سر سلسله این افراد که به لطف الهی از غیب مطلع شده است رسول خدا (ص) است[۸۵].

حقیقت علم غیب:علم به غیب در واقع علم به وقایع قطعی است. وقایعی که اتفاق افتاده و یا قطعا اتفاق خواهند افتاد بی‌کم‌و‌کاست. چه کسی از نحوه و زمان وقوع آنها مطلع باشد و چه نباشد»[۸۶].

پرسش‌های وابسته

  1. غیب در لغت و اصطلاح به چه معناست؟ (پرسش)
  2. غیب در قرآن و حدیث به چه معنا به کار رفته است؟ (پرسش)
  3. حقیقت غیب چیست؟ (پرسش)
  4. جهان غیب چیست؟ (پرسش)
  5. قرآن در مورد جهان غیب چه آیاتی دارد؟ (پرسش)
  6. چه احادیثی در مورد جهان غیب وجود دارد؟ (پرسش)
  7. جهان شهادت چیست؟ (پرسش)
  8. قرآن در مورد جهان شهادت چه آیاتی دارد؟ (پرسش)
  9. چه احادیثی در مورد جهان شهادت وجود دارد؟ (پرسش)
  10. ایمان به غیب به چه معناست؟ (پرسش)
  11. فرق بین کار‌های خارق‌العاده و علم غیب چیست؟ (پرسش)
  12. فرق بین پیشگویی و علم غیب چیست؟ (پرسش)
  13. آگاه از غیب کیست؟ (پرسش)
  14. بحث از علم غیب چه اهمیت یا ضرورتی دارد؟ (پرسش)
  15. آیا انسان نیازی به ارتباط با جهان غیب دارد؟ (پرسش)
  16. دیدگاه‌های دانشمندان فلسفه و حکمت اسلامی در باره علم غیب چیست؟ (پرسش)
  17. دیدگاه‌های دانشمندان عرفان اسلامی در باره علم غیب چیست؟ (پرسش)
  18. دیدگاه‌های دانشمندان اصول دین اسلام در باره علم غیب چیست؟ (پرسش)
  19. دیدگاه‌های دانشمندان تفسیر در باره علم غیب چیست؟ (پرسش)

پانویس

  1. فراهیدی، خلیل بن احمد، «کتاب العین»، ‌ج۴، ص ۴۵۴؛ ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، ج۳، ص۱۰۶؛ جوهری، ابونصر، الصحاح، ج۱، ص۲۹؛ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۴۰۳؛ ثعالبی، ابومنصور، فقه اللغه، ص۲۴؛ ابن سیده، علی بن اسماعیل، المخصص، ج۳، ص۵۶؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، ‌«المفردات»، ص ‌۶۱۶؛ ابن‌منظور، محمد بن مکرم، «لسان العرب»، ‌ج۱، ص ۶۵۴؛ طریحی، «مجمع البحرین»، ج۲، ۱۳۵ ـ ۱۳۴؛ ‌زبیدی، سید مرتضی، تاج العروس، ج۲، ص۲۹۵.
  2. در روایتی امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «همانا برای خداوند متعال دو علم وجود دارد؛ علمی که آن را ویژه خود قرار داده و کسی را نسبت به آن مطلع نساخته است، نه پیامبری از پیامبران و نه فرشته‌ای از فرشتگان و این همان فرمایش خداوند متعال در قرآن کریم است که فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ و علمی که فرشتگان او از آن آگاهی دارند قطعا مورد آگاهی محمد (ص) و آل محمد (ع) است و آنچه ایشان از آن آگاهی دارند قطعا مرا نسبت به آن آگاه فرموده است، بزرگ از ما و کوچک از ما تا روز قیامت از آن مطلع هستند: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ فَلَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ نَبِيّاً مِنْ أَنْبِيَائِهِ وَ لَا مَلَكاً مِنْ مَلَائِكَتِهِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ (سوره لقمان، آیه۳۴). وَ لَهُ عِلْمٌ قَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَمَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَقَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ وَ مَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ فَقَدْ أَطْلَعَنِي عَلَيْهِ يَعْلَمُهُ‏ الْكَبِيرُ مِنَّا وَ الصَّغِيرُ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ»»؛ صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات»، ص ١٣١.
  3. به عنوان مثال، امام علی (ع) در جواب کسی که پرسید: «آیا به تو علم غیب داده شده است؟» فرمود: «ای برادر کلبی! این علم غیب نیست، بلکه علمی است که از صاحب علم آموخته شده است»: «لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْمٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۸.
  4. روایت «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ..»» در بالا اشاره شده.
  5. به عنوان مثال: سدیر - از یاران نزدیک امام صادق (ع) - نقل می‌کند من، ابوبصیر، یحیی بزّار و داود بن‌ کثیر در مجلسی بودیم که حضرت با حالت غضبناک وارد شد و فرمود: «تعجب از اقوامی که گمان می‌کنند ما علم غیب می‌دانیم، در حالی که من قصد تنبیه کنیزم را داشتم و او فرار کرد و من نمی‌دانم در کدامیک از اتاق‌هاست...»: «یَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ یَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ اَلْغَیْبَ مَا یَعْلَمُ اَلْغَیْبَ إِلاَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِیَتِی فُلاَنَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّی فَمَا عَلِمْتُ فِی أَیِّ بُیُوتِ اَلدَّارِ هِیَ ...»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۵۷. همچنین: ابن مغیره می‌‏گوید: من به اتفاق یحیی‌ بن عبدالله بن حسین خدمت حضرت ابو الحسن (ع) بودیم، یحیی‌ عرض کرد: فدایت شوم! مردم گمان می‌‏کنند شما علم به غیب دارید، امام فرمود: سبحان‏‌ اللَّه! ای‌ یحیی‌! دست خودت را بر من بگذار، به خدا سوگند! از این نسبت تمام موهای‌ بدنم راست شد، نه به خدا سوگند، ما غیب نمی‌‏دانیم و هرآنچه نقل می‌کنیم از رسول خداست»: «عَنِ ابْنِ الْمُغِیرَةِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ (ع)أَنَا وَ یَحْیَی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ فَقَالَ یَحْیَی جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّکَ تَعْلَمُ الْغَیْبَ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ ضَعْ یَدَکَ عَلَی رَأْسِی فَوَ اللَّهِ مَا بَقِیَتْ فِی جَسَدِی شَعْرَةٌ وَ لَا فِی رَأْسِی إِلَّا قَامَتْ قَالَ ثُمَّ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا هِیَ إِلَّا رِوَایَةٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص»؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۹۳.
  6. به عنوان مثال: شیخ طوسی (م۴۶۰ق) گفته است: «ما غاب عن الحواس. طوسی، محمد بن حسن، التبيان، ص۶، ص۲۲۵. و راغب اصفهانی (م۵۰۲ق) گفته است: «استُعمل في كلّ غائب عن الحاسّة... ما لا يقع تحت الحواس و لا تقتضيه بداهة العقول وإنّما يعلم بخبر الأنبياء عليهم السلام». راغب اصفهانی، حسين بن محمد، المفردات فى غريب القرآن، ص۶۱۶. ​ابن عربی (م۵۴۲ق) نیز گفته است: «وحقيقته ما غاب عن الحواس». ابن عربی، محمد بن عبدالله، احكام القرآن، ج۱، ص۱۵.
  7. قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «وفرق بين علم الغيب الذي لا يعلمه إلا الله تعالى وبين ما ادعيناه؛ فإن المراد بعلم الغيب هو العلم الذي لا يكون مستفاداً من سبب يفيده، وذلك إنما يصدق على الله تعالى؛ إذ كل ما علم من عداه تعالى فهو مستفاد من جوده؛ إما بواسطة، أو بغير واسطة؛ فلا يكون علم غيب» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
  8. شیخ مفید (م۴۱۳ق) در همین راستا گفته است: «فأما إطلاق القول عليهم بأنهم يعلمون الغيب فهو منكر بين الفساد؛ لأن الوصف بذلك إنما يستحقه من علم الأشياء بنفسه لا بعلم مستفاد، وهذا لا يكون إلا الله عز وجل» مفید، محمد بن محمد، أوائل المقالات، ص۶۷. همچنین قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «فلا يصح لغير الله تعالى أن يقال أنه يعلم الغيب ... وبالجملة: لا يجوز أن يقال لأحد فلان يعلم الغيب؛ نعم الإخبار بالغيب بتعليم الله تعالى جايز» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
  9. به عنوان مثال: ابن میثم بحرانی (م۶۹۹ق) گفته است: «الفصل الثاني: في بيان اطلاعه عليه السلام على المغيبات، وتمكنه من خوارق العادات، وفيه بحثان: البحث الأول: في اطلاعه على الأمور الغيبية». بحرانی، ابن میثم، شرح مئة كلمة لأمير المؤمنين، ص٢٣٧. همچنین: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم أجمعين؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أطلعهم على غيبه بما ينزل في ليلة القدر ..». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۷۵.
  10. به عنوان مثال: شیخ مفید، سید مرتضی، طبرسی، محقق حلی و تعداد عدیدی از مفسران و متکلمان شیعه از همین تعبیر استفاده کرده‌اند. ر.ک: مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج٢، ص۱۹۴؛ علم الهدی، سید مرتضی، رسائل المرتضى، ج۱، ص۴۱۷؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۳۳۵-۳۴۶؛ حلی، جعفر بن حسن، المسلک فی اصول الدین، ص۱۸۷-۲۴۴.
  11. به عنوان مثال: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أفادهم علوماً زائدةً على علم الحلال والحرام، والعلوم والزائدة سائر العلوم، فلا ريب أن من سائر العلوم الزائدة، العلوم بالغيب». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۶۷. همچنین شیخ محمد حسن مظفر (م۱۳۷۶ق) گفته است: «ويشهد لعلمه (أي: الإمام علي) بالغيب: إيصاؤه بدفنه خفية». مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج۶، ص۳۶۹-۳۷۰.
  12. ر.ک: جزیری احسائی، علی، دفع الریب عن علم الغیب، ص۴۵-۵۷؛ مسعودی، سید محمد علی، تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب، ص ۸؛ افتخاری، سید ابراهیم، بررسی مقایسه‌ای شئون امامت در مکتب قم و بغداد، ص ۱۲۶الی ۱۲۹.
  13. ر.ک. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج ۲۶، ص ۱۷۳؛ جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان، ج ۳، ص ۴۱۴، مطهری، احمد، کاردان، غلامرضا، علم پیامبر و امام در قرآن، ص ۱۰؛ فاضل لنکرانی، محمد و اشراقی، شهاب الدین، پاسداران وحی، ص ۱۶۷؛ مصطفوی، سیدحسن، مروی، احمد، دلایل عقلی و نقلی علم غیب امام معصوم، فصلنامه قبسات، ص ۱۳ و ۱۵؛ الهی، عباس، تحلیل دیدگاه علامه طباطبایی درباره غیب و شهود، ماهنامه معرفت، شماره ۲۱۶، ص ٢۶
  14. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سورۀ جن، آیات ۲۷-۲۸.
  15. ر.ک: امینی، عبدالحسین، «الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب»، ج ۵، ص ۸۰؛ شاکر، محمد تقی، «منابع علم امام در قرآن و روایات»، ص ۱۱۹؛ سبحانی، جعفر، «مفاهیم القرآن»، ج ۳، ص ۴۰۲ ـ ۴۰۴؛ مهری، سید مرتضی، «آگاهی‌های غیبی»، ماهنامه پاسدار اسلام، ش ۱۵۵.
  16. ر.ک: تحریری، محمد باقر، «جلوه‌های لاهوتی»، ج ۱، ص ۱۵۷.
  17. «بی‌گمان، تنها خداوند است که دانش رستخیز نزد اوست و او باران را فرو می‌فرستد و از آنچه در زهدان‌هاست آگاه است و هیچ کس نمی‌داند فردا چه به دست خواهد آورد و هیچ کس نمی‌داند در کدام سرزمین خواهد مرد؛ بی‌گمان خداوند دانایی آگاه است» سوره لقمان، آیه 34.
  18. ر.ک: نصیری، محمد حسین، گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات، ص۲۶.
  19. «این از خبرهای نهانی است که به تو وحی می‌کنیم» سوره آل عمران، آیه ۴۴.
  20. «و چون مرگ او را مقرّر داشتیم جز موریانه آنان را به مرگ وی رهنمون نشد که عصایش را می‌خورد و چون به رو درافتاد پریان دریافتند که اگر غیب می‌دانستند در آن رنج خوارکننده نمی‌ماندند» سوره سبأ، آیه ۱۴.
  21. ر.ک. غرویان، محسن، میرباقری، سیدمحمدحسین، غلامی، محمدرضا، بحثی مبسوط در آموزش عقاید، ج ۲، ص ۲۴؛ نادم، محمد حسن، علم غیب از نگاه عقل و وحی، ص ۱۰۱؛ انسان، محمد امین، امامت در استنادهای قرآنی امام رضا، ص ۶۵ و ۶۶؛ رضوانی، علی اصغر، شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات، ج ۱، ص ۵۴۲
  22. «بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند و درنمی‌یابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد» سوره نمل، آیه ۶۵.
  23. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند * جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سوره جن، آیه 26-27.
  24. ر.ک: خاتمی، سید احمد، در آستان امامان معصوم، ج ۱، ص ۹۵ ـ ۹۸؛ نادم، محمد حسن، علم غیب از نگاه عقل و وحی، ص ۱۰۱؛ سبحانی، جعفر، پاسخ جوان شیعی به پرسش‌های وهابیان، ۳۲۳؛ غرویان، محسن، میرباقری، سید محمد حسین، غلامی، محمدرضا، بحثی مبسوط در آموزش عقاید، ج ۲، ص ۲۵؛ رضایی اصفهانی، محمد علی، تفسیر قرآن مهر، ج ۷، ص ۳۱۹؛ رفیعی، ناصر، علم غیب ائمه، دو فصلنامه مطالعات اهل بیت‌شناسی، ص ۱۴؛ مهدی فر، حسن، علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن، ص ۲۴؛ شاکر، محمد تقی، منابع علم امام در قرآن و روایات، ص ۱۲۱ ـ ۱۲۳؛ موسوی، سید امین، گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی، ص ۳۷؛ مهدی فر، حسن، علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن، ص ۲۴
  25. در روایتی از امام باقر (ع) آمده است: «إِنَّ لِلَّهِ تَعَالَى عِلْماً خَاصّاً وَ عِلْماً عَامّاً فَأَمَّا اَلْعِلْمُ اَلْخَاصُّ فَالْعِلْمُ اَلَّذِي لَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ مَلاَئِكَتَهُ اَلْمُقَرَّبِينَ وَ أَنْبِيَاءَهُ اَلْمُرْسَلِينَ وَ أَمَّا عِلْمُهُ اَلْعَامُّ فَإِنَّهُ عِلْمُهُ اَلَّذِي أَطْلَعَ عَلَيْهِ مَلاَئِكَتَهُ اَلْمُقَرَّبِينَ وَ أَنْبِيَاءَهُ اَلْمُرْسَلِينَ وَ قَدْ وَقَعَ إِلَيْنَا مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ»؛ «همانا برای خداوند دو گونه علم وجود دارد: "علم خاص" و "علم عام"؛ علم خاص او علمی است که حتی ملائکه مقرب درگاهش و انبیاء که فرستاده او به سوی بندگانند از آن بی اطلاع‌اند؛ اما علم عامش همان علمی است که ملائکه مقرب و پیامبران مرسل از آن مطلع‌اند و همان علم از ناحیه پیامبر اکرم (ص) به ما رسیده است» (صدوق، محمد بن علی، التوحید، ص ۱۳۸). در روایت دیگری از امام باقر (ع) آمده است: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ مَبْذُولٌ وَ عِلْمٌ مَكْفُوفٌ فَأَمَّا اَلْمَبْذُولُ فَإِنَّهُ لَيْسَ مِنْ شَيْءٍ يَعْلَمُهُ اَلْمَلاَئِكَةُ وَ اَلرُّسُلُ إِلاَّ وَ نَحْنُ نَعْلَمُهُ وَ أَمَّا اَلْمَكْفُوفُ فَهُوَ اَلَّذِي عِنْدَهُ فِي أُمِّ اَلْكِتَابِ إِذَا خَرَجَ نَفَذَ»؛ «همانا برای خدای عزوجل دو علم است: علم مبذول و علم مکفوف. امّا علم مبذول، پس هیچ علمی نیست که فرشتگان و رسولان آن را بدانند مگر اینکه ما آن را می‌دانیم و امّا مکفوف، علمی است که نزد خداوند عزوجلّ در امّ الکتاب است و آنگاه که خارج شود نافذ می‌شود»؛ صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ج ۱، ص ۱۰۹. همچنین از امام صادق (ع) نقل است که فرمود: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ مَكْنُونٌ مَخْزُونٌ لاَ يَعْلَمُهُ إِلاَّ هُوَ مِنْ ذَلِكَ يَكُونُ اَلْبَدَاءُ وَعِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلاَئِكَتَهُ وَرُسُلَهُ وَأَنْبِيَاءَهُ فَنَحْنُ نَعْلَمُهُ»؛ «همانا خداوند دو گونه علم دارد، علمی پوشانده شده و در مخفیگاه‌ الهی‌ که‌ جز او کسی از آن آگاهی ندارد و بداء از این علم است و علمی‌ که‌ به فرشتگان و رسل و پیامبران خویش آموخته است و ما آن را می‌دانیم»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۳۶۱. در روایت دیگری از امام صادق (ع) نیز آمده است: «إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عِلْمَيْنِ عِلْماً أَظْهَرَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتَهُ وَ أَنْبِيَاءَهُ وَ رُسُلَهُ فَمَا أَظْهَرَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَنْبِيَاءَهُ فَقَدْ عَلِمْنَاهُ وَ عِلْماً اسْتَأْثَرَ بِهِ فَإِذَا بَدَا لِلَّهِ فِي شَيْ‏ءٍ مِنْهُ أَعْلَمَنَا ذَلِكَ وَ عَرَضَ عَلَى الْأَئِمَّةِ الَّذِينَ كَانُوا مِنْ قَبْلِنَا»؛ «همانا، برای خدای تبارک و تعالی، دو علم هست. علمی که آن را بر ملائکه، انبیا و رسلش آشکار نموده است، پس هر آنچه را که بر ملائکه، رسولان و انبیائش آشکار کرده، علم آن را به ما داده است و علمی که به خودش اختصاص داده است، پس هر گاه در چیزی از آن، بدا حاصل شود، خداوند ما را به آن، عالم می‌کند در حالی که بر ائمه پیش از ما نیز عرضه شده است»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص۲۵۵.
  26. ر.ک. مسعودی، سید محمد علی، تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب، ص ۸ ـ ۱۲؛ رحمان ستایش، محمد کاظم، شهیدی، روح الله، باز شناخت نظام اندیشگی نص گرایان و محدثان متقدم، ص ۱۲۳ ـ ۱۲۶؛ ابطحی، سید عبدالحمید، فرآیند آگاهی شیعیان از علم غیب امامان، فصلنامه امامت پژوهی، ش ۲، ص ۸۱؛ حکیمی، محمد رضا، نهج البلاغه کلام انسان هادی، ص ۷۵ و ۷۶؛ عابدی شاهرودی، علی، نظریه عدل جمعی الهی، مجله کیهان اندیشه، ش٥٢، س٩٣؛ شاه منصوری، عباس، ارتباط علم پیشین و اختیار عباد در آثار مرحوم میرزا مهدی اصفهانی، فصلنامه تخصصی مطالعات قرآن و حدیث سفینه، شماره٥٣، زمستان ١٣٩٥ش، ص١٢٠.
  27. به دلیل آیاتی همچون: ﴿وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا «و او را از پیش خویش دانشی آموخته بودیم» سوره کهف، آیه ۶۵؛ ﴿وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ «و به تو چیزی آموخت که نمی‌دانستی» سوره نساء، آیه ۱۱۳؛ ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا «و همه نام‌ها را به آدم آموخت» سوره بقره، آیه ۳۱؛ ﴿وَإِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ «و هنگامی که به تو کتاب و حکمت و تورات و انجیل آموختم» سوره مائده، آیه ۱۱۰؛ ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد». سوره جن، آیه۲۶ - ۲۷ و آیاتی دیگر. غزالی از علمای اشعری اهل سنت گفته است: اعلم أن العلم يحصل من طريقين: أحدهما التعلم الإنساني، والثاني التعلم الرباني. الطريق الثاني: إلقاء الوحي، وهو ان النفس إذا كملت ذاتها يزول عنها دنس الطبيعة ودرن الحرص والأمل الفانية، وتقبل بوجهها على بارئها ومنشئها، وتتمسك بجود مبدعها وتعتمد على إفادته وفيض نوره، والله تعالى بحسن عنايته يقبل على تلك النفس إقبالا كليا، وينظر إليها نظرا إلهيا ويتخذ منها لوحا، ومن النفس الكلي قلما وينقش فيها جميع علومه، ويصير العقل الكلي كالمعلم والنفس القدسية كالمتعلم، فيحصل جميع العلوم لتلك النفس، وينتقش فيها جميع الصور، من غير تعلم وتفكر، ومصداق هذا قوله تعالى لنبيه (ص): ﴿وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ: «و به تو چیزی آموخت که نمی‌دانستی» سوره نساء، آیه ۱۱۳. مجموعة رسائل الغزالی، الرسالة اللدنیة، ج۳ ص۶۹. همچنین: ر.ک: اوجاقی، ناصرالدین، علم امام از دیدگاه کلام امامیه»، ص۴۱ و ۴۲.
  28. ر.ک: سبحانی، جعفر، آگاهی سوم یا علم غیب، ص۳۱ - ۳۳؛ مهدی فر، حسن، علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن، ص۲۳؛ شیخ زاده، قاسم علی، رابطه علم غیب امام حسین و حادثه عاشورا، ص۱۳
  29. در روایتی از امام باقر (ع) آمده است: «اَلْعِلْمُ عِلْمَانِ فَعِلْمٌ عِنْدَ اَللَّهِ مَخْزُونٌ لَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ أَحَداً مِنْ خَلْقِهِ وَ عِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلاَئِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ فَمَا عَلَّمَهُ مَلاَئِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ فَإِنَّهُ سَيَكُونُ لاَ يُكَذِّبُ نَفْسَهُ وَ لاَ مَلاَئِكَتَهُ وَ لاَ رُسُلَهُ وَ عِلْمٌ عِنْدَهُ مَخْزُونٌ يُقَدِّمُ مِنْهُ مَا يَشَاءُ وَ يُؤَخِّرُ مِنْهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ مَا يَشَاءُ»: علم دو علم است: یکی علمی که نزد خدا نهفته است و احدی از خلقش را بر آن مطلع نکرده و علمی که به فرشته‌ها و رسولان خود آموخته، آنچه را به فرشته‌ها و رسولان آموخته، به راستی محققاً خواهد بود. خدا نه خود را تکذیب کند و نه فرشته‌ها و رسولان خود را و آن علمی که نزد خودش گنجینه است، هر چه را خواهد پیش دارد و هر چه را خواهد پس اندازد و هر چه را خواهد، ثبت نماید. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۴۷.
  30. زیرا ولی الهی موظف است بر اساس دانش عادی خود عمل کند؛ نه علوم ویژه و موهبتی الهی؛ تا حجت بر مردم تمام شود. در روایتی گزارش شده است که وقتی امام علی (ع) در جریان فتنه حکمیت مجبور شد به حکم شدن ابوموسی اشعری تن دهد فرمود: «كَأَنِّي بِهِ وَ قَدْ خُدِعَ، قُلْتُ: فَلِمَ تُوَجِّهُهُ؟ فَقَالَ: لَوْ عَمِلَ اَللَّهُ فِي خَلْقِهِ بِعِلْمِهِ مَا اِحْتَجَّ عَلَيْهِمْ بِالرُّسُلِ» «گویا اورا می‌‌بینم که فریب خورده است. (راوی می‌‌گوید:) گفتم: پس چرا اورا می‌‌فرستی؟ فرمود: اگر خداوند درباره بندگانش بر اساس علمش داوری می‌‌کرد، با پیامبران بر ضد آنان احتجاج نمی‌کرد» (حر عاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداة، ج۳، ص۵۵۳). ر.ک: هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص۳۸۳. همچنین: طباطبایی، سید محمد حسین، بررسی‌های اسلامی، ج۱، ص۱۹۶؛ موسوی، سید امین، گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی، ص۲۵۲.
  31. به دلیل آیه: ﴿ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ «این از خبرهای نهانی است که به تو وحی می‌کنیم» سوره آل عمران، آیه ۴۴
  32. به عنوان نمونه: قرآن از علومی سخن می‌‌گوید که توسط فرشتگان به حضرت مریم داده شده: ﴿وَإِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ «و آنگاه فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را برگزید و پاکیزه داشت و بر زنان جهان برتری داد» سوره آل عمران، آیه ۴۲.
  33. در روایتی از امام صادق آمده است: «إِنَّ مِنَّا لَمَنْ يُعَايِنُ مُعَايَنَةً وَ إِنَّ مِنَّا لَمَنْ يَنْقُرُ فِي قَلْبِهِ كَيْتَ وَ كَيْتَ وَ إِنَّ مِنَّا لَمَنْ يَسْمَعُ كَمَا يَقَعُ اَلسِّلْسِلَةُ كُلُّهُ يَقَعُ فِي اَلطَّسْتِ قَالَ قُلْتُ فَالَّذِينَ يُعَايِنُونَ مَا هُمْ قَالَ خَلْقٌ أَعْظَمُ مِنْ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ» و همانا برخى از ما صدايى همانند صداى زنجير در تشت را مى‌شنود و به نزد برخى نيز آفريده‌اى بزرگ‌تر از جبرئيل و ميكائيل مى‌آيد و حضرت صادق عليه السّلام فرمودند:از ميان ما كسانى هستند كه بر قلبشان الهام مى‌شود و كسانى هم در دلشان انداخته مى‌شود و كسانى كه با ايشان سخن گفته مى‌شود.و همچنين فرمود:از ميان ما كسانى به چشم مى‌بينند كسانى در قلبشان چنين و چنان الهام مى‌شود و كسانى نيز فقط‍‌ مى‌شنوند چنان زنجير در تشت مى‌افتد. راوى گفته است:من عرض كردم:و آنچه آنان به چشم مى‌بينند چه چيز است‌؟فرمودند: آفريده‌اى بزرگ‌تر از جبرئيل و ميكائيل. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص۲۳۱؛ طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ج۱، ص۴۰۷. و در روایتی دیگر فرمود: «لَكِنَّ اَللَّهَ يُلْهِمُ ذَلِكَ اَلرَّجُلَ بِالْقَذْفِ فِي اَلْقَلْبِ حَتَّى يُخَيَّلَ إِلَى اَلْأُذُنِ أَنَّهُ تَكَلَّمَ بِمَا شَاءَ اَللَّهُ [مِنْ] عِلْمِهِ وَ اَللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِيمٌ». صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص۲۲۳
  34. در روایتی از امام باقر (ع) در تفسیر آیه شریفه: ﴿كَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلا الإِيمَانُ وَلَكِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِي بِهِ مَنْ نَّشَاء مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ سوره شوری، آیه ۵۲. چنین نقل شده: از آن زمان که خداوند آن روح را بر پیامبرش نازل کرد به آسمان باز نگشت، و او در ما است. این تعبیر نشان می‌دهد که این روح که یکی از منابع اصلی علم و دانش پیامبر و ائمه معصومین (ع) بوده غیر از جبرییل است، و حقیقتی است در درون وجود آنها که از پیامبر (ص) به امام (ع) و از هر امام به امام بعد منتقل شده است»
  35. قرآن کریم در آیه ﴿فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ «و چون در تلاش، همپای او گشت (ابراهیم) گفت: پسرکم! من در خواب می‌بینم که تو را سر می‌برم» (سوره صافات، آیه ۱۰۲) از رؤیای صادقه حضرت ابراهیم (ع) و دریافت دستور الهی از این راه سخن گفته است
  36. به دلیل درخواست ازدیاد علم از جانب پیامبر خاتم که در آیه: ﴿رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا «پروردگارا! بر دانش من بیفزای!» (سوره طه، آیه ۱۱۴) آمده است و در روایت حضرت امام جواد (ع) از پیامبر اکرم (ص) روایت کرده است که چنین فرمود: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص):‏ إِنَّ‏ أَرْوَاحَنَا وَ أَرْوَاحَ‏ النَّبِيِّينَ‏ تُوَافِي الْعَرْشَ كُلَّ لَيْلَةِ جُمُعَةٍ فَتُصْبِحُ الْأَوْصِيَاءُ وَ قَدْ زِيدَ فِي عِلْمِهِمْ مِثْلَ جَمِّ الْغَفِيرِ مِنَ الْعِلْمِ» (صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ص۱۳۲، ح۷) «بدون شک، ارواح ما و ارواح پیامبران، در هر شب جمعه به عرش می‌روند. پس اوصیا صبح آن شب را آغاز می‌کنند، در حالی که علم آنان به مقدار انبوهی افزایش یافته است». ر.ک: یارمحمدیان، محمد تقی، ازدیاد علم امام از دیدگاه کتاب و سنت، ص ۱۱۸-۱۸۶.
  37. الغدیر فى الکتاب و السنة و الادب ج۵ ص۸۰.
  38. پاسداران وحی، ص ۱۵۸.
  39. سبحانی، جعفر، آگاهی سوم یا علم غیب، ص۳۱-۳۳.
  40. پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله مظاهری
  41. «لَقَدْ أُعْطِیتَ یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ عِلْمَ الْغَیْبِ فَضَحِکَ (ع) وَ قَالَ لِلرَّجُلِ وَ کَانَ کَلْبِیّاً یَا أَخَا کَلْبٍ لَیْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَیْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِی عِلْم‏».
  42. وبگاه پاسخ‌دهنده (محمد جواد فاضل لنکرانی).
  43. گفت: مرا چه می‌شود که هدهد را نمی‌بینم یا او از غایبان است؟؛ سوره نمل، آیه: 20.
  44. او را در ژرفگاه چاه بیندازید؛ سوره یوسف، آیه: ۱۰.
  45. در حالی که تیری در تاریکی می‌افکنند؛ سوره کهف، آیه: ۲۲.
  46. دانای پنهان؛ سوره جمعه، آیه:۸.
  47. " فَقَالَ‏ أَبُو جَعْفَرٍ (ع): وَ أَمَّا قَوْلُهُ: ﴿عَالِمِ الْغَيْبِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَالِمٌ بِمَا غَابَ‏ عَنْ‏ خَلْقِهِ‏- فِيمَا يُقَدِّرُ مِنْ شَيْ‏ءٍ، وَ يَقْضِيهِ فِي عِلْمِهِ- قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَهُ وَ قَبْلَ أَنْ يُفْضِيَهُ‏ إِلَى الْمَلَائِكَةِ؛ فَذلِكَ يَا حُمْرَانُ، عِلْمٌ مَوْقُوفٌ عِنْدَهُ، إِلَيْهِ فِيهِ الْمَشِيئَةُ، فَيَقْضِيهِ إِذَا أَرَادَ، وَ يَبْدُو لَهُ فِيهِ‏، فَلَا يُمْضِيهِ؛ فَأَمَّا الْعِلْمُ الَّذِي يُقَدِّرُهُ اللَّهُ‏- عَزَّ وَ جَلَّ- و يَقْضِيهِ‏ وَ يُمْضِيهِ، فَهُوَ الْعِلْمُ الَّذِي انْتَهى‏ إِلى‏ رَسُولِ اللَّهِ (ص) ثُمَّ إِلَيْنَا‏‏"؛ کلینی ، کافی، ج ۱، ص ۳۷۷).
  48. " سَأَلَ أَبَا الْحَسَنِ (ع) رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ فَارِسَ، فَقَالَ لَهُ: أَ تَعْلَمُونَ الْغَيْبَ؟ فَقَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع): يُبْسَطُ لَنَا الْعِلْمُ، فَنَعْلَمُ، وَ يُقْبَضُ عَنَّا، فَلَا نَعْلَمُ‏‏‏ ‏‏"؛ کلینی، کافی، ج۱، ص۳۷۶.
  49. پرچم‌داران هدایت، ص۱۴۰.
  50. علم غیب از دیدگاه حکما و شریعت اسلامی.
  51. قلمرو علم امام از دیدگاه آیات روایات و اصحاب ائمه.
  52. علم پیامبر و ائمه به غیب، ص۹.
  53. مجموعه آثار شهید مطهری، ج۳، ص۱۳۹-۲۴۱.
  54. سوره نمل، آیه: ۲۰.
  55. مفردات راغب، ص۳۶۶-۳۶۷
  56. المیزان، ج۷، ص۱۲۸
  57. مرآة العقول، ج۳، ص۱۱۱؛ الغدیر، ج۵، ص۵۲.
  58. امامت از دیدگاه امامیه و زیدیه، ص۶۶-۶۷
  59. علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن، ص۲۳.
  60. امامت، محمد باقر مجلسی، مترجم موسی خسروی، ج۴، ص۷۳.
  61. الغدیر، عبدالحسین امینی، ج۵، ص۸۰، مرکز الغدیر/ قم، ۱۴۱۶ ه ق/ اول.
  62. گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی؛ ص: ۳۸.
  63. کارکردهای علم غیب امامان معصوم در شئون ایشان، ص۳۸-۴۱.
  64. علم غیب امام (تاریخچه و اقوال)، فصلنامه مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلام
  65. آیه ٩ سوره رعد
  66. آیه ٢٢ سوره حشر
  67. «فَقَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ لَقَدْ أُعْطِيتَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عِلْمَ الْغَيْبِ! فَضَحِكَ (ع) وَ قَالَ لِلرَّجُلِ وَ كَانَ كَلْبِيّاً يَا أَخَا كَلْبٍ لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْمٍ»؛ نهج البلاغه با شرح محمد عبده، ج٢، ص١١، خطبه١٢٨
  68. «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) عَنِ الْإِمَامِ يَعْلَمُ الْغَيْبَ فَقَالَ لَا وَ لَكِنْ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَعْلَمَ الشَّيْ‏ءَ أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِكَ»؛ اصول کافی، ج١، ص۲۵۷ و بصائر الدرجات؛ ص ۳۳۵.
  69. «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وَ غَيْرُهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ قَالَ أَخْبَرَنِي شُرَيْسٌ الْوَابِشِيُّ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) قَالَ: إِنَّ اسْمَ اللَّهِ الْأَعْظَمَ عَلَى ثَلَاثَةٍ وَ سَبْعِينَ حَرْفاً- وَ إِنَّمَا كَانَ عِنْدَ آصَفَ مِنْهَا حَرْفٌ وَاحِدٌ فَتَكَلَّمَ بِهِ فَخُسِفَ بِالْأَرْضِ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ سَرِيرِ بِلْقِيسَ حَتَّى تَنَاوَلَ السَّرِيرَ بِيَدِهِ ثُمَّ عَادَتِ الْأَرْضُ كَمَا كَانَتْ أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَيْنٍ وَ نَحْنُ عِنْدَنَا مِنَ الِاسْمِ الْأَعْظَمِ اثْنَانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً وَ حَرْفٌ وَاحِدٌ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَهُ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ»؛ اصول کافی، ج١، ص٢٣٠
  70. قطعا نزد خداوند متعال علم به قیامت وجود دارد، و باران را فرو می فرستد، و نسبت به آنچه که در رحم ها وجود دارد آگاهی دارد. و هیچ نفس و فردی نمی‌داند فردا چه به دست می‌آورد و هیچ نفس و فردی نمی‌داند در چه سرزمینی می‌میردسوره لقمان، آیه۳۴
  71. «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (ع) يَقُولُ إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ فَلَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ نَبِيّاً مِنْ أَنْبِيَائِهِ وَ لَا مَلَكاً مِنْ مَلَائِكَتِهِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى {{إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ}} وَ لَهُ عِلْمٌ قَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَمَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَقَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ وَ مَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ فَقَدْ أَطْلَعَنِي عَلَيْهِ [يَعْلَمُهُ‏] الْكَبِيرُ مِنَّا وَ الصَّغِيرُ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ»؛ بصائر الدرجات، ص١٣١
  72. دفع الریب عن علم الغیب، ص۴۶
  73. وبگاه تبیان
  74. آنچه دانش آن از مردم مخفی است، غیب گفته می‌شود. تفسیر القرآن الکریم، صدرالمتألهین شیرازی، ج۲، ص۱۱۲.
  75. هر چیزی که دانش آن برای مردم پوشیده بوده و محل دستیابی به آن پنهان باشد، غیب گفته می‌شود؛ منهاج البراعه، ج ۸، ص ۲۱۳.
  76. مفردات راغب اصهفانی، ص ۲۷۴.
  77. بازاندیشی در علم امام، ص ۱۷-۱۸.
  78. «علم الغيب هو العلم الذي يلم به انسان تنقشع من امام عينيه حجب القرون و تنطوي المسافات فيقراء المستقبل البعيد او الحاضر المحجوب كما يقرأ في كتاب مفتوح و یعی حوادثه كانها بنت الساعة التي هو فيها»؛ نصير الله منشد جواد کاشم، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، تحقيق و دراسة، قم، ذوی القربی، ص۵۱۳.
  79. علم غیب ائمه معصومین (ع)؛ ص۷.
  80. رابطه علم غیب امام حسین و حادثه عاشورا؛ ص ۱۳.
  81. ووقتی چیزی را اراده می‌کنیم، سخن ما این است که می‌گوییم: "موجود باش!" بی‌درنگ موجود می‌شود؛ سوره نحل، آیه: ۴۰.
  82. شرب مدام در تبیین علم امام، ص ۸۵].
  83. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۵۶.
  84. سوره انعام، آیه:۵۹ و سوره نمل، آیه:۶۵.
  85. سوره آل عمران، آیه:۴۴ و سوره یوسف، آیه۱۰۲.
  86. وبگاه تبیان