کارگزاران دولت

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از کارگزار)

شیوه گزینش کارگزاران

امیرالمؤمنین(ع) در هنگام گزینش کارگزاران شرایط ذکر شده را در نظر می‌گرفت و بر داشتن شرایط دیگر تأکید می‌نمود. در نامه خود به مالک در چگونگی گزینش کارمندان چنین می‌نویسد: سپس بنگر در امور کارگزارانت، پس آنان را با امتحان و آزمایش، به کار بگمار و به سبب دوستی و بدون مشورت، به آنها امارت مده؛ زیرا این دو از شعبه‌های جور و خیانت هستند (چون به آن فرد و جامعه ستم و خیانت می‌شود) و برای کارگزاری، افراد باتجربه و باحیا را از خانواده‌های صالح و کسانی که سابقه خدمت به اسلام دارند، طلب کن؛ زیرا اخلاق آنان گرامی‌تر است و آبرویشان محفوظ‌تر و طمعشان کمتر و عاقبت نگریشان فزون‌تر می‌باشد.[۱]؛

در سخنی حضرت بر کفایت و امانتداری کارگزاران و فرماندهان تکیه نموده و هرگونه شفاعت خواهی و توصیه را بدون داشتن این دو شرط رد می‌نماید. درخواست و میانجیگری را در گماردن کارگزاران و فرماندهانت نپذیر جز شفاعت توانایی و امانتداری.[۲]؛

از آن چه نقل شد، درمی‌یابیم که یک کارگزار اسلامی باید دارای این ویژگی‌ها باشد: مؤمن و دیندار باشد؛ ریاست طلب و دنیاپرست نباشد؛ امانتدار باشد؛ خیرخواه مردم و رهبر باشد؛ مورد اطمینان رهبر و حاکم باشد؛ اهل تجربه در کار خود باشد؛ با حیا، عفیف، پارسا، آگاه، با سیاست و کفایت باشد؛ خوش سابقه باشد (سابقه انقلابی داشته باشد)؛ از خانواده‌های صالح باشد که اخلاق خوب و طمع کمتر دارند؛ انتخاب او به وسیله حاکم نباید به جهت علاقه‌مندی باشد، بدون این که درباره توان و پذیرش او مشورت شده باشد؛ زیرا اگر فردی را که صلاحیت نداشته باشد و قابل پذیرش مردم نباشد در منطقه‌ای مأمور نماید، باعث ستم و خیانت به آن‎ها و حتی ظلم و خیانت به فرد منتخب خواهد شد.

حضرت امیر(ع) برابر این شرایطی که بیان شد، سعی می‌کرد. افراد خوش سابقه از خاندان‌های صالح را برای مناصب مناطق مختلف انتخاب کند؛ کسانی که به خاندان‌های عصمت و طهارت علاقهمند بوده، در دستگاه‌های خلفای قبلی به سوء استفاده و دنیا‌طلبی آمیخته نشدند. اما افرادی که هم توان اداره منطقه مأموریت خود را داشته و هم دارای سابقه درخشان باشند -با توجه به گذشت ۲۵ سال انحراف از روش پیامبر(ص) - کمتر پیدا میشد؛ بهویژه این که کارگزاران ولایات، باید تابع رهبر باشند و از او اطاعت کنند. از این رو، وقتی که به پیشنهاد مالک اشتر، ابوموسی را حضرت در مقام خود ابقا می‌کند، بعد به خاطر عدم اطاعت او از رهبر مسلمین و جلوگیری از همراهی مردم با ایشان برای جنگ با ناکثین، مجبور می‌شود او را از کار برکنار کند و مردم کوفه را برای همراهی در جنگ، با خود هماهنگ کند، چون مسئول امت و جامعه اسلامی، رهبر و حاکم مسلمانان می‌باشد و کارگزاران باید از او اطاعت کنند. البته این بدان معنا نیست که حاکم مسلمین به صورت دیکتاتوری مستبد درآید، بلکه کارگزاران در عین اطاعت، باید نظرات خیرخواهانه خود را به رهبر ارائه دهند و در فرهنگ اسلامی از این، تعبیر به «النَّصِيحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِينَ»؛ خیرخواهی برای رهبران مسلمانان شده است. از این روی حضرت امیر(ع) افرادی همچون مالک اشتر، محمد بن ابی بکر، عثمان بن حنیف، سهل بن حنیف، قیس بن سعد و فرزندان عباس را برای امارت انتخاب می‌کند، اما از خویشان نزدیک و فرزندان خود کسی را برای امارت بر نمی‌گزیند و زمانی که مالک اشتر به کارگزاری فرزندان عباس اعتراض می‌کند، حضرت جواب قانع کننده‌ای به او می‌دهد.

نوشته‌اند پس از این که حضرت امیر(ع)، فرزندان عباس را بر حجاز، یمن و عراق گمارد، مالک اشتر گفت: پس برای چه ما دیروز آن پیرمرد را کشتیم؟ یعنی، کشتن عثمان به خاطر این بود که او بدون جهت، اقوام خود را سر کار آورد. هنگامی که حضرت امیر(ع) از سخن مالک اشتر با خبر شد، او را احضار کرد و مورد ملاطفت قرار داد و در تبیین انگیزه خود فرمود: آیا من حسن و حسین را امارت دادم؟ یا یکی از فرزندان برادرم، جعفر و یا عقیل و یا حتی فرزندان او را؟ و اما این که فرزندان عباس را به امارت گماردم، به سبب این بود که شنیدم عباس بارها از رسول خدا(ص) درخواست امارت می‌کرد و حضرت نیز به او می‌فرمود: ای عموی من! حکومت و امارت به گونه‌ای است که اگر آن را بخواهی، موکل آن خواهی شد (و باید خودت آن مقام را حفظ کنی) و اگر آن، تو را طلب کند، بر حفظش یاری خواهی شد. (یعنی، کسی که طالب مقام است، تمام هم و غم او این است که مقام، از دست او گرفته نشود، اما اگر مقام به سراغ کسی بیاید، وسایل و ابزار حفظ آن نیز فراهم می‌شود).[۳] و من در دوران عُمَر و عثمان می‌‌دیدم که فرزندان عباس شاهد ولایت کسانی از فرزندان رها شدگان بودند، اما هیچ یک از آن‎ها به ولایت گمارده نشدند؛ پس دوست داشتم که صله رحم نموده، آنچه در نفس‌های آن‎ها (از عقده حقارت) بود، از بین ببرم. و حالا هم اگر فردی را که از آنها بهتر باشد، میشناسی او را نزد من بیاور(تا برای مناصب حکومتی از آن استفاده نمایم)[۴].

مالک اشتر بعد از شنیدن سخنان حضرت در حالی که شک و شبهه او برطرف شده بود، از نزد ایشان خارج شد[۵].

از سخنان حضرت امیر(ع) به خوبی استفاده می‌شود که انتخاب افراد بر اساس لیاقت آن‎ها بوده است و چنانچه حضرت افراد شایسته‌تری می‌یافت، به سراغ آنها رفته، از وجود آنها در کارهای دولتی استفاده می‌کرد.

معاویه در گفت‎وگویی که با عبدالله بن عباس دارد از گزینش فرزندان عباس توسط علی در مناصب حکومتی انتقاد می‌کند. ابن عباس هم به او پاسخ می‌دهد که آنچه علی انجام داد به صلاح حکومتش بود و از هوای نفسانی نبود اما تو افرادی مانند بسر بن ارطأه و... را از روی هوای نفس به امارت برگزیدی[۶].[۷]

عزل کارگزاران

امام علی(ع) اطاعت مردم از افرادی را که برای امارات تعیین می‌کرد، مشروط به پیروی آنان از دستورات اسلام، قرآن و حق می‌دانست و در صورتی که تخلف میورزیدند، آن‎ها را برکنار می‌کرد.

حضرت در هنگام معرفی عبدالله بن عباس به مردم بصره، به عنوان استاندار جدید آن‎ها فرمود: پس سخن او را شنیده، دستورش را فرمان برید تا زمانی که او از خدا و رسولش(ص) اطاعت کند. پس اگر در میان شما بدعتی به وجود آورد یا از مسیر حق منحرف شود، مطمئن باشید که من او را از حکومت بر شما عزل خواهم کرد[۸].

در این باره ابن عبدالبر می‌نویسد: امیرالمؤمنین علی(ع) مردم دیندار و امانتدار را برای امارت انتخاب می‌کرد و هرگاه خیانتی از آن‎ها سر می‌زد، در نامه‌ای به او می‌نوشت: همانا موعظه‌ای از جانب پروردگارتان آمد؛ پس تمام کنید پیمانه و ترازو را به عدالت. ﴿وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ * بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ[۹] هرگاه نامه من به تو رسید، پس حفظ کن آنچه که از کار ما در دست تو می‌باشد، تا این که به سوی تو بفرستم کسی را که از تو آنها را تحویل بگیرد.

سپس آن حضرت به سوی آسمان نگریسته، می‌فرمود: بار الها! تو می‎دانی که من آن‎ها را به ستم بر بندگانت و به ترک حق تو فرمان نداده‌‎ام[۱۰].

بدینسان حضرت افراد خطا کار را برکنار می‌کرد و از آن‎ها می‌خواست که دست از کار بکشند، تا فرد شایسته دیگری را مسئول کار او گرداند. گاهی نیز از او میخواست که به مرکز حکومت برود و حضرت او را بازجویی می‌کرد.

ابتدای نامه حضرت از آیه ﴿قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ[۱۱] و بقیه آن از آیات ﴿وَيَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ[۱۲]، ﴿بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ[۱۳] است؛ با این تفاوت که در آنجا عبارت ﴿أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ آمده است.

این نامه، به گونه دیگری نیز روایت شده است که چون دارای نکات سودمندی است، آن را نقل می‌کنیم:

سوده دختر عماره همدانی، بعد از شهادت علی(ع) بر معاویه وارد شد معاویه به سبب این که سوده در جنگ صفین، مردم را علیه وی تحریک کرده بود، به سرزنش او پرداخت و این گفت‎وگو به سؤال معاویه از سوده انجامید. معاویه پرسید: حاجت تو چیست؟

سوده گفت: به درستی که خداوند از وضع ما و آن چه از حق ما بر تو واجب نموده است، از تو سؤال می‌کند. پیوسته از جانب تو افرادی میآیند و با پشت گرمی به سلطنت تو عمل می‌کنند. پس ما را بمانند گندم درو می‌کنند و همچون پایمال کردن گیاه، لگدمال می‌کنند؛ به ما سختی و مرگ را میچشانند. بسر بن ارطأه که به سوی ما آمد، مردان ما را کشت و اموال ما را گرفت. اگر مسئله اطاعت نبود، ما به خاطر عزت خود، در مقابل او می‌ایستادیم. پس اگر او را از حکومت بر ما برکنار کنی، شکرگزار تو خواهیم بود و اگر وی را برکنار نکنی، به تو کفر می‌ورزیم (و علیه تو قیام خواهیم کرد). معاویه از شهامت سوده به خشم آمده و گفت: ای سوده! با قوم خود مرا تهدید می‌کنی؟ همانا تصمیم گرفته‌ام تو را بر شتر بزرگی بسته، به سوی او (بسر) بازگردانم تا حکمش را درباره تو جاری سازد.

سوده پس از کمی سکوت، گفت:

صَلَّى الْإِلَهُ عَلَى رُوحٍ تَضَمَّنَهَاقَبْرٌ فَأَصْبَحَ فِيهِ الْعَدْلُ مَدْفُوناً
قَدْ حَالَفَ الْحَقَّ لَا يَبْغِي بِهِ بَدَلًافَصَارَ بِالْحَقِّ وَ الْإِيمَانِ مَقْرُوناً
درود خدا بر روحی که قبر آن را در برگرفت؛ پس عدل در آن مدفون گردید. همانا هم پیمان حق بود، به گونه‌ای که به جای آن بدلی نجست؛ پس با حق و ایمان همراه و مقرون گردید.

معاویه که اشعار را شنید، گفت: این اشعار درباره چه کسی است؟

سوده گفت: به خدا قسم! این اشعار درباره امیرالمؤمنین، علی بن ابی طالب(ع) است. به خدا سوگند! همانا نزد او رفتم در مورد مردی که او را بر صدقات (مالیات زکات) ولایت داده بود؛ پس او به ما ظلم کرد. در حالتی با او برخورد کردم که ایستاده، مشغول نماز بود. پس چون مرا دید، از نمازش منصرف شد و سپس با مهربانی و رفق و مدارا به من رو کرد و گفت: آیا حاجتی داری؟ گفتم: آری و گزارشی از کار وی را به او دادم. حضرت گریه کرد و بعد فرمود: بارالها! تو بر من و آنان گواهی و این که من آنها را به ستم بر بندگانت فرمان نداده‌ام.[۱۴]

سپس قطعه پوستی بیرون آورد و بر آن نوشت: به نام خداوند بخشاینده مهربان. همانا دلیل روشنی از جانب پروردگارتان آمد. پس تمام کنید پیمانه و ترازو را ﴿وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ[۱۵]

هرگاه نامه مرا خواندی، آن چه در دست تو می‌باشد از جهت کارگزاری ما (مالیات و زکات) حفظ کن، تا به سوی تو بیاید کسی که آن را از تو بگیرد والسلام.[۱۶]

سپس نوشته را به من داد، بدون این که به خدا قسم، آن را به خاک مُهر بزند و یا به چیزی ببندد. پس نامه را به صاحبش رساندم و او در حالی که برکنار شده بود، از میان ما رفت.

معاویه که سخنان سوده را درباره علی(ع) شنید، دستور داد آن گونه که وی می‌خواهد، نامه برای او بنویسند و او را با رضایت و بدون شکوه و گلایه، روانه دیارش کنند[۱۷].

از این نامه به روشنی پیداست که حضرت امیر(ع) به اعمال و رفتار کارگزاران خویش، توجه خاصی داشته است و افراد خائن را بلافاصله عزل می‌کرده است. همچنین از نامه حضرت به دست می‌آید که خیانت در امور حکومتی، یک نوع فساد در زمین محسوب می‌شود.

از متن دو نامه، حدس زده می‌شود که در اصل یک نامه بوده است و اختلاف از راوی است. همچنین نقل کشف الغمه، صحیح‌تر و دقیق‌تر به نظر می‌رسد.

نکته دیگری که باید یادآوری کرد ایمان و تلاش سوده در جنگ صفین و اشعارش درباره امیرالمؤمنین(ع) است که حاوی مضامین ارزشمندی است[۱۸].

حساسیت شَدید در امور مالی‌کارگزاران

مسائل مالی بسیار حساس و لغزنده است، به همین جهت حضرت از نظر مالی دقت و وسواسی ویژه داشت که کارگزارانش به سوءاستفاده از بیت‌المال آلوده نشوند و گرفتار بی‌تدبیری‌هایی در این باره نگردند و هرگونه سوء استفاده مالی را پی می‌گرفت.

اعتراض به دریافتکننده هدایا

امیرالمؤمنین به عملکرد کارگزارانش بسیار سخت‌گیر بود و هیچ گونه تخلف از روش خود را در آیین حکومت داری نمی‌پذیرفت. هنگام جنگ صفّین ابو‌مسعود بدری انصاری را که دارای سابقه قابل قبولی بود، استان دار جدید کوفه ساخت. به نظر می‌رسد طولانی شدن جنگ صفّین باعث شده بود مردم اطراف کوفه که بیشتر ایرانی بودند برابرِ عادت دیرینه خود و یا شاید هنگام سرکشی به مناطق مختلف و دریافت خراج، هدایایی به او داده بودند. امام علی(ع) وقتی سری به خانه ابو‌مسعود زد، با انبوهی از هدایا روبه رو شد و او را برای دریافتِ آنها سرزنش کرد. وی نیز از کار و همراهی با علی کناره گرفت.

این نکته را طرطوشی در بیانِ علت کناره‌گیری ابو‌مسعود انصاری آورده، می‌نویسد: علی بن ابی طالب، ابو‌مسعود انصاری را بر سواد (اطراف کوفه) گمارد؛ او بازنگشت، و حال آنکه خانه‌اش انباشته از هدایایی بود که به او داده بودند. علی(ع) فرمود: ما هَوُلاءِ؟؛ اینها چیست؟ پاسخ داد: این گونه رفتار می‌کنند با مردی که مسئول انتخاب می‌شود؟ فرمود: همه اینها می‌خواهند در دوران امانت داری برای من یا امارت من بخورند و سوءاستفاده کنند؟[۱۹] ابو‌مسعود گفت: ما نیازی به کار در حکومت شما نداریم[۲۰].

این کناره‌گیری به علت اعتراض حضرت به عملکرد وی بود. انبوه هدایا نشان از طولانی بودن مسئولیت وی داشت. البته از این گزارش برمی آید که حضرت او را برای دریافت مالیات به روستاهای کوفه فرستاده است، اما شاید بخشی از هدایا مربوط به حکومت ابو‌مسعود بر کوفه بود. این گزارش نشانه‌ای آشکار از دقت و توجه امام، بر عملکرد کارگزاران دارد.

البته دیگران علت دیگری را برای کناره‌گیری وی بیان کرده‌اند[۲۱] که با توجه به این گزارش، درست به نظر نمی‌رسد.

شاید سخن حضرت در نهج البلاغه، اشاره به این مورد باشد که: مردی از کارگزارانش ساختمان بزرگ و فخیمی ساخته بود، امام علی وقتی آن را دید فرمود:نقره‌ها سرهای خود را نشان می‌دهد! به درستی که ساختمان، نشانه غنا و ثروت توست.[۲۲]

به نظر می‌رسد در مدت جنگ صفّین این هدایا را ابو‌مسعود گرفته و جزو اموال شخصی خود دانسته و از درآمدش خانه ساخته است.

حرمت هدیه گرفتن حاکم:

شاید گفته شود: هدیه گرفتن مسئولان، امروزه بسیار عادی است و نمی‌توان کسی را به این دلیل از کار برکنار، یا به او اعتراض کرد؛ که نوعی سخت‌گیری است!

در پاسخ می‌‌توان گفت برابر سیره نبوی و علوی، حاکمان و مسئولانحق ندارند از دیگران هدیه بپذیرند، بلکه باید به وظایف خود عمل کنند. بسیاری اوقات این هدایا باعث می‌شود که بودجه‌ها جا به جا شود و گروهی دیگر از حقّ خود محروم شوند و جمعی افزون بر حقّ خویش امکاناتی بیابند. به دیگر سخن، هدایایی که مسئولان می‌گیرند، در تصمیم گیری‌هایشان نقش دارد و علت حرمت آن نیز همین است. برای روشن شدن موضوع در این باره توضیحاتی کوتاه می‌دهیم.

پیامبر گرامی اسلام(ص)، ابن لتبیه را برای گردآوری زکات فرستاد. او همراه خود هدایایی آورد و به پیامبر گفت: این مال شماست و این را به من هدیه داده‌اند. پیامبر بالای منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: چه شده است که کارگزاری را می‎‌فرستیم، وقتی باز می‌گردد می‌گوید: این برای شما و این را به من هدیه داده‌اند! اگر او در خانه پدر یا مادرش نشسته بود و به انتظار می‌ماند، آیا برایش هدیه می‌آوردند یا نه! برای هیچ یک از شما چیزی نمی‌آورند، جز آنکه روز قیامت آن را با خود خواهد آورد؛ چه شتر باشد چه گاو، چه گوسفند![۲۳] یعنی او باید پاسخ گوی عمل خویش باشد.

و در حدیثی دیگر باز فرمود:هر که را بر کاری گماردیم و حقوقی برای او معیّن ساختیم، پس اگر بعد از آن چیزی برداشت، خیانت است.[۲۴]

«غُلول» یعنی برداشت نهانی از بیت المال که خیانت و حرام است. پیامبر فرمود:هدیه گرفتن کارگزاران خیانت است.[۲۵]

برابرِ نقل ابن ادریس در سرائر، این سخن از امام علی(ع) است[۲۶]، که در منابع شیعی به جای «العُمّال»، واژه «الاُمَرَاء» (فرماندهان) آمده است[۲۷].

امام علی(ع) در سخنی می‌فرماید:اگر والی هدیه‌ای بگیرد خیانت است.[۲۸]

تفاوت غلول و رشوه در این است که رشوه را دریافت کننده درخواست می‌کند، اما در غلول درخواستی مطرح نیست، گرچه ممکن است گاهی افراد منتظر آن باشند.

بنابراین، برخی هدیه‌ها برای دادن برخی امتیازهای قانونی و یا غیر قانونی است. چون بدون دریافتِ هدیه، امتیازی قانونی به افراد یا شرکتها نمیدهند؛ پس رشوه و بدون اختلاف، حرام است.[۲۹]

کنترل مالی و حسابرسی

یکی از وظایف کارگزاران مناطق گوناگون، دریافت خراج و زکات بود. بخشی از خراج به مصرف نیازمندان محلّ مأموریت آنان می‌رسید و بخش عمده آن به مرکز حکومت فرستاده می‌‌شد تا در اختیار مجاهدانی قرار گیرد که همواره آماده نبرد بوده و عضو دیوانِ عطا بودند. چنانچه افراد در ارسال خراج تأخیر داشتند، امیرالمؤمنین در نامه‌ای به آنان عتاب کرده و خواهان ارائه وضعیت مالی آنها می‌شد.

در نامه‌های زیادی که حضرت به کارگزاران خود نوشته از آنان می‌خواهد که اموال دریافتی را به مرکز بفرستند:

  1. در نامه به یزید بن قیس ارحبی اشاره می‌کند که در حملِ خراجت کوتاهی کردی! و او را از مجازات احتمالی برحذر میدارد[۳۰].
  2. در نامه به عبدالله بن عباس حاکم بصره می‌نویسد: آنچه نزد تو از غَلّات مسلمانان و فیء آنان جمع شد، بین مردم تقسیم کن و اضافه‌اش را نزد ما بفرست تا بینِ کسانی که با ما هستند تقسیم نماییم[۳۱].
  3. در نامه‌ای به کارگزار کَسْکَر؛ قدامة بن عجلان، دستور ارسال اموال را به مرکز می‌دهد و برای تصرف بی‌مورد در بیت المال و استفاده شخصی از آن به او اخطار می‌دهد[۳۲].
  4. در نامه به سلیمان بن صرد خزاعی؛ کارگزار جَبُّل، از او می‌خواهد آمار موجودی اموالش را اعلام و آنها را بین نیازمندان منطقه‌اش تقسیم کند و اضافی‌اش را به مرکز بفرستد[۳۳]. مشابه آن را در نامه خود به قثم بن عباس کارگزار مکه نوشته است[۳۴].
  5. عبدالله‌ بن‌ سوار بن همام عبدی را بر بحرین گمارد. وی سوءاستفاده کرده و بخشی از اموال آنجا را گرد آورد و فرار کرد. حضرت نامه‌ای تهدیدآمیز به وی نوشت[۳۵].

برخوردهای امام علی(ع) هم زمانی بوده که افراد در پرداخت‌های خود تأخیر داشتند و هنوز گزارشی از خیانت شان به حضرت نرسیده بود، ولی چون احتمال لغزش می‌‌رفت، به آنان تذکر می‌داد و هم بعد از دریافت خیانت آنان.

در برابر، آن حضرت از کارگزارانی که به موقع خراج خود را می‌پرداختند قدردانی می‌کرد. در نامه‌ای از سعد بن مسعود ثقفی؛ کارگزار مدائن برای پرداخت بهنگام و دقیق خراج، قدردانی کرد[۳۶].

کارگزاران، اموال را به مرکز می‌آوردند و کاتبان محاسبه می‌کردند. روزی که آنان در حساب سر درگم شده بودند، علی به آنها فرمود: آیا به طور کامل اموال را محاسبه کردید؟ گفتند: نه! حضرت دستور داد تاریخِ اموالی را که وارد دفاتر می‌کنند بنویسند تا بتوانند مقدار اموالی را که یک کارگزار در زمان‌های مختلف آورده، محاسبه و جمع نمایند و این‌گونه دیوان استیفا را بنیان نهاد و محاسبه اموال برای کاتبان آسان گردید[۳۷].[۳۸]

اعزام بازرس، پی‌گیری و مجازات متخلفان

امیرالمؤمنین برای اطلاع از عملکرد کارگزاران خود بازرسانی می‌فرستاد و چنانچه خبر از تخلفی می‌‌یافت پی می‌گرفت و متخلفان را مجازات می‌‌کرد.

اعزام بازرس برای نظارت بر عملکرد کارگزاران

از سیره امیرالمؤمنین استفاده می‌شود آن حضرت برای نظارت بر کار کارگزاران نیروهایی را به مناطق مختلف اعزام، یا افرادی را برای بازرسی مأمور می‌‌کرد که همه حکایت از دقت در نظارت حضرت دارد. دو نمونه چنین است.

  1. مالک بن کعب ارحبی را که مسئول منطقه عین التّمر و بِهقُباذات بود برای بازرسی از سواد عراق مأموریت داد. دستور حضرت به وی در تاریخ یعقوبی و دیگر آثار آمده، منتها بیان شد که نامه را حضرت به کعب بن مالک نوشته[۳۹] که درستِ آن مالک بن کعب است[۴۰]. حضرت برابر نقل ابو‌یوسف، به وی نوشت:بر حوزه خدمت خود کسی را جانشین گذار و با گروهی از کسانت بیرون رو تا به منطقه سواد عراق روستا به روستا بگذری، از کارمندان آنان و کارگزارانشان پرسش و جست وجو کن و در روش و سیره آنها بنگر تا برسی به کسانی از آنان که در میان دجله و فرات هستند. سپس به بِهقُباذات بازگرد و مسئولیت آن را در عهده‌گیر، پس برابر دستور و طاعت الهی عمل کن به آنچه گمارده شده‌ای.[۴۱]؛ از این نامه به خوبی مأموریت مالک برای بازرسی از عملکرد کارگزاران منطقه‌ای خاص استفاده می‌شود و در واقع بازرسی گروهی بوده که مسئول گروه، مالک بن کعب بوده است. او باید شهر به شهر و منطقه به منطقه بازرسی و گزارش آن را برای حضرت ارسال می‌‌کرد.
  2. از نامه‌هایی که بین امام علی(ع) و زیاد بن ابیه رد و بدل شده استفاده می‌شود که حضرت فردی «سعد» نام را برای بازرسی به منطقه فارس فرستاده است. برابر نقل یعقوبی در نامه‌اش به زیاد نوشت: «فرستاده‌ام مرا از مسئله عجیبی خبر داد. او تصور می‌‌کند در مذاکرات به وی گفته‌ای کُرْدها[۴۲] بر ضدّ تو آتش فتنه به پا کرده‌اند و مقدار زیادی از خراج کم شده است»[۴۳].

ابن ابی الحدید می‌نویسد: حضرت علی(ع) یکی از غلامانش را به نام سعد، نزد زیاد فرستاد که اموال بصره را به کوفه بیاورد. ولی بین او و زیاد درگیری و نزاع پدید آمد. سعد پس از بازگشت، از زیاد شکایت کرده، وی را سرزنش و عیب جویی می‌نماید. حضرت در نامه‌ای به زیاد می‌نویسد: اما بعد، سعد به من خبر داد که او را بی‌جهت شماتت و تهدید کرده ای و از سرِ خودخواهی و تکبر، مانع انجام وظیفه‌اش شده‌ای. پس چه چیز تو را به تکبر واداشته است و حال آنکه رسول خدا(ع) فرمود: «کبر و بزرگی از آنِ خداست و هرکس با خدا در این باره منازعه کند، خداوند او را درهم می‌‌شکند».[۴۴]

از این گزارش برمی‌آید که بازرسی برای دریافت خراج بوده و علی(ع) از اَشرافی‌گریِ زیاد گله‌مند است و با توجه به این نکته استفاده می‌‌شود وی در آن زمان در فارس بوده که شیوه زندگی مستقلی داشته است؛ زیرا دوران حضورش در بصره همراهِ مشکلات بوده و زمینه این گونه زندگی را نیافته است. حضرت او را توصیه به ساده زیستی می‌‌کند.

بر پایه گزارش‌های مربوط وقتی حضرت نامه‌هایی برای کارگزاران ارسال می‌کرد، مأموریتی برای بازرسی و کسب آگاهی از روش زندگی آنان نیز مورد نظر بود و چنانچه عملکردشان خلاف شئون اسلامی بود و یا گزارش‌هایی برخلاف مبانی، وجود داشت و یا سوءاستفاده مالی کرده بودند، بازخواست می‌شدند. از این روی، نظارت بدین شیوه به شکلی گسترده قابل پی‌گیری است.[۴۵]

پی‌گیری سوءاستفاده کنندگان از بیت‌المال

امیرالمؤمنین چون به مسائل مالی بسیار حساس بود، چنانچه احساس می‌کرد کارگزاری شاید از موقعیت خود سوءاستفاده مالی نماید به وی اخطار می‌داد. حضرت در بخش نامه ای رسمی به کارگزارانش دستور داد اگر کسی بیش از حقّ تعیین شده‌اش چیزی بخواهد به او ندهند، که تعدّی از حق است[۴۶]. حال اگر خودِ کارگزار برخلاف دستورالعمل، به دیگران مالی را می‌‌بخشید، بازخواست می‌‌شد.

در نامه‌ای به اشعث بن قیس کارگزار آذربایجان به او یادآوری می‌کند: حکومت، امانتی است در دست تو، نه طعمه‌ای برای ذخیره مالی‌ات[۴۷].

در نامه به زیاد بن ابیه نیز او را از سوءاستفاده مالی برحذر می‌دارد[۴۸]. در این میان کارگزاران متهم به سوءاستفاده را تعقیب و بازجویی کرد.

  1. قعقاع بن شَور، کارگزار کسکر از متهمان به استفاده نادرست از بیت المال بود که امام علی(ع) از او بازخواست کرد ولی قعقاع گریخت و به معاویه پیوست[۴۹].
  2. منذر بن جارود عبدی، کارگزار استخر فارس، متهم به سوءاستفاده از بیت المال شد. امیرالمؤمنین وی را به کوفه فرا خواند و مدتی زندانی و از او بازجویی نمود اما وی منکر گردید و عفو شد[۵۰].
  3. نعمان بن عَجْلان انصاری متهم بود از بیت المال به خویشان خود می‌بخشد و آن را مانند مال شخصی خود می‌داند. وقتی نعمان متوجه شد امیرالمؤمنین، پی‌گیر سوءاستفاده اوست، به معاویه پیوست[۵۱].
  4. مصقلة بن هبیره شیبانی، کارگزار اردشیره خُرّه، از امام علی(ع) به جهت احتمال سوءاستفاده اخطار گرفت[۵۲]. و از آنجا که فدیه آزادی اسیران بنی‌ناجیه را تقبّل کرده بود ولی نپرداخت، به کوفه فرا خوانده شد تا در فرصت مناسب قرض خود را به بیت المال بپردازد. مصقله تعلّل کرد و بعد شبانه به معاویه پیوست و خانه‌اش را به فرمان حضرت علی ویران کردند[۵۳].
  5. کارگزار ری، یزید بن حجیه متهم به اختلاس بود. امام علی(ع) او را به مرکز خلافت فراخواند و بعد زندانی کرد. او از غفلت زندان بان خود، سوء استفاده کرد و گریخت[۵۴].
  6. عبدالله بن عباس از کارگزاران مورد اطمینان حضرت بود که او نیز متهم به سوءاستفاده از بیت المال گردید. نامه چهلم نهج البلاغه خطاب به وی صادر شده است[۵۵].

وی بخشی از اموال بصره را با خود به مکه برد. امیرالمؤمنین پی‌گیر عملکرد وی شد و در این باره چندین نامه به ابن عباس نوشت و پاسخ‌هایی دریافت تا برابرِ نقلی: وی بخشی از اموال بصره را به بیت المال برگرداند[۵۶].

این گونه امیرالمؤمنین در نظارت بر عملکرد کارگزاران خود حسّاس بود و از هر جهت آنان را زیر نظر داشت. حضرت هرگونه سوءاستفاده احتمالی مالی را پی می‌‌گرفت و مسببانش را تعقیب کرد.[۵۷]

مجازات کارگزاران متجاوز به اموال مردم

در میان کارگزاران امام علی(ع)، دو تن مسئول بازار بودند که از موقعیت خود سوءاستفاد کردند و هر دو مجازات شدند:

  1. علی بن اصمع، کارگزار بازاری در بصره، که متهم به دزدی شد؛ به همین سبب امیرالمؤمنین دست او را قطع کرد[۵۸].
  2. ابن هرمه نیز کارگزار «سوق الاهواز» بود که به دلیل سوء استفاده، به دست رفاعة بن شدّاد بَجَلی دستگیر و زندانی شد. سپس امام علی(ع) دستورهایی ویژه درباره‌اش صادر فرمود[۵۹].[۶۰]

منابع

پانویس

  1. «ثُمَّ انْظُرْ فِي أُمُورِ عُمَّالِكَ فَاسْتَعْمِلْهُمُ [اخْتِيَاراً] اخْتِبَاراً وَ لَا تُوَلِّهِمْ مُحَابَاةً وَ أَثَرَةً فَإِنَّهُمَا جِمَاعٌ مِنْ شُعَبِ الْجَوْرِ وَ الْخِيَانَةِ وَ تَوَخَ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَ الْحَيَاءِ مِنْ أَهْلِ الْبُيُوتَاتِ الصَّالِحَةِ وَ الْقَدَمِ فِي الْإِسْلَامِ الْمُتَقَدِّمَةِ فَإِنَّهُمْ أَكْرَمُ أَخْلَاقاً وَ أَصَحُّ أَعْرَاضاً وَ أَقَلُّ فِي الْمَطَامِعِ [إِشْرَافاً] إِشْرَاقاً وَ أَبْلَغُ فِي عَوَاقِبِ الْأُمُورِ نَظَراً»؛ نهج البلاغه (صبحی صالح)، نامه ۵۳، ص۴۳۵؛ نهج البلاغه (فیض الاسلام)، ص۱۰۱۱.
  2. «وَ لَا تَقْبَلَنَّ فِي اسْتِعْمَالِ عُمَّالِكَ وَ أُمَرائِكَ شَفَاعَةً إِلَّا شَفَاعَةَ الْكِفَايَةِ وَ الْأَمَانَةَ»؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۲۷۶، ش۱۸۴.
  3. «يَا عَمِّ إِنَّ الْإِمَارَةَ إِنْ طَلَبْتَهَا وُكِّلْتَ إِلَيْهَا وَ إِنْ طَلَبَتْكَ أُعِنْتَ عَلَيْهَا»؛ این مضمون را امام صادق(ع) از پدرش و ایشان از پدرانش از رسول خدا(ص) نقل کرده‌اند که فرمود: «مَنْ سَأَلَ الْإِمَارَةَ لَمْ يُعَنْ عَلَيْهَا وَ وُكِلَ إِلَيْهَا وَ مَنْ أَتَتْهُ مِنْ غَيْرِ مَسْأَلَةٍ أُعِينَ عَلَيْهَا»، دعائم الاسلام، ج۲، ص۵۲۷؛ مستدرک الوسائل، ج۱۷، ص۴۰۷.
  4. «وَ بَعْدُ فَإِنْ عَلِمْتَ أَحَداً هُوَ خَيْرٌ مِنْهُمْ فَأْتِنِي بِهِ»
  5. بحارالأنوار، ج۴۲، ص۱۷۶؛ ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج۱۵، ص۹۸.
  6. زکی صفوت، جمهرة خطب العرب، ج۲، ص۹۵.
  7. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص۱۰۰ - ۱۰۳.
  8. «فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا أَمْرَهُ مَا أَطَاعَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنْ أَحْدَثَ فِيكُمْ أَوْ زَاغَ عَنِ الْحَقِّ فَأَعْلِمُونِي أَعْزِلْهُ عَنْكُمْ»؛ شیخ مفید، الجمل، ص۲۲۴.
  9. و چیزهای مردم را به آنان کم ندهید و در زمین تبهکارانه آشوب نورزید * برنهاده خداوند برای شما بهتر است اگر مؤمن باشید و من بر شما نگهبان نیستم سوره هود، آیه ۸۵-۸۶.
  10. «قَدْ جَآءَ تْكُم مَوْعِظَةٌ مّن رَّبّكُمْ فَأَوْفُواْ الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ ﴿وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ * بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ؛ إذا أتاكَ كِتابي هذا فاحتَفِظ بِما في يَدَيكَ مِن أعمالِنا حَتّى نَبعَثَ إلَيكَ مَن يَتَسَلَّمُهُ مِنكَ، ثُمَّ يَرفَعُ طَرفَهُ إلَى السَّماءِ فَيَقولُ: اللّهُمَّ إنَّكَ تَعلَمُ أنّي لَم آمُرهُم بِظُلمِ خَلقِكَ، ولا بِتَركِ حَقِّكَ»؛ محمودی، نهج السعادة، ج۴، ص۱۴۴؛ ابن عبد البر، الإستیعاب، ج۳، ص۱۱۱۱.
  11. «بگو: به بخشش خداوند و به بخشایش وی- آری، به آن- باید شاد گردند، این از آنچه فراهم می‌آورند بهتر است» سوره یونس، آیه ۵۸.
  12. «و ای قوم من! پیمانه و ترازو را با دادگری، تمام بپیمایید و چیزهای مردم را به آنان کم ندهید و در زمین تبهکارانه آشوب نورزید» سوره هود، آیه ۸۵.
  13. «برنهاده خداوند برای شما بهتر است اگر مؤمن باشید و من بر شما نگهبان نیستم» سوره هود، آیه ۸۶.
  14. «اللَّهُمَّ أَنْتَ الشَّاهِدُ عَلَيَّ وَ عَلَيْهِمْ وَ أَنِّي لَمْ آمُرْهُمْ بِظُلْمِ خَلْقِكَ»
  15. و به سوی مدین، برادرشان شعیب را فرستادیم، گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که جز او خدایی ندارید، بی‌گمان برهانی از سوی پروردگارتان برایتان آمده است پس پیمانه و ترازو را تمام بپیمایید و چیزهای مردم را به آنان کم ندهید و در این سرزمین پس از سامان یافتن آن تباهی نورزید، این برای شما اگر مؤمن باشید بهتر است سوره اعراف، آیه ۸۵.
  16. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ قَدْ جاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزانَ ﴿وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ. فَإِذَا قَرَأْتَ كِتَابِي هَذَا فَاحْتَفِظْ بِمَا فِي يَدِكَ مِنْ عَمَلِنَا حَتَّى يَقْدَمَ عَلَيْكَ مَنْ يَقْبِضُهُ مِنْكَ وَ السَّلَامُ»
  17. کاشانی، معادن الحکمه، ج۱، ص۴۱۹؛ بحارالأنوار، ج۴۱، ص۱۱۹، به نقل از: کشف الغمه، ج۱، ص۱۷۳؛ الفتوح، ج۲، ص۵۶.
  18. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص۱۰۴- ۱۰۸.
  19. «کُلُّ هؤلاءِ یُریدُونَ أنْ یأکُلوا فِی أمانَتی [أمارَتِی]»
  20. طرطوشی، سراج الملوک، ص۴۰۰.
  21. سیمای کارگزاران...، ج۱، ص۲۰۳.
  22. «أَطْلَعَتِ الْوَرِقُ رُءُوسَهَا إِنَّ الْبِنَاءَ يَصِفُ لَكَ الْغِنَى»؛ نهج البلاغه، صبحی صالح، ص۵۳۷، حکمت ۳۵۵.
  23. بخاری، صحیح البخاری، ج۲، ص۹۱۷، ح۲۴۵۷؛ ابو‌داوود، سنن ابی داوود، ج۳، ص۱۳۴، ح۲۹۴۶؛ ابنابی شیبه، المصنف، تحقیق سعید لحّام، ج۵، ص۲۲۹و ج۷، ص۷۱۱؛ مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، چ دارالفکر، ج۶، ص۱۱؛ احمد خوانساری، جامع المدارک، ج۶، ص۱۹.
  24. «من اسْتَعْمَلْنَاهُ علَی عَمَلٍ فَرَزَقْنَاهُ رِزْقًا فما أَخَذَ بَعْدَ ذلك فَهُوَ غُلُولٌ»؛ ابو‌داوود، سنن ابی داوود، ج۳، ص۱۳۴؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، چ دارالکتب العلمیه، ج۱، ص۵۶۳، ح۱۴۷۲.
  25. «هَدَایَا الْعُمّالِ غُلُولٌ»؛ وکیع، اخبار القضاه، ج۱، ص۵۹؛ ماوردی، الأحکام السّلطانیه، ص۱۴۱.
  26. ابن ادریس، السّرائر، ج۳، ص۱۷۸.
  27. شیخ طوسی، الأمالی، ص۲۶۲؛ حرّ عاملی، وسائل الشّیعه، ج۲۷، ص۲۲۳. «هَدِيَّةُ الْأُمَرَاءِ غُلُولٌ».
  28. «وَ إِنْ أَخَذَ هَدِيَّةً كَانَ غُلُولًا»؛ حرّ عاملی، وسائل الشّیعه، ج۱۷، ص۹۴؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۷۲، ص۳۴۵.
  29. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۴، ص 604 - 608.
  30. سیمای کارگزاران...، ج۱، ص۴۸۵.
  31. سیمای کارگزاران...، ج۲، ص۴۳۹.
  32. سیمای کارگزاران...، ج۱، ص۳۹۰.
  33. سیمای کارگزاران...، ج۱، ص۳۷۹.
  34. سیمای کارگزاران...، ج۱، ص۱۲۷
  35. عسکری، الاوائل، ص۲۸۹. این کارگزار جدیدی است که در گذشته نام وی نیامده.
  36. سیمای کارگزاران، ج۱، ص۳۲۶.
  37. سیمای کارگزاران، ج۳، ص۶۰.
  38. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۴، ص 608 - 609.
  39. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰۴؛ محمدباقر محمودی، نهج السّعاده، ج۵، ص۲۵.
  40. ر.ک: سیمای کارگزاران...، ج۱، ص۲۷۷.
  41. أمّا بَعْدُ، فَاسْتَخْلِفْ عَلی عَمَلِکَ وَ اخْرُجْ فی طائِفَةٍ مِنْ أَصْحابِکَ، حَتّی تَمُرَّ بِأَرْضِ السَّوادِ کُورَةً کُورَةً فَتَسْأَلَهم عَنْ عُمّالِهم وَ تَنْظُرَ فی سیرَتِهِمْ حَتَّی تمُرّ بمَن کان مِنهُم - فیما بَینَ دِجْلَةَ وَ الْفُراتَ - ثُمَّ ارْجِعْ إِلَی الْبِهْقُباذاتِ فَتَوَلَّ مَعُونَتَها، وَ اعْمَل بِطاعَةِ اللهِ فیما وَلّاکَ مِنْها؛ ابو‌یوسف، الخراج، ص۱۱۸.
  42. زیاد در بیان علت کسری خراج خود مدعی شد که کُردها خراجشان را نداده‌اند! درباره کردها که در منطقه فارس بوده‌اند بحثهای گوناگونی است که این جمع چه افرادی هستند. برخی معتقدند منظور عشایر و چادرنشینان هستند. زرینکوب در معنی کرد در زمان ساسانیان و صدر اسلام می‌نویسد: آنچه به نام کُرد خوانده می‌شد هرچند در معنای عام تمام اقوام شبانکاره را که به صورت چادرنشینی و شبانی سر می‌کردند و با سکونت در شهر سروکار نداشتند شامل می‌گشت و در همین مفهوم حتی اقوام دیلم به مثابه کردهای طوایف گیل و طبرستان تلقی می‌شدند و نیز طوایف اطراف خراسان و آنچه در فارس شبانکاره به زموم ولایت منسوب می‌گشتند و همچنین طوایف لُر هم بعدها در همین معنا از جمله کردها به شمار می‌آمدند. بنابراین، عشایر صحرانشین فارس را می‌توان کردهای منطقه‌ای دانست که زیاد بر آن حکومت می‌کرد، ر.ک: عبدالحسین زرین‌کوب، تاریخ مردم ایران، ج۲، ص۳۳۲.
  43. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰۴؛ سیمای کارگزاران...، ج۱، ص۴۴۷.
  44. «أمّا بَعْدُ، فَإِنَّ سَعْداً ذَکَرَ أَنَّکَ شَتَمْتَهُ ظُلْماً، وَ هَدَّدْتَهُ وَ جَبَهْتَهُ تَجَبُّراً وَ تَکَبُّراً، فَما دَعاکَ إلَی التَّکَبُّرِ، وَ قَدْ قالَ رَسُولُ اللّهِ(ص): «اَلْکِبْرُ رِداءُ اللّهِ، فَمَنْ نازَعَ اللّهَ رِداءَهُ قَصَمَهُ»؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۱۹۶؛ محمدباقر محمودی، نهج السّعاده، ج۵، ص۱۶۹؛ کاشانی، معادن الحکمه، ج۱، ص۳۱۳.
  45. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۴، ص 610 - 612.
  46. الکافی، ج۵، ص۲۸۴: «وَ مَنْ سَأَلَكُمْ غَيْرَ الْفَرِيضَةِ فَقَدِ اعْتَدَى فَلَا تُعْطُوهُ».
  47. سیمای کارگزاران...، ج۱، ص۵۵۰.
  48. سیمای کارگزاران...، ج۱، ص۴۴۶.
  49. سیمای کارگزاران...، ج۱، ص۳۹۵.
  50. سیمای کارگزاران...، ج۱، ص۴۱۷.
  51. سیمای کارگزاران...، ج۱، ص۴۰۹.
  52. سیمای کارگزاران...، ج۱، ص۴۳۲.
  53. سیمای کارگزاران...، ج۱، ص۴۳۸.
  54. سیمای کارگزاران...، ج۱، ص۴۹۷.
  55. در نسخه علامه مجلسی از نهج البلاغه (بحارالانوار، ج۳۳، ص۴۹۹) و در نسخه تدوین شده در تاریخ ۴۸۲ تصریح شده: حضرت نامه چهلم را به عبدالله بن عباس نوشته است: و مِن کتاب لَه الی بعضِ عُمّاله و هو عبدالله بن عباس نسخه شماره ۵۰۸ کتابخانه مرکز احیای میراث اسلامی قم، ص۳۱۱.
  56. سیمای کارگزاران...، ج۲، ص۵۳۵ – ۵۷۳، کارگزاران بصره.
  57. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۴، ص 612 - 614.
  58. سید مرتضی، تنزیه الأنبیاء(ع)، ص۱۶۳؛ بیاضی، الصّراط المستقیم، ج۳، ص۱۹۴.
  59. دعائم الإسلام، ج۲، ص۵۳۲.
  60. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۴، ص 614 - 615.