عدی بن حاتم طائی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'حنظله' به 'حنظله') |
||
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
ابوک جواد لایشق غباره و انت جواد ما تعذر بالعلل | ابوک جواد لایشق غباره و انت جواد ما تعذر بالعلل | ||
فان تتقوا شرا فمثلکم اتقی و ان تفعلوا خیرة فمثلکم فعل}}؛تاریخ الممدینه، ابن شبه، ج۳، ص۱۰۵۹؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۰۵۸.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[عدی بن حاتم (مقاله)|مقاله «عدی بن حاتم»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۲۵۹-۲۶۱.</ref> | فان تتقوا شرا فمثلکم اتقی و ان تفعلوا خیرة فمثلکم فعل}}؛تاریخ الممدینه، ابن شبه، ج۳، ص۱۰۵۹؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۰۵۸.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[عدی بن حاتم (مقاله)|مقاله «عدی بن حاتم»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۲۵۹-۲۶۱.</ref> | ||
==[[اتهام]] به عدی در ترک [[کوفه]]!== | |||
در کتاب [[الغارات]] در خبری از [[مغیره ضَبّی]] آمده است: [[عدی بن حاتم]] کوفه را ترک کرد. [[مغیرة بن ضبی]] گوید: عدی بن حاتم، [[جریر بن عبدالله بجلی]] و [[حنظلۀ کاتب]] از [[مردم کوفه]] از نزد علی به «[[قرقیسیا]]» رفتند و گفتند: ما در شهری که از [[عثمان]] [[بدگویی]] شود نمیمانیم<ref>الغارات (یک جلدی)، ص۳۸۱.</ref>. این گزارش را بدون تفاوت، [[ابن جوزی]] از مغیره ضبی نقل کرده است<ref>ابنجوزی، المنتظم، ج۶، ص۷۹.</ref>. | |||
متاسفانه این ادعا در برخی نشریات هم بازتاب یافته است، بدون این که در [[صحت]] و سقم آن دقت شود. آیا این مطلب درست است؟ آیا معنای [[بصیرت]] داشتن یعنی [[حضرت علی]]{{ع}} به جهت [[اعتقاد]] به عثمان ترک شود؟ | |||
===پاسخِ اتهام=== | |||
این ادعا از نظر سند و نیز محتوا نادرست است. | |||
# '''[[نقد سندی]]:''' در پاسخ از این اتهام میتوان گفت [[راوی]]، مغیره ضبی، غیر قابل [[اعتماد]] و [[تدلیس]] کننده است. | |||
##[[عجلی]] دربارۀ وی گوید: [[مغیرة بن مقسم ضبی]]، از دو چشم [[نابینا]] بود. مردی [[کوفی]] و [[ثقه]] و از [[اصحاب]] فقهای ابراهیم ([[نخعی]]) و طرف دار عثمان بود. او خبر مرسل از ابراهیم نقل میکرد و در سال ۱۳۶ درگذشت<ref>معرفة الثّقات، ج۲، ص۲۹۳. نَبیذ: شراب خُرما.</ref>. او آن قدر نَبیذ میخورد، که گوشهایش سرخ میشد <ref>وکیع، أخبار القضاة، ج۳، ص۱۱۱.</ref>. [[احمد حنبل]] گوید: محتوای تمام [[احادیث]] [[مغیرة بن مقسم]]، همه اشکال دارد<ref>ابن ابیحاتم، الجرح و التعدیل، ج۸، ص۲۲۸: حدیث مغیرة بن مقسم مدخول عامة.</ref>. بنابراین سخن وی اعتبار ندارد؛ زیرا او [[مدلس]] بوده<ref>ابن حبان، الثّقات، ج۷، ص۴۶۴: و کان مُدَلّساً.</ref> و برابر گزارش آمده سعی کرده طرفداری از عثمان کند و عدی بن حاتم را جزو طرفداران [[عثمان بن عفان]] معرفی کند. | |||
##[[ابن ابی الحدید]] که بسیاری از گزارشهای الغارات را نقل کرده، در این مورد فقط نام حنظله و [[جریر]] را آورده که به جهت شتم عثمان، کوفه را ترک کردند<ref>ابنابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۹۳.</ref>. و خبری از نام عدی نیست؛ شاید در نسخۀ وی نام عدی نبوده و یا چون گزارش را نادرست میدانسته، نقل نکرده است. | |||
#'''نقد محتوایی:''' این ادعا که [[عدی بن حاتم]] به جهت [[بدگویی]] از [[عثمان]] در [[کوفه]]، آن [[شهر]] را ترک کرده و به [[قرقیسیا]] رفته درست نیست. و با [[اعتقاد]] عدی در بارۀ عثمان، به چند دلیل ناسازگار است: | |||
۱. عدی مخالف عثمان: اوّلین دلیل این که عدی نه تنها طرف دار عثمان نبود بلکه جزو مخالفان سرسخت او بود<ref> ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۵۹: {{عربی|و کانَ مِنْ أشدّ النّاسَ عَلی عُثمانَ و مِنْ أشدّهم جهاداً مَعَ علی}}.</ref>؛ به گونهای که هنگام [[مرگ عثمان]] سخنی گفت که به صورت مَثَل درآمد: «در کشتن عثمان، بزی باد در نمیکند»<ref>{{عربی|لاتحبق به عنز}}؛ تاج العروس من جواهر القاموس، ج۱۳، ص۶۶.</ref>. یعنی هیچ کس از [[مرگ]] وی ناراحت نیست. همین مَثَل را به صورتهای دیگری هم نقل کردهاند<ref>عسکری، جمهرة الأمثال، ج۲، ص۳۱۴: {{عربی|لا ینتطح فیها عنزان}}.</ref>. [[میدانی]] مینویسد: در این امر حتی بز مادۀ یک سال باد در نمیکند.<ref>{{عربی|لاتحبق فی هذا الأرض عناق حولیة}} «حبق» به معنای گیاه خوشبو، مانند پونه است؛ و «عناق» بزغالۀ ماده زیر یکسال است و «حولیه» هم تأکید بر ماده بودن و یکساله بودن آن است.</ref> | |||
یعنی واکنش نشان نمیدهد. وقتی یک چشم عدی در [[جمل]] [[کور]]، و پسرش «[[طریف]]» در [[صفّین]] کشته شد، به عدی گفتند: تو چنان گفتی: اکنون دیدی که برای مرگ عثمان چه بر سرت آمد. پاسخ داد: [[امر]] بر اکثر [[مردم]] مشتبه شد و بویی در آمد<ref>میدانی، مجمع الأمثال، ج۲، ص۱۷۵: {{عربی|بلی واللّه التَبَسَ الأعْظَم قَدْ حَبِقَ فیهِ}}.</ref>. | |||
حتی [[معاویه]]، نامهای تهدیدآمیز دربارۀ [[قتل عثمان]] به عدی نوشت که شاید اشاره به همین مَثَل باشد. او نوشت [[سرزنش]] تو فراموش نمیشود. [[نامه]] را عدی نشان [[حضرت علی]]{{ع}} داد و بعد به آن پاسخ داد<ref>جاحظ، البیان و التّبیین، تحقیق حسن سندوبی، ج۲، ص۲۲۰؛ علی احمدی، مواقف الشّیعه، ج۳، ص۱۷۸.</ref>. | |||
پس چگونه مغیره ضبی، چنین فردی را طرفدار [[عثمان]] دانسته است؟ | |||
۲. فرار [[عدی بن عمیره]] و [[کندیان]] به [[شام]]: دلیل دوم این است که مغیره ضبی در این جا [[تدلیس]] کرده و به [[دروغ]] یا [[اشتباه]] این نسبت را به ابن حاتم داده است؛ زیرا فردی عدی نام، به [[معاویه]] پیوسته است اما او ابن حاتم نبوده است. این مغیره ضبی است که او را، [[عدی بن حاتم]] معرفی کرده است، درحالی که شخصی که [[کوفه]] را به جهت [[بدگویی]] از عثمان ترک کرده، [[عدی بن عمیرة بن فروه کِندی]] بوده است. وی مدعی شد در شهری که از عثمان بدگویی شود، نمیمانم. و به معاویه پیوست<ref>ابناثیر، أسدالغابه، دارالفکر، ج۳، ص۵۱۱.</ref>. | |||
[[ابنکلبی]] دربارۀ وی و قومش مینویسد: وقتی [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} وارد کوفه شد، [[یاران]] حضرت از [[عثمان بن عفان]] [[انتقاد]] میکردند. بنو ارقم گفتند: ما در شهری که عثمان [[دشنام]] داده شود نمیمانیم. آنان به جزیره رفتند و بعد به [[رُها]] و جمعی از کنده هم با آنان آنجا رفتند. ازجمله [[فرزندان]] [[احمر بن عمرو]] و برخی از فرزندان [[حارث بن عدی]] و بنو اجذم از فرزندان [[حجر بن وهب]] آنان بر معاویه وارد شدند. معاویه گفت: اینها جمع بزرگی از کنده هستند که بر من وارد شدهاند و مخالف علی هستند. وقتی از [[اهل عراق]] گروهی بر او وارد میشد، آنان را نخست در جزیره قرار میداد؛ از [[ترس]] این که مبادا [[شامیان]] را [[فاسد]] کنند. آنان را به [[نصیبین]] میفرستاد و زمینهایی به آنان میبخشید. بعد به آنها مینوشت: من از عقربهای آنجا بر شما میترسم! سپس آنان را به رها میبرد و [[زمین]] میداد. این جمع همراه معاویه در [[صفّین]] بودند و دست [[عدی بن عمیرة بن فروة بن فزارة بن ارقم]] آسیب دید. آخرین شخصی که از این [[قبیله]] به معاویه پیوست، [[عرس بن قیس بن سعد بن ارقم]] بود. بعد میافزاید: وی به حکومتهایی دست یافت و [[والی جزیره]] گردید<ref>ابنکلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ص۱۴۹.</ref>. | |||
[[ابن اثیر]] در گزارشی مشابه مینویسد: او در رها مرد<ref>ابن اثیر، أسدالغابه، دارالفکر، ج۳، ص۵۱۳. </ref>. منظور [[ابنکلبی]] این است که [[عدی بن عمیره]] به [[حکومت]] رسید. این نکته در منابع دیگر آمده است. در کتاب محبر جریان رفتن وی به جزیره را آورده است<ref>بغدادی، المحبر، ص۲۹۵.</ref>. | |||
[[بلاذری]] گوید: [[سلیمان بن عبدالملک]]، عدی بن عدی بن عمیره را بر [[ارمنستان]] گمارد عدی بن عمیره کِندی از کسانی است که به [[رقه]] رفت و از علی{{ع}} جدا شد سپس او را [[عمر بن عبدالعزیز]] بر آنجا گمارد و او صاحب [[نهر]] بیلقان<ref>بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۰۸؛ ابنقدامه، الخراج وصناعة الکتابه، ص۳۳۰.</ref> به نام نهر عدی است<ref>عصفری، تاریخ خلیفه بن خیاط، ص۲۴۶.</ref>. | |||
[[ابن حبّان]] در [[ثقات]] نَسَب وی را آورده و مینویسد: عدی بن عمیره کندی دارای صحبت است و او را [[عدی بن عمیرة بن فروه]] دانسته و نسبش را به [[ثور بن مرتع]] میرساند که کنده نامیده میشود و مادرش «کبشه» است. عدی به جزیره رفت و در آنجا مرد<ref>ابنحبان، الثّقات، ج۳، ص۳۱۷؛ ابنعساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۴۰، ص۱۵۲.</ref>. | |||
عدی بن عمیره را از [[صحابه]] دانسته و این [[حدیث]] را از او نقل کردهاند: ای [[مردم]]! کسی را که از شما بر کاری بگماریم ولی از ما سوزنِ خیاطی و بیشتر از آن را پنهان سازد، پس [[غلول]] و [[خیانت]] کرده و [[روز قیامت]] باید پاسخ گو باشد.<ref>{{عربی|أَیهَا الناس مَنِ اسْتَعْمَلْنَاهُ مِنْکُمْ علی عَمَلٍ فَکَتَمَنَا مِخْیَطًا فما فَوْقَهُ فَهُوَ غُلٌّ یأْتِی بِهِ یوم الْقِیامَةِ}}؛ طبرانی، معجم الکبیر، ج۱۷، ص۱۰۶؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۶۰.</ref> | |||
[[ابن کلبی]] در ادامه میگوید: عدی، مردی عابدپیشه و [[فقیه]] بود و [[امارت]] جزیره، ارمنستان و [[آذربایجان]] را از سوی [[سلیمان بن عبدالملک]] پذیرفت<ref>ابنکلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ص۱۵۰.</ref>. به نظر میرسد آنچه ابن کلبی گفته مربوط به عدی بن عدی بن عمیره است که این سِمتها را عهدهدار بوده است. احتمال دارد در نسخۀ فعلی و موجود کتاب [[ابنکلبی]] نام عدیِّ فرزند، افتاده؛ زیرا وی در ادامه افراد این [[قبیله]] را معرفی میکند. | |||
[[ابن عساکر]] همین گزارش را دقیق و صحیح نقل کرده و همان سِمتها را برای عدی بن عدی آورده است<ref>ابنعساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۴۰، ص۱۴۹.</ref>. عدی بن عدی را صاحب [[عمر بن عبدالعزیز]]<ref>عبدالرّزّاق، المصنف، ج۶، ص۲۴۵؛ ابن سعد، طبقات الکبری، چ دار صادر، ج۶، ص۵۵. </ref> و عامل جزیره و [[قاضی]] آنجا برشمردهاند<ref>ابن سعد، طبقات الکبری، چ دار صادر، ج۷، ص۴۸۰.</ref>. عدی بن [[عمیره]] کندی از [[صحابه]] بوده و به نقل [[واقدی]]: در سال چهل درگذشته است<ref>ابنعبد البر، الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۶۰.</ref>. | |||
بنابراین، [[عدی بن حاتم]] از علی{{ع}} جدا نشد و [[کوفه]] را ترک نکرد، بلکه عدی کندی کوفه را ترک گفت. پس [[مغیره]] در معرفی وی [[تدلیس]] کرده؛ زیرا عدی بن حاتم [[شهرت]] بیشتری داشت. آنچه بیان خواهد شد، این نظریه را [[تأیید]] میکند. | |||
۳. ارتباط و پیوند عدی با علی{{ع}}: مهمترین دلیل بر ردّ این ادعا، علاقۀ [[عدی بن حاتم]]، به علی{{ع}} از [[زمان]] [[رسول]] خداست که به هنگام [[اسلام]] آوردنش بازمیگردد. او پیوند وثیقی از همان زمان با علی داشت و در تمام جنگهای حضرت حاضر بود و حتی فرزندانی از وی در راه علی به [[شهادت]] رسیدند. او را ابنشاذان از کسانی دانسته که به [[ولایت امیرالمؤمنین]] بازگشته است<ref>رجال الکشّی، ص۳۸؛ شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج۳، ص۴۳۰.</ref>. او در جرگۀ مخالفان سرسخت [[عثمان]] و جزو [[یاران]] [[پایدار]] در [[جهاد]] با علی بود<ref> ابن أبیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۵۹.</ref>. [[حدیث]] ۱۱۲، کتاب [[عقدالنّضید]]، نظر عدی دربارۀ [[امام علی]] است. در آغاز خبری که عدی و یارانش را جزو [[اصحاب]] [[بصیرت]] و [[شرطةالخمیس]] معرفی میکند، ابن فضال با سند خود به عدی بن حاتم میرساند که گفت: رحمم نیامد بر خلقِ [[خدا]]، مانند رحمم بر [[علی بن ابی طالب]]{{ع}}؛ دیدم او را هنگامی که نزد [[ابوبکر]] آورده شد. وقتی چشمش به [[قبر پیامبر]] افتاد، گفت: {{متن قرآن|ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي}}<ref>«و چون موسی به نزد قومش خشمگین اندوهناک بازگشت گفت: در نبودن من از من بد جانشینی کردید؛ آیا از فرمان پروردگارتان پیش افتادید؟! (این بگفت) و الواح را فرو افکند و سر برادرش را گرفت، به سوی خود میکشید. (برادرش) گفت: ای فرزند مادرم! این قوم مرا ناتوان شمردند و نزدیک بود مرا بکشند پس دشمنان را به سرزنش من برنیانگیز و مرا با گروه ستمبارگان مگمار!» سوره اعراف، آیه ۱۵۰.</ref>. | |||
به علی گفتند: [[بیعت]] کن! گفت: اگر بیعت نکنم! گفتند: تو را میکشیم. گفت: در این صورت بندۀ خدا و [[برادر رسول خدا]]{{صل}} را میکشید. پس آنان بر دست و انگشتان علی{{ع}} مسح کردند، درحالی که بسته بود و نتوانستند آن را باز کنند. و علی{{ع}} شبیه شیر بود. دو ساق دستش مانند دو بازویش سفت بود و بین آنها تفاوتی نبود. وقتی مشتهایش را میبست، کسی توان باز کردنش را نداشت. [[دفاع]] و حملهاش مانند حملۀ درندگان، سخت بود. شانههایش ستبر بود. وقتی قدم میزد، گویا درندهای شیهه (صهیل) میکشید<ref>محمد بن حسن قمی، عقد النّضید، ص۱۶۱.</ref>. | |||
همانند بخشی از این گزارش در کتاب بصائرالدّرجات<ref>صفّار، بصائر الدّرجات، ج۱، ص۲۷۵.</ref>، و دیگر آثار آمده است<ref>طبری، المسترشد فی إمامة علی بن أبی طالب{{ع}}، ص۳۷۷؛ الاختصاص، ص۱۸۶و ص۲۷۵؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل أبی طالب{{ع}}، ج۲، ص۱۱۵ و ۲۴۸؛ طبرسی، الاحتجاج علی أهل اللّجاج، ج۱، ص۸۴.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج4، ص 378 - 384.</ref> | |||
== عدی بن حاتم طائی در [[صفین]] == | == عدی بن حاتم طائی در [[صفین]] == | ||
خط ۴۰: | خط ۸۳: | ||
امام پرسید و همگی پاسخ مثبت دادند. پس علی {{ع}} فرمود: "عدی بن حاتم طائی به پرچمداری از دیگران سزاوارتر است". [[پرچم]] را به او سپردند و [[ریاست]] او بر تمام تیرههای [[قبیله طی]] مسلم شد<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۴، ص۵؛ الکامل، ابن اثیر، ج۳، ص۲۹۲.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[عدی بن حاتم (مقاله)|مقاله «عدی بن حاتم»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۲۶۱-۲۶۲.</ref> | امام پرسید و همگی پاسخ مثبت دادند. پس علی {{ع}} فرمود: "عدی بن حاتم طائی به پرچمداری از دیگران سزاوارتر است". [[پرچم]] را به او سپردند و [[ریاست]] او بر تمام تیرههای [[قبیله طی]] مسلم شد<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۴، ص۵؛ الکامل، ابن اثیر، ج۳، ص۲۹۲.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[عدی بن حاتم (مقاله)|مقاله «عدی بن حاتم»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۲۶۱-۲۶۲.</ref> | ||
==گزارش عدی از خطبۀ حضرت دربارۀ [[بصیرت]]== | |||
[[عدی بن حاتم]] در گزارشی از زندگانی [[امیرالمؤمنین]] میگوید: از علی{{ع}} شنیدم که، در [[نبرد]] [[صفّین]] [[سخنرانی]] میکرد و فرمود: ای [[مردم]]! حرکت کنید بر اساس بصیرت خودتان و بر اساس نورتان بجنگید. و بدانید که شما [تا امروز][[جنگ]] نکردید زیرِ پرچمی که [[هدایت]] گرتر از این [[پرچم]] باشد، و نه هم قومی که گمراهتر از مردم [[شام]] باشد! آیا دستور دارید که [[خدا]] و رسولش را فردا [[ملاقات]] کنید درحالی که از شما [[راضی]] باشند؟ شما همراهِ فرزند [[عموی رسول خدا]]{{صل}} و [[وصیّ]] او و خلیفۀ وی بر امتش میجنگید<ref>{{متن حدیث|أیُّها النّاسُ، امضُوا علَی بَصیرتِکُم، وَ قاتِلُوا علَی نوُرِکُم، وَ اعلَمُوا أنَّکُم لَنْ تُقاتِلوا تَحتَ رایةٍ أهدَی مِن هَذهِ الرّایةِ، و لا ٰ قَوماً أضّلُ مِن أهلِ الشّامِ، ألا تُحِبُّونَ أن تَلقُوا اللهَ وَ رَسُولَهُ غَداً وَ هُما عَنکُم راضِیانِ؟! تُقاتِلُونَ مَعَ ابنِ عَمِّ رسولِ اللهِ{{صل}} و وَصِیهِ وَ خَلیفَتِهِ علَی أُمّتِهِ}}؛ قمی، عقد النّضید والدّر الفرید، ص۱۶۱.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج4، ص 387.</ref> | |||
==اهتمام به بصیرت [[یاران]]== | |||
تأکید بر بصیرت و حرکت بر اساس آن، در موارد مختلف در [[سخنان امیرالمؤمنین]] و طرف دارانشان بارها گزارش شده که بیشترین آن مربوط به [[جنگ صفّین]] است که برخی دچار تردید شده بودند. | |||
#هنگامی که قرآنها را سرِ نیزهها کردند و جمعی از یارانش [[فریب]] خوردند، حضرت سخنرانی کرد:[[قرآن]] سر نیزه کردن [[فریب کاری]] است؛ آنها اجرای قرآن را نمیخواهند؛ زیرا [[اهل قرآن]] نیستند. پس [[تقوای الهی]] پیشه سازید و بر اساس بصیرت خود در [[جنگ]] حرکت کنید. اگر این گونه عمل نکنید، راههای شما متشتّت شود و پشیمان شَوید وقتی که [[پشیمانی]] سودی برای تان ندارد<ref>{{متن حدیث|إِنَّ هَذِهِ خَدِيعَةٌ وَ مَا يُرِيدُ الْقَوْمُ الْقُرْآنَ لِأَنَّهُمْ لَيْسُوا بِأَهْلِ قُرْآنٍ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ امْضُوا عَلَى بَصَائِرِكُمْ فِي قِتَالِهِمْ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا تَفَرَّقَتْ بِكُمُ السُّبُلُ وَ نَدَمْتُمْ حَيْثُ لَا تَنْفَعُكُمُ النَّدَامَةُ}}؛ الارشاد، ج۱، ص۳۱۶؛ راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۲۰۰؛ بحارالانوار، ج۳۳، ص۳۱۱.</ref>. همان گونه که حضرت [[پیش بینی]] کرد پذیرش [[آتش بس]] و [[حکمیّت]] [[قرآن]] توسط [[مردم]] گرچه به [[جنگ]] با [[معاویه]] پایان داد؛ اما پس از آن [[یاران]] حضرت دچار [[تفرقه]] شده به ایشان گفتند: چرا حکمیّت را پذیرفتی! و آنان گروه [[خوارج]] را تشکیل دادند. | |||
#در خطبهای از [[نهج البلاغه]] در بیان ویژگیهای خود، از تعبیر «بَصائر» استفاده کرده است و بیان نموده از [[بصیرت]] خود بهره ببرید:پس با بصیرت و آگاهیتان حرکت کنید، و [[نیّت]] خویش را در [[جهاد با دشمن]] راست بدارید. [[سوگند]] به خدایی که جز او خدایی نیست، من به راه [[حق]] میروم، و دشمنانم بر [[لغزش]] گاه باطلند. میگویم آنچه را میشنوید. و برای خود و شما از [[خدا]] [[آمرزش]] میطلبم<ref>{{متن حدیث|فَانْفُذُوا عَلَى بَصَائِرِكُمْ وَ لْتَصْدُقْ نِيَّاتُكُمْ فِي جِهَادِ عَدُوِّكُمْ فَوَالَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ إِنِّي لَعَلَى جَادَّةِ الْحَقِّ وَ إِنَّهُمْ لَعَلَى مَزَلَّةِ الْبَاطِلِ أَقُولُ مَا تَسْمَعُونَ وَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ لِي وَ لَكُمْ}}؛ نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، ص۳۱۱، خطبه ۱۹۷.</ref>؛ به نظر میرسد این [[خطبه]] نیز دربارۀ آتش بس باشد. به هرحال مربوط به [[نبرد]] [[صفّین]] است. | |||
#برخی [[پیروان]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}، از تعبیر بصیرت برای [[تشویق]] افراد به جنگ استفاده کردهاند که شما بر اساس بصیرت خود حرکت کنید. در سخنرانیِ عِکرِشه، دخترِ اطش، این عبارت وجود دارد. او بر معاویه وارد شد و بر وی با عنوان امیرالمؤمنین[[سلام]] کرد. معاویه گفت: الان من امیرالمؤمنین شدم؟ عِکرِشه گفت: آری؛ زیرا علی{{ع}} زنده نیست. معاویه از حضور وی در صفّین که [[شمشیر]] حَمائل میکرد و از علی [[دفاع]] میکرد سخن گفت و در ادامه [[سخنرانی]] این [[زن]] [[شجاع]] را در [[سپاه علی]] نقل کرده که بسیار زیباست. در بخش پایانی آن سخن از بصیرت و تواکل آمده است: پس خدا را خدا را [[بندگان خدا]]! در [[دین خدا]] در نظر بگیرید و برحذر باشید از تواکل و واگذاری امور به دیگران؛ زیرا این دست گیرۀ [[اسلام]] را درهم میشکند و [[نور]] [[حق]] را خاموش مینماید. این [[نبرد]]، جنگِ بدرِ کوچک و عقبۀ دیگری است. ای گروه [[مهاجرین]] و [[انصار]]! بر اساس [[بصیرت]] خود حرکت کنید و بر تصمیم خود [[پایداری]] ورزید و گویا شما را فردا میبینم که [[اهل]] شما را [[ملاقات]] کردهاید که مانند الاغهای عَرعَرکننده که آب میخورند، مانند آب خوردنِ شتر. | |||
ای [[مردم]]! جانهای خودتان را [[حفظ]] کنید. به شما ضرر نمیزند کسی که [[گمراه]] شود؛ اگر شما در [[راه هدایت]] باشید. کسی که وارد [[بهشت]] شود، محزون نمیشود، و پیر نمیشود کسی که ساکن آن باشد، و نمیمیرد کسی که وارد آن بشود. آن را به خانهای خریده است که نعمتهایش دوام ندارد و غمهایش نابود نمیشود. و مردمی با بصیرت در [[دین]] باشید که در [[حقّ]] خود، [[حمایت]] میشوید. | |||
به [[درستی]] که [[معاویه]] به شما [[هجوم]] آورد با افراد ناآگاهِ [[عرب]]؛ کسانی که [[ایمان]] را نمیفهمند و [[رحمت]] را نمیشناسند. آنان را به [[باطل]] خواند، آنها نیز [[اجابت]] کردند. آنان را به [[دنیا]] خواند، پاسخ مثبت دادند<ref>قلقشندی، صبح الأعشی فی صناعة الإنشاء، ج۱، ص۳۰۰؛ ضبی، أخبار الوافدات من النّساء علی معاویه، ص۳۷؛ ابنعبد ربه، عقدالفرید، چ دارالکتب العلمیه، ج۱، ص۳۵۱؛ ابنطیفور، بلاغات النّساء، ص۱۰۳، متن از ضبی: {{عربی|أیّها الناس! علیکم أنفُسکم لا یضُرُّکُم من ضَلّ إذَا اهتَدَیْتُم. إنّ الجنَّة لا یَحْزُنُ من قَطْنَها، و لا یَهْرِمُ مَن سَکَنها، و لایَموتُ من دَخَلَها؛ فابتاعُوها بِدارٍ لایَدُوم نعیمَها، و لاتَنْصَرِمُ هُمُومُها، وَ کُونوا قَوماً مُستَبصِرینَ فِی دینِهِم مُسْتَظْهِرینَ عَلیٰ حَقَّهُم. إنَّ معاویة دَلْفَ إلَیْکُم بِعَجَمِ العَرَبِ، لا یَفْقَهُونَ الإیمانَ، و لا یَدْرُونَ ما الْحِکْمَةَ. دَعاهُم إلَی الباطِلِ فَأجابُوهُ، وَ اسْتَدْعاهُمْ إلَی الدُّنْیا فَلبُّوهُ. فاللّه اللّه عباداللّه فی دیناللّه! و إیّاکم و التّواکل فَإنَّ ذلِکَ یَنْقُضُ عُرَی الإسلام، و یُطفِئُ نورالحَقِّ. هذِهِ بَدر الصُّغری، و العقبةُ الأُخْریٰ؛ یا مَعْشَر المُهاجِرینَ و الأَنْصار امضُوا عَلیٰ بَصیرَتِکُم، و اصبِرُوا عَلیٰ عَزیمَتِکُم. فَکَأنّی بِکُم غَداً و قَد لَقیتُم أهْلَ الشّامِ کالحُمُرُ النّاهِقَةِ تَقْصَعُ قَصْعَ البَعِیر}}.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج4، ص 387 - 389.</ref> | |||
== عدی بن حاتم طائی و [[بیزاری جستن]] از فرزند == | == عدی بن حاتم طائی و [[بیزاری جستن]] از فرزند == | ||
خط ۸۷: | خط ۱۴۳: | ||
== منابع == | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
#[[پرونده:1100356.jpg|22px]] [[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[عدی بن حاتم (مقاله)|مقاله «عدی بن حاتم»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶''']] | |||
# [[پرونده: 1100831.jpg|22px]] [[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۴ (کتاب)|'''سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۴''']] | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
== پانویس == | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} |
نسخهٔ کنونی تا ۲۶ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۵:۱۵
مقدمه
عدی، فرزند حاتم بن عبدالله بن سعد الطایی مهاجری است که در میان عرب و عجم، در بخشش، به او مثل میزنند. او نصرانی بود تا اینکه در ماه شعبان سال هفتم یا دهم هجرت در حضور پیامبر (ص) مسلمان شد. او در ایمان و اسلام خود ثابت قدم و استوار بود. همچنین او مردی با سخاوت و در حاضر جوابی بسیار ماهر بود. او پس از پدرش، بزرگ قبیله "طی" و بسیار محترم بود و پیامبر اکرم (ص) نیز فوق العاده به او احترام میگذاشت. علی در بسیاری از جنگهای اسلامی از جمله قادسیه و یوم الجسر و همچنین با خالد بن ولید در بسیاری از جنگهای شام که مسلمانان با رومیان میجنگیدند، شرکت داشت. او سپس در کوفه ساکن شد و در زمان خلافت علی (ع) جزو لشکریان آن حضرت، در جمل و صفین و نهروان جنگید و یک چشم خود را در جمل از دست داد. در صفین، فرماندهی و پرچمداری قبیله قضاعه و طی با او بود[۱].[۲]
عدی بن حاتم طائی در قبل از اسلام
خود او میگوید، قبل از مسلمان شدن، در میان قبیله طی بزرگ قوم بودم و به رسم اعراب جاهلیت یک چهارم اموال قبیله را به عنوان مالیات میگرفتم. چون شنیدم که پیامبر (ص) به پیامبری برانگیخته شده، بسیار بر من گران آمد و در نظر من کسی ناخوشتر از او نبود و به هیچ عنوان حاضر نبودم نام او را بشنوم. روزی به غلامی که شتران مرا میچرانید، گفتم: چند شتر قوی و تندرو از میان شتران انتخاب کن و در میان قبیله علوفه کافی به آنها بده تا کاملا چاق شوند و هرگاه شنیدی لشکر محمد به این سمت میآید مرا خبر کن. نیمه روزی بود که غلام شتابان پیش من آمد و گفت: "هر کاری میخواهی بکنی الان وقت آن است، زیرا پرچمهایی را از دور دیدم و پرسیدم که از آن کیست؟ گفتند لشکریان محمد است".
به او گفتم: فوری شتران را بیاور و خانواده خود را بر آنها سوار کرده و راه شام را در پیش گرفتم و در شام به هم کیشان خود از نصاری پیوستم، ولی خواهرم، سفانه در میان قبیله جا ماند و مسلمانان او را اسیر کرده و به مدینه بردند. پیامبر (ص) هنگامی که او را شناخت و فهمید از خانوادۀ اصیل و محترمی است آزادش کرد و به او لباس و خرجی راه داد و به سوی ما روانهاش ساخت. روزی متوجه شدم که زنی در هودجی به طرف ما میآید، با خود گفتم: او کسی نیست جز آنکه دختر حاتم است و چون به نزد ما رسید، حدسم را درست یافتم. همین که به نزد من رسید، زبان به سرزنش من گشود و گفت: "ای ستمگر قاطع رحم! خاندان و فرزندان خود را نجات داده و بقیه اقوام پدر و مادری خود را جا گذاشتی و ناموسی را به دست دشمن سپردی و فرار کردی!" گفتم: بیشتر از این مرا ملامت مکن که تو راست میگویی و من کوتاهی کردهام و خود به آن اقرار دارم". خواهرم زنی عاقله و خردمند بود؛ به او گفتم: در برابر این مرد(پیامبر) انجام چه کاری را درست میدانی؟ او گفت: "کار درست آن است که هر چه زودتر خود را به او رسانیده و تسلیم او شوی، زیرا اگر پیامبر باشد عاقبت باید تسلیم شوی و فضیلت از آن کسی است که پیش دستی کند و اگر او پادشاه باشد باز هم ضرر نکردهای و بهتر میتوانی به هدف خود برسی". گفتم: به راستی اندیشه خوبی است[۳].[۴]
عدی بن حاتم طائی، در حضور پیامبر (ص)
عدی میگوید: پس از شنیدن سخنان خواهرم، به سوی مدینه حرکت کردم و چون در مدینه به حضور پیامبر (ص) رسیدم، حضرت مرا با خود به خانه برد. در راه پیرزنی با وی به سخن پرداخت و مدتی طولانی حرف زد و پیامبر (ص) با توجه فراوان به سخنانش گوش میداد. با خود گفتم: او دعوی حکومت و ریاست ندارد وگرنه افراد خواهان جاه و مقام حاضر نیستند برای پیرزنی تا این حد بایستند و به سخنان بی پایهاش گوش دهند. چون به خانه وارد شدیم، فرشی را با دست خود برایم گسترانید و مرا به نشستن امر فرمود و چون فرش گنجایش بیش از یک نفر را نداشت، به او گفتم: شما بر روی آن بنشینید، اما او قبول نکرد و با اصرار مرا روی فرش نشانید و خود روی زمین نشست؛ در این جا یقین کردم که او پیامبر است و هوای حکومت و ریاست ندارد.
آنگاه فرمود: "مسلمان شو تا ایمن باشی". گفتم: من خود دین و آیینی دارم. فرمود: "من از تو به دینت آگاه ترم". گفتم: شما دین مرا از من بهتر میشناسید؟ گفت: "آری، مگر از رکوسیه نبودی؟"[۵] گفتم: آری، پیرو آن آیینم. فرمود: "مگر در آیین شما گرفتن یک چهارم اموال مردم به عنوان مالیات حرام نیست اما تو میگرفتی؟"
گفتم: آری چنین است. در این جا یقین کردم که او پیامبری است که به آنچه دیگران نمیدانند آگاه است. سپس فرمود: "شاید فکر میکنی که پیروان من افرادی فقیر و ناتوانند و این مانع میشود که مسلمان شوی؛ به خدا قسم آن قدر اموال اینها زیاد شود که کسی نباشد صدقات آنها را بپذیرد.
و شاید فکر میکنی که اینها افرادی اندکاند و دشمنان شان زیاداند؛ آیا میدانی حیره و قادسیه در کجاست؟" گفتم: به آنجا نرفتهام اما میدانم کجاست. فرمود: "به خدا قسم خواهی شنید که زنی از حیره و یا قادسیه تنها بر شتر خود سوار شده و به زیارت خانه کعبه میرود و بر میگردد بدون آنکه ترس و واهمه داشته باشد. و شاید چون حکومت و پادشاهی در دست دیگران است مانع اسلام آوردن توست؛ ولی به خدا قسم خواهی شنید که مسلمانان کاخهای سفید بابل را فتح کردهاند". آنگاه اسلام آوردم و به خدا قسم دیدم که کاخهای سفید بابل فتح شد و زنهایی تنها از حیره به مکه میروند و بر میگردند و کسی به آنان کاری ندارد، و به خدا سوگند یقین دارم روزی بیاید که فقیری یافت نشود تا زکات دیگران را بپذیرد [۶].[۷]
عدی بن حاتم طائی و نزول آیه
در سال دهم هجری و در حجة الوداع عدی و زید بن ملهل طائی همراه رسول خدا (ص) بودند. بعد از نزول آیهحرمت مردار، به علت اینکه در قوم آنها دو نفر بودند که شش سگ شکاری داشتند و با آنها حیوانات وحشی و...... شکار میکردند و گاهی فرصت ذبح آنها بود و گاهی آنها را مرده مییافتند، پس عدی و زید خدمت رسول خدا (ص) رسیدند و پرسیدند: کدام یک از اینها برای ما حلال است؟ پس این آیه نازل شد: ﴿يَسْأَلُونَكَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَمَا عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوَارِحِ مُكَلِّبِينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ اللَّهُ فَكُلُوا مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَيْكُمْ وَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ﴾[۸]. گفته شد که علی نصرانی بود و بعد مسلمان شد و طبیعی است که چون او به تنهایی زندگی نمیکرد و میان قبیلهاش بود و هنوز کسانی بودند که نصرانی باقی مانده بودند و او به ناچار با آنها رفت و آمد داشت، نگران حرمت غذا و شکار آنها بود[۹].[۱۰]
بخشش عدی بن حاتم طائی
عدی بخشندگی را از پدر به ارث برده بود، لذا او را نیز از جمله بخشندگان یاد کردهاند، تا جایی که شاعر او را چنین میستاید: عدی در کرم و بخشش از پدر خود پیروی کرد، و هر که به پدر خود شباهت پیدا کند ستم نکرده است[۱۱].
درباره بخشندگی او داستانهای زیادی نقل شده که برای نمونه به چند مورد اشاره میکنیم:
- روزی عدی شنید که عربی میگوید: "مردم، به پیرمردی عیالوار کمک کنید که در راه مانده و ظاهر احوالش به صدق گفتارش گواهی میدهد و خدا نالهاش را میشنود. جامهاش را کندهاند. عدی از او پرسید: کیستی و گرفتاریات چیست؟ آن مرد عرب گفت: "مردی از قبیله بنی سعدم آنها دیهای از من میخواهند". عدی پرسید: مقدار دیهای که خواستهاند چقدر است؟ او گفت: "صد شتر". عدی گفت: "این شترانی که در این صحرای نزدیک میبینی مال من است، برو و صد شتر را بگیر"[۱۲].
- روزی اشعث بن قیس یکی از دیگهای بزرگ حاتم را به امانت از او خواست. عدی دیگ را پر از غذا کرد و برایش فرستاد. اشعث گفت: "دیگ تهی خواسته بودم!" عدی گفت: "رسم ما نیست که دیگ خالی را قرض بدهیم"[۱۳].
- روزی یکی از شعرا نزد عدی آمد و گفت: "قصیدهای در مدح تو گفتهام، اجازه بده آن را بخوانم". عدی گفت: "دست نگهدار تا مقدار صلهای که به تو خواهم داد را بگویم تا بیش از مقدار صله مرا نستایی، زیرا خوش ندارم که قیمت آنچه میگویی نداده باشم؛ هزار گوسفند و هزار درهم و سه نفر برده و سه نفر کنیز میتوانم به تو بدهم؛ تا این مقدار میتوانی مرا مدح گویی". شاعر این اشعار را خواند: شتر هوای نفسم به معد، رئیس قبایل عرب عشق میورزد با آنکه باران بهاری جود و بخشش از خانههای بنی ثعل میبارد. خداوند شبهای عدی بن حاتم طائی را دراز و خالی از نگرانی بدارد؛ مانند شمشیر تیزی که از غلاف درآمده و سالم مانده است. پدرت بخشندهای بود که دیگران به گرد راهش نمیرسند و تو نیز بخشندهای هستی که هرگز عذر نمیآوری. اگر مردم از زشتیها دوری میکنند مانند شما باید دوری کنند و اگر خوبی میکنند مردم باید مانند شما خوبی کنند.
چون او چهار بیت را خواند، عدی گفت: "دست نگهدار! بس است که اموال من پیش از این نمیارزد"[۱۴].[۱۵]
اتهام به عدی در ترک کوفه!
در کتاب الغارات در خبری از مغیره ضَبّی آمده است: عدی بن حاتم کوفه را ترک کرد. مغیرة بن ضبی گوید: عدی بن حاتم، جریر بن عبدالله بجلی و حنظلۀ کاتب از مردم کوفه از نزد علی به «قرقیسیا» رفتند و گفتند: ما در شهری که از عثمان بدگویی شود نمیمانیم[۱۶]. این گزارش را بدون تفاوت، ابن جوزی از مغیره ضبی نقل کرده است[۱۷].
متاسفانه این ادعا در برخی نشریات هم بازتاب یافته است، بدون این که در صحت و سقم آن دقت شود. آیا این مطلب درست است؟ آیا معنای بصیرت داشتن یعنی حضرت علی(ع) به جهت اعتقاد به عثمان ترک شود؟
پاسخِ اتهام
این ادعا از نظر سند و نیز محتوا نادرست است.
- نقد سندی: در پاسخ از این اتهام میتوان گفت راوی، مغیره ضبی، غیر قابل اعتماد و تدلیس کننده است.
- عجلی دربارۀ وی گوید: مغیرة بن مقسم ضبی، از دو چشم نابینا بود. مردی کوفی و ثقه و از اصحاب فقهای ابراهیم (نخعی) و طرف دار عثمان بود. او خبر مرسل از ابراهیم نقل میکرد و در سال ۱۳۶ درگذشت[۱۸]. او آن قدر نَبیذ میخورد، که گوشهایش سرخ میشد [۱۹]. احمد حنبل گوید: محتوای تمام احادیث مغیرة بن مقسم، همه اشکال دارد[۲۰]. بنابراین سخن وی اعتبار ندارد؛ زیرا او مدلس بوده[۲۱] و برابر گزارش آمده سعی کرده طرفداری از عثمان کند و عدی بن حاتم را جزو طرفداران عثمان بن عفان معرفی کند.
- ابن ابی الحدید که بسیاری از گزارشهای الغارات را نقل کرده، در این مورد فقط نام حنظله و جریر را آورده که به جهت شتم عثمان، کوفه را ترک کردند[۲۲]. و خبری از نام عدی نیست؛ شاید در نسخۀ وی نام عدی نبوده و یا چون گزارش را نادرست میدانسته، نقل نکرده است.
- نقد محتوایی: این ادعا که عدی بن حاتم به جهت بدگویی از عثمان در کوفه، آن شهر را ترک کرده و به قرقیسیا رفته درست نیست. و با اعتقاد عدی در بارۀ عثمان، به چند دلیل ناسازگار است:
۱. عدی مخالف عثمان: اوّلین دلیل این که عدی نه تنها طرف دار عثمان نبود بلکه جزو مخالفان سرسخت او بود[۲۳]؛ به گونهای که هنگام مرگ عثمان سخنی گفت که به صورت مَثَل درآمد: «در کشتن عثمان، بزی باد در نمیکند»[۲۴]. یعنی هیچ کس از مرگ وی ناراحت نیست. همین مَثَل را به صورتهای دیگری هم نقل کردهاند[۲۵]. میدانی مینویسد: در این امر حتی بز مادۀ یک سال باد در نمیکند.[۲۶]
یعنی واکنش نشان نمیدهد. وقتی یک چشم عدی در جمل کور، و پسرش «طریف» در صفّین کشته شد، به عدی گفتند: تو چنان گفتی: اکنون دیدی که برای مرگ عثمان چه بر سرت آمد. پاسخ داد: امر بر اکثر مردم مشتبه شد و بویی در آمد[۲۷].
حتی معاویه، نامهای تهدیدآمیز دربارۀ قتل عثمان به عدی نوشت که شاید اشاره به همین مَثَل باشد. او نوشت سرزنش تو فراموش نمیشود. نامه را عدی نشان حضرت علی(ع) داد و بعد به آن پاسخ داد[۲۸].
پس چگونه مغیره ضبی، چنین فردی را طرفدار عثمان دانسته است؟
۲. فرار عدی بن عمیره و کندیان به شام: دلیل دوم این است که مغیره ضبی در این جا تدلیس کرده و به دروغ یا اشتباه این نسبت را به ابن حاتم داده است؛ زیرا فردی عدی نام، به معاویه پیوسته است اما او ابن حاتم نبوده است. این مغیره ضبی است که او را، عدی بن حاتم معرفی کرده است، درحالی که شخصی که کوفه را به جهت بدگویی از عثمان ترک کرده، عدی بن عمیرة بن فروه کِندی بوده است. وی مدعی شد در شهری که از عثمان بدگویی شود، نمیمانم. و به معاویه پیوست[۲۹].
ابنکلبی دربارۀ وی و قومش مینویسد: وقتی علی بن ابی طالب(ع) وارد کوفه شد، یاران حضرت از عثمان بن عفان انتقاد میکردند. بنو ارقم گفتند: ما در شهری که عثمان دشنام داده شود نمیمانیم. آنان به جزیره رفتند و بعد به رُها و جمعی از کنده هم با آنان آنجا رفتند. ازجمله فرزندان احمر بن عمرو و برخی از فرزندان حارث بن عدی و بنو اجذم از فرزندان حجر بن وهب آنان بر معاویه وارد شدند. معاویه گفت: اینها جمع بزرگی از کنده هستند که بر من وارد شدهاند و مخالف علی هستند. وقتی از اهل عراق گروهی بر او وارد میشد، آنان را نخست در جزیره قرار میداد؛ از ترس این که مبادا شامیان را فاسد کنند. آنان را به نصیبین میفرستاد و زمینهایی به آنان میبخشید. بعد به آنها مینوشت: من از عقربهای آنجا بر شما میترسم! سپس آنان را به رها میبرد و زمین میداد. این جمع همراه معاویه در صفّین بودند و دست عدی بن عمیرة بن فروة بن فزارة بن ارقم آسیب دید. آخرین شخصی که از این قبیله به معاویه پیوست، عرس بن قیس بن سعد بن ارقم بود. بعد میافزاید: وی به حکومتهایی دست یافت و والی جزیره گردید[۳۰].
ابن اثیر در گزارشی مشابه مینویسد: او در رها مرد[۳۱]. منظور ابنکلبی این است که عدی بن عمیره به حکومت رسید. این نکته در منابع دیگر آمده است. در کتاب محبر جریان رفتن وی به جزیره را آورده است[۳۲].
بلاذری گوید: سلیمان بن عبدالملک، عدی بن عدی بن عمیره را بر ارمنستان گمارد عدی بن عمیره کِندی از کسانی است که به رقه رفت و از علی(ع) جدا شد سپس او را عمر بن عبدالعزیز بر آنجا گمارد و او صاحب نهر بیلقان[۳۳] به نام نهر عدی است[۳۴].
ابن حبّان در ثقات نَسَب وی را آورده و مینویسد: عدی بن عمیره کندی دارای صحبت است و او را عدی بن عمیرة بن فروه دانسته و نسبش را به ثور بن مرتع میرساند که کنده نامیده میشود و مادرش «کبشه» است. عدی به جزیره رفت و در آنجا مرد[۳۵].
عدی بن عمیره را از صحابه دانسته و این حدیث را از او نقل کردهاند: ای مردم! کسی را که از شما بر کاری بگماریم ولی از ما سوزنِ خیاطی و بیشتر از آن را پنهان سازد، پس غلول و خیانت کرده و روز قیامت باید پاسخ گو باشد.[۳۶]
ابن کلبی در ادامه میگوید: عدی، مردی عابدپیشه و فقیه بود و امارت جزیره، ارمنستان و آذربایجان را از سوی سلیمان بن عبدالملک پذیرفت[۳۷]. به نظر میرسد آنچه ابن کلبی گفته مربوط به عدی بن عدی بن عمیره است که این سِمتها را عهدهدار بوده است. احتمال دارد در نسخۀ فعلی و موجود کتاب ابنکلبی نام عدیِّ فرزند، افتاده؛ زیرا وی در ادامه افراد این قبیله را معرفی میکند.
ابن عساکر همین گزارش را دقیق و صحیح نقل کرده و همان سِمتها را برای عدی بن عدی آورده است[۳۸]. عدی بن عدی را صاحب عمر بن عبدالعزیز[۳۹] و عامل جزیره و قاضی آنجا برشمردهاند[۴۰]. عدی بن عمیره کندی از صحابه بوده و به نقل واقدی: در سال چهل درگذشته است[۴۱].
بنابراین، عدی بن حاتم از علی(ع) جدا نشد و کوفه را ترک نکرد، بلکه عدی کندی کوفه را ترک گفت. پس مغیره در معرفی وی تدلیس کرده؛ زیرا عدی بن حاتم شهرت بیشتری داشت. آنچه بیان خواهد شد، این نظریه را تأیید میکند.
۳. ارتباط و پیوند عدی با علی(ع): مهمترین دلیل بر ردّ این ادعا، علاقۀ عدی بن حاتم، به علی(ع) از زمان رسول خداست که به هنگام اسلام آوردنش بازمیگردد. او پیوند وثیقی از همان زمان با علی داشت و در تمام جنگهای حضرت حاضر بود و حتی فرزندانی از وی در راه علی به شهادت رسیدند. او را ابنشاذان از کسانی دانسته که به ولایت امیرالمؤمنین بازگشته است[۴۲]. او در جرگۀ مخالفان سرسخت عثمان و جزو یاران پایدار در جهاد با علی بود[۴۳]. حدیث ۱۱۲، کتاب عقدالنّضید، نظر عدی دربارۀ امام علی است. در آغاز خبری که عدی و یارانش را جزو اصحاب بصیرت و شرطةالخمیس معرفی میکند، ابن فضال با سند خود به عدی بن حاتم میرساند که گفت: رحمم نیامد بر خلقِ خدا، مانند رحمم بر علی بن ابی طالب(ع)؛ دیدم او را هنگامی که نزد ابوبکر آورده شد. وقتی چشمش به قبر پیامبر افتاد، گفت: ﴿ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي﴾[۴۴].
به علی گفتند: بیعت کن! گفت: اگر بیعت نکنم! گفتند: تو را میکشیم. گفت: در این صورت بندۀ خدا و برادر رسول خدا(ص) را میکشید. پس آنان بر دست و انگشتان علی(ع) مسح کردند، درحالی که بسته بود و نتوانستند آن را باز کنند. و علی(ع) شبیه شیر بود. دو ساق دستش مانند دو بازویش سفت بود و بین آنها تفاوتی نبود. وقتی مشتهایش را میبست، کسی توان باز کردنش را نداشت. دفاع و حملهاش مانند حملۀ درندگان، سخت بود. شانههایش ستبر بود. وقتی قدم میزد، گویا درندهای شیهه (صهیل) میکشید[۴۵]. همانند بخشی از این گزارش در کتاب بصائرالدّرجات[۴۶]، و دیگر آثار آمده است[۴۷].[۴۸]
عدی بن حاتم طائی در صفین
در جنگها رسم این بود که هر قبیله پرچمی داشت و روز جنگ آن را به یکی از مردان برجسته آن قبیله میدادند. در صفین دو تیره از قبایل طی در پرچمداری اختلاف کردند و برخی طرفدار عائذ، پسر قیس حزمری بودند و عدهای از عدی بن حاتم طائی جانبداری میکردند. چون افراد تیره حزمری بیشتر بودند به این سبب میخواستند پرچم را به عائذ بدهند. پس عبد الله بن خلیفه که از تیره عدی بود به سخنرانی پرداخت و گفت: "ای فرزندان حزمر! بر عدی میتازید! آیا در میانتان مانند عدی دارید؟ یا در میان پدرانتان مثل پدر عدی هست؟ مگر او نبود که از نزدیکان حمایت میکرد؟ آیا او پسر رئیس قبیله و فرزند بخشنده عرب نیست؟ مگر پدر او نبود که اموالش را تقسیم کرد و از همسایگان نگهداری میکرد و هرگز مکر و گناهی نکرد، و آثار نادانی از او سر نزد؛ بخل نورزید و در هنگام بخشش منت ننهاد و ترس به خود راه ندد! اگر راست میگویید میان پدرتان مانند پدر او بیاورید و در میان افرادتان مانند عدی را نشان بدهید. مگر عدی در پذیرش اسلام بر همه شما مقدم نبود؟ مگر او شما را به حضور پیامبر نبرد؟ آیا در جنگ نخیله او رئیس شما نبود؟ و در جنگهای قادسیه و جلولاء و نهاوند و مدائن و شوشتر فرمانده شما نبود؟ شما را با وی چه نسبت تا آنچه را که او میخواهد بخواهید؟ هرگز با وی یکسان نخواهید شد". در این هنگام علی (ع) فرمود: "پسر خلیفه، بس است. بگویید افراد قبیله همگی نزد من آیند". پس از آنکه تمام افراد در مقابل اما علی (ع) صف کشیدند، امام (ع) فرمود: "در این جنگها رئیس شما که بود؟"
همه به یک زبان گفتند: عدی بن حاتم طائی. عبدالله بن خلیفه گفت: "یا امیرالمؤمنین از اینها بپرس که آیا همگی به ریاست او راضی بودند یا نه؟"
امام پرسید و همگی پاسخ مثبت دادند. پس علی (ع) فرمود: "عدی بن حاتم طائی به پرچمداری از دیگران سزاوارتر است". پرچم را به او سپردند و ریاست او بر تمام تیرههای قبیله طی مسلم شد[۴۹].[۵۰]
گزارش عدی از خطبۀ حضرت دربارۀ بصیرت
عدی بن حاتم در گزارشی از زندگانی امیرالمؤمنین میگوید: از علی(ع) شنیدم که، در نبرد صفّین سخنرانی میکرد و فرمود: ای مردم! حرکت کنید بر اساس بصیرت خودتان و بر اساس نورتان بجنگید. و بدانید که شما [تا امروز]جنگ نکردید زیرِ پرچمی که هدایت گرتر از این پرچم باشد، و نه هم قومی که گمراهتر از مردم شام باشد! آیا دستور دارید که خدا و رسولش را فردا ملاقات کنید درحالی که از شما راضی باشند؟ شما همراهِ فرزند عموی رسول خدا(ص) و وصیّ او و خلیفۀ وی بر امتش میجنگید[۵۱].[۵۲]
اهتمام به بصیرت یاران
تأکید بر بصیرت و حرکت بر اساس آن، در موارد مختلف در سخنان امیرالمؤمنین و طرف دارانشان بارها گزارش شده که بیشترین آن مربوط به جنگ صفّین است که برخی دچار تردید شده بودند.
- هنگامی که قرآنها را سرِ نیزهها کردند و جمعی از یارانش فریب خوردند، حضرت سخنرانی کرد:قرآن سر نیزه کردن فریب کاری است؛ آنها اجرای قرآن را نمیخواهند؛ زیرا اهل قرآن نیستند. پس تقوای الهی پیشه سازید و بر اساس بصیرت خود در جنگ حرکت کنید. اگر این گونه عمل نکنید، راههای شما متشتّت شود و پشیمان شَوید وقتی که پشیمانی سودی برای تان ندارد[۵۳]. همان گونه که حضرت پیش بینی کرد پذیرش آتش بس و حکمیّت قرآن توسط مردم گرچه به جنگ با معاویه پایان داد؛ اما پس از آن یاران حضرت دچار تفرقه شده به ایشان گفتند: چرا حکمیّت را پذیرفتی! و آنان گروه خوارج را تشکیل دادند.
- در خطبهای از نهج البلاغه در بیان ویژگیهای خود، از تعبیر «بَصائر» استفاده کرده است و بیان نموده از بصیرت خود بهره ببرید:پس با بصیرت و آگاهیتان حرکت کنید، و نیّت خویش را در جهاد با دشمن راست بدارید. سوگند به خدایی که جز او خدایی نیست، من به راه حق میروم، و دشمنانم بر لغزش گاه باطلند. میگویم آنچه را میشنوید. و برای خود و شما از خدا آمرزش میطلبم[۵۴]؛ به نظر میرسد این خطبه نیز دربارۀ آتش بس باشد. به هرحال مربوط به نبرد صفّین است.
- برخی پیروان امیرالمؤمنین(ع)، از تعبیر بصیرت برای تشویق افراد به جنگ استفاده کردهاند که شما بر اساس بصیرت خود حرکت کنید. در سخنرانیِ عِکرِشه، دخترِ اطش، این عبارت وجود دارد. او بر معاویه وارد شد و بر وی با عنوان امیرالمؤمنینسلام کرد. معاویه گفت: الان من امیرالمؤمنین شدم؟ عِکرِشه گفت: آری؛ زیرا علی(ع) زنده نیست. معاویه از حضور وی در صفّین که شمشیر حَمائل میکرد و از علی دفاع میکرد سخن گفت و در ادامه سخنرانی این زن شجاع را در سپاه علی نقل کرده که بسیار زیباست. در بخش پایانی آن سخن از بصیرت و تواکل آمده است: پس خدا را خدا را بندگان خدا! در دین خدا در نظر بگیرید و برحذر باشید از تواکل و واگذاری امور به دیگران؛ زیرا این دست گیرۀ اسلام را درهم میشکند و نور حق را خاموش مینماید. این نبرد، جنگِ بدرِ کوچک و عقبۀ دیگری است. ای گروه مهاجرین و انصار! بر اساس بصیرت خود حرکت کنید و بر تصمیم خود پایداری ورزید و گویا شما را فردا میبینم که اهل شما را ملاقات کردهاید که مانند الاغهای عَرعَرکننده که آب میخورند، مانند آب خوردنِ شتر.
ای مردم! جانهای خودتان را حفظ کنید. به شما ضرر نمیزند کسی که گمراه شود؛ اگر شما در راه هدایت باشید. کسی که وارد بهشت شود، محزون نمیشود، و پیر نمیشود کسی که ساکن آن باشد، و نمیمیرد کسی که وارد آن بشود. آن را به خانهای خریده است که نعمتهایش دوام ندارد و غمهایش نابود نمیشود. و مردمی با بصیرت در دین باشید که در حقّ خود، حمایت میشوید.
به درستی که معاویه به شما هجوم آورد با افراد ناآگاهِ عرب؛ کسانی که ایمان را نمیفهمند و رحمت را نمیشناسند. آنان را به باطل خواند، آنها نیز اجابت کردند. آنان را به دنیا خواند، پاسخ مثبت دادند[۵۵].[۵۶]
عدی بن حاتم طائی و بیزاری جستن از فرزند
همان طور که پرچم قبیله طی در لشکر امیر مؤمنان (ع) با عدی بود، در لشکر معاویه نیز پرچم قبیله طی با حابس بن سعد طایی، دایی زید فرزند علی بود. عدی با فرزندش زید میان کشتهها میگشتند که ناگهان چشم زید به بدن دایی خود، حابس افتاد و بیاختیار پدر را صدا زد که این بدن داییام حابس بن سعد است. عدی گفت: "خدا داییات را لعنت کند که بد کشتارگاهی برای خود انتخاب کرده بود". زید در میان لشکر امیرمؤمنان (ع) فریاد کشید: "این مرد را که کشته است؟" کسی پاسخ نداد؛ دوباره پرسید و جوابی نشنید. در مرتبه سوم مردی از قبیله بکر بن وائل گفت که من او را کشتهام. و زید پرسید: چگونه او را کشتی؟ در حالی که او ماجرا را شرح میداد ناگهان زید با نیزهای او را از پای درآورد. پدرش عدی بر او حمله کرد و به او دشنام داد ولی زید سواره فرار کرد و به لشکر معاویه پیوست. عدی فریاد کشید: "بر دین محمد (ص) نیستم اگر تو را به ایشان ملحق نکنم". زید خود را به معاویه رسانید و معاویه او را پذیرفت. هنگامی که دست عدی از پسرش زید کوتاه شد، دستها را به سوی آسمان بلند کرد و او را این گونه نفرین کرد: "خداوندا! زید از مسلمانان کناره گرفت و به افرادی که به دروغ خود را به اسلام نسبت میدهند، پیوست؛ پروردگارا! او را هدف تیر بلای خود قرار ده که تیرهای تو خطا نمیکند. به خدا قسم، یک کلمه با او سخن نمیگویم و سقفی بر من و او سایه نخواهد افکند". پس از آنکه زید به معاویه پیوست، مخالفان و بدخواهان عدی نزد امیر مؤمنان از وی بدگویی میکردند. عدی به نزد آن حضرت آمد و گفت: "به خدا قسم، اگر زید را بیابم او را خواهم کشت و اگر کشته شود بر او اندوهناک نخواهم شد". علی (ع) برای او دعا کرد و بر او آفرین گفت[۵۷].[۵۸]
حمایت عدی بن حاتم طائی از امیرالمؤمنین علی (ع)
در هنگام لشکر کشی امیرالمؤمنین (ع) در جنگ جمل، عدی به حضور آن حضرت رسید و گفت: "یا امیرالمؤمنین، اگر من زودتر از شما نزد قومم بروم و آنها را از حرکت شما باخبر کنم، به تعداد سپاهی که همراه دارید از قبیله طی نیز سرباز خواهید داشت. حضرت به او فرمودند: "برو". پس عدی نزد قومش رفت و بزرگان قوم را نزد خود گرد آورد و به آنان گفت: "ای مردم طی، شما در زمانی که مشرک بودید، با رسول خدا جنگ نکردید و خدا و رسولش را در مقابل دشمنان یاری کردید و اکنون امیرالمؤمنین به سوی شما میآید و من برای او از شما به تعداد همراهانش جنگجو ضمانت کردهام؛ پس او را یاری کنید. شما در جاهلیت به خاطر دنیا جنگیدید پس حال در زمان اسلام به خاطر آخرت بجنگید. پس اگر دنیا میخواهید، نزد خدا غنائم بسیاری است و من شما را به دنیا و آخرت فرا میخوانم و من از جانب شما وفاداری را ضمانت کردم و به سبب شما بر مردم افتخار کردم. پس حرف مرا اجابت کنید. زمانی که صحبت عدی تمام شد، مردم همگی فریاد زدند؛ پذیرفتیم. زمانی که امام (ع) به قبیله طی رسید ششصد نفر از آنان به لشکر امام (ع) پیوستند [۵۹].
در روایتی از امام باقر (ع) نقل شده است که فرمودند: در زمانی که امیرالمؤمنین (ع) سربازان طی را دیدند، فرمودند: " خدا به قبیله طیخیر دهد و سپس این آیه قرآن را تلاوت فرمودند: ﴿فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً وَكُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا﴾[۶۰]. بعد از آن عدی از جا برخاست و پس از حمد و ثنای الهی گفت: " به ما خبر رسیده است که گروهی از اهل مکر بیعت شکنی کرده و به ظلم با تو مخالفت کردهاند. پس مانزد شما آمدهایم که به حق تو را یاری کنیم. ما در خدمت شما هستیم، پس به هر چه دوست داری ما را امر کن[۶۱].[۶۲]
عدی بن حاتم طائی و امام حسن (ع)
پس از شهادت امیرمؤمنان، عدی از افسران و سربازان ثابت قدم امام حسن (ع) بود و همواره از ایشان پشتیبانی میکرد. روزی هنگامی که امام حسن (ع) به سخنرانی پرداخت و مردم را به جهاد با معاویه فرا خواند، اصحاب آن حضرت و مردم عراق که پای منبر امام (ع) نشسته بودند، سرها را به زیر انداخته و هیچ یک جوابی ندادند. عدی بن حاتم طائی که چنین دید و در حالی که از خشم در هم میپیچید، برخاست و رو به مردم کرد و گفت: "من فرزند حاتمم؛ چه زشت ایستگاهی است ایستگاه شما! چرا به امام و پیشوای خود و فرزند دختر پیامبرتان پاسخ نمیدهید؟ از خشم خدا نمیترسید؟ از تنگ باک ندارید؟" سپس به امام گفت: "خداوند تو را به خوبیها هدایت کند و بدیها را از تو دور بدارد و تو را به آنچه که پسندیده است موفق فرماید. سخنانت را شنیدیم و آماده فرمانبرداریات هستیم؛ اینک من آماده لشکرگاهم؛ هر که با من هم نظر است، حرکت کند". پس عدی از مسجد خارج شد و مرکب سواریاش را که جلو در مسجد آماده بود، سوار شد و به سوی نخیله حرکت کرد و به غلامش گفت تا لوازم سفر را در لشکرگاه به او برساند. پس از او قیس بن سعد بن عباده و معقل بن قیس و زیاد بن صعصعه به پیروی از وی سخنرانی کردند و مردم را به جهاد تشویق کردند[۶۳].[۶۴]
عدی بن حاتم طائی و معاویه
پس از شهادت امام حسن (ع)، یعنی در دوران قدرت معاویة بن ابی سفیان، روزی عدی به نزد معاویه رفت، معاویه خواست احساسات عدی را علیه امیر مؤمنان تحریک کند تا شاید بتواند از علاقهاش به آن حضرت بکاهد.
معاویه از او پرسید: طریف و طارف و طرفه (پسرانت) چه شدند؟ عدی: در صفین در رکاب علی بن ابی طالب کشته شدند".
معاویه: علی بن ابی طالب با تو به انصاف رفتار نکرد که پسران تو را به میدان فرستاد و آنها کشته شدند اما فرزندان خود را نگه داشت".
عدی: "نه، چنین نیست؛ بلکه من با او به انصاف رفتار نکردم که او کشته شد و من باقی ماندم".
معاویه: "علی را برایم وصف کن که او را چگونه دیدی؟"
عدی: "اگر ممکن است از این مرحله بگذر"
معاویه: "نه، ممکن نیست بلکه باید او را وصف کنی".
عدی: عدی گفت: "به خدا قسم او مردی دوراندیش و نیرومند و گفتارش عادلانه بود و قضاوتش با حقیقت هماهنگ بود و علم و حکمت از همه جوانبش تراوش میکرد. از دنیا و تجملاتش وحشت داشت اما به شب و تاریکیهای آن انس میورزید. به خدا سوگند که اشکی فراوان و اندیشهای طولانی داشت؛ در تنهایی نفس خود را سرزنش میکرد و از او حساب میکشید و بر گذشته تأسف میخورد. لباس کم و خوراک زبر و خشن را دوست میداشت و در میان مردم با دیگران فرقی نداشت.
از هرچه میپرسیدیم پاسخ میداد و با اینکه به طور کامل ما را به خود نزدیک میساخت، از هیبت او قدرت سخن گفتن نداشتیم و به سبب آن ممکن نبود به صورتش نگاه کنیم. هرگاه تبسم میکرد گویا از رشته مروارید پرده برمیداشت. دین داران را بزرگ میداشت و با بیچارگان دوستی میکرد و در حکومتش به زورمندان ستم نمیشد و ضعفا از دادگریاش نا امید نبودند. به خدا قسم، در نیمه شبی که تاریکی همه جا را گرفته و ستارگان غروب کرده بودند، علی (ع) را در محراب عبادت دیدم که اشک مانند مروارید ایرانی از دیدگانش بر گونههایش میبارد و چون مارگزیده به خود میپیچد و همانند شخص داغ دیدهای گریه میکند، گویا الان نالههایش در گوشم طنین انداخته که میگفت: ای دنیا، از چه به من رو آوردهای؟ از من دور شو و غیر مرا فریب ده که من صید تو نیستم و نمیتوانی مرا به دام بیندازی، من تو را سه طلاقه کردم و جای بازگشت نمانده، زیرا زندگی با تو بی ارزش است اما خطر بزرگی دربرداری؛ آه از کمی توشه و دوری راه و تنهایی[۶۵]
چون سخن عدی به این جا رسید، اشک از دیدگان معاویه جاری شد و با آستین چشمان خود را پاک کرد و گفت: خدا ابو الحسن را رحمت کند که این چنین بود. سپس پرسید: عدی! با این وصف در فراقش چگونه شکیبایی میکنی؟ گفت: مانند زنی که بچهای را در دامنش سربریدهاند که هرگز اشکش خشک نشود و اندوهش پایان نپذیرد.
معاویه گفت: چه وقت به یاد علی میافتی؟
عدی گفت: آیا روزگار میگذارد که او را فراموش کنم؟[۶۶].[۶۷]
سرانجام عدی بن حاتم طائی
او در سال ۶۸ هجری در ۱۲۰ سالگی از دنیا رفت[۶۸].[۶۹]
جستارهای وابسته
- طرماح بن عدی بن حاتم طائی (فرزند)
منابع
پانویس
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۵۹-۱۰۵۷؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۳۹۳-۳۹۴؛ الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۳۸۸.
- ↑ عباسی، حبیب، مقاله «عدی بن حاتم»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۲۵۵.
- ↑ السیرة النبویة، ابن هشام، ج۴، ص۱۰۰۱.
- ↑ عباسی، حبیب، مقاله «عدی بن حاتم»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۲۵۶-۲۵۷.
- ↑ روسیه مردمی هستند که آیین آنها آمیزهای از آیینهای نصرانی و صابئی است.
- ↑ السیرة النبویة، ابن هشام، ج۴، ص۱۰۰۳؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۳۷۷؛ الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۲۸۶. خلاصه خبر: اعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۲۵۲. در روایتی که وضع زمان ظهور امام زمان (ع) را بیان میکند، بر این تاکید میکند که در آن زمان، ثروت به اندازهای زیاد میشود که شخص زکات اموالش را جدا میکند ولی کسی را نمییابد که آنها را به او بدهد؛ برای نمونه جابر بن عبدالله انصاری از پیامبر (ص) روایت میکند: در آخر الزمان خلیفهای بیاید که اموال را بدون حساب و شماره به افراد میدهد. (صحیح ابن حبان، ابن حبان، ج۱۵، ص۷۵).
- ↑ عباسی، حبیب، مقاله «عدی بن حاتم»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۲۵۷-۲۵۸.
- ↑ «از تو میپرسند که چه بر آنها حلال است؟ بگو (همه) چیزهای پاکیزه بر شما حلال است و (نیز) آنچه با جانوران شکاری دستآموز به دست میآورید- که از آنچه خداوند به شما آموخته است به آنها میآموزید- پس، از آنچه (این جانوران شکاری) برای شما (گرفته و) نگه داشتهان» سوره مائده، آیه ۴.
- ↑ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج، ص۲۴۸.
- ↑ عباسی، حبیب، مقاله «عدی بن حاتم»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۲۵۸-۲۵۹.
- ↑ و بابه اقتدی عدی فی الکرم ومن یشابه ابه فما ظلم؛ کشف الخفاء، عجلونی، ج۲، ص۳۳۸.
- ↑ عقد الفرید، ابن عبد ربه، ج۳، ص۴۳۴.
- ↑ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۳۹۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۰، ص۸۸.
- ↑ تحن قلوصی فی معد و انما تلاق الربیع فی دیار بنی ثعل و ابقی اللیالی من عدی بن حاتم طائی حسام کنصل السیف سل من الخلل ابوک جواد لایشق غباره و انت جواد ما تعذر بالعلل فان تتقوا شرا فمثلکم اتقی و ان تفعلوا خیرة فمثلکم فعل؛تاریخ الممدینه، ابن شبه، ج۳، ص۱۰۵۹؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۰۵۸.
- ↑ عباسی، حبیب، مقاله «عدی بن حاتم»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۲۵۹-۲۶۱.
- ↑ الغارات (یک جلدی)، ص۳۸۱.
- ↑ ابنجوزی، المنتظم، ج۶، ص۷۹.
- ↑ معرفة الثّقات، ج۲، ص۲۹۳. نَبیذ: شراب خُرما.
- ↑ وکیع، أخبار القضاة، ج۳، ص۱۱۱.
- ↑ ابن ابیحاتم، الجرح و التعدیل، ج۸، ص۲۲۸: حدیث مغیرة بن مقسم مدخول عامة.
- ↑ ابن حبان، الثّقات، ج۷، ص۴۶۴: و کان مُدَلّساً.
- ↑ ابنابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۹۳.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۵۹: و کانَ مِنْ أشدّ النّاسَ عَلی عُثمانَ و مِنْ أشدّهم جهاداً مَعَ علی.
- ↑ لاتحبق به عنز؛ تاج العروس من جواهر القاموس، ج۱۳، ص۶۶.
- ↑ عسکری، جمهرة الأمثال، ج۲، ص۳۱۴: لا ینتطح فیها عنزان.
- ↑ لاتحبق فی هذا الأرض عناق حولیة «حبق» به معنای گیاه خوشبو، مانند پونه است؛ و «عناق» بزغالۀ ماده زیر یکسال است و «حولیه» هم تأکید بر ماده بودن و یکساله بودن آن است.
- ↑ میدانی، مجمع الأمثال، ج۲، ص۱۷۵: بلی واللّه التَبَسَ الأعْظَم قَدْ حَبِقَ فیهِ.
- ↑ جاحظ، البیان و التّبیین، تحقیق حسن سندوبی، ج۲، ص۲۲۰؛ علی احمدی، مواقف الشّیعه، ج۳، ص۱۷۸.
- ↑ ابناثیر، أسدالغابه، دارالفکر، ج۳، ص۵۱۱.
- ↑ ابنکلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ص۱۴۹.
- ↑ ابن اثیر، أسدالغابه، دارالفکر، ج۳، ص۵۱۳.
- ↑ بغدادی، المحبر، ص۲۹۵.
- ↑ بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۰۸؛ ابنقدامه، الخراج وصناعة الکتابه، ص۳۳۰.
- ↑ عصفری، تاریخ خلیفه بن خیاط، ص۲۴۶.
- ↑ ابنحبان، الثّقات، ج۳، ص۳۱۷؛ ابنعساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۴۰، ص۱۵۲.
- ↑ أَیهَا الناس مَنِ اسْتَعْمَلْنَاهُ مِنْکُمْ علی عَمَلٍ فَکَتَمَنَا مِخْیَطًا فما فَوْقَهُ فَهُوَ غُلٌّ یأْتِی بِهِ یوم الْقِیامَةِ؛ طبرانی، معجم الکبیر، ج۱۷، ص۱۰۶؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۶۰.
- ↑ ابنکلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ص۱۵۰.
- ↑ ابنعساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۴۰، ص۱۴۹.
- ↑ عبدالرّزّاق، المصنف، ج۶، ص۲۴۵؛ ابن سعد، طبقات الکبری، چ دار صادر، ج۶، ص۵۵.
- ↑ ابن سعد، طبقات الکبری، چ دار صادر، ج۷، ص۴۸۰.
- ↑ ابنعبد البر، الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۶۰.
- ↑ رجال الکشّی، ص۳۸؛ شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج۳، ص۴۳۰.
- ↑ ابن أبیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۵۹.
- ↑ «و چون موسی به نزد قومش خشمگین اندوهناک بازگشت گفت: در نبودن من از من بد جانشینی کردید؛ آیا از فرمان پروردگارتان پیش افتادید؟! (این بگفت) و الواح را فرو افکند و سر برادرش را گرفت، به سوی خود میکشید. (برادرش) گفت: ای فرزند مادرم! این قوم مرا ناتوان شمردند و نزدیک بود مرا بکشند پس دشمنان را به سرزنش من برنیانگیز و مرا با گروه ستمبارگان مگمار!» سوره اعراف، آیه ۱۵۰.
- ↑ محمد بن حسن قمی، عقد النّضید، ص۱۶۱.
- ↑ صفّار، بصائر الدّرجات، ج۱، ص۲۷۵.
- ↑ طبری، المسترشد فی إمامة علی بن أبی طالب(ع)، ص۳۷۷؛ الاختصاص، ص۱۸۶و ص۲۷۵؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل أبی طالب(ع)، ج۲، ص۱۱۵ و ۲۴۸؛ طبرسی، الاحتجاج علی أهل اللّجاج، ج۱، ص۸۴.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 378 - 384.
- ↑ تاریخ الطبری، طبری، ج۴، ص۵؛ الکامل، ابن اثیر، ج۳، ص۲۹۲.
- ↑ عباسی، حبیب، مقاله «عدی بن حاتم»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۲۶۱-۲۶۲.
- ↑ «أیُّها النّاسُ، امضُوا علَی بَصیرتِکُم، وَ قاتِلُوا علَی نوُرِکُم، وَ اعلَمُوا أنَّکُم لَنْ تُقاتِلوا تَحتَ رایةٍ أهدَی مِن هَذهِ الرّایةِ، و لا ٰ قَوماً أضّلُ مِن أهلِ الشّامِ، ألا تُحِبُّونَ أن تَلقُوا اللهَ وَ رَسُولَهُ غَداً وَ هُما عَنکُم راضِیانِ؟! تُقاتِلُونَ مَعَ ابنِ عَمِّ رسولِ اللهِ(ص) و وَصِیهِ وَ خَلیفَتِهِ علَی أُمّتِهِ»؛ قمی، عقد النّضید والدّر الفرید، ص۱۶۱.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 387.
- ↑ «إِنَّ هَذِهِ خَدِيعَةٌ وَ مَا يُرِيدُ الْقَوْمُ الْقُرْآنَ لِأَنَّهُمْ لَيْسُوا بِأَهْلِ قُرْآنٍ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ امْضُوا عَلَى بَصَائِرِكُمْ فِي قِتَالِهِمْ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا تَفَرَّقَتْ بِكُمُ السُّبُلُ وَ نَدَمْتُمْ حَيْثُ لَا تَنْفَعُكُمُ النَّدَامَةُ»؛ الارشاد، ج۱، ص۳۱۶؛ راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۲۰۰؛ بحارالانوار، ج۳۳، ص۳۱۱.
- ↑ «فَانْفُذُوا عَلَى بَصَائِرِكُمْ وَ لْتَصْدُقْ نِيَّاتُكُمْ فِي جِهَادِ عَدُوِّكُمْ فَوَالَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ إِنِّي لَعَلَى جَادَّةِ الْحَقِّ وَ إِنَّهُمْ لَعَلَى مَزَلَّةِ الْبَاطِلِ أَقُولُ مَا تَسْمَعُونَ وَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ لِي وَ لَكُمْ»؛ نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، ص۳۱۱، خطبه ۱۹۷.
- ↑ قلقشندی، صبح الأعشی فی صناعة الإنشاء، ج۱، ص۳۰۰؛ ضبی، أخبار الوافدات من النّساء علی معاویه، ص۳۷؛ ابنعبد ربه، عقدالفرید، چ دارالکتب العلمیه، ج۱، ص۳۵۱؛ ابنطیفور، بلاغات النّساء، ص۱۰۳، متن از ضبی: أیّها الناس! علیکم أنفُسکم لا یضُرُّکُم من ضَلّ إذَا اهتَدَیْتُم. إنّ الجنَّة لا یَحْزُنُ من قَطْنَها، و لا یَهْرِمُ مَن سَکَنها، و لایَموتُ من دَخَلَها؛ فابتاعُوها بِدارٍ لایَدُوم نعیمَها، و لاتَنْصَرِمُ هُمُومُها، وَ کُونوا قَوماً مُستَبصِرینَ فِی دینِهِم مُسْتَظْهِرینَ عَلیٰ حَقَّهُم. إنَّ معاویة دَلْفَ إلَیْکُم بِعَجَمِ العَرَبِ، لا یَفْقَهُونَ الإیمانَ، و لا یَدْرُونَ ما الْحِکْمَةَ. دَعاهُم إلَی الباطِلِ فَأجابُوهُ، وَ اسْتَدْعاهُمْ إلَی الدُّنْیا فَلبُّوهُ. فاللّه اللّه عباداللّه فی دیناللّه! و إیّاکم و التّواکل فَإنَّ ذلِکَ یَنْقُضُ عُرَی الإسلام، و یُطفِئُ نورالحَقِّ. هذِهِ بَدر الصُّغری، و العقبةُ الأُخْریٰ؛ یا مَعْشَر المُهاجِرینَ و الأَنْصار امضُوا عَلیٰ بَصیرَتِکُم، و اصبِرُوا عَلیٰ عَزیمَتِکُم. فَکَأنّی بِکُم غَداً و قَد لَقیتُم أهْلَ الشّامِ کالحُمُرُ النّاهِقَةِ تَقْصَعُ قَصْعَ البَعِیر.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 387 - 389.
- ↑ وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۵۲۲؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، ج۳، ص۱۳۷.
- ↑ عباسی، حبیب، مقاله «عدی بن حاتم»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۲۶۲-۲۶۳.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۸۱؛ مروج الذهب، مسعودی، ج۲، ص۳۵۸.
- ↑ «مؤمنان جهادگریز که آسیب دیده نباشند با جهادگران در راه خداوند به جان و مال، برابر نیستند، خداوند جهادگران به جان و مال را بر جهادگریزان به پایگاهی (والا) برتری بخشیده و به همگان وعده نیکو داده است و خداوند جهادگران را بر جهادگریزان به پاداشی سترگ، برتری» سوره نساء، آیه ۹۵.
- ↑ الامالی، شیخ مفید، ص۲۹۵-۲۹۶.
- ↑ عباسی، حبیب، مقاله «عدی بن حاتم»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۲۶۳-۲۶۴.
- ↑ مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی، ص۳۹؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۳۸.
- ↑ عباسی، حبیب، مقاله «عدی بن حاتم»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۲۶۵.
- ↑ کان والله بعید المدی شدید القوی یقول عدلا و یحکم فضلا تتفجر الحکمة من جوانبه و العلم من نواحیه یستوحش من الدنیا و زهرتها و یستأنس باللیل و وحشته و کان والله غریز الدمعة طویل الفکرة یحاسب نفسه اذا خلا و یقلب کفیه علی ما مضی یعجبه من اللباس القصیر و من المعاش الخشن و کان فینا کاحدنا یجیبنا اذا سألناه و یدنینا اذا أتیناه و نحن مع تقریبه لنا و قربه منا لانکلمه لهیبته ولا نرفع اعیننا الیه لعظمته فان تبسم فعن اللؤلؤ المنظوم. یعظم أهل الدین و یتحبب إلی المساکین. لا یخاف القوی من ظلمه و لاپیاس الضعیف من عدله. فأقسم لقد رأیته لیلة و قد مثل فی محرابه و ارخی اللیل سریاله و غارت نجومه و دموعه تتحادر علی لحیته و هو یتملل تململ السلیم و یبکی بکاء الحزین فکأنی الأن اسمعه و هو یقول: یا دنیا ابی تعرضت ام الی اقبلت غری غیری لاحان حینک قد طلقتک ثلاثة لارجعة لی فیک فعیشک حقیر و خطرک یسیر؛ آه من قلة الزاد و بعد السفر و قلة الانیس قال: فوکفت عینا معاویة و جعل ینشفهما بکمه ثم قال: "رحم الله أبا الحسن کان کذلک فکیف صبرک عنه. قال: کصبر من ذبح ولدها فی حجرها فهی لاترقا دمعتها ولا تسکن عبر تها. قال: فکیف ذکرک له؟. قال و هل یترکنی الدهر أن أنساه
- ↑ الامالی، سید مرتضی، ج۱، ص۲۱۷.
- ↑ عباسی، حبیب، مقاله «عدی بن حاتم»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۲۶۵-۲۶۸.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۰۵۷-۱۰۵۹؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۳۹۳-۳۹۴؛ الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۳۸۸.
- ↑ عباسی، حبیب، مقاله «عدی بن حاتم»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۲۶۸.