بحث:ابوذر غفاری: تفاوت میان نسخه‌ها

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
 
(۲۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
==نویسنده: آقای پورانزاب==
==ابوذر غفاری در گزیده [[دانشنامهٔ امیرالمؤمنین‌ بر پایه قرآن حدیث و تاریخ (کتاب)|دانشنامه امیرالمؤمنین]]==
==پاسخ تفصیلی==
*جندب بن جناده- که به کنیه‌اش مشهور است- صدای رسای [[حق]]، فریاد بلندِ [[فضیلت]] و [[عدالت]]، از [[صحابیان]] والا [[مقام]] و از پیش‌گامان [[ایمان]] و از استوارْ گامان [[صراط مستقیم]] بود. او پیش از [[اسلام]]، موحد بود و از [[بت‌پرستی]] تَن زده بود. او از بادیه به [[مکه]] آمد و [[آیین حق]] را با همه وجود پذیرفت و [[آیات الهی]] را نیوشید.
==زندگینامۀ [[ابوذر]]==
*[[ابو ذر]] را چهارمین و یا پنجمین کسی دانسته‌اند که [[اسلام]] را پذیرفته و اسلام‌جویی و حق‌خواهی و [[باور]] به [[آیین جدید]] را از آغازین روز، آشکارا اظهار کرده بود. او در استوارگامی، [[راستگویی]] و صراحت لهجه بی‌بدیل بود. [[پیامبر خدا]]، [[کلام]] جاودانه "[[آسمان]] بر کسی سایه نیفکند و [[زمین]]، کسی را بر پشت خود نگرفت که راستگوتر از [[ابو ذر]] باشد"<ref>المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۸۵، ح ۵۴۶۱.</ref> را به پاس این ویژگی والای او بیان فرمود. [[ابو ذر]] از معدود کسانی است که در هنگامه دیگرسانی‌های پس از [[پیامبر]]{{صل}}، [[حریم]] [[حق]] را پاس داشت و [[جان]] خویش را سپر [[دفاع]] از [[جایگاه]] والای [[ولایت]] [[علی]]{{ع}} ساخت و از سه نفری است که هرگز از آن بزرگوار، جدا نشدند. در والایی‌ها و فضلیت‌های [[ابو ذر]] باید از [[نماز]] گزاردن او بر [[پیکر مطهر]] بانوی [[اسلام]]، [[حضرت زهرا]]{{س}} نیز یاد کرد. او از معدود کسانی است که در آن هنگامه آمیخته به [[رنج]] و [[غم]]، بر پیکر [[فاطمه زهرا]]{{س}} [[نماز]] خواندند. خروش او علیه [[بیداد]]، شُهره [[تاریخ]] است. او [[اسراف]]، تبذیر و بخشش‌های [[ناهنجار]] [[خلیفه سوم]] را برنتابید و علیه آنها خروشید و تحریف‌هایی را که می‌خواستند برای پشتوانه‌سازی این حاتم‌بخشی‌ها درست کنند، نیارست و بر [[خلیفه]] و توجیه‌گری کعب الأحبار، [[طعن]] زد و [[خلیفه]]، او، این فریادِ رسای عدالتخواهی را به [[شام]]- که دیاری تازه [[مسلمان]] و ناآشنا به [[فرهنگ]] [[اسلام]] بود- [[تبعید]] کرد. [[معاویه]] نیز که در [[شام]]، چونان شاهان می‌زیست و [[اعمال]] قیصرگونه انجام می‌داد و عملًا [[احکام اسلام]] را زیر پا می‌نهاد، از فریادهای [[ابو ذر]] در [[امان]] نماند و بدین‌سان به [[عثمان]] نوشت که اگر [[ابو ذر]] در [[شام]] بماند، آن جا را به [[آشوب]] خواهد کشید. [[عثمان]] نیز [[دستور]] داد که [[ابو ذر]] را به [[مدینه]] بازگردانند. چنین کردند، با سخت‌ترین و رنج‌آمیزترین شکل. [[ابو ذر]] به [[مدینه]] آمد. نه شیوه [[عثمان]] دیگرگون شده بود و نه موضع [[ابو ذر]]! پس [[اعتراض]] بود و فریاد کردن، [[حق]] گویی بود و [[افشاگری]]؛ و چون تطمیع‌ها و تهدیدهای دستگاه [[حکومت]]، کارگر نیفتاد، شیوه برخورد [[حکومت]] به گونه‌ای دیگر شد: [[تبعید]] او به [[ربذه]]، بیابان خشک و سوزان، و بخش‌نامه [[خلیفه]] که هیچ کس [[حق]] ندارد [[ابو ذر]] را بدرقه کند. [[علی]]{{ع}} آن بخش‌نامه ستمگرانه را برنتابید و با [[فرزندان]] و تنی چند از [[صحابیان]]، [[ابو ذر]] را بدرقه کرد و در جملاتی سنگین، [[مظلومیت]] [[ابو ذر]] را بیان فرمود. دیگران نیز سخن گفتند تا [[مردمان]] بدانند که [[ابو ذر]]، این [[صحابی]] بزرگ را حقگویی و [[ستم]] ستیزی‌اش به [[ربذه]] می‌فرستد، نه چیزهای دیگر. [[تبعید]] [[ابو ذر]]، از جمله زمینه‌های [[شورش]] علیه [[عثمان]] بود. او به [[ربذه]] رفت با دلی شاد از این که از زیر بار [[مسئولیت]] حقگویی، شانه خالی نکرده است و با قلبی آکنده از [[غم]] که تنهایش گذاشتند، و او را از [[مرقد مطهر]] حبیبش [[پیامبر خدا]] جدا ساختند. [[عبدالله بن حواش کعبی]] می‌گوید: [[ابو ذر]] را در [[ربذه]] دیدم، نشسته در سایه سایبانی، تنهای تنها. گفتم: هان، [[ابو ذر]]! تنهایی؟ گفت: هماره [[امر به معروف و نهی از منکر]]، شعارم بود و حقگویی شیوه‌ام و این‌ همه، [[همراهی]] برایم باقی نگذاشت. [[ابو ذر]] به سال ۳۲ هجری [[زندگی]] را بدرود گفت و آنچه را که [[پیامبر خدا]] در آینه زمان دیده بود و گفته بود که: "[[خدا]] [[رحمت]] کند [[ابو ذر]] را! تنها [[زندگی]] می‌کند، تنها [[زندگی]] را بدرود می‌گوید و در هنگامه [[قیامت]]، تنها برانگیخته می‌شود"<ref>الإصابة، ج ۷، ص ۱۰۹.</ref>، جامه واقعیت پوشید. گروهی از [[مؤمنان]]، از جمله [[مالک اشتر]]، پس از [[مرگ]] آن [[صحابی]] بزرگ فرا رسیدند و با [[تجلیل]] و [[احترام]]، پیکر نحیف آن حقگوی روزگار را به [[خاک]] سپردند<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۲۳.</ref>.
==زندگینامۀ [[ابوذر]]==
 
*ابوذر غفاری از قبیلۀ [[بنی‌غفار]] و نام اصلی‌اش جُندب بن جناده و مادرش [[رمله]] است. نام دیگر [[ابوذر]]، بُرَیر است و برخی بریر را [[لقب]] وی دانسته‌اند. براساس روایتی در [[جاهلیت]] شبانی می‌کرد<ref>ر.ک: الطبقات، ج ۲، ص ۱۰۲؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۱۵۵.</ref> و با شجاعتی که داشت گاه یک تنه در مقابل کاروانی می‌ایستاد<ref>ر.ک: سیره ابن هشام، ج ۴، ص ۳۹۶ و ۳۹۷؛ الارشاد، ج ۱، ص ۱۳۲ ـ ۱۳۳.</ref>. او پیش از [[اسلام]]، موحد بود و از [[بت پرستی]] جدا شده بود. [[روایات]] وارد شده در منابع [[شیعی]] حاکی از آن است که [[ابوذر]] به شکلی شگفت از [[دعوت پیامبر]] [[آگاه]] شد و به [[مکه]] [[مهاجرت]] کرد و [[اسلام]] آورد و [[آیین حق]] را با همۀ وجود پذیرفت و [[آیات الهی]] را نوشید<ref>ر.ک: [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۱۸؛ [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۸۲.</ref>. داستانش چنین است که [[ابوذر]] با شنیدن زمزمه‌هایی درباره [[دعوت پیامبر]]{{صل}}، به [[مکه]] آمد و در جلسه‌ای [[کلام]] [[رسول خدا]]{{صل}} را شنید و با [[دل]] و [[جان]] [[ایمان]] آورد. او در فضای [[کفر]] و [[شرک]] مکۀ آن روز با صدای بلند [[شهادتین]] را در میان [[مردم]] سر داد. [[مشرکان]] با شنیدن صدای او بر سرش ریخته و به شدت او را کتک زدند و [[عباس بن عبدالمطلب]] او را [[نجات]] داد. اما او روز بعد هم آمد و در [[مسجدالحرام]] میان [[مردم]] همین [[شعار]] را تکرار کرد<ref>ر.ک: مطهری مرتضی، داستان راستان جلد دوم، مجموعه آثار، ج ۱۸، ص ۴۲۸.</ref>. پس از آن، [[ابوذر]] از طرف [[پیامبر]]{{صل}} برای [[تبلیغ]] [[اسلام]] به سوی قبیلۀ [[بنی‌غفار]] فرستاده شد. او از نخستین گروندگان به [[اسلام]] و جزء [[اصحاب صُفّه]] بود. برخی او را چهارمین یا پنجمین فردی می‌دانند که [[اسلام]] آورد. [[یعقوبی]]، [[اسلام]] او را پس از [[علی بن ابی طالب]]، [[خدیجه]] و زیدبن حارثه دانسته گرچه قول به پذیرش [[اسلام]] او پس از [[ابوبکر]] را نیز ذکر کرده است. [[ابوذر]]، نخستین کسی بود که [[پیامبر]] را به تحیت [[اسلامی]] [[سلام]] گفت<ref>ر.ک: المغازی، ج ۳، ص ۹۴۴ ـ ۹۴۵.</ref>.
==ابوذر غفاری در فرهنگ‌نامه دینی==
*وی پس از پذیرش [[اسلام]] از طرف [[حضرت]] به اخفای [[دین]] و بازگشت به دیار خویش تا هنگام رسیدنِ فرمانِ [[هجرت]]، [[مأمور]] شد اما [[شوق]] او به [[اسلام]] و [[پیامبر]] وی را به اظهار [[عقیده]] در میان [[مشرکان]] و [[اعتراض]] آنان کشاند از این رو مشکلاتی را متحمل شداو سپس به دیار خویش رفت و پس از [[جنگ]] اُحُد (یا [[خندق]]) به [[مدینه]] آمد و تا پایان حیات [[پیامبر]]{{صل}} با [[حضرت]] بود.<ref>ر.ک: [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۶۶۵.</ref>
*یکی از [[مسلمانان]] با سابقه و انقلابی و از [[اصحاب]] بزرگوار [[پیامبر خدا]]{{صل}} وی از [[قبیله]] بنی‌غِفار، و نام اصلی او جُندب بن جناده بود و نزد [[پیامبر]] و [[مسلمانان]] مقامی والا داشت. [[رسول خدا]]{{صل}} او را به [[راستگویی]] ستود. وی و کسانی همچون [[سلمان]]، [[مقداد]] و [[ابوذر]] از [[بهترین]] [[یاران پیامبر]] بودند.
*[[ابوذر]] در زمان [[خلیفه دوم]] به [[شام]] رفت و تا روزگار [[عثمان]] در آنجا بود و از کسانی بود که از شیوه [[حکومت]] [[معاویه]] و [[عثمان]] و انحراف‌های آنان و [[زندگی]] تجمّلاتی و حیف و میل [[بیت‌المال]] [[انتقاد]] می‌کرد. سرانجام او را به "[[رَبَذه]]" [[تبعید]] کردند. [[ابوذر]] در سال ۳۱ هجری در تبعیدگاه [[ربذه]] غریبانه [[جان]] داد و در همان‌جا به [[خاک]] سپرده شد<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[ فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۱۸.</ref>.
 
==[[نسب]]==
*[[ابو ذر]] [[جندب بن عبد الله بن جنادة ]] [[غفاری]]، [[حجازی]] مشهور به [[ابوذر غفاری]] او از [[روات حدیث]] است. در بین [[اهل سنت]] نام او را در شمار [[اصحاب رسول الله]] نوشته‌اند.. در [[مدینه]]، [[مکه]]، [[ربذه]] [[زندگی]] می‌کرد<ref>[http://hadith.islam-db.com/narrators/2187/%D8%AC%D9%86%D8%AF%D8%A8-%D8%A8%D9%86-%D8%B9%D8%A8%D8%AF-%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D8%A8%D9%86-%D8%AC%D9%86%D8%A7%D8%AF%D8%A9-%D8%A8%D9%86-%D8%B3%D9%81%D9%8A%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D9%86-%D8%B9%D8%A8%D9%8A%D8%AF-%D8%A8%D9%86-%D8%AD%D8%B1%D8%A7%D9%85-%D8%A8%D9%86-%D8%BA%D9%81%D8%A7%D8%B1-%D8%A8%D9%86-%D9%85%D9%84%D9%8A%D9%84 موسوعة الحدیث]</ref>
 
==ابوذر غفاری==
* [[ابوذر]] یکی از راسخ‌ترین پاران [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} و [[امام علی|علی]]{{ع}} است. او [[اهل]] قبیلۀ [[بنی‌غفار]] در اطراف [[مکه]] بود. با شنیدن زمزمه‌هایی درباره [[دعوت پیامبر]]{{صل}} به [[مکه]] آمد و در جلسه‌ای [[کلام]] [[پیامبر خاتم|رسول خدا]]{{صل}} را شنید و با [[دل]] و [[جان]] [[ایمان]] آورد. او در فضای [[کفر]] و [[شرک]] مکۀ آن روز با صدای بلند [[شهادتین]] را در میان [[مردم]] سر داد. [[مشرکان]] با شنیدن صدای او بر سرش ریخته و به شدت او را کتک زدند و [[عباس بن عبدالمطلب]] او را [[نجات]] داد. اما او روز بعد هم آمد و در [[مسجدالحرام]] میان [[مردم]] همین [[شعار]] را تکرار کرد.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری مرتضی]]، [[داستان راستان (کتاب)|داستان راستان]] جلد دوم، مجموعه آثار، ج ۱۸، ص ۴۲۸.</ref>
*روز [[جنگ تبوک]] که مسیری طاقت‌فرسا داشت، شتر لاغر و ضعيف [[ابوذر]] از حرکت باز ماند و او مجبور شد پیاده بار خود را بر دوش گرفته و با فاصله‌ای از [[سپاه]]، بر روی ریگ‌های داغ حرکت کند. [[تشنگی]] او را هلاک می‌کرد. به صخره‌ای رسید که در میانش قدری آب [[باران]] جمع شده بود. [[ابوذر]] مشکش را پر کرد و با خود گفت: هرگز نمی‌آشامم تا دوستم [[رسول الله]]{{صل}} بیاشامد. او با زحمت و [[سختی]] فراوان خود را به [[پیامبر]]{{صل}} رساند. [[رسول خدا]]{{صل}} با [[مشاهده]] [[تشنگی]] و خستگی او به [[اصحاب]] [[دستور]] داد به او آب دهند، اما [[ابوذر]] پاسخ داد: آب همراه دارم، ولی دریغم آمد قبل از [[پیامبر خاتم|رسول الله]]{{صل}} از آن بنوشم.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری مرتضی]]، [[جاذبه و دافعه علی (کتاب)|جاذبه و دافعه علی]]، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۲۷۱.</ref>
* [[رفاقت]] و [[دوستی]] [[ابوذر]] با [[امام علی]]{{ع}} به نخستین ساعات [[اسلام آوردن]] او باز می‌گردد. در اولین روزهایی که او وارد [[مکه]] شد با [[علی]]{{ع}} آشنا شده و سه روز در منزل آن [[حضرت]] مهمان بود. [[امام علی]]{{ع}} [[ابوذر]] را با [[پیامبر]] آشنا نمود و عطش [[حق‌طلبی]] او را با [[معارف]] [[اسلام]] و [[توحید]] [[سیراب]] کرد. [[ابوذر]] نیز هیچ‌گاه دست از [[یاری]] و [[پیروی]] از پیشوای خویش برنداشت. او در زمان [[شیخین]] از مسائل پیش‌ آمدۀ [[جامعه اسلامی]] ناراضی بود، اما همچون [[امام]] خویش برای [[حفظ وحدت مسلمین]] [[سکوت]] کرد. [[ابوذر]] جزء پنج نفری بود که پس از [[رحلت]] [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} سر موعد برای [[یاری]] [[امام علی|امیرمؤمنان]]{{ع}} حاضر شدند.
* [[روح]] [[ابوذر]] با تشخیص و [[بصیرت]]، [[رشد]] یافته بود و [[حق و باطل]] را با اصول آن می‌شناخت، نه با افراد و شخصیت‌ها؛ از این‌رو در حالی که [[اکثریت]] [[علی]]{{ع}} را تنها می‌گذاشتند او در کنار مولایش [[وفادار]] باقی ماند.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری مرتضی]]، [[جاذبه و دافعه علی (کتاب)|جاذبه و دافعه علی]]، مجموعه آثار، ج۱۶ ص ۳۰۷.</ref>
*بیشترین [[عبادت]] [[ابوذر]] [[تفکر]] بود. او از [[حکما]] و متفکران عصر [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} محسوب می‌شد و چنان [[رشد]] یافته بود که هیچ‌گاه در [[حمایت]] از [[امام علی|علی]]{{ع}} دچار [[شک و تردید]] نشد. در حالی که عابدی فاقد [[بصیرت]] همچون [[ربیع بن خیثم]] دچار [[شک و تردید]] شده و [[امام علی|علی]]{{ع}} را تنها گذاشت.<ref>یادداشت‌ها، ج ۶، ص ۴۱۱.</ref>
*بیشترین فعالیت [[ابوذر]] در زمان [[عثمان]] بود. افراد مختلف جایزه‌های [[صد]] هزار دیناری از [[عثمان]] گرفته و گله‌های اسب و گوسفند و [[غلام]] و [[کنیز]] فراهم می‌کردند. [[ابوذر]] با زبان برنده‌اش [[امر به معروف و نهی از منکر]] می‌کرد. [[حمایت]] [[امام علی|علی]]{{ع}} از [[ابوذر]] مانع آن بود که [[عثمان]] به کشتن او [[فکر]] کند. [[تطمیع]]، [[ستم]] و [[تبعید]] به [[شام]] نتوانست [[ابوذر]] را خاموش کند. [[عثمان]] سرانجام او را به [[ربذه]] [[تبعید]] کرد و بدرقۀ او را نیز [[ممنوع]] اعلام کرد؛ اما [[امام علی|امیرمؤمنان علی]]{{ع}} به همراه دو پسرش او را بدرقه کرد و در همان مراسم خطبه‌ای خواند که نشان‌ دهنده [[تجلیل]] و [[حمایت]] از [[ابوذر]] و [[فساد]] [[حکومت عثمان]] است.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری مرتضی]]، [[جاذبه و دافعه علی (کتاب)|جاذبه و دافعه علی]]، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۶۴ و [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]] مجموعه آثار، ج ۴۸۲.</ref>
 
==ابوذر فرهنگ نامه مؤلفان اسلامی==
[[ابوذر جندب بن جنادة بن کعیب بن صعیر غفاری]] از [[اصحاب]] بزرگ [[رسول خدا]]{{صل}} و از [[ارکان اربعه]] [[شیعه]]<ref>الفهرست (طوسی) ۹۵.</ref> بود که در حوادث پس از [[رحلت رسول خدا]]، به ویژه در [[دفاع]] از [[حقوق علی]]{{ع}}و [[اهل بیت]]{{ع}} منشأ بسیاری از تحولات بوده و یا در آنها نقش داشته است. او را از علمای عامل، زُهّاد و [[راستگویان]] بزرگ شمرده‌اند که رسول خدا{{صل}} در [[تمجید]] و [[بزرگداشت]] او سخنان بسیاری فرموده از جمله اینکه «[[آسمان]] بر سر مردی راستگوتر از [[ابوذر]] [[سایه]] نیفکنده و [[زمین]] راستگوتر از وی را روی خود برنداشته است».<ref>الانساب ۱۰/۶۵.</ref> همچنین یکی از چهار فردی است که [[خداوند]] به رسولش امر به [[دوستی]] با آنان فرمود.<ref>اختیار معرفة الرجال ۲۴.</ref>
 
نامش را [[بریر]]، و پدرش را عشرقه، سکن و عبدالله هم گفته‌اند. مادرش هم [[رمله]] دختر وقیعة [[غفاری]] بود.<ref>الاستیعاب ۱/۲۵۲.</ref> از جزئیات [[زندگی]] وی در [[پیش از بعثت]] [[آگاهی]] چندانی نداریم، ولی [[اسلام]] او در میانسالی‌اش بوده است. درباره سرگذشت ابوذر چه پیش و چه پس از اسلام گزارش‌های متفاوت و متناقضی وجود دارد که قابل جمع نیستند، اما از مجموع آنها می‌‌توان تا حد زیادی به بازسازی زندگینامه او پرداخت. عبدالله بن [[صامت]] که برادرزاده اوست، از خود ابوذر نقل می‌‌کند که ابوذر با سایر اعضای خانواده‌اش در میان [[قبیله غفار]] می‌‌زیسته‌اند که از طریق مردی از اهالی [[مکه]]<ref>الطبقات الکبری ۴/۱۶۸ انساب الاشراف ۱۱/۱۲۵.</ref> از [[دعوت]] رسول خدا{{صل}} [[آگاه]] شده و گویا همین امر باعث آمدنش به نزدیک مکه بود<ref>الصحیح (بخاری) ۴/۲۴۱ الاستیعاب ۴/۱۶۵۲.</ref> و پس از ماجراهایی که سی [[روز]] به درازا کشید، موفق به [[دیدار]] رسول خدا{{صل}} و [[مسلمان]] شدنش گردید.<ref>الطبقات الکبری ۴/۱۶۸ و ۱۶۹ الصحیح (بخاری) ۴/۲۴۱ و ۲۴۲ الاستیعاب ۴/۱۶۵۲ - ۱۶۵۵.</ref> ابوذر چهارمین<ref>الآحاد والمثانی، ۲/۲۳۰ الاستیعاب ۱/۲۵۲.</ref> یا پنجمین مسلمان<ref>انساب الاشراف ۱۱/۱۲۴.</ref> و به گفته برخی اسلامش پیش از [[ابوبکر]] بود،<ref>تاریخ الیعقوبی ۲/۲۳.</ref> ولی پس از [[غزوه بدر]] و [[احد]]<ref>الطبقات الکبری ۴/۱۶۸ انساب الاشراف ۱۱/۱۲۴.</ref> و یا در سال ششم<ref>الطبقات الکبری ۳/۴۱۹.</ref> پس از [[خندق]] به [[مدینه]] آمد،<ref>المعارف ۲۵۲.</ref> هرچند گزارش‌های دیگری نیز وجود دارد.<ref>المفارید عن رسول الله{{صل}} ۶۴.</ref>
بنابر یک [[عقیده]]، پس از آمدن [[ابوذر]] به مدینه، [[پیامبر]] او را همانند برخی [[مسلمانان]] در صفه جای داد<ref>انساب الاشراف ۱/۲۷۲.</ref> و به گفته [[امام صادق]]{{ع}}، بین او و [[سلمان]] [[پیمان برادری]] بست و سفارش فرمود که [[مطیع]] سلمان باشد.<ref>الکافی ۸/۱۶۲.</ref> [[اخبار]] دیگری حکایت از [[برادری]] او با [[عبدالله بن مسعود]]،<ref> مناقب آل ابی طالب ۲/۳۲.</ref> [[مقداد]]<ref>السیرة النبویه (ابن هشام) ۲/۵۶۱.</ref> و یا [[منذر بن عمرو]] بن [[خنس]] ساعدی دارد، ولی واقدی به این دلیل که [[پیمان اخوت]] پیش از [[بدر]] بوده و منذر هم در سال سوم در سریه بئر معونه به [[شهادت]] رسید، نمی‌پذیرد.<ref>الطبقات الکبری ۳/۴۱۹.</ref> ابوذر در [[غزوات]] و [[سریه‌ها]] شرکت جسته و در مواردی همچون [[غزوه بنی مصطلق]] در [[شعبان]] [[سال]] ششم<ref>السیرة النبویه (ابن هشام) ۲/۲۸۹.</ref> و [[عمرة]] القضا در [[ذی قعده]] سال هفتم [[جانشین]] [[پیغمبر]] در مدینه بوده است.<ref>انساب الاشراف ۱/۳۵۳.</ref> در [[غزوه تبوک]] که به خاطر [[تشنگی]] شترش از [[سپاه]] عقب مانده بود، متهم به [[تخلف]] شد، اما خود بار و بنه‌اش را بر دوش کشید و پیاده خود را به [[حضرت]] رساند. [[رسول خدا]] فرمود: مرحبا به ابوذر تنها راه می‌‌رود، تنها می‌‌میرد و تنها برانگیخته می‌‌شود.<ref>السیرة النبویه (ابن هشام) ۲/۵۲۴ امتاع الاسماء ۲/۵۲.</ref> پس از [[رحلت پیامبر]] در شمار اندک [[یاران علی]]{{ع}} بود که از [[بیعت با ابوبکر]] سر باز زد و به همراه سلمان و مقداد، در [[حمایت]] از [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} سرها را تراشیدند.<ref>اختیار معرفة الرجال ۶ ـ ۸.</ref> وی حتی برای بازپس‌گیری [[حق علی]]{{ع}} به مقداد اعلام کرد که [[قیام]] کنند، اما مقداد قیام چند نفر انگشت شمار را کافی ندانست.<ref>الامالی (مفید) ۱۷۰.</ref> او در [[دفاع از ولایت]] [[اهل بیت]]{{ع}} [[استوار]] بود و در هر جا که میسر بود به [[بیان حق]] و [[جایگاه اهل بیت]]{{ع}} می‌‌پرداخت و در این راه محنت‌های زیادی متحمل گردید.
در دوره [[عثمان]] در اثر سیاست‌های [[خلیفه]]، بر شدت فعالیت‌های [[ابوذر]] افزوده شد<ref>تاریخ الیعقوبی ۲/۱۷۲.</ref> و این امر در نهایت به [[تبعید]] وی به [[ربذه]] انجامید. ابوذر پس از چند سال [[تحمل]] [[رنج]] و [[سختی]]، در سال ۳۱ یا ۳۲ه‍ [[وفات]] کرد.<ref> تاریخ الطبری ۴/۳۰۸ انساب الاشراف ۱۱/۱۲۸.</ref> ابوذر سال‌ها از [[رسول خدا]]{{صل}} [[دانش]] آموخت تا جایی که در [[علم]] و فضل او را با [[عبدالله بن مسعود]] همطراز دانسته‌اند.<ref>تاریخ الاسلام ۳/۴۰۶ و ۴۰۹. </ref> از [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} درباره علم ابوذر پرسیدند، فرمود: دانش بسیار اندوخت که در بیان آن [[ناتوان]] شد. مردی [[بخیل]] در [[دین]] خود و آزمند در کسب دانش بود و زیاد می‌‌پرسید.<ref> انساب الاشراف ۱۱/۱۲۶.</ref> از [[امام علی]]{{ع}}،<ref>تفسیر القرآن (صنعانی) ۳/۳۳.</ref> [[حضرت زهرا]](علیها [[السلام]]) و [[ام سلمه]] [[روایت]] دارد.<ref>کفایة الاثر ۱۸۵ و ۱۹۴.</ref> کسان زیادی از وی [[حدیث]] آموخته و روایت کرده‌اند از جمله [[سعید بن مسیب]]،<ref>کفایة الاثر، ۳۸.</ref> [[زید بن ارقم]]، [[عبدالله بن ابی]] هبیره،<ref>شرح الاخبار ۲/۲۶۹ و ۳/۱۱.</ref> [[عبدالرحمان بن ابی لیلی]]،<ref>الامالی (مفید) ۱۶۹.</ref> و [[سلیم بن قیس هلالی]].<ref>کمال الدین و تمام النعمه ۴۱۳.</ref> اثر ابوذر علاوه بر مجموعه [[احادیث]] و روایاتی که [[ابن حنبل]] گرد آورده<ref>المسند (ابن حنبل) ۵/۱۴۴ ـ ۱۸۱.</ref> و افزون از صدها روایت است،<ref>تهذیب الاسماء واللغات ۲/۲۲۹.</ref> [[خطبه]] ای داشته که در آن به شرح رخدادهای پس از رسول خدا{{صل}} پرداخته است.<ref>الفهرست (طوسی) ۹۵.</ref> همچنین دارای وصایایی بالغ بر چهارصد [[بیت]] از [[پیامبر]]{{صل}}، [[مواعظ]] و نوشته ای به [[حذیفه]] است که بر جای مانده است<ref>الذریعه ۷/۱۹۶ و ۱۹۷.</ref>.<ref>[[فرهنگ‌نامه مؤلفان اسلامی (کتاب)|فرهنگ‌نامه مؤلفان اسلامی]]، ج۱، ص۲۳۲- ۲۳۳.</ref>
 
== [[مسلمانی]] [[ابوذر]] غفاری‌==
ابوذر که چهارمین یا پنجمین [[مسلمان]] بود<ref>دلائل النبوه، ج۱، ص۴۵۸؛ الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۴؛ حلیة الاولیاء، ج۱، ص۱۵۷.</ref> در همین دوره ([[دعوت پنهانی]]) مسلمان شد. [[ابوذر]] وقتی از [[بعثت پیامبر]] {{صل}} [[آگاه]] شد، برادرش را برای تحقیق به [[مکّه]] فرستاد، امّا هنگامی که بازگشت نتوانست [[آتش]] [[عشق]] او را فرونشاند. از این‌رو خودش راهی مکّه شد و [[مصلحت]] ندید که آشکارا درباره پیامبر {{صل}} سؤال کند. علی {{ع}} او را دید که در گوشه [[مسجد الحرام]] دراز کشیده است، دانست که [[غریب]] است. سه [[روز]] از او مهمان‌داری کرد، امّا چیزی از او نپرسید تا این که [[ابو ذر]] از علی {{ع}} درباره [[پیامبر]] {{صل}} سؤال کرد. علی {{ع}} او را مخفیانه نزد پیامبر {{صل}} برد. بدین صورت که به او گفت: به دنبالش روان شود و اگر در بین راه چیزی دید که از آن بر خود بترسد، بازگردد، چنان که گویی می‌خواهد کاری انجام دهد یا کفشش را درست کند.
 
[[ابوذر]] [[مسلمان]] شد و بلافاصله به مسجد الحرام رفت و با صدای بلند گفت: {{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ‌- وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ}}. [[مشرکان]] بر سرش ریختند و چنان او را زدند که نقش بر [[زمین]] شد. عبّاس خودش را روی او انداخت و گفت: وای بر شما؛ مگر نمی‌دانید که او از [[قبیله]] [[بنی غفار]] است و راه [[تجاری]] شما به [[شام]] از آنجا می‌گذرد. روز دوم، بازگشت و همان جریان تکرار شد. باز عبّاس او را [[نجات]] داد<ref>صحیح بخاری، ج۲، ص۲۰۶؛ حلیة الاولیاء، ج۱، ص۱۵۹؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۳۳۹؛ الغدیر، ج۸، ص۳۰۹.</ref>.
 
ابوذر نزد [[رسول اکرم]] {{صل}} آمد و گفت: یا [[رسول الله]]؛ [[قریش]] مرا زدند و تا از آنان [[انتقام]] نگیرم، رهایشان نخواهم کرد. او از محضر [[رسول خدا]] {{صل}} بیرون آمد و به عسفان رفت و هرگاه کاروان قریش می‌آمد، در گردنه ثنیه غزال، شترانشان را رم می‌داد. بار شتران که گندم بود، می‌افتاد و چون [[قوم]] ابو ذر می‌خواستند، دانه‌های گندم را جمع کنند، می‌گفت: هیچ کس [[حق]] ندارد، دانه‌ای گندم لمس کند مگر این که بگوید: لا [[اله]] الّا [[الله]]. آنان نیز با گفتن لا اله الّا الله، جوال‌های گندم را برمی‌داشتند<ref>الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۴.</ref>.
 
مطابق یک متن دیگر، ابو ذر به این کار خود ادامه داد تا [[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[هجرت]] کرد و [[بدر]] و [[احد]] گذشت. آن‌گاه به [[مدینه]] آمد و در آنجا مقیم شد<ref>الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۳.</ref>.
 
نیمی از افراد [[قبیله]] [[بنی غفار]] به دست [[ابو ذر]] [[مسلمان]] شدند. نیم دیگر [[وعده]] دادند که وقتی [[پیامبر]] {{صل}} به [[مدینه]] بیاید، مسلمان خواهند شد<ref>الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۳.</ref>.
ابو ذر در [[عصر جاهلی]] [[خداپرست]] بود و {{متن قرآن|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ}} می‌گفت. او هرگز [[بت]] نپرستید. گفته می‌شود، سال‌ها [[پیش از بعثت]] [[رسول خدا]] {{صل}} [[نماز]] می‌خواند<ref>الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۳؛ حلیة الاولیاء، ج۱، ص۱۵۷.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص۲۹۰.</ref>
 
== نسب ==
"جندب بن جناده"، مشهور به "ابوذر غفاری" از بزرگ‎ترین صحابی پیامبر {{صل}} و از مهم‎ترین [[حامیان علی]] {{ع}}<ref>ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارات، ص۳۶۰ ـ ۳۶۱.</ref> و جزء اولین مسلمانان بود<ref>عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۵۷.</ref>. و در نام او [[اختلاف]] زیادی وجود دارد. بنا به گفتۀ خود ابوذر، [[رسول خدا]] {{صل}}، نام "[[عبدالله]]" را برای وی برگزید. او [[دوست]] داشت با همین نام صدایش کنند<ref>ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۳۷۴.</ref> و نام مادرش "[[رمله]] بنت وقیعه" از [[بنی‌غفار]]<ref>عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۹۹؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۱۰۶.</ref> بوده است.
 
در برخی [[روایات]] آمده که ایشان، از برادرش انیس و مادرشان (رمله) به علت خونریزی‎ها‎یی که قبیلۀ "[[غفاری]]" در [[ماه حرام]] داشته‎اند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۶.</ref> جدا و در نزدیکی‎های [[مکه]] ساکن شدند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۶. </ref>. او براساس روایتی در [[جاهلیت]] [[شبانی]] می‎کرد<ref>الطبقات، ج ۲، ص ۱۰۲؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۱۵۵.</ref> و با شجاعتی که داشت گاه یک تنه در مقابل کاروانی می‎ایستاد<ref>سیره ابن هشام، ج ۴، ص ۳۹۶ ـ ۳۹۷؛ الارشاد، ج ۱، ص ۱۳۲ ـ ۱۳۳.</ref><ref>ر. ک: [[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[ابوذر غفاری ۱ (مقاله)|ابوذر غفاری]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص۷۰ ـ ۷۱.</ref>
 
== اسلام آوردن ابوذر ==
=== ابوذر قبل از اسلام ===
پیش از اسلام و ۳ سال پیش از [[ملاقات]] با [[پیامبر اکرم]] {{صل}} یکتاپرست و موحد بوده است. واحدی در [[اسباب نزول]] [[قرآن]] و [[ابن ابی حاتم]] در [[تفسیر]] خود در ذیل آیۀ {{متن قرآن|وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ}}<ref>«و آنان را که از پرستیدن بت دوری گزیده‌اند و به درگاه خداوند بازگشته‌اند، مژده باد! پس به بندگان من مژده بده!» سوره زمر، آیه ۱۷.</ref>، گفته که این آیۀ شریفه در [[شأن]] سه نفر که در [[زمان جاهلیت]] یکتاپرست شدند و {{متن حدیث|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ}} گفتند، نازل شده است و آن سه نفر عبارت‌اند از: [[زید]] بن [[عمر]]، ابوذر غفاری و [[سلمان فارسی]]<ref>ابن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۱۰، ص۳۲۴۹؛ واحدی، اسباب نزول القرآن، ص۳۸۳.</ref>.
 
=== ابوذر بعد از اسلام ===
هنگامی که ابوذر شنید در مکه شخصی به پیامبری [[مبعوث]] شده است به برادرش، انیس، گفت: “سوار شو و به مکه برو و از آثار و [[علائم]] مردی که مدعی است [[وحی]] بر او نازل می‌شود و از آسمان به او اطلاع می‌رسد برای من [[خبر]] بیاور”. برادر ابوذر به مکه آمد و مطالبی از پیامبر {{صل}} شنید و سپس به محل خود بازگشت. او پس از بازگشت، به ابوذر چنین گفت: “وی را دیدم که به [[نیکی]] امر می‌کند و از [[زشتی‌ها]] باز می‌دارد و به [[اخلاق پسندیده]] [[دستور]] می‌دهد. گفتاری شیوا و موزون دارد که به [[شعر]] هم شباهتی ندارد”. ابوذر گفت: “آتش قلب مرا خاموش نکردی و آنچه می‌خواستم نیاوردی”. پس خود مهیای سفر شد؛ سفره نان و ظرف [[آب]] کوچکی برداشت و راه مکه را در پیش گرفت. چون به مکه رسید داخل [[مسجد]] شد؛ در حالی که پیامبر اسلام {{صل}} را جستجو می‌کرد ولی نمی‌توانست مقصودش را به کسی ابراز کند. چون شب فرا رسید او در گوشه‌ای از مسجد خوابید. [[علی]] {{ع}} که او را دید دانست او مردی [[غریب]] است، پس او را به خانه برد و از او پذیرایی کرد. اما میهمان و میزبان تا صبح از یکدیگر چیزی نپرسیدند. صبح هنگام ابوذر وسایلش را برداشت و به مسجد رفت. روز دوم هم گذشت و او کسی را ندید و دوباره شب‌هنگام ابوذر به خوابگاه خود رفت. [[علی]] {{ع}} نزد او رفت و فرمود: «آیا وقت آن نشده که مرد، منزل خود را بداند!» و او را همراه خود به منزل برد و شب دوم هم همین‌گونه گذشت. در شب سوم علی {{ع}} فرمود: «نمی‌گویی که چه کاری تو را به این شهر آورده است؟» ابوذر گفت: «اگر با من [[عهد]] می‌کنی که در رسیدن به مقصودم کمکم کنی و مرا [[راهنمایی]] نمایی به تو خواهم گفت». علی {{ع}} فرمود: «آری، چنین خواهم کرد». سپس ابوذر مقصود و [[هدف]] خود را بیان داشت، علی فرمود: «آری، وی مرد [[حق]] و پیامبر مرسل است، چون بامداد شود من به طرف منزل پیامبر می‌روم و تو از پی من بیا، اگر احساس خطر کردم، مثل آن‌که حاجتی دارم، کناری می‌نشینم وگرنه به راه خود ادامه خواهم داد و به هر خانه‌ای که داخل شدم تو هم وارد شو».
 
بامدادان علی {{ع}} از جلو و ابوذر از عقب حرکت کردند تا اینکه وارد [[خانه پیامبر]] {{صل}} شدند. ابوذر بر پیامبر {{صل}} [[سلام]] کرد (او اول کسی است که به [[دستور]] اسلام سلام نمود) و پیامبر اکرم {{صل}} پس از جواب سلام، فرمود: کیستی؟ گفت: مردی از [[طایفه غفار]]. ابوذر آنچه را که می‌خواست دید و شنید و در همان مجلس با دل و جان [[ایمان]] آورد و [[آیین حق]] و [[آیات الهی]] را با همۀ وجود پذیرفت و مسلمان شد. هنگامی که خواست بازگردد پیامبر {{صل}} به او فرمود: «دیگر توقف مکن و به [[قبیله]] خود بازگرد و امر مرا به آنان اطلاع بده تا از من به تو خبری رسد، اما در [[مکه]] [[مسلمانی]] خود را از [[مردم]] پنهان کن، زیرا درباره تو ترسناکم. ابوذر گفت: به خدایی که جانم در دست اوست در جلو چشمان مردم مکه فریاد می‌کشم و به آواز بلند اسلام را اظهار می‌کنم». ابوذر از همان جا به مسجد آمد و در فضای [[کفر]] و [[شرک]] مکۀ آن روز با صدای بلند [[شهادتین]] را در میان مردم سر داد. [[مشرکان]] با شنیدن صدای او بر سرش ریخته و به شدت او را کتک زدند و [[عباس بن عبدالمطلب]] او را نجات داد<ref>مطهری مرتضی، داستان راستان، ج۲، مجموعۀ آثار، ج ۱۸، ص ۴۲۸؛ ر. ک: [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۱۸؛ [[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۸۲.</ref> و به مردم گفت: «مردم! وای بر شما، مگر نمی‌دانید این مرد از طایفۀ [[غفار]] است و ایشان در سفر [[شام]] بر سر راه شما هستند»، روز دوم که حال او بهتر شد کار قبلی خود را تکرار کرد و این بار هم کتک مفصلی خورد و دوباره [[عباس بن عبدالمطلب|عباس]] او را از کشته شدن نجات داد، و او پس از این ماجرا به محل زندگی خود برگشت<ref>عاملی، امین، اعیان الشیعه، ج۴، ص۲۲۶.</ref><ref>ر. ک: [[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[ابوذر غفاری (مقاله)|مقاله «ابوذر غفاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۶.</ref> و نیمی از قبیلۀ خود را مسلمان کرد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۷.</ref><ref>ر. ک: [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[ابوذر غفاری - واسعی (مقاله)|مقاله «ابوذر غفاری»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ص ۶۶۵.</ref>
 
== هجرت ابوذر به مدینه ==
ابوذر تا پس از [[جنگ خندق]] در قبیلۀ خویش ماند، سپس به [[مدینه]] هجرت کرد<ref>ابن اثیر، عزالدین، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۵۷؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۲۵۲؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، ج۱۱، ص۵۳۳.</ref>. او تا [[زمان]] [[رحلت رسول خدا]] {{صل}} همواره همراه آن [[حضرت]] بود و در [[غزوات]] <ref>غزوه به جنگ‌هایی گفته می‌شود که حضرت محمد {{صل}} شخصاً در آن حضور داشته است، مانند بَدر، اُحد، تبوک، خندق، حُنین و...</ref> و سریه‎ها<ref>به دسته‌ای از سپاهیان که از سوی حضرت محمد {{صل}} به عنوان هجوم بر دشمن، یا دفع تجاوز یا کسب اطلاعات نظامی اعزام می‌شدند و پیامبر شخصاً در آن عملیات شرکت نداشت، "سریّه" گفته می‌شد.</ref> شرکت می‎کرد در یکی از [[جنگ‌ها]] ([[جنگ تبوک]]) شتر ابوذر کُند حرکت می‎کرد به همین جهت شترش را رها کرد و بار و بنه‎اش را بر دوش گرفت و [[سعی]] کرد خود را به [[لشکر اسلام]] برساند و وقتی او را از دور دیدند به پیامبر {{صل}} [[خبر]] دادند مردی به سوی ما می‎آید. پیامبر {{صل}} فرمودند: «امیدوارم ابوذر باشد». وقتی نزدیک شد، [[اصحاب]] عرض کردند: «بله ای [[رسول خدا]]، او ابوذر است». پیغمبر اکرم {{صل}} [[سخن]] [[تاریخی]] خویش را دربارۀ او بیان کرد: «[[خدا]] ابوذر را [[رحمت]] کند! او تنها راه می‎رود و در [[تنهایی]] می‎میرد و تنها [[محشور]] خواهد شد» <ref>{{متن حدیث|یَرْحَمُ اللَّهُ أَبَا ذَرٍّ یَعِیشُ وَحْدَهُ وَ یَمُوتُ وَحْدَهُ وَ یُحْشَرُ وَحْدَهُ}}؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ص۱۰۱؛ عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۱۰۹.</ref><ref>ر. ک: [[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[ابوذر غفاری ۱ (مقاله)|ابوذر غفاری]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص ۷۲ ـ ۷۳.</ref>
 
== حمایت ابوذر از اهل بیت پیامبر {{صل}} ==
ابوذر هرگز در راه [[حق]] از [[سرزنش]] ملامت کنندگان نهراسید و در راه [[ایمان]] و عقیدۀ [[راستین]] خود در مواجهه با [[دشواری‌ها]] و در مقابله با [[تبعیض‌ها]] ایستاد او به همۀ [[دستورها]] و وصایای رسول خدا {{صل}} عمل کرد او در بیشترین جنگ‌های [[عصر رسالت]] در رکاب [[پیامبر اسلام]] {{صل}} علیه [[کفّار]] و [[مشرکین]] [[شمشیر]] زد<ref>ر. ک: [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۹۲.</ref>. ایشان پس از [[رحلت پیامبر اکرم]] {{صل}} یکی از [[حامیان امام علی]] {{ع}} و از [[مخالفین]] جدی [[خلفا]] بود، گفته شده «ابوذر هنگام [[وفات پیامبر]] {{صل}} در [[مدینه]] نبود و وقتی به مدینه آمد [[ابوبکر]] به عنوان [[خلیفه]] [[انتخاب]] شده بود. ابوذر گفت: شما [[خویشان]] پیامبر {{صل}} را ترک گفتید. اگر [[خلافت]] را در [[خاندان]] او قرار داده بودید [[اختلاف]] پیدا نمی‌‎شد»<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۱۳.</ref>.
 
او در دورۀ [[عثمان]] نیز حمایت خویش را از [[علی]] {{ع}} اعلام کرد. گفته شده: «ابوذر در [[زمان]] عثمان در [[مسجد پیامبر]] {{صل}} ایستاد و پس از معرفی خودش گفت: «[[محمد]] {{صل}} [[وارث]] [[دانش]] [[آدم]] و برتری‎های [[پیامبران]] است و [[علی]] {{ع}} [[وصی]] [[محمد]] و [[وارث علم]] اوست. ای [[امت]] سرگردان! پس از پیامبرش اگر شما کسی را که [[خدا]] پیش انداخته بود مقدم می‎داشتید و [[ولایت]] و [[وراثت]] را در [[خاندان پیامبر]] {{صل}} می‎نهادید، سهمی از [[فرائض]] خدا از میان نمی‎رفت و دو نفر در [[حکم خدا]] [[اختلاف]] نمی‎کردند مگر اینکه [[علم]] آن را از [[کتاب خدا]] و [[سنت]] پیامبرش نزد اینان می‌یافتید؛ ولی اکنون که چنین کردید، [[بدفرجامی]] [[کار]] خود را بچشید»<ref>یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۱.</ref><ref>ر. ک: [[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[ابوذر غفاری ۱ (مقاله)|ابوذر غفاری]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص ۷۳ ـ ۷۴.</ref>
 
== دفاع ابوذر از ولایت و حقانیت امیرالمؤمنین {{ع}} ==
[[ابن ابی الحدید]] از [[ابو رافع]] [[صحابی پیامبر]] {{صل}} [[نقل]] می‌کند: من برای [[عیادت]] ابوذر به [[ربذه]] رفتم، چون می‌خواستم با او [[وداع]] کنم و برگردم، به من و همراهانم گفت: به زودی فتنه‌ای به پا خواهد شد؛ بنابراین از خدا بترسید و بر شما [[باد]] بر آن پیر بزرگوار [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} و از دامن او دست برندارید و از او [[پیروی]] کنید؛ چراکه از [[رسول خدا]] {{صل}} و شنیدم که به او می‌فرمود: «ای علی، تو نخستین کسی بودی که به من [[ایمان]] آورده‌ای، و اولین کسی خواهی بود که در [[روز قیامت]] با من دست خواهی داد، تو [[صدیق اکبر]] و [[فاروق]] اعظمی که میان [[حق و باطل]] جدایی می‌اندازی و تو سالار مؤمنانی و [[اموال]] [[دنیوی]] سالار [[کافران]] است، تو [[برادر]] من و [[وزیر]] [[منی]]، تو [[بهترین]] بازماندۀ منی که [[دین]] مرا ادا می‌کنی و وعده‌های مرا برآورده خواهی کرد»<ref>{{متن حدیث|أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِی وَ أَوَّلُ مَنْ یُصَافِحُنِی یَوْمَ اَلْقِیَامَةِ، وَ أَنْتَ اَلصِّدِّیقُ اَلْأَکْبَرُ، وَ أَنْتَ اَلْفَارُوقُ تُفَرِّقُ بَیْنَ اَلْحَقِّ وَ اَلْبَاطِلِ، وَ أَنْتَ یَعْسُوبُ اَلْمُؤْمِنِینَ، وَ أَنْتَ أَخِی وَ وَصِیِّی وَ وَزِیرِی، وَ خَلِیفَتِی فِی أَهْلِی وَ خَیْرُ مَنْ أُخَلِّفُ بَعْدِی تَقْضِی دَیْنِی وَ تُنْجِزُ مَوْعِدِی}}؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۲۸.</ref>.
 
ابوذر در طول زندگانی و [[عمر]] با [[برکت]] خود [[مطیع]] و پیرو امیرالمؤمنین علی {{ع}} بوده و او را [[امام]] و پیشوای خود و همۀ [[مسلمانان]] می‌دانسته و از هر نظر او را بر دیگران [[برتری]] می‌داد<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۴، ص۱۱۶.</ref> و در هر فرصتی که پیش می‌آمد [[مردم]] را به برتری ایشان سفارش می‌نمود تا [[حجت]] بر همگان تمام شود ایشان در راه [[دفاع از ولایت]] و [[حقانیت]] آن [[حضرت]] هیچ‌گاه و در هیچ شرایطی کوتاهی نکرد<ref>ر. ک: [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۹۴ـ ۹۵.</ref>.
 
== ابوذر در شام ==
پس از درگذشت [[ابوبکر]]، ابوذر به شام [[مهاجرت]] کرد و تا [[زمان]] [[حکومت عثمان]] در شام بود. سپس برای [[شکایت]] از [[معاویه]] به [[مدینه]] آمد<ref>ابن اثیر، عزالدین، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۵۷.</ref>. بخشش‎های زیاد و غیر عادلانۀ عثمان به [[خاندان]] خویش و افرادی امثال [[مروان بن حکم]] و دیگران از انتقادهای اصلی ابوذر به عثمان بوده است و این انتقادات سبب شد تا عثمان او را به شام بفرستد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۴؛ ج۸، ص۲۵۶ـ ۲۵۸.</ref>. او در شام هم از [[انتقاد]] [[دست]] نکشید و از معاویه که از طرف عثمان [[حاکم]] شام شده بود، انتقاد می‌‎کرد. معاویه ابتدا برای ساکت کردن ابوذر مقدار سی صد [[دینار]] [[پول]] برایش فرستاد، ولی او پس از [[سؤال]] و جواب کردن با فرستاده معاویه و این که اگر [[حقوق]] سالیانه من است، می‌پذیرم و اگر [[صله]] و [[هدیه]] است مرا به آن نیازی نیست و سرانجام دینارها را پس داد. او به سبب ساختن [[کاخ]] [[خضراء]] به معاویه می‌‎گفت: «اگر این کاخ را از [[مال]] [[خداوند]] ساخته‎ای، [[خیانت]] کرده‎ای و اگر از مال خود ساخته‎ای، [[اسراف]] کرده‌‎ای»<ref>ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارت، ص۳۶۳؛ ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۶ـ ۲۵۸؛ [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۹۶.</ref>.
 
اعتراض‎های همیشگی ابوذر به عثمان و [[معاویه]] سبب شد تا معاویه او را [[دشمن خدا]] و [[رسول]] خطاب کند و [[ابوذر]] در جواب گفت: من دشمن خدا و رسول نیستم، تو و پدرت [[دشمنان خدا]] و رسول هستید. شما در [[ظاهر]] [[مسلمان]] شدید و در [[باطن]]، کافرید. [[رسول خدا]] تو را [چنین] [[لعنت]] و [[نفرین]] کرد که [[خداوند]] شکمت را [[سیر]] نکند»<ref>ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارت، ص۳۶۴. </ref>. سرانجام معاویه به [[عثمان]] [[نامه]] نوشت که تو [[شام]] را به وسیلۀ ابوذر بر خود تباه ساختی. عثمان هم به معاویه [[دستور]] داد او را بر شتری بی‌جهاز<ref>یعنی شتری که پالان ندارد.</ref> سوار کند و بدون توقف به [[مدینه]] بفرستد<ref>یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۲؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۵.</ref>. ابوذر با حالت [[ضعف]] و مریضی، در حالی که ران پایش مجروح شده بود به مدینه رسید. عثمان، ابوذر را متهم کرد که قصد داشته در شام فتنه‎انگیزی کند و [[مردم]] را بر ضد او بشوراند ولی ابوذر گفت: «من تنها قصد [[امر به معروف و نهی از منکر]] دارم»<ref>ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، ص۳۶۶؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۴؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار {{ع}}، ج۲۲، ص۴۱۷؛ کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ص۳۷۵.</ref><ref>ر. ک: [[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[ابوذر غفاری ۱ (مقاله)|ابوذر غفاری]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص۷۵.</ref>


==[[ابوذر]] در [[قرآن]]==
== ابوذر، راوی سخنان پیامبر {{صل}} ==
*[[مفسران]] در ذیل چند [[آیه]] از [[ابوذر]] سخن به میان آورده‌اند از جمله:
ابوذر از جمله [[راویان]] [[پیامبر]] {{صل}} است و افرادی چون [[عمر]]، [[عبدالله بن عمر]] و [[ابن عباس]] <ref>عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۳۵۷؛ عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۱۰۸.</ref> از او [[روایت]] [[نقل]] کرده‌اند از جمله: در روایتی از ابوذر نقل شده است: «رسول خدا {{صل}} مرا به هفت چیز سفارش فرمودند: [[مساکین]] را [[دوست]] بدارم و به آنان نزدیک شوم؛ در امور [[دنیایی]] به کسانی بنگرم که از من فروترند؛ از کسی چیزی نخواهم؛ پیوند [[خویشاوندی]] را رعایت کنم؛ همواره [[حق]] را بگویم، هر چند تلخ باشد؛ در [[راه خدا]] از [[سرزنش]] سرزنش کننده‌ای نترسم و فرمودند: {{متن حدیث|لَاحَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ‌}} را فراوان بگویم»<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۷۳.</ref><ref>ر. ک: [[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[ابوذر غفاری ۱ (مقاله)|ابوذر غفاری]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص۷۷ ـ ۷۸.</ref>
#{{متن قرآن|طَائِفَةٌ مِنَ الَّذِينَ مَعَكَ}}<ref>«بی‌گمان پروردگارت می‌داند که تو و دسته‌ای از کسانی که با تواند نزدیک به دو سوم شب و نیمه آن و یک سوم آن برمی‌خیزید» سوره مزمل، آیه ۲۰.</ref>. [[ابن عباس]] در کنار [[حضرت علی]]{{ع}} یاد کرده که مقصود از [[آیه]] [[ابوذر]] بوده و همچون [[پیامبر]] {{صل}} نزدیک به دو سوم یا نصف یا یک سوم شب را به [[بیداری]] و [[عبادت]] می‌گذراندند<ref>ر.ک: اسدالغابه، ج ۶، ص ۱۴۸.</ref>. چنانکه [[نقل]] شده با [[نزول]] آیۀ «کَانُوا قَلِیلًا مِنَ اللَّیْلِ مَا یَهْجَعُونَ»<ref> «آنان اندکی از شب را می‌خفتند»؛ سورۀ ذاریات، آیۀ ۱۷.</ref> [[ابوذر]] از کسانی بود که برای [[عبادت]] [[خداوند]] بر خود سخت می‌گرفت و با تکیه بر عصا و حالِ [[ایستاده]] بیش‌تر شب را به [[عبادت]] می‌پرداخت تا آنکه [[آیه]] {{متن قرآن|قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا}}<ref>«شب را- جز اندکی- بپای خیز» سوره مزمل، آیه ۲.</ref> نازل شد<ref>ر.ک: العقدالفرید، ج ۴، ص ۱۴۹.</ref>.<ref>ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۶۹.</ref>
#{{متن قرآن|وَأَنْذِرْ بِهِ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْ يُحْشَرُوا إِلَى رَبِّهِمْ}}<ref>«و با آن (قرآن) کسانی را که از گرد آورده شدن نزد پروردگارشان می‌هراسند در حالی که جز او، هیچ سرور و میانجی ندارند، بیم بده باشد که پرهیزگاری ورزند» سوره انعام، آیه ۵۱.</ref>. میبدی، این [[آیه]] را در [[شأن]] [[موالی]] و [[فقیران]] [[عرب]]، از جمله [[ابوذر]] دانسته که [[خداوند]] به [[پیامبر]] {{صل}} می‌گوید: اینان را که [[یقین]] دارند به سوی پروردگارشان محشور می‌شوند از [[وحی]] [[آگاه]] کند<ref>ر.ک: سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۳۲۶.</ref>.<ref>ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۶۹.</ref>
#[[آیات]] {{متن قرآن|وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ}}<ref>«و آنان را که از پرستیدن بت دوری گزیده‌اند و به درگاه خداوند بازگشته‌اند، مژده باد! پس به بندگان من مژده بده!» سوره زمر، آیه ۱۷.</ref> و {{متن قرآن|الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الأَلْبَابِ}}<ref>«کسانی که گفتار را می‌شنوند آنگاه از بهترین آن پیروی می‌کنند، آنانند که خداوند راهنمایی‌شان کرده است و آنانند که خردمندند» سوره زمر، آیه ۱۸.</ref> گفته شده دربارۀ سه تن از جمله [[ابوذر]] نازل شده که در [[جاهلیت]] از [[بت‌ها]] دوری جسته، لا إله إلا [[الله]] می‌گفتند. ابن [[زید]] بر آن است که [[خداوند]] آنان را بدون کتاب و [[پیامبر]] [[هدایت]] کرد<ref>ر.ک: سیرۀ ابن هشام، ج ۱، ص ۳۶۹.</ref>.<ref>ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۶۹.</ref>
#{{متن قرآن|وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا لَوْ كَانَ خَيْرًا مَا سَبَقُونَا إِلَيْهِ وَإِذْ لَمْ يَهْتَدُوا بِهِ فَسَيَقُولُونَ هَذَا إِفْكٌ قَدِيمٌ}}<ref>«و کافران درباره مؤمنان گفتند: اگر آن (ایمان به قرآن) خیر می‌بود آنان در آن بر ما پیشی نمی‌گرفتند  و چون با آن (قرآن) رهیاب نشده‌اند خواهند گفت که این دروغی دیرین است» سوره احقاف، آیه ۱۱.</ref>. [[قرطبی]] در ذیل [[آیه]] با ذکر وجود [[اختلاف]] در [[سبب نزول]] آن می‌نویسد: [[ابوذر]] در [[مکه]] [[اسلام]] آورد و به دنبال او، تیرۀ بنی [[غفار]] [[مسلمان]] شدند. [[قریشیان]] با شنیدن آن گفتند: [[غفار]]، هم [[پیمان]] ما بودند اگر در آن خیری می‌بود بر ما پیشی نمی‌گرفتند و این [[آیه]] نازل شد<ref>ر.ک: تاریخ طبری، ج۱، ص ۵۶۵.</ref>.<ref>ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۷۰.</ref>
#{{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا}}<ref>«آنان که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند باغ‌های بهشت (سرای) پذیرایی آنهاست» سوره کهف، آیه ۱۰۷.</ref>. [[قمی]]، [[نزول]] [[آیه]] را درباره [[ابوذر]] و چند تن دیگر می‌داند که [[ایمان]] آورده و [[عمل صالح]] انجام داده‌اند و [[خداوند]] [[وعده]] داد که باغ‌های [[بهشت]] را در [[قیامت]]، منزل گاه آنان قرار دهد<ref>ر.ک: سیرۀ ابن هشام، ج ۲، ص ۴۶۹.</ref>.<ref>ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۷۰.</ref> و...<ref>ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۷۲.</ref>.


==ویژگی‌های [[ابوذر]]==
== ابوذر در شأن نزول ==
*[[ابوذر]] نزد [[پیامبر]] و [[مسلمانان]] مقامی والا داشت. [[صداقت]] [[ابوذر]] در بین [[عرب]] ضرب المثل بود<ref>ر.ک: العقدالفرید، ج ۲، ص ۲۷۲.</ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} دربارۀ [[ابوذر]] فرمودند: «[[آسمان]] بر کسی سایه نیفکند و [[زمین]]، کسی را بر پشت خود نگرفت که راستگوتر از [[ابوذر]] باشد»<ref>{{متن حدیث|مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ لَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ عَلَی ذِی لَهْجَةٍ أَصْدَقَ مِنْ أَبِی ذَر}}؛ المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۸۵، ح ۵۴۶۱.</ref>.<ref>ر.ک: العقدالفرید، ج ۴، ص ۱۴.</ref> [[زهد]] و [[پارسایی]] [[ابوذر]] موجب شد [[پیامبر]] وی را به [[حضرت عیسی]] [[تشبیه]] کند<ref>ر.ک: جامع البیان، مج ۱۱، ج ۲۱، ص ۱۵۵ ـ ۱۵۶.</ref>. او در [[زندگی]] [[دنیایی]] به حداقل ممکن [[قناعت]] می‌کرد و حتی حاضر به پذیرش هدیه نبود<ref>ر.ک: مجمع البیان، ج ۳، ص ۱۲۸.</ref>.  [[ابوذر]]، فردی آزاداندیش، رُک و دارای [[اعتقادات]] [[دینی]] ژرف و عمیق، [[زاهد]] و [[قناعت‌پیشه]] بود وی در حق‌گویی سرآمد بود چنانکه [[حضرت علی]]{{ع}} فرمودند: «امروز هیچ کس جز من و [[ابوذر]] نیست که در [[راه خدا]] از [[سرزنش]] دیگران نهراسد»<ref>ر.ک: کشف الاسرار، ج ۹، ص ۲۶۳.</ref> و این براساس عهدی بود که با [[پیامبر]] بسته بود<ref>ر.ک: الدرالمنثور، ج ۴، ص ۱۳۶.</ref>. [[ابوذر]] هرگز از [[بیان]] [[حق]] باز نایستاد و هنگامی که به او گفتند: چرا با اینکه [[خلیفه]] تو را از [[فتوا]] دادن منع کرده باز چنین می‌کنی؟ گفت: «به [[خدا]] [[سوگند]]! اگر خنجر بر حلقم نهید تا یک کلمه از آنچه را از [[رسول خدا]] شنیده‌ام، ترک کنم چنین نخواهم کرد»<ref>ر.ک: مبهمات القرآن، ج ۱، ص ۵۳۵ ـ ۵۳۶.</ref>. [[پیامبر]]{{صل}} او را از آنانی دانسته که [[بهشت]]، مشتاق دیدارشان است<ref>ر.ک: کشف الاسرار، ج ۴، ص ۱۵۹؛ الدرالمنثور، ج ۴، ص ۲۲۳؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۲، ص ۳۹۱.</ref>. او مورد [[اعتماد]] [[پیامبر]] بود و به او علاقه داشت و وی را یکی از چهارده رفیق خود می‌شمرد<ref>.ر.ک: تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳۳۶؛ الاستیعاب، ج ۴، ص ۲۴۰.</ref> و حتی او را بر مرکب خود، پشت سرش سوار می‌کرد<ref>ر.ک: الاستیعاب، ج ۲، ص ۲۷۰.</ref>، اما با این حال، گویا از طرف حضرتش، مسؤولیتی [[سیاسی]] به او واگذار نشد<ref>ر.ک: قاموس الرجال، ج ۵، ص ۴۸۷ و ۴۸۸.</ref>. خود او نیز از آنان که در برخی از ادوار بعدی [[مقام]] [[سیاسی]] را می‌پذیرفتند، دوری می‌گزید از این رو به [[ابوموسی اشعری]] که وی را [[برادر]] خطاب کرده بود، گفت: «من پیش از آنکه به [[خدمت]] در [[خلافت عثمان]] درآیی، برادرت بوده‌ام»<ref>ر.ک: انساب الاشراف، ج ۵، ص ۱۹؛ قاموس الرجال، ج ۵، ص ۴۸۸.</ref>.<ref>ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۶۵.</ref>
{{همچنین ببینید|شأن نزول}}
*[[ابوذر]] در برخی [[غزوات]] شرکت کرده از جمله:
#[[فتح مکه]]: [[پرچم]] بنی [[غفار]] را به دست داشت<ref>ر.ک: انساب الاشراف، ج ۵، ص ۱۸.</ref>.
#[[جنگ حنین]]: [[پرچم]] دار آنان بود<ref>ر.ک: العقدالفرید، ج ۴، ص ۲۴۰.</ref> گرچه بعضی او را در این [[جنگ]]، [[جانشین پیامبر]] در [[مدینه]] دانسته‌اند<ref>.ر.ک: انساب الاشراف، ج ۵، ص ۱۸.</ref>.
#غزوۀ «عمرة القضاء»: [[امامت]] [[جماعت]] [[مدینه]] به جای [[پیامبر]] و [[جانشینی]] [[حضرت]] را برعهده داشت.
#غزوۀ «ذات الرقاع»: [[امامت]] [[جماعت]] [[مدینه]] به جای [[پیامبر]] و [[جانشینی]] [[حضرت]] را برعهده داشت<ref>ر.ک: الفتوح، ج ۲، ص ۵۵۹.</ref>.<ref>ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۶۵.</ref>


==[[ابوذر]] بعد از [[پیامبر]]==
[[مفسران]] ذیل چند [[آیه]] از ابوذر [[سخن]] به میان آورده‎اند از جمله:
* [[ابوذر]] در زمان [[رحلت پیامبر]] در [[مدینه]] نبود و چون بازگشت و وضعیت را به گونه‌ای دیگر یافت، گفت: آری به بهره و میوۀ آن دست یافتید و پوسته آن را رها کردید و حال آنکه اگر این کار را در [[خاندان]] پیامبرتان قرار می‌دادید حتی دو تن هم با شما [[اختلاف]] نمی‌کردند. وی سرانجام با اکراه با [[ابوبکر]] [[بیعت]] کرد<ref>ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۸۲ ـ ۸۳.</ref>.<ref>ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۶۵.</ref> با [[رحلت پیامبر]]{{صل}} [[ابوذر]] بر [[امامت علی]]{{ع}} پای فشرد و به تعبیر [[امام صادق]]{}} یکی از سه تنی بود که بر [[فرمان]] [[رسول خدا]] [[استوار]] ماند<ref>ر.ک: مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۸۳۴.</ref> و تا پایان [[عمر]]، دیگران را بدان سفارش می‌کرد<ref>ر.ک: مبهمات القرآن، ج ۲، ص ۴۲۳.</ref> به همین جهت، [[خلافت ابوبکر]] را [[انکار]] کرد<ref>ر.ک: سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۴۱۷ ـ ۴۱۸.</ref> و با برخی دیگر از بزرگان [[صحابه]] از [[علی]]{{ع}} ‌خواست تا برای گرفتن [[حق]] خود به پاخیزد و در برخوردی که با [[عمر]] داشت در [[حقانیت]] [[علی]] خطبه‌ای خواند<ref>ر.ک: جامع البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۰۴ ـ ۲۰۷؛ مجمع البیان، ج ۶، ص ۶۷۸.</ref>. خود با افتخار به این [[استواری]] در جمعی می‌گوید: من در [[روز قیامت]] از همۀ شما به [[پیامبر]]{{صل}} نزدیک‌تر خواهم بود؛ زیرا از [[حضرت]] شنیده‌ام که می‌فرمود: «نزدیک‌ترین شما در [[قیامت]] به من، کسی است که از این [[دنیا]] به همان صورتی که من او را ترک گفته‌ام، خارج شود». به [[خدا]] [[سوگند]]! جز من هیچ یک از شما نیست که به چیزی از [[دنیا]] دست نیافته باشد<ref>ر.ک: کشف الاسرار، ج ۳، ص ۳۲۶.</ref>.<ref>ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۶۵ ـ ۶۶۶.</ref> همین رابطه با [[خاندان پیامبر]] و [[علی]] او را در جمع محدود و خلوت تشییع کنندگان [[حضرت]] [[فاطمه]]{{س}} که حتی بسیاری از [[زنان پیامبر]] حضور نداشتند، قرار داد<ref>.ر.ک: قرطبی، ج ۱۴، ص ۱۶۷؛ غررالتبیان، ص ۴۲۵.</ref>. او از معدود کسانی است که در آن هنگامۀ آمیخته به [[رنج]] و [[غم]] بر پیکر [[فاطمه زهرا]]{{س}} [[نماز]] خواند. خروش او [[علیه ]][[بیداد]]، شُهره [[تاریخ]] است<ref>ر.ک: محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۲۳.</ref>.
#{{متن قرآن|طَائِفَةٌ مِنَ الَّذِينَ مَعَكَ}}<ref>«بی‌گمان پروردگارت می‌داند که تو و دسته‌ای از کسانی که با تواند نزدیک به دو سوم شب و نیمه آن و یک سوم آن برمی‌خیزید» سوره مزمل، آیه ۲۰.</ref>. [[ابن عباس]] در کنار [[حضرت علی]] {{ع}} یاد کرده که مقصود از آیه ابوذر بوده و همچون [[پیامبر]] {{صل}} نزدیک به دو سوم یا نصف یا یک سوم شب را به [[بیداری]] و [[عبادت]] می‌گذراندند.
==[[ابوذر]] در زمان [[خلفا]]==
#{{متن قرآن|وَأَنْذِرْ بِهِ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْ يُحْشَرُوا إِلَى رَبِّهِمْ}}<ref>«و با آن (قرآن) کسانی را که از گرد آورده شدن نزد پروردگارشان می‌هراسند در حالی که جز او، هیچ سرور و میانجی ندارند، بیم بده باشد که پرهیزگاری ورزند» سوره انعام، آیه ۵۱.</ref>. [[میبدی]]، این آیه را در [[شأن]] [[موالی]] و [[فقیران]] [[عرب]]، از جمله ابوذر دانسته که [[خداوند]] به پیامبر {{صل}} می‌گوید: اینان را که [[یقین]] دارند به سوی پروردگارشان [[محشور]] می‌شوند از [[وحی]] [[آگاه]] کند<ref>سیرۀ ابن هشام، ج۱، ص ۳۲۶.</ref>.
*از [[زندگی]] [[ابوذر]] در زمان [[خلافت ابوبکر]]، اطلاعی در دست نیست. در دورۀ [[عمر]] یکی از چهار نفری است که در تقسیم [[دیوان]] به سبب ارجمندی اش، جزو [[بدریون]] قرار گرفت<ref>ر.ک: کشف الاسرار، ج ۶، ص ۲۴۷ ـ ۲۴۸.</ref> با آنکه در آن [[جنگ]] شرکت نداشت. او پس از [[وفات]] [[ابوبکر]] به [[شام]] رفت و در آنجا سکنا گزید<ref>ر.ک: روض الجنان، ج ۹، ص ۱۰۱.</ref> و در سال ۱۹ هجری در [[فتح]] [[مصر]] به وسیلۀ [[عمروعاص]] شرکت کرد و گویا بر اقامت در آنجا [[عزم]] داشت<ref>ر.ک: مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۰۲؛ الدرالمنثور، ج ۴، ص ۲۸.</ref> اما به [[شام]] بازگشت و در یکی از جنگ‌های تابستانی [[معاویه]] در [[نبرد]] عموریه (۲۳ هجری) حضور یافت<ref>ر.ک: عیاشی، ج ۲، ص ۶۵؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۳۹.</ref>. وی در زمان [[خلافت عثمان]] همچنان در [[شام]] ماند و در [[فتح]] قبرس به دست [[معاویه]] (۲۷ یا ۲۸ هجری) یکی از [[اصحاب]] حاضر در آن بود<ref>ر.ک: جامع البیان، مج ۶، ج ۹، ص ۳۲۳؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۳۱.</ref>.
# [[آیات]] {{متن قرآن|وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ}}<ref>«و آنان را که از پرستیدن بت دوری گزیده‌اند و به درگاه خداوند بازگشته‌اند، مژده باد! پس به بندگان من مژده بده!» سوره زمر، آیه ۱۷.</ref> و {{متن قرآن|الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ}}<ref>«کسانی که گفتار را می‌شنوند آنگاه از بهترین آن پیروی می‌کنند، آنانند که خداوند راهنمایی‌شان کرده است و آنانند که خردمندند» سوره زمر، آیه ۱۸.</ref> گفته شده دربارۀ سه تن از جمله ابوذر نازل شده که در [[جاهلیت]] از [[بت‌ها]] دوری جسته، {{متن حدیث|لا إله إلا الله}} می‌گفتند<ref>ر. ک: [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[ابوذر غفاری - واسعی (مقاله)|مقاله «ابوذر غفاری»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ص ۶۶۹.</ref>.
*[[ابوذر]] در چگونگی [[مصرف]] [[بیت المال]]، بسیار سخت گیر بود و از [[مسلمانان]] و [[حاکمان]] می‌خواست که [[روش پیامبر]] را دنبال کنند. [[اختلاف]] او با [[معاویه]] و [[خلیفه سوم]] به چگونگی استفاده آنان از [[بیت المال]] ارتباط داشت. [[ابوذر]] [[معتقد]] بود که آیۀ ۳۴ [[سوره]] [[توبه]] {{متن قرآن|وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ}}<ref>«ای مؤمنان! بسیاری از دانشوران دینی (اهل کتاب) و راهبان، دارایی‌های مردم را به نادرستی می‌خورند و (مردم را) از راه خداوند باز می‌دارند؛ (ایشان) و آنان را که زر و سیم را می‌انبارند و آن را در راه خداوند نمی‌بخشند به عذابی دردناک نوید ده!» سوره توبه، آیه ۳۴.</ref> به [[اهل کتاب]] اختصاص ندارد بلکه تمام کسانی که طلا و نقره [[ذخیره]] و [[پنهان]] می‌کنند و در [[راه خدا]] [[انفاق]] نمی‌کنند به [[عذاب الهی]] تهدید شده‌اند. او با استناد به سخنان [[رسول خدا]]{{صل}} می‌گفت: «مقصود از [[انفاق در راه خدا]]، فقط [[زکات]] نیست بلکه معنای اعمی دارد که هم شامل [[زکات]] و هم هزینه‌های ضرور [[جامعه]] از قبیل [[جهاد]]، [[دفاع]] و حفظ [[جان‌ها]] از نابودی و مانند آن است». با توجه به شرایط آن زمان که عده‌ای از [[مسلمانان]] سخت در مضیقه بودند و [[ثروت]] مندان از [[انفاق در راه خدا]] سرباز می‌زدند، می‌گفت: [[حاکمان]] [[حکومت اسلامی]] باید جمیع [[شؤون]] [[زندگی]] [[مردم]] را [[اصلاح]] کنند و تمام [[طبقات جامعه]] باید از [[بیت المال]] بهره ببرند لذا به کاخ سازی [[معاویه]] در [[شام]] [[اعتراض]] کرد و آیۀ کنز را برای او خواند ولی این [[اعتراض]] موجب هتک [[حرمت]] او از طرف [[معاویه]] و بازداری [[مردم]] از هم نشینی با وی و در نهایت به بهانۀ افساد در [[جامعه]] به اخراج [[خشونت]] بار او به [[مدینه]] منجر شد<ref>ر.ک: مجمع البیان، ج ۲، ص ۸۱۸.</ref>.<ref>ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۶۶ـ۶۶۷.</ref>
 
*[[ابوذر]] در [[مدینه]] هم ساکت ننشست و خطاب به [[عثمان بن عفان]] گفت: از [[مردم]] فقط به این مقدار [[راضی]] نباشید که یک دیگر را [[آزار]] ندهند بلکه باید آنان را وادارید تا بذل [[معروف]] کنند و پرداخت کنندۀ [[زکات]] فقط نباید به دادن آن بسنده کند بلکه باید به [[همسایه]] و [[برادران]] [[احسان]] کند و با [[خویشان]] پیوند داشته باشد. کعب الاحبار که در آن مجلس حضور داشت در پاسخ [[ابوذر]] گفت: کسی که [[زکات]] [[واجب]] را داده آنچه بر او [[واجب]] بوده ادا کرده است و دیگر چیزی برعهده او نیست. [[ابوذر]] با عصای خود بر سر او کوفت و گفت: ای [[یهودی]] زاده! تو را چه و اظهار اینگونه مطالب<ref>ر.ک: التفسیر الکبیر، ج ۸، ص ۲۳۱؛ جامع البیان، مج ۳، ج ۴، ص ۱۱۸.</ref>، سخنان او صریح یا نزدیک به صریح است که همۀ انفاق‌ها را [[واجب]] نمی‌دانسته. اینکه برخی گفته‌اند: [[ابوذر]] به [[اجتهاد]] خود عمل می‌کرد و می‌گفت دارایی‌های زاید بر مقدار [[ضرورت]] باید در [[راه خدا]] [[انفاق]] شود، درست نیست. [[ابوذر]] می‌گفت: آنچه را می‌گویم از [[رسول خدا]] و یا [[خلیل]] خودم شنیده‌ام<ref>ر.ک: الصحیح من سیرة النبی، ج ۶، ص ۱۶۷ ـ ۱۶۸.</ref>.<ref>ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۶۷.</ref>
== ویژگی‌های ابوذر ==
==[[تبعید]] [[ابوذر]] به [[ربذه]]==
ابوذر نزد پیامبر و [[مسلمانان]] مقامی والا داشت. [[صداقت]] ابوذر در بین عرب ضرب المثل بود<ref>العقد الفرید، ج ۲، ص ۲۷۲.</ref>. [[رسول خدا]] {{صل}} دربارۀ ابوذر فرمودند: «[[آسمان]] بر کسی سایه نیفکند و [[زمین]]، کسی را بر پشت خود نگرفت که راستگوتر از ابوذر باشد»<ref>{{متن حدیث|مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ لَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ عَلَی ذِی لَهْجَةٍ أَصْدَقَ مِنْ أَبِی ذَر}}؛ المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۸۵، ح ۵۴۶۱.</ref>. [[زهد]] و [[پارسایی]] ابوذر موجب شد پیامبر وی را به [[حضرت عیسی]] [[تشبیه]] کند<ref>جامع البیان، مج ۱۱، ج ۲۱، ص ۱۵۵ ـ ۱۵۶.</ref>. او در [[زندگی]] [[دنیایی]] به حداقل ممکن [[قناعت]] می‌کرد و حتی حاضر به پذیرش [[هدیه]] نبود<ref>مجمع البیان، ج ۳، ص ۱۲۸.</ref>. [[ابوذر]]، فردی آزاداندیش، رُک و دارای [[اعتقادات دینی]] ژرف و عمیق، [[زاهد]] و [[قناعت‌پیشه]] بود وی در حق‌گویی سرآمد بود. او براساس روایتی در [[جاهلیت]] [[شبانی]] می‎کرد <ref>الطبقات، ج ۲، ص ۱۰۲؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۱۵۵.</ref> و با شجاعتی که داشت گاه یک تنه در مقابل کاروانی می‎ایستاد<ref>سیره ابن هشام، ج ۴، ص ۳۹۶ ـ ۳۹۷؛ الارشاد، ج ۱، ص ۱۳۲ ـ ۱۳۳.</ref><ref>ر. ک: [[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[ابوذر غفاری ۱ (مقاله)|ابوذر غفاری]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص۷۰ ـ ۷۱.</ref> [[پیامبر]] {{صل}} او را از آنانی دانسته که [[بهشت]]، [[مشتاق]] دیدارشان است<ref>کشف الاسرار، ج ۴، ص ۱۵۹؛ الدرالمنثور، ج ۴، ص ۲۲۳؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۲، ص ۳۹۱.</ref>. او مورد [[اعتماد]] پیامبر بود و به او علاقه داشت و وی را یکی از چهارده [[رفیق]] خود می‌شمرد و حتی او را بر مرکب خود، پشت سرش سوار می‌کرد<ref>الاستیعاب، ج ۲، ص ۲۷۰.</ref>، اما با این حال، گویا از طرف حضرتش، مسؤولیتی [[سیاسی]] به او واگذار نشد<ref>قاموس الرجال، ج ۵، ص ۴۸۷ ـ ۴۸۸.</ref><ref>ر. ک: [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[ابوذر غفاری - واسعی (مقاله)|مقاله «ابوذر غفاری»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ص ۶۶۵.</ref>
*[[اعتراض]] او به [[عثمان]] و پافشاری بر حقیقتِ [[دین]] داری و [[پارسایی]]، موجب تبعیدش به [[ربذه]] شد. [[ربذه]] محلی بود که آن را هیچ خوش نداشت<ref>ر.ک: التبیان، ج ۳، ص ۱۴.</ref>. این قضیه، بحث‌های فراوانی را در [[تاریخ]] و [[کلام اسلامی]] برانگیخت. برخی درصدد برآمدند تا رفتن به [[ربذه]] را به میل [[ابوذر]] نشان دهند<ref>ر.ک: مجمع البیان، ج ۲، ص ۴۱۴؛ التفسیر الکبیر، ج ۹، ص ۳۲.</ref> با این توجیه که او تنهایی را [[دوست]] می‌داشت و فقط برای [[گریز]] از [[اعرابی]] شدن که [[پیامبر]]{{صل}} آن را بد شمرده بود به [[مدینه]] رفت و آمد داشت<ref>ر.ک: مجمع البیان، ج ۲، ص ۸۸۶؛ ماوردی، ج ۱، ص ۴۳۸.</ref>. ولی عده‌ای دیگر به استناد داده‌های [[تاریخی]]<ref>ر.ک: مجمع البیان، ج ۸، ص ۵۲۵.</ref> رفتن [[ابوذر]] به آنجا را جبری و طبق تصمیم [[عثمان]] دانسته‌اند و معتقدند: برخلاف خواست او که مایل بود به [[مکه]]، [[بصره]]، یا [[شام]] برود، به [[ربذه]] فرستاده شد و بدین طریق، عمل [[خشم]] آلود [[عثمان]] با [[صحابی]] بزرگ [[پیامبر]]{{صل}} را به نقد می‌کشند<ref>ر.ک: جامع البیان، مج ۱۱، ج ۲۱، ص ۱۵۴؛ الدرالمنثور، ج ۶، ص۵۷۳.</ref>.<ref>ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۶۷ـ ۶۶۸.</ref> [[نقل]] کرده‌اند هنگامی که [[ابوذر]] را به [[ربذه]] [[تبعید]] کردند [[عثمان]] [[فرمان]] داد میان [[مردم]] جار بزنند که هیچ‌کس نباید با [[ابوذر]] سخن بگوید و او را بدرقه کند و به [[مروان بن حکم]] [[فرمان]] داد که [[ابوذر]] را از [[مدینه]] بیرون کند. او چنان کرد و [[مردم]] از [[یاری]] [[ابوذر]] [[خودداری]] کردند، جز [[علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} و برادرش عقیل و [[حسن]] و [[حسین]]{{ع}} و [[عمار یاسر]] که این گروه با او بیرون رفتند تا او را بدرقه کنند. [[امام علی]]{{ع}} به او فرمودند: «ای [[ابوذر]]! به [[راستی]] تو برای [[خدا]] به [[خشم]] [[آمدی]]، پس به او [[امید]] دار. اینان از تو بر دنیاشان ترسیدند و تو به خاطر دینت از آنان [[بیمناکی]]. اینک [[دنیایی]] را که سنگ آن را به سینه می‌زنند و می‌ترسند که از دستشان بگیری، به آنها بده و خود به سوی [[خدا]] رو چه بسیار نیازمندند به ترک [[ظلم]] و [[گناه]] که از آن [[نهی]] می‌‌کردی و تو چه [[بی‌نیازی]] از [[دنیا]] که تو را از آن باز می‌داشتند و به ‌زودی خواهی دانست که فردا برنده کیست و آنکه بیشتر بدو [[حسد]] ورزند کدام است. اگر درهای [[آسمان]] و [[زمین]] بر بنده‌ای بسته شود، امّا او [[تقوای الهی]] پیشه کند، [[خداوند]] حتماً برای او راه نجاتی مقرّر فرماید. تنها با [[خدا]] انس و الفت گیر و جز از [[باطل]] از چیزی نترس. اگر دنیای آنان را می‌پذیرفتی، تو را [[دوست]] می‌داشتند و اگر از آن سود می‌جستی، بهره‌ات می‌دادند»<ref>{{متن حدیث|یَا أَبَاذَرٍّ إِنَّکَ غَضِبْتَ لِلَّهِ فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوکَ عَلَی دُنْیَاهُمْ وَ خِفْتَهُمْ عَلَی دِینِکَ فَاتْرُکْ فِی أَیْدِیهِمْ مَا خَافُوکَ عَلَیْهِ وَ اهْرُبْ مِنْهُمْ بِمَا خِفْتَهُمْ عَلَیْهِ فَمَا أَحْوَجَهُمْ إِلَی مَا مَنَعْتَهُمْ وَ مَا أَغْنَاکَ عَمَّا مَنَعُوکَ وَ سَتَعْلَمُ مَنِ الرَّابِحُ غَداً وَ الْأَکْثَرُ [حَسَداً] حُسَّداً وَ لَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ کَانَتَا عَلَی عَبْدٍ رَتْقاً ثُمَّ اتَّقَی اللَّهَ لَجَعَلَ اللَّهُ لَهُ مِنْهُمَا مَخْرَجاً لَا یُؤْنِسَنَّکَ إِلَّا الْحَقُّ وَ لَا یُوحِشَنَّکَ إِلَّا الْبَاطِلُ فَلَوْ قَبِلْتَ دُنْیَاهُمْ لَأَحَبُّوکَ وَ لَوْ قَرَضْتَ مِنْهَا لَأَمَّنُوک‏}}؛ نهج البلاغه، خطبۀ ۱۳۰.</ref>.<ref>ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۸۳.</ref> سپس [[علی]]{{ع}} به همراهان خود گفت: با عموی خویش به [[درود]] کنید و به عقیل فرمودند: «با [[برادر]] خویش به [[درود]] کن».  
 
*[[ابوذر]] همراه با [[خانواده]] خویش و چند گوسفند و شتر در [[ربذه]] ساکن شد. کاروان‌های [[حجاج]] به [[دیدار]] او می‌رفتند و می‌خواستند به او [[کمک]] کنند، هرچند او [[کمک]] از کسی نمی‌پذیرفت و برای دیدارکنندگان احادیثی از [[پیامبر]]{{صل}} [[نقل]] می‌کرد. [[ابوذر]] به [[نقل]] [[حدیث]] پایبند بود. [[احادیث]] بسیاری از او در [[صحاح]] سته [[نقل]] شده است و شماری از [[صحابه]] و [[تابعین]] احادیثی را از قول او [[نقل]] کرده‌اند. برخی شمار حدیث‌هایی را که [[ابوذر]] [[نقل]] کرده است ۲۸۱ [[روایت]] [[نقل]] می‌کنند. [[علی]]{{ع}} در جملاتی سنگین، [[مظلومیت]] [[ابوذر]] را [[بیان]] فرمود. دیگران نیز سخن گفتند تا [[مردمان]] بدانند [[ابوذر]] را حقگویی و [[ستم]] ستیزی‌اش به [[ربذه]] می‌فرستد، نه چیزهای دیگر. [[تبعید]] [[ابوذر]]، از جملۀ زمینه‌های [[شورش]] [[علیه ]][[عثمان]] بود. او به [[ربذه]] رفت با دلی شاد از اینکه از زیر بار [[مسئولیت]] حقگویی، شانه خالی نکرده است و با قلبی آکنده از [[غم]] که تنهایش گذاشتند و او را از [[مرقد مطهر]] حبیبش [[پیامبر خدا]] جدا ساختند. [[عبدالله]] بن حواش کعبی می‌گوید: [[ابوذر]] را در [[ربذه]] دیدم، نشسته در سایۀ سایبانی، تنهای تنها. گفتم: هان، [[ابوذر]]! تنهایی؟ گفت: همواره [[امر به معروف و نهی از منکر]]، شعارم بود و حقگویی شیوه‌ام و اینها  [[همراهی]] برایم [[باقی]] نگذاشت<ref>ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۶۸.</ref>.  
== عبادت ابوذر ==
==[[وفات]] [[ابوذر]]==
ابوعثمان نهدی می‌گوید: ابوذر را سواره دیدم که گاهی سر را به طرف [[قبله]] فرود می‌آورد و گاهی بالا می‌برد، [[تصور]] کردم که [[خواب]] است، جلو آمدم و به او گفتم: آیا خواب هستی؟ گفت: نه، [[نماز]] می‌خواندم<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۷۹.</ref>. مردی از [[اهل بصره]] بعد از [[مرگ]] [[فرزند]] ابوذر، برای [[تسلیت]] گفتن به [[خانه]] وی رفت، از همسرش پرسید: عبادت ابوذر چگونه است؟ گفت: بیشتر عبادت وی [[تفکر]] است و تمام [[روز]] را تنها نشسته و [[فکر]] می‌کند. ابوذر سه سال [[قبل از بعثت]] [[پیامبر اسلام]] [[خدا]] را عبادت می‌کرد و از [[بت‌پرستی]] [[دست]] برداشته بود در هنگام [[بیعت]]، پیامبر {{صل}} با او چنین شرط کرد: هر کجا که باشد [[حق]] را بگوید و در [[راه خدا]] از ملامت و [[سرزنش]] هیچ ملامت‌کننده‌ای نهراسد<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۳۵۷.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[ابوذر غفاری (مقاله)|مقاله «ابوذر غفاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۲.</ref>
*[[ابوذر]] در سال ۳۲ هجری در تنهایی و [[سختی]] در کنار [[همسر]] یا تنها دخترش [[زندگی]] را به [[درود]] گفت و آنچه را که [[پیامبر خدا]] در آینه زمان دیده بود و گفته بود که: «[[خدا]] [[رحمت]] کند [[ابوذر]] را! تنها [[زندگی]] می‌کند، تنها [[زندگی]] را به [[درود]] می‌گوید و در هنگامۀ [[قیامت]]، تنها برانگیخته می‌شود»<ref>ر.ک: الإصابة، ج ۷، ص ۱۰۹.</ref>.<ref>ر.ک: [[سیره]] ابن هشام، ج ۳، ص ۹۶؛ [[انساب الاشراف]]، ج ۱۰، ص ۲۲۲؛  الفتوح، ج ۲، ص ۵۵۹؛ [[انساب الاشراف]]، ج ۲، ص ۲۷۱.
 
العقدالفرید، ج ۴، ص ۲۴۰.</ref> جامۀ واقعیت پوشید. گروهی از [[مؤمنان]] از جمله [[مالک اشتر]]، پس از [[مرگ]] آن [[صحابی]] بزرگ فرا رسیدند<ref>ر.ک: الطبقات، ج ۳، ص ۱۸۱؛ انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۲۲۱؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۱۳.</ref> و با [[تجلیل]] و [[احترام]]، پیکر نحیف آن حقگوی روزگار را به [[خاک]] سپردند<ref>ر.ک: محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۲۳.</ref>. از [[ابوذر]] نسلی [[باقی]] نمانده است<ref>ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۶۸.</ref>.
== غزوات ابوذر ==
==مقدمه==
ابوذر در برخی غزوات شرکت کرده از جمله:
*ابوذر غفاری از [[قبیله]] بنی‌غفار و مادرش [[رمله]] است. او از نخستین گروندگان به [[اسلام]] و جزء [[اصحاب]] صُفّه بود. برخی او را چهارمین یا پنجمین فردی می‌دانند که [[اسلام]] آورد. نام دیگر ابوذر، بُرَیر است و برخی بریر را [[لقب]] وی دانسته‌اند. ابوذر، فردی آزاداندیش، رُک و دارای [[اعتقادات]] دینی ژرف و عمیق، [[زاهد]] و قناعت‌پیشه بود. درگیری‌های او با [[عثمان]] به‌دلیل اشتباهات [[عثمان]] در [[حکومت]] و استفاده‌های نادرست از [[بیت المال]] و هم‌چنین با [[معاویه]] مشهور است. بنابر [[روایت]] [[عبدالله بن صامت]]، برادرزاده ابوذر، او در دوران جاهلیّت نیز بت‌پرست نبوده و ۳ سال پیش از [[ملاقات]] با [[پیامبر]] یکتاپرست بوده است. ابوذر به‌سبب آن‌که قبیله‌اش [[حرمت]] ماه‌های [[حرام]] را نگاه نمی‌داشتند، [[قبیله]] خود را ترک و به مکّه مهاجرت کرد. وی از [[دعوت پیامبر]] {{صل}} [[آگاه]] شد و با وجود [[آزار]] و اذیت [[مشرکان]] به‌دیدار [[پیامبر]] آمد و [[اسلام]] آورد<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 82.</ref>.
# [[فتح مکه]]: [[پرچم]] [[بنی غفار]] را به دست داشت<ref>. انساب الاشراف، ج ۵، ص ۱۸.</ref>.
*در منابع [[شیعی]]، [[روایت]] آوردن ابوذر به‌گونه‌ای دیگر [[نقل]] شده است. این [[روایات]] حاکی از آن است که ابوذر به‌شکلی شگفت از [[دعوت پیامبر]] [[آگاه]] شد و به [[مکه]] مهاجرت کرد و [[اسلام]] آورد. پس از آن، ابوذر از طرف [[پیامبر]] {{صل}} برای [[تبلیغ]] [[اسلام]] به‌سوی [[قبیله]] بنی‌غفار فرستاده شد. ابوذر مورد اعتماد [[پیامبر]] بود و در برخی غزوات شرکت کرد. ابوذر پس از [[رحلت پیامبر]] و در دوران [[خلافت ابوبکر]] جزو کسانی بود که [[دل]] با [[امام علی]] {{ع}} داشتند و به ایشان [[وفادار]] ماندند. ابوذر در زمان [[رحلت پیامبر]] در [[مدینه]] نبود و چون بازگشت و وضعیت را به‌گونه‌ای دیگر یافت، گفت: آری به بهره و میوه آن دست یافتید و پوسته آن را رها کردید و حال آن‌که اگر این کار را در [[خاندان]] پیامبرتان قرار می‌دادید حتی دو تن هم با شما [[اختلاف]] نمی‌کردند. وی سرانجام با اکراه با [[ابوبکر]] [[بیعت]] کرد<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 82- 83.</ref>.
# [[جنگ حنین]]: پرچم دار آنان بود<ref>. العقدالفرید، ج ۴، ص ۲۴۰.</ref> گرچه بعضی او را در این [[جنگ]]، [[جانشین پیامبر]] در [[مدینه]] دانسته‌اند<ref>. انساب الاشراف، ج ۵، ص ۱۸.</ref>.
*ابوذر همواره متعرض و منتقد [[خلیفه]] سوم، [[عثمان بن عفان]]، بود و سیاست‌های نادرست او را مورد انتقاد صریح و بی‌پرده خود قرار می‌داد، از این‌رو [[خلیفه]] او را به رَبَذه تبعید کرد. هنگام تبعید او، [[امام علی]] {{ع}} با چند تن از [[یاران]] به مشایعت او آمدند. تبعید ابوذر به ربذه یکی از کارهایی است که در آن مورد بر [[عثمان]] [[عیب]] گرفته شده است. [[نقل]] کرده‌اند هنگامی‌که ابوذر را به ربذه تبعید کردند [[عثمان]] [[فرمان]] داد میان [[مردم]] جار بزنند که هیچ‌کس نباید با ابوذر سخن بگوید و او را بدرقه کند و به [[مروان بن حکم]] [[فرمان]] داد که ابوذر را از [[مدینه]] بیرون کند. او چنان کرد و [[مردم]] از [[یاری]] ابوذر خودداری کردند، جز [[علی بن ابی‌طالب]] {{ع}} و برادرش عقیل و [[حسن]] و [[حسین]] {{عم}} و [[عمار یاسر]] که این گروه با او بیرون رفتند تا او را بدرقه کنند. [[امام علی]] {{ع}} به او فرمود: "ای ابوذر! به‌راستی تو برای [[خدا]] به [[خشم]] [[آمدی]]، پس به همو [[امید]] دار. اینان از تو بر دنیاشان ترسیدند و تو به‌خاطر دینت از آنان بیمناکی. اینک دنیایی را که سنگ آن‌را به سینه می‌زنند و می‌ترسند که از دستشان بگیری، بدیشان وابگذار و خود به‌سوی [[خدا]] رو بگذار. چه بسیار نیازمندند به ترک [[ظلم]] و [[گناه]] که از آن بازشان می‌داشتی و تو چه [[بی‌نیازی]] از [[دنیا]] که تو را از آن بازمی‌داشتند. و به‌زودی خواهی دانست که فردا برنده کیست و آن‌که بیشتر بدو رشک برند کدام است. اگر درهای [[آسمان]] و [[زمین]] بر بنده‌ای بسته شود، امّا او [[تقوای الهی]] پیشه کند، [[خداوند]] حتماً برای او راه نجاتی مقرّر فرماید. تنها با [[خدا]] انس و الفت گیر و جز از [[باطل]] از چیزی مهراس. اگر دنیاشان را می‌پذیرفتی، تو را [[دوست]] می‌داشتند و اگر از آن سود می‌جستی، بهره‌ات می‌دادند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۳۰: {{متن حدیث|یَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّکَ غَضِبْتَ لِلَّهِ فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوکَ عَلَی دُنْیَاهُمْ وَ خِفْتَهُمْ عَلَی دِینِکَ فَاتْرُکْ فِی أَیْدِیهِمْ مَا خَافُوکَ عَلَیْهِ وَ اهْرُبْ مِنْهُمْ بِمَا خِفْتَهُمْ عَلَیْهِ فَمَا أَحْوَجَهُمْ إِلَی مَا مَنَعْتَهُمْ وَ مَا أَغْنَاکَ عَمَّا مَنَعُوکَ وَ سَتَعْلَمُ مَنِ الرَّابِحُ غَداً وَ الْأَکْثَرُ [حَسَداً] حُسَّداً وَ لَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ کَانَتَا عَلَی عَبْدٍ رَتْقاً ثُمَّ اتَّقَی اللَّهَ لَجَعَلَ اللَّهُ لَهُ مِنْهُمَا مَخْرَجاً لَا یُؤْنِسَنَّکَ إِلَّا الْحَقُّ وَ لَا یُوحِشَنَّکَ إِلَّا الْبَاطِلُ فَلَوْ قَبِلْتَ دُنْیَاهُمْ لَأَحَبُّوکَ وَ لَوْ قَرَضْتَ مِنْهَا لَأَمَّنُوک‏}}</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 83.</ref>.
# غزوۀ «[[عمرة القضاء]]»: [[امامت جماعت]] مدینه به جای [[پیامبر]] و [[جانشینی]] [[حضرت]] را برعهده داشت.
*سپس [[علی]] {{ع}} به همراهان خود گفت: با عموی خویش بدرود کنید و به عقیل فرمود: با برادر خویش بدرود کن. ابوذر همراه با [[خانواده]] خویش و چند گوسفند و شتر در ربذه ساکن شد. کاروان‌های [[حجاج]] به [[دیدار]] او می‌رفتند و می‌خواستند به او کمک کنند، هرچند او کمک از کسی نمی‌پذیرفت و برای دیدارکنندگان احادیثی از [[پیامبر]] [[نقل]] {{صل}} می‌کرد. ابوذر به [[نقل]] [[حدیث]] پای‌بند بود. [[احادیث]] بسیاری از او در [[صحاح]] سته [[نقل]] شده است و شماری از [[صحابه]] و [[تابعین]] احادیثی را از قول او [[نقل]] کرده‌اند. برخی شمار حدیث‌هایی را که ابوذر [[نقل]] کرده است ۲۸۱ [[روایت]] [[نقل]] می‌کنند<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 83.</ref>.
# غزوۀ «[[ذات الرقاع]]»: امامت جماعت مدینه به جای پیامبر و جانشینی حضرت را برعهده داشت<ref>الفتوح، ج ۲، ص ۵۵۹.</ref><ref>ر. ک: [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[ابوذر غفاری - واسعی (مقاله)|مقاله «ابوذر غفاری»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ص ۶۶۵.</ref>
*ابوذر برمبنای پیش‌بینی [[پیامبر]] از کیفیت [[مرگ]] خویش [[آگاه]] بود. هنگامی‌که به احتضار افتاد به همسرش پیش‌بینی [[پیامبر]] را یادآور شد که پس از [[مرگ]] وی گروهی از [[صالحان]] [[کفن]] و [[دفن]] او را برعهده می‌گیرند. از این‌رو همسر ابوذر پس از [[مرگ]] او کاروانی را که از ربذه می‌گذشت مطلع کرد و آن‌ها تدفین او را بر عهده گرفتند و او را در ربذه به [[خاک]] سپردند. در برخی از اقوال سردار کاروان را [[مالک اشتر نخعی]] نوشته‌اند<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 83- 84.</ref>.
# [[غزوۀ تبوک]]: در [[جنگ تبوک]] افرادی بودند که از [[لشکر]] عقب می‌ماندند. [[اصحاب رسول خدا]] {{صل}} وقتی می‌دیدند شخصی عقب مانده به [[رسول خدا]] {{صل}} گزارش می‌دادند که فلان کس عقب مانده است. حضرت در [[پاسخ]] آنها می‌فرمود: «او را به حال خود واگذارید، اگر در او خیری باشد [[خدا]] او را به شما ملحق می‌سازد». تا آن‌که به پیامبر {{صل}} گفتند: ابوذر هم عقب مانده، پیامبر {{صل}} فرمودند: «او را رها کنید که اگر در او خیری باشد [[خداوند]] او را به شما ملحق خواهد ساخت و در غیر این صورت، خدا این‌طور خواسته است». هنگامی که ابوذر از شترش [[مأیوس]] شد بارش را به دوش گرفت و شتر را رها نمود و به دنبال لشکر، پیاده به راه افتاد. پیامبر {{صل}} در یکی از منازل راه فرود آمده بود که یکی از [[مسلمانان]] به راه نگاه کرد و گفت: یا [[رسول الله]]! یک نفر پیاده به طرف ما می‌آید، حضرت فرمودند: «خدا کند ابوذر باشد» و چون خوب دقت کردند دیدند که ابوذر است، سپس حضرت فرمودند: «خدا بیامرزد ابوذر را، تنها راه می‌رود، تنها می‌میرد و تنها برانگیخته می‌شود». همین که [[پیامبر]] {{صل}} او را دید، فرمودند: «به او [[آب]] دهید که [[تشنه]] است»، پس او را [[سیراب]] کردند. اما هنگامی که [[خدمت]] پیامبر {{صل}} رسید، دیدند ظرف آبی همراه دارد، [[حضرت]] به او فرمودند: «[[ابوذر]]! آب به همراه داشتی و [[تشنگی]] کشیدی؟» ابوذر گفت: آری، یا [[رسول الله]]، [[پدر]] و مادرم به قربانت، در راه به آبی رسیدم و وقتی چشیدم دیدم آب سرد و گوارایی است ولی نخوردم و با خود گفتم: از این آب نمی‌خورم مگر آن‌که پیامبر بخورد. حضرت فرمودند: «ابوذر! [[خدا]] تو را بیامرزد! تنها [[زندگی]] می‌کنی و غریبانه می‌میری و تنها داخل [[بهشت]] می‌شوی و مردمی به خاطر تو [[سعادتمند]] می‌شوند»<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۰۰؛ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۱، ص۲۹۴.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲]]، ص ۲۳.</ref>
==ابوذر غفاری در گزیده [[دانشنامهٔ امیرالمؤمنین‌ بر پایه قرآن حدیث و تاریخ (کتاب)|دانشنامه امیرالمؤمنین]]==
 
*جندب بن جناده- که به کنیه‌اش مشهور است-، صدای رسای [[حق]]، فریاد بلندِ [[فضیلت]] و [[عدالت]]، از [[صحابیان]] والا [[مقام]] و از پیش‌گامان [[ایمان]] و از استوارْ گامان [[صراط مستقیم]] بود. او پیش از [[اسلام]]، موحد بود و از [[بت پرستی]] تَن زده بود. او از بادیه به [[مکه]] آمد و [[آیین حق]] را با همه وجود پذیرفت و [[آیات الهی]] را نیوشید.
== ابوذر بعد از پیامبراکرم {{صل}} ==
*[[ابو ذر]] را چهارمین و یا پنجمین کسی دانسته‌اند که [[اسلام]] را پذیرفته و اسلام‌جویی و حق‌خواهی و [[باور]] به [[آیین جدید]] را از آغازین روز، آشکارا اظهار کرده بود. او در استوارگامی، [[راستگویی]] و صراحت لهجه بی‌بدیل بود. [[پیامبر خدا]]، [[کلام]] جاودانه "[[آسمان]] بر کسی سایه نیفکند و [[زمین]]، کسی را بر پشت خود نگرفت که راستگوتر از [[ابو ذر]] باشد"<ref>المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۸۵، ح ۵۴۶۱.</ref> را به پاس این ویژگی والای او بیان فرمود. [[ابو ذر]] از معدود کسانی است که در هنگامه دیگرسانی‌های پس از [[پیامبر]]{{صل}}، [[حریم]] [[حق]] را پاس داشت و [[جان]] خویش را سپر [[دفاع]] از [[جایگاه]] والای [[ولایت]] [[علی]]{{ع}} ساخت و از سه نفری است که هرگز از آن بزرگوار، جدا نشدند. در والایی‌ها و فضلیت‌های [[ابو ذر]] باید از [[نماز]] گزاردن او بر [[پیکر مطهر]] بانوی [[اسلام]]، [[حضرت زهرا]]{{س}} نیز یاد کرد. او از معدود کسانی است که در آن هنگامه آمیخته به [[رنج]] و [[غم]]، بر پیکر [[فاطمه زهرا]]{{س}} [[نماز]] خواندند. خروش او علیه [[بیداد]]، شُهره [[تاریخ]] است. او [[اسراف]]، تبذیر و بخشش‌های [[ناهنجار]] [[خلیفه سوم]] را برنتابید و علیه آنها خروشید و تحریف‌هایی را که می‌خواستند برای پشتوانه‌سازی این حاتم‌بخشی‌ها درست کنند، نیارست و بر [[خلیفه]] و توجیه‌گری کعب الأحبار، [[طعن]] زد و [[خلیفه]]، او، این فریادِ رسای عدالتخواهی را به [[شام]]- که دیاری تازه [[مسلمان]] و ناآشنا به [[فرهنگ]] [[اسلام]] بود- [[تبعید]] کرد. [[معاویه]] نیز که در [[شام]]، چونان شاهان می‌زیست و [[اعمال]] قیصرگونه انجام می‌داد و عملًا [[احکام اسلام]] را زیر پا می‌نهاد، از فریادهای [[ابو ذر]] در [[امان]] نماند و بدین‌سان به [[عثمان]] نوشت که اگر [[ابو ذر]] در [[شام]] بماند، آن جا را به [[آشوب]] خواهد کشید. [[عثمان]] نیز [[دستور]] داد که [[ابو ذر]] را به [[مدینه]] بازگردانند. چنین کردند، با سخت‌ترین و رنج‌آمیزترین شکل. [[ابو ذر]] به [[مدینه]] آمد. نه شیوه [[عثمان]] دیگرگون شده بود و نه موضع [[ابو ذر]]! پس [[اعتراض]] بود و فریاد کردن، [[حق]] گویی بود و [[افشاگری]]؛ و چون تطمیع‌ها و تهدیدهای دستگاه [[حکومت]]، کارگر نیفتاد، شیوه برخورد [[حکومت]] به گونه‌ای دیگر شد: [[تبعید]] او به [[ربذه]]، بیابان خشک و سوزان، و بخش‌نامه [[خلیفه]] که هیچ کس [[حق]] ندارد [[ابو ذر]] را بدرقه کند. [[علی]]{{ع}} آن بخش‌نامه ستمگرانه را برنتابید و با [[فرزندان]] و تنی چند از [[صحابیان]]، [[ابو ذر]] را بدرقه کرد و در جملاتی سنگین، [[مظلومیت]] [[ابو ذر]] را بیان فرمود. دیگران نیز سخن گفتند تا [[مردمان]] بدانند که [[ابو ذر]]، این [[صحابی]] بزرگ را حقگویی و [[ستم]] ستیزی‌اش به [[ربذه]] می‌فرستد، نه چیزهای دیگر. [[تبعید]] [[ابو ذر]]، از جمله زمینه‌های [[شورش]] علیه [[عثمان]] بود. او به [[ربذه]] رفت با دلی شاد از این که از زیر بار [[مسئولیت]] حقگویی، شانه خالی نکرده است و با قلبی آکنده از [[غم]] که تنهایش گذاشتند، و او را از [[مرقد مطهر]] حبیبش [[پیامبر خدا]] جدا ساختند. [[عبدالله بن حواش کعبی]] می‌گوید: [[ابو ذر]] را در [[ربذه]] دیدم، نشسته در سایه سایبانی، تنهای تنها. گفتم: هان، [[ابو ذر]]! تنهایی؟ گفت: هماره [[امر به معروف و نهی از منکر]]، شعارم بود و حقگویی شیوه‌ام و این‌ همه، [[همراهی]] برایم [[باقی]] نگذاشت. [[ابو ذر]] به سال ۳۲ هجری [[زندگی]] را بدرود گفت و آنچه را که [[پیامبر خدا]] در آینه زمان دیده بود و گفته بود که: "[[خدا]] [[رحمت]] کند [[ابو ذر]] را! تنها [[زندگی]] می‌کند، تنها [[زندگی]] را بدرود می‌گوید و در هنگامه [[قیامت]]، تنها برانگیخته می‌شود"<ref>الإصابة، ج ۷، ص ۱۰۹.</ref>، جامه واقعیت پوشید. گروهی از [[مؤمنان]]، از جمله [[مالک اشتر]]، پس از [[مرگ]] آن [[صحابی]] بزرگ فرا رسیدند و با [[تجلیل]] و [[احترام]]، پیکر نحیف آن حقگوی روزگار را به [[خاک]] سپردند<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۲۳.</ref>.
ابوذر در [[زمان]] [[رحلت پیامبر]] در [[مدینه]] نبود و چون بازگشت و وضعیت را به گونه‌ای دیگر یافت، گفت: آری به بهره و میوۀ آن دست یافتید و پوسته آن را رها کردید و حال آنکه اگر این [[کار]] را در [[خاندان]] پیامبرتان قرار می‌دادید حتی دو تن هم با شما [[اختلاف]] نمی‌کردند. وی سرانجام با [[اکراه]] با [[ابوبکر]] [[بیعت]] کرد<ref>ر.ک: [[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۸۲ ـ ۸۳.</ref>. با رحلت پیامبر {{صل}} ابوذر بر [[امامت علی]] {{ع}} پای فشرد به همین جهت، [[خلافت ابوبکر]] را [[انکار]] کرد<ref>سیرۀ ابن هشام، ج ۲، ص ۴۱۷ ـ ۴۱۸.</ref> و با برخی دیگر از بزرگان [[صحابه]] از [[علی]] {{ع}} ‌خواست تا برای گرفتن [[حق]] خود به پاخیزد و در برخوردی که با [[عمر]] داشت در [[حقانیت علی]] خطبه‌ای خواند<ref>جامع البیان، مج ۹، ج۱۵، ص ۲۰۴ ـ ۲۰۷؛ مجمع البیان، ج۶، ص ۶۷۸.</ref>. او با [[افتخار]] به این [[استواری]] در جمعی می‌گوید: من در [[روز قیامت]] از همۀ شما به پیامبر {{صل}} نزدیک‌تر خواهم بود؛ زیرا از [[حضرت]] شنیده‌ام که می‌فرمود: «نزدیک‌ترین شما در [[قیامت]] به من کسی است که از این [[دنیا]] به همان صورتی که من او را ترک گفته‌ام، خارج شود»، به [[خدا]] [[سوگند]]! جز من هیچ یک از شما نیست که به چیزی از دنیا دست نیافته باشد<ref>کشف الاسرار، ج ۳، ص ۳۲۶.</ref><ref>ر. ک: [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا][[ابوذر غفاری - واسعی (مقاله)|مقاله «ابوذر غفاری»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ص ۶۶۵ ـ ۶۶۶.</ref> همین رابطه با [[خاندان پیامبر]] {{صل}} و [[علی]] {{ع}} او را در جمع محدود و [[خلوت]] [[تشییع]] کنندگان [[حضرت فاطمه]] {{س}} که حتی بسیاری از [[زنان پیامبر]] [[حضور]] نداشتند، قرار داد<ref>قرطبی، ج ۱۴، ص ۱۶۷؛ غررالتبیان، ص ۴۲۵.</ref>. او از معدود کسانی است که در آن هنگامۀ آمیخته به [[رنج]] و [[غم]] بر پیکر [[فاطمه زهرا]] {{س}} [[نماز]] خواند. [[خروش]] او علیه [[بیداد]]، شُهره [[تاریخ]] است<ref>ر. ک: [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۲۳.</ref>.
 
== ابوذر در زمان خلفا ==
از [[زندگی]] ابوذر در زمان [[خلافت ابوبکر]]، اطلاعی در دست نیست. در دورۀ [[عمر]] یکی از چهار نفری است که در تقسیم [[دیوان]] به سبب [[ارجمندی]] اش، جزء [[بدریون]] قرار گرفت<ref>کشف الاسرار، ج ۶، ص ۲۴۷ ـ ۲۴۸.</ref> با آن‌که در آن [[جنگ]] شرکت نداشت. او پس از [[وفات]] [[ابوبکر]] به [[شام]] رفت و در آنجا سکنی گزید<ref>روض الجنان، ج ۹، ص ۱۰۱.</ref> و در [[سال ۱۹ هجری]] در [[فتح مصر]] به وسیلۀ [[عمروعاص]] شرکت کرد و گویا بر اقامت در آنجا [[عزم]] داشت<ref>مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۰۲؛ الدرالمنثور، ج ۴، ص ۲۸.</ref> اما به شام بازگشت و در یکی از جنگ‎های تابستانی [[معاویه]] در [[نبرد]] عموریه (۲۳ [[هجری]]) حضور یافت<ref>عیاشی، ج ۲، ص ۶۵؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۳۹.</ref>. وی در زمان [[خلافت عثمان]] همچنان در شام ماند و در [[فتح]] قبرس به دست معاویه (۲۷ یا ۲۸ هجری) یکی از [[اصحاب]] حاضر در آن بود<ref>جامع البیان، مج ۶، ج ۹، ص ۳۲۳؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۳۱.</ref>.
 
[[ابوذر]] در چگونگی [[مصرف]] [[بیت المال]]، بسیار سخت گیر بود و از [[مسلمانان]] و [[حاکمان]] می‌خواست [[روش پیامبر]] را دنبال کنند. [[اختلاف]] او با [[معاویه]] و خلیفۀ سوم به چگونگی استفاده آنان از بیت المال [[ارتباط]] داشت<ref>ر. ک: [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[ابوذر غفاری - واسعی (مقاله)|مقاله «ابوذر غفاری»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ص ۶۶۶ـ۶۶۷.</ref>.
 
== بازگشت ابوذر به مدینه و تبعید به ربذه ==
پس از مکاتبۀ معاویه با [[عثمان]] و اظهار عجزش در مقابله با [[قاطعیت]] ابوذر، سرانجام عثمان نامه‌ای برای معاویه نوشت که ابوذر را بر شتری چموش سوار کرده و همراه شخصی [[خشن]] که او را [[شکنجه]] وار به مدینه باز گرداند. معاویه هم به [[دستور]] [[خلیفه]] عمل کرد و ابوذر را بر ناقۀ پیر و خشن (که جز پالانی نداشت) سوار کرد و او را با مرد بیرحمی به مدینه فرستاد. وقتی ابوذر به مدینه رسید تمامی گوشت ران‌هایش از [[سختی]] راه و مرکب ناهموار ریخته و زخم شده بود<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۶ـ ۲۵۸.</ref>.
 
واقدی در [[نقل]] دیگری به [[سند]] خود از "صهبان اسلمی" نقل می‌کند که گفته است: «ابوذر، وقتی به مدینه وارد شد، عثمان به او گفت: تو همانی که چنین و چنان کردی! [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} که در مجلس حاضر بود در [[دفاع]] از ابوذر به مقداری که برای حضرتش ممکن بود، خطاب به عثمان فرمود: «به تو همان [[راهنمایی]] را میکنم که [[مؤمن آل فرعون]] گفت: {{متن قرآن|وَإِنْ يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ}}<ref>«و مردی مؤمن از فرعونیان که ایمانش را پنهان می‌داشت گفت: آیا مردی را می‌کشید که می‌گوید: پروردگار من، خداوند است و برهان‌ها (ی روشن) برایتان از پروردگارتان آورده است؟ و اگر دروغگو باشد، دروغش به زیان خود اوست» سوره غافر، آیه ۲۸.</ref> عثمان که [[انتظار]] نداشت [[حضرت علی]] {{ع}} در دفاع از ابوذر با او چنین [[سخن]] بگوید، [[پاسخ]] [[تندی]] به [[حضرت]] داد و حضرت نیز همان‌گونه به او پاسخ تندی داد. پس از آن، عثمان، [[مردم]] را از نشست و برخاست با ابوذر منع کرد و او را [[ممنوع]] الملاقات نمود، اما [[ابوذر]] همۀ این [[سختی‌ها]] را [[تحمل]] کرد و مدتی را بدین گونه گذراند و پس از گذر [[زمان]]، دوباره ابوذر را نزد [[عثمان]] آوردند در این مرتبه ابوذر با [[تندی]]، به عثمان [[عتاب]] و خطاب کرد، عثمان در [[خشم]] فرو رفت و گفت: «از پیش ما و [[سرزمین]] ما بیرون برو». ابوذر گفت: به کجا بروم؟ عثمان گفت: به صحرا. ابوذر گفت: آیا پس از [[هجرت]] باز [[عرب]] [[صحرانشین]] شوم؟ عثمان گفت: آری. ابوذر گفت: پس به بادیۀ نجد می‌روم. عثمان قبول نکرد و گفت: تو را به راه دور می‌فرستم و از [[ربذه]] دورتر، و ابوذر به خاطر اعتراضش به عثمان و پافشاری بر حقیقتِ [[دین‌داری]] و [[پارسایی]] به [[دستور]] عثمان به ربذه <ref>ربذه، زادگاه اصلی ابوذر بود و چون آنجا محل کفر و قبل از اسلام او بود دوست نداشت به آنجا تبعید شود، اما عثمان برای آنکه ابوذر را بیشتر آزار دهد به همان جا او را تبعید کرد.</ref> [[تبعید]] شد<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۹.</ref><ref>ر. ک: [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۹۶ـ ۹۸؛ التبیان، ج ۳، ص ۱۴.</ref> [[نقل]] کرده‌اند هنگامی که ابوذر را به ربذه تبعید کردند عثمان [[فرمان]] داد میان [[مردم]] اعلام کنند که هیچ‌کس نباید با ابوذر [[سخن]] بگوید و او را بدرقه کند و به [[مروان بن حکم]] فرمان داد ابوذر را از [[مدینه]] بیرون کند. او چنان کرد و مردم از [[یاری]] ابوذر خودداری کردند، جز [[علی بن ابی‌طالب]] {{ع}} و برادرش [[عقیل]] و [[حسن]] و [[حسین]] {{ع}} و [[عمار یاسر]] که این گروه با او بیرون رفتند تا او را بدرقه کنند. [[علی]] {{ع}} به همراهان خود گفت: با عموی خویش بدرود کنید و به عقیل فرمودند: «با [[برادر]] خویش بدرود کن». ابوذر همراه با [[خانواده]] خویش و چند گوسفند و شتر در ربذه ساکن شد. کاروان‌های [[حجاج]] به [[دیدار]] او می‌رفتند و می‌خواستند به او کمک کنند، هرچند او کمک از کسی نمی‌پذیرفت و برای دیدارکنندگان احادیثی از [[پیامبر]] {{صل}} [[نقل]] می‌کرد. [[ابوذر]] به [[نقل حدیث]] پایبند بود.  
 
[[تبعید]] ابوذر، از جملۀ زمینه‌های [[شورش]] علیه [[عثمان]] بود. او به [[ربذه]] رفت با دلی شاد از اینکه از زیر بار [[مسئولیت]] حقگویی، شانه خالی نکرده است و با [[قلبی]] آکنده از [[غم]] که تنهایش گذاشتند و او را از [[مرقد مطهر]] حبیبش [[پیامبر خدا]] جدا ساختند. [[عبدالله]] بن حواش کعبی می‌گوید: ابوذر را در ربذه دیدم، نشسته در سایۀ سایبانی، تنهای تنها. گفتم: هان، ابوذر! [[تنهایی]]؟ گفت: همواره [[امر به معروف و نهی از منکر]]، شعارم بود و حقگویی شیوه‌ام و اینها [[همراهی]] برایم باقی نگذاشت<ref>ر. ک: [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[ابوذر غفاری - واسعی (مقاله)|مقاله «ابوذر غفاری»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ص ۶۶۸.</ref>.
 
== وداع امیرالمؤمنین {{ع}} و همراهان با ابوذر ==
عثمان نتوانست [[حق]] گویی‌های ابوذر را [[تحمل]] کند، لذا [[حکم]] تبعید وی را به ربذه صادر کرد و به [[مروان بن حکم]] [[مأموریت]] داد تا وسایل حرکت او و [[همسر]] و فرزندانش را فراهم کند و در ضمن [[دستور]] داد هیچ‌کس با وی [[سخن]] نگوید و او را بدرقه نکند. این [[فرمان]]، کارساز بود و کسی جرئت نکرد ابوذر را بدرقه کند و یا مطلبی با وی در میان بگذارد؛ لکن وقتی این [[خبر]] به امیرالمؤمنین علی {{ع}} رسید، بسیار گریست به طوری که [[محاسن]] مبارکش به [[اشک]] چشمانش مرطوب شد سپس فرمودند: آیا این چنین با [[صحابی رسول خدا]] {{صل}} برخورد می‌شود و تبعید می‌گردد؟! همه از خداییم و به سوی او باز می‌گردیم<ref>{{متن حدیث|أَ هَکَذَا یُصْنَعُ بِصَاحِبِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَیْهِ رٰاجِعُونَ}}.</ref>. سپس [[حضرت]] از جا برخاست و به همراه برادرش ([[عقیل]]) و فرزندانش ([[حسن]] و [[حسین]]) و [[صحابی بزرگ رسول خدا]] {{صل}} ([[عمار یاسر]]) و به [[نقلی]] با [[عبدالله بن عباس]]، [[فضل]]، [[قثم]] و [[عبیدالله بن عباس]] همگی بدون اعتنا به دستور عثمان به بیرون [[شهر]] رفتند و [[ابوذر]] را تا دم دروازه [[مدینه]] بدرقه کردند و با این حرکت، [[حکم]] [[تبعید]] وی را زیر [[سؤال]] برده و بر حرکات ابوذر [[مهر]] [[تأیید]] زدند<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۲؛ امالی مفید، مجلس بیستم، ح۴، ص۱۶۵.</ref>. [[مروان حکم]] که از طرف [[عثمان]] [[مأموریت]] داشت این حکم ظالمانه را ادا کند از [[همراهی]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} و همراهانش ناراحت شد و در یک برخورد غیر مؤدبانه با آن [[حضرت]] و همراهانش [[تندی]] کرد و کلمات خشنی بر زبان جاری کرد. اما حضرت در برابر برخورد او موضع‌گیری کرد و با تازیانه‌ای به مرکب [[مروان]] زد و با این [[کار]] او را مجبور به [[سکوت]] و بازگشت به مدینه نمود<ref>ر. ک: [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۹۸ـ ۹۹.</ref>.  
 
[[سید رضی]] در [[نهج البلاغه]] سخنان [[حضرت علی]] {{ع}} را به هنگام [[وداع]] با ابوذر که حکایت از عمق [[ناراحتی]] [[امام]] {{ع}} و تأیید ابوذر و [[مخالفت]] با [[خلیفه]] وقت (عثمان) است را چنین آورده است: «ای ابوذر، تو به خاطر [[خدا]] [[خشم]] کردی، پس به همان کسی که برایش [[غضب]] کردی، [[امیدوار]] باش، این [[مردم]] از تو بر دنیایشان ترسیدند و تو از آنها بر دینت، پس آنچه را که آنان برایش در وحشت‌اند به خودشان واگذار و از آنچه که می‌ترسی ایشان گرفتارش شوند ([[عذاب الهی]]) فرار کن. عجبا! که چه محتاج‌اند به آنچه از آن منع‌شان کردی و چه [[بی‌نیازی]] از آنچه که از تو دریغ کردند. به زودی خواهی یافت که [[پیروزی]] برای کیست و چه کسی بیشتر مورد [[حسرت]] قرار می‌گیرد. ای ابوذر اگر درهای [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] به روی بنده‌ای بسته شود و او از خدای خود بترسد، [[خداوند]] راهی برای وی خواهد گشود. ای ابوذر! [[آرامش]] خویش را تنها در [[حق]] جست و جو کن و غیر از [[باطل]] چیزی تو را به [[وحشت]] نیافکند، بدان اگر دنیایشان را میپذیرفتی، دوستت داشتند و اگر سهمی از آن را به خود اختصاص می‌دادی (و با آنان کنار می‌آمدی) [[دست]] از تو بر می‌داشتند»<ref>{{متن حدیث|یَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّکَ غَضِبْتَ لِلَّهِ فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ إِنَّ اَلْقَوْمَ خَافُوکَ عَلَی دُنْیَاهُمْ وَ خِفْتَهُمْ عَلَی دِینِکَ فَاتْرُکْ فِی أَیْدِیهِمْ مَا خَافُوکَ عَلَیْهِ وَ اُهْرُبْ مِنْهُمْ بِمَا خِفْتَهُمْ عَلَیْهِ فَمَا أَحْوَجَهُمْ إِلَی مَا مَنَعْتَهُمْ وَ مَا أَغْنَاکَ عَمَّا مَنَعُوکَ}}؛ نهج البلاغه، خطبۀ ۱۳۰.</ref>. سپس [[حضرت علی]] {{ع}} به برادرش [[عقیل]] فرمودند: «با برادرت [[ابوذر]] [[وداع]] کن». بعد جناب عقیل و [[امام حسن]] {{ع}} و [[امام حسین]] {{ع}} و نیز [[عمار یاسر]] هر کدام دربارۀ [[فضایل]] ابوذر و [[اندوه]] خود به خاطر جدایی از او سخنانی گفتند<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۳.</ref>. ابوذر نیز در [[پاسخ]] این همه [[لطف]] و [[محبت]] و اظهار [[همدردی]] با [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} و همراهانش مطالبی بیان کرد<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۴.</ref>.<ref>ر. ک: [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۹۹ـ۱۰۰.</ref>
 
== وصی قرار دادن امیرالمؤمنین و وفات ابوذر ==
[[داوود]] بن أبی [[عوف]] می‌گوید: [[معاویة]] بن [[ثعلبه]] لیثی به من گفت: آیا می‌خواهی تو را به [[حدیثی]] که در آن شکی نیست، [[آگاه]] سازم؟ گفتم: آری. گفت: هنگامی که ابوذر [[بیمار]] شد، [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} را وصی خود قرار داد و کارهایش را به وی واگذار کرد، برخی از کسانی که به عیادتش رفته بودند به او گفتند: ای ابوذر بهتر و زیبنده‌تر آن بود که امیرالمؤمنین [[عثمان]] را وصی خود قرار می‌دادی؟ ابوذر گفت: من به [[حق]] امیرالمؤمنین را وصی خود قرار داده ام؛ به [[خدا]] [[سوگند]] که وی ([[علی]] {{ع}}) [[بهار]] [[دل]] و آرام [[جان]] است، اگر [[روزی]] سایه‌اش برسرتان نباشد، نه [[زمین]] را خواهید [[شناخت]] و نه [[اهل]] آن را. لیثی می‌گوید: من در آخر از ابوذر پرسیدم: ای ابوذر ما می‌دانیم که محبوب‌ترین [[مردم]] نزد تو همان کسی است که نزد [[رسول خدا]] از همه محبوب‌تر بوده است. حال بگو آن شخص کیست؟ ابوذر گفت: آری چنین است، بدانید که [[محبوب ترین]] مردم نزد من، این شیخ [[مظلوم]]؛ یعنی [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} است؛ زیرا او کسی است که حقش به تاراج رفته است<ref>اعیان الشیعه، ج۴، ص۲۳۰؛ ر. ک: [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۹۴.</ref>.
 
ام ذر ([[همسر]] [[ابوذر]]) [[نقل]] می‌کند: هنگامی که ابوذر در حال [[جان]] دادن بود، نگاهی به من کرد و [[اشک]] را بر گونه‌هایم جاری دید، قلبش سوخت؛ پرسید: چرا [[گریه]] می‌کنی؟ گفتم چگونه گریه نکنم در حالی که گذشته از رنج‌هایی که کشیده‌ام و اینک هم در [[سرزمین]] این چنینی از [[دنیا]] می‌روی، من پس از مرگت، باید تو را [[کفن]] کنم و حال آن‌که پارچه‌ای برای کفن تو ندارم. ابوذر گفت: گریه نکن به زودی گروهی از [[مؤمنان]] بر جنازۀ من حاضر خواهند شد و مرا کفن خواهند کرد و بر من [[نماز]] خواهند خواند. همسرش به ابوذر گفت: اکنون ایام [[حج]] تمام شده و [[حاجیان]] همه رفته‌اند، کسی باقی نمانده که از این راه‌گذر کند. ابوذر [[پاسخ]] داد: من آن‌چه گفتم از [[پیامبر]] {{صل}} شنیده‌ام، زیرا [[روزی]] من و چند نفر دیگر در [[خدمت]] پیامبر {{صل}} نشسته بودیم، [[حضرت]] رو به ما کرد و فرمود: «یکی از شما در بیابانی از دنیا می‌رود و گروهی از مؤمنان بر جنازۀ او حاضر می‌شوند». ای همسرم، تمام کسانی که در آن مجلس بودند در آبادی از دنیا رفته‌اند و جز من که در این بیابان دست به گریبان [[مرگ]] است هستم، کسی باقی نمانده است؛ مواظب راه باش که [[سخن پیامبر]] {{صل}} صحیح است. ام ذر می‌گوید: در همین حال بود که ناگاه قافله‌ای از دور پیدا شد و گروهی سر رسیدند و به محض مشاهدۀ حالت [[اضطراب]] در روحیه‌ام، پرسیدند چرا چنین مضطری؟ گفتم: یکی از [[مسلمانان]] در حال [[احتضار]] است، برای [[تجهیز]] و تکفین او حاضر شوید و از [[خداوند]] [[پاداش]] بگیرید. پرسیدند او کیست؟ گفتم: ابوذر غفاری، همه پیاده شدند و خود را به بالین ابوذر رساندند<ref>طبق نقل برخی از مورخین ابوذر قبل از آمدن آن گروه از دنیا رفته بود. ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۴۴.</ref>. [[چشم]] وی که به آنان افتاد، سخنی که [[پیامبر]] {{صل}} دربارۀ ایشان گفته بود به آنان [[بشارت]] داد و سپس گفت: وضع مرا می‌بینید، اگر جامه‌ای داشتم مرا در همان [[کفن]] می‌کردید، ولی چون جامه‌ای ندارم، لذا مرا با پارچه‌های خود کفن کنید؛ شما را به [[خدا]] [[سوگند]] می‌دهم کسی که [[امارت]] و یا [[ریاست]] قومی را به عهده دارد، مرا کفن نکند. [[همسر]] [[ابوذر]] می‌گوید: این را گفت و با من خداحافظی کرد و چشم‌هایش را بر هم گذارد و برای همیشه دیده از [[جهان]] فرو بست. [[راوی]] گوید: گروهی که بر جنازۀ او حاضر بودند، هر کدام از امارت و ریاست بهره‌ای برده بودند؛ لذا برای کفن کردنش با توجه به وصیتش به مشکل برخوردند. آن‌گاه [[جوانی]] از [[انصار]] پیش آمد و گفت: من دو [[جامه]] به همراه دارم که مادرم با دست خود آن را رشته و بافته است، یکی بر تنم هست و دیگری را در [[اختیار]] شما می‌گذارم که وی را با آن کفن کنید. آنان چنین کردند و [[عبدالله بن مسعود]] بر او [[نماز]] خواند. سپس [[بدن]] [[پاک]] او را [[دفن]] کردند و بر قبرش اشک‌ها ریختند<ref>اسد الغابه، ج۱، ص۳۰۲؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۳؛ معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۶۲؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۳۰۹؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۲۶۵.</ref><ref>ر. ک: [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۰۱ـ ۱۰۴.</ref>
 
ابوذر در [[سال ۳۲ هجری]] در [[تنهایی]] و [[سختی]] در کنار همسر یا تنها دخترش [[زندگی]] را بدرود گفت و آنچه را که [[پیامبر خدا]] در آینه [[زمان]] دیده بود و گفته بود که «خدا [[رحمت]] کند ابوذر را! تنها زندگی می‎کند، تنها زندگی را بدرود می‌‎گوید و در هنگامۀ [[قیامت]]، تنها برانگیخته می‌شود»<ref>الإصابة، ج ۷، ص ۱۰۹.</ref>، جامۀ [[واقعیت]] پوشید. گروهی از [[مؤمنان]] از جمله [[حجر بن عدی]]، [[مالک اشتر]] و [[عبدالله بن مسعود]]، پس از [[مرگ]] آن [[صحابی]] بزرگ فرا رسیدند<ref>الطبقات، ج ۳، ص ۱۸۱؛ انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۲۲۱؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۱۳.</ref> و با [[تجلیل]] و [[احترام]]، پیکر نحیف آن حقگوی [[روزگار]] را به [[خاک]] سپردند. از [[ابوذر]] نسلی باقی نمانده است<ref>ر. ک: [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[ابوذر غفاری - واسعی (مقاله)|مقاله «ابوذر غفاری»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ص ۶۶۸؛ [[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[ابوذر غفاری ۱ (مقاله)|ابوذر غفاری]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص۷۷؛ [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۲۳.</ref>.


==ابوذر غفاری در فرهنگ‌نامه دینی==
*یکی از [[مسلمانان]] با سابقه و انقلابی و از [[اصحاب]] بزرگوار [[پیامبر خدا]]{{صل}} وی از [[قبیله]] بنی‌غِفار، و نام اصلی او جُندب بن جناده بود و نزد [[پیامبر]] و [[مسلمانان]] مقامی والا داشت. [[رسول خدا]]{{صل}} او را به [[راستگویی]] ستود. وی و کسانی همچون [[سلمان]]، [[مقداد]] و [[ابوذر]] از [[بهترین]] [[یاران پیامبر]] بودند.
*[[ابوذر]] در زمان [[خلیفه دوم]] به [[شام]] رفت و تا روزگار [[عثمان]] در آنجا بود و از کسانی بود که از شیوه [[حکومت]] [[معاویه]] و [[عثمان]] و انحراف‌های آنان و [[زندگی]] تجمّلاتی و حیف و میل [[بیت‌المال]] [[انتقاد]] می‌کرد. سرانجام او را به "[[رَبَذه]]" [[تبعید]] کردند. [[ابوذر]] در سال ۳۱ هجری در تبعیدگاه [[ربذه]] غریبانه [[جان]] داد و در همان‌جا به [[خاک]] سپرده شد<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[ فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)| فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۱۸.</ref>.
==پانویس==
==پانویس==
{{یادآوری پانویس}}
{{پانویس}}
{{پانویس2}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۶ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۳۳

ابوذر غفاری در گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین

ابوذر غفاری در فرهنگ‌نامه دینی

نسب

ابوذر غفاری

ابوذر فرهنگ نامه مؤلفان اسلامی

ابوذر جندب بن جنادة بن کعیب بن صعیر غفاری از اصحاب بزرگ رسول خدا(ص) و از ارکان اربعه شیعه[۱۱] بود که در حوادث پس از رحلت رسول خدا، به ویژه در دفاع از حقوق علی(ع)و اهل بیت(ع) منشأ بسیاری از تحولات بوده و یا در آنها نقش داشته است. او را از علمای عامل، زُهّاد و راستگویان بزرگ شمرده‌اند که رسول خدا(ص) در تمجید و بزرگداشت او سخنان بسیاری فرموده از جمله اینکه «آسمان بر سر مردی راستگوتر از ابوذر سایه نیفکنده و زمین راستگوتر از وی را روی خود برنداشته است».[۱۲] همچنین یکی از چهار فردی است که خداوند به رسولش امر به دوستی با آنان فرمود.[۱۳]

نامش را بریر، و پدرش را عشرقه، سکن و عبدالله هم گفته‌اند. مادرش هم رمله دختر وقیعة غفاری بود.[۱۴] از جزئیات زندگی وی در پیش از بعثت آگاهی چندانی نداریم، ولی اسلام او در میانسالی‌اش بوده است. درباره سرگذشت ابوذر چه پیش و چه پس از اسلام گزارش‌های متفاوت و متناقضی وجود دارد که قابل جمع نیستند، اما از مجموع آنها می‌‌توان تا حد زیادی به بازسازی زندگینامه او پرداخت. عبدالله بن صامت که برادرزاده اوست، از خود ابوذر نقل می‌‌کند که ابوذر با سایر اعضای خانواده‌اش در میان قبیله غفار می‌‌زیسته‌اند که از طریق مردی از اهالی مکه[۱۵] از دعوت رسول خدا(ص) آگاه شده و گویا همین امر باعث آمدنش به نزدیک مکه بود[۱۶] و پس از ماجراهایی که سی روز به درازا کشید، موفق به دیدار رسول خدا(ص) و مسلمان شدنش گردید.[۱۷] ابوذر چهارمین[۱۸] یا پنجمین مسلمان[۱۹] و به گفته برخی اسلامش پیش از ابوبکر بود،[۲۰] ولی پس از غزوه بدر و احد[۲۱] و یا در سال ششم[۲۲] پس از خندق به مدینه آمد،[۲۳] هرچند گزارش‌های دیگری نیز وجود دارد.[۲۴] بنابر یک عقیده، پس از آمدن ابوذر به مدینه، پیامبر او را همانند برخی مسلمانان در صفه جای داد[۲۵] و به گفته امام صادق(ع)، بین او و سلمان پیمان برادری بست و سفارش فرمود که مطیع سلمان باشد.[۲۶] اخبار دیگری حکایت از برادری او با عبدالله بن مسعود،[۲۷] مقداد[۲۸] و یا منذر بن عمرو بن خنس ساعدی دارد، ولی واقدی به این دلیل که پیمان اخوت پیش از بدر بوده و منذر هم در سال سوم در سریه بئر معونه به شهادت رسید، نمی‌پذیرد.[۲۹] ابوذر در غزوات و سریه‌ها شرکت جسته و در مواردی همچون غزوه بنی مصطلق در شعبان سال ششم[۳۰] و عمرة القضا در ذی قعده سال هفتم جانشین پیغمبر در مدینه بوده است.[۳۱] در غزوه تبوک که به خاطر تشنگی شترش از سپاه عقب مانده بود، متهم به تخلف شد، اما خود بار و بنه‌اش را بر دوش کشید و پیاده خود را به حضرت رساند. رسول خدا فرمود: مرحبا به ابوذر تنها راه می‌‌رود، تنها می‌‌میرد و تنها برانگیخته می‌‌شود.[۳۲] پس از رحلت پیامبر در شمار اندک یاران علی(ع) بود که از بیعت با ابوبکر سر باز زد و به همراه سلمان و مقداد، در حمایت از امیرمؤمنان علی(ع) سرها را تراشیدند.[۳۳] وی حتی برای بازپس‌گیری حق علی(ع) به مقداد اعلام کرد که قیام کنند، اما مقداد قیام چند نفر انگشت شمار را کافی ندانست.[۳۴] او در دفاع از ولایت اهل بیت(ع) استوار بود و در هر جا که میسر بود به بیان حق و جایگاه اهل بیت(ع) می‌‌پرداخت و در این راه محنت‌های زیادی متحمل گردید. در دوره عثمان در اثر سیاست‌های خلیفه، بر شدت فعالیت‌های ابوذر افزوده شد[۳۵] و این امر در نهایت به تبعید وی به ربذه انجامید. ابوذر پس از چند سال تحمل رنج و سختی، در سال ۳۱ یا ۳۲ه‍ وفات کرد.[۳۶] ابوذر سال‌ها از رسول خدا(ص) دانش آموخت تا جایی که در علم و فضل او را با عبدالله بن مسعود همطراز دانسته‌اند.[۳۷] از امیرمؤمنان علی(ع) درباره علم ابوذر پرسیدند، فرمود: دانش بسیار اندوخت که در بیان آن ناتوان شد. مردی بخیل در دین خود و آزمند در کسب دانش بود و زیاد می‌‌پرسید.[۳۸] از امام علی(ع)،[۳۹] حضرت زهرا(علیها السلام) و ام سلمه روایت دارد.[۴۰] کسان زیادی از وی حدیث آموخته و روایت کرده‌اند از جمله سعید بن مسیب،[۴۱] زید بن ارقم، عبدالله بن ابی هبیره،[۴۲] عبدالرحمان بن ابی لیلی،[۴۳] و سلیم بن قیس هلالی.[۴۴] اثر ابوذر علاوه بر مجموعه احادیث و روایاتی که ابن حنبل گرد آورده[۴۵] و افزون از صدها روایت است،[۴۶] خطبه ای داشته که در آن به شرح رخدادهای پس از رسول خدا(ص) پرداخته است.[۴۷] همچنین دارای وصایایی بالغ بر چهارصد بیت از پیامبر(ص)، مواعظ و نوشته ای به حذیفه است که بر جای مانده است[۴۸].[۴۹]

مسلمانی ابوذر غفاری‌

ابوذر که چهارمین یا پنجمین مسلمان بود[۵۰] در همین دوره (دعوت پنهانی) مسلمان شد. ابوذر وقتی از بعثت پیامبر (ص) آگاه شد، برادرش را برای تحقیق به مکّه فرستاد، امّا هنگامی که بازگشت نتوانست آتش عشق او را فرونشاند. از این‌رو خودش راهی مکّه شد و مصلحت ندید که آشکارا درباره پیامبر (ص) سؤال کند. علی (ع) او را دید که در گوشه مسجد الحرام دراز کشیده است، دانست که غریب است. سه روز از او مهمان‌داری کرد، امّا چیزی از او نپرسید تا این که ابو ذر از علی (ع) درباره پیامبر (ص) سؤال کرد. علی (ع) او را مخفیانه نزد پیامبر (ص) برد. بدین صورت که به او گفت: به دنبالش روان شود و اگر در بین راه چیزی دید که از آن بر خود بترسد، بازگردد، چنان که گویی می‌خواهد کاری انجام دهد یا کفشش را درست کند.

ابوذر مسلمان شد و بلافاصله به مسجد الحرام رفت و با صدای بلند گفت: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ‌- وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ». مشرکان بر سرش ریختند و چنان او را زدند که نقش بر زمین شد. عبّاس خودش را روی او انداخت و گفت: وای بر شما؛ مگر نمی‌دانید که او از قبیله بنی غفار است و راه تجاری شما به شام از آنجا می‌گذرد. روز دوم، بازگشت و همان جریان تکرار شد. باز عبّاس او را نجات داد[۵۱].

ابوذر نزد رسول اکرم (ص) آمد و گفت: یا رسول الله؛ قریش مرا زدند و تا از آنان انتقام نگیرم، رهایشان نخواهم کرد. او از محضر رسول خدا (ص) بیرون آمد و به عسفان رفت و هرگاه کاروان قریش می‌آمد، در گردنه ثنیه غزال، شترانشان را رم می‌داد. بار شتران که گندم بود، می‌افتاد و چون قوم ابو ذر می‌خواستند، دانه‌های گندم را جمع کنند، می‌گفت: هیچ کس حق ندارد، دانه‌ای گندم لمس کند مگر این که بگوید: لا اله الّا الله. آنان نیز با گفتن لا اله الّا الله، جوال‌های گندم را برمی‌داشتند[۵۲].

مطابق یک متن دیگر، ابو ذر به این کار خود ادامه داد تا پیامبر اکرم (ص) هجرت کرد و بدر و احد گذشت. آن‌گاه به مدینه آمد و در آنجا مقیم شد[۵۳].

نیمی از افراد قبیله بنی غفار به دست ابو ذر مسلمان شدند. نیم دیگر وعده دادند که وقتی پیامبر (ص) به مدینه بیاید، مسلمان خواهند شد[۵۴]. ابو ذر در عصر جاهلی خداپرست بود و ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ می‌گفت. او هرگز بت نپرستید. گفته می‌شود، سال‌ها پیش از بعثت رسول خدا (ص) نماز می‌خواند[۵۵].[۵۶]

نسب

"جندب بن جناده"، مشهور به "ابوذر غفاری" از بزرگ‎ترین صحابی پیامبر (ص) و از مهم‎ترین حامیان علی (ع)[۵۷] و جزء اولین مسلمانان بود[۵۸]. و در نام او اختلاف زیادی وجود دارد. بنا به گفتۀ خود ابوذر، رسول خدا (ص)، نام "عبدالله" را برای وی برگزید. او دوست داشت با همین نام صدایش کنند[۵۹] و نام مادرش "رمله بنت وقیعه" از بنی‌غفار[۶۰] بوده است.

در برخی روایات آمده که ایشان، از برادرش انیس و مادرشان (رمله) به علت خونریزی‎ها‎یی که قبیلۀ "غفاری" در ماه حرام داشته‎اند[۶۱] جدا و در نزدیکی‎های مکه ساکن شدند[۶۲]. او براساس روایتی در جاهلیت شبانی می‎کرد[۶۳] و با شجاعتی که داشت گاه یک تنه در مقابل کاروانی می‎ایستاد[۶۴][۶۵]

اسلام آوردن ابوذر

ابوذر قبل از اسلام

پیش از اسلام و ۳ سال پیش از ملاقات با پیامبر اکرم (ص) یکتاپرست و موحد بوده است. واحدی در اسباب نزول قرآن و ابن ابی حاتم در تفسیر خود در ذیل آیۀ ﴿وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ[۶۶]، گفته که این آیۀ شریفه در شأن سه نفر که در زمان جاهلیت یکتاپرست شدند و «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» گفتند، نازل شده است و آن سه نفر عبارت‌اند از: زید بن عمر، ابوذر غفاری و سلمان فارسی[۶۷].

ابوذر بعد از اسلام

هنگامی که ابوذر شنید در مکه شخصی به پیامبری مبعوث شده است به برادرش، انیس، گفت: “سوار شو و به مکه برو و از آثار و علائم مردی که مدعی است وحی بر او نازل می‌شود و از آسمان به او اطلاع می‌رسد برای من خبر بیاور”. برادر ابوذر به مکه آمد و مطالبی از پیامبر (ص) شنید و سپس به محل خود بازگشت. او پس از بازگشت، به ابوذر چنین گفت: “وی را دیدم که به نیکی امر می‌کند و از زشتی‌ها باز می‌دارد و به اخلاق پسندیده دستور می‌دهد. گفتاری شیوا و موزون دارد که به شعر هم شباهتی ندارد”. ابوذر گفت: “آتش قلب مرا خاموش نکردی و آنچه می‌خواستم نیاوردی”. پس خود مهیای سفر شد؛ سفره نان و ظرف آب کوچکی برداشت و راه مکه را در پیش گرفت. چون به مکه رسید داخل مسجد شد؛ در حالی که پیامبر اسلام (ص) را جستجو می‌کرد ولی نمی‌توانست مقصودش را به کسی ابراز کند. چون شب فرا رسید او در گوشه‌ای از مسجد خوابید. علی (ع) که او را دید دانست او مردی غریب است، پس او را به خانه برد و از او پذیرایی کرد. اما میهمان و میزبان تا صبح از یکدیگر چیزی نپرسیدند. صبح هنگام ابوذر وسایلش را برداشت و به مسجد رفت. روز دوم هم گذشت و او کسی را ندید و دوباره شب‌هنگام ابوذر به خوابگاه خود رفت. علی (ع) نزد او رفت و فرمود: «آیا وقت آن نشده که مرد، منزل خود را بداند!» و او را همراه خود به منزل برد و شب دوم هم همین‌گونه گذشت. در شب سوم علی (ع) فرمود: «نمی‌گویی که چه کاری تو را به این شهر آورده است؟» ابوذر گفت: «اگر با من عهد می‌کنی که در رسیدن به مقصودم کمکم کنی و مرا راهنمایی نمایی به تو خواهم گفت». علی (ع) فرمود: «آری، چنین خواهم کرد». سپس ابوذر مقصود و هدف خود را بیان داشت، علی فرمود: «آری، وی مرد حق و پیامبر مرسل است، چون بامداد شود من به طرف منزل پیامبر می‌روم و تو از پی من بیا، اگر احساس خطر کردم، مثل آن‌که حاجتی دارم، کناری می‌نشینم وگرنه به راه خود ادامه خواهم داد و به هر خانه‌ای که داخل شدم تو هم وارد شو».

بامدادان علی (ع) از جلو و ابوذر از عقب حرکت کردند تا اینکه وارد خانه پیامبر (ص) شدند. ابوذر بر پیامبر (ص) سلام کرد (او اول کسی است که به دستور اسلام سلام نمود) و پیامبر اکرم (ص) پس از جواب سلام، فرمود: کیستی؟ گفت: مردی از طایفه غفار. ابوذر آنچه را که می‌خواست دید و شنید و در همان مجلس با دل و جان ایمان آورد و آیین حق و آیات الهی را با همۀ وجود پذیرفت و مسلمان شد. هنگامی که خواست بازگردد پیامبر (ص) به او فرمود: «دیگر توقف مکن و به قبیله خود بازگرد و امر مرا به آنان اطلاع بده تا از من به تو خبری رسد، اما در مکه مسلمانی خود را از مردم پنهان کن، زیرا درباره تو ترسناکم. ابوذر گفت: به خدایی که جانم در دست اوست در جلو چشمان مردم مکه فریاد می‌کشم و به آواز بلند اسلام را اظهار می‌کنم». ابوذر از همان جا به مسجد آمد و در فضای کفر و شرک مکۀ آن روز با صدای بلند شهادتین را در میان مردم سر داد. مشرکان با شنیدن صدای او بر سرش ریخته و به شدت او را کتک زدند و عباس بن عبدالمطلب او را نجات داد[۶۸] و به مردم گفت: «مردم! وای بر شما، مگر نمی‌دانید این مرد از طایفۀ غفار است و ایشان در سفر شام بر سر راه شما هستند»، روز دوم که حال او بهتر شد کار قبلی خود را تکرار کرد و این بار هم کتک مفصلی خورد و دوباره عباس او را از کشته شدن نجات داد، و او پس از این ماجرا به محل زندگی خود برگشت[۶۹][۷۰] و نیمی از قبیلۀ خود را مسلمان کرد[۷۱][۷۲]

هجرت ابوذر به مدینه

ابوذر تا پس از جنگ خندق در قبیلۀ خویش ماند، سپس به مدینه هجرت کرد[۷۳]. او تا زمان رحلت رسول خدا (ص) همواره همراه آن حضرت بود و در غزوات [۷۴] و سریه‎ها[۷۵] شرکت می‎کرد در یکی از جنگ‌ها (جنگ تبوک) شتر ابوذر کُند حرکت می‎کرد به همین جهت شترش را رها کرد و بار و بنه‎اش را بر دوش گرفت و سعی کرد خود را به لشکر اسلام برساند و وقتی او را از دور دیدند به پیامبر (ص) خبر دادند مردی به سوی ما می‎آید. پیامبر (ص) فرمودند: «امیدوارم ابوذر باشد». وقتی نزدیک شد، اصحاب عرض کردند: «بله ای رسول خدا، او ابوذر است». پیغمبر اکرم (ص) سخن تاریخی خویش را دربارۀ او بیان کرد: «خدا ابوذر را رحمت کند! او تنها راه می‎رود و در تنهایی می‎میرد و تنها محشور خواهد شد» [۷۶][۷۷]

حمایت ابوذر از اهل بیت پیامبر (ص)

ابوذر هرگز در راه حق از سرزنش ملامت کنندگان نهراسید و در راه ایمان و عقیدۀ راستین خود در مواجهه با دشواری‌ها و در مقابله با تبعیض‌ها ایستاد او به همۀ دستورها و وصایای رسول خدا (ص) عمل کرد او در بیشترین جنگ‌های عصر رسالت در رکاب پیامبر اسلام (ص) علیه کفّار و مشرکین شمشیر زد[۷۸]. ایشان پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) یکی از حامیان امام علی (ع) و از مخالفین جدی خلفا بود، گفته شده «ابوذر هنگام وفات پیامبر (ص) در مدینه نبود و وقتی به مدینه آمد ابوبکر به عنوان خلیفه انتخاب شده بود. ابوذر گفت: شما خویشان پیامبر (ص) را ترک گفتید. اگر خلافت را در خاندان او قرار داده بودید اختلاف پیدا نمی‌‎شد»[۷۹].

او در دورۀ عثمان نیز حمایت خویش را از علی (ع) اعلام کرد. گفته شده: «ابوذر در زمان عثمان در مسجد پیامبر (ص) ایستاد و پس از معرفی خودش گفت: «محمد (ص) وارث دانش آدم و برتری‎های پیامبران است و علی (ع) وصی محمد و وارث علم اوست. ای امت سرگردان! پس از پیامبرش اگر شما کسی را که خدا پیش انداخته بود مقدم می‎داشتید و ولایت و وراثت را در خاندان پیامبر (ص) می‎نهادید، سهمی از فرائض خدا از میان نمی‎رفت و دو نفر در حکم خدا اختلاف نمی‎کردند مگر اینکه علم آن را از کتاب خدا و سنت پیامبرش نزد اینان می‌یافتید؛ ولی اکنون که چنین کردید، بدفرجامی کار خود را بچشید»[۸۰][۸۱]

دفاع ابوذر از ولایت و حقانیت امیرالمؤمنین (ع)

ابن ابی الحدید از ابو رافع صحابی پیامبر (ص) نقل می‌کند: من برای عیادت ابوذر به ربذه رفتم، چون می‌خواستم با او وداع کنم و برگردم، به من و همراهانم گفت: به زودی فتنه‌ای به پا خواهد شد؛ بنابراین از خدا بترسید و بر شما باد بر آن پیر بزرگوار علی بن ابی طالب (ع) و از دامن او دست برندارید و از او پیروی کنید؛ چراکه از رسول خدا (ص) و شنیدم که به او می‌فرمود: «ای علی، تو نخستین کسی بودی که به من ایمان آورده‌ای، و اولین کسی خواهی بود که در روز قیامت با من دست خواهی داد، تو صدیق اکبر و فاروق اعظمی که میان حق و باطل جدایی می‌اندازی و تو سالار مؤمنانی و اموال دنیوی سالار کافران است، تو برادر من و وزیر منی، تو بهترین بازماندۀ منی که دین مرا ادا می‌کنی و وعده‌های مرا برآورده خواهی کرد»[۸۲].

ابوذر در طول زندگانی و عمر با برکت خود مطیع و پیرو امیرالمؤمنین علی (ع) بوده و او را امام و پیشوای خود و همۀ مسلمانان می‌دانسته و از هر نظر او را بر دیگران برتری می‌داد[۸۳] و در هر فرصتی که پیش می‌آمد مردم را به برتری ایشان سفارش می‌نمود تا حجت بر همگان تمام شود ایشان در راه دفاع از ولایت و حقانیت آن حضرت هیچ‌گاه و در هیچ شرایطی کوتاهی نکرد[۸۴].

ابوذر در شام

پس از درگذشت ابوبکر، ابوذر به شام مهاجرت کرد و تا زمان حکومت عثمان در شام بود. سپس برای شکایت از معاویه به مدینه آمد[۸۵]. بخشش‎های زیاد و غیر عادلانۀ عثمان به خاندان خویش و افرادی امثال مروان بن حکم و دیگران از انتقادهای اصلی ابوذر به عثمان بوده است و این انتقادات سبب شد تا عثمان او را به شام بفرستد[۸۶]. او در شام هم از انتقاد دست نکشید و از معاویه که از طرف عثمان حاکم شام شده بود، انتقاد می‌‎کرد. معاویه ابتدا برای ساکت کردن ابوذر مقدار سی صد دینار پول برایش فرستاد، ولی او پس از سؤال و جواب کردن با فرستاده معاویه و این که اگر حقوق سالیانه من است، می‌پذیرم و اگر صله و هدیه است مرا به آن نیازی نیست و سرانجام دینارها را پس داد. او به سبب ساختن کاخ خضراء به معاویه می‌‎گفت: «اگر این کاخ را از مال خداوند ساخته‎ای، خیانت کرده‎ای و اگر از مال خود ساخته‎ای، اسراف کرده‌‎ای»[۸۷].

اعتراض‎های همیشگی ابوذر به عثمان و معاویه سبب شد تا معاویه او را دشمن خدا و رسول خطاب کند و ابوذر در جواب گفت: من دشمن خدا و رسول نیستم، تو و پدرت دشمنان خدا و رسول هستید. شما در ظاهر مسلمان شدید و در باطن، کافرید. رسول خدا تو را [چنین] لعنت و نفرین کرد که خداوند شکمت را سیر نکند»[۸۸]. سرانجام معاویه به عثمان نامه نوشت که تو شام را به وسیلۀ ابوذر بر خود تباه ساختی. عثمان هم به معاویه دستور داد او را بر شتری بی‌جهاز[۸۹] سوار کند و بدون توقف به مدینه بفرستد[۹۰]. ابوذر با حالت ضعف و مریضی، در حالی که ران پایش مجروح شده بود به مدینه رسید. عثمان، ابوذر را متهم کرد که قصد داشته در شام فتنه‎انگیزی کند و مردم را بر ضد او بشوراند ولی ابوذر گفت: «من تنها قصد امر به معروف و نهی از منکر دارم»[۹۱][۹۲]

ابوذر، راوی سخنان پیامبر (ص)

ابوذر از جمله راویان پیامبر (ص) است و افرادی چون عمر، عبدالله بن عمر و ابن عباس [۹۳] از او روایت نقل کرده‌اند از جمله: در روایتی از ابوذر نقل شده است: «رسول خدا (ص) مرا به هفت چیز سفارش فرمودند: مساکین را دوست بدارم و به آنان نزدیک شوم؛ در امور دنیایی به کسانی بنگرم که از من فروترند؛ از کسی چیزی نخواهم؛ پیوند خویشاوندی را رعایت کنم؛ همواره حق را بگویم، هر چند تلخ باشد؛ در راه خدا از سرزنش سرزنش کننده‌ای نترسم و فرمودند: «لَاحَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ‌» را فراوان بگویم»[۹۴][۹۵]

ابوذر در شأن نزول

مفسران ذیل چند آیه از ابوذر سخن به میان آورده‎اند از جمله:

  1. ﴿طَائِفَةٌ مِنَ الَّذِينَ مَعَكَ[۹۶]. ابن عباس در کنار حضرت علی (ع) یاد کرده که مقصود از آیه ابوذر بوده و همچون پیامبر (ص) نزدیک به دو سوم یا نصف یا یک سوم شب را به بیداری و عبادت می‌گذراندند.
  2. ﴿وَأَنْذِرْ بِهِ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْ يُحْشَرُوا إِلَى رَبِّهِمْ[۹۷]. میبدی، این آیه را در شأن موالی و فقیران عرب، از جمله ابوذر دانسته که خداوند به پیامبر (ص) می‌گوید: اینان را که یقین دارند به سوی پروردگارشان محشور می‌شوند از وحی آگاه کند[۹۸].
  3. آیات ﴿وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ[۹۹] و ﴿الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ[۱۰۰] گفته شده دربارۀ سه تن از جمله ابوذر نازل شده که در جاهلیت از بت‌ها دوری جسته، «لا إله إلا الله» می‌گفتند[۱۰۱].

ویژگی‌های ابوذر

ابوذر نزد پیامبر و مسلمانان مقامی والا داشت. صداقت ابوذر در بین عرب ضرب المثل بود[۱۰۲]. رسول خدا (ص) دربارۀ ابوذر فرمودند: «آسمان بر کسی سایه نیفکند و زمین، کسی را بر پشت خود نگرفت که راستگوتر از ابوذر باشد»[۱۰۳]. زهد و پارسایی ابوذر موجب شد پیامبر وی را به حضرت عیسی تشبیه کند[۱۰۴]. او در زندگی دنیایی به حداقل ممکن قناعت می‌کرد و حتی حاضر به پذیرش هدیه نبود[۱۰۵]. ابوذر، فردی آزاداندیش، رُک و دارای اعتقادات دینی ژرف و عمیق، زاهد و قناعت‌پیشه بود وی در حق‌گویی سرآمد بود. او براساس روایتی در جاهلیت شبانی می‎کرد [۱۰۶] و با شجاعتی که داشت گاه یک تنه در مقابل کاروانی می‎ایستاد[۱۰۷][۱۰۸] پیامبر (ص) او را از آنانی دانسته که بهشت، مشتاق دیدارشان است[۱۰۹]. او مورد اعتماد پیامبر بود و به او علاقه داشت و وی را یکی از چهارده رفیق خود می‌شمرد و حتی او را بر مرکب خود، پشت سرش سوار می‌کرد[۱۱۰]، اما با این حال، گویا از طرف حضرتش، مسؤولیتی سیاسی به او واگذار نشد[۱۱۱][۱۱۲]

عبادت ابوذر

ابوعثمان نهدی می‌گوید: ابوذر را سواره دیدم که گاهی سر را به طرف قبله فرود می‌آورد و گاهی بالا می‌برد، تصور کردم که خواب است، جلو آمدم و به او گفتم: آیا خواب هستی؟ گفت: نه، نماز می‌خواندم[۱۱۳]. مردی از اهل بصره بعد از مرگ فرزند ابوذر، برای تسلیت گفتن به خانه وی رفت، از همسرش پرسید: عبادت ابوذر چگونه است؟ گفت: بیشتر عبادت وی تفکر است و تمام روز را تنها نشسته و فکر می‌کند. ابوذر سه سال قبل از بعثت پیامبر اسلام خدا را عبادت می‌کرد و از بت‌پرستی دست برداشته بود در هنگام بیعت، پیامبر (ص) با او چنین شرط کرد: هر کجا که باشد حق را بگوید و در راه خدا از ملامت و سرزنش هیچ ملامت‌کننده‌ای نهراسد[۱۱۴][۱۱۵]

غزوات ابوذر

ابوذر در برخی غزوات شرکت کرده از جمله:

  1. فتح مکه: پرچم بنی غفار را به دست داشت[۱۱۶].
  2. جنگ حنین: پرچم دار آنان بود[۱۱۷] گرچه بعضی او را در این جنگ، جانشین پیامبر در مدینه دانسته‌اند[۱۱۸].
  3. غزوۀ «عمرة القضاء»: امامت جماعت مدینه به جای پیامبر و جانشینی حضرت را برعهده داشت.
  4. غزوۀ «ذات الرقاع»: امامت جماعت مدینه به جای پیامبر و جانشینی حضرت را برعهده داشت[۱۱۹][۱۲۰]
  5. غزوۀ تبوک: در جنگ تبوک افرادی بودند که از لشکر عقب می‌ماندند. اصحاب رسول خدا (ص) وقتی می‌دیدند شخصی عقب مانده به رسول خدا (ص) گزارش می‌دادند که فلان کس عقب مانده است. حضرت در پاسخ آنها می‌فرمود: «او را به حال خود واگذارید، اگر در او خیری باشد خدا او را به شما ملحق می‌سازد». تا آن‌که به پیامبر (ص) گفتند: ابوذر هم عقب مانده، پیامبر (ص) فرمودند: «او را رها کنید که اگر در او خیری باشد خداوند او را به شما ملحق خواهد ساخت و در غیر این صورت، خدا این‌طور خواسته است». هنگامی که ابوذر از شترش مأیوس شد بارش را به دوش گرفت و شتر را رها نمود و به دنبال لشکر، پیاده به راه افتاد. پیامبر (ص) در یکی از منازل راه فرود آمده بود که یکی از مسلمانان به راه نگاه کرد و گفت: یا رسول الله! یک نفر پیاده به طرف ما می‌آید، حضرت فرمودند: «خدا کند ابوذر باشد» و چون خوب دقت کردند دیدند که ابوذر است، سپس حضرت فرمودند: «خدا بیامرزد ابوذر را، تنها راه می‌رود، تنها می‌میرد و تنها برانگیخته می‌شود». همین که پیامبر (ص) او را دید، فرمودند: «به او آب دهید که تشنه است»، پس او را سیراب کردند. اما هنگامی که خدمت پیامبر (ص) رسید، دیدند ظرف آبی همراه دارد، حضرت به او فرمودند: «ابوذر! آب به همراه داشتی و تشنگی کشیدی؟» ابوذر گفت: آری، یا رسول الله، پدر و مادرم به قربانت، در راه به آبی رسیدم و وقتی چشیدم دیدم آب سرد و گوارایی است ولی نخوردم و با خود گفتم: از این آب نمی‌خورم مگر آن‌که پیامبر بخورد. حضرت فرمودند: «ابوذر! خدا تو را بیامرزد! تنها زندگی می‌کنی و غریبانه می‌میری و تنها داخل بهشت می‌شوی و مردمی به خاطر تو سعادتمند می‌شوند»[۱۲۱][۱۲۲]

ابوذر بعد از پیامبراکرم (ص)

ابوذر در زمان رحلت پیامبر در مدینه نبود و چون بازگشت و وضعیت را به گونه‌ای دیگر یافت، گفت: آری به بهره و میوۀ آن دست یافتید و پوسته آن را رها کردید و حال آنکه اگر این کار را در خاندان پیامبرتان قرار می‌دادید حتی دو تن هم با شما اختلاف نمی‌کردند. وی سرانجام با اکراه با ابوبکر بیعت کرد[۱۲۳]. با رحلت پیامبر (ص) ابوذر بر امامت علی (ع) پای فشرد به همین جهت، خلافت ابوبکر را انکار کرد[۱۲۴] و با برخی دیگر از بزرگان صحابه از علی (ع) ‌خواست تا برای گرفتن حق خود به پاخیزد و در برخوردی که با عمر داشت در حقانیت علی خطبه‌ای خواند[۱۲۵]. او با افتخار به این استواری در جمعی می‌گوید: من در روز قیامت از همۀ شما به پیامبر (ص) نزدیک‌تر خواهم بود؛ زیرا از حضرت شنیده‌ام که می‌فرمود: «نزدیک‌ترین شما در قیامت به من کسی است که از این دنیا به همان صورتی که من او را ترک گفته‌ام، خارج شود»، به خدا سوگند! جز من هیچ یک از شما نیست که به چیزی از دنیا دست نیافته باشد[۱۲۶][۱۲۷] همین رابطه با خاندان پیامبر (ص) و علی (ع) او را در جمع محدود و خلوت تشییع کنندگان حضرت فاطمه (س) که حتی بسیاری از زنان پیامبر حضور نداشتند، قرار داد[۱۲۸]. او از معدود کسانی است که در آن هنگامۀ آمیخته به رنج و غم بر پیکر فاطمه زهرا (س) نماز خواند. خروش او علیه بیداد، شُهره تاریخ است[۱۲۹].

ابوذر در زمان خلفا

از زندگی ابوذر در زمان خلافت ابوبکر، اطلاعی در دست نیست. در دورۀ عمر یکی از چهار نفری است که در تقسیم دیوان به سبب ارجمندی اش، جزء بدریون قرار گرفت[۱۳۰] با آن‌که در آن جنگ شرکت نداشت. او پس از وفات ابوبکر به شام رفت و در آنجا سکنی گزید[۱۳۱] و در سال ۱۹ هجری در فتح مصر به وسیلۀ عمروعاص شرکت کرد و گویا بر اقامت در آنجا عزم داشت[۱۳۲] اما به شام بازگشت و در یکی از جنگ‎های تابستانی معاویه در نبرد عموریه (۲۳ هجری) حضور یافت[۱۳۳]. وی در زمان خلافت عثمان همچنان در شام ماند و در فتح قبرس به دست معاویه (۲۷ یا ۲۸ هجری) یکی از اصحاب حاضر در آن بود[۱۳۴].

ابوذر در چگونگی مصرف بیت المال، بسیار سخت گیر بود و از مسلمانان و حاکمان می‌خواست روش پیامبر را دنبال کنند. اختلاف او با معاویه و خلیفۀ سوم به چگونگی استفاده آنان از بیت المال ارتباط داشت[۱۳۵].

بازگشت ابوذر به مدینه و تبعید به ربذه

پس از مکاتبۀ معاویه با عثمان و اظهار عجزش در مقابله با قاطعیت ابوذر، سرانجام عثمان نامه‌ای برای معاویه نوشت که ابوذر را بر شتری چموش سوار کرده و همراه شخصی خشن که او را شکنجه وار به مدینه باز گرداند. معاویه هم به دستور خلیفه عمل کرد و ابوذر را بر ناقۀ پیر و خشن (که جز پالانی نداشت) سوار کرد و او را با مرد بیرحمی به مدینه فرستاد. وقتی ابوذر به مدینه رسید تمامی گوشت ران‌هایش از سختی راه و مرکب ناهموار ریخته و زخم شده بود[۱۳۶].

واقدی در نقل دیگری به سند خود از "صهبان اسلمی" نقل می‌کند که گفته است: «ابوذر، وقتی به مدینه وارد شد، عثمان به او گفت: تو همانی که چنین و چنان کردی! امیرالمؤمنین (ع) که در مجلس حاضر بود در دفاع از ابوذر به مقداری که برای حضرتش ممکن بود، خطاب به عثمان فرمود: «به تو همان راهنمایی را میکنم که مؤمن آل فرعون گفت: ﴿وَإِنْ يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ[۱۳۷] عثمان که انتظار نداشت حضرت علی (ع) در دفاع از ابوذر با او چنین سخن بگوید، پاسخ تندی به حضرت داد و حضرت نیز همان‌گونه به او پاسخ تندی داد. پس از آن، عثمان، مردم را از نشست و برخاست با ابوذر منع کرد و او را ممنوع الملاقات نمود، اما ابوذر همۀ این سختی‌ها را تحمل کرد و مدتی را بدین گونه گذراند و پس از گذر زمان، دوباره ابوذر را نزد عثمان آوردند در این مرتبه ابوذر با تندی، به عثمان عتاب و خطاب کرد، عثمان در خشم فرو رفت و گفت: «از پیش ما و سرزمین ما بیرون برو». ابوذر گفت: به کجا بروم؟ عثمان گفت: به صحرا. ابوذر گفت: آیا پس از هجرت باز عرب صحرانشین شوم؟ عثمان گفت: آری. ابوذر گفت: پس به بادیۀ نجد می‌روم. عثمان قبول نکرد و گفت: تو را به راه دور می‌فرستم و از ربذه دورتر، و ابوذر به خاطر اعتراضش به عثمان و پافشاری بر حقیقتِ دین‌داری و پارسایی به دستور عثمان به ربذه [۱۳۸] تبعید شد[۱۳۹][۱۴۰] نقل کرده‌اند هنگامی که ابوذر را به ربذه تبعید کردند عثمان فرمان داد میان مردم اعلام کنند که هیچ‌کس نباید با ابوذر سخن بگوید و او را بدرقه کند و به مروان بن حکم فرمان داد ابوذر را از مدینه بیرون کند. او چنان کرد و مردم از یاری ابوذر خودداری کردند، جز علی بن ابی‌طالب (ع) و برادرش عقیل و حسن و حسین (ع) و عمار یاسر که این گروه با او بیرون رفتند تا او را بدرقه کنند. علی (ع) به همراهان خود گفت: با عموی خویش بدرود کنید و به عقیل فرمودند: «با برادر خویش بدرود کن». ابوذر همراه با خانواده خویش و چند گوسفند و شتر در ربذه ساکن شد. کاروان‌های حجاج به دیدار او می‌رفتند و می‌خواستند به او کمک کنند، هرچند او کمک از کسی نمی‌پذیرفت و برای دیدارکنندگان احادیثی از پیامبر (ص) نقل می‌کرد. ابوذر به نقل حدیث پایبند بود.

تبعید ابوذر، از جملۀ زمینه‌های شورش علیه عثمان بود. او به ربذه رفت با دلی شاد از اینکه از زیر بار مسئولیت حقگویی، شانه خالی نکرده است و با قلبی آکنده از غم که تنهایش گذاشتند و او را از مرقد مطهر حبیبش پیامبر خدا جدا ساختند. عبدالله بن حواش کعبی می‌گوید: ابوذر را در ربذه دیدم، نشسته در سایۀ سایبانی، تنهای تنها. گفتم: هان، ابوذر! تنهایی؟ گفت: همواره امر به معروف و نهی از منکر، شعارم بود و حقگویی شیوه‌ام و اینها همراهی برایم باقی نگذاشت[۱۴۱].

وداع امیرالمؤمنین (ع) و همراهان با ابوذر

عثمان نتوانست حق گویی‌های ابوذر را تحمل کند، لذا حکم تبعید وی را به ربذه صادر کرد و به مروان بن حکم مأموریت داد تا وسایل حرکت او و همسر و فرزندانش را فراهم کند و در ضمن دستور داد هیچ‌کس با وی سخن نگوید و او را بدرقه نکند. این فرمان، کارساز بود و کسی جرئت نکرد ابوذر را بدرقه کند و یا مطلبی با وی در میان بگذارد؛ لکن وقتی این خبر به امیرالمؤمنین علی (ع) رسید، بسیار گریست به طوری که محاسن مبارکش به اشک چشمانش مرطوب شد سپس فرمودند: آیا این چنین با صحابی رسول خدا (ص) برخورد می‌شود و تبعید می‌گردد؟! همه از خداییم و به سوی او باز می‌گردیم[۱۴۲]. سپس حضرت از جا برخاست و به همراه برادرش (عقیل) و فرزندانش (حسن و حسین) و صحابی بزرگ رسول خدا (ص) (عمار یاسر) و به نقلی با عبدالله بن عباس، فضل، قثم و عبیدالله بن عباس همگی بدون اعتنا به دستور عثمان به بیرون شهر رفتند و ابوذر را تا دم دروازه مدینه بدرقه کردند و با این حرکت، حکم تبعید وی را زیر سؤال برده و بر حرکات ابوذر مهر تأیید زدند[۱۴۳]. مروان حکم که از طرف عثمان مأموریت داشت این حکم ظالمانه را ادا کند از همراهی امیرالمؤمنین (ع) و همراهانش ناراحت شد و در یک برخورد غیر مؤدبانه با آن حضرت و همراهانش تندی کرد و کلمات خشنی بر زبان جاری کرد. اما حضرت در برابر برخورد او موضع‌گیری کرد و با تازیانه‌ای به مرکب مروان زد و با این کار او را مجبور به سکوت و بازگشت به مدینه نمود[۱۴۴].

سید رضی در نهج البلاغه سخنان حضرت علی (ع) را به هنگام وداع با ابوذر که حکایت از عمق ناراحتی امام (ع) و تأیید ابوذر و مخالفت با خلیفه وقت (عثمان) است را چنین آورده است: «ای ابوذر، تو به خاطر خدا خشم کردی، پس به همان کسی که برایش غضب کردی، امیدوار باش، این مردم از تو بر دنیایشان ترسیدند و تو از آنها بر دینت، پس آنچه را که آنان برایش در وحشت‌اند به خودشان واگذار و از آنچه که می‌ترسی ایشان گرفتارش شوند (عذاب الهی) فرار کن. عجبا! که چه محتاج‌اند به آنچه از آن منع‌شان کردی و چه بی‌نیازی از آنچه که از تو دریغ کردند. به زودی خواهی یافت که پیروزی برای کیست و چه کسی بیشتر مورد حسرت قرار می‌گیرد. ای ابوذر اگر درهای آسمان‌ها و زمین به روی بنده‌ای بسته شود و او از خدای خود بترسد، خداوند راهی برای وی خواهد گشود. ای ابوذر! آرامش خویش را تنها در حق جست و جو کن و غیر از باطل چیزی تو را به وحشت نیافکند، بدان اگر دنیایشان را میپذیرفتی، دوستت داشتند و اگر سهمی از آن را به خود اختصاص می‌دادی (و با آنان کنار می‌آمدی) دست از تو بر می‌داشتند»[۱۴۵]. سپس حضرت علی (ع) به برادرش عقیل فرمودند: «با برادرت ابوذر وداع کن». بعد جناب عقیل و امام حسن (ع) و امام حسین (ع) و نیز عمار یاسر هر کدام دربارۀ فضایل ابوذر و اندوه خود به خاطر جدایی از او سخنانی گفتند[۱۴۶]. ابوذر نیز در پاسخ این همه لطف و محبت و اظهار همدردی با امیرالمؤمنین (ع) و همراهانش مطالبی بیان کرد[۱۴۷].[۱۴۸]

وصی قرار دادن امیرالمؤمنین و وفات ابوذر

داوود بن أبی عوف می‌گوید: معاویة بن ثعلبه لیثی به من گفت: آیا می‌خواهی تو را به حدیثی که در آن شکی نیست، آگاه سازم؟ گفتم: آری. گفت: هنگامی که ابوذر بیمار شد، علی بن ابی طالب (ع) را وصی خود قرار داد و کارهایش را به وی واگذار کرد، برخی از کسانی که به عیادتش رفته بودند به او گفتند: ای ابوذر بهتر و زیبنده‌تر آن بود که امیرالمؤمنین عثمان را وصی خود قرار می‌دادی؟ ابوذر گفت: من به حق امیرالمؤمنین را وصی خود قرار داده ام؛ به خدا سوگند که وی (علی (ع)) بهار دل و آرام جان است، اگر روزی سایه‌اش برسرتان نباشد، نه زمین را خواهید شناخت و نه اهل آن را. لیثی می‌گوید: من در آخر از ابوذر پرسیدم: ای ابوذر ما می‌دانیم که محبوب‌ترین مردم نزد تو همان کسی است که نزد رسول خدا از همه محبوب‌تر بوده است. حال بگو آن شخص کیست؟ ابوذر گفت: آری چنین است، بدانید که محبوب ترین مردم نزد من، این شیخ مظلوم؛ یعنی علی بن ابی طالب (ع) است؛ زیرا او کسی است که حقش به تاراج رفته است[۱۴۹].

ام ذر (همسر ابوذر) نقل می‌کند: هنگامی که ابوذر در حال جان دادن بود، نگاهی به من کرد و اشک را بر گونه‌هایم جاری دید، قلبش سوخت؛ پرسید: چرا گریه می‌کنی؟ گفتم چگونه گریه نکنم در حالی که گذشته از رنج‌هایی که کشیده‌ام و اینک هم در سرزمین این چنینی از دنیا می‌روی، من پس از مرگت، باید تو را کفن کنم و حال آن‌که پارچه‌ای برای کفن تو ندارم. ابوذر گفت: گریه نکن به زودی گروهی از مؤمنان بر جنازۀ من حاضر خواهند شد و مرا کفن خواهند کرد و بر من نماز خواهند خواند. همسرش به ابوذر گفت: اکنون ایام حج تمام شده و حاجیان همه رفته‌اند، کسی باقی نمانده که از این راه‌گذر کند. ابوذر پاسخ داد: من آن‌چه گفتم از پیامبر (ص) شنیده‌ام، زیرا روزی من و چند نفر دیگر در خدمت پیامبر (ص) نشسته بودیم، حضرت رو به ما کرد و فرمود: «یکی از شما در بیابانی از دنیا می‌رود و گروهی از مؤمنان بر جنازۀ او حاضر می‌شوند». ای همسرم، تمام کسانی که در آن مجلس بودند در آبادی از دنیا رفته‌اند و جز من که در این بیابان دست به گریبان مرگ است هستم، کسی باقی نمانده است؛ مواظب راه باش که سخن پیامبر (ص) صحیح است. ام ذر می‌گوید: در همین حال بود که ناگاه قافله‌ای از دور پیدا شد و گروهی سر رسیدند و به محض مشاهدۀ حالت اضطراب در روحیه‌ام، پرسیدند چرا چنین مضطری؟ گفتم: یکی از مسلمانان در حال احتضار است، برای تجهیز و تکفین او حاضر شوید و از خداوند پاداش بگیرید. پرسیدند او کیست؟ گفتم: ابوذر غفاری، همه پیاده شدند و خود را به بالین ابوذر رساندند[۱۵۰]. چشم وی که به آنان افتاد، سخنی که پیامبر (ص) دربارۀ ایشان گفته بود به آنان بشارت داد و سپس گفت: وضع مرا می‌بینید، اگر جامه‌ای داشتم مرا در همان کفن می‌کردید، ولی چون جامه‌ای ندارم، لذا مرا با پارچه‌های خود کفن کنید؛ شما را به خدا سوگند می‌دهم کسی که امارت و یا ریاست قومی را به عهده دارد، مرا کفن نکند. همسر ابوذر می‌گوید: این را گفت و با من خداحافظی کرد و چشم‌هایش را بر هم گذارد و برای همیشه دیده از جهان فرو بست. راوی گوید: گروهی که بر جنازۀ او حاضر بودند، هر کدام از امارت و ریاست بهره‌ای برده بودند؛ لذا برای کفن کردنش با توجه به وصیتش به مشکل برخوردند. آن‌گاه جوانی از انصار پیش آمد و گفت: من دو جامه به همراه دارم که مادرم با دست خود آن را رشته و بافته است، یکی بر تنم هست و دیگری را در اختیار شما می‌گذارم که وی را با آن کفن کنید. آنان چنین کردند و عبدالله بن مسعود بر او نماز خواند. سپس بدن پاک او را دفن کردند و بر قبرش اشک‌ها ریختند[۱۵۱][۱۵۲]

ابوذر در سال ۳۲ هجری در تنهایی و سختی در کنار همسر یا تنها دخترش زندگی را بدرود گفت و آنچه را که پیامبر خدا در آینه زمان دیده بود و گفته بود که «خدا رحمت کند ابوذر را! تنها زندگی می‎کند، تنها زندگی را بدرود می‌‎گوید و در هنگامۀ قیامت، تنها برانگیخته می‌شود»[۱۵۳]، جامۀ واقعیت پوشید. گروهی از مؤمنان از جمله حجر بن عدی، مالک اشتر و عبدالله بن مسعود، پس از مرگ آن صحابی بزرگ فرا رسیدند[۱۵۴] و با تجلیل و احترام، پیکر نحیف آن حقگوی روزگار را به خاک سپردند. از ابوذر نسلی باقی نمانده است[۱۵۵].

پانویس

  1. المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۸۵، ح ۵۴۶۱.
  2. الإصابة، ج ۷، ص ۱۰۹.
  3. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۲۳.
  4. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۸.
  5. موسوعة الحدیث
  6. مطهری مرتضی، داستان راستان جلد دوم، مجموعه آثار، ج ۱۸، ص ۴۲۸.
  7. مطهری مرتضی، جاذبه و دافعه علی، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۲۷۱.
  8. مطهری مرتضی، جاذبه و دافعه علی، مجموعه آثار، ج۱۶ ص ۳۰۷.
  9. یادداشت‌ها، ج ۶، ص ۴۱۱.
  10. مطهری مرتضی، جاذبه و دافعه علی، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۶۴ و سیری در سیره نبوی مجموعه آثار، ج ۴۸۲.
  11. الفهرست (طوسی) ۹۵.
  12. الانساب ۱۰/۶۵.
  13. اختیار معرفة الرجال ۲۴.
  14. الاستیعاب ۱/۲۵۲.
  15. الطبقات الکبری ۴/۱۶۸ انساب الاشراف ۱۱/۱۲۵.
  16. الصحیح (بخاری) ۴/۲۴۱ الاستیعاب ۴/۱۶۵۲.
  17. الطبقات الکبری ۴/۱۶۸ و ۱۶۹ الصحیح (بخاری) ۴/۲۴۱ و ۲۴۲ الاستیعاب ۴/۱۶۵۲ - ۱۶۵۵.
  18. الآحاد والمثانی، ۲/۲۳۰ الاستیعاب ۱/۲۵۲.
  19. انساب الاشراف ۱۱/۱۲۴.
  20. تاریخ الیعقوبی ۲/۲۳.
  21. الطبقات الکبری ۴/۱۶۸ انساب الاشراف ۱۱/۱۲۴.
  22. الطبقات الکبری ۳/۴۱۹.
  23. المعارف ۲۵۲.
  24. المفارید عن رسول الله(ص) ۶۴.
  25. انساب الاشراف ۱/۲۷۲.
  26. الکافی ۸/۱۶۲.
  27. مناقب آل ابی طالب ۲/۳۲.
  28. السیرة النبویه (ابن هشام) ۲/۵۶۱.
  29. الطبقات الکبری ۳/۴۱۹.
  30. السیرة النبویه (ابن هشام) ۲/۲۸۹.
  31. انساب الاشراف ۱/۳۵۳.
  32. السیرة النبویه (ابن هشام) ۲/۵۲۴ امتاع الاسماء ۲/۵۲.
  33. اختیار معرفة الرجال ۶ ـ ۸.
  34. الامالی (مفید) ۱۷۰.
  35. تاریخ الیعقوبی ۲/۱۷۲.
  36. تاریخ الطبری ۴/۳۰۸ انساب الاشراف ۱۱/۱۲۸.
  37. تاریخ الاسلام ۳/۴۰۶ و ۴۰۹.
  38. انساب الاشراف ۱۱/۱۲۶.
  39. تفسیر القرآن (صنعانی) ۳/۳۳.
  40. کفایة الاثر ۱۸۵ و ۱۹۴.
  41. کفایة الاثر، ۳۸.
  42. شرح الاخبار ۲/۲۶۹ و ۳/۱۱.
  43. الامالی (مفید) ۱۶۹.
  44. کمال الدین و تمام النعمه ۴۱۳.
  45. المسند (ابن حنبل) ۵/۱۴۴ ـ ۱۸۱.
  46. تهذیب الاسماء واللغات ۲/۲۲۹.
  47. الفهرست (طوسی) ۹۵.
  48. الذریعه ۷/۱۹۶ و ۱۹۷.
  49. فرهنگ‌نامه مؤلفان اسلامی، ج۱، ص۲۳۲- ۲۳۳.
  50. دلائل النبوه، ج۱، ص۴۵۸؛ الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۴؛ حلیة الاولیاء، ج۱، ص۱۵۷.
  51. صحیح بخاری، ج۲، ص۲۰۶؛ حلیة الاولیاء، ج۱، ص۱۵۹؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۳۳۹؛ الغدیر، ج۸، ص۳۰۹.
  52. الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۴.
  53. الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۳.
  54. الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۳.
  55. الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۳؛ حلیة الاولیاء، ج۱، ص۱۵۷.
  56. عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص۲۹۰.
  57. ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارات، ص۳۶۰ ـ ۳۶۱.
  58. عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۵۷.
  59. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۳۷۴.
  60. عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۹۹؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۱۰۶.
  61. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۶.
  62. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۶.
  63. الطبقات، ج ۲، ص ۱۰۲؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۱۵۵.
  64. سیره ابن هشام، ج ۴، ص ۳۹۶ ـ ۳۹۷؛ الارشاد، ج ۱، ص ۱۳۲ ـ ۱۳۳.
  65. ر. ک: حاجی‌زاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۷۰ ـ ۷۱.
  66. «و آنان را که از پرستیدن بت دوری گزیده‌اند و به درگاه خداوند بازگشته‌اند، مژده باد! پس به بندگان من مژده بده!» سوره زمر، آیه ۱۷.
  67. ابن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۱۰، ص۳۲۴۹؛ واحدی، اسباب نزول القرآن، ص۳۸۳.
  68. مطهری مرتضی، داستان راستان، ج۲، مجموعۀ آثار، ج ۱۸، ص ۴۲۸؛ ر. ک: محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۸؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۸۲.
  69. عاملی، امین، اعیان الشیعه، ج۴، ص۲۲۶.
  70. ر. ک: موسوی، سید موسی، مقاله «ابوذر غفاری»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۱۶.
  71. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۷.
  72. ر. ک: واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوذر غفاری»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۶۶۵.
  73. ابن اثیر، عزالدین، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۵۷؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۲۵۲؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، ج۱۱، ص۵۳۳.
  74. غزوه به جنگ‌هایی گفته می‌شود که حضرت محمد (ص) شخصاً در آن حضور داشته است، مانند بَدر، اُحد، تبوک، خندق، حُنین و...
  75. به دسته‌ای از سپاهیان که از سوی حضرت محمد (ص) به عنوان هجوم بر دشمن، یا دفع تجاوز یا کسب اطلاعات نظامی اعزام می‌شدند و پیامبر شخصاً در آن عملیات شرکت نداشت، "سریّه" گفته می‌شد.
  76. «یَرْحَمُ اللَّهُ أَبَا ذَرٍّ یَعِیشُ وَحْدَهُ وَ یَمُوتُ وَحْدَهُ وَ یُحْشَرُ وَحْدَهُ»؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ص۱۰۱؛ عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۱۰۹.
  77. ر. ک: حاجی‌زاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص ۷۲ ـ ۷۳.
  78. ر. ک: ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۹۲.
  79. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۱۳.
  80. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۱.
  81. ر. ک: حاجی‌زاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص ۷۳ ـ ۷۴.
  82. «أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِی وَ أَوَّلُ مَنْ یُصَافِحُنِی یَوْمَ اَلْقِیَامَةِ، وَ أَنْتَ اَلصِّدِّیقُ اَلْأَکْبَرُ، وَ أَنْتَ اَلْفَارُوقُ تُفَرِّقُ بَیْنَ اَلْحَقِّ وَ اَلْبَاطِلِ، وَ أَنْتَ یَعْسُوبُ اَلْمُؤْمِنِینَ، وَ أَنْتَ أَخِی وَ وَصِیِّی وَ وَزِیرِی، وَ خَلِیفَتِی فِی أَهْلِی وَ خَیْرُ مَنْ أُخَلِّفُ بَعْدِی تَقْضِی دَیْنِی وَ تُنْجِزُ مَوْعِدِی»؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۲۸.
  83. شرح ابن ابی الحدید، ج۴، ص۱۱۶.
  84. ر. ک: ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۹۴ـ ۹۵.
  85. ابن اثیر، عزالدین، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۵۷.
  86. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۴؛ ج۸، ص۲۵۶ـ ۲۵۸.
  87. ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارت، ص۳۶۳؛ ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۶ـ ۲۵۸؛ ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۹۶.
  88. ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارت، ص۳۶۴.
  89. یعنی شتری که پالان ندارد.
  90. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۲؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۵.
  91. ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، ص۳۶۶؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۴؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار (ع)، ج۲۲، ص۴۱۷؛ کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ص۳۷۵.
  92. ر. ک: حاجی‌زاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۷۵.
  93. عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۳۵۷؛ عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۱۰۸.
  94. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۷۳.
  95. ر. ک: حاجی‌زاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۷۷ ـ ۷۸.
  96. «بی‌گمان پروردگارت می‌داند که تو و دسته‌ای از کسانی که با تواند نزدیک به دو سوم شب و نیمه آن و یک سوم آن برمی‌خیزید» سوره مزمل، آیه ۲۰.
  97. «و با آن (قرآن) کسانی را که از گرد آورده شدن نزد پروردگارشان می‌هراسند در حالی که جز او، هیچ سرور و میانجی ندارند، بیم بده باشد که پرهیزگاری ورزند» سوره انعام، آیه ۵۱.
  98. سیرۀ ابن هشام، ج۱، ص ۳۲۶.
  99. «و آنان را که از پرستیدن بت دوری گزیده‌اند و به درگاه خداوند بازگشته‌اند، مژده باد! پس به بندگان من مژده بده!» سوره زمر، آیه ۱۷.
  100. «کسانی که گفتار را می‌شنوند آنگاه از بهترین آن پیروی می‌کنند، آنانند که خداوند راهنمایی‌شان کرده است و آنانند که خردمندند» سوره زمر، آیه ۱۸.
  101. ر. ک: واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوذر غفاری»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۶۶۹.
  102. العقد الفرید، ج ۲، ص ۲۷۲.
  103. «مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ لَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ عَلَی ذِی لَهْجَةٍ أَصْدَقَ مِنْ أَبِی ذَر»؛ المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۸۵، ح ۵۴۶۱.
  104. جامع البیان، مج ۱۱، ج ۲۱، ص ۱۵۵ ـ ۱۵۶.
  105. مجمع البیان، ج ۳، ص ۱۲۸.
  106. الطبقات، ج ۲، ص ۱۰۲؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۱۵۵.
  107. سیره ابن هشام، ج ۴، ص ۳۹۶ ـ ۳۹۷؛ الارشاد، ج ۱، ص ۱۳۲ ـ ۱۳۳.
  108. ر. ک: حاجی‌زاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۷۰ ـ ۷۱.
  109. کشف الاسرار، ج ۴، ص ۱۵۹؛ الدرالمنثور، ج ۴، ص ۲۲۳؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۲، ص ۳۹۱.
  110. الاستیعاب، ج ۲، ص ۲۷۰.
  111. قاموس الرجال، ج ۵، ص ۴۸۷ ـ ۴۸۸.
  112. ر. ک: واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوذر غفاری»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۶۶۵.
  113. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۷۹.
  114. ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۳۵۷.
  115. موسوی، سید موسی، مقاله «ابوذر غفاری»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۲۲.
  116. . انساب الاشراف، ج ۵، ص ۱۸.
  117. . العقدالفرید، ج ۴، ص ۲۴۰.
  118. . انساب الاشراف، ج ۵، ص ۱۸.
  119. الفتوح، ج ۲، ص ۵۵۹.
  120. ر. ک: واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوذر غفاری»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۶۶۵.
  121. واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۰۰؛ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۱، ص۲۹۴.
  122. موسوی، سید موسی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص ۲۳.
  123. ر.ک: دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۸۲ ـ ۸۳.
  124. سیرۀ ابن هشام، ج ۲، ص ۴۱۷ ـ ۴۱۸.
  125. جامع البیان، مج ۹، ج۱۵، ص ۲۰۴ ـ ۲۰۷؛ مجمع البیان، ج۶، ص ۶۷۸.
  126. کشف الاسرار، ج ۳، ص ۳۲۶.
  127. ر. ک: واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوذر غفاری»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۶۶۵ ـ ۶۶۶.
  128. قرطبی، ج ۱۴، ص ۱۶۷؛ غررالتبیان، ص ۴۲۵.
  129. ر. ک: محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۲۳.
  130. کشف الاسرار، ج ۶، ص ۲۴۷ ـ ۲۴۸.
  131. روض الجنان، ج ۹، ص ۱۰۱.
  132. مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۰۲؛ الدرالمنثور، ج ۴، ص ۲۸.
  133. عیاشی، ج ۲، ص ۶۵؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۳۹.
  134. جامع البیان، مج ۶، ج ۹، ص ۳۲۳؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۳۱.
  135. ر. ک: واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوذر غفاری»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۶۶۶ـ۶۶۷.
  136. شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۶ـ ۲۵۸.
  137. «و مردی مؤمن از فرعونیان که ایمانش را پنهان می‌داشت گفت: آیا مردی را می‌کشید که می‌گوید: پروردگار من، خداوند است و برهان‌ها (ی روشن) برایتان از پروردگارتان آورده است؟ و اگر دروغگو باشد، دروغش به زیان خود اوست» سوره غافر، آیه ۲۸.
  138. ربذه، زادگاه اصلی ابوذر بود و چون آنجا محل کفر و قبل از اسلام او بود دوست نداشت به آنجا تبعید شود، اما عثمان برای آنکه ابوذر را بیشتر آزار دهد به همان جا او را تبعید کرد.
  139. شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۹.
  140. ر. ک: ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۹۶ـ ۹۸؛ التبیان، ج ۳، ص ۱۴.
  141. ر. ک: واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوذر غفاری»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۶۶۸.
  142. «أَ هَکَذَا یُصْنَعُ بِصَاحِبِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَیْهِ رٰاجِعُونَ».
  143. شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۲؛ امالی مفید، مجلس بیستم، ح۴، ص۱۶۵.
  144. ر. ک: ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۹۸ـ ۹۹.
  145. «یَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّکَ غَضِبْتَ لِلَّهِ فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ إِنَّ اَلْقَوْمَ خَافُوکَ عَلَی دُنْیَاهُمْ وَ خِفْتَهُمْ عَلَی دِینِکَ فَاتْرُکْ فِی أَیْدِیهِمْ مَا خَافُوکَ عَلَیْهِ وَ اُهْرُبْ مِنْهُمْ بِمَا خِفْتَهُمْ عَلَیْهِ فَمَا أَحْوَجَهُمْ إِلَی مَا مَنَعْتَهُمْ وَ مَا أَغْنَاکَ عَمَّا مَنَعُوکَ»؛ نهج البلاغه، خطبۀ ۱۳۰.
  146. شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۳.
  147. شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۴.
  148. ر. ک: ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۹۹ـ۱۰۰.
  149. اعیان الشیعه، ج۴، ص۲۳۰؛ ر. ک: ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۹۴.
  150. طبق نقل برخی از مورخین ابوذر قبل از آمدن آن گروه از دنیا رفته بود. ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۴۴.
  151. اسد الغابه، ج۱، ص۳۰۲؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۳؛ معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۶۲؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۳۰۹؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۲۶۵.
  152. ر. ک: ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۱۰۱ـ ۱۰۴.
  153. الإصابة، ج ۷، ص ۱۰۹.
  154. الطبقات، ج ۳، ص ۱۸۱؛ انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۲۲۱؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۱۳.
  155. ر. ک: واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوذر غفاری»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۶۶۸؛ حاجی‌زاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۷۷؛ محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۲۳.