آیه صادقین از دیدگاه اهل سنت: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۲۴۳: خط ۲۴۳:


=== مناقشه ابن [[روزبهان]] ===
=== مناقشه ابن [[روزبهان]] ===
فضل ابن [[روزبهان]] از میان وجوه یازده گانه‌ای که [[ابن تیمیه]] ذکر کرده، تنها [[نزول آیه]] در قصه کعب را مطرح می‌کند و می‌‌گوید: «اگر [[احادیث]] نزول آیه درباره [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}، صحیح باشد، بر [[فضیلت]] ایشان دلالت می‌کند نه اینکه [[نص بر امامت]] وی باشد. <ref>ر.ک: دلائل الصدق، ج۵، ص۱۳۴؛ شرح إحقاق الحق، ج۳، ص۳۰۰.</ref>.
==== نقد و بررسی ====
بر اساس مطالبی که پیشتر بیان شد پاسخ این اشکال روشن است؛ زیرا
# اولاً از سویی [[صحت احادیث]] بر اساس مصادر [[حدیثی]] و متون رجالى [[اهل سنت]][[ ثابت]] شد و از سویی دیگر نیز روشن شد که این [[حدیث مشهور]] و [[مستفیض]] است
# ثانیاً چنان که گفتیم [[آیه شریفه]] به ضمیمه احادیث [[تفسیری]] ذیل آن بر [[عصمت]] [[امیر]] المؤمنين{{ع}} دلالت دارد و عصمت که یکی از شرایط اصلی [[امامت]] است -بر [[امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}} پس از [[رسول خدا]]{{صل}} دلالت می‌کند.
پس [[عالمان شیعه]] این [[آیه]] را نص بر امامت نمی‌دانند بلکه آن را در زمره [[ادله امامت]] امیرالمؤمنين عليه [[السلام]] می‌شمارند و اگر صغرای [[استدلال]] [[شیعه]] پذیرفته شود و دلالت آیه بر [[افضلیت امیرالمؤمنین]]{{ع}} ثابت گردد،[[ امامت]] امير المؤمنين{{ع}} ثابت شده است؛ چراکه کسی نمی‌تواند در [[قاعده عقلی]] [[قبح]] تقدم [[مفضول]] بر [[فاضل]] خدشه کند؛ از این رو [[اثبات]] [[افضلیت]] امیرالمؤمنين{{ع}} صغرا می‌شود برای کبرای قبح تقدّم مفضول بر فاضل و امامت آن حضرت از این [[برهان]] [[استنتاج]] می‌گردد.<ref>سید علی میلانی، جواهر الکلام، ج۵، ص۲۴۶ و ۲۴۷.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ ‏۱۱ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۳۵

آیه ۱۱۹ سوره توبه که در آن به همراهی با صادقین فرمان داده شده، معروف به آیه صادقین است.

مقدمه

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ[۱] این آیه، آیه صادقین نامگذاری شده است و یکی از آیات متعدّد مربوط به ولایت و امامت و عصمت حضرت علی(ع) و یازده فرزندش(ع) می‌باشد. خداوند در این آیه شریفه، که مخاطب آن مؤمنین و مسلمانان هستند، به آنها دو دستور می‌دهد: نخست اینکه، مسلمانان تقوای الهی را پیشه کنند و دوم اینکه: همراه صادقین (راستگویان) باشید[۲].

حال باید دید مراد از «صادقین» چه کسانی هستند که بر اساس این آیه همراهی با آنان و به عبارت دیگر تمسک به آنان و اطاعت مطلق از آنان واجب شمرده شده است.

شأن نزول آیه

خداوند در آیه ۱۱۹ سوره توبه فرموده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ[۳]، ای کسانی که به آیین اسلام ایمان آورده‌اید، از مخالفت با دستورات خداوند بپرهیزید و با صادقین همراه باشید [از صادیقین پیروی کنید]. این آیه معروف به آیه صادقین است و متکلمان شیعه با استناد به این آیه بر امامت اهل‌بیت(ع) استدلال کرده‌اند[۴].

علمای اهل سنت دو شان نزول برای این آیه بیان کرده‌اند:

امام علی (ع)

برخی علمای اهل سنت تصریح کرده‌اند که آیه صادقین درباره امام علی(ع) و ائمه معصوم(ع) نازل شده است. ابن جوزی می‌گوید: «دیدگاه علمای سیره‌نویس این است که آیه صادقین درباره امام علی(ع) نازل شده است»[۵].

شوکانی به نقل از ابن عباس می‌گوید: «مقصود از صادقین امام علی(ع) است».

ابن مردویه نیز در این‌باره از این عباس نقل کرده است: «با امام علی(ع) باشید»[۶].

بنا بر قاعده معروف نزد علمای اهل سنت، تعدد و تکثر روایات موجب تقویت و تحکیم یکدیگرند. این مطلب شأن نزول آیه صادقین را درباره امام علی(ع) ثابت می‌کند. بنابراین روایات اهل سنت، بر این دعوی تصریح می‌کند که مقصود از «الصادقین»، امام علی(ع) و ائمه معصومند. با بررسی سندی این روایات می‌توان به صحت آنها پی برد. افزون بر مبنای علمای اهل سنت که اگر روایتی با چندین سند نقل شده باشد، تعدد و تکثر طرق موجب جبران ضعف روایات می‌شود "يقوي بعض بعضا"[۷]. سیوطی می‌گوید: «این شواهد یکدیگر را تقویت می‌کند»[۸].[۹]

کعب بن مالک و سایر متخلفین از جنگ

برخی دیگر از اهل سنت معتقدند که این آیه درباره کعب بن مالک و سه نفر دیگری است که از جنگ تخلف کردند [۱۰] و هم چون منافقان عذر آورده و دروغ گفتند؛ لیکن او خدا و رسولش را تصدیق کرد و خداوند به برکت راستی‌اش، توبه‌اش را پذیرفت. این مطلب در روایت صحیح ثابت است. لفظ آیه نیز عام است و در اینجا دلیلی بر تخصیص آن وجود ندارد. در تفسیر ابن کثیر... از عبدالله بن عمر درباره آيه﴿اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ[۱۱] نیز نقل شده که گفت همراه محمد و اصحابش باشید.ضحاک نیز گفته است: یعنی با ابوبکر، عمر و اصحاب آن دو همراه باشید. ابن تیمیه نیز در برابر قول کسی که می‌گوید آیه درباره علی(ع) نازل شده است بیش از یازده وجه پاسخ داده است. به جواب او در منهاج السنة مراجعه کنید.[۱۲].[۱۳]

معناشناسی صادقین

صدق در لغت به معنای مطابقت حکم با واقع است[۱۴]. صدق در برابر کذب در اصل، وصف سخن است؛ خواه آن سخن مربوط به گذشته باشد یا آینده، به صورت وعده باشد یا به گونه‌ای دیگر. همچنین در اصل، وصف خبر است و انواع دیگر سخن، مانند امر و نهی و استفهام اگر به صدق یا کذب توصیف شوند؛ به لحاظ خبری است که مدلول ضمنی یا التزامی آنهاست؛ مثلاً کسی که می‌پرسد آیا زید در خانه است یا نه، مدلول ضمنی یا التزامی کلام او این است که او از جهل خود نسبت به بودن زید در خانه خبر می‌دهد[۱۵].

با توجه به آنچه در معنای لغوی صدق، گذشت، گفته شده کسی که عقیده‌اش با نفس الأمر مطابقت داشته باشد، یا ظاهر و باطنش هماهنگ باشد، یا به اراده خویش جامه عمل بپوشاند، در عقیده، نیت و اراده‌اش صادق می‌باشد[۱۶].[۱۷].

مصداق شناسی صادقین

صادقین در روایات اهل سنت

پیامبر و اهل بیت پیامبر(ص)

حاکم حکسانی از عبدالله بن عمر چنین نقل می‌کند: خداوند تمام اصحاب محمد(ص) را امر کرده است که خوف از خداوند داشته باشند و آن‌گاه به آنان گفته است: با صادقین باشید؛ یعنی با محمد(ص) و اهل بیت(ع) او باشید[۱۸].

ذهبی درباره شخصیت حسکانی می‌گوید: «استاد دقیق که توجه و دقتی تمام در علم حدیث داشته و عمر دراز و روایت کوتاه سند داشت»[۱۹]. [۲۰]

آل محمد(ص)

حسکانی از امام محمد باقر(ع) روایت کرده که فرمود: «... ﴿وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ مَعَ آلِ مُحَمَّدٍ»[۲۱].[۲۲]

مصادیق آل محمد(ص)

مسلم نقل می‌کند: هنگامی که این آیه نازل شد: «بگو بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود آن‌گاه مباهله کنیم»[۲۳]، رسول خدا(ص)، علی و فاطمه و حسن و حسین(ع) را فراخواند و فرمود: خدایا، اینان اهل بیت منند[۲۴].

حاکم در مستدرک نقل می‌کند: ‌از عبدالله بن جعفر بن ابی‌طالب روایت کرده است در یکی از روزها که رحمت الهی (باران) می‌بارید، رسول خدا(ص) نگاهی به ریزش باران کرد و فرمود: «به سوی من فرا خوانید!» «صفیه» پرسید: «چه کسی را به حضور شما فراخوانیم؟» فرمود: «اهل بیت مرا، علی، فاطمه حسن و حسین(ع) را به محض اینکه آنان حضور پیدا کردند، رسول خدا(ص) آنان را در زیر ردای خویش گرد آورد و دست‌های مبارک را به سوی آسمان بالا برد و فرمود: «بار پروردگارا! اینان اهل بیت من هستند. اینک بر محمد و خاندان او درود فرست». و خدا «آیه تطهیر» را بر آن حضرت نازل فرمود.

حاکم نیشابوری در ادامه گوید: بخاری و مسلم آن را ذکر نکرده‌اند و این روایت بنا بر شرط بخاری و مسلم، صحیح است. بر اساس این روایت آن حضرت به آموزش درود فرستادن بر اهل بیتش و آلش پرداخت[۲۵].

بر همین اساس فخر رازی در تعریف اصحاب کساء در جایگاه مصادیق اصیل آل محمد(ص)» در بیان مفصلی می‌گوید: می‌گویم آل محمد(ص) کسانی هستند که امر آنها به پیامبر(ص) برمی‌گردد. پس هر کس که امر آنها اشد و اکمل باشد؛ آنها آل محسوب می‌گردند. تردیدی نیست که علی، فاطمه حسن و حسین(ع) تعلقات و ارتباطشان با پیامبر(ص) شدید است و این مطلب از طریق نقل متواتر معلوم است و در نتیجه آنها آل محمد(ص) هستند[۲۶].[۲۷]

فرق آل و اهل بیت

بخاری نقل می‌کند: عبدالله بن عیسی از عبدالرحمان ابن ابی‌لیلی شنیده است که می‌گفت: مرا کعب ابن عجزه ملاقات نمود [و] گفت نمی‌خواهی هدیه‌ای که از پیامبر(ص) شنیدم، برایت هدیه کنم»؟ گفتم: «بلی. آن را برایم هدیه کن». گفت: از رسول خدا(ص) سؤال کردیم: «کیفیت دورد فرستادن بر شما اهل بیت چگونه است»؟ خداوند به ما آموخت که چگونه بر شما سلام بگوییم؟ رسول خدا(ص) فرمود: بگویید: «اللَّهُمَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ...»[۲۸].

حاکم نیشابوری می‌گوید: «این حدیث را از این روی آوردم که اهل مطالعه بدانند «اهل بیت» و «آل» یک چیزند. ابوفروه حارث همدانی از موثق‌ترین تابعین کوفه بوده است»[۲۹].[۳۰].

راویان حدیث نزول آیه در شأن پیامبر و اهل بیت

بر اساس روایات فراوان و صحیح در منابع معتبر اهل سنت، مراد از صادقان در آیه پیامبر و اهل بیت ایشان عليهم السلام است. این روایات در دوره‌های مختلف و توسط حدیث پژوهان مشهور سنی نقل شده که در اینجا به نام تعدادی از آنها اشاره می‌کنیم

  1. مالک بن انس: پیشوای مالکیان، (متوفای ۱۷۹) وی در طریق روایتی قرار دارد که حاکم حسکانی در شواهد التنزیل آورده است. [۳۱]. در طریق برخی از روایات دیگر نیز نام مالک بن انس دیده می‌شود.
  2. حسین بن حکم حبری (متوفای ۲۸۶): وی حدیث را در تفسیر معروف خود نقل کرده است
  3. ابويوسف يعقوب بن سفيان فسوی (متوفای ۲۷۷): وی حدیث را در تاریخ خود روایت کرده است.
  4. ابو العباس أحمد بن محمد بن سعيد ابن عقده كوفی، (متوفای ۳۲۲) است. وی در طریق روایات ابن عساکر قرار گرفته است.
  5. ابوبکر محمد بن عمر بن جعابی بغدادی (متوفای ۳۵۵): وی نیز در طریق روایتی قرار دارد که حاکم حسکانی در شواهد التنزيل نقل می‌کند.
  6. ابو عمر عبدالواحد بن محمد ابن مهدی فارسی بغدادی، (متوفای ۴۱۰): وی در طریق روایات ابن عساکر واقع شده است. [۳۲].
  7. ابوبكر أحمد بن موسی ابن مردویه اصفهانی، (متوفای ۴۱۰): تعدادی از عالمان سنّی از جمله سیوطی در درالمنثورحدیث را از او روایت کرده‌اند.
  8. ابو اسحاق أحمد بن محمد بن ابراهیم ثعلبی (متوفای ۴۲۷): وی در طریق روایت حموینی در فرائد السمطين قرار دارد.
  9. ابونعيم أحمد بن عبد الله إصفهاني (متوفای ۴۴۳): وی در طریق روایت تعدادی از عالمانی سنّی از جمله در طریق روایت خوارزمی در مناقبآل ابي طالب واقع شده است. [۳۳].
  10. عبیدالله بن عبدالله بن أحمد (حاكم حسكانی)، (متوفای پس از سال ۴۷۰): وی حدیث را در کتاب مشهور خود شواهد التنزیل به طریق‌های متعدد روایت کرده است.
  11. ابو القاسم اسماعيل بن أحمد بن سمر قندى بغدادی، (متوفای ۵۳۶): وی در طریق روایت ابن عساکر قرار دارد.
  12. موفق بن أحمد خطیب خوارزمی مکی، متوفای ۵۶۸ وی حدیث را در کتاب خود مناقب علی بن أبي طالب آورده است.
  13. أبو العلاء، حسن بن أحمد عطار همدانی (متوفای ۵۶۹): وی در طریق روایت خوارزمی قرار دارد.
  14. ابو القاسم على بن الحسن ابن عساکر دمشقی، (متوفای ۵۷۱). او در کتاب تاریخ خود، در ضمن شرح حال امیرالمؤمنین(ع) این حدیث را روایت کرده است. [۳۴].
  15. یوسف بن قز أغلى بغدادی سبط ابن جوزی، (متوفای ۶۵۴) وی حدیث را در کتاب تذکرة الخواص الأمّة آورده است. [۳۵].
  16. ابو عبدالله محمّد بن یوسف قرشی گنجی (کشته شده در سال ۶۵۸) وی در کتاب خود کفایة الطالب في مناقب علي بن ابي طالب، این حدیث را روایت کرده است. [۳۶].
  17. ابراهيم بن محمّد حموینی خراسانی (متوفای ۷۳۰) وی این حدیث را در کتاب فرائد السمطين في فضائل المرتضى والبتول والسبطين آورده است. [۳۷].
  18. ابو الحجاج جمال الدين يوسف بن عبدالرحمن مزی، (متوفای ۷۴۲): وی در کتاب خود تهذيب الكمال في أسماء الرجال حدیث را نقل کرده است. [۳۸].
  19. جمال الدين محمّد بن يوسف حنفی زرندی (متوفای ۷۵۰): وی در کتاب نظم درر السمطين في فضائل المصطفى والمرتضى والبتول و السبطین به نقل این حدیث پرداخته است.[۳۹].
  20. جلال الدین عبدالرحمن بن أبى بكر سيوطى (متوفای ۹۱۱): تفسیر مشهور خود درالمنثور في التفسير بالمأثور، به طرق متعدد حدیث را آورده است. [۴۰].
  21. شهاب الدين أحمد بن حجر مکی، (متوفای ۹۷۳): او نیز در کتاب صواعق المحرقة حديث را نقل کرده است. [۴۱].
  22. قاضی محمد بن علی شوکانی (متوفای ۱۲۵۰): در تفسیرش فتح القدیرحدیث را آورده است. [۴۲].
  23. شهاب الدین محمود آلوسی بغدادی (متوفای ۱۲۷۰): او در تفسیر مشهور روح المعانی حدیث را روایت کرده است. [۴۳].
  24. شیخ سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی (متوفای ۱۲۹۴): وی در کتاب ينابيع المودة به نقل این حدیث پرداخته است. [۴۴].[۴۵].

حضرت علی (ع)

بسیاری از مفسران و محدثان اهل سنت از ابن عباس نقل کرده‌اند که آیه یاد شده درباره علی بن ابیطالب(ع) است. به عنوان نمونه به چند روایت اشاره می‌گردد:

  1. ثعلبی در تفسیر خود نقل می‌‌کند که ابن عباس در تفسیر این آیه گفت: «مع الصادقين يعني: علي بن ابيطالب و اصحابه»[۴۶].
  2. سبط بن الجوزی در تذکرة الخواص از گروهی از علما چنین نقل کرده که گروهی از علمای سیره از ابن عباس چنین نقل کرده‌اند که: این آیه به معنای آن است که با علی و خاندانش باشید.... علی(ع)، سید و سرور صادقان است[۴۷].
  3. سیوطی در الدر المنثور از ابن عباس نقل می‌کند که وی در تفسیر آيه صادقین، گفت: «یعنی مع علی بن ابیطالب» یعنی با علی بن ابیطالب باشید. وی همچنین شبیه به این روایت را از امام باقر نیز نقل می‌‌نماید[۴۸].[۴۹].
  4. قندوزی حنفی در ینابیع الموده از سلمان فارسی نقل می‌‌کند که وقتی آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ[۵۰] نازل شد، سلمان عرض کرد: ای رسول خــدا مفهوم آیه عام است یا خاص؟ پیامبر فرمود: کسانی که مأمور به این دستور هستند، عموم مؤمنانند و اما صادقین خصوص برادرم علی و اوصیای من بعد از او تا روز قیامت هستند[۵۱].[۵۲].
  5. گنجی در کتاب‌ «کفایة الطّالب» و «ابن جوزی» در «تذکرة» می‌گویند: "قال علماء السّیر معناه کونوا مع علیّ و اهل بَیْته‌"[۵۳]؛ نه یک نفر و نه دو نفر، بلکه مورّخان گفته‌اند که معنای‌ ﴿كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ این است که با علی و اهل بیتش(ع) باشید».[۵۴].

علاوه بر آنچه گفته شد برخی دیگر از منابع اهل سنت نیز روایاتی را قریب به همین مضامین نقل کرده‌اند‌[۵۵].[۵۶].

علاوه بر سه دیدگاه فوق، درباره مصداق آیه صادقین دیدگاه‌های دیگری نیز عرضه کرده است که بدین شیوه گزارش می‌شوند:

صحابه

برخی از منابع روایی اهل سنت آورده‌اند که آیه ﴿وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ درباره پیامبر(ص) و اصحاب آن حضرت نازل شده است. ابی‌حاتم می‌گوید: «مقصود از ﴿وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ، پیامبر(ص) و اصحاب اوست»[۵۷]. این روایت و روایاتی که اصحاب پیامبر(ص) را مصداق صادقین می‌دانند، مرسلند و افزون بر این، وجود افراد منحرف میان اصحاب بر این دلالت می‌کند که بی‌گمان، همه اصحاب مقصود نبوده‌اند و روایاتی در منابع روایی اهل سنت بر عادل نبودن صحابه دلالت می‌کنند. برخی از آنها چنین‌اند:

روایات ابوهریره: پیامبر(ص) فرمود: مردانی از اصحابم کنار حوض کوثر بر من وارد می‌شوند، اما آنان را جلوگیری می‌کنند. می‌گویم خدایا اصحابم! می‌گوید: نمی‌دانی پس از تو چه کردند. آنان به عقب و قهقرا برگشتند[۵۸].

روایت سهل بن سعد: پیامبر(ص) فرمود: من پیش از شما بر حوض وارد می‌شوم هر که بر من بگذرد، می‌نوشد و هر که نوشید، هرگز تشنه نمی‌شود. گروهی را هم جلوگیری می‌کنند که آنان را می‌شناسم. آنان هم مرا می‌شناسند و میان من و آنان فاصله می‌افکنند[۵۹].

روایت عبدالله: پیامبر(ص) فرمود: من پیش از شما بر حوض وارد می‌شوم برخی از مردان شما از آن جلوگیری می‌شوند.... می‌گویم خدایا اینها اصحاب من هستند. گفته می‌شود: نمی‌دانی پس از تو چه بدعت‌ها پدید آوردند[۶۰].

بر پایه این روایات، همراهی با پیامبر(ص) به تنهایی افتخار و ضامن شخصیت صحابه نیست و همه آنان تنها بدین سبب مصادیق حقیقی «الصادقین» نیستند.[۶۱]

مهاجران

برخی از مفسران اهل سنت، مهاجران را مصداق آیه صادقین دانسته‌اند. ابن جوزی می‌گوید: مراد از صادقین، مهاجرین هستند؛ زیرا آنها در جهاد از پیامبر(ص) سرپیچی ننموده‌اند. این مطلب را ابن جریج گفته است. ابوسلیمان دمشقی گفته است: گفته شده است که ابوبکر صدیق روز سقیفه به آیه صادقین بر انصار استدلال نموده است. ابوبکر گفت: ای گروه انصار! خداوند در کتابش می‌گوید: «[این غنایم، نخست] اختصاص به بینوایان مهاجری دارد که از دیارشان و اموالشان رانده شدند» تا اینکه می‌فرماید: «آنها صادقین هستند». آنها چه کسانی هستند؟ انصار گفتند: شما و آنها. ابوبکر گفت: خدا می‌گوید: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید از خدا پروا کنید و با راست‌گویان باشید». پس خداوند شما را امر نموده که با ما باشید و ما را امر نکرده که با شما باشیم. ما اُمراییم و شما وزراء[۶۲].

حلبی نیز می‌گوید: «ابوبکر برای انصار گفت: شما کسانی هستید که ایمان آورده‌اید. ما صادقون هستیم. خداوند شما را امر نموده است که با ما باشید»[۶۳]. بغدادی به نقل از ابن عباس می‌گوید: «آیه صادقین خطاب به کسانی از اهل کتاب است که ایمان آورده‌اند؛ یعنی در صداقت با مهاجرین و انصار موافقند»[۶۴]. طبری روایتی را از ابن جریج نقل می‌کند: «ابن جریج گفته است: ﴿وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ؛ یعنی با صادقین مهاجرین باشید»[۶۵].

پاسخ:

  1. در سند روایت طبری، عبد عزیز بن جریج قرشی (۱۵۰ﻫ.ق) است که از وثاقت برخوردار نیست. بخاری درباره او می‌گوید: «از حدیث او پیروی نکنید»[۶۶].
  2. اهل سنت هر نص شرعی را درباره خلافت و اولی‌الامر منکرند. بخاری تصریح می‌کند، هنگامی که از عُمَر درباره تعیین جانشین پرسیدند، او چنین گفت: «اگر جانشین قرار می‌دادم، کسی که از من بهتر بود (ابوبکر)، جانشین تعیین می‌کرد؛ چنان‌که رسول خدا(ص) که از همه بهتر بود، چنین نکرده است»[۶۷].

نووی درباره نبود نص شرعی درباره خلافت، ادعای اجماع کرده است و می‌گوید: «این حدیث بر این دلالت می‌کند که پیامبر(ص) به نام جانشین خودش تصریح نکرده است و اهل سنت و دیگران بر این اجماع کرده‌اند»[۶۸].[۶۹]

اجماع امت

فخر رازی آیه «صادقین» را دلیلی بر وجوب پیروی از انسان‌های می‌داند و می‌نویسد: خداوند به مؤمنان فرمان داده است که با صادقین باشند. بنابراین، هرگاه «صادقین» باشند، همراهی با آنان لازم است و این مانع اجتماع همه امت بر باطل است. بنابراین اگر همه امت بر چیزی اتفاق کنند، اتفاق آنان بر حق است و این بر حجیت اجماع امت دلالت می‌کند.

شاید گفته شود مقصود از ﴿مَعَ الصَّادِقِينَ، بودن بر روش صادقین است؛ چنان‌که پدری به فرزندش می‌گوید: «با صالحان باش»؛ یعنی شیوه صالحان را دنبال کن. این تقریر بر وجود صادق در هر زمانی و لزوم پیروی از او دلالت نمی‌کند. پاسخ این است که چنین تقریری خلاف ظاهر است؛ زیرا ظاهر آیه به وجود صادقین مسبوق است. از این رو به بودن با آنان امر می‌کند.

اگر گفته شود آیه در زمان رسول خدا(ص) موضوعیت داشته است؛ زیرا صادقین در زمان حضرت بوده‌اند و بر این دلالت نمی‌کند که در هر زمانی باید صادقین وجود داشته باشند. پاسخ این است که این خطاب مانند دیگر خطابات قرآن، تا قیامت متوجه همه مکلفان است؛ یعنی به دلیل صحت، استثنا خطاب ویژه زمان رسول الله(ص) نیست.

افزون بر این، خداوند نخست مؤمنان را به تقوا امر می‌فرماید و همه کسانی را که شاید متقی نباشند، به تقواورزی فرمان می‌دهد و مخاطب انسان‌های جائز الخطا هستند و آیه بر این دلالت می‌کند که افراد جایز الخطا باید همواره با کسی باشند که از خطا معصوم است تا آن معصوم آنان را از خطا باز دارد و این مسئله در هر زمانی تحقق می‌یابد. پس آیه همه زمان‌ها را فرا می‌گیرد و ویژه زمان پیامبر(ص) نیست.

فخر رازی درباره مصداق صادقین می‌گوید: صادقین، مجموع امت است؛ نه افراد خاص و مشخصی از امت. با این فرض بر هر کسی لازم است که آن افراد مشخص را بشناسد تا بتواند با آنان باشد؛ اما شناخت معصوم ممکن نیست. پس این معصوم، مجموع امت خواهد بود و نتیجه آن، حجیت اجماع امت است[۷۰].

پاسخ:

  1. فخر رازی انسان‌ها را به خطاکاران و غیر خطاکاران تقسیم کرده و وظیفه گروه جایز الخطا را مراجعه به معصوم دانسته است[۷۱]. بر پایه این تقسیم‌بندی، صادقین بی‌گمان مجموع امت نیست؛ زیرا تقسیم شدن به دو گروه معنای مجموع امت را منتفی می‌کند.
  2. فخر رازی در پاسخ اشکال گفته بود: «ما هم اعتراف می‌کنیم حضور معصوم در هر زمانی ناگزیر است. اما این معصوم همان مجموع امت است؛ نه یکی از آن امت». او در پاسخ گفته بود: «فرض دوم درست نیست؛ زیرا خداوند متعال به پیروی هر فرد مؤمنی از صادقین فرمان داده است. همراهی با معصوم با فرض ممکن بودن شناخت او، امکان می‌پذیرد.

باری، امکان‌ناپذیری شناخت صادقین درباره نظریه خود فخر رازی نیز مطرح می‌شود؛ زیرا اطاعت از صادقان که مصادیق آن بنا بر نظر فخر رازی به اجماع امت پذیرفته است نیز بدون شناخت آنان امکان ندارد. اگر وجوب اطاعت از آنان به شناخت آنان مسبوق نباشد، انتظار اطاعت از آدم جاهل معنایی ندارد و اگر به شناخت مشروط باشد، با اطلاق وجوب اطاعت صادقین ناسازگار است؛ زیرا قرآن همراهی صادقین را بدون قید و شرط واجب کرده است. علامه طباطبایی در این‌باره می‌نویسد: این اشکال بر خود فخر رازی نیز وارد است؛ زیرا ما در این شرایط قدرت آگاهی بر امت واحده در اسلام را نداریم تا آنچه را اهل حل و عقد از آنها صواب شمرده‌اند، تنفیذ و اجرا گردد[۷۲].

بنابراین آیه صادقین بر پایه روایات فریقین همراهی مطلق را بر مؤمنان واجب کرده است و این حکم، عصمت صادقین را در پی دارد و از این روی که شناخت و تعیین معصوم امکان‌پذیر نیست، تعیین او از طریق جعل الهی صورت می‌گیرد[۷۳].

دلالت آیه صادقین

مفسّران اهل سنّت عموماً در این مسأله دو گروه شده‌اند؛ برخی از آنان خیلی ساده از کنار این آیه گذشته‌اند و بحث چندانی روی کلمه «صادقین» ننموده‌اند! برخی دیگر مباحث مختلفی مطرح کرده‌اند و حتّی تا آنجا پیش رفته‌اند که «صادقین» باید معصوم باشند، چون اطاعت مطلق جز از معصوم صحیح نیست؛ ولی پیشداوری‌ها به این دسته اجازه نداده است که به حقیقت برسند.

استدلال فخر رازی

فخر رازی از جمله مفسّران گروه دوم است، او علاوه بر اینکه معتقد است «صادقین» باید معصوم باشند، نیز اعتقاد دارد که آیه اختصاص به عصر و زمان‌ پیامبر(ص) ندارد، بلکه در هر زمانی «صادقین معصوم» وجود دارد و اطاعت از آنها واجب است.

ولی به هنگام مشخّص کردن مصداق‌ «صادقین» دچار پیشداوری‌ها و تفسیر به رأی می‌شود و می‌گوید: «نمی‌توانیم شخص خاصّی را برای صادقین معیّن کنیم، پس ناچاریم آن را به مجموع امّت اسلامی تفسیر کنیم» یعنی اگر امّت اسلامی در یک مسأله اتّفاق نظر داشت و بر مطلبی اجماع کرد، بر همه واجب است تبعیّت کنند. نتیجه این که‌ ﴿كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ به اعتقاد فخر رازی یعنی «در هر عصر و زمان با مجموعه امّت اسلامی» باشید!

ما از فخر رازی سؤال می‌کنیم: آیا انصافاً این تفسیر و برداشت شما در عصر پیامبر(ص) و به هنگام نزول آیه نیز به ذهن اصحاب و یاران پیامبر متبادر می‌شد؟! اساساً مسئله «اجماع» در قرن‌های پس از قرن اوّل مطرح شد، چگونه در آن زمان، از این آیه «اجماع امّت» استنباط می‌شد؟!

بی‌تردید این تفسیر ناصحیح است و اصحاب و یاران پیامبر(ص) از «صادقین» گروه خاصّی را می‌فهمیدند که دارای مقام عصمت بودند.

بنابراین، بدون شک «صادقین»: اوّلًا: دارای مقام عصمت هستند و مصون از خطا و گناه و اشتباه می‌باشند؛ ثانیاً: در هر عصر و زمانی وجود دارند و اختصاص به زمان پیامبر(ص) ندارند؛ ثالثاً: عدّه‌ای خاصّ و معیّن هستند.

نکات سه‌گانه فوق از خود آیه شریفه استفاده می‌شود، ولی مصداق «صادقین» از خود آیه روشن نمی‌شود، بلکه باید آن را از روایات استفاده کنیم[۷۴].

استدلال رشید رضا

رشید رضا نویسنده المنار درباره مصداق آیه یاد شده می‌گوید: «حق آن است که مصداق آیه یاد شده عام است و مراد همراهی با هر انسان راستگویی است». وی در بخشی دیگر از سخنان خود می‌گوید: ﴿وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ[۷۵]اى مع جماعة الصادقين او منهم؛ يعنى همراه با جماعت صادقین یا از صادقین باشید.

از ظاهر کلام مفسر المنار که می‌گوید عبارت ﴿وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ[۷۶] به این معنا است که از صادقین باشید، این مطلب استفاده می‌شود که وی پیرو را جزئی از پیشوا دانسته و قائل به اتحاد «تابع» و «متبوع» شده است در حالی که سیاق و تصریح آیه یاد شده به روشنی دلالت بر اراده افرادی خاص از واژه صادقین می‌کند؛ زیرا آیه شریفه نمی‌فرماید: كونوا من الصادقین یعنی از صادقین باشید بلکه می‌فرماید: ﴿كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ[۷۷]، يعنى همراه با صادقین باشید. بنابراین آیه شریفه بر این معنا دلالت می‌کند که مفهوم پیروان از مفهوم «پیشوایان» جدا است و تمامی مسلمین ملزم به پیروی و اطاعت از آنان هستند. [۷۸] در حقیقت لازم است که در آیه شریفه منادی غیر از منادی الیه باشد؛ چراکه دعوت از انسان‌ها به همراهی با خویشتن ممکن نیست و مفهومی ندارد. [۷۹].

صاحب المنار در بحث دلالت آیه صادقین نیز می‌گوید: «همراه بودن با صادقین، در آیه شریفه به طور مطلق و بدون هیچ قید و شرطی آمده است که این مطلب مستلزم عصمت صادقین و قرینه‌ای است بر عصمت آنان. با این حال نویسنده المنار متعرض این مسئله مهم نشده است و به سادگی از دلالت آیه عصمت صادقین گذشته است. این خود ایراد و اشکالی است مهم. در حالی که مشاهده شد که برخی دیگر از مفسران اهل سنت مانند فخررازی که به تعصب و شک آوری معروف است این حقیقت را پذیرفته‌ است. [۸۰].

نویسنده المنار هرچند به صراحت متعرض دیدگاه فخر رازی نشده ولی تلویحاً بدان اشاره کرده است؛ چراکه وی مصداق واژه صادقین را عام اخذ کرده است به خصوص آنکه وی در تفسیر آیاتی چون آیه اولی الامر تنها مجموع امت را واجد عصمت دانسته و به صراحت دلالت آیاتی از کلام وحی را بر عصمت ائمه اطهار(ع) منکر شده است. [۸۱].[۸۲].

نقد و بررسی

نظریه فخررازی و همفکران وی از چند جهت اشکالات عمده‌ای دارد و قابل پذیرش نیست.

  1. بنا به تصریح آیات، صادقان باید با مال و جان خود در راه خداجهاد کرده باشند آیا مجموع امت چنین کاری را کرده‌اند؟
  2. در این نظریه، دور صریح لازم می‌آید؛ زیرا مؤمنان (امت اسلامیامر شده‌اند از مؤمنان (اجماع امتتبعیت کنند.
  3. شرایطی که در آیه ۱۷۷ سوره بقره ﴿لَّيْسَ اُلْبِرَّ أَن تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ اُلْمَشْرِقِ وَاُلْمَغْرِبِ وَلَـٰكِنَّ اُلْبِرَّ مَنْ ءَامَنَ بِاُللَّهِ وَاُلْيَوْمِ اُلْـَٔاخِرِ وَاُلْمَلَـٰٓئِكَةِ وَاُلْكِتَـٰبِ وَاُلنَّبِيِّـۧنَ وَءَاتَى اُلْمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ ذَوِى اُلْقُرْبَىٰ وَاُلْيَتَـٰمَىٰ وَاُلْمَسَـٰكِينَ وَاُبْنَ اُلسَّبِيلِ وَاُلسَّآئِلِينَ وَفِى اُلرِّقَابِ وَأَقَامَ اُلصَّلَوٰةَ وَءَاتَى اُلزَّكَوٰةَ وَاُلْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَـٰهَدُوا وَاُلصَّـٰبِرِينَ فِى اُلْبَأْسَآءِ وَاُلضَّرَّآءِ وَحِينَ اُلْبَأْسِ أُالَـٰٓئِكَ اُلَّذِينَ صَدَقُوا وَأُالَـٰٓئِكَ هُمُ اُلْمُتَّقُونَ[۸۳] برای صادقان شمرده شده، شرایط امت نیست؛ بلکه آنان انسان‌های برجسته‌ای از امت هستند که چنین صفاتی را دارند؛ بنابراین مصداق صادقین افراد معصوم هستند.
  4. از نظر اهل سنت و نیز صاحب تفسیر المنار، بیشتر مردم بعد از رحلت پیامبر اسلام(ص) مرتد شدند و ابوبکر نیز با آنان به عنوان اصحاب رده پیکار کرد. با این حال چگونه اجماع امت معصوم است؟
  5. هیچ عرب زبانی هنگام نزول آیه از کلمه «صادقین»، مجموع امت را نمی‌فهمید؛ پس حمل صادقین بر مجموع امت، خلاف ظاهر است.[۸۴].
  6. در هر زمانی اجماع به راحتی صورت نمی‌پذیرد بلکه باید گفت محال است؛ و لذا نمی‌توان اجماع را به دست آورد تا امر به پیروی آن نمود.[۸۵].
  7. جمع از آن نظر که جمع است متصف به راستگو (صادق) نمی‌گردد. بر فرض که بتوان مجموعه‌ای را صادق نامید ولی چون لفظ مجموع از اسماء ذوى العقول نیست نمی‌توان صفت آن را با صیغه جمع مذکر سالم آورد. علاوه بر این بر فرض که به دلیل وجود افراد صادق در جامعه بتوان جامعه را با این وصف توصیف کرد ولی بدون شک نمی‌توان مراد از صادقین را در آیه جوامع و جمعیت‌های صادق دانست؛ زیرا این برخلاف ظاهر لفظ صادقین است.چراکه لفظ صادقین به افراد صادق بر می‌گردد، نه به جمعیت‌های صادق. بنابراین آیه بر وجوب همراه بودن با افراد صادق و معصوم در تمام زمانها و پیروی از آنها دلالت دارد. [۸۶].
  8. صاحبان این دیدگاه به یک نکته که در متن آیه است توجه نکرده‌اند و آن اینکه اگر منظور از صادقان مجموع امت باشد خود این پیرو نیز جزء آن مجموع است. در واقع پیروی جزء از پیشوا می‌شود و اتحاد منادی و منادی الیه و تابع و متبوع خواهد شد؛ در حالی که ظاهر آیه این است که پیروان از پیشوایان و منادی از منادی الیه جدا هستند. [۸۷] نه آن گونه که نویسنده المنار پنداشته و گفته است: ﴿كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ[۸۸]، يعنى همراه با جماعت صادقین یا از صادقین باشید.

به هر حال این گونه موضع گیریها از سوی نویسنده المنار و همفکران وی نشان می‌دهد که پرده‌های ضخیم تعصب تا چه حد می‌تواند مانع تابش نور تفکر شود و آزاداندیشی را حتی از دانشمندان بگیرد.

نمونه دیگر از این مطلب گفتار آلوسی در روح البیان است که بعد از ذکر بعضی از اخباری که صادقین را در این آیه به علی تفسیر می‌کند، می‌افزاید که شیعه به این آیه بر حقانیت علی(ع) استدلال کرده‌ است. وی سپس می‌گوید: این استدلال باطل است و بی‌آنکه حتی یک کلمه بر مدعای خود دلیلی بیاورد از آن می‌گذرد. [۸۹].

در مقابل این مفسران، افراد آزاداندیشی از عامه مانند دکتر محمد تیجانی نیز وجود مسیر خود را در پرتو همین آیه و روایات مرتبط با آن پیدا کرده آشکارا ایمان دارند که خود را به علی و سایر امامان اهل بیت با نهایت شجاعت ابراز کرده‌اند. وی کتاب بسیار ظریف و لطیفی در این زمینه نوشته و نام آن را «لأكون مع الصادقین»، یعنی هدفم این است که با صادقین باشم گذارده است.[۹۰].

مناقشات ابن تیمیه

علامه حلی در ضمن ادله اثبات امامت و خلافت بلافصل امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید:

«برهان سی و پنجم: آیه ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ[۹۱] است. بر اساس این آیه خداوند همراهی با کسی که صدق او در میان آنان معلوم است را بر ما واجب ساخته و آن شخص جز معصوم کسی نخواهد بود.؛ چراکه در غیر معصوم تجویز کذب لازم می‌آید. اما آن شخص علی(ع) است؛ چراکه از میان چهار خلیفه نخست، صدق آن سه نفر دیگر معلوم نیست علاوه بر آن در حدیث ابونعیم از ابن عباس آمده که آیه درباره علی(ع) نازل شده است». [۹۲].

ابن تیمیه در مقابل استدلال علامه حلی مناقشاتی وارد کرده و در نقض آن بسیار کوشیده است؛ اما علی‌رغم بافتن لاطائلات فراوان تلاش وی نافرجام مانده و عملاً چیزی جز ادعاهای بی‌دلیل ارائه نکرده و گاهی نیز دچار مصادره به مطلوب شده است.

در ادامه مناقشات وی به تفصیل نقل می‌شود تا میزان استواری مطالب وی آشکار گردد.

از وجوهی می‌توان به استدلال علامه حلی پاسخ داد:

  1. این که صدیق مبالغه در راستگو بودن است پس هر صدیقی راستگوست در حالی که هر راستگویی صدیق نیست و به ادله فراوان ثابت شده که ابوبکر صدیق است پس واجب می‌شود که آیه قطعاً شامل او گردد و [و منظور معیّت] با او است بلکه شمول آیه بر وی از شمول آیه بر سایر صحابه سزاوارتر است و اگر ما با او همراه باشیم و به خلافتش اقرار کنیم در این صورت اقرار به این که علی(ع) نیز غیر از او امام باشد که این امتناع دارد و آیه بر نقیض مطلوب آنان یعنی (شیعیان) دلالت می‌کند.
  2. علی(ع) یا صدیق است و یا صدیق نیست. اگر او صدیق نباشد ابوبکر صدیق است؛ از این رو همراه بودن با صادقی که صدیق باشد سزاوارتر از همراهی با صادقی است که صدیق نیست و اگر علی(ع) صدیق باشد، عمر و عثمان نیز صدیقند و در این صورت چنانچه این چهار نفر صدیق باشند، صدیق بودن و صادق بودن به علی(ع)، اختصاص نخواهد داشت؛ در نتیجه همراهی با یکی از آنها بدون سه نفر دیگر متعیّن نخواهد شد بلکه اگر تعارض پیش بیاید همراهی با سه نفر سزاوارتر از همراهی با یک نفر ،است؛ چراکه تعداد سه نفر بیشتر است به خصوص که آن سه در صدق نیز کامل‌ترند.
  3. این آیه در قصه کعب بن مالک نازل شده است آنگاه که وی از غزوه تبوک تخلف کرده و در این که برای این کار عذری نداشته است پیامبر اکرم(ص) را تصدیق نمود و خداوندتوبه او را به برکت این صدق پذیرفت در حالی که گروهی به او اشاره می‌کردند که ضمن عذرخواهی از پیامبر،تکذیب کند همان طور که سایر افراد منافق در عین عذرخواهی پیامبر را تکذیب کردند که این مطلب در صحاح مسانید و کتاب‌های تفسیر و سیره ثابت است و همه مردم بر آن اتفاق نظر دارند و معلوم است که در این قصه اختصاصی برای [علی(ع)] وجود ندارد بلکه کعب بن مالک گفت: طلحه، هروله کنان به سوی من آمد و با من معانقه کرد و به خدا سوگند هیچ یک از مهاجرین غیر از او به سوی من نیآمدند؛ پس کعب این کار طلحه را فراموش نکرده است و چون چنین باشد حمل آیه بر علی [(ع)] به تنهاییباطل خواهد بود.
  4. آیه در این ماجرا نازل شده است و احدی نیست که گفته باشد او معصوم است، نه علی(ع) و نه غیر او. از این رو دانسته شد که خداوند همراهی با صادقان را اراده فرموده و آن را به معصوم بودن صادقان مشروط نکرده است.
  5. خداوند فرمود: ﴿مَعَ الصَّادِقِينَ[۹۳] و این صیغه جمع است در حالی که علی(ع) یک نفر است پس او به تنهایی مراد نیست.
  6. در این عبارت که می‌فرماید: ﴿مَعَ الصَّادِقِينَ[۹۴]، یا همراه بودن با صادقان در صدق و توابع آن اراده شده است؛ یعنی اینکه راستگو باشید، چنانکه صادقان راست می‌گویند با دروغگویان نباشید چنان که در جای دیگر می‌فرماید: از ﴿اركَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ[۹۵] و یا می‌فرماید: ﴿وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ[۹۶] و همین طور آنجا که می‌فرماید: ﴿فَأُولَئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ وَسَوْفَ يُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ أَجْرًا عَظِيمًا[۹۷]؛ و يا منظور آن است که در هر چیزی همراه صادقان باشید. هر چند به صدق تعلق نداشته باشد. صورت دوم باطل است زیرا بر انسان واجب نیست که در امور مباح همچون خوردن، آشامیدن، لباس پوشیدن و مواردی دیگر از این قبیل همراه صادقان باشد و اگر صورت نخست صحیح باشد، در این صورت همراهی با شخص معین لزومی ندارد بلکه مقصود آن است که راست بگویید و دروغ نگویید چنان که پیامبر(ص) بر اساس حدیث صحیحی فرمودند: بر شما باد راستگویی، همانا راستگویی به نیکی هدایت می‌کند و نیکی به سوی بهشت هدایت می‌کند و تا مادامی که مرد راست می‌گوید و تحرّی به راستگویی می‌کند نزد خداوند راستگو ثبت می‌شود و از کذب بپرهیز زیرا کذب به فجور رهنمون می‌شود و فجور به سوی آتش هدایت می‌کند و مرد دروغ می‌گوید و تحرّی به کذب می‌کند تا این که نزد خدا کذاب ثبت می‌شود و این مانند آن است که گفته می‌شود با مؤمنان باش تا در گروه نیکان باشی؛ یعنی با آنان در این وصف داخل گردی و بر راستی در جمع ایشان باشی از این رو در اینجا مراد آن نیست که تو ماموری به اطاعت از مؤمنان در تمام امور هستی.
  7. دلیل هفتم اینکه گفته می‌شود چون می‌خواهیم مطلقا با صادقان باشیم به خاطر آن است که صدق مستلزم سایر نیکی‌ها است. مانند فرمایش پیامبر(ص) که فرمود: بر شما باد راستی، پس راستی به سوی نیکی هدایت می‌کند در این صورت وصف صدق،ثابت می‌شود برای هرکس که بدان متصف می‌شود.
  8. دلیل هشتم آن است که گفته می‌شود خداوند به ما امر کرده که همراه صادقان باشیم و گفته نشده با معلوم بودن صدق در آنان چنان که او در آیه‌ای دیگر فرموده است: ﴿وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ وَأَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ[۹۸] و نفرموده: «آنـان کـه می‌دانید در میان شما عادلند» همان طور که فرموده است: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا[۹۹] و نگفته است: ﴿وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ[۱۰۰]: لیکن حکم را متعلّق وصف قرار داده و بر ماست که به اندازه‌ای که بر ما ممکن است در شناخت اهل صدق، عدالت،امانت و عدل بکوشیم و در این باره مکلف به علم غیب نیستیم چنان که پیامبر(ص) که مأمور است به عدل حکم کند، فرمود: شما مخاصمات خود را نزد من می‌آورید و شاید برخی از شما در اقامه حجت تواناتر باشند و من بر اساس آنچه می‌شنوم، قضاوت می‌کنم؛ پس اگر من در قضاوت به اشتباه چیزی از حق برادر کسی به نفع او رأی دادم و او آن را نپذیرفت پس من او را از آتش دور می‌سازم.
  9. بر فرض که بپذیریم مراد از صادقین، کسی باشد که صدقش معلوم باشد؛ لیکن معلوم بودن در اینجا به مانند معلوم بودن در آیه ﴿فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ[۱۰۱] است و ایمان پوشیده‌تر از صدق است؛ از این رو همانگونه که علم مشروط در آنجا مانع از آن است که گفته شود مراد، علم به معصوم نیست در اینجا نیز ممتنع است که گفته شود نمی‌توان به راستگویی کسی جز معصوم یقین پیدا کرد.
  10. بر فرض که بپذیریم مراد آگاهی ما از صدق او باشد؛ لیکن گفته می‌شود که ابوبکر، عمر، عثمان و امثال آنان از کسانی هستند که صدقشان دانسته شده و هرچند خطا و برخی گناهان از آنها جایز است اما آنان به عمد دروغ نمی‌گویند و چون کذب گناهی بزرگ است بر این اساس در یکی از دو قول عالمان شهادت شاهد به سبب یک دروغ رد می‌شود و این قول یکی از دو روایتی است که احمد در این باره به صورت مرسل نقل کرده است و ما به یقین می‌دانیم که ایشان به عمد بر رسول خدا(ص)دروغ نمی‌بندند بلکه در هیچ حالتی به عمد دروغ نمی‌گویند و نمی‌پذیریم که از منتفی بودن دروغگویی کسی آگاه نیستیم مگر آن کسی که می‌دانیم معصوم مطلق است بلکه بسیاری از مردم را - چنانچه آزمایش کنیم - یقین می‌کنیم که دروغ می‌گویند؛ هرچند که دچار خطا و مرتکب گناهان دیگر می‌شوند و نمی‌پذیریم هر آن کس که معصوم نیست ممکن است به عمد دروغ گوید؛ چراکه این خلاف واقع است. پس کسی به عمد دروغ نمی‌گوید مگر کسی که از بدترین مردمان باشد و در میان این صحابه کسی وجود ندارد که به عمد بر رسول خدا(ص) دروغ ببندد و اهل علم به اضطرار می‌دانند که افرادی مثل مالک بن شعبه، يحيى بن سعيد ثوری، شافعى،احمد و امثال آنان به عمد بر رسول خدا(ص)، دروغ نمی‌بندند بلکه بر دیگران هم دروغ نمی‌بندند تا چه رسد به افرادی همچون ابن عمر، ابن عباس، ابو سعید و غیر ایشان.
  11. اگر مقرّر شد که مراد از صادقان، معصوم باشد ما اجماع بر منتفی بودن عصمت غیر علی(ع) را نمی‌پذیریم. پس بسیاری از مردم که بهتر از رافضیان هستند درباره شیوخشان این معنا را ادعا می‌کنند هر چند آن را با عبارت دیگری بیان می‌کنند. همچنین ما نمی‌پذیریم که در صورت اثبات عصمت على(ع)، عصمت سایر صحابه منتفی شود بلکه یا عصمت تمامی صحابه نیز منتفی است و یا عصمت برای همه ثابت است.[۱۰۲].[۱۰۳].

نقد و بررسی

یکی از شیوه‌های ابن تیمیه در جدل آن است که وی می‌‌کوشد در اشکال به یک مطلب، وجوه متعددی بتراشد و این روشی است که در میان پیشینیان مرسوم بوده تا به مخاطب چنین القا کنند که مطلب طرف مقابل اشکالات فراوانی دارد. در همین راستا ابن تیمیه مناقشات خود را با طول و تفصیل زیادی مطرح ساخته و یازده وجه در اشکال به استدلال علامه حلی تراشیده است. اما همه آنچه وی مطرح کرده یا مصادره به مطلوب است و یا ادعایی بی‌دلیل. در ادامه ضمن بیان موجز هر یک از این وجوه، به تک تک آنها پاسخ خواهیم داد تا حقیقت آشکار گردد.

  1. وجه نخستی که ابن تیمیه ذکر می‌کند ادعایی بیش نیست و او هیچ دلیلی بر مدعای خود نیاورده است بلکه صرفاً می‌گوید به ادله فراوان ثابت شده که ابوبکر صدیق است! اما در آثار وی هیچ نشانی از این ادله فراوان دیده نمی‌شود. پس این وجه مصادره به مطلوب است؛ زیرا صدیق بودن ابوبکر ابتدای کلام است و ابن تیمیه بدون ارائه مستندی آن را به عنوان دلیل و پاسخ ذکر می‌کند! البته روایاتی در صدیق بودن ابوبکر در مصادر اهل سنت آمده است؛ اما
    1. اولاً آنچه در مصادر اهل سنّت آمده نزد ما اعتباری ندارد و خصم نمی‌تواند براساس آنچه تنها مورد قبول خود اوست با ما احتجاج کند.
    2. ثانیاً براساس مبانی رجالی اهل سنّت تمامی اخبار مشتمل بر صدیق بودن،ابوبکر، دروغین و ساختگی هستند؛ از این رو این روایات در کتبی همچون موضوعات و اللآلی المصنوعة درج شده‌اند و ذهبی نیز برخی از آنها را در میزان الاعتدال آورده و بر دروغین بودن آنها تأکید کرده است. ابن حجر نیز در لسان المیزان نظر ذهبی را تأیید کرده است. [۱۰۴].
  2. وجه دوم نیز همین طور است و او ادعا می‌کند که اگر علی صدیق باشد، عمر و عثمان نیز صدّیقند». از ابن تیمیه می‌پرسیم دلیل این ادعای بی‌اساس چیست؟ اما او بر این سخن یاوه نیز دلیلی ندارد؛ یعنی باز هم دچار مصادره شده است بنابر این دو وجه نخست صرفاً ادعایی بی‌دلیل و مصادره به مطلوب است. به این نکته نیز باید توجه داشت که اهل سنّت حتی اگر به فرض شاهد و دلیلی هم برای این ادعا دست و پا کنند باز هم آن شاهد و دلیل در مقام مناظره و جدل هرگز برای شیعه حجیت ندارد؛ زیرا چنان که پیشتر بیان شد در مناظره باید به آنچه که مورد قبول طرفین و یا مورد قبول طرف مقابل است استناد و استشهاد کرد؛ از این رو صرف ارائه دلیل و شاهد از منابع سنّی - اگر چنین شاهدی وجود داشته باشد دردی را دوا نخواهد کرد.
  3. ابن تیمیه در وجه سوم از پاسخ خود به استدلال علامه حلى، می‌گوید: گفته شده آیه شریفه در قصه کعب بن مالک نازل شده است؛ اما
    1. اوّلاً این قول در منابع سنّیان مطرح شده و هرگز برای شیعه حجت نیست و در مناظره نمی‌توان به آن استناد کرد.
    2. ثانیاً این قول در منابع سنّیان نیز سند صحیح و معتبری ندارد و نمی‌تواند با روایات صحیح و معتبری که بیانگر نزول آیه درباره امیرالمؤمنین(ع) و اهل بيت(ع) هستن، معارضه کند.
    3. ثالثا چنان که به روشنی ثابت شد این آیه بر عصمت صادقان دلالت دارد و حال آنکه نه کعب در نظر سنّیان معصوم است و نه درباره عصمت هیچ یک از صحابه ادعایی وجود دارد پس کعب و سایر صحابه همچون ابوبکر، عمر و... را هرگز نمی‌توان مصداق صادقان در آیه دانست.
    4. رابعا بر فرض که این آیه در قصه کعب نازل شده باشد، نمی‌توان این موضوع را به عنوان اشکالی بر استدلال علامه حلی، مطرح کرد،؛ چراکه سبب نزول، مخصص نیست
  4. ابن تیمیه در وجه چهارم با تکرار ادعای نزول آیه در قصه کعب، دلالت آیه بر عصمت صادقان را نمی‌پذیرد؛ به این دلیل که درباره کعب و غیر او حتى امير المؤمنين(ع)، ادعای عصمت نشده است اما باید دانست که تردیدی در دلالت آیه بر عصمت صادقان نیست و حتی شخص متعصبی همچون فخررازی نیز در اثبات دلالت آیه بر عصمت صادقانبرهان اقامه کرده است. بنابر این با اثبات دلالت آیه بر عصمت صادقان ادعای ابن تیمیه مبنی بر نزول آیه درباره کعب ابطال می‌شود و با ثابت شدن نزول آیه درباره امير المؤمنين(ع)، عصمت آن حضرت و در نتیجه امامت و خلافت بلافصل ایشان ثابت می‌گردد.
  5. وجه پنجم: جمع بودن واژه صادقین است. ابن تیمیه می‌گوید: «صادقان»، صیغه جمع است در حالی که علی(ع) یک نفر است. پاسخ این است که در بسیاری از آیات صیغه جمع آمده ولی اراده واحد شده است. به علاوه اگر بپذیریم که مراد از صادقین، تنها اميرالمؤمنين(ع) نیست، باز هم باید معصومان را در کنار امیرالمؤمنین(ع) در زمره صادقان شمرد؛ زیرا پیشتر ثابت شد که آیـه بـه روشنی بر عصمت صادقان دلالت دارد و چون ابوبکر، عمر و امثال آنان معصوم نیستند، هرگز نمی‌توان آنها را مصداق صادقان دانست. به همین روی اگر مراد از صادقان، تنها امیرالمؤمنين(ع) نباشد، مصادیق دیگر صادقان قطعاً اهل بیت او(ع)، هستند؛ چراکه درباره احدی غیر از ایشان ادعای عصمت نشده است. این نکته نیز درخور توجه است که ابن تیمیه در وجه پنجم، گفتار پیشین خود مبنی بر نزول آیه درباره کعب را نقض کرده است؛ چراکه او در وجه سوم ادعا کرده بود که آیه درباره کعب نازل شده است و کعب نیز یک نفر است و اگر جمع بودن صادقان با واحد بودن مصداق آن سازگار نباشد، ادعای نزول آیه درباره کعب نیز ابطال خواهد شد.
  6. در وجه ششم دو معنا برای بودن و همراهی با صادقان ذکر شده است
    1. همراهی با صادقان در صدق.
    2. همراهی با صادقان در هر امری. ابن تیمیه مدعی است که معنای نخست مستلزم همراهی با شخص معینی نیست بلکه مقصود قرار گرفتن در زمره راستگویان است. بر اساس نظر ابن تیمیه معنای دوم صحیح نیست؛ چراکه مستلزم همراهی با صادقان در همه امور - حتی امور مباح است، در صورتی که همراهی با صادقان در امور مباح واجب نیست. ابن تیمیه در اینجا مغالطه کرده است؛ زیرا چنان که در وجه دلالت آیه بیان شد مراد از همراهی با صادقان تبعیت و اقتدا به ایشان است یعنی مسلمانان بر اساس این آیه موظفند به صادقان اقتدا و از ایشان تبعیت کنند روشن است که در اینجا مراد تبعیت از دستورات صادقان است نه نحوه لباس پوشیدن، خوردن و آشامیدن ایشان این سخن مانند آن است که کسی بگوید: «آیه اولوالأمر»، بر اطاعت مطلق از خدا و رسول و اولوالأمر دلالت ندارد؛ زیرا اطاعت از کسی در امور مباح واجب نیست. افزون بر آن آیه ﴿كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ[۱۰۵]، اطلاق دارد و خداوند همراهی با صادقان را به زمان و مکان و امر معینی مقید و محدود نساخته بلکه به صورت مطلق به همراهی صادقانامر کرده است پس ادعای ابن تیمیه با صراحت آیه مخالفت دارد و دلالت آیه بر وجه دومی که وی ذکر کرده و آن را ناصحیح دانسته بسیار روشن است. از همه مهمتر این که ابن تیمیه با تغافل و نادیده گرفتن احادیث تفسیری که در ذیل آیه آمده است آن را به دلخواه خود تفسیر می‌کند در حالی که به اتفاق همه مسلمانان سنّت صحیح، مفسر قرآن است و برای استدلال به قرآن باید آن را بر اساس احادیث وارد شده در ذیل آیات معنا کرد و در هیچ حدیثی بیان نشده که مراد از همراهی با صادقان قرار گرفتن در زمره راستگویان است؛ بلکه بر اساس احادیث صحیح و معتبر نزد،سنّیان، مراد خداوند همراهی با شخص یا اشخاص معیّنی است و چنانکه فخر رازی نیز اعتراف کرده است این شخص یا اشخاص بر اساس براهین و ادله محکم باید معصوم باشند.
  7. در وجه هفتم نیز چند ادعای باطل وجود دارد:
    1. ادعای نخست این است که صدق مستلزم سایر نیکی‌هاست در صورتی که میان راستگویی و سایر نیکی‌ها به این معنا تلازمی برقرار نیست.
    2. ادعای دوم این که صادقان وصف تمام کسانی است که به صدق توصیف می‌شوند. این ادعا نیز برخلاف روایات صحیح تفسیری ذیل آیه بوده و باطل است.
  8. در وجه هشتم ادعا می‌کند که تمام کسانی که به صدق ظاهری وصف می‌‌شوند، مصداق صادقان هستند و آیه به کسی که به حقیقت و در واقع صادق است، نظر ندارد؛ زیرا شناخت صادق حقیقی ممکن نیست. قبول این ادعا مستلزم قول به مجمل بودن آیه و عدم حجیت آن است، در صورتی که مصداق صادقین در احادیث صحیح بیان شده است پس هر چند تشخیص صادقان حقیقی برای انسان‌های عادی ممکن نیست اما با معرّفي رسول خدا(ص) به سادگی صادقان شناخته می‌شوند. این نکته نیز درخور توجه است که امر به همراهی با صادقان به طور مطلق جایز نیست مگر در صورتی که صادقان معصوم باشند و خداوند در این آیه به طور مطلق به همراهی با صادقان دستور داده است. پس ناگزیر صادقان باید معصوم باشند و چون کسانی که در ظاهر به صدق وصف می‌شوند، معصوم نیستند، پس نمی‌توان آنها را مصداق «صادقین» در آیه دانست و این نکته‌ای است که ابن تیمیه نسبت به آن تجاهل کرده است.
  9. در وجه نهم علم حقیقی به صادقان ناممکن شمرده شده است و ابن تیمیه اگر شناخت صادقان هم، شرط همراهی با آنان باشد، علم اجمالی در این جهت کفایت می‌کند؛ یعنی همین مقدار که به طور اجمالی کسی را به صداقت بشناسیم، او مصداق صادقان خواهد بود. پس مراد از صادقین در آیه، معصوم نیست اما چنان که پیش از این گفتیم آیه به روشنی بر لزوم عصمت صادقین دلالت دارد؛ زیرا امر به همراهی و تبعیت از غیر معصوم متناقض و نادرست است. ظاهراً ابن تيميه قصد توجه به این نکته را نیز ندارد که ما موظف به علم، عصمت،ایمان و صدق کسی نیستیم از این رو ناممکن بودن شناخت صادق حقیق از سوی ما هر چند سخنی صحیح است اما ربطی به این بحث ندارد. مدعای ما آن است که آیه به روشنی به لزوم عصمت صادقان دلالت دارد و مصداق صادقان در احادیث صحیح نبوی معیّن و معرفی شده است و ما به تشخیص صادقان و علم به صدق آنان مکلّف نیستیم. علاوه بر آن حتی اگر حدیثی در ذیل این آیه وجود نداشت باز هم شناخت مصداق صادقان کار دشواری نبود؛ زیرا بر اساس این آیه، صادقان لزوماً باید معصوم باشند و کسانی که عصمتشان با ادله قطعی از کتاب و سنت ثابت شده است، تنها رسول خدا(ص) و اهل بيت او(ع) هستند که خداوند هرگونه رجس و ناپاکی را از ایشان دور ساخته و آنان را کاملاً پاکیزه گردانیده است.
  10. وجه دهم نیز همچون وجه یکم و دوم مصادره به مطلوب است. نکته دیگری که در این وجه بیان شده عدم تلازم صادق بودن با عصمت است. ابن تیمیه مدعی است که ممکن است کسی معصوم نباشد، اما در عین راستگو باشد. اما این سخن استدلال علامه حلى را نفی نمی‌کند زیرا احتمال کذب از سوی کسی برای جایز نبودن امر به همراهی مطلق با او کافی است. به عبارت دیگر علامه می‌فرماید که چون ممکن است دروغ از غیر معصوم سر بزند پس اولاً عنوان صادق به صورت مطلق بر او بار نمی‌شود؛ و ثانیاً امر به همراهی با او به طور مطلق جایز نیست از این رو برای یقین به صادق بودن و عدم صدور کذب از کسی لزوماً او باید معصوم باشد؛ یعنی هر چند هر صادقی معصوم نیست اما هر معصومی لزوماً باید صادق باشد و منظور علامه نیز همین است. اما ابن تیمیه با استناد به این که هر صادقی لزوماً معصوم نیست، می‌خواهد سخن علامه را نقض کند و این صحیح نیست. به علاوه وجه استدلال به آیه - چنان که مکرّر گفتیم - دلالت صریح آیه به عصمت است اما عصمت از امر به همراهی مطلق با صادقان اثبات می‌‌شود، نه با استناد به عدم جواز کذب بر معصوم بلکه عدم جواز کذب و صادق بودن با استناد به عصمت ثابت می‌شود.
  11. و بالأخره ابن تیمیه در وجه یازدهم دچار تناقض گویی شده و از اجماع مسلمانان خارج گشته است. وی می‌گوید: اگر مراد از صادقان، شخص معصوم باشد، باز هم ما قبول نداریم؛ چراکه عصمت شخص دیگری غیر از علی(ع) به اجماع منتفی است و در صورت اثبات عصمت برای على(ع)، عصمت برای همه صحابه ثابت می‌شود. ابن تیمیه در حالی این سخن را می‌گوید که خود وی تنها چند سطر بالاتر گفته بود از ابوبکر، عمر و سایر صحابه ممکن است خطا و برخی گناهان سر بزند اما آنان به عمد دروغ نمی‌گویند. گویا او نمی‌داند که جواز خطا و ارتکاب برخی معاصی با عصمت ناسازگار است. اما این که وی می‌گوید یا عصمت همه صحابه منتفی است و یا عصمت برای همه آنها ثابت می‌شود، بسیار سخن عجیب و غریبی است. به کدام دلیل و برهان اگر عصمت امیرالمؤمنین(ع)ثابت شد، باید تمامی صحابه را معصوم دانست؟! عجیب‌تر این که وی در نفی اجماع بر عدم عصمت صحابه - غیر از امیرالمؤمنين(ع) - به ادعای مردم درباره معصوم بودن شیوخشان استناد می‌کند. اگر صرف ادعا برای نفی اجماع کافی باشد در این صورت در هیچ موضوعی اجماع حاصل نخواهد شد. روشن است که صرف ادعا هیچ ارزشی ندارد. شیعه با استناد و استدلال به دلایل متقن از کتاب و سنتِ مقبول نزد مخالفان، عصمت اهل بیت(ع) را اثبات می‌کند چنان که همین آیه مورد بحث نیز یکی از ادله قرآنی بر عصمت امیرالمؤمنین(ع) است که دلالت آن با سنت صحیح واضح می‌شود. در مقابل تاکنون هیچ دلیل قانع کننده و روشنی بر عصمت ابوبکر و امثال او از کتاب و سنت ارائه نشده است و سنّیان هرگز نتوانسته‌اند مدعی عصمت ابوبکر شوند و دلیلی - ولو از کتاب‌های خودشان برای آن اقامه کنند. گذشته از مطالبی که بیان شد ادعای ابن تیمیه که می‌گوید «بسیاری از مردم مدعى عصمت شیوخ خود هستند بی‌اساس و باطل است و اگر چنین ادعایی هم شده باشد، بی‌شک این ادعا نزد همه مسلمانان مردود است.

جمع بندی

این یازده وجه که می‌توان آن را در دو سه جمله خلاصه کرد، تمام کلام ابن تیمیه در مناقشه بر استدلال علامه حلی به آیه شریفه ﴿كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ[۱۰۶] بود. با بررسی این وجوه روشن شد که هیچ یک از آنها مناقشه‌ای علمی نبود و ابن تیمیه در برابر استدلال به احادیث وارد شده در ذیل آیه شریفه هیچ حرفی برای گفتن ندارد جز آنچه در وجه پنجم بیان کرد و آن جمع بودن صادقین و ناسازگاری آن با واحد بودن مصداق صادقین بود که در پاسخ گفتیم: اولاً موارد زیادی در آیات قرآن وجود دارد که خداوند آنها را به صیغه جمع بیان فرموده اما مراد واحد است و ثانیاً اگر مراد از صادقان تنها اميرالمؤمنين(ع) نباشد در این صورت معصومان دیگر نیز مصداق صادقان خواهند بود چنان که در برخی احادیث حضرت خاتم الانبياء(ص) نیز به همراه امیرالمؤمنین(ع) به عنوان مصداق صادقان در آیه معرفی شده‌ است. و در برخی دیگر از احادیث، رسول خدا و اهل بيت او(ع)، مصداق صادقان معرفی شده‌اند در نتیجه اگر مراد از صادقان تنها امیرالمؤمنين(ع) نباشد، بر امامت سایر ائمه اهل بیت(ع) نیز دلالت خواهد داشت و در هر صورت مطلقاً ربطی به غیر معصومان(ع) ندارد.

بنابر این ابن تیمیه جز شاخ و برگ دادن و درازگویی بی‌مورد هیچ استدلال علمی و مطلب مستندی عرضه نکرده و تنها به تراشیدن وجوه متعدّد و تصویر شقوق مختلف پرداخته که بیشتر آنها از بحث خارج است و عملاً چیزی جز ادعای بی‌دلیل یا مصادره به مطلوب و یا اجتهاد در مقابل نص در کلام وی مشاهده نمی‌شود و لاطائلات وی جز تضییع وقت و گمراه ساختن مردم فایده دیگری ندارد. ترفندهای ابن تیمیه یادآور کلام صفی الدین هندی درباره اوست که در ضمن مناظره‌ای با وی به او گفت: «أنت مثل العصفور، تنط من هنا إلى هنا و من هنا إلى هنا» «تو مانند گنجشکی هستی که از این شاخه به آن شاخه و از آن شاخه به این شاخه می‌‌پری» [۱۰۷].

در مقابل دیدیم که عالمان شیعه در مباحث و استدلال‌های خود هرگز از دایره کتاب و سنت مورد اعتماد اهل سنت و دلالت عقل سلیم بیرون نمی‌روند. چنانکه در همین بحث نیز علامه حلى و سید شرف الدين مطالب خود را با استدلال به آیه شريفه ﴿كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ[۱۰۸] و احادیث وارد شده در ذیل آن مطرح ساخته‌اند و به احادیثی استناد کرده‌اند که در کتب معتبر نزد مخالفان نقل شده و موجود است و کسی نمی‌تواند وجود این احادیث را منکر شود و یا روایت آن از سوی عالمان سنّی را که همگی در شمار حافظان بزرگ حدیثند را انکار کند. [۱۰۹].

مناقشه ابن روزبهان

فضل ابن روزبهان از میان وجوه یازده گانه‌ای که ابن تیمیه ذکر کرده، تنها نزول آیه در قصه کعب را مطرح می‌کند و می‌‌گوید: «اگر احادیث نزول آیه درباره امیرالمؤمنین(ع)، صحیح باشد، بر فضیلت ایشان دلالت می‌کند نه اینکه نص بر امامت وی باشد. [۱۱۰].

نقد و بررسی

بر اساس مطالبی که پیشتر بیان شد پاسخ این اشکال روشن است؛ زیرا

  1. اولاً از سویی صحت احادیث بر اساس مصادر حدیثی و متون رجالى اهل سنتثابت شد و از سویی دیگر نیز روشن شد که این حدیث مشهور و مستفیض است
  2. ثانیاً چنان که گفتیم آیه شریفه به ضمیمه احادیث تفسیری ذیل آن بر عصمت امیر المؤمنين(ع) دلالت دارد و عصمت که یکی از شرایط اصلی امامت است -بر امامت امیرالمؤمنین(ع) پس از رسول خدا(ص) دلالت می‌کند.

پس عالمان شیعه این آیه را نص بر امامت نمی‌دانند بلکه آن را در زمره ادله امامت امیرالمؤمنين عليه السلام می‌شمارند و اگر صغرای استدلال شیعه پذیرفته شود و دلالت آیه بر افضلیت امیرالمؤمنین(ع) ثابت گردد،امامت امير المؤمنين(ع) ثابت شده است؛ چراکه کسی نمی‌تواند در قاعده عقلی قبح تقدم مفضول بر فاضل خدشه کند؛ از این رو اثبات افضلیت امیرالمؤمنين(ع) صغرا می‌شود برای کبرای قبح تقدّم مفضول بر فاضل و امامت آن حضرت از این برهان استنتاج می‌گردد.[۱۱۱].

منابع

پانویس

  1. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.
  2. مکارم شیرازی، ناصر، آیات ولایت در قرآن، ص۱۳۶ ـ ۱۳۷.
  3. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.
  4. ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص۷۱.
  5. تذکرة الخواص من الامة بذکر خصائص الائمة، ص۲۵. "علماء السير معناه كونوا مع علي".
  6. فتح القدیر الجامع بین فنی الروایة و الدرایة من علم التفسیر، ج۲، ص۴۱۴. مَعَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ.
  7. لباب النقول، ج۱، ص۹۳. "تعدد الطرق و كثرتها يقوي بعضها بعضا حتى قد يحصل العلم بها و لو كان الناقلون فجارا فساقا فكيف إذا كانوا علماء عدولا و لكن كثر في حديثهم الغلط".
  8. لباب النقول، ج۱، ص۹۳. ... فهذه شواهد يقوي بعضها بعضا.
  9. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۲۳۱.
  10. ر.ک: فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۶، ص۱۸۳.
  11. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه 119.
  12. تفسیر ابن کثیر دمشقی، ج2، ص414
  13. سید علی میلانی، جواهر تاکلام، ج5، ص206 و 207
  14. جرجانی، سید شریف، التعریفات، ص۹۵.
  15. ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۷۱ و مقاله «آیه صادقین»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۱۰۳.
  16. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج۹، ص۴۰۲، مؤسسه الاعلمی، بیروت، ۱۳۹۳ق.
  17. ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۷۱ و مقاله «آیه صادقین»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۱۰۳.
  18. شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۴۵، ح۳۵۷. «... أَمَرَ اللَّهُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ بِأَجْمَعِهِمْ أَنْ يَخَافُوا اللَّهَ‌- ثُمَّ قَالَ لَهُمْ: ﴿وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ‌. يَعْنِي مُحَمَّداً وَ أَهْلَ بَيْتِهِ».
  19. تذکرة الحفاظ، ج۳، ص۱۲۰۰: شيخ متقن ذو عناية تامة بعلم الحديث، و كان معمراً عالي الإسناد.
  20. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۲۲۱.
  21. شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۴۳، ح۳۵۳؛ الکشف و البیان، ابو إسحاق أحمد بن محمد بن إبراهیم الثعلبی النیسابوری، ج۵، ص۱۰۹. ثعالبی نیز از امام باقر(ع) روایت نموده است: «﴿وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ قَالَ: مَعَ آلِ مُحَمَّدٍ».
  22. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۲۲۴.
  23. ﴿فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ... «بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما... را فرا خوانیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
  24. صحیح مسلم، ج۴، ص۲۴۰۴. و لما نزلت هذه الآية ﴿فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ دعا رسول الله(ص) عليا و فاطمة و حسنا و حسينا فقال اللهم هؤلاء أهلي.
  25. المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۵۹، رقم: ۴۷۰۹. «حدثني أبو الحسن إسماعيل بن محمد بن الفضل بن محمد الشعراني ثنا جدي ثنا أبو بكر بن أبي شيبة الحزامي ثنا محمد بن إسماعيل بن أبي فديك حدثني عبد الرحمن بن أبي بكر المليكي عن إسماعيل بن عبد الله بن جعفر بن أبي طالب عن أبيه قال لما نظر رسول الله(ص) إلى الرحمة هابطة قال ادعوا لي ادعوا لي فقالت صفية من يا رسول الله قال اهل بيتي عليا و فاطمة و الحسن و الحسين فجيء بهم فألقى عليهم النبي(ص) كساءه ثم رفع يديه ثم قال اللهم هؤلاء إلى فصل على محمد و على آل محمد و أنزل الله عز و جل ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا. هذا حديث صحيح الإسناد و لم يخرجاه و قد صحت الرواية على شرط الشيخين أنه علمهم الصلاة على اهل بيته كما علمهم الصلاة على آله».
  26. التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج۲۷، ص۵۹۵. أنا أقول: آل محمد(ص) هم الذين يؤول أمرهم إليه فكل من كان أمرهم إليه أشد و أكمل كانوا هم الآل، و لا شك أن فاطمة و عليا و الحسن و الحسين كان التعلق بينهم و بين رسول الله(ص) أشد التعلقات و هذا كالمعلوم بالنقل المتواتر فوجب أن يكونوا هم الآل.
  27. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۲۲۶.
  28. صحیح البخاری، ج۳، ص۳۱۹۰، رقم ۳۱۹۰. «حدثنا قيس بن حفص و موسى بن إسماعيل قالا حدثنا عبد الواحد ابن زياد حدثنا أبو قرة مسلم بن سالم الهمداني قال حدثني عبد الله بن عيسى سمع عبد الرحمن بن أبي ليلي قال لقيني كعب بن عجرة فقال ألا أهدي لك هدية سمعتها من النبي(ص) فقلت بلى فأهدها لي فقال سألنا رسول الله(ص) فقلنا يا رسول الله كيف الصلاة عليكم أهل البيت فإن الله قد علمنا كيف نسلم عليكم قال قولوا اللهم صل على محمد و على آل محمد كما صليت على إبراهيم و على آل إبراهيم إنك حميد مجيد اللهم بارك على محمد و على آل محمد كما باركت على إبراهيم و على آل إبراهيم إنك حميد مجيد».
  29. المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۶۰، رقم ۴۷۱۰، و إنما خرجته ليعلم المستفيد أن أهل البيت و الآل جميعا هم و أبو فروة هو عروة بن الحارث الهمداني من أوثق التابعين بالكوفة.
  30. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۲۲۷.
  31. حاکم حسکانی، شواهد التنزيل، ج۱، ص۳۴۵، ح۳۵۷
  32. ر.ک: ابن عساکر، تاریخ مدينة دمشق، ج۴۲، ص۳۶۱.
  33. خوارزمی، مناقب علي بن ابي طالب عليه السلام، ص۲۷۳-۲۸۰.
  34. ابن عساکر، تاريخ مدينة دمشق، ج۴۲، ص۳۶۱.
  35. تذكرة الخواص الامة، ص۵.
  36. كفاية الطالب في مناقب علي بن ابي طالب(ع)، ص۲۳۶
  37. فرائد السمطين، ج۱، ص۳۷۰
  38. تهذيب الكمال، ج۵، ص۸۴.
  39. نظم درر السمطین، ص۹۱
  40. سیوطی، الدر المنثور، ج۴، ص۳۱۹
  41. الصواعق المحرقة، ص۲۳۳
  42. فتح القدير، ج۲، ص۴۱۴.
  43. آلوسی، روح المعانی، ج۱۱، ص۴۵
  44. حنفی قندوزی، ينابيع المودة، ج۱، ص۳۴۸-۳۵۸
  45. سید علی میلانی، جواهر الکلام، ج5، ص208-211.
  46. ثعلبی، الكشف و البيان (تفسير الثعلبى)، ج۵، ص۱۰۹
  47. سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۱۶.
  48. سیوطی، الدر المنثور، ج۴، ص۲۸۶.
  49. ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص۴۰۵-۴۰۷.
  50. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.
  51. قندوزی حنفی، سلیمان، ينابيع المودة لذوى القربى، ج۱، ص۳۴۴ و ۳۵۸.
  52. ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص۴۰۵-۴۰۷.
  53. به نقل از احقاق الحق، ج۳، ص۲۹۷.
  54. مکارم شیرازی، ناصر، آیات ولایت در قرآن، ص۱۴۶ ـ ۱۴۷.
  55. الخوارزمي، المناقب، ص۲۸۰، ح۲۷۳؛ نظم درر السمطين، ص۹۱ و ۹۲؛ مناقب الامام على بن ابیطالب، ص۱۵۴؛ فتح البيان في مقاصد القرآن، ج ۵، ص۲۹۹ و ۳۰۰ تهذيب الكمال في اسماء الرجال، ج۱، ص۴۷۲؛ ابن عساکر، تاریخ مدينة دمشق، ج۴۲، ص۳۶۱؛ كفاية الطالب، ص۲۳۶؛ الصواعق المحرقه، ص۱۵۲؛ ۱۵۲؛ النور المشتعل، ص۱۷۸ - ۱۸۰؛ فتح القدير، ج۲، ص۴۱۴؛ جهت آگاهی از سایر منابع و طرق روایات رک: احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج۳، ص۲۹۶ - ۲۹۹ و ج۱۴، ص۲۷۰ - ۲۷۷؛ ملحقات احقاق الحق، ج۲۰.
  56. ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص۴۰۵-۴۰۷.
  57. تفسیر ابن أبی‌حاتم، ج۶، ص۱۹۰۶، رقم ۱۰۰۹۷. حدثنا أبي ثنا يحيى الحماني ثنا يعقوب القمي عن زيد بن اسلم عن نافع ابن عمر... و كونوا مع الصادقين قال: مع محمد(ص) و اصحابه.
  58. صحیح البخاری، ج۵، ص۶۲۱۳، رقم ۶۲۱۳.
  59. صحیح البخاری، ج۶، ص۲۵۸۷، ارقام ۶۶۴۲ - ۶۶۴۳.
  60. صحیح البخاری، ج۶، ص۲۵۸۷، ارقام ۶۶۴۲ و ۶۶۴۳. «حدثنا موسى بن إسماعيل حدثنا أبو عوانة عن مغيرة عن أبي وائل قال قال عبد الله قال النبي(ص) أنا فرطكم على الحوض فليرفعن إلى رجال منكم حتى إذا أهويت لأناوهم اختلجوا دوني فأقول أي رب أصحابي يقول لا تدري ما أحدثوا بعدك».
  61. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۲۳۶.
  62. زاد المسیر فی علم التفسیر، ابوالفرج عبد الرحمان بن علی بن محمد ابن الجوزی، ج۳، ص۵۱. « أنهم المهاجرون لأنهم لم يتخلفوا عن رسول الله(ص) في الجهاد قاله ابن جريج قال أبو سليمان الدمشقي و قيل إن أبا بكر الصديق احتج بهذه الآية يوم السقيفة فقال يا معشر الأنصار إن الله يقول في كتابه ﴿لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا وَيَنْصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ من هم قالت الأنصار أنتم هم قال فان الله تعالى يقول ﴿اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ فأمركم أن تكونوا معنا و لم يأمرنا أن نكون معكم فنحن الأمراء و أنتم الوزراء». ر.ک: تفسیر الخازن المسمی لباب التأویل فی معانی التنزیل، ج۳، ص۱۶۴.
  63. السیرة الحلبیة فی سیرة الأمین المأمون، علی بن برهان الدین الحلبی، ج۳، ص۴۸۰: و في الرواية انه اي الصديق رضي الله عنه قال لهم أنتم الذين امنوا و نحن الصادقون و انما امركم الله ان تكونوا معنا فقال تعالى ﴿... وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ و الصادقون هم المهاجرون قال الله تعالى: ﴿لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا وَيَنْصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ.
  64. تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، نظام الدین القمی النیسابوری، ج۳، ص۵۴۲. و عن ابن عباس: الخطاب لمن آمن من أهل الكتاب أي وافقوا المهاجرين و الأنصار في الصدق.
  65. جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج۱۱، ص۶۳. حدثنا القاسم قال ثنا الحسين قال ثني حجاج عن بن جريج قوله ﴿اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ قال مع المهاجرين الصادقين.
  66. الکاشف فی معرفة بروایة فی الکتب الستة، ج۱، ص۶۵۳، رقم ۳۳۷۹، ج۱، ص۶۵۴، رقم ۳۳۷۹: قال البخاري لا يتابع على حديثه.
  67. صحیح البخاری، ج۶، ص۲۶۳۸، ح۶۷۹۲. «حدثنا محمد بن يوسف أخبرنا سفيان عن هشام بن عروة عن أبيه عن عبد الله بن عمر رضي الله عنهما قال قيل لعمر ألا تستخلف قال إن أستخلف فقد استخلف من هو خير مني أبو بكر و إن أترك فقد ترك من هو خير مني رسول الله(ص) فأثنوا عليه فقال راغب و راهب وددت أني نجوت منها كفافا لا لي و لا علي لا أتحملها حيا و ميتا». ر.ک: صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۵۴، ح۱۸۲۳. «حدثنا أبو كريب محمد بن العلاء حدثنا أبو أسامة عن هشام بن عروة عن أبيه عن بن عمر قال حضرت أبي حين أصيب فأثنوا عليه و قالوا جزاك الله خيرا فقال راغب و راهب قالوا استخلف فقال أتحمل أمركم حيا و ميتا لوددت أن حظي منها الكفاف لا علي و لا لي فإن أستخلف فقد استخلف من هو خير مني يعني أبا بكر و إن أترككم فقد ترككم من هو خير مني رسول الله(ص) قال عبد الله فعرفت أنه حين ذكر رسول الله(ص) غير مستخلف».
  68. شرح النووی علی صحیح مسلم، ابوزکریا یحیی بن شرف بن مری النووی، ج۲۱، ص۲۰۶. و في هذا الحديث دليل أن النبي(ص) ينص على خليفة و هو اجماع أهل السنة و غيرهم.
  69. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۲۳۸.
  70. التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج۶۱، ص۱۷۵. و في الآية مسائل: المسألة الأولى: أنه تعالى أمر المؤمنين بالكون مع الصادقين؛ و متى وجب الكون مع الصادقين فلابد من وجود الصادقين في كل وقت، و ذلك يمنع من إطباق الكل على الباطل، و متى إمتنع إطباق الكل على الباطل وجب إذا أطبقوا على شيء أن يكونوا محقين. فهذا يدل على أن إجماع الأمة حجة. فإن قيل: لم لا يجوز أن يقال: المراد بقوله: ﴿وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ؛ أي كونوا على طريقة الصادقين، كما أن الرجل إذا قال لولده: «كن مع الصالحين» لا يفيد إلا ذلك؟ سلمنا ذلك، لكن نقول: إن هذا الأمر كان موجودا في زمان الرسول فقط، فكان هذا أمرا بالكون مع الرسول، فلا يدل على وجود صادق في سائر الأزمنة. سلمنا ذلك، لكن لم لا يجوز أن يكون الصادق هو المعصوم الذي يمتنع خلو زمان التكليف عنه كما تقوله الشيعة؟ و الجواب عن الأول: أن قوله: ﴿وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ أمر بموافقة الصادقين، و نهي عن مفارقتهم، و ذلك مشروط بوجود الصادقين، و ما لا يتم الواجب إلا به فهو واجب. فدلت هذه الآية على وجود الصادقين. و قوله: «إنه محمول على أن يكونوا على طريقة الصادقين»، فنقول: إنه عدول عن الظاهر من غير دليل. قوله: «هذا الأمر مختص بزمان الرسول(ص). قلنا: هذا باطل لوجوه الأول: إنه ثبت بالتواتر الظاهر من دين محمد(ص) أن التكاليف المذكورة في القرآن متوجهة إلى المكلفين إلى قيام القيامة، فكان الأمر في هذا التكليف كذلك. الثاني: أن الصيغة تتناول الأوقات كلها بدليل صحة الاستثناء. الثالث: لما لم يكن الوقت المعين مذكورا في لفظ الآية لم يكن حمل الآية على البعض أولى حمله على الباقي. فإما أن لا يحمل على شيء من الأوقات فيفضي إلى التعطيل و هو باطل؛ أو على الكل فهو المطلوب. والرابع: و هو أن قوله: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ أمر لهم بالتقوى، و هذا الأمر إنما يتناول من يصح منه أن لا يكون متقيا، و إنما يكون كذلك لو كان جائز الخطأ. فكانت الآية دالة على أن من كان جائز الخطأ وجب كونه مقتديا بمن كان واجب العصمة، و هم الذين حكم الله تعالى بكونهم صادقين. فهذا يدل على أنه واجب على جائز الخطأ كونه مع المعصوم عن الخطأ حتى يكون المعصوم عن الخطأ مانعاً لجائز الخطأ عن الخطأ؛ و هذا المعنى قائم في جميع الأزمان، فوجب حصوله في كل الازمان. قوله: «لم لا يجوز أن يكون المراد هو كون المؤمن مع المعصوم الموجود في كل زمان» قلنا: نحن نعترف بأنه لابد من معصوم في كل زمان إلا أنا نقول ذلك المعصوم هو مجموع الأمة و أنتم تقولون ذلك المعصوم واحد منهم. فنقول: هذا الثاني باطل، لأنه تعالى أوجب على كل واحد من المؤمنين أن يكون مع الصادقين، وإنما يمكنه ذلك لو كان عالما بان ذلك الصادق من هو، لا الجاهل بأنه من هو. فلو كان مأمورا بالكون معه كان ذلك تكليف ما لا يطاق، و أنه لا يجوز، لكنا لا نعلم إنساناً معيّناً موصوفاً بوصف العصمة، و العلم بأنا لا نعلم هذا الإنسان حاصل بالضرورة، فثبت أن قوله: ﴿وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ ليس أمرا بالكون مع شخص معيّن، و لما بطل هذا بقي أن المراد منه الكون مع مجموع الأمة، و ذلك يدل على أن قول مجموع الأمة حق و صواب، و لا معنى لقولنا، «الإجماع حجة» إلا ذلك.
  71. التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج۴، ص۹۳. قوله... آمنوا اتقوا الله أمر لهم بالتقوى، و هذا الأمر إنما يتناول من يصح منه أن لا يكون متقيا، وإنما يكون كذلك لو كان جائز الخطأ. فكانت الآية دالة على أن من كان جائز الخطأ وجب كونه مقتديا بمن كان واجب العصمة، و هم الذين حكم الله تعالى بكونهم صادقين. فهذا يدل على أنه واجب على جائز الخطأ كونه مع المعصوم عن الخطأ حتى يكون المعصوم عن الخطأ مانعاً لجائز الخطأ عن الخطأ، و هذا المعنى قائم في جميع الأزمان، فوجب حصوله في كل الازمان.
  72. تفسیر المیزان، ج۴، ص۴۰۰. على أن الاشكال مقلوب عليه فإنا لا نقدر اليوم على أمة واحدة في الاسلام ينفذ فيها ما استصوبته لها أهل الحل و العقد منها.
  73. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۲۴۰.
  74. مکارم شیرازی، ناصر، آیات ولایت در قرآن، ص۱۳۸ ـ ۱۳۹.
  75. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه 119.
  76. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه 119.
  77. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه 119.
  78. شیخ مفید، المسائل العکبریه، ج6، ص47
  79. الفصول المختاره من العیوب و المحاسن، ج2، ص47.
  80. فخر رازی، تفسير الكبير (مفاتيح الغيب)، ج۱۶، ص۱۶۷.
  81. رشید رضا، المنار، ج5، ص156.
  82. محمد ساعدی، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص411-413.
  83. «نیکی آن نیست که روی را سوی خاور و باختر بگردانید، بلکه نیکی (از آن) کسی است که به خداوند و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب (آسمانی) و پیامبران ایمان آورد و دارایی را با دوست داشتنش به نزدیکان و یتیمان و بیچارگان و به راه‌ماندگان و کمک‌خواهان و در راه (آزادی) بردگان ببخشد و نماز برپا دارد و زکات پردازد و (نیکی از آن) آنان (است) که چون پیمان بندند وفا کنند؛ و به ویژه شکیبایان در سختی و رنج و در هنگامه کارزار، آنها راستگویند و آنانند که به راستی پرهیزگارند» سوره بقره، آیه 177.
  84. ر.ک: ولایت در پرتو آیات، ص71 و 72.
  85. دلائل الصدق، ج2، ص141.
  86. دلائل الصدق، ج2، ص141.
  87. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۳۵، ص۴۱۹
  88. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه 119.
  89. آلوسی، روح المعانى فى تفسير القرآن عظيم و السبع المثاني، ج ۷، ص۶۵.
  90. محمد ساعدی، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص413 و 414.
  91. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.
  92. علامه حلی، منهاج الکرامه، ص۱۴۲.
  93. «با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.
  94. «با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.
  95. «با نمازگزاران نماز بگزارید» سوره بقره، آیه ۴۳.
  96. «و آنان که از خداوند و پیامبر فرمان برند با کسانی که خداوند به آنان نعمت داده است از پیامبران و راستکرداران و شهیدان و شایستگان خواهند بود و آنان همراهانی نیکویند» سوره نساء، آیه ۶۹.
  97. «مگر آنان که توبه کنند و به راه آیند و به خداوند توسّل جویند و دینشان را برای خداوند، ناب گردانند؛ که اینان با مؤمنان (همراه) اند و زودا که خداوند به مؤمنان پاداشی سترگ بخشد» سوره نساء، آیه ۱۴۶.
  98. «...و دو تن دادگر از (میان) خود گواه بگیرید و گواهی را برای خداوند برپا دارید؛ این است که با آن، به کسی که به خداوند و روز بازپسین ایمان دارد اندرز داده می‌شود و هر کس از خداوند پروا کند (خداوند) برای او دری می‌گشاید» سوره طلاق، آیه ۲.
  99. «خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحب آنها باز گردانید» سوره نساء، آیه ۵۸.
  100. «و چون میان مردم داوری می‌کنید با دادگری داوری کنید» سوره نساء، آیه ۵۸.
  101. «...پس اگر آن زنان را مؤمن دانستید..». سوره ممتحنه، آیه ۱۰.
  102. احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنة، ج۷، ص۱۹۲-۱۹۷.
  103. سید علی میلانی، ج.اهر الکلام، ج5، ص226-235
  104. برای اطلاع بیشتر از جعلی بودن این انتساب به ابوبکر ر.ک: شرح منهاج الكرامة، ج2، ص۱۲۳ - ۱۲۵.
  105. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه 119.
  106. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه 119.
  107. الدرر الكامنة في أعيان المانة الثامنة، ج۵، ص۲۶۲، ش1۳۷۶، ترجمه صفی الدین هندی، متوفای سال 715ق.
  108. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه 119.
  109. سید علی میلانی، جواهر الکلام، ج5، ص236-246.
  110. ر.ک: دلائل الصدق، ج۵، ص۱۳۴؛ شرح إحقاق الحق، ج۳، ص۳۰۰.
  111. سید علی میلانی، جواهر الکلام، ج۵، ص۲۴۶ و ۲۴۷.