عصمت حضرت یوسف: تفاوت میان نسخهها
خط ۱۳۱: | خط ۱۳۱: | ||
این پاسخ برخلاف ظاهر است؛ زیرا ظاهر لفظ «[[سجن]]» همان [[زندان]] متعارف و معمولی است؛ اما با توجه به اینکه [[حضرت]] هرگز خواستار [[زندانی]] شدن نبوده است، پذیرش این خلاف ظاهر، ضروری است<ref>ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۸۳.</ref>. | این پاسخ برخلاف ظاهر است؛ زیرا ظاهر لفظ «[[سجن]]» همان [[زندان]] متعارف و معمولی است؛ اما با توجه به اینکه [[حضرت]] هرگز خواستار [[زندانی]] شدن نبوده است، پذیرش این خلاف ظاهر، ضروری است<ref>ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۸۳.</ref>. | ||
ایراد این پاسخ در این است که نیازی به پذیرش این خلاف ظاهر نیست. پس [[تفسیر]] نخست از این جهت ترجیح دارد»<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]] ص ۲۴۸.</ref>. | ایراد این پاسخ در این است که نیازی به پذیرش این خلاف ظاهر نیست. پس [[تفسیر]] نخست از این جهت ترجیح دارد»<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]] ص ۲۴۸.</ref>. | ||
=== آیه 42 سوره یوسف === | |||
یکی از آیاتی که توهم عدم [[عصمت حضرت یوسف]]{{ع}} را برای برخی به وجود آورده، [[آیه]] ۴۲ [[سوره یوسف]] است آنجا که جناب [[یوسف]] در [[زندان]] خطاب به آن [[زندانی]] که در حال [[آزاد]] شدن بود گفت: {{متن قرآن|وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْكُرْنِي عِندَ رَبِّكَ فَأَنسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ}} <ref>«و به آن یکی از آن دو نفر، که میدانست رهایی مییابد، گفت: «مرا نزد صاحبت [= سلطان مصر] یادآوری کن!» ولی شیطان یادآوری او را نزد صاحبش از خاطر وی برد؛ و بدنبال آن، (یوسف) چند سال در زندان باقی ماند». سوره یوسف، آیه ۴۲.</ref>. | |||
گفته شده بر اساس این [[آیه]]، [[حضرت یوسف]] به جای آنکه [[آزادی]] خویش را از [[خدای متعال]] [[طلب]] کند،[[ دست]] به دامن یک [[زندانی]] شده تا [[آزادی]] او را از [[فرعون]] [[مصر]] بخواهد و این خود نوعی [[غفلت]] از [[خدای متعال]] و [[قدرت]] بیانتهای او و توجه به غیر است که برای [[انبیا]] [[لغزش]] به شمار میآید.[[ شاهد]] اینکه [[خدای متعال]] نیز به جزای این [[لغزش]]، موجبات [[فراموشی]] این درخواست را فراهم آورد و [[یوسف]] را چند سال دیگر در [[زندان]] نگه داشت. روشن است که [[غفلت]] از [[یاد خدا]] و درخواست از غیر، [[لغزش]] و خطاست و حتی برای یک لحظه نیز از [[انبیا]] پذیرفته نیست و با [[عصمت]] آنها منافات دارد. | |||
'''پاسخ به شبهه''' | |||
«'''پاسخ نخست: سازگاری بهرهبری از وسیله، با [[توکل بر خدا]]''': از آنجا که [[زندانی]] بودن [[حضرت]] کاری [[ناشایست]] بوده است، پس استفاده از وسیله و سبب برای [[نجات]] از آن، کاری بایسته بود. البته نباید استفاده از وسیله، او را از [[توکل]] بر [[خداوند]] باز میداشت و تمام اعتمادش را بر وسیله قرار میداد<ref>ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۶، ص۱۱۹؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۵، ص۳۵۹؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۱، ص۱۸۱؛ عبدالحسین طیب، اطیب البیان، ج۷، ص۲۰۲.</ref>. به بیانی دیگر، تظلم و [[دادخواهی]]، منافی [[توحید ربوبی]] نیست؛ زیرا هیچ مظلومی نباید زیر [[سلطه]] [[ظالم]] برود و [[وظیفه]] دارد دادخواهی خود را وسیله [[رفع ظلم]] قرار دهد. [[اعتقاد]] [[توحیدی]] هرگز به معنای [[انظلام]] و [[سکوت در برابر ظلم]] مستبدان نیست<ref>ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۶، ص۱۱۹.</ref>. | |||
این پاسخ [[متین]] و مقبول است. | |||
'''پاسخ دوم: توجه به غیر [[خدا]] کاری [[فروتر]] از [[شأن]] آن حضرت''': بهره گرفتن از وسیله کار ناروایی نیست، اما برای [[اولیای الهی]] چون یوسف [[صدیق]]، [[شایسته]] آن بود که تنها به خداوند رو آورد و از غیر او رویگردان باشد<ref>ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۹، ص۴۱۴.</ref>. آن حضرت میبایست جدش، [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} را الگوی خود قرار میداد که در منجنیق در پاسخ [[جبرئیل]] که پرسید: {{متن حدیث|هَلْ مِنْ حَاجَةٍ}}، فرمود: {{متن حدیث|أَمَّا إِلَيْكَ فَلَا}}، و همچون او به مخلوق توجهی نمیداشت؛ اما همین توجه [[حضرت یوسف]] {{ع}} به غیر خداوند سبب شد سالیانی در [[زندان]] بماند. با اینکه خود در گفتارش ارباب متفرق را مردود دانسته و فرموده است: {{متن قرآن|أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ}}<ref>«ای دو یار زندان! آیا خدایان پراکنده بهتر است یا خداوند یگانه دادفرما؟» سوره یوسف، آیه ۳۹.</ref>، در این مورد از ربی غیر از خدا سخن گفت. البته باید توجه داشت که کلمه [[رب]] در اینجا به معنای [[اله]] نیست، بلکه به معنای صاحب است. پس نمیتوان به کار بردن آن را بر حضرتش خرده گرفت. | |||
وجه دیگری که در [[ناشایست]] بودن گفتار آن [[حضرت]] گفته شده، این است که چرا حضرت از «انشاءالله» و «قدرالله» در کلامش استفاده نکرده است<ref>ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محی الدین المیس، ج۹، جزء ۱۸، ص۱۴۸.</ref>. | |||
در [[نقد]] این گفتار میتوان گفت اگر توجه به وسیله هیچگونه خللی در [[اعتقاد]] [[راستین]] [[انسان]] ایجاد نکند و او همچنان [[خداوند]] را سبب همه اسباب بداند، بهره گرفتن از این سبب، محذوری در پی نخواهد داشت.<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]] ص ۲۵۱.</ref>. | |||
== پرسش مستقیم == | == پرسش مستقیم == |
نسخهٔ ۱۴ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۵۰
عصمت حضرت یوسف (ع) به معنای مصونیت ایشان از هر گناه و خطا و اشتباهی است. به طور کلی عصمت حضرت یوسف(ع) با استناد به براهین عقلی و ادله نقلی که در اثبات عصمت سایر انبیا از آنها بهره گرفته میشود قابل اثبات است. به عنوان نمونه برهان حفظ شریعت، برهان لطف، برهان تسلسل، برهان وجوب اطاعت از پیامبر، برخی از براهین عقلی عصمت آن حضرت هستند. همچنین است استناد به آیات و روایاتی که در آنها خصوصیاتی همچون اصطفای الهی، وجوب اطاعت تام و عدم تسلط شیطان بر برخی انسانهای برگزیده و نیز الگو بودن انبیا بیان شده که به مصونیت همه انبیا از ارتکاب کبائر، خطا، نسیان و اشتباه که همان حقیقت عصمت است، اشاره دارند.
معناشناسی عصمت
معنای لغوی
عصمت، واژهای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسبتر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کردهاند[۴].[۵]
در اصطلاح متکلمان
در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:
- عصمت به معنای لطف: مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجتهای اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرنها عصمت را به لطف تعریف کردهاند و بزرگانی همچون سیدمرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار بردهاند.
- عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکهای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمیشود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتابهای خود ارائه کردند[۹].[۱۰]
ادله اثبات عصمت حضرت یوسف(ع)
براهین عقلی
از آنجا که حضرت یوسف(ع) یکی از انبیای الهی است؛ لذا میتوان جهت اثبات عصمت آن حضرت به همان براهین عقلی که متکلمان در اثبات عصمت انبیا به آنها استناد کردهاند، استناد نمود که بارزترین آنها عبارتاند از: برهان امتناع تسلسل[۱۱] [۱۲]، برهان لزوم هدایت بشر، برهان نقض غرض[۱۳] [۱۴]، برهان وجوب اطاعت از معصوم[۱۵].[۱۶]، برهان حفظ شریعت [۱۷].[۱۸] برهان لزوم اطمینان [۱۹].[۲۰]، برهان لطف [۲۱] و غیره.
ادله نقلی
ادله قرآنی
در برخی از آیات قرآن کریم خصوصیاتی همچون اصطفای الهی، وجوب اطاعت تام و عدم تسلط شیطان بر برخی انسانهای برگزیده و نیز الگو بودن انبیا بیان شده که به مصونیت همه انبیا از ارتکاب کبائر، خطا، نسیان و اشتباه که همان حقیقت عصمت است، اشاره دارند. کلیت این آیات شامل حضرت یوسف(ع) نیز شده و بر اساس آنها، عصمت آن حضرت نیز ثابت میگردد.
عدم تسلط شیطان بر پیامبران
به عنوان نمونه خدای متعال در آیهای خطاب به شيطان مىفرمايد: ﴿إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوينَ﴾[۲۲]. فراز: ﴿لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ﴾، نكره در سياق نفى و مفيد عموم است، در نتيجه هر گونه سيطره و تصرف شيطان به هر نحوى از انحاء از بندگان حقيقى خداوند را منتفی میکند. از طرفی عمومیت این فراز از آیه، قرینه است بر اینکه مراد از «عبادی»، صرفا بندگان خالص و حقیقی خداوند است و نه گنهکاران یا کسانی که در زندگی خویش مرتکب برخی گناهان شدهاند. با این بیان، مراد از اثر، اعم از ارتکاب معاصی، خطا، اشتباه و نسیان است که از تأثیر وسوسههای ابلیس نشأت میگیرد. بدیهی است که انتفای اثر صرفا به معنای نفی تأثیر وسوسه در عبادالله است و نه نفی خروج ایشان از دایره وسوسههای ابلیس. همین معنا در آیه دیگری از قرآن کریم و با بیان دیگر نیز آمده و تسلط شیطان بر مؤمنانی که به خدا توکل میکنند را نفی نموده است که حقیقت عصمت را در بندگان واقعی خدا، ثابت مینماید[۲۳].[۲۴].
اصطفای الهی پیامبران
واژه «اصطفا» در لغت در معنای خالصِ چیزی را به دست آوردن استعمال شده است[۲۵]. روشن است که حاصل گزینش الهی و خالص کردن برخی توسط او چیزی جز عصمت نیست.
به عنوان نمونه قرآن کریم در جایی میفرماید: ﴿اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ﴾، ﴿يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ﴾[۲۶]. با توجه به اینکه ضمایر «هم» در کلمات ﴿أَيْدِيهِمْ﴾ و ﴿خَلْفَهُمْ﴾ بر اساس دیدگاه برخی مفسران به ﴿رُسُلًا﴾[۲۷] و طبق نظر برخی دیگر به ﴿النَّاسِ﴾[۲۸] برمیگردد و با عنایت به معنای لغوی اصطفا، تفسیر آیه چنین میشود که خداوند از میان مردم و فرشتگان، شایستگان را برمیگزیند. از این رو اگر عصمت پیام آور تضمین نشده باشد، ابلاغ این پیام دچار آسیب شده و با غرض ارسال رسل ناسازگار خواهد بود[۲۹].
امر به اطاعت تام و مطلق از پیامبران
خداوند متعال در دسته دیگری از آیات به وجوب اطاعت مطلق از رسولان خود و نیز تأسی به آنان امر کرده است[۳۰]. روشن است که بر اساس قواعد کلامی صدور چنین امری از سوی خدای متعال، مستلزم عصمت آن شخص است.؛ چراکه در غیر این صورت گرفتار تناقض خواهیم شد و تناقض از مولای حکیم صادر نمیشود. عصمت در اینجا به معنای مصونیت از اقسام معاصی، نسیان، خطا و اشتباه است؛ چراکه اگر مصونیت را منحصر در عدم ارتکاب معاصی دانسته و به جواز صدور نسیان، خطا و اشتباه از انبیا (ع)، معتقد شویم، غرض از ارسال نبی یا رسول نقض شده و اطمینان به گفتار و کردار انبیا و رسل (ع) در نظر مکلفین به اطاعت به صورت کامل محقق نخواهد شد[۳۱].
معرفی پیامبران به عنوان الگوی حسنه
مصونیت انبیا (ع) را میتوان از آیات دیگری که ضمن نام بردن از برخی انبیا، آنان را به صورت مطلق به عنوان الگویی حسنه معرفی کرده و به تأسی از آنان ترغیب مینمایند، استفاده کرد. چه اینکه قرآن کریم از رسول گرامی اسلام (ص) به عنوان اسوهای نیکو یاد کرده و میفرماید: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا﴾[۳۲]. همچنین از حضرت ابراهیم(ع) یاد کرده و میفرماید: ﴿قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ﴾[۳۳].
واژه «اسوه» در کتب لغت به معنای «قُدوه» است. قدوه نیز در مورد کسی به کار میرود که به او اقتدا میشود[۳۴]. کیفیت استدلال به این آیات چنین است که خدای متعال، پیامبراکرم (ص) و حضرت ابراهیم(ع) را به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی به عنوان الگو و سرمشق دیگران معرفی کرده است. با عنایت به معنای لغوی اسوه، این آیات در شمار آیاتی قرار میگیرند که به نحو مطلق به اقتدا و اطاعت از انبیا (ع)امر کردهاند و چنانچه سابقا گذشت، امر مطلق به اطاعت از شخصی مساوی با عصمت اوست؛ چراکه در غیر این صورت هرگز امر به اقتدا به غیر معصوم و اسوه قرار دادن او تعلق نگرفته و این مسأله به تناقض خواهد انجامید[۳۵].
اتمام حجت هدف از بعثت انبیا
در دستهای دیگر از آیات، اتمام حجت بر مردم به عنوان یکی از اهداف بعثت انبیا معرفی شده است. قرآن کریم در این خصوص میفرماید: ﴿رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا﴾، [۳۶].[۳۷]
آیاتی که بر عصمت فرشته وحی دلالت دارند
در قرآن کریم از عصمت و امانتداری فرشتۀ وحی سخن گفته شده است به نحوی که خداوند دربارۀ آنان فرموده است: ﴿لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[۳۸]، بنابراین اگر حاملِ اول وحی یعنی فرشتگان از جمله جبرئیل دارای عصمت باشد، حامل دیگر آن یعنی پیامبر هم چنین صفتی باید داشته باشد، زیرا نداشتن عصمت همانطور که نقض امانتداری فرشته وحی محسوب میشود، نقض امانتداری پیامبران هم خواهد بود[۳۹].
ادله روایی
در روایات متعددی بر قطعی بودن عصمت انبیا(ع) تأکید شده است[۴۰] از جمله آنها روایتی است از امام باقر(ع) که در آن آمده است: «انبیا گناه نمیکنند؛ چون همگی معصوم و پاکاند و آنان مرتکب گناه کوچک یا بزرگ نمیشوند»[۴۱].
امام رضا (ع) نیز دربارۀ عصمت پیامبران برای مأمون نوشت: «خداوند فرمان کسی که میداند مردم را گمراه میکند واجب نمیکند و برای رسالت خویش کسی را انتخاب نمیکند که میداند او به خدا و بندگانش کفر ورزیده و شیطان را به جایی خدا عبادت میکند»[۴۲].[۴۳]
در برخی ادعیه چنین آمده که إعتبار بازخواست الهی در پرتو عصمت است. توضیح اینکه خداوند متعال انبیاء و اوصیاء را فرستاده است و برای هر یک از ایشان شریعتی قرار داده تا دین الهی را برپا کنند و به تبع حجت را بر بندگان تمام. روشن است که اگر آنان خود معصوم نباشند، حجت بر بندگان هم تمام نبوده و بازخواست الهی لغو است[۴۴].
توهم تعارض برخی آیات با عصمت حضرت یوسف(ع)
آیه 24 سوره یوسف
تبیین شبهه
یکی از آیاتی که منکران عصمت انبیا جهت اثبات عدم عصمت حضرت یوسف (ع) بدان استناد کردهاند آیه 24 سوره یوسف است آنجا که خدای متعال به جریان سوء قصد به حضرت یوسف و نیت زلیخا برای کامجویی از آن حضرت اشاره میکند. منکران عصمت انبیا در این مورد سخنانی گفتهاند که قلم از نوشتن آنها شرم دارد. حتّی گاه برای نیل به مقاصد شوم خویش احادیثی را نیز جعل نمودهاند. مثلاً گفتهاند یوسف فریفته زلیخا گردید و قصد داشت به تقاضای او پاسخ مثبت دهد و حتی مراحلی از مقدمات کار را انجام داده بود که ناگهان صدایی از غیب شنید که: ایاک و ایاها؛ از زلیخا بر حذر باش. امّا او به این ندا اعتنایی نکرد. بار دوم نیز همان صدا را شنید ولی باز توجهی ننمود. بار سوم این جمله به گوش او رسید که ﴿أَعْرض عَنْهَا﴾؛ از او دوری کن. این بار نیز عکسالعملی نشان نداد. تا اینکه سرانجام حضرت یعقوب در نظر او مجسّم شد، در حالی که از شدّت خشم انگشت خویش را به دهان گرفته بود. این صحنه باعث شد که یوسف از تصمیم خود منصرف شود[۴۵]. خداوند در این آیه، ماجرای یوسف را اینگونه نقل میکند: ﴿وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ﴾[۴۶].[۴۷].
پاسخ به شبهه
درباره اینکه منظور از «همّ» یوسف (ع) چه بوده است، نظریات متعارضی به چشم میخورد. در منابع قدیم اهل سنت، از بسیاری از مفسران نخستین، مانند ابن عباس، مجاهد، سدی و سعید بن جبیر عباراتی نقل شده که نشان اعتقاد آنها به آماده شدن حضرت یوسف (ع) برای ارتکاب فعل پلید بوده است؛ اما از انجام دادن این کار منصرف شده است[۴۸].[۴۹] در برخی منابع عامه روایاتی نیز در این خصوص نقل شده است اما حقیقت آن است که تمامی روایات مورد ادعا به لحاظ سند و دلالت مخدوش بوده و از اسرائیلیات هستند. چرا که هم مخالف عصمت پیامبران است و هم مخالف ظاهر آیه فوق[۵۰].
با این حال برخی مفسران اهل سنت در قرون بعد دیدگاه مفسران نخستین درباره فقره «همّ بها» را که تنها شاهدی بر آماده شدن حضرت یوسف (ع) برای انجام دادن گناه بود، برنتافته و تلاش کردهاند معانی دیگری برای آیه ارائه کنند[۵۱]. از سوی دیگر، مفسران شیعی از همان آغاز تاکنون آماده شدن حضرت یوسف (ع) برای انجام دادن کار پلید را از ساحت آن حضرت دور دانستهاند و وجوه دیگری را برای تبیین معنای «هم» بیان کردهاند[۵۲]. به طور کلی درباره این آیه میتوان گفت که نه تنها مفسران شیعه و سنی در قرون پس از عصر نبوی اعتقادی به ارتکاب گناه حضرت یوسف (ع) نداشتهاند، بلکه گزارشی که نشان اعتقاد مسلمانان نخستین به این امر باشد نیز به چشم نمیخورد»[۵۳]
با این توضیح باید گفت: این آیه چگونگی و علّت نجات یوسف از دام و نیرنگ زلیخا را تبیین میکند. بدین ترتیب که چون حضرت یوسف از بندگان مخلَص خداوند بود، خداوند برهان خویش را به او نمایاند تا از زشتی و فحشایی که از او خواسته شده بود، نجات یابد. این آیه علاوه بر اینکه هیچ اشعاری به عدم عصمت یوسف(ع) ندارد، خود بهترین دلیل بر عصمت آن حضرت میباشد؛ زیرا بر اساس مدلول این آیه، نه تنها یوسف مرتکب گناه نگردید، بلکه قصد آن را نیز نکرد. چرا که بندگان مخلَص خداوند به لحاظ برخورداری از "برهان ربّ" از ارتکاب هر گونه گناه و فحشا و نیز قصد آن در امانند.[۵۴]. از این رو این آیه نشان میدهد که یک پایه عصمت پیامبران، علم و نفس قدسی شخص معصوم است و پایه دوم، لطف و عنایت الهی است.[۵۵].
با توجه به آنچه گفته شد میتوان پاسخهای زیر را به شبهه عدم عصمت حضرت یوسف (ع) داد
پاسخ نخست: آهنگ گناه؛ مقید به ندیدن برهان رب:
از آیه شریفه چنین برداشت میشود که حضرت یوسف (ع) چون از بندگان خالص شده خداوند بود، خداوند متعال با نشان دادن برهان خود، وی را از ارتکاب آن کار زشت دور ساخت. جمله ﴿لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ﴾ قیدی است برای جمله ﴿وَهَمَّ بِهَا﴾. بنابراین معنای هر دو جمله ﴿هَمَّتْ بِهِ﴾ و ﴿هَمَّ بِهَا﴾ همسان خواهد بود که همان معنای آهنگ بر گناه است. «همّ» به آهنگ بر گناه ترجمه میشود؛ چون کاربرد «همّ» در مواردی است که انجام دادن کار با مانع روبهرو گردد، مانند آیه شریفه ﴿وَهَمُّوا بِمَا لَمْ يَنَالُوا﴾[۵۶] پس اگر برهان پروردگار در کار نبود، هر آینه حضرت یوسف (ع) آهنگ بر کار زشت مینمود؛ ولی خداوند با نشان دادن برهان خود، مانع از آهنگ وی شد[۵۷]. البته باید دانست که معنای دیدن برهان رب، این نیست که در این ماجرا حضرت پس از تصمیم بر گناه، برهان رب را دید و از ارتکاب گناه منصرف شد؛ بلکه منظور این است که پیش از این ماجرا هم آن برهان را مشاهده کرده بود. به همین دلیل به زلیخا گفت: ﴿مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ﴾[۵۸].
شواهدی چند بر عصمت حضرت در این داستان دلالت دارد (البته این شواهد ارتکاب گناه را نفی میکنند، نه آهنگ بر آن را؛ اما از آنجا که هدف اصلی در بحث عصمت، اثبات پاکی و منزه بودن ایشان از گناه است، این شواهد دلالت بر این مقصود دارند، ولی چون در آیه شریفه از «آهنگ» سخن به میان آمده، در پاسخ نیز همین عنوان مطرح شده است). آن شواهد از این قرارند:
- درنگ در این آیات، ما را به این نکته رهنمون میشود که خداوند حضرت یوسف (ع) را میستاید؛ چراکه از دیدن برهان رب و خالص شدنش خبر میدهد. حال چگونه میتوان بر این باور بود که حضرت در این داستان دچار لغزش شده باشد؟!
- هرگاه کوچکترین لغزشی، حتی در حد ترک اولی، در میدان کار پیامبران راه مییافت، عرصه بر آنان تنگ میشد و ایشان ره توبه در پیش میگرفتند و به سوی پروردگار باز میگشتند. در آیاتی که به گزارش این داستان پرداخته، هیچ اشارتی به این موضوع نشده است که حضرت یوسف (ع) به توبه و بازگشت به درگاه خداوند رو آورده باشد؛
- تمامی افراد این داستان، به نوعی به پاکدامنی آن حضرت اعتراف کردهاند (و مقصود در اثبات عصمت پیامبران، همین است که دامن وجود ایشان از هرگونه خطا و گناهی پاک و منزه باشد): خود حضرت فرمود: ﴿هِيَ رَاوَدَتْنِي عَنْ نَفْسِي﴾[۵۹]، و ﴿رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ﴾[۶۰]. زلیخا این سان سخن گفت: ﴿وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ﴾[۶۱]. همسر زلیخا هم این جمله را بر زبان جاری ساخت: ﴿إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَّ﴾[۶۲]. شاهد ماجرا نیز این گونه به ادای شهادت پرداخت: ﴿إِنْ كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الْكَاذِبِينَ * وَإِنْ كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَهُوَ مِنَ الصَّادِقِينَ﴾[۶۳]. خداوند متعال نیز با جمله ﴿كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ﴾[۶۴] بر پاکدامنی آن حضرت مهر تأیید زده است. این پاسخ، جامع و به دور از ایراد است.
پاسخ دوم: «همّ» به معنای میل طبیعی خارج از اختیار: منظور از کلمه «همّ»، وجود میل طبیعی و تحریک طبیعی آن بر اثر شرایط خارجی است که از اختیار انسان و دایره تکلیف خارج است، نه عزم بر گناه؛ و این نه تنها لغزشی به شمار نمیآید، بلکه با وجود چنین گرایش طبیعی، اینکه قصد ارتکاب گناه را نکرده و خلافی مرتکب نشده است، ستودنی نیز هست. البته این صحنهسازی برای حضرت یوسف (ع) زمینه تحریک غریزه جنسی را فراهم ساخت، ولی از آنجا که آن حضرت از عصمت برخوردار، و بر برهان رب آگاه بود، از سقوط در وادی تصمیم و اقدام بر گناه در امان ماند[۶۵]. ایراد این پاسخ این است که با معنای لغوی «همّ» ناسازگار است. «همّ» از دیدگاه لغتشناسان، به تصمیمگیری و آغاز کردن کاری اطلاق میگردد[۶۶] یا به کاری گفته میشود که تصمیم بر انجام دادن آن بوده، ولی تحقق نیافته است[۶۷]؛ اما در هیچ یک از کتابهای لغت، «همّ» به معنای میل طبیعی یا تحریک میل معنا نشده است.
پاسخ سوم: لغزش نبودن عزم بر گناه: حضرت به مقتضای گرایش طبیعی و جنسی خود، تصمیم گرفت دامن خویش را به این گناه آلوده سازد، ولی یک باره از این تصمیم رویگردان شد و پاکدامنی خود را حفظ فرمود. چون تصمیم بر ارتکاب گناه، لغزش نیست، پس ناقض عصمت نیست[۶۸]. در نقد این پاسخ باید گفت گرچه تصمیم بر ارتکاب گناه در ردیف گناهان قرار نگرفته است، تصمیمگیری برای ارتکاب آن عمل زشت (زنا با زن شوهردار) با جایگاه والای رسالت الهی همخوانی ندارد. یوسف (ع) که خود صدیق و از مخلصان است، چگونه این چنین محکوم میل جنسی خود و وسوسههای شیطان میشود و تصمیم به انجام دادن آن کار میگیرد؟! بر پایه این پاسخ باید گفت منظور از «همّ» این است که آن حضرت نزدیک بود به آن کار مبادرت ورزد؛ مانند آنکه کسی بگوید اگر از خدا نمیترسیدم، او را کشته بودم[۶۹]. این توجیه افزون بر مبهم بودنش، با مقام مخلَص بودن حضرت تضاد دارد.
پاسخ چهارم: ﴿هَمَّ﴾ به معنای زدن و دور ساختن: حضرت یوسف (ع) عزم خود را جزم کرد تا با زدن زلیخا او را از خود دور سازد، ولی با دیدن برهان رب از این کار صرفنظر کرد و فرار را بر قرار ترجیح داد. پروردگار زیانهای این کار را به آن حضرت چنین نشان داد که اگر این کار را بکند، بستگان زلیخا او را خواهند کشت و به او این اتهام را وارد خواهند ساخت که او قصد زنا داشته، ولی زلیخا امتناع کرده است؛ از این رو این سان مورد ضرب و طرد او قرار گرفته است. در این تفسیر، معنای ﴿هَمَّ بِهَا﴾ با معنای ﴿هَمَّتْ بِهِ﴾ متفاوت شده است. این تفاوت، نتیجه دلیل عقلی و نقلی بر عصمت پیامبران است؛ اما نه تنها دلیلی بر عصمت زلیخا دلالت ندارد، بلکه قرآن از ارتکاب گناهش خبر میدهد: ﴿وَقَالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ﴾[۷۰]. ایراد این تفسیر در این است که تنها در صورتی که ضرورت باشد، تفاوت در معنای دو کلمه "هَمَّ" و "هَمَّتْ" پذیرفته است؛ در حالی که در این مورد عزم یوسف (ع) بر گناه، معلق و مشروط بر ندیدن برهان رب بوده است و این هیچ مشکلی را به دنبال ندارد و متأخر بودن ﴿لَوْلَا﴾ از فعل ﴿هَمَّ بِهَا﴾ از جهت ادبی مشکلی ندارد.
پاسخ پنجم: مقابله نکردن یوسف (ع) با زلیخا در ناسزاگویی: زلیخا آن هنگام که نقشه خود را نقش بر آب دید و پاسخ رد حضرت یوسف (ع) را شنید، ناسزاگویی و درگیر شدن با حضرت را چاره خود دانست. حضرت یوسف (ع) بر آن شد تا دست به اقدامی همانند او بزند که برهان پروردگار از راه رسید و سبب فرار او از صحنه شد[۷۱]. ایراد این توجیه در این است که اولاً اگر ﴿هَمَّتْ بِهِ﴾ به معنای ناسزا باشد، عزم خلاف شرع زلیخا را از کدام جمله باید استفاده کرد؟ ثانیاً لحن و سیاق آیه، از ستایش و تمجیدی درخور توجه درباره حضرت یوسف (ع) حکایت دارد و اقدام به فرار از میدان ناسزاگویی، درخور این ستایش نیست؛ به ویژه که حضرت میتوانست از ابتدا این تدبیر را اجرا کند تا از تماس با زن نامحرم و دیگر عوارض آن در امان باشد.
مراد از «برهان رب»
تبیین، توضیح یا تفسیر برهان رب: در تفسیر این برهان دو نگاه مطرح است؛ نگاه نخست با اصل عصمت آن حضرت همخوان است، ولی نگاه دوم با آن اصل سازگاری ندارد. نگاه نخست: از ظاهر آیه شریفه نمیتوان به حقیقت این برهان دست یافت، ولی به طور قطع میتوان چنین ادعا کرد که این برهان، از عوامل پیدایش یقین بوده است که با جهل و گمراهی سر ناسازگاری دارند. گفتار حضرت یوسف (ع) در مناجاتش با پروردگار که فرمود: ﴿وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُنْ مِنَ الْجَاهِلِينَ﴾[۷۲]، خود شاهد بر آن است که این برهان از نوع علم است، ولی نه بسان علوم رایج که با گمراهی و گناه همخوانی دارند. قرآن میفرماید: ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ...﴾[۷۳]. پس در بیان حقیقت این برهان میتوان گفت: «این برهان، از نوع علم آشکار و یقینی است که در نفس انسانی حالت اطاعت پدید میآورد و با وجود چنین حالتی، دیگر انسان گرایشی به گناه نمییابد»[۷۴].
نگاه دوم: در این مجال روایاتی چند نقل شده است که پارهای از آنها از این قرارند:
- سقف شکافته شد و حضرت یوسف (ع) پدر خود، حضرت یعقوب را در حالی که انگشت به دندان گرفته بود، دید که به وی میگوید چگونه رفتار بدکاران را در پیش گرفتهای و حال آنکه نام تو در زمره پیامبران به ثبت رسیده است. یوسف (ع) حیا کرد و پا از میدان گناه بیرون نهاد؛
- بتی در گوشه اتاق قرار داشت. زلیخا در آن هنگام اقدام به پوشاندن آن کرد. حضرت یوسف (ع) علت این پوشاندن را جویا شد. زلیخا اظهار داشت: من از اینکه پروردگارم مرا در حال گناه ببیند، شرم دارم. یوسف (ع) پاسخ داد: چسان تو از این بتی که نه درکی دارد و نه چیزی میشنود، این چنین شرم میکنی، اما من از پروردگارم که از کار همگان آگاه است، شرم نکنم! به خدا سوگند که هرگز مرتکب گناه نخواهم شد. سیوطی این روایت را از حضرت علی (ع) به نقل از ابونعیم در حلیة الاولیاء گزارش میکند[۷۵] و علامه طباطبایی در نقد آن مینویسد: این روایت از روایات ساختگی است؛ زیرا گفتار آن امام همام و دیگر امامان در حجم بالایی حاکی از عصمت پیامبران است، افزون بر آنکه کار زلیخا در پوشاندن بت را نمیتوان به عنوان دیدن برهان پذیرفت. این روایات خبر واحد به شمار میآیند و فاقد اعتبارند. البته میتوان آن را به این گونه توجیه نمود که با پوشاندن بت، نفس یوسف نشانه توحید را مشاهده نمود و حجاب بین او و ساحت کبریایی خداوند برداشته شد و چیزی مشاهده کرد که او را از انجام گناه باز داشت...[۷۶]؛
- یوسف (ع) در فضا صدایی شنید که به او چنین خطاب میکند: ای فرزند یعقوب، مانند پرندهای پردار مباش که با انجام دادن این کار ناهنجار پرهایش ریخت؛
- هنگامی که یوسف (ع) آماده ارتکاب گناه شد، چهره یعقوب (ع) را دید که ایستاده و انگشتان خود را میگزد؛ آن گاه ضربهای بر یوسف (ع) وارد کرد که منی از انگشتان پایش فرو ریخت[۷۷]؛
- حضرت یعقوب (ع) بر حضرت یوسف (ع) نمایان شد، اما تأثیری در او نداشت؛ تا اینکه جبرئیل با پای خود ضربهای بر او وارد ساخت که میل جنسی او فرو ریخت[۷۸]»[۷۹].
آیه 70 سوره یوسف
یکی از آیاتی که توهم معصوم نبودن حضرت یوسف(ع) را برای برخی به وجود آورده آیه ۷۰ سوره یوسف است که میفرماید: ﴿فَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ﴾ [۸۰].
قرآن در جریان نقل داستان حضرت یوسف(ع) میفرماید: یوسف جام زرین فرعون مصر را به هر نیتی مخفیانه و بدون اطلاع برادر خود، در بار او گذاشت و با این کار هم یک شیء گرانبها را از قصر فرعون مصر سرقت کرد و هم موجب گرفتار شدن برادر خود گشت و روشن است که چنین عملی لغزشی حتمی و گناهی غیر قابل انکار است که با عصمت منافات دارد.
«پاسخ نخست: آگاه بودن بنیامین از آغاز، و رضایت دیگر برادران در پایان: حضرت یوسف (ع) پیشتر با برادرش در مورد این ماجرا گفتوگو کرده بود و بنیامین از اینکه با اجرای این نقشه میتواند در کنار برادرش یوسف (ع) بماند، خشنود بود[۸۱]. از سویی دیگر، برادران هر چند از شنیدن این ندا ناراحت شدند، پس از بازرسی، از آنان رفع اتهام شد[۸۲]. در نهایت، این پیشامد را به فال نیک گرفتند؛ چراکه میدیدند برادری که نزد پدر جانشین یوسف (ع) شده بود، این چنین گرفتار میآید و دگربار پدر به فراق فرزند عزیزش (پس از فراق یوسف (ع)) مبتلا میشود[۸۳]. پس هیچ امر خلافی در اینجا اتفاق نیفتاده است. به بیانی دیگر، برادر آن حضرت (بنیامین) چون از نقشه اصلی آگاه بود، دم برنیاورد. وی میدانست این ندا تهی از حقیقت است، ولی چون دیگر برادران از راز آن باخبر نبودند، آن ندا را نوعی اتهام پنداشتند. معنای سرقت هم این است که این جام در اثاثیه یکی از شماست که با تفحص بدان دست یافته میشود[۸۴]. پس این ندای ظاهری برای دستیابی به امر مهمی انجام شده است. تعبیری که حضرت یوسف (ع) در پاسخ به برادران به کار میبرد و میفرماید: ﴿قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلَّا مَنْ وَجَدْنَا مَتَاعَنَا عِنْدَهُ إِنَّا إِذًا لَظَالِمُونَ﴾[۸۵]، این برداشت را تقویت میکند که آن حضرت در این فراز از گفتار خود، تعبیر ﴿وَجَدْنَا مَتَاعَنَا عِنْدَهُ﴾ را جایگزین تعبیر دزدی میسازد[۸۶]. پس در حقیقت هیچگونه امر متضاد با عصمت رخ نداده است.
پاسخ دوم: توریه بودن این نسبت: مقصود منادی از این ندا این بوده است که شما حضرت یوسف (ع) را از پدرش ربودهاید[۸۷]. آنگاه که برادران حضرت پرسیدند چه چیزی گم کردهاید، مأموران در پاسخ گفتند: ما جام پادشاه را گم کردهایم. پس در حقیقت جمله ﴿إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ﴾[۸۸] را میتوان نوعی توریه دانست. ایراد این گفتار در این است که اولاً توریه طبق نظر برخی فقیهان همان حکم دروغ را دارد (پیشتر در بحث عصمت حضرت ابراهیم (ع) توضیح داده شد)؛ ثانیاً توریه از طرف گوینده سخن است، نه آنکه فرمان میدهد.
پاسخ سوم: ضرورت انجام دادن این کار: نگهداری برادر و ندا به آنان نه تنها حرام نیست و لغزش به شمار نمیآید، بلکه چه بسا کاری پسندیده و لازم باشد؛ چراکه اگر برادران حضرت یوسف (ع) میفهمیدند پادشاه برادر آنهاست، به دلیل خجالت و شرمساری با از ترس مجازات فرار میکردند و باز نمیگشتند و اگر بنیامین را میبردند، راهی برای آمدن حضرت یعقوب (ع) پیدا نمیشد و آن مصالحی که باید بر آن مترتب میگردید، تحقق نمییافت. اما سرّ آنکه حضرت این حیله را به کار برد، یعنی دستور داد که پیمانه را در اثاثیه آنان قرار دهند تا آن شخص این حرف را بزند، این است که این صحنه سازی، تدبیری الهی برای تأمین مصالحی بود که به آنها اشاره شد، چنانکه قرآن میفرماید: ﴿كَذَلِكَ كِدْنَا لِيُوسُفَ﴾[۸۹][۹۰] «قرآن از این برنامه به عنوان کید یاد میکند؛ چراکه حضرت عزم داشت به مطلوب خود بدون آگاه شدن آنان دست یابد. البته این کید از سوی خداوند انجام شد. از این رو به او نسبت داده شد. خداوند از کیدی که دربردارنده ظلم باشد منزه است؛ اما این کید در راستای به دست آوردن مصلحت تحقق یافت که حضرت بتواند برادرش را نزد خود نگه دارد. با اینکه طبق قوانین مصر او از چنین حقی برخوردار نبود، همانگونه که نمیتوانست شخص دزد را برده خود قرار دهد؛ اما یوسف (ع) با عنایت خداوند این سان برنامهریزی کرد.»..[۹۱]. نقد این پاسخ این است که اولاً اگر بتوانیم این گفتار را به گونهای تفسیر کنیم که برچسب دروغ بودن بر آن نچسبد، دیگر نیازی نیست برای توجیه دروغ بودن آن چارهاندیشی کنیم و با دروغ دانستن آن، از اعتماد به گفتار پیامبران بکاهیم؛ ثانیاً اگر این گفتار توجیه درستی داشته باشد، دیگر زیانی در بر نخواهد داشت تا بگوییم بازداری از زیان بیشتر، با زیان کمتر، امری پسندیده و زیباست.
پاسخ چهارم: ندا بدون هماهنگی با حضرت یوسف (ع): ممکن است گوینده سخن، جمعی از کارگزاران حضرت یوسف (ع) بودهاند که وقتی پیمانه را نیافتند، ندا دادند که شما دزدید؛ اما حضرت یوسف (ع) تنها دستور داده بود که به امر الهی پیمانه را در اثاثیه برادرش قرار دهند و بیش از این به آن حضرت ربطی پیدا نمیکند[۹۲]. ایراد این پاسخ در این است که این ندا بر پایه برنامهریزی برای نگهداری برادر حضرت بوده است. پس حضرت با آگاهی از این جریان، همچنان مهر سکوت بر لب نهاده و به آن رضایت داده بوده است. بنابراین نمیتوان نقش آن حضرت را نادیده انگاشت و ساحت وجودش را از این لغزش به دور دانست.[۹۳].
پاسخ پنجم: آزمایش الهی بودن این ماجرا: «رفتار حضرت یوسف (ع) برگرفته از وحی الهی بوده است تا حضرت یعقوب (ع) را بیازماید؛ همانگونه که خداوند سالیان متمادی خبر حضرت یوسف (ع) را از او پنهان فرمود[۹۴]. قرآن از این ماجرا به عنوان کید الهی یاد میکند: ﴿كَذَلِكَ كِدْنَا لِيُوسُفَ...﴾[۹۵] یعنی این کید از سوی خداوند انجام شد؛ از این رو به او نسبت داده شد. خداوند از کیدی که دربردارنده ظلم باشد، منزه است؛ اما این کید در راستای به دست آوردن مصلحت تحقق یافت. اگر آنان بنیامین را میبردند، دیگر راهی برای آمدن حضرت یعقوب (ع) به مصر پیدا نمیشد و مصالح مترتب بر آن تحقق نمییافت»[۹۶].
آیه 33 سوره یوسف
یکی از آیاتی که توهم عدم عصمت حضرت یوسف را برای برخی ایجاد کرده آیه ۳۳ سوره یوسف است که میفرماید: ﴿قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَإِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُن مِّنَ الْجَاهِلِينَ﴾ [۹۷].
بر اساس این آیه حضرت یوسف، زندان را نزد خود محبوبتر از دعوت به عمل حرام و ارتکاب آن دانسته و روشن است که واژه «أحب» افعل تفضیل و به معنای برتری یک طرف بر طرف دیگر در عین محبوب بودن هر دو است. علاوه بر اینکه خود جناب یوسف(ع) اعتراف کرده که اگر خدای متعال حیله زنان را از او دفع نکند، به آنها میل پیدا کرده و در شمار جاهلان قرار میگیرد. روشن است که بر این اساس آن حضرت امکان گرایش به لغزش و افتادن در آن را در خود ممکن دانسته و محال نمیدیده است و این با عصمت منافات دارد.
«پاسخ نخست: تلازم نداشتن بهتر بودن چیزی، با خوب بودن طرف دیگر: معنای این جمله این است که اقامت در زندان برای من آسانتر است و هرگز بدان معنا نیست که زندان، مورد علاقه من است. در عرف هم اینگونه سخن گفتن کاربرد دارد و در انتخاب دو کار سخت و ناگوار، کار آسانتر با عنوان «این بهتر است» برگزیده میشود؛ یعنی اگر من در انتخاب میان دو گزینه زندان و گناه، آزاد باشم، گزینه زندان را بر میگزینم تا در دام گناه گرفتار نشوم[۹۸]. افزون بر آن، به کار رفتن لفظ «احب» و «خیر» و دیگر الفاظ تفضیل و برتری، دلیل بر آن نیست که هر دو طرف برتری، محبوب و خوب باشند؛ مانند آیه شریفه ﴿قُلْ أَذَلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ...﴾[۹۹][۱۰۰]. این پاسخ با ظاهر هماهنگ، و با فهم عرفی همخوانتر است. علامه طباطبایی در بحث ادب پیامبران، در وصف حضرت یوسف (ع) به اموری چند اشاره میکند که در معرفی شخصیت آن حضرت خالی از فایده نخواهد بود: «او هنگامی که از سوی همسر عزیز مصر تهدید شد، زندان را برگزید تا از صحنه گناه همچنان دور بماند.... او انجام نهایی کار را به خداوند وانهاد. خداوند هم دعای او را مستجاب کرد و کید آنان را از او برگرداند.... او در همه کارهای خود همچنان خداوند را عامل اصلی معرفی میکند.»..[۱۰۱].
پاسخ دوم: زندانی کردن نفس و بازداشتن آن از گناه: اینکه نفس خود را در زندان قرار دهم، برای من از ورود در وادی گناه محبوبتر است. این پاسخ برخلاف ظاهر است؛ زیرا ظاهر لفظ «سجن» همان زندان متعارف و معمولی است؛ اما با توجه به اینکه حضرت هرگز خواستار زندانی شدن نبوده است، پذیرش این خلاف ظاهر، ضروری است[۱۰۲]. ایراد این پاسخ در این است که نیازی به پذیرش این خلاف ظاهر نیست. پس تفسیر نخست از این جهت ترجیح دارد»[۱۰۳].
آیه 42 سوره یوسف
یکی از آیاتی که توهم عدم عصمت حضرت یوسف(ع) را برای برخی به وجود آورده، آیه ۴۲ سوره یوسف است آنجا که جناب یوسف در زندان خطاب به آن زندانی که در حال آزاد شدن بود گفت: ﴿وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْكُرْنِي عِندَ رَبِّكَ فَأَنسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ﴾ [۱۰۴].
گفته شده بر اساس این آیه، حضرت یوسف به جای آنکه آزادی خویش را از خدای متعال طلب کند،دست به دامن یک زندانی شده تا آزادی او را از فرعون مصر بخواهد و این خود نوعی غفلت از خدای متعال و قدرت بیانتهای او و توجه به غیر است که برای انبیا لغزش به شمار میآید.شاهد اینکه خدای متعال نیز به جزای این لغزش، موجبات فراموشی این درخواست را فراهم آورد و یوسف را چند سال دیگر در زندان نگه داشت. روشن است که غفلت از یاد خدا و درخواست از غیر، لغزش و خطاست و حتی برای یک لحظه نیز از انبیا پذیرفته نیست و با عصمت آنها منافات دارد.
پاسخ به شبهه
«پاسخ نخست: سازگاری بهرهبری از وسیله، با توکل بر خدا: از آنجا که زندانی بودن حضرت کاری ناشایست بوده است، پس استفاده از وسیله و سبب برای نجات از آن، کاری بایسته بود. البته نباید استفاده از وسیله، او را از توکل بر خداوند باز میداشت و تمام اعتمادش را بر وسیله قرار میداد[۱۰۵]. به بیانی دیگر، تظلم و دادخواهی، منافی توحید ربوبی نیست؛ زیرا هیچ مظلومی نباید زیر سلطه ظالم برود و وظیفه دارد دادخواهی خود را وسیله رفع ظلم قرار دهد. اعتقاد توحیدی هرگز به معنای انظلام و سکوت در برابر ظلم مستبدان نیست[۱۰۶]. این پاسخ متین و مقبول است.
پاسخ دوم: توجه به غیر خدا کاری فروتر از شأن آن حضرت: بهره گرفتن از وسیله کار ناروایی نیست، اما برای اولیای الهی چون یوسف صدیق، شایسته آن بود که تنها به خداوند رو آورد و از غیر او رویگردان باشد[۱۰۷]. آن حضرت میبایست جدش، حضرت ابراهیم (ع) را الگوی خود قرار میداد که در منجنیق در پاسخ جبرئیل که پرسید: «هَلْ مِنْ حَاجَةٍ»، فرمود: «أَمَّا إِلَيْكَ فَلَا»، و همچون او به مخلوق توجهی نمیداشت؛ اما همین توجه حضرت یوسف (ع) به غیر خداوند سبب شد سالیانی در زندان بماند. با اینکه خود در گفتارش ارباب متفرق را مردود دانسته و فرموده است: ﴿أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ﴾[۱۰۸]، در این مورد از ربی غیر از خدا سخن گفت. البته باید توجه داشت که کلمه رب در اینجا به معنای اله نیست، بلکه به معنای صاحب است. پس نمیتوان به کار بردن آن را بر حضرتش خرده گرفت. وجه دیگری که در ناشایست بودن گفتار آن حضرت گفته شده، این است که چرا حضرت از «انشاءالله» و «قدرالله» در کلامش استفاده نکرده است[۱۰۹]. در نقد این گفتار میتوان گفت اگر توجه به وسیله هیچگونه خللی در اعتقاد راستین انسان ایجاد نکند و او همچنان خداوند را سبب همه اسباب بداند، بهره گرفتن از این سبب، محذوری در پی نخواهد داشت.[۱۱۰].
پرسش مستقیم
- آیا آیه ۲۴ سوره یوسف بر عدم عصمت حضرت یوسف دلالت دارد؟ (پرسش)
- آیا آیه ۷۰ سوره یوسف بر عدم عصمت حضرت یوسف دلالت میکند؟ (پرسش)
- آیا آیه ۳۳ سوره یوسف بر عدم عصمت حضرت یوسف دلالت میکند؟ (پرسش)
- آیا آیه ۵۹ سوره یوسف بر عدم عصمت حضرت یوسف دلالت میکند؟ (پرسش)
- آیا آیه ۴۲ سوره یوسف بر عدم عصمت حضرت یوسف دلالت میکند؟ (پرسش)
جستارهای وابسته
منابع
- احمدی، رحمتالله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی
- حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین
- فاریاب، محمد حسین، عصمت امام
- هادی اکبری ملکآبادی و رقیه یوسفی سوته، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی
- محمد تقی فیاضبخش، فرید محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱
- محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی
- علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن
- امیر دیوانی؛ محمد سعیدی مهر؛ علی رضا امینی و محسن جوادی، معارف اسلامی ج۲
- انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت
- قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت
پانویس
- ↑ راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و میگوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
- ↑ ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
- ↑ ابنمنظور، از زجاج نقل میکند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُلسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار میرود.
- ↑ ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
- ↑ محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
- ↑ علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
- ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت میدهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
- ↑ میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
- ↑ علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۵.
- ↑ ر.ک: امیر دیوانی؛ محمد سعیدی مهر؛ علی رضا امینی و محسن جوادی، معارف اسلامی ج۲، ص۱۴۴ - ۱۴۵.
- ↑ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۴۷۱.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۶۳.
- ↑ علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص۲، ص۶۷-۶۸.
- ↑ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
- ↑ علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۶.
- ↑ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
- ↑ علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۷-۶۸.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳؛ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
- ↑ سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص۱۱۵.
- ↑ «قطعاً تو بر بندگان (خالص) من تسلّطى ندارى و حمايت و نگهبانى پروردگارت (براى آنان) كافى است». سوره حجر، آیه ۴۲.
- ↑ سوره نحل، آیات ۹۹ و ۱۰۰.
- ↑ محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی.
- ↑ راغب اصفهانی، حسین، ماده صفو» بر اساس برخى آيات دیگر، خداوند متعال تعدادى از بندگانش را از ميان خلق خود برگزیده و آنها را براى خود خالص گردانیده است. سوره مریم، ۵۸ و دخان، آیه ۳۲.
- ↑ «خدا از ميان فرشتگان رسولانى برمىگزيند، و نيز از ميان مردم. بىگمان خدا شنواى بيناست»، «آنچه در دسترس آنان و آنچه پشت سرشان است مىداند و [همه] كارها به خدا بازگردانيده مىشود». سوره حج، آیات ۷۵ و ۷۶.
- ↑ طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج۱۰، ص۴۱۰.
- ↑ زمخشری، محمود بن عمر، ج۳، ص۱۷۲؛ آلوسی، شهاب الدین محمود، ج۱۰، ص۳۰۶ و...
- ↑ محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی.
- ↑ سوره نساء، آیات ۵۹ و ۶۴.
- ↑ محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی.
- ↑ «قطعاً براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مىكند».، سوره احزاب، آیه ۲۱.
- ↑ «قطعاً براى شما در [پيروى از] ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست»، سوره ممتحنه، آیه ۴.
- ↑ فیومی مقری، احمد بن محمد، ص۴۹۴.
- ↑ محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی.
- ↑ «پيامبرانى كه بشارتگر و هشداردهنده بودند، تا براى مردم، پس از [فرستادن] پيامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجّتى نباشد، و خدا توانا و حكيم است»، سوره نساء، آیه ۱۶۵.
- ↑ محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی.
- ↑ «در گفتار بر او پیشی نمیجویند و آنان به فرمان وی کار میکنند» سوره انبیاء، آیه ۲۷.
- ↑ ر. ک: احمدی، رحمتالله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی، ص ۲۱۹ - ۲۲۱.
- ↑ نک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۲ـ۲۰۳؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۱۴، ص۱۰۳؛ ج۱۲، ص۳۴۸؛ ج۴، ص۴۵؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۹۲ـ۲۰۴.
- ↑ صدوق، الخصال، ص۳۹۹.
- ↑ «فِیمَا کَتَبَ الرِّضَا (ع) لِلْمَأْمُونِ لَا یَفْرِضُ اللَّهُ تَعَالَی طَاعَةَ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یُضِلُّهُمْ وَ یُغْوِیهِمْ وَ لَا یَخْتَارُ لِرِسَالَتِهِ وَ لَا یَصْطَفِی مِنْ عِبَادِهِ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یَکْفُرُ بِهِ وَ بِعِبَادَتِهِ وَ یَعْبُدُ الشَّیْطَانَ دُونَهُ»؛ بحار الانوار، ج۲۵، ص۱۹۹، ح۹.
- ↑ ر.ک: علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۱۸۰-۱۸۱.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۶۹.
- ↑ ر.ک: الکشاف، ج۲، ص۴۵۶-۴۵۷.
- ↑ «و بیگمان آن زن آهنگ وی کرد و وی نیز اگر برهان پروردگار خویش را نمیدید آهنگ او میکرد بدین گونه (بر آن بودیم) تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم که او از بندگان ناب ما بود» سوره یوسف، آیه ۲۴.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۲۱۴-۲۱۷.
- ↑ ر.ک: محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۱۲، ص۱۰۹-۱۱۲؛ عبدالرحمن بن محمد بن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۷، ص۲۱۲۳؛ جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر سیوطی، الدر المنثور، ج۴، ص۱۳.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۶۵.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۳۰۳ و ۳۰۴.
- ↑ ر.ک: اسماعیل بن عمرو بن کثیر قرشی دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۳۲۷؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۸، ص۴۳۹-۴۴۲. نیز ر.ک: عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل، ج۳، ص۱۶۰؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی، ج۶، ص۴۰۴؛ احمد بن مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج۱۲، ص۱۳۰؛ وهبة بن مصطفی زحیلی، تفسیر الوسیط، ج۲، ص۱۱۰۲.
- ↑ محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۱، ص۱۲۰-۱۲۳؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۳۴۲-۳۴۳؛ ابوالفتوح حسین بن علی رازی، روض الجنان، ج۱۱، ص۴۷-۴۸؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۱، ص۱۲۸-۱۲۹.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۶۵.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۲۱۴-۲۱۷.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۳۰۳ و ۳۰۴.
- ↑ «به خداوند سوگند میخورند که (سخنی) نگفتهاند در حالی که بیگمان کلمه کفر (آمیز) را بر زبان آوردهاند و پس از اسلام خویش کفر ورزیدهاند و به چیزی دل نهادند که بدان دست نیافتهاند» سوره توبه، آیه ۷۴.
- ↑ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۱، ص۱۲۷.
- ↑ «پناه بر خداوند! او پرورنده من است، جایگاه مرا نیکو داشته است، بیگمان ستمکاران رستگار نمیگردند» سوره یوسف، آیه ۲۳.
- ↑ «(یوسف) گفت: او بود که از من، کام میخواست و گواهی از کسان آن زن گواهی داد: اگر پیراهن وی از پیش دریده است زن راست میگوید و مرد از دروغگویان است» سوره یوسف، آیه ۲۶.
- ↑ «(یوسف) گفت: پروردگارا! زندان از آنچه مرا به آن فرا میخواند خوشتر است و اگر فریبشان را از من نگردانی به آنان میگرایم و از نادانان خواهم بود» سوره یوسف، آیه ۳۳.
- ↑ «(آن زن) گفت: این همان است که مرا درباره او سرزنش کردید؛ آری، از او کام خواستم که خویشتنداری کرد و اگر آنچه به او فرمان میدهم انجام ندهد بیگمان به زندان افکنده میشود و از خوارشدگان خواهد بود» سوره یوسف، آیه ۳۲.
- ↑ «و چون (شویش) دید که پیراهن مرد از پشت دریده است گفت: بیگمان این از نیرنگ شما زنان است و نیرنگ شما زنان سترگ است» سوره یوسف، آیه ۲۸.
- ↑ «(یوسف) گفت: او بود که از من، کام میخواست و گواهی از کسان آن زن گواهی داد: اگر پیراهن وی از پیش دریده است زن راست میگوید و مرد از دروغگویان است * و اگر پیراهنش از پشت دریده است زن دروغ میگوید و مرد از راستگویان است» سوره یوسف، آیه ۲۷.
- ↑ «و بیگمان آن زن آهنگ وی کرد و وی نیز اگر برهان پروردگار خویش را نمیدید آهنگ او میکرد بدین گونه (بر آن بودیم) تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم که او از بندگان ناب ما بود» سوره یوسف، آیه ۲۴.
- ↑ ر.ک: جواد تبریزی، الانوار الالهیة، ص۱۰۳.
- ↑ ان الاصل الواحد في المادة: هو العزم على فعل ما شروع في مقدماته؛ (حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱۱، ص۲۸۶؛ محمد بن احمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۵، ص۳۸۱؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۱، ص۱۳۶).
- ↑ ر.ک: ابومنصور احمد بن محمد فیومی مقری، المصباح المنیر، ص۶۴۱.
- ↑ ر.ک: محمد محمود حجازی، التفسیر الواضح، ج۱۲، ص۷۴.
- ↑ ر.ک: محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۴۵۶.
- ↑ «و زنانی در آن شهر گفتند: همسر عزیز (مصر) از برده خویش، کام میخواهد، (بردهاش) او را در عشق، سخت شیفته کرده است؛ بیگمان ما او را در گمراهی آشکاری میبینیم» سوره یوسف، آیه ۳۰.
- ↑ ر.ک: محمد رشید رضا، المنار، ج۱۲، ص۲۷۷-۲۸۰.
- ↑ «(یوسف) گفت: پروردگارا! زندان از آنچه مرا به آن فرا میخواند خوشتر است و اگر فریبشان را از من نگردانی به آنان میگرایم و از نادانان خواهم بود» سوره یوسف، آیه ۳۳.
- ↑ «آیا آن کس را دیدی که هوای (نفس) خود را، خدای خویش گرفته است و خداوند او را از روی آگاهی به حال وی در گمراهی واگذاشته و بر گوش و دل او مهر نهاده و بر چشم او پردهای کشیده است؟ پس چه کسی پس از خداوند او را رهنمون خواهد شد؟ آیا پند نمیگیرید؟» سوره جاثیه، آیه ۲۳.
- ↑ سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۱، ص۱۲۹.
- ↑ ر.ک: جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، ج۴، ص۵۲۱.
- ↑ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۱، ص۱۶۷.
- ↑ ر.ک: محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، تصحیح هاشم رسولی محلاتی، ج۲، ص۱۸۵.
- ↑ ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۲، ص۳۳۴؛ علاءالدین علی بن محمد خازن، لباب التأویل فی معانی التنزیل: تفسیر الخازن، ج۲، جزء ۳، ص۲۷۶.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۲۳۰-۲۴۱.
- ↑ «چون بار آن قافله را مهیا ساخت جام (زرین شاه) را در رحل برادر نهاد و آنگاه از غلامان منادیی ندا کرد که ای اهل قافله، شما بیشک دزدید». سوره یوسف، آیه ۷۰.
- ↑ ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۱۰، ص۳۹؛ سمیح عاطف زین، التفسیر الموضوعی للقرآن الکریم، ج۲، ص۳۶۲.
- ↑ ر.ک: محسن قرائتی، تفسیر نور، ج۶، ص۹۷.
- ↑ ر.ک: محمد حسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۱۲، ص۲۴۵.
- ↑ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۱، ص۲۲۲.
- ↑ «گفت: پناه بر خداوند که جز آن کس را بگیریم که کالای خویش را نزد او یافتهایم زیرا آنگاه ستمگر خواهیم بود» سوره یوسف، آیه ۷۹.
- ↑ ر.ک: سمیح عاطف زین، التفسیر الموضوعی للقرآن الکریم، ج۲، ص۳۶۳.
- ↑ «فَسُئِلَ الصَّادِقُ (ع) عَنْ قَوْلِهِ ﴿أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ﴾ قَالَ مَا سَرَقُوا وَ مَا كَذَبَ يُوسُفُ فَإِنَّمَا عَنَى سَرَقْتُمْ يُوسُفَ مِنْ أَبِيهِ»؛ (علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، تصحیح طیب الموسوی الجزائری، ج۱، ص۳۴۹؛ ر.ک: سلطان محمد جنابذی، بیان السعادة، ج۲، ص۳۶۸).
- ↑ «آنگاه، چون ساز و برگ آنان را آماده میکرد جام (زرّین شاه) را در باربند شتر برادرش (بنیامین) نهاد سپس بانگ بردارندهای بانگ برداشت: که ای کاروانیان بیگمان شما دزدید!» سوره یوسف، آیه ۷۰.
- ↑ «آنگاه (جست و جو را) از باربندهای آنان پیش از باربند برادر (تنیاش) آغازید سپس آن را از باربند برادرش بیرون آورد! بدینگونه برای یوسف چارهگری کردیم (زیرا) او برادرش را بر آیین آن پادشاه نمیتوانست بازداشت کند- مگر آنکه خداوند میخواست- هر کس را که بخواهیم به پایههایی فرا میبریم و ز هر دانندهای داناتری هست» سوره یوسف، آیه ۷۶.
- ↑ ر.ک: محمدتقی مصباح، معارف قرآن: راه و راهنماشناسی، ص۱۷۰ و ۳۲۴.
- ↑ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۱، ص۲۲۵.
- ↑ ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی، ج۶، ص۱۷۰؛ ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۱۰، ص۴۰.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص ۲۴۴-۲۴۸.
- ↑ ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۸۵.
- ↑ «بدینگونه برای یوسف چارهگری کردیم» سوره یوسف، آیه ۷۶.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص ۲۵۰.
- ↑ «یوسف گفت: ای خدا، مرا رنج زندان خوشتر از این کار زشتی است که اینان از من تقاضا دارند و اگر تو حیله این زنان را از من دفع نفرمایی به آنها میل کرده و از اهل جهل (و شقاوت) گردم».. سوره یوسف، آیه ۳۳
- ↑ ر.ک: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۲، ص۱۵۳؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۹، جزء ۱۸، ص۱۳۴؛ محمد رشید رضا، المنار، ج۱۲، ص۲۹۷.
- ↑ «بگو: آیا این بهتر است یا بهشت جاودان، موعود پرهیزگاران که پاداش و پایانهای برای آنان است؟» سوره فرقان، آیه ۱۵.
- ↑ ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۸۳.
- ↑ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۶، ص۲۷۵.
- ↑ ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۸۳.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص ۲۴۸.
- ↑ «و به آن یکی از آن دو نفر، که میدانست رهایی مییابد، گفت: «مرا نزد صاحبت [= سلطان مصر] یادآوری کن!» ولی شیطان یادآوری او را نزد صاحبش از خاطر وی برد؛ و بدنبال آن، (یوسف) چند سال در زندان باقی ماند». سوره یوسف، آیه ۴۲.
- ↑ ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۶، ص۱۱۹؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۵، ص۳۵۹؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۱، ص۱۸۱؛ عبدالحسین طیب، اطیب البیان، ج۷، ص۲۰۲.
- ↑ ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۶، ص۱۱۹.
- ↑ ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۹، ص۴۱۴.
- ↑ «ای دو یار زندان! آیا خدایان پراکنده بهتر است یا خداوند یگانه دادفرما؟» سوره یوسف، آیه ۳۹.
- ↑ ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محی الدین المیس، ج۹، جزء ۱۸، ص۱۴۸.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص ۲۵۱.