آیه ابتلا از دیدگاه اهل سنت: تفاوت میان نسخهها
خط ۲۰۵: | خط ۲۰۵: | ||
عدهای از [[عالمان]] اصول به [[صحت]] استعمال لفظ مشتق - مانند عالم و [[ظالم]]... بر کسی که به عمل علم و [[ظلم]] تلبس یافته است لیکن اکنون این وصف در وی وجود ندارد به گونۀ حقیقی [[رأی]] داده و معتقدند: لفظ مشتق برای معنای اعم گذشته و حال - وضع شده است <ref>نک: آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ص۴۸؛ خویی سید ابوالقاسم، محاضرات فی اصول الفقه، ج۱، ص۲۵۵.</ref>. این گروه از عالمان برای [[اثبات]] نظریه یاد شده چند دلیل آودرهاند. از جمله آنها [[روایات]] فراوانی است که حضرات [[معصومین]] باند به فراز پایانی [[آیه امامت]] یعنی عبارت لاینال عهدی الظالمین» [[استشهاد]] نمودهاند. <ref>از جمله به حدیثی از امام رضا{{ع}} استشهاد شده است.نک: صدوق، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ص۲۱۷.</ref>. | عدهای از [[عالمان]] اصول به [[صحت]] استعمال لفظ مشتق - مانند عالم و [[ظالم]]... بر کسی که به عمل علم و [[ظلم]] تلبس یافته است لیکن اکنون این وصف در وی وجود ندارد به گونۀ حقیقی [[رأی]] داده و معتقدند: لفظ مشتق برای معنای اعم گذشته و حال - وضع شده است <ref>نک: آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ص۴۸؛ خویی سید ابوالقاسم، محاضرات فی اصول الفقه، ج۱، ص۲۵۵.</ref>. این گروه از عالمان برای [[اثبات]] نظریه یاد شده چند دلیل آودرهاند. از جمله آنها [[روایات]] فراوانی است که حضرات [[معصومین]] باند به فراز پایانی [[آیه امامت]] یعنی عبارت لاینال عهدی الظالمین» [[استشهاد]] نمودهاند. <ref>از جمله به حدیثی از امام رضا{{ع}} استشهاد شده است.نک: صدوق، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ص۲۱۷.</ref>. | ||
این گروه از اصولیون بر این باورند که استناد [[معصومان]] به [[آیه شریفه]] وقتی تمام است که به صحت اطلاق معنای مشتق به گونه حقیقی در معنای اعم رأی داده شود؛ زیرا وقتی میگوییم: [[خلفا]] شایسته [[منصب امامت]] نبوده و نیستند و این سخن را مستند به آیه شریفه مینماییم، معنایش این است که استعمال لفظ "[[ظالمین]]" درباره آنان به گونۀ حقیقی در زمان حال نیز صحیح است پس همین قدر که در گذشته به لحاظ [[اعتقادی]] در زمره [[کافران]] و [[مشرکان]] بودهاند و [[قرآن کریم]] بالاترین [[ستم]] را [[کفر]] و [[شرک]] شمرده است نتیجه گرفته میشود این افراد مصداق آشکار از معنای حقیقی لفظ "ظالمین" در آیه شریفه به شمار میآیند. <ref>نک: آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ص۵۱؛ محاضرات فی اصول الفقه، ج۱، ص۲۵۸؛ السبزواری، السید عبد الاعلی، موابة الرحمان، ج۲، ص۱۵.</ref>.<ref>علیرضا عظیمی فر، قرآن و عصمت اهل بیت {{عم}}، | این گروه از اصولیون بر این باورند که استناد [[معصومان]] به [[آیه شریفه]] وقتی تمام است که به صحت اطلاق معنای مشتق به گونه حقیقی در معنای اعم رأی داده شود؛ زیرا وقتی میگوییم: [[خلفا]] شایسته [[منصب امامت]] نبوده و نیستند و این سخن را مستند به آیه شریفه مینماییم، معنایش این است که استعمال لفظ "[[ظالمین]]" درباره آنان به گونۀ حقیقی در زمان حال نیز صحیح است پس همین قدر که در گذشته به لحاظ [[اعتقادی]] در زمره [[کافران]] و [[مشرکان]] بودهاند و [[قرآن کریم]] بالاترین [[ستم]] را [[کفر]] و [[شرک]] شمرده است نتیجه گرفته میشود این افراد مصداق آشکار از معنای حقیقی لفظ "ظالمین" در آیه شریفه به شمار میآیند. <ref>نک: آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ص۵۱؛ محاضرات فی اصول الفقه، ج۱، ص۲۵۸؛ السبزواری، السید عبد الاعلی، موابة الرحمان، ج۲، ص۱۵.</ref>.<ref>علیرضا عظیمی فر، قرآن و عصمت اهل بیت {{عم}}، ص۴۱۰ و ۴۱۱.</ref>. | ||
'''نقدِ نقد''' | '''نقدِ نقد''' | ||
خط ۲۱۱: | خط ۲۱۱: | ||
[[استدلال]] شماری از [[عالمان شیعه]] که در [[آثار تفسیری]] [[اهل سنت]] نیز بدان اشاره شده و مورد اشکال قرار گرفته است - از ناحیۀ عدهای از [[اندیشمندان]] [[شیعه]] مورد نقد واقع گردیده است آنان گفتهاند متوقف کردن استدلال به [[آیه شریفه]] در [[نفی]] [[خلافت]] [[خلفا]] مسأله کاربرد مشتق در معنای اعم به گونه [[حقیقی]] در صورتی مورد قبول است که موضوع [[حکم]] از موضوعات و قضایای خارجیه باشد نه حقیقیه | [[استدلال]] شماری از [[عالمان شیعه]] که در [[آثار تفسیری]] [[اهل سنت]] نیز بدان اشاره شده و مورد اشکال قرار گرفته است - از ناحیۀ عدهای از [[اندیشمندان]] [[شیعه]] مورد نقد واقع گردیده است آنان گفتهاند متوقف کردن استدلال به [[آیه شریفه]] در [[نفی]] [[خلافت]] [[خلفا]] مسأله کاربرد مشتق در معنای اعم به گونه [[حقیقی]] در صورتی مورد قبول است که موضوع [[حکم]] از موضوعات و قضایای خارجیه باشد نه حقیقیه | ||
توضیح مطلب: هرگاه حکم دارای موضوعی باشد که آن موضوع در خارج تحقق یافته است مانند عنوان "عالم" در عبارت {{عربی|یجب اكرام العالم}} در این حالت اطلاق معنای لفظ مشتق - عالم - چه در [[زمان]] گذشته یا [[حال]] به گونه حقیقی صحیح است. از این رو [[احترام]] و [[اکرام]] عالم تا زمانی که وصف [[علم]] بر او باشد در همه زمانها [[واجب]] شمرده میشود اما هرگاه موضوع حکم یک قضیه حقیقیه باشد و آن قضیهای است که فعلیت حکم تابع فعلیت موضوع آن است و به عبارت دیگر قرار دادن موضوع برای حکم مفروض الوجود است در این صورت اطلاق معنای لفظ مشتق در معنای اعم – زمان گذشته و حال - به گونه حقیقی نیست بلکه مجازی است از بیان این نکته روشن میشود استناد حضرات [[معصومان]] به آیه شریفه در نفی [[صلاحیت خلفا]] برای [[منصب امامت]] با موضوع قبول یا رد استعمال مشتق در معنای اعم ارتباط ندارد؛ زیرا مورد [[استشهاد]] در آیه شریفه از موارد قضایای حقیقیه به شمار میآید نه [[خارجیه ]]<ref>[[آخوند خراسانی]]، كفاية الاصول، ص۵۱؛ خویی، سیدابوالقاسم، محاضرات فى اصول الفقه، ج۱، ص۲۵۸؛ مواهب [[الرحمان]]، [[سبزواری]]، [[سید]] عبدالعلی، ج۲، ص۱۵<ref> (که در ادامه و در پاسخ دوم توضیح آن خواهد آمد) از آنچه آمد معلوم میشود: | توضیح مطلب: هرگاه حکم دارای موضوعی باشد که آن موضوع در خارج تحقق یافته است مانند عنوان "عالم" در عبارت {{عربی|یجب اكرام العالم}} در این حالت اطلاق معنای لفظ مشتق - عالم - چه در [[زمان]] گذشته یا [[حال]] به گونه حقیقی صحیح است. از این رو [[احترام]] و [[اکرام]] عالم تا زمانی که وصف [[علم]] بر او باشد در همه زمانها [[واجب]] شمرده میشود اما هرگاه موضوع حکم یک قضیه حقیقیه باشد و آن قضیهای است که فعلیت حکم تابع فعلیت موضوع آن است و به عبارت دیگر قرار دادن موضوع برای حکم مفروض الوجود است در این صورت اطلاق معنای لفظ مشتق در معنای اعم – زمان گذشته و حال - به گونه حقیقی نیست بلکه مجازی است از بیان این نکته روشن میشود استناد حضرات [[معصومان]] به آیه شریفه در نفی [[صلاحیت خلفا]] برای [[منصب امامت]] با موضوع قبول یا رد استعمال مشتق در معنای اعم ارتباط ندارد؛ زیرا مورد [[استشهاد]] در آیه شریفه از موارد قضایای حقیقیه به شمار میآید نه [[خارجیه ]]<ref>[[آخوند خراسانی]]، كفاية الاصول، ص۵۱؛ خویی، سیدابوالقاسم، محاضرات فى اصول الفقه، ج۱، ص۲۵۸؛ مواهب [[الرحمان]]، [[سبزواری]]، [[سید]] عبدالعلی، ج۲، ص۱۵</ref> (که در ادامه و در پاسخ دوم توضیح آن خواهد آمد) از آنچه آمد معلوم میشود: | ||
پاسخ نخست از اشکال [[مفسران اهل سنت]] بر [[مبانی فکری]] [[امامیه]] در نفی [[امامت خلفا]] به یک [[اختلاف]] مبنایی میان [[عالمان]] [[علم اصول]] بر میگردد که در مبحث مشتق پیرامون [[صحت]] اطلاق مشتق در معنای اعم نمودهاند [[حال]] اگر کسی آن مبنای اصولی را پذیرفت. پاسخ تمام است اما از دیدگاه کسانی که این مبنا را نمیپذیرند پاسخ کافی نخواهد بود. در این صورت لازم میآید تا از راه دیگری اشکال [[مفسران اهل سنت]] پاسخ داده شود. | پاسخ نخست از اشکال [[مفسران اهل سنت]] بر [[مبانی فکری]] [[امامیه]] در نفی [[امامت خلفا]] به یک [[اختلاف]] مبنایی میان [[عالمان]] [[علم اصول]] بر میگردد که در مبحث مشتق پیرامون [[صحت]] اطلاق مشتق در معنای اعم نمودهاند [[حال]] اگر کسی آن مبنای اصولی را پذیرفت. پاسخ تمام است اما از دیدگاه کسانی که این مبنا را نمیپذیرند پاسخ کافی نخواهد بود. در این صورت لازم میآید تا از راه دیگری اشکال [[مفسران اهل سنت]] پاسخ داده شود. |
نسخهٔ ۱۶ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۰۸
این مقاله هماکنون در دست ویرایش است.
این برچسب در تاریخ 21 شهریور 1403 توسط کاربر:فرقانی برای جلوگیری از تعارض ویرایشی اینجا گذاشته شده است. اگر بیش از پنج روز از آخرین ویرایش مقاله میگذرد میتوانید برچسب را بردارید. در غیر این صورت، شکیبایی کرده و تغییری در مقاله ایجاد نکنید. |
آیه ١٢٤ سوره بقره به آیه ابتلاء شهرت یافته است که به نصب حضرت ابراهیم (ع) از جانب خداوند به مقام امامت، پس از چندین بار امتحان اشاره دارد. عالمان شیعه این آیه را از دلایل قرآنیِ الهیبودن نصب امام و لزوم معصوم بودن امام میدانند. متکلمان و مفسران سنی نیز مباحث بسیاری درباره این آیه مطرح کرده و دلالت آیه بر عصمت امام را پذیرفتهاند لکن معتقدند مراد از ظالمی که به مقام امامت نمیرسد، آن کسی است که ظلمی مرتکب شده و توبه نکرده باشد.
مقدمه
در این آیه سه مطلب توجه مفسران و متکلمان اسلامی را به خود جلب کرده است:
- مقصود از کلمات یا آزمونهایی که خداوند، ابراهیم (ع) را به واسطه آنها آزموده است چیست؟
- مقصود از امامت که خداوند پس از موفقیت ابراهیم در آزمونهای الهی به وی عطا کرد چیست؟
- مقصود از ظلم که مانع بهرهمندی از مقام امامت است چیست؟ به عبارت دیگر، آیا آیه بر لزوم عصمت امام دلالت می کند؟[۱]
تبیین مفردات آیه
کلمات یا آزمونهای الهی ابراهیم
در این باره آرای مختلفی نقل شده است:
- از ابن عباس در این باره سه تفسیر نقل شده است:
- حسن بصری گفته است: کلمات عبارتاند از: احتجاج ابراهیم با پرستشگران ستارگان، ماه و خورشید، افکندن وی در آتش، هجرت از زادگاه و ذبح فرزندش اسماعیل (ع).
- ابوعلی جبایی گفته است: مقصود، آزمون ابراهیم (ع) به طاعات عقلی و شرعی است.
- مجاهد گفته است: مقصود از کلمات جمله: ﴿قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ﴾ و آیات پس از آن است. بر این اساس، امامت یکی از موارد امتحان ابراهیم (ع) بوده است، نه مقامی که پس از امتحان به وی عطا شده باشد.
- ابن کثیر نظریه مجاهد را مخالف سیاق دانسته و بقیه اقوال را احتمال داده است[۲]. قرطبی از ابواسحاق زجاج نقل کرده است که اقوال مختلف در تفسیر کلمات ناسازگار نیستند؛ زیرا ابراهیم (ع) با همه آنها مورد امتحان قرار گرفته است[۳].[۴].
امامت ابراهیم (ع)
درباره مقام امامت ابراهیم نیز آرای مختلفی اظهار شده است:
امامت به معنای مقتدا
برخی مفسران قائلند واژه امام در مورد امامت حضرت ابراهیم(ع) در همان معنای لغوی خود یعنی مقتدا به کار رفته است. این مفسران را میتوان به دو گروه تقسیم کرد:
- گروه یکم: این گروه تنها به ریشهیابی و بیان معنای لغوی این کلمه بسنده کردهاند طبق نظر این گروه اصل امام از «أم» به معنای قصد است. [۵]. یا امام را به معنای مقصودی که پیروی میشود مثل امام جماعت که در نماز مأمومین از او پیروی میکنند میگیرند (ماوردی، النکت و العیون، ج1، ص185</ref> برخی نیز قائلند امام اسم برای کسی است که به او اقتدا میشود. [۶]. آنها اسوه بودن امام را با عبارتهای مختلفی مثل "الإمام القدوه" [۷] یا "یقتدی به" [۸] بیان میکنند ولی در ذیل آیات مراد از امامت را مشخص نمیکنند.
- گروه دوم: این گروه افزون بر بیان معنای لغوی معتقدند مراد از امامت حضرت ابراهیم(ع) اسوه بودن آن حضرت است سپس توضیح کوتاهی را در مورد اینکه حضرت در چه جهتی مقتدای مردم است بیان میکنند. آنان سه جهت برای این امر ذکر کردهاند:
- جهت یکم اینکه مردم در دینشان از آیین ابراهیم پیروی میکنند؛ یعنی مردم در یگانه پرستی و توحید به حضرت اقتدا کنند و از شرک دوری کنند. [۹].
- جهت دوم اینکه مردم در انجام کار نیک [۱۰] و انجام سنتها [۱۱] حضرت را پیشوا قرار میدهند.
- جهت سوم اینکه مردم در شیوه حضرت در برخورد با آزمونها به او اقتدا کنند. [۱۲].
این گروه طبق روایات تفسیری که به آنها رسیده در اینکه مراد از کلمات در آیه چیست؟اختلاف دارند. برخی آزمایشها را چهل یا سی خصلت میدانند که در آیات قرآن ذکر شده و حضرت نخستین کسی بود که به این خصلتهادست یافت و پیش از او هیچ کس به آنها مکلف نگردیده بود ولی او همه آنها را به انجام رسانید و خدا درباره او فرمود: ﴿وَإِبْرَٰهِيمَ ٱلَّذِى وَفَّىٰٓ﴾[۱۳]. بین آن سی خصلت، ده خصلتش در سوره توبه ده خصلت در سوره مؤمنین ده خصلت در سوره احزاب است. البته در روایاتی که تعبیر چهل خصلت آمده ده خصلت از سوره معارج، آیات 22 تا 34، اضافه شده است. [۱۴].
برخی دیگر از مفسران آزمایشها را دستورهای ده گانهای میدانند که خدا بر حضرت در زمینه نظافت نازل کرد؛ که پنج تا از این دستورها متعلق به سر انسان است و پنج تا متعلق به بدن اسـت کـه حنفیه نامیده میشوند و مردم در این دستورها باید به حضرت اقتدا کنند: [۱۵]. البته در این تفاسیر وجوه دیگری نیز برای امتحانها ذکر شده است اما تنها در این موارد اشاره شده که حضرت اسوه مردم است. بنابراین بر اساس این معنا همانگونه که برخی از مفسران شیعه در مقام نقل و سپس نقد آن مطرح کردند این است که امام کسی است که جامعه انسانی بتواند همه عقاید اخلاق و اعمال خود را بر اساس عقیده، خلق و عمل او تنظیم کند. به عبارت دیگر عقیده امام، امام عقاید،اخلاق او، امام اخلاق و اعمال او امام اعمال مردم است [۱۶].[۱۷].
بررسی دیدگاه معنای اسوه بودن در امامت ابراهیم
مشخص شد که گروهی از مفسران اهل سنت مراد از امام را در ذیل آیه ابتلا همان معنای لغوی یعنی قدوه و اسود میدانند. در مقابل برخی از مفسران شیعه بر این دیدگاه ایرادهایی را مطرح کردهاند که عبارتند از:
- یک اگرچه در قرآن امام به معنای قدوه آمده است اما در خصوص امامت حضرت ابراهیم، این وجه صحیح نیست؛ زیرا امامت به این معنا اگرچه غیر از نبوت است ولی از ویژگیهای نبوت عامه است یا به عبارت دیگر اسوه بودن از لوازم معنایی نبوت است. [۱۸]. بنابراین امامت به معنای الگو و اسود ویژه حضرت ابراهیم نیست؛ چراکه خدای متعال میفرماید ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر آنکه به طور مطلق اطاعت شود. بنابراین لازمه اطاعت مطلق، اسوه بودن حضرت در همه اعمال و عقاید است.
- دو، حضرت ابراهیم، سالیان متمادی از زمانی که وحی را دریافت و رسالت الهی را ایفا میکرد. الگو و قدوه جامعه و مردم بود پس وجهی ندارد در سن کهولت، حضرت به این مقام برسد. بنابراین گرچه اسوه بودن بخشی از ویژگی امام است اما تبیین مفهوم امامت در این آیه نیست. [۱۹]. از این رو پس از بیان این دیدگاه و اشکالهای وارد بر آن برای اینکه صحت و سقم این دیدگاه روشن شود، بررسی بیشتر این دیدگاه لازم است. [۲۰].
تحلیل و بازبینی
باید مشخص شود که منشأ چنین دیدگاهی در بین اهل سنت چیست؟ از نظر منطقی نیز دیدگاهی پذیرفته است که مستند به ادله متقن باشد از این رو باید ادله قائلین به این قول مشخص شود. با کاوش انجام یافته در تفاسیر اهل سنت مستندی از سویی مفسران به عنوان دلیل بر اینکه امامت در ذیل آیه ابتلا به معنای اسوه و مقتدا است یافت نگردید زیرا در کتب تفسیری آنان نه دلیلی از متن خود آیه یا آیات دیگر و نه روایتی که به طور روشن معنا و مفهوم امامت را به این معنا در ذیل آیه ابتلا از پیامبر اکرم، صحابه و تابعین مطرح کند، وجود ندارد، اما شاید بتوان منشأ چنین قولی را روایات سر بستهای دانست که در تفاسیر اهل سنت به نقل از صحابه و تابعین ذکر شده است. به عنوان مثال: سیوطی روایتی به نقل از عبد بن حمید حدیثی از ابن عباس در این زمینه نقل کرده که خدا به ابراهیم فرمود: «تو را امام قرار میدهم تا به آیین، هدایت و سنت تو اقتدا شود». [۲۱] یا واحدی نیشابوری با سند مرسل به نقل از ابن عباس مینویسد: «تا آنکه پس از تو، صالحان به تو اقتدا نمایند». [۲۲]. از سویی دیگر احتمال دارد این مفسران چنین استدلال نمایند که در آیه، «امام» حمل بر معنای لغویش شده و نیازی به بیان دلیل نیست.
بر فرض اینکه احتمال نخست دلیل قائلین به این قول باشد، در پاسخ به آنان باید بیان کرد که اولاً بـ فرض قبول این روایات (به دلیل ضعف سند؛ چراکه مرسلهاند)، در پاسخ باید مطرح شود که روایت با ظاهر آیه ناسازگاری دارد به این وجه که طبق ظاهر آیه، خدای متعال این مقام را بعد از ابتلای حضرت ابراهیم به آزمایشهایی ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ﴾[۲۳]و موفقیت ایشان در این آزمایشها، "فاتمهن" این مقام را به ایشان عطا فرمود: ﴿قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾[۲۴] بنابراین ظاهر آیه اقتضا دارد که به ایشان مقام بالاتری از آنچه که داشته است، عطا شود. از سویی طبق ذیل آیه: "و من ذريتي" که حضرت این مقام را برای فرزندانش طلب نموده و با استناد به آیاتی که در ذیل دیدگاه دوم مطرح میشود که ایشان در سن کهولت دارای فرزند شدند؛ رسیدن به این مقام نیز باید در اواخر عمر حضرت باشد؛ بنابراین امامت در این فراز باید طوری معنا شود که با ظاهر و سیاق آیه هماهنگ باشد و مقامی اعطایی باید چیزی بالاتر از آنچه که حضرت دارا بوده باشد؛ چون اعطای دوباره آنچه حضرت داشته، تحصیل حاصل است. با این توضیح وجه بطلان استدلال به احتمال دوم نیز منتفی است زیرا برای فهم هر مشی باید سیاق جملات در نظر گرفته شود تا مراد جدی متکلم به درستی فهمیده شود پس سیاق کلام اقتضا دارد که خدای متعال از واژه "امام" معنایی فراتر از معنای لغوی را افاده کرده باشد تا تحصیل حاصل پیش نیاید، در حالی که مفسران اهل تسنن نگاه خود را بر این قرائن متصل لفظی بسته و آن را نادیده انگاشتهاند و اصلاً در صدد توجیه این اشکالها نیز بر نیامدند پس چنین تفاسیری مبتنی به قواعد تفسیری نیست، بلکه زاییده مبانی کلامی مفسران آن است اما اینکه کدام مبنای کلامی است که چنین اثرگذاری را در تفسیر آیات امامت داشته در ذیل دیدگاه دوم از جستجوی در ادله آنان کاملا مشخص میشود.[۲۵].
امامت جهانی
طبری از مفسران اهل سنت معتقد است: پیشوایی حضرت ابراهیم (ع) از ویژگیهای او به شمار میرود. پس از آزمونهای مهم، به ابراهیم (ع) امامت مردم عصر خود و عصرهای دیگر، حتی پیامبران و پیروی آنان عطا گردید، یعنی همگان از سنتهای توحیدی او پیروی میکنند[۲۶]. در تأیید این نظریه شواهدی از قرآن کریم آورده شده است، چنان که در رد ادعای یهود و نصارا در عصر پیامبر اکرم (ص) که هر یک از آنان آیین خود را به حضرت ابراهیم (ع) نسبت میدادند، یادآور شده است که شایستهترین افراد در انتساب به ابراهیم (ع) پیامبر اسلام و پیروان او و کسانیاند که قبل از اسلام از او پیروی میکردند: ﴿إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ﴾[۲۷] و در آیهای، خداوند به پیامبر اکرم (ص) وحی کرد که از آیین ابراهیم پیروی کند: ﴿ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾[۲۸] و در آیهای دیگر دین اسلام را همان آیین ابراهیم معرفی کرده است: ﴿وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ﴾[۲۹].
با این حال این فرضیه به دلایل زیر پذیرفتنی نیست:
- موسی (ع)، عیسی (ع) و پیامبر اسلام (ص)، هر یک شریعت مستقلی داشتهاند و با توجه به این که هر شریعتی ناسخ شریعت پیش از خود است، نمیتوان گفت که این پیامبران پیرو شریعت ابراهیم (ع) بودهاند. بر این اساس، مقصود از آیات مزبور، روح و گوهر آیین ابراهیم (ع) یعنی یکتاپرستی و تسلیم بودن در برابر اوامر و نواهی الهی است، چنان که فرموده است: ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ﴾[۳۰]، دین در نزد خدا، اسلام [و تسلیم بودن در برابر حق] است.
- قرآن کریم ابراهیم (ع) را شیعه نوح (ع) دانسته است: ﴿وَإِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ﴾[۳۱] و مقصود این نیست که ابراهیم پیرو شریعت و آیین نوح (ع) بوده است، بلکه منظور این است که ابراهیم (ع) در مسیر توحید و مبارزه با شرک و جاهلیت، روش نوح (ع) را برگزیده بود، پیروی پیامبران پس از ابراهیم (ع) از آیین او نیز به همین معناست.
- ابراهیم (ع) مقام امامت را برای ذریه خود درخواست کرد و خداوند امامت را به فرزندان پاک و معصوم وی عطا نمود، چنان که درباره ابراهیم، اسحاق و یعقوب (ع) فرموده است: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا...﴾[۳۲]. بنابراین نمیتوان مقام امامت را از ویژگیهای ابراهیم (ع) برشمرد[۳۳].
تساوی امامت با نبوت و پیامبری
گروهی از مفسران بعد از اینکه معنای لغوی امام و بحث ریشهیابی امام را انجام میدهند؛ میگویند: مراد از امامت همان نبوت یا رسالت است. این گروه به دو دسته تقسیم میشوند:
- دسته نخست کسانی هستند که برای نبوت و رسالت تفاوتی بیان نمیکنند [۳۴]. که این دسته خود به سه گروه تقسیم میشوند:
- قائلین به تساوی امام، نبی و رسول: برخی هر دو لفظ نبوت و رسالت را به یک معنا میگیرند [۳۵]. این گروه میگویند: امام کسی است که در اقوال و افعالش اسوه باشد و مراد از امامت، نبوت و رسالت است. از نظر آنان امامت دارای مراتبی است که اعلا مرتبه آن رسالت و نبوت است.رسالت بالاترین مرتبه امامت است که خدا این مقام را به حضرت ابراهیم عطا کرد، بنابراین مردم هم باید او را در اصول دین و مکارم اخلاق اسوه قرار دهند. پس اینکه خدای متعال در آیه تعبیر به امام آورد و تعبیر به رسول را ذکر نکرد، به خاطر این است که لفظ امام دال بر این مطلب باشد که به واسطه تبلیغ حضرت به امتی که به سوی آنها فرستاده شده نفع میرساند و غیر امتش نیز از طریق اقتدا کردن به رسالت آن حضرت بهره میبردند. البته حضرت به سرزمینهای زیادی مثل، عراق، شام، حجاز و مصر کوچ کردند و در همه آنها برای مردم اسوه حسنه بودند. [۳۶]. در بین این گروه افرادی پا را فراتر گذاشتهاند و بعد از اینکه مراد از امامت را همان نبوت و رسالت میدانند، بیان میکنند که هر کسی که مقتدای مردم است و اطاعت او هم بر مردم واجب باشد، امام مردم است. بنابراین امام به معنای اخصی که امامیه ابداع کردهاند نیست زیرا برای آن معنا نه در شرع و نه در لغت اصلی وجود ندارد، [۳۷].
- قائلین به تساوی امام و نبی برخی دیگر تنها تعبیر نبی را ذکر کردهاند و از لفظ رسول سخنی به میان نیاوردهاند [۳۸]. آنها در معنای امام میگویند: «امام کسی است که در امور دین از راه نبوت به او اقتدا میشود مثل سائر انبیا و خدای متعال هم بر مردم اطاعتشان را واجب کرد». [۳۹]. همچنین در روح البیان نقل شده که مراد از امامت در ذیل آیه ابتلا همان نبوت حضرت ابراهیم است که آن حضرت نبی در عصرش و مقتدا برای همه مردم تا روز قیامت است [۴۰]. آلوسی نیز در معنای امامت میگوید امام بر حسب مفهوم شامل نبی، خلیفه و امام جماعت میشود بلکه به هر کسی که به او در چیزی اقتدا میشود حتی اگر آن چیز باطل باشد، امام میگویند. مراد از امامت حضرت ابراهیم(ع)، همان نبوت ایشان است. از سویی برخی از آنان در پاسخ این پرسش که چرا از نبوت تعبیر به امامت شده است، میگویند: همه انبیا امام هستند ولی چون پیامبران دیگر پیرو حضرت ابراهیم هستند امامت آنان مانند امامت حضرت ابراهیم نیست. از تعبیر «الناس» میفهمیم امامت آن حضرت ابدی بوده است؛ زیرا آمدن پیامبران بعد از آن حضرت خدشهای به امامت آن حضرت نزد؛ چراکه امامت در نسل او ادامه یافت یا بگوییم که اگرچه امامت ایشان در زمان خودشان بود ولی از نظر امامت در اعتقاد به توحید ابدی است به خاطر همین خدای متعال بر آن حضرت منت گذاشته است. از سویی باید زمان امتحانهای حضرت قبل از نبوت باشد؛ چراکه رسیدن به مقام امامت به علت موفقیت او در این آزمونها بوده است. [۴۱]. این گروه در جواب این پرسش که اگر ابتلاها پیش از نبوت بود حضرت چگونه به تکالیف آگاهی پیدا کرد؟ چراکه آگاهی به تکالیف جز از طریق وحی میسر نبوده است، چنین پاسخ میدهند که از طریق وحی اما هر وحیی مستلزم بعث به سوی خلق نیست. [۴۲]. بنابراین با این خصوصیاتی که در ثبوت حضرت ابراهیم وجود دارد از آن تعبیر به امامت شده است.
- قائلین به تساوی امام و رسول: برخی هم تنها از لفظ رسولسخن به میان آورندهاند [۴۳]. به عنوان مثال ابن عاشور میگوید: «کلمه امام از «ام مشتق شده است و امام بر وزن فعال است. این واژه به معنای قدوه و هادی است که سائر در راهی که در پیش گرفته به او اقتدا میکند و مراد از امام در آیه رسول است» [۴۴]. او در ذیل آیه: ﴿وَجَعَلْنَـٰهُمْ أَئِمَّةًۭ يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾[۴۵]، مینویسد: «اصل امام مثال کسی است که در نیکی یا بدی شخص را شبیه خود کند. کلمه «يهدون» که به عنوان قید برای ائمه ذکر شده است میرساند که رسولان پیشوایان هدایت برای مردمانند». [۴۶]. همچنین او در ذیل آیه ﴿وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةًۭ يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا۟﴾[۴۷] مینویسد: خدا بر بنی اسرائیل منت گذاشت و در بین آنان انبیایی قرار داد تا آنها را ارشاد کنند و این قرار دادن ائمه در بین آنها زمانی بود که آنان در مقابل تکالیف سخت، صبر کردند. [۴۸]. بنابراین او صبر را یکی از اسباب رسیدن به مقام امامت میداند. شیخ محمد عبده نیز میگوید: «مراد از امامت در آیه ابتلا،رسالت است و این مقام کسب کردنی نیست و در آیه دلیلی بر اینکه آزمون قبل از نبوت باشد نیست». [۴۹].[۵۰].
اما دسته دیگر مفسرانی هستند که بین نبی و رسول تفاوت قائلند و مراد از امام در آیه را همان نبوت میگیرند و میگویند: «نبی صاحب شریعت است اما رسول کارش تبلیغ شریعت نبی است [۵۱]. آنها بر اینکه مراد از امامت نبوت است، سه دلیل ذکر میکنند.
- یک اینکه واژه «الناس» در آیه میرساند که ابراهیم، امام برای تمام مردم است. از سویی تنها رسولی میتواند به این مقام برسد که دارای شریعت مستقل از سوی خدا باشد؛ زیرا اگر شریعت مستقل نداشته باشد باید تابع رسول دیگری باشد که در این صورت ماموم است و امام نیست بنابراین دیگر نمیتوان گفت امام برای عموم مردم است.
- دو. تعبیر جعل امامت میرساند که امامت آن حضرت در همه زمینهها و شئون است. از سویی تنها کسی این صلاحیت را دارد که نبی است.
- سه. انبیا پیشوایان مردم هستند؛ از این رو پیروی از آنان بر خلق واجب است و خلق باید از آنها تبعیت کنند؛ خلفا و فقها و قضات نیز امام مردم هستند به خاطر مرتبهای که در آن قرار دارند قبول کردن قول و احکامشان بر مردم واجب است اما آنان در پایینترین مرتبه امامت قرار دارند ولی انبیا دارای اعلی مرتبه امامت هستند. از سویی خدای متعال مقام امامت را به حضرت ابراهیم زمانی عطا کرد که در آزمونها موفق شد. سپس بر حضرتش منت گذاشت و او را امام بر مردم قرار داد پس در مقام امتنان باید بالاترین نعمتها به او اعطا شود و از آنجا که مقامی بالاتر از نبوت نیست، حمل لفظ امام بر نبوت واجب است. [۵۲].
این گروه برای روشن شدن جایگاه نبی که به مقام امامت رسیده به چند ویژگی اشاره میکنند:
- نخست اینکه عبارت ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامً﴾[۵۳] میرساند که حضرت از همه جهات معصوم بوده است؛ زیرا امام کسی است که باید به او اقتدا شود. پس اگر از او معصیتی صادر شود بر مردم واجب است که بر او اقتدا کنند و وجوب معصیت بر مردم محال است [۵۴].
- دوم اینکه آیه دلالتی بر این مطلب ندارد که امام باید به نص الهی انتخاب شود؛ چراکه در آیه امام به معنای نبوت است. بر فرض هم که قبول کنیم معنای خاص امام را میدهد، آیه دلالت بر این مطلب میکند که نص یک طریق برای رسیدن به امامت است اما بر اینکه آیا امام با غیر نص هم منصوب میشود یا نه؟ آیه به نفی یا اثبات دلالتی ندارد. [۵۵].
البته این گروه مانند گروه پیشین در اینکه مراد از کلمات در آیه چیست؟اختلاف دارند و همان اقوال را مطرح میکنند. فخر رازی بعد از نقل اقوال میگوید: «آیه تمام این اقوال را در بر میگیرد؛ چراکه ابتلا، الزام همه آن چیزهایی است که در انجام آنها مشقت شدید باشد پس لفظ تک تک این امور را شامل میشود، از سویی اگر روایات در کل امور ثابت شود باید به کلیه این امور قائل شد اما اگر روایات در بعضی امور ثابت شود و در بعضی دیگر ثابت نشود بین روایات تعارض پیش میآید و توقف لازم میآید». این گروه نیز زمان ابتلا را پیش از نبوت میدانند.
بنابراین در جمعبندی این نظر میتوان گفت امام همان نبی است. البته نبوت دارای مراتبی است که بالاترین مرتبه آن امامت است و امام مقام عصمت از گناه را نیز دارد. از سویی برای تعیین امام به نص نیازی نیست.[۵۶].
نقد و بررسی
علامه طباطبایی منشأ چنین تفاسیری از آیه را این میداند که الفاظ قرآن در انظار مردم پیش پا افتاده و بیارج شده است؛ چون در اثر مرور زمان زیاد بر زبانها جاری شده مردم خیال کردهاند که معنای آن را هم میدانند و همین خیال باعث شده بر سر آنها ایستادگی و دقت نکنند [۵۷] بر این نظریه نقدهایی وارد شده که در ذیل بیان میشود.
- جعل در این آیه شریفه جعل تألیفی است؛ از اینرو جاعل» که اسم فاعل است، "اماما" را به عنوان مفعول دوم، نصب داده است از سویی اسم فاعل در صورتی عمل میکند که به معنای حال یا استقبال باشد، نه ماضی با توجه به این نکته و براساس نظر این مفسران اگر معنای ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾[۵۸] این باشد که تو را از هم اکنون یا در آینده پیامبر خواهم کرد پس مفهوم آن این خواهد بود که حضرت ابراهیم(ع) پیش از این پیامبر نبوده است، در حالی که همین مکالمه وحیانی نشانه نبوت حضرت است. [۵۹] از سویی حتی در روایت هم آمده که ابراهیم قبل از این امتحانها پیامبر بوده است [۶۰] زیرا امام باقر(ع) میفرماید: «خداوند ابراهیم را به بندگی قبول کرد پیش از آنکه او را به مقام نبوت برساند و او را به نبوت رسانید پیش از آنکه وی را به رسالت مبعوث نماید و او را به رسالت رسانید. پیش از آنکه وی را دوست مخصوص خود اتخاذ کند و او را دوست خود اتخاذ کرد، قبل از آنکه او را به مقام امامت برساند و هنگامی که وی جامع این منصبها گردید. فرمود: ﴿َ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾[۶۱].[۶۲].
- اعطای مقام امامت به حضرت ابراهیم از سوی خدای متعال در اواخر عمر آن حضرت اتفاق افتاده است؛ زیرا بعد از جمله إني جاعلک للتأسيس إماما حضرت با لفظ "ومن ذریتی" از خدا درخواست کرد امامت را در ذریهاش قرار دهد. از این درخواست حضرت معلوم میشود که او در آن هنگام دارای ذریه بوده یا آن را پیش بینی میکرد. از سویی آن حضرت به عنایت الهی در پیری دارای فرزند و ذریه شد؛ زیرا در آیات قرآن آمده است که «و همسرش ایستاده بود (از خوشحالی) خندید پس او را بشارت به اسحاق و بعد از او به یعقوب دادیم، گفت: ای وای بر من آیا من فرزند میآورم در حالی که پیرزنم و این شوهرم پیرمردی است؟ این راستی چیز عجیبی است! گفتند آیا از فرمان خداتعجب میکنی؟ این رحمت خدا و برکاتش بر شما خانواده است؛ چراکه او ستوده و والا است». سوره هود، آیات 71-73. یا در آیه دیگر میفرماید: ﴿ٱلْحَمْدُ لِلَّهِ ٱلَّذِى وَهَبَ لِى عَلَى ٱلْكِبَرِ إِسْمَـٰعِيلَ وَإِسْحَـٰقَ إِنَّ رَبِّى لَسَمِيعُ ٱلدُّعَآءِ﴾[۶۳] بنابراین، این درخواست در زمان پیری حضرت ابراهیم؛ یعنی پس از آن بوده که وی سالیان زیادی از دوران نبوت را گذرانده بود پس طبق این معنا باید حضرت تا زمان پیری به پیامبری نرسیده باشد و در آخر عمر صاحب شریعت شود. [۶۴].
- اینکه پیامبر اکرم به حضرت علی(ع) میفرماید: «أَنتَ مِنّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِي بَعْدِي» [۶۵]ثابت میکند که امامت غیر از نبوت است؛ چراکه در غیر این صورت استثنا معنا پیدا نمیکند. [۶۶] از این رو در ادامه بحث پس از بیان این دیدگاه و اشکالهای وارد بر آن برای اینکه منشا چنین دیدگاهی در ذیل آیه ابتلا مشخص شود؛ بررسی بیشتر این دیدگاه لازم است. [۶۷].
تحلیل و بازبینی
از آنچه تا کنون مطرح شد به دست آمد که معنای دیگری که اهل سنت برای امامت ذکر میکنند، نبوت یا رسالت است در حالی که اقتضای تغایر لفظی تفاوت معنایی است از این رو باید دلیلی بر اشتراک معنایی الفاظ امامت و نبوت اقامه شود، بنابراین در تحلیل مسئله باید منشأ و ادله این دیدگاه بررسی شود. با کاوشی در تفاسیر میتوان دریافت که مفسران عامه از متقدمین و متاخرین دلیلی از آیات یا نصی از پیامبر یا صحابه دال بر این قول ذکر نکردهاند و تنها فخررازی و آلوسی به ادلهای استناد کردند که این ادله قابل مناقشه است.
- مناقشه یکم: هر دو مفسر بدون اینکه دلیلی اقامه کنند این پیش فرض را که مقامی فراتر از نبوت انبیای دارای شریعت نیست؛ پذیرفته و مسلم گرفته و استدلال خود را بر این مبنا چیدهاند در حالی که چنین سخنی با ظاهر آیات قرآن ناسازگار است؛ زیرا محور اصلی دعوت انبیا دعوت به توحید و نهی از شرک است و حضرت در این خصوصیت با دیگر انبیا مشترک و پیرو پیامبران دیگر است؛ چراکه خدای متعال در قرآن میفرماید: ﴿وَإِنَّ مِن شِيعَتِهِۦ لَإِبْرَٰهِيمَ﴾[۶۸]بنابراین حضرت ابراهیم چون در وسط تاریخ است خود ماموم حضرت نوح و از شیعیان او است.
- مناقشه دوم: لازمه باطل در کلام فخررازی وجود دارد؛ به این صورت که وی امام را پیامبری میداند که شریعت مستقل داشته باشد از سویی در ادامه تفسیر آیه مینویسد: {{عربی|وقد حقق الله تعالى إجابة دعائه في المؤمنين من ذريته كإسماعيل و إسحاق و يعقوب و يوسف و موسي و هارون و داوود و سليمان وأيوب و يونس وزكريا و يحيي و عيسي و جعل آخرهم محمد الله من ذريته الذي هو أفضل الأنبياء و الأئمة» [۶۹] بنابر بیان فخررازی خدای متعال دعای حضرت ابراهیم را در حق این فرزندانی که فخررازی نام میبرد به اجابت رسانده است در حالی که از بین آنان تنها حضرت موسی و عیسی و پیامبر اکرم دارای شریعت مستقل هستند.
- مناقشه سوم: از نظر آلوسی امام، هر پیامبری است که مقتدا شده پس همه انبیا، امام هستند بنابراین منطقحکم میکند که آلوسی به این سؤال که در نبوت حضرت ابراهیم(ع) چه خصوصیتی بوده که در لسان قرآن تنها امامت ایشان اختصاص به ذکر پیدا کرده پاسخ دهد؛ همانگونه که خود مفسر هم متوجه این اشکال بوده و درصدد پاسخ گویی برآمده است و مینویسد: اینکه خدا تنها از نبوت حضرت ابراهیم در مقام امتنان تعبیر به امامت کرده است به دلیل خصوصیتی است که در حضرت ابراهیم وجود دارد» [۷۰] اما این پاسخ ناتمام است؛ زیرا آلوسی وجه تمایز را باید در نبوت حضرت جستجو کند نه در خود حضرت ابراهیم. از سویی طبق عبارت﴿َ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۷۱]، ذیل آیه چنین مقامی با همین خصوصیت به برخی از فرزندان حضرت عطا شده پس آلوسی باید همین توجیهات را در مورد فرزندان حضرت بپذیرد. افزون بر آنچه گفته شد مفسران شیعه ادلهای از قرآن و روایاتی از مصادر خود اهل سنت دال بر اینکه مقام امامت فراتر از مقام نبوت است ارائه کردهاند که در ادامه به برخی از ادله اشاره میکنیم.[۷۲].
خاستگاه دیدگاهها
از آنجا که مقام امامت نزد اهل سنت به طور کلی یک منزلت اجتماعی و منصب عادی و غیر الهی است که توده مردم به ویژه اهل حل و عقد مدیران و مسئولان این مقام را انتخاب میکنند، بر این مبنا شرط مهم خلیفه صرفا برخورداری از شایستگی اداره کردن امور جامعه و لیاقت کاردانی در امر مدیریت اجتماعی است و نه عدالت و پیراستگی از گناه و خطا و نه آگاهی کامل و بصیرت نافذ و برخوردار از کتاب و سنت به همین دلیل برخی از متکلمان اهل سنت تصریح کردهاند که خلیفه میتواند فاسق یا جاهل باشد. [۷۳] حتی برخی عدالت را به شرط احراز این مقام و نه ضامن بقاء امامت میدانند. [۷۴] بر این اساس نقش و رسالت امامت نزد اهل سنت به تدبیر امور معیشتی امت محدود میشود و امام در بسیاری از شئون و مسائل دیگر فاقد نقش میگردد برای مثال از نظر اهل سنت امت مسلمان در آموزش و کسب معارف و احکام اسلامی نیازی به امام ندارد. [۷۵] از این رو زمانی که مفسری با مسلم انگاشتن این مبانی کلامی سراغ تفسیر برود، تفسیری از آیه ارائه میکند که با این مبانی سازگار باشد؛ زیرا پر واضح است که امامت با چنین اوصافی منطبق بر امامت مذکور در آیه نیست؛ چراکه طبق آیه،امامت مقامی انتصابی از سوی خدای متعال است که در اثر ابتلای حضرت ابراهیم(ع) و موفقیت او در این آزمونها به او عطا شده است. از سویی طبق ذیل آیه، آن حضرت این مقام را برای فرزندانش خواستار شده و خدا هم این دعا را پذیرفته ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۷۶] و به برخی از آن افرادی که ظالم نیستند؛ عطا کرده است. [۷۷].
دلالت آیه بر عصمت امام
فخر رازی از جمله: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾، بر عصمت ابراهیم (ع) به عنوان امام چنین استدلال کرده که امام کسی است که به او اقتدا میشود، اگر از او گناهی سر زند، پیروی از او در آن گناه واجب میشود، ولی این باطل است؛ زیرا لازمه معصیت بودن فعل، حرمت آن است، و از طرفی چون پیروی از امام واجب است، انجام آن واجب خواهد شد، و جمع میان حرمت و وجوب در یک فعل و یک زمان محال است[۷۸].
گفته شده ظالم کسی است که اوّلاً، مرتکب گناه کبیره شود و ثانیاً، از گناه خود توبه نکند، اما بر گناهکاری که توبه نماید، عنوان ظالم صدق نمیکند[۷۹].
نقد و بررسی
دو پاسخ به این ادعا می توان داد:
اولا نفی در آیه ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ اطلاق دارد، و مفادش این است که بر هر کس در لحظهای از زندگی خود عنوان ظالم منطبق گردد، از عهد امامت بهرهای نخواهد داشت، و تقیید این اطلاق به دلیل دیگری نیاز دارد که چنین دلیلی در دست نیست[۸۰].
ثانیا در این جا به دلیل وجود قرینهای قطعی، کسانی که مرتکب گناه گردند و سپس توبه کنند از عهد امامت بهرهای نخواهند داشت و آن این است که ذریه ابراهیم (ع) را در یک تقسیمبندی کلی به چهار دسته میتوان تقسیم کرد:
- کسانی که در آغاز زندگی ظالم بوده، سپس توبه میکنند و تا پایان زندگی راه صواب را میپویند؛
- کسانی که در آغاز زندگی ظالم نیستند، ولی در ادامه ظالم میشوند و این رویه تا پایان زندگی آنان ادامه مییابد؛
- کسانی که از آغاز تا پایان زندگی راه ظلم را میپویند؛
- کسانی که هیچ گاه مصداق ظالم واقع نمیشوند.
بدون شک، حضرت ابراهیم (ع) برای دسته دوم و سوم از ذریّه خود از خداوند درخواست امامت نکرده است، آنچه مورد سؤال او قرار گرفته باشد دسته اول وچهارم است، از سوی دیگر، جمله ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ بیانگر آن است که گروه نخست از عهد امامت بهرهای ندارند. بنابراین، تنها گروه چهارم بهرهمند از امامت میباشند، یعنی کسانی که هیچگاه مرتکب کاری نمیشوند که مصداق ظالم باشند[۸۱].
همچنین گفته شده است استدلال مزبور در صورتی لزوم عصمت امام را نتیجه میدهد که عصمت به خلق نکردن گناه در مکلف تفسیر شود چنان که اشاعره میگویند ولی اگر عصمت به ملکه ترک گناه تعریف شود، از استدلال یاد شده نمیتوان چنین نتیجهای گرفت؛ زیرا مرتکب نشدن گناه دلیل بر وجود این ملکه در انسان نیست، چون ممکن است به دلایل دیگری از گناه دوری کند[۸۲].
در پاسخ گفته میشود: اولاً، هرگاه فردی در طول زندگی خود، در نهان و آشکار از گناه دوری کند، میتوان فهمید که او دارای ملکه عصمت است. ثانیاً، اشاعره که عصمت را به عدم خلق گناه در انسان تعریف کردهاند، باید دلالت آیه را بر عصمت بپذیرند. ثالثاً، از نظر متکلمان عدلیه عصمت لطف الهی در حق مکلف است که داعی و انگیزه گناه در او پدید نیامده و صدور گناه از وی ممتنع میشود[۸۳]؛ زیرا صدور گناه با نبودن داعی آن، تحقق معلول بدون علت تامه آن بوده و محال است، از طرفی، تحقق نیافتن معلول، دلیل عدم تحقق علت تامه آن است، و چون علت تامه گناه قدرت مکلف و داعی او بر انجام گناه بوده و قدرت بر انجام آن وجود دارد، معلوم میشود عدم صدور گناه از وی به دلیل عدم وجود داعی در او بوده و در نتیجه وی معصوم است[۸۴].
اشکالات مفسران اهل سنت بر دیدگاه شیعه
عموم عالمان شیعه به ویژه مفسران در بیان آیه شریفه امامت حضرت ابراهیم(ع) بر این عقیدهاند که امامت منصبی والاتر از مقام نبوت و رسالت پیامبران خداست و این منصب از ناحیه آفریدگار به بندگان شایستهاش بخشیده میشود و خدا آنان را به این مقام بزرگ نصب و تعیین میکند؛ زیرا بر اساس مفاد آیه شریفه، امامت حضرت ابراهیم الا با گذارندن آزمایشهای سخت الهی و در کهن سالی و پس از آنکه دارای مقام نبوت و رسالت، بوده به مقامی دیگر و برتر از گذشته یعنی امامت رسیده است اما در این حال ابراهیم از خدای متعال درخواست میکند تا از دودمانش برای استمرار مقام امامتش افرادی را تعیین و نصب نماید و خدای متعال در پاسخ میفرماید: هرگز این پیمان الهی (امامت) به ستمگران از دودمان تو نخواهد رسید یعنی کسانی از خاندان تو که زندگی خویش را آلوده به ستم کردهاند شایسته رسیدن به این پیمان بزرگ نیستند.
بنابراین از نظرگاه شیعه مراد از واژه "عهد" در آیه شریفه، مقام امامت است و واژۀ "ظالمین" که به شکل جمع و با الف و لام استغراق آمده است بر یک معنای گسترده و عام دلالت دارد پس هر گونه ستم - چه به لحاظ قلبی و اعتقادی مانند شرک و بت پرستی یا به لحاظ عملی و رفتاری چون ارتکاب گناه به هر نوع آن - را شامل میشود و این معنا تمام دوره زندگی افراد را در بر میگیرد؛ زیرا "لاینال" فعل نفی مستقبل است که بر استمرار دلالت دارد بر این پایه از اطلاق لفظ "الظالمین" و دلالت فعل مستقبل این نکته استفاده میشود کسانی که در برههای از زمان عمرشان به ستم - به هرگونه آن- آلوده شدهاند شایستگی امامت برای مردم را ندارند. این برداشت و تفسیر از آیه شریفه به روشنی دلالت دارد بر این که یکی از شرایط لازم و اساسی برای تصدی امامت امت اسلامی عصمت است و دیگر این که لازم است شخص امام از ناحیه پروردگار وظیفه رهبری و هدایتگری مردم را بر عهده گیرد پس امامت مقام انتصابی است نه انتخابی.
با این شرح و توضیح عدهای از مفسران اهل سنت در صدد بر آمدهاند تا دیدگاه شیعه را مبنی بر امامت شخص معصوم مورد انتقاد قرار دهند و در صدد پاسخگویی به مبانی فکری شیعه در موضوع امامت خصوصاً بحث عصمت برآیند که در این بخش به اشکالات و انتقادات مفسران اهل سنت پرداخته میشود.[۸۵].
اتهام شرک به ابوبکر و عمر و نفی امامت آنان
عدهای از تفسیرگران اهل سنت بر اندیشمندان شیعه اشکال گرفتهاند که شما کفر و شرک را از مصادیق بارز ظلم مورد اشاره در آیه شریفه دانسته و بر اساس آن ابوبکر و عمر را کافر و مشرک تلقی میکنید و آن دو را مشمول عموم﴿َ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۸۶] شمرده در نتیجه امامت آنها را نفی کردهاید.
فخر رازی در این باره چنین آورده است:
«رافضیان (شیعیان) به سه دلیل در رد امامت ابوبکر و عمر به آیه شریفه استدلال کردهاند: یکی از آن دلایل آن است که میگویند در گذشته ابوبکر و عمر کافر بودهاند و وقتی کافر بودهاند از زمره ظالمین هستند پس امامت امت اسلامی به آنان نمیرسد و نتیجه گرفته میشود مقام امامت نه در گذشته و نه در هیچ زمانی به آنان نمیرسد با این بیان ثابت میشود ابوبکر و عمر صلاحیت امامت را ندارند». [۸۷].
آلوسی نیز در این باره چنین آورده است:
«عدهای از شیعیان بر نفی امامت ابوبکر و عمر به آیه شریفه استدلال نمودهاند و میگویند: ابوبکر و عمر مدت زمان طولانی با اعتقادشرک آلود زندگی کردهاند و بر پایه آیه شریفه که شرک ظلم بزرگی است و همچنین آیه امامت که با صراحت بیان میکند امامت به ستمگر و ظالم نمیرسد نتیجه گرفتهاند ابوبکر و عمر صلاحیت تصدی مقام امامت را ندارند. [۸۸].[۸۹].
شمولیت اطلاق لفظ ظالمین بر ابوبکر و عمر
اطلاق و عمومیت معنای لفظ "الظالمین" گناه آشکار و پنهان را در بر میگیرد و این معنا ثابت میکند که امامت تنها شایسته کسانی است که از هرگونه گناه پاک و به دور باشند. بنابراین چون دانسته نشده که ابوبکر و عمر از زمره گناهکاران آشکار یا پنهان نیستند و به اتفاق مسلمانان از معصومان به شمار نیامدهاند، در نتیجه امامت آنان ثابت نمیشود.
فخر رازی چنین نوشته است:
«کسانی که در باطن مرتکب گناه شدهاند در جرگه (الظالمین) به شمار میآیند. عمومیت و اطلاق لفظ "الظالمین" شامل آنها میشود و وقتی معلوم نشده است که ابوبکر و عمر - آشکار و پنهان - گناه کار و ظالم بودهاند یعنی علم به گنان نکردن آنها در ظاهر و باطن نداریم لازم است تا رأی به امامت آنها صادر نشود؛ زیرا امامت در حق شخصی ثابت میشود که عصمت وی از گناه معلوم شده باشد و همانا به اتفاق همه مسلمانان عصمت ابوبکر و عمر ثابت نشده است و آنان معصوم نبودهاند پس لازم میآید تا گفته شود هرگز امامت برای آنان تحقق نمییابد».[۹۰].[۹۱].
اطلاق حقیقی مشتق بر معنای اعم و نفی امامت ابوبکر و عمر
ابوبکر و عمر به اتفاق مسلمانان پیش از ظهور اسلام از جمله مشرکان بودهاند و بر طبق آیه ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾[۹۲]مشرک ظالم به شمار میآید و خدای متعال با بیان ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۹۳]تصدی امامت امت اسلامی را از ظالم نفی میکند. بر این پایه امامت ابوبکر و عمر منتفی است.
اگر گفته شود: ابوبکر و عمر در گذشته و پیش از خلافت، کافر و مشرک بودهاند و با توبه کردن، این وصف از بین رفته است بنابراین صفت "ظالمین" در وقت خلافتشان شامل آنها نمیشود، میگوییم: اطلاق لفظ مشتق "ظالمین" بر افرادی که در گذشته یا حال مرتكب ستم شدهاند به معنای وضعی و حقیقی یکسان به کار برده میشود. از این رو اطلاق وصف "ظالم" درباره ابوبکر و عمر در زمان خلافت و قبل از آن به معنای حقیقی کلمه "ظالم"، صحیح است؛ پس آنان مشمول اطلاق لفظ "الظالمین" در آیه شریفه به گونه حقیقیاند نه مجازی.
فخر رازی در این باره گفته:
«شیعیان میگویند: ابوبکر و عمر مشرک بودهاند و هر مشرکی ظالم است و امامت به ظالم نمیرسد در نتیجه آن دو شایستگی رسیدن به مقام امامت را ندارند؛ اما دلیل بر این که ابوبکر و عمر در گذشته مشرک بودهاند مطلبی است که همه مسلمانان بر آن اتفاق نظر دارند و این که مشرک، ظالم است که از بیان آیه شریفه ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾[۹۴]، استفاده میشود و اما امامت به شخص ظالم نمیرسد. این موضوع از عبارت آیه مورد بحث ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۹۵] ظاهر و فهمیده میشود. بر اساس این مطلب گفته نشود: ابوبکر و عمر در حالت کفر و شرک ظالم بودهاند و اطلاق "ظالمین" درباره آنان در آن زمان صحیح است اما وقتی که از حالت کفر با توبه کردن خارج و مسلمان شدهاند، نمیتوان لفظ "ظالمین" را درباره آنها به کار برد؛ در پاسخ میگوییم: "ظالم" درباره کسی به کار برده میشود که ظلمی از او صادر و ثابت شده است و وقتی ظلم ابوبکر و عمر ثابت است، عمومیت معنای لفظ ظالم شامل آنان میشود و فرقی میان زمان گذشته و حال ندارد.»[۹۶].[۹۷].
پاسخ مفسران اهل سنت به منتقدان
عبارت و بیانات صریح مفسران اهل سنت دو نکته مهم را روشن میکند:
- نخست آنکه عالمان شیعه بر مبانی فکری اهل سنت درباره امامت خلفا بر پایه آیات قرآن کریم اشکال و انتقاد دارند.
- دوم آنکه مفسران اهل سنت در صدد پاسخ به اشکالات شیعه هستند؛ اما اعتراف ضمنی به صحت دیدگاه شیعه مبنی بر انتصابی بودن مقام امامت و عصمت دارند از این رو اذعان دارند هر کسی سزاوار مقام امامت نیست بلکه امام باید برخوردار از شرایط عصمت باشد تا مردم وی را به عنوان انسانی کامل و جامع بدانند و از صفات وی الگوبرداری کنند و از افعال و اقوالش پیروی نمایند.
شاید بیمناسبت نباشد که به سخن ذهبی از دانشمندان پرآوازه اهل سنت و اعتراف وی به مقام امامت حضرت سجاد(ع) و شایستگی آن حضرت برای تصدی این مقام بزرگ اشاره شود؛ ایشان در بیان شرح زندگی و اوصاف امام علی بن حسین نوشته است: «برای او (امام سجاد(ع)) جلالت و بزرگی شگفتآوری است و سوگند به خدا که این بزرگی ثابت برای او است و به راستی و درستی او شایسته امامت بزرگ بود زیرا ایشان برخوردار از شرافت دانایی و زیرکی، دانش، ژرف نگری و نهایت فهم و درک بوده است. [۹۸].
از این اعترافات در کلمات و نوشتههای عالمان اهل سنت کم نیست اما با این حال مفسران اهل سنت کوشیدهاند تا اشکالات منتقدان خود را پاسخ دهند که در ادامه به این پاسخها اشاره میشود.[۹۹].
تفسیر عهد به نبوت و نه امامت
مفسران اهل سنت در پاسخ به اشکال نخست عالمان امامیه گفتهاند:
لفظ "عهد" در عبارت ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۱۰۰] به معنای نبوت است نه امامت.
فخر رازی مینویسند:
«همانا مراد از امامت در آیه شریفه، نبوت است. پس کسی که لحظه کوتاهی به خدای متعال کفر ورزد، صلاحیت نبوت را ندارد». [۱۰۱].
آلوسی هم نوشته است:
«نهایت چیزی که از عبارت آیه شريفه ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۱۰۲] استفاده می شود آن است که امامت در حالت ظلم شخص به وی نمیرسد اما امامت ابوبکر و عمر در وقتی به آنان رسیده است که آن دو در بالاترین درجۀ ایمان و عدالت بودهاند! پس آیه شریفه شامل آنان نمیشود... علاوه بر این برای استدلال به آیه شریفه لازم است که لفظ "عهد" به معنای نبوت و امامت باشد حال آنکه اثبات این استدلال امکان ندارد زیرا عهد تنها به معنای نبوت است نه امامت». [۱۰۳].[۱۰۴].
استعمال مجازی مشتق در گذشته و آینده
در علم اصول گفته شده است استعمال معنای لفظ مشتق در زمان حال حقیقی و در گذشته و آینده مجازی است و ابوبکر و عمر در زمان خلافتشان متصف به ایمان و عدالت کامل بوده اند بنابراین اطلاق کافر و ظالم بر آنان به معنای حقیقی نیست از این بیان استفاده میشود که آنان صلاحیت تصدی امامت امت اسلامی را دارند.
آلوسی در این باره مینویسند:
«ابوبکر و عمر و عثمان به توبه کردن صادق و عدالت و ایمان مستحکم متصف هستند... و امام لازم است تا در وقت امامت از این اوصاف برخوردار باشد. از این رو کسی که کفر ورزیده یا ستم کرده سپس توبه میکند و از زمره صالحان به شمار میآید، اطلاق کافر یا ظالم نه در عرف و نه در لغت و نه در شرع بر او صحیح نیست؛ زیرا در علم اصولثابت شده است که لفظ مشتق در زمان حال حقیقی و در غیر آن مجازی است و این مجاز نه تنها شایع است بلکه متعارف هم است.... [۱۰۵].[۱۰۶].
ناسازگاری استدلال شیعه بر فتوای فقهای مذاهب اسلامی
در فقه مذاهب اسلامی (اهل سنت) آمده است اگر شخصی سوگند بخورد که بر کافر سلام نکند حال اگر به کسی که دو سال پیش کافر بوده و اکنون مسلمان و از مؤمنان به شمار میآید سلام کرد، فقیهان مذاهب اسلامی فتوا دادهاند که این شخص سوگندش را نشکسته و بر او کفاره واجب نیست پس به شخصی که در زمان حال از کفر و گناه توبه کند کافر و گناهکار گفته نمیشود. پس سوگند گذشته در زمان حال اثر شرعی ندارد.
فخر رازی در پاسخ به اشکالت عالمان امامیه میگوید:
«تمام اشکالاتی که شیعه بر دیدگاه اهل سنت وارد کرده است، با فتوای فقیهان معارض است؛ زیرا عالمان فقه اسلامی گفتهاند اگر شخصی سوگند خورد که بر کافری سلام نکند اما بعد از گذشت دو سال آن شخص مسلمان و مؤمن شود و در این حالت به وی سلام کرد سوگندش شکسته نشده تا بر او کفاره لازم آید و چنین است اگر کسی از کفر و گناه توبه کند، نمیتوان وی را در زمان حال، کافر و گناهکار نامید..». [۱۰۷].[۱۰۸].
نقد بررسی دلایل و اشکالات مفسران اهل سنت
آنچه را که مفسران اهل سنت در برابر دلایل دیدگاه شیعه مبنی بر نفی امامت خلفا آوردهاند، از چند را توسط علمای امامیه پاسخ داده شده است که در ادامه بیان میشود.
صحت استعمال لفظ مشتق به گونه حقیقی در معنای اعم
عالمان علم اصول در یکی از زنجیره بحثهای این دانش با عنوان مشتق درباره کاربرد معانی الفاظ وصفی چون اسم فاعل، مفعول، صیغه مبالغه، صفت مشبهه و.... به گونه حقیقی و مجازی در زمان گذشته، حال و آینده به تفصیل سخن گفتهاند. اغلب نزدیک به اتفاق اصولیون در آن سلسله مباحث معتقدند: اطلاق مشتق بر ذات متصف به یک صفت در زمان حال حقیقی است و در آینده مجازی است اما عمده گفتگوها و اختلاف نظرگاهها آنجایی است که در گذشته آن ذات به صفتی متصف بوده و در زمان حاضر آن وصف وجود ندارد آیا این گونه اطلاق به شکل حقیقت است یا مجاز؟
اصولیون از این بیان چنین تعبیر آوردهاند: «اطلاق المشتق على من انقضى و انصرم عنه المبدأ» [۱۰۹]. برای نمونه با این گزاره وقتی میگوییم: فلان شخص عالم و دانشمند است، وصف علم نسبت به این ذات در زمان حاضر حقیقی است و به کار بردن آن در زمان آینده مجازی است. اما نکته قابل توجه آن است که اگر در زمان حال این وصف را نسبت به گذشته در نظر بگیریم و به کار ببریم آیا به معنای حقیقی میتوان گفت او عالم و دانشمند است یا اطلاق این وصف بر وی به گونه مجازی صحیح است؟
عدهای از عالمان اصول به صحت استعمال لفظ مشتق - مانند عالم و ظالم... بر کسی که به عمل علم و ظلم تلبس یافته است لیکن اکنون این وصف در وی وجود ندارد به گونۀ حقیقی رأی داده و معتقدند: لفظ مشتق برای معنای اعم گذشته و حال - وضع شده است [۱۱۰]. این گروه از عالمان برای اثبات نظریه یاد شده چند دلیل آودرهاند. از جمله آنها روایات فراوانی است که حضرات معصومین باند به فراز پایانی آیه امامت یعنی عبارت لاینال عهدی الظالمین» استشهاد نمودهاند. [۱۱۱].
این گروه از اصولیون بر این باورند که استناد معصومان به آیه شریفه وقتی تمام است که به صحت اطلاق معنای مشتق به گونه حقیقی در معنای اعم رأی داده شود؛ زیرا وقتی میگوییم: خلفا شایسته منصب امامت نبوده و نیستند و این سخن را مستند به آیه شریفه مینماییم، معنایش این است که استعمال لفظ "ظالمین" درباره آنان به گونۀ حقیقی در زمان حال نیز صحیح است پس همین قدر که در گذشته به لحاظ اعتقادی در زمره کافران و مشرکان بودهاند و قرآن کریم بالاترین ستم را کفر و شرک شمرده است نتیجه گرفته میشود این افراد مصداق آشکار از معنای حقیقی لفظ "ظالمین" در آیه شریفه به شمار میآیند. [۱۱۲].[۱۱۳].
نقدِ نقد
استدلال شماری از عالمان شیعه که در آثار تفسیری اهل سنت نیز بدان اشاره شده و مورد اشکال قرار گرفته است - از ناحیۀ عدهای از اندیشمندان شیعه مورد نقد واقع گردیده است آنان گفتهاند متوقف کردن استدلال به آیه شریفه در نفی خلافت خلفا مسأله کاربرد مشتق در معنای اعم به گونه حقیقی در صورتی مورد قبول است که موضوع حکم از موضوعات و قضایای خارجیه باشد نه حقیقیه
توضیح مطلب: هرگاه حکم دارای موضوعی باشد که آن موضوع در خارج تحقق یافته است مانند عنوان "عالم" در عبارت یجب اكرام العالم در این حالت اطلاق معنای لفظ مشتق - عالم - چه در زمان گذشته یا حال به گونه حقیقی صحیح است. از این رو احترام و اکرام عالم تا زمانی که وصف علم بر او باشد در همه زمانها واجب شمرده میشود اما هرگاه موضوع حکم یک قضیه حقیقیه باشد و آن قضیهای است که فعلیت حکم تابع فعلیت موضوع آن است و به عبارت دیگر قرار دادن موضوع برای حکم مفروض الوجود است در این صورت اطلاق معنای لفظ مشتق در معنای اعم – زمان گذشته و حال - به گونه حقیقی نیست بلکه مجازی است از بیان این نکته روشن میشود استناد حضرات معصومان به آیه شریفه در نفی صلاحیت خلفا برای منصب امامت با موضوع قبول یا رد استعمال مشتق در معنای اعم ارتباط ندارد؛ زیرا مورد استشهاد در آیه شریفه از موارد قضایای حقیقیه به شمار میآید نه خارجیه [۱۱۴] (که در ادامه و در پاسخ دوم توضیح آن خواهد آمد) از آنچه آمد معلوم میشود:
پاسخ نخست از اشکال مفسران اهل سنت بر مبانی فکری امامیه در نفی امامت خلفا به یک اختلاف مبنایی میان عالمان علم اصول بر میگردد که در مبحث مشتق پیرامون صحت اطلاق مشتق در معنای اعم نمودهاند حال اگر کسی آن مبنای اصولی را پذیرفت. پاسخ تمام است اما از دیدگاه کسانی که این مبنا را نمیپذیرند پاسخ کافی نخواهد بود. در این صورت لازم میآید تا از راه دیگری اشکال مفسران اهل سنت پاسخ داده شود.
از این رو علاوه بر قبول نقد یاد شده به نظریه استعمال معنای لفظ مشتق بر معنای اعم معتقد است لازمه پذیرش این دیدگاه آن است تا به کسی که در گذشته مرتکب دزدی و زنا شده یا شوهری که همسرش را طلاق داده است، عنوان، دزد، زناکار و شوهر تا زمان حال به گونه حقیقی صحیح باشد حال آنکه در گفتگوهای رایج میان مردم و قانون شرع که در تعیین و تعریف موضوعات مبتنی بر زبان عرف است - به این افراد در زمان حال به علت گذشته آنها دزد زناکار و شوهر به معنای حقیقی گفته نمیشود. بدین لحاظ در قانون شریعت نمیتوان به کسی که در گذشته مرتکب سرقت یا زنا شده در زمان فعلی حد شرعی جاری کرد و اطلاق دزد و زناکار را درباره آنان به کاربست و همچنین از نظرگاه شرع تأمین مخارج زن طلاق داده شده بر شوهر سابق واجب نیست با این بیان معلوم میشود اراده معنای حقیقی از الفاظ مشتق به نسبت استعمال آن در زمان گذشته خلاف ظاهر و فهم عرفی است و با قانون شرع سازگاری ندارد.
از بیان یاد شده این نکته را نتیجه میگیریم کسانی که به آیه امامت در نفی خلافت خلفا بر مبنای استعمال معنای لفظ مشتق در معنای اعم تمسک جستهاند، استدلالشان تمام نیست؛ زیرا اراده معنای حقیقی از لفظ ظالم در عبارت آیه شریفه ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۱۱۵] به نسبت زمان گذشته خلاف ظهور عرفی از معنای این لفظ است.[۱۱۶].
دخالت و نقش وصف (عنوان) در حکم به لحاظ ثبوت و بقا
تناسب حکم و موضوع
آیه امامت از نظر اطلاق لفظی
نفی خلافت خلفا از نگاه عقلی
انشای عقد و تبعیت قصد
جمعبندی و نتیجهگیری
از مجموع آنچه مطرح شد به دست میآید که مفسران اهل سنت در تفسیر این آیه که در مقام تبیین چیستی امامت است برخی از مبانی کلامی خود را در باب امامت مسلم گرفته و اقدام به تفسیر آیه نمودهاند که آن مبانی عبارتند از:
- انتخاب امام به نص الهی نیست بلکه از راه شورا است.
- مقامی بالاتر از نبوت انبیایی که به آنها شریعت داده شده وجود ندارد.
از این رو آنان یا به بیان معنای لغوی اسوه و مقصود بودن اکتفا کرده یا اینکه مراد از امامت را همان نبوت میدانند. آن مفسرانی که به معنای لغوی اکتفا نمودند، برخی وجه مقتدا بودن امام را هم ذکر کرده اند.
مفسرانی هـم که مراد از امامت را نبوت یا رسالت میدانند دو گروه هستند:
- گروه اول بین نبی و رسول تفاوت قائل هستند و میگویند: نبی کسی است که دارای شریعت مستقل باشد اما رسول،شریعت مستقل ندارد.
- گروه دوم برای نبی و رسول تفاوتی بیان نمیکنند که از این دسته برخی لفظ رسول و نبی را به یک معنا میگیرند ولی دسته دیگر یا به ذکر لفظ رسول یا نبی اکتفا کردهاند. در پاسخ به این گروه باید گفت که گرچه امامت در قرآن به معنای نبوت و اسوه آمده است ولی در خصوص حضرت ابراهیم ایشان قبل از این آزمایشهای سخت نیز دارای مقام نبوت و اسوه بودن برای امت خود بوداند بنابراین میتوان این نتیجه کلی را به دست آورد که مفسران اهل سنت قائل به عدم استقلال مقام امامت از نبوت هستند البته این نظریه متاثر از اندیشههای کلامی اهل سنت بوده که با اشکالهای جدی رو به رو است. [۱۱۷].
امام و امامت مقامی انتصابی و نه انتخابی
عصمت شرط لازم رسیدن به مقام امامت
منابع
پانویس
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «آیه ابتلای ابراهیم»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۷۸.
- ↑ تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۲۹۲.
- ↑ الجامع لأحکام القرآن، ج۲، ص۹۵.
- ↑ ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «آیه ابتلای ابراهیم»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۷۸.
- ↑ ثعلبی، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج1، ص269
- ↑ بيضاوی، انوار التنزیل و اسرار التاویل، ج1، ص104؛ قاسمی، محاسن التاویل، ج1، ص1390؛ سمرقندی، بحرالعلوم، ج1، ص11
- ↑ ثعالبی، جواهر الحسان فی تفسیر القرآن، ج1، ص312؛ قشیری، لطائف الاشارات، ج1، ص121
- ↑ سیوطی، الدر المنثور، ج1، ص118؛ ابن ابیحاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج1، ص122
- ↑ ر.ک زمخشری، الکشاف، ج1، ص184؛ میبدی، کشف الاسرار و عدة الابرار، ج1، ص346
- ↑ ر.ک: بغوی، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، ج1، ص162؛ سید بن قطب، فی ضلال القرآن، ج1، ص112
- ↑ رک: بلخی، تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج1، ص136؛ بغدادی، لباب التاویل، ج1، ص77؛ ابن کثیر دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج1، ص284
- ↑ زحیلی، التفسیر المنیر، ج10، ص303
- ↑ «و (از صحیفههای) ابراهیم که (عهد پیامبری را) بیکم و کاست به جای آورد؟» سوره نجم، آیه 37.
- ↑ ر.ک: طبری، جامع البیان، فی تفسیر القرآن، ج1، ص417
- ↑ ر.ک: قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج2، ص107
- ↑ ر.ک جوادی آملی، تسنیم، ج6، ص443
- ↑ حسن صادقی، خدیجه حسین زاده، (مقاله): ماهیت امامت در قرآن از دیدگاه مفسران اهل سنت در ذیل آیه ابتلا، نشریه مطالعات تفسیری، شماره30، ص187 و 188
- ↑ رک طبرسی، مجمع البیان لعلوم القرآن، ج10، ص380؛ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص272
- ↑ ر.ک،جوادی، تسنیم، ج6، ص443
- ↑ حسن صادقی، خدیجه حسین زاده، (مقاله): ماهیت امامت در قرآن از دیدگاه مفسران اهل سنت در ذیل آیه ابتلا، نشریه مطالعات تفسیری، شماره30، ص188
- ↑ سیوطی، درالمنثور، ج1، ص118
- ↑ واحدی،نیشابوری، ج1، ص202
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود» سوره بقره، آیه 124.
- ↑ «فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم». سوره بقره، آیه 124.
- ↑ حسن صادقی، خدیجه حسین زاده، (مقاله): ماهیت امامت در قرآن از دیدگاه مفسران اهل سنت در ذیل آیه ابتلا، نشریه مطالعات تفسیری، شماره30، ص189 و 190
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تفسیر طبری، ج۱، ص۶۱۰.
- ↑ «بیگمان نزدیکترین مردم به ابراهیم همانانند که از وی پیروی کردند و نیز این پیامبر و مؤمنان؛ و خداوند سرپرست مؤمنان است» سوره آل عمران، آیه ۶۸.
- ↑ «سپس به تو وحی کردیم که از آیین ابراهیم درستآیین پیروی کن و (او) از مشرکان نبود» سوره نحل، آیه ۱۲۳.
- ↑ «و در (راه) خداوند چنان که سزاوار جهاد (در راه) اوست جهاد کنید؛ او شما را برگزید و در دین- که همان آیین پدرتان ابراهیم است- هیچ تنگنایی برای شما ننهاد، او شما را پیش از این و در این (قرآن) مسلمان نامید تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید پس نماز را برپا دارید و زکات بپردازید و به (ریسمان) خداوند چنگ زنید؛ او سرور شماست که نیکو یار و نیکو یاور است» سوره حج، آیه ۷۸.
- ↑ «بیگمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است» سوره آل عمران، آیه ۱۹.
- ↑ «و از پیروان وی ابراهیم بود» سوره صافات، آیه ۸۳.
- ↑ «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «آیه ابتلای ابراهیم»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۷۹.
- ↑ ر.ک مظهری، تفسیر المظهری، ج1، ص124؛ طنطاوی، تفسیر الوسیط، ج1، ص266؛ آلوسی، روح المعانی، ج10، ص374؛ بروسوی، روح البیان، ج1، ص224؛ ابن عاشور، التحریر و الانویر، ج1، ص285؛ رشیدرضا، المنار، ج1، ص375؛ جصاص، احکام القرآن، ج1، ص84.
- ↑ ر.ک: مظهری، تفسیر المظهری، ج1، ص124؛ طنطاوی، تفسیر الوسیط، ج11، ص1366.
- ↑ ر.ک: طنطاوی، تفسیر الوسیط، ج1، ص266.
- ↑ مظهری، تفسیر المظهری، ج1، ص124.
- ↑ ر.ک: آلوسی: همان؛ بروسوی همان
- ↑ جصاص، احکام القرآن، ج1، ص84.
- ↑ بروسوی، روح البیان، ج1، ص224.
- ↑ آلوسی، روح المعانی، ج1، ص374.
- ↑ آلوسی، روح المعانی، ج1، ص375.
- ↑ ر.ک: ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج1، ص685؛ رشیدرضا، المنار، ج1، ص375.
- ↑ ابن عاشور همان
- ↑ «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند» سوره انبیاء، آیه 73.
- ↑ ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج17، ص70.
- ↑ «و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی میکردند» سوره سجده، آیه 24.
- ↑ ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج21، ص168.
- ↑ ر.ک: رشیدرضا، المنار، ج1، ص375.
- ↑ حسن صادقی، خدیجه حسین زاده، (مقاله): ماهیت امامت در قرآن از دیدگاه مفسران اهل سنت در ذیل آیه ابتلا، نشریه مطالعات تفسیری، شماره30، ص197
- ↑ ر.ک: نیشابوری، نظام الدین، غرائب القرآن، ج21، ص387؛ رازی، مفاتیح الغیب، ج4، ص36؛ آندلسی، المحرر الوجیز، ج1، ص306.
- ↑ ر.ک: رازی، مفاتیح الغیب، ج4، ص36؛ آندلسی، المحرر الوجیز، ج1، ص603.
- ↑ «من تو را پیشوای مردم میگمارم». سوره بقره، آیه 124.
- ↑ ر.ک: رازی، مفاتیح الغیب، ج4، ص36.
- ↑ نیشابوری، نظام الدین، غرائب القرآن، ج1، ص387.
- ↑ حسن صادقی، خدیجه حسین زاده، (مقاله): ماهیت امامت در قرآن از دیدگاه مفسران اهل سنت در ذیل آیه ابتلا، نشریه مطالعات تفسیری، شماره30، ص190-192
- ↑ ر.ک: طباطبایی، المیزان، ج1، ص271
- ↑ «من تو را پیشوای مردم میگمارم». سوره بقره، آیه 124.
- ↑ جوادی آملی، تسنیم، ج16، ص422؛ بلاغی، آلاء الرحمان فی تفسیر القرآن، ج1، ص123
- ↑ ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج1، ص380
- ↑ «من تو را پیشوای مردم میگمارم». سوره بقره، آیه 124.
- ↑ کلینی، کافی، ج4، ص175
- ↑ «سپاس خداوند را که با پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید به راستی پروردگارم شنوای دعاست» سوره ابراهيم، آیه 39.
- ↑ ر.ک: طباطبایی، المیزان، ج1، ص267؛ سبحانی، منشور جاوید، ج4، ص285-288.
- ↑ بخاری، صحیح بخاری، ج4، ص1602؛ قشیری نیشابوری، لطائف الاشارات، ج4، ص1870؛ ابن حنبل، مسند، ج1، ص170؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص117؛ ابن ماجه، سنن، ج1، ص45؛ ترمذی، سنن، ج13، ص331؛ کلینی، کافی، ج18، ص107؛ فرات کوفی، تفسیر، ص137
- ↑ ر.ک،طوسی، الرسائل العشر، ص114
- ↑ حسن صادقی، خدیجه حسین زاده، (مقاله): ماهیت امامت در قرآن از دیدگاه مفسران اهل سنت در ذیل آیه ابتلا، نشریه مطالعات تفسیری، شماره30، ص192-194
- ↑ «و از پیروان وی ابراهیم بود» سوره صافات، آیه 83.
- ↑ ر.ک: رازی، مفاتیح الغیب، ج4، ص37
- ↑ ر.ک: آلوسی، روح المعانی، ج1، ص374
- ↑ «پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه 124.
- ↑ حسن صادقی، خدیجه حسین زاده، (مقاله): ماهیت امامت در قرآن از دیدگاه مفسران اهل سنت در ذیل آیه ابتلا، نشریه مطالعات تفسیری، شماره30، ص195
- ↑ ر.ک: تفتازانی، شرح المقاصد، ج5، ص234
- ↑ رک: باقلانی، تمهید الاوائل، ص471
- ↑ ر.ک: قاضی عبد الجبار، المغنی، ص751
- ↑ «پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه 124.
- ↑ حسن صادقی، خدیجه حسین زاده، (مقاله): ماهیت امامت در قرآن از دیدگاه مفسران اهل سنت در ذیل آیه ابتلا، نشریه مطالعات تفسیری، شماره30، ص197
- ↑ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۴، ص۴۰.
- ↑ جرجانی، میرسید شریف، شرح المواقف، ج۸، ص۳۵۱؛ همدانی، عبدالجبار، المغنی، ج۲۰، ص۱۹۴؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۴، ص۴۲؛ تفتازانی، سعدالدین، شرح العقائد النسفیه، ص۱۱۳.
- ↑ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۴۹؛ سید مرتضی، الشافی فی الامامة، ج۳، ص۱۳۹؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱، ص۲۰۲.
- ↑ طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱، ص۲۷۴.
- ↑ تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۵۱؛ حافظ محمد، عبدالعزیز، النبراس، ص۵۳۳.
- ↑ فاضل مقداد، اللوامع الالهیه، ص۲۴۳.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «آیه ابتلای ابراهیم»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۸۲.
- ↑ عظیمی فر، علیرضا، قرآن و عصمت اهل بیت (ع)، ص403-404.
- ↑ «پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه 124.
- ↑ رازی، فخرالدین، تفسیر کبیر، ج4، ص36.
- ↑ آلوسی، روح المعانی، ج1، ص376.
- ↑ عظیمی فر، علیرضا، قرآن و عصمت اهل بیت (ع)، ص404-405.
- ↑ فخررازی، تفسیر کبیر، ج4، ص38.
- ↑ عظیمی فر، علیرضا، قرآن و عصمت اهل بیت(ع)، ص407.
- ↑ «شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
- ↑ «عهد من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ «شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
- ↑ «عهد من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ فخر رازی، تفسیر کبیر، ج۴، ص۳۸.
- ↑ عظیمی فر، علیرضا، قرآن و عصمت اهل بیت(ع)، ص۴۰۶ و ۴۰۷.
- ↑ ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ج4، ص389.
- ↑ عظیمی فر، علیرضا، قرآن و عصمت اهل بیت(ع)، ص۴۰۷.
- ↑ «عهد من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه 124.
- ↑ فخر رازی، تفسیر کبیر، ج4، ص38.
- ↑ «عهد من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه 124.
- ↑ آلوسی، روح المعانی، ج1، ص376.
- ↑ عظیمی فر، علیرضا، قرآن و عصمت اهل بیت(ع)، ص408.
- ↑ آلوسی، روح المعانی، ج6، ص297.
- ↑ عظیمی فر، علیرضا، قرآن و عصمت اهل بیت(ع)، ص408 و 409.
- ↑ فخر رازی، تفسیر کبیر، ج4، ص38.
- ↑ عظیمی فر، علیرضا، قرآن و عصمت اهل بیت(ع)، ص410.
- ↑ آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ص38 و 44، مبحث مشتق؛ خویی، سیدابوالقاسم، محاضرت فی اصول الفقه، ج1، ص215.
- ↑ نک: آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ص۴۸؛ خویی سید ابوالقاسم، محاضرات فی اصول الفقه، ج۱، ص۲۵۵.
- ↑ از جمله به حدیثی از امام رضا(ع) استشهاد شده است.نک: صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ص۲۱۷.
- ↑ نک: آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ص۵۱؛ محاضرات فی اصول الفقه، ج۱، ص۲۵۸؛ السبزواری، السید عبد الاعلی، موابة الرحمان، ج۲، ص۱۵.
- ↑ علیرضا عظیمی فر، قرآن و عصمت اهل بیت (ع)، ص۴۱۰ و ۴۱۱.
- ↑ آخوند خراسانی، كفاية الاصول، ص۵۱؛ خویی، سیدابوالقاسم، محاضرات فى اصول الفقه، ج۱، ص۲۵۸؛ مواهب الرحمان، سبزواری، سید عبدالعلی، ج۲، ص۱۵
- ↑ «پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه 124.
- ↑ علیرضا عظیمی فر، قرآن و عصمت اهل بیت(ع)، ص412-413.
- ↑ حسن صادقی، خدیجه حسین زاده، (مقاله): ماهیت امامت در قرآن از دیدگاه مفسران اهل سنت در ذیل آیه ابتلا، نشریه مطالعات تفسیری، شماره30 ص196 و 197