ظلم‌ستیزی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۰: خط ۱۰:


==مقدمه==
==مقدمه==
*یکی از بزرگ‌ترین عوامل [[انحطاط]] [[جوامع بشری]] این است که طرز [[تفکر]] افراد و [[جامعه]] در مورد [[مبارزه]] و مقابله با [[ظلم و ستم]] و طرز [[تصور]] آنها در مورد [[عدالت]] و [[عدالت‌خواهی]] بمیرد. در این صورت [[جامعه]] [[تسلیم]] می-شود و ظم و [[ستم]] را می‌پذیرد و لذا اشرار(بدترین افراد) بر [[جامعه]] مسلط می‌گردند. [[امام علی]]{{ع}} در بخشی از سخنان خویش، [[بی‌تفاوتی]] آگاهان و ترک [[امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر]] را [[دلیل]] اصلی [[سقوط]] [[تمدن‌ها]] و [[جوامع]] بشزی می‌داند: {{متن حدیث|لَا تَتْرُکوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْی عَنِ الْمُنْکرِ فَیوَلَّی عَلَیکمْ شِرَارُکمْ}} <ref>شیعه، شیخ حر عاملی، طهران: المکتبـة الاسلامیة، بی تا، ج11، ابواب امربه‌معروف و نهی‌از منکر</ref>؛ «[[امر به معروف و نهی از منکر]] را رها مکنید که در آن صورت پلیدان بر شما [[حکومت]] خواهند کرد». نه‌تنها ترک [[ظلم‌ستیزی]] و [[مرگ]] [[تفکر]] [[عدالت‌خواهی]] باعث [[سلطه]] اشرار و [[ستمگران]] بر [[جامعه]] می‌گردد، بلکه [[شریعت]] و [[دین]] - در واقع [[تفکر]] [[دینی]] و مذهبی- نیز قوام و پایه خویش و در نتیجه [[قدرت]] [[پویایی]] خود را از [[دست]] می‌دهد. [[امام علی]]{{ع}} در این [[ارتباط]] می‌فرماید: {{متن حدیث|قِوامُ الشَّريعَةِ الأمرُ بِالمَعروفِ، و النَّهيُ عَنِ المُنكَرِ، و إقامَةُ الحُدودِ}}<ref>غررالحکم و دررالکم: 6817</ref>؛ «قوام شريعت به [[امر به معروف و نهى از منكر]] و بر پاداشتن حدود [الهى]است»<ref> [[محمد حسین جمشیدی|جمشیدی، محمد حسین]]، [[پانزده خرداد (نشریه)|فصلنامه پانزده خرداد]]، [[احیای اندیشه ظلم‌ستیزی دینی در تفکر سیاسی دینی امام خمینی (مقاله)|احیای اندیشه ظلم‌ستیزی دینی در تفکر سیاسی دینی امام خمینی]]، ص32.</ref>.
*یکی از بزرگ‌ترین عوامل [[انحطاط]] [[جوامع بشری]] این است که طرز [[تفکر]] افراد و [[جامعه]] در مورد [[مبارزه]] و مقابله با [[ظلم و ستم]] و طرز [[تصور]] آنها در مورد [[عدالت]] و [[عدالت‌خواهی]] بمیرد. در این صورت [[جامعه]] [[تسلیم]] می-شود و ظم و [[ستم]] را می‌پذیرد و لذا اشرار(بدترین افراد) بر [[جامعه]] مسلط می‌گردند. [[امام علی]]{{ع}} در بخشی از سخنان خویش، [[بی‌تفاوتی]] آگاهان و ترک [[امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر]] را [[دلیل]] اصلی [[سقوط]] [[تمدن‌ها]] و [[جوامع]] بشزی می‌داند: {{متن حدیث|لَا تَتْرُکوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْی عَنِ الْمُنْکرِ فَیوَلَّی عَلَیکمْ شِرَارُکمْ}} <ref>شیعه، شیخ حر عاملی، طهران: المکتبـة الاسلامیة، بی تا، ج11، ابواب امربه‌معروف و نهی‌از منکر</ref>؛ «[[امر به معروف و نهی از منکر]] را رها مکنید که در آن صورت پلیدان بر شما [[حکومت]] خواهند کرد». نه‌تنها ترک ظلم‌ستیزی و [[مرگ]] [[تفکر]] [[عدالت‌خواهی]] باعث [[سلطه]] اشرار و [[ستمگران]] بر [[جامعه]] می‌گردد، بلکه [[شریعت]] و [[دین]] - در واقع [[تفکر]] [[دینی]] و مذهبی- نیز قوام و پایه خویش و در نتیجه [[قدرت]] [[پویایی]] خود را از [[دست]] می‌دهد. [[امام علی]]{{ع}} در این [[ارتباط]] می‌فرماید: {{متن حدیث|قِوامُ الشَّريعَةِ الأمرُ بِالمَعروفِ، و النَّهيُ عَنِ المُنكَرِ، و إقامَةُ الحُدودِ}}<ref>غررالحکم و دررالکم: 6817</ref>؛ «قوام شريعت به [[امر به معروف و نهى از منكر]] و بر پاداشتن حدود [الهى]است»<ref> [[محمد حسین جمشیدی|جمشیدی، محمد حسین]]، [[پانزده خرداد (نشریه)|فصلنامه پانزده خرداد]]، [[احیای اندیشه ظلم‌ستیزی دینی در تفکر سیاسی دینی امام خمینی (مقاله)|احیای اندیشه ظلم‌ستیزی دینی در تفکر سیاسی دینی امام خمینی]]، ص32.</ref>.


*[[آیات قرآن کریم]] به صراحت بر [[ضرورت]] به‌کارگیری روش [[حق‌طلبی]] وظلم ستیزی در [[اصلاح]] [[مفاسد]] تأکید دارند. [[دستور]] به [[مقاتله]] با [[ائمه کفر]] در همین راستا صادر شده است. سران [[کفر]] برخلاف همه [[موازین]] وتعهدات [[انسانی]] وحقوقی به پای [[مال]] کردن [[مصالح]] عمومی [[جامعه]] می‌‌پردازند وجز به مطامع [[پست]] خویش، به چیز دیگری نمی‌اندیشند. بی‌گمان در برخورد با چنین مفسدانی، تنها روش‌های [[خشونت]] آمیز مؤثر است وتا این موانع [[فساد]] از سرراه برداشته نشوند،[[ امید]] به [[اصلاح]] این گونه افراد وجوامع، سرابی بیش نخواهد بود. از این رو، [[مأموریت]] مهم وخطیر همه [[پیامبران الهی]]، [[مبارزه]] با [[طواغیت]] زمان خود بوده است<ref>سوره طه، آیه ۲۴.</ref>. بی‌گمان، حرکت اصلاحی [[جامعه]] به سبب افرادی اندک وسودجو، نمی‌بایست متوقف شود واگر این افراد مانعند، باید با آنان برخورد کرد وبه همین جهت، با وجود آنکه [[خداوند]] درباره تعدیات [[فرعون]] به [[موسی]]{{ع}}[[ امر]] نمود تا او را [[هدایت]] کند، وقتی [[موسی]]{{ع}} پیش رفت [[جامعه]] را با وجود [[فرعون]] متوقف دید، به مقابله با [[ظلم]] وطرد [[شرک]] [[فرعونی]] پرداخت<ref>نک: سوره اسراء، آیه۱۰۳</ref><ref> [[موسوی، سید مهدی|سید مهدی موسوی]]، [[تربیت سیاسی در پرتو انتظار (مقاله)|تربیت سیاسی در پرتو انتظار]]</ref>.
*[[آیات قرآن کریم]] به صراحت بر [[ضرورت]] به‌کارگیری روش [[حق‌طلبی]] وظلم ستیزی در [[اصلاح]] [[مفاسد]] تأکید دارند. [[دستور]] به [[مقاتله]] با [[ائمه کفر]] در همین راستا صادر شده است. سران [[کفر]] برخلاف همه [[موازین]] وتعهدات [[انسانی]] وحقوقی به پای [[مال]] کردن [[مصالح]] عمومی [[جامعه]] می‌‌پردازند وجز به مطامع [[پست]] خویش، به چیز دیگری نمی‌اندیشند. بی‌گمان در برخورد با چنین مفسدانی، تنها روش‌های [[خشونت]] آمیز مؤثر است وتا این موانع [[فساد]] از سرراه برداشته نشوند،[[ امید]] به [[اصلاح]] این گونه افراد وجوامع، سرابی بیش نخواهد بود. از این رو، [[مأموریت]] مهم وخطیر همه [[پیامبران الهی]]، [[مبارزه]] با [[طواغیت]] زمان خود بوده است<ref>سوره طه، آیه ۲۴.</ref>. بی‌گمان، حرکت اصلاحی [[جامعه]] به سبب افرادی اندک وسودجو، نمی‌بایست متوقف شود واگر این افراد مانعند، باید با آنان برخورد کرد وبه همین جهت، با وجود آنکه [[خداوند]] درباره تعدیات [[فرعون]] به [[موسی]]{{ع}}[[ امر]] نمود تا او را [[هدایت]] کند، وقتی [[موسی]]{{ع}} پیش رفت [[جامعه]] را با وجود [[فرعون]] متوقف دید، به مقابله با [[ظلم]] وطرد [[شرک]] [[فرعونی]] پرداخت<ref>نک: سوره اسراء، آیه۱۰۳</ref><ref> [[موسوی، سید مهدی|سید مهدی موسوی]]، [[تربیت سیاسی در پرتو انتظار (مقاله)|تربیت سیاسی در پرتو انتظار]]</ref>.
*گذشته از [[طواغیت]]، افراد وگروه‌هایی نیز که به [[دعوت]] اصلاحی پاسخ مثبت ندهند وبا آن از در [[ستیز]] ونبرد مسلحانه برخیزند، به تعبیر [[قرآن]] از [[مفسدان]] هستند وبا آنان نیز باید برخورد [[قاطع]] وعملی کرد تا [[جامعه]] [[انسان‌ها]] از لوث وجودشان [[پاک]] گردد. [[دستور]][[ جهاد]] با [[کافران]] ومنافقان که درصدد [[تخریب]] پایه‌های [[ایمانی]] وعقیدتی صحیح در جامعه‌اند وبا [[حکومت دینی]] [[پیامبر]] درگیر می‌‌شوند(۷۲)، در همین راستا ارائه شده است: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ}}<ref>«ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر و جایگاهشان دوزخ است و (این) پایانه، بد است» سوره توبه، آیه 73.</ref> و همچنین [[خداوند]] [[برتری]] [[کافران]] وطاغوت را بر [[مؤمنان]] مقرر نفرموده است<ref>سوره نساء، آیه۱۴۱.</ref>. از این رو، [[منتظر واقعی]] کسی است که به [[جامعه فاسد]] زمانه خویش [[دل]] نبندد واگر [[انحراف]] وکژی ببیند، [[اعتراض]] کند وبا [[پیروی]] از [[سیره]] مولا ومحبوب خویش درصدد [[اصلاح]] آن برآید. {{متن قرآن|قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى}}<ref>«بگو: تنها شما را به (سخن) یگانه‌ای اندرز می‌دهم و آن اینکه: دو تن دو تن و تک تک برای خداوند قیام کنید سپس بیندیشید، در همنشین شما  دیوانگی نیست؛ او برای شما جز بیم‌دهنده‌ای پیش از (رسیدن) عذابی سخت نیست» سوره سبأ، آیه 46.</ref>. استاد [[شهید مطهری]] در این باره می‌‌فرماید: [[ظهور مهدی موعود]] حلقه ای است از حلقات [[مبارزه]] [[اهل حق]] واهل [[باطل]] که به [[پیروزی]] نهایی [[اهل حق]] منتهی می‌‌شود. سهیم بودن یک [[فرد]] در این [[سعادت]]، موقوف به این است که آن [[فرد]] عملاً در گروه [[اهل حق]] باشد. آیاتی که بدان‌ها در [[روایات]] استناد شده است، نشان می‌‌دهد که [[مهدی موعود]]{{ع}} [[مظهر]] نویدی است که به [[اهل]] [[ایمان]] وعمل [[صالح]] داده شده است؛ [[مظهر]] [[پیروزی]] نهایی [[اهل]] [[ایمان]] است<ref>قیام وانقلاب امام مهدی، ص۲۰</ref><ref> [[موسوی، سید مهدی|سید مهدی موسوی]]، [[تربیت سیاسی در پرتو انتظار (مقاله)|تربیت سیاسی در پرتو انتظار]]</ref>.
*گذشته از [[طواغیت]]، افراد وگروه‌هایی نیز که به [[دعوت]] اصلاحی پاسخ مثبت ندهند وبا آن از در [[ستیز]] ونبرد مسلحانه برخیزند، به تعبیر [[قرآن]] از [[مفسدان]] هستند وبا آنان نیز باید برخورد [[قاطع]] وعملی کرد تا [[جامعه]] [[انسان‌ها]] از لوث وجودشان [[پاک]] گردد. [[دستور]][[ جهاد]] با [[کافران]] ومنافقان که درصدد [[تخریب]] پایه‌های [[ایمانی]] وعقیدتی صحیح در جامعه‌اند وبا [[حکومت دینی]] [[پیامبر]] درگیر می‌‌شوند(۷۲)، در همین راستا ارائه شده است: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ}}<ref>«ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر و جایگاهشان دوزخ است و (این) پایانه، بد است» سوره توبه، آیه 73.</ref> و همچنین [[خداوند]] [[برتری]] [[کافران]] وطاغوت را بر [[مؤمنان]] مقرر نفرموده است<ref>سوره نساء، آیه۱۴۱.</ref>. از این رو، [[منتظر واقعی]] کسی است که به [[جامعه فاسد]] زمانه خویش [[دل]] نبندد واگر [[انحراف]] وکژی ببیند، [[اعتراض]] کند وبا [[پیروی]] از [[سیره]] مولا ومحبوب خویش درصدد [[اصلاح]] آن برآید. {{متن قرآن|قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى}}<ref>«بگو: تنها شما را به (سخن) یگانه‌ای اندرز می‌دهم و آن اینکه: دو تن دو تن و تک تک برای خداوند قیام کنید سپس بیندیشید، در همنشین شما  دیوانگی نیست؛ او برای شما جز بیم‌دهنده‌ای پیش از (رسیدن) عذابی سخت نیست» سوره سبأ، آیه 46.</ref>. استاد [[شهید مطهری]] در این باره می‌‌فرماید: [[ظهور مهدی موعود]] حلقه ای است از حلقات [[مبارزه]] [[اهل حق]] واهل [[باطل]] که به [[پیروزی]] نهایی [[اهل حق]] منتهی می‌‌شود. سهیم بودن یک [[فرد]] در این [[سعادت]]، موقوف به این است که آن [[فرد]] عملاً در گروه [[اهل حق]] باشد. آیاتی که بدان‌ها در [[روایات]] استناد شده است، نشان می‌‌دهد که [[مهدی موعود]]{{ع}} [[مظهر]] نویدی است که به [[اهل]] [[ایمان]] وعمل [[صالح]] داده شده است؛ [[مظهر]] [[پیروزی]] نهایی [[اهل]] [[ایمان]] است<ref>قیام وانقلاب امام مهدی، ص۲۰</ref><ref> [[موسوی، سید مهدی|سید مهدی موسوی]]، [[تربیت سیاسی در پرتو انتظار (مقاله)|تربیت سیاسی در پرتو انتظار]]</ref>.
==ظلم‌ستیزی در سیره پیامبران==
==ظلم‌ستیزی در سیره پیامبران==
*'''[[ظلم‌ستیزی]] در [[سیره]] نوح{{ع}}'''‌: [[قرآن مجید]] از اولین [[پیامبری]] که به عنوان [[ناجی]] و [[هدایت کننده]] نام می‌برد، [[نوح]](است‌. او اولین کسی است که [[مردم]] را از [[بت پرستی]] به سوی [[یکتاپرستی]] فرا می‌‌خواند و با گروه مستکبرین به [[مبارزه]] برمی خیزد. [[قرآن کریم]] از زبان [[نوح]] می‌‌فرماید: {{متن قرآن|إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلًا وَنَهَارًا}}<ref>«گفت: پروردگارا من شب و روز، قوم خود را (به خداپرستی) فرا خواندم» سوره نوح، آیه 5.</ref> {{متن قرآن|فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعَائِي إِلَّا فِرَارًا}}<ref>«و فراخوان من جز به گریز آنان نیفزود» سوره نوح، آیه 6.</ref> [[نوح]](از زمانی که به [[پیامبری]] رسید تا زمانی که از [[دنیا]] رفت یکسره [[مردم]] را به خدای یگانه [[دعوت]] کرد و حتی یک لحظه هم از این کار [[دست]] برنداشت و در این [[راه]] مرارت‌ها و سختی‌های زیادی کشید تا جایی که حتی قومش وی را دیوانه می‌خواندند و فرزندانشان را بر گردن می‌گرفتند و برای تماشا نزد [[نوح]](می بردند و به آنها می‌گفتند: بنگرید او را‌، این مرد دیوانه است و به [[فرزندان]] خود امر می‌کردند که از او [[پیروی]] نکنند و به [[اذیت]] و [[آزار]] وی بپردازند.(موسوی، خلاصه الاخبار([[تاریخ]] [[انبیاء]])، ۴۹)اما [[نوح]](در این [[راه]] [[صبور]] بود،از [[خداوند]] [[یاری]] خواست و از او استعانت‌طلبید.{{متن قرآن|فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ}}<ref>«آنگاه پروردگارش را بخواند که: من مغلوب شده‌ام پس داد (مرا) بستان!» سوره قمر، آیه 10.</ref> و [[هدف]] از [[دعوت]] و رسالتش را چنین عنوان کرد: {{متن قرآن|إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ}}<ref>«(یاد کن) آنگاه را که برادرشان نوح بدیشان گفت: آیا پرهیزگاری نمی‌ورزید؟» سوره شعراء، آیه 106.</ref>{{متن قرآن|إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ}}<ref>«من برای شما پیامبری امینم» سوره شعراء، آیه 107.</ref> {{متن قرآن|فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ}}<ref>«و تورات پیش از خود را راست می‌شمارم، و (آمده‌ام) تا برخی از چیزهایی را که بر شما حرام شده است حلال گردانم و نشانه‌ای از پروردگارتان برای شما آورده‌ام پس، از خداوند پروا و از من فرمانبرداری کنید!» سوره آل عمران، آیه 50.</ref> {{متن قرآن|وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ}}<ref>«و من از شما برای این (پیامبری) پاداشی نمی‌خواهم، پاداش من جز با پروردگار جهانیان نیست» سوره شعراء، آیه 109.</ref> {{متن قرآن|فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ}}<ref>«و تورات پیش از خود را راست می‌شمارم، و (آمده‌ام) تا برخی از چیزهایی را که بر شما حرام شده است حلال گردانم و نشانه‌ای از پروردگارتان برای شما آورده‌ام پس، از خداوند پروا و از من فرمانبرداری کنید!» سوره آل عمران، آیه 50.</ref> اما اشراف و سران [[قوم نوح]] [[پیامبری]] آن [[حضرت]] را [[انکار]] کرده و دچار [[خودبرتربینی]] و [[استکبار]] شده و گفتند‌: {{متن قرآن|فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلَّا بَشَرًا مِثْلَنَا وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ وَمَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ}}<ref>«پس سردستگان کافر از قوم وی گفتند: ما تو را جز بشری مانند خویش نمی‌دانیم و جز این نمی‌بینیم که فرومایگان ما نسنجیده  از تو پیروی کرده‌اند و در شما برتری نسبت به خویش نمی‌بینیم بلکه شما را دروغگو می‌پنداریم» سوره هود، آیه 27.</ref>نمی‌بینیم، و جز [جماعتی از] فرومایگانِ ما، آن هم نسنجیده، نمی‌بینیم کسی تو را [[پیروی]] کرده باشد، و شما را بر ما امتیازی نیست، بلکه شما را [[دروغگو]] می‌دانیم.[[نوح]](به [[نصیحت]] قومش پرداخت و برایشان [[استدلال]] کرد که: {{متن قرآن|قَالَ يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي ضَلَالَةٌ وَلَكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ}}<ref>«گفت: ای قوم من! در من هیچ گمراهی نیست بلکه من فرستاده‌ای از سوی پروردگار جهانیانم» سوره اعراف، آیه 61.</ref>  {{متن قرآن|أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّي وَأَنْصَحُ لَكُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ}}<ref>«پیام‌های پروردگارم را به شما می‌رسانم و برای شما خیرخواهی می‌کنم و از (سوی) خداوند چیزهایی می‌دانم که شما نمی‌دانید» سوره اعراف، آیه 62.</ref>  {{متن قرآن|أَوَعَجِبْتُمْ أَنْ جَاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلَى رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَلِتَتَّقُوا وَلَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ}}<ref>«آیا شگفت می‌دارید که از سوی پروردگارتان بر (زبان)  مردی از شما پندی آمده باشد تا هشدارتان دهد؟ و تا پرهیزگاری ورزید و باشد که بر شما رحمت آورند» سوره اعراف، آیه 63.</ref>. باید توجه داشت با [[ظالم]] باید با [[منطق]] خودش [[رفتار]] کرد، زیرا [[فروتنی]] در مقابل [[ظالم]] تنها [[خواری]] و [[ذلت]] به ارمغان خواهد آورد. از این رو، [[نوح]](پس از آنکه قومش را [[انذار]] و [[تبشیر]] کرد ولی [[قوم]] لجوج او نپذیرفتند و به او گفتند: {{متن قرآن|قَالُوا أَنُؤْمِنُ لَكَ وَاتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ}}<ref>«گفتند: آیا (سخن) تو را باور کنیم در حالی که مردم فروپایه‌تر، از تو پیروی می‌کنند؟» سوره شعراء، آیه 111.</ref>  {{متن قرآن|قَالَ وَمَا عِلْمِي بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ}}<ref>«(نوح) گفت: و مرا از آنچه آنان می‌کردند چه آگاهی است؟» سوره شعراء، آیه 112.</ref> إِ{{متن قرآن|نْ حِسَابُهُمْ إِلَّا عَلَى رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ}}<ref>«اگر دریابید حساب آنان جز با پروردگار من نیست» سوره شعراء، آیه 113.</ref>  {{متن قرآن|وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«و من مؤمنان را از خود نمی‌رانم» سوره شعراء، آیه 114.</ref>. آن [[حضرت]] در مقابل [[قوم]] [[سرکش]] و [[متکبر]] خویش با لحنی تحقیرآمیز با آنان برخورد می‌کند و اینچنین می‌‌فرماید که همگی شما با خدایانتان [[متحد]] شوید و بر من هیچ ترحم نکنید و اگر می‌توانید [[جان]] مرا بگیرید و خود را راحت کنید؛ ولی بدانید که من به [[پشتیبان]] [[قادر]] و توانایم [[تکیه]] کرده ام و از شما هراسی ندارم.... {{متن قرآن|يَا قَوْمِ إِنْ كَانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقَامِي وَتَذْكِيرِي بِآيَاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَلَا تُنْظِرُونِ}}<ref>«و داستان نوح را برای آنان بخوان آنگاه که به قوم خود گفت: ای قوم من! اگر ماندن  من و پند دادنم با آیات خداوند بر شما گران است، باری، بر خداوند توکل کرده‌ام بنابراین با شریک‌هایتان  هم‌داستان شوید به گونه‌ای که کارتان بر شما پوشیده نباشد  سپس کار مرا تمام» سوره یونس، آیه 71.</ref>؛ از این رو، با این گونه پاسخها و برخوردها، [[ابهت]] و [[شوکت]] [[ظالمان]] و [[مستکبران]] را می‌شکند و باعث [[تحقیر]] آنها می‌‌شود. از دیگر روش‌های مبارزاتی [[نوح]](در [[رفع ظلم]] از [[جامعه]]، [[مبارزه]] با اشراف گری و [[یاری]] [[مستضعفان]] است،چرا که [[بینش]] و [[تفکر]] [[مستکبران]] در باره مؤمنانی که از اقشار [[مستضعف]] جامعه‌اند، این است که آنان اراذل و اوباش و ساده لوح‌اند. {{متن قرآن|فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلَّا بَشَرًا مِثْلَنَا وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ وَمَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ}}<ref>«پس سردستگان کافر از قوم وی گفتند: ما تو را جز بشری مانند خویش نمی‌دانیم و جز این نمی‌بینیم که فرومایگان ما نسنجیده  از تو پیروی کرده‌اند و در شما برتری نسبت به خویش نمی‌بینیم بلکه شما را دروغگو می‌پنداریم» سوره هود، آیه 27.</ref>‌. و [[گمان]] می‌کنند که [[خداوند]] به محرومان و [[مستضعفان]]،[[ خیر]] و سعادت نداده است‌. از این رو، باید [[تحقیر]] شوند و [[انتظار]] چنین برخوردی را از [[پیامبران]] نیز دارند. در صورتی که [[پیامبران]] هیچگاه محرومان را از خود نمی‌رانند، بلکه به آنها توجه می‌‌کنند. {{متن قرآن|وَلَا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْرًا اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنْفُسِهِمْ إِنِّي إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ}}<ref>«و من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خداوند نزد من است؛ و غیب نمی‌دانم، و نمی‌گویم که من فرشته‌ام و درباره کسانی که در چشم شما خوارند نمی‌گویم که خداوند هیچ‌گاه به آنان خیری نمی‌رساند، خداوند از درون آنان آگاه‌تر است (اگر جز این بگویم) در آن صورت از ستمگر» سوره هود، آیه 31.</ref> [[علامه طباطبایی]] در [[تفسیر المیزان]] ذیل این [[آیه]] می‌‌فرماید‌: این بخش از [[کلام]] [[حضرت نوح]](اشاره به [[اعتقاد]] “ملأ” دارد، همان [[اعتقادی]] که اساس اشرافیگری را تشکیل می‌دهد. از نظر آنان [[جامعه انسانی]] به دو گروه اقویا و ضعفاء تقسیم می‌‌شود. اقویا، [[صاحبان قدرت]] و [[ثروت]] و دارای [[شخصیت]] [[انسانی]] و [[شایسته]] سروری‌اند، همه باید برای آنها کار کنند و برای آنان [[آفریده]] شده‌اند. “ضعفا” انسان‌های منحط یا حیوانات [[انسان]] نما هستند و [[فلسفه]] وجودیشان [[خدمت]] به اشراف است. آنان از دایره [[شرافت]] [[انسانی]] به دور و از [[رحمت]] و [[عنایت الهی]] بی نصیبند. از این رو [[حضرت نوح]](این [[اعتقاد]] آنها را رد می‌کند و [[اشتباهات]] آنان را توضیح می‌دهد که اگر شما، آنان را [[تحقیر]] می‌کنید، به [[دلیل]] [[ضعف]] مادی آنان است در حالی که ملاک دستیابی به کمال و احراز [[سعادت]] و [[کرامت]] و پاداشهای [[الهی]]، “نفس” [[انسان]] است و صفحه [[جان]] را باید به [[فضائل]] آراست و من و سما راهی به [[باطن]] و زوایای [[قلب]] آنان نداریم و تنها [[خداوند]] از [[اسرار]] آنان [[آگاه]] است‌، پس [[حق]] نداریم [[ضعیفان]] را به حرمان از [[سعادت]] [[محروم]] کنیم و چنین قضاوتی ظالمانه است<ref>طباطبایی، المیزان، ۱۰/۲۰۹</ref> از این رهگذر، [[نوح]](با یک [[سیر]] مبارزاتی که متکی بر [[انذار]] و [[تهدید]] و [[تشویق]] بود [[مردم]] را از کجی‌ها [[بیم]] می‌داد و در مقابل هر گونه [[استکبار]] و خودکامگی و اشراف گری که زمینه ای برای [[ظلم]] است، [[ایستادگی]] کرد و حتی در این [[راه]] با نزدیکترین افراد [[خانواده]] خودش نیز [[تعارف]] نکرد. زمانی که [[طوفان]] شروع می‌شود و [[فرزند]] خویش را در صف [[گمراهان]] و ظالمین می‌بیند تنها برای [[اتمام حجت]] وی را به سوی [[حق]] می‌خواند، [[قرآن]] در آیاتی از [[سوره مؤمنون]] چنین حکایت می‌‌کند: {{متن قرآن|فَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُكْ فِيهَا مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَلَا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ}}<ref>«آنگاه بدو وحی کردیم که کشتی را زیر نظر ما و به وحی ما بساز و چون فرمان ما در رسید و (آب از) تنور جوشید در آن از هر گونه‌ای دو تا (نر و ماده) درآور و نیز خانواده‌ات را؛ مگر کسی از ایشان را که درباره وی از پیش سخن رفته است و با من درباره ستمگران سخن (از ر» سوره مؤمنون، آیه 27.</ref>‌. [[خداوند]] در این [[آیه]] به [[نوح]](می فرماید که [[ستمگر]] هر کس که باشد،[[ حق]] [[شفاعت]] نداری و [[ستمگران]] باید [[مجازات]] شوند. از این نکته فهمیده می‌شود که [[شفاعت]] به ظالمین نمی‌رسد و [[ظلم]] در هر مکان و هر [[موقعیت]] که باشد [[ناپسند]] است و [[ظالم]] هر کس که با شد منفور و مورد [[طعن]] است.
*'''ظلم‌ستیزی در [[سیره]] نوح{{ع}}'''‌: [[قرآن مجید]] از اولین [[پیامبری]] که به عنوان [[ناجی]] و [[هدایت کننده]] نام می‌برد، [[نوح]](است‌. او اولین کسی است که [[مردم]] را از [[بت پرستی]] به سوی [[یکتاپرستی]] فرا می‌‌خواند و با گروه مستکبرین به [[مبارزه]] برمی خیزد. [[قرآن کریم]] از زبان [[نوح]] می‌‌فرماید: {{متن قرآن|إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلًا وَنَهَارًا}}<ref>«گفت: پروردگارا من شب و روز، قوم خود را (به خداپرستی) فرا خواندم» سوره نوح، آیه 5.</ref> {{متن قرآن|فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعَائِي إِلَّا فِرَارًا}}<ref>«و فراخوان من جز به گریز آنان نیفزود» سوره نوح، آیه 6.</ref> [[نوح]](از زمانی که به [[پیامبری]] رسید تا زمانی که از [[دنیا]] رفت یکسره [[مردم]] را به خدای یگانه [[دعوت]] کرد و حتی یک لحظه هم از این کار [[دست]] برنداشت و در این [[راه]] مرارت‌ها و سختی‌های زیادی کشید تا جایی که حتی قومش وی را دیوانه می‌خواندند و فرزندانشان را بر گردن می‌گرفتند و برای تماشا نزد [[نوح]](می بردند و به آنها می‌گفتند: بنگرید او را‌، این مرد دیوانه است و به [[فرزندان]] خود امر می‌کردند که از او [[پیروی]] نکنند و به [[اذیت]] و [[آزار]] وی بپردازند.(موسوی، خلاصه الاخبار([[تاریخ]] [[انبیاء]])، ۴۹)اما [[نوح]](در این [[راه]] [[صبور]] بود،از [[خداوند]] [[یاری]] خواست و از او استعانت‌طلبید.{{متن قرآن|فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ}}<ref>«آنگاه پروردگارش را بخواند که: من مغلوب شده‌ام پس داد (مرا) بستان!» سوره قمر، آیه 10.</ref> و [[هدف]] از [[دعوت]] و رسالتش را چنین عنوان کرد: {{متن قرآن|إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ}}<ref>«(یاد کن) آنگاه را که برادرشان نوح بدیشان گفت: آیا پرهیزگاری نمی‌ورزید؟» سوره شعراء، آیه 106.</ref>{{متن قرآن|إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ}}<ref>«من برای شما پیامبری امینم» سوره شعراء، آیه 107.</ref> {{متن قرآن|فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ}}<ref>«و تورات پیش از خود را راست می‌شمارم، و (آمده‌ام) تا برخی از چیزهایی را که بر شما حرام شده است حلال گردانم و نشانه‌ای از پروردگارتان برای شما آورده‌ام پس، از خداوند پروا و از من فرمانبرداری کنید!» سوره آل عمران، آیه 50.</ref> {{متن قرآن|وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ}}<ref>«و من از شما برای این (پیامبری) پاداشی نمی‌خواهم، پاداش من جز با پروردگار جهانیان نیست» سوره شعراء، آیه 109.</ref> {{متن قرآن|فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ}}<ref>«و تورات پیش از خود را راست می‌شمارم، و (آمده‌ام) تا برخی از چیزهایی را که بر شما حرام شده است حلال گردانم و نشانه‌ای از پروردگارتان برای شما آورده‌ام پس، از خداوند پروا و از من فرمانبرداری کنید!» سوره آل عمران، آیه 50.</ref> اما اشراف و سران [[قوم نوح]] [[پیامبری]] آن [[حضرت]] را [[انکار]] کرده و دچار [[خودبرتربینی]] و [[استکبار]] شده و گفتند‌: {{متن قرآن|فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلَّا بَشَرًا مِثْلَنَا وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ وَمَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ}}<ref>«پس سردستگان کافر از قوم وی گفتند: ما تو را جز بشری مانند خویش نمی‌دانیم و جز این نمی‌بینیم که فرومایگان ما نسنجیده  از تو پیروی کرده‌اند و در شما برتری نسبت به خویش نمی‌بینیم بلکه شما را دروغگو می‌پنداریم» سوره هود، آیه 27.</ref>نمی‌بینیم، و جز [جماعتی از] فرومایگانِ ما، آن هم نسنجیده، نمی‌بینیم کسی تو را [[پیروی]] کرده باشد، و شما را بر ما امتیازی نیست، بلکه شما را [[دروغگو]] می‌دانیم.[[نوح]](به [[نصیحت]] قومش پرداخت و برایشان [[استدلال]] کرد که: {{متن قرآن|قَالَ يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي ضَلَالَةٌ وَلَكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ}}<ref>«گفت: ای قوم من! در من هیچ گمراهی نیست بلکه من فرستاده‌ای از سوی پروردگار جهانیانم» سوره اعراف، آیه 61.</ref>  {{متن قرآن|أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّي وَأَنْصَحُ لَكُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ}}<ref>«پیام‌های پروردگارم را به شما می‌رسانم و برای شما خیرخواهی می‌کنم و از (سوی) خداوند چیزهایی می‌دانم که شما نمی‌دانید» سوره اعراف، آیه 62.</ref>  {{متن قرآن|أَوَعَجِبْتُمْ أَنْ جَاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلَى رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَلِتَتَّقُوا وَلَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ}}<ref>«آیا شگفت می‌دارید که از سوی پروردگارتان بر (زبان)  مردی از شما پندی آمده باشد تا هشدارتان دهد؟ و تا پرهیزگاری ورزید و باشد که بر شما رحمت آورند» سوره اعراف، آیه 63.</ref>. باید توجه داشت با [[ظالم]] باید با [[منطق]] خودش [[رفتار]] کرد، زیرا [[فروتنی]] در مقابل [[ظالم]] تنها [[خواری]] و [[ذلت]] به ارمغان خواهد آورد. از این رو، [[نوح]](پس از آنکه قومش را [[انذار]] و [[تبشیر]] کرد ولی [[قوم]] لجوج او نپذیرفتند و به او گفتند: {{متن قرآن|قَالُوا أَنُؤْمِنُ لَكَ وَاتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ}}<ref>«گفتند: آیا (سخن) تو را باور کنیم در حالی که مردم فروپایه‌تر، از تو پیروی می‌کنند؟» سوره شعراء، آیه 111.</ref>  {{متن قرآن|قَالَ وَمَا عِلْمِي بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ}}<ref>«(نوح) گفت: و مرا از آنچه آنان می‌کردند چه آگاهی است؟» سوره شعراء، آیه 112.</ref> إِ{{متن قرآن|نْ حِسَابُهُمْ إِلَّا عَلَى رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ}}<ref>«اگر دریابید حساب آنان جز با پروردگار من نیست» سوره شعراء، آیه 113.</ref>  {{متن قرآن|وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«و من مؤمنان را از خود نمی‌رانم» سوره شعراء، آیه 114.</ref>. آن [[حضرت]] در مقابل [[قوم]] [[سرکش]] و [[متکبر]] خویش با لحنی تحقیرآمیز با آنان برخورد می‌کند و اینچنین می‌‌فرماید که همگی شما با خدایانتان [[متحد]] شوید و بر من هیچ ترحم نکنید و اگر می‌توانید [[جان]] مرا بگیرید و خود را راحت کنید؛ ولی بدانید که من به [[پشتیبان]] [[قادر]] و توانایم [[تکیه]] کرده ام و از شما هراسی ندارم.... {{متن قرآن|يَا قَوْمِ إِنْ كَانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقَامِي وَتَذْكِيرِي بِآيَاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَلَا تُنْظِرُونِ}}<ref>«و داستان نوح را برای آنان بخوان آنگاه که به قوم خود گفت: ای قوم من! اگر ماندن  من و پند دادنم با آیات خداوند بر شما گران است، باری، بر خداوند توکل کرده‌ام بنابراین با شریک‌هایتان  هم‌داستان شوید به گونه‌ای که کارتان بر شما پوشیده نباشد  سپس کار مرا تمام» سوره یونس، آیه 71.</ref>؛ از این رو، با این گونه پاسخها و برخوردها، [[ابهت]] و [[شوکت]] [[ظالمان]] و [[مستکبران]] را می‌شکند و باعث [[تحقیر]] آنها می‌‌شود. از دیگر روش‌های مبارزاتی [[نوح]](در [[رفع ظلم]] از [[جامعه]]، [[مبارزه]] با اشراف گری و [[یاری]] [[مستضعفان]] است،چرا که [[بینش]] و [[تفکر]] [[مستکبران]] در باره مؤمنانی که از اقشار [[مستضعف]] جامعه‌اند، این است که آنان اراذل و اوباش و ساده لوح‌اند. {{متن قرآن|فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلَّا بَشَرًا مِثْلَنَا وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ وَمَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ}}<ref>«پس سردستگان کافر از قوم وی گفتند: ما تو را جز بشری مانند خویش نمی‌دانیم و جز این نمی‌بینیم که فرومایگان ما نسنجیده  از تو پیروی کرده‌اند و در شما برتری نسبت به خویش نمی‌بینیم بلکه شما را دروغگو می‌پنداریم» سوره هود، آیه 27.</ref>‌. و [[گمان]] می‌کنند که [[خداوند]] به محرومان و [[مستضعفان]]،[[ خیر]] و سعادت نداده است‌. از این رو، باید [[تحقیر]] شوند و [[انتظار]] چنین برخوردی را از [[پیامبران]] نیز دارند. در صورتی که [[پیامبران]] هیچگاه محرومان را از خود نمی‌رانند، بلکه به آنها توجه می‌‌کنند. {{متن قرآن|وَلَا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْرًا اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنْفُسِهِمْ إِنِّي إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ}}<ref>«و من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خداوند نزد من است؛ و غیب نمی‌دانم، و نمی‌گویم که من فرشته‌ام و درباره کسانی که در چشم شما خوارند نمی‌گویم که خداوند هیچ‌گاه به آنان خیری نمی‌رساند، خداوند از درون آنان آگاه‌تر است (اگر جز این بگویم) در آن صورت از ستمگر» سوره هود، آیه 31.</ref> [[علامه طباطبایی]] در [[تفسیر المیزان]] ذیل این [[آیه]] می‌‌فرماید‌: این بخش از [[کلام]] [[حضرت نوح]](اشاره به [[اعتقاد]] “ملأ” دارد، همان [[اعتقادی]] که اساس اشرافیگری را تشکیل می‌دهد. از نظر آنان [[جامعه انسانی]] به دو گروه اقویا و ضعفاء تقسیم می‌‌شود. اقویا، [[صاحبان قدرت]] و [[ثروت]] و دارای [[شخصیت]] [[انسانی]] و [[شایسته]] سروری‌اند، همه باید برای آنها کار کنند و برای آنان [[آفریده]] شده‌اند. “ضعفا” انسان‌های منحط یا حیوانات [[انسان]] نما هستند و [[فلسفه]] وجودیشان [[خدمت]] به اشراف است. آنان از دایره [[شرافت]] [[انسانی]] به دور و از [[رحمت]] و [[عنایت الهی]] بی نصیبند. از این رو [[حضرت نوح]](این [[اعتقاد]] آنها را رد می‌کند و [[اشتباهات]] آنان را توضیح می‌دهد که اگر شما، آنان را [[تحقیر]] می‌کنید، به [[دلیل]] [[ضعف]] مادی آنان است در حالی که ملاک دستیابی به کمال و احراز [[سعادت]] و [[کرامت]] و پاداشهای [[الهی]]، “نفس” [[انسان]] است و صفحه [[جان]] را باید به [[فضائل]] آراست و من و سما راهی به [[باطن]] و زوایای [[قلب]] آنان نداریم و تنها [[خداوند]] از [[اسرار]] آنان [[آگاه]] است‌، پس [[حق]] نداریم [[ضعیفان]] را به حرمان از [[سعادت]] [[محروم]] کنیم و چنین قضاوتی ظالمانه است<ref>طباطبایی، المیزان، ۱۰/۲۰۹</ref> از این رهگذر، [[نوح]](با یک [[سیر]] مبارزاتی که متکی بر [[انذار]] و [[تهدید]] و [[تشویق]] بود [[مردم]] را از کجی‌ها [[بیم]] می‌داد و در مقابل هر گونه [[استکبار]] و خودکامگی و اشراف گری که زمینه ای برای [[ظلم]] است، [[ایستادگی]] کرد و حتی در این [[راه]] با نزدیکترین افراد [[خانواده]] خودش نیز [[تعارف]] نکرد. زمانی که [[طوفان]] شروع می‌شود و [[فرزند]] خویش را در صف [[گمراهان]] و ظالمین می‌بیند تنها برای [[اتمام حجت]] وی را به سوی [[حق]] می‌خواند، [[قرآن]] در آیاتی از [[سوره مؤمنون]] چنین حکایت می‌‌کند: {{متن قرآن|فَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُكْ فِيهَا مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَلَا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ}}<ref>«آنگاه بدو وحی کردیم که کشتی را زیر نظر ما و به وحی ما بساز و چون فرمان ما در رسید و (آب از) تنور جوشید در آن از هر گونه‌ای دو تا (نر و ماده) درآور و نیز خانواده‌ات را؛ مگر کسی از ایشان را که درباره وی از پیش سخن رفته است و با من درباره ستمگران سخن (از ر» سوره مؤمنون، آیه 27.</ref>‌. [[خداوند]] در این [[آیه]] به [[نوح]](می فرماید که [[ستمگر]] هر کس که باشد،[[ حق]] [[شفاعت]] نداری و [[ستمگران]] باید [[مجازات]] شوند. از این نکته فهمیده می‌شود که [[شفاعت]] به ظالمین نمی‌رسد و [[ظلم]] در هر مکان و هر [[موقعیت]] که باشد [[ناپسند]] است و [[ظالم]] هر کس که با شد منفور و مورد [[طعن]] است.
*'''[[ظلم‌ستیزی]] در [[سیره]] [[ابراهیم]]''': از مهم‌ترین شیو ه‌های مبارزاتی [[ابراهیم]](در مقابل [[ظلم]] و [[استکبار]] که در [[قرآن]] به آن اشاره شده است، عبارت‌اند از:
*'''ظلم‌ستیزی در [[سیره]] [[ابراهیم]]''': از مهم‌ترین شیو ه‌های مبارزاتی [[ابراهیم]](در مقابل [[ظلم]] و [[استکبار]] که در [[قرآن]] به آن اشاره شده است، عبارت‌اند از:
*'''الف) [[منطق]] و [[استدلال]]''': یکی از شیوه‌های [[مبارزه با ظلم]] و [[زشتی‌ها]]، داشتن [[استدلال]] و [[منطق]] [[قوی]] است که آن [[استدلال]] بتواند [[زشتی]] [[ظلم]] را بیان کند و جایگزین [[استدلال]] غلط گردد‌. چنان که می‌بینیم [[ابراهیم]](در مقابل نمرودیان و [[قوم]] [[گمراه]] برای [[آگاهی]] از [[اندیشه]] باطلشان چنین [[استدلال]] می‌کند: {{متن قرآن|فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ}}<ref>«و چون شب بر او چادر افکند ستاره‌ای دید گفت: این پروردگار من است اما هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمی‌دارم» سوره انعام، آیه 76.</ref>‌ و همچنین هنگامی ماه را در [[آسمان]] دید، چنین [[استدلال]] کرد: {{متن قرآن|فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ}}<ref>«آنگاه چون ماه را تابان دید گفت: این پروردگار من است و چون فرو شد گفت: اگر پروردگارم مرا رهنمایی نکند بی‌گمان از گروه گمراهان خواهم بود» سوره انعام، آیه 77.</ref>. اگر پروردگارم مرا [[هدایت]] نکرده بود قطعاً از گروه [[گمراهان]] بودم”.و نیز زمانی که [[خورشید]] پرستان را می‌بیند‌، می‌‌گوید‌: {{متن قرآن|فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ}}<ref>«هنگامی که خورشید را درخشان دید گفت: این پروردگار من است، این بزرگ‌تر است و چون غروب کرد گفت: ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار می‌دهید بیزارم» سوره انعام، آیه 78.</ref> اما وقتی آنها را دگرگون و از بین رفتنی می‌بیند از این [[خدایان]] [[بیزاری]] می‌جوید: {{متن قرآن|فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ}}<ref>«هنگامی که خورشید را درخشان دید گفت: این پروردگار من است، این بزرگ‌تر است و چون غروب کرد گفت: ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار می‌دهید بیزارم» سوره انعام، آیه 78.</ref>. در [[تفاسیر]] آمده است مراد از این گفتار، [[ارشاد]] [[مردم]] به وسیله [[تنبیه]] بوده است و این که [[ابراهیم]](هنگامی که [[ستارگان]] و ماه و [[خورشید]] را می‌‌بیند و با [[ستاره پرستان]] و ماه پرستان و [[آفتاب]] پرستان همراه می‌‌شود از باب [[همراهی]] و مماشات با آنان نبوده است بلکه از تکنیک استفاده از [[منطق]] خوشان علیه خودشان می‌‌باشد و این [[بهترین]] روش است که یک [[اندیشه]] را با استفاده از مبانی آن [[اندیشه]] نقد کرد و از بین برد.
*'''الف) [[منطق]] و [[استدلال]]''': یکی از شیوه‌های [[مبارزه با ظلم]] و [[زشتی‌ها]]، داشتن [[استدلال]] و [[منطق]] [[قوی]] است که آن [[استدلال]] بتواند [[زشتی]] [[ظلم]] را بیان کند و جایگزین [[استدلال]] غلط گردد‌. چنان که می‌بینیم [[ابراهیم]](در مقابل نمرودیان و [[قوم]] [[گمراه]] برای [[آگاهی]] از [[اندیشه]] باطلشان چنین [[استدلال]] می‌کند: {{متن قرآن|فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ}}<ref>«و چون شب بر او چادر افکند ستاره‌ای دید گفت: این پروردگار من است اما هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمی‌دارم» سوره انعام، آیه 76.</ref>‌ و همچنین هنگامی ماه را در [[آسمان]] دید، چنین [[استدلال]] کرد: {{متن قرآن|فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ}}<ref>«آنگاه چون ماه را تابان دید گفت: این پروردگار من است و چون فرو شد گفت: اگر پروردگارم مرا رهنمایی نکند بی‌گمان از گروه گمراهان خواهم بود» سوره انعام، آیه 77.</ref>. اگر پروردگارم مرا [[هدایت]] نکرده بود قطعاً از گروه [[گمراهان]] بودم”.و نیز زمانی که [[خورشید]] پرستان را می‌بیند‌، می‌‌گوید‌: {{متن قرآن|فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ}}<ref>«هنگامی که خورشید را درخشان دید گفت: این پروردگار من است، این بزرگ‌تر است و چون غروب کرد گفت: ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار می‌دهید بیزارم» سوره انعام، آیه 78.</ref> اما وقتی آنها را دگرگون و از بین رفتنی می‌بیند از این [[خدایان]] [[بیزاری]] می‌جوید: {{متن قرآن|فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ}}<ref>«هنگامی که خورشید را درخشان دید گفت: این پروردگار من است، این بزرگ‌تر است و چون غروب کرد گفت: ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار می‌دهید بیزارم» سوره انعام، آیه 78.</ref>. در [[تفاسیر]] آمده است مراد از این گفتار، [[ارشاد]] [[مردم]] به وسیله [[تنبیه]] بوده است و این که [[ابراهیم]](هنگامی که [[ستارگان]] و ماه و [[خورشید]] را می‌‌بیند و با [[ستاره پرستان]] و ماه پرستان و [[آفتاب]] پرستان همراه می‌‌شود از باب [[همراهی]] و مماشات با آنان نبوده است بلکه از تکنیک استفاده از [[منطق]] خوشان علیه خودشان می‌‌باشد و این [[بهترین]] روش است که یک [[اندیشه]] را با استفاده از مبانی آن [[اندیشه]] نقد کرد و از بین برد.
*'''ب) [[ایستادگی]] در مقابل [[ظلم]]''': [[خداوند]] در [[سوره زخرف]] [[آیات]] ۲۶ تا ۲۸ می‌فرماید: {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ إِنَّنِي بَرَاءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم به پدر  و قومش گفت: من از آنچه می‌پرستید، بیزارم» سوره زخرف، آیه 26.</ref>  {{متن قرآن|إِلَّا الَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ}}<ref>«مگر از آن کس که مرا آفریده است که او مرا راهنمایی خواهد کرد» سوره زخرف، آیه 27.</ref>  {{متن قرآن|وَجَعَلَهَا كَلِمَةً بَاقِيَةً فِي عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ}}<ref>«و همین را  سخنی پاینده در میان فرزندان (آینده) خویش قرار داد باشد که آنان (بدان) بازگردند» سوره زخرف، آیه 28.</ref> [[ابراهیم]]{{ع}} یک تنه در مقابل همه [[ظلم]] و [[استکبار]] ایستاد حتی از خاندانش نیز [[بیزاری]] جست و از [[شکنجه]] هیچ کس نهراسید و [[خداوند]] این خصیصه را در [[نسل ابراهیم]] قرار داد تا [[مشرکان]] و [[ظالمان]] به [[حق]] بازگردند. [[قرآن کریم]] درباره [[ابراهیم]] خلیل‌(می فرماید: {{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ}}<ref>«آیا در (کار) آن کس ننگریسته‌ای که از (غرور) اینکه خداوند به او پادشاهی داده بود با ابراهیم درباره پروردگارش چون و چرا کرد آنگاه که ابراهیم گفت: پروردگار من آن است که زنده می‌کند و می‌میراند، او گفت: من (نیز) زنده می‌دارم و می‌میرانم، ابراهیم گفت: خداوند آفتاب را از خاور فرا می‌آورد، تو آن را از باختر برآور؛ و آن کافر درماند؛ و خداوند گروه ستمکاران را رهنمون نمی‌گردد» سوره بقره، آیه 258.</ref> پس آن کس که [[کفر]] ورزیده بود مبهوت ماند. و [[خداوند]] [[قوم]] [[ستمکار]] را [[هدایت]] نمی‌کند. [[مبارزه]] [[ابراهیم]](یک [[مبارزه]] همه جانبه در [[راه]] [[هدایت مردم]] و [[مبارزه با ظلم]] است، [[حضرت ابراهیم]](،نه تنها با بت‌های بی [[جان]]، بلکه با بت‌های جاندار که خود را [[سلاطین]] و [[خدایان]] [[مردم]] و [[رهبران]] [[جامعه]] می‌‌دانستند، نیز [[مبارزه]] می‌کرد. وی نه تنها در بعد عقیدی و [[مبارزه]] با [[بت پرستی]]، بلکه در حیطه مسائل [[اجتماعی]] نیز با [[بدعت‌ها]] و [[خرافه]] پرستی‌ها به [[مبارزه]] برمی خیزد و از [[جان]] مایه می‌‌گذارد.
*'''ب) [[ایستادگی]] در مقابل [[ظلم]]''': [[خداوند]] در [[سوره زخرف]] [[آیات]] ۲۶ تا ۲۸ می‌فرماید: {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ إِنَّنِي بَرَاءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم به پدر  و قومش گفت: من از آنچه می‌پرستید، بیزارم» سوره زخرف، آیه 26.</ref>  {{متن قرآن|إِلَّا الَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ}}<ref>«مگر از آن کس که مرا آفریده است که او مرا راهنمایی خواهد کرد» سوره زخرف، آیه 27.</ref>  {{متن قرآن|وَجَعَلَهَا كَلِمَةً بَاقِيَةً فِي عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ}}<ref>«و همین را  سخنی پاینده در میان فرزندان (آینده) خویش قرار داد باشد که آنان (بدان) بازگردند» سوره زخرف، آیه 28.</ref> [[ابراهیم]]{{ع}} یک تنه در مقابل همه [[ظلم]] و [[استکبار]] ایستاد حتی از خاندانش نیز [[بیزاری]] جست و از [[شکنجه]] هیچ کس نهراسید و [[خداوند]] این خصیصه را در [[نسل ابراهیم]] قرار داد تا [[مشرکان]] و [[ظالمان]] به [[حق]] بازگردند. [[قرآن کریم]] درباره [[ابراهیم]] خلیل‌(می فرماید: {{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ}}<ref>«آیا در (کار) آن کس ننگریسته‌ای که از (غرور) اینکه خداوند به او پادشاهی داده بود با ابراهیم درباره پروردگارش چون و چرا کرد آنگاه که ابراهیم گفت: پروردگار من آن است که زنده می‌کند و می‌میراند، او گفت: من (نیز) زنده می‌دارم و می‌میرانم، ابراهیم گفت: خداوند آفتاب را از خاور فرا می‌آورد، تو آن را از باختر برآور؛ و آن کافر درماند؛ و خداوند گروه ستمکاران را رهنمون نمی‌گردد» سوره بقره، آیه 258.</ref> پس آن کس که [[کفر]] ورزیده بود مبهوت ماند. و [[خداوند]] [[قوم]] [[ستمکار]] را [[هدایت]] نمی‌کند. [[مبارزه]] [[ابراهیم]](یک [[مبارزه]] همه جانبه در [[راه]] [[هدایت مردم]] و [[مبارزه با ظلم]] است، [[حضرت ابراهیم]](،نه تنها با بت‌های بی [[جان]]، بلکه با بت‌های جاندار که خود را [[سلاطین]] و [[خدایان]] [[مردم]] و [[رهبران]] [[جامعه]] می‌‌دانستند، نیز [[مبارزه]] می‌کرد. وی نه تنها در بعد عقیدی و [[مبارزه]] با [[بت پرستی]]، بلکه در حیطه مسائل [[اجتماعی]] نیز با [[بدعت‌ها]] و [[خرافه]] پرستی‌ها به [[مبارزه]] برمی خیزد و از [[جان]] مایه می‌‌گذارد.
*'''ج) [[مبارزه با بدعت‌ها]]''': از آنجا که یکی از روشهای [[فرهنگ]] [[ظلم]]، [[بدعت]] در [[جامعه]] و [[سوء]] استفاده از آن [[بدعت]] هاست. از این رو، باید ابتدا شناسایی و سپس با آن [[مبارزه]] شود؛ زیرا یکی از [[دلایل]] قبول [[ظلم]] و بی تفاوتی افراد نسبت به آن عدم [[شناخت]] اسباب و مصادیق [[ظلم]] است.از این رو،در داستان [[حضرت ابراهیم]](،روزی که همه [[مردم]] از [[شهر]] بیرون می‌رفتند، [[ابراهیم]](نیز با آنها همراه شد، امّا در میانه [[راه]] با عنوان کردن عذری به [[شهر]] بازگشت و با [[فرصت]] مناسب به‌دست آمده، [[هدف]] خویش را عملی ساخت. چنانکه [[قرآن]] می‌‌فرماید: {{متن قرآن|فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا إِلَّا كَبِيرًا لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ}}<ref>«آنگاه آنها را ریزریز کرد جز (بت) بزرگی که داشتند، باشد که آنان به سوی او باز آیند» سوره انبیاء، آیه 58.</ref> {{متن قرآن|قَالُوا مَنْ فَعَلَ هَذَا بِآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ}}<ref>«گفتند: چه کسی با خدایان ما چنین کرده است؟ بی‌گمان او از ستمگران است» سوره انبیاء، آیه 59.</ref> {{متن قرآن|قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ}}<ref>«گفتند: شنیدیم جوانی که به او ابراهیم می‌گویند از آنان یاد می‌کرد» سوره انبیاء، آیه 60.</ref>  در این جا نیز [[حضرت]] ابراهیم‌(با درایتی ویژه، [[مردم]] را به واقعیت امر واقف کرد و آنان را از کار [[نادرستی]] که انجام می‌دادند [[آگاه]] کرد، شاید اگر [[حضرت ابراهیم]] [[بت]] بزرگ را هم می‌شکست”إِلَّا کَبِیراً لَهُمْ‌”، با جریحه‌دار کردن کامل [[احساسات]] آنان، نه تنها به مقصود خود [[دست]] نمی‌یافت، بلکه نتیجه معکوس می‌گرفت و زمینه [[تفکّر]] بکلّی از میان می‌رفت.[[آیات]] بیان می‌‌دارد که [[حضرت ابراهیم]](با شناسایی [[بدعت]] – همان [[ظلم]] و [[شرک]]- برای بیدار کردن [[افکار]] عمومی و محو [[شرک]]،[[ دست]] به چنین اقدامی زد؛ چرا که [[عقیده]] [[انحرافی]]،[[ انسان]] را دچار [[قضاوت]] [[انحرافی]] می‌کند. تا جایی که به ابراهیم‌(گفتند: ({{متن قرآن|إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ}}<ref>«گفتند: چه کسی با خدایان ما چنین کرده است؟ بی‌گمان او از ستمگران است» سوره انبیاء، آیه 59.</ref>؛ گاهی [[انسان]] چنان [[سقوط]] می‌کند که بالاترین [[ظلم]] ([[شرک]]) را [[حقّ]]، و روشن‌ترین حقایق ([[توحید]]) را [[ظلم]] می‌پندارد.(قرائتی، [[تفسیر]] [[نور]]، ۷/۴۶۹) از این رو‌، یکی از راهکارهای [[مبارزه با ظلم]] و [[ظلم]] پذیری شناسایی و ابطال [[بدعت‌ها]] در [[جامعه]] است که باید به آن توجه کرد.
*'''ج) [[مبارزه با بدعت‌ها]]''': از آنجا که یکی از روشهای [[فرهنگ]] [[ظلم]]، [[بدعت]] در [[جامعه]] و [[سوء]] استفاده از آن [[بدعت]] هاست. از این رو، باید ابتدا شناسایی و سپس با آن [[مبارزه]] شود؛ زیرا یکی از [[دلایل]] قبول [[ظلم]] و بی تفاوتی افراد نسبت به آن عدم [[شناخت]] اسباب و مصادیق [[ظلم]] است.از این رو،در داستان [[حضرت ابراهیم]](،روزی که همه [[مردم]] از [[شهر]] بیرون می‌رفتند، [[ابراهیم]](نیز با آنها همراه شد، امّا در میانه [[راه]] با عنوان کردن عذری به [[شهر]] بازگشت و با [[فرصت]] مناسب به‌دست آمده، [[هدف]] خویش را عملی ساخت. چنانکه [[قرآن]] می‌‌فرماید: {{متن قرآن|فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا إِلَّا كَبِيرًا لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ}}<ref>«آنگاه آنها را ریزریز کرد جز (بت) بزرگی که داشتند، باشد که آنان به سوی او باز آیند» سوره انبیاء، آیه 58.</ref> {{متن قرآن|قَالُوا مَنْ فَعَلَ هَذَا بِآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ}}<ref>«گفتند: چه کسی با خدایان ما چنین کرده است؟ بی‌گمان او از ستمگران است» سوره انبیاء، آیه 59.</ref> {{متن قرآن|قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ}}<ref>«گفتند: شنیدیم جوانی که به او ابراهیم می‌گویند از آنان یاد می‌کرد» سوره انبیاء، آیه 60.</ref>  در این جا نیز [[حضرت]] ابراهیم‌(با درایتی ویژه، [[مردم]] را به واقعیت امر واقف کرد و آنان را از کار [[نادرستی]] که انجام می‌دادند [[آگاه]] کرد، شاید اگر [[حضرت ابراهیم]] [[بت]] بزرگ را هم می‌شکست”إِلَّا کَبِیراً لَهُمْ‌”، با جریحه‌دار کردن کامل [[احساسات]] آنان، نه تنها به مقصود خود [[دست]] نمی‌یافت، بلکه نتیجه معکوس می‌گرفت و زمینه [[تفکّر]] بکلّی از میان می‌رفت.[[آیات]] بیان می‌‌دارد که [[حضرت ابراهیم]](با شناسایی [[بدعت]] – همان [[ظلم]] و [[شرک]]- برای بیدار کردن [[افکار]] عمومی و محو [[شرک]]،[[ دست]] به چنین اقدامی زد؛ چرا که [[عقیده]] [[انحرافی]]،[[ انسان]] را دچار [[قضاوت]] [[انحرافی]] می‌کند. تا جایی که به ابراهیم‌(گفتند: ({{متن قرآن|إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ}}<ref>«گفتند: چه کسی با خدایان ما چنین کرده است؟ بی‌گمان او از ستمگران است» سوره انبیاء، آیه 59.</ref>؛ گاهی [[انسان]] چنان [[سقوط]] می‌کند که بالاترین [[ظلم]] ([[شرک]]) را [[حقّ]]، و روشن‌ترین حقایق ([[توحید]]) را [[ظلم]] می‌پندارد.(قرائتی، [[تفسیر]] [[نور]]، ۷/۴۶۹) از این رو‌، یکی از راهکارهای [[مبارزه با ظلم]] و [[ظلم]] پذیری شناسایی و ابطال [[بدعت‌ها]] در [[جامعه]] است که باید به آن توجه کرد.
*'''د) برخورد با ظالمین و مستکبرین و استفاده از همه امکانات''': [[خداوند]] در [[قرآن کریم]] از [[ابراهیم]](و پیروانش به عنوان الگویی در [[راه]] [[مبارزه]] با ظالمین و مستکبرین نام می‌برد و می‌فرماید:.{{متن قرآن|قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ}}<ref>«بی‌گمان برای شما ابراهیم و همراهان وی نمونه‌ای  نیکویند آنگاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و آنچه به جای خداوند می‌پرستید بیزاریم، شما را انکار می‌کنیم و میان ما و شما جاودانه دشمنی و کینه پدید آمده است تا زمانی که به خداوند یگانه ایمان آورید؛ جز (این» سوره ممتحنه، آیه 4.</ref>  [[مبارزه]] با ظالمین و [[طاغوتیان]] و [[بت]] شکنی، از جمله [[وظایف]] اصلی [[پیامبران الهی]] بوده است‌. چنان که در [[آیه]] ۵۸ [[سوره ابراهیم]] که در بالا گذشت‌، فرمود‌: {{متن قرآن|فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا}}<ref>«آنگاه آنها را ریزریز کرد جز (بت) بزرگی که داشتند، باشد که آنان به سوی او باز آیند» سوره انبیاء، آیه 58.</ref>. از این رو، اگر [[استدلال]] و [[موعظه]] فایده‌ای نبخشد، نوبت به برخورد انقلابی می‌رسد‌. نکته دیگری که از عبارت {{متن قرآن|فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا}}<ref>«آنگاه آنها را ریزریز کرد جز (بت) بزرگی که داشتند، باشد که آنان به سوی او باز آیند» سوره انبیاء، آیه 58.</ref>. فهمیده می‌شود، این است که برای بیدار کردن [[افکار]] عمومی و محو [[شرک]]، تلف کردن برخی اشیا و [[اموال]] لازم است. این که عده ای بدعتی در [[جامعه]] به وجود آورده باشند و برای آنها مهم و محترم باشد [[دلیل]] نمی‌شود که به بهانه [[احترام]] به [[ارزش‌ها]] با آن [[مبارزه]] نشود، هر چند که جمعیت کثیری آن را قبول داشته باشند. چنان که در داستان [[حضرت ابراهیم]](می بینیم [[بت‌ها]] برای نمرودیان خیلی [[ارزش]] داشت، اما باید توجه داشت که [[بت]] از [[احترام]] و [[مالکیّت]] ساقط است و شکستن آن جایز است. بت‌های بزرگ، در دید [[بت‌پرستان]] بزرگ است نه در نزد [[موحّدان]]. چنان که می‌فرماید: “کَبیراً لَهُمْ”؛ زیرا [[مبارزه]] با ظالمین و [[آگاهی]] دادن به [[مردم]] و [[شکستن بت‌ها]] مقدّمه [[رهایی]] [[فکر]] از [[جمود]] و فراهم آمدن زمینه سؤال و جواب است‌: {{متن قرآن|لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ}}<ref>«آنگاه آنها را ریزریز کرد جز (بت) بزرگی که داشتند، باشد که آنان به سوی او باز آیند» سوره انبیاء، آیه 58.</ref>که [[حضرت ابراهیم]] به خوبی آن را در [[جامعه]] پیاده کرد‌<ref>.قرائتی‌، تفسیر نور، ۷/۴۶۸</ref>.
*'''د) برخورد با ظالمین و مستکبرین و استفاده از همه امکانات''': [[خداوند]] در [[قرآن کریم]] از [[ابراهیم]](و پیروانش به عنوان الگویی در [[راه]] [[مبارزه]] با ظالمین و مستکبرین نام می‌برد و می‌فرماید:.{{متن قرآن|قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ}}<ref>«بی‌گمان برای شما ابراهیم و همراهان وی نمونه‌ای  نیکویند آنگاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و آنچه به جای خداوند می‌پرستید بیزاریم، شما را انکار می‌کنیم و میان ما و شما جاودانه دشمنی و کینه پدید آمده است تا زمانی که به خداوند یگانه ایمان آورید؛ جز (این» سوره ممتحنه، آیه 4.</ref>  [[مبارزه]] با ظالمین و [[طاغوتیان]] و [[بت]] شکنی، از جمله [[وظایف]] اصلی [[پیامبران الهی]] بوده است‌. چنان که در [[آیه]] ۵۸ [[سوره ابراهیم]] که در بالا گذشت‌، فرمود‌: {{متن قرآن|فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا}}<ref>«آنگاه آنها را ریزریز کرد جز (بت) بزرگی که داشتند، باشد که آنان به سوی او باز آیند» سوره انبیاء، آیه 58.</ref>. از این رو، اگر [[استدلال]] و [[موعظه]] فایده‌ای نبخشد، نوبت به برخورد انقلابی می‌رسد‌. نکته دیگری که از عبارت {{متن قرآن|فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا}}<ref>«آنگاه آنها را ریزریز کرد جز (بت) بزرگی که داشتند، باشد که آنان به سوی او باز آیند» سوره انبیاء، آیه 58.</ref>. فهمیده می‌شود، این است که برای بیدار کردن [[افکار]] عمومی و محو [[شرک]]، تلف کردن برخی اشیا و [[اموال]] لازم است. این که عده ای بدعتی در [[جامعه]] به وجود آورده باشند و برای آنها مهم و محترم باشد [[دلیل]] نمی‌شود که به بهانه [[احترام]] به [[ارزش‌ها]] با آن [[مبارزه]] نشود، هر چند که جمعیت کثیری آن را قبول داشته باشند. چنان که در داستان [[حضرت ابراهیم]](می بینیم [[بت‌ها]] برای نمرودیان خیلی [[ارزش]] داشت، اما باید توجه داشت که [[بت]] از [[احترام]] و [[مالکیّت]] ساقط است و شکستن آن جایز است. بت‌های بزرگ، در دید [[بت‌پرستان]] بزرگ است نه در نزد [[موحّدان]]. چنان که می‌فرماید: “کَبیراً لَهُمْ”؛ زیرا [[مبارزه]] با ظالمین و [[آگاهی]] دادن به [[مردم]] و [[شکستن بت‌ها]] مقدّمه [[رهایی]] [[فکر]] از [[جمود]] و فراهم آمدن زمینه سؤال و جواب است‌: {{متن قرآن|لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ}}<ref>«آنگاه آنها را ریزریز کرد جز (بت) بزرگی که داشتند، باشد که آنان به سوی او باز آیند» سوره انبیاء، آیه 58.</ref>که [[حضرت ابراهیم]] به خوبی آن را در [[جامعه]] پیاده کرد‌<ref>.قرائتی‌، تفسیر نور، ۷/۴۶۸</ref>.
*'''[[ظلم‌ستیزی]] در [[سیره]] [[موسی]]''': از دیگر [[انبیاء الهی]] که نقش پر رنگی در [[تاریخ]] [[مبارزه با ظلم]] و [[استکبار]] دارد و در [[آیات]] بسیاری از [[قرآن]] در این باره سخن رفته است، [[موسی]](است. در این جا تنها به نمونه‌هایی از شیوه‌های مبارزاتی این [[پیامبر بزرگ الهی]] اشاره می‌کنیم.
*'''ظلم‌ستیزی در [[سیره]] [[موسی]]''': از دیگر [[انبیاء الهی]] که نقش پر رنگی در [[تاریخ]] [[مبارزه با ظلم]] و [[استکبار]] دارد و در [[آیات]] بسیاری از [[قرآن]] در این باره سخن رفته است، [[موسی]](است. در این جا تنها به نمونه‌هایی از شیوه‌های مبارزاتی این [[پیامبر بزرگ الهی]] اشاره می‌کنیم.
*'''الف) [[مبارزه با طاغوت]] و [[فرهنگ]] ظلم‌پذیری‌''': [[قیام]] بر ضد ظالمین و مستکبرین [[جهان]] در تمام [[ادیان آسمانی]] طریقه [[انبیا]] [[الهی]] بوده است به طوری که ابتدا به شناسایی [[فرهنگ]] آنان و سپس به [[مبارزه]] با آن برمی خاستند‌. [[موسی]](با شناسایی [[طاغوت]] زمان(فرعون‌) با [[ظلم]] و [[بیداد]] آنها که عبارت بود از [[استعمار]] و به [[بردگی]] گرفتن و [[سلطه]] بر [[مردم]]، به [[مبارزه]] برخاست. چنان که در [[آیه]] ۴۹ [[سوره بقره]] به آن اشاره دارد‌:  {{متن قرآن|وَإِذْ نَجَّيْنَاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ وَفِي ذَلِكُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ}}<ref>«و (یاد کنید) آنگاه را  که شما را از فرعونیان رهانیدیم که به شما عذابی سخت می‌چشاندند، پسرانتان را سر می‌بریدند و زنانتان را زنده می‌گذاردند و در آن از سوی پروردگارتان برای شما آزمونی سترگ بود» سوره بقره، آیه 49.</ref>‌ [[فرعونیان]][[ پسران]] را به [[قتل]] می‌‌رسانیدند و [[دختران]] را به [[خدمت]] می‌‌گرفتند و بر [[قوم بنی اسرائیل]] [[ستم]] می‌کردند از این رو، [[موسی]](با شناسایی این [[فرهنگ]] غلط به [[مبارزه]] با آن پرداخت. [[قرآن کریم]] در این باره می‌‌فرماید:{{متن قرآن|وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِينٍ}}<ref>«و بی‌گمان ما موسی را با نشانه‌های خویش و با حجّتی روشن فرستادیم» سوره هود، آیه 96.</ref> {{متن قرآن|إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَمَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ}}<ref>«نزد فرعون و سرکردگان وی؛ آنگاه، آن (سرکرده)‌ها از فرمان فرعون پیروی کردند و فرمان فرعون از سر کاردانی نبود» سوره هود، آیه 97.</ref>
*'''الف) [[مبارزه با طاغوت]] و [[فرهنگ]] ظلم‌پذیری‌''': [[قیام]] بر ضد ظالمین و مستکبرین [[جهان]] در تمام [[ادیان آسمانی]] طریقه [[انبیا]] [[الهی]] بوده است به طوری که ابتدا به شناسایی [[فرهنگ]] آنان و سپس به [[مبارزه]] با آن برمی خاستند‌. [[موسی]](با شناسایی [[طاغوت]] زمان(فرعون‌) با [[ظلم]] و [[بیداد]] آنها که عبارت بود از [[استعمار]] و به [[بردگی]] گرفتن و [[سلطه]] بر [[مردم]]، به [[مبارزه]] برخاست. چنان که در [[آیه]] ۴۹ [[سوره بقره]] به آن اشاره دارد‌:  {{متن قرآن|وَإِذْ نَجَّيْنَاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ وَفِي ذَلِكُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ}}<ref>«و (یاد کنید) آنگاه را  که شما را از فرعونیان رهانیدیم که به شما عذابی سخت می‌چشاندند، پسرانتان را سر می‌بریدند و زنانتان را زنده می‌گذاردند و در آن از سوی پروردگارتان برای شما آزمونی سترگ بود» سوره بقره، آیه 49.</ref>‌ [[فرعونیان]][[ پسران]] را به [[قتل]] می‌‌رسانیدند و [[دختران]] را به [[خدمت]] می‌‌گرفتند و بر [[قوم بنی اسرائیل]] [[ستم]] می‌کردند از این رو، [[موسی]](با شناسایی این [[فرهنگ]] غلط به [[مبارزه]] با آن پرداخت. [[قرآن کریم]] در این باره می‌‌فرماید:{{متن قرآن|وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِينٍ}}<ref>«و بی‌گمان ما موسی را با نشانه‌های خویش و با حجّتی روشن فرستادیم» سوره هود، آیه 96.</ref> {{متن قرآن|إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَمَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ}}<ref>«نزد فرعون و سرکردگان وی؛ آنگاه، آن (سرکرده)‌ها از فرمان فرعون پیروی کردند و فرمان فرعون از سر کاردانی نبود» سوره هود، آیه 97.</ref>
*'''ب) شکستن [[ابهت]] ظالمین''': [[ظالمان]] همانهایی هستند که از حد و مرز خود گذشته، به [[خدا]] [[کفر]] ورزیده و در برابر [[حق]] [[خضوع]] ندارند و در مقابل به [[استهزاء]] و [[تهدید]] دیگران پرداخته و با [[ظلم]] و [[زور]] و [[تعدی]] و [[دست]] درازی<ref>یونس/۲۳‌</ref> و [[بی عدالتی]] و بی انصافی و [[اذیت]] و [[آزار]] رسانیدن، [[ظلم]] پیشه و [[ستمکار]] گشتند و نه تنها بر دیگران بلکه بر اثر [[جهل]] و نشناختن [[جایگاه]] خویش،[[ حق]] خداوندی را نیز بجا نیاوردند<ref>بقره/۲۲۹‌</ref>و بر اثر [[غوطه]] ور شدن در منجلاب [[گناه]] و [[شهوت]] و [[خودپرستی]] <ref>قصص/۴</ref>، [[نافرمانی]] و [[عصیان]] <ref>نور/۵۵؛ بقره/۵۹</ref> را به اوج رسانده به خودشان هم [[ظلم]] کردند‌.<ref>عنکبوت/۴۰؛ اعراف/۱۶۰‌؛ بقره‌/۵۷ و...</ref> همه این مسائل برمی گردد به خود برتربینی‌های توهمی که [[ظالمان]] [[مستکبر]] برای خود ساخته‌اند و [[گمان]] می‌‌کنند از دیگران برترند؛ مانند [[ابلیس]] اولین [[مستکبر]] عالم که [[دلیل]] [[برتری]] خود را از [[آدم]] در جنس خود می‌دانست. از این رو یکی از اصول [[مبارزه با ظلم]] و [[ظالم]]، شکستن [[ابهت]] ظاهری [[ظالم]] و برخورد با توهمات آنان به وسیله [[تحقیر]] آنهاست<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۸/۲۶۱</ref>؛ چنانکه در برخورد ساحران [[فرعون]] پس از [[ایمان آوردن]] به [[موسی]](می‌بینیم‌. آنان با آنکه ازسوی [[فرعون]] [[تهدید]] به [[قطع]] [[دست]] و پایشان شدند‌، با بی اعتنایی به این گفته، با برخوردی تحقیرآمیز پاسخ دادند: {{متن قرآن|قَالُوا لَنْ نُؤْثِرَكَ عَلَى مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالَّذِي فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنْتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِي هَذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا}}<ref>«گفتند هرگز تو را بر برهان‌هایی که فرا راهمان (پدید) آمده و بر آن کس که ما را آفریده است برنخواهیم گزید؛ هر چه از دستت بر می‌آید بکن! تو تنها در زندگی این جهان کاری می‌توانی کرد» سوره طه، آیه 72.</ref><ref> [[روح‌الله محمدی|محمدی، روح‌الله]]، [[کوثر (نشریه)|فصلنامه کوثر]]، [[ بررسی ظلم‌ستیزی و عدالت‌گستری در سیره انبیاء از منظر قرآن کریم (مقاله)| بررسی ظلم‌ستیزی و عدالت‌گستری در سیره انبیاء از منظر قرآن کریم (مقاله)]]، ص36-45.</ref>.
*'''ب) شکستن [[ابهت]] ظالمین''': [[ظالمان]] همانهایی هستند که از حد و مرز خود گذشته، به [[خدا]] [[کفر]] ورزیده و در برابر [[حق]] [[خضوع]] ندارند و در مقابل به [[استهزاء]] و [[تهدید]] دیگران پرداخته و با [[ظلم]] و [[زور]] و [[تعدی]] و [[دست]] درازی<ref>یونس/۲۳‌</ref> و [[بی عدالتی]] و بی انصافی و [[اذیت]] و [[آزار]] رسانیدن، [[ظلم]] پیشه و [[ستمکار]] گشتند و نه تنها بر دیگران بلکه بر اثر [[جهل]] و نشناختن [[جایگاه]] خویش،[[ حق]] خداوندی را نیز بجا نیاوردند<ref>بقره/۲۲۹‌</ref>و بر اثر [[غوطه]] ور شدن در منجلاب [[گناه]] و [[شهوت]] و [[خودپرستی]] <ref>قصص/۴</ref>، [[نافرمانی]] و [[عصیان]] <ref>نور/۵۵؛ بقره/۵۹</ref> را به اوج رسانده به خودشان هم [[ظلم]] کردند‌.<ref>عنکبوت/۴۰؛ اعراف/۱۶۰‌؛ بقره‌/۵۷ و...</ref> همه این مسائل برمی گردد به خود برتربینی‌های توهمی که [[ظالمان]] [[مستکبر]] برای خود ساخته‌اند و [[گمان]] می‌‌کنند از دیگران برترند؛ مانند [[ابلیس]] اولین [[مستکبر]] عالم که [[دلیل]] [[برتری]] خود را از [[آدم]] در جنس خود می‌دانست. از این رو یکی از اصول [[مبارزه با ظلم]] و [[ظالم]]، شکستن [[ابهت]] ظاهری [[ظالم]] و برخورد با توهمات آنان به وسیله [[تحقیر]] آنهاست<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۸/۲۶۱</ref>؛ چنانکه در برخورد ساحران [[فرعون]] پس از [[ایمان آوردن]] به [[موسی]](می‌بینیم‌. آنان با آنکه ازسوی [[فرعون]] [[تهدید]] به [[قطع]] [[دست]] و پایشان شدند‌، با بی اعتنایی به این گفته، با برخوردی تحقیرآمیز پاسخ دادند: {{متن قرآن|قَالُوا لَنْ نُؤْثِرَكَ عَلَى مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالَّذِي فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنْتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِي هَذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا}}<ref>«گفتند هرگز تو را بر برهان‌هایی که فرا راهمان (پدید) آمده و بر آن کس که ما را آفریده است برنخواهیم گزید؛ هر چه از دستت بر می‌آید بکن! تو تنها در زندگی این جهان کاری می‌توانی کرد» سوره طه، آیه 72.</ref><ref> [[روح‌الله محمدی|محمدی، روح‌الله]]، [[کوثر (نشریه)|فصلنامه کوثر]]، [[ بررسی ظلم‌ستیزی و عدالت‌گستری در سیره انبیاء از منظر قرآن کریم (مقاله)| بررسی ظلم‌ستیزی و عدالت‌گستری در سیره انبیاء از منظر قرآن کریم (مقاله)]]، ص36-45.</ref>.

نسخهٔ ‏۲۳ سپتامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۲:۴۳

مدخل‌های وابسته به این بحث:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل ظلم‌ستیزی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

ظلم‌ستیزی در سیره پیامبران

  • ظلم‌ستیزی در سیره نوح(ع)‌: قرآن مجید از اولین پیامبری که به عنوان ناجی و هدایت کننده نام می‌برد، نوح(است‌. او اولین کسی است که مردم را از بت پرستی به سوی یکتاپرستی فرا می‌‌خواند و با گروه مستکبرین به مبارزه برمی خیزد. قرآن کریم از زبان نوح می‌‌فرماید: ﴿إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلًا وَنَهَارًا[۱۲] ﴿فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعَائِي إِلَّا فِرَارًا[۱۳] نوح(از زمانی که به پیامبری رسید تا زمانی که از دنیا رفت یکسره مردم را به خدای یگانه دعوت کرد و حتی یک لحظه هم از این کار دست برنداشت و در این راه مرارت‌ها و سختی‌های زیادی کشید تا جایی که حتی قومش وی را دیوانه می‌خواندند و فرزندانشان را بر گردن می‌گرفتند و برای تماشا نزد نوح(می بردند و به آنها می‌گفتند: بنگرید او را‌، این مرد دیوانه است و به فرزندان خود امر می‌کردند که از او پیروی نکنند و به اذیت و آزار وی بپردازند.(موسوی، خلاصه الاخبار(تاریخ انبیاء)، ۴۹)اما نوح(در این راه صبور بود،از خداوند یاری خواست و از او استعانت‌طلبید.﴿فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ[۱۴] و هدف از دعوت و رسالتش را چنین عنوان کرد: ﴿إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ[۱۵]﴿إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ[۱۶] ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ[۱۷] ﴿وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ[۱۸] ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ[۱۹] اما اشراف و سران قوم نوح پیامبری آن حضرت را انکار کرده و دچار خودبرتربینی و استکبار شده و گفتند‌: ﴿فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلَّا بَشَرًا مِثْلَنَا وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ وَمَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ[۲۰]نمی‌بینیم، و جز [جماعتی از] فرومایگانِ ما، آن هم نسنجیده، نمی‌بینیم کسی تو را پیروی کرده باشد، و شما را بر ما امتیازی نیست، بلکه شما را دروغگو می‌دانیم.نوح(به نصیحت قومش پرداخت و برایشان استدلال کرد که: ﴿قَالَ يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي ضَلَالَةٌ وَلَكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ[۲۱] ﴿أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّي وَأَنْصَحُ لَكُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ[۲۲] ﴿أَوَعَجِبْتُمْ أَنْ جَاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلَى رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَلِتَتَّقُوا وَلَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ[۲۳]. باید توجه داشت با ظالم باید با منطق خودش رفتار کرد، زیرا فروتنی در مقابل ظالم تنها خواری و ذلت به ارمغان خواهد آورد. از این رو، نوح(پس از آنکه قومش را انذار و تبشیر کرد ولی قوم لجوج او نپذیرفتند و به او گفتند: ﴿قَالُوا أَنُؤْمِنُ لَكَ وَاتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ[۲۴] ﴿قَالَ وَمَا عِلْمِي بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ[۲۵] إِ﴿نْ حِسَابُهُمْ إِلَّا عَلَى رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ[۲۶] ﴿وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الْمُؤْمِنِينَ[۲۷]. آن حضرت در مقابل قوم سرکش و متکبر خویش با لحنی تحقیرآمیز با آنان برخورد می‌کند و اینچنین می‌‌فرماید که همگی شما با خدایانتان متحد شوید و بر من هیچ ترحم نکنید و اگر می‌توانید جان مرا بگیرید و خود را راحت کنید؛ ولی بدانید که من به پشتیبان قادر و توانایم تکیه کرده ام و از شما هراسی ندارم.... ﴿يَا قَوْمِ إِنْ كَانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقَامِي وَتَذْكِيرِي بِآيَاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَلَا تُنْظِرُونِ[۲۸]؛ از این رو، با این گونه پاسخها و برخوردها، ابهت و شوکت ظالمان و مستکبران را می‌شکند و باعث تحقیر آنها می‌‌شود. از دیگر روش‌های مبارزاتی نوح(در رفع ظلم از جامعه، مبارزه با اشراف گری و یاری مستضعفان است،چرا که بینش و تفکر مستکبران در باره مؤمنانی که از اقشار مستضعف جامعه‌اند، این است که آنان اراذل و اوباش و ساده لوح‌اند. ﴿فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلَّا بَشَرًا مِثْلَنَا وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ وَمَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ[۲۹]‌. و گمان می‌کنند که خداوند به محرومان و مستضعفان،خیر و سعادت نداده است‌. از این رو، باید تحقیر شوند و انتظار چنین برخوردی را از پیامبران نیز دارند. در صورتی که پیامبران هیچگاه محرومان را از خود نمی‌رانند، بلکه به آنها توجه می‌‌کنند. ﴿وَلَا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْرًا اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنْفُسِهِمْ إِنِّي إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ[۳۰] علامه طباطبایی در تفسیر المیزان ذیل این آیه می‌‌فرماید‌: این بخش از کلام حضرت نوح(اشاره به اعتقاد “ملأ” دارد، همان اعتقادی که اساس اشرافیگری را تشکیل می‌دهد. از نظر آنان جامعه انسانی به دو گروه اقویا و ضعفاء تقسیم می‌‌شود. اقویا، صاحبان قدرت و ثروت و دارای شخصیت انسانی و شایسته سروری‌اند، همه باید برای آنها کار کنند و برای آنان آفریده شده‌اند. “ضعفا” انسان‌های منحط یا حیوانات انسان نما هستند و فلسفه وجودیشان خدمت به اشراف است. آنان از دایره شرافت انسانی به دور و از رحمت و عنایت الهی بی نصیبند. از این رو حضرت نوح(این اعتقاد آنها را رد می‌کند و اشتباهات آنان را توضیح می‌دهد که اگر شما، آنان را تحقیر می‌کنید، به دلیل ضعف مادی آنان است در حالی که ملاک دستیابی به کمال و احراز سعادت و کرامت و پاداشهای الهی، “نفس” انسان است و صفحه جان را باید به فضائل آراست و من و سما راهی به باطن و زوایای قلب آنان نداریم و تنها خداوند از اسرار آنان آگاه است‌، پس حق نداریم ضعیفان را به حرمان از سعادت محروم کنیم و چنین قضاوتی ظالمانه است[۳۱] از این رهگذر، نوح(با یک سیر مبارزاتی که متکی بر انذار و تهدید و تشویق بود مردم را از کجی‌ها بیم می‌داد و در مقابل هر گونه استکبار و خودکامگی و اشراف گری که زمینه ای برای ظلم است، ایستادگی کرد و حتی در این راه با نزدیکترین افراد خانواده خودش نیز تعارف نکرد. زمانی که طوفان شروع می‌شود و فرزند خویش را در صف گمراهان و ظالمین می‌بیند تنها برای اتمام حجت وی را به سوی حق می‌خواند، قرآن در آیاتی از سوره مؤمنون چنین حکایت می‌‌کند: ﴿فَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُكْ فِيهَا مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَلَا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ[۳۲]‌. خداوند در این آیه به نوح(می فرماید که ستمگر هر کس که باشد،حق شفاعت نداری و ستمگران باید مجازات شوند. از این نکته فهمیده می‌شود که شفاعت به ظالمین نمی‌رسد و ظلم در هر مکان و هر موقعیت که باشد ناپسند است و ظالم هر کس که با شد منفور و مورد طعن است.
  • ظلم‌ستیزی در سیره ابراهیم: از مهم‌ترین شیو ه‌های مبارزاتی ابراهیم(در مقابل ظلم و استکبار که در قرآن به آن اشاره شده است، عبارت‌اند از:
  • الف) منطق و استدلال: یکی از شیوه‌های مبارزه با ظلم و زشتی‌ها، داشتن استدلال و منطق قوی است که آن استدلال بتواند زشتی ظلم را بیان کند و جایگزین استدلال غلط گردد‌. چنان که می‌بینیم ابراهیم(در مقابل نمرودیان و قوم گمراه برای آگاهی از اندیشه باطلشان چنین استدلال می‌کند: ﴿فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ[۳۳]‌ و همچنین هنگامی ماه را در آسمان دید، چنین استدلال کرد: ﴿فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ[۳۴]. اگر پروردگارم مرا هدایت نکرده بود قطعاً از گروه گمراهان بودم”.و نیز زمانی که خورشید پرستان را می‌بیند‌، می‌‌گوید‌: ﴿فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ[۳۵] اما وقتی آنها را دگرگون و از بین رفتنی می‌بیند از این خدایان بیزاری می‌جوید: ﴿فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ[۳۶]. در تفاسیر آمده است مراد از این گفتار، ارشاد مردم به وسیله تنبیه بوده است و این که ابراهیم(هنگامی که ستارگان و ماه و خورشید را می‌‌بیند و با ستاره پرستان و ماه پرستان و آفتاب پرستان همراه می‌‌شود از باب همراهی و مماشات با آنان نبوده است بلکه از تکنیک استفاده از منطق خوشان علیه خودشان می‌‌باشد و این بهترین روش است که یک اندیشه را با استفاده از مبانی آن اندیشه نقد کرد و از بین برد.
  • ب) ایستادگی در مقابل ظلم: خداوند در سوره زخرف آیات ۲۶ تا ۲۸ می‌فرماید: ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ إِنَّنِي بَرَاءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ[۳۷] ﴿إِلَّا الَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ[۳۸] ﴿وَجَعَلَهَا كَلِمَةً بَاقِيَةً فِي عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ[۳۹] ابراهیم(ع) یک تنه در مقابل همه ظلم و استکبار ایستاد حتی از خاندانش نیز بیزاری جست و از شکنجه هیچ کس نهراسید و خداوند این خصیصه را در نسل ابراهیم قرار داد تا مشرکان و ظالمان به حق بازگردند. قرآن کریم درباره ابراهیم خلیل‌(می فرماید: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ[۴۰] پس آن کس که کفر ورزیده بود مبهوت ماند. و خداوند قوم ستمکار را هدایت نمی‌کند. مبارزه ابراهیم(یک مبارزه همه جانبه در راه هدایت مردم و مبارزه با ظلم است، حضرت ابراهیم(،نه تنها با بت‌های بی جان، بلکه با بت‌های جاندار که خود را سلاطین و خدایان مردم و رهبران جامعه می‌‌دانستند، نیز مبارزه می‌کرد. وی نه تنها در بعد عقیدی و مبارزه با بت پرستی، بلکه در حیطه مسائل اجتماعی نیز با بدعت‌ها و خرافه پرستی‌ها به مبارزه برمی خیزد و از جان مایه می‌‌گذارد.
  • ج) مبارزه با بدعت‌ها: از آنجا که یکی از روشهای فرهنگ ظلم، بدعت در جامعه و سوء استفاده از آن بدعت هاست. از این رو، باید ابتدا شناسایی و سپس با آن مبارزه شود؛ زیرا یکی از دلایل قبول ظلم و بی تفاوتی افراد نسبت به آن عدم شناخت اسباب و مصادیق ظلم است.از این رو،در داستان حضرت ابراهیم(،روزی که همه مردم از شهر بیرون می‌رفتند، ابراهیم(نیز با آنها همراه شد، امّا در میانه راه با عنوان کردن عذری به شهر بازگشت و با فرصت مناسب به‌دست آمده، هدف خویش را عملی ساخت. چنانکه قرآن می‌‌فرماید: ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا إِلَّا كَبِيرًا لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ[۴۱] ﴿قَالُوا مَنْ فَعَلَ هَذَا بِآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ[۴۲] ﴿قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ[۴۳] در این جا نیز حضرت ابراهیم‌(با درایتی ویژه، مردم را به واقعیت امر واقف کرد و آنان را از کار نادرستی که انجام می‌دادند آگاه کرد، شاید اگر حضرت ابراهیم بت بزرگ را هم می‌شکست”إِلَّا کَبِیراً لَهُمْ‌”، با جریحه‌دار کردن کامل احساسات آنان، نه تنها به مقصود خود دست نمی‌یافت، بلکه نتیجه معکوس می‌گرفت و زمینه تفکّر بکلّی از میان می‌رفت.آیات بیان می‌‌دارد که حضرت ابراهیم(با شناسایی بدعت – همان ظلم و شرک- برای بیدار کردن افکار عمومی و محو شرک،دست به چنین اقدامی زد؛ چرا که عقیده انحرافی،انسان را دچار قضاوت انحرافی می‌کند. تا جایی که به ابراهیم‌(گفتند: (﴿إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ[۴۴]؛ گاهی انسان چنان سقوط می‌کند که بالاترین ظلم (شرک) را حقّ، و روشن‌ترین حقایق (توحید) را ظلم می‌پندارد.(قرائتی، تفسیر نور، ۷/۴۶۹) از این رو‌، یکی از راهکارهای مبارزه با ظلم و ظلم پذیری شناسایی و ابطال بدعت‌ها در جامعه است که باید به آن توجه کرد.
  • د) برخورد با ظالمین و مستکبرین و استفاده از همه امکانات: خداوند در قرآن کریم از ابراهیم(و پیروانش به عنوان الگویی در راه مبارزه با ظالمین و مستکبرین نام می‌برد و می‌فرماید:.﴿قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ[۴۵] مبارزه با ظالمین و طاغوتیان و بت شکنی، از جمله وظایف اصلی پیامبران الهی بوده است‌. چنان که در آیه ۵۸ سوره ابراهیم که در بالا گذشت‌، فرمود‌: ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا[۴۶]. از این رو، اگر استدلال و موعظه فایده‌ای نبخشد، نوبت به برخورد انقلابی می‌رسد‌. نکته دیگری که از عبارت ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا[۴۷]. فهمیده می‌شود، این است که برای بیدار کردن افکار عمومی و محو شرک، تلف کردن برخی اشیا و اموال لازم است. این که عده ای بدعتی در جامعه به وجود آورده باشند و برای آنها مهم و محترم باشد دلیل نمی‌شود که به بهانه احترام به ارزش‌ها با آن مبارزه نشود، هر چند که جمعیت کثیری آن را قبول داشته باشند. چنان که در داستان حضرت ابراهیم(می بینیم بت‌ها برای نمرودیان خیلی ارزش داشت، اما باید توجه داشت که بت از احترام و مالکیّت ساقط است و شکستن آن جایز است. بت‌های بزرگ، در دید بت‌پرستان بزرگ است نه در نزد موحّدان. چنان که می‌فرماید: “کَبیراً لَهُمْ”؛ زیرا مبارزه با ظالمین و آگاهی دادن به مردم و شکستن بت‌ها مقدّمه رهایی فکر از جمود و فراهم آمدن زمینه سؤال و جواب است‌: ﴿لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ[۴۸]که حضرت ابراهیم به خوبی آن را در جامعه پیاده کرد‌[۴۹].
  • ظلم‌ستیزی در سیره موسی: از دیگر انبیاء الهی که نقش پر رنگی در تاریخ مبارزه با ظلم و استکبار دارد و در آیات بسیاری از قرآن در این باره سخن رفته است، موسی(است. در این جا تنها به نمونه‌هایی از شیوه‌های مبارزاتی این پیامبر بزرگ الهی اشاره می‌کنیم.
  • الف) مبارزه با طاغوت و فرهنگ ظلم‌پذیری‌: قیام بر ضد ظالمین و مستکبرین جهان در تمام ادیان آسمانی طریقه انبیا الهی بوده است به طوری که ابتدا به شناسایی فرهنگ آنان و سپس به مبارزه با آن برمی خاستند‌. موسی(با شناسایی طاغوت زمان(فرعون‌) با ظلم و بیداد آنها که عبارت بود از استعمار و به بردگی گرفتن و سلطه بر مردم، به مبارزه برخاست. چنان که در آیه ۴۹ سوره بقره به آن اشاره دارد‌: ﴿وَإِذْ نَجَّيْنَاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ وَفِي ذَلِكُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ[۵۰]فرعونیانپسران را به قتل می‌‌رسانیدند و دختران را به خدمت می‌‌گرفتند و بر قوم بنی اسرائیل ستم می‌کردند از این رو، موسی(با شناسایی این فرهنگ غلط به مبارزه با آن پرداخت. قرآن کریم در این باره می‌‌فرماید:﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِينٍ[۵۱] ﴿إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَمَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ[۵۲]
  • ب) شکستن ابهت ظالمین: ظالمان همانهایی هستند که از حد و مرز خود گذشته، به خدا کفر ورزیده و در برابر حق خضوع ندارند و در مقابل به استهزاء و تهدید دیگران پرداخته و با ظلم و زور و تعدی و دست درازی[۵۳] و بی عدالتی و بی انصافی و اذیت و آزار رسانیدن، ظلم پیشه و ستمکار گشتند و نه تنها بر دیگران بلکه بر اثر جهل و نشناختن جایگاه خویش،حق خداوندی را نیز بجا نیاوردند[۵۴]و بر اثر غوطه ور شدن در منجلاب گناه و شهوت و خودپرستی [۵۵]، نافرمانی و عصیان [۵۶] را به اوج رسانده به خودشان هم ظلم کردند‌.[۵۷] همه این مسائل برمی گردد به خود برتربینی‌های توهمی که ظالمان مستکبر برای خود ساخته‌اند و گمان می‌‌کنند از دیگران برترند؛ مانند ابلیس اولین مستکبر عالم که دلیل برتری خود را از آدم در جنس خود می‌دانست. از این رو یکی از اصول مبارزه با ظلم و ظالم، شکستن ابهت ظاهری ظالم و برخورد با توهمات آنان به وسیله تحقیر آنهاست[۵۸]؛ چنانکه در برخورد ساحران فرعون پس از ایمان آوردن به موسی(می‌بینیم‌. آنان با آنکه ازسوی فرعون تهدید به قطع دست و پایشان شدند‌، با بی اعتنایی به این گفته، با برخوردی تحقیرآمیز پاسخ دادند: ﴿قَالُوا لَنْ نُؤْثِرَكَ عَلَى مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالَّذِي فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنْتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِي هَذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا[۵۹][۶۰].

ظلم‌ستیزی در منابع اهل سنت

  1. حدیث امام حسین(ع) از رسول خدا(ص): طبری، ابن اثیر و ابن میثم نقل کرده‌اند: هنگامی که امام حسین(ع) با لشکر حرّ مواجه شد، در منزلگاه «بیضه»[۶۱]خطبه ای خواند و در بخشی از آن فرمود: «اَیهَا النَّاسُ! اِنَّ رَسُولَ الله(ص) قَالَ: مَنْ رَأی سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلّاً لِحُرُمِ اللهِ نَاکِثاً لِعَهْدِ اللهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ الله یعْمَلُ فِی عِبَادِ اللهِ بِالْاِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ فَلَمْ یغَیرْ عَلَیهِ بِفِعْلٍ وَ لَا قَوْلٍ کَانَ حَقّاً عَلَی اللهِ اَنْ یدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ. اَلَا وَ اِنَّ هَؤُلَاءِ قَدْ لَزِمُوا طَاعَةُ الشَّیطَانِ وَتَرَکُوا طَاعَةَ الرَّحْمَنِ وَ اَظْهَرُوا الْفَسَادَ وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَأثَرُوا بِالْفَیء وَ اَحَلُّوا حَرَامَ اللهِ وَ حَرَّمُوا حَلَالَ الله وَ اَنَا اَحَقُّ مَنْ غَیرَ...»؛[۶۲] ای مردم! پیامبر(ص) فرمود: هر کس سلطان ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال شمرده، پیمان الهی را شکسته و با سنّت رسول خدا مخالفت ورزیده، در میان بندگان خدا به ستم رفتار می‌‌کند، و او با زبان و کردارش با وی به مخالفت برنخیزد، سزاوار است خداوند او را در جایگاه آن سلطان ستمگر (در دوزخ) بیاندازد آگاه باشید این گروه اطاعت شیطان را لازم می‏دانند و از اطاعت خدای رحمان روگردان شده‏‌اند فتنه و فساد را ظاهر، حدود و احکام را تعطیل نموده‏اند،حق فقرا را می‏بلعند، حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام کرده‏‌اند، از این جهت به مقام خلافت احق و اولی می‏باشم از غیر خودم». یکی از بزرگان در توضیح این حدیث می‌‌گوید: «این گفتار تاریخی امام(ع)، با صراحت تمام هدف قیام خونین عاشورا را شرح می‌‌دهد، بیانی که برای هر زمان و هر مکان کاربرد دارد. امام(ع)قیام خود را تبلوری از وظیفة عمومی تمام مسلمین می‌‌داند که در برابر حکّام جائر و ظالم بر عهده دارند؛ ظالمانی که نه فقط بندگان خدا را به زنجیر ستم گرفتار ساخته‌اند، بلکه حلال خدا را حرام کرده و حرام او را حلال شمرده‌اند. به یقین سکوت در برابر چنین افرادی برای هیچ مسلمانی جایز نیست؛ چرا که سکوت سبب امضای اعمال آنان می‌‌شود و امضای اعمال آنان سبب اتحاد سرنوشت سکوت کنندگان با ظالمان و طاغیان می‌‌گردد. آری، همه باید فریاد کشند و قیام کنند و کاخ بیدادگران را واژگون کنند و از همه سزاوارتر به این امر، فرزند پیغمبر اسلام و امام معصوم(ع) است. چه منطقی از این گویاتر و زنده تر؟»[۶۳]
  2. حدیث احمد حنبل از رسول خدا(ص): احمد حنبل، ابی داود و ترمذی از ابی بکر، از رسول خدا(ص) نقل کرده‌اند: «اِنَّ النَّاسَ اِذَا رَأوْ الظَّالِمَ فَلَمْ یأخُذُوا عَلَی یدَیهِ اَوْشَکَ اَنْ یعُمَّهُمُ اللهُ بِعِقَابٍ»[۶۴]؛ به‌‏راستی هر گاه مردم، ظالمی را ببینند (که ظلم می کند) و مقابل او نایستند و از ظلم جلوگیری نکنند. به‌زودی عقاب فراگیری از طرف خداوند بر آنها نازل خواهد شد». این روایت نیز می‌‌رساند که در مقابل ظالم نباید ساکت بود؛ بلکه لازم است قیام نمود، وگرنه عذاب‌هایی که دامن ظالم را می‌‌گیرد، دامن جامعة ساکت و بی تفاوت را نیز خواهد گرفت.
  3. پیشوای ستمگر؛ مبغوض ترین افراد نزد خداوند: حضرت رسول(ص) فرمود: «اَشَدُّ النَّاسِ عَذَاباً یوْمَ الْقِیامَةِ اِمَامٌ جَائِرٌ»[۶۵]؛ سخت‌ترین مردم از نظر عذاب در روز قیامت پیشوایی ستمگر خواهد بود». و در جایی دیگر فرمود: «اَرْبَعَةٌ یبْغِضُهُمُ اللهُ تَعَالَی: اَلْبَیاعُ الْحَلَّافُ وَالْفَقِیرُ الْمُخْتَالُ وَ الشَّیخُ الزَّانِی، وَ الْاِمَامُ الْجَائِرُ»[۶۶]؛ خداوند چهار گروه را مبغوض می‌‌دارد: فروشنده ای که زیاد قسم یاد می‌‌کند، فقیر متکبّر، پیرمرد زناکار و پیشوای ستمگر». و هر کس مبغوض خدا باشد، مسلمانان و مؤمنان نیز باید آنان را مبغوض دارند.
  1. تسلط ظالم بر یاری کننده اش: رسول خدا(ص) فرمود:«مَنْ اَعَانَ ظَالِماً سَلَّطَهُ اللهُ عَلَیهِ»[۷۰]؛ کسی که ظالمی را یاری کند؛ خداوند آن ظالم را بر یاری کنندة او مسلّط خواهد کرد».
  2. عذاب ستمکاران وکمک دهندگانشان: رسول اکرم(ص) فرمود: «اَلظَّلَمَةُ وَاَعْوَانُهُمْ فِی النَّارِ»[۷۱]؛ ستمگران و کمک کاران آنها در آتشند».
  3. بیزاری خداوند از کمک کنندگان به اهل ظلم: رسول خدا(ص) فرمود: «مَنْ اَعَانَ ظَالِماً لِیدْحِضَ بِبَاطِلِهِ حَقّاً فَقَدْ بَرَئَتْ مِنْهُ ذِمَّةُ اللهِ وَ رَسُولِهِ»[۷۲]؛ کسی که ظالمی را یاری کند تا بوسیلة باطلش حق را از بین ببرد، براستی که ذمّه و عهد خدا و رسولش از او بریء و بیزار است».
  4. ممنوعیت راه رفتن با ظالم: از رسول خدا(ص) نقل شده است که فرمود: «مَنْ مَشَی مَعَ ظَالِمٍ فَقَدْ اَجْرَمَ»[۷۳]؛ کسی که با ظالم راه رود (و یا همراه شود) مجرم است». در روایت دیگر از رسول خدا(ص) می‌‌خوانیم: «ثَلَاثٌ مَنْ فَعَلَهُنَّ فَقَدْ اَجْرَمَ: مَنْ عَقَدَ لِوَاءً فِی غَیرِ حَقٍّ اَوْ عَقَّ وَالِدَیهِ اَوْ مَشَی مَعَ ظَالِمٍ لِینْصُرَهُ»[۷۴]؛ هر کس سه عمل انجام دهد، مجرم است: کسی که پرچم ناحق را بلند کند، یا عاق والدین گردد و یا با ظالمی جهت یاری همراه شود». با توجّه به این روایات، مسلمان‌ها وظیفه دارند که نه تنها با شاهان و سلاطین ستمگر سر ناسازگاری داشته و علیه آنها قیام نمایند؛ بلکه با کسانی که آنها را در ابعاد مختلف کمک کرده‌اند نیز برخورد کنند که الحمد لله این بیداری مسلمانان در کشورهای مختلف نشان می‌‌دهد به این نکته توجّه دارند.
  1. ترس از ظلم: «عبد الله بن عمر» و همچنین «جابر» از رسول خدا(ص) نقل کرده‌اند که حضرت فرمود: «اِتَّقُوا الظُلْمَ فَاِنَّ الظُّلْمَ ظُلُمَاتٌ یوْمَ الْقِیامَةِ»[۷۵]؛ از ظلم بترسید؛ زیرا ظلم در قیامت به صورت تاریکی‌ها ظاهر می‌‌شود».
  2. پرهیز مؤکد از ظلم به بی کسان: رسول خدا(ص) فرمود: «اِشْتَدَّ عَضَبُ اللهِ عَلَی مَنْ ظَلَمَ مَنْ لَا یجِدُ نَاصِراً غَیرَ الله»[۷۶]؛ غضب خداوند به کسی شدیدتر است که ظلم روا دارد به شخصی که غیر از خدا یاور ندارد». زیرا وقتی چنین شخصی مظلوم واقع شد، مستقیماً به سراغ خداوند می‌‌رود و چون به دیگران امید ندارد. خداوند نیز دعای او را سریع‌تر اجابت می‌‌کند.
  3. بغض خدا نسبت به ظالم: رسول خدا(ص) فرمود: «اِنَّ الله تَعَالَی یبْغِضُ الغَنِی الظَلُومَ وَالشَّیخُ الْجَهُولَ وَ الْعَائِلَ الْمُخْتَالِ»[۷۷]؛ خداوند [سه گروه را] مبغوض می‌‌دارد: ثروتمند ستمگر، پیرمرد و سالخوردة نادان را (که بعد از عمری نسبت به مسایل مهم، خصوصاً مهمات دینی جاهل باشد.) و عائله مند متکبّر».
  4. محبوبیت نداشتن نیت ظلم نزد خداوند: «اَنَس» از رسول خدا(ص) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: «مَنْ اَصْبَحَ لَا ینْوِی ظُلْمَ اَحَدٍ غُفِرَ لَهُ مَا جَنَی»[۷۸]؛ کسی صبح کند، در حالی که نیت ستم به کسی را ندارد، گناهانی که از او سر زده، بخشیده می‌‌شود». یعنی نیت ترک ظلم نیز ارزشمند است و برای جامعه نقش سازنده ای دارد و نداشتن نیت ظلم نیز خود کفارۀ گناهان است[۷۹]

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

  1. تربیت سیاسی در پرتو انتظار
  2. احیای اندیشه ظلم‌ستیزی دینی در تفکر سیاسی دینی امام خمینی
  3. نیم‌نگاهی به ظلم‌ستیزی در منابع اهل سنت
  4. محمدی، روح‌الله، بررسی ظلم‌ستیزی و عدالت‌گستری در سیره انبیاء از منظر قرآن کریم (مقاله)

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. شیعه، شیخ حر عاملی، طهران: المکتبـة الاسلامیة، بی تا، ج11، ابواب امربه‌معروف و نهی‌از منکر
  2. غررالحکم و دررالکم: 6817
  3. جمشیدی، محمد حسین، فصلنامه پانزده خرداد، احیای اندیشه ظلم‌ستیزی دینی در تفکر سیاسی دینی امام خمینی، ص32.
  4. سوره طه، آیه ۲۴.
  5. نک: سوره اسراء، آیه۱۰۳
  6. سید مهدی موسوی، تربیت سیاسی در پرتو انتظار
  7. «ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر و جایگاهشان دوزخ است و (این) پایانه، بد است» سوره توبه، آیه 73.
  8. سوره نساء، آیه۱۴۱.
  9. «بگو: تنها شما را به (سخن) یگانه‌ای اندرز می‌دهم و آن اینکه: دو تن دو تن و تک تک برای خداوند قیام کنید سپس بیندیشید، در همنشین شما دیوانگی نیست؛ او برای شما جز بیم‌دهنده‌ای پیش از (رسیدن) عذابی سخت نیست» سوره سبأ، آیه 46.
  10. قیام وانقلاب امام مهدی، ص۲۰
  11. سید مهدی موسوی، تربیت سیاسی در پرتو انتظار
  12. «گفت: پروردگارا من شب و روز، قوم خود را (به خداپرستی) فرا خواندم» سوره نوح، آیه 5.
  13. «و فراخوان من جز به گریز آنان نیفزود» سوره نوح، آیه 6.
  14. «آنگاه پروردگارش را بخواند که: من مغلوب شده‌ام پس داد (مرا) بستان!» سوره قمر، آیه 10.
  15. «(یاد کن) آنگاه را که برادرشان نوح بدیشان گفت: آیا پرهیزگاری نمی‌ورزید؟» سوره شعراء، آیه 106.
  16. «من برای شما پیامبری امینم» سوره شعراء، آیه 107.
  17. «و تورات پیش از خود را راست می‌شمارم، و (آمده‌ام) تا برخی از چیزهایی را که بر شما حرام شده است حلال گردانم و نشانه‌ای از پروردگارتان برای شما آورده‌ام پس، از خداوند پروا و از من فرمانبرداری کنید!» سوره آل عمران، آیه 50.
  18. «و من از شما برای این (پیامبری) پاداشی نمی‌خواهم، پاداش من جز با پروردگار جهانیان نیست» سوره شعراء، آیه 109.
  19. «و تورات پیش از خود را راست می‌شمارم، و (آمده‌ام) تا برخی از چیزهایی را که بر شما حرام شده است حلال گردانم و نشانه‌ای از پروردگارتان برای شما آورده‌ام پس، از خداوند پروا و از من فرمانبرداری کنید!» سوره آل عمران، آیه 50.
  20. «پس سردستگان کافر از قوم وی گفتند: ما تو را جز بشری مانند خویش نمی‌دانیم و جز این نمی‌بینیم که فرومایگان ما نسنجیده از تو پیروی کرده‌اند و در شما برتری نسبت به خویش نمی‌بینیم بلکه شما را دروغگو می‌پنداریم» سوره هود، آیه 27.
  21. «گفت: ای قوم من! در من هیچ گمراهی نیست بلکه من فرستاده‌ای از سوی پروردگار جهانیانم» سوره اعراف، آیه 61.
  22. «پیام‌های پروردگارم را به شما می‌رسانم و برای شما خیرخواهی می‌کنم و از (سوی) خداوند چیزهایی می‌دانم که شما نمی‌دانید» سوره اعراف، آیه 62.
  23. «آیا شگفت می‌دارید که از سوی پروردگارتان بر (زبان) مردی از شما پندی آمده باشد تا هشدارتان دهد؟ و تا پرهیزگاری ورزید و باشد که بر شما رحمت آورند» سوره اعراف، آیه 63.
  24. «گفتند: آیا (سخن) تو را باور کنیم در حالی که مردم فروپایه‌تر، از تو پیروی می‌کنند؟» سوره شعراء، آیه 111.
  25. «(نوح) گفت: و مرا از آنچه آنان می‌کردند چه آگاهی است؟» سوره شعراء، آیه 112.
  26. «اگر دریابید حساب آنان جز با پروردگار من نیست» سوره شعراء، آیه 113.
  27. «و من مؤمنان را از خود نمی‌رانم» سوره شعراء، آیه 114.
  28. «و داستان نوح را برای آنان بخوان آنگاه که به قوم خود گفت: ای قوم من! اگر ماندن من و پند دادنم با آیات خداوند بر شما گران است، باری، بر خداوند توکل کرده‌ام بنابراین با شریک‌هایتان هم‌داستان شوید به گونه‌ای که کارتان بر شما پوشیده نباشد سپس کار مرا تمام» سوره یونس، آیه 71.
  29. «پس سردستگان کافر از قوم وی گفتند: ما تو را جز بشری مانند خویش نمی‌دانیم و جز این نمی‌بینیم که فرومایگان ما نسنجیده از تو پیروی کرده‌اند و در شما برتری نسبت به خویش نمی‌بینیم بلکه شما را دروغگو می‌پنداریم» سوره هود، آیه 27.
  30. «و من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خداوند نزد من است؛ و غیب نمی‌دانم، و نمی‌گویم که من فرشته‌ام و درباره کسانی که در چشم شما خوارند نمی‌گویم که خداوند هیچ‌گاه به آنان خیری نمی‌رساند، خداوند از درون آنان آگاه‌تر است (اگر جز این بگویم) در آن صورت از ستمگر» سوره هود، آیه 31.
  31. طباطبایی، المیزان، ۱۰/۲۰۹
  32. «آنگاه بدو وحی کردیم که کشتی را زیر نظر ما و به وحی ما بساز و چون فرمان ما در رسید و (آب از) تنور جوشید در آن از هر گونه‌ای دو تا (نر و ماده) درآور و نیز خانواده‌ات را؛ مگر کسی از ایشان را که درباره وی از پیش سخن رفته است و با من درباره ستمگران سخن (از ر» سوره مؤمنون، آیه 27.
  33. «و چون شب بر او چادر افکند ستاره‌ای دید گفت: این پروردگار من است اما هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمی‌دارم» سوره انعام، آیه 76.
  34. «آنگاه چون ماه را تابان دید گفت: این پروردگار من است و چون فرو شد گفت: اگر پروردگارم مرا رهنمایی نکند بی‌گمان از گروه گمراهان خواهم بود» سوره انعام، آیه 77.
  35. «هنگامی که خورشید را درخشان دید گفت: این پروردگار من است، این بزرگ‌تر است و چون غروب کرد گفت: ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار می‌دهید بیزارم» سوره انعام، آیه 78.
  36. «هنگامی که خورشید را درخشان دید گفت: این پروردگار من است، این بزرگ‌تر است و چون غروب کرد گفت: ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار می‌دهید بیزارم» سوره انعام، آیه 78.
  37. «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم به پدر و قومش گفت: من از آنچه می‌پرستید، بیزارم» سوره زخرف، آیه 26.
  38. «مگر از آن کس که مرا آفریده است که او مرا راهنمایی خواهد کرد» سوره زخرف، آیه 27.
  39. «و همین را سخنی پاینده در میان فرزندان (آینده) خویش قرار داد باشد که آنان (بدان) بازگردند» سوره زخرف، آیه 28.
  40. «آیا در (کار) آن کس ننگریسته‌ای که از (غرور) اینکه خداوند به او پادشاهی داده بود با ابراهیم درباره پروردگارش چون و چرا کرد آنگاه که ابراهیم گفت: پروردگار من آن است که زنده می‌کند و می‌میراند، او گفت: من (نیز) زنده می‌دارم و می‌میرانم، ابراهیم گفت: خداوند آفتاب را از خاور فرا می‌آورد، تو آن را از باختر برآور؛ و آن کافر درماند؛ و خداوند گروه ستمکاران را رهنمون نمی‌گردد» سوره بقره، آیه 258.
  41. «آنگاه آنها را ریزریز کرد جز (بت) بزرگی که داشتند، باشد که آنان به سوی او باز آیند» سوره انبیاء، آیه 58.
  42. «گفتند: چه کسی با خدایان ما چنین کرده است؟ بی‌گمان او از ستمگران است» سوره انبیاء، آیه 59.
  43. «گفتند: شنیدیم جوانی که به او ابراهیم می‌گویند از آنان یاد می‌کرد» سوره انبیاء، آیه 60.
  44. «گفتند: چه کسی با خدایان ما چنین کرده است؟ بی‌گمان او از ستمگران است» سوره انبیاء، آیه 59.
  45. «بی‌گمان برای شما ابراهیم و همراهان وی نمونه‌ای نیکویند آنگاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و آنچه به جای خداوند می‌پرستید بیزاریم، شما را انکار می‌کنیم و میان ما و شما جاودانه دشمنی و کینه پدید آمده است تا زمانی که به خداوند یگانه ایمان آورید؛ جز (این» سوره ممتحنه، آیه 4.
  46. «آنگاه آنها را ریزریز کرد جز (بت) بزرگی که داشتند، باشد که آنان به سوی او باز آیند» سوره انبیاء، آیه 58.
  47. «آنگاه آنها را ریزریز کرد جز (بت) بزرگی که داشتند، باشد که آنان به سوی او باز آیند» سوره انبیاء، آیه 58.
  48. «آنگاه آنها را ریزریز کرد جز (بت) بزرگی که داشتند، باشد که آنان به سوی او باز آیند» سوره انبیاء، آیه 58.
  49. .قرائتی‌، تفسیر نور، ۷/۴۶۸
  50. «و (یاد کنید) آنگاه را که شما را از فرعونیان رهانیدیم که به شما عذابی سخت می‌چشاندند، پسرانتان را سر می‌بریدند و زنانتان را زنده می‌گذاردند و در آن از سوی پروردگارتان برای شما آزمونی سترگ بود» سوره بقره، آیه 49.
  51. «و بی‌گمان ما موسی را با نشانه‌های خویش و با حجّتی روشن فرستادیم» سوره هود، آیه 96.
  52. «نزد فرعون و سرکردگان وی؛ آنگاه، آن (سرکرده)‌ها از فرمان فرعون پیروی کردند و فرمان فرعون از سر کاردانی نبود» سوره هود، آیه 97.
  53. یونس/۲۳‌
  54. بقره/۲۲۹‌
  55. قصص/۴
  56. نور/۵۵؛ بقره/۵۹
  57. عنکبوت/۴۰؛ اعراف/۱۶۰‌؛ بقره‌/۵۷ و...
  58. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۸/۲۶۱
  59. «گفتند هرگز تو را بر برهان‌هایی که فرا راهمان (پدید) آمده و بر آن کس که ما را آفریده است برنخواهیم گزید؛ هر چه از دستت بر می‌آید بکن! تو تنها در زندگی این جهان کاری می‌توانی کرد» سوره طه، آیه 72.
  60. محمدی، روح‌الله، فصلنامه کوثر، بررسی ظلم‌ستیزی و عدالت‌گستری در سیره انبیاء از منظر قرآن کریم (مقاله)، ص36-45.
  61. با کسر با؛ آبگاهی میان واقصه و عذیب است.
  62. تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، انتشارات داوری، قم، چاپ چهارم، 1417 ق، ج4، ص 304؛ و کامل ابن اثیر، دار الصادر، چاپ اول، بیروت، 1385 ق، ج 4، ص 48؛ فتوح، ابن اعثم فتوحی، دار الندوة الجدیدة، بیروت، چاپ اول، ج 5، ص 144 و 145.
  63. عاشورا، ریشه‌ها، انگیزه‌ها...، آیت الله مکارم شیرازی، مدرسة الام علی بن ابی طالب، قم، 1385ش، ص 381.
  64. مسند احمد، احمد بن محمد بن حنبل شیبانی، تحقیق عبد الله محمد درویش، دارالفکر، بیروت، چاپ دوم، 1414 ق، ج 1، ص 7؛ سنن ابی داود، ابی داود، سلیمان بن اشعث سجستانی ازدی، تحقیق محمد محی الدین، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج 2، ص 323، سنن الترمذی، ابی عیسی محمد بن عیسی ترمذی، تحقیق احمد محمد شاکر، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج 3، ص 316؛ کنز العمال، متقی هندی، مکتبة التراث الاسلامی، بیروت، چاپ اول، 1397 ق، ج 3، ص 77، ح 5575.
  65. کنز العمال، متقی هندی، ج 6، ص 15، ح14634؛ حلیة الاولیاء، ابو نعیم اصفهانی، دارالکتاب العربی، بیروت، 1378 ق، ج 10، ص114؛ مجمع الزوائد، نور الدین هیثمی، تحقیق: محمد درویش، دارالفکر، بیروت، چاپ اوّل، 1412 ق، ج 5، ص 197.
  66. کنز العمال، ج 16، ص 68، ح 42968؛ سنن النسائی، عبد الرحمن نسائی، دارالمعرفة، بیروت، چاپ سوم، 1414 ق، ج 5، ص 86.
  67. «و به ستمگران مگرایید که آتش (دوزخ) به شما رسد در حالی که شما را در برابر خداوند، سروری نباشد، آنگاه یاری نخواهید شد» سوره هود، آیه 113.
  68. ظاهراً مراد از برادر دینی، امام سجاد(ع) است که در نامه معروف خود به محمد بن مسلم زهری او را نصیحت کرد. ر. ک: تحف العقول، بحرانی، انتشارات آل علی، قم، 1382 ش، ص482.
  69. الکشاف، زمخشری، ج 2، ص 433 ـ 434.
  70. کنز العمال، متقی هندی، ج 3، ص 500، ح7593، و در منابع شیعه، در بحار الانوار، ج92، ص172 آمده است.
  71. کنز العمال، متقی هندی، ج 3، ص 498، ح7589.
  72. کنز العمال، متقی هندی، ج 3، ص 499، ح7595؛ مجمع الزوائد، نور الدین هیثمی، ج 4، ص 117؛ المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1411 ق، ج 4، ص 100؛ الدر المنثور، جلال الدین سیوطی، بیروت، اولی، 1414 ق، ج 2، ص256.
  73. کنز العمال، متقی هندی، ج 6، ص 84، ح14953، در منابع شیعه، بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 75، ص 377.
  74. کنز العمال، متقی هندی، ج 16، ص 26، ح43781؛ المعجم الکبیر، سلیمان طبرانی، دار‏احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1404 ق، ج 20، ص 61، ح 112.
  75. مسند احمد بن حنبل، ج 2، ص 92؛ السنن الکبری، ابی بکر احمد بیهقی، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، دار الکتب العلمیة، بیروت، اولی، 1414 ق، ج 10، ص 134.
  76. کنز العمال، ج 3، ص 510، ح 7605؛ مجمع الزوائد، همان، ج 4، ص 260.
  77. کنز العمال، همان، ج 16، ص 38، ح 43835؛ مجمع الزوائد، ج 4، ص 131؛ المعجم الاوسط، ج 5، ص 330.
  78. کنز العمال، متقی هندی، ج 3، ص 504، ح7630.
  79. حسین تربتی، ماهنامه مبلغان، نیم‌نگاهی به ظلم‌ستیزی در منابع اهل سنت، ص250