قثم بن عباس قرشی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'محل' به 'محل')
خط ۹۳: خط ۹۳:


==سرانجام قثم==
==سرانجام قثم==
[[معاویه]] بعد از برکناری [[عبدالرحمان بن زیا]]د، [[سعید بن عثمان بن عفان]] را به استانداری [[خراسان]] گمارد. او نیز قثم بن عباس را با خود به آن دیار برد. سعید [[جهاد]] را علیه [[کفار]] آغاز کرد و نهر بلخ را پشت سر گذاشته، خود را به بخارا رساند. در ابتدا خاتون، [[ملکه]] بخارا، درخواست [[صلح]] کرد و سعید به درخواست او پاسخ مثبت داد، اما اندکی بعد او از [[تصمیم]] خود برگشت و قصد کرد تا با سعید بجنگد، از این رو، سعید با آنها جنگید و بر آنها [[پیروز]] شد و سپس به سوی سمرقند رفت. وی آنجا را محاصره کرد، اما نتوانست [[فتح]] کند، تا این که بر حصاری [[غلبه]] پیدا کرد که در آن، شاهزادگان بودند. پس از این که آنها را [[اسیر]] کرد، مردم درخواست صلح کردند، اما او قسم خورد که باید بی‌درنگ وارد [[شهر]] شود و دروازه شهر باز شد و او به شهر سمرقند وارد شد. در این هنگام سنگی از بالای قلعه قهندز به سوی آنان پرتاب شد که به [[قثم بن عباس]] خورد و بر اثر ضربه آن سنگ، قثم از [[دنیا]] رفت. وقتی که خبر [[مرگ]] قثم به [[عبدالله بن عباس]] رسید، گریست و گفت: "[[آه]]! که چقدر فاصله است بین [[محل]] [[تولد]] قثم، [[مکه]] و محل وفاتش در [[سمرقند]]!"<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۲۳۷.</ref>.
[[معاویه]] بعد از برکناری [[عبدالرحمان بن زیا]]د، [[سعید بن عثمان بن عفان]] را به استانداری [[خراسان]] گمارد. او نیز قثم بن عباس را با خود به آن دیار برد. سعید [[جهاد]] را علیه [[کفار]] آغاز کرد و نهر بلخ را پشت سر گذاشته، خود را به بخارا رساند. در ابتدا خاتون، [[ملکه]] بخارا، درخواست [[صلح]] کرد و سعید به درخواست او پاسخ مثبت داد، اما اندکی بعد او از [[تصمیم]] خود برگشت و قصد کرد تا با سعید بجنگد، از این رو، سعید با آنها جنگید و بر آنها [[پیروز]] شد و سپس به سوی سمرقند رفت. وی آنجا را محاصره کرد، اما نتوانست [[فتح]] کند، تا این که بر حصاری [[غلبه]] پیدا کرد که در آن، شاهزادگان بودند. پس از این که آنها را [[اسیر]] کرد، مردم درخواست صلح کردند، اما او قسم خورد که باید بی‌درنگ وارد [[شهر]] شود و دروازه شهر باز شد و او به شهر سمرقند وارد شد. در این هنگام سنگی از بالای قلعه قهندز به سوی آنان پرتاب شد که به [[قثم بن عباس]] خورد و بر اثر ضربه آن سنگ، قثم از [[دنیا]] رفت. وقتی که خبر [[مرگ]] قثم به [[عبدالله بن عباس]] رسید، گریست و گفت: "[[آه]]! که چقدر فاصله است بین محل [[تولد]] قثم، [[مکه]] و محل وفاتش در [[سمرقند]]!"<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۲۳۷.</ref>.


در نقل دیگری این‌گونه آمده است که قشم پیشاپیش [[مردم]] آن سامان در چند کیلومتری [[شهر]] سمر قند با [[سپاه]] خاقان درگیر شد. در این [[نبرد]]، تیری به پیشانی او اصابت کرد و او در کنار چشمه آبی که در چند کیلومتری [[شرق]] سمرقند قرار دارد، در تابستان ۵۶ ه.ق به [[دیدار]] [[حق]] شتافت<ref>سیمای سمرقند، حسن احمدنژاد، ص۸۹ و ۹۰.</ref>. [[مرقد]] قثم بن عباس بیرون شهر سمرقند در کنار [[قبرستان]] "بنو [[ناجیه]]" در قلعه معروف و [[تاریخی]] افراسیاب واقع شده است<ref>سمریه، سمرقندی، ص۵۹.</ref>.
در نقل دیگری این‌گونه آمده است که قشم پیشاپیش [[مردم]] آن سامان در چند کیلومتری [[شهر]] سمر قند با [[سپاه]] خاقان درگیر شد. در این [[نبرد]]، تیری به پیشانی او اصابت کرد و او در کنار چشمه آبی که در چند کیلومتری [[شرق]] سمرقند قرار دارد، در تابستان ۵۶ ه.ق به [[دیدار]] [[حق]] شتافت<ref>سیمای سمرقند، حسن احمدنژاد، ص۸۹ و ۹۰.</ref>. [[مرقد]] قثم بن عباس بیرون شهر سمرقند در کنار [[قبرستان]] "بنو [[ناجیه]]" در قلعه معروف و [[تاریخی]] افراسیاب واقع شده است<ref>سمریه، سمرقندی، ص۵۹.</ref>.

نسخهٔ ‏۱۴ آوریل ۲۰۲۱، ساعت ۱۲:۴۶

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث قثم بن عباس قرشی است. "قثم بن عباس قرشی" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

قثم، فرزند عباس، عموی پیامبر(ص)، بود و مادرش ام الفضل نام داشت. عباس بن عبدالمطلب، پدر قثم، سه سال قبل از عام الفیل در مکه به دنیا آمد. پدرش عبدالمطلب یکی از بزرگ‌ترین شخصیت‌های مکه و مادرش، تیله، دختر حباب، یکی از بانوان با شخصیت بود. همسر عباس، ام الفضل، نیز از زنان نامدار صدر اسلام بوده است. او اولین بانویی بود که خانه خدا را با پارچه ای از حریر پوشانید و بعد از خدیجه اولین زنی بود که به پیامبر(ص) ایمان آورد[۱]. عبدالله بن یزید هلالی درباره او می‌گوید: هیچ زن نجیبی چون ام الفضل شش فرزند بزرگ به دنیا نیاورده است. باید زنان و مردان، او را گرامی بدارند[۲].

عباس یازده فرزند داشت: عبدالله، عبیدالله، فضل، قثم، تمام، معبد، کثیر، حارث، عبدالرحمن، آمنه و صفیه[۳]. قثم، خوش‌سیما و گشاده‌رو و خوش‌اندام بود و رنگ چهره‌اش روشن و به سرخی آمیخته بود؛ چشمانی سیاه و گشاده و مژه‌هایی بلند و ریشی کامل داشت و در گفتارش صراحت داشت و شیرین سخن میگفت و زبانش فصیح و کامل بود[۴]. او هنگام رحلت پیامبر(ص) هشت ساله بود[۵]. "قثم" در اصل "قاثم" بوده که در فرهنگ لغات به معنای شخص سخاوتمند و پر بخشش آمده است[۶]. این اسم برای قثم بن عباس، اسمی با مسما بوده است. از جمله کسانی که بسیار به رسول خدا(ص) شباهت داشت، قثم بن عباس بود.

افرادی که به رسول خدا(ص) شباهت داشتند، عبارت‌اند از: امام حسن علی، جعفر طیار، قثم بن عباس، هاشم بن عبدالمطلب و مسلم بن معتب بن ابی لهب[۷]. از قثم، فرزندی بر جای نمانده است[۸].[۹]

توجه پیامبر(ص) به قثم

عبدالله بن جعفر نقل کرده است: روزی من و عبیدالله و برادرش قثم، فرزندان عباس، با یکدیگر مشغول بازی بودیم که رسول خدا(ص) در حالی که سوار بر مرکب بود، از کنار ما عبور کرد و همین که چشمش به ما افتاد، فرمود: "این پسر (یعنی قثم) را بالا بیاورید و به من بدهید". سپس پیامبر(ص) او را گرفت و پشت سر خود و مرا نیز جلو خود بر مرکب سوار و در حق ما دعا کرد[۱۰]. این در حالی بود که عباس، فرزندش عبیدالله را بیش از قثم دوست داشت و پیامبر(ص) هم این قضیه را می‌دانست[۱۱].[۱۲]

قثم و آگاه ساختن مسلمانان از فتح خیبر

نقل شده، حجاج بن علاط سلمی که اهل مکه و مردی ثروتمند بود و در هنگام فتح خیبر مسلمان شده بود، از پیامبر(ص) اجازه گرفت، برای این که بتواند طلب‌هایش را از مشرکان مکه بگیرد و بعد اسلامش را آشکار کند، خبر پیروزی مسلمانان را در خیبر به نفع یهودیان اعلام کند تا بعد از دریافت قرض‌هایش از مشرکان، آن را اعلام کند. اما این پیروزی را به گونه‌ای سری به عباس، عموی پیامبر خبر داد در حالی که مسلمانان مکه از آن بی خبر بودند. پس از گذشت چند روز که حجاج کارهایش را انجام داد، عباس به فرزندش قثم دستور داد که سروش شادی سر دهد و آوای سرور در منزل عباس برخاست و همه مسلمانان مکه به خانه او آمدند و از فتح خیبر آگاه شدند[۱۳].[۱۴]

مقاومت قثم در میدان جنگ

در جریان جنگ حنین، هوازن که در دو سوی وادی، کمین گرفته بودند، ناگاه بر مسلمانان حمله کردند و مسلمانان برای لحظاتی دچار پراکندگی شدند. در این میان، تنها امام علی(ع) و عباس و پسرانش فضل و قثم و عده‎ای دیگر در کنار پیامبر(ص) ماندند و پایداری کردند. پیامبر(ص) بر استر سفید خود، دلدل، سوار بود و عباس عنان آن را گرفته بود[۱۵].[۱۶]

قثم و آخرین نماز پیامبر(ص)

در هنگام احتضار پیامبر(ص)، عایشه به پدرش ابوبکر گفت که نماز صبح را به جای پیامبر(ص) به جماعت بخواند، در این هنگام پیامبر(ص) غضبناک و خودش برای خواندن نماز آماده شد و امام علی(ع) و قثم بن عباس زیر بغل هایش را گرفته بودند و پیامبر(ص) با تکیه بر آنها نماز را به جماعت خواند [۱۷].[۱۸]

قثم و دفن پیامبر(ص)

کسانی که مسئولیت غسل پیامبر(ص) را به عهده داشتند عبارت بودند از: علی بن ابی‌طالب(ع)، عباس بن عبدالمطلب، فضل و قثم، فرزندان عباس، اسامة بن زید و شقران، غلام رسول خدا(ص)[۱۹]؛ اما کسانی که به قبر رسول خدا(ص) وارد شدند، علی(ع) و فضل و قثم، فرزندان عباس بودند[۲۰]. عباس و فضل و قثم در حرکت دادن و چپ و راست کردن بدن مبارک پیامبر(ص) به امام علی(ع) کمک می‌کردند و اسامه و شقران هم آب می‌ریختند. امام علی(ع)، رسول خدا(ص) را از زیر پیراهن غسل می‌داد و می‌فرمود: "پدر و مادرم به فدایت که چه اندازه در زندگی و پس از مرگت پاکیزه‌‎ای". و چون آنها از غسل فارغ شدند او را با سه پارچه "صحاری" و یک پارچه برد "حبره" کفن کردند[۲۱]. امام علی(ع) درباره قثم فرموده: "جوان‌ترین صحابه پیامبر(ص) قثم بن عباس بود"[۲۲].

پس از وفات پیامبر(ص) مغیرة بن شعبه در میان مردم شایع کرد که او آخرین وداع کننده با رسول خدا(ص) بوده است و این را افتخار برای خود شمرد. او می‌گفت: در لحظه‌های آخر که روی قبر مبارک ایشان را می‌پوشاندند، به عمد انگشترم را درون قبر انداختم و برای گرفتن آن، بدان مکان گام نهادم. عبدالله بن حارث بن نوفل می‌گوید: سال بعد از رحلت پیامبر اسلام(ص) در مراسم عمره خدمت امیرمؤمنان علی(ع) بودم که گروهی از حجاج عراق به محضر وی مشرف شدند و گفتند: یا ابوالحسن دوست داریم مسأله‌ای را برای ما آشکار سازی، علی(ع) پیش از آنکه پرسش را مطرح کنند، فرمود: گویا مغیرة بن شعبه ادعا کرده آخرین کسی است که با رسول خدا(ص) وداع کرده است. همه گفتند: آری، مولای ما. حضرت(ع) فرمود: "کذب است"[۲۳].[۲۴]

قثم در مراسم بدرقه ابوذر

وقتی عثمان با بی‌احترامی تمام، ابوذر را به ربذه تبعید کرد و این خبر به امام علی(ع) رسید، گریست و فرمود: "آیا با صحابه رسول خدا چنین رفتار می‌کنند؟ ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ[۲۵]. "پس از آن، امام(ع) برخاست و با حسن و حسین(ع) و عبدالله و [قثم و فضل و عبید الله، پسران عباس، به بدرقه او رفتند. وقتی نگاه ابوذر بر آنان افتاد، گریست و گفت: "پدرم فدای شما باد، هرگاه که این چهره‌های مبارک را میبینم به یاد رسول خدا میافتم"[۲۶].[۲۷]

قثم جزء اولین یاوران امام علی(ع)

پس از کشته شدن عثمان، بعد از اینکه مردم هجوم آورده، خلافت را به امام علی(ع) سپردند، اولین اقدام امام(ع) تغییر والیان مناطق مختلف بود و افراد صالحیرا جایگزین آنان کرد. امام علی(ع) عبدالله بن عباس را والی بصره، عبیدالله بن عباس را حاکم یمن کرد و بحرین را به قثم بن عباس سپرد[۲۸].[۲۹]

قثم؛ افشاگر توطئه ناکثان

وقتی طلحه و زبیر با عایشه در مکه هم داستان شدند، ام سلمه به علی(ع) چنین نوشت: "اما بعد؛ به امیرالمؤمنین علی(ع)، طلحه و زبیر قصد دارند همراه عایشه به سوی بصره بروند. آنها مردم را به بهانه خونخواهی عثمان علیه شما تحریک می‌کنند تا شورش و فتنه پدید آورند. خداوند با شماست. پیروزی شما را آرزومندم"[۳۰].

امام(ع)، بعد از مطالعه نامه او، محمد بن ابی بکر را خواست و ماجرا را برایش گفت؛ سپس مردم مدینه را به مسجد فرا خواند و اهداف شورشیان را شرح داد. روزی که علی(ع) از یارانش را از مدینه به سوی "ربذها داد، برای حضور در جنگ جمل حرکت داد، پرچم سواره نظام سپاه را به محمد حنیفه سپرد. عبدالله بن عباس را، سمت راست سپاه، عمر بن ابی سلمه را سمت چپ و ابو لیلی بن جراح را در جلو و قثم بن عباس، عموزاده‌اش را جانشین و نماینده خویش در مدینه قرار داد. سپاه امیرمؤمنان علی(ع) مدتی در "ربذه" ماند. امام(ع) همان جا قثم بن عباس را به استانداری مکه و برادرش تمام بن عباس را نیز به طور موقت به فرمانداری مدینه گماشت. سپس امام(ع) از مدینه خارج شد تا در میانه راه، مانع حرکت آنها شود، اما در ربذه معلوم شد که آنها از دسترس آن حضرت دور شده‌اند[۳۱].[۳۲]

قثم؛ راوی معتبر

عالمان علم رجال، قثم بن عباس را روایت‌گری مورد اعتماد می‌دانند که از پیامبر اکرم(ص) و امیر مؤمنان(ع) حدیث نقل کرده است. او از صحابه جوان پیامبر اسلام(ص) بود و ابواسحاق السبیعی از وی روایت نقل کرده است. دو نمونه از روایت‌های او را نقل می‌کنیم: قثم از زبان ابوذر و او از پیامبر اسلام(ص) چنین نقل کرده که فرمود: هفت سال قبل از آنکه فردی از انسان‌ها مسلمان شود، فرشتگان بر من و علی درود فرستادند"[۳۳].

همچنین از علی(ع) چنین نقل کرده که فرمود: "پیامبر اسلام(ص) روز دوشنبه مبعوث شد و من روز سه شنبه اسلام خود را آشکار کردم"[۳۴]. شیخ طوسی قثم بن عباس را از اصحاب امیرمؤمنان علی(ع) نیز شمرده است[۳۵].[۳۶]

قثم و دفاع از حریم امامت

روزی عبدالرحمن بن خالد در اجتماعی به قثم گفت: "علی بن ابی طالب نزد پیامبر اسلام چه امتیازی داشت که عباس نداشت؛ در حالی که عباس، عموی پیامبر اسلام بوده، جایگاهی والا و تجارب خوب مردم داری نیز دارد؟" قثم در پاسخ او گفت: امیرمؤمنان علی اولین فرد ماست که به ندای ملکوتی خاتم الانبیاء لبیک گفت و از نخستین روز نزول وحی تا آخرین لحظه زندگی پیامبر اسلام برای پیامبر مشکلی پیش نیامده، مگر این که علی او را همراهی کرده است[۳۷].[۳۸]

نامه امام علی(ع) به قثم

امیرالمؤمنین علی(ع) در نامه‌ای به قثم بن عباس، استاندار و والی خود در مکه چنین نوشته و نکات مهم را یادآوری کرده است:

  1. امام(ع) به او دستور می‌دهد که مسائل فقهی را برای مردم بازگو و با علما گفتگو کند و به سؤالات مردم پاسخ دهد.
  2. او را از داشتن حاجب و دربان، منع می‌کند.
  3. راه مصرف اموال بیت المال را برای او بیان کرده است.
  4. از او خواسته است که مردم مکه را به خوش رفتاری با حجاج ترغیب کند، تا از آنها کرایه نگیرند. اما بعد؛ حج را برای مردم به پا دار و به ایشان روزهای خدا (ایام تاریخی) را یاد آوری کن و در بامداد و سر شب با آنها بنشین و فتوا بده برای کسی که حکمی (از احکام دین) بپرسد و به نادان بیاموز و با دانا گفت وگو کن. و باید پیش مردم، نماینده‌ای جز زبانت و دربانی جز رؤیت نباشد (و خودت مستقیما با آنها در ارتباط باش) و درخواست کننده‌ای را از ملاقات و دیدار خود محروم مکن، زیرا آن درخواست اگر در ابتدای کار از طریق راه‌های مقرر روا و برآورده نشود، برای روا کردن آن در آخر کار، مورد ستایش واقع نمی‌شوی و بنگر به آنچه از مال خدا، بیت المال مسلمانان نزد تو گرد می‌آید، پس آن را به افراد عیال‌مند و گرسنه در منطقه خود بده. در حالی که آن را به آنان که محتاج و فقیرند، رسانده باشی و آنچه از مصرف آنان زیاد می‌آید، نزد ما بفرست تا آن را در میان افرادی که نزد ما هستند، تقسیم کنیم. و به اهل مکه فرمان بده که از ساکن (آنان که از مکان‌های دیگر برای حج به مکه آمده‌اند) مزد و کرایه نستانند، زیرا خداوند سبحان می‌فرماید: "در آن، اهل آن و غریب، یکسان هستند" پس مراد از عاکف، مقیم مکه و مراد از بادی، کسی است که به حج می‌رود و از اهل آن سامان نیست. خداوند ما و شما را برای آنچه دوست دارد، موفق بدارد؛ والسلام[۳۹].[۴۰]

قثم، سرپرست حجاج

زمانی که قثم کارگزار مکه بود، امام علی(ع) با فرستادن نامه‌هایی او را از دسیسه‌های معاویه آگاه ساخت و در نامه‌ای دیگر مسئولیت برگزاری حج را به عهده او گذارد. در سال سی و هشتم هجری علی(ع) قثم را امیرالحاج قرار داده بود[۴۱]، چون از زمان پیامبر(ص) خلیفه مسلمانان، هر سال فردی را به عنوان امیرالحاج انتخاب می‌کرد تا بر مراسم حج نظارت داشته، مشکلات حجاج را برطرف کند و در عین حال پاسخگوی سؤالات مذهبی آنها در این زمینه باشد. مسعودی افرادی را که در سال‌های مختلف امیر الحاج بوده‌اند، نام برده است. امیرالحاج علی(ع) در سال سی و هشتم، قثم بن عباس بوده و در سال سی و نهم، معاویه فردی را به عنوان امیر الحاج به مکه فرستاده بود. ولی علی(ع)، قثم بن عباس را امیر الحاج قرار داده بود[۴۲].[۴۳]

نامه دوم امام علی به قثم

در سال ۳۹ ه عمرو عاص، معاویه را به فرستادن نماینده و تعیین سرپرست حجاج در مراسم حج ترغیب کرد. معاویه یزید بن شجره رهاوی" را همراه سه هزار جنگجوی کار آزموده برای تبلیغ دیدگاه سیاسی خویش و شوراندن مردم علیه امیرمؤمنان علی(ع) به مکه فرستاد. این تصمیم معاویه و عمرو عاص کاملاً مخفیانه بود. امام علی(ع) از توطئه معاویه آگاه شد و خطاب به قثم بن عباس، استاندار مکه، چنین نوشت: به نام خداوند بخشنده مهربان، از بنده خدا علی امیرمؤمنان به قثم بن عباس؛ سلام بر تو؛ اما بعد؛ بعد از حمد الهی، مأمور اطلاعاتی من از مغرب "شام" گزارش داده است که مردمی از شام به دستور معاویه به سوی حج مأموریت یافته‌اند. مردمانی کوردل، کر و نابینا؛ کسانی که حق را با باطل می‌آمیزند و در نافرمانی خدا، از مخلوق پیروی می‌کنند. به بهانه دین، شیر دنیا را میدوشند و دنیای حاضر را به جای آخرت نیکوکاران پرهیزگار می‌خرند؛ و هرگز به خیر و نیکی نرسد مگر نیکوکار و هرگز کیفر بدی نبیند مگر بدکردار. عده‌ای از مؤمنان و صاحبان فضل و استقامت را، به فرماندهی مردپرهیزگار "معقل" فرزند قیس ریاحی به سوی شما فرستادم و به ایشان امر کردم که "لشکر معاویه" را از سرزمین حجاز اخراج کنند. پس در حفظ حکومت مکه و نظام و آرامش آن چون شخصی دوراندیش، پایدار، دلسوز و خردمند که پیرو سلطان و فرمانبردار "امام و پیشوایش" است، استوار باش؛ و نباید کاری کنی که بعدا به عذرخواهی بینجامد. هنگام خوشی‌ها، زیاد شادمان نشوی و در سختی‌ها هراسان نباشی؛ و نرسد به من خبری از تنبلی و سستی تو که بعد از آن عذرخواهی کنی؛ و خود و اطرافیان و فرمانبرداران خویش را برای صبر در مقابل سختی‌ها و مشکلات و پیشامدها آماده کن[۴۴].

همزمان با رسیدن نامه امام علی(ع)به دست قثم، وی مردم را به مسجد فرا خواند و بر منبر رفت و بعد از حمد و ثنای الهی و درود بر پیامبر اسلام(ص)، ایشان را از آمدن سپاه شام و اهداف آنان با خبر ساخت و نظرشان را جویا شد. او از حاضران خواست که بگویند برای جهاد و دفاع آمادگی دارند یا نه؟ حاضران سکوت اختیار کردند، قثم خطاب به آنان گفت: "دریافتم که شما در چه اندیشه‌اید؛ شما برای دفاع آمادگی، ندارید". وقتی قثم خواست از منبر پایین بیاید، "شیبه بن عثمان عبدی" به او گفت: "ای امیر! ما در بیعت و تعهدمان ثابت قدم و وفاداریم و آنچه دستور فرمایید، انجام می‌دهیم". بقیه سکوت را ترجیح دادند[۴۵].

ابوسعید خدری، صحابی بزرگ که تازه از مدینه رسیده بود، نزد قثم رفت و گفت: "چه تصمیمی دارید؟" قثم جواب داد: "سپاه شام به فرماندهی "یزید بن شجره" نزدیک مکه است و مردم مکه با سکوتشان ندای یاری‌ام را پاسخ ندادند. ما ناگزیریم مدتی به کوه‌های اطراف مکه برویم تا سپاه امام برسد"[۴۶].

ابوسعید گفت: "روزی که از مدینه به طرف مکه حرکت کردم از بازرگانان کوفی شنیدم که سپاهی به امر امام به قصد مکه آماده حرکت است".

قثم گفت: "آری، نامه ای از امیر مؤمنان علی(ع)برایم رسیده و او خبر داده که معقل را همراه عده‌ای از مؤمنان برای دفع فساد شامیان به مکه روانه می‌کند. تا رسیدن این سپاه، ما به کوه‌های اطراف مکه پناه می‌بریم".

ابوسعید گفت: "ترک کردن شهر مکه کار مناسبی به نظر نمی‌رسد؛ پیشنهاد من این است که در شهر بمانید و مقاومت کنید تا سپاه امام برسد. اگر قصد جنگ و دفاع داشتید، بجنگید و گرنه به کوه‌های اطراف مکه بروید. در این صورت معذورید"[۴۷].

قثم پیشنهاد او را پذیرفت و در شهر ماند. یزید بن شجره با لشکر شام دو روز قبل از روز "ترویه" به عرفات رسید و اعلام کرد که برای جنگ به مکه نیامده است و خواستار دیدار با یکی از صحابه بزرگ پیامبر(ص) شد. ابوسعید خدری را به او معرفی کردند. یزید به او گفت: "امسال به اتفاق هم شخصی را به امامت حج انتخاب کنیم، نه من باشم و نه قثم". ابوسعید پاسخ داد: "باید نزد قثم بروم و نظر وی را جویا شوم". قثم با گزینش فرد سوم موافقت کرد. مردم و بزرگان مکه "شیبة بن عثمان العبدی" را انتخاب کردند و او در سال ۳۹ ه همراه مردم مراسم حج را به پایان رسانید[۴۸].

نماینده امیر مؤمنان علی(ع) در انتظار رسیدن سپاه امامش لحظه شماری می‌کرد که شامیان، مکه را به قصد شام ترک کردند. سپس معقل بن قیس" همراه سپاه اسلام به نزدیکی مکه رسید و حجاجی که برگشته بودند، رفتن شامیان را به ایشان خبر دادند. معقل آنها را دنبال کرد. و وقتی به وادی القری رسید که شامیان حرکت کرده بودند. سپاه اسلام ده تن از سپاه یزید بن شجره را دستگیر کرد و به کوفه برد[۴۹].[۵۰]

قثم و حمله بسر به مکه

معاویه، بسر بن ارطاة را مأمور کرد که شیعیان امام علی(ع) را هر جا یافت، بکشد. هنگامی که او به نزدیک مکه رسید، قثم بن عباس، والی مکه، مکه را ترک کرد و بسر به مکه وارد شد. او نسبت به مردم مکه بی‌حرمتی‌های فراوانی کرد و پس از آنکه شیبة بن عثمان حجبی را به عنوان حاکم مکه قرار داد، آنجا را ترک کرد[۵۱].[۵۲]

قثم در هنگام شهادت امام علی(ع)

در واقعه شهادت امام علی(ع)، وقتی که ابن ملجم ملعون، ضربه‌ای بر فرق مبارک امام علی(ع) زد، امام(ع) از پای افتاد و صدا زد که او را بگیرید. مردم به سوی ابن ملجم هجوم بردند، اما هر کس به او نزدیک میشد، او با شمشیر بر او حمله میکرد و کسی نتوانست بر او غلبه کند. در این هنگام قثم بن عباس بر ابن ملجم حمله برد و او را گرفت و بر زمین کوبید. ابن ملجم زور فریاد برآورد که یا علی! سگت را از من دور کن! سپس او را نزد امام علی(ع) آوردند و امام علی(ع) فرمود: "ابن ملجم تویی؟" ابن ملجم گفت: "آری!" امام فرمود: "فرزندم حسن! شکمش را سیر و بند او را محکم کن"[۵۳].[۵۴]

قثم؛ یار وفادار امام علی(ع)

قثم تا هنگام شهادت امیرمؤمنان علی(ع) نماینده و فرماندار ایشان در حجاز و توابع آن بود. بعد از شهادت امام علی(ع) قثم در گسترش فرهنگ دین مقدس اسلام بسیار کوشید و برای جلوگیری از ایجاد بدعت در سیره پیامبر اسلام(ص) به مناطق مختلف سفر کرد. او در زمان حکومت معاویه بدون حکم رسمی مدتی در یکی از شهرهای خراسان بزرگ، فرماندار بود[۵۵].[۵۶]

سهم از غنائم

در آن زمان که سعید بن عثمان، والی خراسان بود، قثم بن عباس نیز او را همراهی می‌کرد. و به سبب جنگ‌هایی که در آن سامان اتفاق افتاد، غنائم زیادی به دست سپاهیان اسلام افتاد. پس سعید به قثم گفت: "برای خودت هزار سهم از غنائم را بردار". قثم نپذیرفت و به او گفت: "نخست خمس غنائم را جدا کن و سپس حقوق و سهم جنگجویان را بپرداز، پس از آن هر چه میخواهی به من بده". قثم مردی پارسا و فاضل بود[۵۷].[۵۸]

خدمات قثم در ماوراء النهر

قثم بن عباس، بعد از تسخیر سمرقند با تعدادی از سربازان جهت تعلیم و ترویج احکام دین مقدس اسلام در آن سرزمین، ماندگار شد. او افزون بر آموزش حقایق وحی، خدمات اجتماعی به مردم آن دیار ارائه کرد[۵۹].[۶۰]

سرانجام قثم

معاویه بعد از برکناری عبدالرحمان بن زیاد، سعید بن عثمان بن عفان را به استانداری خراسان گمارد. او نیز قثم بن عباس را با خود به آن دیار برد. سعید جهاد را علیه کفار آغاز کرد و نهر بلخ را پشت سر گذاشته، خود را به بخارا رساند. در ابتدا خاتون، ملکه بخارا، درخواست صلح کرد و سعید به درخواست او پاسخ مثبت داد، اما اندکی بعد او از تصمیم خود برگشت و قصد کرد تا با سعید بجنگد، از این رو، سعید با آنها جنگید و بر آنها پیروز شد و سپس به سوی سمرقند رفت. وی آنجا را محاصره کرد، اما نتوانست فتح کند، تا این که بر حصاری غلبه پیدا کرد که در آن، شاهزادگان بودند. پس از این که آنها را اسیر کرد، مردم درخواست صلح کردند، اما او قسم خورد که باید بی‌درنگ وارد شهر شود و دروازه شهر باز شد و او به شهر سمرقند وارد شد. در این هنگام سنگی از بالای قلعه قهندز به سوی آنان پرتاب شد که به قثم بن عباس خورد و بر اثر ضربه آن سنگ، قثم از دنیا رفت. وقتی که خبر مرگ قثم به عبدالله بن عباس رسید، گریست و گفت: "آه! که چقدر فاصله است بین محل تولد قثم، مکه و محل وفاتش در سمرقند!"[۶۱].

در نقل دیگری این‌گونه آمده است که قشم پیشاپیش مردم آن سامان در چند کیلومتری شهر سمر قند با سپاه خاقان درگیر شد. در این نبرد، تیری به پیشانی او اصابت کرد و او در کنار چشمه آبی که در چند کیلومتری شرق سمرقند قرار دارد، در تابستان ۵۶ ه.ق به دیدار حق شتافت[۶۲]. مرقد قثم بن عباس بیرون شهر سمرقند در کنار قبرستان "بنو ناجیه" در قلعه معروف و تاریخی افراسیاب واقع شده است[۶۳].

در کتاب صحیح مسلم آمده است که از شریف‌زادگان، جز فرزندان عباس کسی را نمی‌شناسیم که از یک مادر و در یک خانه به دنیا آمده باشند و مقبره‌های‌شان این چنین دور از هم باشد؛ عبدالله بن عباس در طائف، عبید الله در مدینه (یا آفریقافضل در اجنادین شام، معبد و عبدالرحمان در افریقا، قثم در سمرقند و کثیر در ینبع[۶۴].[۶۵]

حرم قثم در سمرقند

در بیرون سمرقند قبر قثم بن عباس بن عبد المطلب واقع است که در فتح سمرقند کشته شده و مردم شهر شب‌های دوشنبه و جمعه به زیارت او می‌روند، تاتارها هم این زیارتگاه را احترام می‌گذارند و نذورات زیاد از گاو و گوسفند و درهم و دینار به آنجا می‌‌آورند که خرج مصارف زوار و خدام می‌شود. قبر قثم بن عباس گنبدی دارد که روی چهار پایه قرار گرفته و هر پایه از دو ستون مرمری به رنگ‌های سیاه و سفید و سبز و سرخ تشکیل شده است. دیوارهای مقبره هم از قطعات مرمر الوان مذهبکاری ساخته شده و سقف آن از ارزیز است. صندوق قبر از چوب آبنوس مرصعی است که چهار رکن آن را با صفحات نقره پوشانده‌اند. روی این صندوق سه قندیل نقره گذاشته‌اند و فرش‌های مقبره از پشم و پنبه بافته شده است. بیرون مقبره نهر بزرگی است که از وسط خانقاهی عبور می‌کند. در دو سوی نهر درختان و نهال‌های مو و یاسمن نشانده‌اند و در خانقاه مذکور منازلی برای سکونت مسافرین موجود است. تاتارها در روزگاری که به مذهب کفر بودند تغییری در وضع این بنای مبارک ندادند بلکه به واسطه کراماتی که میدیدند به آن تبرک میجستند[۶۶].[۶۷]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. المنتظم، ابن جوزی، ج۳، ص۳۴۲.
  2. سیمای کارگزاران علی بن ابی‌طالب أمیرالمؤمنین، علی‌اکبر ذاکری، ج۱، ص۱۳۶.
  3. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۱۶۴؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۸، ص۴۸؛ سفینة البحار، محدث قمی، ج۲، ص۵۸؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۷، ص۴۱۸ و قاموس الرجال، شوشتری، ج۶، ص۱۵.
  4. تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۱، ص۵۱۴؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۲۵۰؛ نهایة الأرب فی فنون الأدب، نویری، ص۲۹.
  5. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۱۹۷.
  6. النهایة فی غریب الحدیث، ابن اثیر، ج۴، ص۱۶.
  7. ناسخ التواریخ، سپهر، ج۴، ص۲۰۰۲.
  8. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۲۵۴.
  9. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «قثم بن عباس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۱۹-۲۰.
  10. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۱۴۰؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۱۹۷.
  11. موسوعة نضرة النعیم، صالح بن حمید و عبد الرحمن بن ملوح، ج۶، ص۲۱۶۶.
  12. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «قثم بن عباس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۲۰-۲۱.
  13. موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۳، ص۶۵-۶۸. با تشکیک در صحت خبر که نکند برای خشنودی خلفای عباسی سروده شده است.
  14. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «قثم بن عباس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۲۱.
  15. تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون (ترجمه: آیتی)، ج۱، ص۴۴۷-۴۴۶؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۳، ص۲۸۰.
  16. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «قثم بن عباس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۲۱.
  17. موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۳، ص۶۸۷.
  18. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «قثم بن عباس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۲۲.
  19. موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۳، ص۶۹۹.
  20. موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۳، ص۷۰۱.
  21. زندگانی محمد(ص) پیامبر اسلام، ابن هشام (ترجمه: سید هاشم رسولی)، ج۲، ص۴۳۴ – ۴۳۳.
  22. الاصابه، ابن حجر، ج۵، ص۳۲۰.
  23. موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۳، ص۱۷۰۱-۱۷۰۲ (پاورقی).
  24. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «قثم بن عباس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۲۲-۲۳.
  25. « ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.
  26. حیات القلوب، علامه مجلسی، ج۴، ص۱۷۰۹؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۳۷۴.
  27. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «قثم بن عباس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۲۳.
  28. موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۴۴۶.
  29. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «قثم بن عباس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۲۳-۲۴.
  30. تاریخ الطبری، طبری، ج۴، ص۴۵۱؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۵۰۰.
  31. تاریخ الطبری، طبری، ج۴، ص۴۵۵؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۵۱۴.
  32. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «قثم بن عباس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۲۴.
  33. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۳۸، ص۲۳۱. وی تا شهادت امیرالمؤمنین(ع) این سمت را داشت.
  34. مناقب آل ابی‌طالب، ابن شهر آشوب، ج۲، ص۷.
  35. رجال الطوسی، شیخ طوسی، ص۵۵.
  36. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «قثم بن عباس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۲۵.
  37. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۳۸، ص۲۷۱.
  38. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «قثم بن عباس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۲۵.
  39. «أَمَّا بَعْدُ فَأَقِمْ لِلنَّاسِ اَلْحَجَّ- وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيّٰامِ اَللّٰهِ وَ اِجْلِسْ لَهُمُ اَلْعَصْرَيْنِ فَأَفْتِ اَلْمُسْتَفْتِيَ وَ عَلِّمِ اَلْجَاهِلَ وَ ذَاكِرِ اَلْعَالِمَ وَ لاَ يَكُنْ لَكَ إِلَى اَلنَّاسِ سَفِيرٌ إِلاَّ لِسَانُكَ وَ لاَ حَاجِبٌ إِلاَّ وَجْهُكَ وَ لاَ تَحْجُبَنَّ ذَا حَاجَةٍ عَنْ لِقَائِكَ بِهَا فَإِنَّهَا إِنْ ذِيدَتْ عَنْ أَبْوَابِكَ فِي أَوَّلِ وِرْدِهَا لَمْ تُحْمَدْ فِيمَا بَعْدُ عَلَى قَضَائِهَا. وَ اُنْظُرْ إِلَى مَا اِجْتَمَعَ عِنْدَكَ مِنْ مَالِ اَللَّهِ فَاصْرِفْهُ إِلَى مَنْ قِبَلَكَ مِنْ ذَوِي اَلْعِيَالِ وَ اَلْمَجَاعَةِ مُصِيباً بِهِ مَوَاضِعَ اَلْفَاقَةِ وَ اَلْخَلاَّتِ وَ مَا فَضَلَ عَنْ ذَلِكَ فَاحْمِلْهُ إِلَيْنَا لِنَقْسِمَهُ فِيمَنْ قِبَلَنَا. وَ مُرْ أَهْلَ مَكَّةَ أَلاَّ يَأْخُذُوا مِنْ سَاكِنٍ أَجْراً فَإِنَّ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ- سَوٰاءً اَلْعٰاكِفُ فِيهِ وَ اَلْبٰادِ فَالْعَاكِفُ اَلْمُقِيمُ بِهِ وَ اَلْبَادِي اَلَّذِي يَحُجُّ إِلَيْهِ مِنْ غَيْرِ أَهْلِهِ وَفَّقَنَا اَللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ لِمَحَابِّهِ وَ اَلسَّلاَمُ». (مستدرک الوسائل، محدث نوری، ج۹، ص۳۵۸؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۱۱۳).
  40. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «قثم بن عباس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۲۶-۲۷.
  41. تاریخ الطبری، طبری، ج۴، ص۱۰۲.
  42. مروج الذهب، مسعودی، ج۴، ص۳۰۱.
  43. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «قثم بن عباس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۲۷.
  44. « أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ عَيْنِي بِالْمَغْرِبِ كَتَبَ إِلَيَّ يُعْلِمُنِي أَنَّهُ وُجِّهَ إِلَى اَلْمَوْسِمِ أُنَاسٌ مِنْ أَهْلِ اَلشَّامِ اَلْعُمْيِ اَلْقُلُوبِ اَلصُّمِّ اَلْأَسْمَاعِ اَلْكُمْهِ اَلْأَبْصَارِ اَلَّذِينَ يَلْتَمِسُونَ اَلْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَ يُطِيعُونَ اَلْمَخْلُوقَ فِي مَعْصِيَةِ اَلْخَالِقِ وَ يَحْتَلِبُونَ اَلدُّنْيَا دَرَّهَا بِالدِّينِ وَ يَشْتَرُونَ عَاجِلَهَا بِآجِلِ اَلْأَبْرَارِ اَلْمُتَّقِينَ وَ لَنْ يَفُوزَ بِالْخَيْرِ إِلاَّ عَامِلُهُ وَ لاَ يُجْزَى جَزَاءَ اَلشَّرِّ إِلاَّ فَاعِلُهُ فَأَقِمْ عَلَى مَا فِي يَدَيْكَ قِيَامَ اَلْحَازِمِ اَلصَّلِيبِ وَ اَلنَّاصِحِ اَللَّبِيبِ وَ اَلنَّافِعِ لِسُلْطَانِهِ اَلْمُطِيعِ لِإِمَامِهِ وَ إِيَّاكَ وَ مَا يُعْتَذَرُ مِنْهُ وَ لاَ تَكُنْ عِنْدَ اَلنَّعْمَاءِ بَطِراً وَ لاَ عِنْدَ اَلْبَأْسَاءِ فَشِلاً»؛ نهج البلاغه، نامه ۳۳؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۳۶۹.
  45. الفتوح، ابن اعثم کوفی، ص۷۰۹؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۳۷۹.
  46. الفتوح، ابن اعثم کوفی، ص۷۱۰؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۳۷۹-۳۶۹.
  47. الفتوح، ابن اعثم کوفی، ص۷۱۱؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۳۶۹-۳۷۹.
  48. الفتوح، ابن اعثم کوفی، ص۷۱۱-۷۱۲؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۳۶۹-۳۷۹.
  49. الفتوح، ابن اعثم کوفی، ص۷۱۳؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۳۶۹-۳۷۹.
  50. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «قثم بن عباس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۲۷-۳۰.
  51. الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۶۰۸.
  52. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «قثم بن عباس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۳۱.
  53. تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۲۱۲.
  54. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «قثم بن عباس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۳۱.
  55. الأعلاق النفسیه، ابن رسته، ص۲۰۱؛ فضائل بلخ، واعظ بلخی، ص۳۰.
  56. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «قثم بن عباس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۳۱-۳۲.
  57. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۷، ص۲۶۰.
  58. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «قثم بن عباس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۳۲.
  59. سیمای سمرقند، حسن احمدنژاد، ص۸۸.
  60. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «قثم بن عباس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۳۲.
  61. تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۲۳۷.
  62. سیمای سمرقند، حسن احمدنژاد، ص۸۹ و ۹۰.
  63. سمریه، سمرقندی، ص۵۹.
  64. مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۲، ص۳۱۶.
  65. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «قثم بن عباس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۳۲-۳۳.
  66. رحله ابن بطوطه، ابن بطوطه (ترجمه: محمد علی موحد)، ج۱، ص۴۵۶-۴۵۷.
  67. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «قثم بن عباس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۳۴.