ارکان خلافت الهی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'عمومیت' به 'عمومیت')
جز (جایگزینی متن - 'تجلی' به 'تجلی')
خط ۲۸: خط ۲۸:
*'''احتمال دوم،''' به روایت‌هایی اشاره دارد که مجعول در [[آیه خلافت]] [[آدم]]{{ع}} و هر [[انسان کامل]] دیگری می‌دانند؛ مانند روایتی که می‌گوید: "پس از اینکه [[آدم]] [[فرشتگان]] را از اسمای حجج [[خداوند]] باخبر ساخت آنها دانستند که مسمیات این اسماء، از [[فرشتگان]] به [[مقام خلافت]] شایسته‌ترند"<ref>هاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۷۳.</ref> نظیر همین [[روایت]] است [[روایت]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}: {{متن حدیث|إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَخْلُقَ خَلْقاً بِيَدِي أَجْعَلُ ذُرِّيَّتَهُ أَنْبِيَاءَ مُرْسَلِينَ وَ عِبَاداً صَالِحِينَ وَ أَئِمَّةً مُهْتَدِينَ أَجْعَلُهُمْ خُلَفَائِي عَلَى خَلْقِي فِي أَرْضِي...}}<ref>علی بن جمعه حویزی، نورالثقلین، ج۱، ص۵۲.</ref>.
*'''احتمال دوم،''' به روایت‌هایی اشاره دارد که مجعول در [[آیه خلافت]] [[آدم]]{{ع}} و هر [[انسان کامل]] دیگری می‌دانند؛ مانند روایتی که می‌گوید: "پس از اینکه [[آدم]] [[فرشتگان]] را از اسمای حجج [[خداوند]] باخبر ساخت آنها دانستند که مسمیات این اسماء، از [[فرشتگان]] به [[مقام خلافت]] شایسته‌ترند"<ref>هاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۷۳.</ref> نظیر همین [[روایت]] است [[روایت]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}: {{متن حدیث|إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَخْلُقَ خَلْقاً بِيَدِي أَجْعَلُ ذُرِّيَّتَهُ أَنْبِيَاءَ مُرْسَلِينَ وَ عِبَاداً صَالِحِينَ وَ أَئِمَّةً مُهْتَدِينَ أَجْعَلُهُمْ خُلَفَائِي عَلَى خَلْقِي فِي أَرْضِي...}}<ref>علی بن جمعه حویزی، نورالثقلین، ج۱، ص۵۲.</ref>.
*در پاسخ به این احتمال شایان ذکر است که با بررسی روایت‌های ذکر شده معلوم می‌شود که این [[روایت‌ها]] برخلافت [[حضرت آدم]]{{ع}} و [[انسان‌های کامل]] تصریح دارند ولی [[خلافت]] دیگر [[انسان‌ها]] را [[نفی]] نمی‌کنند و انحصار از آنها استفاده نمی‌شود.
*در پاسخ به این احتمال شایان ذکر است که با بررسی روایت‌های ذکر شده معلوم می‌شود که این [[روایت‌ها]] برخلافت [[حضرت آدم]]{{ع}} و [[انسان‌های کامل]] تصریح دارند ولی [[خلافت]] دیگر [[انسان‌ها]] را [[نفی]] نمی‌کنند و انحصار از آنها استفاده نمی‌شود.
*'''احتمال سوم'''، مقتضای سنخیت میان [[خلیفه]] و مستخلف عنه است و چون مستخلف عنه [[خداوند متعال]] است، [[خلیفه]] نیز باید در صفات کمالی بهره‌ای از [[حضرت حق]] برده باشد. با توجه به اینکه سنخی میان [[خلیفه]] و مستخلف عنه لازم است و سنخیت به تمام معنا برای تمام [[انسان‌ها]] قابل [[تصور]] نیست و در برخی از صفات، سنخیت وجود دارد، بنابراین انسان‌های [[مؤمن]] و [[پرهیزگار]] نیز همچون [[انسان کامل]]، [[خلیفه]] الهی هستند و [[انسان]] اکمل، [[کامل‌ترین]] [[خلیفه]] است و به عنوان [[صادر اول]] یا ظاهر اول، [[تجلی]] می‌یابد.
*'''احتمال سوم'''، مقتضای سنخیت میان [[خلیفه]] و مستخلف عنه است و چون مستخلف عنه [[خداوند متعال]] است، [[خلیفه]] نیز باید در صفات کمالی بهره‌ای از [[حضرت حق]] برده باشد. با توجه به اینکه سنخی میان [[خلیفه]] و مستخلف عنه لازم است و سنخیت به تمام معنا برای تمام [[انسان‌ها]] قابل [[تصور]] نیست و در برخی از صفات، سنخیت وجود دارد، بنابراین انسان‌های [[مؤمن]] و [[پرهیزگار]] نیز همچون [[انسان کامل]]، [[خلیفه]] الهی هستند و [[انسان]] اکمل، [[کامل‌ترین]] [[خلیفه]] است و به عنوان [[صادر اول]] یا ظاهر اول، تجلی می‌یابد.
*درباره احتمال سوم باید گفت توجیه مزبور، منافاتی با بالقوه بودن [[انسان‌ها]] ندارد و هر [[انسانی]] بالقوه [[خلیفه]] الهی است و میتواند آن را به فعل برساند و سنخیت را در صفات کمالی پدید آورد.
*درباره احتمال سوم باید گفت توجیه مزبور، منافاتی با بالقوه بودن [[انسان‌ها]] ندارد و هر [[انسانی]] بالقوه [[خلیفه]] الهی است و میتواند آن را به فعل برساند و سنخیت را در صفات کمالی پدید آورد.
*'''احتمال چهارم'''، به چند مطلب اشاره دارد که قائلان آن، بدان [[تمسک]] جسته‌اند:
*'''احتمال چهارم'''، به چند مطلب اشاره دارد که قائلان آن، بدان [[تمسک]] جسته‌اند:
خط ۳۷: خط ۳۷:
*'''احتمال پنجم'''، باید گفت ملاک [[خلافت]] الهی، [[علم]] به [[اسمای الهی]] است؛ یعنی [[خلیفه]]، [[مظهر]] همه اسمای حسنای [[خداوند سبحان]] است و برخی از موجودات، [[مظهر]] برخی از اسمای الهی‌اند و سهمی از [[خلافت]] را میبرند؛ به بیان دیگر، [[خلافت]] الهی از سنخ [[کمال وجودی]] و تشکیک‌پذیر است و مرتبه عالی آن از آنِ [[انسان]] اکمل است و مراتب نازل‌تر آن، به [[انسان‌های کامل]] و انسان‌های [[وارسته]] تعلق دارد. این احتمال با معنا و [[حقیقت]] [[خلافت]] الهی سازگار است و [[حقیقت]] [[خلافت]] نیز این احتمال را [[تأیید]] می‌کند.
*'''احتمال پنجم'''، باید گفت ملاک [[خلافت]] الهی، [[علم]] به [[اسمای الهی]] است؛ یعنی [[خلیفه]]، [[مظهر]] همه اسمای حسنای [[خداوند سبحان]] است و برخی از موجودات، [[مظهر]] برخی از اسمای الهی‌اند و سهمی از [[خلافت]] را میبرند؛ به بیان دیگر، [[خلافت]] الهی از سنخ [[کمال وجودی]] و تشکیک‌پذیر است و مرتبه عالی آن از آنِ [[انسان]] اکمل است و مراتب نازل‌تر آن، به [[انسان‌های کامل]] و انسان‌های [[وارسته]] تعلق دارد. این احتمال با معنا و [[حقیقت]] [[خلافت]] الهی سازگار است و [[حقیقت]] [[خلافت]] نیز این احتمال را [[تأیید]] می‌کند.
*نتیجه اینکه [[خلافت]] الهی ویژه شخص [[حضرت آدم]] نیست و نیز به [[انسان‌های کامل]] و [[مؤمن]] اختصاص ندارد، بلکه به نوع [[بشریت]] اختصاص دارد؛ یعنی تمام [[انسان‌ها]] بالقوه [[خلیفه]] الهی‌اند و بالفعل هر شخصی با توجه به [[کمالات]] و مظهریت اسمای حسنای الهی، در مرتبه‌ای از [[خلافت]] قرار دارد. برای [[درک]] این مفهوم، باید [[حقیقت]] [[خلافت]] و مراتب آن توجه کرد<ref>اکبر سیدی‌نیا، خلافت الاهی؛ با تأکید بر دیدگاه آیت‌الله جوادی آملی، فصلنامه علمی - پژوهشی قبسات، ش۴۴، ۱۳۸۵، ص۱۴۴-۱۴۶.</ref>.
*نتیجه اینکه [[خلافت]] الهی ویژه شخص [[حضرت آدم]] نیست و نیز به [[انسان‌های کامل]] و [[مؤمن]] اختصاص ندارد، بلکه به نوع [[بشریت]] اختصاص دارد؛ یعنی تمام [[انسان‌ها]] بالقوه [[خلیفه]] الهی‌اند و بالفعل هر شخصی با توجه به [[کمالات]] و مظهریت اسمای حسنای الهی، در مرتبه‌ای از [[خلافت]] قرار دارد. برای [[درک]] این مفهوم، باید [[حقیقت]] [[خلافت]] و مراتب آن توجه کرد<ref>اکبر سیدی‌نیا، خلافت الاهی؛ با تأکید بر دیدگاه آیت‌الله جوادی آملی، فصلنامه علمی - پژوهشی قبسات، ش۴۴، ۱۳۸۵، ص۱۴۴-۱۴۶.</ref>.
*[[صدرالمتألهین]] درباره عمومیت [[خلافت]] الهی برای همه [[انسان‌ها]]، می‌نویسد: "هریک از افراد [[بشر]] اعم از اینکه کامل باشد یا ناقص، به حسب برخورداری از [[حظ]] و سهم [[انسانیت]]، [[نصیبی]] از [[خلافت]] الهی دارند، چنان‌که [[خدای متعال]] می‌فرماید: {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ الْأَرْضِ}}<ref>«و اوست که شما را جانشینان (خویش یا گذشتگان) در زمین گمارد» سوره انعام، آیه ۱۶۵.</ref>، [[اهل]] [[فضل]] از [[انسان‌ها]] در آینه [[اخلاق]] ربانی خود [[صفات]] [[جمال الهی]] را نمایش می‌دهند و [[خداوند سبحان]] با ذات و جمیع صفاتش در آینه [[قلوب]] [[انسان‌های کامل]] [[تجلی]] و [[ظهور]] می‌کند؛ و انسان‌های ناقص [[جمال]] صنع و کمال مخلوقات او را در آینه صنعت‌ها و حرفه‌هایشان نشان می‌دهند. [[خلقت انسان]]، بعد از اینکه [[طبیعت]] همه مراحل [[رشد]] خود را (اعم از مرحله [[جمادی]]، نباتی و حیوانی) سپری کرد، آغاز می‌شود و این خود یکی از [[سنن الهی]] است چرا که موجود اشرف بایستی همه خصوصیات موجود اخص را دارا باشد؛ بر این اساس، ذات [[انسان]] جامع همه قوای زمینی و آثار نباتی و حیوانی، خواهد بود و این اولین [[درجه]] [[انسانیت]] است که مشترک بین همه انسان‌هاست؛ در مرحله بعد [[آدمی]]، با [[تحصیل علم]] و عمل، می‌تواند به [[عالم ملکوت]] اعلی نائل شود همچنان‌که [[خدای سبحان]] می‌فرماید: {{متن قرآن|إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ}}<ref>«سخن پاک به سوی او بالا می‌رود و کردار نیکو آن را فرا می‌برد» سوره فاطر، آیه ۱۰.</ref>، حتی [[انسان]]، با استکمال ذات خویش از طریق [[معرفت]] کامل و [[عبودیت]] تامش، می‌تواند از این مرحله نیز گذر کرده و بعد از فنای ذات خود به لقای [[پروردگار]] نائل گردد؛ که در این مرحله، به [[مقام]] [[ریاست]] عالی نائل آمده و مسجود [[فرشتگان]] آسمانی گشته و حکمش در [[ملک]] و [[ملکوت]] نافذ خواهد بود"<ref>محمد بن ابراهیم صدرالمتألهین شیرازی، اسرار الآیات، ص۱۰۸.</ref><ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص:۳۳-۳۹.</ref>
*[[صدرالمتألهین]] درباره عمومیت [[خلافت]] الهی برای همه [[انسان‌ها]]، می‌نویسد: "هریک از افراد [[بشر]] اعم از اینکه کامل باشد یا ناقص، به حسب برخورداری از [[حظ]] و سهم [[انسانیت]]، [[نصیبی]] از [[خلافت]] الهی دارند، چنان‌که [[خدای متعال]] می‌فرماید: {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ الْأَرْضِ}}<ref>«و اوست که شما را جانشینان (خویش یا گذشتگان) در زمین گمارد» سوره انعام، آیه ۱۶۵.</ref>، [[اهل]] [[فضل]] از [[انسان‌ها]] در آینه [[اخلاق]] ربانی خود [[صفات]] [[جمال الهی]] را نمایش می‌دهند و [[خداوند سبحان]] با ذات و جمیع صفاتش در آینه [[قلوب]] [[انسان‌های کامل]] تجلی و [[ظهور]] می‌کند؛ و انسان‌های ناقص [[جمال]] صنع و کمال مخلوقات او را در آینه صنعت‌ها و حرفه‌هایشان نشان می‌دهند. [[خلقت انسان]]، بعد از اینکه [[طبیعت]] همه مراحل [[رشد]] خود را (اعم از مرحله [[جمادی]]، نباتی و حیوانی) سپری کرد، آغاز می‌شود و این خود یکی از [[سنن الهی]] است چرا که موجود اشرف بایستی همه خصوصیات موجود اخص را دارا باشد؛ بر این اساس، ذات [[انسان]] جامع همه قوای زمینی و آثار نباتی و حیوانی، خواهد بود و این اولین [[درجه]] [[انسانیت]] است که مشترک بین همه انسان‌هاست؛ در مرحله بعد [[آدمی]]، با [[تحصیل علم]] و عمل، می‌تواند به [[عالم ملکوت]] اعلی نائل شود همچنان‌که [[خدای سبحان]] می‌فرماید: {{متن قرآن|إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ}}<ref>«سخن پاک به سوی او بالا می‌رود و کردار نیکو آن را فرا می‌برد» سوره فاطر، آیه ۱۰.</ref>، حتی [[انسان]]، با استکمال ذات خویش از طریق [[معرفت]] کامل و [[عبودیت]] تامش، می‌تواند از این مرحله نیز گذر کرده و بعد از فنای ذات خود به لقای [[پروردگار]] نائل گردد؛ که در این مرحله، به [[مقام]] [[ریاست]] عالی نائل آمده و مسجود [[فرشتگان]] آسمانی گشته و حکمش در [[ملک]] و [[ملکوت]] نافذ خواهد بود"<ref>محمد بن ابراهیم صدرالمتألهین شیرازی، اسرار الآیات، ص۱۰۸.</ref><ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص:۳۳-۳۹.</ref>
==[[خلیفه]] گرداننده (مستخلفٌ‌عنه)==
==[[خلیفه]] گرداننده (مستخلفٌ‌عنه)==
*به کسی که [[خلیفه]]، [[خلافت]] وی را به عهده دارد "مستخلفٌ‌عنه" اطلاق می‌شود. حال نکته دیگر در باب [[خلافت]] این است که مستخلفٌ‌عنه کیست؟ و [[انسان]] [[جانشین]] چه کسی است؟ در این مورد نیز اقوال، مختلف است:
*به کسی که [[خلیفه]]، [[خلافت]] وی را به عهده دارد "مستخلفٌ‌عنه" اطلاق می‌شود. حال نکته دیگر در باب [[خلافت]] این است که مستخلفٌ‌عنه کیست؟ و [[انسان]] [[جانشین]] چه کسی است؟ در این مورد نیز اقوال، مختلف است:

نسخهٔ ‏۱۷ آوریل ۲۰۲۱، ساعت ۱۷:۳۴

اعتقادات شیعه
خداشناسی
توحیدتوحید ذاتیتوحید صفاتیتوحید افعالیتوحید عبادیصفات ذات و صفات فعل
فروعتوسلشفاعتتبرکاستغاثه
عدل الهی
حُسن و قُبحبداءامر بین الامرین
نبوت
عصمت پیامبرانخاتمیتپیامبر اسلاممعجزهعدم تحریف قرآن
امامت
باورهاعصمت امامانولایت تكوینیعلم غیبخلیفة‌اللهغیبتمهدویتانتظار فرجظهوررجعت
امامانامام علیامام حسنامام حسینامام سجادامام باقرامام صادقامام کاظمامام رضاامام جوادامام هادیامام عسکریامام مهدی
معاد
برزخمعاد جسمانیحشرصراطتطایر کتبمیزان
مسائل برجسته
اهل‌بیتچهارده معصومکرامتتقیهمرجعیتولایت فقیه
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث خلافت الهی است.

مقدمه

خلیفه (مستخلَف)

  • در تعیین مصداق خلیفه چه کسی است و خلیفه الهی در زمین کیست؟ آیا این مقام به شخص حضرت آدم(ع) اختصاص دارد یا شامل کسان دیگر نیز می‌شود، چندین احتمال مطرح است که به بررسی اجمالی آنها می‌پردازیم.
  1. مقام خلافت الهی، به شخص حقیقی آدم(ع) اختصاص دارد و به انسان‌های دیگر مختص نیست، چنان‌که زمخشری[۳] و طبرسی[۴] گفته‌اند.
  2. تعمیم خلافت الهی به انسان‌های کامل؛ یعنی به غیر از حضرت آدم(ع) انسان‌های کامل نیز از این مقام برخوردارند.
  3. تعمیم خلافت الهی به همه مؤمنان وارسته و پرهیزگار.
  4. تعمیم مقام خلافت الهی به عموم انسان‌ها؛ برخی بر این پندارند که مقام خلافت الهی افزون بر حضرت آدم(ع) و انسان‌های کامل و وارسته به انسان‌های مؤمن و کافر نیز اختصاص دارد؛ چنان‌که ظاهر کلام "المنار"[۵] این است که مطلق انسان‌ها به طور بالفعل به این تاج کرامت مکرم شده‌اند؛ گرچه در برابر نعمت خلافت همانند بسیاری از نعمت‌ها و فضیلت‌های دیگری که خداوند به آنان ارزانی داشته، ناسپاسی کنند و "ظلوم" و "جهول" شوند.
  5. تعمیم آن به همه انسان‌ها اعم از مؤمن و کافر، لیکن نه به گونه‌ای که در احتمال چهارم گذشت، بلکه در این وجه که مختار ماست، آن‌چه جعل شده حقیقت جامع خلافت برای حقیقت انسان است و چون هم خلافت الهی مقول به تشکیک و دارای مراتب گوناگون است و هم کمال‌های انسانی درجات مختلفی دارد هر مرتبه از خلافت برای مرتبه ویژه‌ای از مراتب هستی آدمی جعل شده است.
  1. وقتی جمله‌ای به صورت اسمیه بیان شود ویژگی استمرار را به همراه دارد و آیه شریفه ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً به صورت جمله اسمیه بیان شده است.
  2. آیات تسخیر نشان می‌دهد که مسخر شدن زمین و بهره‌مندی از فوائد آن، برای تمام انسان‌ها است و ویژه شخص خاصی نیست و این تصرف که به عنوان جانشینی خداوند متعال صورت می‌گیرد، برای نوع انسان است و این کلام مؤید به روایت‌هایی است که تسخیر زمین و بهره‌مند شدن از آن را به همه انسان‌ها اختصاص می‌دهد.
  3. چنان‌که بیان شد ملاک شایستگی انسان برای خلافت اللهی آگاهی از اسماء حسنای الهی است و این علم به شخص حضرت آدم مختص نیست و انسان‌های دیگر نیز می‌توانند در سایه عمل به آموزه‌های دینی آن را از قوه به فعل تبدیل کرده و از خلافت الهی بهره‌مند شوند.
  4. خلافت الهی به حضرت آدم اختصاص ندارد؛ زیرا اگر چنین بود با توجه به عصمت حضرت آدم(ع) اعتراض فرشتگان بر خونریزی و فساد در زمین، دلیلی نداشت.
  5. خطاب آیه شریفه ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ[۹] به عموم و نوع انسان‌ها است تنها به حضرت آدم(ع) اختصاص ندارد و وی به عنوان نوع بشریت مسجود فرشتگان شد.
  6. روایت‌هایی از ائمه معصومین بیان می‌دارد که زمین از حجت خدا خالی نیست و فرزندانی از آدم خلیفه و حجت خدا بر روی زمین هستند. «قَالَ أَبُو الْحَسَنِ(ع): إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ»[۱۰].

خلیفه گرداننده (مستخلفٌ‌عنه)

  1. سیاق آیه خلافت و آیه بعدی این است که خداوند در مقام اعطای کرامت و کمال به انسان است، کرامتی که نیاز به زمینه مناسبی چون علم به اسماء دارد و ملائکه مکرم از زمینه فوق محرومند. چنین کمال و کرامتی در صورتی تصور دارد که انسان خلیفه خدا باشد نه خلیفه دیگری.
  2. نسل‌های فراوانی یکی پس از دیگری آمده‌اند و هرکدام جانشین دیگری بوده است و آفریدگار همه آنها خدای سبحان بوده است، ولی هنگام آفریدن هیچ‌یک، فرشتگان را در جریان آفرینش نسل جدید قرار نداد و از آن به عنوان خلیفه یاد نکرد[۲۷].
  3. اگر مستخلف عنه ملائکه باشند و انسان خلیفه و قائم مقام آنها باشد دیگر وجهی برای گفتن ﴿وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ[۲۸] باقی نمی‌ماند؛ چون در این صورت آنها اصل و انسان فرع خواهد بود. چنین تعبیری در قرآن کریم نشان ‌دهنده اعطای مقامی برتر از مقام فرشتگان به انسان است؛ مقامی که فرشتگان ظرفیت و شایستگی آن را ندارند و تنها انسان است که از چنین ظرفیتی برخوردار است[۲۹].
  • مضافاً بر این از تعجب فرشتگان استفاده می‌شود که چنین خلافتی در نظر آنان که بندگان مکرم و معصوم خدا بوده‌اند مقامی بس بزرگ و عظیم بوده است، حال اگر خلافت آدم از جانب اشخاص دیگر که قهراً در رتبه پایینی قرار داشتند میشد، برای فرشتگان مایه اعجاب و موجب سؤال نبود. بنابراین سؤال و تعجب فرشتگان تنها در "خلافت از خدا" برای آدم معنا پیدا می‌کند[۳۰]

عناصر استخلاف (مستخلف علیه)

  1. انسان.
  2. زمین یا به‌طور کلی طبیعت به حکم: ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً[۳۱].
  3. عنصر سوم پیوندی است معنوی که انسان را با زمین و یا با طبیعت از یک طرف و انسان را با انسان‌ها به عنوان برادر از سوی دیگر، مربوط میسازد. این پیوند را قرآن استخلاف نامیده است.
  • اینها عناصر جامعه روی زمین‌اند: انسان، طبیعت و پیوندی که انسان را به طبیعت از یک طرف و به برادرانش انسان‌ها از طرف دیگر، مربوط می‌سازد و این پیوند را قرآن استخلاف نام نهاده است.
  • وقتی ما جامعه‌های بشری را بررسی می‌کنیم می‌بینیم همه در عنصر اول و دوم، با هم مشترکند. شما جامعه‌ای را که در آن انسانی باشد که با برادرش انسان دیگر زندگی نکند و یا روی زمین نباشد، یا برای ایفای نقش خود تماس با طبیعت نداشته باشد، پیدا نمی‌کنید. در این دو عنصر، همه جوامع با هم اتفاق نظر دارند؛ اما در عنصر سوم، هر جامعه‌ای برای خود پیوندی دارد و جامعه‌ها در طبیعت این پیوند و طرز شکل‌گیری آن، با هم مختلف‌اند.
  • عنصر سوم عنصر پیوند، عنصر متحول و قابل تغییر جامعه است؛ و در هر جامعه‌ای فرق می‌کند. هر جامعه‌ای این پیوند را به صورتی انجام می‌دهد. این پیوند دو گونه تعبیر دارد به یک تعبیر، چهار طرفی و به یک تعبیر دیگر سه طرفی می‌باشد.
  • اطراف چهارگانه‌اش عبارت است از: پیوندی که طبیعت را و انسان را با انسان‌های دیگر مربوط می‌سازد. در اینجا، ما سه طرف داریم که عبارت است از طبیعت، انسان و ارتباط بین انسان و طبیعت یا ارتباط بین انسان‌ها با همدیگر و با فرض طرف چهارم خارج از قالب اجتماعی باز تعبیر ما در ظاهر سه طرفه می‌گردد، زیرا طرف چهارم در خود جامعه نیست و از قالب اجتماعی بیرون است؛ اما تعبیر اطراف چهارگانه در روابط اجتماعی، باعث می‌شود طرف چهارم را نیز با وجودی که خارج از قالب اجتماعی است، یکی از بنیادی‌های اصلی پیوندهای اجتماعی بدانیم و مقصود از تعبیر اطراف چهارگانه‌ای که قرآن از چهار بعد اجتماعی به نام استخلاف ایراد کرده است همین است.
  • بنابراین استخلاف از زاویه دید قرآن پیوندی است اجتماعی و با توجه به تحلیل و بررسی جوانب آن چهار جنبه یا چهار عنصر برای آن نیز می‌توان در نظر گرفت، زیرا استخلاف ایجاب می‌کند:
  1. مستخلف یعنی خلیفه گرداننده‌ای وجود داشته باشد.
  2. مستخلف علیه، یعنی معین شود خلافتش در مورد چه چیز است.
  3. مستخلف بفتح لام یعنی کسی که خلیفه شده کیست؟
  1. مستخلف به کسر لام یعنی خدا.
  2. مستخلف به فتح لام یعنی انسان.
  3. مستخلف علیه یعنی طبیعت و انسان.

وحدت خلیفه و مستخلف عنه در صفات

لزوم سنخیت بین خلیفه و مستخلف

منابع

پانویس

  1. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه ۳۰.
  2. زیوری کبیرنیا، فاطمه، بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان، ص:۳۲.
  3. محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۱، ص۱۲۴.
  4. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۷۶.
  5. محمد رشید رضا، تفسیر المنار، ج۱، ص۲۵۸.
  6. عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۳، ص۴۰.
  7. زیوری کبیرنیا، فاطمه، بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان، ص:۳۳-۳۴.
  8. عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۳، ص۴۴.
  9. «و به راستی شما را آفریدیم و شما را چهره‌نگاری کردیم سپس به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید!» سوره اعراف، آیه ۱۱.
  10. محمد بن یعقوب کلینی، اصول الکافی، ج۱، ص۱۷۹.
  11. هاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۷۳.
  12. علی بن جمعه حویزی، نورالثقلین، ج۱، ص۵۲.
  13. «إِنَّا لَا نَتَقَدَّمُ عَلَى الْآدَمِيِّينَ مُنْذُ أُمِرْنَا بِالسُّجُودِ لآِدَمَ»؛ علی بن جمعه حویزی، نورالثقلین، ج۱، ص۵۸.
  14. «و به راستی شما را آفریدیم و شما را چهره‌نگاری کردیم سپس به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید» سوره اعراف، آیه ۱۱.
  15. عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۳، ص۵۲.
  16. اکبر سیدی‌نیا، خلافت الاهی؛ با تأکید بر دیدگاه آیت‌الله جوادی آملی، فصلنامه علمی - پژوهشی قبسات، ش۴۴، ۱۳۸۵، ص۱۴۴-۱۴۶.
  17. «و اوست که شما را جانشینان (خویش یا گذشتگان) در زمین گمارد» سوره انعام، آیه ۱۶۵.
  18. «سخن پاک به سوی او بالا می‌رود و کردار نیکو آن را فرا می‌برد» سوره فاطر، آیه ۱۰.
  19. محمد بن ابراهیم صدرالمتألهین شیرازی، اسرار الآیات، ص۱۰۸.
  20. زیوری کبیرنیا، فاطمه، بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان، ص:۳۳-۳۹.
  21. ملا محسن فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج۱، ص۱۰۶.
  22. «بلکه (فرشته‌ها تنها) بندگانی ارجمندند * در گفتار بر او پیشی نمی‌جویند و آنان به فرمان وی کار می‌کنند» سوره انبیاء، آیه ۲۶-۲۷.
  23. «در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی می‌ستاییم» سوره بقره، آیه ۳۰.
  24. عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۳، ص۵۸.
  25. اکبر سیدی‌نیا، خلافت الاهی؛ با تأکید بر دیدگاه آیت‌الله جوادی آملی، فصلنامه علمی - پژوهشی قبسات، ش۴۴، ۱۳۸۵، ص۱۴۰.
  26. اکبر سیدی‌نیا، خلافت الاهی؛ با تأکید بر دیدگاه آیت‌الله جوادی آملی، فصلنامه علمی - پژوهشی قبسات، ش۴۴، ۱۳۸۵، ص۱۴۱.
  27. عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۳، ص۶۱.
  28. «در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی می‌ستاییم و تو را پاک می‌شمریم» سوره بقره، آیه ۳۰.
  29. عبدالله جوادی آملی، صورت و سیرت انسان در قرآن، ص۱۱۹.
  30. زیوری کبیرنیا، فاطمه، بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان، ص:۳۹-۴۲.
  31. «می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه ۳۰.
  32. سید محمد باقر صدر، سنت‌های تاریخ در قرآن، مترجم: جمال‌الدین موسوی اصفهانی، ص۱۳۷.
  33. «ما امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت؛ بی‌گمان او ستمکاره‌ای نادان است» سوره احزاب، آیه ۷۲.
  34. سید محمد باقر صدر، سنت‌های تاریخ در قرآن، مترجم: جمال‌الدین موسوی اصفهانی، ص۱۳۹.
  35. زیوری کبیرنیا، فاطمه، بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان، ص:۴۲-۴۸.
  36. محمد شجاعی، انسان و خلافت الهی، ص۸۴.
  37. عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۱، ص۱۷۹.
  38. عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۱۷، ص۲۹۶.
  39. عبدالله جوادی آملی، زن در آینه جلال و جمال، ص۱۹۰.
  40. «و هنگامی که با اذن من از گل، همگون پرنده می‌ساختی و در آن می‌دمیدی و به اذن من پرنده می‌شد و نابینای مادرزاد و پیس را با اذن من شفا می‌دادی و هنگامی که با اذن من مرده را (از گور) برمی‌خیزاندی» سوره مائده، آیه ۱۱۰.
  41. زیوری کبیرنیا، فاطمه، بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان، ص:۴۹-۵۱.
  42. «و اگر او را فرشته‌ای می‌گرداندیم، او را (به گونه) مردی در می‌آوردیم و باز هم بر آنان همان اشتباهی را که می‌کردند پیش می‌آوردیم» سوره انعام، آیه ۹.
  43. «و پیش از تو جز مردانی از مردم شهرها را که به آنان وحی می‌کردیم نفرستادیم» سوره یوسف، آیه ۱۰۹.
  44. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۷۶-۷۷.