عصمت حضرت ابراهیم
عصمت حضرت ابراهیم (ع) به معنای مصونیت ایشان از هر گناه و خطا و اشتباهی است. به طور کلی عصمت حضرت ابراهیم(ع) با استناد به براهین عقلی و ادله نقلی که در اثبات عصمت سایر انبیا از آنها بهره گرفته میشود قابل اثبات است. به عنوان نمونه برهان حفظ شریعت، برهان لطف، برهان تسلسل، برهان وجوب اطاعت از پیامبر، برخی از براهین عقلی عصمت آن حضرت هستند. همچنین است استناد به آیات و روایاتی که در آنها خصوصیاتی همچون اصطفای الهی، وجوب اطاعت تام و عدم تسلط شیطان بر برخی انسانهای برگزیده و نیز الگو بودن انبیا بیان شده که به مصونیت همه انبیا از ارتکاب کبائر، خطا، نسیان و اشتباه که همان حقیقت عصمت است، اشاره دارند.
معناشناسی عصمت
معنای لغوی
عصمت، واژهای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسبتر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کردهاند[۴].[۵]
در اصطلاح متکلمان
در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:
- عصمت به معنای لطف: مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجتهای اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرنها عصمت را به لطف تعریف کردهاند و بزرگانی همچون سیدمرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار بردهاند.
- عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکهای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمیشود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتابهای خود ارائه کردند[۹].[۱۰]
ادله اثبات عصمت حضرت ابراهیم(ع)
براهین عقلی
از آنجا که حضرت ابراهیم(ع) یکی از انبیای الهی است؛ لذا میتوان جهت اثبات عصمت آن حضرت به همان براهین عقلی که متکلمان در اثبات عصمت انبیا به آنها استناد کردهاند، استناد نمود که بارزترین آنها عبارتاند از: برهان امتناع تسلسل[۱۱] [۱۲]، برهان لزوم هدایت بشر، برهان نقض غرض[۱۳] [۱۴]، برهان وجوب اطاعت از معصوم[۱۵].[۱۶]، برهان حفظ شریعت [۱۷].[۱۸] برهان لزوم اطمینان [۱۹].[۲۰]، برهان لطف [۲۱] و غیره.
ادله نقلی
ادله قرآنی
در برخی از آیات قرآن کریم خصوصیاتی همچون اصطفای الهی، وجوب اطاعت تام و عدم تسلط شیطان بر برخی انسانهای برگزیده و نیز الگو بودن انبیا بیان شده که به مصونیت همه انبیا از ارتکاب کبائر، خطا، نسیان و اشتباه که همان حقیقت عصمت است، اشاره دارند. کلیت این آیات شامل حضرت ابراهیم(ع) نیز شده و بر اساس آنها، عصمت آن حضرت نیز ثابت میگردد.
عدم تسلط شیطان بر پیامبران
به عنوان نمونه خدای متعال در آیهای خطاب به شيطان مىفرمايد: ﴿إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوينَ﴾[۲۲]. فراز: ﴿لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ﴾، نكره در سياق نفى و مفيد عموم است، در نتيجه هر گونه سيطره و تصرف شيطان به هر نحوى از انحاء از بندگان حقيقى خداوند را منتفی میکند. از طرفی عمومیت این فراز از آیه، قرینه است بر اینکه مراد از «عبادی»، صرفا بندگان خالص و حقیقی خداوند است و نه گنهکاران یا کسانی که در زندگی خویش مرتکب برخی گناهان شدهاند. با این بیان، مراد از اثر، اعم از ارتکاب معاصی، خطا، اشتباه و نسیان است که از تأثیر وسوسههای ابلیس نشأت میگیرد. بدیهی است که انتفای اثر صرفا به معنای نفی تأثیر وسوسه در عبادالله است و نه نفی خروج ایشان از دایره وسوسههای ابلیس. همین معنا در آیه دیگری از قرآن کریم و با بیان دیگر نیز آمده و تسلط شیطان بر مؤمنانی که به خدا توکل میکنند را نفی نموده است که حقیقت عصمت را در بندگان واقعی خدا، ثابت مینماید[۲۳].[۲۴].
اصطفای الهی پیامبران
واژه «اصطفا» در لغت در معنای خالصِ چیزی را به دست آوردن استعمال شده است[۲۵]. روشن است که حاصل گزینش الهی و خالص کردن برخی توسط او چیزی جز عصمت نیست.
به عنوان نمونه قرآن کریم در جایی میفرماید: ﴿اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ﴾، ﴿يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ﴾[۲۶]. با توجه به اینکه ضمایر «هم» در کلمات ﴿أَيْدِيهِمْ﴾ و ﴿خَلْفَهُمْ﴾ بر اساس دیدگاه برخی مفسران به ﴿رُسُلًا﴾[۲۷] و طبق نظر برخی دیگر به ﴿النَّاسِ﴾[۲۸] برمیگردد و با عنایت به معنای لغوی اصطفا، تفسیر آیه چنین میشود که خداوند از میان مردم و فرشتگان، شایستگان را برمیگزیند. از این رو اگر عصمت پیام آور تضمین نشده باشد، ابلاغ این پیام دچار آسیب شده و با غرض ارسال رسل ناسازگار خواهد بود[۲۹].
امر به اطاعت تام و مطلق از پیامبران
خداوند متعال در دسته دیگری از آیات به وجوب اطاعت مطلق از رسولان خود و نیز تأسی به آنان امر کرده است[۳۰]. روشن است که بر اساس قواعد کلامی صدور چنین امری از سوی خدای متعال، مستلزم عصمت آن شخص است.؛ چراکه در غیر این صورت گرفتار تناقض خواهیم شد و تناقض از مولای حکیم صادر نمیشود. عصمت در اینجا به معنای مصونیت از اقسام معاصی، نسیان، خطا و اشتباه است؛ چراکه اگر مصونیت را منحصر در عدم ارتکاب معاصی دانسته و به جواز صدور نسیان، خطا و اشتباه از انبیا (ع)، معتقد شویم، غرض از ارسال نبی یا رسول نقض شده و اطمینان به گفتار و کردار انبیا و رسل (ع) در نظر مکلفین به اطاعت به صورت کامل محقق نخواهد شد[۳۱].
معرفی پیامبران به عنوان الگوی حسنه
مصونیت انبیا (ع) را میتوان از آیات دیگری که ضمن نام بردن از برخی انبیا، آنان را به صورت مطلق به عنوان الگویی حسنه معرفی کرده و به تأسی از آنان ترغیب مینمایند، استفاده کرد. چه اینکه قرآن کریم از رسول گرامی اسلام (ص) به عنوان اسوهای نیکو یاد کرده و میفرماید: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا﴾[۳۲]. همچنین از حضرت ابراهیم(ع) یاد کرده و میفرماید: ﴿قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ﴾[۳۳].
واژه «اسوه» در کتب لغت به معنای «قُدوه» است. قدوه نیز در مورد کسی به کار میرود که به او اقتدا میشود[۳۴]. کیفیت استدلال به این آیات چنین است که خدای متعال، پیامبراکرم (ص) و حضرت ابراهیم(ع) را به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی به عنوان الگو و سرمشق دیگران معرفی کرده است. با عنایت به معنای لغوی اسوه، این آیات در شمار آیاتی قرار میگیرند که به نحو مطلق به اقتدا و اطاعت از انبیا (ع)امر کردهاند و چنانچه سابقا گذشت، امر مطلق به اطاعت از شخصی مساوی با عصمت اوست؛ چراکه در غیر این صورت هرگز امر به اقتدا به غیر معصوم و اسوه قرار دادن او تعلق نگرفته و این مسأله به تناقض خواهد انجامید[۳۵].
اتمام حجت هدف از بعثت انبیا
در دستهای دیگر از آیات، اتمام حجت بر مردم به عنوان یکی از اهداف بعثت انبیا معرفی شده است. قرآن کریم در این خصوص میفرماید: ﴿رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا﴾، [۳۶].[۳۷]
آیاتی که بر عصمت فرشته وحی دلالت دارند
در قرآن کریم از عصمت و امانتداری فرشتۀ وحی سخن گفته شده است به نحوی که خداوند دربارۀ آنان فرموده است: ﴿لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[۳۸]، بنابراین اگر حاملِ اول وحی یعنی فرشتگان از جمله جبرئیل دارای عصمت باشد، حامل دیگر آن یعنی پیامبر هم چنین صفتی باید داشته باشد، زیرا نداشتن عصمت همانطور که نقض امانتداری فرشته وحی محسوب میشود، نقض امانتداری پیامبران هم خواهد بود[۳۹].
ادله روایی
در روایات متعددی بر قطعی بودن عصمت انبیا(ع) تأکید شده است[۴۰] از جمله آنها روایتی است از امام باقر(ع) که در آن آمده است: «انبیا گناه نمیکنند؛ چون همگی معصوم و پاکاند و آنان مرتکب گناه کوچک یا بزرگ نمیشوند»[۴۱].
امام رضا (ع) نیز دربارۀ عصمت پیامبران برای مأمون نوشت: «خداوند فرمان کسی که میداند مردم را گمراه میکند واجب نمیکند و برای رسالت خویش کسی را انتخاب نمیکند که میداند او به خدا و بندگانش کفر ورزیده و شیطان را به جایی خدا عبادت میکند»[۴۲].[۴۳]
در برخی ادعیه چنین آمده که إعتبار بازخواست الهی در پرتو عصمت است. توضیح اینکه خداوند متعال انبیاء و اوصیاء را فرستاده است و برای هر یک از ایشان شریعتی قرار داده تا دین الهی را برپا کنند و به تبع حجت را بر بندگان تمام. روشن است که اگر آنان خود معصوم نباشند، حجت بر بندگان هم تمام نبوده و بازخواست الهی لغو است[۴۴].
توهم تعارض برخی آیات با عصمت حضرت ابراهیم(ع)
برغم ادله فوق که دلالت بر عصمت حضرت ابراهیم(ع) دارند، آیات دیگری در قرآن کریم وجود دارد که ظاهر آنها با اعتقاد به عصمت آن حضرت ناسازگار است. به عنوان نمونه به برخی از این آیات اشاره مینماییم.
آیات 46 و 47 سوره مریم
برخی بر اساس مبانی نقلی شبههای را در مورد عصمت حضرت ابراهیم(ع) مطرح کردهاند که خداوند میفرماید: ﴿قَالَ أَرَاغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي يَا إِبْرَاهِيمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَاهْجُرْنِي مَلِيًّا * قَالَ سَلَامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كَانَ بِي حَفِيًّا﴾[۴۵]. آنها میگویند: چرا ابراهیم(ع) به عموی خود وعده استغفار داد، با این که میدانیم آزر، هرگز ایمان نیاورد و استغفار برای مشرکان، طبق صریح آیه ۱۱۳ سوره توبه ممنوع است. خداوند در آیه ۱۱۳ و ۱۱۴ سوره توبه میفرماید: ﴿مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَلَوْ كَانُوا أُولِي قُرْبَى مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ * وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ﴾[۴۶].
آیه نخست با تعبیری رسا و قاطع پیامبر اکرم(ص) و مؤمنان را از استغفار برای مشرکان نهی میکند و میگوید: «شایسته نیست که پیغمبر و افراد با ایمان برای مشرکان طلب آمرزش کنند» سپس برای تأکید و تعمیم اضافه میکند: «حتی اگر از نزدیکانشان باشند». بعدا دلیل این موضوع را ضمن جملهای چنین توضیح میدهد: «بعد از آنکه برای مسلمانان روشن شد که مشرکان اهل دوزخاند، طلب آمرزش برای آنها معنا ندارد»؛ این کاری بیهوده و آرزویی نابه جا است؛ چراکه مشرک به هیچ وجه قابل آمرزش نیست و آنان که راه شرک را پوییدهاند، راه نجاتی ندارند. افزون بر اینکه استغفار و طلب آمرزش نوعی اظهار محبت و پیوند و علاقه با مشرکان است و این همان چیزی است که بارها قرآن از آن نهی کرده است.
حال اگر این کار ممنوع است، چرا این پیامبر بزرگ خدا انجام داد؟ ابراهیم(ع) به عمویش آزر وعده استغفار داد و طبق ظاهر آیه ۱۱۳ سوره توبه و آیات دیگر قرآن مجید به این وعده وفا کرد؛ با اینکه او هرگز ایمان نیاورد و در صف مشرکان و بت پرستان بود و استغفار برای چنین کسانی ممنوع است، بنابراین ابراهیم(ع) در اینجا دچار اشتباه شده است و این موضوع با عصمت ایشان ناسازگار است.
پاسخ به شبهه:
در کتب کلامی شیعه و در بحث عصمت انبیا، یکی از خصوصیاتی که برای انبیا، لازم شمرده شده است، تنزّه والدین ایشان از دنائت و ناپاکی است، چنان که خواجه طوسی در تجرید الاعتقاد میگوید:و یجب فی النبی العصمة عدم السهو و کل ما ینفر عنه دنائت الآباء و عهر من و... الأمهات[۴۷]. این نکته در کتب شیعی دیگر نیز مطرح شده است. البته این عقیده به شیعیان اختصاص ندارد و برخی از بزرگان اهل سنت نیز آن را تأیید میکنند، چنان که علاء الدین قوشچی در شرح خود بر تجرید، مدعای خواجه طوسی را پذیرفته است[۴۸]. دلیل باور به لزوم دوری و پاکی پیامبران الهی از هرگونه صفت نفرت انگیز را میتوان از میان کلمات فوق به روشنی ملاحظه کرد؛ چراکه این گونه خصوصیات در هر کسی که وجود داشته باشد، باعث گریز و نفرت مردم از او و ایجاد فاصله بین او و دیگران میشود، و روشن است که اگر پیامبری از پیامبران خدا، دچار این مشکلات شود، از انجام رسالت الهی خود باز خواهد ماند. این نکته مورد توجه ابوالحسن ماوردی نیز بوده است. او معتقد است که اگر پدران پیامبر، از شرک بری باشند، قلوب مردم نسبت به آنها شنواتر و نفوس ایشان برای پذیرش آمادهتر خواهد بود و از این رو شرافت نسب را جزو شرایط نبوت و عصمت دانسته است[۴۹]. البته ممکن است کسی در مقدمه اول تشکیک کرده و بگوید که مشرک بودن پدر و یا مادر، باعث ایجاد تنفر از پیامبر نخواهد شد. از این جهت دلیل فوق، کارایی خود را از دست خواهد داد. با نگاهی اجمالی به نزاعهای فکری جاری در تاریخ اسلام، پاسخ این نکته به خوبی روشن میشود، چنان که اصرار بیش از حدّ عدّهای برای اثبات شرک ابو طالب(ع)، پدر علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین(ع) و دفاع شیعه در این مورد، گواه خوبی بر این مدعاست که موقعیت پدر، تأثیر فراوانی در تعیین جایگاه اجتماعی فرزند دارد[۵۰]. مطلب دیگر این که در روایات درباره پدر حضرت ابراهیم(ع) اختلاف وجود دارد و برخی از روایات، «آزر» را پدر ابراهیم(ع) میدانند و در برخی دیگر از «تارُخ» یا «تارح» نام برده شده است[۵۱]. و نیز نقل شده که بین علمای انساب هیچ اختلافی وجود ندارد که نام پدر ابراهیم(ع) «تارُخ» بوده است[۵۲]. در کتاب تورات نیز همین دو نام ذکر شده است[۵۳].
دلیل دیگری که میتوان بر این مدعا اقامه کرد، عدم کفر و شرک آباء و اجداد پیامبر اسلام(ص) است. از آنجا که نبی گرامی اسلام(ص) از نسل حضرت ابراهیم(ع) است، با اثبات دوری اجداد ایشان از شرک و کفر، پدر ابراهیم(ع) شد نیز مشمول این حکم خواهد بود. قاطبه علمای شیعه و برخی از علمای اهل سنت در این مورد اتفاق نظر دارند و در میان مستندات ایشان میتوان به آیه ﴿وَتَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ﴾[۵۴] اشاره کرد که طبق نظر مفسرین، صفت ساجدین، درباره اجداد پیامبر(ص) است[۵۵]. به علاوه در منابع اهل تسنن و شیعه روایتی از وجود مقدس پیامبر اکرم(ص) است که میفرماید: «من همواره از صلب پاکان، به رحم پاکیزگان در حال انتقالم[۵۶]». این روایت در کنار آیه شریفه ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾[۵۷] رساننده مقصود است[۵۸]؛ زیرا اجداد پیامبر(ص) پاک توصیف شدهاند، در حالی که خداوند مشرکین را نجس میداند. البته در نقل دیگری از این حدیث تصریح شده است که: «لَم تُدَنِسُنا الجاهِليَّة بِأرجاسِها و سَفاحُها»[۵۹]، و از این رو خود روایت به تنهایی بر مقصود دلالت میکند. بر اساس نقل علامه مجلسی، سیوطی نیز در این عقیده با امامیه همراه است و به جز دلایل فوق، خود نیز دلیلی بر این مدعا اقامه کرده است که با دو مقدمه آن را به اثبات میرساند. او میگوید: «احادیث صحیحهای وجود دارد مبنی بر این که اجداد پیامبر(ص) در هر زمانی، از همه اهل زمان خود افضل و برتر بودهاند. روایات دیگری نیز داریم که میگویند هیچ دورانی خالی از انسانهای موحد نبوده است و همیشه کسانی بودهاند که با فطرت پاک خود خدا را یافته باشند و خداوند نیز زمین را به خاطر آنها از فروپاشی حفظ کرده است». او سپس از این دو نکته نتیجه میگیرد که اجداد رسول اکرم(ص)، همگی جزو موحّدین بودهاند. سیوطی، در این باره، امام فخر رازی را نیز هم رأی خود میداند[۶۰].
نتیجه آنکه اولا، مشرک نبودن پدر و مادر انبیا، امری است مسلّم، که در انجام وظایف رسالت لازم است و از این رو خلاف آن ممکن نیست، و این نکته مورد پذیرش برخی از علمای اهل سنت نیز قرار گرفته است. پدر حضرت ابراهیم(ع) نیز مشرک نبوده است و آن کس که نامش در قرآن آمده، پدر واقعی ابراهیم(ع) نیست. ثانیا، بر فرض آنکه پدر مورد نظر ابراهیم در آیه پدر صلبی او باشد، و بر فرض اینکه پدر صلبی ابراهیم(ع) مشرک بوده باشد و طهارت مولد یا عدم آن تأثیری در موضوع مورد بحث ما نداشته باشد، از آنجا که سلام، روش و پیرامون عصمت پیامبران اولوالعزم عادت بزرگواران است، حضرت ابراهیم(ع) با تقدیم آن جهالت پدر را تلافی کرد؛ او که وی را به خاطر حرف حقی که زده بود، تهدید به رجم و طرد کرد، ولی وی او را وعده امنیت و سلامتی و احسان داد. این همان دستورالعملی است که قرآن کریم در آیه ﴿وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا﴾[۶۱]؛ و آیه ۶۳سوره فرقان﴿وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا﴾[۶۲]؛ بیان کرده است. بنابراین استغفار او هیچ منافاتی با عصمت ایشان ندارد.»[۶۳].
آیه 114 سوره توبه
«یکی از آیاتی که موجب شده تا برای برخی توهم عدم عصمت حضرت ابراهیم(ع) به وجود آید، آیه ۱۱۴ سوره توبه است که در آن ابراهیم(ع) به عموی خود آزر، که بت پرست و مشرک به خدای یگانه بود، وعده طلب بخشش از خدا نموده و به این وعده نیز عمل نمود ﴿وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ﴾[۶۴] و حال آنکه قرآن کریم، از استغفار برای مشرکان نهی کرده است. از این رو این کار خلاف دستور قرآن کریم بوده و مخل به عصمت است.
پاسخ نخست: وعده استغفار به امید ایمان آوردن او: خداوند پس از آنکه در آیه ۱۱۳ سوره توبه طلب آمرزش برای مشرکان را ناروا میشمارد، در آیه ۱۱۴ همین سوره، در توجیه کار آن حضرت میفرماید:استغفار او به این دلیل بود که به عمویش وعده داده بود. حضرت به این امید برایش استغفار کرد که او ایمان بیاورد؛ اما پس از آنکه ناامید شد (یا با مرگش یا به وسیله وحی)استغفار را رها کرد.
پاسخ دوم: عدم تناسب دو صفت دلسوز و بردبار با خطا: در فراز پایانی آیه، حضرت با دو صفت ﴿لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ﴾[۶۵] یعنی دل سوز و بردبار ستایش شده است. در وجه تناسب این دو صفت با کار حضرت، میتوان گفت کسی که دارای این صفات باشد، میل شدید باطنی او این است که برای پدرش طلب آمرزش کند و او را از عذاب الهی برهاند؛ اما چون خداوند او را از این کار بازداشت، او نیز این کار را رها کرد. این ستایش، با گناه و خطا تناسبی ندارد»[۶۶].
آیه 82 سوره شعراء
حضرت ابراهیم بنا به نص یکی از آیات قرآن کریم از خدای متعال درخواست آمرزش کرده است. ظاهر این آیه دلالت بر صدور لغزش از آن حضرت دارد. آن هم لغزشی که نیازمند آمرزش و بخشش الهی است و این همان چیزی است که با عصمت ناسازگار است. قرآن میفرماید: ﴿وَالَّذِي أَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ﴾ [۶۷].
پاسخ نخست: نگاه به ترک اولی در حد لغزش: این اعتراف پیامبران الهی به لغزش، حاکی از لغزش به معنای متعارف آن نیست؛ بلکه پیامبران، کوچکترین ترک اولی را برای خود، لغزش میدانند و بابت آن به درگاه الهی از در توبه در میآیند: «حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَيِّئَاتُ الْمُقَرَّبِينَ»، و حسنات المقربین سیئات النبیین. پس این ترک اولی در مورد حضرت ابراهیم (ع) این گونه تفسیر شده است که انسان با پرداختن به کارهای زندگی چون خوردن، آشامیدن و خوابیدن، از توجه کامل و خالص به خداوند باز میماند؛ گرچه این کارها هیچ نوع تخلفی را در بر ندارد[۶۸]. این پاسخ، خالی از ایراد و عاری از اشکال است.
پاسخ دوم: خطیئه؛ همان دروغهای حضرت: منظور از خطیئه همان دروغهایی است که حضرت بر زبانش جاری شده است: ﴿إِنِّي سَقِيمٌ﴾، ﴿فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ﴾[۶۹] و.... ایراد این پاسخ در این است که با دیدگاه کلی عصمت پیامبران از گناهان سازگاری ندارد. توضیح و توجیه این موارد قبلاً در همین بخش مطرح شده است.
مرحوم علامه طباطبایی در بحث ادب پیامبران به تبیین ادب حضرت ابراهیم (ع) نیز پرداخته است که این بحث در معرفی شخصیت آن حضرت تأثیرگذار است. از این رو در این مجال، گزیدهای از آن مقال نقل میشود: آن حضرت در مقام ثناگویی پروردگار از جامعترین ستایشها بهره میجوید. تمام عنایت خداوند را از آغاز آفرینش خود تا زمانی که به سوی او باز میگردد، بیان میدارد. خود را بندهای تمام نیاز در برابر پروردگاری کاملاً بینیاز قرار میدهد. بیمار شدن را به خود نسبت میدهد و شفا را از آن او میداند. از او نعمتهای حقیقی ماندگار میخواهد و از نعمتهای پوشالی و فانی دنیوی چشم میباشد. شریعت ماندگار و پیوستن به افراد پرهیزکار و وراثت بهشت و عزت اخروی پایدار از دیگر خواستههای او بوده است. او پیامبری بزرگ بود که برای زنده کردن دین توحیدی به پا خاست. ندای او چنان عرصه گیتی را فراگرفت که تا عصر حاضر، همچنان در گوش موحدان جهان طنینافکن است[۷۰].
کوتاه سخن اینکه او از آغاز عمرش همیشه مورد عنایت خاص پروردگار بوده و در راه او گام برداشته است. حال چسان میتوان لغزشهایی آنچنانی را به حضرتش نسبت داد؟»[۷۱].
آیات 24 الی 37 سوره ذاریات
تبیین شبهه
از شبهات عصمت، ماجرای ترس ابراهیم(ع)، هنگام مهمان شدن دو ملک در جریان عذاب قوم لوط است. برخی بر اساس مبانی نقلی، شبههای را در مورد عصمت حضرت ابراهیم(ع) مطرح نمودهاند که اگر حضرت ابراهیم(ع) معصوم بوده، پس چرا دچار ترس شده است؟ خداوند در آیات شریفه ۲۴ الی ۳۷ در سوره مبارکه ذاریات میفرماید: ﴿هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ ضَيْفِ إِبْرَاهِيمَ الْمُكْرَمِينَ * فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُوا لَا تَخَفْ وَبَشَّرُوهُ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ﴾[۷۲] اولاً، مگر حضرت ابراهیم(ع) با علم نبوت خود نمیدانست که اینها ملائکه الهی هستند که به شکل انسان در آمدهاند تا از آنها نترسد:﴿فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً﴾؟ بنابراین طبق این آیات حضرت ابراهیم(ع) دچار ترس شده است که این موضوع با عصمت ایشان منافات دارد.
ثانیا، مقام نبوت ملازم با عصمت از گناه و منافی باصفات ناپسند از جمله ترسی است که مقاومت نفس را گرفته، توان تدبیر را از آدمی سلب میکند و [در کتابهای اخلاق] از آن به «جبن» که تفریط در بهکارگیری قوه غضبیه است، تعبیر میشود، چنانکه «تهور» یعنی عدم تأثر از مشاهده مکروه به طور مطلق، افراط در بهکارگیری قوه غضبیه و در شمار رذایل اخلاقی است. عصمت در انبیا، ملازم با شجاعت است و آن اعتدال در بهکارگیری قوه غضبیه به شمار میرود و شجاعت صفتی در برابر جبن است، نه خوف.
پاسخ به شبهه
پاسخ این است که ابراهیم(ع) تصور میکرد آنها از جنس بشرند: «و هنگامی که دید دست به سوی غذا نمیبرند، در دل احساس وحشت کرد. ﴿فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً﴾؛ زیرا در آن زمان ـ و امروز هم در میان بسیاری از اقوام که پایبند به اخلاق سنتی هستند ـ هرگاه کسی از غذای دیگری بخورد به او آزاری نمیرساند و خیانتی نمیکند، و آنجا که نمک خورند، نمکدان را نمیشکنند، و از این رو اگر میهمان دست به غذا نبرد، این گمان پیدا میشود که او برای کار خطرناکی آمده است. این ضرب المثل نیز در عرب معروف است که میگویند: من لم یأکل طعامک، لم یحفظ ذمامک؛ «کسی که غذای تو را، نخورد، به پیمان تو وفا نخواهد کرد».
«ایجاس» از ماده «وجس» (بر وزن مکث) در اصل به معنای صدای مخفی است؛ به همین مناسبت «ایجاس» به معنای احساس پنهانی و درونی آمده، گویی انسان صدایی را از درون خود میشنود و هنگامی که با «خیفه» همراه شود، به معنای احساس ترس است. در اینجا میهمانان - همان گونه که در سوره هود آیه ۷۰ آمده است - «به او گفتند: نترس» و به او اطمینان خاطر دادند ﴿قَالُوا لَا تَخَفْ﴾[۷۳]. سپس میافزاید: ﴿وَبَشَّرُوهُ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ﴾[۷۴].
در هر حال ترس حضرت ابراهیم(ع) از این بود که نکند آنها در پی شری و طرح خصومتی به منزل او آمده باشند؛ این شر میتوانست مربوط به مردم باشد؛ چراکه آنها از اهل آن دیار نبودند. توضیح این که حضرت ابراهیم(ع) وقتی برای آنها غذا آماده کرد، آنها دست به غذا نبردند و این در فرهنگ آنان و بسیاری از فرهنگهای روزگار ما معنای خوبی نداشته و ندارد و نشان دهنده خصومت و ناراحتی است. حضرت از این نوع برخورد احساس کرد آنها در پی طرح خصومتی به منزل او آمدهاند که با شناختن آنها نگرانی او برطرف شد»[۷۵].
آیات 62 و 63 سوره انبیاء
تبیین شبهه
«ابراهیم(ع) پس از آنکه راهنماییها و ارشادات او در مورد ناتوانی بتها و عدم سزاواری آنها برای پرستش، در قومش مؤثر نیفتاد، برای مبارزه راه دیگری را پیش گرفت: در یک روز عید، که مردم برای انجام مراسمی خاص از شهر خارج شده بودند، به سراغ بتها رفته، با تبر همه آنها را از پای درآورد، و تنها بت بزرگ را سالم نگه داشته، تبر را بر دوش آن نهاد.
وقتی مردم از مراسم عید بازگشتند، با ویرانی بتکده مواجه شدند. و از آنجا که تقریباً اطمینان داشتند کسی جز ابراهیم نمیتواند دست به چنین کاری زده باشد، به سراغ وی رفته، سؤال کردند: ﴿قَالُوا أَأَنْتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا يَا إِبْرَاهِيمُ﴾[۷۶]
ابراهیم (ع) در پاسخ فرمود: ﴿قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِنْ كَانُوا يَنْطِقُونَ﴾[۷۷]
سؤال این است که اگر انبیا در همه عمر، از تمامی گناهان معصومند، چگونه ابراهیم(ع) برای دفاع از خود به دروغ متوسل شده، شکستن بتها را به غیر خود نسبت میدهد؟
پاسخ به شبهه
مفسران و اندیشمندان اسلامی، در پاسخ به این شبهه، جوابهای گوناگونی را بیان کردهاند که به پارهای از آنها اشاره میکنیم:
- عدهای گفتهاند[۷۸] چون این جمله به شرط غیر محققی معلّق شده است، در نتیجه دروغ نمیباشد؛ یعنی، سخن ابراهیم(ع) این است که اگر این بتها [کاری از دستشان برمیآید و] قدرت بر سخن گفتن دارند [پس میتوانند یکدیگر را نیز از بین ببرند. و در نتیجه بت بزرگ این عمل را مرتکب شده است. مفهوم این جمله این است که "اگر بتها قادر بر سخنگویی نیستند، پس بت بزرگ این کار را نکرده است. روشن است که با این توضیح، هیچ دروغی از ابراهیم(ع) صادر نشده است؛ چنانکه در روایتی[۷۹] از امام صادق(ع) به همین نکته اشاره میشود.[۸۰].[۸۱].[۸۲].[۸۳].
- پاسخ دیگری که به این اشکال داده شده، این است که معنای ظاهری جمله ﴿بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ﴾ مراد حضرت نبوده است و حتّی بتپرستان نیز این معنا را از بیان او برداشت نکردهاند. بلکه بیانی است کنایی که برای ابطال معتقدات بتپرستان ایراد شده است. این شیوه سخن گفتن. نه تنها دروغ محسوب نمیشود، بلکه تأثیر آن در مخاطب، به مراتب از سخن صریح بیشتر است. منظور حضرت این است که کسی جز من نمیتواند این کار را کرده باشد. بتهای شما و حتّی بت بزرگتان، حقیرتر و پستتر از آنند که از عهده چنین عملی برآیند. بدین ترتیب، نه تنها دروغی از ابراهیم صادر نگشته، بلکه به ضعف و عجز بتها در سخنان او، تصریح شده است[۸۴].[۸۵].[۸۶]
- پارهای از مفسرین که با نگاهی عمیقتر به مطلب نگریستهاند، برآنند که هر چند ظاهر جمله ﴿بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ﴾ این است که ابراهیم(ع) خبر از شکننده بتها میدهد، ولی در واقع، چنین سخنی در محاورات عرفی، خبر محسوب نمیشود. بلکه همچنان که معمول است، گاه در مقام مناظره، مطلبی که مورد پذیرش طرف مقابل است، به صورت جمله خبری به خود او بازگردانده میشود، در حالی که برای طرفین، این نکته روشن است که گوینده، قصد اخبار نداشته، بر آن است که لازمه مبانی مورد پذیرش خصم را باز گوید. غرض از ایراد چنین سخنی این است که طرف مقابل مجبور شود برای تصدیق یا تکذیب خبر مذکور، از برخی مبانی و مواضع خود عقب نشیند. در این جریان هم، معنای سخن ابراهیم(ع) این میشود که: با توجه به اینکه از نظر شما، بتها دارای مقام الوهیت میباشند. ناچار باید بت بزرگ این عمل را مرتکب شده باشد، چون دیگران توانایی نابودی خدایان را ندارند[۸۷]. و یا اینکه: چون همه بتها شکسته شدهاند و تنها بت بزرگ سالم مانده است، ظاهر حال نشان میدهانه که باید بت بزرگ این کار را کرده باشد[۸۸].[۸۹]
- پاسخ دیگری که میتوان به این اشکال داد، این است که: دروغ گفتن نه تنها در همه جا حرام نیست، بلکه در مواردی حتی ممکن است واجب هم باشد. به عبارت دیگر، قبح و زشتی دروغ "ذاتی"، "همه جایی" و "همیشگی" نیست. بلکه زشتی دروغ و همچنین زیبایی راستگویی، تابع مفاسد و مصالح اجتماعی آن دو است. مثلاً اگر جان انسان مؤمنی به مخاطره افتد و نجات او به دروغی بسته باشد، آن دروغ نه تنها قبیح و حرام نیست، بلکه واجب و پسندیده است. بر دروغ ابراهیم(ع) مصلحتهای ضروری و لازمی مترتب بود که جز از آن طریق، حاصل نمیگشت: مصلحتهایی همچون: ارشاد و راهنمایی مردم به شایسته نبودن بتها برای پرستش[۹۰]. ائمه اطهار (ع) نیز در پاسخ برخی از افراد، همین جواب را ارائه میدادند. [۹۱].[۹۲].[۹۳].
- برخی نیز گفتهاند: منظور حضرت از ﴿كَبِيرُهُمْ﴾ خود شخص او بوده؛ زیرا هر انسانی از بت بزرگتر است»[۹۴]. این پاسخ بر خلاف ظاهر آیه است؛ زیرا آنچه از ﴿كَبِيرُهُمْ﴾ فهمیده میشود، همان بزرگ بتهاست، نه بزرگتر از بتها؛ ﴿كَبِيرُهُمْ﴾ گفته شده، نه اکبر منهم.[۹۵].
- مقام مناظره و جدل: حضرت با این شیوه بر مشی مخاطبان جواب میدهد و مخاطب بتپرست را در محذور جواب قرار میدهد که اگر بگویند: "بتها جواب نمیدهند" باید از مبانی بتپرستی دست بردارند و اگر بگوید بتها جواب میدهند، باید بروند و از بت بزرگ بپرسند.[۹۶]
- برخی احتمال دادهاند که جمله: ﴿بَلْ فَعَلَهُ﴾ مطلق باشد، و اشاره به یک تحلیل منطقی، بنابر عقاید بت پرستان داشته باشد. و آن این که، به اعتقاد شما حادثهای که در بت خانه واقع شده نمیتواند بر اثر جنایتی از بیرون باشد؛ چراکه بتها بر همه چیز و همه کس حاکمیت دارند، و هرچه بوده از دورن خود بت خانه است، و از آنجا که بت بزرگ هم قدرتش بیشتر است و هم تبر بر گردن او قرار دارد -نوشتهاند: ابراهیم(ع) تبر را به گردن بت بزرگ گذاشت- و هم تنها بتی است که در آن میان سالم مانده؛ بنابراین قرائن نشان میدهد که شکستن بتها کار او است.»[۹۷].
- الزام خصم و ابطال الوهیت بتها: این جمله، به دلیل ملزمسازی طرف مقابل، بر زبان حضرت ابراهیم (ع) جاری شده و هدفش آن بوده است که مهر بطلانی بر الوهیت بتها بزند. این روش ملزمسازی، در مناظرهها و گفتوگوها بسیار کاربرد دارد. با این توجیه، آیه این سان تفسیر میشود که حادثهای به وقوع پیوسته است؛ شکسته شدن همه بتها و باقی ماندن بت بزرگ. ظاهر، حکایت از آن دارد که این کار به دست بت بزرگ انجام شده باشد و این خود، زمینه را برای جمله ﴿فَاسْأَلُوهُمْ﴾ آماده میسازد که از آن بتها در مورد فاعل این کار پرسیده شود. حال اگر آنها را یارای سخن گفتن باشد، در مقام پاسخگویی بر خواهند آمد. این حس حقیقتجویی، طرف مقابل را وادار میسازد به ناتوانی آن بتها اعتراف کند[۹۸]. این پاسخ مناسبترین پاسخهاست.[۹۹].
جمعبندی مطلب چنین است که حضرت در مقام مناظره و احتجاج بوده است و توجه و آگاهسازی مخاطبان این سان میسر بوده که بر پایه ظاهر حال سخن بگوید و شکسته شدن بتها را به بت بزرگ نسبت دهد؛ چون آن بت برخلاف دیگر بتها شکسته نشده بود. ظاهر حال، حاکی از آن بود که آن بت این کار را انجام داده باشد و همین، حس حقیقتجویی مردم را برانگیخت و زمینه را برای پاسخگویی به جمله ﴿فَاسْأَلُوهُمْ﴾ فراهم ساخت. این تفسیر، برترین تفسیر در میان تفاسیر است. در نتیجه، دیگر تفاسیر مورد نقد قرار میگیرند یا با وجود تفسیر برتر، پذیرش آنها توجیه وجیهی نمییابد»[۱۰۰].
آیات 76 الی 78 سوره انعام
یکی از آیاتی که توهم عدم عصمت حضرت ابراهیم (ع) را برای برخی به وجود آورده آیات 76 الی 78 سوره انعام است که میفرماید: ﴿فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي...﴾[۱۰۱]؛ و ﴿فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ﴾[۱۰۲].
تبیین شبهه:
اگر حضرت ابراهیم (ع) در این گفتار خود از ایده و عقیدهاش پرده برداشته است، پس اعتقاد آن حضرت به الوهیت این اختران آسمانی به اثبات میرسد، و اگر میان ایده آن حضرت با آنچه از گفتارش برمیآید دوگانگی باشد، این نمونه روشن دروغ خواهد بود و در هر دو صورت، عصمت آن حضرت به چالش کشیده خواهد شد[۱۰۳].
پاسخ به شبهه:
پاسخ نخست: گفتار بر مبنای تقیه: حضرت برای گفتوگو و بحث با آنان، ناچار بود در ظاهر، ایده ایشان را بر زبان خود جاری سازد. آن حضرت با دلی آرام و قلبی مطمئن، دست به این کار زد. انسان برای نجات خود، میتواند گفتار کفرآمیزی بر زبان جاری سازد: ﴿...إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ...﴾[۱۰۴] پس اظهار کفر برای نجات دیگر انسانها از شقاوت جاویدان و هدایت آنان به سعادت ماندگار، به طریق اولی روا خواهد بود[۱۰۵].
پاسخ دوم: ابراز این جمله بر اساس جدال احسن: شأن و منزلت خلیل الرحمن (ع) برتر از این بود که در برههای از عمرش مشرک باشد. حضرت ابراهیم (ع) بر اساس قاعده جدال برتر، برای همراهی با خصم، مطابق عقیده و گمان آنان سخن گفته است؛ چون او با ستاره پرستانی روبهرو بود که ستاره را رب خود و خدای همه انسانها میدانستند. از این رو نخست بر اساس سیاست مماشات و همراهی با خصم، ستاره را رب خود خواند. در محاورات عرفی و احتجاجها این گونه سخن گفتن رایج است و در قرآن نیز گاه «رب» و «اله» مطابق گمان باطل مشرکان به کار رفته است. وقتی به مشرکان میفرماید که من از شما و رب شما بیزارم، یعنی از هرچه به گمان شما رب است؛ نه از رب واقعی شما. در جدال احسن و مناظره میتوان با مقدمات پذیرفته خصم، او را محکوم کرد؛ هرچند درست بودن مقدمات آن فرضی باشد، نه واقعی. بر این اساس، حضرت ابراهیم (ع) به خصم فرموده است شما که ستاره را رب من و خود میدانید، من نیز مطابق گمان شما میگویم ﴿هَذَا رَبِّي﴾ تا صلاحیت ربوبیت او بررسی شود؛ رب باید محبوب، و از احوال مربوب باخبر باشد و توان رفع نیازها و حل مشکلاتش را داشته باشد. آیا ستاره که غروب، غیبت و غفلت دارد و فیضش قطع میشود، این صلاحیت را دارد؟ هرگز؛ ﴿قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ﴾[۱۰۶].
پاسخ سوم: قصد حضرت؛ رسیدن به حق الیقین در آغاز بلوغ: ابراهیم (ع) شخصاً میخواست درباره خداشناسی بیندیشد و معبودی را که با فطرت پاک خویش در اعماق جانش مییافت، پیدا کند. او خدا را با نور فطرت و دلیل اجمالی عقل شناخته بود و تمام تعبیراتش نشان میدهد که در وجود او هیچگونه تردیدی نداشت، اما در جستوجوی مصداق حقیقی او بود؛ بلکه مصداق حقیقی او را نیز میدانست، اما میخواست از طریق استدلالهای روشنتر عقلی به مرحله «حق الیقین» برسد و این جریان قبل از دوران نبوت و احتمالاً در آغاز بلوغ یا قبل از بلوغ بود...[۱۰۷]. روایاتی نیز در این مجال گویای این حقیقتاند [۱۰۸].
پاسخ چهارم: اظهار این سخن بر اساس فرض: انسان در تکاپوی یافتن حقیقت، هر ایدهای را با دید فرض مینگرد. این گفتار حضرت ابراهیم ﴿هَذَا رَبِّي﴾ اینسان توجیه میپذیرد؛ یعنی آن حضرت این جمله را به صورت فرض فرموده است، نه آنکه بخواهد از ایده خود حکایت کرده باشد تا لغزشی برای آن حضرت به اثبات رسد[۱۰۹]. یعنی هنگامی که ابراهیم (ع) میگوید ﴿هَذَا رَبِّي﴾ (این خدای من است) یک خبر قطعی نیست، بلکه یک فرض و احتمال، برای تفکر و اندیشیدن است [۱۱۰]. البته این پاسخ دچار ایراداتی است از جمله اینکه آیات قرآنی که بر استواری ایده پیامبران دلالت دارند، ایراد این پاسخ را نشان میدهند؛ مانند: ﴿قُلْ إِنِّي عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي﴾[۱۱۱] و ﴿قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي...﴾[۱۱۲] حضرت با جمله ﴿يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ﴾[۱۱۳]، ستیز خود را با مشرکان اعلام میدارد. گذشته از آنکه این ماجرا، پس از آن بوده است که حضرت ملکوت آسمان و زمین را دیده بود: ﴿وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ﴾[۱۱۴].[۱۱۵].[۱۱۶].
پاسخ پنجم: سخن حضرت بر اساس بینش قوم: مقصود حضرت از این گفتار، این بوده است که به اعتقاد شما این ستاره پروردگار من است[۱۱۷]. شمایید که فکر میکنید این ستاره، پروردگار ابراهیم است[۱۱۸].
پاسخ ششم: بیان مطلب به گونه استفهام انکاری: این جمله در واقع نوعی استفهام انکاری است (مردود دانستن در قالب پرسش)؛ هر چند حرف استفهام به دلیل روشن بودن مطلب، حذف شده است[۱۱۹]. این پاسخ ناکارآمد است؛ چراکه حضرت پس از این جمله، گفتار خود را با بیان بزرگتر بودن خورشید پی گرفته است: ﴿فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ...﴾[۱۲۰]. با نگاهی به این جمله، روشن خواهد شد که جمله پیشین، از موضع انکار بیان نگردیده است؛ زیرا اگر انکار بود، تکیه بر بزرگتر بودن خورشید، توجیه درستی نمیداشت.
پاسخ هفتم: بیان جمله از زبان مشرکان: آیه شریفه، جملهای را در تقدیر دارد، به این صورت: قال: يقولون هذا ربي؛ حضرت آن هنگام که ستاره را دید، چنین گفت: آنان میگویند این پروردگار من است. نمونه این توجیه و تقدیر گرفتن را در دیگر آیات نیز میتوان یافت[۱۲۱]. ایراد این تفسیر در این است که بیدلیل نمیتوان چیزی را در تقدیر گرفت.
پاسخ هشتم: ابراز این جمله به انگیزه مسخره کردن آنان: حضرت این جمله را به انگیزه مسخره کردن مشرکان بر زبان جاری ساخته و هرگز پردهبرداری از ایده خود را در نظر نداشته است[۱۲۲]؛ بلکه مقصود او تعرض و کنایه به طرف مقابل بوده و اثبات فعل برای او، رنگ استهزا داشته است[۱۲۳].[۱۲۴].
جمع بندی
بنابراین، آیات یاد شده، هیچگونه دلالتی بر شک و تردید ابراهیم (ع) ندارد؛ تا در پاسخ آن گفته شود: این شک و تردید، مقدمهای برای کشف حقیقت بوده و وجود چنین مرحلهای در زندگی هر انسانی ضروری است و یا اینکه: این جریان در هنگام طفولیت و قبل از بلوغ آن حضرت روی داده و چون در آن زمان، تکلیفی متوجه او نبوده است، اشکالی در آن نیست»[۱۲۵].
آیات 88 و 89 سوره صافات
قوم ابراهیم(ع) از او خواستند که با آنان به خارج شهر بیاید، ابراهیم(ع) نگاهی به ستارگان افکند و گفت: ﴿فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ * فَقَالَ إِنِّي سَقِيمٌ * فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ﴾[۱۲۶] در حالی که بیمار نبود. آیا این دروغ نیست؟ و اگر دروغ باشد، با مقام عصمت در تضادّ نخواهد بود؟
پاسخ به شبهه
به این شبهه پاسخهای متعددی داده شده است
پاسخ اول:
نگاه به ستاره برای اطلاع از وقت بیماری: نگاه ابراهیم (ع) به ستارگان، بدان انگیزه بود که میخواست از حرکت آنها، وقت بیماری خود را دقیقاً دریابد؛ مانند کسی که نوعی بیماری همچون تب، در فواصل زمانی خاص به سراغش میآید (البته منظور، تاریخ بیماری نیست که تنها از حرکت ماه بتوان بدان دست یافت؛ بلکه منظور این است که از نوع حرکت ستارگان میتوانسته به زمان بیماری خود آگاه شود. چه بسا علم هیئت امروزی نیز آن را تأیید کند). در مورد بیماری هم هیچ دلیلی نداریم که حضرت ابراهیم (ع) به راستی بیمار نبوده است. او خود از بیماریاش سخن گفته و قرآن از سلیم بودن قلب او خبر داده است. پس وی از دروغ و هرگونه بیهودهگویی به دور است[۱۲۷]. البته توجه به این نکته ضروری مینماید که بیماری حضرت، آنچنان نبوده است که او را از فعالیت جسمانی باز دارد و نتواند بتشکنی کند. چه بسیارند بیمارانی که در طول روز مشغول کارند؛ به ویژه کارهای نشاطآوری مانند شکستن بتها برای قهرمان توحید همچون ابراهیم![۱۲۸] میتوان گفت بیماری آن حضرت تنها در حدی بود که عذری برای ماندن در شهر داشته باشد. این تفسیر در میان دیگر تفاسیر، مناسبترین و بهترین تفسیر است.[۱۲۹].
پاسخ دوم:
حضرت ابراهیم(ع) برای حفظ جان خود توریه کرد؛ یعنی کلام صادقی را بر زبان جاری کرد، ولی مخاطب معنایی غیر آنچه منظور متکلم بود را فهمید. «توریه» بر وزن «توصیه» که گاهی از آن تعبیر به «معاریض» نیز میشود، این است که سخنی بگویند که ظاهری دارد، اما منظور گوینده چیز دیگر است؛ هرچند شنونده نظرش متوجه همان ظاهر میشود؛ برای مثال کسی از دیگری سؤال میکند کی از سفر آمدی؟ او میگوید: پیش از غروب، در حالی که پیش از ظهر آمده است؛ در این حال شنونده از ظاهر این کلام کمی قبل از غروب را میفهمد، در حالی که گوینده قبل از ظهر را اراده کرده؛ چراکه آن هم قبل از غروب است! یا کسی از دیگری سؤال میکند غذا خوردهای؟ میگوید آری، شنونده از این سخن چنین میفهمد که امروز غذا خورده، در صورتی که منظورش این است دیروز غذا خورده. توریه از نظر فقهی جزء دروغ نیست؛ از این رو نه عرفا بر آن کذب صادق است، نه از روایات اسلامی الحاق آن به کذب استفاده میشود، بلکه در پارهای از روایات عنوان «کذب» رسما از آن نفی شده است.[۱۳۰].[۱۳۱].[۱۳۲].
پاسخ سوم:
گرچه «سُقم» و «سَقَم» معمولا به معنای بیماریهای جسمانی است، ولی طبق تصریح بعضی از ارباب لغت، گاه به معنای ناراحتیهای روحی نیز به کار میرود و مسلما روح ابراهیم(ع) در آن محیط مملو از شرک، آزرده و بیمارگونه بود؛ بنابراین اگر گفت: من بیمارم، بیماری از جنبه روحانی را بیان میکرد[۱۳۳]. به همین دلیل امام صادق(ع) در پاسخ به این اشکال فرموده است: «حضرت بیمار نبود، دروغ هم نگفت، بلکه منظورش این بود که بیمار میشوم، یعنی از طریقه علم نجوم محاسبه کرد و حوادث آینده را دانست و بیان داشت که من بیمارم و در پی این امر خود را از آنان حفظ فرمود، تا به هدف والای خود، یعنی درهم کوبیدن بتها برسد[۱۳۴]».[۱۳۵].[۱۳۶]. امام صادق(ع) در پاسخ یکی از شاگردان خود که چرا حضرت ابراهیم(ع) برای این که در شهر بماند، به بت پرستان گفت: من بیمار و مریض هستم. فرمود: «حضرت ابراهیم(ع) نیز درباره بیماریاش دروغ نگفت؛ زیرا منظور او از بیماری این بود که در دین و اعتقاد به بتها دچار بیماری و تردید است».[۱۳۷].
پاسخ چهارم:
ائمه(ع) سخنان پیامبران را چند پهلو دانسته و گفتارهای خود را نیز از این جهت شبیه آنان شمردهاند. در روایتی از ابوبصیر به امام صادق(ع) عرض شد: «گفته میشود شما به گونهای سخن میگویید که گاهی کلام شما بر هفتاد وجه قابل انطباق است. امام(ع) در پاسخ فرمود: ابراهیم(ع)گفت: من بیمارم، در حالی که بیمار نبود و مرتکب دروغ نشد. همو گفت: بلکه بزرگ ترشان این کار را کرد، در حالی که بت بزرگ این کار را نکرده بود و دروغ نگفت...[۱۳۸].[۱۳۹].
پاسخ پنجم:
نگاه به ستارگان در حال اندیشیدن در کار خود: ابراهیم (ع) هرگز به ستارگان نظر نیفکند؛ بلکه او به سوی آسمان نگاه کرد و همچنان در این اندیشه بود که برای اجرای برنامه خود چارهای یابد[۱۴۰]. پس این فکر مانند برقی در ذهن او درخشید که از بیماری خود سخن به میان آورد. این تفسیر به دلیل ناسازگاری با ظاهر آیه، پذیرفتنی نیست؛ چون آیه از نظر افکندن حضرت بر ستارگان حکایت دارد. به ویژه کلمه ﴿نَظْرَةً﴾ این ظهور را تقویت میکند، نه آنکه حضرت تنها سر به سوی آسمان، در کار خود بیندیشد. گذشته از آنکه جمله ﴿إِنِّي سَقِيمٌ﴾ نیز تفسیر درستی نمییابد.
پاسخ ششم:
نگاه به نجوم: تفکر در قدم و حدوث نجوم؛ و بیماری: بیماری باطنی: «نظر به نجوم از آن جهت بوده است که بداند آیا آنها قدیم هستند یا حادث؟ سقیم نیز به معنای بیماری باطنی است؛ یعنی چون شناختی به پروردگارم ندارم، قلبم بیمار است. البته این مربوط به قبل از بلوغ آن حضرت بوده است»[۱۴۱]. این تفسیر نیز خلاف ظاهر و بیدلیل است. افزون بر آن، پیامبران الهی، به ویژه پیامبران اولوالعزم، دارای فطرتی بیدار و بهرهمند از عنایت خاص پروردگار بودهاند؛ پس بلوغ در این جهت تأثیری ندارد. چگونه میتوان باور کرد که ابراهیم خلیل، منادی توحید، به علت نشناختن خدا قلب خود را بیمار ببیند؟ همچنین رابطه نگاه به ستارگان با جمله ﴿إِنِّي سَقِيمٌ﴾ تبیین نشده است.
پاسخ هفتم:
ستارهای خاص مرتبط با بیماری حضرت: «آن حضرت ستارهای خاص داشت که هرگاه حالتی مخصوص پیدا میکرد، بیماری بر آن حضرت عارض میگشت. در آن هنگام که آن حالت را در آن ستاره مشاهده کرد، از بیماری خود خبر داد»[۱۴۲]. نارسایی این پاسخ در این است که ادعای وجود ستارهای خاص برای هر یک از افراد، ادعایی نادرست و بیدلیل است.
پاسخ هشتم:
نگاه به نجوم به عنوان آفریده خدا؛ و بیماری به معنای ناخوشی: «هرگز نمیتوان به حرام بودن نگاه به علم نجوم رأی داد؛ زیرا ممکن است با این اعتقاد باشد که خداوند به هر کدام از اینها اثر ویژهای عطا فرموده است. سقیم هم بدین معناست که انسان در بیشتر اوقاتش با ناخوشیها روبهروست»[۱۴۳]. این پاسخ چنین نقد میشود که اولاً رابطه این دو اتفاق، روشن نیست؛ ثانیاً اینکه انسان در بیشتر اوقات بیمار باشد، ادعایی بیدلیل است.
پاسخ نهم:
واژه نجوم گویای پراکندگی گفتار آنان، و سقیم؛ خبر از بیماری در آینده: «یکی از معانی نجوم، همان متفرق و تدریجی بودن است؛ مانند نزول نجومی قرآن. در این آیه شریفه منظور این است که آن حضرت در گفتار پراکنده آنان دقت کرد تا راهی برای عذرتراشی خود بیابد و همراه آنان از شهر خارج نشود. سقیم هم بدین معناست که بیمار خواهم شد»[۱۴۴]. ایراد این تفسیر نیز بسان چند تفسیر پیشین، در بیدلیل بودن و ناهمخوان بودن با ظاهر آیه است.[۱۴۵].
آیه 80 سوره شعراء
یکی از آیاتی که توهم معصوم نبودن حضرت ابراهیم(ع) را برای برخی به وجود آورده، آیه ۸۲ سوره شعراء است که ضمن آن حضرت ابراهیم به خاطر ارتکاب خطیئه و لغزشی که داشته ابراز امیدواری به بخشش از سوی خدا نموده و میفرماید: ﴿وَالَّذِي أَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ﴾ [۱۴۶]. روشن است که خطیئه به قرینه امیدداشتن بر بخشش، بر خطا و لغزشی دلالت دارد که معصیت است و چنین عملی با عصمت منافات دارد
«پاسخ نخست: نگاه به ترک اولی در حد لغزش: این اعتراف پیامبران الهی به لغزش، حاکی از لغزش به معنای متعارف آن نیست؛ بلکه پیامبران، کوچکترین ترک اولی را برای خود، لغزش میدانند و بابت آن به درگاه الهی از در توبه در میآیند: «حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَيِّئَاتُ الْمُقَرَّبِينَ»، و حسنات المقربین سیئات النبیین. پس این ترک اولی در مورد حضرت ابراهیم (ع) این گونه تفسیر شده است که انسان با پرداختن به کارهای زندگی چون خوردن، آشامیدن و خوابیدن، از توجه کامل و خالص به خداوند باز میماند؛ گرچه این کارها هیچ نوع تخلفی را در بر ندارد[۱۴۷]. این پاسخ، خالی از ایراد و عاری از اشکال است.
پاسخ دوم: خطیئه؛ همان دروغهای حضرت: منظور از خطیئه همان دروغهایی است که حضرت بر زبانش جاری شده است: ﴿إِنِّي سَقِيمٌ﴾، ﴿فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ﴾[۱۴۸] و.... ایراد این پاسخ در این است که با دیدگاه کلی عصمت پیامبران از گناهان سازگاری ندارد. توضیح و توجیه این موارد قبلاً در همین بخش مطرح شده است. مرحوم علامه طباطبایی در بحث ادب پیامبران به تبیین ادب حضرت ابراهیم (ع) نیز پرداخته است که این بحث در معرفی شخصیت آن حضرت تأثیرگذار است. از این رو در این مجال، گزیدهای از آن مقال نقل میشود: آن حضرت در مقام ثناگویی پروردگار از جامعترین ستایشها بهره میجوید. تمام عنایت خداوند را از آغاز آفرینش خود تا زمانی که به سوی او باز میگردد، بیان میدارد. خود را بندهای تمام نیاز در برابر پروردگاری کاملاً بینیاز قرار میدهد. بیمار شدن را به خود نسبت میدهد و شفا را از آن او میداند. از او نعمتهای حقیقی ماندگار میخواهد و از نعمتهای پوشالی و فانی دنیوی چشم میباشد. شریعت ماندگار و پیوستن به افراد پرهیزکار و وراثت بهشت و عزت اخروی پایدار از دیگر خواستههای او بوده است. او پیامبری بزرگ بود که برای زنده کردن دین توحیدی به پا خاست. ندای او چنان عرصه گیتی را فراگرفت که تا عصر حاضر، همچنان در گوش موحدان جهان طنینافکن است[۱۴۹]. کوتاه سخن اینکه او از آغاز عمرش همیشه مورد عنایت خاص پروردگار بوده و در راه او گام برداشته است. حال چسان میتوان لغزشهایی آنچنانی را به حضرتش نسبت داد؟»[۱۵۰].
پرسش مستقیم
- آیا آیه ۶۲ و ۶۳ سوره انبیاء بر عدم عصمت حضرت ابراهیم دلالت دارد؟ (پرسش)
- آیا آیه ۲۴ الی ۳۷ سوره ذاریات با عصمت حضرت ابراهیم منافات دارد؟ (پرسش)
- آیا آیه ۴۷ سوره مریم بر عدم عصمت حضرت ابراهیم دلالت دارد؟ (پرسش)
- آیا آیه ۸۸ سوره صافات با عصمت حضرت ابراهیم منافات دارد؟ (پرسش)
- آیا آیه ۷۶ سوره انعام بر عدم عصمت حضرت ابراهیم دلالت میکند؟ (پرسش)
- آیا درخواست آمرزش حضرت ابراهیم از خداوند بر عدم عصمت ایشان دلالت میکند؟ (پرسش)
- آیا آمرزشخواهی حضرت ابراهیم برای عموی مشرک خود بر عدم عصمت دلالت میکند؟ (پرسش)
جستارهای وابسته
منابع
- احمدی، رحمتالله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی
- حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین
- فاریاب، محمد حسین، عصمت امام
- هادی اکبری ملکآبادی و رقیه یوسفی سوته، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی
- محمد تقی فیاضبخش، فرید محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱
- محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی
- علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن
- امیر دیوانی؛ محمد سعیدی مهر؛ علی رضا امینی و محسن جوادی، معارف اسلامی ج۲
- انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت
- سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن
پانویس
- ↑ راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و میگوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
- ↑ ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
- ↑ ابنمنظور، از زجاج نقل میکند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُلسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار میرود.
- ↑ ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
- ↑ محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
- ↑ علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
- ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت میدهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
- ↑ میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
- ↑ علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۵.
- ↑ ر.ک: امیر دیوانی؛ محمد سعیدی مهر؛ علی رضا امینی و محسن جوادی، معارف اسلامی ج۲، ص۱۴۴ - ۱۴۵.
- ↑ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۴۷۱.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۶۳.
- ↑ علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص۲، ص۶۷-۶۸.
- ↑ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
- ↑ علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۶.
- ↑ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
- ↑ علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۷-۶۸.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳؛ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
- ↑ سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص۱۱۵.
- ↑ «قطعاً تو بر بندگان (خالص) من تسلّطى ندارى و حمايت و نگهبانى پروردگارت (براى آنان) كافى است». سوره حجر، آیه ۴۲.
- ↑ سوره نحل، آیات ۹۹ و ۱۰۰.
- ↑ محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی.
- ↑ راغب اصفهانی، حسین، ماده صفو» بر اساس برخى آيات دیگر، خداوند متعال تعدادى از بندگانش را از ميان خلق خود برگزیده و آنها را براى خود خالص گردانیده است. سوره مریم، ۵۸ و دخان، آیه ۳۲.
- ↑ «خدا از ميان فرشتگان رسولانى برمىگزيند، و نيز از ميان مردم. بىگمان خدا شنواى بيناست»، «آنچه در دسترس آنان و آنچه پشت سرشان است مىداند و [همه] كارها به خدا بازگردانيده مىشود». سوره حج، آیات ۷۵ و ۷۶.
- ↑ طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج۱۰، ص۴۱۰.
- ↑ زمخشری، محمود بن عمر، ج۳، ص۱۷۲؛ آلوسی، شهاب الدین محمود، ج۱۰، ص۳۰۶ و...
- ↑ محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی.
- ↑ سوره نساء، آیات ۵۹ و ۶۴.
- ↑ محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی.
- ↑ «قطعاً براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مىكند».، سوره احزاب، آیه ۲۱.
- ↑ «قطعاً براى شما در [پيروى از] ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست»، سوره ممتحنه، آیه ۴.
- ↑ فیومی مقری، احمد بن محمد، ص۴۹۴.
- ↑ محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی.
- ↑ «پيامبرانى كه بشارتگر و هشداردهنده بودند، تا براى مردم، پس از [فرستادن] پيامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجّتى نباشد، و خدا توانا و حكيم است»، سوره نساء، آیه ۱۶۵.
- ↑ محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی.
- ↑ «در گفتار بر او پیشی نمیجویند و آنان به فرمان وی کار میکنند» سوره انبیاء، آیه ۲۷.
- ↑ ر. ک: احمدی، رحمتالله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی، ص ۲۱۹ - ۲۲۱.
- ↑ نک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۲ـ۲۰۳؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۱۴، ص۱۰۳؛ ج۱۲، ص۳۴۸؛ ج۴، ص۴۵؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۹۲ـ۲۰۴.
- ↑ صدوق، الخصال، ص۳۹۹.
- ↑ «فِیمَا کَتَبَ الرِّضَا (ع) لِلْمَأْمُونِ لَا یَفْرِضُ اللَّهُ تَعَالَی طَاعَةَ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یُضِلُّهُمْ وَ یُغْوِیهِمْ وَ لَا یَخْتَارُ لِرِسَالَتِهِ وَ لَا یَصْطَفِی مِنْ عِبَادِهِ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یَکْفُرُ بِهِ وَ بِعِبَادَتِهِ وَ یَعْبُدُ الشَّیْطَانَ دُونَهُ»؛ بحار الانوار، ج۲۵، ص۱۹۹، ح۹.
- ↑ ر.ک: علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۱۸۰-۱۸۱.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۶۹.
- ↑ «گفت: ای ابراهیم! آیا تو از خدایان من روی میگردانی؟ اگر دست نکشی تو را با سنگ خواهم راند و از من چند گاهی دور شو * گفت: درود بر تو، از پروردگارم برای تو آمرزش خواهم خواست که او با من مهربان است» سوره مریم، آیه ۴۶-۴۷.
- ↑ «پیامبر و مؤمنان نباید برای مشرکان پس از آنکه بر ایشان آشکار شد که آنان دوزخیند آمرزش بخواهند هر چند خویشاوند باشند * و آمرزش خواهی ابراهیم برای پدرش جز بنا به وعدهای نبود که به وی داده بود و چون بر او آشکار گشت که وی دشمن خداوند است از وی دوری جست؛ بیگمان ابراهیم دردمندی بردبار بود» سوره توبه، آیه ۱۱۳-۱۱۴.
- ↑ . علامه حلی، کشف المراد، تصحیح حسن حسن زاده آملی، ص۴۷۲.
- ↑ . علاء الدین قوشجی، شرح تجرید العقائد، ص۳۵۹.
- ↑ . ر.ک: بحار الانوار، ج۱۵، ص۱۱۸ - ۱۲۲.
- ↑ .. برای اطلاع از تفصیل این بحث ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۶۵ - ۸۵. وی ذیل همین بحث اشارهای نیز به بحث پدر ابراهیم(ع) به کرده است.
- ↑ . برای مثال در کتاب کافی روایتی آمده است و به صراحت آزر را پدر حضرت ابراهیم(ع) میداند، کلینی، الکافی، ج۸، ص۳۶۶، حدیث ۵۵۸؛ ولی در تمام روایاتی که در آنها نام انبیای الهی آمده است از تاریخ به عنوان پدر حضرت ابراهیم(ع) نام برده شده است. ر.ک: بحار الانوار، ج۱۵، ص۳۶ و ۱۰۶ - ۱۰۸؛ ص۲۸۰؛ ج۱۷، ص۱۴۸؛ ج۲۳، ص۱۴۵.
- ↑ . ر.ک: ابن کثیر، الحافظ ابی الفداء، البدایه والنهایه، ج۱، ص۱۶۳؛ تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۱۵۵؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۴، ص۱۹؛ الزبیدی، تاج العروس، ج۳، ص۱۲.
- ↑ . کتاب مقدس عهد عتیق، سفر پیدایش ۱۱
- ↑ «و گردش تو را در میان سجدهگزاران (میبیند)» سوره شعراء، آیه ۲۱۹.
- ↑ . ر.ک: طبرسی، امین الاسلام فضل بن الحسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۳۵۶ وی این تفسیر را به عنوان یک قول ذکر میکند و روایاتی را نیز در ذیل آن میآورد. استناد به این آیه را امام فخر رازی نیز در تفسیر خود به شیعیان نسبت داده است، ر.ک: بحار الانوار، ج۱۲، ص۴۸.
- ↑ . «لَم أَزل أَنتَقِلُ من أَصلابِ الطَّاهرين إِلى أَرحام الطَّاهِراتِ» (سیوطی، الدر المنثور، ج۳، ص۲۹۲؛ بحار الأنوار، ج۱۵، ص۱۱۸).
- ↑ «ای مؤمنان! مشرکان پلیدند بنابراین پس از امسال نباید به مسجد الحرام نزدیک شوند و اگر از ناداری بیمناکید خداوند به زودی شما را با بخشش خویش اگر بخواهد بینیاز میگرداند که خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۲۸.
- ↑ . ر.ک: مجلسی، بحار الانوار، ج۱۲، ص۴۸.
- ↑ . العاملی النباطی، علی بن یونس الصراط المستقیم الی مستحقی التقدیم، ج۱، ص۳۴۱. او این حدیث را از کتابی به نام الیاقوت نوشته ابوعمر الزاهد، از علمای اهل سنت نقل میکند.
- ↑ . ر.ک: بحار الانوار، ج۱۵، ص۱۱۸ - ۱۲۲، پاورقی.
- ↑ «و آنان که گواهی دروغ نمیدهند و چون بر یاوه بگذرند بزرگوارانه میگذرند» سوره فرقان، آیه ۷۲.
- ↑ «و بندگان (خداوند) بخشنده آنانند که بر زمین فروتنانه گام برمیدارند و هرگاه نادانان با آنان سخن سر کنند پاسخی نرم گویند» سوره فرقان، آیه ۶۳.
- ↑ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم ص ۲۹۳.
- ↑ «و آمرزش خواهی ابراهیم برای پدرش جز بنا به وعدهای نبود که به وی داده بود و چون بر او آشکار گشت که وی دشمن خداوند است از وی دوری جست؛ بیگمان ابراهیم دردمندی بردبار بود» سوره توبه، آیه ۱۱۴.
- ↑ «بیگمان ابراهیم دردمندی بردبار بود» سوره توبه، آیه ۱۱۴.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص۲۱۹.
- ↑ «و همان خدایی که چشم امید دارم که روز جزا گناهم را بیامرزد.» سوره شعراء، آیه 82.
- ↑ ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۲، جزء ۲۴، ص۱۴۷؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۵، ص۲۸۵.
- ↑ به نقل از: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۲، جزء ۲۴، ص۱۴۷.
- ↑ محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۶، ص۲۶۹.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص ۲۱۸.
- ↑ «آیا داستان مهمانان گرامی ابراهیم به (گوش) تو رسیده است؟» سوره ذاریات، آیه ۲۴و۲۸.
- ↑ «و چون دید که دستشان به سوی آن دراز نمیشود؛ آنان را ناآشنا یافت و از ایشان هراسی در دل نهاد؛ گفتند: مهراس! ما به سوی قوم لوط فرستاده شدهایم» سوره هود، آیه ۷۰.
- ↑ «آنگاه در دل از آنان ترسی یافت، گفتند: نترس و او را به پسری دانا مژده دادند» سوره ذاریات، آیه ۲۸.
- ↑ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم ص ۳۰۸.
- ↑ «گفتند: ای ابراهیم! آیا تو با خدایان ما چنین کردهای؟» سوره انبیاء، آیه ۶۲.
- ↑ «گفت: بلکه همین بزرگشان این کار را کرده است؛ اگر سخن میگویند از خود آنان بپرسید!» سوره انبیاء، آیه ۶۳.
- ↑ ر.ک: مجمعالبیان، ج۷، ص۸۵.
- ↑ معانی الأخبار، ص۲۰۹-۲۱۰.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۲۹۳-۲۹۶.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۲۱۰-۲۱۳.
- ↑ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم ص ۳۰۶.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص ۲۱۳-۲۱۷.
- ↑ الکشاف، ج۳، ص۱۲۴.
- ↑ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم ص ۳۰۶.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۲۱۰-۲۱۳.
- ↑ مجمعالبیان، ج۷، ص۸۵.
- ↑ المیزان، ج۱۴، ص۳۰۰.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۲۱۰-۲۱۳.
- ↑ جزوه راه و راهنماشناسی، ص۶۵۲.
- ↑ ر.ک: بحارالانوار، ج۱۲، ص۵۵.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۲۱۰-۲۱۳.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۲۹۳-۲۹۶.
- ↑ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۱، جزء ۲۲، ص۱۸۵.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص ۲۱۳-۲۱۷.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۲۹۳-۲۹۶.
- ↑ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم ص ۳۰۶.
- ↑ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۴، ص۳۰۰.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص ۲۱۳-۲۱۷.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص ۲۱۳-۲۱۷.
- ↑ «و چون شب بر او چادر افکند ستارهای دید گفت: این پروردگار من است اما هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمیدارم» سوره انعام، آیه ۷۶.
- ↑ «و چون شب بر او چادر افکند ستارهای دید گفت: این پروردگار من است اما هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمیدارم» سوره انعام، آیه ۷۶.
- ↑ ر.ک: جعفر سبحانی، عصمة الانبیاء، ص۱۲۶.
- ↑ «بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند- نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شدهاند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره نحل، آیه ۱۰۶.
- ↑ ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۷، جزء ۱۳، ص۵۲.
- ↑ «گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمیدارم» سوره انعام، آیه ۷۶.
- ↑ ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۵، ص۳۱۱.
- ↑ محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، تصحیح هاشم رسولی محلاتی، ج۱، ص۳۹۴؛ محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، تصحیح هاشم رسولی محلاتی، ج۱، ص۳۹۵.
- ↑ ر.ک: عبدالحسین طیب، اطیب البیان، ج۵، ص۱۲۰؛ ابوالفضل شهاب الدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج۷، ص۱۹۸.
- ↑ ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۵، ص۳۱۲.
- ↑ «بگو: بیگمان من از پروردگارم برهانی (روشن) دارم و شما آن را دروغ شمردهاید؛ آنچه آن را شتابناک میجویید نزد من نیست؛ داوری جز با خداوند نیست (که) حق را پی میگیرد و او بهترین جداکنندگان (حق از باطل) است» سوره انعام، آیه ۵۷.
- ↑ «بگو: این راه من است که با بینش به سوی خداوند فرا میخوانم، من و (نیز) هر کس که پیرو من است؛ و پاکا که خداوند است و من از مشرکان نیستم» سوره یوسف، آیه ۱۰۸.
- ↑ «هنگامی که خورشید را درخشان دید گفت: این پروردگار من است، این بزرگتر است و چون غروب کرد گفت: ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار میدهید بیزارم» سوره انعام، آیه ۷۸.
- ↑ «و اینگونه ما گستره آسمانها و زمین را به ابراهیم مینمایانیم و (چنین میکنیم) تا از باورداران گردد» سوره انعام، آیه ۷۵.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۱۵۹-۱۶۲.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص ۱۹۶-۲۰۶.
- ↑ ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۷، جزء ۱۳، ص۵۲.
- ↑ ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۳-۴، ص۵۰۲؛ عبدالله شبر، الجوهر الثمین، ج۲، ص۲۷۸.
- ↑ ر.ک: محمدهادی معرفت، تنزیه انبیا، تهیه کننده خسرو تقدسی نیا، ص۲۷۸.
- ↑ «هنگامی که خورشید را درخشان دید گفت: این پروردگار من است، این بزرگتر است و چون غروب کرد گفت: ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار میدهید بیزارم» سوره انعام، آیه ۷۸.
- ↑ ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۷، جزء ۱۳، ص۴۱.
- ↑ ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۷، جزء ۱۳، ص۵۰.
- ↑ ر.ک: محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، ج۳، ص۱۲۴
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص ۱۹۶-۲۰۶.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۱۵۹-۱۶۲.
- ↑ «آنگاه نگاهی به ستارگان افکند * و گفت: من بیمارم * و (آنان) پشتکنان روی از او گرداندند (و رفتند)» سوره صافات، آیه ۸۸-۹۰.
- ↑ ر.ک: جعفر سبحانی، عصمة الانبیاء، ص۱۳۴؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۷، ص۱۴۸.
- ↑ ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، ج۷، ص۱۱۴.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص ۲۰۶-۲۱۳.
- ↑ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم ص ۳۰۳.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص ۲۰۶-۲۱۳.
- ↑ هاشمی تنکابنی، سید موسی، عصمت ضرورت و آثار، ص ۲۲۶.
- ↑ . پیام قرآن، ج۷، ص۱۱۲.
- ↑ . بحار الانوار، ج۲۵، ص۲۰۴.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص ۲۰۶-۲۱۳.
- ↑ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم ص ۳۰۳.
- ↑ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم ص ۳۰۳.
- ↑ . مولی محسن فیض کاشانی، الصافی فی تفسیر کلام الله، ج۳، ص۳۳؛ محمد بن محمدرضا قمی مشهدی (تفسیر) کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج۶، ص۳۴۱؛ سید محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج۱۱، ص۲۶۳.
- ↑ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم ص ۳۰۳.
- ↑ ر.ک: یوسف بن احمد (فقیه یوسف)، تفسیر الثمرات الیانعه، ج۵، ص۱۱۱؛ جعفر سبحانی، عصمة الانبیاء، ص۱۳۳.
- ↑ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۳، جزء ۲۶، ص۱۴۸.
- ↑ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۳، جزء ۲۶، ص۱۴۸.
- ↑ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۳، جزء ۲۶، ص۱۴۸.
- ↑ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۳، جزء ۲۶، ص۱۴۹.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص ۲۰۶-۲۱۳.
- ↑ «و آنکه امید دارم روز جزا خطایم را بر من بیامرزد». سوره شعراء، آیه ۸۲.
- ↑ ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۲، جزء ۲۴، ص۱۴۷؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۵، ص۲۸۵.
- ↑ به نقل از: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۲، جزء ۲۴، ص۱۴۷.
- ↑ محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۶، ص۲۶۹.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص ۲۱۸.