بریر بن خضیر همدانی در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

بریر بن خضیر همدانی از شهدای کربلاست. از اصحاب وفادار امام حسین (ع) و از انسان‌های شایسته و پرهیزگار که زاهد، قاری قرآن و معلم قرآن و از شجاعان بزرگوار کوفه، از قبیله همدان بود. وی در سال ۶۰ هجری از کوفه به مکه رفت و به امام حسین پیوست و همراه او به کوفه آمد. روز تاسوعا از خوشحالی اینکه به شهادت خواهد رسید، شوخی می‌کرد. شب عاشورا نیز از کسانی بود که برخاست و در حمایت و جانبازی برای امام، سخنانی ایراد کرد. در کربلا چندین بار خطاب به دشمن سخنرانی‌ها کرد. کلمات وفاداری او نسبت به سید الشهدا معروف است. روز عاشورا، به میدان رفت و خطاب به سپاه عمر سعد خطابه‌ای ایراد کرد و به نکوهش آنان پرداخت. بریر، پس از حر به میدان رفت و جنگید تا شهید شد.

مقدمه

بریر فرزند خضیر همدانی مشرقی[۱] در اصل از اعراب یمن و از قبیله همدان بود و ساکن کوفه شد.

در نام پدر او اختلاف است، اکثر مورخان او را «خُضیر» نامیده‌اند[۲] اما سیره‌نویسان و مقتل‌نگاران از او با عنوان‌های گوناگون، بریر بن خضیر[۳]، بریر بن حضیر[۴]، بدیر بن خضیر[۵]، بریر بن حصین[۶]، بدیر بن حضیر[۷] یاد کرده‌اند.

بُریر از شخصیت‌های بزرگ کوفه[۸]، از یاران باوفای امیرالمؤمنین(ع) و از اصحاب آن حضرت به شمار می‌‌رفت[۹] و او را از تابعین، یعنی کسانی که پیامبر خدا(ص) را با یک واسطه درک کرده‌اند می‌‌دانند[۱۰].

وی سرآمد قاریان قرآن بود به طوری که در مسجد جامع کوفه به تدریس و تعلیم قرآن اشتغال[۱۱] داشت و سخنوری شجاع و دلاوری بی‌نظیر بود[۱۲].

او مردی عابد و زاهد و از بندگان صالح خدا بود[۱۳] و به نقل برخی از مورخان روزها روزه‌دار و شب‌ها به عبادت و شب زنده داری می‌‌گذراند. معروف است او ۴۰ سال نماز صبح را با وضوی نماز عشا می‌خواند و هر شب یک قرآن ختم می‌کرد[۱۴]. برخی از رجال‌نویسان، کتاب «القضایا والاحکام» را به وی نسبت داده‌اند که این کتاب مجموعه‌ای از روایات امیرالمؤمنین و امام حسن(ع) در باب احکام و قضایا و از اصول معتبره شیعه به شمار می‌‌رود[۱۵].

چنین شخصیتی کم‌نظیر در رکاب اباعبدالله الحسین(ع) حاضر شد و در روز عاشورا در یاری آن حضرت جنگید تا به درجه رفیع شهادت رسید[۱۶].

نقش سازنده بریر در واقعه کربلا

بُریر زمانی که آگاهی یافت حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) از مدینه عازم مکه و از آنجا عازم کوفه است به قصد پیوستن به آن حضرت از کوفه حرکت کرد و در مکه به کاروان حسینی پیوست[۱۷].

از مجموع گزارش‌های جنگ و نشانه‌های موجود در واقعه جانگداز کربلا، جایگاه رزمی و موقعیت تأثیرگزار بُریر در لشکر امام(ع) به خوبی روشن می‌‌شود، او از پیشگامان و افسران عالی مقام و فرماندهان سپاه امام(ع) و سواره‌نظام فداکار یاران حضرت بود، او کسی بود که به صورت پیک و گاه به نمایندگی از امام(ع) با عمر سعد به گفتگو می‌‌پرداخت و با روشنگری‌های به موقع دشمن را تحت تأثیر قرار می‌‌داد و گاهی با فرمانده سپاه دشمن و گاه با لشکریان و کوفیان همراه عمر سعد گفت و گو می‌کرد. اعلام وفاداری به سخنان امام(ع) گرمی خاصی به نیروهای وفادار و عیالات حرم حسینی می‌‌بخشید که حرکات و کلمات او هنوز هم مورد تحسین و اعجاب همه شیعیان را به دنبال دارد و درس وفاداری و ایمان راستین برای پیروان و رهروان راه حسین(ع) به ارمغان می‌‌آورد[۱۸].

اعلام وفاداری بریر به امام(ع)

پس از آنکه حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) در روز هشتم یا نهم ذیحجه سال ۶۰ه‍.ق به ناچار از مکه خارج شد تا مورد هجوم و ترور نیروهای یزید بن معاویه واقع نشود و حرمت حرم امن الهی محفوظ بماند، خود و همراهانش که جمعی از یاران و از جمله بریر و نیز خاندان بنی هاشم و برادران و پسر برادران و فرزندان بودند به سوی عراق و کوفه حرکت کردند و تا چند منزلی کوفه به محلی به نام ذی حسم، رسیدند که با لشکریان حر بن یزید ریاحی که فرماندهی هزار نیرو را داشت مواجه شدند اما سپاه حر بن یزید ریاحی مانع از رفتن امام(ع) به جانب کوفه شد و پس از چند برخورد لفظی که بین امام(ع) و حر بن یزید ریاحی صورت گرفت، سرانجام امام متوجه شد این راهی که می‌‌رود به شهادت او می‌‌انجامد لذا تصمیم گرفت یاران و همراهان خود را در جریان امر قرار دهد و طبق نقل عقبة بن ابی العیزار، امام(ع) در ذی حسم کنار یاران خود ایستاد و پس از حمد و ثنای الهی چنین فرمود: «ای یاران من، کار ما به اینجا کشیده که می‌‌بینید که چگونه حوادث روزگار بر ما وارد شده و قیافه دنیا دگرگون گشته و رو به زشتی و ننگ نهاده است و نیکی‌ها روز به روز از زندگی دنیا رخت برمی‌بندد و از خوبی‌ها جز ته مانده اندکی باقی نمانده و مانند مرتعی وحشت انگیز شده است، مگر نمی‌بینید که به حق رفتار نمی‌شود و از باطل جلوگیری به عمل نمی‌آید، با چنین اوضاع و احوالی افراد با ایمان حق دارند که آرزوی مرگ و ملاقات با پروردگار خویش نمایند، من که مرگ را جز شهادت (سعادت) نمی‌بینم و زندگی با ستمگران را جز رنج و ملال نمی‌دانم»[۱۹].

در واقع امام(ع) آنان را از تصمیم نهایی خود که رفتن به سوی شهادت است آگاه ساخت و آنان را آزاد گذاشت تا درباره ماندن و کشته شدن، یا رفتن و نجات از مرگ تصمیم بگیرند.

در این موقعیت بود که برخی از یاران امام(ع) از جمله بریر و زهیر بن قین برخاستند و هر کدام سخنی گفتند و بریر چنین گفت: «به خدا قسم ای پسر رسول خدا، خداوند به برکت وجود شما بر ما منت نهاده تا در رکاب یاری شما بجنگیم و در راه دفاع از شما اعضای بدن ما قطعه قطعه گردد تا جد شما در روز قیامت ما را شفاعت نماید، مردمی که فرزند دختر پیامبرشان را به قتل برسانند روی رستگاری نخواهند دید، وای به حال آنها، چگونه آنان خدا را ملاقات خواهند کرد، اُف بر آنها و از آن روزی که با غم و اندوه و آه و فغان به جانب آتش جهنم فراخوانده می‌‌شوند»[۲۰]؛

بدون تردید این سخن کوبنده و هدایتگر بریر، برای یاران امام و خاندان همراه امام بسیار سازنده و کارساز و دلگرم کننده بود[۲۱].

سخن بُریر با کوفیان جهت دسترسی به آب

امام(ع) با کاروان همراهش روز دوم محرم الحرام سال ۶۱ه‍.ق وارد کربلا شدند و حر بن یزید ریاحی و سربازانش هم در ناحیه‌ای از آنجا متمرکز شدند و از روز چهارم و پنجم محرم نیروهای زیادی به فرماندهی عمر سعد وارد کربلا شد تا هر روز کار را بر حسین(ع) و یارانش سخت کردند، اگر چه مکرراً بین امام(ع) و عمر سعد بدون واسطه و یا با پیک و واسطه مطالبی رد و بدل شد تا شاید کار به جنگ و مقاتله نکشد، اما مذاکره و گفت وگو به اصلاح نیانجامید تا روز هفتم محرم عمر سعد به فرمان ابن زیاد آب را بر روی حرم امام حسین(ع) بست و امام(ع) و یاران و اهل بیت را در مضیقه کمبود آب قرار دادند و تشنگی بر آنان فشار آورده در چنین موقعیتی، بریر چون آشنای با مردم کوفه بود و امید داشت با گفت و گوی با آنان بتواند آنها را هدایت کند و بیدارشان سازد تا شاید دست از لجاجت بردارند و اجازه دهند آب به خیمه‌های حرم حسینی برسد، از محضر امام(ع) اجازه خواست تا در این باره با سپاه عمر سعد سخن گوید، حضرت هم به او اجازه داد.

بُریر نزدیک سپاه عمر سعد قرار گرفت خطاب به آنان چنین گفت: «ای گروه مردم، همانا خداوند محمد را به حق مبعوث به رسالت کرد، او مردم را به توحید و یکتاپرستی دعوت کرد و بشارت دهنده به بهشت و چراغ هدایت و مشعلی نورانی فرا راه آنان بود. اکنون این آب فرات است که حیوانات و خوک‌ها و سگ‌ها در آن می‌‌غلطند ولی آن را از پسر دختر پیامبر خدا(ص) مضایقه می‌کنید آیا پاداش هدایت‌گری‌های محمد(ص) همین است؟»[۲۲].

وقتی این سخن هشدار دهنده بریر تمام شد پاسخ آنها این بود که ای بُریر زیاد سخن می‌‌گویی، دست از ما بردار به خدا سوگند باید حسین با لب تشنه کشته شود، مانند کسی که قبل از او لب تشنه کشته شد (منظورشان عثمان بود)[۲۳].

در این جا امام حسین(ع) خطاب به بریر فرمود: «دیگر با این مردم سخن نگو و بازگرد». بریر به دستور امام(ع) به خیمه‌های حسینی بازگشت[۲۴].[۲۵]

غسل شهادت و مزاح در شب عاشورا

بُریر که جان در طبق اخلاص گذاشته و آماده جانبازی در راه اهل بیت پیامبر بود، در شب عاشورا چون دانست فردا روز شهادت است، از شادی در پوست خود نمی‌گنجید و این سرور و شادی را ابراز نمود.

طبری و دیگر مورخان نقل کرده‌اند: در شب عاشورا امام(ع) دستور داد خیمه‌ای جهت استحمام و غسل اختصاص دهند، بریر و عبدالرحمان بن عبد ربه خزرجی انصاری در نوبت ایستاده بودند تا داخل خیمه شوند و استحمام و غسل کنند، در این موقع بریر با عبدالرحمان شوخی و مزاح کرد، عبدالرحمان به صورت اعتراض گفت: «این را رها کن، حالا که وقت مزاح و این سخنان باطل نیست». بریر در پاسخ او گفت: «به خدا قسم! خویشان من می‌‌دانند که من در جوانی و پیری اهل مزاح و حرف باطل نبوده‌ام و لکن به خدا قسم به من بشارت داده شد به آنچه به زودی با آن ملاقات خواهیم کرد و به خدا بین ما و بین حور العین فاصله‌ای نیست، جز شمشیر این قوم ستمکار، من دوست دارم هر چه زودتر ایشان با شمشیرهایشان به سراغ ما بیایند. تا با شهادتمان به آرزوهایمان برسیم»[۲۶].[۲۷]

خطبه روشنگرانه بریر در روز عاشورا

محمد بن ابی طالب نقل می‌‌کند موقعی که سپاه دشمن (در صبحگاه روز عاشورا) بر مرکب‌های خود سوار شدند و آماده نبرد گردیدند، امام(ع) نیز با جمعی از اصحاب برای مقابله با دشمن سوار بر اسب شدند، و در پیشاپیش آنان بُریر حرکت می‌‌کرد، امام به او فرمود: «با این قوم صحبت کن».

بُریر پیش آمد و با ندای بلند گفت: «ای قوم، تقوای خدا پیشه کنید، همانا ثقل محمد (اشاره به حدیث ثقلین است)[۲۸] این خاندان پیامبر که مقابل شماست اینها فرزندان، دختران و حرم پیامبرند... شما بد مردمانی هستید نسبت به ذریه پیامبر که پس از خود به یادگار گذاشته است، چه می‌‌شود شما را خداوند روز قیامت شما را سیراب نکند، شما با مردمی هستید.

در پاسخ او گفتند: «ای بُریر نمی‌دانیم تو چه می‌‌گویی».

بُریر در پاسخ آنها گفت: «خدای را سپاس که بصیرتم را درباره شما زیاد کرد، بارالها به درگاه تو از اعمال زشت این گروه بیزاری می‌‌جویم، بارالها ترس و خوف در میان ایشان قرار بده و چنان کن که چون تو را ملاقات کنند از آنها خشمناک باشی»

سپس لشکریان کوفی او را هدف تیر قرار دادند و بُریر ناچار شد به خیمه‌ها بازگردد[۲۹].[۳۰]

سلام نکردن بُریر در ملاقات با عمر سعد

بُریر تصمیم گرفت جهت اتمام حجت و روشنگری فرمانده سپاه دشمن، یعنی با عمرسعد ملاقات کند، شاید او را هدایت کند و یا لااقل از شدت برخورد او بکاهد، بدین منظور خدمت امام(ع) آمد و اذن طلبید.

امام(ع) به او فرمود: «هرچه صلاح می‌دانی انجام بده» بُریر خود را به خیمه ابن سعد رساند و بی‌آنکه سلام کند نشست، ابن سعد در خشم شد و گفت من مسلمانم و خدا و رسول را می‌‌شناسم، چرا سلام نکردی؟

بُریر گفت: «اگر مسلمان بودی و به خدا و رسولش ایمان داشتی با فرزندان و خاندانش جنگ نمی‌کردی و آب را به روی آنان نمی‌بستی، ای عمر، تو ادعای مسلمانی می‌کنی ولی در حقیقت با محمد مصطفی دشمنی می‌‌ورزی، این چه دینی است که تو داری، آب فرات در برابر حسین و فرزندان و اهل بیت او می‌‌درخشد و آنان صفای آب را می‌‌بینند ولی بچه‌هایشان از تشنگی بی‌تابی می‌‌کنند! در حالی که الشکر تو و حیوانات بیابان از آن آب می‌‌نوشند، انصاف بده چگونه تو را مسلمان بدانم، زهی بی‌تقوایی و سنگدلی و جفا کاری است».

ابن سعد که تا آن هنگام خاموش شده بود با بیانی که نشان دلبستگی شدید وی به مقام‌های دنیوی بود گفت: «می‌‌گویی از حکومت ری دست بکشم تا دیگری آن را تصاحب کند، هرگز نمی‌توانم خود را بر این امر راضی کنم!»[۳۱].

چون بریر این سخن را از او شنید دانست سخن حق در دل دنیا فریفته او اثر نخواهد گذاشت لذا از او فاصله گرفت و به نزد امام حسین(ع) و یاران برگشت[۳۲].

مجادله بریر با مأمورین ابن سعد

ضحاک بن عبدالله مشرقی همدانی کسی که از اصحاب حسین(ع) بود ولی روز عاشورا از کشته شدن نجات پیدا کرد می‌گوید: آن شب گروهی از سواران دشمن از کنار ما می‌گذشتند و ما را زیر نظر داشتند و حسین(ع) در حال قرائت این آیه شریفه بود: ﴿وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ * مَا كَانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ...[۳۳].

مردی از سوارانی که ما را زیر نظر داشتند، این آیه را شنید؛ لذا گفت: قسم به خدای کعبه ما همان پاکانی هستیم که از شما جدا شده‎ایم! ضحاک می‌گوید: من متوجه حرفش شدم و به بُریر بن حُضیر همدانی گفتم: می‎دانی او کیست؟ گفت: نه! گفتم: او أبوحرب سبیعی همدانی عبدالله بن شهر است، فردی دلقک‌منش و هرزه و بیکاره است، در عین حال مردی بزرگ و شجاع و دلیر است، گویا سعید بن قیس او را به خاطر جنایتی حبس کرده بود.

بُریر بن حُضیر به او گفت: ای فاسق! آیا خداوند تو را جزو پاکان قرار داده است؟! ابوحرب در پاسخ گفت: تو کیستی؟ گفت: من بریر بن حضیر هستم.

ابوحرب گفت: إنالله ما از خدائیم و به او برمی‌گردیم تحملش برایم سخت است، والله هلاک شدی! بریر، والله به هلاکت رسیدی! بریر گفت: ای اباحرب! آیا از تو می‌آید که با این گناهان بزرگت به درگاه خدا توبه کنی؟! قسم به خدا ما همان پاکان هستیم ولی شما همان افراد پلید هستید! أبوحرب با حالت مسخره گفت: و من جزو شهادت‌دهندگان صدق گفتارت هستم! ضحاک بن عبدالله می‌گوید به ابوحرب گفتم: وای به حالت! معرفتت سودی به حالت نداشت؟! أبوحرب گفت: فدایت شوم،...

بریر گفت: خدا فکرت را زشت گرداند. همواره تو سفیه و نادان هستی! او نیز روی برتافت و رفت[۳۴].[۳۵]

بُریر و اجرای مباهله در میدان نبرد

در آغاز جنگ روز عاشورا یزید بن معقل[۳۶] از نیروهای عمر سعد جلو آمد و برابر بُریر قرار گرفت و گفت: ای بُریر فکر می‌کنی که خدا با تو چگونه رفتار کرد؟ بُریر در پاسخ او گفت: به خدا سوگند، خداوند سرنوشت مرا نیک و سرنوشت تو را به رقم زد.

یزید بن معقل گفت: «ای بُریر، تو پیش از این دروغ‌گو نبودی، ولی اکنون دروغ گفتی، آیا به یاد می‌‌آوری که در محله بنی لوذان راه می‌‌رفتیم[۳۷] و تو می‌گفتی که عثمان بر خود ستم می‌کند و معاویه گمراه و گمراه کننده دیگران است و می‌‌گفتی پیشوای راستین و هدایتگر حقیقی، تنها علی بن ابی طالب است؟» بُریر در پاسخ گفت: «آری شهادت بده که این رأی و نظر من بود».

ابن معقل که چشم و گوش او را هوای نفس و غرور گرفته بود خود را به جهل و نادانی زد و راه حق بُریر را گمراهی دانست و گفت: گواهی می‌دهم که تو از گمراهانی!

بُریر که با قلبی مملو از ایمان و اعتقادی راسخ به حقانیت امیرالمؤمنین(ع) داشت و راه و رسم ابن معقل را بر باطل می‌‌دانست با کمال شجاعت و شهامت، برای اثبات درستی اعتقاد خود به یزید بن معقل پیشنهاد مباهله[۳۸] داد و گفت: «بیا تا با هم مباهله کنیم[۳۹]» و معقل هم پذیرفت لذا هر دو دست‌ها را به سوی آسمان بلند کردند و از خداوند خواستند که دروغ گو را لعنت کند و آن را که راست گو و بر حق است بر باطل پیروز گرداند[۴۰].

نتیجه مباهله پیروزی بریر، بر یزید بن معقل شد[۴۱].

مبارزه شجاعانه بُریر در میدان نبرد تا شهادت

پس از آنکه، مباهله بین بُریر و یزید بن معقل واقع شد، جناب بُریر، با یزید بن معقل به مبارزه و نبرد پرداخت، نخست یزید بن معقل ضربتی به بریر زد اما کارگر نیفتاد، این بار بریر این پیرمرد سالخورده چنان حمله کرد و ضربه‌ای کاری بر سر یزید بن معقل وارد کرد که کلاه آهنی و سر او را شکافت و به سختی بر زمین افتاد، در حالی که شمشیر بریر در او فرو رفته و بریر آن را تکان می‌‌داد که از سر او بیرون آورد، او را به هلاکت رسانید و بدین ترتیب مباهله کار خود را کرد و یزید بن معقل به هلاکت رسید و حقانیت بریر در راه مکتب حسینی به اثبات رسید.

آری پس از این حادثه، بریر در معرکه نبرد جلو می‌‌رفت و این رجز را می‌‌خواند:

أنَا بُرَيرٌ وأبي خُضَيرٌ{{{2}}}
يَعرِفُ فينَا الخَيرَ أهلُ الخَيرِ{{{2}}}
كَذاكَ فِعلُ الخَيرِ مِن بُرَيرِ[۴۲]{{{2}}}
من بریر، فرزند خضیرم هیچگاه، شیر از غرش نمی‌ترسد؛ اهل خیر از خیرخواهی ما آگاهند من شما را می‌‌زنم و از این کار زبان نمی‌بینم؛ این کار آزاد مردان است که از بریر سر می‌‌زند.

سپس مرد دیگری از سپاه عمر سعد به نام رضی بن منقذ عبدی به میدان آمد، اما بریر پس از لختی مبارزه، رضی بن منقذ را بر زمین زد و بر سینه‌اش نشست، رضی فریاد برآورد و از یاران خود کمک خواست، در این هنگام کعب بن جابر به یاری او شتافت، کسی به کعب گفت، این مرد را می‌‌شناسی؟ او بریر بن خضیر قاری قرآن است که در مسجد کوفه می‌‌نشست و به ما قرآن می‌‌آموخت! ولی کعب توجهی نکرد، با نیزه به بریر حمله کرد و آن را در پشتش فرو برد. تا هم رزمش را نجات دهد. چون بریر تیزی نیزه را در پشت خود احساس کرد، خود را به روی رضی بن منقذ افکند و با دندان قسمتی از بینی او را کند، اما کعب نیزه را فشار داد و او را از روی رضی کنار زد و با ضربات شمشیر و پی در پی بُریر این تابعی پیامبر(ص) و پیر سالخورده نورانی را به شهادت رساند[۴۳].

آری، این مرد خدا و راست قامت تاریخ و این شخصیت سالخورده همواره در راه اسلام قرآن گام برداشت و سرانجام در راه فرزند پیامبر اسلام در صحنه کارزار جنگ و جهاد به شهادت رسید و به ندای حق طلبانه اباعبدالله الحسین لبیک گفت، سلام خدا و پیامبر همه انبیا و اولیا بر او، لعن و نفرین بر قاتل او کعب بن جابر و هم رزمان او باد[۴۴].

ملامت کعب توسط همسر

هنگامی که کعب بن جابر این عنصر فرومایه به خانه‌اش در کوفه بازگشت، خواهرش «نَوّار» و به قولی همسرش، بر او خروشید که آیا بر ضد فرزند گرانمایه فاطمه دشمن را یاری کردی و بزرگ تلاوت کنندگان قرآن در کوفه یعنی «بُریر» را به شهادت رساندی؟ به راستی به جنایتی سهمگین دست زدی!! به خدا سوگند هرگز با تو سخن نخواهم گفت!

اما کعب در پاسخ همسر یا خواهرش با سرودن اشعاری ضمن ستایش از شهامت و پایمردی یاران امام حسین(ع) و اظهار ندامت از کار خویش، بهانه آورد که «منقذ عبدی» مرا به یاری فراخواند و من بنا گزیر در یاری رسانی به او «بریر» را به شهادت رساندم!

اما «منقذ عبدی» وقتی اشعار او را شنید در پاسخ او با سرودن اشعاری خویش را ملامت کرد و آرزوی مرگ نمود و بیت اول اشعار او این است: اگر پروردگارم می‌‌خواست من در کربلا حضور نمی‌یافتم و بر ضد آنان پیکار نمی‌کردم و فرزند «جابر» را همنشین من قرار نمی‌داد.

ترجمه بقیه اشعار این است: به راستی امروز روز ننگ و دشنام شنیدن است و فرزندان و خاندان‌ها آن کارها را ننگ و عار می‌‌شمارند. وای کاش پیش از این مرده بودم و در روز شهادت حسین در گور بودم و بر ضد او پیکار نمی‌کردم[۴۵].

آری، تاریخ همواره تکرار می‌‌شود و آنان که دستشان به خون افراد بی‌گناه و حق طلب آلوده است بسیارند و مورد ملامت آیندگان قرار می‌‌گیرند، اما هرگز عبرت نمی‌گیرند تا سرنوشت محتوم آنان که جهنم ابدی است رقم بخورد. همان طوری که در زیارت اربعین بر او درود و سلام فرستاده[۴۶]، سلام خداوند و همه انبیا و فرشتگان بر او باد[۴۷].

منابع

پانویس

  1. همدان قبیله‌ای است در یمن و مورد عنایت امیرالمؤمنین(ع) بوده‌اند و مشرقی طایفه‌ای از قبیله همدانی است.
  2. ر.ک: ارشاد مفید، ج۲، ص۹۵؛ ابصار العین، ص۱۱۰؛ الملهوف، ص۱۶۰؛ تنقیح المقال، ج۲، ص۱۶۷؛ اعیان الشیعه، ج۳، ص۵۶۱ و مقتل مقرم، ص۲۳۲.
  3. الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۶۵؛ مقتل الحسین(ع) خوارزمی، ج۲، ص۱۴، انوارالهدی؛ مقتل الحسین، کاشف الغطاء، ص۴۱.
  4. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۲، دارالمعارف؛ الفتوح، ج۵، ص۱۸۱.
  5. بحار، ج۴۴، ص۳۲۰.
  6. انصار الحسین، شمس‎ الدین، ص۷۷، الدار الاسلامیة؛ معجم رجال الحدیث، ج۳، ص۲۹۴.
  7. انصار الحسین، ص۷۶، الدار الاسلامیة، به نقل از بحار، ج۴۵، ص۱۵.
  8. اعیان الشیعه، ج۳، ص۵۶۱؛ انصارالحسین، ص۷۶، الدار الاسلامیة.
  9. تنقیح المقال، ج۱، ص۱۶۷؛ ابصارالعین، ص۱۲۱، مرکز الدراسات الاسلامیة لحرس الثورة.
  10. تنقیح المقال، ج۲، ص۱۶۷.
  11. مقتل الحسین(ع)، مقرم، ص۲۳۲، منشورات شریف رضی؛ اعیان الشیعه، ج۳، ص۵۶۱؛ تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۳۲، دارالمعارف؛ ابصارالعین، ص۱۲۱، مرکز الدراسات الاسلامیة لحرس الثورة؛ مقتل مقرم، ص۲۳۲.
  12. سخنوری او از خطبه‌های او با مردم کوفه و دلاوری او در صحنه کربلا استفاده می‌‌شود.
  13. اعیان الشیعه، ج۳، ص۵۶۱ و مقتل خوارزمی، ج۲، ص۱۴.
  14. طبری، ج۶، ص۲۴۸؛ العیون العبری، ص۱۲۱؛ منتهی الامال، ج۱، ص۲۵۹.
  15. اعیان الشیعه، ج۳، ص۵۶۱؛ ابصارالعین، ص۱۱۰ و تنقیح المقال، ج۲، ص۱۶۶.
  16. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۳۲۵-۳۲۶؛ جمعی از نویسندگان، پژوهشی پیرامون شهدای کربلا، ص۱۰۶-۱۰۷؛ راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص۵۲.
  17. اعیان الشیعه، ج۲، ص۵۶۱؛ تنقیح المقال، ج۲، ص۱۶۶ و ابصارالعین، ص۱۱۰.
  18. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۳۲۶-۳۲۷؛ جمعی از نویسندگان، پژوهشی پیرامون شهدای کربلا، ص۱۰۷.
  19. «إِنَّهُ‏ قَدْ نَزَلَ‏ مِنَ‏ الْأَمْرِ مَا قَدْ تَرَوْنَ‏ وَ إِنَّ الدُّنْيَا تَغَيَّرَتْ وَ تَنَكَّرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُهَا وَ لَمْ يَبْقَ مِنْهَا إِلَّا صُبَابَةٌ كَصُبَابَةِ الْإِنَاءِ وَ خَسِيسُ عَيْشٍ كَالْمَرْعَى الْوَبِيلِ أَ لَا تَرَوْنَ إِلَى الْحَقِّ لَا يُعْمَلُ بِهِ وَ إِلَى الْبَاطِلِ لَا يُتَنَاهَى عَنْهُ لِيَرْغَبِ الْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ رَبِّهِ حَقّاً حَقّاً فَإِنِّي لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَماً»؛ مقتل ابومخنف، تحقیق غفاری، ص۸۶؛ حلیة الأولیاء، این نعیم، ج۴، و در بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۸۱ با کمی تفاوت از سید بن طاووس نقل کرده است.
  20. وَ اللَّهِ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ بِكَ عَلَيْنَا أَنْ‏ نُقَاتِلَ‏ بَيْنَ‏ يَدَيْكَ‏ تُقَطَّعُ فِيهِ أَعْضَاؤُنَا ثُمَّ يَكُونُ جَدُّكَ شَفِيعَنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ بَيْنَ أَيْدِينَا لَا أَفْلَحَ قَوْمٌ ضَيَّعُوا ابْنَ بِنْتِ نَبِيِّهِمْ أُفٍّ لَهُمْ غَداً مَا ذَا يُلَاقُونَ يُنَادُونَ بِالْوَيْلِ وَ الثُّبُورِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ؛ ابصارالعین، ص۱۱۱ و قسمتی از سخن بریر در بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۸۱ و نفس المهموم، ص۱۸۶.
  21. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۳۲۷-۳۲۹.
  22. "يَا مَعْشَرَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً- وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيراً وَ هَذَا مَاءُ الْفُرَاتِ تَقَعُ فِيهِ خَنَازِيرُ السَّوَادِ وَ كِلَابُهَا وَ قَدْ حِيلَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ ابْنِ رَسُولِ اللهِ أَفَجَزَاءُ مُحَمَّدٍ هَذا؟"؛ امالی صدوق، مجلس ۳۰، ابصارالعین، ص۱۱۲ ومقتل مقرم، ص۲۳۳.
  23. ابصارالعین، ص۱۱۲؛ اعیان الشیعه، ج۳، ص۵۶۱؛ مقتل مقرم، ص۲۳۳. عبارت عربی این است: فَقَالُوا يَا بریر قَدْ أَكْثَرْتَ الْكَلَامَ فَاكْفُفْ عَنَّا فَوَ اللَّهِ لَيَعْطِشُ الْحُسَيْنُ كَمَا عَطِشَ‏ مَنْ‏ كَانَ‏ قَبْلَهُ‏. مراد آنان از تشنه کشته شدن قبلی، عثمان است که وقتی اصحاب پیامبر و مردم مصر که به مدینه آمده بودند بر او شوریدند او را کشتند و می‌‌گویند آب به او ندادند. درست است که شورشیان آب را به روی عثمان هستند اما امیرالمؤمنین(ع) به امام حسن و امام حسین(ع) و جمعی از نزدیکان دستور داد برای او آب بردند، بنابراین، این تهمتی بود به امام حسین(ع) و خاندان علی(ع) که عثمان را لب تشنه گذاشتند و کشته شد.
  24. ابصارالعین، ص۱۱۲.
  25. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۳۲۹-۳۳۱.
  26. وَاللَّهِ، لَقَد عَلِمَ قَومي أنّي ما أحبَبتُ الباطِلَ شابّاً وَلَا كَهلاً، ولكِن - وَاللَّهِ - إنّي لَمُستَبشِرٌ بِما نَحنُ لاقونَ، وَاللَّهِ، إنَّ بَينَنا وبَينَ الحورِ العينِ إلّا أن يَميلَ هؤُلاءِ عَلَينا بِأَسيافِهِم، ولَوَدِدتُ أنَّهُم قَد مالوا عَلَينا بِأَسيافِهِم؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۳؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۶۱ و با اختصار در کتاب الملهوف، ص۱۵۵.
  27. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۳۳۱؛ ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۱، ص۲۳۷-۲۳۸؛ راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص۵۲.
  28. «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ اَلثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ اَلْحَوْضَ»
  29. بحار الأنوار، ج۴۵، ص۵ و مقتل مقرم، ص۲۳۲.
  30. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۳۳۲-۳۳۳.
  31. الفتوح، ج۵، ص۱۷۱.
  32. سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۳۳۳-۳۳۴؛ راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص۵۲.
  33. «کافران هیچ مپندارند اینکه مهلتشان می‌دهیم برای آنها نیکوست؛ جز این نیست که مهلتشان می‌دهیم تا بر گناه بیفزایند و آنان را عذابی خوارساز خواهد بود * خداوند بر آن نیست که مؤمنان را به حالی که شما بر آن هستید رها سازد تا آنکه ناپاک را از پاک جدا کند» سوره آل عمران، آیه ۱۷۸-۱۷۹.
  34. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۱، به نقل از أبی مخنف از عبدالله بن عاسم از ضحاک بن عبدالله مشرقی؛ ارشاد، ج۲، ص۹۴-۹۵، همراه با کمی تغییر و حذف.
  35. [[محمد هادی یوسفی غروی|یوسفی غروی، محمد هادی]]، مقاله «سوگ‌نامه کربلا»، فرهنگ عاشورایی ج۴، ص۴۶.
  36. یزید بن معقل از طایفه بنی عمیره و یکی از نیروهای دشمن و در سپاه عمر سعد بود، و شخص دیگری به همین نام، یعنی یزید بن معقل جعفی هم داریم که از اصحاب امام حسین(ع) است و در کربلا به شهادت رسید. بنابراین بین این یزید بن معقل و آن یزید بن معقل اشتباه نشود.
  37. در ابصارالعین، ص۱۲۳ آمده است: «در راه بنی دودان با تو راه می‌‌رفتم» سماوی گوید: «دودان تیره‌ای از اسد است و یکی از راه‌های کوفه از آنهاست و واژه دودان تصحیف گشته و در برخی نسخه‌ها به اشتباه لوذان ثبت شده است» ر.ک: ابصارالعین، ص۱۲۶.
  38. مباهله، یعنی یکدیگر را لعنت و نفرین کردن و آن چنین است که چون اختلافی میان دو جمعیت یا دو نفر روی دهد گرد هم آیند و گویند: لعنة الله علی الظالم منا؛ لعنت خدا بر ستمکار از میان ما دو فرقه (لغت نامه دهخدا ج۱۲، ص۱۷۷۴۱).
  39. طرح پیشنهاد مباهله از سوی بریر بن خضیر بیانگر اعتقاد قطعی او به راه حسین(ع) و فراست، زیرکی، و اندیشه دقیق و برنامه داری بریر بن خضیر بود، بریر با پیشنهاد مباهله افقی وسیع و پر افتخار را به روی مردم هیجانی و دین به دنیا فروخته سپاه عمر سعدگشود، سابقه مباهله به ماجرای مباهله در سال‌های پایانی عمر رسول خدا(ص) بر می‌‌گردد که هنوز در خاطره بسیاری مانده بود، در آخرین سال‌های عمر پیامبر خدا(ص) که آوازه اسلام همه دنیا را گرفته بود و فوج فوج از همه دنیای مسیحیت و یهودیت و دیگر ادیان به اسلام روی می‌‌آوردند علمای مسیح نجران برای جلوگیری از نشر اسلام چارهای اندیشیدند تا به مدینه عاصمه کشور اسلامی خدمت رسول خدا(ص) بیایند و با طرح مباهله شاید بتوانند پیامبر اسلام را وادار به سکوت کنند و بدین ترتیب جلو نشر اسلام گرفته شود؛ لذا ابوحارثه، یکی از علمای نجران که به همراه دیگر بزرگان مسیحیت به مدینه آمده بود در مباحثه با پیامبر اسلام(ع) استراتژی مباهله را پیشنهاد کرد، در آن مقطع از تاریخ، جامعه اسلامی را با چالشی بسیار جدی مواجه کرد؛ زیرا نتیجه مباهله از چهار حالت خارج نبود، یک این که نفرین نصارای نجران به هدف اجابت می‌‌رسید و نفرین پیامبر بر زمین می‌‌ماند در این حالت بنای اسلام برای همیشه برچیده می‌‌شد، در این که نفرین هیچ کدام از دو طرف مباهله مستجاب نمی‌شد، با وقوع این حالت نیز در باور و ایمانی اهل مدینه ترید جدی به وجود می‌آمد که اگر محمد(ص) فرستاده خداست چرا درخواستش اجابت نشد؟ سه این که نفرین هر دو طرف مستجاب می‌شد، در چنین حالتی نیز باورهای دینی مسلمانان آسیب می‌دید که آیا هر دو طرف مباهله حق با این که هر دو طرف باطل هستن؟ و چهارم این که نفرین صاحب رسالت اجابت می‌شد و نصارای نجران به بلاگرفتار می‌شدند تنها راه استوار کردن ایمان مردم و تحكيم اسلام در شبه جزیره همین حالت چهارم بود. امین وحی الهي بر رسول خدا نازل شد و کلام وحی را ابلاغ کرد، از سوره آل عمران آیه ۶۱: ﴿فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودی‌های خویش و خودی‌های شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم». فردای آن روز تمام مردم مدینه و عاصمه قلمرو اسلامی غرق در حیرت و اضطرابی بزرگ بود. از یک سو انصارای نجران که می‌دانستن محمد(ص) فرستاده خداست و اگر فردا فارغ از تشریفات با همه هستی خود به میدان مباهله گام گذارد اثری از آنها در پهنه جهان نخواهد ماند، هراسناک بودند و از سوی دیگر مسلمانان هم در اضطراب بودند که کار مباهله به کجا می‌رسد، خصوصا آنان که احساس خویشاوندی با رسول خدا داشتند منتظر ماندند تا ببینند که آیا دختران آنها که همسر پیامبر بودند در زمره زنانی هستند که به فرمان خداوندی به میدان مباهله وارد می‌شوند، دیری نپایید که دیدند رسول خدا(ص) در حالی که دست‌های کوچک حسن و حسین را در دست دارد (حسین را در آغوش گرفته بود) و زهرای رضیه و علی بن ابی طالب او را هراهی می‌کردند به سوی میدان مباهله آمدند، همه پی بردند که پسران پیامبر، حسن و حسین‌اند، زن برگزیده‌ای که مهم‌ترین زنان بزرگ هستی است فقط زهرای اطهر دختر پیامبر است، و آنکه در بیان وحی به منزله جان پیامبر به رسمیت شناخته شده کدام مرد است، و آن علی بن ابی طالب(ع) است. پیامبر با چنین افرادی آمدند در زیر سایه بانی که مهیا کرده بودند نشستند، به خاندان خود فرمودند، چون دعا کرد آمین بگویید، اما پیش از آنکه پیامبر به مباهله و نفرین را آغاز کند و دست به دعا بردارد، نصارای نجران که حاضر بودند و تقاضای مباهله کرده بودند حق را از آن پیامبر دانستند و ترسیدند. اگر مباهله انجام شود بازنده این داستان نصارای نجران و مسیحیت خواهد بود لذا اعلام کردند دست از مباهله بردار و حق را از آن شما می‌دانیم و آنچه بخواهید عمل می‌کنیم زیرا این منظره‌ای که شما در مباهله اجرا کردید و بهترین فرزند و دختر و دامادت را آوردی دنیل بر حقانیت تو است. ر.ک: تفاسیر و تواریخ اسلامی و الفصول المائة فی حیاة ابی الائمه، اثر دیگر مولف، ج۱، ص۲۶.
  40. تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۳۲؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۶۵ و ابصار العین، ص۱۱۳.
  41. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۳۳۴-۳۳۶؛ راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص۵۲؛ یوسفی غروی، محمد هادی، مقاله «سوگ‌نامه کربلا»، فرهنگ عاشورایی ج۴ ص۶۶.
  42. مناقب ابن شهرآشوب، ج۴، ص۱۰۰ و با اختصار و تفاوت ابصارالعین، ص۱۶۳ و بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۵.
  43. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۲ و کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۶۵.
  44. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۳۳۷-۳۳۸؛ راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص۵۲.
  45. "فَلَو شاءَ رَبّي ما شَهِدتُ قِتالَهُم‌ ولا جَعَلَ النَّعماءَ عِندِي ابنُ جابِرِ"؛ ر.ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۳؛ ابصارالعین، ص۱۱۳ و بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۶.
  46. بحار الأنوار، ج۱۰۱، ص۳۴.
  47. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۳۳۸-۳۳۹.