ابوذر غفاری در گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین

ابوذر غفاری در فرهنگ‌نامه دینی

نسب

ابوذر غفاری

ابوذر فرهنگ نامه مؤلفان اسلامی

ابوذر جندب بن جنادة بن کعیب بن صعیر غفاری از اصحاب بزرگ رسول خدا(ص) و از ارکان اربعه شیعه[۱۱] بود که در حوادث پس از رحلت رسول خدا، به ویژه در دفاع از حقوق علی(ع)و اهل بیت(ع) منشأ بسیاری از تحولات بوده و یا در آنها نقش داشته است. او را از علمای عامل، زُهّاد و راستگویان بزرگ شمرده‌اند که رسول خدا(ص) در تمجید و بزرگداشت او سخنان بسیاری فرموده از جمله اینکه «آسمان بر سر مردی راستگوتر از ابوذر سایه نیفکنده و زمین راستگوتر از وی را روی خود برنداشته است».[۱۲] همچنین یکی از چهار فردی است که خداوند به رسولش امر به دوستی با آنان فرمود.[۱۳]

نامش را بریر، و پدرش را عشرقه، سکن و عبدالله هم گفته‌اند. مادرش هم رمله دختر وقیعة غفاری بود.[۱۴] از جزئیات زندگی وی در پیش از بعثت آگاهی چندانی نداریم، ولی اسلام او در میانسالی‌اش بوده است. درباره سرگذشت ابوذر چه پیش و چه پس از اسلام گزارش‌های متفاوت و متناقضی وجود دارد که قابل جمع نیستند، اما از مجموع آنها می‌‌توان تا حد زیادی به بازسازی زندگینامه او پرداخت. عبدالله بن صامت که برادرزاده اوست، از خود ابوذر نقل می‌‌کند که ابوذر با سایر اعضای خانواده‌اش در میان قبیله غفار می‌‌زیسته‌اند که از طریق مردی از اهالی مکه[۱۵] از دعوت رسول خدا(ص) آگاه شده و گویا همین امر باعث آمدنش به نزدیک مکه بود[۱۶] و پس از ماجراهایی که سی روز به درازا کشید، موفق به دیدار رسول خدا(ص) و مسلمان شدنش گردید.[۱۷] ابوذر چهارمین[۱۸] یا پنجمین مسلمان[۱۹] و به گفته برخی اسلامش پیش از ابوبکر بود،[۲۰] ولی پس از غزوه بدر و احد[۲۱] و یا در سال ششم[۲۲] پس از خندق به مدینه آمد،[۲۳] هرچند گزارش‌های دیگری نیز وجود دارد.[۲۴] بنابر یک عقیده، پس از آمدن ابوذر به مدینه، پیامبر او را همانند برخی مسلمانان در صفه جای داد[۲۵] و به گفته امام صادق(ع)، بین او و سلمان پیمان برادری بست و سفارش فرمود که مطیع سلمان باشد.[۲۶] اخبار دیگری حکایت از برادری او با عبدالله بن مسعود،[۲۷] مقداد[۲۸] و یا منذر بن عمرو بن خنس ساعدی دارد، ولی واقدی به این دلیل که پیمان اخوت پیش از بدر بوده و منذر هم در سال سوم در سریه بئر معونه به شهادت رسید، نمی‌پذیرد.[۲۹] ابوذر در غزوات و سریه‌ها شرکت جسته و در مواردی همچون غزوه بنی مصطلق در شعبان سال ششم[۳۰] و عمرة القضا در ذی قعده سال هفتم جانشین پیغمبر در مدینه بوده است.[۳۱] در غزوه تبوک که به خاطر تشنگی شترش از سپاه عقب مانده بود، متهم به تخلف شد، اما خود بار و بنه‌اش را بر دوش کشید و پیاده خود را به حضرت رساند. رسول خدا فرمود: مرحبا به ابوذر تنها راه می‌‌رود، تنها می‌‌میرد و تنها برانگیخته می‌‌شود.[۳۲] پس از رحلت پیامبر در شمار اندک یاران علی(ع) بود که از بیعت با ابوبکر سر باز زد و به همراه سلمان و مقداد، در حمایت از امیرمؤمنان علی(ع) سرها را تراشیدند.[۳۳] وی حتی برای بازپس‌گیری حق علی(ع) به مقداد اعلام کرد که قیام کنند، اما مقداد قیام چند نفر انگشت شمار را کافی ندانست.[۳۴] او در دفاع از ولایت اهل بیت(ع) استوار بود و در هر جا که میسر بود به بیان حق و جایگاه اهل بیت(ع) می‌‌پرداخت و در این راه محنت‌های زیادی متحمل گردید. در دوره عثمان در اثر سیاست‌های خلیفه، بر شدت فعالیت‌های ابوذر افزوده شد[۳۵] و این امر در نهایت به تبعید وی به ربذه انجامید. ابوذر پس از چند سال تحمل رنج و سختی، در سال ۳۱ یا ۳۲ه‍ وفات کرد.[۳۶] ابوذر سال‌ها از رسول خدا(ص) دانش آموخت تا جایی که در علم و فضل او را با عبدالله بن مسعود همطراز دانسته‌اند.[۳۷] از امیرمؤمنان علی(ع) درباره علم ابوذر پرسیدند، فرمود: دانش بسیار اندوخت که در بیان آن ناتوان شد. مردی بخیل در دین خود و آزمند در کسب دانش بود و زیاد می‌‌پرسید.[۳۸] از امام علی(ع)،[۳۹] حضرت زهرا(علیها السلام) و ام سلمه روایت دارد.[۴۰] کسان زیادی از وی حدیث آموخته و روایت کرده‌اند از جمله سعید بن مسیب،[۴۱] زید بن ارقم، عبدالله بن ابی هبیره،[۴۲] عبدالرحمان بن ابی لیلی،[۴۳] و سلیم بن قیس هلالی.[۴۴] اثر ابوذر علاوه بر مجموعه احادیث و روایاتی که ابن حنبل گرد آورده[۴۵] و افزون از صدها روایت است،[۴۶] خطبه ای داشته که در آن به شرح رخدادهای پس از رسول خدا(ص) پرداخته است.[۴۷] همچنین دارای وصایایی بالغ بر چهارصد بیت از پیامبر(ص)، مواعظ و نوشته ای به حذیفه است که بر جای مانده است[۴۸].[۴۹]

مسلمانی ابوذر غفاری‌

ابوذر که چهارمین یا پنجمین مسلمان بود[۵۰] در همین دوره (دعوت پنهانی) مسلمان شد. ابوذر وقتی از بعثت پیامبر (ص) آگاه شد، برادرش را برای تحقیق به مکّه فرستاد، امّا هنگامی که بازگشت نتوانست آتش عشق او را فرونشاند. از این‌رو خودش راهی مکّه شد و مصلحت ندید که آشکارا درباره پیامبر (ص) سؤال کند. علی (ع) او را دید که در گوشه مسجد الحرام دراز کشیده است، دانست که غریب است. سه روز از او مهمان‌داری کرد، امّا چیزی از او نپرسید تا این که ابو ذر از علی (ع) درباره پیامبر (ص) سؤال کرد. علی (ع) او را مخفیانه نزد پیامبر (ص) برد. بدین صورت که به او گفت: به دنبالش روان شود و اگر در بین راه چیزی دید که از آن بر خود بترسد، بازگردد، چنان که گویی می‌خواهد کاری انجام دهد یا کفشش را درست کند.

ابوذر مسلمان شد و بلافاصله به مسجد الحرام رفت و با صدای بلند گفت: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ‌- وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ». مشرکان بر سرش ریختند و چنان او را زدند که نقش بر زمین شد. عبّاس خودش را روی او انداخت و گفت: وای بر شما؛ مگر نمی‌دانید که او از قبیله بنی غفار است و راه تجاری شما به شام از آنجا می‌گذرد. روز دوم، بازگشت و همان جریان تکرار شد. باز عبّاس او را نجات داد[۵۱].

ابوذر نزد رسول اکرم (ص) آمد و گفت: یا رسول الله؛ قریش مرا زدند و تا از آنان انتقام نگیرم، رهایشان نخواهم کرد. او از محضر رسول خدا (ص) بیرون آمد و به عسفان رفت و هرگاه کاروان قریش می‌آمد، در گردنه ثنیه غزال، شترانشان را رم می‌داد. بار شتران که گندم بود، می‌افتاد و چون قوم ابو ذر می‌خواستند، دانه‌های گندم را جمع کنند، می‌گفت: هیچ کس حق ندارد، دانه‌ای گندم لمس کند مگر این که بگوید: لا اله الّا الله. آنان نیز با گفتن لا اله الّا الله، جوال‌های گندم را برمی‌داشتند[۵۲].

مطابق یک متن دیگر، ابو ذر به این کار خود ادامه داد تا پیامبر اکرم (ص) هجرت کرد و بدر و احد گذشت. آن‌گاه به مدینه آمد و در آنجا مقیم شد[۵۳].

نیمی از افراد قبیله بنی غفار به دست ابو ذر مسلمان شدند. نیم دیگر وعده دادند که وقتی پیامبر (ص) به مدینه بیاید، مسلمان خواهند شد[۵۴]. ابو ذر در عصر جاهلی خداپرست بود و ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ می‌گفت. او هرگز بت نپرستید. گفته می‌شود، سال‌ها پیش از بعثت رسول خدا (ص) نماز می‌خواند[۵۵].[۵۶]

نسب

"جندب بن جناده"، مشهور به "ابوذر غفاری" از بزرگ‎ترین صحابی پیامبر (ص) و از مهم‎ترین حامیان علی (ع)[۵۷] و جزء اولین مسلمانان بود[۵۸]. و در نام او اختلاف زیادی وجود دارد. بنا به گفتۀ خود ابوذر، رسول خدا (ص)، نام "عبدالله" را برای وی برگزید. او دوست داشت با همین نام صدایش کنند[۵۹] و نام مادرش "رمله بنت وقیعه" از بنی‌غفار[۶۰] بوده است.

در برخی روایات آمده که ایشان، از برادرش انیس و مادرشان (رمله) به علت خونریزی‎ها‎یی که قبیلۀ "غفاری" در ماه حرام داشته‎اند[۶۱] جدا و در نزدیکی‎های مکه ساکن شدند[۶۲]. او براساس روایتی در جاهلیت شبانی می‎کرد[۶۳] و با شجاعتی که داشت گاه یک تنه در مقابل کاروانی می‎ایستاد[۶۴][۶۵]

اسلام آوردن ابوذر

ابوذر قبل از اسلام

پیش از اسلام و ۳ سال پیش از ملاقات با پیامبر اکرم (ص) یکتاپرست و موحد بوده است. واحدی در اسباب نزول قرآن و ابن ابی حاتم در تفسیر خود در ذیل آیۀ ﴿وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ[۶۶]، گفته که این آیۀ شریفه در شأن سه نفر که در زمان جاهلیت یکتاپرست شدند و «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» گفتند، نازل شده است و آن سه نفر عبارت‌اند از: زید بن عمر، ابوذر غفاری و سلمان فارسی[۶۷].

ابوذر بعد از اسلام

هنگامی که ابوذر شنید در مکه شخصی به پیامبری مبعوث شده است به برادرش، انیس، گفت: “سوار شو و به مکه برو و از آثار و علائم مردی که مدعی است وحی بر او نازل می‌شود و از آسمان به او اطلاع می‌رسد برای من خبر بیاور”. برادر ابوذر به مکه آمد و مطالبی از پیامبر (ص) شنید و سپس به محل خود بازگشت. او پس از بازگشت، به ابوذر چنین گفت: “وی را دیدم که به نیکی امر می‌کند و از زشتی‌ها باز می‌دارد و به اخلاق پسندیده دستور می‌دهد. گفتاری شیوا و موزون دارد که به شعر هم شباهتی ندارد”. ابوذر گفت: “آتش قلب مرا خاموش نکردی و آنچه می‌خواستم نیاوردی”. پس خود مهیای سفر شد؛ سفره نان و ظرف آب کوچکی برداشت و راه مکه را در پیش گرفت. چون به مکه رسید داخل مسجد شد؛ در حالی که پیامبر اسلام (ص) را جستجو می‌کرد ولی نمی‌توانست مقصودش را به کسی ابراز کند. چون شب فرا رسید او در گوشه‌ای از مسجد خوابید. علی (ع) که او را دید دانست او مردی غریب است، پس او را به خانه برد و از او پذیرایی کرد. اما میهمان و میزبان تا صبح از یکدیگر چیزی نپرسیدند. صبح هنگام ابوذر وسایلش را برداشت و به مسجد رفت. روز دوم هم گذشت و او کسی را ندید و دوباره شب‌هنگام ابوذر به خوابگاه خود رفت. علی (ع) نزد او رفت و فرمود: «آیا وقت آن نشده که مرد، منزل خود را بداند!» و او را همراه خود به منزل برد و شب دوم هم همین‌گونه گذشت. در شب سوم علی (ع) فرمود: «نمی‌گویی که چه کاری تو را به این شهر آورده است؟» ابوذر گفت: «اگر با من عهد می‌کنی که در رسیدن به مقصودم کمکم کنی و مرا راهنمایی نمایی به تو خواهم گفت». علی (ع) فرمود: «آری، چنین خواهم کرد». سپس ابوذر مقصود و هدف خود را بیان داشت، علی فرمود: «آری، وی مرد حق و پیامبر مرسل است، چون بامداد شود من به طرف منزل پیامبر می‌روم و تو از پی من بیا، اگر احساس خطر کردم، مثل آن‌که حاجتی دارم، کناری می‌نشینم وگرنه به راه خود ادامه خواهم داد و به هر خانه‌ای که داخل شدم تو هم وارد شو».

بامدادان علی (ع) از جلو و ابوذر از عقب حرکت کردند تا اینکه وارد خانه پیامبر (ص) شدند. ابوذر بر پیامبر (ص) سلام کرد (او اول کسی است که به دستور اسلام سلام نمود) و پیامبر اکرم (ص) پس از جواب سلام، فرمود: کیستی؟ گفت: مردی از طایفه غفار. ابوذر آنچه را که می‌خواست دید و شنید و در همان مجلس با دل و جان ایمان آورد و آیین حق و آیات الهی را با همۀ وجود پذیرفت و مسلمان شد. هنگامی که خواست بازگردد پیامبر (ص) به او فرمود: «دیگر توقف مکن و به قبیله خود بازگرد و امر مرا به آنان اطلاع بده تا از من به تو خبری رسد، اما در مکه مسلمانی خود را از مردم پنهان کن، زیرا درباره تو ترسناکم. ابوذر گفت: به خدایی که جانم در دست اوست در جلو چشمان مردم مکه فریاد می‌کشم و به آواز بلند اسلام را اظهار می‌کنم». ابوذر از همان جا به مسجد آمد و در فضای کفر و شرک مکۀ آن روز با صدای بلند شهادتین را در میان مردم سر داد. مشرکان با شنیدن صدای او بر سرش ریخته و به شدت او را کتک زدند و عباس بن عبدالمطلب او را نجات داد[۶۸] و به مردم گفت: «مردم! وای بر شما، مگر نمی‌دانید این مرد از طایفۀ غفار است و ایشان در سفر شام بر سر راه شما هستند»، روز دوم که حال او بهتر شد کار قبلی خود را تکرار کرد و این بار هم کتک مفصلی خورد و دوباره عباس او را از کشته شدن نجات داد، و او پس از این ماجرا به محل زندگی خود برگشت[۶۹][۷۰] و نیمی از قبیلۀ خود را مسلمان کرد[۷۱][۷۲]

هجرت ابوذر به مدینه

ابوذر تا پس از جنگ خندق در قبیلۀ خویش ماند، سپس به مدینه هجرت کرد[۷۳]. او تا زمان رحلت رسول خدا (ص) همواره همراه آن حضرت بود و در غزوات [۷۴] و سریه‎ها[۷۵] شرکت می‎کرد در یکی از جنگ‌ها (جنگ تبوک) شتر ابوذر کُند حرکت می‎کرد به همین جهت شترش را رها کرد و بار و بنه‎اش را بر دوش گرفت و سعی کرد خود را به لشکر اسلام برساند و وقتی او را از دور دیدند به پیامبر (ص) خبر دادند مردی به سوی ما می‎آید. پیامبر (ص) فرمودند: «امیدوارم ابوذر باشد». وقتی نزدیک شد، اصحاب عرض کردند: «بله ای رسول خدا، او ابوذر است». پیغمبر اکرم (ص) سخن تاریخی خویش را دربارۀ او بیان کرد: «خدا ابوذر را رحمت کند! او تنها راه می‎رود و در تنهایی می‎میرد و تنها محشور خواهد شد» [۷۶][۷۷]

حمایت ابوذر از اهل بیت پیامبر (ص)

ابوذر هرگز در راه حق از سرزنش ملامت کنندگان نهراسید و در راه ایمان و عقیدۀ راستین خود در مواجهه با دشواری‌ها و در مقابله با تبعیض‌ها ایستاد او به همۀ دستورها و وصایای رسول خدا (ص) عمل کرد او در بیشترین جنگ‌های عصر رسالت در رکاب پیامبر اسلام (ص) علیه کفّار و مشرکین شمشیر زد[۷۸]. ایشان پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) یکی از حامیان امام علی (ع) و از مخالفین جدی خلفا بود، گفته شده «ابوذر هنگام وفات پیامبر (ص) در مدینه نبود و وقتی به مدینه آمد ابوبکر به عنوان خلیفه انتخاب شده بود. ابوذر گفت: شما خویشان پیامبر (ص) را ترک گفتید. اگر خلافت را در خاندان او قرار داده بودید اختلاف پیدا نمی‌‎شد»[۷۹].

او در دورۀ عثمان نیز حمایت خویش را از علی (ع) اعلام کرد. گفته شده: «ابوذر در زمان عثمان در مسجد پیامبر (ص) ایستاد و پس از معرفی خودش گفت: «محمد (ص) وارث دانش آدم و برتری‎های پیامبران است و علی (ع) وصی محمد و وارث علم اوست. ای امت سرگردان! پس از پیامبرش اگر شما کسی را که خدا پیش انداخته بود مقدم می‎داشتید و ولایت و وراثت را در خاندان پیامبر (ص) می‎نهادید، سهمی از فرائض خدا از میان نمی‎رفت و دو نفر در حکم خدا اختلاف نمی‎کردند مگر اینکه علم آن را از کتاب خدا و سنت پیامبرش نزد اینان می‌یافتید؛ ولی اکنون که چنین کردید، بدفرجامی کار خود را بچشید»[۸۰][۸۱]

دفاع ابوذر از ولایت و حقانیت امیرالمؤمنین (ع)

ابن ابی الحدید از ابو رافع صحابی پیامبر (ص) نقل می‌کند: من برای عیادت ابوذر به ربذه رفتم، چون می‌خواستم با او وداع کنم و برگردم، به من و همراهانم گفت: به زودی فتنه‌ای به پا خواهد شد؛ بنابراین از خدا بترسید و بر شما باد بر آن پیر بزرگوار علی بن ابی طالب (ع) و از دامن او دست برندارید و از او پیروی کنید؛ چراکه از رسول خدا (ص) و شنیدم که به او می‌فرمود: «ای علی، تو نخستین کسی بودی که به من ایمان آورده‌ای، و اولین کسی خواهی بود که در روز قیامت با من دست خواهی داد، تو صدیق اکبر و فاروق اعظمی که میان حق و باطل جدایی می‌اندازی و تو سالار مؤمنانی و اموال دنیوی سالار کافران است، تو برادر من و وزیر منی، تو بهترین بازماندۀ منی که دین مرا ادا می‌کنی و وعده‌های مرا برآورده خواهی کرد»[۸۲].

ابوذر در طول زندگانی و عمر با برکت خود مطیع و پیرو امیرالمؤمنین علی (ع) بوده و او را امام و پیشوای خود و همۀ مسلمانان می‌دانسته و از هر نظر او را بر دیگران برتری می‌داد[۸۳] و در هر فرصتی که پیش می‌آمد مردم را به برتری ایشان سفارش می‌نمود تا حجت بر همگان تمام شود ایشان در راه دفاع از ولایت و حقانیت آن حضرت هیچ‌گاه و در هیچ شرایطی کوتاهی نکرد[۸۴].

ابوذر در شام

پس از درگذشت ابوبکر، ابوذر به شام مهاجرت کرد و تا زمان حکومت عثمان در شام بود. سپس برای شکایت از معاویه به مدینه آمد[۸۵]. بخشش‎های زیاد و غیر عادلانۀ عثمان به خاندان خویش و افرادی امثال مروان بن حکم و دیگران از انتقادهای اصلی ابوذر به عثمان بوده است و این انتقادات سبب شد تا عثمان او را به شام بفرستد[۸۶]. او در شام هم از انتقاد دست نکشید و از معاویه که از طرف عثمان حاکم شام شده بود، انتقاد می‌‎کرد. معاویه ابتدا برای ساکت کردن ابوذر مقدار سی صد دینار پول برایش فرستاد، ولی او پس از سؤال و جواب کردن با فرستاده معاویه و این که اگر حقوق سالیانه من است، می‌پذیرم و اگر صله و هدیه است مرا به آن نیازی نیست و سرانجام دینارها را پس داد. او به سبب ساختن کاخ خضراء به معاویه می‌‎گفت: «اگر این کاخ را از مال خداوند ساخته‎ای، خیانت کرده‎ای و اگر از مال خود ساخته‎ای، اسراف کرده‌‎ای»[۸۷].

اعتراض‎های همیشگی ابوذر به عثمان و معاویه سبب شد تا معاویه او را دشمن خدا و رسول خطاب کند و ابوذر در جواب گفت: من دشمن خدا و رسول نیستم، تو و پدرت دشمنان خدا و رسول هستید. شما در ظاهر مسلمان شدید و در باطن، کافرید. رسول خدا تو را [چنین] لعنت و نفرین کرد که خداوند شکمت را سیر نکند»[۸۸]. سرانجام معاویه به عثمان نامه نوشت که تو شام را به وسیلۀ ابوذر بر خود تباه ساختی. عثمان هم به معاویه دستور داد او را بر شتری بی‌جهاز[۸۹] سوار کند و بدون توقف به مدینه بفرستد[۹۰]. ابوذر با حالت ضعف و مریضی، در حالی که ران پایش مجروح شده بود به مدینه رسید. عثمان، ابوذر را متهم کرد که قصد داشته در شام فتنه‎انگیزی کند و مردم را بر ضد او بشوراند ولی ابوذر گفت: «من تنها قصد امر به معروف و نهی از منکر دارم»[۹۱][۹۲]

ابوذر، راوی سخنان پیامبر (ص)

ابوذر از جمله راویان پیامبر (ص) است و افرادی چون عمر، عبدالله بن عمر و ابن عباس [۹۳] از او روایت نقل کرده‌اند از جمله: در روایتی از ابوذر نقل شده است: «رسول خدا (ص) مرا به هفت چیز سفارش فرمودند: مساکین را دوست بدارم و به آنان نزدیک شوم؛ در امور دنیایی به کسانی بنگرم که از من فروترند؛ از کسی چیزی نخواهم؛ پیوند خویشاوندی را رعایت کنم؛ همواره حق را بگویم، هر چند تلخ باشد؛ در راه خدا از سرزنش سرزنش کننده‌ای نترسم و فرمودند: «لَاحَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ‌» را فراوان بگویم»[۹۴][۹۵]

ابوذر در شأن نزول

مفسران ذیل چند آیه از ابوذر سخن به میان آورده‎اند از جمله:

  1. ﴿طَائِفَةٌ مِنَ الَّذِينَ مَعَكَ[۹۶]. ابن عباس در کنار حضرت علی (ع) یاد کرده که مقصود از آیه ابوذر بوده و همچون پیامبر (ص) نزدیک به دو سوم یا نصف یا یک سوم شب را به بیداری و عبادت می‌گذراندند.
  2. ﴿وَأَنْذِرْ بِهِ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْ يُحْشَرُوا إِلَى رَبِّهِمْ[۹۷]. میبدی، این آیه را در شأن موالی و فقیران عرب، از جمله ابوذر دانسته که خداوند به پیامبر (ص) می‌گوید: اینان را که یقین دارند به سوی پروردگارشان محشور می‌شوند از وحی آگاه کند[۹۸].
  3. آیات ﴿وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ[۹۹] و ﴿الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ[۱۰۰] گفته شده دربارۀ سه تن از جمله ابوذر نازل شده که در جاهلیت از بت‌ها دوری جسته، «لا إله إلا الله» می‌گفتند[۱۰۱].

ویژگی‌های ابوذر

ابوذر نزد پیامبر و مسلمانان مقامی والا داشت. صداقت ابوذر در بین عرب ضرب المثل بود[۱۰۲]. رسول خدا (ص) دربارۀ ابوذر فرمودند: «آسمان بر کسی سایه نیفکند و زمین، کسی را بر پشت خود نگرفت که راستگوتر از ابوذر باشد»[۱۰۳]. زهد و پارسایی ابوذر موجب شد پیامبر وی را به حضرت عیسی تشبیه کند[۱۰۴]. او در زندگی دنیایی به حداقل ممکن قناعت می‌کرد و حتی حاضر به پذیرش هدیه نبود[۱۰۵]. ابوذر، فردی آزاداندیش، رُک و دارای اعتقادات دینی ژرف و عمیق، زاهد و قناعت‌پیشه بود وی در حق‌گویی سرآمد بود. او براساس روایتی در جاهلیت شبانی می‎کرد [۱۰۶] و با شجاعتی که داشت گاه یک تنه در مقابل کاروانی می‎ایستاد[۱۰۷][۱۰۸] پیامبر (ص) او را از آنانی دانسته که بهشت، مشتاق دیدارشان است[۱۰۹]. او مورد اعتماد پیامبر بود و به او علاقه داشت و وی را یکی از چهارده رفیق خود می‌شمرد و حتی او را بر مرکب خود، پشت سرش سوار می‌کرد[۱۱۰]، اما با این حال، گویا از طرف حضرتش، مسؤولیتی سیاسی به او واگذار نشد[۱۱۱][۱۱۲]

عبادت ابوذر

ابوعثمان نهدی می‌گوید: ابوذر را سواره دیدم که گاهی سر را به طرف قبله فرود می‌آورد و گاهی بالا می‌برد، تصور کردم که خواب است، جلو آمدم و به او گفتم: آیا خواب هستی؟ گفت: نه، نماز می‌خواندم[۱۱۳]. مردی از اهل بصره بعد از مرگ فرزند ابوذر، برای تسلیت گفتن به خانه وی رفت، از همسرش پرسید: عبادت ابوذر چگونه است؟ گفت: بیشتر عبادت وی تفکر است و تمام روز را تنها نشسته و فکر می‌کند. ابوذر سه سال قبل از بعثت پیامبر اسلام خدا را عبادت می‌کرد و از بت‌پرستی دست برداشته بود در هنگام بیعت، پیامبر (ص) با او چنین شرط کرد: هر کجا که باشد حق را بگوید و در راه خدا از ملامت و سرزنش هیچ ملامت‌کننده‌ای نهراسد[۱۱۴][۱۱۵]

غزوات ابوذر

ابوذر در برخی غزوات شرکت کرده از جمله:

  1. فتح مکه: پرچم بنی غفار را به دست داشت[۱۱۶].
  2. جنگ حنین: پرچم دار آنان بود[۱۱۷] گرچه بعضی او را در این جنگ، جانشین پیامبر در مدینه دانسته‌اند[۱۱۸].
  3. غزوۀ «عمرة القضاء»: امامت جماعت مدینه به جای پیامبر و جانشینی حضرت را برعهده داشت.
  4. غزوۀ «ذات الرقاع»: امامت جماعت مدینه به جای پیامبر و جانشینی حضرت را برعهده داشت[۱۱۹][۱۲۰]
  5. غزوۀ تبوک: در جنگ تبوک افرادی بودند که از لشکر عقب می‌ماندند. اصحاب رسول خدا (ص) وقتی می‌دیدند شخصی عقب مانده به رسول خدا (ص) گزارش می‌دادند که فلان کس عقب مانده است. حضرت در پاسخ آنها می‌فرمود: «او را به حال خود واگذارید، اگر در او خیری باشد خدا او را به شما ملحق می‌سازد». تا آن‌که به پیامبر (ص) گفتند: ابوذر هم عقب مانده، پیامبر (ص) فرمودند: «او را رها کنید که اگر در او خیری باشد خداوند او را به شما ملحق خواهد ساخت و در غیر این صورت، خدا این‌طور خواسته است». هنگامی که ابوذر از شترش مأیوس شد بارش را به دوش گرفت و شتر را رها نمود و به دنبال لشکر، پیاده به راه افتاد. پیامبر (ص) در یکی از منازل راه فرود آمده بود که یکی از مسلمانان به راه نگاه کرد و گفت: یا رسول الله! یک نفر پیاده به طرف ما می‌آید، حضرت فرمودند: «خدا کند ابوذر باشد» و چون خوب دقت کردند دیدند که ابوذر است، سپس حضرت فرمودند: «خدا بیامرزد ابوذر را، تنها راه می‌رود، تنها می‌میرد و تنها برانگیخته می‌شود». همین که پیامبر (ص) او را دید، فرمودند: «به او آب دهید که تشنه است»، پس او را سیراب کردند. اما هنگامی که خدمت پیامبر (ص) رسید، دیدند ظرف آبی همراه دارد، حضرت به او فرمودند: «ابوذر! آب به همراه داشتی و تشنگی کشیدی؟» ابوذر گفت: آری، یا رسول الله، پدر و مادرم به قربانت، در راه به آبی رسیدم و وقتی چشیدم دیدم آب سرد و گوارایی است ولی نخوردم و با خود گفتم: از این آب نمی‌خورم مگر آن‌که پیامبر بخورد. حضرت فرمودند: «ابوذر! خدا تو را بیامرزد! تنها زندگی می‌کنی و غریبانه می‌میری و تنها داخل بهشت می‌شوی و مردمی به خاطر تو سعادتمند می‌شوند»[۱۲۱][۱۲۲]

ابوذر بعد از پیامبراکرم (ص)

ابوذر در زمان رحلت پیامبر در مدینه نبود و چون بازگشت و وضعیت را به گونه‌ای دیگر یافت، گفت: آری به بهره و میوۀ آن دست یافتید و پوسته آن را رها کردید و حال آنکه اگر این کار را در خاندان پیامبرتان قرار می‌دادید حتی دو تن هم با شما اختلاف نمی‌کردند. وی سرانجام با اکراه با ابوبکر بیعت کرد[۱۲۳]. با رحلت پیامبر (ص) ابوذر بر امامت علی (ع) پای فشرد به همین جهت، خلافت ابوبکر را انکار کرد[۱۲۴] و با برخی دیگر از بزرگان صحابه از علی (ع) ‌خواست تا برای گرفتن حق خود به پاخیزد و در برخوردی که با عمر داشت در حقانیت علی خطبه‌ای خواند[۱۲۵]. او با افتخار به این استواری در جمعی می‌گوید: من در روز قیامت از همۀ شما به پیامبر (ص) نزدیک‌تر خواهم بود؛ زیرا از حضرت شنیده‌ام که می‌فرمود: «نزدیک‌ترین شما در قیامت به من کسی است که از این دنیا به همان صورتی که من او را ترک گفته‌ام، خارج شود»، به خدا سوگند! جز من هیچ یک از شما نیست که به چیزی از دنیا دست نیافته باشد[۱۲۶][۱۲۷] همین رابطه با خاندان پیامبر (ص) و علی (ع) او را در جمع محدود و خلوت تشییع کنندگان حضرت فاطمه (س) که حتی بسیاری از زنان پیامبر حضور نداشتند، قرار داد[۱۲۸]. او از معدود کسانی است که در آن هنگامۀ آمیخته به رنج و غم بر پیکر فاطمه زهرا (س) نماز خواند. خروش او علیه بیداد، شُهره تاریخ است[۱۲۹].

ابوذر در زمان خلفا

از زندگی ابوذر در زمان خلافت ابوبکر، اطلاعی در دست نیست. در دورۀ عمر یکی از چهار نفری است که در تقسیم دیوان به سبب ارجمندی اش، جزء بدریون قرار گرفت[۱۳۰] با آن‌که در آن جنگ شرکت نداشت. او پس از وفات ابوبکر به شام رفت و در آنجا سکنی گزید[۱۳۱] و در سال ۱۹ هجری در فتح مصر به وسیلۀ عمروعاص شرکت کرد و گویا بر اقامت در آنجا عزم داشت[۱۳۲] اما به شام بازگشت و در یکی از جنگ‎های تابستانی معاویه در نبرد عموریه (۲۳ هجری) حضور یافت[۱۳۳]. وی در زمان خلافت عثمان همچنان در شام ماند و در فتح قبرس به دست معاویه (۲۷ یا ۲۸ هجری) یکی از اصحاب حاضر در آن بود[۱۳۴].

ابوذر در چگونگی مصرف بیت المال، بسیار سخت گیر بود و از مسلمانان و حاکمان می‌خواست روش پیامبر را دنبال کنند. اختلاف او با معاویه و خلیفۀ سوم به چگونگی استفاده آنان از بیت المال ارتباط داشت[۱۳۵].

بازگشت ابوذر به مدینه و تبعید به ربذه

پس از مکاتبۀ معاویه با عثمان و اظهار عجزش در مقابله با قاطعیت ابوذر، سرانجام عثمان نامه‌ای برای معاویه نوشت که ابوذر را بر شتری چموش سوار کرده و همراه شخصی خشن که او را شکنجه وار به مدینه باز گرداند. معاویه هم به دستور خلیفه عمل کرد و ابوذر را بر ناقۀ پیر و خشن (که جز پالانی نداشت) سوار کرد و او را با مرد بیرحمی به مدینه فرستاد. وقتی ابوذر به مدینه رسید تمامی گوشت ران‌هایش از سختی راه و مرکب ناهموار ریخته و زخم شده بود[۱۳۶].

واقدی در نقل دیگری به سند خود از "صهبان اسلمی" نقل می‌کند که گفته است: «ابوذر، وقتی به مدینه وارد شد، عثمان به او گفت: تو همانی که چنین و چنان کردی! امیرالمؤمنین (ع) که در مجلس حاضر بود در دفاع از ابوذر به مقداری که برای حضرتش ممکن بود، خطاب به عثمان فرمود: «به تو همان راهنمایی را میکنم که مؤمن آل فرعون گفت: ﴿وَإِنْ يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ[۱۳۷] عثمان که انتظار نداشت حضرت علی (ع) در دفاع از ابوذر با او چنین سخن بگوید، پاسخ تندی به حضرت داد و حضرت نیز همان‌گونه به او پاسخ تندی داد. پس از آن، عثمان، مردم را از نشست و برخاست با ابوذر منع کرد و او را ممنوع الملاقات نمود، اما ابوذر همۀ این سختی‌ها را تحمل کرد و مدتی را بدین گونه گذراند و پس از گذر زمان، دوباره ابوذر را نزد عثمان آوردند در این مرتبه ابوذر با تندی، به عثمان عتاب و خطاب کرد، عثمان در خشم فرو رفت و گفت: «از پیش ما و سرزمین ما بیرون برو». ابوذر گفت: به کجا بروم؟ عثمان گفت: به صحرا. ابوذر گفت: آیا پس از هجرت باز عرب صحرانشین شوم؟ عثمان گفت: آری. ابوذر گفت: پس به بادیۀ نجد می‌روم. عثمان قبول نکرد و گفت: تو را به راه دور می‌فرستم و از ربذه دورتر، و ابوذر به خاطر اعتراضش به عثمان و پافشاری بر حقیقتِ دین‌داری و پارسایی به دستور عثمان به ربذه [۱۳۸] تبعید شد[۱۳۹][۱۴۰] نقل کرده‌اند هنگامی که ابوذر را به ربذه تبعید کردند عثمان فرمان داد میان مردم اعلام کنند که هیچ‌کس نباید با ابوذر سخن بگوید و او را بدرقه کند و به مروان بن حکم فرمان داد ابوذر را از مدینه بیرون کند. او چنان کرد و مردم از یاری ابوذر خودداری کردند، جز علی بن ابی‌طالب (ع) و برادرش عقیل و حسن و حسین (ع) و عمار یاسر که این گروه با او بیرون رفتند تا او را بدرقه کنند. علی (ع) به همراهان خود گفت: با عموی خویش بدرود کنید و به عقیل فرمودند: «با برادر خویش بدرود کن». ابوذر همراه با خانواده خویش و چند گوسفند و شتر در ربذه ساکن شد. کاروان‌های حجاج به دیدار او می‌رفتند و می‌خواستند به او کمک کنند، هرچند او کمک از کسی نمی‌پذیرفت و برای دیدارکنندگان احادیثی از پیامبر (ص) نقل می‌کرد. ابوذر به نقل حدیث پایبند بود.

تبعید ابوذر، از جملۀ زمینه‌های شورش علیه عثمان بود. او به ربذه رفت با دلی شاد از اینکه از زیر بار مسئولیت حقگویی، شانه خالی نکرده است و با قلبی آکنده از غم که تنهایش گذاشتند و او را از مرقد مطهر حبیبش پیامبر خدا جدا ساختند. عبدالله بن حواش کعبی می‌گوید: ابوذر را در ربذه دیدم، نشسته در سایۀ سایبانی، تنهای تنها. گفتم: هان، ابوذر! تنهایی؟ گفت: همواره امر به معروف و نهی از منکر، شعارم بود و حقگویی شیوه‌ام و اینها همراهی برایم باقی نگذاشت[۱۴۱].

وداع امیرالمؤمنین (ع) و همراهان با ابوذر

عثمان نتوانست حق گویی‌های ابوذر را تحمل کند، لذا حکم تبعید وی را به ربذه صادر کرد و به مروان بن حکم مأموریت داد تا وسایل حرکت او و همسر و فرزندانش را فراهم کند و در ضمن دستور داد هیچ‌کس با وی سخن نگوید و او را بدرقه نکند. این فرمان، کارساز بود و کسی جرئت نکرد ابوذر را بدرقه کند و یا مطلبی با وی در میان بگذارد؛ لکن وقتی این خبر به امیرالمؤمنین علی (ع) رسید، بسیار گریست به طوری که محاسن مبارکش به اشک چشمانش مرطوب شد سپس فرمودند: آیا این چنین با صحابی رسول خدا (ص) برخورد می‌شود و تبعید می‌گردد؟! همه از خداییم و به سوی او باز می‌گردیم[۱۴۲]. سپس حضرت از جا برخاست و به همراه برادرش (عقیل) و فرزندانش (حسن و حسین) و صحابی بزرگ رسول خدا (ص) (عمار یاسر) و به نقلی با عبدالله بن عباس، فضل، قثم و عبیدالله بن عباس همگی بدون اعتنا به دستور عثمان به بیرون شهر رفتند و ابوذر را تا دم دروازه مدینه بدرقه کردند و با این حرکت، حکم تبعید وی را زیر سؤال برده و بر حرکات ابوذر مهر تأیید زدند[۱۴۳]. مروان حکم که از طرف عثمان مأموریت داشت این حکم ظالمانه را ادا کند از همراهی امیرالمؤمنین (ع) و همراهانش ناراحت شد و در یک برخورد غیر مؤدبانه با آن حضرت و همراهانش تندی کرد و کلمات خشنی بر زبان جاری کرد. اما حضرت در برابر برخورد او موضع‌گیری کرد و با تازیانه‌ای به مرکب مروان زد و با این کار او را مجبور به سکوت و بازگشت به مدینه نمود[۱۴۴].

سید رضی در نهج البلاغه سخنان حضرت علی (ع) را به هنگام وداع با ابوذر که حکایت از عمق ناراحتی امام (ع) و تأیید ابوذر و مخالفت با خلیفه وقت (عثمان) است را چنین آورده است: «ای ابوذر، تو به خاطر خدا خشم کردی، پس به همان کسی که برایش غضب کردی، امیدوار باش، این مردم از تو بر دنیایشان ترسیدند و تو از آنها بر دینت، پس آنچه را که آنان برایش در وحشت‌اند به خودشان واگذار و از آنچه که می‌ترسی ایشان گرفتارش شوند (عذاب الهی) فرار کن. عجبا! که چه محتاج‌اند به آنچه از آن منع‌شان کردی و چه بی‌نیازی از آنچه که از تو دریغ کردند. به زودی خواهی یافت که پیروزی برای کیست و چه کسی بیشتر مورد حسرت قرار می‌گیرد. ای ابوذر اگر درهای آسمان‌ها و زمین به روی بنده‌ای بسته شود و او از خدای خود بترسد، خداوند راهی برای وی خواهد گشود. ای ابوذر! آرامش خویش را تنها در حق جست و جو کن و غیر از باطل چیزی تو را به وحشت نیافکند، بدان اگر دنیایشان را میپذیرفتی، دوستت داشتند و اگر سهمی از آن را به خود اختصاص می‌دادی (و با آنان کنار می‌آمدی) دست از تو بر می‌داشتند»[۱۴۵]. سپس حضرت علی (ع) به برادرش عقیل فرمودند: «با برادرت ابوذر وداع کن». بعد جناب عقیل و امام حسن (ع) و امام حسین (ع) و نیز عمار یاسر هر کدام دربارۀ فضایل ابوذر و اندوه خود به خاطر جدایی از او سخنانی گفتند[۱۴۶]. ابوذر نیز در پاسخ این همه لطف و محبت و اظهار همدردی با امیرالمؤمنین (ع) و همراهانش مطالبی بیان کرد[۱۴۷].[۱۴۸]

وصی قرار دادن امیرالمؤمنین و وفات ابوذر

داوود بن أبی عوف می‌گوید: معاویة بن ثعلبه لیثی به من گفت: آیا می‌خواهی تو را به حدیثی که در آن شکی نیست، آگاه سازم؟ گفتم: آری. گفت: هنگامی که ابوذر بیمار شد، علی بن ابی طالب (ع) را وصی خود قرار داد و کارهایش را به وی واگذار کرد، برخی از کسانی که به عیادتش رفته بودند به او گفتند: ای ابوذر بهتر و زیبنده‌تر آن بود که امیرالمؤمنین عثمان را وصی خود قرار می‌دادی؟ ابوذر گفت: من به حق امیرالمؤمنین را وصی خود قرار داده ام؛ به خدا سوگند که وی (علی (ع)) بهار دل و آرام جان است، اگر روزی سایه‌اش برسرتان نباشد، نه زمین را خواهید شناخت و نه اهل آن را. لیثی می‌گوید: من در آخر از ابوذر پرسیدم: ای ابوذر ما می‌دانیم که محبوب‌ترین مردم نزد تو همان کسی است که نزد رسول خدا از همه محبوب‌تر بوده است. حال بگو آن شخص کیست؟ ابوذر گفت: آری چنین است، بدانید که محبوب ترین مردم نزد من، این شیخ مظلوم؛ یعنی علی بن ابی طالب (ع) است؛ زیرا او کسی است که حقش به تاراج رفته است[۱۴۹].

ام ذر (همسر ابوذر) نقل می‌کند: هنگامی که ابوذر در حال جان دادن بود، نگاهی به من کرد و اشک را بر گونه‌هایم جاری دید، قلبش سوخت؛ پرسید: چرا گریه می‌کنی؟ گفتم چگونه گریه نکنم در حالی که گذشته از رنج‌هایی که کشیده‌ام و اینک هم در سرزمین این چنینی از دنیا می‌روی، من پس از مرگت، باید تو را کفن کنم و حال آن‌که پارچه‌ای برای کفن تو ندارم. ابوذر گفت: گریه نکن به زودی گروهی از مؤمنان بر جنازۀ من حاضر خواهند شد و مرا کفن خواهند کرد و بر من نماز خواهند خواند. همسرش به ابوذر گفت: اکنون ایام حج تمام شده و حاجیان همه رفته‌اند، کسی باقی نمانده که از این راه‌گذر کند. ابوذر پاسخ داد: من آن‌چه گفتم از پیامبر (ص) شنیده‌ام، زیرا روزی من و چند نفر دیگر در خدمت پیامبر (ص) نشسته بودیم، حضرت رو به ما کرد و فرمود: «یکی از شما در بیابانی از دنیا می‌رود و گروهی از مؤمنان بر جنازۀ او حاضر می‌شوند». ای همسرم، تمام کسانی که در آن مجلس بودند در آبادی از دنیا رفته‌اند و جز من که در این بیابان دست به گریبان مرگ است هستم، کسی باقی نمانده است؛ مواظب راه باش که سخن پیامبر (ص) صحیح است. ام ذر می‌گوید: در همین حال بود که ناگاه قافله‌ای از دور پیدا شد و گروهی سر رسیدند و به محض مشاهدۀ حالت اضطراب در روحیه‌ام، پرسیدند چرا چنین مضطری؟ گفتم: یکی از مسلمانان در حال احتضار است، برای تجهیز و تکفین او حاضر شوید و از خداوند پاداش بگیرید. پرسیدند او کیست؟ گفتم: ابوذر غفاری، همه پیاده شدند و خود را به بالین ابوذر رساندند[۱۵۰]. چشم وی که به آنان افتاد، سخنی که پیامبر (ص) دربارۀ ایشان گفته بود به آنان بشارت داد و سپس گفت: وضع مرا می‌بینید، اگر جامه‌ای داشتم مرا در همان کفن می‌کردید، ولی چون جامه‌ای ندارم، لذا مرا با پارچه‌های خود کفن کنید؛ شما را به خدا سوگند می‌دهم کسی که امارت و یا ریاست قومی را به عهده دارد، مرا کفن نکند. همسر ابوذر می‌گوید: این را گفت و با من خداحافظی کرد و چشم‌هایش را بر هم گذارد و برای همیشه دیده از جهان فرو بست. راوی گوید: گروهی که بر جنازۀ او حاضر بودند، هر کدام از امارت و ریاست بهره‌ای برده بودند؛ لذا برای کفن کردنش با توجه به وصیتش به مشکل برخوردند. آن‌گاه جوانی از انصار پیش آمد و گفت: من دو جامه به همراه دارم که مادرم با دست خود آن را رشته و بافته است، یکی بر تنم هست و دیگری را در اختیار شما می‌گذارم که وی را با آن کفن کنید. آنان چنین کردند و عبدالله بن مسعود بر او نماز خواند. سپس بدن پاک او را دفن کردند و بر قبرش اشک‌ها ریختند[۱۵۱][۱۵۲]

ابوذر در سال ۳۲ هجری در تنهایی و سختی در کنار همسر یا تنها دخترش زندگی را بدرود گفت و آنچه را که پیامبر خدا در آینه زمان دیده بود و گفته بود که «خدا رحمت کند ابوذر را! تنها زندگی می‎کند، تنها زندگی را بدرود می‌‎گوید و در هنگامۀ قیامت، تنها برانگیخته می‌شود»[۱۵۳]، جامۀ واقعیت پوشید. گروهی از مؤمنان از جمله حجر بن عدی، مالک اشتر و عبدالله بن مسعود، پس از مرگ آن صحابی بزرگ فرا رسیدند[۱۵۴] و با تجلیل و احترام، پیکر نحیف آن حقگوی روزگار را به خاک سپردند. از ابوذر نسلی باقی نمانده است[۱۵۵].

پانویس

  1. المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۸۵، ح ۵۴۶۱.
  2. الإصابة، ج ۷، ص ۱۰۹.
  3. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۲۳.
  4. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۸.
  5. موسوعة الحدیث
  6. مطهری مرتضی، داستان راستان جلد دوم، مجموعه آثار، ج ۱۸، ص ۴۲۸.
  7. مطهری مرتضی، جاذبه و دافعه علی، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۲۷۱.
  8. مطهری مرتضی، جاذبه و دافعه علی، مجموعه آثار، ج۱۶ ص ۳۰۷.
  9. یادداشت‌ها، ج ۶، ص ۴۱۱.
  10. مطهری مرتضی، جاذبه و دافعه علی، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۶۴ و سیری در سیره نبوی مجموعه آثار، ج ۴۸۲.
  11. الفهرست (طوسی) ۹۵.
  12. الانساب ۱۰/۶۵.
  13. اختیار معرفة الرجال ۲۴.
  14. الاستیعاب ۱/۲۵۲.
  15. الطبقات الکبری ۴/۱۶۸ انساب الاشراف ۱۱/۱۲۵.
  16. الصحیح (بخاری) ۴/۲۴۱ الاستیعاب ۴/۱۶۵۲.
  17. الطبقات الکبری ۴/۱۶۸ و ۱۶۹ الصحیح (بخاری) ۴/۲۴۱ و ۲۴۲ الاستیعاب ۴/۱۶۵۲ - ۱۶۵۵.
  18. الآحاد والمثانی، ۲/۲۳۰ الاستیعاب ۱/۲۵۲.
  19. انساب الاشراف ۱۱/۱۲۴.
  20. تاریخ الیعقوبی ۲/۲۳.
  21. الطبقات الکبری ۴/۱۶۸ انساب الاشراف ۱۱/۱۲۴.
  22. الطبقات الکبری ۳/۴۱۹.
  23. المعارف ۲۵۲.
  24. المفارید عن رسول الله(ص) ۶۴.
  25. انساب الاشراف ۱/۲۷۲.
  26. الکافی ۸/۱۶۲.
  27. مناقب آل ابی طالب ۲/۳۲.
  28. السیرة النبویه (ابن هشام) ۲/۵۶۱.
  29. الطبقات الکبری ۳/۴۱۹.
  30. السیرة النبویه (ابن هشام) ۲/۲۸۹.
  31. انساب الاشراف ۱/۳۵۳.
  32. السیرة النبویه (ابن هشام) ۲/۵۲۴ امتاع الاسماء ۲/۵۲.
  33. اختیار معرفة الرجال ۶ ـ ۸.
  34. الامالی (مفید) ۱۷۰.
  35. تاریخ الیعقوبی ۲/۱۷۲.
  36. تاریخ الطبری ۴/۳۰۸ انساب الاشراف ۱۱/۱۲۸.
  37. تاریخ الاسلام ۳/۴۰۶ و ۴۰۹.
  38. انساب الاشراف ۱۱/۱۲۶.
  39. تفسیر القرآن (صنعانی) ۳/۳۳.
  40. کفایة الاثر ۱۸۵ و ۱۹۴.
  41. کفایة الاثر، ۳۸.
  42. شرح الاخبار ۲/۲۶۹ و ۳/۱۱.
  43. الامالی (مفید) ۱۶۹.
  44. کمال الدین و تمام النعمه ۴۱۳.
  45. المسند (ابن حنبل) ۵/۱۴۴ ـ ۱۸۱.
  46. تهذیب الاسماء واللغات ۲/۲۲۹.
  47. الفهرست (طوسی) ۹۵.
  48. الذریعه ۷/۱۹۶ و ۱۹۷.
  49. فرهنگ‌نامه مؤلفان اسلامی، ج۱، ص۲۳۲- ۲۳۳.
  50. دلائل النبوه، ج۱، ص۴۵۸؛ الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۴؛ حلیة الاولیاء، ج۱، ص۱۵۷.
  51. صحیح بخاری، ج۲، ص۲۰۶؛ حلیة الاولیاء، ج۱، ص۱۵۹؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۳۳۹؛ الغدیر، ج۸، ص۳۰۹.
  52. الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۴.
  53. الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۳.
  54. الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۳.
  55. الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۳؛ حلیة الاولیاء، ج۱، ص۱۵۷.
  56. عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص۲۹۰.
  57. ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارات، ص۳۶۰ ـ ۳۶۱.
  58. عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۵۷.
  59. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۳۷۴.
  60. عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۹۹؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۱۰۶.
  61. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۶.
  62. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۶.
  63. الطبقات، ج ۲، ص ۱۰۲؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۱۵۵.
  64. سیره ابن هشام، ج ۴، ص ۳۹۶ ـ ۳۹۷؛ الارشاد، ج ۱، ص ۱۳۲ ـ ۱۳۳.
  65. ر. ک: حاجی‌زاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۷۰ ـ ۷۱.
  66. «و آنان را که از پرستیدن بت دوری گزیده‌اند و به درگاه خداوند بازگشته‌اند، مژده باد! پس به بندگان من مژده بده!» سوره زمر، آیه ۱۷.
  67. ابن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۱۰، ص۳۲۴۹؛ واحدی، اسباب نزول القرآن، ص۳۸۳.
  68. مطهری مرتضی، داستان راستان، ج۲، مجموعۀ آثار، ج ۱۸، ص ۴۲۸؛ ر. ک: محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۸؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۸۲.
  69. عاملی، امین، اعیان الشیعه، ج۴، ص۲۲۶.
  70. ر. ک: موسوی، سید موسی، مقاله «ابوذر غفاری»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۱۶.
  71. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۷.
  72. ر. ک: واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوذر غفاری»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۶۶۵.
  73. ابن اثیر، عزالدین، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۵۷؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۲۵۲؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، ج۱۱، ص۵۳۳.
  74. غزوه به جنگ‌هایی گفته می‌شود که حضرت محمد (ص) شخصاً در آن حضور داشته است، مانند بَدر، اُحد، تبوک، خندق، حُنین و...
  75. به دسته‌ای از سپاهیان که از سوی حضرت محمد (ص) به عنوان هجوم بر دشمن، یا دفع تجاوز یا کسب اطلاعات نظامی اعزام می‌شدند و پیامبر شخصاً در آن عملیات شرکت نداشت، "سریّه" گفته می‌شد.
  76. «یَرْحَمُ اللَّهُ أَبَا ذَرٍّ یَعِیشُ وَحْدَهُ وَ یَمُوتُ وَحْدَهُ وَ یُحْشَرُ وَحْدَهُ»؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ص۱۰۱؛ عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۱۰۹.
  77. ر. ک: حاجی‌زاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص ۷۲ ـ ۷۳.
  78. ر. ک: ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۹۲.
  79. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۱۳.
  80. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۱.
  81. ر. ک: حاجی‌زاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص ۷۳ ـ ۷۴.
  82. «أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِی وَ أَوَّلُ مَنْ یُصَافِحُنِی یَوْمَ اَلْقِیَامَةِ، وَ أَنْتَ اَلصِّدِّیقُ اَلْأَکْبَرُ، وَ أَنْتَ اَلْفَارُوقُ تُفَرِّقُ بَیْنَ اَلْحَقِّ وَ اَلْبَاطِلِ، وَ أَنْتَ یَعْسُوبُ اَلْمُؤْمِنِینَ، وَ أَنْتَ أَخِی وَ وَصِیِّی وَ وَزِیرِی، وَ خَلِیفَتِی فِی أَهْلِی وَ خَیْرُ مَنْ أُخَلِّفُ بَعْدِی تَقْضِی دَیْنِی وَ تُنْجِزُ مَوْعِدِی»؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۲۸.
  83. شرح ابن ابی الحدید، ج۴، ص۱۱۶.
  84. ر. ک: ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۹۴ـ ۹۵.
  85. ابن اثیر، عزالدین، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۵۷.
  86. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۴؛ ج۸، ص۲۵۶ـ ۲۵۸.
  87. ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارت، ص۳۶۳؛ ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۶ـ ۲۵۸؛ ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۹۶.
  88. ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارت، ص۳۶۴.
  89. یعنی شتری که پالان ندارد.
  90. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۲؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۵.
  91. ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، ص۳۶۶؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۴؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار (ع)، ج۲۲، ص۴۱۷؛ کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ص۳۷۵.
  92. ر. ک: حاجی‌زاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۷۵.
  93. عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۳۵۷؛ عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۱۰۸.
  94. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۷۳.
  95. ر. ک: حاجی‌زاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۷۷ ـ ۷۸.
  96. «بی‌گمان پروردگارت می‌داند که تو و دسته‌ای از کسانی که با تواند نزدیک به دو سوم شب و نیمه آن و یک سوم آن برمی‌خیزید» سوره مزمل، آیه ۲۰.
  97. «و با آن (قرآن) کسانی را که از گرد آورده شدن نزد پروردگارشان می‌هراسند در حالی که جز او، هیچ سرور و میانجی ندارند، بیم بده باشد که پرهیزگاری ورزند» سوره انعام، آیه ۵۱.
  98. سیرۀ ابن هشام، ج۱، ص ۳۲۶.
  99. «و آنان را که از پرستیدن بت دوری گزیده‌اند و به درگاه خداوند بازگشته‌اند، مژده باد! پس به بندگان من مژده بده!» سوره زمر، آیه ۱۷.
  100. «کسانی که گفتار را می‌شنوند آنگاه از بهترین آن پیروی می‌کنند، آنانند که خداوند راهنمایی‌شان کرده است و آنانند که خردمندند» سوره زمر، آیه ۱۸.
  101. ر. ک: واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوذر غفاری»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۶۶۹.
  102. العقد الفرید، ج ۲، ص ۲۷۲.
  103. «مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ لَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ عَلَی ذِی لَهْجَةٍ أَصْدَقَ مِنْ أَبِی ذَر»؛ المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۸۵، ح ۵۴۶۱.
  104. جامع البیان، مج ۱۱، ج ۲۱، ص ۱۵۵ ـ ۱۵۶.
  105. مجمع البیان، ج ۳، ص ۱۲۸.
  106. الطبقات، ج ۲، ص ۱۰۲؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۱۵۵.
  107. سیره ابن هشام، ج ۴، ص ۳۹۶ ـ ۳۹۷؛ الارشاد، ج ۱، ص ۱۳۲ ـ ۱۳۳.
  108. ر. ک: حاجی‌زاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۷۰ ـ ۷۱.
  109. کشف الاسرار، ج ۴، ص ۱۵۹؛ الدرالمنثور، ج ۴، ص ۲۲۳؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۲، ص ۳۹۱.
  110. الاستیعاب، ج ۲، ص ۲۷۰.
  111. قاموس الرجال، ج ۵، ص ۴۸۷ ـ ۴۸۸.
  112. ر. ک: واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوذر غفاری»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۶۶۵.
  113. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۷۹.
  114. ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۳۵۷.
  115. موسوی، سید موسی، مقاله «ابوذر غفاری»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۲۲.
  116. . انساب الاشراف، ج ۵، ص ۱۸.
  117. . العقدالفرید، ج ۴، ص ۲۴۰.
  118. . انساب الاشراف، ج ۵، ص ۱۸.
  119. الفتوح، ج ۲، ص ۵۵۹.
  120. ر. ک: واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوذر غفاری»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۶۶۵.
  121. واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۰۰؛ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۱، ص۲۹۴.
  122. موسوی، سید موسی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص ۲۳.
  123. ر.ک: دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۸۲ ـ ۸۳.
  124. سیرۀ ابن هشام، ج ۲، ص ۴۱۷ ـ ۴۱۸.
  125. جامع البیان، مج ۹، ج۱۵، ص ۲۰۴ ـ ۲۰۷؛ مجمع البیان، ج۶، ص ۶۷۸.
  126. کشف الاسرار، ج ۳، ص ۳۲۶.
  127. ر. ک: واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوذر غفاری»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۶۶۵ ـ ۶۶۶.
  128. قرطبی، ج ۱۴، ص ۱۶۷؛ غررالتبیان، ص ۴۲۵.
  129. ر. ک: محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۲۳.
  130. کشف الاسرار، ج ۶، ص ۲۴۷ ـ ۲۴۸.
  131. روض الجنان، ج ۹، ص ۱۰۱.
  132. مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۰۲؛ الدرالمنثور، ج ۴، ص ۲۸.
  133. عیاشی، ج ۲، ص ۶۵؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۳۹.
  134. جامع البیان، مج ۶، ج ۹، ص ۳۲۳؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۳۱.
  135. ر. ک: واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوذر غفاری»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۶۶۶ـ۶۶۷.
  136. شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۶ـ ۲۵۸.
  137. «و مردی مؤمن از فرعونیان که ایمانش را پنهان می‌داشت گفت: آیا مردی را می‌کشید که می‌گوید: پروردگار من، خداوند است و برهان‌ها (ی روشن) برایتان از پروردگارتان آورده است؟ و اگر دروغگو باشد، دروغش به زیان خود اوست» سوره غافر، آیه ۲۸.
  138. ربذه، زادگاه اصلی ابوذر بود و چون آنجا محل کفر و قبل از اسلام او بود دوست نداشت به آنجا تبعید شود، اما عثمان برای آنکه ابوذر را بیشتر آزار دهد به همان جا او را تبعید کرد.
  139. شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۹.
  140. ر. ک: ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۹۶ـ ۹۸؛ التبیان، ج ۳، ص ۱۴.
  141. ر. ک: واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوذر غفاری»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۶۶۸.
  142. «أَ هَکَذَا یُصْنَعُ بِصَاحِبِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَیْهِ رٰاجِعُونَ».
  143. شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۲؛ امالی مفید، مجلس بیستم، ح۴، ص۱۶۵.
  144. ر. ک: ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۹۸ـ ۹۹.
  145. «یَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّکَ غَضِبْتَ لِلَّهِ فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ إِنَّ اَلْقَوْمَ خَافُوکَ عَلَی دُنْیَاهُمْ وَ خِفْتَهُمْ عَلَی دِینِکَ فَاتْرُکْ فِی أَیْدِیهِمْ مَا خَافُوکَ عَلَیْهِ وَ اُهْرُبْ مِنْهُمْ بِمَا خِفْتَهُمْ عَلَیْهِ فَمَا أَحْوَجَهُمْ إِلَی مَا مَنَعْتَهُمْ وَ مَا أَغْنَاکَ عَمَّا مَنَعُوکَ»؛ نهج البلاغه، خطبۀ ۱۳۰.
  146. شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۳.
  147. شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۴.
  148. ر. ک: ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۹۹ـ۱۰۰.
  149. اعیان الشیعه، ج۴، ص۲۳۰؛ ر. ک: ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۹۴.
  150. طبق نقل برخی از مورخین ابوذر قبل از آمدن آن گروه از دنیا رفته بود. ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۴۴.
  151. اسد الغابه، ج۱، ص۳۰۲؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۳؛ معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۶۲؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۳۰۹؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۲۶۵.
  152. ر. ک: ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۱۰۱ـ ۱۰۴.
  153. الإصابة، ج ۷، ص ۱۰۹.
  154. الطبقات، ج ۳، ص ۱۸۱؛ انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۲۲۱؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۱۳.
  155. ر. ک: واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوذر غفاری»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۶۶۸؛ حاجی‌زاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۷۷؛ محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۲۳.
بازگشت به صفحهٔ «ابوذر غفاری».