مقدمه

با توجه به آنچه تاریخ گزارش داده است، اغلب امامان (ع) شرایط به دست گرفتن حکومت را نیافتند. با وجود این، چنان نبود که ایشان در خانه نشسته، کنج عزلت برگزینند. امام به عنوان پیشوای حقیقی جامعه نسبت به حفظ دین، پاسداری از خون مسلمانان و نیز پایداری نظام اجتماعی مسلمانان نیز وظایفی دارد که مهم‌ترین آنها حفظ مذهب حق، یعنی مذهب تشیع است. در این بخش، به بررسی این شئون می‌پردازیم:

حفظ مذهب

اگرچه در پی کودتایی تلخ، امامان معصوم (ع) از رهبری جامعه اسلامی کنار نهاده شدند، این امر مانع از رهبری مذهب برحق شیعه به وسیله ایشان نشد؛ چه، هنوز بودند شیعیانی که باوری راستین به امامان منصوب از جانب خداوند متعال داشته، با جان و دل پیرو ایشان بودند. اینان در آن روزگار گروهی اندک بودند که گرچه نتوانستند به دستور پیامبر مبنی بر جانشینی امام علی (ع) جامه عمل بپوشانند، دست‌کم عقیده خود را مبنی بر آنکه خلافت و جانشینی، تنها شایسته آن حضرت است، ابراز، و بر آن تأکید کردند. آنان همان شیعیان علی (ع) هستند که از رستگاران روز قیامت به شمار آمده‌اند[۱].[۲]

بی‌گمان، آن‌گاه که امام (ع) از مسئولیت رهبری کل جامعه اسلامی بازداشته می‌شود، چنین نیست که نسبت به رهبری مذهب تشیع وظیفه‌ای بر عهده نداشته باشد؛ بلکه سیره امامان (ع) نشان از احساس وظیفه ایشان نسبت به حفظ و تداوم مذهب تشیع دارد. حفظ و تداوم مذهب، از راه‌های مختلف به وسیله ایشان انجام شده است که برای مثال می‌توان به چند نمونه اشاره کرد:

نخست: تقیه

امامان شیعی در دورانی زندگی می‌کردند که هم حاکمانی جائر، زمام حکومت را در دست گرفته بودند و هم فضای عمومی جامعه به لحاظ عقیدتی و فقهی با ایشان موافق نبود. اختناق حاکم بر آن دوران، گرچه برای همه امامان یک‌سان نبود، اما در اصل وجود آن برای همه ایشان تردیدی نیست. بی‌گمان انتشار آشکار دیدگاه‌های اصیل اسلامی و شیعی در آن دوران، نابودی مذهب تشیع را در پی داشت؛ از‌این‌رو بود که ایشان هم خود به وقت احساس خطر، تقیه و از بیان دیدگاه صحیح خودداری می‌کردند و هم شیعیان را به تقیه سفارش می‌فرمودند؛ تا آنجا که وقتی جابر جعفی برای کسب علم نزد امام باقر (ع) آمد و ابراز داشت از اهل کوفه است، حضرت فرمود: "اگر از تو پرسیدند اهل کجایی، بگو: اهل مدینه". جابر می‌پرسد: آیا دروغ نیست؟ حضرت فرمود: "هرکس تا زمانی که در یک شهر باشد، اهل همان‌جا محسوب می‌شود"[۳]. به نظر می‌رسد چون در آن دوران، کوفی بودن مساوی با شیعه بودن بود، حضرت با آموزش این سخن، به دنبال نجات جان اصحاب خود بودند. ایشان در روایتی صحیح به ابن مسکان یادآور شدند نسبت به کسی که به امام على (ع) ناسزا می‌گوید، خشونت به خرج ندهد. آن‌گاه فرمودند: "به خدا سوگند، گاهی می‌شود که من صدای کسی را که به على (ع) ناسزا می‌گوید، می‌شنوم و میان من و او تنها یک ستون فاصله است. پس پشت آن ستون پنهان شده، آن‌گاه که از نماز فراغت یافتم، بر او سلام کرده، با او مصافحه می‌کنم"[۴]. در موارد متعددی، امام (ع) شیعیان خود را به حضور در نماز مخالفان دعوت می‌کند؛ چنان‌که (براساس روایتی صحیح) وقتی یکی از شیعیان در‌این‌باره از ایشان سؤال کرد، امام (ع) به بیان ثواب چنین نمازی نیز اشاره کردند[۵].

ابوبصیر در روایتی صحیح نقل می‌کند عبدالحمید از امام صادق (ع) درباره قنوت نماز جمعه سؤال می‌کند. ایشان ابتدا جواب تقیه‌ای می‌دهد، وقتی عبدالحمید اصرار می‌کند که شیعیان شما، جز این را می‌گویند، امام قبول نمی‌کند، اما همین که امام متوجه می‌شود دیگران به کار خود مشغول‌اند، حکم واقعی را بیان می‌کند[۶].

بر اساس شواهد تاریخی، امام ترک‌کنندگان تقیه را نیز سرزنش می‌کنند؛ چنان‌که امام صادق (ع) در روایتی معتبر، معلی بن خنیس را با تأکید فراوان به تقیه سفارش کردند[۷] با وجود این، معلی سفارش امام را رعایت نکرده، کشته می‌شود. امام (ع) پس از شنیدن خبر قتل وی، بیان کردند که انتظار این خبر را داشتند و ضرر دشمن، کمتر از ضرر دوستی است که اسرار را فاش می‌کند[۸].

در نقلی آمده است امام کاظم (ع) به مناسبت مرگ موسی، برادر هارون عباسی، به مادر هارون (خیزران) نامه نوشته، ضمن ابراز همدردی، برای موسی طلب رحمت کرده، خلافت هارون را تبریک گفته، برای هارون طلب طول عمر می‌کنند[۹]. جالب آنکه امام کاظم (ع) خودْ در نمازهای اهل سنت شرکت و اعلام می‌کردند که در این کار به سیره امام حسن و امام حسین (ع) استناد می‌کنند که در نماز مروان شرکت می‌کردند[۱۰]. باری، سخن در‌این‌باره فراوان است و شواهد تاریخی پرشماری وجود دارد که نشان از رعایت تقیه از سوی امامان معصوم (ع) برای حفظ و پایداری مذهب بر حق شیعه دارد[۱۱].[۱۲]

دوم: دفاع در برابر شبهات ضد شیعی

مذهب تشیع و پیشوایان آن، حکومت را در دست نداشتند؛ اما همواره به عنوان یک رقیب در کنار مدعیان حکومت بودند؛ از‌این‌رو سران حکومتی از مراقبت خود نسبت به امامان (ع) دست برنداشته، گاه عوامل ایشان به تبلیغات مسموم درباره تشیع و نیز ائمه اطهار (ع) می‌پرداختند. در اینجا بود که ایشان در برابر شبهات ضد شیعی خاموش نبودند و تا حد مصلحت به روشنگری می‌پرداختند.

برای نمونه، براساس نقل‌های تاریخی، در عصر امام سجاد (ع) مردی از بصره بر ایشان وارد شد و اظهار داشت که جد شما علی بن ابی طالب (ع) مؤمنان را کشته است. آن حضرت گریسته، برای رفع این شبهه کوشیدند[۱۳]. در همان دوران، شیعیان، شبهه‌ای را از سوی برخی ناصبان مطرح کردند؛ مبنی بر آنکه در گذشته کسانی به دلیل آنکه در روز شنبه ماهی صید کردند، مسخ شدند، و اگر قتل امام حسین (ع) باطل بود، به مراتب از صید ماهی شنیع‌تر بود و قاتلان آن حضرت اولی به مسخ‌اند.

این سخن برای تطهیر جنایت هولناک عاملان رویداد کربلا مطرح شده بود. امام (ع) فرمودند که اگر سخن شما صحیح است، پس چرا خداوند، ابليس را که سردمدار کفر و تمام گناهان است، از بین نمی‌برد؟[۱۴]سخن در‌این‌باره فراوان است؛ اما روشن است که دفع شبهه، همچون دفع شبهه ضد اسلامی از شئون امام (ع) است[۱۵].

سوم: جلوگیری از انحراف شیعیان

قرآن کریم شاهدی بر این مدعاست که حتی در دوران حضور پیشوایان دین، انحرافاتی میان پیروان آنها رخ داده است. شیعیان نیز از این پدیده مستثنا نبوده و نیستند؛ به ویژه آنکه مقامات والای علمی و معنوی ائمه اطهار (ع) و بروز و نمود کرامات و آگاهی‌های غیبی ایشان برای برخی شیعیان سنگین بود و هرگونه انحراف از مسیر حق را محتمل می‌ساخت. نتیجه این مقدمات، بروز اندیشه‌های انحرافی برای برخی شیعیان در مسائل اعتقادی بود که واکنش جدی پیشوایان تشیع را به دنبال داشت.

سیره و سنت امامان معصوم (ع) بیانگر وجود وظیفه‌ای است که ایشان در برابر انحرافات برای خود احساس کرده، وارد میدان می‌شدند. در اینجا تنها به یک نمونه از انحرافات صورت گرفته در عصر معصومان (ع) و واکنش‌های ایشان اشاره می‌کنیم.

اندیشه‌های غالیانه در تاریخ یهود و نصارا پدیده‌ای است که قرآن کریم از آن خبر داده است؛ تا آنجا که عزیر، مریم و عیسی (ع) را خدا یا پسر خدا دانستند[۱۶]. امت اسلامی و به‌طور خاص، جامعه شیعی نیز از لوث وجود چنین اندیشه‌ای در امان نمانده است. براساس منابع قدیمی ملل و نحل، اندیشه الوهیت دست‌کم از زمان امام علی (ع) نسبت به ایشان وجود داشته است[۱۷].

ائمه اطهار (ع) گاه قاطعانه عقاید غلات را رد کرده، به بیان عقاید صحیح می‌پرداختند؛ چنان‌که امام صادق (ع) به یکی از یاران خود به نام "صالح بن سهل" که به ربوبیت امام صادق (ع) اعتقاد داشت، فرمود که ایشان مخلوق خداست و او را عبادت می‌کند و اگر خدا را عبادت نکند، عذاب خواهد شد[۱۸]. ایشان از کسانی هم که تصور پیامبری ایشان را داشتند، بیزاری می‌جستند[۱۹].[۲۰]

تفویض شئون نبوت به امام

امامان (ع) دارای صفات کمالی خاص مانند عصمت، علم غیب، الهام و حجت الهی، انتصاب به مقام امامت توسط پیامبر و خداوند می‌‌باشند. برخی از مستشکلان تفویض چنین صفاتی توسط پیامبر (ص) به امامان را ناقض اصل خاتمیت توصیف نموده و از این راهکار به انکار صفات فوق دست یازیدند. برخی می‌‌گویند:این عین تناقض است که رسول خاتم به کسی یا کسانی حقوقی را ببخشد که ناقض خاتمیت باشد[۲۱].

اشکال اساسی این اشکال تعریف خاص آن از معنا و مفهوم خاتمیت است که در این اشکال متشکل خاتمیت را عام و به تعبیری غلیظ - مقابل رقیق - تفسیر نموده و هر نوع صفت کمالی مشابه به غیر پیامبر و یا موجود در پیامبر را با پیامبری مساوی انگاشته و تعمیم آن صفت به غیر پیامبر را با اصل خاتمیت متناقض می‌ خواند. در حالی که - چنان که در صفات پیشین گذشت - معنا و مفهوم خاتمیت نه انحصار صفا عصمت، الهام و علم غیب و حجیت به پیامبر و عدم بسط و تعمیم آن به امام بلکه معنای آن خاتمیت ظهور پیامبر جدید و شریعت جدید است،. معتقدان به اصل امامت هرگز مدعی شریعت و پیامبر جدید نیستند، نهایت آنان امامان خویش را منصوب آخرین پیامبران می‌ دانند که شئون مختلف مانند حجیت و عصمت کلام و رفتارشان، جانشینی در عرصه‌های تفسیر دین و دنیا از طرف پیامبر (ص) و خداوند به امامان شیعه تفویض شده است.

این معنا از خاتمیت و عدم تنافی آن با اصول نبوت و خاتمیت دقیقاً در کلام نبوی آمده است، آنجا که امام علی (ع) درباره رؤیت فرشته وحی و شنیدن صدای وی و نیز شنیدن ضجه شیطان به پیامبر (ص) مطالبی فرمود، حضرت به علی (ع) فرمود:«إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَی مَا أَرَی إِلَّا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ»[۲۲].

در این حدیث پیامبر (ص) اصل صفت الهام و مواجهه با فرشته وحی و شنیدن پیام نفی نمی‌کند، بلکه بنفی نمی‌‌کند، بلکه ضمن پذیرش آن تنها صفت نبوت را از حضرت علی (ع) سلب می‌‌کند. در روایات دیگر پیامبر (ص) صفات مختلف کمالی مانند عصمت، حجیت و واجب الاطاعة را به حضرت علی (ع) تفویض می‌‌کند که تفویض آن در پاسخ شبهات پیشین گذشت. به دیگر سخن بر معنا و مفهوم خاتمیت قطعاً پیامبر اسلام (ص) از همه بشر (...) عالم‌تر است و اگر تفویض صفات و شئون مزبور حضرت علی (ع) با خاتمیت منافات داشت، هرگز چنین نمی‌‌کرد. مگر اینکه کسی مدعی باشد - العیاذبالله - به پیامبر (ص) درس خاتمیت یاد بدهد یا بر عدم عصمت وی در این مسئله اعتقاد داشته باشد که چنین کسی نخست باید مدعای خود را به صورت شفاف بیان کند تا پاسخ لازم داده شود[۲۳].

رابطه شأن امامت با نصب الهی

با توجه به جایگاه و حقیقت مقام و منصب امامت و شئون و مسؤولیت‌ها و صفاتی نظیر علم خدادادی و مصونیت از هرگناه و خطا و عیبی و اینکه هر آنچه در هدایت لازم است باید به امام اعطا شود، قطعاً چنین امام و هادی الهی لازم است منصوب از جانب خداوند تعالی باشد. ما نمی‌توانیم یک فرد معمولی را - هرچند فی الجمله از دیگران برتر باشد - امام و هادی خود قرار دهیم بلکه پیشوای امت و رهبر جامعه اسلامی به عنوان خلیفه رسول الله با ویژگی‌های فرابشری را فقط باید خداوند نصب کند.

توجه به مقام و منصب امامت مستلزم نصب الهی است و این ملازمه را امام رضا (ع) تبیین کرده‌اند: «هَلْ يَعْرِفُونَ قَدْرَ الْإِمَامَةِ وَ مَحَلَّهَا مِنَ الْأُمَّةِ فَيَجُوزَ فِيهَا اخْتِيَارُهُمْ إِنَّ الْإِمَامَةَ أَجَلُّ قَدْراً وَ أَعْظَمُ شَأْناً وَ أَعْلَى مَكَاناً وَ أَمْنَعُ جَانِباً وَ أَبْعَدُ غَوْراً مِنْ أَنْ يَبْلُغَهَا النَّاسُ بِعُقُولِهِمْ أَوْ يَنَالُوهَا بِآرَائِهِمْ أَوْ يُقِيمُوا إِمَاماً بِاخْتِيَارِهِمْ».

امام رضا (ع) در موهوبی بودن و اکتسابی نبودن جایگاه و منصب امامت به وضوح و روشنی بیان می‌‌فرماید: «الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا يُدَانِيهِ أَحَدٌ وَ لَا يُعَادِلُهُ عَالِمٌ وَ لَا يُوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ وَ لَا لَهُ مِثْلٌ وَ لَا نَظِيرٌ مَخْصُوصٌ بِالْفِعْلِ كُلِّهِ مِنْ غَيْرِ طَلَبٍ مِنْهُ لَهُ وَ لَا اكْتِسَابٍ بَلِ اخْتِصَاصٌ مِنَ الْمُفْضِلِ الْوَهَّابِ»[۲۴].[۲۵]

منابع

پانویس

  1. «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) لِعَلِيٍّ (ع): يَا عَلِيُّ شِيعَتُكَ هُمُ الْفَائِزُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الامالی، ص۱۶. همچنین، ر. ک: شیخ طوسی، الامالی، ص۵۵۱.
  2. ر.ک: فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص۲۹۰.
  3. محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، ص۱۹۳؛ محمد بن علی بن شهرآشوب مازندرانی، مناقب آل ابی طالب (ع)، ج۴، ص۲۰۰.
  4. احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ص۲۵۹ و ۲۶۰.
  5. «...أَ مَا تَرْضَى أَنْ تُحْسَبَ لَكَ- بِأَرْبَعٍ وَ عِشْرِينَ صَلَاةً»؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۴۰۷). برای دیدن دیگر روایات، ر. ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۳، ص۳۷۹-۳۸۱. شیخ حر عاملی نیز روایات متعددی را زیر عنوان بَابُ اسْتِحْبَابِ حُضُورِ الْجَمَاعَةِ خَلْفَ مَنْ لَا يُقْتَدَى بِهِ لِلتَّقِيَّةِ وَ الْقِيَامِ فِي الصَّفِّ الْأَوَّلِ مَعَه‏‏ نقل می‌کند (محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۸، ص۲۹۹).
  6. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۳، ص۱۷.
  7. «يَا مُعَلّى‏، اكْتُمْ أَمْرَنَا، وَ لَا تُذِعْهُ، فَإِنَّهُ مَنْ كَتَمَ أَمْرَنَا وَ لَمْ يُذِعْهُ، أَعَزَّهُ اللَّهُ بِهِ فِي الدُّنْيَا، وَ جَعَلَهُ نُوراً بَيْنَ عَيْنَيْهِ فِي الْآخِرَةِ يَقُودُهُ إِلَى الْجَنَّةِ؛ يَا مُعَلّى‏، مَنْ أَذَاعَ أَمْرَنَا وَ لَمْ يَكْتُمْهُ، أَذَلَّهُ اللَّهُ بِهِ فِي الدُّنْيَا، وَ نَزَعَ النُّورَ مِنْ بَيْنِ عَيْنَيْهِ فِي الْآخِرَةِ، وَ جَعَلَهُ ظُلْمَةً تَقُودُهُ إِلَى النَّارِ؛ يَا مُعَلّى‏، إِنَّ التَّقِيَّةَ مِنْ دِينِي وَ دِينِ آبَائِي، وَ لَا دِينَ لِمَنْ لَاتَقِيَّةَ لَهُ، يَا مُعَلّى‏، إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ أَنْ يُعْبَدَ فِي السِّرِّ، كَمَا يُحِبُّ أَنْ يُعْبَدَ فِي الْعَلَانِيَةِ؛ يَا مُعَلّى‏، إِنَّ الْمُذِيعَ لِأَمْرِنَا كَالْجَاحِدِ لَه‏»؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۲۳ و ۲۲۴.
  8. محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، ص۳۸۰. و نیز، ر. ک: احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج۱، ص۲۵۵.
  9. عبدالله بن جعفر حمیری، قرب الاسناد، ص۱۲۶. گفتنی است علامه مجلسی پس از نقل این نامه می‌نویسد: "ببین شدت تقیه در زمان امام (ع) را؛ به‌گونه‌ای که حضرت مجبور است چنین نامه‌ای را به خاطر مرگ کافری که به روز جزا ایمان ندارد، بنویسد" (محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۴۸، ص۱۳۵).
  10. «صَلَّى حَسَنٌ وَ حُسَيْنٌ وَرَاءَ مَرْوَانَ وَ نَحْنُ نُصَلِّي مَعَهُم‏»؛ على بن جعفر، مسائل على بن جعفر، ص۱۴۴.
  11. برای تفصیل بیشتر در‌این‌باره، ر. ک: محمد جواد واعظی، سیره عملی ائمه معصومین (ع) و اصحاب در برخورد با مخالفین (پایان‌نامه کارشناسی ارشد)، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۰، ص۷۳-۱۰۳. برای نگارش این بخش، از منبع اخیر بسیار استفاده شده است.
  12. ر. ک: فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص۲۹۲.
  13. احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۱۲.
  14. همان.
  15. ر.ک: فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص۲۹۳ ـ ۲۹۴.
  16. سوره توبه، آیه 30؛ سوره مائده، آیه ۱۱۶.
  17. ابن عبدالرحمان ملطى، التنبيه و الرد على اهل الاهواء و البدع، ص۱۸؛ عبيد الله بن عبدالله سدآبادی، المقنع فی الامامة، ص۷۹.
  18. محمد بن عمر کشی، رجال الكشی، ص۳۴۱.
  19. همان، ص۲۴۶.
  20. ر.ک: فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص۲۹۴ ـ ۲۹۶.
  21. سروش، عبدالکریم، بسط تجربه نبوی، ص ۱۳۵.
  22. «تو آنچه را می‌‏شنوم می‏‌شنوی، و آنچه را می‏‌بينم می‏‌بينی، جز اينكه پيامبر نيستی‏» نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.
  23. قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۲۱۰ - ۲۱۲.
  24. عیون أخبار الرضا (ع)، ج ۱، ص ۲۱۹.
  25. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۲۵-۱۲۹