حرکت امام علی به سوی صفین

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۱ اوت ۲۰۱۹، ساعت ۱۱:۱۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
این مدخل مرتبط با مباحث پیرامون امام علی(ع) است. "امام علی" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل امام علی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

رایزنی امام(ع) برای حرکت به سوی صفین‌

  • تاریخ الطبری‌- به نقل از ابو بکر هذلی-: آن‌گاه که علی، عبد الله بن عباس را در بصره به کارگزاری نشاند، از آنجا راهی کوفه شد و در کوفه برای حرکت به صفین، مهیا گشت. پس با مردم به رایزنی پرداخت. گروهی بر آن بودند که سپاهیان را حرکت‌ دهد و خود بمانَد، گروهی نیز حرکت خود او را توصیه می‌کردند. وی تصمیم گرفت که خود نیز حرکت کند. پس مردم را آماده ساخت. این خبر به معاویه رسید. او عمرو بن عاص را فرا خواند و با وی رای زد. عمرو گفت: حالْ که دریافتی او حرکت کرده، تو نیز حرکت کن و با رأی و چاره‌اندیشی خویش، دمی از او غافل مشو. معاویه گفت: پس ای ابا عبد الله! مردم را آماده ساز. عمرو نزد مردم آمد و ایشان را برانگیخت و علی(ع) و یارانش را ضعیف شمرد و گفت: همانا عراقیان وحدتشان را گسستند و شوکتشان را بر باد دادند و بُرَندگی‌شان را تباه کردند. بصریان هم با علی سر ستیز دارند؛ زیرا خونشان را ریخته و از ایشان کشته است و پهلوانانِ بصره و کوفه در نبرد جَمَل، هلاک گشته‌اند. پس علی با گروهی اندک مانده که از آن میان، کسانی‌اند که خلیفه شما را کشته‌اند. خدای را، خدای را [در نظر گیرید]! مبادا حق خویش را تباه سازید و خونتان (خون خلیفه) را هَدَر کنید[۱].

خطبه امام(ع) پیش از راهی شدن‌

گریستن امام(ع)، هنگام رسیدن به کربلا

  • وقعة صفین‌- به نقل از حسن بن کثیر، از پدرش-: علی(ع) به کربلا درآمد و [چندی‌] توقف ورزید. به وی گفته شد: ای امیر مؤمنان! این [جا] کربلاست. گفت: "جای کرب و بلاء (اندوه و آسیب)!". سپس با دست خویش به جایی اشاره کرد و گفت: "اینجا باراندازشان است و استراحتگاه شترانشان است". آن‌گاه با دستش به مکانی دیگر اشاره کرد و گفت: "اینجا خون‌هاشان ریخته می‌شود"[۳].

اشتر، فرمانده پیش‌قراولان سپاه امام(ع)‌

  • تاریخ الطبری‌- به نقل از خالد بن قُطْن حارثی-: آن‌گاه که علی(ع) از فرات برگذشت، زیاد ابن نضر و شریح بن هانی را فرا خواند و با همان حال که از کوفه بیرون شده بودند، به سوی معاویه روانه ساخت. آن دو، پس از آن که امام(ع) از کوفه [به سوی معاویه‌] روانه‌شان کرد، کناره فرات را در خشکی از جانب کوفه در پیش گرفتند تا به عانات‌[۴] رسیدند. در آنجا، خبر یافتند که علی(ع) راه جزیره را در پیش گرفته و معاویه با سپاه شام، از سوی دمشق به رویارویی با علی(ع) می‌رود. [با خود] گفتند: نه؛ به خدا سوگند، این خردمندانه نیست که ما به راه ادامه دهیم، حال آن که این رود میان ما و مسلمانان و امیر مؤمنان، فاصله اندازد؛ و خیر ما در آن نیست که با شمارِ کم و بدون نیرو [ی کمکی‌] و پشتیبانی، با سپاه شام رویارو شویم. پس در راه شدند تا از عانات عبور کنند؛ اما مردمِ عانات، ایشان را باز داشتند و کشتی‌ها را از آنان دور کردند. پس بازگشتند تا از هیت‌[۵] برگذشتند و در روستایی فرو دستِ قَرقیسیا[۶] به علی(ع) پیوستند و آن‌گاه قصدِ مردمِ عانات کردند؛ اما ایشان پناه گرفته، گریختند. هنگامی که پیش‌قراولان سپاه به علی(ع) پیوستند، گفت: "پیش‌قراولان سپاهم، از پی من می‌آیند". زیاد بن نضر حارثی و شریح بن هانی نزد وی آمدند و آنچه را به هنگام دریافت خبرِ [مسیر امام(ع) و معاویه‌] اندیشیده بودند، به او گزارش کردند. امام(ع)‌ گفت: "درست اندیشیدید". آن‌گاه که علی(ع) از فرات گذشت، [دیگر بار] آن دو را پیشاپیشِ خود، به سوی معاویه گُسیل داشت. هنگامی که آن دو به سور الروم (باروی روم) رسیدند، ابو اعور عمرو بن سفیان سلمی با لشکری از شامیان رویاروی ایشان ایستاد. پس آن دو به علی(ع) گزارش نوشتند: "ما به ابو اعور سلمی همراهِ لشکری از شامیان، برخورده و آنان را [به تسلیم‌] فرا خوانده‌ایم؛ اما هیچ یک از ایشان دعوت ما را نپذیرفته است. ما را فرمان ده که چه کنیم". علی(ع) به مالک اشتر، چنین پیغام داد: "ای مالک! زیاد و شریح به من گزارش کرده‌اند که ابو اعور سلمی را با گروهی از سپاه شام دیدار کرده‌اند. پیک به من خبر داده که آنان را در حالی ترک گفته که رویاروی یکدیگر صف آراسته‌اند. پس بشتاب به سوی یارانت؛ بشتاب! هرگاه به ایشان رسیدی، فرماندهی‌شان در عهده توست. مبادا آغازکننده جنگ باشی، مگر آن که ایشان جنگ را بیاغازند؛ [و مبادا به نبرد پردازی‌] پیش از آن که آنان را دیدار کنی و [به صلح‌] فراخوانی و [سخنشان را] بشنوی. دشمنی با ایشان، نباید تو را به جنگ با آنان وا دارد، مگر آن که نخستْ ایشان را فرا خوانی و چند بار بر آنان حجت آوری. زیاد را بر جناح راست و شریح را بر جناح چپ سپاهت بگمار و خود، میانه سپاهت را به دست گیر؛ و همچون‌کسی که قصد جنگ‌افروزی دارد، نزدیکشان‌مشو و [نیز] به‌سان کسی که‌از ترس‌دشواری و درگیری می‌گریزد، از ایشان دور نمان. [چنین کن‌] تا خود به تو برسم؛ که- اگر خدا خواهد- شتابان به دنبالت خواهم آمد". پیک [این نامه‌] حارث بن جمهان جُعفی بود. آن‌گاه، علی(ع) به زیاد و شریح نوشت: "اما بعد؛ من مالک را به فرماندهی شما گماشته‌ام. پس، از او سخن بشنوید و به فرمانش گردن نهید. او کسی است که نه بیمِ کم‌خِردی و لغزیدن بر او می‌رود، نه درنگ ورزیدن در کاری که بایسته شتاب است، و نه شتاب کردن در کاری که شایسته درنگ باشد. او را همچنان که به شما فرمان داده بودم، فرمان داده‌ام که جنگ را نیاغازد، مگر آن که نخست با گروه مقابل دیدار کرده، ایشان را [به تسلیم‌] فراخوانده، حجت را بر آنان تمام کند"[۷].

رویارویی پیش‌قراولان هر دو سپاه‌

  • تاریخ الطبری‌- به نقل از خالد بن قُطْن حارثی-: اشتر در راه شد تا به شامیان رسید. از فرمان علی(ع) پیروی کرد و در جنگ، پیش‌گام نشد. [دو لشکر] همچنان رویاروی هم صف آراستند تا عصرگاهان که ابو اعور سلمی به سپاه اشتر هجوم آورد. ایشان در برابر وی پایداری کردند و ساعتی به نبرد پرداختند. سپس شامیان بازگشتند. صبحگاهانِ روز بعد، هاشم بن عُتبه زُهْری با سواران و پیادگانی پُرشمار و مجهز به ایشان هجوم بردند. [از آن سوی‌] ابو اعوَر به میدان وی آمد و سراسرِ آن روز را سواره با سواره و پیاده با پیاده، گرمِ نبرد شدند. [چندی‌] دو دسته به نبرد ادامه دادند و سپس بازنشستند. آن‌گاه [صبحگاهِ روز دیگر]، اشتر بر ایشان بتاخت و عبد الله بن منذر تنوخی، شه‌سوار شامیان، [در این نبرد] کشته شد، آن هم به دست ظبیان بن عمار تمیمی که در آن روز، هنوز جوانی نوخاسته بود. اشتر پیاپی می‌گفت: وای بر شما! ابو اعور را به من نشان دهید. ابو اعور سپاهش را فراخواند و ایشان نزد وی بازگشتند. او عقب‌تر از جایی که بار نخست در آن موضع گرفته بود، ایستاد و اشتر به همان جایی آمد که ابو اعور پیش از آن، مستقر شده بود و سپاهش را صف آراست. سپس وی به سنان بن مالک نَخَعی گفت: به سوی ابو اعور روان شو و او را به نبرد فرا خوان. گفت: به نبرد با خودم یا نبرد با تو؟ اشتر گفت: اگر تو را به نبرد با او فرمان دهم، می‌پذیری؟ گفت: آری. به خدای سوگند، اگر فرمانم دهی که صف آنان را با شمشیر خویش بشکافم، باز نخواهم گشت، مگر آن که صفشان را به شمشیر بدَرَم. اشتر گفت: ای برادرزاده، خداوند عمرت را بیفزاید! به خدا سوگند، شوقم به تو افزون شد. تو را به نبرد با او فرمان ندادم؛ بلکه فرمانت دادم که او را به نبرد با من فرا خوانی؛ زیرا او اگر شأن (شایستگی) آن را داشته باشد، جز با بزرگ‌سالان و بلندْ رتبگانِ والانژاد، هماورد نمی‌شود. البته تو- سپاسْ پروردگارت را- هم بلندمرتبه‌ای و هم والانژاد؛ اما هنوز جوانی نوخاسته‌ای و او با نوخاستگان نبرد نمی‌کند. پس او را به هماوردی با من فرا خوان. پس [سنان‌] سوی ابو اعور آمد و ندا در داد: مرا امان دهید که پیغام‌رسانم. پس امانش دادند. آن‌گاه، آمد تا نزد ابو اعور رسید.

ابو مخنف به نقل از ابو زهیر نضر بن صالح عبسی می‌گوید که: سنان گفت: به وی نزدیک شدم و گفتم: مالک اشتر، تو را به نبردِ خویش فرا خوانده است. او درازْ زمانی سکوت کرد و آن‌گاه گفت: سبُک‌سری و زشت‌اندیشی اشتر، او را وا داشت که کارگزارانِ [عثمان‌] ابن عفان را از عراق بگریزانَد، بر او سرکشی کند و زیبایی‌های‌ او را زشت جلوه دهد. [نیز] از سبُک‌سری و زشت‌اندیشی وی بود که به خانه و قرارگاه [عثمان‌] ابن عفان تاخت و در زمره کشندگان او درآمد و اکنون خون عثمان، گریبانگیر اوست. بدانید که من به نبرد با او نیازی ندارم. به وی گفتم: سخن گفتی. پس بشنو تا پاسخت گویم. گفت: نه! مرا به سخن شنیدن از تو و به پاسخت، نیاز نیست. از من دور شو! پس یارانش بر من بانگ زدند و از آنجا بازگشتم. و اگر به من گوش فرا می‌داد، دلیل و حجتِ فرماندهم (اشتر) را برایش بیان می‌کردم. آن‌گاه، نزد اشتر بازگشتم و به او خبر دادم که ابو اعور از نبرد [با وی‌] سر باز زده است. گفت: او بر جانِ خویش ترسیده است. پس [همچنان‌] رویاروی ایشان ایستادیم، چندان که شب میان ما و ایشان پرده کشید؛ و شب را به نگهبانی گذراندیم. صبح که شد، دیدیم سپاه شام در پناه تیرگی شب، از آنجا رفته‌اند. صبح هنگام، علی بن ابی طالب(ع) به ما رسید. آن‌گاه، اشتر با همراهانش در سپاه پیش‌قراولان، پیش رفت تا به معاویه رسید و رویاروی وی ایستاد. علی(ع) [نیز] در پی اشتر روان شد و شتابان به وی پیوست. سپس توقف کرد و این توقف به درازا انجامید[۸][۹].

جستارهای وابسته

  1. آخرین خطبه امام علی
  2. شهادت آرزوی امام علی
  3. پدر امام علی
  4. از ذو قار تا بصره‌
  5. ازدواج امام علی
  6. امارت امام علی در حدیث
  7. امامت امام علی در حدیث
  8. انواع دانش‌های امام علی
  9. انگیزه‌های دشمنی با امام علی
  10. ایثار امام علی در شب هجرت
  11. بازگشت خورشید برای امام علی
  12. اقدامات امام علی در جنگ بدر
  13. بیعت با امام علی
  14. اقدامات امام علی در جنگ تبوک
  15. ترور امام علی
  16. توطئه برای ترور امام علی
  17. جایگاه علمی امام علی
  18. اقدامات امام علی در جنگ احد
  19. اقدامات امام علی در جنگ بنی قریظه
  20. اقدامات امام علی در جنگ بنی نضیر
  21. اقدامات امام علی در جنگ حنین
  22. خبر دادن پیامبر از شهادت علی
  23. خلافت امام علی در حدیث
  24. اقدامات امام علی در جنگ خندق
  25. اقدامات امام علی در جنگ خیبر
  26. داوری‌های امام علی
  27. دشمنان امام علی
  28. دعاهای پیامبر خاتم برای امام علی
  29. دلایل تنهایی امام علی
  30. حب امام علی
  31. رویارویی امام علی با ناکثین
  32. زیان‌های دشمنی با امام علی
  33. سیاست‌های اجتماعی امام علی
  34. سیاست‌های اداری امام علی
  35. سیاست‌های اقتصادی امام علی
  36. سیاست‌های امنیتی امام علی
  37. سیاست‌های جنگی امام علی
  38. سیاست‌های حکومتی امام علی
  39. سیاست‌های فرهنگی امام علی
  40. سیاست‌های قضایی امام علی
  41. سیمای امام علی
  42. شکست بت‌ها توسط امام علی
  43. شکایت امام علی از نافرمانی یارانش
  44. عصمت امام علی در حدیث
  45. علم امام علی در حدیث
  46. امام علی از زبان اهل بیت
  47. امام علی از زبان دشمنانش
  48. امام علی از زبان قرآن
  49. امام علی از زبان همسران پیامبر
  50. امام علی از زبان پیامبر
  51. امام علی از زبان یارانش
  52. امام علی از زبان یاران پیامبر
  53. امام علی از زبان خودش
  54. غلو در دوست داشتن امام علی
  55. اقدامات امام علی در ماجرای فتح مکه
  56. فرزندان امام علی
  57. لقب‌های امام علی
  58. مأموریت امام علی
  59. محبوبیت امام علی
  60. محدودیت‌های امام علی در انتخاب کارگزاران
  61. هشدار امام علی به یارانش درباره نافرمانی
  62. نافرمانی سپاه امام علی
  63. نام‌های امام علی
  64. نسب امام علی
  65. نیرنگ‌های دشمنان امام علی
  66. هدایت امام علی در حدیث
  67. وراثت امام علی در حدیث
  68. وصایت امام علی در حدیث
  69. ولادت امام علی
  70. ولایت امام علی در حدیث
  71. ویژگی‌های اخلاقی امام علی
  72. ویژگی‌های اعتقادی امام علی
  73. ویژگی‌های امام علی
  74. ویژگی‌های جنگی امام علی
  75. ویژگی‌های دشمنان امام علی
  76. ویژگی‌های دوستداران امام علی
  77. ویژگی‌های سیاسی امام علی
  78. ویژگی‌های عملی امام علی
  79. پذیرفته شدن دعاهای امام علی
  80. پرورش امام علی
  81. پس از شهادت امام علی
  82. پیشگویی امام علی
  83. کارگزاران امام علی
  84. کنیه‌های امام علی
  85. کین‌ورزی به امام علی
  86. یاران امام علی
  87. یاری خواستن امام علی از کوفیان‌
  88. یوم‌الدار

پرسش‌های وابسته

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. تاریخ الطبری، ج ۴، ص ۵۶۳.
  2. الأخبار الطوال، ص ۱۶۴.
  3. وقعة صفین، ص ۱۴۲.
  4. عانه، سرزمینی است مشهور در عراق، میان رَقه و هیت. ذکری از آن در شعر به صورت «عانات» آمده‌است که به نظر می‌رسد به عانه و حوالی آن، اطلاق شده است. این سرزمین نزدیک «حدیثه» بر حاشیه فرات واقع است (معجم البلدان، ج ۴، ص ۷۲).
  5. سرزمینی است در عراق بر حاشیه فرات که از توابع بغداد است و در شمال انبار قرار گرفته است (معجم‌البلدان، ج ۵، ص ۴۲۱).
  6. سرزمینی است بر ساحل «خابور» در نزدیکی صفین و رَقه و در آن جا خابور به فرات می‌ریزد. این‌سرزمین، اکنون در عراق واقع شده است (معجم البلدان، ج ۴، ص ۳۲۸).
  7. تاریخ الطبری، ج ۴، ص ۵۶۶.
  8. تاریخ الطبری، ج ۴، ص ۵۶۷.
  9. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۴۲۲-۴۲۸.