گرفتار نافرمانان: امام علی (ع)- از خطبهاش، وقتی که خبر یافت نعمان بن بشیر به «عین التمر» شبیخون زده است-: گرفتار کسانی شدهام که چون فرمان میدهم، پیروی نمیکنند و آن گاه که فرا میخوانم، پاسخ نمیدهند. ای ناکسان! برای یاری کردن پروردگارتان منتظر چیستید؟ آیا آیینی نیست که شما را گرد آورد؟ و غیرتی نیست که شما را به خروش آورد؟ من در میان شما به کمک خواهی ایستادهام و با فریاد، از شما یاری میطلبم. نه سخنم را میشنوید، نه فرمانم را گردن مینهید، تا آنجا که کارها سرانجام شومی را نشان میدهد. با شما نه میتوان خونخواهی کرد و نه به خواستهای رسید. شما را به یاری برادرانتان فرا خواندم، همچون شتر بیمار نالیدید و چون شتر لاغر و زخمی سستی کردید. آن سپاه اندک و آشفته و ناتوان هم که از سوی شما نزد من آمدند، چنان بودند که "گویا به سوی مرگ فرستاده میشوند و آنان نگراناند"[۱][۲].
گرفتار بدترینِ مردم: امام علی (ع): اما بعد؛ ای کوفیان! آیا هرگاه طلیعهای از طلایههای سپاه شام روی آوَرَد، هر کس در به روی خود میبندد و به خانهاش میخزد، آن گونه که سوسمار به لانهاش و کفتار ذلیل به کنامش میخزد؟ اف بر شما که از شما چهها دیدم! روزی نجوا کنان و روزی دیگر فریادزنان صدایتان کردم، نه برادرانِ روز نجوا بودید، نه یاورانِ هنگام فراخوانی![۳]
مردانی نه مردجنگ!: امام علی (ع): به خدا شما بد آتش افروزانی برای جنگ هستید! به شما نیرنگ میزنند، شما تدبیر به کار نمیبرید. به اطراف شما هجوم آورده، غارت میکنند، باکتان نیست. دشمن از شما غافل نیست؛ ولی شما در غفلت و فراموشی بهسر میبرید. مردجنگی باید بیدار و هوشیار باشد. هر که وا گذارد، به ذلت میافتد و آنان که به جان هم بیفتند، شکست میخورند و هر که مغلوب شود، شکسته و غارت میشود[۴].
سپاه فراوان، اما بیثمر: نهج البلاغة- از سخنان اوست، وقتی که مردم را جمع کرد و آنان را بر جهاد برانگیخت، ولی آنانساکت ماندند-: "شما را چه میشود؟ مگر لالید؟". عدهای گفتند: ای امیر مؤمنان! اگر حرکت کنی در رکابت هستیم. فرمود: "شما را چه میشود؟ نه به حق، ارشاد شدهاید، ونه به راه راست، هدایت گشتهاید! آیا در چنین وضعی سزاوار است که من (برای جنگ) بیرون شوم؟ در چنین موردی باید کسی از شجاعان و قدرتمندان شما به جنگ رود که او را بپسندم. برای من سزاوار نیست که سپاه و شهر و بیتالمال و جمعآوری خراجزمین و داوری میان مسلمانان و رسیدگی به حقوق دادخواهان را رها کنم و همراه با گُردانی از سپاه در پی گُردان دیگر بیرون شوم و همچون تیر در تیردانِ خالی آشفته و نگران باشم. همانا من محور سنگ آسیابم که در همینجا که هستم، کارها باید بر گرد من بچرخد. اگر از این محور جدا شوم، چرخش آسیاب به هم میخورد و بساط آن آشفته میشود. به خداسوگند، این اندیشه شما، اندیشهنادرستی است! به خداسوگند، اگر امید به شهادت در هنگام رویارویی با دشمن نبود- که شهادت برای من حتمی است- پا در رکاب مینهادم و از شما دوری میجستم و تا آن گاه که باد شمال و جنوب میوزد، شما را نمیطلبیدم؛ شمایی که طعنهزنان، عیبجویان، حقگریزان و حیلهگرانید. با این پراکندگی دلهایتان، هرگز افزونی شمارتان به کار نمیآید. من شما را به راه روشن رهنمون شدم؛ راهی که جز گمراه، در آن راه تباه نمیشود. هرکس استوار بماند، به بهشت میرود و هر کس بلغزد، به دوزخ"[۵].
دردتان چیست و درمانتان کدام است؟: چون علی (ع) کوفیان را به جنگ فراخواند و آنان سستی و کندی کردند، عتاب و سرزنششان کرد و چون ناتوانی آنان آشکار شد و بیم آن داشت که کار آنان به ترک جنگ و یاری بینجامد، بزرگان کوفه و پیروانش را که به خیرخواهی و اطاعتشان اعتماد داشت، فراخواند و فرمود: "حمد خدای راست. گواهی میدهم که جز خدا معبودی نیست و محمد (ص) بنده و فرستاده اوست. اما بعد؛ ای مردم! شما مرا به این بیعت فرا خواندید و من آن را بر شما رد نکردم. سپس بر زمامداری با من بیعت کردید، در حالی که از شما نخواسته بودم. عدهای بر من شوریدند، که خداوند زحمت آنان را کفایت کرد و به خاکشان افکند و ناکامشان کرد و بدخواهی را به خودشان بازگرداند. عدهای ماندهاند که در اسلام، پدیدههای تازه و بدعت میآفرینند، به دلخواه عمل میکنند و به ناحق داوری میکنند. شایسته آنچه ادعا میکنند، نیستند. کسانیاند که وقتی به آنان گفته میشود گامی به جلو بردارید، جلو میروند و چون گفته میشود روی آورید، میآیند. آن گونه که باطل را میشناسند حق را نمیشناسند و آن گونه که حق را باطل میشمرند، باطل را باطل نمیدانند. آگاه باشید که من از عتاب و خطاب شما به ستوه آمدم. روشن بگویید که چه خواهید کرد؟ اگر با من به نبرد دشمنم بیرون میآیید، این خواسته و محبوب من است و اگر آمدنی نیستید، وضع خود را برایم روشن کنید تا ببینم چه خواهم کرد. به خداسوگند، اگر همگان همراه من به جهاد دشمنتان بیرون نیایید و با آنان پیکار نکنید تا آنکه خداوند که بهترین داور است، میان ما و آنان داوری کند، نفرینتان خواهم کرد، آن گاه خود به سوی نبرد با دشمن خواهم شتافت، هرچند جز ده نفر همراه من نباشند. آیا بادیهنشینانِ خشنشامیان بر یاری کردن گمراهی از شما شکیباتر و بر اجتماعشان بر باطل از شما بر حمایت از هدایت و حق، استوارترند؟ شما را چه میشود؟ درمان شما چیست؟ آن قوم نیز مثل شمایند که اگر کشته شوند، تا روز قیامتْ دیگر زنده نخواهند شد"[۶].
آرزوی یارانی به تعداد اهل بدر: امام علی (ع): ای بندگان خدا! از خداپروا کنید و یکدیگر را بر جهاد همراه پیشوایتان برانگیزید. اگر از شما یارانی به شمار اهل بدر داشتم که هرگاه فرمان میدادم، اطاعتم میکردند و آن گاه که از آنان خواستار قیام میشدم، قیام میکردند، با آنان از انبوهی از شما بینیاز میشدم و به نبرد با معاویه و یاران او میشتافتم، که این همان جهادواجب است[۷].
ده نفر از شما به جای یکی از شامیان: امام علی (ع): به خداسوگند، دوست داشتم کاش به جای ده نفر از شما یکی از شامیان را داشتم و مثل مبادله طلا، شما را عوض میکردم. کاش با بصیرتم آنان را دیدار میکردم و خداوند مرا از رنج شما و مدارا کردن با شما آسودهام میکرد؛ مدارایی بهسان مدارا کردن با شتران جوان و باردار و زخمی، و لباسهای مندرس که از هر طرف میدوزند، از سوی دیگر پاره میشود[۸].
میگویید: "علی دروغگوست"!: امام علی (ع): اما بعد؛ ای اهل عراق! شما همچون آن زن باردارید که چون بارداریاش به پایان برسد، سقط جنین کند و شوهرش بمیرد و بیوگیاش به درازا کشد و دورترین بستگانش از او ارث برند. به خداسوگند، به اختیار خود به سوی شما نیامدم. مرا به سمت شما کشاندند. به من خبر رسیده که میگویید: "علیدروغ میگوید"! خدا مرگتان بدهد! بر چه کسی دروغ بندم؟ بر خدا؟! من که نخستین ایمان آورنده به اویم. یا بر پیامبرش؟! من که اولین کسم که او را تصدیق کردم. نه به خداسوگند، این، سخنی است که شما از آن غافلید و شایستگی آن را هم ندارید. وای بر مادرش! بیبها پیمانه میکنم، اگر ظرف و ظرفیتی باشد، "و خبر آن را پس از مدتی خواهید دانست"[۹][۱۰]. اصلاح شما با خراب کردن خودم؟ هرگز! امام علی (ع): یقیناً میدانم که تنها شمشیر است که شما را درست میکند، ولی هرگز شما را با خراب کردن خود اصلاح نخواهم کرد؛ اما پس از من حاکمی سختگیر بر شما مسلط خواهد شد[۱۱].[۱۲]