دیدگاه‌های دانشمندان مسلمان در باره علم غیب چیست؟ (پرسش)

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Heydari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۳ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۷:۵۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

الگو:پرسش غیرنهایی

دیدگاه‌های دانشمندان مسلمان در باره علم غیب چیست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب
مدخل اصلیعلم غیب

دیدگاه‌های دانشمندان مسلمان در باره علم غیب چیست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث علم غیب معصوم است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

عبارت‌های دیگری از این پرسش

  • متکلمین چه دیدگاهی راجع به علم غیب دارند؟
  • فرقه‌های مختلف کلامی چه دیدگاهی راجع به علم غیب و قلمرو آن دارند؟

پاسخ نخست

 
مکارم شیرازی
آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی در کتاب «پیام قرآن» در این‌باره گفته‌ است:
«تمام فرق اسلامی نمونه‌های فراوانی را از علم غیب درباره پیغمبر اکرم یا ائمه و پیشوایان خود نقل کرده‌اند؛ و این که بعضی از ناآگاهان مساله علم غیب را به شیعه نسبت داده‌اند، و یا گفته‌اند شیعه عقیده دارد که امامان اهل بیت(ع) در این صفت با خدا شریک هستند اشتباه بزرگی است که قابل عفو و بخشش نیست؛ زیرا:
اولاً: هیچ یک از علمای شیعه، هیچ انسانی را نه پیامبر اسلام(ص) و نه امامان(ع) را در هیچ صفت شبیه خدا نمی‌دانند، و اگر اعتقاد به علم غیب درباره آنها دارند همان مصداق «تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْم» یعنی آموختن از صاحب علم امامان(ع) از پیامبر(ص) و پیامبر(ص) از خداوند بزرگ است، و به تعبیر دیگر همان گونه که همه چیز ما از سوی خدا است، و در تمام شئون هستی خود نیازمند و وابسته به او هستیم، همچنین علم غیب پیامبر(ص) و امامان(ع) از سوی خداو وابسته به علم او است.
ثانیاً: آگاهی بر غیب برای انبیاء و اولیاء چیزی است که علاوه بر آیات قرآنی در روایات نیز به طور گسترده به چشم می خورد و در کتب اهل سنت علاوه بر پیامبر اسلام(ص) جمعی از صحابه و غیر صحابه را ذکر کرده‌اند که به تمام اسرار غیب! یا بخشی از آن، آگاهی داشته‌اند. کافی است خلاصه بحث محققانه‌ای را که مرحوم علامه امینی در جلد پنجم الغدیر آورده است بیاوریم:
  1. در حدیثی از حذیفه نقل شده است که می‌گفت: «وَاللهِ اِنّی لاََعْلَمُ النّاسِ بِکُّلِ فِتْنَه هِیَ کَائِنَهٌ فِیمَا بَیْنی وَ بَیْنَ السَّاعَهِ!»[۱]
  2. در حدیث دیگری از صحیح مسلم می‌خوانیم که ابو زید یعنی «عمرو بن اخطب» می‌گوید: پیغمبر اکرم(ص) نماز صبح را خواند سپس بالای منبر رفت و خطبه خواند، خطبه‌ای که تا ظهر ادامه پیدا کرد بعد نماز ظهر را بجا آورد؛ سپس منبر رفت تا موقع نماز عصر؛ سپس پایین آمد و نماز عصر بجا آورد؛ باز منبر رفت و خطبه خواند تا غروب آفتاب، او به ما خبرداد از آنچه واقع شده و واقع خواهد شد، و آگاه‌ترین ما کسی است که حفظ او از همه بیشتر است»[۲]
سپس احادیث دیگری از جمعی از صحابه و مانند آنها نقل می‌کند که آنها نیز گاه از مسائل غیبی خبر می‌دادند؛ از جمله از تاریخ خطیب بغدادی از «ابی الحسین مالکی» نقل می‌کند که من سال‌ها با «محمّد بن اسماعیل» مصاحبت داشتم و کرامات زیادی از او دیدم؛ از جمله این که هشت روز قبل از وفاتش به من گفت: «من روز پنج‌شنبه هنگام مغرب وفات خواهم کرد، و روز جمعه قبل از نماز به خاک سپرده خواهم شد» من این سخن را تا روز جمعه فراموش کردم؛ ولی کسی به من خبر داد که او فوت کرده است؛ من برای تشییع جنازه او حاضر شدم ناگهان دیدم مردم باز می‌گردند، سؤال کردم: چرا باز می‌گردند؟ گفتند: بعد از نماز به خاک سپرده خواهد شد. من گوش به حرف آنها ندادم و دنبال قضیه رفتم دیدم قبل از نماز جنازه را برای دفن می‌برند! سپس مرحوم علامه امینی می‌افزاید: این مختصری از بسیار است که در کتاب‌های «حفّاظ» و شخصیت‌های آنان آمده، و روایات زیادی نقل کرده‌اند که نشان می‌دهد جمعی از آنها آگاهی بر غیب داشتند و عجیب این که همه آن را به عنوان کرامت شمرده‌اند و احدی آن را شرک نمی‌داند[۳][۴].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخ‌دهنده = ۱. حجت الاسلام و المسلمین رضایی اصفهانی؛ | تصویر = 11538.jpg | پاسخ‌دهنده = محمد علی رضایی اصفهانی|رضایی اصفهانی]]]]

حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد علی رضایی اصفهانی در کتاب «پرسش‌های قرآنی جوانان» در این‌باره گفته‌ است:
«گفتار دانشمندان پیرامون آگاهی پیامبر(ص) و امام(ع) از غیب:
  1. شیخ حر عاملی می‌نویسد: احادیثی که مفاد آن اینست که خداوند به پیامبر(ص) و امامان(ع) علم گذشته و آینده را تعلیم کرده است متواتر می‌باشد. و نیز می‌گوید: پیامبر(ص) و امامان(ع) بسیاری از غیب‌ها را به تعلیم الهی می‌دانستند و هر گاه اراده می‌کردند چیزی را بدانند می‌دانستند و از طریق خدا به آنان تعلیم می‌شد[۵].
  2. ابن شهر آشوب مازندرانی نیز می‌گوید: خبرهای غیبی وجود دارد که خداوند رسول اکرم(ص) را از آنها آگاه ساخته و رسول خدا(ص) هم در پنهانی حضرت علی(ع) را بر آن آگاه کرده است.[۶].
  3. علامه طباطبایی نیز می‌فرماید: از اخبار کثیره‌ای که از رسول اکرم(ص) و ائمه هدی(ع) رسیده است بر می‌آید که خداوند: "علم ما کان و ما یکون و ما هو کائن" را به رسول گرامی اسلام داده و ائمه هدی هم همان علم را از آن حضرت به ارث برده‌اند.[۷].
  4. شیخ مفید می‌نویسد: امامان(ع) به ضمایر برخی از مردم آگاه بودند و به حوادث و پیش‌آمدها، قبل از وقوع آن آگاهی داشتند. و نیز می‌گوید: یکی از دلایل امامت حضرت علی(ع) خبرهای غیبی آن حضرت است که از وقوع یک سلسله پیش‌آمد و حوادث پیش از وقوع آنها خبر داده است و پس از چندی صدق و درستی خبرهای او روشن شده است.[۸]»[۹].

|}

{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخ‌دهنده = ۲. حجت الاسلام و المسلمین نادم؛ | تصویر = 673639443601.jpg | پاسخ‌دهنده = محمد حسن نادم]]

حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد حسن نادم، در کتاب «علم غیب از نگاه عقل و وحی» در این‌باره گفته‌ است:
  • «معتزلیان علم غیب را با مقدماتی که بیان نمودند، فقط در مورد پیامبران پذیرفتند، درباره غیر پیامبران بر این باور بودند که دلیلی یا جایگزین دلیل عقلی بر غیب دانی آنها نمی‌توان ارائه کرد. بنابر این بحث علم غیب امام در دایره مباحث کلامی آنها نمی‌گنجد. علاوه اینکه آنها به صراحت با غیب دانی امام مخالفت کردند[۱۰].
  • اشاعره بر خلاف معتزله غیب دانی بر غیر انبیا را بلامانع دانستند، اگر چه مخالف باور امامیه درباره علم غیب امام(ع) هستند، اما با مبانی و مقدماتی که ارائه کردند غیب دانی ائمه(ع) به صورت غیر مستقیم در حد غیب دانی دیگر اولیاء الهی و کسانی که بر اثر جدّ و جهد خویش توانسته‌اند زمینه‌های دریافت از غیب را فراهم آورند، به اثبات می‌رسد[۱۱](...).
  • در باره علم غیب امام(ع) دو نگرش عمده در اظهار نظر‌های متکلمین شیعی وجود دارد، یک نگرش علم غیب امام(ع) را نامحدود و نگرش دیگر محدود می‌داند[۱۲]»[۱۳].

|}

{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخ‌دهنده = ۳. حجت الاسلام و المسلمین کرد فیروزجایی؛ | تصویر = 11788.jpg | پاسخ‌دهنده = اسدالله کرد فیروزجایی|فیروزجایی]]]] حجت الاسلام و المسلمین دکتر اسدالله کرد فیروزجایی در مقاله «علم غیب از دیدگاه حکما و شریعت اسلامی» در این‌باره گفته‌اند:

«همه عرفای الهی اتفاق نظر دارند که بهترین راه برای رسیدن به حقیقت از طریق مکاشفه و شهود قلبی است، آنها معتقدند انسان می‌تواند از راه باطن با ماورای حس "غیب" ارتباط شهودی داشته باشد و این زمانی میسّر خواهد بود که آدمی خود را از تعلقات ظاهری برهاند و فانی در حق گردد (...):
  • ابن‌ عربی: وی معتقد است ولایت خاتمه پیدا نکرده، اولیا می‌توانند با عالم غیب در ارتباط باشند؛ او می‌نویسد: نبوت تشریعی و رسالت به پایان رسید اما ولایت هرگز منقطع نخواهد شد. ابن‌عربی در جاهای متعدد کتاب گرانسنگ "فتوحات" به مسئله ارتباط با عالم غیب از طریق الهام پرداخته است (...)، ابن‌عربی نه تنها حکم به جواز ارتباط با غیب را می‌پذیرد بلکه می‌گوید چنین امری واقع شده است. وی معتقد است که خداوند می‌تواند به همه موجودات وحی کند. البته این نکته مورد توجه است و نباید غفلت شود که ابن‌عربی قائل به انقطاع وحی تشریعی است؛ در نظر ابن‌ عربی، آنچه می‌تواند بر موجودات وحی شود وحی الهامی است که با انقطاع نبوت منقطع نگردید. آنچه از کلمات ابن‌عربی استفاده می‌شود آن است که با انقطاع نبوت تشریعی ارتباط با غیب و ماورا قطع نگردیده بلکه این ارتباط می‌تواند به صورت الهام به اولیا اعم از اولیای خاص یا عام، یا به صورت مکاشفه برقرار گردد.
  • شهاب‌الدین سهروردی: باور شیخ اشراق بر این است که آدمی می‌تواند با از بین بردن سیاهی‌ها از نفس و صیقل دادن آن به عالم غیب دست یابد. سهروردی معتقد است هرگاه انسان بتواند خود را از شواغل ظاهری پیراسته بدارد و از آنچه مانع حق‌نگری او می‌شود خلاص گرداند، آنگاه ارتباطش با ماورای طبیعت و عالم غیب برقرار می‌شود. از او چنین نقل شده است: هرگاه از شواغل ظاهری انسان کاسته شود گاه باشد که از اشتغال به تخیل خود رهایی یابد و در این صورت است که از رازهای نهانی و امور پنهانی عالم آگاه می‌شود و خواب‌های صادقه گواه این امر است. بنابر این مرحوم سهروردی ارتباط با غیب را ممکن و منوط به صیقل قلب‌ها و برهنه ساختن آن از موانع می‌داند»[۱۴].

|}

{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخ‌دهنده = ۴. حجت الاسلام و المسلمین رنجبر؛ | تصویر = 11719.jpg | پاسخ‌دهنده = رنجبر]] حجت الاسلام و المسلمین دکتر محسن رنجبر، در مقاله «بررسی علم امام حسین به شهادت» در این‌باره گفته‌ است:

«دیدگاه شیخ مفید[۱۵]، سید مرتضی[۱۶] و شیخ طوسی[۱۷]: بر اساس این دیدگاه، مقتضای ادله، بیش از این نیست که امام(ع) باید به تمامی احکام دینی و مسائل مورد نیاز و سؤال مردم علم داشته باشد، ولی دلیلی بر آگاهی امامان(ع) از تمامی حوادث گذشته، حال و آینده وجود ندارد.[۱۸] بنابراین ائمه(ع)، اجمالاً و به طور سربسته از امور آینده و از جمله سرنوشت خویش آگاه بودند، چنان که امام حسین(ع) می‌‏دانست که سرانجام شهید خواهد شد، اما نمی‌‏دانست در سال ۶۱ هجری در راه سفر به کوفه، شهید خواهد شد. نظر دوم که نظر بسیاری از اندیشمندان شیعه است: ائمه‏(ع) افزون بر علم به احکام شریعت، به تمامی حوادث گذشته، حال و آینده علم داشتند، مگر اموری که از اختصاصات علم الهی است مانند زمان فرا رسیدن قیامت یا در دایره بدائات قرار می‏‌گیرد.[۱۹] از این رو امامان(ع) از تمام حوادث و جزئیات آینده و از جمله این که در چه زمان و مکانی و به دست چه کسی یا کسانی شهید خواهند شد، آگاه بودند، اما این علم غیب مانند معجزه برای پیامبران از ابزارهای امامت بوده و برای امام(ع) ایجاد تکلیف نمی‏‌کرد، بلکه امام(ع) موظف بود طبق ظواهر امر و مجاری طبیعی و عادی عمل کند»[۲۰].

|}

{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخ‌دهنده = ۵. حجت الاسلام و المسلمین مهدی‌فر؛ | تصویر = 11902.jpg | پاسخ‌دهنده = مهدی‌فر]]

حجت الاسلام و المسلمین دکتر حسن مهدی‌فر در پایان‌نامه دکتری خود با عنوان «علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن» در این‌باره گفته‌ است:
«فلاسفه و متکلمان، مفسران و عرفا أعم از شیعه و سنی و دانشمندان علوم تجربی و علوم انسانی خصوصاً روانشناسان درباره امکان علم غیب برای انسان‌ها، مخصوصاً انبیاء(ع) و اوصیاء نظرات ارزشمند و استدلال‌های محکمی دارند که به‌طور مختصر به آنها اشاره می‌شود:
۱. ابن سینا: شیخ الرئیس بوعلی سینا در رابطه با امکان اطلاع انسان‌ها از غیب در نمط دهم کتاب اشارات می‌گوید: هر گاه بشنوی که عارفی از غیب خبر می‌دهد و بشارت یا انذاری که قبلاً داده است درست در آمد، پس باور کردن آن برای تو دشوار نیاید: زیرا این امر در قوانین طبیعت علل و اسباب معینی دارد. وی برای گفته خود چنین استدلال می‌کند: تجربه و قیاس(برهان) هماهنگ هستند که نفس انسانی به گونه‌إی است که در حالت خواب به غیب دسترسی پیدا می‌کند، پس مانعی ندارد که این دسترسی در حالت بیداری نیز روی دهد مگر آنکه مانعی محقق شود که زوال یا ارتفاع آن ممکن نباشد. ایشان در ادامه می‌گوید: "نفس تو بر حسب استعداد و زوال مانع می‌تواند نقش عالم عقلی را در خود مرتسم سازد. پس نقش بستن برخی امور غیبی از عالم غیب، در نفس خود را، بعید مدان و استنکار نداشته باش".[۲۱]
۲. فخر رازی: فخر رازی در ذیل عبارت فوق(هرگاه بشنوی که عارفی از غیب خبر می‎دهد) می‌گوید: "این فصل بی نیاز از تفسیر است". همچنین نامبرده در کتاب "المباحث المشرقیة" فصلی با عنوان: "کیفیت خبردادن از غیب" منعقد نموده و می‎گوید: "نفس انسان هرگاه کاملاً قوی شود...، بعید نیست چنین نفسی بتواند آنچه برایش از ارتباط و اتصال با مبادی غیر مادی در حالت خواب پیش می‎آید، در حالت بیداری نیز برایش پیش آید و از عالم غیر مادی در چنین نفسی چیزهایی وارد شود و بعضی از امور غیبی مربوط به گذشته یا آینده را درک نماید…".[۲۲] ایشان در تفسیر خویش، از غزالی نقل می‌کند که قوای مدرکه انسانی پنج تاست که پنجمی آنها قوه قدسی است که مخصوص انبیاء(ع) و برخی اولیاء است که لوایح غیب و اسرار ملکوت در آن متجلی می‌شود و این آیه شریفه  وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا [۲۳] به آن اشاره دارد.[۲۴]
۳. خواجه نصیر طوسی: خواجه در شرح اشارات در نمط دهم می‌گوید: قیاسی که دلالت می‌کند بر امکان اطلاع انسان از غیب در حالت خواب و بیداری بر دو مقدمه استوار است:
الف: مبادی عالیه به صور موجودات قبل از تحقق آنها در خارج علم دارند.
ب: انسان می‌تواند نقش آن صور را از مبادی عالیه بگیرد در نتیجه انسان قبل از وقوع حادثه‌إی می‌تواند با گرفتن صورت آن از مبادی عالیه به آن عالم شود و از وقوع آن خبر دهد.[۲۵]
۴. سهروردی: شیخ شهاب الدین سهروردی در کتاب حکمه الاشراق می‌گوید: هرگاه شواغل حواس ظاهری انسان کم می‌شود قهراً از مشغول بودن به تخیل خلاص می‌شود و بر امور غیبی اطلاع پیدا می‌کند شاهد این مطلب خواب‌های صادق انسان است.[۲۶]
۵. صدر المتالهین: صدر المتالهین معتقد است نفس انسانی دارای دو صورت است، یک صورت رو به عالم غیب دارد و یک صورت آن رو به عالم شهادت و دنیا است پس اگر آن صورت قدسی غلبه پیدا کند، برای او حقیقت برخی اشیاء ظاهر می‌شود و آن صورتی که رو به عالم غیب دارد مدخل الهام و وحی است.[۲۷] ایشان در جای دیگر درباره اقسام علم می‌گوید: علم گاهی به‌واسطه استدلال و تعلم به‌دست می‌آید این مختص علماء است و گاهی هجوم می‌آورد به انسان بدون کسب و تعلم و این دو صورت دارد و گاهی انسان نمی‌داند از کجا و چگونه حاصل شد این را الهام و نفث فی الروع گویند و گاهی سبب آن را می‌داند و ملک را مشاهده می‌کند این وحی است.[۲۸]
۶. علامه طباطبائی: ایشان در ذیل آیه شریفه  وَلاَ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلاَ أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلاَ أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَلاَ أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَن يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْرًا اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنفُسِهِمْ إِنِّي إِذًا لَّمِنَ الظَّالِمِينَ [۲۹]، بر امکان علم غیب برای انسان‌ها، چنین استدلال می‌کند: نیاز در ذات و آثار ذاتی موجودات ممکن، ساری است و چون نیاز به‌خدا در مقام ذات موجودات است پس مطلقاً استقلال و جدائی از خدا محال است. بنابراین، وجود، حیات، قدرت و علمی که یک موجود ممکن دارد در اصل وجود خود وابسته به‌خدا است و چون همیشه خصیصه عدم استقلال در این موجود محفوظ است دیگر فرقی بین کم و زیاد نیست پس مانعی ندارد موجود ممکنی فرض کنیم که همه چیز بداند یا به همه چیز قدرت داشته یاشد یا برای همیشه زنده بماند بر این‌که موجود ممکن وجودش مستقل از خدا نیست هر چه دارد از خدا دارد.[۳۰]
۷. علامه جعفری: ایشان در تفسیر نهج البلاغه می‌نویسد: کسی در امکان آگاهی‌های اشراقی و شهودی و الهامی تردیدی نکرده است. و بسیاری از اکتشافات و اختراعات نیازی به طی کردن مقدمات علمی و عقلی نداشته است و چه بسیار دانشمندان زبر دست که اکتشافاتی انجام نداده‌أند بلکه نوعی الهام و امری نا معلوم بوده است وی در ادامه می‌گوید: با توجه به آیه إرتضا که امکان تعلیم علم غیب را به رسول گوشزد می‌کند بعید دانستن یا امکان ناپذیر بودن علم غیب برای غیر خدا، اجتهاد در مقابل نص است... و همه ما چه در گذشته و چه در دوران معاصر با اشخاصی فراوان روبرو گشته‌إیم که بجهت ریاضت‌های مناسب از درون مردم و آینده آنان و حوادثی که بعدها به وقوع خواهد پیوست اخبار کاملاً مطابق واقع می‌دهند.[۳۱]
۸. آیه الله سبحانی: ایشان برای انسان سه نوع آگاهی می‌شمارد حس آگاهی یا راه حس، خرد آگاهی یا راه عقل و دل آگاهی یا راه الهام. وی درباره آگاهی نوع سوم می‌فرماید: این راه، واقعیت شناسی سومی است که در وراء دستگاه حس و تعقل قرار دارد، یک نوع واقعیت شناسی نوی است که امکان آن از نظر علم و دانش قابل انکار نیست.[۳۲]
۹. آلوسی: وی مدعی است که اکثر اهل سنت بر این عقیده هستند که، ولی به‌واسطه کرامت از غیب آگاهی می‌یابد.[۳۳] ابن حجر عسقلانی نیز در شرح حدیث مشهور: "مازال عبدی یتقرب الی بالنوافل" از ابن عطااسکندری که از بزرگان علماء و عرفاء اهل سنت است نقل می‌کند که: جواز آگاهی ولی بر غیب به‌وسیله خداوند دلالت دارد.[۳۴]
۱۰. مولوی: وی با اشاره به امکان آگاهی‌های فوق حسی و فوق عقلی در انسان، معتقد است که منشأ این آگاهی‌های برتر در انبیاء(ع) و اولیاء روح قدسی است که مخصوص آنان است، چنان‌چه در سخنان غزالی گذشت.
۱۱. شیخ بایزید می‏‌گوید: به غیب ایمان نیاورده است کسی که چراغی و نوری از غیب نداشته باشد. [۳۵]
۱۲. شهرستانی در مورد علم غیب می‌گوید: اما سوم، درباره ادراک علم غیب در حال بیداری، همانا برخی نفوس چنان قوی می‌شوند که حواس آنان را مشغول نمی‌کند بلکه چنان سعه‌إی پیدا می‌کند که به عالم غیب مطلع می‌شود و برای او برخی امور آشکار می‌شود مثل برق خاطف[۳۶]»[۳۷].

|}

{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخ‌دهنده = ۶. حجت الاسلام و المسلمین صالحی مالستانی؛ | تصویر = 11607.jpg | پاسخ‌دهنده = حسین صالحی مالستانی]]]]

حجت الاسلام و المسلمین حسین صالحی مالستانی در مقاله «علم غیب و علم لدنی پیامبر از منظر امام خمینی» در این‌باره گفته‌است:
«بعضی، علم غیب را برای پیامبر(ص) و ائمه(ع) این‌گونه حل نموده‌اند که علم غیب یعنی علمی که بر بندگان مخفی است و اطلاع به آن مختص خداست؛ زیرا بر او چیزی مخفی نیست اما بعد از آنکه از جانب حق به پیامبران و اولیای الهی افاضه شد برای آنها غیب نیست. اینکه می‌گوییم پیامبران دارای علم غیب بودند؛ یعنی علومی که بر ما مخفی است، آنها می‌دانستند، پس نزاع در این ‌که علم غیب مختص به خداست یا پیامبران هم دارا بودند، بی‌موضوع است؛ زیرا اگر مراد علمی است که مختص به او ذات حق است مثل علم ذات به ذات، احدی جز او ندارد و اگر مراد علومی است که بر غیر این خاندان مخفی است و آنها عالم بودند، در این صورت غیب، فقط برای انسان‌ها معنا پیدا می‌کند و برای خداوند هیچ چیزی مستور و پنهان نیست.
بر این اساس علم خدا دارای اقسامی است:
علومی که مختص به ذات اقدس اوست و منحصر به ذات حق می‌باشد. آیاتی که دلالت بر انحصار علم غیب به خدا دارد ناظر به این قسمت است. در تفسیر نمونه راه جمع‌هایی بین آیاتی که علم غیب را انحصاراً از آن خداوند می‌داند و آیاتی که استثنا دارد و فی الجمله، علم غیب را برای برگزیدگان از رسولان قایل می‌شود، علاوه بر‌آن روایات متعددی که دربارۀ علم غیب انبیاء و ائمه معصومین(ع) آمده است و همچنین شواهد تاریخی دربارۀ هریک از انبیاء و ائمه(ع) موجود است، وجه جمعی را به ‌عنوان معروف‌‌ترین وجه جمع این می‌‌داند که: منظور از اختصاص علم غیب به خدا علم ذاتی و استقلالی است، بنابراین، غیر او مستقلاً هیچ ‌گونه آگاهی از غیب ندارند و هرچه دارند از ناحیۀ خداست، با الطاف و عنایت اوست و جنبۀ تبعی دارد، یا اینکه خدا بالفعل از اسرار همه چیز آگاه است ولی انبیا و اولیا ممکن است بالفعل بسیاری از اسرار غیب را نداشته اما هنگامی که اراده کنند خداوند به آنها تعلیم می‌دهد، البته این اراده نیز به اذن و رضای خدا انجام می‌گیرد. علامه در تفسیر المیزان سِر و سبب حقیقی اختصاص علم غیب به خدا را در این می‌داند که غیر خدا محدود است و ممکن نیست از حدش بیرون شود و به آنچه بیرون از حد اوست، آگاه شود و هیچ موجودی غیرمحدود و غیر متناهی و محیط تمام اشیا نیست مگر خدای تعالی، پس تنها او عالم به غیب است. بیان علامه طباطبایی نیز این مطلب را می‌رساند که علم غیب استقلالاً و ذاتاً به معنای واقعی کلمه‌ علم به اسرار نامحدود هستی از آن خداوند است. اما آیات قرآن مثل آیه  مَّا كَانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ حَتَّىَ يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاء [۳۸]. و آیه  لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا [۳۹]. خداوند به برگزیدگان از فرستادگان خود علم غیب را افاضه می‌نماید. آن هم در حد قابلیت آنها. پس آنها علم غیب، به طور استقلالی ندارند بلکه اذن حق و افاضه اوست. علامه در جای دیگر بین آیات قرآن، همان جمع‌بندی دیگر مفسران را می‌نماید که علم غیب به اصالت از آن خداست و دیگران انبیاء(ع) و اولیا هم به اذن خدا، می‌توانند به هر مقداری که بخواهند به تعلیم خداوند، علم به غیب داشته باشند.
برخی از مفسیرین در تفسیر آیۀ  إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا [۴۰]. که علم غیب را برای  إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ  استثنا نموده می‌گوید: "شکی نیست که پیامبران عموماً مورد رضایت پروردگار بودند" و در ادامه به روایتی از امام صادق (ع) استناد نموده است که علم ذات، چون نامحدود است مخصوص خداست و برای ملائک و رسولان خود نیز از علم غیب عطا فرموده که محدود است. علومی ­که لازم رسالت است مانند عالم بودن به آنچه امت او تا دامنۀ قیامت به آن محتاج‌اند و حل مشکلات و رفع شبهات، علم به زبان انس و جن؛ زیرا پیامبر به سوی همه مبعوث شده است و دانا بودن به زبان حیوانات و دارا بودن علم غیب، از علوم ماکان و ما یکون و ما هو الکائن که از طریق آیات و اخبار به تواتر ثابت شده است. گرچه ظاهر بعضی از آیات انحصار علم غیب را به خدا می‌رساند مانند آیات:  قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللَّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ [۴۱]. و  قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلاَ تَتَفَكَّرُوننَ [۴۲]. و  وَإِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ [۴۳]. اما آیات  عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ [۴۴]. سورۀ جن افاضۀ علم غیب را فی الجمله به بعضی از پیامبران اثبات می‌کند و پیداست که مصداق اکمل و اتم مرتضی (پسندیده خدا) بودن، حضرت ختم مرتبت است.
اما آیات نفی علم غیب بر ای غیر خدا را می‌شود به این معنا حمل کرد که تا از طرف خدا افاضه نشود، نمی‌داند چنانچه از آیۀ شریفه  وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلا الإِيمَانُ [۴۵]. این معنا استفاده می‌شود. به هر حال علم پیامبر(ص) و ائمه(ع) همانند نهری است متصل به دریایی که دایماً از دریای علم خدا به آنان افاضه می‌شود مانند وجود منبسط نزد حکما که آن را امر ربطی بین حق و مخلوقات می‌دانند که سرتاسر موجودات را فرا گرفته است. البته تشبیه علم خدا به دریا با وجه عرفی آن دقیق نیست و از باب تقریب ذهن است و الا دریا با فهم عرفی آن یک امر محدود است و علم خدا نامحدود، همان‌گونه که ذات حق تعالی محدود به هیچ حدی نیست علمش نیز نامحدود است» [۴۶].

|}

{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخ‌دهنده = ۷. حجت الاسلام و المسلمین نصیری؛ | تصویر = 1368238.jpg | پاسخ‌دهنده = نصیری]]

حجت الاسلام و المسلمین محمد حسین نصیری در پایان‌نامه کارشناسی‌ارشد خود با عنوان«گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات» در این‌باره گفته است:
«بررسی دیدگاه سید مرتضی نشان می‌‏دهد که او در باره گستره دانش امام نسبت به امور غیبی همان دیدگاهی را ارائه کرده که استاد وی شیخ مفید ارائه کرده است. سید مرتضی بسان استاد خود امکان چنین گستردگی را انکار نمی‌‏کند و آن را از نوع علم مستفاد می‏‌داند. برای آگاهی دقیق از دیدگاه او بخشی از گفتار ایشان را نقل می‏‌کنیم.
سید مرتضی در بررسی این نکته که آیا امام از زمان وفات یا شهادت خود آگاهی دارد، تأکید می‏‌کند که امام باید علوم دینی و شرعی را بداند، اما ضرورتی ندارد که مدعی باشیم که او از امور غیبی، اسرار هستی و همه گذشته و آینده آگاهی دارد. باری، اگر با تعلیم الهی از آنها آگاهی یابد، مانعی ندارد، اما بدون تعلیم الهی نمی‏توان مدعی چنین شمولی شد:
"از معلومات، و این امر محال است. و چندی قبل تبیین نمودیم که علوم دین و شریعت همان علومی هستند که او باید نسبت به آنها آگاهی داشته باشد. و اما آگاهی نسبت به امور غیبی و یا موجودات گذشته و آینده، در صورتی که خداوند متعال به ایشان نسبت به آنها آگاهی دهد امری ممکن و بلا مانع است، ولی در غیر اینصورت این امری لازم و ضروری نیست"[۴۷].
سید مرتضی بر اساس چنین تحلیلی معتقد است که لازم نیست که به لزوم عقلی یا نقلی معتقد باشیم که امام از هنگام مرگ یا شهادت خود باخبر است: "بنا براین اساس ضرورتی ندارد که امام نسبت به زمان وفات و یا کشته شدن خود به صورت دقیق آگاهی داشته باشد"[۴۸].
سید مرتضی در بررسی این نکته که آیا پیامبر و امام(ع) خواندن و نوشتن می‏‌داند یا نه، با آوردن عبارت "باید نسبت به آگاهی پیامبر(ص) نسبت به خواندن و نوشتن چه اعتقادی داشته باشیم؟ آیا ایشان خواندن و نوشتن را خوب می‌دانست یا خیر؟"[۴۹]. بر این نکته تأکید می‏کند که آنچه بر پیامبر و امام(ع) لازم است، علم و آگاهی به آموزه‌های دینی است، اما دانستن مسائلی فراتر از آنها بر پیامبرصل و امام(ع) لازم نیست: "زیرا علم به نوشتن از علومی نیست که یقین بر ضرورت دانستن آنها توسط پیامبر و امام(ع) وجود داشته باشد. زیرا ما درباره پیامبر و امام یقین داریم که لازم است نسبت به خداوند متعال و حالات و صفات او، و نیز امور جائز و غیر جائز در نزد او، و هم چنین نسبت به احکام دیگر شریعت و احوال شرایع که پیامبر(ص) باید آنها را اعلام نماید و امام(ع) اقدام به محافظت از آنها نماید آگاهی و علم داشته باشند. تا دیگر کسی از آنها دیگری را مخالفت ننماید و دیگر نیازی به پرسش از شخص سومی نباشد، همانطور که مخالفین ما به آن معتقدند. و اما نسبت به مسائل و علوم دیگر همانند صنایع و سایر فنون، دیگر ضرورتی بر لزوم آگاهی پیامبر یا امام نسبت به آنها نیست. و نوشتن همانند حرفه نساجی و زرگری است، همانطور که ضرورتی ندارد که ایشان حرفه های مختلف را بدانند، ضرورتی بر آگاهی نسبت به نوشتن نیز وجود ندارد"[۵۰].
آن گاه سید مرتضی چنین ادامه داده است: "و گفتیم: که ضرورت داشتن این مسأله باعث ضرورت داشتن آگاهی نسبت به سایر علوم غیبی و آشکار می‌گردد، و اینکه دیگر باید هر پیامبر و امامی نسبت به تمامی علوم خداوند متعال آگاهی داشته باشند. و گفتیم که این امر باعث می‌گردد که محدث همانند قدیم متعال نسبت به خود علم داشته باشد، زیرا امکان ندارد علم واحد به صورت تفصیلی به معلوم تعلق یابد، و هر معلوم مفصلی باید علم مفردی داشته باشد که به او تعلق یابد، و اینکه ممکن نیست محدث نسبت به خود علم و آگاهی داشته باشد، و هم چنین ممکن نیست که وجود بی نهایت از معلوم ناشی گردد. در نتیجه بطلان معتقدان به احاطه امام نسبت به تمامی امور آگاهی دارد، ثابت گردید"[۵۱]»[۵۲].

|}

{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخ‌دهنده = ۸. حجت الاسلام و المسلمین خوش‌باور؛ | تصویر = 11270.jpg | پاسخ‌دهنده = داوود خوش‌باور|خوش‌باور]]]] حجت الاسلام و المسلمین داوود خوش‌باور، در پایان‌نامه در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «علم غیب از دیدگاه فریقین» در این‌باره گفته‌ است:

«بسیاری از علمای اهل تسنّن می‌گویند در هر شرایطی کسی به جز خداوند علم غیب نمی‌داند:
  1. ابن قیم می‌گوید اسماء حسنای الهی داخل در حصر و حد نمی‌شود، واسماء الهی متأثر در علم غیبی است که هیچکس حتی ملک مقرب و نبی مرسل نیز از آن هیچ اطلاعی ندارد و بعد اسماء الهی را در سه قسم تقسیم می‌کند.
  2. محمد بن عبدالوهاب: هرکه ادعا‌ی علم غیب حتی در یک مورد؛ طاغوت است. او هم چنین می‌گوید: خدای متعال در سوره مبارکه انعام آیه ۵۰ می‌فرماید:  قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلاَ تَتَفَكَّرُونَ [۵۳]. این آیه صریح است در بیزاری جستن از کسی که ادعای علم غیب کند.
  3. دهلوی: اعتقاد شیعیان به این که امام(ع) باید علم غیب داشته باشد؛ برگرفته از نصاری است.
  4. احسان الهی ظهیر: آگاهی امامان(ع) از چیزهای که دیگران نمی‌دانند؛ اندیشه یهودی است.
  5. شورای مفتیان وهابیت: کسی که معتقد باشد به این که افراد صالح علم غیب دارند، کافر است؛ زیرا خدای متعال فرموده است:  قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ [۵۴].
  6. فوزان از مفتیان وهابیت: غیب را جز خدای متعال نمی‌داند. به فرموده قرآن کریم:  قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ [۵۵]. بنابراین کسی که ادعای علم غیب کند، خود را شریک خدا در آن قرار داده است؛ پس چنین کسی طاغوت است.
  7. بن باز: کسی که ادعای علم غیب کند، از او خواسته می‌شود که توبه کند. اگر توبه نکرد، به جرم این که کافر شده است، کشته می‌شود، غسل و نماز ندارد و در قبرستان مسلمانان دفن نمی‌شود؛ زیرا غیب را جز خدا نمی‌داند[۵۶].
نظریه دانشمندان مسلمان در علم غیب ائمه(ع):
  1. شیخ مفید می‌نویسد: امامان(ع) به ضمایر برخی از مردم آگاه بودند و به حوادث و پیش آمدها، قبل از وقوع آن آگاهی داشتند. و در جای دیگر می‌نویسد: یکی از دلیل‌های امامت علی(ع) خبرهای غیبی آن حضرت است که از وقوع یک سلسله پیش آمدها و حوادث، پیش از وقوع آنها خبر داده است و پس از چندی صدق و درستی خبرهای او روشن شده است. و در جای دیگر می‌نویسد: امام(ع) اگر از باطن کسی آگاه شود به تعلیم الهی آگاه می‌شود و تعلیم الهی به امام(ع) از چند راه صورت می‌گیرد آموختن از امام پیش، و امامان پیش از رسول اکرم(ص) و خواب دیدن، دو راه از آن راه‌ها است. بنابراین اگر نویسندهای به شیخ مفید نسبت دهد که آن بزرگوار منکر علم غیب امامان(ع) است این سخن دلیل بی‌اطلاعی یا غرض‌ورزی او خواهد بود.
  2. دانشمند بزرگ و عالیقدر ابوالفتح محمد بن علی کراجکی در رسالۀ اعتقادات می‌نویسد: از اعتقادات شیعه این است که پس از پیامبر خدا(ص)، علی و یازده فرزند معصوم او امام هستند. و امامت آنها از جانب خدای تعالی تعیین شده است و خدا برای اثبات امامت آنها معجزاتی به دست آنها ظاهر ساخته و آنان را بر بسیاری از غیب‌ها و موضوعات و حوادث آینده آگاه نموده است.
  3. امین الاسلام طبرسی می‌نویسد: همانطور که یکی از معجزات حضرت مسیح(ع) این بود که از غیب خبر می‌داد و می‌گفت:  وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ [۵۷]. از معجزه‌های رسول گرامی‌ اسلام(ص) خبرهای غیبی آن حضرت بود. همین طور از معجزات و دلیل‌های امامت علی(ع) خبرهای غیبی او است که همه مطابق با واقع در آمده است.
  4. محمد بن شهر آشوب مازندرانی در کتاب "متشابهات القرآن" می‌نویسد: ممکن است پیامبر(ص) و امام(ع) به تعلیم الهی به قسمتی از چیزهایی که غایب است و بخشی از حوادث گذشته و آینده، آگاهی داشته باشند. نیز در کتاب "مناقب" بخشی از خبرهای غیبی امیرمؤمنان علی(ع) را در حدود بیست صفحه نقل می‌کند و سپس می‌نویسد: تمام اینها خبرهای غیبی است که خداوند رسول گرامی‌(ص) خود را از آنها آگاه ساخته و رسول خدا(ص) هم در پنهانی علی(ع) را بر آنها آگاه کرده است.
  5. مفسر بزرگ، مرحوم شیخ ابوالفتوح رازی که در سده ششم هجری می‌زیسته است؛ می‌نویسد: از جملۀ معجزات پیامبر(ص) نوعی اخبار غیب بود باعلام االله تعالی إیاه؛ به آن که خدای تعالی او را به وحی خبر داد تا دلیل و علامت نبوت او بوده باشد.
  6. کمال الدین ابن میثم بحرانی در چند جای شرح نهج البلاغۀ خود به آگاهی امیرمؤمنان علی(ع) از غیب به تعلیم پیامبر گرامی(ص) تصریح کرده و در چگونگی و معنی تعلیم و تعلم رسول اکرم(ص) و علی(ع) توضیحاتی داده است.
  7. ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه می‌نوسید: این که علی(ع) می‌گوید: هر چه از حوادث آینده از من بپرسید خبر خواهم داد؛ نه ادعای خدایی است و نه ادعای نبوت، بلکه منظور آن حضرت این است که من این آگاهی از غیب را از پیامبر(ص) آموخته‌ام سپس می‌نویسد: ما علی(ع) را در خبرهای غیبی که از او صادر شده است امتحان کرده و همه خبرهای او را مطابق با واقع یافته‌ایم و واقع نمایی خبرهای غیبی آن حضرت دلیل این است که جمله‌ای که آن حضرت فرموده است راست و درست است:« فوالذی نفسی بیده لا تسألونی عن شیء فبیما بینکم و بین الساعه... الا انبأتکم»[۵۸].
  8. علامه حلی در کتاب‌هایی که پیرامون اصول عقاید نگاشته یکی از راه‌های اثبات امامت علی(ع) را خبرهای غیبی آن گرامی‌ دانسته است.
  9. دانشمند بزرگ شیعه مرحوم فاضل مقداد در کتاب "ارشاد الطالبین" تعدادی از خبرهای غیبی علی(ع) را نقل کرده و می‌نویسد: خبرهای غیبی آن حضرت بیش از آن است که به شماره آید و همین آگاهی آن حضرت از غیب یکی از دلایل افضلیت او بر دیگران و امامت او است.
  10. محدث عالیقدر شیخ حر عاملی می‌نویسد: احادیثی که مفاد آن این است: خداوند به پیامبر(ص) و امامان(ع) علم گذشته و آینده را تعلیم کرده است متواتر می‌باشد.و در جای دیگر می‌نویسد: امام(ع) به جمیع زبان‌ها آگاه است. و باز می‌نویسد: پیامبر(ص) و امامان(ع) بسیاری از غیب‌ها را به تعلیم الهی فرا گرفته بودند... و هرگاه اراده می‌کردند چیزی را بدانند می‌دانستند و از طرف خدا به آنان تعلیم می‌شد.
  11. عالم بزرگوار سید علی قزوینی در حاشیۀ کتاب "قوانین الصول" می‌نویسد: از روایات مستفیض استفاده می‌شود که آگاهی امام از گذشته و حال و آینده بخشی از موضوعات و حوادث از نشانه‌های امامت او است و می‌توان گفت این مطلب از اعتقادات و ضروریات مذهب شیعه است.
  12. علامۀ بزرگوار حاج میرزا محمد حسن آشتیانی می‌نویسد: حق این است که امامان(ع) از گذشته و حال و آینده آگاهی دارند و هیچ چیز از آنان پنهان نیست جز آنچه علم به آن، مختص به خدای تبارک و تعالی است»[۵۹].

|}

{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخ‌دهنده = ۹. حجت الاسلام و المسلمین باقری؛ | تصویر = 11786.jpg | پاسخ‌دهنده = باقری]]

حجت الاسلام و المسلمین باقری در پایان‌نامه کارشناسی‌ارشد خود با عنوان «بررسی علم اولیای الهی» در این‌باره گفته است:
«گرایش‌های فکری موجود در این موضوع را با اجمال می‌توان در سه گرایش زیر خلاصه کرد:
الف) باورمندان به علم پیامبر و امام در محدوده نیازهای تبلیغی و رسالتی
دیدگاه برخی از عالمان شیعی را در این زمینه، در ذیل مشاهده می‌کنید:
۱. مرحوم شیخ مفید: از نخستین تدوین‌کنندگان اعتقادات اسلامی‌ و سلسله جنبان نهضت فکری در جهان شیعی است، بر این باور است که: امامان(ع) گاهی از دل برخی از مردم خبر ‌داشتند و رویدادها را پیش از وقوع می‌دانستند، ولی این از ویژگی‌های ضروری و از شرایط امامت ائمه نمی‌باشد؛ بلکه بدین وسیله خداوند آنان را گرامی‌ داشته و داناترین مردم قرار داده است تا وسیله پیروی و اطاعت از آنان باشد. امّا شایسته نیست به کسانی که علم آنان به وسیله دیگری آموزش داده شده یا افاضه گردیده است، عالِم به غیب گفته شود؛ زیرا صفت عالم به غیب سزاوار کسی است که ذاتاً و بدون استمداد از دیگری به حقایق امور و جهان هستی دانا و آشنا باشد. این سخن، دیدگاه بسیاری از علمای شیعه است، مگر تعداد کمی‌از مفوّضه و کسانی که غلوّ ‌کنندگان که به آنان پیوسته‌اند[۶۰]. بیان شیخ مفید زمانی بیشتر آشکار می‌شود که سخنان دیگر او را هم بدان بیفزاییم. ایشان سخن خود را چنین ادامه می‌دهد: آگاهی امامان به همه فنون و زبان‌ها ناشدنی نیست، ولی از نظر عقل و قیاس، اعتقاد بدان واجب نیست. خبرهایی از افراد مورد اعتمادی رسیده که امامان: از این مسائل آگاهی داشتند. در صورت صحیح بودن آنها، موضوع قطعیت خواهد داشت، ولی قطعیت آن از نظر من مورد تردید است... . مفوّضه و غلات موافق این سخنان‌اند.
شیخ مفید در کتاب "مسائل العبکریه" در پاسخ به این پرسش‌ها که چرا امیرالمؤمنین(ع) با وجود آگاهی از کشته ‌شدنش به سوی مسجد رفت؟ چرا امام حسین(ع) با آگاهی از بی‌وفایی و کمک نکردن مردم کوفه و کشته‌ شدنش به سوی کوفه حرکت کرد؟ چرا امام حسن(ع) ...؟ و ... چنین پاسخ می‌گوید: هرگز علمای شیعه اجماع نکرده‌اند که امام همه حوادث آینده را بدون استثنا می‌داند و اگر کسی بگوید امام همه حوادث را بدون استثنا می‌داند، این را قبول نداریم و گوینده آن را که سخن بدون دلیلی می‌گوید، تصدیق نمی‌کنیم... . آری! امیرالمؤمنین(ع) ظاهراً از کشته شدنش خبر داشت و قاتل خود را می‌شناخت، ولی از زمان دقیق مرگش آگاه نبود؛ همچنین امام حسین(ع) و... .
ایشان در کتاب "الفصول المختاره" که از مناظره خود با دانشمند معتزلی گزارش می‌دهد، با این سؤال مواجه می‌شود که امام عصر(ع) به نظر شما از ترس دشمنان، در پرده غیبت به سر می‌برد. آیا از شما هم که دشمن او نیستید، می‌ترسد؟ و اگر نمی‌ترسد، چرا برای شما ظاهر نمی‌شود تا مشکلاتتان را زدوده و احترام و نامتان را بلند دارد؟ شیخ چنین پاسخ می‌دهد: "اگر باورم بر این بود که امام از درون انسان‌ها آگاه است و چیزی از اسرار درونی بر او پوشیده نیست، آگاهی ایشان از درون خودم را هم می‌پذیرفتم؛ ولی چنین باوری نداشته و ندارم. علم امام همانند علم بشری در چهارچوب ظواهر است و آگاهی او از اسرار و نهان‌ها، منوط به اطلاع‌رسانی از سوی خداوند یا پیامبر اسلام یا رؤیای صادقه و همانند آنهاست.
سخنان شیخ مفید حاوی نکات زیر است:
  1. امامان(ع) از دانش فوق بشری برخوردارند، ولی این به مفهوم آگاهی آنان از همه حوادث و مسائل نیست.
  2. امامان(ع) دارای علم غیب نیستند؛ زیرا علم غیب عبارت است از دانش ذاتی و احاطه کامل به تمام پدیده‌های هستی، که جز خداوند، کسی را یارای داشتن آن نیست.
  3. امامان(ع) دارای علم غیب نیستند؛ زیرا علمی‌ که از جانب خداوند اخذ شود، علم اکتسابی است و بدان علم غیب نمی‌گویند.
  4. علم امام اکتسابی است، نه ذاتی.
  5. آگاهی امام از علوم غیبی منوط به اراده خداوند است، نه شخص امام.
  6. امامان(ع) در مواردی از درون افراد و یا برخی از رویدادهای آینده اطلاع داده‌اند، ولی این کار به مفهوم آگاهی امام از درون همگان نیست.
  7. آگاهی از امور غیبی از شرایط و صفات امامت نیست.
  8. دیدگاه که شیخ مفید در علم امام مطرح می‌کند، دیدگاه بسیاری از علمای معاصر ایشان است.
۲. مرحوم سید مرتضی: از شاگردان تیزهوش و از دست‌پروردگان مشهور شیخ مفید است. مطالبی که از او در این باره به دستمان رسیده، حاکی از همفکری او با استاد خود در مسئله علم پیامبر و امام است. در عصر او قاضی عبدالجبار معتزلی کتابی به نام "المغنی فی ابواب التوحید و العدل" نوشته‌ و در بخش پایانی آن به‌طور گسترده‌ای به مسئله امامت پرداخته است. او در این کتاب اعتقادات شیعه و برخی احتجاجات را که در آن روز در موضوع امامت شایع بوده، مورد نقد و رد قرار داده است. سید مرتضی سکوت را در مقابل تخطئه موضوع امامت جایز ندانسته و کتاب "الشافی فی الامامه" را در رد سخنان عبدالجبار معتزلی نگاشته است. گزینه‌هایی از مطالب آن را که شاهد گفتار ما در این جستار است، در زیر می‌خوانیم: معاذ الله که بگوییم واجب است امام همه علوم را بداند. آری، علومی‌ را که لازمه زمامداری است و نیز احکام شرعی را باید بداند، ولی علم غیب نه لازمه زمامداری است و نه مربوط به احکام شرعی است. پس لازم نیست امام غیب بداند". ایشان در پاسخ به سؤالی می‌گویند: ما آگاهی امام را در مسائلی که خارج از حوزه ریاست و احکام شرعی بوده و در مواردی که با اعلمیت و حق تقدم ایشان در جامعه منافات ندارد، لازم نمی‌دانیم، ... اما در مقام قضاوت میان صنعتگرانی که شکایت پیش امام می‌برند، وظیفه امام آن است که مسئله را به کارشناسان ذی ربط ارجاع داده و مطابق نظر آنان داوری نماید...؛ البته در میان دانشمندان ما افرادی معتقدند که امام مَبلغ جراحاتی را که دیه آنها در شرع مشخص نیست، می‌دانند و روایاتی دراین باره آورده‌اند، ولی ما بر مطالبی که در ابتدا گفتیم، اعتماد داریم. آن بزرگوار در پاسخ به ایراد دیگری به شیعه می‌نویسد: می‌گویند: بنا به دیدگاه شیعه، امامان باید در مقام داوری، از باطن افراد و تمام صنایع و حرفه‌ها خبر داشته باشند تا بتوانند قضاوت درست انجام داده و موجب تضییع حقوق صاحبان حق نگردند. از آنان باید پرسید: آیا بر اساس احکام اسلامی، آگاهی از بواطن امور، معیار قضاوت شرعی است تا امام را مکلف به آن بدانیم؟ یعنی آنچه ملاک قضاوت شرعی است، همان داوری بر مبنای ظواهر و شواهد است، نه آگاهی از بواطن افراد، هرچند که حکم صادر شده مطابق با واقعیت نباشد. اعتقاد ما غیر از این نیست. سید مرتضی سپس در قالب پاسخ به سؤال دیگری ضمن تردید در حجیت خبر واحد، در مورد زمان اعطای علوم لازم در امامت برای امام چنین می‌نویسد: « لأنّا لم نوجب کون الإمام عالماً بجمیع الدین من لدن خلقه و کمال عقله و إنما نوجبه فی الحال الّتی یکون اماماً»[۶۱]. ایشان در جایی دیگر می‌نویسند: امام حسین(ع) در پیش‌بینی خود، گمان فریب‌کاری برخی از مردم را نمی‌داد و ناتوانی اهل حق را از یاری رسانی‌اش حدس نمی‌زد.
از سخنان سید مرتضی علاوه بر نکاتی که از سخنان شیخ مفید مستفاد بود، به وضوح، نکات زیر قابل دریافت می‌باشد:
  1. گستره آگاهی امام محدود به نیازهای دینی جامعه و نیازهای ریاستی آنان است.
  2. آگاهی امام در حوزه ‌وظایف خود به‌قدری است که هیچ‌وقت مانع از حق تقدم ایشان در جامعه نگردد.
  3. وظیفه امام در مسائل فنی و کشف جرایم و امثال آن، رجوع به افراد خبره و کارشناسان است؛ و ملاک داوری او در قضاوت‌ها همانا شهود و نظر کارشناسان ذی‌ربط می‌باشد.
  4. شناخت امام از باطن انسان‌ها مربوط به حوزه امامت و احکام شرعی نیست.
  5. بی اعتمادی سید به خبر واحد.
  6. بی‌اطلاعی امام حسین(ع) از وضعیت کوفه و میزان وفاداری اهالی آن.
۳. مرحوم کراجکی: خداوند بسیاری از اسرار غیبی و رویداد‌های آینده را به قدری که صلاح دانسته، به امامان: آموخته است؛ نه بیشتر. امامان از همه اسرار درونی انسان‌ها و دیگر امور غیبی همیشه آگاه نیستند، و به همه آنچه خدا آگاه است، احاطه ندارند.
۴. مرحوم شیخ طوسی: پس از سید مرتضی، ریاست علمی‌ و معنوی شیعه را به‌ ویژه در علم فقه و کلام بر عهده داشته و با تدوین کتاب‌های گوناگونی در علوم اسلامی، بیشترین نقش را در پایه‌گذاری و نظام‌بخشی اعتقادات شیعی ایفا نموده است. همفکری و همگرایی او با سید مرتضی در موضوع علم امام، به تلخیص و تنظیم مجدد کتاب "الشافی" توسط شیخ طوسی می‌انجامد تا مورد استفاده همگان قرار گیرد. شیخ در تأیید دیدگاه استادش سید مرتضی در مقدمه آن کتاب می‌نویسد: من کتاب شریف سید مرتضی را مشتمل بر مسائل مهم امامت و محتوی ادله مورد اعتماد اصحابمان دیده‌ام. او در این کتاب به اوج قله رسیده و هرکس در این موضوع چیزی نوشته، از او اخذ و اقتباس کرده و به ساحت او فرود آمده است.
در آن کتاب، مطالب زیر نیز به چشم می‌خورد:
"ما لازم نمی‌دانیم امام غیر از احکام، چیز‌های دیگر را که مربوط به احکام شرعی نیست، بداند".
"امام حسین(ع) نمی‌دانست در این سفر مدینه تا کربلا کشته می‌شود".
در تفسیر تبیان شیخ نیز این مطالب جلب توجه می‌کند. وی در تفسیر آیه وَلاَ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلاَ أَعْلَمُ الْغَيْبَ  [۶۲] می‌نویسد: «یعنی من از علم‌هایی که مخصوص خداوند متعال است، با خبر نیستم...؛ همانا به اندازه‌ای می‌دانم که پروردگارم درباره قیامت، بهشت، جهنم و دیگر چیزها برایم آموخته است. ادعای فرشته بودن هم ندارم؛ زیرا انسانی هستم که نیاکان مرا می‌شناسید؛ و آنچه فرشتگان توان انجام آن را دارند، من ندارم.
و در تفسیر آیه وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ  [۶۳] می‌نویسد: یعنی اینکه اگر آگاه به علم غیب بودم، همانا می‌دانستم که در آینده از تجارات چه چیز سودمند و چه چیز زیان‌آور است؛ پس از چیزهایی که سودآورند می‌خریدم و از زیان‌دِه‌ها پرهیز می‌کردم؛ و بدین طریق اموال و خیراتم را می‌افزودم.
شیخ طوسی همانند سید مرتضی بر این باور است که:
  1. آگاهی امام از علومی‌ که خارج از حوزه احکام دینی است، لازم نیست.
  2. امام مطالب خارج از حوزه دین را به افراد خبره و معتمد در هر رشته ارجاع می‌دهد.
  3. آگاهی امام از درون انسان‌ها ضرورتی ندارد.
ایشان درباره ‌زمان اشراف کلی امام به معلومات لازم، با توضیح بیشتری در سخن سید مرتضی می‌نویسد: « و إنّما یجب أن یکون الامام عالماً بما اسند الیه فی حال کونه اماماً فأما قبل ذلک فلا یجب أن یکون عالماً و لایلزم أن یکون امیرالمؤمنین(ع) عالماً بجمیع الشرع فی حیاه النبی(ص) او الحسن والحسین(ع) عالمین بجمیع ذلک فی حیاه ابیهما بل انما یؤخذ المؤهل للامامه العلم ممن قبله شیئاً بعد شیء لیتکامل عند آخر نفس من الامام المتقدم علیه بما اسند الیه[۶۴]
۵. مرحوم شیخ طبرسی صاحب تفسیر مجمع البیان: برخی از مفسران در تفسیر خود، شیعه را متهم می‌کنند بر اینکه آنان معتقدند امامان: علم غیب می‌دانند؛ در حالی که بنا به اعتقاد شیعه، کسی را می‌توان دارای صفت علم غیب دانست که به تمامی‌ علوم به‌ طور ذاتی آگاه باشد، نه اینکه از دیگری فرا گرفته باشد. اگر کسی معتقد شود که فرد دیگری در این صفت با خداوند همسان و شریک است، او خارج از دین اسلام است. امّا خبرهای غیبی فراوانی که شیعه و سنّی از علی(ع) و دیگر امامان نقل کرده‌اند، همگی اطلاعاتی است که از رسول خدا(ص) به آنان انتقال یافته، و پیامبر هم از خداوند متعال آموخته است. ما کسی از مسلمانان را نمی‌شناسیم که یکی از انسان‌ها را دارای صفت علم غیب بداند؛ و هر کس در مخلوقی به این صفت باور داشته باشد، از دین جدا شده است؛ و شیعه امامیه از این عقیده مبرّ است.
۶. مرحوم ابن شهر آشوب: پیغمبر و امام، واجب است علوم دین و شریعت را بدانند، ولی لازم نیست که علم غیب داشته باشند. زیرا آن بدین معناست که آنان از قدیم شریک خداوند در همه معلومات هستند و علم آنان نامحدود است. آنچه واجب است، این است که آنان برای خودشان عالم باشند. همانا ثابت شده که علم آنان حادث است و علم تفصیلی، جز به یک معلوم تعلّق نمی‌گیرد. اگر علم آنان نامحدود باشد، لازم می‌شود که معلومات بی‌پایان داشته باشند؛ در حالی‌ که آن هم محال است، ولی جایز است که با تعلیم خداوند، از پاره‌ای کارهای پنهان و رویدادهای گذشته و آینده، آگاه باشند.
تا اینجا با گفتمان دیدگاه نخست درباره علم امام که از فحول و برجستگان تاریخ کلام و فقه، تفسیر شیعه بودند آشنا شدیم. پیروان این گروه هرچند گاه در صراحت گفتار، تعریف علم غیب، تبیین موضوع و تعیین مرزهای دانایی امام با هم تفاوت‌هایی داشتند که در صورت مجال رساله، قابل تفکیک و تطبیق بیشتری بود، اما در مجموع، واقعیت این است که رویکرد کلامی‌ این دانشمندان شیعه عبارت است از:
  1. علم امام اکتسابی است نه حضوری؛
  2. علم امام محدود به آن مقدار اطلاعاتی است که خداوند در اختیار آنان قرار داده‌ است و همه علوم را شامل نمی‌شود.
دانشمندان قدیم ما همچون شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی که پایه‌گذاران نظام فکری شیعه در عصر غیبت بوده‌اند و استخراج و تدوین و قالب‌بندی اعتقادات شیعی را از قرآن و حدیث نمایندگی کرده‌اند، به دنبال خود همفکرانی همچون کراجکی، شیخ طبرسی و ابن شهر آشوب را دارند که بر همان دیدگاه آنان پای فشرده و از آن دفاع کرده‌اند.
ب) باورمندان به علم گسترده و نامحدود امام با استثناء علم مخصوص واجب تعالی مثل علم به ذات خودش
دیدگاه قبلی را با توجه به وجود کتاب‌های مدون کلامی، روایی و تفسیری در دوران آغاز غیبت، از آن زمان مورد بررسی قرار دادیم. در بررسی این دیدگاه، پیشینه‌ای از آن دوران قابل تحصیل نیست؛ مگر اینکه گاه در گزارش‌های علمی‌ شیخ مفید می‌خوانیم که ابو اسحاق اسماعیل بن نوبختی علم امام را نامحدود می‌دانستند. اما در مجموع، این دیدگاه نیز به‌ ویژه در قرون اخیر، طرفداران جدی داشته و دارد:
۱. مرحوم مولی مهدی نراقی:امام دارای عقل بالفعل است و عقل بالفعل آن است که صاحب آن به همه حقایق اشیاء بالفعل علم داشته باشد، به‌ نحوی که گویا آنها را مشاهده می‌کند؛ و هیچ‌ یک از آنها از ذهن او زائل نشوند؛ و این معنی برای آن حضرت علی(ع) ثابت بود. ایشان در اثبات این مدعا ضمن آوردن روایاتی از اهل سنت و شیعه، به افضلیت و اعلمیت حضرت علی(ع) در علم شرایع و احکام و ادیان، در فنون جنگی و اسلحه و در مدیریت و کشورداری اشاره کرده‌اند. اما واقعیت این است که دیدگاه قبلی منکر این فضایل نیست، بلکه بیش از آن را نیز می‌گویند! تنها سخن در آن است که آنان اینها را علم غیب نمی‌دانند، بلکه آموخته‌هایی می‌دانند از جانب الهام و آموزش پیامبر رحمت!.
۲. مرحوم عبدالحسین موسوی لاری:اعتقاد به علم امام هرچند از ضروریات دینی نیست، اما تحصیل و معرفت تفصیلی آن برای خواصِ از اهل علم واجب است تا بدان باور قلبی داشته باشند. اما برای عوام، اعتقاد قلبی و زبانی کفایت می‌کند. برگزیدگان الهی همواره از همه امور مربوط به حال، گذشته و آینده آگاه‌اند و چیزی از رویدادهای جهان بر آنان پوشیده نمی‌ماند.
۳. مرحوم مظفر: کتابی مستقل و تا حدودی مفصل که نخستین بار در علم امام نگارش یافته و از علم فعلی و مطلق در معصومان جانبداری کرده است، مربوط به ایشان است که در سال ۱۳۸۵ق در نجف اشرف به چاپ رسیده است. بنا به دیدگاه این اندیشمند: امام علم حضوری به همه جزئیات حوادث حتی قیامت دارد. هر چیزی را که خدا می‌داند، او هم می‌داند. تنها تفاوتی که علم خدا با علم امام دارد، در این است که علم غیب در پروردگار ذاتی، و در ائمه(ع) عرضی است.
۴. مرحوم علامه طباطبایی: در رساله علم امام، از دانش نامحدود در پیامبر(ص) و امام(ع) دفاع نموده و بیشتر با نگاه روایی آن را پذیرفته است، ولی در تفسیر المیزان، روال محتاطانه‌ا‌ی پیموده است که گاه چندان با دیدگاه گروه نخست قابل تشخیص نیست. ایشان در رساله علم امام(ع) می‌نویسند: امام به حقایق جهان هستی در هرگونه شرایطی که وجود داشته باشند، به اذن خدا واقف است؛ اعم از آنها که تحت حس قرار دارند، و آنها که بیرون از دایره حس می‌باشند. مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده. و در تفسیر المیزان چنین نوشته است: پاره‌ای از مغیبات و از آن جمله مسئله قیامت هست که جز خدای سبحان، کسی یارای علم آن را ندارد. ... تنها علم به خود قیامت این طور نیست، بلکه علم به خصوصیات و اوصاف آن نیز همین طور است. سبب حقیقی اختصاص علم غیب به خدای تعالی این است که غیر او هرچه باشد، وجودش محدود است؛ و ممکن نیست که از حدّش بیرون شده و به آنچه خارج از حدّ او و غایب از اوست آگاه شود، و معلوم است که هیچ موجودی، غیر محدود و غیر متناهی، محیط به تمام اشیاء نیست؛ مگر خدای تعالی. پس تنها او عالم به غیب است. علم غیب آدمی‌ را به تمامی‌ خیر و شرّها واقف می‌سازد و عادتاً معقول نیست کسی که به همه خیر و شرّها اطّلاع دارد، از اطّلاعات خود استفاده نکند؛ و اگر کسی تمامی‌ خیرات را به خود جلب نکرده و همه شرور را از خود دفع نمی‌کند، باید بفهمیم که قطعاً علم غیب نداشته است. رسولان در هر چیزی که تحقق یافتن رسالت‌شان مشروط برآن باشد که نسبت به آن علم غیب داشته باشند، این علم را خواهند داشت. نگاهی به این دیدگاه‌های متفاوت از علامه طباطبایی، داوری درباره ایشان را مقداری دشوار می‌نماید. گاه او را موافق با گروه نخست معتقد به علم محدود پیامبر و امام می‌توان یافت و گاهی مدافع سرسخت گروه دوم معتقد به علم نامحدود در پیامبر و امام می‌توان دید. به نظر می‌رسد که ایشان آن‌گاه که با دید قرآنی و تفسیر قرآن به قرآن موضوع را نگریسته‌اند، علم محدود معصومان: را ‌پذیرفته‌اند، و چون با دید روایی به موضوع پرداخته‌اند، به علم نامحدود آنان متوقف مانده‌اند.
۵. آیه‌الله عبدالله جوادی آملی: اولیای الهی می‌توانند بر اثر درجات گوناگونی که دارند، هر کدام به بعضی از درجات غیب آگاهی پیدا کنند؛ ولی انسان کامل که ولی‌الله مطلق و مظهر اسم اعظم است، به همه مخازن غیبی آگاهی دارد. به نظر آیت‌الله جوادی آملی، معصومان: به‌عنوان انسان‌های کامل و مظاهر اسمای الهی، محرم اسرار خداوندی بوده و چیزی در عالم کون از علم آنان پوشیده نیست. این دیدگاه، باور بیشتر دانشمندانی است که به موضوع علم امام با گرایش فلسفی عرفانی پرداخته‌اند.
ج) تردیدکنندگان در علم محدود و علم نامحدود امام:
با ستارگانی در آسمان علم و فقاهت روبرو هستیم که با اشاره‌ای کوتاه، همفکری خود را با امثال شیخ مفید و شیخ طوسی نشان می‌دهند، ولی از ادامه سخن باز مانده و آگاهی از حقیقت موضوع را به خود معصومان‌: حوالت می‌دهند.
۱. شیخ انصاری: اما در مورد گستره دانسته‌های امام و چگونگی آن، ... از روایات گوناگونی که وجود دارد، چیز مطمئنی به دست نمی‌آید؛ پس بهتر آن است که علم آن را به خود ایشان واگذاریم.
۲. ابوالحسن مشکینی: هم در کتاب "حاشیه بر کفایه الاصول" بر همان دیدگاهی است که شیخ انصاری بر آن بوده است.
۳. شهید مطهری: ایشان که می‌توان گفت در مسائل مذهبی روز، چیزی را هرچند به اجمال و گذرا فروگذار نکرده است، اما به‌‌رغم ورود در مباحث امامت و حادثه عاشورا و غیره، از ورود به این بحث پرهیز نموده و با سکوت تمام از کنار آن رد شده است. تنها مطلبی که از ایشان دیده می‌شود، عبارت زیر در کتاب حماسه حسینی است: امام، انسان مافوق است، نه مافوق انسان؛ و به همین دلیل می‌تواند سرمشق بشود. اگر مافوق انسان می‌بود، به هیچ‌وجه سرمشق نبود. لهذا به هر نسبت که ما شخصیت‌ها و حادثه‌ها را جنبه اعجاز‌آمیز و مافوق انسانی بدهیم، از مکتب بودن و از رهبر بودن خارج کرده‌ایم»[۶۵].

|}

{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخ‌دهنده = ۱۰. آقای دکتر علی‌پور (پژوهشگر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی) و خانم کلانتری؛ | تصویر = 000115.jpeg | پاسخ‌دهنده = ابراهیم علی‌پور|علی‌پور]]]] آقای دکتر ابراهیم علی‌پور و خانم سکینه کلانتری در مقاله «علم امام از دیدگاه شیخ مفید و علامه طباطبایی» در این‌باره گفته‌اند:

«دیدگاه شیخ مفید در رابطه با‌ علم‌ امام‌، متأثر از نظر ایشان در رابطه با علم غیب خداوند است؛ زیرا شیخ مفید‌ معتقد‌ است تنها کسی از علم نامحدود برخوردار است که، علم و آگاهی وی ذاتی‌ باشد‌ و نه‌ اکتسابی. بنابراین علم غیب فقط شایسته خداوند است[۶۶] ایشان در مورد‌ علم‌ غیب ائمه (ع) می‌فرماید: امام گاهی از دل برخی از مردم خبر داشتند و رویدادها‌ را‌ پیش‌ از وقوع می‌دانستند. ولی این از ویژگی‌های ضروری و از شرایط امامت ائمه (ع) نمی‌باشد؛ بلکه بدین‌ وسیله‌ خداوند آنان را گرامی داشته و داناترین مردم قرار داده است تا وسیله‌ پیروی‌ و اطاعت‌ از آنان باشد. (...) شیخ مفید برای اثبات این دیدگاه‌ دلایل‌ عقلی و نقلی بیان می‌کند. از جهت عقلی‌ معتقد‌ است‌: لزوم علم امام به تمامی امور عالم‌ در‌ مرحله اول از نظر عقل و قیاس نه ممتنع است و نه واجب؛ یعنی آگاهی‌ امام‌ نسبت به عالم حس و غیب‌ و نیز‌ نسبت به‌ درون‌ انسان‌ها‌، حرفه‌ها، پیشه‌ها، لغات و لهجه‌ها، محال و غیرممکن‌ نیست‌ و لزوم عقلی هم ندارد. این مطلب، بدان معناست که علم امام به‌ این‌ امور ممکن و جزء محالات نمی‌باشد و در‌ عالم هستی امکان وقوع‌ دارد‌. البته باید توجه داشت که‌ عقل‌ و خرد، این آگاهی را برای امام لازم و واجب نمی‌داند و نمی‌توان آن را در‌ سطح‌ صفاتی مانند: عصمت، آگاهی به‌ احکام‌ شرعی‌ و.... واجب دانست که‌ عقل‌، این صفات را جزء‌ صفات‌ ضروری برای امام می‌داند و بدون آن، تحقق امامت را غیر ممکن می‌شمرد [۶۷] ایشان در کتاب تصحیح اعتقادات بیان‌ می‌کند‌ که بهتر‌ است‌ به‌ کمال ائمه(ع) در علم‌ و عصمت قطع و یقین پیدا کنیم. اما از جهت نقل نیز روایات وارده موجب یقین ایشان‌ به‌ این مطلب نمی‌باشد. شیخ مفید در‌ این‌ رابطه‌ می‌فرماید‌ که‌ روایاتی از طریق‌ ائمه‌ (ع) رسیده است که امامان، از چنان آگاهی برخوردار بودند. بر فرض این‌که روایات، بتوانند قطع‌آور باشند‌ و ما‌ را‌ به صحت مضمون آن مطمئن کنند، در‌ این‌ صورت‌ بایستی‌ آن‌ را‌ پذیرفت. ولی شیخ مفید بیان می‌دارد که من نتوانسته‌ام به چنان اطمینان و یقینی دست یابم[۶۸](...)
علامه طباطبایی در این مورد دیدگاه متفاوتی‌ دارد‌. و در مورد علم امام، قائل به دیدگاه حداکثری است. ایشان اقسام غیب را در غیب نسبی و غیب مطلق خلاصه کرده، و غیب‌هایی را که به عالم شهود وارد شده و یا متعلق‌ علم‌ ما قرار‌ گرفته‌اند، غیب نسبی و غیب‌هایی را که از مرحله شهادت خارج‌اند، غیب مطلق نام نهاده است. [۶۹] (...) علامه در مورد علم امام معتقد است که امام دارای دو نوع علم است: نوع اول علم عادی بدین مفهوم که پیامبر(ص) به نص قرآن کریم و هم‌چنین ائمه(ع) (از عترت‌ پاک‌ او) بشری همانند سایر افراد بشر هستند و اعمالی که در مسیر زندگی انجام می‌دهند، مانند اعمال سایر افراد بشر در مجرای اختیار و بر اساس علم عادی قرار دارد. (...) قسم دوم از علم‌ امام‌، علم‌ به حقایق جهان هستی است که امام در‌ شرایط‌ خاص، به اذن خدا به تمام علوم حسی و غیر حسی دسترسی پیدا می‌کند. در این علم، هیچ تخلفی صورت‌ نمی‌گیرد‌ و خطا‌ در آن راه ندارد، اما هیچ‌گونه تکلیفی به متعلق این‌ نوع علم تعلق نمی‌گیرد؛ زیرا تکلیف برای امکان و فعل و در زمانی که فعل و ترک هر دو در اختیار‌ مکلف‌ باشند‌، تعلق می‌گیرد. خدا به کاری که ممکن است، امر می‌فرماید ولی‌ در‌ مواردی که کار حتمی‌الوقوع باشد و انجام دادن و ندادن آن در اختیار انسان نباشد، مورد امر و نهی‌ الهی‌ قرار‌ نمی‌گیرد؛ زیرا این‌گونه امر و نهی لغو است، مانند آن‌که اگر کسی بداند‌ به‌ طور‌ حتمی در ساعت و مکان خاصی دچار حادثه‌ای خواهد شد و تلاش برای جلوگیری از آن‌ هم‌ امکان‌ ندارد، در این صورت با وجود علم به خطر، به زندگی خود ادامه می‌دهد‌؛ اگر‌ چه منتهی به حادثه شود. (...)
در مورد محدوده علم امام‌، شیخ مفید معتقد بود، علم امام همانند علم بشری در چهارچوب ظواهر است و آگاهی ائمه (ع) از اسرار و نهان‌ها، به اطلاع‌رسانی از سوی خداوند یا پیامبر اسلام (ص) یا رؤیای صادقه و همانند آنها‌ منوط‌ است. (مفید، بی‌تا (الف) ، ج 1، ص 51) ایشان معتقد است پیامبر (ص) و امام (ص) ، واجب است علوم دین و شریعت را بدانند، ولی لازم نیست که علم غیب داشته باشند. آن‌چه واجب است، این است‌ که‌ آنان برای خودشان عالِم باشند؛ چرا که ثابت شده که علم آنان حادث است و علم تفصیلی، جز به یک معلوم تعلّق نمی‌گیرد. اگر علم آنان نامحدود باشد، لازم می‌شود‌ که‌ معلومات بی‌پایان داشته باشند؛ در حالی که آن هم محال است، ولی جایز است که با تعلیم خداوند، از پاره‌ای کارهای پنهان و رویدادهای گذشته و آینده، آگاه باشند.[۷۰] البته شیخ مفید در کتاب‌ ارشاد‌[۷۱] به موارد متعددی در مورد آگاهی ائمه (ع) به غیب و درون انسان‌ها اشاره می‌کند که این امور را دلیل‌ بر‌ حقانیت‌ ائمه (ع) می‌داند، اما با این وجود معتقد است‌ که‌ علم ائمه (ع) به اسرار، از طریق تعلیم خداوندی است؛ حال یا از طریق پیامبر (ص) و یا از راه رؤیای صادقه‌ و یا‌ راه‌های‌ دیگر می‌باشد. در نتیجه علم نامحدود به حقیقت هستی تنها‌ صفت خداوند است. (...)
شیخ مفید در "الفصول المختاره" مناظره‌ای‌ را‌ که با یکی از بزرگان معتزله درباره غیبت امام داشته، بیان می‌کند. (...) عالم معتزلی، از شیخ‌ مفید‌ می‌پرسد: آیا غیبت امام عصر(ع) در دیدگاه شیعه به خاطر ترس از دشمنان است یا هراس از شیعه هم موجب آن بوده است؟ شیخ مفید، در پاسخ می‌گوید: به‌ خاطر‌ ترس‌ دشمنان و هم برخی از شیعیان‌؛ زیرا‌ ممکن‌ است که اگر امام خود را به شیعه نشان دهد، به خاطر جهاتی یا ارتداد جویند و یا مکان امام را نشان‌ دهند‌. معتزلی‌، در ادامه بیان می‌کند که آیا فکر می‌کنی‌ که‌ امام از تو هم هراس دارد یا نه؟ شیخ مفید در پاسخ می‌گوید که من نسبت به خود، اطمینان کامل‌ دارم‌. پس‌ از آن، معتزلی می‌پرسد: اگر به‌راستی، امام غایب از تو‌ هراسی بر دل ندارد، چرا خود را بر تو ظاهر و آشکار نمی‌گرداند و معجزات خود را بر تو نمی‌نمایاند‌، مشکلات‌ بسیار‌ تو را حل نمی‌کند، با نزدیک کردن تو به خویش، ارج‌ تو‌ را نمی‌افزاید و... . مرحوم مفید، در پاسخ می‌گوید: که اگر من بدان عقیده بودم که امام غایب‌، نهان‌ آدمی‌ را می‌داند و هیچ سرّ درونی بر او مخفی نمی‌ماند، در این فرض‌ بایستی‌ می‌پذیرفتم‌ که امام آن‌چه را من از خود می‌دانم، بدان آگاه و داناست، ولی من بر‌ این‌ اعتقاد‌ نبوده و نیستم.
شیخ مفید، دیدگاه خویش را درباره علم امام، بدین‌گونه بیان می‌کند: علم‌ امام‌ همچون علم بشری، در محدوده ظواهر است و اما علم وی به اسرار، از‌ طریق‌ تعلیم‌ خداوندی است و این علم حال یا از طریق پیامبر (ص) و یا از راه رؤیای صادقه‌ و یا‌ راه‌های دیگر به دست آمده است. بر مبنای فوق، شیخ مفید سؤال را‌ پاسخ‌ می‌دهد‌ که اگر خداوند، نهان من را در اختیار امام نگذارد، طبیعی است که امام‌ با‌ من همسان دیگران برخورد کند و کاردانی و خردورزی امام اقتضای آن داشته باشد‌ که‌ از‌ من هم‌چون دیگران، تقیه کند و من چنان اعتقادی ندارم که خداوند، واقعیت درون و سر پنهان‌ من‌ را‌ در اختیار امام گذارده باشد. در تکمله کلام مفید، بایستی گفت که‌ این‌ نکته که علم غیر عادی امام به تعلیم خداوندی است، مورد اتفاق همگان است. اما ویژگی‌ دیدگاه‌ وی در آن است که خداوند، می‌تواند بر اساس حکمت خویش، پاره‌ای‌ از‌ آن‌گونه دانش‌ها را به امام اعطا نکند‌، مثل‌ حقیقت‌ و باطن اشخاص که تنها کسی از این‌ مزیت‌ برخوردار است که علم و آگاهی وی، ذاتی باشد و نه اکتسابی. بنابراین علم غیب‌ فقط‌ شایسته خداوند است.
لازمه دیدگاه‌ شیخ‌ مفید این‌ است‌ که‌ در این صورت امام باید بر‌ اساس‌ علم خود حکم نماید و هنگامی که بر خلاف آن‌چه حکم کرده گواهی‌ دریافت‌ کرد، آن شهادت را باطل و به‌ آن‌چه خداوند به او‌ شناسانده‌ حکم می‌دهد... ممکن است گاهی‌ حقایق‌ امور از او پنهان بماند، در این صورت به ظاهر آنها هر چند‌ در‌ نزد خداوند متعال بر خلاف‌ حقیقت‌ باشد‌ حکم می‌کند. هم‌چنین‌ ممکن‌ است خداوند متعال تفاوت‌ گواهان‌ دروغگو و راستگو را به او معرفی کند که در این صورت حقیقت امر بر‌ او‌ پنهان نخواهد ماند؛ اموری که در‌ این‌ باب از‌ آن‌ سخن‌ می‌گوییم وابسته به الطاف‌ و مصلحت‌هایی است که در هر حال کسی جز خداوند عز و جل نمی‌داند»[۷۲].

|}

{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخ‌دهنده = ۱۱. آقای موسوی (پژوهشگر مجمع جهانی اهل بیت)؛ | تصویر = 87544444.jpg | پاسخ‌دهنده = موسوی حُصَینی]]

آقای سید عبدالرحیم موسوی حصینی، در کتاب «آگاهی امامان از غیب» در این‌باره گفته‌ است:
«آرای برخی از علمای پیشین که به این مسأله پرداخته‌اند را ارائه می‌کنیم:
  1. شیخ مفید: ایشان معتقد است که ائمه علم غیب دارند اما صفت ذاتی آن‌ها نیست و وجوب عقلی ندارد بلکه کرامتی است که خداوند به ایشان داده و در ادله نقلی نیز بیان شده است. وی این عقیده را به همه پیروان مذهب امامیه نسبت داده و تنها افراد معدودی از غلات را از آن استثنا کرده است. ایشان می‌گوید: ائمه(ع) از ما فی الضمیر برخی مردم آگاه بودند و اموری را پیش از آن که رخ دهد می‌دانستند اما این علم و آگاهی جزو ویژگی‌های لازم آن‌ها و از شرایط امامتشان به حساب نمی‌آید بلکه خداوند بدین وسیله آنها را گرامی داشته و به آنها این علم را بخشیده است تا مردم از آنها اطاعت کنند و به امامت آن‌ها چنگ زنند. ما این مطلب را از راه عقل به دست نیاورده‌ایم بلکه از راه نقلی به ما رسیده است. اما این که ائمه(ع) علم غیب مطلق دارند و از همه چیز آگاهند قولی است که بطلان و نادرستی آن آشکار است. زیرا چنین علمی تنها شایسته کسی است که خودش مستقلا به اشیاء علم داشته باشد نه اینکه از علم دیگران بهره ببرد و این ویژگی مختص خداوند عزوجل است. همه پیروان مذهب امامیه بر این عقیده‌اند مگر گروه‌هایی که از آن‌ها جدا و منحرف شده‌اند مانند مفوّضه[۷۳] و غلات[۷۴]شیخ مفید در کتاب الارشاد برخی از روایات را در زمینه خبر دادن ائمه(ع) چه از زمان گذشته و چه آینده و حتی از آنچه مخاطبان در درون خود پنهان می‌داند گرد آورده است. این روایات در فصلی که به احوال هر یک از ائمه اختصاص دارد برای دلالت بر امامت ایشان ذکر شده است. در زمان شیخ مفید سؤال زیر برایشان مطرح شد. به عقیده ما امام می‌داند چه اتفاقی خواهد افتاد پس چرا امیرالمؤمنین با وجودی که می‌دانست کشته خواهد شد و قاتل خود را می‌شناخت و از زمان قتل نیز آگاه بود اما به مسجد رفت؟ چرا امام حسین روانه کوفه شد در حالی که می‌دانست آن‌ها او را وا می‌گذارند و یاری نمی‌کنند و در آن سفر کشته خواهد شد؟ چرا هنگامی که در محاصره دشمنان بود و می‌دانست که اگر فقط چند ذراع زمین را حفر کند به آب میرسد. اما حفر نکرد و بر خود سخت گرفت تا اینکه از تشنگی تلف شد؟ چرا امام حسن(ع) با معاویه سازش کرد در حالی که می‌دانست او پیمان‌شکنی می‌کند و وفادار نمی‌ماند و شیعیان پدرش را می‌کشد؟ ایشان در جواب سؤال فوق گفته است: اینکه گفته‌اند امامیه اجماع دارند که امام هر آنچه اتفاق خواهد افتاد می‌داند بر خلاف واقع است و شیعه هرگز بر این قول اجماع ندارد. اجماع آن‌ها بر این است که امام حکم هر آنچه اتفاق می‌افتد می‌داند نه اینکه به خود آنچه رخ می‌دهد به طور تفصیلی و دقیق، عالم و آگاه باشد. بر این اساس، فرضی که همه سؤالات فوق بر آن مبتنی بود، باطل می‌شود. البته انکار نمی‌کنیم که ممکن است خداوند علم به خود حوادث را نیز به امام عطا کند، اما قایل نیستیم که امام از آنچه اتفاق می‌افتد به طور مطلق آگاه است زیرا دلیل و حجتی بر این قول نداریم.[۷۵] بنابراین جواب، شیخ مفید تا زمانی که این علم از سوی خداوند به امام افاضه نشود، بین علم به احکام و علم به موضوعات (خود اشیاء و حوادث) فرقی نمی‌گذارد. این قول نیز درست است که امام بر همه آنچه اتفاق می‌افتد به طور مطلق علم ندارد.
  2. شیخ طوسی: نظر شیخ طوسی در این مسأله نیز از پاسخی که به این سؤال داده است روشن می‌شود. در سؤال فرض شده است که ائمه(ع) علم غیب دارند و امام علی بن ابی طالب(ع) از قتل خویش در آن شب آگاه بود و امام حسین(ع) نیز شهادت خویش را می‌دانست اما به هر دو امر شده بود که در برابر آن بردبار باشند. شیخ در پاسخ گفته است: "نقل شده که بزرگان ما در این مسأله اختلاف دارند، برخی از آنان[۷۶]این امر را ممکن و جایز شمرده‌اند و گفته‌اند مانعی ندارد که ایشان تعبدًا و از روی بندگی این مصیبت‌ها را تحمل کرده باشند زیرا قتل‌هایی که اتفاق افتاده است هر چند که زشت و ناپسند بوده اما تحمل آن خوب است و ثواب بسیاری دارد و چه بسا بالاتر از این حد باشد، زیرا بردباری و تحمل، با وجود علم به کشته شدن دشوارتر و سخت‌تر از جایی است که احتمال پیروزی و رسیدن به هدف وجود داشته باشد. برخی نیز گفته‌اند این امر جایز نیست زیرا دور کردن ضرر و زیان از خود عقلا و شرعاً واجب است. و جایز نیست که تعبدًا و از روی بندگی، یک امر ناپسند تحمل شود زیرا کار پسندیده تعبدًا تحمل می‌شود و بدون شک قتل‌هایی که اتفاق افتاده زشت و ناپسند و بلکه زشت‌ترین زشت‌ها بوده است. این بزرگان روایاتی که از امیرالمؤمنین علی(ع) درباره آگاهی از قتل خویش رسیده است چنین توجیه می‌کنند که آن حضرت به طور اجمالی علم داشته و زمان دقیق آن را نمی‌دانسته است و به همین ترتیب شبی که در آن به شهادت رسید را می‌دانسته اما لحظه‌ای که قتل در آن رخ داد نمی‌دانسته است. سید مرتضی این نظر را پذیرفته است. اما به نظر من این مسأله جای بحث و مناقشه دارد".[۷۷]شیخ طوسی آرای پیروان مکتب اهل بیت در مسأله علم غیب امامان را در دو قول منحصر میداند. این دو قول، در اصلِ علم غیب داشتن ائمه اختلاف ندارند بلکه از این نظر که آیا آنان زمان قتل را به طور دقیق می‌دانسته‌اند یا به طور اجمالی، اختلاف دارند و درباره علم تفصیلی به غیر این امر زمان قتل اتفاق دارند که این اتفاق نظر اقتضا می‌کند امام عالم به احکام باشد. شیخ طوسی قول علم اجمالی به زمان قتل را به سید مرتضی نسبت داده است و بنابراین قول، سید مرتضی در زمینه علم امام(ع) به اموری غیر از زمان قتل و از جمله علم به احکام، با مذهب شیعه مخالف نیست.
  3. علامه حلی: ایشان در پاسخ به سؤال مزبور گفته است: "شاید آن حضرت تنها از وقوع قتل و نیز شب قتل خبر داده و از زمان دقیق آن و یا از امکان آن خبر نداده است و یا اینکه تکلیف امام با تکلیف ما تفاوت دارد. یعنی جایز است امام مکلف شود که خون شریفش را در راه خداوند متعال بدهد، همان‌گونه که بر یک رزمنده مجاهد نیز استقامت و پایداری واجب است هر چند به کشته شدن او بینجامد و به خاطر آن سرزنش نشود".[۷۸] ظاهراً علامه در پاسخ به این سؤال چنین در نظر گرفته است که القای این شبهه از سوی کسانی که به امامت و ضروریات آن معتقدند نیست، بلکه از طرف یکی از مخالفان اهل سنت مطرح شده است که به امامت امام اعتقاد ندارد و به شرایط معروف آن از جمله عصمت و علم و غیره پایبند نیست. بنابراین اگر بخواهیم او را به پذیرفتن علم امام و نیز تصدیق روایاتی که بیانگر آگاهی امام از کشته شدن خویش است و هیچ‌کس آن‌ها را انکار نکرده است واداریم، ناگزیر باید سؤال را به یکی از صورت‌هایی که علامه ذکر کرده است پاسخ دهیم، یعنی یا اینکه خبردار بودن امام را محدود بدانیم و بگوییم امام تنها از اصل قتل و شخص قاتل خبر داشته است نه از زمان دقیق آن، یا اینکه امام از یک مکان معین خبر نداشته است. بنابراین دو فرض، علم امام یا اقدام ایشان به قتل "یعنی رفتن به مسجد" منافاتی ندارد، زیرا از زمان و مکان دقیق قتل باخبر نبوده است تا وظیفه داشته باشد از آنها اجتناب کند، پس این اشکال که امام خود را به هلاکت افکنده است وارد نیست. اما پاسخ سوم علامه حتی برای سؤال کننده‌ای که به امامت معتقد باشد نیز مناسب است. آن جواب این است که امام وظیفه و تکلیف خاصی دارد و باید تعبدًا به آن عمل کند همانند رزمنده‌ای که وظیفه دارد بجنگد هر چند به شهادت برسد، بنابراین امام مانند رزمندهای که به شهادت می‌رسد، مورد نکوهش قرار نمی‌گیرد و درباره او گفته نمی‌شود که خود را به هلاکت انداخت، زیرا عمل او از روی اطاعت است و حرام و گناه نیست»[۷۹].

|}

{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخ‌دهنده = ۱۲. آقای رهبری (پژوهشگر دانشگاه علمی کاربردی تبریز)؛ | تصویر = 11012314343.jpg | پاسخ‌دهنده = حسن رهبری]]

آقای حسن رهبری در مقاله «علم پیامبر و امام در تفسیر "من وحی القرآن"» در این‌باره گفته‌ است:
«دیدگاه برخی از عالمان شیعی را در این زمینه، در ذیل مشاهده می‌کنید:
۱. شیخ مفید که از نخستین تدوین کنندگان اعتقادات اسلامی و سلسله جنبان نهضت فکری در جهان شیعی است، بر این باور است که: «إن الأئمه من آل محمد قد کانوا یعرفون ضمائر بعض العباد و یعرفون ما یکون قبل کونه و لیس بواجب فی صفاتهم و لا شرطاً فی إمامتهم ... و لیس ذلک بواجب عقلاً ... فأما اطلاق القول علیهم بأنهم یعلمون الغیب فهو منکر بیّن الفساد لأن الوصف بذلک انما یستحقه من علم الأشیاء بنفسه و هذا لایکون الا لله عزّوجلّ و علی قولی هذا جماعه اهل الإمامه إلا من شذ عنهم من المفوضه و من انتمی إلیهم من الغلاه»[۸۰]. بیان شیخ مفید زمانی بیشتر آشکار می‌شود که سخنان دیگر او را هم بدان بیفزاییم. ایشان سخن خود را چنین ادامه می‌دهد: آگاهی امامان(ع) به همه فنون و زبان‌ها ناشدنی نیست، ولی از نظر عقل و قیاس، اعتقاد بدان واجب نیست. خبرهایی از افراد مورد اعتمادی رسیده که امامان(ع): از این مسائل آگاهی داشتند. در صورت صحیح بودن آنها، موضوع قطعیت خواهد داشت، ولی قطعیت آن از نظر من مورد تردید است... . مفوّضه و غلات موافق این سخنان‌اند. شیخ مفید در کتاب "مسائل العکبریه" در پاسخ به این پرسش‌ها که چرا امیرالمؤمنین با وجود آگاهی از کشته شدنش به سوی مسجد رفت؟ چرا امام حسین(ع) با آگاهی از بی‌وفایی و کمک نکردن مردم کوفه و کشته شدنش به سوی کوفه حرکت کرد؟ چرا امام حسن(ع) ...؟ و ... چنین پاسخ می‌گوید: "هرگز علمای شیعه اجماع نکرده‌اند که امام(ع) همه حوادث آینده را بدون استثنا می‌داند و اگر کسی بگوید امام(ع) همه حوادث را بدون استثنا می‌داند، این را قبول نداریم و گوینده آن را که سخن بدون دلیلی می‌گوید، تصدیق نمی‌کنیم... آری! امیرالمؤمنین(ع) ظاهراً از کشته شدنش خبر داشت و قاتل خود را می‌شناخت، ولی از زمان دقیق مرگش آگاه نبود؛ همچنین امام حسین(ع) و...". در کتاب "الفصول المختاره" که از مناظره خود با دانشمند معتزلی گزارش می‌دهد، با این سؤال مواجه می‌شود که امام عصر(ع) به نظر شما از ترس دشمنان، در پرده غیبت به سر می‌برد؟ آیا از شما هم که دشمن او نیستید، می‌ترسد؟ و اگر نمی‌ترسد، چرا برای شما ظاهر نمی‌شود تا مشکلاتتان را زدوده و احترام و نامتان را بلند دارد؟ شیخ چنین پاسخ می‌دهد: "اگر باورم بر این بود که امام(ع) از درون انسان‌ها آگاه است و چیزی از اسرار درونی بر او پوشیده نیست، آگاهی ایشان از درون خودم را هم می‌پذیرفتم؛ ولی چنین باوری نداشته و ندارم. علم امام همانند علم بشری در چهارچوب ظواهر است و آگاهی او از اسرار و نهان‌ها، منوط به اطلاع‌رسانی از سوی خداوند یا پیامبر اسلام(ص) یا رؤیای صادقه و همانند آنهاست".
۲. سید مرتضی از شاگردان تیزهوش و از دست پروردگان مشهور شیخ مفید است. مطالبی که از او در این باره به دستمان رسیده، حاکی از همفکری او با استاد خود در مسئله علم پیامبر(ص) و امام(ع) است. در عصر او قاضی عبدالجبار معتزلی کتابی به نام "المغنی فی ابواب التوحید و العدل" نوشته و در بخش پایانی آن به طور گسترده‌ای به مسئله امامت پرداخته است. او در این کتاب اعتقادات شیعه و برخی احتجاجات را که در آن روز در موضوع امامت شایع بوده، مورد نقد و رد قرار داده است. سید مرتضی سکوت را در مقابل تخطئه موضوع امامت جایز ندانسته و کتاب "الشافی فی الامامه" را در رد سخنان عبدالجبار معتزلی نگاشته است. گزینه‌هایی از مطالب آن را که شاهد گفتار ما در این جستار است، در زیر می‌خوانیم: معاذ الله که بگوییم واجب است امام(ع) همه علوم را بداند. آری، علومی را که لازمه زمامداری است و نیز احکام شرعی را باید بداند، ولی علم غیب نه لازمه زمامداری است و نه مربوط به احکام شرعی است. پس لازم نیست امام(ع) غیب بداند". ایشان در پاسخ به سؤالی می‌گویند: "ما آگاهی امام(ع) را در مسائلی که خارج از حوزه ریاست و احکام شرعی بوده و در مواردی که با اعلمیت و حق تقدم ایشان در جامعه منافات ندارد، لازم نمی دانیم، ... اما در مقام قضاوت میان صنعتگرانی که شکایت پیش امام می‌برند، وظیفه امام(ع) آن است که مسئله را به کارشناسان ذی ربط ارجاع داده و مطابق نظر آنان داوری نماید...؛ البته در میان دانشمندان ما افرادی معتقدند که امام(ع) مَبلغ جراحاتی را که دیه آنها در شرع مشخص نیست، می‌دانند و روایاتی دراین باره آورده‌اند، ولی ما بر مطالبی که در ابتدا گفتیم، اعتماد داریم". آن بزرگوار در پاسخ به ایراد دیگری به شیعه می‌نویسد: "می‌گویند: بنا به دیدگاه شیعه، امامان(ع) باید در مقام داوری، از باطن افراد و تمام صنایع و حرفه‌ها خبر داشته باشند تا بتوانند قضاوت درست انجام داده و موجب تضییع حقوق صاحبان حق نگردند. از آنان باید پرسید: آیا بر اساس احکام اسلامی، آگاهی از بواطن امور، معیار قضاوت شرعی است تا امام(ع) را مکلف به آن بدانیم؟ یعنی آنچه ملاک قضاوت شرعی است، همان داوری بر مبنای ظواهر و شواهد است، نه آگاهی از بواطن افراد، هرچند که حکم صادر شده مطابق با واقعیت نباشد. اعتقاد ما غیر از این نیست". سید مرتضی سپس در قالب پاسخ به سؤال دیگری ضمن تردید در حجیت خبر واحد، در مورد زمان اعطای علوم لازم در امامت برای امام(ع) چنین می‌نویسد: "ما آگاهی امام(ع) به همه احکام دین و کمال عقل ایشان را از زمان تولد لازم نمی‌دانیم، بلکه آن را لازمه دوران امامتش می‌دانیم". ایشان در جایی دیگر می‌نویسند: "امام حسین(ع) در پیش بینی خود، گمان فریب کاری برخی از مردم را نمی‌داد و ناتوانی اهل حق را از یاری رسانی‌اش حدس نمی‌زد".
۳. کراجکی: خداوند بسیاری از اسرار غیبی و رویداد‌های آینده را به قدری که صلاح دانسته، به امامان(ع) آموخته است؛ نه بیشتر. امامان(ع) از همه اسرار درونی انسان‌ها و دیگر امور غیبی همیشه آگاه نیستند، و به همه آنچه خدا آگاه است، احاطه ندارند.
۴. شیخ طوسی پس از سید مرتضی، ریاست علمی و معنوی شیعه را به ویژه در علم فقه و کلام بر عهده داشته و با تدوین کتاب‌های گوناگونی در علوم اسلامی، بیشترین نقش را در پایه گذاری و نظام بخشی اعتقادات شیعی ایفا نموده است. همفکری و همگرایی او با سید مرتضی در موضوع علم امام، به تلخیص و تنظیم مجدد کتاب «الشافی» توسط شیخ طوسی می‌انجامد تا مورد استفاده همگان قرار گیرد. شیخ در تأیید دیدگاه استادش سید مرتضی در مقدمه آن کتاب می‌نویسد: "من کتاب شریف سید مرتضی را مشتمل بر مسائل مهم امامت و محتوی ادله مورد اعتماد اصحابمان دیده‌ام. او در این کتاب به اوج قله رسیده و هرکس در این موضوع چیزی نوشته، از او اخذ و اقتباس کرده و به ساحت او فرود آمده است". در آن کتاب، مطالب زیر نیز به چشم می‌خورد: "ما لازم نمی‌دانیم امام(ع) غیر از احکام، چیز‌های دیگر را که مربوط به احکام شرعی نیست، بداند"؛ "امام حسین(ع) نمی‌دانست در این سفر مدینه تا کربلا کشته می‌شود". در تفسیر تبیان شیخ نیز این مطالب جلب توجه می‌کند. وی در تفسیر آیه وَلاَ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلاَ أَعْلَمُ الْغَيْبَ  [۸۱] می‌نویسد: "یعنی من از علم‌هایی که مخصوص خداوند متعال است، با خبر نیستم...؛ همانا به اندازه‌ای می‌دانم که پروردگارم درباره قیامت، بهشت، جهنم و دیگر چیزها برایم آموخته است. ادعای فرشته بودن هم ندارم؛ زیرا انسانی هستم که نیاکان مرا می‌شناسید؛ و آنچه فرشتگان توان انجام آن را دارند، من ندارم". و در تفسیر آیه وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ  [۸۲] می‌نویسد: "یعنی اینکه اگر آگاه به علم غیب بودم، همانا می‌دانستم که در آینده از تجارات چه چیز سودمند و چه چیز زیان آور است؛ پس از چیزهایی که سودآورند می‌خریدم و از زیان دِه‌ها پرهیز می‌کردم؛ و بدین طریق اموال و خیراتم را می‌افزودم». شیخ طوسی همانند سید مرتضی بر این باور است که: آگاهی امام(ع) از علومی که خارج از حوزه احکام دینی است، لازم نیست. امام(ع) مطالب خارج از حوزه دین را به افراد خبره و معتمد در هر رشته ارجاع می‌دهد. آگاهی امام(ع) از درون انسان‌ها ضرورتی ندارد. ایشان درباره زمان اشراف کلی امام(ع) به معلومات لازم، با توضیح بیشتری در سخن سید مرتضی می‌نویسد: "امام(ع) در مسند امامت، باید در مسائلی که با شرح وظایف او همخوانی دارد، عالم باشد، اما بیش از آن ضروری نیست. چه لزومی دارد که امیرالمؤمنین(ع) در زمان حیات پیامبر خدا(ص)، و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) با وجود پدرشان، از همه احکام دینی مطلع باشند؟ بلکه شایستگان به امر امامت، دانش لازم را از امام(ع) پیشین خود فرا می‌گیرند؛ به طوری که تا پایان عمر امام(ع) قبلی به حد کمال رسیده باشند".
۵. شیخ طبرسی در تفسیر مجمع البیان بیان می‌کند: "برخی از مفسران در تفسیر خود، شیعه را متهم می‌کنند بر اینکه آنان معتقدند امامان(ع) علم غیب می‌دانند؛ در حالی که بنا به اعتقاد شیعه، کسی را می‌توان دارای صفت علم غیب دانست که به تمامی علوم به طور ذاتی آگاه باشد، نه اینکه از دیگری فرا گرفته باشد. اگر کسی معتقد شود که فرد دیگری در این صفت با خداوند همسان و شریک است، او خارج از دین اسلام است. امّا خبرهای غیبی فراوانی که شیعه و سنّی از علی(ع) و دیگر امامان(ع) نقل کرده‌اند، همگی اطلاعاتی است که از رسول خدا(ص) به آنان انتقال یافته، و پیامبر(ص) هم از خداوند متعال آموخته است". "ما کسی از مسلمانان را نمی‌شناسیم که یکی از انسان‌ها را دارای صفت علم غیب بداند؛ و هرکس در مخلوقی به این صفت باور داشته باشد، از دین جدا شده است؛ و شیعه امامیه از این عقیده مبراست".
۶. ابن شهر آشوب: «پیغمبر(ص) و امام(ع)، واجب است علوم دین و شریعت را بدانند، ولی لازم نیست که علم غیب داشته باشند. زیرا آن بدین معناست که آنان از قدیم شریک خداوند در همه معلومات هستند و علم آنان نامحدود است. آنچه واجب است، این است که آنان برای خودشان عالم باشند. همانا ثابت شده که علم آنان حادث است و علم تفصیلی، جز به یک معلوم تعلّق نمی‌گیرد. اگر علم آنان نامحدود باشد، لازم می‌شود که معلومات بی‎پایان داشته باشند؛ در حالی که آن هم محال است، ولی جایز است که با تعلیم خداوند، از پاره‌ای کارهای پنهان و رویدادهای گذشته و آینده، آگاه باشند»[۸۳].

|}

{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخ‌دهنده = ۱۳. نویسنده مقاله علم امام(ع) در دیدگاه شیخ مفید و شاگردان وی؛ | تصویر = 9030760879.jpg | پاسخ‌دهنده = | پاسخ = جمعی از نویسندگان، در مقاله «علم امام در دیدگاه شیخ مفید و شاگردان وی» در این‌باره گفته‌‌اند:

«شیخ الطائفه، مرحوم شیخ طوسی، در مباحثی که درباره علم امام دارد، تقریب، آرای شیخ مفید و سید مرتضی را بازگو کرده است. نقل کلمات ایشان، هرچند ممکن است تکرار بنمایاند، نشان‌دهنده خط سیر واحد فکری در میان بزرگان یاد شده است.
  1. ایشان در کتاب: تمهید الاصول، نوشته است: پس اگر بگویند: بنابراین، امام باید به هر چیز ساختنی و پرداختنی و پیشه وریها و ارزش چیزهایی که نابود می‌شوند و تاوان بزه‌ها آگاه باشد، زیرا در همه اینها گفتگو پیش می‌آید و آن را به سوی امام می‌برند و از این برمی‌آید که امام باید به چیزهای بی‌پایان آگاه باشد و بداند در آنها چه باید بکند؛ زیرا رویدادهای بی‌پایان پیش خواهد آمد. گفته خواهد شد: ما گفتیم: امام به همه آنچه از دین رسیده است، باید آگاه باشد؛ زیرا او در این کارها فرمانده می‌باشد و از این برنمی‌آید که او باید به کارهای غیر وابسته به دین نیز دانا باشد و نه آن که باید در آنها بر آنان پیشگام باشد و چیزی که آنان گفتند باید دانا باشد، هیچ وابستگی به کارهای دین ندارد؛ زیرا امام در ساختنی‌ها و پیشه‌وریه، پیشوا و فرمانده نیست و هرگاه در میان مردم در این کاره، ناسازگاری و گفتگو پیش آید، امام آنان را به کسانی که از آن آگاهند و سخنشان در آن کار، پیش او درست است، باز گشت می‌دهد و از گفتار آنان، به آنچه می‌داند و از سوی خدا برتر از همه چیز است، فرمان می‌دهد. پس اگر کسانی که از چیزهای ساختنی، آگاه‌اند، ناهمسان بگویند، به سخن کسی تکیه می‌کند که از همه درستکارتر است و اگر همه در درستکاری برابر باشند، سخن یکی از آنان را بر می‌گزیند و این کاری است که او، باید انجام دهد. و میان یاران، کسانی هستند که می‌گویند: او آنچه را باید بداند، همه را از گفتار آشکار خداوند برتر از همه چیز، که به او می‌رسد می‌داند و روایات و خبرهایی در این باره می‌آورند و اگرچه رواست از این راه همه را بداند، اما نمی‌توان گفت باید چنین باشد؛ زیرا بر آنچه نخست گفتیم باید تکیه کرد[۸۴]. کلام شیخ طوسی، همانندی‌های بسیاری با تعبیرات سید مرتضی دارد. در مجموع، ضمن اشاره به دو دیدگاه در علم امام، در میان شیعه تأکید بر دیدگاه اول دارد که امام، در خارج از حوزه احکام دینی، لازم نیست آگاهی داشته باشد، بلکه می‌تواند از خبرگان و کارشناسان بپرسد و در موارد تعارض اَنظار آنان، رأی درستکارترین آنان را، برگزینند.
  2. در زمینه علم امام به باطن و اسرار آدمیان، می‌نویسد: و چنین نیست که امام، باید از درون مردم آگاه باشد، تا گواهان را برای داوری کردن بر زیان کسانی که سزاوار آن زیان هستند، راستگو بشناسد؛ زیرا او فرمان داده شده است به آنچه از برون کارها برمی‌آید و بر او نیست که برابر با درون کاره، فرمان بدهد[۸۵]. شیخ طوسی، بر دیدگاه سید مرتضی، تأکید دارد که امام، در محدوده ظواهر و برون انسانه، بایستی احکام الهی را اجرا کند. در نتیجه، در قضاوت و داوری، لازم نیست باطن انسان‌ها را، بکاود و از آن، اطلاع بیابد.
  3. محقق گرانقدر، در کتاب الاقتصاد الهادی الی الرشاد، نوشته است. ما علم امام را در محدوده‌ای که به مقام وی ربط دارد، لازم شمردیم و در نتیجه در اموری که به مقام امامت او ربط ندارد علم او لازم نیست، مانند: صنایع و اموری همانند آن. زیرا امام، در آن زمینه‌ها از سوی خدا، به ریاست انتخاب نشده است. هرگاه در این موارد، اختلاف افتاد، امام، به اهل خبره رجوع می‌کند و بر اساس تشخیص آنان، نظر می‌دهد. بیان فوق، مشابه نمونه اولی است که از کلمات شیخ طوسی، نقل کردیم. در این جملات، همچنان تأکید دارد که امام در اموری که به امامت و ولایت شرعی گمارده شده است احکام شرعی، بایستی آگاه و مطلع باشد. امّا اموری که در این محدوده نمی‌گنجند، امام می‌تواند با مراجعه به خبرگان و کارشناسان، عمل کند.
  4. شیخ طوسی، در ارتباط با محدوده زمانی علم امام، با بیانی صریحتر همان دیدگاه سید مرتضی را، تکرار می‌کنند: امام، در زمان امامت، بایستی آنچه را به او مرتبط است، عالم و دانا باشد. اما پیش از آن، چنین الزامی نیست. بنابراین، لازم نیست که حضرت امیر(ع) به تمامی احکام دینی، در زمان حیات پیامبر(ص) آگاه باشد و یا امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در زندگانی پدر، تمام احکام شرعی را بدانند؛ بلکه آن که اهلیت و شایستگی امامت را دارد، علم و آگاهی را از امام پیشین، خرده خرده دریافت می‌کند تا آن گاه که زمان فوت پیشوای گذشته رسید. دانش وی به نقطه کمال رسد و آنچه را بدو مربوط است، بداند.
در نوشتار فوق، به دو نکته اشاره شده است:
  1. محدوده زمانی علم امام معین شده است. در دیدگاه شیخ طوسی، در زمانِ امامت و نه قبل از آن علم و آگاهی به احکام شرعی، ضروری است.
  2. امام، آگاهی و علم خویش ر، از امام پیشین دریافت می‌کند و به مرور زمان، علم وی کمال می‌یابد. مطلب اخیر، از مباحث پر دامنه علم امام است که سرچشمه آگاهی‌های امام، چیست؟ آیا گونه‌ای الهام ربّانی، او را یاری می‌رساند؟ یا آن که فقط از طریق پیشوای پیشین، دروازه‌های دانش بر او گشوده می‌شود؟
ابوالفتح محمد بن علی کراجکی از شاگردان متأخّر شیخ مفید است و ایشان همانند شیخ طوسی، از شیخ مفید و سید مرتضی بهره برده است و مقامات والای علمی را دریافته است. وی، در کتاب ارجمند کنز الفوائد، اشارتی به بحث علم امام دارد: لازم و ضروری است که این باور پدید آید که امامان، در نهایت کمال دانش و عصمت هستند... و این که خداوند سبحان، معجزات خویش را به دست آنان آشکار ساخت و بسیاری از امور پنهان و رخدادهای آینده را، به آنان تعلیم داد. تمامی آنه، حکمت و مصلحتی داشت که خداوند آگاه است. امّا آنان، به تمامی اسرار درونی و نیز امور پنهان، به گونه ای مستمر و پیوسته، آگاه نیستند همچنین آنان به تمامی دانش الهی، وقوف و احاطه ندارند، بلکه معجزاتی که به دست آنان آشکار شد، فعل خداوندی بود و آنان این کرامت را یافتند نه آن که کار خود آنان باشد»[۸۶].

|}

{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخ‌دهنده = ۱۴. آقای عظیمی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛ | تصویر = 11742.jpg | پاسخ‌دهنده = عظیمی]]

آقای محمد صادق عظیمی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی» در این‌باره گفته‌ است:
«شیخ صدوق می‌گوید: خداوند متعال اسم اعظم خود را در آغاز سوره‌های قرآن و در حروف مقطعه آن، نهان ساخته است و تنها خاندان عصمت و طهارت را از این اسم آگاه کرده و به معرفت آن، مفتخر ساخته است. جهتش این است که اگر خدای تعالی این اسم را به همه مردم می‌‌آموخت و آن را برای همه آشکار می‌‌نمود، عده‌ای از آن اسم سوء استفاده می‌کردند و آن را در برابر پیامبران و امامان به کار می‌بردند. بر این اساس، علم مزبور را به کسانی اختصاص داد که حجت‌های او بر مردم‌اند تا بتوانند در مواقع لزوم به وسیله آن دلیل‌ها و معجزاتی را برای اثبات حقانیت خود بیاورند[۸۷][۸۸].
بر اساس گزارش شیخ مفید، نوبختی‌ها جزء قدیمی‌ترین کسانی است که به علم و آگاهی امام از تمامی صنعت‌ها، زبان‌ها و لهجه‌ها، اعتقاد داشته و بهره‌مندی از این دانش‌ها را عقلا برای امام لازم می‌دانسته‌اند. شیخ مفید می‌نویسد: آگاهی امامان(ع) از حرفه و پیشه‌ها، زبان‌ها و لهجه‌ها از نظر عقلی ناممکن نیست و روایاتی نیز رسیده است که ائمه(ع) از چنان دانشی برخوردارند، اگر این اخبار ثابت شده باشند، باید به مفاد و محتوای آنها قطع پیدا کرده و مطمئن شد، هرچند من شیخ مفید به آن قطع و یقین نرسیده‌ام و گروهی از امامیه نیز با من هم نظراند، برخلاف نوبختی‌ها که این نوع دانش‌ها را برای امام از نگاه عقلی، واجب دانسته‌اند و در این مسئله مفوضه و دیگر غالیان نیز با آنان موافق‌اند[۸۹][۹۰].
شیخ مفید علم ائمه(ع) را به اسرار درونی افراد و وقایع آینده می‌پذیرد. اما دامنه آن را محدود می‌داند و بهره‌مندی آنان از چنین آگاهی‌ها را ضرورت عقلی برای ایشان نمی‌داند. به علاوه از به کاربردن وصف عالم به غیب در مورد امامان خودداری می‌نماید. وی می‌گوید: ائمه(ع) از ضمایر برخی از بندگان آگاه بودند و از هرچه باید بشود، پیش از شدن آن خبر داشتند، ولی این صفت واجبی در آنان یا شرطی لازم برای امامت نیست. بلکه تنها بدان جهت چنین می‌شود که خدا در حق ایشان اکرام می‌کند و این دانش را بدان جهت به آنان ارزانی می‌دارد که دیگران بهتر فرمان ایشان ببرند و به امامت آنان متمسک شوند. و این نه از طریق استدلال عقلی، بلکه از جهت وحی وسمع برای آنان واجب شده است. و اما به کاربردن وصف عالم به غیب در حق امامان به طور مطلق، روا نیست و خطای آشکار است، چرا که این وصف، تنها زیبنده خداوند است که به همه چیز علم ذاتی دارد. همه امامیه با گفته من موافقند، جز اندکی از ایشان که مفوضه و غالیان باشد[۹۱][۹۲].
شیخ مفید علم امام(ع) به زمان شهادتش و ماجرایی که بر او وارد می‌شود را قبول دارد و لکن تفصیل و اجمال آن را تابع روایات می‌داند. او می‌گوید: اگر مفاد روایات علم اجمالی و سربسته امام به شهادتش بود، آن‌گونه ملتزم می‌شویم و می‌پذیریم که امام به صورت سربسته از شهادت خود آگاه است و جزئیات آن را نمی‌داند. و اگر مفاد روایات علم تفصیلی امام به شهادتش بود، به آن معتقد می‌شویم و می‌پذیریم که امام تمام جزئیات شهادت خویش را می‌داند و منافاتی هم با آیه شریفه  وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ  [۹۳] ندارد، چون ممکن است امام(ع) مأمور به صبر و تسلیم باشد تا از آن طریق به درجات عالی که جز با صبر بر شهادت به دست نمی‌آید، نائل شود[۹۴][۹۵].
شیخ مفید در مورد دیگر، علم امام(ع) به تفصیل وقایع و جزئیات حوادث را نمی‌پذیرد و در پاسخ این پرسش که چرا حضرت امیر(ع) با آنکه می‌دانست در مسجد کوفه کشته خواهد شد به مسجد رفت؟ یا امام حسین(ع) با آنکه می‌دانست مردم کوفه او را تنها خواهد گذاشت، دعوت آنان را پذیرفت و روانه آنجا شد؟ می‌گوید: اجماع شیعه بر آن است که امام(ع) حکم شرعی هرچه را که پیش بیاید می‌داند اما چنین اجماعی ندارد که امام به تمامی رخداد‌هایی که در آینده پیش می‌آید علم و آگاهی تفصیلی داشته باشد و تمام جزئیات آنها را بداند. بلی در برخی موارد امام(ع) با اعلام و اخبار الهی به حوادث آینده علم تفصیلی دارد. اما ادعای اینکه امام تمام حوادث آینده را می‌داند، ادعای بدون دلیل است و ما گوینده آن را تصدیق نمی‌کنیم[۹۶][۹۷].
شیخ مفید روایاتی را که می‌رسانند ائمه(ع) از همه فنون و زبان‌ها آگاه‌اند، با تردید می‌پذیرد و می‌گوید که این علم به هیچ وجه از نظر عقلی و قیاسی برای امام ضروری نیست. وی می‌گوید: سخن در آگاهی امامان نسبت به تمامی حرفه‌ها و دیگر زبان‌ها، به اعتقاد من، از طرفی این اعتقاد نسبت به ایشان(ع) امتناع (عقلی) ندارد و از طرفی دیگر از نظر عقل و منطق ضرورتی وجود ندارد. روایات صحیحی نیز وجود دارد که می‌گوید امامان آل محمد(ع) از این علوم بهره‌مند بوده‌اند. اگر این مسأله ثابت گردید، باید نسبت به وجود این مطلب یقین حاصل نمود، البته بنده نسبت به یقین داشتن نسبت به این مطلب سخن دارم، و خداوند همراه حقیقت است[۹۸]
عبارت‌های فوق را در محورهای ذیل می‌توان تبیین نمود:
الف) آشنایی ائمه(ع) به صنعت‌ها و حرفه‌ها و زبان‌های مختلف، امتناع عقلی ندارد و آن را می‌توان مانند سایر ممکنات قابل و قوع دانست.
ب) وجود این آگاهی‌ها برای احراز مقام امامت ضرورت عقلی هم ندارد، بدین معنا که عقل و خرد علم به صنایع و لغات را در ردیف صفاتی چون عصمت و علم به احکام که جزء صفات لازم برای امام است، نمی‌شمارد.
ج) احادیثی وارده از ائمه(ع) بیانگر آن است که امامان از چنان آگاهی برخوردارند. اگر به این روایات قطع و یقین پیدا شد، باید به مضمون آنها معتقد شد و مفاد آنها را پذیرفت. ولی یقینی بودن آنها برای من شیخ مفید محل تردیداست[۹۹][۱۰۰].
شیخ مفید اعتقاد دارد که پیامبر(ص) و ائمه(ع)، بعد از وفات‌شان نیز از همه احوال شیعیان و پیروان خویش، به اعلام و اخبار خداوند آگاه‌اند و سخنان کسانی را که در مشاهد مشرفه با آنان نجوا می‌کنند، به لطف الهی می‌شنوند و مناجات زائرین به آنان می‌رسد. وی دلیل آن را روایاتی می‌داند که از امامان رسیده است. خلاصه اینکه شیخ مفید اصل علم غیب را برای ائمه(ع) قبول دارد ولی آن را از صفات واجب برای امام نمی‌داند . وی معتقد است علم غیب امام ذاتی نیست بلکه مستفاد از علم خداوند است و با اعلام و اطلاع اوست که از امور غیبی آگاه می‌شود، به علاوه گستره آن محدود است [۱۰۱][۱۰۲].
سید مرتضی علم به امور غیر شرعی از قبیل صنایع، وقایع آینده، اسرار درونی و امور غیبی که ربط به امامت و وظایف امام ندارد، را برای امام لازم و ضروری نمی‌داند. او از اشکال عبدالجبار معتزلی که می‌گوید: لازمه علم امام(ع) به همه احکام این است که او از امور غیبی مانند باطن شهود و گواهان، آگاه باشد، چون ممکن است در این امور نیز به امام رجوع شود و نیاز به داوری امام باشد. این‌گونه پاسخ می‌دهد که بین احکام شرعی و این امور غیبی تفاوت است، چون در احکام شرعی امام حاکم بر مردم و رئیس بر آنهاست و لذا اگر برخی از احکام شرعی و تعبدی را نداند، پیامد آن خطا و اشتباه در اجرای احکام دینی است. در حالی‌که نسبت به باطن امور و وقایع پنهان، خداوند حکمی ندارد تا امام موظف به آگاهی و عمل به آن باشد. بنابراین، اقامه حد و یا مصادره اموال با تکیه بر شهادت شهود، در مورد کسی که واقعاً مستحق آن نبوده است، اجرای غلط حکم شرعی نیست. نتیجه اینکه از علم به جمیع احکام، علم به امور غیبی لازم نمی‌آید». وی درباره علم به کتابت می‌گوید: «علم کتابت از اموری نیست که دانستن آن برای پیامبر(ص) و امام(ع) واجب باشد، زیرا کتابت و رنگرزی جزو صناعات است و علم به صناعات و حرفه‌ها بر پیامبر(ص) و امام(ع) واجب نیست[۱۰۳][۱۰۴].
سید مرتضی درباره غایبات گفته است: خبر دادن از آینده شرط امامت نیست، هرچند از طریق اخباری که شایع و مشهور است، ما می‌دانیم امامان(ع) از غائبات خبر داده‌اند و این دلیل است بر اینکه خدای متعال آنان را از این امورآگاه ساخته است. سید مرتضی در مورد دیگر می‌نویسد: امام به حکم امام بودن لازم نیست به امور غیبی و رخدادهای گذشته و آینده آگاه باشد و اگر هم خدای متعال در مواردی امام را از چنین علومی برخوردار ساخته باشد، ربط به منصب امامتش ندارد بلکه کرامت و فضیلتی است که از جانب خدا به او عنایت شده است. چنان‌که علم به سرایر و ضمایر افراد نیز برای امام واجب نیست، اگرچه در میان اصحاب کسانی مدعی‌اند که امام(ع) به ضمایر افراد و تمامی معلومات، علم دارد[۱۰۵][۱۰۶].
سید مرتضی در نقد کسانی که می‌گویند امام به همه معلومات و تمامی حوادث و غائبات علم دارد، استدلالی را مطرح نموده است که گویای ناممکن بودن علم انسان به جمیع معلومات است. وی در سه جا به این استدلال اشاره کرده است. در اینجا یکی از عبارت‌های ایشان را نقل کرده، توضیح می‌دهیم: همانا نیازی نیست امام نسبت به امور غیبی و آنچه که در گذشته رخ داده و آنچه در آینده رخ خواهد داد آگاهی و علم داشته باشد. زیرا این باعث مشارکت ایشان با تمامی علوم قدیم متعال می‌گردد، در حالی که علوم حضرت حق بی‌نهایت است و لازم است که تنها خداوند نسبت به آنها عالم باشد. و نیز چندی قبل ثابت گردید که امام عامل به علم محدث می‌باشد و علم به صورت تفصیلی تنها به معلوم واحد تعلق پیدا می‌کند. بنابراین اگر نسبت به بی نهایت علم و آگاهی داشته باشد، لازم خواهد آمد که بی‌نهایت از معلومات وجود داشته باشد و این مسأله محال است[۱۰۷] توضیح استدلال این است که علم امام به تمام حوادث جهان ناممکن است؛ زیرا هر علمی معلومی می‌خواهد و از آن جایی که حوادث عالم نامتناهی‌اند اگر امام علم به تمام حوادث داشته باشد، لازم می‌آید معلومات او مانند معلومات خداوند، نامتناهی باشد و این محال است، چون علم به معلومات نامتناهی تنها در موردی امکان دارد که علم "بنفسه و ذاتی" باشد و علم ذاتی و بنفسه تنها در ذات حق تعالی تحقق دارد. اما غیر خدا همگی علم شان مستفاد است. پس علم غیر خدا به معلومات نامتناهی محال است. به عبارت دیگر، اگر انسانی بخواهد به تمام حوادث جهان آگاه باشد، باید به واسطه صور جزئی این علم را داشته باشد و چون حوادث عالم نامتناهی و بی‌شمارند، این شخص باید صورت‌های نامتناهی و بی‌شماری در ذهن داشته باشد، در حالی که چنین چیزی محال است، چون امر متناهی نمی‌تواند ظرف برای غیرمتناهی واقع شود. ابن شهر آشوب نیز این استدلال را تقریبا با همین عبارت درشرح آیه شریفه  وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ  [۱۰۸] طرح کرده است[۱۰۹][۱۱۰].
سید مرتضی در مورد علم و اطلاع امام زمان(ع) از احوال شیعیان می‌گوید: امام زمان(ع) ما را می‌بیند و برما احاطه دارد و ذره‌ای ازاحوال ما براو پنهان نیست[۱۱۱][۱۱۲]. سید مرتضی در مورد علم و اطلاع امام به شهادتش، معتقد است که امام علم اجمالی به شهادت خود دارد، نه علم تفصیلی. از مجموع فرمایشات سید مرتضی به دست می‌آید، که وی نیز مانند استاد خود شیخ مفید، علم ضروری امام را محدود می‌کند به اموری که مربوط به مقام امامت است و امام در آنها ریاست دارد، مانند احکام شرعی و تدبیر امور. اما اموری که ربط به دین و شریعت و نیز مقام امامت ندارد از حیطه علم ضروری امام خارج است و عقلاً لازم نیست امام از آنها آگاهی داشته باشد. هرچند از طریق نقلی آگاهی از این امور به طور محدود برای امام ثابت شده است. ایشان به دیدگاه مخالف علم نامحدود امام به غائبات اشاره نموده و آن را نقد کرده است[۱۱۳][۱۱۴].
ابن طاووس معتقد است علم ائمه(ع) از این قبیل علم لدنی است. یعنی آنان بدون تعلّم و شاگردی کردن نزد کسی عالم شده‌اند. به نظراو امامان شیعه حتی نزد پدران خود نیزعلم نیاموخته‌اند. وی در این باره می‌گوید: علوم ائمه(ع) که خود نشانه‌ای الهی و معجزه‌ای ربانی است، مهم‌ترین دلیل بر امامت ایشان است، زیرا آنان هرگز نزد معلم و استادی زانو نزده و از کسی نیاموخته‌اند و هیچ کس از دوستان و دشمنان ندیده و نشنیده است که این دانش‌ها را مانند دیگران نزد کسی، حتی پدران خود آموخته باشند یا در کتابی خوانده و مطالب آن را حفظ کرده باشند، بلکه هرگاه امامی از دنیا می‌رفت، امام بعدی که به نصب امام پیشین جانشین او بود، علم و همه کمالاتی را که برای مقام امامت بدان نیاز داشت وارث می‌شد. هرچند ابن طاووس از واژه علم لدنی استفاده نکرده است، اما تفسیری که درباره علوم ائمه(ع) نموده است بر علم لدنی منطبق می‌شود. علاوه بر این، عبارتی را از غزالی نقل می‌کند که وی گفته است، علم امیرمؤمنان(ع)، علم لدنی و موهبت الهی است.[۱۱۵][۱۱۶].
ابن طاووس معتقد است که علم غیب ذاتی، مخصوص خداوند است و هیچ انسان سلیم العقل و با بصیرت نمی‌گوید که بشر علم غیب ذاتی دارد. بنابراین، اگر برخی گفته‌اند، شیعه امامیه معتقد است که پیامبر(ص) و امامان(ع)، علم غیب دارند دروغ است و از اتهاماتی بی‌پایه و اساس است که مخالفان بدون دلیل به شیعیان نسبت می‌دهند. اما آنچه برخی از عالمان شیعه می‌گویند، این است که خدای متعال بر اساس مصالح اگر بخواهد، انبیا و اولیای خاص خودش را در صورت نیاز آنها از امور پنهانی آگاه می‌سازد و اگر هم مصلحت نباشد، آنها را بر آنان می‌پوشاند. دلیل این سخن شواهدی است از عقل و نقل، مبنی بر اینکه بسیاری از انبیا و اولیا و اوصیا از بسیاری امور غیبی و پنهانی آگاه بوده‌اند. وی مواردی از امور پنهانی را که به اعتقاد وی، امام(ع) آنها را می‌داند برشمرده است که از این قراراست: علم به اخبار آسمان، آگاهی از اخبار امت‌های پیشین، آگاهی از اسرار روز قیامت، اطلاع از آجال مردم، علم به تعداد فرزندان مردم و اسامی آنها، آگاهی از کتاب‌های آسمانی گذشته مانند تورات و انجیل بدون آنکه با پیروان آنها ارتباط داشته باشد. با توجه به اینکه ابن طاووس، آگاهی امام از امور غیبی را منوط به اراده الهی و وجود مصلحت می‌داند و تصریح می‌کند که امامان(ع) بسیاری از امور غیبی را می‌داند نه همه آنها را، روشن می‌شود که وی از طرفداران محدود بودن علم امام در امور غیبی است، نه عمومیت علم امام[۱۱۷] [۱۱۸].
ابن میثم، امکان اخبار از غیب و امور پنهانی را مستدل می‌سازد و چنین می‌گوید: شناخت امور غیبی در خواب ممکن است. بنابراین، در بیداری نیز ممکن است. بسیاری از ما در خواب اموری را می‌بینیم‌ که مربوط به آینده است و در بیداری عین آن امور برایش اتفاق می‌افتد و صدق رؤیا ثابت می‌شود. این مطلب برای کسانی که چنین خواب‌هایی دیده‌اند روشن است و کسانی هم که چنین خواب‌هایی را تجربه نکرده‌اند به تواتر از دیگران شنیده‌اند. وقتی چیزی در عالم خواب که اکثر قوای انسانی به حالت تعطیل در می‌آید، ممکن باشد، در عالم بیداری به طریق اولی ممکن خواهد بود. وی در ادامه علت اطلاع بر امور غیبی را توضیح می‌دهد و می‌نویسد: علت اطلاع بر امور غیبی در حال خواب روشن است، چرا که در علوم اعتقادی ثابت شده است که تمامی امور گذشته و آینده برای خداوند آشکار است و نیز به اثبات رسیده است که از ویژگی‌های نفس انسانی قابلیت اتصال به محضر ربوبی است و تنها حالتی که نفس را از این اتصال باز می‌دارد، غرق شدن نفس در تدبیر بدن است. بنابراین، هرگاه برای نفس مختصر فراغتی پیش آید، چنان‌که در حال خواب پیش می‌آید، درهای حواس ظاهری بسته شده و نفس به سرشت اول خود که اتصال به حضرت حق است برمی‌گردد، لذا اموری که به نوعی با نفس انسان سروکار دارد مانند اهل و عیال و آنچه انسان به آنها بها می‌دهد، در نفس او نقش می‌بندد و سپس قوه خیال که از شأن آن صورت‌سازی معانی کلی است آنها را جمع کرده و به صورت‌هایی جزئی درمی‌آورد و بر لوح خیال ترسیم می‌کند و در حس مشترک ظاهر می‌شود. در این صورت اگر خواب مناسبت کامل با امور روزمره انسان داشته باشد تفسیر می‌شود و اگر به صورت ضد امور ظاهری و لوازم آن آشکار شود، نیازمند تعبیر است و اگر هیچ مناسبتی بین خواب و امور زندگی وجود نداشته باشد، رؤیای پریشان و بدون تعبیر خواهد بود.
اما علت اطلاع بر امور غیبی در بیداری این است که هرگاه نفس ناطقه انسان نیرومند شود و برای حفظ جوانب امور آماده شود و اداره بدن مانعی برای دیدن مبدأ و پیوندش به ذات حق نشود و قوه خیال نیز به‌اندازه‌ای توانا شود که از فرمان حس مشترک رهایی یابد، قابلیت دریافت صور کلی از جانب خدا را پیدا می‌کند. در این حال اگر برای دریافت حوادث گذشته و آینده متوجه حق تعالی گردد، صورت‌های کلی آن امور از جانب خدا به وی افاضه می‌شود. پس نفس در حفظ این امور از قوه خیال کمک می‌گیرد، و به وسیله آن، معانی دریافت شده را به امور محسوس مشابه آن برمی‌گرداند و در گنجینه خیال نگهداری می‌کند. در این حالت است که برای حواس ظاهری قابل ادراک می‌شوند. آنگاه اگر تفاوتی میان آن معانی دریافتی و این صور جزئی نباشد آن معانی وحی صریح و الهام خواهد بود و گرنه نیاز به تأویل دارد[۱۱۹][۱۲۰].
ابن میثم معتقد است، فراگیری دانش‌های غیبی به معنای القای صور جزیی برای امام نیست، بلکه به معنای نقش بستن صور کلی امور در نفس مطمئنه امام است. وی در ذیل خطبه ۱۲۸ نهج البلاغه که مطابق آن حضرت علی(ع)، دانسته‌های غیبی خود را به تعلم از پیامبر نسبت می‌دهد، می‌نویسد: فراگیری امام علی(ع) از پیامبر گرامی(ص)، بدین گونه نبوده است که صور وقایع جزیی به آن بزرگوار القا شده باشد، بلکه معنایش این است که بر اثر طول مصاحبت با پیامبر اکرم از دوران کودکی تا زمان وفات آن حضرت، همچنین بر اثر ریاضت‌های کامل و تعلیمات درست و آگاهی به شیوه‌های سیروسلوک و تسلط نفس مطمئنه بر نفس اماره، نفس قدسی آن امام، این استعداد را پیدا کرد که با مبادی عالی ارتباط یابد و صور کلی امور غیبی در آن نقش بندد و توانایی یافت که از مغیبات خبر دهد و مردم را بدان‌ها آگاه سازد. از این‌رو، حضرت می‌فرماید: «وَ دَعَا لِي بِأَنْ يَعِيَهُ صَدْرِي وَ تَضْطَمَّ عَلَيْهِ جَوَانِحِي»؛ یعنی پیامبر دعا فرمود که دلم آن را نگه دارد و سینه‌ام آن را فراگیرد... اگر علومی که از جانب پیامبر(ص) به آن حضرت القا شده مشتمل بر صور جزئی بود، نیاز به این دعا نداشت؛ زیرا فهم صور جزئی و حفظ آنها برای هر صحابی عامی و غیر عامی میسر بود. چیزی که مشکل است و نیاز به دعا دارد تا دل آن را نگه دارد، قوانین کلی جهان خلقت و کیفیت انشعاب و استنتاج جزئیات از کلیات این قوانین و فراهم شدن اسبابی است که ادراک آنها را ممکن سازد. وی برای اثبات دیدگاه خود افزون بر دعای مزبور دو مؤید دیگر نیز بیان می‌کند: یکی سخن خود آن حضرت است که فرمود «عَلَّمَنِي رَسُولُ اللَّهِ أَلْفَ بَابٍ مِنَ الْعِلْمِ فَتَحَ لِي كُلُّ بَابٍ أَلْفَ بَاب»[۱۲۱] دیگری سخن پیامبر اکرم(ص) است که فرمودند «اعطیت جوامع الکلم و اعطی علی جوامع العلم».[۱۲۲] ابن میثم می‌گوید: مقصود از گشوده شدن باب علم در حدیث اول، انشعاب قوانین کلی از امور کلی‌تر و مهم‌تر و مقصود از جوامع العلم در حدیث دوم، قوانین و قواعد کلی علم است[۱۲۳][۱۲۴].
ابن میثم در تفسیر خطبه ۱۴۹ نهج البلاغه مطالبی بیان کرده است که نشان می‌دهد وی معتقد است مطابق این خطبه، حضرت علی(ع) از زمان و مکان شهادت خویش به صورت تفصیلی آگاه نبوده‌اند. روایت شده که امیرمؤمنان(ع) در روزهای پایانی عمر خویش در ضمن خطبه‌ای که مشتمل بر پند و اندرز است، فرمودند: «أَيُّهَا النَّاسُ كُلُّ امْرِئٍ لَاقٍ مَا يَفِرُّ مِنْهُ فِي فِرَارِهِ الْأَجَلُ مَسَاقُ النَّفْسِ وَ الْهَرَبُ مِنْهُ مُوَافَاتُهُ كَمْ أَطْرَدْتُ الْأَيَّامَ أَبْحَثُهَا عَنْ مَكْنُونِ هَذَا الْأَمْرِ فَأَبَى اللَّهُ إِلَّا إِخْفَاءَهُ هَيْهَاتَ عِلْمٌ مَخْزُون‏»[۱۲۵]. مرحوم بحرانی درباره امر پوشیده که در این خطبه آمده، معتقد است مراد از این امر واقعه شهادت آن حضرت است، و مقصود از مکنون، زمان تفصیلی و مکان آن است که از دانش‌های ویژه الهی است. البته حضرت امیر(ع)، کیفیت شهادتش را به طور اجمال از طریق خبری که پیامبر(ص) به او داده بود می‌دانست، اما زمان و مکان آن را به صورت جزئی و مشخص نمی‌دانست. این تفسیر از سوی برخی از شارحان نهج البلاغه، مورد انتقاد قرارگرفته است از جمله مرحوم هاشمی خویی این نظر را نپذیرفته، و گفته است: «چگونه می‌شود حضرت علی(ع) که به فرموده خودش به منایا و بلایا عالم است و از سرنوشت هر فرقه و گروه و محل کشته شدن آنها تا روز قیامت دانا است و از حوادثی که بعد از پیامبر اسلام(ص) واقع می‌شود، با خبر است، از زمان و مکان شهادت خودش آگاه نباشد. وی می‌گوید: مراد از امر، بی‌اعتنایی مردم به حق و مظلومیت اهلش و پیروزی باطل و پیروانش است و مراد از مکنون هم سرّو علت آن است. و نیز مراد از پوشیده ماندن، پوشیده ماندن آن برای مردم است، ولی خود آن حضرت از آن آگاه بودند. از دیگر شارحان نهج البلاغه که همین دید گاه مرحوم خویی را در تفسیر این خطبه برگزیده است و تفسیر ابن میثم را مورد نقد قرار داده است، مرحوم فیض الاسلام است[۱۲۶][۱۲۷].
طبری ضمن این که می‌گوید: علم ائمه(ع)، لدنی است و آنان نزد هیچ کس برای فراگیری دانش زانو نزده است، می‌افزاید: امام(ع) به تمام کتاب‌های آسمانی و همچنین همه زبان‌های شرق و غرب آگاه‌اند. عبارت وی چنین است: چنان یافتم که اهل عالم از مورخان و ناقلان و محدثان اتفاق کرده بودند که ائمه شیعه از ایام طفولیت تا به کبر سن هرگز ایشان را در هیچ مجمعی و محفلی بازماندگی نبود در هیچ علمی، و از علمای طوایف و ادیان و ملل هرگز چنین مدعی ظاهر نشد، بلکه عالم بودن به علوم الهامیه و لدنیه و عالم بودند به جمله کتب سماویه و به جمله زبان‌های شرق و غرب، واین نوع نباشد الاّ به معجز محض و دلالت امامت ایشان، و هرگز ایشان را استادی نبود و معلوم نشد که از که آموختند، چنان‌که صاحب الامر در شش سالگی فتاوای اهل عالم می‌داد[۱۲۸][۱۲۹].
علامه حلی در پاسخ این پرسش که چرا حضرت علی(ع) با اینکه می‌دانست در آن شب کشته خواهد شد، به مسجد رفت؟ سه احتمال را طرح می‌کند: یکی اینکه امیرالمؤمنین(ع) می‌دانست در آن شب کشته می‌شود، لکن زمان دقیق آن را نمی‌دانست. دوّم اینکه امام(ع)، مکان قتل را که آیا مسجد است یا جای دیگر نمی‌دانست. احتمال سوّم هم اینکه حضرت، زمان و مکان قتل را دقیقاَ می‌دانست اما تکلیف امام با تکلیف سایر مردم مغایرت دارد و آن حضرت مکلّف بود که خون شریفش را در راه خدا بذل کند، مثل مجاهدی که در جبهه جنگ موظف است ایستادگی و پایداری کند ولو این مقاومت به شهادت او بیانجامد.[۱۳۰][۱۳۱].
خواجه نصیر در کتب کلامی خویش بحث زیادی در این باره علم غیب ندارد، اما از جمله‌ای که در کتاب تجرید ذیل برشمردن افضلیت امیرالمؤمنین(ع)، آورده است، می‌توان استفاده کرد که ایشان فی الجمله علم غیب امام را پذیرفته است، چرا که وی یکی از شواهد و دلایل افضلیت امام علی(ع) را، اخبار غیبی آن حضرت دانسته است و فرموده است "ولاخباره بالغیب"؛ یکی از دلایل برتری امام علی(ع)، پیشگویی‌های غیبی آن حضرت است. البته محقق طوسی به همین مقدار اکتفا کرده است و در مورد کمّیت و گستره این علم سخنی نگفته است[۱۳۲][۱۳۳].
فیض کاشانی، درباره آگاهی امامان(ع)، از امور غیبی و همه اشیا می‌نویسد: خبرها در مورد کرامات ائمه(ع)، از اطلاع و آگاهی آنان از ضمایر و اسرار درونی افراد و امور پنهانی دیگر و آشنایی آن حضرات به زبان‌های مختلف و زبان پرندگان و حیوانات و شفای فوری و سریع بیمارانی که گرفتار بیماری‌های سخت و غیر قابل علاج بودند و زنده کردن مرده‌ها و...، به قدری است که از شمارش بیرون است و این اخبار در کتاب‌های مخالف و موافق آمده‌اند[۱۳۴]. وی در مورد دیگر می‌نویسد: آگاهی به یک امری یا اینکه از طریق حواس حاصل می‌شود، مانند دیدن، تجربه کردن، شنیدن و یا شهادت دادن کسی و یا اجتهاد و مانند این موارد، که این چنین دانشی، دانشی است متغیر، بی‌ثبات، جزئی و محدود، زیرا که چنین علمی پیش از وجود اشیا به یک نحو تعلق دارد، در حالی‌ که در هنگام وجود اشیا به گونه‌ای دیگر تعلق می‌گیرد و پس از وجود اشیا نیز به گونه‌ای دیگر، و علم‌های اکثر مردم به اشیا این‌گونه است. و یا اینکه از طریق مبادی اشیا و اسباب و غایات آنها به دست می‌آید، یک نحوه علم کلی، بسیط، محیط بر معلوم به شیوه عقلی، زیرا که هیچ چیزی نیست مگر این که دارای سبب و علت است، و علت او نیز دارای علت است، تا اینکه منتهی شود به مسبب الاسباب و علت العلل. بی‌شک هر چیزی که سببش شناخته شود، از این حیث که مقتضی آن معلول است، و آن را ایجاب می‌کند، ناگزیر خود آن چیز نیز با یک علم ضروری دایمی شناخته خواهد شد. پس هر کسی که خداوند را با اوصاف کمالی، کبریایی‌اش بشناسد و بداند که او مبدأ کل هستی و فیاض هر جود وفیضی است و نیز ملائک مقرّب و فرشتگان مدبر که صور کائنات بر اساس ترتیب سببی و مسببی از آنها تراوش می‌کند، را بشناسد، علم و آگاهی محیط و کامل به تمام اشیا و هستی و احوال آنها و احوال ملحقات آنها پیدا خواهد کرد، علمی که از هرگونه شک و تغییر و خطاپذیری پیراسته است، چنان‌که از کلیات به جزئیات مترتب بر آنها و از بسایط به مرکبات پی خواهد برد. پس او امور جزیی را – از آن جهت که دایمی و کلی هستند – می‌داند هرچند که به حسب ظاهر و هم خودشان و هم در نسبت با یکدیگر – کثیر و متغیر هستند. نمونه چنین علم و دانش، علم خداوند تبارک و تعالی و نیز علم ملائک و فرشتگان مقرب به اشیا است. چنان‌که علوم پیامبران و جانشینان آنان به احوال موجودات گذشته و آینده و به آنچه که هست و خواهد آمد تا روز قیامت، از این قبیل است[۱۳۵][۱۳۶].
علامه مجلسی در ذیل خطبه ۱۲۸ نهج البلاغه که مطابق آن حضرت امیر(ع)، علم غیب را از خود نفی می‌کند و می‌گوید، آنچه من گفتم علم غیب نیست، بلکه دانشی است که آن را از دانشمندی آموخته‌ام، علم غیب، اطلاع از اموری است که خداوند در آیه شریفه  إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ   [۱۳۷] شمرده است، چنین می‌گوید: بارها گفته‌ایم که آگاهی نداشتن ائمه(ع) از غیب، بدان معنا است که آنان علم غیب ذاتی و بدون تعلیم ندارند، اما علم غیب تعلیمی که از راه وحی یا الهام تحقق می‌گیرد، مسلماً انبیا و اولیا(ع) از آن برخوردارند، چون عمده معجزات انبیا و اوصیا از قبیل همین اخبار غیبی و اطلاع از امور پنهانی است، چنان‌که یکی از وجوه اعجاز قران کریم نیز خبر دادن از امور غیبی است. حتی ما نیز بسیاری از مطالب غیبی را به وسیله تعلیم خدا و رسول(ص) و ائمه(ع) می‌دانیم مانند قیامت و احوال آن، بهشت و جهنم، رجعت، قیام قائم آل محمد(ص)، نزول عیسی از آسمان و سایر چیزهایی که مربوط به قیامت و عرش و کرسی و ملائکه هستند [۱۳۸][۱۳۹].
علامه مجلسی در ادامه آن پنج موردی که در آیه ۳۴ سوره لقمان ذکر شده و علم به آنها به خدای متعال اختصاص داده شده است را توجیه می‌کند و می‌گوید: اما آن پنج موردی که در آیه ذکر شده است، چند احتمال دارد:
الف) احتمال دارد منظور این باشد که این مسائل را به طور معین و دقیق جز خدا نمی‌داند، زیرا ممکن است ائمه(ع) از مردن شخصی در فلان روز خبر بدهند اما دقیقه‌ای که روح از بدن خارج می‌شود را ندانند، چنان‌که ممکن است ملک الموت نیز این مطلب را نداند.
ب) مراد این باشد که علم حتمی و غیر قابل تغییر در مورد این مسائل، اختصاص به خدادارد و هرچه را خداوند در این مورد اطلاع داده است احتمال بداء دارد، پس ائمه(ع) علم حتمی به این‌گونه مسائل ندارند.
ج) شاید منظور این باشد که دیگران بالذات و بنفسه از این امور اطلاع ندارند. در این صورت فرقی بین این امور و سایر اسرار غیبی نخواهد بود و اما این که فقط این مسائل در آیه ذکر شده‌اند نه غیر اینها، بدین جهت است که غیب بودن آنها آشکارتر است و یا این که ذکر آنها دلیل دیگری داشته که بر ما پوشیده است.
د) مراد این است که خداوند علم این امور را به طور کلی بی‌اینکه قابل بداء باشد در اختیار احدی از بندگانش نگذاشته است، اما علم حتمی این مسائل را نزدیک به وقوع آنها، در شب قدر و یا نزدیک‌تر از آن، در اختیار اولیای خود قرار می‌دهد. همین وجه چهارم بهترین توجیه برای آیه است و روایاتی زیادی هم در تأیید این احتمال وجود دارد، چون ملک الموت باید از زمان مرگ افراد آگاه باشد. چنان‌که فرشتگان مامور ابر و باران نیز باید از وقت و زمان باران مطلع باشند و فرشتگان مدبر هم باید از زمان وقوع حوادث آگاهی داشته باشند. از توجیهاتی که علامه مجلسی برای آیه ۳۴ سوره مبارکه لقمان، بیان کرده است، استفاده می‌شود که وی قلمرو علم غیب امام را نامحدود می‌داند و هیچ امری را از علم بی‌کران امام مخفی و پنهان نمی‌داند، حتی اموری را که مطابق ظاهرآیه علم آنها اختصاص به خدا دارد[۱۴۰][۱۴۱].
علامه مجلسی در مورد آگاهی امام از حوادث گذشته و آینده، می‌گوید: اخبار زیادی دلالت می‌کند بر این که پیامبر اکرم(ص) از همه حوادث گذشته و آینده و نیز جمیع شریعت‌ها و احکام آگاهی داشت و تمام آن را به حضرت علی(ع) تعلیم داد و آن حضرت نیز همه آن دانش‌ها را به امام حسن(ع) آموخت و این کار به همین‌گونه تا امام دوازدهم ادامه یافت، یعنی هر امامی در آخرین لحظات زندگی خود علم امامت را به امام پس از خود سپرد». وی در کتاب مرآه العقول یکی از عناوین باب مربوط به علم امام را این‌گونه قرار داده است "باب انّ الائمه یعلمون علم ماکان و مایکون و انه لا یخفی علیهم الشی صلوات الله علیهم" ائمه(ع) گذشته و آینده را می‌دانند و هیچ چیزی در این عالم هستی بر آن حضرات پوشیده نیست[۱۴۲][۱۴۳].
روایتی از امام صادق(ع) نقل شده که مطابق آن حضرت می‌فرماید: « اللَّهُ أَجَلُّ وَ أَعَزُّ وَ أَعْظَمُ وَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يَفْرِضَ طَاعَةَ عَبْدٍ يَحْجُبُ عَنْهُ عِلْمَ سَمَائِهِ وَ أَرْضِهِ».[۱۴۴] مرحوم مجلسی در تفسیر این حدیث شریف می‌گوید: مقصود از علم آسمان، آگاهی از تمام چیزهایی است که در آسمان است از قبیل ستارگان و حرکت آنها و فرشتگان و احوال ایشان و یا مراد علمی است که از آسمان نازل می‌شود، در علم زمین نیز همین دو احتمال و جود دارد. و ممکن هم است هر دو احتمال مقصود باشد یعنی علم آسمان زمین هردو مورد را در بر بگیرد[۱۴۵][۱۴۶].
مجلسی درباره علم امام به تمام لغات و صنایع می‌گوید: اخبار در مورد علم امام به جمیع لغات نزدیک به حد تواتر است و به انضمام روایات عامه، شکی در آگاهی امام از همه زبان‌ها باقی نمی‌ماند. اما اطلاع امام از صنایع و علوم اخبار زیادی دال برا ین مطلب است، مثل اخباری که می‌گوید: حجت خدا جاهل به چیزی نیست و او در جواب هیچ پرسشی کلمه نمی‌دانم را به کار نمی‌برد و یا اخباری که می‌گوید: در نزد ائمه، علم گذشته و آینده هست و علوم تمام انبیا به آنها رسیده است که در میان علوم انبیا، علم به صنایع نیز هست، زیرا بیشتر صنایع منسوب به انبیا است و نیز تعلیم اسما در مورد حضرت آدم(ع) به گونه‌ای تفسیر شده است که شامل تمام صنایع می‌شود. بنابراین، از جهت اخبار جای شکی باقی نمی‌ماند که امامان(ع) عالم به تمام صنایع است و اما از نظر عقلی چنین علومی برای امام لازم است یا خیر، جای توقف دارد، هرچند ملتزم شدن به لزوم عقلی چنین آگاهی‌های برای امام، بعید نیست[۱۴۷][۱۴۸].
علامه مجلسی در مورد علم منطق الطیر اهل‌ بیت(ع)، بیان زیبایی دارد. وی می‌نویسد: «اعلم ان ّردّ الاخبارالمستفیضه بمحض استعبادالاوهام او تقلید الفلاسفه لایلیق بالافاضل کیف و قدورد امثالها فی القران الکریم من تسبیح الطیر مع داود» و قوله « عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْر» "و قصه الهدهد" "و نمله مع سلمیان" و قوله تعالی  وَالطَّيْرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَتَسْبِيحَهُ  [۱۴۹] و "غیر ذلک"، بدان که ردّ اخبار مستفیض که درباره علم منطق الطیر امامان(ع) وارد شده‌اند. تنها به این جهت که با وهم و خیال آدمی ناسازگار است و یا صرفاً به پیروی از فلاسفه شایسته افراد فاضل و اندیشمند نیست، چرا که امثال آن در قرآن فراوان آمده است مانند تسبیح پرندگان با حضرت داود و... مراد علامه مجلسی از بیان این مطالب این است که انکار منطق الطیر، منجر به انکار قران می‌شود، چون مسئله منطق الطیر در قرآن کریم با صراحت بیان شده است[۱۵۰][۱۵۱].
علامه مجلسی اعتقاد دارد که امامان(ع)، از شهادت خویش با تمام تفاصیل و جزئیاتش آگاه بوده‌اند. وی در مورد علم امام حسین(ع) به زمان شهادتش چنین می‌گوید: حسین(ع) دانای به خیانت اهل عراق نسبت به خود بودند، و نیز می‌دانستند که در آنجا به خود به همراه فرزندان، نزدیکان و یاران به شهادت خواهد رسید، ایشان این مسأله را بارها اطلاع دادند.[۱۵۲] در مورد علم امام علی(ع) نیز می‌گوید: «الظاهر من الاخبار انّه(ع) کان عالماً بشهادته و وقتها و کان ینتظرها و یخبر بوقوعها»[۱۵۳][۱۵۴].
از مجموع فرمایشات علامه مجلسی استفاده می‌شود که وی بر اساس روایات، علم ائمه(ع) را بسیار گسترده می‌داند و تفاوتی از جهت قلمرو، میان علم الهی و علم آنان قایل نیست، هرچند تفاوت‌های دیگری بین علم خداوند و علم امام هست از جمله حتمی بودن علم الهی و حتمی نبودن قابل بداء علم امام، ذاتی بودن علم باری تعالی، و عرضی بودن علم امام، قدیم بودن علم خداوند و حادث بودن علم امام و غیر اینها. [۱۵۵].
بدون شک، علم غیب ذاتی و استقلالی در انحصار خداست:  إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ   [۱۵۶]، و هیچ کسی نمی‌تواند علم غیب ذاتی را برای غیر خدا ادعا کند وگرنه در دام شرک گرفتار خواهد شد. با این حال، این انحصار هیچ منافاتی با این ندارد که برخی از بندگان شایسته، توسط خداوند برای اعطای مقام آگاهی از غیب، گزینش شود. به همین دلیل، امامیه اعتقاد دارند که پیامبران و امامان، از علم غیب تعلیمی و افاضی برخوردارند و آنان از کسانی است که خداوند آنها را برگزیده و از غیب آگاه‌شان کرده است. سلمان فارسی در خطبه که به فضایل امام علی(ع) اشاره دارد، می‌گوید: همانا حضرت از زمان مرگ‌ها و حوادث ناگوار و نیز از زبان‌های مختلف آگاه است. هشام بن حکم، درباره امام صادق(ع) می‌گوید: حضرتش از اخبار آسمان و زمین و تمام امور آگاه است. شیخ مفید، می‌گوید: امامان(ع) از اسرار درونی برخی افراد و نیز برخی وقایع آینده، اطلاع داشتند، اما این اطلاع و آگاهی شرط امامت نیست. ابن جریر طبری، در تفسیر این آیه:  فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ   [۱۵۷] می‌گوید: مقصود از حجت بالغ و کامل، پیامبران و امامان هستند که خدای متعال آنها را حجت بر فرشتگان و همه انسان‌ها و جنیان قرار داده است و مقتضای حجت کامل بودن این است که آنان از ویژگی‌های چون عصمت و آگاهی از تمام رویدادهای گذشته و آینده تا روز قیامت، برخوردار باشند. آیت‌الله مکارم شیرازی می‌نویسد: در بحث علم غیب پیامبر(ص) و امام(ع) گفته‏‌ایم رهبران و پیشوایان معصومی که به تمام جهان و تمام قرون و اعصار تعلق دارند نمی‏‌توانند خالی از علم غیب و آگاهی بر اسرار گذشته و آینده بوده باشند، چرا که حوادث امروز با گذشته و آینده در ارتباط و پیوند نزدیکی است.
از مجموع این سخنان استفاده می‌شود که به اعتقاد امامیه، پیامبران و امامان(ع) با تأیید و افاضه پروردگار با عالم غیب ارتباط داشته‌اند[۱۵۸]»[۱۵۹].

|}

{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخ‌دهنده = ۱۵. آقای جهانبخش؛ | تصویر = 910100.jpg | پاسخ‌دهنده = جهانبخش]]

آقای جویا جهانبخش در مقاله ««علم امامان در اصول الکافی»» در این‌باره گفته‌ است:
«نظر شیخ مفید: سخن مهم شیخ مفید در "المسائل العکبریّة" که علّامه مجلسی نیز در مرآة العقول[۱۶۰] آن را نقل می کند، البتّه با این که امامان(ع) پاره‌ای از امور غیبی، و نه جمیع این امور را از رهگذر اعلام و آگاهی بخشیِ خداوند متعال بدانند، منافاتی ندارد، مفید خود در أوائل المقالات، تصریح کرده و گفته است: "إِنَّ الأَئِمَّةَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ(ص) قَدْ کَانُوا یَعْرِفُونَ ضَمَائِرَ بَعْضِ الْعِبَادِ وَ یَعْرِفُونَ مَا یَکُونُ قَبْلَ کَوْنِهِ"؛[۱۶۱] و البته همو، بی‌درنگ می افزاید: "وَ لَیْسَ ذلِکَ بِواجِبٍ فِی صِفاتِهِمْ، وَ لا شَرْطا فی إِمامَتِهِمْ، وَ إِنَّما أکْرَمَهُمُ اللّهُ تَعَالی بِهِ وَ أعْلَمَهُمْ إیَّاهُ لِلُطْفٍ فِی طاعَتِهِمْ وَ التَّمَسُّکِ بِإمامَتِهِمْ. وَ لَیْس ذلِکَ بِواجِبٍ عَقْلاً، وَ لکِنَّهُ وَجَبَ لَهُمْ مِن جِهَةِ السَّمَاعِ"؛[۱۶۲] این مطلب (آگاهی امامان از برخی امور نهانی)، واجبِ عقلی نیست (یا: عقل، آن را لازم نمی‌شمُرَد)، لکن از طریق نقل، در حقّ ایشان ثابت گردیده است. تأکید شیخ مفید بر آن بود که دانستنِ رُخدادها و حوادث، و شناختن یکایک امور و موارد عینی، شرط امامت نیست و ما بدین نکته که امام به جمیع چنین چیزهایی علم دارد، قائل نیستیم. علمی که لازمه امامت است و قدر متیقّن علم امام نیز هست، علم به دین است، یا به تعبیر شیخ مفید، علم به احکام امور و رُخدادها.
نظر ابن شهر آشوب: ابن شهرآشوب، در کتاب کِرامند متشابه القرآن و مختلفه می‌گوید: پیامبر و امام، واجب است که علوم دین و شریعت را بدانند، و واجب نیست غیب و آنچه را بوده است و خواهد بود، بدانند؛ زیرا این، بدان جا می انجامد که در همه دانسته‌های قدیمِ متعال (خداوند متعال که "قدیم" است) با او هَنْباز باشد، حال آن که دانسته‌های قدیم (خداوند)، نامتناهی است... . و رواست که غائبات و کائنات گذشته یا آینده را به واسطه اِعلام و اخبار خدای تعالی به پیامبر و امام بدانند، البتّه پاره‌ای از آنها را.[۱۶۳] ابن شهرآشوب، در این باره، کُشته شدن امیر مؤمنان علی(ع) را، نمونه وار، یاد کرده و گوشزد نموده است که بنا بر روایات، آن حضرت از کشته شدن خویش، آگاه بوده است و همچنین، قاتل خود را می‌شناخته است؛ ولی به عقیده ابن شهرآشوب ، ممکن نیست که امام، از وقت دقیق[۱۶۴] کشته شدن خود، آگاه بوده باشد.[۱۶۵] ما را در این جا با درستی یا نادرستی مثالی که ابن شهرآشوب آورده است، کاری نیست؛ زیرا ای بسا بر خلاف رأی ابن شهرآشوب، آگاهی امام از وقت دقیق کشته شدن نیز روا باشد و از دیدگاه کلامی به بن بست نینجامد. نکته، تأکید و تصریح چنین بزرگانی است به مفهومی روشن که از "کتاب" و "سنّت" و "واقعِ تاریخ" مستفاد می‌گردد، و آن، عدم احاطه علمی امام است به غیب»[۱۶۶].

|}

{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخ‌دهنده = ۱۶. پژوهشگران وبگاه پرسمان. | تصویر = 9030760879.jpg | پاسخ‌دهنده = | پاسخ = پژوهشگران «وبگاه پرسمان» وابسته به «نهاد نمايندگى مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها» در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:

علم غیب امامان(ع) بر دو گونه تصور می‌شود:
  1. از درون و بدون تعلیم الهی، آگاه باشند.
  2. خدای آگاه، به پیامبران تعلیم کرده باشد و امامان نیز هر کدام از امام قبل، و سرانجام از پیامبر آموخته باشند و یا خداوند از راه دیگری به آنان تعلیم کرده باشد.
دانشمندان شیعه همگی تصریح کرده‌اند که آگاهی پیامبر و امام از غیب، ذاتی و بدون تعلیم الهی نیست و به گونه دوم؛ یعنی به تعلیم الهی است و کسانی که علم امامان(ع) را ذاتی و بدون تعلیم الهی بدانند و علم آنان را به گونه علم الهی بدانند از "غلاه" [۱۶۸] به شمار می‌آیند و اصولاً این عقیده مستلزم شرک می‌باشد، با مراجعه به روایات و گفته‌های دانشمندان بزرگ روشن می‌شود که در زمان پیامبران گرامی‌و امامان معصوم(ع) و نیز در دوره‌های بعد، گاهی از واژه علم غی علم ذاتی و بدون تعلیم الهی فهمیده می‌شده است، از این جهت در آیات و روایات و نیز در کلمات دانشمندان مکرراً تصریح شده است که آگاهی پیامبر و امام از غیب، ذاتی نیست، بلکه به تعلیم الهی از راه وحی و غیره و یا آموختن از پیامبر و امام قبل است و اگر در برخی از احادیث آگاهی از غیب آنان نفی شده است، مقصود این نوع از علم غیب است.
اینک متن برخی از روایات و گفتارهای دانشمندان:
  1. بعد از پایان جنگ جمل، امام علی(ع) در بصره خطبه‌ای خواند و در ضمن آن، از برخی حوادث آینده خبر داد یکی از یاران آن حضرت با تعجبی فراوان، به ایشان گفت: آیا به شما علم غیب داده شده؟ و این جمله اشاره به این بود که علم غیب اختصاص به خدا دارد، زیرا خدا است که ذاتاً از همه چیز آگاه است. آن گرامی در پاسخ او خندید و گفت: اینکه من از حوادث آینده خبر می‌دهم علم غیب یعنی ذاتی و بدون تعلیم الهی نیست بلکه به وسیله پیامبر خدا(ص) به من تعلیم شده است[۱۶۹].
  2. یحیی بن عبداالله بن الحسن به امام هفتم(ع) گفت: فدایت شوم گروهی از مردم عقیده دارند که شما علم غیب دارید. حضرت در پاسخ او فرمود: نه به خدا سوگند آنچه ما می‌دانیم از پیامبر خدا(ص) به ما رسیده و از آن حضرت آموخته‌ایم.
  3. شیخ بزرگوار محمد بن نعمان مفید می‌نویسد: کسی را می‌توان به طور مطلق دارای صفت "عالم به غیب" دانست که علم او ذاتی باشد و از کسی نیاموخته باشد و علم هیچ کس جز خداوند بزرگ ذاتی نیست و از این رو شیعه معتقد است که نباید درباره امامان(ع) به طور مطلق گفته شود، بلکه باید توضیح داده شود که علم آنان مستفاد از امام(ع) قبل و از پیامبر(ص) و سرانجام به تعلیم الهی است[۱۷۰].
  4. مفسر عالیقدر جهان اسلام مرحوم شیخ طبرسی می‌نویسد: به عقیده شیعه کسی را می‌توان با جمله "عالم به غیب" توصیف کرد که همه غیب‌ها را بداند و علم او ذاتی باشد و هیچ کس جز خدا این چنین نیست و اما خبرهای غیبی فراوانی که دانشمندان شیعه و سنی از علی(ع) و سایر امامان(ع) نقل کرده‌اند همه از رسول خدا(ص) به آنان رسیده و رسول خدا(ص) نیز از خداوند آموخته است[۱۷۱].
  5. رشید‌الدین محمد بن شهر آشوب مازندانی می‌نویسد: پیامبر(ص) و امام(ع) از غیب آگاهی دارند اما نه به این معنی که علم آنان ذاتی باشد بلکه خداوند، بخشی از علم غیب را به آنان آموخته است، و عقیده به این که علم آنان ذاتی است و با علم خدا تفاوتی ندارد مستلزم شرک می‌باشد[۱۷۲].
  6. کمال الدین ابن میثم بحرانی می‌نویسد: منظور از علم غیبی که جز خدا نمی‌داند علم غیبی است که بدون تعلیم و آموختن باشد و علم غیب بدون تعلیم، اختصاص به خدا دارد و جز خدا هر کس آگاهی از غیب پیدا کند به تعلیم الهی بوده است[۱۷۳].
  7. ابن ابی الحدید معتزلی می‌نویسد: ما انکار نمی‌کنیم که در میان افراد بشر اشخاصی باشند که از غیب خبر بدهند اما می‌گوییم آگاهی آنان از غیب، مستند به خداوند است و خداوند وسیله آگاه شدن آنان را از غیب فراهم می‌آورد[۱۷۴].
  8. فضل بن روزبهان همان دانشمند سنی که در اواخر سده نهم و اوائل دهم می‌زیسته، با همه تعصبش در کتاب « ابطال نهج الباطل» می‌نویسد: روا نیست درباره کسی گفته شود: علم غیب دارد، آری، خبر دادن از غیب به تعلیم الهی جایز است و راه این تعلیم یا وحی است و یا الهام، البته نزد کسی که الهام را یکی از راههای آگاهی از غیب می‌داند. [۱۷۵].
  9. علامه مرحوم شیخ محمد حسین مظفر می‌نویسد: علم خدا ذاتی است و علم امامان(ع) به تعلیم الهی است و هیچ کس نباید توهم کند که علم امامان(ع) مانند علم خدا است، پس مانعی ندارد که بگوییم امامان(ع) ذاتاً علم غیب ندارند اما به تعلیم الهی، از غیب آگاهی دارند[۱۷۶].
  10. علامه طباطبائی در تفسیر "المیزان" می‌نویسد: خداوند ذاتاً از غیب آگاه است و هر کس جز او از غیب آگاه باشد به تعلیم او خواهد بود و هر جا پیامبر(ص) آگاهی خود از غیب را انکار می‌کند و می‌گوید: علم غیب ندارم معنای آن این است که مستقلاً و ذاتاً عالم به غیب نیستم و هر چه می‌دانم از جانب خدا به من آموخته شده است[۱۷۷].
علم امامان(ع) نسبت به امور غیبی متکی به علم و اراده پروردگار است. آنجا که خدا بخواهد آنها می‌دانند[۱۷۸]. به تعبیر دیگر، علم غیب به طور ذاتی و استقلالی اختصاص به خدا دارد و غیر از او هیچ کس مستقلاً هیچ گونه آگاهی از غیب ندارد و ائمه(ع) هر چند دارند از ناحیه خداست. و با الطاف و عنایت اوست. و جنبه تبعی دارد. و امّا این که چرا علم به قیامت مخصوص ذات خداست و هیچ کس حتّی پیامبران هم از آن گاه نیستند. چنان که خداوند فرموده است.  إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي لاَ يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلاَّ هُوَ [۱۷۹]. پاسخ این است که، عدم آگاهى از وقوع رستاخیز به ضمیمه ناگهانى بودن و با توجه به عظمت ابعاد آن سبب مى شود که هیچگاه مردم قیامت را دور ندانند و همواره در انتظار آن باشند، به این ترتیب خود را براى نجات در آن آماده سازند، و این عدم آگاهى اثر مثبت و روشنى در تربیت نفوس و توجه آنها به مسئولیت‌ها و پرهیز از گناه خواهد داشت [۱۸۰][۱۸۱].
پیشوایان ما وظیفه نداشتند در تمام موارد طبق علومی که از راههای غیر عادی برای آنها حاصل می‌شد عمل کنند بلکه تکالیف دینی آنها همواره بر طبق علومی بوده که از مجاری عادی برای آنها پیدا می‌شده است. مثلا پیامبر(ص) و امامان(ع) منافقین را خوب می‌شناختند و می‌دانستند که آنها ایمان واقعی ندارند ولی هرگز با آنها مثل کفار رفتار نمی‌کردند؛ بلکه از نظر معاشرت و ازدواج و دیگر احکام با آنها مانند سایر مسلمانان رفتار می‌کردند. و همچنین هنگامی که در مسند قضاوت و حل و فصل مشکلات مردم می‌نشستند، مطابق قوانین قضایی اسلام حکم می‌کردند و از علوم غیر عادی خود استفاده نمی‌نمودند»[۱۸۲].

|}

پرسش‌های مصداقی

پرسش‌های وابسته

منبع‌شناسی جامع علم غیب معصوم

پانویس

  1. به خدا سوگند من از همه مردم آگاه‌ترم به هر فتنه‌ای که از امروز تا قیامت واقع می‌شود؛ مسند احمد، جلد ۵، صفحه ۳۸۸.
  2. صحیح مسلم، جلد ۴، صفحه ۲۲۱۷، باب:«اخبار النبی فیما یکون الی قیام الساعة» از کتاب الفتن، از این حدیث معلوم می‌شود یک روز تمام از طلوع فجر تا غروب آفتاب مشغول بیان اخبار غیب برای اصحابش بود.
  3. الغدیر، جلد ۵، صفحه ۵۹ تا ۶۲ (با تلخیص) و تاریخ بغداد، جلد ۲، صفحه ۴۹ آمده است
  4. پیام قرآن، ج۵، ص ۳۸۸.
  5. وسایل الشیعه جلد ۱۳ ص ۹۲.
  6. مناقب جلد ۲ ص ۱۱۲.
  7. رساله علم الامام ص ۶.
  8. اوائل المقالات ص ۳۸.
  9. پرسش‌ها و پاسخ‌های قرآنی جوانان
  10. نک: الشریف المرتضی علی بن الحسین الموسوی، الشافی فی الامامه، تحقیق سید عبد الزهرا حسینی، مؤسسة الصادق للطباعة و النشر، طهران، ۱۴۰۷ هـ - ١٩٨١ م، ج ١٠، ص ۲۶؛ فی علم الکلام، ج١، ص ۲۶۲.
  11. نک: السید محمود الآلوسی البغدادی، روح المعانی فی تفسیر القرآن الکریم و السّبع المثانی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، بی‌تا، ج٢٠، ص ١٠-١٢.
  12. نک: میر یوسف علی استرآبادی، اسئله یوسفیه، به کوشش رسول جعفریان، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، تهران، ١٣٨٨؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج٨، ص٣٧٢،ج ١٠، ص٢٠٩؛ ابوالقاسم خویی، البیان فی تفسیر القرآن، مترجمان، محمد صادق نجمی، هاشم هاشم زاده هریسی؛ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران ١٣٨٨ش، ص۴۱۴؛ مجمع البیان، ج٢، ص۶٢٧، ج۵، ص٢٠٠؛ الفیض الکاشانی، تفسیر الصافی، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، بیروت، ۱۴۰۲هـ - ١٩٨٢م، ج٢، ص١٢٢.
  13. علم غیب از نگاه قرآن و وحی، ص٣٢٥.
  14. علم غیب از دیدگاه حکما و شریعت اسلامی، فصلنامه آیین حکمت، شماره ۱۰، ص ۱۲۹ و ۱۳۰ و ۱۳۱.
  15. ابوعبدالله محمد بن محمد بن النعمان العکبری البغدادی، المسائل العکبریة، تحقیق: علی اکبر الهی خراسانی، المؤتمر العالمی لألفیة الشیخ المفید، ج۶، ص ۶۹-۷۱.
  16. شریف مرتضی علم الهدی، تنزیه الأنبیاء، تحقیق: فارس حسّون کریم، ص۲۷۰؛ ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسی؛ تلخیص الشافی، تحقیق و تعلیق سید حسین بحرالعلوم، ج۴، ص۱۹۰.
  17. شیخ طوسی، همان، ج۱، ص۲۵۲. البته مرحوم شیخ طوسی در جلد۴ صفحه۱۹۰ این قول را به سید مرتضی نسبت می‌‏دهد و خود تصریح می‌‏کند که در این مسأله نظر و اشکال دارد:«وهذا المذهب هو الذی اختاره المرتضی ‏رحمه الله فی هذه المسألة ولی فی هذه المسألة نظر»
  18. البته در این میان، برخی از اندیشمندان همانند سید مرتضی و ابن شهر آشوب، پنداشته‏‌اند که حتی می‌‏توان بر نفی ادعای فوق، اقامه دلیل کرد، یعنی افزون بر این که دلیلی بر علم غیب مطلق امام(ع) وجود ندارد، بلکه علم امام(ع) به غیب به تفصیل، مستلزم محذور عقلی است. (ابوجعفر محمد بن علی بن شهر آشوب، متشابه القرآن و مختلفه، ج۱، ص ۲۱۱؛ سید مرتضی، رسائل المرتضی، تحقیق سید احمد حسینی، ج۳، ص۱۳۱).
  19. البته با این تفاوت که علم خداوند ذاتی است، اما علم پیامبر(ص) و امام(ع) به اذن خداوند و ناشی از تعلیم و اعطای الهی است.
  20. بررسی علم امام حسین به شهادت، فصلنامه کلام اسلامی، شماره ۵۲، ص ۱۰۱.
  21. الاشارات والتبیهات، ج۴، نمط ۱۰، فصل ۷، ص۱۱۹- ۱۲۵.
  22. المباحث المشرقیة فی علم الالهیات والطبیعیات، فصل هفتم، ص۴۲۲.
  23. (و بدین‌گونه ما روحی از امر خویش را به تو وحی کردیم)، سوره مبارکه شوری، آیه ۵۲.
  24. مفاتیح الغیب، ج ۲۳ از ۳۷ جلدی، ص ۲۳۳ – ۲۳۵.
  25. شرح اشارات و التنبیهات، ج ۴، نمط دهم، فصل نهم، ص ۱۲۱.
  26. ر.ک "المبدأ والمعاد"، ص۵۹۴.
  27. ر.ک "المبدأ والمعاد"، ص۵۹۴.
  28. همان ص ۶۰۸ – ۶۱۰ و "الشواهد الربوبیه"، ص۳۴۹.
  29. (و من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خداوند نزد من است؛ و غیب نمی‌دانم، و نمی‌گویم که من فرشته‌ام و درباره کسانی که در چشم شما خوارند نمی‌گویم که خداوند هیچ‌گاه به آنان خیری نمی‌رساند، خداوند از درون آنان آگاه‌تر است (اگر جز این بگویم) در آن صورت از ستمگران خواهم بود)، سوره مبارکه هود، آیه ۳۱.
  30. المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۰، ص۲۱۲.
  31. ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج۱۰، ص۲۴۷.
  32. آگاهی سوم یا علم غیب، ص۴۴.
  33. روح المعانی، ج ۲۷، ص ۹۷.
  34. "وفیه دلاله علی جواز اطلاع الولی علی المغیبات باطلاع الله تعالی له"؛ "فتح الباری"، ج ۱۱، ص ۲۹۱.
  35. "لم یؤمن بالغیب من لم یکن له سراج من الغیب. (به نقل از "منهاج‏ الولایة فی‏شرح ‏نهج‏‌البلاغة"، ج ۱، ص ۵۸۵.
  36. "الملل والنحل"، ج ۲، ص ۲۲۹.
  37. علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن، ص۳۶.
  38. ا«خداوند بر آن نیست که مؤمنان را به حالی که شما بر آن هستید رها سازد تا آنکه ناپاک را از پاک جدا کند؛ و (نیز) بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمی‌گزیند» سوره آل عمران، آیه ۱۷۹
  39. ا«تا معلوم دارد که رسالت‌های پروردگارشان را رسانده‌اند؛ و (خداوند) آنچه را نزد آنهاست، از همه سو فرا می‌گیرد و شمار هر چیز را دارد» سوره جن، آیه ۲۸
  40. ا«جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد» سوره جن، آیه ۲۷
  41. ا«بگو من برای خود سود و زیانی در دست ندارم جز آنچه خداوند بخواهد و اگر غیب می‌دانستم خیر بسیار می‌یافتم و (هیچ) بلا به من نمی‌رسید؛ من جز بیم‌دهنده و مژده‌آور برای گروهی که ایمان می‌آورند نیستم» سوره اعراف، آیه ۱۸۸
  42. ا«بگو: من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خداوند نزد من است و غیب نمی‌دانم و به شما نمی‌گویم که من فرشته‌ام؛ جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم؛ بگو: آیا نابینا و بینا برابر است پس آیا نمی‌اندیشید؟» سوره انعام، آیه ۵۰
  43. ا«و بی‌گمان قرآن را از نزد فرزانه‌ای دانا به تو می‌آموزند» سوره نمل، آیه ۶
  44. ا«او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۶ و ۲۷
  45. ا«همان گونه (که بر پیامبران پیشین وحی فرستادیم) بر تو نیز روحی را بفرمان خود وحی کردیم تو پیش از این نمی‏دانستی کتاب و ایمان چیست‏» سوره شوری، آیه ۵۲
  46. علم غیب و علم لدنی پیامبر، فصلنامه حضور، شماره ۸۸ ص ۴۰ تا ۷۰.
  47. «من المعلومات ، وذلک محال. وبینا أن الذی یجب أن یعلمه علوم الدین والشریعة. فأما الغائبات، أو الکائنات الماضیات والمستقبلات، فإن علم بإعلام الله تعالی شیئا فجائز، وإلا فذلک غیر واجب».
  48. «وعلی هذا الأصل لیس من الواجب علم الإمام بوقت وفاته ، أو قتله علی التعیین».
  49. «علم النبی بالکتابة والقراءة، ما الذی یجب أن یعتقد فی النبی(ص) ، هل کان یحسن الکتابة وقراءة الکتب أم لا؟»
  50. «لأن العلم بالکتابة لیس من العلوم التی یقطع علی أن النبی والإمام علیهما السلام لا بد من أن یکون عالما بها وحائزا لها. لأنا إنما نقطع فی النبی والإمام علی أنهما لا بد أن یکون کل واحد عالما بالله تعالی وأحواله وصفاته ، وما یجوز علیه وما لا یجوز ، وبجمیع أحوال الدیانات وبسائر أحکام الشریعة التی یؤدیها النبی صلی الله علیه وآله أن یحفظها الإمام (ع) ویتقدمها ، حتی لا یشذ علی کل واحد منهما من ذلک الشئ یحتاج فیه إلی استفتاء غیره ، کما یذهب المخالفون لنا. أما ما عدی ذلک من الصناعات والحرف ، فلا یجب أن یعلم نبی أو إمام شیئا من ذلک . والکتابة صنعة کالنساجة والصیاغة، فکما لا یجب أن یعلم ضروب الصناعات ، فکذلک الکتابة».
  51. «وقلنا: أن إیجاب ذلک یؤدی إلی إیجاب العلم بسائر المعلومات الغائبات والحاضرات، وأن یکون کل واحد من النبی والإمام محیطا بمعلومات الله تعالی کلها. وبینا أن ذلک یؤدی إلی أن یکون المحدث عالما لنفسه کالقدیم تعالی، لأن العلم الواحد لا یجوز أن یتعلق بمعلوم علی جهة التفصیل، وکل معلوم مفصل لابد له من علم مفرد یتعلق به، وأن المحدث لا یجوز أن یکون عالما لنفسه، ولا یجوز أن یکون أیضا وجود ما لا نهایة له من المعلوم، ویبطل قول من ادعی أن الإمام محیط بالمعلومات»
  52. گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات.
  53. بگو: من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خداوند نزد من است و غیب نمی‌دانم؛ سوره انعام؛ آیه: ۵۰.
  54. بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند؛ سوره نمل؛ آیه ۶۵.
  55. بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند؛ سوره نمل؛ آیه ۶۵.
  56. علم غیب از دیدگاه فریقین؛ ص ۶۴ - ۶۵
  57. و شما را از آنچه می‌خورید یا در خانه می‌انبارید آگاه خواهم ساخت؛ سوره آل عمران؛ آیه ۴۹.
  58. سوگند به خدایی که جان من در اختیار اوست از حوادث آینده خبر دارم و از هرچه بپرسید آگاهتان خواهم کرد.
  59. علم غیب از دیدگاه فریقین؛ ص ۱۰۳ - ۱۰۵
  60. " إن الأئمه من آل محمد قد کانوا یعرفون ضمائر بعض العباد و یعرفون ما یکون قبل کونه و لیس بواجب فی صفاتهم و لا شرطاً فی إمامتهم ... و لیس ذلک بواجب عقلاً ... فأما اطلاق القول علیهم بأنهم یعلمون الغیب فهو منکر بین الفساد لأن الوصف بذلک انما یستحقه من علم الأشیاء بنفسه و هذا لایکون الا لله عزّوجلّ و علی قولی هذا جماعه اهل الإمامه إلا من شذ عنهم من المفوضه و من انتمی‌إلیهم من الغلاه"
  61. ما آگاهی امام به همه احکام دین و کمال عقل ایشان را از زمان تولد لازم نمی‌دانیم، بلکه آن را لازمه دوران امامتش می‌دانیم.
  62. و من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خداوند نزد من است؛ و غیب نمی‌دانم؛ سوره هود، آیه: ۳۱.
  63. و اگر غیب می‌دانستم خیر بسیار می‌یافتم و (هیچ) بلا به من نمی‌رسید؛ سوره اعراف، آیه: ۱۸۸.
  64. امام در مسند امامت، باید در مسائلی که با شرح وظایف او همخوانی دارد، عالم باشد، اما بیش از آن ضروری نیست. چه لزومی‌ دارد که امیرالمؤمنین(ع) در زمان حیات پیامبر خدا(ص)، و امام حسن و امام حسین(ع) با وجود پدرشان، از همه احکام دینی مطلع باشند؟ بلکه شایستگان به امر امامت، دانش لازم را از امام پیشین خود فرا می‌گیرند؛ به‌طوری که تا پایان عمر امام قبلی به حد کمال ‌رسیده باشند.
  65. بررسی علم اولیای الهی، ص۷۹ - ۹۱.
  66. مکدرموت، ۱۳۷۲، ص ۱۴۵
  67. مفید، ۱۴۱۳ (ج) ، ص ۶۷‌
  68. مفید، ۱۴۱۳، ص ۶۸.
  69. طباطبایی، ۱۴۱۷، ج ۷، ص ۱۲۵ و ۱۲۶
  70. مفید، ۱۴۱۳ (ج) ، پاورقی‌ ۳۸.
  71. مفید‌، بی‌تا (ب) ، ج۱، ص ۲۶ و ۳۵۹.
  72. علم امام از دیدگاه شیخ مفید و علامه طباطبایی، فصلنامه نامه جامعه، شماره ۱۱۶ ص ۷۵-۷۹.
  73. نام فرقه‌ای کلامی که معتقد است خداوند به انسان اختیار تام داده و اراده او هیچ تأثیری در زندگی و کارهای انسان ندارد.
  74. اوائل المقالات: چاپ کنگره شیخ مفید، ص ۷۷.
  75. مصنفات شیخ مفید: ج ۶، ص ۶۹.
  76. در حاشیه کتاب «تلخیص الشافی» آمده است: منظور شیخ مفید و شیخ کلینی هستند. شیخ کلینی در اصول کافی یک باب مستقل به این امر اختصاص داده است و آن را «باب أن الائمه یعلمون متی یموتون» نامیده است و در آن برخی از روایات ائمه(ع) را در اثبات این مطلب آورده است.
  77. تلخیص الشافی: طوسی، ج ۴، ص ۱۹۰-۱۸۸ و در حاشیه آن آمده است، برای توضیح بیشتر مراجعه شود به مرآة العقول، مجلسی: ج ۳،ص ۱۲۳: بحارالانوار: ج ۴۲، ص ۲۵۹؛ الدرة النجفیة، بحرانی: ص ۸۵ و غیر آن.
  78. اجوبة المسائل المهنائیه: ص ۱۴۸.
  79. آگاهی امامان از غیب، ص ۱۰۳.
  80. امامان(ع) گاهی از دل برخی از مردم خبر داشتند و رویدادها را پیش از وقوع می‌دانستند، ولی این از ویژگی‌های ضروری و از شرایط امامت ائمه(ع) نمی‌باشد؛ بلکه بدین وسیله خداوند آنان را گرامی داشته و داناترین مردم قرار داده است تا وسیله پیروی و اطاعت از آنان باشد. امّا شایسته نیست به کسانی که علم آنان به وسیله دیگری آموزش داده شده یا افاضه گردیده است، عالِم به غیب گفته شود؛ زیرا صفت عالم به غیب سزاوار کسی است که ذاتاً و بدون استمداد از دیگری به حقایق امور و جهان هستی دانا و آشنا باشد. این سخن، دیدگاه بسیاری از علمای شیعه است، مگر تعداد کمی از مفوّضه و کسانی که غلوّ کنندگان که به آنان پیوسته‌اند.
  81. من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خداوند نزد من است؛ و غیب نمی‌دانم؛ سوره هود، آیه: ۳۱.
  82. اگر غیب می‌دانستم خیر بسیار می‌یافتم و هیچ بلا به من نمی‌رسید؛ سوره اعراف، آیه: ۱۸۸.
  83. دانشنامه موضوعی قرآن
  84. تمهید الاصول فی علم الکلام، شیخ طوسی، ترجمه مشکاة الدینی، ۸۱۳.
  85. تمهید الاصول فی علم الکلام، شیخ طوسی، ترجمه مشکاة الدینی، ۸۱۷.
  86. علم امام در دیدگاه شیخ مفید و شاگردان وی، دوفصلنامه حوزه، ش۵۴.
  87. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۵۳۹.
  88. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۸۹.
  89. شیخ مفید، محمد بن نعمان، اوایل المقالات، ص ۶۷.
  90. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۹۲.
  91. مفید، محمد، اوایل المقالات، ص ۳۹.
  92. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۹۷.
  93. با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید؛ سوره بقره، آیه: ۱۹۵.
  94. مفید،محمد، المسائل العکبریه، ص ۷۰.
  95. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۹۹.
  96. المسائل العکبریه، ص ۶۹- ۷۰.
  97. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۹۸.
  98. «القول فی معرفه الائمه بجمیع الصنایع و سایر اللغات: اقول: انه لیس بممتنع ذلک منهم (ع) و لا واجب من جهه العقل و القیاس، وقد جائت اخبار عمن یجب تصدیقه بان ائمه آل محمد قد کانوا یعلمون ذلک. فان ثبت، وجب القطع به من جهتها علی الثبات، ولی فی القطع به منها نظر، والله الموافق للصواب».
  99. اوائل المقالات، ص ۶۷.
  100. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۰۰.
  101. اوائل المقالات، ص ۶۷.
  102. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۰۰.
  103. سید مرتضی، علی، الشافی، ج ۲، ص ۲۶ - ۲۷.
  104. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۰۱.
  105. رسائل، ج ۱، ص ۳۹۴ - ۳۹۵.
  106. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۰۲.
  107. «ان الامام لایجب ان یعلم الغیوب وماکان و مایکون لان ذلک یؤدی الی انه مشارک للقدیم تعالی فی جمیع معلوماته وان معلوماته لایتناهی و انه یوجب ان یکون عالما بنفسه و قد ثبت انه عامل بعلم محدث و العلم لا یتعلق علی التفصیل الابمعلوم واحد ولو علم مالا یتناهی لوجب وجودمالا یتناهی من المعلومات وذلک محال».
  108. و غیب نمی‌دانم؛ سوره انعام، آیه: ۵۰.
  109. ابن شهر آشوب، محمد، متشابه القران و مختلفه، ج ۲، ص ۳۴۰.
  110. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۰۳.
  111. سید مرتضی، علی، رسایل،ج۱، ص ۲۸۳.
  112. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۰۴.
  113. سید مرتضی، علی، رسایل، ج۱، ص ۲۸۳.
  114. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۰۴.
  115. ابن طاووس، علی، سعد السعود، ص ۲۸۴؛ الطرائف فی معرفه مذاهب الطوایف، ص ۱۳۶.
  116. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۱۲.
  117. کشف المحجه لثمره المهجه، ص ۹۱.
  118. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۱۳.
  119. شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۱۹۶؛ مترجمان، قربان علی محمدی مقدم و علی اصغر نوابی یحیی زاده.
  120. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۱۵.
  121. «رسول خدا(ص) هزار درب از علم را به من آموخت، که از هر درب، هزار درب را بر من گشود»
  122. «به من جوامع سخنان داده شده است و به علی جوامع علم داده شده است».
  123. بحرانی، میثم بن میثم، شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۲۰۰ – ۲۰۱؛ مترجمان، قربان‌علی محمدی مقدم و علی‌اصغر نوابی یحیی‌زاده.
  124. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۱۶.
  125. ای مردم هرکس مرگی را که از آن گریزان است به هنگام فرار، خواهد دید. دوران زندگی انسان، میدان رانده شدن اوست در جهان، و گریختن از مرگ، رسیدن است بدان. چند که روزگار از این سوبدان سو راندم و به خاطر دانستن این راز پوشیده‌اش کاواندم، خدا نخواست، جز آنکه آن را بپوشاند، هیهات که این علمی است نهفته که هیچ کس آن را نداند.
  126. فیض الاسلام، علی نقی، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ذیل خطبه ۱۴۹.
  127. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۱۶.
  128. طبری، حسن بن علی، کامل بهایی، ص ۷۹.
  129. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۱۹.
  130. اجوبه المسائل المهنائیه، ص ۱۴۸.
  131. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۲۲.
  132. تجرید الاعتقاد، ص ۲۸۲؛ کشف المراد، ص ۲۲۵.
  133. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۲۳.
  134. «والاخبار فی کراماتهم(ع)، من الاخبار بالضمایر و المغیبات والمعرفه بمنطق الطیر و جمیع اللغات و ابراء اصحاب الامراض المزمنه دفعه، و احیاء الاموات، و سایر المعجزات و خوارق العادات تتجاوز عن حد الحصر و الاحصاء وهی مذکوره فی کتب العامه و الخاصه وتصانیفهما‏‏‏».
  135. علم الیقین فی اصول الدین، ج ۲، ص ۷۳۱ - ۷۳۳
  136. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۲۵.
  137. بی‌گمان، تنها خداوند است که دانش رستخیز نزد اوست و او باران را فرو می‌فرستد و از آنچه در زهدان‌هاست آگاه است و هیچ کس نمی‌داند فردا چه به دست خواهد آورد و هیچ کس نمی‌داند در کدام سرزمین خواهد مرد؛ بی‌گمان خداوند دانایی آگاه است؛ سوره لقمان، آیه: ۳۴.
  138. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۱۰۳.
  139. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۲۶.
  140. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۱۰۳.
  141. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۲۷.
  142. مرآه العقول، ج ۳، ص ۱۲۹.
  143. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۲۸.
  144. «خداوند متعال بلند مرتبه تر و عزیز تر و بزرگتر و با کرامت تر از آن است که ضرورت اطاعت از بنده‌ای را لازم بداند که علم آسمان و زمینش بر آن پوشیده است».
  145. بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۱۰۹.
  146. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۲۸.
  147. بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۱۹۳.
  148. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۲۹.
  149. پرندگان گشاده‌بال، خداوند را به پاکی می‌ستایند؟ هر یک نماز و نیایش خود را دانسته است؛ سوره نور، آیه: ۴۱.
  150. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۲۷، ص ۲۷۳.
  151. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۳۰.
  152. «الحسین صلوات الله علیه کان عالماً بغدر اهل العراق به و انّه یستشهد هناک مع اولاده و اقاربه و اصحابه، و یخبر بذلک مراراً».
  153. «ظاهر روایات این است که ایشان(ع) نسبت به شهادت خود و زمان آن آگاهی داشته و منتظر آن بوده و نیز خبر از رخ دادن آن می‌نمودند»؛ محمد باقر مجلسی، مرآة العقول، ج ۳، ص ۱۲۴.
  154. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۳۰.
  155. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۳۱.
  156. غیب، تنها از آن خداوند است؛ سوره یونس، آیه: ۲۰.
  157. برهان رسا از آن خداوند است؛ سوره انعام، آیه: ۱۴۹.
  158. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۶۵.
  159. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۱۳.
  160. ر.ک: مرآة العقول، ج ۳ ص ۱۲۵. این گفتار مفید را مجلسیِ ثانی در بحار الأنوار (ج ۴۲ ص ۲۵۷) نیز نقل کرده است.
  161. امامان آل محمّد(ص) ، گاه ضمائر برخی از بندگان را می دانستند، و گاه از آنچه رُخ می‌داد، پیش از رُخ دادنش باخبر بودند.
  162. «این، نه از صفات لازم برای ایشان بود، نه شرط امامتشان؛ بلکه تنها خدای تعالی از برای آن که لطفی [از برای خلایق]، باشد در اطاعت ایشان و تمسّک به امامتشان، ایشان را بدین موهبت، گرامی داشته و از این نهانی ها آگاهانیده است». (أوائل المقالات، تحقیق: إبراهیم الأنصاری، ص ۶۷؛ همان، تحقیق: مهدی محقق، ص ۲۱ (با ضبطِ «للُطف» به جایِ «للّطف»)؛ همان، تحقیق شیخ الإسلام زنجانی و واعظِ چرندابی، ص ۷۷.
  163. النّبیّ و الإِمام یَجِبُ أَنْ یَعْلَما عُلُومِ الدّینِ وَ الشَّریعَةِ، و لاَ یَجِبُ أَن یَعْلَما الغَیْبَ وَ ما کانَ وَ ما یَکُونُ، لأنَّ ذلِکَ یُؤَدِّی إِلی أنَّهُمَا مُشارِکانِ لِلْقَدِیمِ تَعالی فی جَمِیعِ مَعْلُوماتِهِ وَ مَعْلُوماتُهُ لاَ تَتَناهی...؛ وَ یَجُوزُ أَن یَعْلَما الْغَائِباتِ وَ الکائِناتِ الْماضِیاتِ أَو الْمُسْتَقْبَلاتِ بِإعْلامِ اللّهِ تَعالی لَهُما شَیْئا مِنْها؛ متشابه القرآن و مختلفه، ج ۱ ص ۲۱۱.
  164. ابن شهرآشوب ، تعبیر "علی التّعیین" را به کار برده که در متشابه القرآن چاپی، به نادرست، "علی التعییر" آمده است.
  165. سنج: تراثنا، ش ۳۷، ص ۷۲ (رساله «علم الأئمّة(ع) بالغیب...»)
  166. علم امامان در اصول الکافی، چاپ شده در مجموعه مقالات فارسی کنگره بین‌المللی ثقة‌الاسلام کلینی، ص۴۳۸.
  167. او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد؛ سوره جن، آیه: ۲۶ - ۲۷.
  168. غلاه، کسانی که امامان(ع) را از حدود موجود امکانی خارج دانسته و برخی از صفاتی را که اختصاص به خدا دارد بر آنان ثابت می‌دانند.
  169. نهج البلاغه خطبه صدو بیست و چهار، شرح نهج البلاغه ابن میثم.
  170. اوائل المقالات ص:۳۸؛ بحار الأنوار؛ ج۱۰، ص ۲۶.
  171. مجمع البیان: ج۳، ص ۲۶۱ و ج۵ ص ۲۰۵.
  172. متشابهات القرآن،ص ۲۱۱.
  173. شرح نهج البلاغه ابن میثم؛ ج ۱، ص۸۴ و ج۳، ص۱۴۰.
  174. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید؛ ج ۱، ص ۴۲۷.
  175. دلائل الصدق مظفر:۳۴۳.
  176. علم الامام: ۴۷.
  177. المیزان: ج۲۰ ص ۱۳۱ - ۱۳۲.
  178. تفسیر نمونه، ج ۱۰، ص ۷۳.
  179. دانش آن، تنها نزد پروردگار من است؛ هیچ کس جز او در زمان آن از آن پرده بر نمی‌دارد؛ سوره اعراف، آیه ۱۸۷.
  180. تفسیر نمونه، ج ۷، ۴۳.
  181. وبگاه پرسمان
  182. وبگاه پرسمان