آیا آیه ۳ سوره یوسف منکر آگاهی پیامبراکرم از غیب نیست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
آیا آیه ۳ سوره یوسف منکر آگاهی پیامبراکرم از غیب نیست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب
مدخل اصلیعلم غیب

آیا آیه ۳ سوره یوسف منکر آگاهی پیامبراکرم از غیب نیست؟ یکی از سؤال‌های مصداقی پرسشی تحت عنوان «آیاتی که مخالفان علم غیب غیر خدا به آنها استدلال می‌کنند کدام‌اند؟» است. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مجموعه پرسش‌های مرتبط به این بحث (علم غیب معصوم) یا به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

آیه مورد اشاره پرسش

﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِن كُنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ.

«ما با این قرآن که به تو وحی کرده‏ایم، به بهترین (شیوه) داستانسرایی برای تو داستان می‏گوییم و بی‏گمان تو پیش از آن از ناآگاهان بودی»

پاسخ جامع اجمالی

مقدمه

پیروان امامیه بر اساس دسته‌ای از آیات قرآن کریم [۱]، معتقد به آگاهی رسول خدا(ص) و امامان معصوم(ع) از غیب هستند. با این وجود به نظر می‌رسد دسته‌ای دیگر از آیات در نگاه نخست، آگاهی از غیب را از ایشان نفی می‌نمایند؛ آیه ۳ سوره یوسف در شمار این آیات است. خدای متعال در این آیه می‌فرماید: ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ[۲].

ممکن است چنین تصور شود که بر اساس این آیه و با توجه به اینکه خدای متعال قبل از نزول وحی، آن حضرت را در شمار غافلان به معنای ناآگاهان برشمرده است، پیامبر خاتم(ص) پیش از نزول قرآن هیچ آگاهی‌ و علمی نسبت به گذشته نداشته است و از آنجا که قرآن مشتمل بر همه امور است لذا آن حضرت تا پیش از نزول قرآن، هیچ بهره‌ای از غیب نداشته و پس از نزول قرآن نیز تنها به آنچه از طریق وحی به آن حضرت نازل شده علم پیدا نموده است. با توجه به اینکه واژه غافل، دارای یک بار معنایی منفی است، نمی‌توان به این احتمال اعتنا نمود که آن حضرت قبل از نزول قرآن نیز به سرگذشت حضرت یوسف(ع) و سایر انبیا علم داشته اما آن را برای مردم بازگو نکرده است. چنانچه این احتمال نیز مردود است که گفته شود پیامبراکرم(ص) هر چند به همه چیز علم داشته اما در حالی از دنیا رفته که غافل بوده است، بدین معنا که آن حضرت تمام آنچه را می‌‌دانسته در طول حیاتش برای مردم نگفته است. پس به ناچار باید گفت آن حضرت پیش از نزول قرآن از داستان حضرت یوسف آگاهی نداشته و نسبت به آن غافل بوده است، چرا که تنها راه علم و آگاهی رسول خدا(ص) به غیب، در وحی قرآنی منحصر است. در ادامه به بررسی آیه مذکور و پاسخ به این شبهه می‌پردازیم.

معناشناسی غیب و علم غیب

معنای لغوی

«غیب» در لغت به امری که از حس (باطنی و ظاهری) پوشیده باشد، اطلاق شده است، خواه آن چیز هم اکنون تحقق یافته باشد یا بعد از این تحقق پیدا کند؛ ‌این واژه در مقابلِ شهود (شهادت) است به‌ معنای چیزی که با حواس قابل درک باشد[۳]. بنابراین معنای لغوی، اگر در کاربری عرفی عام - و نه اصطلاحی - «علم غیب» گفته شود، یعنی: «علم به هر چیزی که غایب از حواس بشری باشد»؛ چه علومی که قرآن و حدیث و کتب مفسران و متکلمان آن را «علم غیب» نامیده است و چه علومی که قرآن و حدیث و این کتب آن را «علم به غیب» نمی نامند.

معنای اصطلاحی

غیب در دایره‌ای خارج از عرف عام اهل لغت، اصطلاحی است که هم در قرآن کریم و حدیث معصومان از آن یاد شده و هم در آثار تفسیری و اعتقادی:

  1. اصطلاح قرآن و حدیث: واژه «غیب» در کاربری‌های آیات قرآن کریم و روایات، دو استعمال دارد؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس) و دیگری: معنایی خاص‌تر از معنای لغوی است که تنها شامل اموری می‌‌شود که خدای متعال آگاهی از آنها را تنها به خود اختصاص داده و احدی از مخلوقاتش اعم از انبیاء، ملائکه و غیر ایشان را نیز از آن مطلع نکرده است که اصطلاحاً به آنها، «امور مستأثر» می‌‌گویند[۴]. اما واژه «علم غیب» در استعمالات قرآنی برای علم به هر غیبی اطلاق نشده است؛ بلکه به یکی از دو معنای ذیل آمده؛ کاربری اول: به علم ذاتی و استقلالی به امور غیبی؛ یعنی: علمی که از کسی گرفته نشده (علم غیر مستفاد)[۵]، و کاربری دوم: به خصوص علوم مختص به خدای تبارک و تعالی که در تعبیر روایات، علم مستأثر نامیده شدند[۶]. در این اصطلاح، علم به غیب فقط به علوم اختصاصی خداوند متعال (علم مکنون و مستأثر) که ذاتی بوده و اکتسابی نیستند اطلاق می‌شود و به علم دیگران اگرچه به تعلیم الهی یا اعطای او باشد غیب گفته نمی‌شود[۷].
  2. اصطلاح مفسران و متکلمان: واژه «غیب» در آثار تفسیری و اعتقادی نیز به دو گونه استعمال شده است؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس)[۸]. این معنا هم شامل غیب مطلق و غیب نسبی می‌‌شود و هم شامل غیب به معنای «امور مستأثر» و امور غیر آن. و دیگری: معنای خاص که تنها به اموری اشاره دارد که دانستن آنها فقط در اختیار خدای تبارک و تعالی است (امور مستأثر). اما واژه «علم غیب» در استعمالات مفسران و متکلمان به همان دو معنایی که در اصطلاح قرآنی گذشت استفاده شده است. بنابر این، علم غیب در کاربری اول خود گاهی به کیفیت خاصی از دانش اطلاق می‌شود که ذاتی و غیرتبعی بوده و از دیگران فراگیری نشده باشد (یعنی مستفاد نباشد)[۹] و در کاربری دوم خود گاهی به خصوص علوم خاص الهی اطلاق شده است. لذا در این اصطلاح (چه در کاربری اول و چه در کاربری دوم) نیز، علم به غیب، مختص ذات خداوند است و به علم غیر خدا - هرچند ویژه باشد - به صورت مطلق «علم غیب» گفته نمی‌شود[۱۰]؛ بلکه به طور شایع، از لفظ «اطلاع بر مغیبات»[۱۱] یا «اِخبار از غیب»[۱۲] استفاده کرده‌اند. البته این بدان معنا نیست که مفسران یا متکلمان علم غیب را در معنای لغوی استفاده نکرده‌اند[۱۳] و بی‌شک، در این کاربری لغوی، دقت علمی رعایت نشده و باعث ایجاد شبهه نیز گشته است[۱۴].

شأن نزول آیه

در شأن نزول این آیه چنین روایت شده که مردم از رسول خدا(ص) خواستند و گفتند: یا رسول الله چه خوب بود اگر برای ما در قرآن داستانی هم می‌آوردی. سپس این آیات و سوره یوسف نازل گردید[۱۵].

شرح و تفسیر آیه

برخی مفسرین غفلتی که در آیه شریفه به پیامبر نسبت داده شده را قبل از بیان این قصه دانسته‌اند. بر این اساس مراد از آیه چنین می‌شود که «قبل از اینکه ما این قصه را برای تو بگوییم تو از این قصه غافل بودی»[۱۶] و برخی از مفسرین «من قبل» را قبل از نزول قرآن معنا کرده‌اند، نه قبل از نزول این قصه[۱۷]. طبق این تفسیر و بر اساس مبنای نزول دفعی قرآن در اولین شب قدر بعد از بعثت می‌توان نتیجه گرفت که پیامبر از همان اول بعثت از این ماجرا آگاه شده؛ لذا این آیه منافاتی با علم غیب ایشان به امور غیبی گذشته ندارد؛ چراکه مدعای معتقدین به علم غیب برای پیامبر و ائمه(ع) دارا شدن این علم بعد از نبوت است که با نزول دفعی حاصل شده است نه اینکه آن حضرات را قبل از رسیدن به مقام نبوت و امامت نیز عالم به امور غیبی بدانند.

نکته دیگر توجه به واژه غفلت است که با علم قبلی قابل جمع است، به خلاف واژه جهل یا ندانستن که با دانستن قابل جمع نیست. نتیجه اینکه پیامبر از وقتی پیامبر شد و قرآن به نحو دفعی بر وی نازل شد به همه غیب‌هایی که ممکن است بشر بدان علم پیدا کند از جمله این قصه علم پیدا نمود، هر چند ممکن است بر اساس مصلحتی مثلاً اثبات الهی بودن قرآن یا حقانیت نبوت رسول خدا(ص)، خداوند آن حضرت را دچار غفلت از این ماجرا کرده باشد تا در نزول تدریجی با توجه به سوال مخاطبین این قصه نازل شود. چه بسا سِرّ غفلت پیامبر از این ماجرا قبل از نزول وحی نیز با توجه به درخواست اصحاب از ایشان همین باشد که برای همگان روشن شود او از طرف خدا آمده است. شاهدش هم اینکه قصه‌ای را که تا قبل از آن از آن غافل بوده، اکنون به تعلیم الهی با جزئیات کامل بیان می‌کند[۱۸].

عدم دلالت آیه بر انکار علم غیب رسول خدا(ص)

با توجه به آنچه گفته شد، می‌گوییم: آیه شریفه درصدد انکار مطلق برخورداری و آگاهی رسول خدا(ص) از علم غیب قبل از نزول وحی و بعثت نیست، بلکه نهایت چیزی که می‌توان از آیه برداشت نمود علم به تفاصیل و جزئیات حقایق و معارف است. این مطلب با اعتقاد امامیه به قلمرو علم غیب رسول خدا(ص) قبل از بعثت منافاتی ندارد چه اینکه معتقدان به علم غیب نیز مدعی بهره‌مندی آن حضرت از کلیه تفاصیل و جزئیات غیب، قبل از بعثت، نیستند.

با این توضیح آیه در مقام بیان ذاتی و استقلالی بودن علم خدا و تبعی و اعطایی بودن علم رسول خدا(ص) است، بدین معنا که آیه شریفه در مقام بیان این معناست که آنچه رسول خدا(ص) دارد و مردم را هم به سویش می‏خواند، همه از ناحیه خدای سبحان است، نه از ناحیه خودش و آنچه خدا به وی موهبت فرموده به وسیله وحی بعد از نبوت بوده است[۱۹].

اما اینکه رسول خدا(ص) پس از نزول وحی نیز تنها به آنچه از طریق وحی به ایشان رسیده علم داشته و به ماورای آن آگاهی نداشته باشند، از آیه به دست نیامده و آیه مذکور نسبت به آن ساکت است؛ چراکه منبع علم و آگاهی رسول خدا(ص) از غیب منحصر در وحی قرآنی نیست. با توجه به تناسب حکم و موضوع، نهایت دلالتی که آیه شریفه دارد این است که این قصه‌ها از طریق وحی و در قالب کتاب شریف قرآن بر پیامبراکرم(ص) نازل نشده باشند، اما چنانچه ادله اطلاق علم غیب پیامبر(ص) تمام باشد، بعید نیست آن حضرت از طریق مقام ولایت و امامت خویش و علم به لوح محفوظ یا محو و اثبات از جزئیات برخی امور باخبر شده باشند، چنانچه این احتمال وجود دارد که خداوند متعال پیامبر خود را از وجود جزئیات امور با علمی غیر از وحی قرآنی با خبر کرده باشد.

آگاهی پیامبراکرم(ص) از علم غیب

در قرآن مجید آیاتی وجود دارد که آشکارا آگاهی پیامبران و برخی از بندگان خاص خدا، از امور پنهانِ از حس را تصدیق می‌کند. روشن است که یکی از این پیامبران و بلکه خاتم و افضل آنان پیامبر اکرم(ص) هستند بنابراین اگر برخورداری از علم غیب و آگاهی از آن برای یکی از انبیا به اثبات برسد، به طریق اولی برای آن حضرت به اثبات خواهد رسید.

ادله آگاهی پیامبراکرم(ص) از غیب

براساس برخی ادله عقلی و نقلی می‌توان آگاهی پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) از علم غیب را به اثبات رساند که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‌شود.

دلایل نقلی

ادله قرآنی
  1. ﴿وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَن بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنبَأَكَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ[۲۰]، بر اساس این آیه رسول خدا(ص) بی‌آنکه در کنار همسر خود باشد و از نزدیک شاهد بازگویی راز خود باشد، از آن مطلع شد و همین امر شگفتی همسرش را پدید آورد تا جایی که از رسول خدا از منشأ این آگاهی پرسید و آن حضرت تأیید کرد خداوند او را از این راز باخبر کرده است. آیه به خوبی نشان می‏دهد رسول خدا(ص) با تعلیم الهی می‏تواند از اسرار غیبی آگاه شود[۲۱]. به عبارتی دیگر دقت در مجموع آیه، به خصوص جملۀ آخر ﴿نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ﴾ به روشنی گواهی می‌دهد خداوند پیامبر خاتم(ص) را از غیر راه وحی قرآنی از پس پرده غیب آگاه ساخته بود[۲۲].
  2. ﴿لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاء اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ لا تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَلِكَ فَتْحًا قَرِيبًا[۲۳]. این آیات نیز دال بر فتح مکه است در زمانی که مسلمانان هنوز دارای چنین قدرتی نبودند، اما خداوند پیامبر خود را از آن آگاه کرده است[۲۴].
ادله روایی

در برخی از روایات نیز دربارۀ خبرهای پیامبر خاتم(ص) از غیب مواردی بیان شده است مانند:

  1. خبر ایشان از کشته شدن عمار یاسر به دست ستمگران[۲۵].[۲۶]
  2. یا آنجا که رسول اکرم(ص) به علی(ع) فرمود: "تو با پیمان‌‌شکنان و ستمکاران و شورشگران نبرد خواهی کرد»[۲۷].
  3. همچنین حضرت خبر از جنگ زبیر با علی {{ع} داد که این امر نیز محقق شد[۲۸].
  4. یکی دیگر از خبرهای غیبی پیامبر اکرم(ص)، خبر از غیبت امام زمان(ع) است: ابو بصیر از امام صادق(ع) نقل می‌کند که حضرت از پدرانش روایت کردند که پیامبر خدا(ص) فرمود: "مهدی، از فرزندان من است. نام او، نام من وکنیه او، کنیه من است. شبیه‌ترین مردم به من در خلقت و اخلاق است. غیبت او و حیرت مردم چنان خواهد بود که مردم از دینشان گمراه می‌شوند و در این هنگام، او مانند شهابی نورافشانی می‌آید و زمین را از عدل و داد پرمی‌کند، همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است"[۲۹].
  5. اخبار غیبی دیگری نیز از رسول خدا روایت شده است اخباری همچون: خبر از مرگ ابوذر در تنهایی؛ خبر از مسلط شدن بنی امیه بر جان و مال و مردم؛ خبر فتح عراق، شام، بیت المقدس، مصر، ایران؛ خبر از شکست دولت عرب در برابر هلاکو که در قرن سوم هجری رخ داد و...[۳۰].

روشن است که هیچ یک از این اخبار در قرآن نیامده و وحی قرآنی نبوده‌اند و رسول خدا (ص) از طرق دیگری به آنها علم پیدا نموده است.

سایر منابع علم غیب رسول خدا(ص) غیر از وحی

مجاری و منابع دیگری جهت آگاهی پیامبراکرم(ص) از غیب وجود دارد. به عنوان مثال می‌توان از «روح القدس»[۳۱] نام برد که در روایات اهل بیت(ع) نیز از آن به عنوان یک منبع علم نام برده شده است[۳۲]. دانستن اسم اعظم[۳۳] و در اختیار داشتن کتب انبیای پیشین[۳۴] نیز در شمار این منابع است.

نتیجه‌گیری

پیروان امامیه بر اساس دسته‌ای از آیات قرآن کریم، معتقد به آگاهی رسول خدا(ص) و امامان معصوم(ع) از غیب هستند. با این حال ممکن است چنین تصور شود که ظاهر برخی دیگر از آیات، علم غیب رسول خدا(ص) را انکار می‌نمایند. آیه ۳ سوره یوسف از جمله این آیات است که ممکن است چنین ذهنیتی را ایجاد نماید که آن حضرت قبل از نزول قرآن هیچ بهره‌ای از غیب نداشته‌اند، چرا که تنها طریق آگاهی ایشان از غیب، منحصر در وحی قرآنی است. حال آنکه تأمّل در آیه نشان می‌دهد آیه مذکور منکر علم غیب آن حضرت از اساس و به صورت مطلق نیست بلکه منحصراً آن حضرت را نسبت به سرگذشت حضرت یوسف قبل از نزول قرآن، در شمار غافلان به معنای ناآگاهان معرفی می‌کند که این مسأله نیز منافاتی با اعتقاد امامیه به علم غیب آن حضرت ندارد؛ چراکه با استناد به مبنای نزول دفعی قرآن، آن حضرت از ابتدای بعثت نه تنها به اصل داستان بلکه به جزئیات آن نیز آگاه شده‌اند و روشن است که اعتقاد متکلمان امامیه به علم غیب گسترده آن حضرت نیز مربوط به دوران پس از بعثت است و الا نسبت به دوران قبل از بعثت هر چند اعتقاد به بهره‌مندی آن حضرت از علم غیب اجمالی از طرقی غیر از وحی وجود دارد، اما کسی قائل به علم تفصیلی آن حضرت در آن بازه زمانی به غیب نشده است.

نسبت به بعد از بعثت نیز از آیه مذکور نمی‌توان قلمرو علم پیامبر را تنها منحصر در آنچه به واسطه وحی قرآنی بر آن حضرت نازل شده دانست؛ چراکه منبع علم و آگاهی رسول خدا(ص) از غیب منحصر در وحی قرآنی نیست، بلکه مجاری و منابع دیگری نیز در این خصوص برای آن حضرت وجود داشته که بهره‌مندی از «اسم اعظم»، «روح القدس»، «جفر ابیض» و... در شمار آن است.

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. حجت الاسلام و المسلمین حقیقت سمنانی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد رضا حقیقت سمنانی نویسنده مقاله «بررسی تطبیقی دلالت مصداقی امام مبین در سوره یس بر امام علی از منظر فریقین» در این‌باره گفته‌اند:

این قصه که از اخبار غیبی گذشتگان است به سبب سوال اصحاب رسول خدا (ص) از ایشان پیرامون حضرت یوسف نازل شده[۳۵] که خود گواه حقانیت نبوت ایشان است و چه بسا سِرّ غفلت پیامبر از این ماجرا قبل از نزول وحی همین باشد که برای همگان روشن شود او از طرف خدا آمده و چنین قصه ای را که از آن غافل بوده به تعلیم الهی با جزئیات بیان کند.

برخی مفسرین غفلتی که در آیه شریفه به پیامبر نسبت داده شده را قبل از بیان این قصه دانسته‌اند، یعنی قبل از اینکه ما این قصه را برای تو بگوییم تو از این قصهغافل بودی[۳۶] و برخی از مفسرین «من قبل» را قبل از نزول قرآن معنا کرده‌اند، نه قبل از نزول این قصه[۳۷].

طبق معنای دوم و بر اساس مبنای نزول دفعی قرآن در اولین شب قدر بعد از بعثت می‌‌توان نتیجه گرفت که پیامبر از همان اول بعثت هم بر اساس نزول دفعی قرآن از این ماجرا آگاه شده؛ لذا منافاتی با علم غیب ایشان به همه امور ندارد؛ چراکه مدعای معتقدین به علم غیب برای پیامبر و ائمه دارا شدن این علم بعد از نبوت است که با نزول دفعی حاصل شده است.

نکته دیگر واژه غفلت است که با علم قبلی قابل جمع است به خلاف ندانستن که با دانستن قابل جمع نیست. نتیجه اینکه پیامبر از وقتی پیامبر شد و قرآن به نحو دفعی بر وی نازل شد به همه غیب‌هایی که ممکن است بشر بدان علم پیدا کند از جمله این قصه علم پیدا کرد، اما ممکن است بر اساس مصلحتی که در اول بحث بدان اشاره شد یعنی اثبات الهی بودن قرآن خداوند وی را دچار غفلت از این ماجرا کرده باشد تا در نزول تدریجی با توجه به سوال مخاطبین این قصه نازل شود[۳۸].

پرسش‌های وابسته

  1. آیا علم غیب منحصر به خداست؟ (پرسش)
  2. آیاتی که مخالفان علم غیب غیر خدا به آنها استدلال می‌کنند کدام‌اند؟ (پرسش)
  3. آیا آیه ۱۰۱ سوره توبه علم غیب را از پیامبر خاتم نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  4. آیا آیه ۱۰۱ سوره برائت به صراحت نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  5. با توجه به آیه ۵۹ سوره انعام چگونه علم غیب غیر از خدا ثابت می‌شود؟ (پرسش)
  6. با توجه به آیه ۲۰ سوره یونس چگونه علم غیب غیر خدا ثابت می‌شود؟ (پرسش)
  7. با توجه به آیه ۶۵ سوره نمل چگونه علم غیب غیر از خدا اثبات می‌شود؟ (پرسش)
  8. با توجه به آیه ۱۸۸ سوره اعراف چگونه علم غیب پیامبر خاتم ثابت می‌شود؟ (پرسش)
  9. با توجه به آیه ۳۱ سوره هود چگونه علم غیب پیامبر خاتم ثابت می‌شود؟ (پرسش)
  10. آیا آیه ۶۳ سوره احزاب علم غیب را از پیامبر خاتم نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  11. با توجه به آیه ۱۰۹ سوره مائده آیا علم غیب از پیامبران نفی شده است؟ (پرسش)
  12. با توجه به آیه ۱۸۷ سوره اعراف آیا پیامبر خاتم به زمان قیامت علم دارد؟ (پرسش)
  13. آیا آیه ۳۴ سوره لقمان علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  14. آیا آیه ۷۷ سوره نحل نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  15. آیا آیه ۳۳ سوره بقره نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  16. آیا آیه ۳۸ سوره فاطر نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  17. آیا آیه ۴۶ سوره هود نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  18. آیا آیه ۹ سوره احقاف علم غیب پیامبران را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  19. آیا آیه ۶۹ سوره ص علم غیب پیامبران را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  20. آیا آیه ۶۹ سوره هود علم غیب پیامبران را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  21. آیا آیه ۲۶ سوره کهف نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  22. آیا آیه ۱۲۳ سوره هود علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  23. آیا آیه ۲۳ سوره احقاف علم غیب پیامبران را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  24. آیا آیه ۲۶ سوره ملک علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  25. آیا آیه ۱۱۶ سوره مائده علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  26. آیا آیه ۱۱۱ سوره انبیا نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  27. آیا آیه ۴۷ سوره هود علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  28. آیا آیه ۱۱۲ سوره شعرا نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  29. آیا آیه ۳ سوره عبس نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  30. آیا آیه ۸ سوره مطففین نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  31. آیا آیه ۱۹ سوره مطففین نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  32. آیا آیه ۳۶ سوره اسرا علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  33. آیا آیه ۴۷ سوره فصلت نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  34. آیا آیه ۸۵ سوره زخرف علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  35. آیا آیه ۳۱ سوره مدثر علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  36. آیا آیه ۹ سوره ابراهیم نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  37. آیا آیه ۸ سوره رعد علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  38. آیا آیه ۷ سوره آل عمران علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  39. آیا آیه ۹۹ سوره مائده علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)

پانویس

  1. مانند سوره جن، آیه ۲۶ و ۲۷.
  2. «ما با این قرآن که به تو وحی کرده‌ایم، به بهترین (شیوه) داستانسرایی برای تو داستان می‌گوییم و بی‌گمان تو پیش از آن از ناآگاهان بودی» سوره یوسف، آیه ۳.
  3. فراهیدی، خلیل بن احمد، «کتاب العین»، ‌ج۴، ص ۴۵۴؛ ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، ج۳، ص۱۰۶؛ جوهری، ابونصر، الصحاح، ج۱، ص۲۹؛ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۴۰۳؛ ثعالبی، ابومنصور، فقه اللغه، ص۲۴؛ ابن سیده، علی بن اسماعیل، المخصص، ج۳، ص۵۶؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، ‌«المفردات»، ص ‌۶۱۶؛ ابن‌منظور، محمد بن مکرم، «لسان العرب»، ‌ج۱، ص ۶۵۴؛ طریحی، «مجمع البحرین»، ج۲، ۱۳۵ ـ ۱۳۴؛ ‌زبیدی، سید مرتضی، تاج العروس، ج۲، ص۲۹۵.
  4. در روایتی امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «همانا برای خداوند متعال دو علم وجود دارد؛ علمی که آن را ویژه خود قرار داده و کسی را نسبت به آن مطلع نساخته است، نه پیامبری از پیامبران و نه فرشته‌ای از فرشتگان و این همان فرمایش خداوند متعال در قرآن کریم است که فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ و علمی که فرشتگان او از آن آگاهی دارند قطعا مورد آگاهی محمد(ص) و آل محمد(ع) است و آنچه ایشان از آن آگاهی دارند قطعا مرا نسبت به آن آگاه فرموده است، بزرگ از ما و کوچک از ما تا روز قیامت از آن مطلع هستند: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ فَلَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ نَبِيّاً مِنْ أَنْبِيَائِهِ وَ لَا مَلَكاً مِنْ مَلَائِكَتِهِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ (سوره لقمان، آیه۳۴). وَ لَهُ عِلْمٌ قَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَمَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَقَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ وَ مَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ فَقَدْ أَطْلَعَنِي عَلَيْهِ يَعْلَمُهُ‏ الْكَبِيرُ مِنَّا وَ الصَّغِيرُ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ»»؛ صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات»، ص ١٣١.
  5. به عنوان مثال، امام علی(ع) در جواب کسی که پرسید: «آیا به تو علم غیب داده شده است؟» فرمود: «ای برادر کلبی! این علم غیب نیست، بلکه علمی است که از صاحب علم آموخته شده است»: «لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْمٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۸.
  6. روایت «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ..»» در بالا اشاره شده.
  7. به عنوان مثال: سدیر - از یاران نزدیک امام صادق(ع) - نقل می‌کند من، ابوبصیر، یحیی بزّار و داود بن‌ کثیر در مجلسی بودیم که حضرت با حالت غضبناک وارد شد و فرمود: «تعجب از اقوامی که گمان می‌کنند ما علم غیب می‌دانیم، در حالی که من قصد تنبیه کنیزم را داشتم و او فرار کرد و من نمی‌دانم در کدامیک از اتاق‌هاست...»: «یَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ یَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ اَلْغَیْبَ مَا یَعْلَمُ اَلْغَیْبَ إِلاَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِیَتِی فُلاَنَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّی فَمَا عَلِمْتُ فِی أَیِّ بُیُوتِ اَلدَّارِ هِیَ ...»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۵۷. همچنین: ابن مغیره می‌‏گوید: من به اتفاق یحیی‌ بن عبدالله بن حسین خدمت حضرت ابو الحسن(ع) بودیم، یحیی‌ عرض کرد: فدایت شوم! مردم گمان می‌‏کنند شما علم به غیب دارید، امام فرمود: سبحان‏‌ اللَّه! ای‌ یحیی‌! دست خودت را بر من بگذار، به خدا سوگند! از این نسبت تمام موهای‌ بدنم راست شد، نه به خدا سوگند، ما غیب نمی‌‏دانیم و هرآنچه نقل می‌کنیم از رسول خداست»: «عَنِ ابْنِ الْمُغِیرَةِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ(ع)أَنَا وَ یَحْیَی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ فَقَالَ یَحْیَی جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّکَ تَعْلَمُ الْغَیْبَ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ ضَعْ یَدَکَ عَلَی رَأْسِی فَوَ اللَّهِ مَا بَقِیَتْ فِی جَسَدِی شَعْرَةٌ وَ لَا فِی رَأْسِی إِلَّا قَامَتْ قَالَ ثُمَّ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا هِیَ إِلَّا رِوَایَةٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص»؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۹۳.
  8. به عنوان مثال: شیخ طوسی (م۴۶۰ق) گفته است: «ما غاب عن الحواس. طوسی، محمد بن حسن، التبيان، ص۶، ص۲۲۵. و راغب اصفهانی (م۵۰۲ق) گفته است: «استُعمل في كلّ غائب عن الحاسّة... ما لا يقع تحت الحواس و لا تقتضيه بداهة العقول وإنّما يعلم بخبر الأنبياء عليهم السلام». راغب اصفهانی، حسين بن محمد، المفردات فى غريب القرآن، ص۶۱۶. ​ابن عربی (م۵۴۲ق) نیز گفته است: «وحقيقته ما غاب عن الحواس». ابن عربی، محمد بن عبدالله، احكام القرآن، ج۱، ص۱۵.
  9. قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «وفرق بين علم الغيب الذي لا يعلمه إلا الله تعالى وبين ما ادعيناه؛ فإن المراد بعلم الغيب هو العلم الذي لا يكون مستفاداً من سبب يفيده، وذلك إنما يصدق على الله تعالى؛ إذ كل ما علم من عداه تعالى فهو مستفاد من جوده؛ إما بواسطة، أو بغير واسطة؛ فلا يكون علم غيب» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
  10. شیخ مفید (م۴۱۳ق) در همین راستا گفته است: «فأما إطلاق القول عليهم بأنهم يعلمون الغيب فهو منكر بين الفساد؛ لأن الوصف بذلك إنما يستحقه من علم الأشياء بنفسه لا بعلم مستفاد، وهذا لا يكون إلا الله عز وجل» مفید، محمد بن محمد، أوائل المقالات، ص۶۷. همچنین قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «فلا يصح لغير الله تعالى أن يقال أنه يعلم الغيب ... وبالجملة: لا يجوز أن يقال لأحد فلان يعلم الغيب؛ نعم الإخبار بالغيب بتعليم الله تعالى جايز» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
  11. به عنوان مثال: ابن میثم بحرانی (م۶۹۹ق) گفته است: «الفصل الثاني: في بيان اطلاعه عليه السلام على المغيبات، وتمكنه من خوارق العادات، وفيه بحثان: البحث الأول: في اطلاعه على الأمور الغيبية». بحرانی، ابن میثم، شرح مئة كلمة لأمير المؤمنين، ص٢٣٧. همچنین: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم أجمعين؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أطلعهم على غيبه بما ينزل في ليلة القدر ..». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۷۵.
  12. به عنوان مثال: شیخ مفید، سید مرتضی، طبرسی، محقق حلی و تعداد عدیدی از مفسران و متکلمان شیعه از همین تعبیر استفاده کرده‌اند. ر.ک: مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج٢، ص۱۹۴؛ علم الهدی، سید مرتضی، رسائل المرتضى، ج۱، ص۴۱۷؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۳۳۵-۳۴۶؛ حلی، جعفر بن حسن، المسلک فی اصول الدین، ص۱۸۷-۲۴۴.
  13. به عنوان مثال: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أفادهم علوماً زائدةً على علم الحلال والحرام، والعلوم والزائدة سائر العلوم، فلا ريب أن من سائر العلوم الزائدة، العلوم بالغيب». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۶۷. همچنین شیخ محمد حسن مظفر (م۱۳۷۶ق) گفته است: «ويشهد لعلمه (أي: الإمام علي) بالغيب: إيصاؤه بدفنه خفية». مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج۶، ص۳۶۹-۳۷۰.
  14. ر.ک: جزیری احسائی، علی، دفع الریب عن علم الغیب، ص۴۵-۵۷؛ مسعودی، سید محمد علی، تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب، ص ۸؛ افتخاری، سید ابراهیم، بررسی مقایسه‌ای شئون امامت در مکتب قم و بغداد، ص ۱۲۶الی ۱۲۹.
  15. جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏۱۲، ص۹۰.
  16. طباطبایی محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏۱۱، ص۷۶.
  17. تفسیر القرآن العظیم، (ابن ابی حاتم) ج‏۷، ص۲۰۹۹، فخر الدین رازی، التفسیر الکبیر، ج‏۱۸، ص۴۱۸، طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏۵، ص۳۱۷.
  18. حقیقت سمنانی، محمد رضا، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  19. حقیقت سمنانی، محمد رضا، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  20. « و آنگاه كه پيامبر به يكى از همسرانش سخنى را، نهانى گفت و چون او آن را (به همسر ديگر) خبر داد و خداوند پيامبر را از آن آگاه كرد وى بخشى از آن را (به همسران خود) گفت و در (گفتن) بخشى ديگر خوددارى ورزيد، پس هنگامى كه (پيامبر) آن (همسر رازگشا) را از اين (امر) باخبر ساخت (همسر) گفت: چه كسى تو را از اين (رازگشايى من) آگاه كرد؟ (پيامبر) گفت: خداوند داناى آگاه مرا با خبر ساخت» سوره تحریم، آیه ۳.
  21. نصیری، محمد حسین، گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات.
  22. ر.ک. سبحانی، جعفر، آگاهی سوم یا علم غیب، ص ۱۰۴ - ۱۰۵؛ نصیری، محمد حسین، گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات.
  23. «خداوند، به حق رؤیای پیامبرش را راست گردانیده است؛ شما اگر خداوند بخواهد با ایمنی، در حالی که سرهای خود را تراشیده و موها را کوتاه کرده‌اید، بی‌آنکه بهراسید به مسجد الحرام وارد می‌شوید بنابراین او چیزی را می‌دانست که شما نمی‌دانید» سوره فتح، آیه ۲۷.
  24. ر.ک. سبحانی، سید محمد جعفر، منابع علم امامان شیعه، ص ۷۸.
  25. «وَیْحَ عَمّارٍ تَقتُلُه الفِئةُ الباغیةُ یَدعُوهُم إلی الجَنَّةِ وَ یَدعُونَه إلَی النّارِ»؛ صحیح بخاری، کتاب الصلاة، باب التعاون فی بناء المسجد، ح۴۴۷.
  26. ر.ک. سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ص۲۲۸-۲۴۲؛ خوش‌باور، داوود، علم غیب از دیدگاه فریقین، ص ۱۰۶ - ۱۰۹؛ جدال احسن، نقد و بررسی شبهات وهابیان، ص ۱۰۳.
  27. «تُقاتِلُ النّاکثینَ وَ القاسِطینَ وَ المارِقینَ»؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۴۰.
  28. ر.ک. ایزدخواه، محمد ابراهیم، نیری، عصمت، بررسی تفسیری آیات انحصار و شمول علم غیب پیامبران، فصلنامه مطالعات تفسیری، شماره۳۰، ص۸۸؛ خوش‌باور، داوود، علم غیب از دیدگاه فریقین، ص ۱۰۶ - ۱۰۹.
  29. «عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنِ الصَّادِقِ (ع) عَنْ آبَائِهِ (ع) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): الْمَهْدِیُّ مِنْ وُلْدِی اسْمُهُ اسْمِی وَ کُنْیَتُهُ کُنْیَتِی أَشْبَهُ النَّاسِ بِی خَلْقاً وَ خُلْقاً تَکُونُ لَهُ غَیْبَةٌ وَ حَیْرَةٌ حَتَّی یَضِلَّ الْخَلْقُ عَنْ أَدْیَانِهِمْ فَعِنْدَ ذَلِکَ یُقْبِلُ کَالشِّهَابِ الثَّاقِبِ فَیَمْلَؤُهَا عَدْلًا وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْرا»؛ شیخ صدوق، کمال الدین: ص ۲۸۷، ح ۵، طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج ۲ ص ۲۲۶، مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار: ج۵۱ ص ۷۲ ح ۱۶.
  30. ر.ک. سبحانی، جعفر، راهنمای حقیقت؛ ایزدخواه، محمد ابراهیم، نیری، عصمت، بررسی تفسیری آیات انحصار و شمول علم غیب پیامبران، فصلنامه مطالعات تفسیری، شماره۳۰، ص۸۸؛ خوش‌باور، داوود، علم غیب از دیدگاه فریقین، ص ۱۰۶ - ۱۰۹؛ خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ج۲، ص۱۸۲؛ مولوی کاشانی، تضاد عقاید حنفیت با وهابیت.
  31. در اینکه مراد از «روح القدس» چیست، تفاسیر مختلفی مطرح شده از جمله اینکه در برخی روایات از آن به عنوان بزرگ فرشتگان یاد شده است. در روایتی از امام صادق(ع)، روح القدس فرشته‌ای بزرگ‌تر از جبرئیل و میکائیل معرفی شده که همراه پیامبر اسلام(ص) بوده و پس از پیامبر(ص)، همراه امامان شیعه است. (قمی، تفسیر القمی، ۱۴۰۴ق، ج۲، ص۲۷۹.) در برخی از روایات، روح‌القدس، همان روح دانسته شده که در قرآن (سوره قدر، آیه۴) از نزول او به همراه ملائکه در شب قدر سخن گفته شده است. (مجلسی، بحارالانوار، ج۹۴، ص۱۴.) آنچه از جمع میان این تفاسیر و تفاسیر دیگر به دست می‌آید این است که «روح القدس» نیروی غیبی و مرموز الهی اسـت که نشانگر مرتبه‌ای بلند و والا از مقام علمی و معنوی دارنده آن و دلیل بر قرب فراوان به پروردگار متعال می‌باشد. (ر.ک: محمدتقی شاکر، مقاله: منابع علم امام در قرآن، دوفصلنامه علمی پژوهشی امامت پژوهی، سال دوم شماره ۶، ص۱۶۸.)
  32. ر.ک: محمدتقی شاکر اشتیجه، مقاله: منابع علم امام در قرآن، دوفصلنامه علمی پژوهشی امامت پژوهی، سال دوم شماره ۶، ص۱۶۹ و ۱۷۰)
  33. اسم اعظم عنوانی است که برخی روایات برای بیان سرچمة علم پیامبر و امام وآگاهی‌ها وتوانایی‌های ایشان به آن اشاره دارند. در روایات، یکی از ویژگی‌های پیامبر و اهل بیت(ع) بهره‌مندی کامل‌تر از اسم اعظم الهی بیان شده است. روایات در این نکته مشترکندکه اسم اعظم پروردگار هفتاد و سه حرف دارد: «اسم االله الأعظم ثلاثة و سبعون حرفاً». همچنین روایات در این مطلب مشترکندکه بهره‌مندی خاتم المرسلین و خاندان ایشان از اسم اعظم،کامل‌تر از سایر انبیا و اوصیا است؛ یعنی آگاهی به هفتاد و دو حرف، به ایشان عطا شده است. (ر.ک: محمدتقی شاکر اشتیجه، مقاله: منابع علم امام در قرآن، دوفصلنامه علمی پژوهشی امامت پژوهی، سال دوم شماره ۶، ص۱۷۰).
  34. روایات فراوانی دلالت می‌کنندکه علم هر پیامبری به پیامبر پس از خود و اوصیایای او منتقل می‌گردد. طبق روایات، از این انتقال علم، به «ارث رســیدن» و «ارث بردن» تعبیر شده است. این انتقال تنها مخصوص به علوم مکتوب نیست؛ بلکه علمی که با آدم ابوالبشر به زمین آمد، علمی ماندگار و باقی در زمین است که به انبیا و ائمه(ع) به ارث رسیده است. کتاب‌های آسمانی پیامبران گذشته مانند تورات، زبور، انجیل و صحیفه‌هایی مثل صحف موسی و ابراهیم(ع) از جملة علوم مکتوبی هستند که پیامبراکرم(ص) واسطة انتقال آنها به امامان بعدی بود. از این کتاب‌ها در برخی روایات به «جفر ابیض» تعبیر شده است. (ر.ک: محمدتقی شاکر، مقاله: منابع علم امام در قرآن، دوفصلنامه علمی پژوهشی امامت پژوهی، سال دوم شماره ۶، ص۱۷۷)
  35. جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏۱۲، ص۹۰.
  36. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏۱۱، ص۷۶.
  37. تفسیر القرآن العظیم، (ابن ابی‌حاتم) ج‏۷، ص۲۰۹۹، التفسیر الکبیر، ج‏۱۸، ص۴۱۸، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏۵، ص۳۱۷.
  38. حقیقت سمنانی، محمد رضا، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.