بحث:آزادی در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

ملاک آزادی

همان‌گونه که سابقاً در این نوشتار به آن اشاره شد، از دیدگاه اسلام همه مفاهیم ارزشی همانند عدالت، آزادی و استقلال، موهبت‌های الهی هستند. الهی بودن این ارزش‌ها در درجه اول نشانگر آن است که تقرب به خدا شاخص و ملاک هر کدام از این مفاهیم ارزشی است. به دنبال تقرب، رضایت و عدم رضایت خداوند مطرح می‌شود. بنابراین ملاک آزادی که اصالت انسان با آن حاصل می‌شود و یکی از مهم‌ترین ارزش‌های انسان است، در گرو رضایت خداوند است و از آنجا که جنبه دوم انسان نیز بعد اجتماعی اوست، رعایت مصالح عمومی نیز در راستای رضایت خداوند قرار می‌گیرید. در اندیشه گهربار امام خمینی این ملاک آزادی را به صراحت می‌توان دریافت. ایشان معتقدند که آزادی باید در مسیر رضای خدا باشد[۱]. در خصوص رعایت مصالح عموم ملت نیز ایشان پس از اینکه آزادی را یک امانت الهی با ارزش، برای انسان تعریف می‌کنند، آزادی را در رعایت صلاح جامعه و ملت و اسلام می‌دانند.[۲]

اصول راهبردی آزادی

پس از آنکه ملاک آزادی را اصل کلی رضایت خداوند دانستیم و همین امر موجب قدسی بودن آن شد، سؤال از اصول راهبردی و تحقق عینی وصول به آن رضایت پیش می‌آید که در پاسخ به آن، به چند مورد اشاره می‌کنیم.

کرامت انسانی

علی‌القاعده اصول راهبردی هر رفتار ارزشی را در کرامت آدمی و حرمت انسانی آن رفتار می‌توان جستجو کرد. قرآن کریم در خصوص اهمیت کرامت انسانی چنین تأکید می‌کند: ﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا[۳]. در دیدگاه اسلام این هدیه الهی یعنی فضیلت باید حفظ شود و حفظ آن هم در دایره رفتارهای ارزشی که آزادی انسانی یکی از همان‌هاست مقدور است. اما کرامت انسانی به وسیله آزادی حیوانی تباه و حقیر می‌شود و آزادی حیوانی به شکل شهوت‌رانی، خودکامگی و آنارشیسم استفاده می‌شود. باید در این آزادی تردید کرد،؛ چراکه این آزادی تماماً تبعیت و وابستگی مطلق به هوی و هوس است و بندگی و اسارت شهوت نام دارد و با کرامت و ارجمندی انسان تناسبی ندارد. در روایت است که امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «عَبْدُ الشَّهْوَةِ أَذَلُّ مِنْ عَبْدِ الرِّقِّ»[۴] بندگی و اسارت شهوت از بردگی بدتر است. امام خمینی معتقد است آزادی که بی‌بند و باری باشد، مورد قبول نیست[۵]. ایشان اعتقاد دارند که این نوع آزادی اصلاً مضر به حال جامعه اسلامی است[۶]. بنابراین یکی از اصول راهبردی آزادی، حفظ حرمت انسانیت است که با استفاده درست از آزادی، کرامت و حرمت انسانیت محفوظ می‌ماند.[۷]

اصل آزادی همه در انتخاب سرنوشت

اصل راهبردی دیگر را می‌توان آزادی همه آحاد افراد جامعه در انتخاب سرنوشت خویش دانست. امام خمینی در این زمینه معتقد است که ملت ایران و هر ملت دیگری حق دارد سرنوشت خود را خودش تعیین کند[۸].[۹]

اصل معقول و منطقی بودن آزادی

یکی دیگر از اصول راهبردی آزادی این است که باید معقول و از روی منطق باشد. امام خمینی در این زمینه معتقد است که آزادی که دیگران (غرب) به ما داده بودند غیرمنطقی است؛ ولی آزادی که خدا به انسان داده است آزادی منطقی است؛ لذا اعتقاد دارند که آزادی لزوماً باید منطقی و از روی قانون باشد[۱۰].[۱۱]

آفات و آسیب‌های آزادی

مضر به حال جامعه

با توجه به اینکه انسان باید از حق خدادادی آزادی به عنوان ابزار و موهبتی الهی در راستای کمال و تعالی واقعی خود استفاده کند و در این صورت است که وسیله‌ای ارزشمند خواهد بود؛ اما ممکن است همین ابزار متأثر از اندیشه نامعقول، مقابل ارزش قرار بگیرد و تماماً ضد ارزش شود و آن جایی است که آزادی فردی به گونه‌ای باشد که به حال جامعه مضر و در مسیر حرکت و صیرورت جامعه خطر و ضرر داشته باشد. با عنایت به دیدگاه متقن اسلام و با توجه به قاعده لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَارَ فِي الْإِسْلَامِ امام خمینی با صراحت معتقدند که افراد با توجه به داشتن حق آزادی باید مراقبت کنند که کاری خلاف عفت انجام ندهند و ضرورتاً باید از آزادی که به حال جامعه مضر است و خلاف ملیت است جلوگیری شود و همین اصل دلیل بر مترقی بودن ملت است[۱۲].[۱۳]

فسادآوری آزادی

یکی دیگر از آفات آزادی فردی فسادآوری آزادی است. آزادی فسادزا موجب ترویج بد اخلاقی می‌شود. در این گونه آزادی، هرگونه رفتار زشت و بی‌بند و باری به علت جذبه، عقل‌ها را مخدوش می‌کند؛ لذا در عین برخورداری از آزادی باید مراقب این گونه آفات نیز بود. امام خمینی هم معتقدند با عنایت به آزاد بودن جامعه باید جلوی این آسیب را به هر نحو ممکن گرفت[۱۴].[۱۵]

انحراف افکار

یکی دیگر از آفات آزادی، انحراف افکار آحاد جامعه از اهداف دین اسلام است که موجب می‌شود که جامعه در وضعیت غبار آلود قرار گیرد و این عمل، فتنه یا توطئه نامیده می‌شود. حضرت امام روح الله در این زمینه معتقدند که در اسلام دموکراسی مندرج است و مردم آزادند اعمال و عقاید را در کمال آزادی انجام دهند، به شرطی که توطئه نباشد یا مسائلی را که نسل ایران را منحرف کند در پی نداشته باشید[۱۶].[۱۷]

هرج و مرج

یکی دیگر از آسیب‌های آزادی، هرج و مرج است که باید کاملاً مراقبت شود که بی‌قانونی اتفاق نیافتد؛ چراکه هرج و مرج در دایره بی‌قانونی صورت می‌پذیرد و نتیجه آن هم عدم وصول جامعه به هدف متعالی خود است؛ لذا امام خمینی معتقدند که در هیچ حکومتی حتی حکومت علی بن ابی طالب(ع) هم این‌گونه نبوده که هرج و مرج می‌باشد و هر کسی هر کاری دلش بخواهد انجام دهد. اگر یکی کار خلاف می‌کرد حضرت وی را می‌آورد و حدّش می‌زد[۱۸].[۱۹]

مقدمه

آزادی عبارت است از رفع مانع، نپذیرفتن سلطه و حق فطری در تمام شئون زندگی فردی و اجتماعی بشر. آزادی معادل واژه "حریت" در عربی و واژه "freedom" و "liberty" در انگلیسی است. مفهوم آزادی از سه عنصر و مؤلفه"فاعل ـ عامل"، "مانع ـ رادع" و "هدف غایت" تشکیل شده است. بر این اساس، آزادی عبارت است از، رهایی چیزی یا کسی از چیزی یا مانعی برای انجام دادن کاری و یا برخورداری از چیزی[۲۰]. تأکید بر یک یا چند عنصر از عناصر مذکور، برداشت‌های مختلف و متعددی را شکل می‌دهد. این برداشت‌ها که تحت تأثیر مبانی نظری و پیش‌داوری‌های گوناگون صورت گرفته، موجب تعاریف متعددی از آزادی در مکاتب فکری مختلف می‌گردند. آزادی به عنوان فقدان مانع و رادع، آزادی به عنوان اختیار و برخورداری از حق انتخاب، آزادی به عنوان قدرت و برخورداری از توان مؤثر و کارا، آزادی به عنوان شأن و منزلت اجتماعی، آزادی به عنوان خودمختاری و استقلال فردی، آزادی به عنوان اباحیت و انجام دادن آنچه که فرد می‌خواهد و آزادی به عنوان صاحب اختیار و ارباب خود بودن، برخی از مهم‌ترین برداشت‌ها و تعاریفی هستند که تاکنون ارائه شده‌اند[۲۱].

آزادی یکی از بنیادهای اسلام[۲۲] و آزادی‌خواهی از مؤلفه‌های اساسی اسلام است[۲۳] که از آن، به حق اولیه و فطری و مطلق بشر یاد شده[۲۴] و در تمام ابعاد به ترویج آن پرداخته شده است[۲۵]. "آزادی" در انقلاب اسلامی ایران، به معنای رهایی از سلطه و دخالت زورگویان و بیگانگان[۲۶]، استقلال فکر و بیان و عدم تقلید[۲۷] و به مثابه حق فطری در تمام شئون زندگی فردی و اجتماعی بشر، تلقی می‌گردد[۲۸].

آزادی از مقولات مهم و مؤکّد در قرآن کریم و روایات ائمه معصومین (ع) به شمار می‌رود[۲۹] که زاییده تفکر و معارف والای پیغمبران است[۳۰]. با نگاهی به تاریخ اسلام، بارقه‌های آزادی و آزادی‌خواهی، به عنوان یک ارزش والای انسانی، در قاب قیام عاشورا متجلی است[۳۱]. در اندیشه انقلاب اسلامی؛ اسلام، متضمن آزادی و مردم‌سالاری است[۳۲] و در پرتو اسلام است که آزادی انسان در محیط اجتماعی، از فشارهای سیاسی و اقتصادی و تعصبات جاهلانه پدیدار می‌گردد[۳۳] و بدین جهت اسلام هرگونه استبداد و دیکتاتوری فردی و اجتماعی را نفی می‌کند و فقدان آزادی را، فاجعه‌ای برای جوامع بشری قلمداد می‌کند[۳۴].

آزادی و فقدان مانع در رسیدن به رشد و تکامل، یکی از لوازم حیات و از نیازهای موجود زنده است[۳۵]. آزادی دارای جایگاه بس رفیعی است که در شمار بزرگ‌ترین نعمت‌ها و موهبت‌های الهی برای بشر به شمار می‌آید[۳۶]. در تعریفی دیگر، آزادی، نبودن مانع و قید و بند در جلوی تجلیات فکری و عملی بشر[۳۷] و مسئولیت انتخاب در عمل است[۳۸].[۳۹]

معناشناسی

آزادی به حریت، اختیار، خلاف بندگی و قدرت عمل یا ترک عمل، معنا شده است[۴۰] و رفتار و کنشی را که انسان بر اساس خواسته برآمده از میل و اراده خود محقق می‌کند، آزادی گویند[۴۱]. این وصف گاهی به توانایی فرد در رهایی از دخالت دیگران برای انجام عمل یا احتراز از آن تعلق می‌گیرد[۴۲] که در این صورت به برداشت فلسفی از مفهوم قدرت، یعنی صدور آگاهانه و اختیاری فعل از سوی فاعل[۴۳]، بسیار نزدیک است؛ اما گاهی به فقدان مانع در انجام خواسته‌های خردورزانه و هدفمند و دارای غایت ارزشی نظر دارد[۴۴] که از این منظر، آزادی در محدوده‌ای از هنجارها و قوانین قرار می‌گیرد[۴۵] و با برپایی حکومت، پیوند می‌یابد[۴۶]؛ بدین ترتیب، برای تعریف مفهوم آزادی فرد[۴۷] باید به دو شاخص اصلی یعنی فقدان مانع و امکان بروز خواسته توجه شود[۴۸]. اندیشمندان معتقدند فهم معنای آزادی و به تبع آن ارائه تعریف جامع و مانع از آن، بسیار دشوار یا ناممکن است[۴۹]. در متون سیاسی، آزادی، حق افراد جامعه برای شرکت در امور حکومت و تعیین سرنوشت است. این آزادی‌ها در قالب آزادی انتخاب حاکم، حکومت، مجلس، آزادی احزاب و مانند آن تحقق می‌یابد[۵۰].

در آموزه‌های اسلامی، مفهوم آزادی و بندگی با هم ارتباط دارند و نخستین مبنای آزادی و خداشناسی و بندگی خدا[۵۱]، دوری از «بندگی دیگران» است[۵۲]. در واقع یکتاپرستی، انسان را از سرسپردگی در برابر هر موجود دیگری می‌رهاند[۵۳]. آزادی در اسلام، علاوه بر رهایی از آمریت دنیایی دیگران، شامل رهایی از تمنیات درونی و وسوسه‌های مادی و در یک کلام رهایی از هرچه رنگ تعلق داشته باشد نیز می‌شود[۵۴]؛ زیرا آدمی تنها در پرتو آزادی نفسانی و درونی بر حفظ انسانیت خویش توانا خواهد بود[۵۵] و از این رهگذر، زمینه‌ساز آزادی پایدار اجتماعی می‌گردد؛ از این رو گرایش به سوی رهایی مطلق و نبود مانع در برابر خواسته‌های نفسانی در آموزه‌های قرآن کریم نکوهش شده است[۵۶]؛ زیرا چنین رویکردی، بردگی انسان را در پی خواهد داشت[۵۷]؛ به همین دلیل در آموزه‌های اسلامی هم بر جهت و غایت آزادی ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا [۵۸]؛ ﴿مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ لِمَنْ نُرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلَاهَا مَذْمُومًا مَدْحُورًا * وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُورًا * كُلًّا نُمِدُّ هَؤُلَاءِ وَهَؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ وَمَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُورًا [۵۹] و هم بر رفع موانع درونی به کمک پرهیزگاری و خویشتنداری ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا وَيُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ [۶۰]؛ ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطِيعُوا وَأَنْفِقُوا خَيْرًا لِأَنْفُسِكُمْ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ [۶۱] تأکید شده است[۶۲]. رهاورد این بنیان معرفتی آن است که آزادی از دیدگاه اسلام نه یک هدف نهایی، بلکه یک کمال ابزاری است[۶۳].

امام خمینی در تعریف آزادی، این مفهوم را تنها در قلمرو تعیین شده اسلامی معتبر می‌دانست[۶۴] و همین را آزادی حقیقی می‌نامید[۶۵] که تلاش برای دستیابی به آن، ضرورت دارد و باید به بهترین وجه فراهم گردد[۶۶].

چیستی آزادی

آزادی (Freedom - Liberty) در لغت به معنای رهایی، خلاصی و حریت و...[۶۷] در اصطلاح همانند سایر مفاهیم سیاسی مناقشه‌بردار بوده و تفاسیر مختلفی از آن شده است؛ به گونه‌ای که اذهان زیادی را متوجه خود ساخته است و هیچ کلمه‌ای به اندازه آن، معانی مختلف به خود ندیده است[۶۸]؛ مثلاً فارابی آن را به مثابه یک کار معتادلی می‌داند که در دو طرف آن افراط و تفریط است؛ پس می‌تواند همانند کرم یک فعل خیر باشد؛ چراکه در یک طرف آن حالتی از غرور و خودپسندی و در طرف دیگر خساست است[۶۹]. مونتوسکیو تعریفی اجتماعی - سیاسی ارائه می‌دهد. به تعبیر وی آزاد کسی است که حق داشته باشد کاری را که قانون مجاز می‌داند انجام دهد و آن کاری را که قانون ممنوع کرده مجبور نشود. یا آربلاستر آزاد کسی را می‌داند که میل به انجام کاری داشته باشد و قدرت و ذکاوت آن را دارا بوده و با مانع و رادعی مواجه نشود[۷۰].

با توجه به تعاریف متفاوت ذکر شده نباید از نظر دور داشت که مفهوم آزادی در جهان‌بینی‌های مختلف معانی متفاوتی به خود گرفته است و همین امر خود دلیل بر اختلاف در اصطلاحات شده است که شرح آن خواهد آمد. ولی باید دانست قدر متیقن جهان‌بینی غرب و اسلام در مورد آزادی جواب به سه پرسش است که عبارت‌اند از آزادی از چه، آزادی برای چه و آزادی برای که؟ برای نمونه، رهایی از ترس نمودی از آزادی از چه است و آزادی بیان نمودی از آزادی برای چه و تشخص افراد برخوردار از آزادی نمونه‌ای از آزادی برای که است. بار عمده غالب متون آزادی به ویژه در لیبرال‌ها اختصاص به آزادی از آزادی برای چه دارد[۷۱] که به اختصار و تناسب محل به آن می‌پردازیم:

آزادی منفی (آزادی از)

آزادی منفی (Negativ freedom) به معنای فقدان موانع، قیود و اجبار هر نوع عمل است به همین دلیل این نوع آزادی را (آزادی از) (freedom from) تلقی می‌کنند یعنی محفوظ ماندن از مداخلات غیر[۷۲]. آزادی منفی، ایده لیبرالیسم اروپایی است و معتقدین به اومانیسم و فردگرایان مدافع آن هستند. لیبرال‌ها آزادی را به معنای رهایی انسان از تحمیلات خاص و بیرونی افراد دیگر برای رسیدن به خواسته خویش تعریف می‌کنند. جان استورات میل در کتاب خود با عنوان (On Liberty) در باب آزادی به خوبی آن را تبیین می‌کند. بر اساس این تعریف، هر نوع اجباری که سد راه خواسته‌های بشر باشد به خودی خود بد است؛ هر چند این اجبار برای جلوگیری افراد از ارتکاب به شرّ بزرگ‌تری استفاده شود، و عدم مداخله که نقطه مقابل اجبار است، فی نفسه خوب است هر چند تنها امر خوب نیست[۷۳].[۷۴]

آزادی مثبت حداقلی (آزادی برای چه)

در ربع پایانی قرن بیستم، لیبرالیسم با تعریف نویی از آزادی روبرو شد و طرفدارانی پیدا کرد. از آزادی مثبت (Positive freedom) به آزادی برای (Freedom For) نیز تعبیر می‌کنند. آنها معتقدند که صرف فقدان فشار و اجبار بیرونی، تأمین کننده آزادی بشر نیست؛ چراکه ممکن است فشار و اجباری از خارج توسط دیگران بر انسان تحمیل نشود ولی باز انسان آزاد نباشد. حتی به تعبیر هربرت ساموئل فقر و عدم امنیت نیز می‌تواند مانع آزادی خوانده شود. در واقع طرفداران آزادی مثبت صرف عدم موانع و عدم مداخله دیگران در راستای رسیدن به آزادی را کافی نمی‌دانند بلکه معتقدند که فراهم بودن علل و اسباب طبیعی برای آزادی نیز لازم است. همان‌طور که بیان شد اندیشه آزادی مثبت حداقلی، آزادی را یک ارزش و نیاز مثبت برای لذت بردن فرد و رسیدن او به هدف می‌داند. یعنی آزادی عین هدف است[۷۵]. ارزش و نیازی که در سایه تأمین وسایط و علل، فقدان موانع طبیعی و اجبار اشخاص حاصل می‌شود. البته باید توجه داشت که این نوع آزادی به شرایط اجتماعی برای همگان فراهم شود تا همه به اهداف‌شان برسند وگرنه انسان‌ها آزاد نیستند، اگر چه از بیرون به آنها چیزی تحمیل نشود.[۷۶]

آزادی حداکثری مثبت

ایده آزادی مثبت حداقلی به دو امر مهم کاری ندارد، نخست آزادی چه کسی؟ دوم اهداف و غایات افراد جامعه در پرتو آزادی. با توجه به قلمرو سه‌گانه اسلام در خصوص آزادی و اینکه در دیدگاه اسلام آزادی وسیله‌ای است برای وصول به سعادتمندی و اشخاص برخوردار از آن باید از این موهبت در راه کمال خود استفاده کنند، این نوع آزادی را می‌توان ایده آزادی مثبت حداکثری نامید. ایده آزادی مثبت حداکثری قدمی فراتر نهاده و غایات خاصی را معین می‌کند و آزادی بشر را برای وصول به آن غایات می‌داند. در واقع این نوع نگرش با آزادی مثبت حداقلی در اصل جهت‌گیری مشترک است. اما تفاوت دو دیدگاه در این است که ایده آزادی مثبت حداکثری می‌گوید هدفی چون تکامل نفس یا خود شکوفایی (self realization) که اهم غایات است، کمال انسان شمرده می‌شود. بنابراین آزادی انسان در سایه وصول به این کمال تعریف می‌شود. به تعبیر شهید مطهری اگر آزادی نباشد انسان نمی‌تواند به کمال خودش برسد. خدا او را طوری خلق کرده است که به کمال خودش از راه آزادی و انتخاب برسند[۷۷].

آزادی مثبت حداکثری مبتنی بر انسان‌شناسی است. در واقع این ایده پرسش اول را نیز بی‌جواب نمی‌گذارد. پرسش از اینکه چه کسانی می‌توانند از این آزادی برخوردار شوند؟ (آیا هر کسی دیوانه، مغرض، جاهل و...) یا طیف خاصی؟ آیا همگان حتی کسانی که خواسته انسانی ندارند هم از این حق برخوردارند؟ این ایده، من انسانی را فراتر از من غریزی و شهری می‌داند؛ بدین بیان که «اگر آزادی را به ارباب خود بودن و بنده دیگری نبودن تفسیر کنیم در مرحله بعد این بحث مهم پیش می‌آید کدام خود؟ هگل و افلاطون و طرفداران آنان با در نظر گرفتن خود طبیعی و پست‌تر و خود معنوی و برتر، از چیزی به نام بردگی طبیعت یاد می‌کنند»[۷۸] امروزه در غرب به این مهم کمتر پرداخته شده یا اصلاً توجهی نشده است و همین امر بیان‌گر تفاوت اصلی آزادی اسلامی و آزادی غرب شده است یعنی در غرب لیبرال، آزادی برای آزادی خواسته می‌شود ولی در دیدگاه اسلام آزادی برای سعادت نهایی بشر.[۷۹]

انواع آزادی

ریشه تفاوت آزادی در تعریف غربی و اسلامی، به نگرش آن دو دیدگاه به انسان و اهداف او باز می‌گردد. در دیدگاه اسلام، آزادی موهبتی الهی است و خداوند انسان را در این عالم آزاد آفریده است؛ حتی اینکه عده‌ای زیر یوغ دیگران باشند و بر دیگران بندگی و بردگی کنند را نیز منع کرده است. در آموزه‌های دین اسلام درباره جایگاه و اهمیت خاص این نوع آزادی آمده است ﴿قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ[۸۰]. با توجه به این آیه ادعای ربوبیت از غیر خدا منع شده است و عده‌ای که خود را بنده دیگری بدانند توبیخ کرده است. با این دیدگاه، آزادی حق تکوینی انسان نشان داده شده است و خداوند انسان را به شکستن غل و زنجیرهایی که دیگران بر پای او بستند دعوت کرده است و از این حیث از مأموریت‌های مهم پیامبر خویش، چنین قرار داده است تا مانع اسارت آنها شوند. ﴿يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ[۸۱].

بنابراین پیامبر آمده است که بندهای بندگی از دست و پای انسان بگشاید و آنها را به سوی آزادی فرا بخواند و از بندگی‌های غیر خدایی نهی کند و انسان را به شکستن این بندگی فرا خواند و بگوید فقط خدا را ارج نهید ﴿فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى[۸۲] بگو فقط من ارباب شما هستم که این عمل عین آزادی و آزادگی است. در همه آیات مانند آیات ﴿قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ [۸۳]؛ ﴿وَلَا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلَائِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَابًا أَيَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ [۸۴]؛ ﴿اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ [۸۵] به این امر تأکید شده است که خدا انسان را از پذیرش هر ربی جز خودش نهی کرده و همه عبودیت‌ها را شرک و گناه عظیم شمرده است.

در حدیثی از امیرالمؤمنین (ع) روایت شده است: «وَ لَا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّاً»[۸۶] بنده و برده هیچ کس مباش؛ چراکه خداوند تو را آزاد آفریده است. یعنی نه اینکه آزادی یک نیاز است، بلکه اصلاً سرشت و خمیرمایه انسان با آزادی است و انسان به گونه‌ای با آزادی ممزوج گردیده که نمی‌توان بین آن دو گسست ایجاد کرد. یا اینکه در کلام دیگر می‌فرمایند: «النَّاسُ كُلُّهُمْ أَحْرَارٌ»[۸۷] یعنی مردم همه آزادند. بنابراین حدیث در جامعه‌ای که بعضی انسان‌ها عبد و بنده هستند، با توجه به اصل آزادی انسان‌ها از بردگی و بندگی، اگر در مورد فرد غیر بالغی که اقرارش ارزش حقوقی ندارد، نزاع شود و دو نفر که او را در اختیار دارند، اختلاف کنند و یکی آن فرد غیر بالغ را برده و دیگری آزاد بداند، حرف نفر دوم پذیرفته می‌شود مگر اینکه نفر اول دلیل محکم ارائه دهد. از این رو حضرت در ادامه حدیث می‌فرماید: «إِلَّا مَنْ أَقَرَّ عَلَى نَفْسِهِ بِالرِّقِّ وَ هُوَ مُدْرِكٌ وَ مَنْ أَقَامَ بَيِّنَةً عَلَى مَنِ ادَّعَى مِنْ عَبْدٍ أَوْ أَمَةٍ فَإِنَّهُ يُدْفَعُ إِلَيْهِ يَكُونُ لَهُ رِقّاً»[۸۸]. مگر کسی که خودش به بنده بودن اقرار کند در حالی که به بلاغ عقلی رسیده باشد یا دیگری بر بنده بودن او بینه و دلیل معتبر ارائه کند که در این صورت بندگی فرد مورد ادعا پذیرفته می‌شود.

پس وقتی همه انسان‌ها آزاد متولد شده‌اند و اصل بر آزادی انسان‌هاست، کسی حق ندارد به صورت محسوس یا غیر محسوس آزادی آنها را بگیرد و مخدوش کند. بر پایه همین اصل است که تصمیم بر هدایت انسان گرفته می‌شود ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا[۸۹]. بنابراین آیه، اگر استفاده مطلوب از موهبت الهی آزادی شود، این انسان شایسته و سزاوار آزادی است. در واقع اسلام آزادی را برای انسان و رهایی او از من غریزی و حیوانی تعریف می‌کند و انسان آزاد و آگاه نیز از این آزادی به عنوان لازمه حیات و سیر تکامل خودش استفاده می‌کند[۹۰]. در اینجا کمال انسان همان من واقعی اوست و آن کسی است که از این آزادی به خوبی استفاده می‌کند. در حدیث آمده است «مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا أَعْتَقَ نَفْسَهُ وَ أَرْضَى رَبَّه»[۹۱]. کسانی که بدون حرام کردن اموال دنیایی و زاهدانه زندگی کردند آنها آزادی فردی را دارا هستند و خدای خود را راضی کردند. بنابراین عده‌ای از این آزادی استفاده نمی‌کنند که یا در عبودیت غیرخدایی می‌مانند یا با استفاده از آزادی اسیر نفس خود شده و سیر کمال ندارند. اما آنان که عبودیت خدایی کردند آزادگان‌اند. امیرالمؤمنین در وصف این افراد می‌فرماید: «مَنْ قَامَ بِشَرَائِطِ الْعُبُودِيَّةِ أُهِّلَ لِلْعِتْقِ». اسلام نه تنها صرف آزادی را حق انسان می‌داند بلکه قدم را فراتر نهاده و انسانیت او را با آزادی تعریف می‌کند و تمام اسباب و علل را برای این آزادگی می‌خواهد «إِنَّ تَقْوَى اللَّهِ مِفْتَاحُ سَدَادٍ وَ ذَخِيرَةُ مَعَادٍ وَ عِتْقٌ مِنْ كُلِّ مَلَكَةٍ» تقوی آزادی از هر نوع وابستگی، بندگی، بردگی و تعلق به چیزی است.

اینجاست که تفاوت دیدگاه غرب با اسلام به وضوح روشن می‌شود و آن این است که از نظر غرب ریشه و منشأ آزادی انسان تمایلات و خواسته‌های اوست و آنچه این آزادی را محدود می‌کند آزادی امیال دیگران است. در واقع می‌توان گفت در غرب کلاسیک هیچ فرقی بین انسان و حیوان گذاشته نمی‌شود[۹۲]. در غرب پس از رنسانس انسان را فقط با آزادی می‌شناسند و بقیه مؤلفه‌های انسانی را از آن پاک می‌کنند. به طور مثال ژان پل سارتر (درگذشت ۱۹۸۰) انسان را تنها با آزادی معرفی می‌کند و به همین دلیل حتی منکر خدا می‌شود چون خدا را محدود کننده آزادی انسان می‌داند. نیچه (درگذشت ۱۹۰۰) نیز معتقد است مسیحیت انسان را له کرده است و انسان برای تبدیل شدن به فرا انسان و رفتن به فراسوی نیک و بد باید خدا، اخلاق و ارزش‌ها را کنار بگذارد. از دیدگاه اومانیسم، اراده و خواست بشر ارزش اصلی بلکه منبع ارزش‌گذاری محسوب می‌شود و ارزش‌های دینی که در عالم اعلی تعیین می‌شوند تا سر حد اراده انسانی سقوط می‌کنند؛ حتی برخی از اومانیست‌ها مانند مارکس هرمان از مطرح کنندگان اندیشه فردگرایانه، معتقدند مردم را نباید طبق قوانین اجتماعی مانند قوانین علمی سامان داد و نظام مند ساخت[۹۳]. آزادی در اندیشه سیاسی غرب معمولاً به دو نوع آزادی مذکور تعریف و تقسیم می‌گردد که در اساس با اندیشه سیاسی اسلام متفاوت است؛ اما در جغرافیای بینش اسلامی می‌توان در سه قلمرو فکری، عاطفی و رفتاری به آزادی دست پیدا نمود.[۹۴]

آزادی فکری - اعتقادی

آزادی اخلاقی - گرایشی

آزادی فقهی - کنشی

محدودیت‌های شرعی و فقهی

اسلام انسان را به صورت تکوینی آزاد می‌داند اما یک انسان مؤمن از حیث آزادی تشریعی باید در چارچوب تکالیف شرعی و الهی عمل کند؛ تکالیفی که محدود کننده ذاتی و فقهی هستند، مانند حرمت خمر و ریا و یا محدود کننده‌های ثانویه باشند که هنگام تعارض و تزاحم با احکام دیگر بروز می‌کنند؛ مانند قاعده لاضرر و همچنین اگر متعلق آزادی به ضرر خود فرد باشد، در این جا تکالیف اسلام اجازه داشتن چنین آزادی را به فرد نمی‌دهد. بنابر این سه رویکرد تعریف شده، اسلام آزادی را نه یک هدف بلکه وسیله‌ای ارزشمند برای رسیدن به هدفی متعالی می‌داند و به تعبیر شهید مطهری انسان بدون آزادی اصلاً قدرت و راهی برای وصول به آن هدف متعالی یعنی کمال ندارد[۹۵].[۹۶]

نسبت بین آزادی، معنویت و عدالت

در اینجا سؤالی که پیش می‌آید این است که بین آزادی و مفاهیم ارزشی دیگر چون عدالت، معنویت، امنیت و استقلال چه نسبتی می‌توانیم برقرار کنیم. معنویت از دیدگاه اسلام یعنی اینکه انسان در عین برخورداری از دنیا و تعلقات آن، نباید تبدیل به مملوک آنها شود. به تعبیر دیگر احساس وابستگی درونی و بیرونی به اشیاء معنای دیگر بندگی و مملوک بودن آنهاست. ؛ چراکه انسان این گونه صفتی دارد که اگر احساس دارایی و توانایی و قدرت و کمال کرد، غالباً در درونش اثر گذاشته و او را خراب می‌کند و به او احساس بی‌نیازی از خدا دست داده و به طغیان، فساد و فسق می‌گراید. قرآن کریم می‌فرماید: ﴿إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى[۹۷]. مطابق با دستورات دینی سعادتمندانه‌ترین زندگی‌ها آن است که انسان سرمایه‌ای به اندازه کفاف زندگی کسب کند؛ چراکه همین که اگر به طور مثال ثروتی اندوخته شد و جنبه سودجویی به خود گرفت، وسیله‌ای برای انحراف انسان و اسارت او به تمایلات نفسانی می‌شود. همین طور است دیگر اندوخته‌ها مانند هنر و صنعت و.... بنابراین باید از اسارت و مملوکیت آزاد شود. راه آزاد شدن از این مملوکیت نیز بندگی است. بندگی به حقیقتی که جزء فطرت انسان است و انسان عاشق آن است یعنی بندگی خدا.

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود *** زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است قرآن کریم حتی علت خلقت انسان را همین بندگی و عبودیت می‌داند: ﴿مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ[۹۸]... البته ناگفته نماند که بندگی وابستگی نیست؛ چراکه وابستگی به امر محدود تعلق می‌گیرد و انسان را هم محدود می‌کند؛ ولی تکیه به خدا عین وارستگی و عدم محدودیت است.

خلاص حافظ از آن زلف تاب دار مباد *** که بستگان کمند تو رستگاران‌اند حق، خطاب به انسان می‌فرماید: «يَا بنَ آدَمَ خَلَقتُ الأَشياءَ لِأَجلِك و خَلَقتُكَ لِأَجلي» ای فرزند آدم همه چیز را در خدمت تو آفریدم و تو را برای خودم. بنابراین تا آزادی معنوی و درونی نباشد، آزادی بیرونی حاصل نمی‌شود و آزادی معنوی و درونی هم حاصل برقراری عدالت اجتماعی است؛ یعنی معنویت بدون عدالت ممکن نیست. آزادی با دو بال عدالت و معنویت تحقق پیدا می‌کند. عدالت نیز علت نهایی تشکیل نظام اجتماعی، فرهنگی و اسلامی است؛ یعنی عبودیت و قرب الهی به دست نمی‌آید مگر با تشکیل حکومت عدل. پس رابطه دو طرفه است و همین‌ها هم رابطه‌ای تنگاتنگ با آزادی انسان دارند؛ چراکه یکی از اساسی‌ترین و الزامی‌ترین اصل برپایی عدل در جامعه این است که حقوق عمومی، فطری و طبیعی در جامعه به صورت برابر حاکم باشد و شرط اصولی برخورداری از این حقوق آزادی و معنویت است. امام خمینی، نیز با توجه به جهان‌بینی توحیدی و الهی خود، آزادی را در پناه معنویات اصل سعادت بشر می‌دانند[۹۹].[۱۰۰]

نسبت بین آزادی و امنیت

در نسبت بین آزادی و امنیت نیز همین رابطه و قاعده برقرار است؛ به طوری که می‌توان گفت غایت خلقت آسمان‌ها و زمین، بهره‌برداری انسان از آنها با کمال امنیت و آرامش است و این نمی‌شود مگر اینکه انسان با توجه به دارا بودن حق آزادی در حکومت عدل از حق امنیت خود که شرط تحقق عدالت اجتماعی است برخوردار باشد. اگر حق آزادی و امنیت در یک جامعه کم‌رنگ شود، راه وصول انسان به عبودیت و بندگی که غایت سعادتمندی بشر است کم‌رنگ می‌شود. بنابراین برای وصول به این هدف با تشکیل حکومت عدل اسلامی، حقوق مذکور نهادینه می‌شود یعنی مورد تأیید رسمی و قانونی مردم و دولت قرار می‌گیرد تا هم استناد شرعی داشته باشد و هم نقص آنها جرم تلقی شده و استیفای این حقوق از طریق حاکم عادل صورت گیرد. به همین دلیل امام خمینی معتقد بودند تشکیل حکومت عدل اسلامی مورد خواست مردم است تا با تشکیل حکومت عادل صحیح، همه چیز اداره شود[۱۰۱]؛ چراکه استیفای حقوق آزادی و امنیت را در پرتو چنین حکومتی می‌دانند و معتقدند مردم با تشکیل چنین حکومتی خود را در آسایش خواهند دید و هر لحظه مورد هجوم و بازداشت ناگهانی عمّال حکومت جور قرار نخواهند گرفت و به این اعتقاد پیدا خواهند کرد که در جامعه عادل این بزهکاران هستند که در بند خواهند بود[۱۰۲].[۱۰۳]

مسأله آزادی

مسأله آزادی چیست؟ در سال‌های اخیر، مسأله آزادی موضوع یکی از مهم‌ترین منازعات سیاسی در ایران در ساحت اندیشه و عمل بود. با این حال، به نظر می‌رسد این مسأله بیش از آنکه به عنوان یک مسأله فلسفی طرح شود، به عنوان یک شعار سیاسی و ایدئولوژی مورد توجه قرار گرفته و به همین جهت نقش سازنده و بنیادهای حِکمی دینی آن مغفول واقع گشته یا به بدفهمی دچار شده است. در دوره معاصر، آزادی در میان ملل دیگر هم ارزش و جایگاه زیادی پیدا کرده و جنبش‌ها، انقلاب‌ها، جنگ‌ها و فعالیت‌های سیاسی بسیاری برای آزادی ایجاد شده است. هر چند اهمیت مسأله آزادی در عرصه‌های دیگری چون علم، فرهنگ، تربیت و اخلاق کمتر از اهمیت آن در سیاست نیست؛ اما مسأله آزادی در حوزه اجتماع و سیاست به شدت برجسته شده است. به همین جهت، در چنین مباحثی اموری چون آزادی معنوی موضوع بحث نیستند و مسأله آزادی به آزادی‌های اجتماعی و سیاسی محدود است؛ یعنی آزادی به مثابه یک حقّ انسانی برای اندیشیدن، گفتن، انتخاب کردن و امور دیگری از این قبیل[۱۰۴]. همچنین، مسأله آزادی غیر از مسأله کلامی فلسفی اختیار است. در مسأله کلامی فلسفی اختیار سخن از تکوین انسانی است: آیا اراده انسان بر فعل تحت سیطره و مالکیت او است یا دیگری او را به سوی فعل سوق می‌دهد و نیز آیا برای او امکان اختیار خوب یا بد هست یا نه؟ اما در مسأله آزادی سخن از جواز یا تأمین امکانات و شرایط برای عملی است که هر فرد می‌خواهد انجام دهد. منشأ طرح مسأله آزادی چیست؟ در دوره معاصر، آزادی در میان جهان ارزش و جایگاه زیادی پیدا کرده و جنبش‌ها، انقلاب‌ها، جنگ‌ها و فعالیت‌های سیاسی بسیاری برای آزادی ایجاد شده است. اگرچه فلاسفه سیاسی بیشتر به مسأله آزادی توجه داشته‌اند؛ اما نباید نتیجه گرفت که مسأله آزادی تنها در عرصه سیاست مهم است. اهمیت این مسأله در عرصه‌های دیگری چون تربیت و اخلاق شاید بیش از اهمیت آن در سیاست باشد. در میان اندیشمندان سیاسی امروز، لیبرال‌ها بیش از دیگران سنگ آزادی را به سینه می‌زنند. آنان آزادی را به عنوان ارزش اساسی گرفته و آن را محور ایدئولوژی سیاسی خود قرار داده‌اند؛ به حدی که پیروان این مکتب گاهی به صراحت ابراز می‌کنند که امنیت، عدالت و حتی خانواده را می‌توان هزینه آزادی کرد. منشأ اساسی گرایش لیبرال‌ها به این عقیده اومانیسم فردگرایانه آنان است[۱۰۵]. اما انسان دین‌مدار هم انسان را فقیر محض در برابر حق‌تعالی شناخته و هم با قول به حقیقت مشترک انسانیت، نومینالیسم را نمی‌پذیرد. پس نمی‌تواند ملتزم به چنین گرایشی باشد.

منشأ اعتبار آزادی در جامعه دینی، کمال‌گرایی دینی است. در دین اسلام کمال برای فرد فرد انسان‌ها تعریف می‌شود؛ نه برای افراد یا گروه‌های خاص و نه برای انسان کلی ذهنی. همچنین بنا بر مبانی برگرفته از قرآن و سنت، این کمال جز با حُسن اختیار افراد به دست نمی‌آید. به تعبیر دیگر، اهمیت آزادی در نگرش دینی در رابطه آزادی و کمال نهفته است و این امر اهمیت آن را از حقوق عادی چون حق مسکن یا حق انتخاب بالاتر برده و در ردیف حق حیات قرار می‌دهد[۱۰۶]. این نکته اساس اهمیت مسأله آزادی در جامعه دینی است. البته اعتبار آزادی آثار بسیار دیگری هم دارد که می‌تواند در اعتبار آن مورد لحاظ باشد؛ از جمله حفظ و تعمیق مشروعیت حکومت و رشد جامعه دینی؛ اما محور اساسی همان کمال‌گرایی است. اما از آنجا که این آزادی برای حقیقت انسانی تعریف می‌شود و تحقق آن وابسته به اختیار فردی است، نقش جامعه سیاسی در تحقق و تضمین آزادی نیاز به تبیین دارد. بنابراین، تضمین آن آزادی از شرایط اساسی جامعه دینی است و بالاترین مرتبه آن آزادی در جامعه مهدوی حاصل خواهد شد. تمهید آزادی وابسته به تدبیر حکومت است و حکومت مسئول حفظ آن است؛ اما مراحل پس از آزادی وابسته به حسن اختیار افراد است. حکومت تمهیدات لازم را فرا می‌آورد؛ اما اگر مردم با سوء اختیار، مانند رسوم بی‌حکمت دست و پاگیر خودشان راه آزادی را ببندند و خود را در غل و زنجیر هواها گرفتار سازند، آزادی اجتماعی سیاسی حاصل نخواهد شد و جویندگان آزادی نیز آزار خواهند دید. اما آزادی حقیقی وابسته به اختیار خود فرد است و هیچ‌کس نمی‌تواند در آن دخیل باشد، آن را از شخص بگیرد یا به او عطا نماید؛ آزادی حقیقی را با حسن اختیار می‌توان در تنگ‌ترین سیاه‌چال یا در اوج قدرت داشت و ممکن است با سوء اختیار در همان حال از دست داد. چرا تحلیل نظر حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درباره آزادی مهم است؟ چنان‌که آمد، مسأله آزادی موضوع یکی از مناقشات مهم سیاسی در سال‌های اخیر بوده است. اما اغلب با انفعال در برابر نظریه‌های لیبرالی نسبت به آزادی موضع گرفته‌اند. گروهی با پذیرش لیبرالیسم، موضعی افراطی در برابر آزادی داشته‌اند و گروه دوم، با نفی لیبرالیسم، موضعی تفریطی داشته و آزادی را در برابر دین‌داری خوانده‌اند. اما موضع حضرت آیت‌الله خامنه‌ای هیچ یک از این دو نیست. وی اساساً موضع مسأله آزادی را تغییر می‌دهد. او در طول بیش از دو دهه سخنرانی‌ها، پیام‌ها و ابلاغ‌های خود بارها از آزادی سخن گفته و وجوه مختلفی از آن را تشریح کرده است ورود ایشان به مسأله آزادی، تنها یک موضع سیاسی نیست؛ بلکه به عنوان یک پژوهشگر سیاسی است. اما به لحاظ سیاسی نیز ایشان پرچمدار امت اسلامی در گذر از این پیچ عظیم تاریخی است. از این جهت نیز ضرورت دارد گزارشی دقیق از آرای ایشان در باب آزادی در دست باشد. این نوشتار گزارشی از آرای حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در باب فرهنگ است. در این گزارش دو مسأله مورد توجه بوده است: (۱) دقت در گزارش (۲) حفظ ادبیات سیاسی ایشان.[۱۰۷]

پانویس

  1. صحیفه امام، ج۸، ص۳۷.
  2. حسن‌زاده، علی، مقاله «آزادی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۷۹۴.
  3. «و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشته‌ایم و آنان را در خشکی و دریا (بر مرکب) سوار کرده‌ایم و به آنان از چیزهای پاکیزه روزی داده‌ایم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریده‌ایم، نیک برتری بخشیده‌ایم» سوره اسراء، آیه ۷۰.
  4. غررالحکم و دررالکلم، ص۴۹۸.
  5. صحیفه امام، ج۱۱، ص۱۳۰.
  6. صحیفه نور، ج۵، ص۲۹۹.
  7. حسن‌زاده، علی، مقاله «آزادی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۷۹۵.
  8. صحیفه نور، ج۳، ص۵۰۳.
  9. حسن‌زاده، علی، مقاله «آزادی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۷۹۶.
  10. صحیفه نور، ج۸، ص۲۸۳.
  11. حسن‌زاده، علی، مقاله «آزادی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۷۹۶.
  12. صحیفه نور، ج۵، ص۵۲۱.
  13. حسن‌زاده، علی، مقاله «آزادی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۷۹۶.
  14. صحیفه نور، ج۸، ص۳۳۹.
  15. حسن‌زاده، علی، مقاله «آزادی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۷۹۷.
  16. صحیفه نور، ج۵، ص۴۶۸.
  17. حسن‌زاده، علی، مقاله «آزادی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۷۹۷.
  18. صحیفه امام، ج۱۰، ص۴۷۸.
  19. حسن‌زاده، علی، مقاله «آزادی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۷۹۷.
  20. Maccallum, G. C. , Negative and Positive Freedom, in Philosophical Review, Vol, ۷۹.۱۹۶۷, p۱۱.
  21. Gray, Tim, Freedom, Humanities press International Inc, Atlantic Highlands, n, J, ۱۹۹۱, p۱۷-۸۸؛ ر. ک: آربلاستر، آنتونی، ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب، ترجمه عباس مخبر، ص۸۲-۸۷؛ میراحمدی، منصور، آزادی در فلسفه سیاسی اسلام، ص۲۸-۴۱.
  22. امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۲۴۲.
  23. امام خمینی، ولایت فقیه، ص۱۰.
  24. امام خمینی، صحیفه امام، ج۳، ص۵۱۰؛ ۴، ص۱۱۴؛ ۱۴، ص۶۹؛ خامنه‌ای، سیدعلی، بیانات، ۲۳/۸/۱۳۹۱.
  25. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۱، ص۱۵۷.
  26. خامنه‌ای، سیدعلی، بیانات، ۲۱/۳/۱۳۷۷.
  27. خامنه‌ای، سید علی، بیانات، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
  28. خامنه‌ای، سید علی، بیانات، ۲۴/۷/۱۳۹۰.
  29. خامنه‌ای، سیدعلی، بیانات، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
  30. خامنه‌ای، سید علی، بیانات، ۱۰/۳/۱۳۸۴.
  31. خامنه‌ای، سید علی، بیانات، ۲۶/۱/۱۳۷۹.
  32. خامنه‌ای، سید علی، بیانات، ۱۲/۸/۱۳۸۰؛ ۲۵/۱۰/۱۳۸۵؛ همو، مکتوبات، ۱۸/۱۱/۱۳۸۱.
  33. خامنه‌ای، سید علی، بیانات، ۱۳/۳/۱۳۸۰.
  34. خامنه‌ای، سید علی، بیانات، ۹/۱۲/۱۳۷۹.
  35. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۳، ص۴۳۵-۴۳۶؛ ۲۵، ص۱۶۸-۱۶۹؛ مطهری، مرتضی، یادداشت‌ها، ج۱، ص۶۷، ۷۶-۷۷.
  36. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۵، ص۱۴۶؛ مطهری، مرتضی، یادداشت‌ها، ج۱، ص۶۰.
  37. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۵، ص۱۴۷؛ مطهری، مرتضی، یادداشت‌ها، ج۱، ص۶۰.
  38. مطهری، مرتضی، مرتضی، یادداشت‌ها، ج۷، ص۷۸-۸۱.
  39. میراحمدی و اسفندیار، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشه‌نامه انقلاب اسلامی‌، ص ۱.
  40. علی‌اکبر دهخدا، لغت‌نامه دهخدا، ج۱، ص۷۷.
  41. محمد محمدرضایی، «آزادی از دیدگاه کانت»، مجله نامه مفید، ۱۳۸۰ش، شماره ۲۵، ص۱۲۴.
  42. جان لاک، تحقیق در فهم بشر، تلخیص پرینگل پتیسون، ترجمه رضا زاده شفق، ص۱۴۷؛ آربلاستر، ص۸۴.
  43. ملاصدرا، الحکمة المتعالیة، ج۶، ص۳۰۷- ۳۰۸؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، نهایة الحکمه، ص۲۹۷ – ۲۹۸.
  44. آیزایا برلین، چهار مقاله درباره آزادی، ترجمه محمدعلی موحد، ص۲۶۶ - ۲۶۷؛ احمد واعظی، «امام خمینی و مبحث آزادی»، مجله حکومت اسلامی، شماره ۱۲، ۱۳۷۸ش، ص۱۱۹ ـ ۱۲۰.
  45. ایمانوئل کانت، درس‌های فلسفه اخلاق، ترجمه منوچهر صانعی دره‌بیدی، ص۵۶؛ احمد واعظی، «امام خمینی و مبحث آزادی»، مجله حکومت اسلامی، شماره ۱۲، ۱۳۷۸ش، ص۱۱۶.
  46. آیزایا برلین، چهار مقاله درباره آزادی، ترجمه محمدعلی موحد، ص۲۷۲.
  47. فرهنگ رجایی، در آزادی، به بهانه درگذشت آیزیا برلین، مجله اطلاعات سیاسی - اقتصادی، شماره ۱۲۵ - ۱۲۶، ۱۳۷۶ش، ص۲۲.
  48. محمدتقی جعفری، حکمت اصول سیاسی اسلام، ص۳۶۳.
  49. علی شیرخانی، آزادی از نگاه اسلام شیعی، ص۱۱۷ – ۱۱۸.
  50. علی شیرخانی، آزادی از نگاه اسلام شیعی، ص۲۵۳ – ۲۵۴.
  51. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۵، ص۱۳۹.
  52. نهج البلاغه، نامه ۳۱.
  53. سید محمود طالقانی، پرتوی از قرآن، ج۵، ص۱۷۵ - ۱۷۶؛ حمید فاضل قانع، ظرفیت‌های تمدنی اسلام، ص۱۳۴.
  54. فرانس روزنتال، مفهوم آزادی از دیدگاه مسلمانان، ترجمه منصور میراحمدی، ص۱۵۶ - ۱۶۸؛ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۳، ص۳۰۷- ۳۰۹.
  55. سیدمحمدباقر صدر، نقش پیشوایان شیعه در بازسازی جامعه اسلامی و آزادی در قرآن، ترجمه علی اسلامی، ص۲۴.
  56. ﴿بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ «بلکه آدمی بر آن است که در آینده خویش، (نیز) گناه ورزد» سوره قیامه، آیه ۵؛ ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ «آیا آن کس را دیدی که هوای (نفس) خود را، خدای خویش گرفته است و خداوند او را از روی آگاهی به حال وی در گمراهی واگذاشته و بر گوش و دل او مهر نهاده و بر چشم او پرده‌ای کشیده است؟ پس چه کسی پس از خداوند او را رهنمون خواهد شد؟ آیا پند نمی‌گیرید؟» سوره جاثیه، آیه ۲۳.
  57. عبدالله جوادی آملی، فلسفه حقوق بشر، ص۱۸۹ ـ ۱۹۰.
  58. «ما به او راه را نشان داده‌ایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۳
  59. «هر کس این جهان زودگذر را بخواهد، آنچه در آن بخواهیم برای هر کس اراده کنیم زود بدو می‌دهیم سپس برای او دوزخ را می‌گماریم که در آن نکوهیده رانده درآید * و از کوشش آنانکه جهان واپسین را بخواهند و فراخور آن بکوشند و مؤمن باشند؛ سپاسگزاری خواهد شد * به هر یک از آنان و اینان از دهش پروردگارت یاری می‌رسانیم و دهش پروردگارت بازداشته نیست» سوره اسراء، آیه ۱۸-۲۰.
  60. «ای مؤمنان! اگر از خداوند پروا کنید در شما نیروی شناخت درستی از نادرستی می‌نهد و از گناهانتان چشم می‌پوشد و شما را می‌آمرزد و خداوند دارای بخشش سترگ است» سوره انفال، آیه ۲۹
  61. «هر چه می‌توانید از خداوند پروا کنید و سخن نیوش باشید و فرمان برید و (در راه خداوند) هزینه کنید که برای خودتان بهتر است؛ و کسانی که از آزمندی جان خویش در امانند، رستگارند» سوره تغابن، آیه ۱۶.
  62. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۳، ص۴۴۲- ۴۴۳.
  63. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۳، ص۳۰۶.
  64. امام خمینی، صحیفه امام، ج۷، ص۴۸۷؛ ج۱۲، ص۲۸۳.
  65. امام خمینی، صحیفه امام، ج۵، ص۴۳۲؛ ج۱۵، ص۱۶۸ ـ ۱۶۹.
  66. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۳، ص۳۵۶.
  67. فرهنگ فارسی، دکتر معین، ص۳۵.
  68. روح القوانین، مونتسکیو، ج۴، ص۲۹۲.
  69. روح القوانین، مونتسکیو، ج۴، ص۲.
  70. ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب، ترجمه عباس مخبر، آربلاستر، ص۸۵.
  71. ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب، ترجمه عباس مخبر، آربلاستر، ص۸۵.
  72. چهار مقاله درباره مفهوم آزادی، آیزایا برلین، ص۲۳۹.
  73. مایکل ساندل، لیبرالیسم و منتقدان آن، ص۳۴.
  74. حسن‌زاده، علی، مقاله «آزادی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۷۷۸.
  75. ظهور و سقوط لیبرالیسم، آنتونی آربلاستر، ص۸۳.
  76. حسن‌زاده، علی، مقاله «آزادی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۷۷۸.
  77. مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۳۴۷.
  78. آیزایا برلین، چهار مقاله در باب مفهوم آزادی، ص۲۵۱.
  79. حسن‌زاده، علی، مقاله «آزادی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۷۷۹.
  80. «بگو: ای اهل کتاب! بیایید بر کلمه‌ای که میان ما و شما برابر است هم‌داستان شویم که: جز خداوند را نپرستیم و چیزی را شریک او ندانیم و یکی از ما، دیگری را به جای خداوند، به خدایی نگیرد» سوره آل عمران، آیه ۶۴.
  81. «همان کسان که از فرستاده پیام‌آور درس ناخوانده پیروی می‌کنند، همان که (نام) او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته می‌یابند؛ آنان را به نیکی فرمان می‌دهد و از بدی باز می‌دارد و چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام می‌گرداند و بار (تکلیف)‌های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمی‌دارد» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
  82. «و گفت: من پروردگار برتر شمایم» سوره نازعات، آیه ۲۴.
  83. «بگو: ای اهل کتاب! بیایید بر کلمه‌ای که میان ما و شما برابر است هم‌داستان شویم که: جز خداوند را نپرستیم و چیزی را شریک او ندانیم و یکی از ما، دیگری را به جای خداوند، به خدایی نگیرد پس اگر روی گرداندند بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم» سوره آل عمران، آیه ۶۴
  84. «و او را نسزد که به شما فرمان دهد که فرشتگان و پیامبران را پروردگاران (خود) گیرید، آیا شما را پس از مسلمانی‌تان به کفر فرمان می‌دهد؟» سوره آل عمران، آیه ۸۰
  85. «آنان دانشوران دینی و راهبان خود را به جای خداوند پروردگاران خویش برگزیده‌اند و نیز مسیح پسر مریم را در حالی که جز این فرمان نیافته‌اند که خدایی یگانه را بپرستند که خدایی جز او نیست؛ پاکا که اوست از شرکی که می‌ورزند» سوره توبه، آیه ۳۱
  86. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۴۷، ص۲۱۴.
  87. کلینی، کافی، ج۷، ص۴۲۰.
  88. کلینی، کافی، ج۷، ص۴۲۰.
  89. «ما به او راه را نشان داده‌ایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۳.
  90. مطهری، گفتار‌های معنوی، ص۲۳۶.
  91. غررالحکم، ج۲، ص۲۱۶.
  92. آیزایا برلین، چهار مقاله در باب مفهوم آزادی، ص۲۴۰.
  93. تونی دیویس، اومانیزم، ترجمه عباس مخبر، ص۳۴.
  94. حسن‌زاده، علی، مقاله «آزادی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۷۸۰.
  95. مجموعه گفتارها، شهید مطهری، انسان کامل.
  96. حسن‌زاده، علی، مقاله «آزادی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۷۸۶.
  97. «حاشا؛ انسان سرکشی می‌ورزد * چون خود را بی‌نیاز بیند» سوره علق، آیه ۶-۷.
  98. «و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند» سوره ذاریات، آیه ۵۶.
  99. صحیفه امام، ج۷، ص۵۳۳.
  100. حسن‌زاده، علی، مقاله «آزادی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۷۸۹.
  101. صحیفه امام، ج۵، ص۱۲۰.
  102. صحیفه نور، ج۱۰، ص۴۳۱.
  103. حسن‌زاده، علی، مقاله «آزادی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۷۹۰.
  104. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در مراسم فارغ‌التحصیلی گروهی از دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
  105. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در مراسم فارغ‌التحصیلی گروهی از دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
  106. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در مراسم فارغ‌التحصیلی گروهی از دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
  107. حسنی، ابوالحسن، مقاله «آزادی اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۲ ص ۱۱۳۳.