بحث:عصمت در ادیان و مکاتب
عصمت در یهودیت
هر چند در تورات محرّف، گناهان و خطاهای زیادی به انبیای الهی نسبت داده شده است، لکن انبیا از دروغ و خطا در تبلیغ وحی، معصوم دانسته شدهاند. به تعبیر دیگر، بر طبق کتاب مقدس یهود "نبی دهان خداست و سخن و کلام او سخن خدا"[۱]. موسی بن میمون، متفکر و اندیشمند یهودی قرون وسطا (۱۲۰۴-۱۱۳۵م) اعتقاد به عصمت انبیا را یکی از ارکان اساسی اعتقادات یهود بر میشمرد. به طوری که پس از مطالعه و بررسی مبانی فکری و اصول اعتقادی مذهب یهود، سیزده اصل کلی را از آن استخراج نموده که از جمله آنها این است. تمامی سخنان انبیا صحیح میباشد[۲] و کتاب تورات که در دست ماست، همانی است که به حضرت موسی (ع) وحی شده است[۳].
در بیان منشأ طهارت و پاکی انبیا، در منابع مربوط به یهود چنین آمده است: زیرکی و چابکی برای انسان پاکی میآورد. پاکی باعث طهارت میشود، طهارت به پرهیزگاری منجر میگردد، پرهیزگاری به انسان قدّوسیّت میبخشد، قدّوسیّت آدم را متواضع و فروتن میکند. تواضع و فروتنی ترس از خطاکاری را در دل انسان میپرورد، ترس از خطاکاری سبب پارسایی و دینداری میشود، و پارسایی و دینداری شخص را دارای روح القدس میکند[۴].
و آنگاه: روحالقدس انبیا را از خطا و اشتباه در آنچه که بر زبان آنها جاری میکند، مصون و محفوظ میدارد. از این رو، اخبار و اقوال آنها معصوم از خطاست... بنابراین، پیامبران نه در گفتار خطا میکنند و نه در کتابت سخنان روحالقدس[۵]. البته چنانکه اشاره شد، تورات فعلی، انبیا را در اعمال شخصی خود معصوم از گناه و خطا نمیداند. و حتّی گناهانی همچون قتل، کفر، زنا و شرب خمر نیز به ساحت مقدس آنها نسبت داده شده است[۶]. هر چند در موارد دیگری تصریح شده است که انحراف اخلاقی، عطیه نبوت را به طور موقّت، یا برای همیشه، از شخص پیامبر سلب مینماید: اگر پیغمبر تکبر کند، از وی دور میشود. و اگر او عصبانی و خشمگین شود. نیز نبوت او ترک میگوید[۷].[۸]
در عهد عتیق در موارد متعددی ارتکاب گناه و خطا را به انبیا نسبت داده است؛ حتی گناهانی مانند زنا، شرب خمر، قتل و کفر را برای پیامبران برشمرده است[۹]. ازجمله این پیامبران آدم، نوح، ابراهیم، موسی، داود، سلیمان، ایوب، اشعیا و عزرا میباشند. بررسی این موارد نشان میدهد که عصمت در مقام عمل را برای انبیا نمیتوان به دین یهود نسبت داد؛ گرچه در کتابهایی که در شرح و بسط عهد عتیق در آیین یهود نگاشته شده است، شواهدی بر خلاف این نتیجهای که در بادی نظر اتخاذ شد، به چشم میخورد و آن تصریحاتی است که میگوید پیامبر در حال پیامبری نمیتواند گناه کند یا خطای اخلاقی داشته باشد. هرگونه انحرافی، مقام نبوت را به طورموقت یا همیشه از پیامبر سلب میکند: «اگر پیامبر تکبر کند، نبوت از وی دور میشود و اگر او عصبانی یا خشمگین شود نیز نبوت او را ترک میگوید»[۱۰].
طبق این توجیه تلمود عصمت لازمه مقام و منزلت نبوت است و مقام نبوت هیچ گاه با گناه و انحراف اخلاقی جمع نمیشوند و سازگاری ندارند. آنچه گفته شد، در مورد عصمت انبیا در مقام عمل بود؛ اما دین یهود، عصمت انبیا را در مقام اخذ و تلقّی وحی و بازخوانی آن مسلّم شمرده است. بنا به کتاب مقدس دین یهود «نبی دهان خداست و سخن و کلام او سخن خدا»[۱۱].
موسی بن میمون از متفکران و دانشمندان یهودی قرون وسطا (۱۱۳۵ - ۱۲۰۴م) اعتقاد بر عصمت انبیا را از ارکان اساسی اعتقادات یهود برمیشمرد. او پس از بررسی مبانی اعتقادی و اصول فکری مذهب یهود، سیزده اصل کلی را از آنها استخراج میکند که ازجمله آنها این است: «تمامی سخنان انبیا صحیح میباشد». منابعی که در شرح و تفسیر تورات نگاشته شدهاند، منشأ طهارت و پاکی انبیا را اینگونه بیان میکنند: زیرکی و چابکی برای انسان پاکی میآورد؛ پاکی باعث طهارت میشود؛ طهارت به پرهیزگاری منجر میگردد؛ پرهیزگاری به انسان قدوسیت میبخشد؛ قدوسیت آدم را متواضع و فروتن میکند؛ تواضع و فروتنی ترس از خطاکاری را در دل انسان میپرورد؛ ترس از خطاکاری سبب پارسایی و دینداری میشود؛ پارسایی و دینداری شخص را دارای روح القدس میکند[۱۲]. در نتیجه: «روح القدس انبیا را از خطا و اشتباه در آنچه بر زبان آنها جاری میکند، مصون و محفوظ میدارد؛ از این رو اخبار و اقوال آنها معصوم از خطاست.... بنابراین پیامبران نه در گفتار خطا میکنند و نه در کتابت سخنان روح القدس»[۱۳].
با اندکی جستجوی دیگر در منابع و تعالیم دین یهود، شواهدی بر عصمت انبیا، حتی در مقام عمل نیز میتوان به دست آورد. در یکی از کتابهای اپوکریفای عهد عتیق به نام نیایش مَنَسّی (صلاة منسّی) در آیه هشتم عصمت انبیا را به نحو شدیدی مطرح میکند. این نیایش دعای یکی از پادشاهان بنی اسرائیل به نام ملک یهودا (۶۹۵ - ۶۴۱ ق. م) است. او ملت یهود را گمراه کرد؛ اما هنگامی که در دوره اسارت بابلی اسیر شد و به بابل منتقل شد، توبه کرد و در مقابل خدای پدران یهود (آبای یهود) خضوع کرد. او در این کتاب نیایش کوتاهی دارد که در آن عصمت آبا (Patriachs) را نیز مطرح میکند[۱۴]. مضمون این آیه چنین است: «پس تو ای خدا! ای خداوند حق! توبه را بر کسانی که عادل هستند واجب نکردی، یعنی بر ابراهیم، اسحاق و یعقوب که آنها هیچگاه خطا نکردند. اما توبه را بر من که گناهکارم فرض و واجب نمودهای»[۱۵].[۱۶]
عصمت در مسیحیت
آیین مسیحیت، علاوه بر آنکه مسیح (ع) را هم از نظر تعلیم و هم اخلاق، معصوم و بدون نقص میداند، عصمت افراد دیگری، از جمله نویسندگان کتاب مقدس، را نیز میپذیرد[۱۷]. به دلیل شواهد گوناگون و به اعتراف خود مسیحیان، انجیلهای موجود همان کتابی نیست که بر عیسی (ع) نازل شده است. بلکه بعد از آنکه کتاب اصلی از بین رفته است و سالها پس از حضرت مسیح (و به عقیده مسیحیت بعد از کشته شدن مسیح) عدهای از شاگردان او، کتب حاضر را نوشتهاند. حال آیین مسیحیت موجود در زمان ما، برای جلب اعتماد پیروان خود و اقناع فکری و وجدانی آنها، نویسندگان این کتب را از نظر تعلیم معصوم میداند یعنی هر چند در اعمال مربوط به زندگی شخصی خودشان دچار عیب و نقص و اشتباهاتی بودهاند، امّا در مقام تعلیم کتاب مقدّس، عیب و نقصی در آنها راه ندارد.
البته مسیحیان کاتولیک به این حد اکتفا نکرده و مقام پاپ را نیز، مقامی منزه از آلودگیها و نقایص شمردهاند. آنها پاپ را لااقل در اوامر دینی و فتاوای شرعی، انسانی پاک و بیعیب و نقص، قلمداد میکنند[۱۸]. هر چند رهبران کلیسا، از این موقعیت و منزلت فوقالعاده اجتماعی خویش سوء استفاده کردند و در واقع "این نهادی که این قدر منادی محبّت و عشق به انسانها بوده است، بیش از هر نهاد دیگری در تاریخ بشریت، خونریزی کرده است"[۱۹].
شاید جایزالخطا شمردن همه انسانها و مخالفت با عصمت آدمیان. که یکی از ارکان معرفتشناسی برخی از مکاتب مغرب زمین به شمار میرود، واکنشی باشد در مقابل سوء استفادههای فزاینده کلیسا از این مقام[۲۰].[۲۱]
برخی معتقدند در عهد جدید کاتبان انجیل تنها برای عیسی (ع) قایل به عصمت هستند و این عصمت و عدم خطای مسیح نه به خاطر نبی بودن اوست، بلکه به اعتبار مسیح بودن و منجی و نجات بخش بودن اوست[۲۲]. از صاحب این اندیشه سؤال میکنیم برای ما که در مقام بررسی پیشینه این اندیشه در تعالیم مسیحیت هستیم، چه تفاوتی میکند که عصمت عیسی (ع) به دلیل نبی بودن اوست یا مسیح و منجی بودن او؟! بله به دلیل اینکه او در مقام نفی عصمت انبیاست، این توجیه غیروجیه را عرضه کرده است. عیسی هر که باشد چه به لحاظ نبوّتش و چه به لحاظ منجی بودنش، از خطاها و گناهان معصوم است و به لحاظ تاریخی ریشههای تاریخی این اندیشه برای ما اهمیت دارد.
آیین مسیحیت، افزون بر آنکه عیسی مسیح (ع) را هم از نظر تعلیم و هم اخلاق، معصوم و بدون نقص میداند، عصمت افراد دیگری، ازجمله نویسندگان کتاب مقدس را نیز میپذیرد[۲۳]. در انجیل به جز عصمت عیسی (ع) و کاتبان انجیل، عصمت را برای دیگران نیز اثبات کرده است[۲۴]؛ همان طور که برای سایر انبیا اثبات کرده است[۲۵].
منبع دیگری که از آن میتوان باورهای دین مسیحیت رایج را دریافت، اعتقادنامههایی است که به تصویب شوراهای حل اختلاف کلیسا رسیده است. در اعتقادنامه شورای نیقیه که در ۴۵۱ میلادی به تصویب رسید، اصول و کلیاتی در مورد «ماهیت عیسی (ع)» وضع کردند که در آن خاطرنشان شده است عیسی (ع) دارای عصمت صرف و فرزند یگانه مولود الهی است[۲۶]. مسیحیان کاتولیک مقام پاپ را نیز منزّه از آلودگی و نقایص شمردهاند. آنها پاپ را دست کم در اوامر دینی و فتاوای شرعی انسانی پاک، بیعیب و نقص قلمداد میکنند[۲۷]. بنابراین کلیسای کاتولیک، عصمت کلیسا را افزون بر عصمت عیسی (ع) و کاتبان انجیل پذیرفتهاند. کاتولیکها عصمت پاپ در فتوای رسمی او را قبول دارند؛ ازاین رو پاپ اگر رسماً فتوا بدهد که پروتستانها بر باطلاند، خودِ نفسِ همین فتوا ثابت میکند که آنها بر اشتباهاند[۲۸]. ممکن است ادعا شود که مراد از عصمت در فتوا، حجیّت آن میباشد؛ اما از آن به اشتباه و خطای در تعبیر به آن عصمت اطلاق شده است. در پاسخ این ادعا میگوییم: مدّعای کلیسای کاتولیک چیزی بالاتر از حجیّت و وجوب گردن نهادن به فتواست، بلکه صحت و عدم خطا و منطبق بر واقع بودن آن را اراده کردهاند.
در آموزههای مسیحیت اندیشه عصمت، فراتر از عیسی (ع) آبا، کاتبان انجیل، پاپ و کلیسا به حوزه عامتری بسط و توسعه داده شده است. آگوستین قدیس پس از آنکه «معصیت جبلّی» و «ذنب ازلی» را برای همه نوع بشر اثبات کرده است، میگوید: تمام بشر اخلاقاً مفتون و مبتلا هستند؛ لکن خداوند دارای صفت رحمت است و هر کس را برگزیند مشمول عفو و غفران خود میفرماید. شخص مذنب خطاکار همان لحظه که مشمول لطف حق میگردد، دارای جدّ و جهد و صبر و ثبات میشود و در برابر خطایا و معاصی پایداری و استقامت میورزد تا به درجه قدسیت میرسد و از این سبب ماهیت او تغییر یافته و به مقام عصمت و طهارت نایل میشود[۲۹].[۳۰]
اندیشه عصمت در یهود
«بعضی میگویند اندیشه عصمت از یهودیانی است که تازه مسلمان شده بودند. لکن میدانیم که یهود نمیتواند مبتکر اندیشه عصمت باشد، چون در تورات، قبیحترین گناهان را به انبیا نسبت دادهاند. البته علمای نصاری، مسیح را منزه از هرگونه عیب و خطا و گمراهی میدانند، اما نه به عنوان یک انسان، بلکه به عنوان خدای متجسِّد و یکی از اقانیم سهگانه (پدر، پسر، روحالقدس)، و از همینرو وصف عصمت را برایش قائلاند. مسیحیان، نویسندگان کتاب مقدس را نیز در مقام تعلیم معصوم میدانند و اگر بپذیریم که علمای مسیحی از ابتدا دارای اعتقاد به عصمت بودند، ولی اعتقاد به عصمت انبیا و امامان در میان مسلمین نمیتواند برگرفته از اعتقاد مسیحیت باشد زیرا دایره عصمت در اسلام و مسلمین، گستردهتر از اعتقاد مسیحیت میباشد[۳۱]. در پایان باید به این نکات اشاره نمود:
- به منابع یهود که نظر میکنیم میبینیم انبیا به بدترین گناهان متهم شدهاند، مثل دروغ، زناء و قتل و فرقی هم در میان انبیا نگذاشتهاند. لذا اصلاً یهودیها اعتقادی به عصمت انبیا نداشتهاند تا آن را در میان مسلمین انتشار دهند.
- دایره اعتقاد به عصمت در نصاری هم در محدوده عصمت حضرت مسیح (ع) و نویسندگان کتاب مقدس است و اعتقادی به عصمت سایر انبیا ندارند یا لااقل اظهار نظر نمیکنند، لذا اعتقاد به عصمت در مسلمین نمیتواند زاییده اندیشه مسیحیها باشد.
- اعتقاد به عصمت انبیا و امامان مأخوذ از قرآن و سنت و عقل در مسلمین است، نه غیر آن»[۳۲].
اندیشه عصمت در ایران باستان
«عدهای گفتهاند بعد از ورود اسلام به ایران، اعتقاد به عصمت در میان مسلمین ایجاد شد، چون ایرانیها افسانههایی داشتند مبنی بر اینکه نورهای پاک و منزهی هستند که هیچگونه کاستی و نادرستی به ساحت مقدس آنان راه نمییابد. این مطلب با فلسفه نور از حکمتهای کهن بابل، مطابق بود و به موجب آن، نور الهی در وجود ائمه تجسم یافته؛ نوری که از طریق نسلها به ایشان انتقال یافته است. با ورود اسلام به ایران، این مصادیق را در وجود امامان جستهاند، سپس این اعتقاد از شیعه به اهل سنت انتقال یافته و آنها نیز به عصمت علی (ع) و پیامبر (ص) معتقد گردیدند[۳۳].
جواب: با تأمل در منابع اولیه (قرآن و سنت) به وضوح مییابیم، که اعتقاد به عصمت انبیا از جمله اعتقادات اولیه مسلمین بوده و برگرفته از ادیان و اقوام دیگر نیست. از طرفی اینکه اهل سنت به عصمت امام علی (ع) معتقد میباشند کلامی نادرست است؛ چون اکثر علمای اهل سنت عصمت حضرت علی (ع) را قبول ندارند[۳۴].
از این گذشته اگر نگاهی به تاریخ بیندازیم، میبینیم که اسلام از زمان خلیفه دوم در ایران نفوذ کرد. با شکست یزدگرد سوم در جنگ، مسلمانان وارد خاک ایران شدند و با ورود لشکر اسلام، دین اسلام هم به شهرها و خانههای مردم نفوذ کرد و این زمان، از صدر اسلام تقریباً حدود شصت سال فاصله دارد؛ در حالی که اندیشه عصمت از اولین روزهای نزول قرآن و اسلام بر قلبهای مسلمانان حک شد، پس از حیث تاریخی نمیتوان ایرانیان را مبتکر اندیشه عصمت دانست.
مهمتر اینکه ایرانیان هم عقیده عصمت را برگرفته از قرآن و سنت میدانند، نه غیر آن، لذا اصل این شبهه باطل است»[۳۵].
اندیشه عصمت در آموزههای زرتشت
«به جهت رابطه نزدیک مسلمان با نبی اکرم (ص)، بعضی میگویند سلمان مطالب قرآن را به آن حضرت تعلیم میداد تا جایی که خود قرآن به این عقیده نادرست اشاره کرده است. مطالعه تطبیقی آیین زرتشت و اسلام نشان میدهد که مثلاً شکل بعثت زرتشت و پیامبر اکرم (ص) و اعتقاد به خدای یکتا و وجود شیطان که منشأ شر است و طهارت خاندان دو پیامبر، از جمله اعتقاداتی است که پیامبر اکرم (ص) به طور مستقیم یا غیر مستقیم از آیین زرتشت اقتباس کرده است.
جواب: اولاً، باید گفت که این اتهام علاوه بر عصمت، مسئله نبوت پیامبر (ص) را به چالش کشیده است. اینکه نبی اکرم از شخص دیگری تعلیم میگرفت، از تهمتهای مشرکین بوده تا جایی که قرآن میفرماید: "ما کاملاً آگاهیم که (کافران) میگویند آن کس که مطالب این قرآن را به رسول میآموزد بشری غیر فصیح و اعجمی است، در حالی که این قرآن به زبان عربی فصیح است"[۳۶]. البته درباره شخصی که به پیامبر (ص) تعلیم میدهد، نقلهای متعددی است و طبق بعضی از نقلها آن شخص سلمان است[۳۷]. لکن این آیه مکی است است و سلمان در مدینه به محضر نبی اکرم مشرف شد و مسلمان گردید، لذا این احتمال مردود است.
ثانیاً، اینکه ادیان در بعضی از عقاید و اصول با یکدیگر تطابق دارند، به خاطر تأثیر پذیری دینی از یکدیگر نیست، بلکه به جهت اشتراک در جوهر و اصول است و اعتقاد به خدا و وجود شیطان از عقاید مشترک تمام ادیان آسمانی است نه فقط اسلام و زرتشت. اگر کسی الهی بودن آیین زرتشت را انکار کند در این صورت، وجود عقاید مشترک بین اسلام و زرتشت نمیتواند موجب انکار الهی بودن اسلام گردد، چون کسانی که میخواهند دینی را اختراع کنند از تعالیم مشترک ادیان آسمانی بهره میگیرند تا مورد پذیرش قرار گیرد[۳۸].
از اینها که بگذریم مطالب ذیل نیز قابل ذکر است:
- مسلماً این شبهه از جانب معاندین اسلام عنوان شده؛ چنانکه از آیه فوق برمیآید.
- سلمان از شاگردان برجسته مکتب اسلام و نبی اکرم (ص) است که هرچه داشت از آن حضرت و اسلام داشت، پس نمیتواند چیزی را به نبی اکرم (ص) که مخزن علوم و متصل به وحی است تعلیم نماید.
- سلمان و زرتشتیان لهجه فارسی داشتند، ولی قرآن به زبان عربی است. چگونه کسی که به زبانی آشنا نیست، میتواند آن را به صاحب آن زبان بیاموزد.
- تعالیم ادیان آسمانی ولو در اصل و مبانی مشترک هستند، لکن اندیشه عصمت، مأخوذ از قرآن کریم و سنت است و لا غیر.
بنابراین اتهام فوق از جانب مشرکین یا دیگر دشمنان اسلام سرچشمه گرفته و جهت تضعیف عقاید مسلمین است و پایه و اساسی ندارد»[۳۹].
دیدگاه دین زرتشت درباره عصمت
با تدبر در ادیان حاکم بر جامعه ایران قبل از زرتشت، یعنی آیین مهر یا میترائیسم دقت نماییم، حتی با شمارش صفاتی که برای میترا یا مهر برشمردهاند[۴۰]، مطلبِ روشن چندانی درباره اندیشه عصمت نمییابیم؛ اما نسبت به مذهب مزدیسنا یا زرتشت، اطلاعات بیشتری در دست داریم. میگویند زرتشت از بیست سالگی برای یافتن اسرار مذهبی خانه را ترک گفت. به اطراف و اکناف رفت تا شاید نور اشراق، درون دل او را منور سازد. چون زرتشت به سی سالگی رسید، مکاشفاتی به او دست داد. اهورامزدا او را در صفوف فرشتگان مقرّب جن ساخت و او را تعلیم داد و به پیامبری برگزید. او با شش فرشته مقرّب (امشاسپندان) گفت وشنود کرد؛ بر روشنایی ضمیر و صفای دل او افزود. در گاتها مکاشفات او آمده است. زرتشت پس از این تعلیم الهی و مکاشفهها، تعلیم خلایق را آغاز کرد؛ خویشتن را پیام آور و آموزگار مبعوث از طرف اهورامزدا اعلام کرد[۴۱]. بررسی محتوایی تعالیم گاتاها و هرم صفات کمالی در آن از سروش تا اهورامزدا، نیز رابطه عمل نیک و تجلی رحمت الهی، از مباحثی است که بیربط به مبحث مورد بحث ما نیستند. از بشر عمل اشایی (خدایی) به سوی خدا میرود و از سوی خداوند فروزگان معنوی یا فَروَشی بر او نازل میشود[۴۲]. در اوستا، زرتشت انسان اهورایی است؛ با اتکا به پروردگار و مدد اندیشه نیک به مبارزه با ستمگران برمیخیزد[۴۳].
همچنین آمده است: آنهایی که اهل دانش و خردند و به پاکی روی آورند و به فروزگان الهی و صفات کمالیه نزدیک گردند، آموزگار مناسبی برای تعلیم راه درست زندگی خواهند بود[۴۴]. نیز آمده است: زرتشت مردی است که از دایره استعداد زمان پا فراتر گذاشته است[۴۵]. همچنین نظریه منجی موعود و اینکه درنهایت نجات بخشی میآید و جامعه بشری را به فلاح و رستگاری میرساند، در دین زرتشتی مانند سایر ادیان وجود دارد. نجات بخش در اوستا با واژه سوشیانت (soavsyant) نامیده میشود. خود زرتشت نیز یکی از سوشیانتها محسوب میشود. در اوستای گاهانی زرتشت را آفریدهای معرفی میکند با وجدان پاک و بیآلایش که عطیه هرمزدی است و راه درست و راست را میپیماید[۴۶].
سوشیانتها در اوستای جدید اینگونه معرفی شدهاند: به همه صفات نیکو آراستهاند و از بدیها و زشتیها مبرّا میباشند؛ شخصیتی الهی و آسمانی دارند؛ خردمندترین مردماناند و دانش آنان با ایزد «اشی» قابل قیاس است؛ یعنی از خرد ذاتی و فطری برخوردارند و فرّ کیانی دارند[۴۷]. همان طور که ملاحظه گردید، به بخشهایی از دین زرتشت اشاره شد که یا به ذکر صفات خود زرتشت میپردازد یا اینکه صفات آموزگاران و پیامآوران و نجاتبخشان را برمیشمارد. شواهد خوبی بر اینکه دین زرتشتی، تأیید خاص الهی و مبرّا و منزه بودن از زشتیها را از ویژگیهای پیام آوران خود میداند، عرضه شد.
در پایان برای تأیید این مطلب بخشی از اوستای جدید بر این مطلب را میآوریم: سوشیانتها با آگاهی و خردی که از دانش هرمزدی مایه میگیرد و به مدد عشق و ایمان خداداده خویش از میان نادانیها جهانی میسازند که همه خواستههای نیکان در آن تبلور یافته است و این دانش آنان در حدّی است که با امشاسپندان در یک ردیف نام برده میشوند.... رو به امشاسپندان و سوشیانسها آوریم که داناترین و راستگفتارترین، یاریکنندهترین، به جنبشدرآورندهترین و بزرگترین هستند. سوشیانتها به تقوا آراستهاند؛ آفریدگانی نیکاندیش، نیکگفتار و نیککردارند که هیچگاه به ناراست زبان نمیگشایند و در دینشان خللی راه ندارد[۴۸].[۴۹]
دیدگاه آیین هندو درباره عصمت
در هندوئیزم قدیم و مردم آریایی نژاد هند اعتقاد به این قضیه وجود داشت که رسیدن به حقیقت کامل تنها در صورتی میسّر است که آدمی به کلی در برهمن - آتمن مستغرق شود؛ همچنان که در اوپانیشادها آمده است، احساس سعادت کامل انعکاسی از اتصال و وحدت با برهما میباشد و از اینجا یک حالت فراغت و آسایش قلبی روحانی نصیب سالک میشود؛ زیرا وجود خود را عین حق، بلکه وجود مطلق میبیند[۵۰]. در آیین جینیزم، مهاویرا پس از دوازده سال ریاضت شدید نفسانی به نیروانا واصل شد. از آن پس او را جینه (پیروز و فاتح) لقب دادند؛ زیرا او از پیروزی و فتح کامل برخوردار شده بود و بر دشمن نفس و آمال جسمانی که سبب دلبستگی آدمی به این جهان ماده است، غالب آمد. پس از این بود که مهاویره زبان به سخن گشود و خلایق را تعلیم داد و به مدت سی سال به امر تعلیم و تربیت مریدان و تشکیل سازمانهای دینی پرداخت[۵۱].»[۵۲]
دیدگاه آیین بودا درباره عصمت
در آیین بودیزم، گوتمه پس از شش سال جستجو، دو طریق را که در هند راه رسیدن به نجات میدانستند، یکی طریقه امعان نظر و استدلال و دیگری طریقه ریاضت و زهد، هر دو را پیمود؛ اما به سرمنزل مطلوب نرسید. با این همه ناامید نشد و همچنان در طلب و مجاهده ثابت قدم ماند؛ به بوداگیا رفت و در پای درختی که بعدها شجره علم یا بودهی لقب گرفت، به یک رشته مراقبه و تفکر اشتغال ورزید. سرانجام بر او روشن شد که سدّ شدید و مانع محکم در راه رسیدن به نجات و سبب تمام شقاوتهای انسانی همانا میل و هوای نفس اوست. متوجه شد که همان شدت میل و کمال رغبت، سبب شکست و ناکامی او میشود. گوتمه درنتیجه این تدبیر باطنی از رنج و شوق و شهوت یکسره آزاد شد و برای او هیچ رغبت و میلی به هیچ چیز باقی نماند. درنتیجه فکر او به صفا و طهارت اصلی درآمد. در این مرحله گوتمه دارای وجه و انجذابی شد که منتهی به حال تسلیم محض و رضای صرف گردید و از خوشی و ناخوشی فارغ شد و در همان پای درخت به مرتبه اشراق کامل نایل گشت. بودا (گوتمه) بعد از طی این مراحل بود که تصمیم به تعلیم و تربیت نفوس بشری گرفت و از خلوت به جلوت بازگشت و به میان خلایق آمد[۵۳].
مردم جنوب شرقی آسیا عموماً پیروان فرقه هینه یانه یکی از بزرگترین فرقههای بودایی میباشند. این فرقه بیشتر در برمه، تایلند و کامبوج پراکنده شدهاند. در نگاهی به اصول عقاید هینه یانه مییابیم که راهب همواره نقطه مرکزی دین و مذهب است. او تعلیم میدهد که نفس یا «خویشتن» امری باطل است و دنیا عرصهای است گذران و متغیر و دست خوش آلام و رنج ها؛ مقصد کلی و هدف وصول به نیرواناست. هر راهبی در طلب کمال قدوسیت، یعنی مرتبه «ارهت» به سعی و مجاهده مشغول است. در تعالیم این فرقه آمده است: آن حکیم بزرگ نخستین بودایی نبوده که در جهان آشکار شده است؛ بلکه در قرون و اعصار پیشین قبل از او شش یا - بنا بر بعضی روایات - ۲۴ بودا در جهان ظاهر گشتهاند. بودا موجودی است الهی دارای عصمت محض و علم مطلق که بعد از طی تناسخها و ظهور در ابدان متعدد و در عمرهای بیشمار، آنچنان سیر کمال را طی کرده است که سرانجام به درجه و مقام الوهیت رسیده و در اعلاعلیین، جای گرفته است؛ پس از آنجا به سوی زمین نزول کرده، در رحم مادرش استقرار یافته، سپس مانند انسانی در جهان زاییده شده است. سرشت الوهی و ماهیت خدایی وی در سراسر زندگانی او هنگام شهود و اشراق ظاهر و نمایان شد. پس تعالیم او تعالیم الهی است و رفتار و کردار او منطبق با اصل حقیقت و عصمت میباشد و هر کس بدان راه و روش برود، از بدبختی و شقاوت خلاصی یافته، در صلح و سلام محض خواهد آرمید[۵۴]. این سلسله افکار و تعالیم در اخلاقیات مکتب مهایانه نیز آمده است[۵۵]. نیز شبیه این تعلیم در مورد صحبتهای کرشینای ارابهران و وشینو در مکتب هندوئیزم جدید مشاهده میشود که مجموعه آنها را در بگود – گیتا میتوان ملاحظه کرد[۵۶]. وشینو از جمله خدایان سهگانه هندوان و خدای محافظ کل است. وی منشأ خیرات و مبرّات میباشد و او را مظهر کامل مهر و محبت و لطف علوی میدانند، مراتب اعمال مخلوقات است و هرجا ملاحظه کند که شیئی عزیز در خطر یا نفسی شریف در مهلکه است، وی قوه و نیروی خود را به کار میبرد تا او را یاری کند؛ از این رو عامه خلایق در کشور هند او را میستایند و صورت او را با چهار دست و بازو مینگارند که در دو دست نشان و رمز سلطنت را گرفته، یکی حلقه آهنی و دیگری گوزنی آهنین و در دو دست دیگر علایم قوه سحرانگیز و عصمت طهارت را قبضه کرده است که یکی صدف حلزونی و دیگری گل نیلوفر آبی است. او محبوب مردم است و درباره او میگویند هر وقت ضرورت اقتضا کند به زمین هبوط میفرماید و آن هبوط را «اَوَتاره» گویند[۵۷].
اگر بخواهیم دربارۀ موارد فوق یا تعالیم دیگری که در مذهب سیک که ترکیبی از دین اسلام و دین هندوست، خصوصاً تعابیری که در مورد معلمان خود (گرو) دارند[۵۸] یا از مذهب کنفوسیوس، مبحث «انسان کامل»[۵۹] آمده است، مداقّه و تأمّل کنیم، در مییابیم که رهبران مذهبی تا به مرتبهای از طهارت، عصمت، دانایی و شهود نرسیده باشند، به تعلیم خلایق نمیپردازند. همان طور که در تعالیم فرقه هینه یانه بررسی کردیم؛ آنها صریحاً بودا را مظهر عصمت محض و علم مطلق میدانند.[۶۰]
حقیقت عصمت نزد اهل کتاب
معنای «عصمت» و واژههای مترادف و هم معنای آن، در کتاب مقدس و آثار مستشرقان برای انبیا، به گونههای مختلف به کار رفته است؛ از جمله:
- بری از خطا، لغزش ناپذیر؛ (Infallible)
- فقط خدا جایز الخطا نیست؛ (Only God is infallible)
- خطاناپذیری، برائت از اشتباه؛ (Infallibility)
- خطاناپذیری، لغزشناپذیری، مصونیت از خطا، مصونیت، بیگناهی[۶۱](Infallibilit)
واژهInfallibility»» به معنای «هرگز اشتباه نکردن» یا «ناتوانی از ارتکاب خطا»[۶۲] معادل کلمه لاتین Infallibilitas»» است که فعل آن «faller» به معنای «سقوط کردن» یا «اشتباه کردن»[۶۳] است. طبق این معنا، واژه «Infallibilis» درباره کسی به کار میرود که هرگز اشتباه نمیکند و معادل انگلیسی آن «Infallible» است. در انتخاب معادل فارسی برای «Infallibility» از واژگانی همچون خطاناپذیری، معصومیت و عصمت استفاده شده است[۶۴]. اما متکلمان و علمای اهل کتاب، معنای جامع و مورد اتفاقی درباره عصمت بیان نکردهاند. آنان واژه و عنوان «عصمت» را به کار نبردهاند، اما از کتابهایشان بر میآید که پیامبران را از کارهایی که موجب میشود در مقام نبوتشان نقصی ایجاد شود، به دور میدانند. در واقع، تنها عصمت در معنای لغوی، در مورد شریعت و در خصوص ابلاغ وحی به کار رفته است.[۶۵]
عصمت در عقیده یهودیت
موسی بن میمون (۱۲۰۴ - ۱۱۳۵م) از بزرگترین اندیشمندان و متفکران یهودی قرون وسطا اعتقاد به عصمت پیامبران در دریافت و ابلاغ وحی را یکی از ارکان اساسی یهودیت میشمارد؛ به گونهای که پس از بررسی مبانی فکری این دین، سیزده اصل کلی را بر میشمرد، مانند: «تمامی سخنان انبیا در دست است»[۶۶]. و نیز میگوید: «کتاب تورات که در دست ماست، همان است که به حضرت موسی(ع) وحی شده است[۶۷]». یا این که: «تمامی سخن انبیا صحیح میباشد[۶۸]». غالب اهل کتاب تورات را نوشته حضرت موسی(ع) میدانند و سایر کتب عهد عتیق را نوشته صاحب نام همان کتاب، و انجیل را نیز نوشته رسولان درباره تعالیم و زندگینامه حضرت عیسی(ع) به بر میشمارند و آن را مقدس میدانند؛ چراکه به باور آنها روح القدس نویسندگان این کتب را رهبری کرده تا وحی الهی، این چنین به مردم برسد.
معتقدان به کتب مقدس به ویژه یهودیت میگویند: پیامبران نباید در دریافت و تلقی وحی از خداوند خطا و اشتباه کنند، بلکه باید این وحی و پیام خداوند را همانگونه که خدا خواسته بدون کم و زیاد به مردم ابلاغ کنند. این مصونیت از راههایی مثل نزول روح خداوند در انبیا حاصل میگردد. همچنین میگویند: «هنگامی که روح الهی بر جان نبی مینشیند، او از قوت روح خدا پر میشود. برای پیامبر هیچ گریزی جز اطاعت و ابلاغ امر الهی نیست»[۶۹]. درباره علت طهارت و عصمت انبیا نیز در برخی منابع یهود، چنین آمده است: زیرکی و چابکی، پاکی میآورد و پاکی طهارت میآورد و طهارت به پرهیزگاری منجر میگردد پرهیزگاری به انسان قدوسیت میبخشد، قدوسیت آدم را متواضع و فروتن مینماید، تواضع و فروتنی ترس از خطاکاری را در دل میپروراند. ترس از خطاکاری سبب پارسایی و دین داری میشود، پارسایی و دینداری شخص را دارای روح القدس میکند و آنگاه روح القدس انبیا را از خطا و اشتباه در آنچه بر زبان آنها جاری میکند، مصون و محفوظ میدارد؛ از این رو اقوال و اخبار آنها مصون از خطاست... بنابراین پیامبران نه در گفتار خطا میکنند و نه در کتابت سخنان روح القدس[۷۰]. همچنین آمده است: «اگر پیامبر تکبر، کند، نبوت از وی دور میشود و اگر او عصبانی و خشمگین شود نیز نبوت او را ترک میگوید»[۷۱]. کتاب مقدس یهودیان، پیامبران را در امور شخصی خود معصوم و پیراسته از گناه و خطا نمیداند و کارهای ناپسند فراوانی برای آنان ذکر میکند[۷۲]. گاه در برخی از منابع دینی آنان به صراحت اعلام میشود که انحراف اخلاقی پیامبران به گونههای موقت یا برای همیشه، نبوت را از آنان میستاند: «اگر پیغمبر تکبر، کند نبوت از وی دور میشود، و اگر او عصبانی و خشمگین شود نیز نبوت او را ترک میگوید».[۷۳].[۷۴]
نقد و بررسی
اگر تاریخ ادیان وحیانی بررسی شود، مشخص میشود که یهودیان بیش از پیروان سایر ادیان در مورد پیامبران دچار افراط و تفریط شدهاند، به طوری که انواع تهمتها و افتراهای ناروا را به پیامبران نسبت دادهاند، و ضمن تکذیب و انکار حق، دشمنی آشکارا با پیامبران داشتهاند، و چنان قسیّ القلب و سنگ دل بودهاند که تعدادی از آنان را نیز به شهادت رساندهاند. خداوند درباره این قوم ناسپاس میفرماید: ﴿كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ﴾[۷۵]. هتک حرمت پیامبران الهی از جانب یهودیان به قدری گسترده و سنگین است که خداوند مؤمنان را توصیه میفرماید تا از تکرار روش بد و ناشایست یهودیان کاملا برحذر باشند؛ زیرا این مسئله سبب فلاکت و زبونی ابدی یهودیان شد. هر چند در تورات، محرّف، انبیای الهی از دروغ و خطا در تبلیغ وحی، معصوم دانسته شدهاند، اما گناهان و خطاهای زیادی نیز به ایشان نسبت داده شده است[۷۶]. بنابراین نمیتوان اعتقاد داشت که مسئله عصمت انبیا سرچشمه گرفته از دین تحریف شده یهود باشد.[۷۷]
عصمت در عقیده مسیحیت
از دیدگاه مسیحیت، تنها عیسی(ع) است که هم در مقام تبلیغ و هم در اعمال شخصی معصوم و مصون از گناه است. این مطلب، در عهد جدید نیز وجود دارد. در یوحنّا میخوانیم: «کدام یک از شما میتواند حتی یک گناه به من نسبت دهد؟ هیچ کدام. پس حال که حقیقت را از من میشنوید، چرا به من ایمان نمیآورید»[۷۸]. شخصیت مسیح(ع) در عهد جدید با ویژگیهایی آمده که از آن معنای عصمت فهمیده میشود و اعتقاد مسیحیان نیز چنان است؛ عادل[۷۹]، امین[۸۰]، بدون مکر و حیله[۸۱]، متواضع و فروتن[۸۲]، بیعیب[۸۳]، مطیع خدای پدر[۸۴]، مطیع والدین[۸۵]. مسیحیان درباره شخصیت کامل مسیح معتقدند که خواست و تمایل انسانی او مادون خواست و اراده الهی بوده است و او هرگز نمیتوانست مستقل از آن عمل کند؛ بنابراین قدرت مطلقه ناشی از ویژگی نامتناهی بودن اوست، ارتکاب گناه را برای وی غیر ممکن حکة مسیح میساخت، همچنان که مسیح از ازل قدوس بوده، ضروری است که این صفت بدون تغییر حفظ شود. عیسی مسیح دیروز و امروز و تا ابدالآباد همان است و تغییر نمیکند[۸۶]. بنابراین مسیح(ع) از آن روی که تغییرناپذیر است باید مصون از گناه باشد.
از سوی دیگر منجی بودن عیسی(ع) و خداوندی او اقتضا میکند که وی از هر نوع گناه و تقصیر مبرا باشد و با خشنودی و رستگاری نیاز نداشته باشد. همانطور که انجیل چهارم، عناصر درونی شخصیت مسیح(ع) را اینگونه بیان کرده است: «هر که مرا دیده است، پدر را دیده است[۸۷]». برخورد عیسی نسبت به گناه چنین بوده است که او نه تنها گناه را فاش و آن را سرزنش میکرد، بلکه گناهکاران را نیز میبخشید[۸۸]. مسیحیان معتقدند که حضرت مسیح(ع) نه تنها پیامبری است که هیچگاه به گناه آلوده نشده و دارای مقام عصمت (حتی در عمل) است؛ به این معنا که مسیحیت تمام بشر را از اول خلقت تا آخر گناه کار میدانند؛ مگر عیسی(ع)، و معتقدند تمامی مردم به خاطر گناهی که حضرت آدم(ع) انجام داد، ذاتا گناه کارند به جز عیسی(ع). آنان همگی قبول دارند که مسیح گناه نکرد، اما عدهای معتقدند که او میتوانسته گناه کند، در حالی که گروه دیگر معتقدند مسیح(ع) حضور طبیعت الهی در وجودش نمیتوانست گناه کند. آیین مسیحیت افزون بر آنکه مسیح(ع) را از نظر تعلیم و اخلاق، معصوم و بدون نقص میداند، عصمت نویسندگان کتاب مقدس را نیز میپذیرد[۸۹]. به اعتراف خود مسیحیان، انجیلهای موجود همان کتابی نیست که بر عیسی(ع) نازل شده است، بلکه پس از آنکه کتاب انجیل اصلی از بین رفته و سالها پس از مسیح(ع) (و به عقیده مسیحیت بعد از به صلیب کشیده شدن مسیح(ع)) عدهای از شاگردان او کتب حاضر را نوشتهاند. از آغاز قرن هفدهم، بسیاری از پروتستانها کتاب مقدس را همچون منبع معارف لدنی «معصوم» یا مصون از خطا تلقی کردند و آن را مجموعه معارف بدون خدشه و خطاناپذیری در نظر آوردند که لفظ به لفظ از سوی خداوند نازل شده است[۹۰]. یکی از مهمترین مبانی بنیادگرایان مسیحی، عصمت یا خطاناپذیری کتاب مقدس است و بر همین اساس معتقدند، همه آنچه در کتاب مقدس آمده است، کلمه به کلمه، به صورتی که در این کتاب آمده و بدون هیچ تأویلی محقق خواهد شد. بنیادگرایان مسیحی افزون بر اینکه معتقد به تقدیس متون هستند، اشخاص را نیز مقدس میدارند و دلیل تقدیس، عصمت حرف به حرف آنها از هرگونه اشتباه، خطا، نقص و عیب است[۹۱].[۹۲]
نقد و بررسی
مسلمانان از آغاز در پی آن بودهاند که رابطه خود را با کتاب مقدس تنظیم کنند. از سویی، گزارشهای مشابه از انبیای مشترک و تصریح قرآن مجید به تصدیق آنچه پیش از آن نازل شده است[۹۳] و از سوی دیگر همزیستی مسالمتآمیز با اهل کتاب کنجکاوی مسلمانان را بر آموزههای اهل کتاب برمیانگیخت در عین حال مسلمانان هنگام بررسی کتابهای پیشین موارد بسیاری را میدیدند که نمیتوانستند آنها را به سادگی بپذیرند یا نادیده بگیرند یکی از مشکلات این بود که کتاب مقدس رفتارهایی ناروا به انبیا نسبت میدهد مسلمانان گناهان منسوب به انبیا در کتاب مقدس را یکی از دلایل بیاعتباری آن دانستهاند. مفسران کتاب مقدس نیز خود با متون مربوط به این خطاها دست و پنجه نرم کردند و بر آن بودهاند تا به روشهای گوناگون، آنها را تأویل کنند. البته پیش از این که کسی بخواهد خطاهای انبیا در کتاب مقدس را بررسی کند، باید به این نکته نیز توجه داشته باشد که گرچه سنت اسلامی همه این شخصیتها را نبی میداند، ولی در سنت کتاب مقدس، میتوان ایشان را در پنج دسته اصلی جای داد که گاهی در یک فرد جمع میشوند: آبا (مانند ابراهیم(ع)، اسحاق(ع) و یعقوب(ع))، انبیا (مانند: موسی(ع) و هارون(ع)، پادشاهان (مانند: داوود(ع) و سلیمان(ع) و داوران مانند (سموئیل) و کاهنان (مانند عیلی). کارکرد هر یک از این گروهها و جایگاه ایشان با یکدیگر متفاوت است و بسیاری از معلمان یهودی تقریبا همه آنان را از گناه تبرئه کردهاند. بنابراین علمای مسیحیت، هر چند مسیح(ع) را از هرگناه و خطایی پیراسته میشمارند، ولی این اعتقادشان بدان دلیل است که او را خدا و یا یکی از خدایان سه گانه میدانند. بنابراین نظر مسیحیان نمیتواند مبدأ بحث درباره عصمت پیامبران باشد.[۹۴]
جمعبندی
با این همه تعارضهای فراوانی در نقض عصمت ادعایی اهل کتاب در کتب مقدس دیده میشود که مصون نبودن تمام مؤلفههای عصمت آنان را به شدت زیر سؤال میبرد، به خاطر فراوانی مواردی از این دست، به تعدادی از آنها اشاره میشود. آنان نه تنها ارتکاب گناه توسط پیامبران را انکار نمیکنند، بلکه برخی گناهان را نیز به ایشان نسبت میدهند و میگویند:
- با زنان نامحرم زنا میکنند، چنان که به حضرت داوود(ع) نسبت دادهاند[۹۵]؛
- با دختران خود زنا میکنند و به حضرت لوط(ع) نسبت میدهند[۹۶]؛
- برای پرستش بتها، خانه میسازند، چنانچه به حضرت سلیمان(ع) به نسبت دادهاند[۹۷]؛
- از راه زنا متولد شدهاند، چنان که به یفتاح پیامبر(ع) نسبت دادهاند[۹۸]؛
- دروغگو هستند، چنان که به حضرت نوح شد نسبت میدهند[۹۹]؛
با این که بر معصومیت موسی(ع) و عیسی(ع) از گناهان تأکید شده، اما در همان کتابها آمده است که: «عیسی(ع) در یک جشن عروسی در دهکده «قانا»، در هنگامی که شراب مجلس تمام شد، کوزههای پر از آب را تبدیل به شراب میکند» و این امر به عنوان معجزهای از جانب او ذکر میشود[۱۰۰]. نتیجه این که: برخی از مراتب عصمت انبیا، مانند عصمت پیامبران در دریافت وحی و ابلاغ، آن هیچگاه از نبوت جدایی نمیپذیرد و همان دلیلی که ضرورت بعثت انبیا را به اثبات میرساند، دستکم این جنبه از عصمت آنان را نیز مسلم میسازد؛ از این رو در ادیانی هم چون یهودیت و مسیحیت (با این که به عقیده مسلمانان و به گواهی شواهدی خدشهناپذیر، دست خوش تحریفات فراوانی بودهاند) ردّ پایی از این مسئله به جای مانده است.
در آیین مسیحیت نیز عصمت با دامنهای گستردهتر پذیرفته شده است، یعنی افزون بر آنکه مسیح(ع) را هم از نظر تعلیم و ابلاغ وحی و هم از نظر اخلاق و افعال معصوم و بدون نقض میدانند، همچنین نویسندگان کتب مقدس را دست کم در مقام نوشتن آن کتب معصوم میدانند و افزون بر آن پاپ را در مقام فتوا خطاناپذیر میانگارند. آنان به عصمت کلیسا، اجماع و... نیز معتقدند[۱۰۱]. آنان عصمت وحی را نیز پذیرفتهاند و معتقدند خداوند، کلام خود را از راههای مختلف حفظ کرده است؛ مثل این که در کتب مقدس آنان، خداوند دهان انبیا را دهان خود و کلام آنها را کلام خود دانسته است. همچنین خداوند انبیایی را که وحی و کلام خداوند را تغییر دهند، به شدت نکوهش کرده و حتی وعده عذاب به آنها داده و یا آنها را از مقام نبوت عزل میکند[۱۰۲]. همچنین در منابع آنان خداوند خویش را موظف به حفظ وحی و کلام خود میکند و معتقدند کتب مقدس تحریف ناپذیر هستند[۱۰۳]. با توجه به این مطالب نتیجه میگیریم که عهد قدیم و جدید در کتاب مقدس، پر از سخنان ناروایی است که به پیامبران الهی(ع) نسبت دادهاند به همین دلیل در آیین یهود و نصاری، عصمت پیامبران(ع) مطرح نبوده و نمیتوان اعتقاد به عصمت را سرچشمه گرفته از یهودیت و مسیحیت دانست[۱۰۴].[۱۰۵]
پانویس
- ↑ تحقیقی در دین یهود، ص۳۲۹.
- ↑ الادیان الحیة، ص۱۴۰.
- ↑ جهان مذهبی، ج۲، ص۶۲۳-۶۲۴.
- ↑ گنجینهای از تلمود، ص۱۳۹. (به نقل از: میشناسوطا ۹: ۱۵).
- ↑ المیزان فی مقارنة الأدیان، ص۳۳.
- ↑ ر. ک: خلاصة الکلام فی افتخار الاسلام، ص۹۰ و ۱۰۷؛ المیزان فی مقارنة الأدیان، ص۳۳-۳۶؛ مقارنة الأدیان، الشرقاوی، ص۱۹۴-۲۱۹؛ بذل المجهود فی افحام الیهود. ص۱۶۹-۱۷۹؛ عقیدة الشیعه، ص۳۲۴.
- ↑ گنجینهای از تلمود، ص۱۴۰ (به نقل از: پساجیم ۶۶ ب).
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۶۹-۷۹.
- ↑ ر. ک: رونالدسون، عقیدة الشیعه، ص۳۲۴، محمد عزت الطهطاوی، المیزان فی مقارنة الادیان، ص۳۳ – ۳۶، محمد الشرقاوی، مقارنة الادیان، ص۱۹۴ - ۲۱۹، السمؤل بن یحیی المغربی، بذل المعهود فی افحام الیهود، ص۱۶۹ - ۱۷۹، محمدصادق فخرالاسلام، رسالة خلاصة الکلام فی افتخار الاسلام، ص۹۰ - ۱۰۷.
- ↑ راب آبراهام کهن، گنجینهای از تلمود، ص۱۴۰، به نقل از: پ جیم ۶۶ ب.
- ↑ ر. ک: عهد عتیق، سفر خروج، ۴: ۱۵ و ۷: ۱. در این دو آیه خداوند خطاب به موسی درباره هارون چنین میگوید: «و بدو سخن خواهی گفت و کلام را به زبان وی القا خواهی کرد و من با زبان تو و با زبان او خواهم بود و آنچه باید بکنید شما را خواهیم آموخت» (سفر خروج، ۴: ۱۵). «و خداوند به موسی گفت: ببین تو را بر فرعون خدا ساختهام و برادرت هارون نبی تو خواهد بود» (سفر خروج، ۷: ۱).
- ↑ راب آبراهام کهن، گنجینهای از تلمود، ص۱۳۹ به نقل از: میشناسوطا ۹: ۱۵.
- ↑ محمدعزّت الطهطاوی، المیزان فی مقارنه الادیان، ص۳۳.
- ↑ رونالدسون، عقیدة الشیعه، ص۳۲۴ - ۳۲۵؛ به نقل از: الاصحاح، ص۳۳.
- ↑ Bible، Revised Standard Version: Dictionary of Bible، Manasseh of prayer، Apocrypha. و در ذیل ماده Sin تألیف HASTINGS، رونالدسون در همان مصدر یادشده ترجمه عربی این آیه را این چنین آورده است: فَأَنتَ اِذَن يا ربّ! اله الحق! لم تفرض التوبة للعادل، لابراهیم و اسحاق و يعقوب الذين لم يخطئوا نحوك، لكنّك فرضتها على أنا المذنب. ترجمه انگلیسی این آیه در همان مصدر سابق یعنی Bible، RSV اینگونه آمده است: »Theore thou، o lord، God of righteous، has not appointed repentance for righteous، for Abraham and Isaac and Jacob، who did not sin against thee، but thou hast appointed repentance for me، who am a sinner.«
- ↑ مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۱۷۵.
- ↑ الهیات مسیحی، ص۲۰۵.
- ↑ cience and Religion in The Encyclopedia of Religion, v.۳۱.pp.۱۲۱-۱۲۲..
- ↑ جزوه کلام جدید (انسانشناسی)، ص۱۴۴.
- ↑ جزوه کلام جدید (انسانشناسی)، ص۱۴۴.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۶۹-۷۹.
- ↑ رونالدسون، عقیدة الشیعه، ص۳۲۴.
- ↑ هنری تیسن، الهیات مسیحی، ص۲۰۵.
- ↑ رونالد سون، عقیدة الشیعه، به نقل از: انجیل لوتا، آیه ۸ از اصحاح ۱۵، عبارتی را در مورد ادعای فریسیان درباره نود نفر که نیازمند توبه نیستند، نقل مینماید: اكثر من تسعة و تسعين بارّاً لا يحتاجون إلى توبة. این موضوع از اعتقاد فریسیان به وجود تعداد زیادی از افراد معصوم حکایت میکند. محمدجواد بلاغی، الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۴۸. ایشان به سه مورد از انجیل استناد نموده است: متی۱۲: ۱ - ۵، مرقیس ۲: ۲۳ - ۲۶، لوقا ۶: ۱ - ۴.
- ↑ علامه بلاغی، از عبارتی در انجیل متی، باب دوازدهم، این برداشت را عرضه کرده است که عیسی (ع) عصمت سایر انبیا را تأیید کرده است. در عبارتی که در ذیل میآید، حضرت عیسی (ع) به کار داود (ع) استناد میکند و این نشاندهنده آن است که او عصمت داود (ع) را در مرحله پیشین پذیرفته است. «در آن زمان عیسی (ع) در روز سبت از میان کشتزارها میگذشت و شاگردانش چون گرسنه بودند به چیدن و خوردن خوشهها آغاز کردند. فریسیان چون این را دیدند بدو گفتند: اینک شاگردان تو کاری میکنند که در سبت جایز نیست. ایشان را گفت مگر نخواندهاید آنچه داود و رفیقانش کردند وقتی که گرسنه بودند چه طور به خانه درآمده، نانهای تقدمه را خوردند که خوردن آن بر رفیقانش حلال نبود، بلکه بر کاهنان فقط یا در تورات نخواندهاید که روزهای سبت کاهنان در هیکل سبت را حرمت نمیدارند و بیگناه هستند، لکن به شما میگویم که در اینجا شخص بزرگتر از هیکل است و اگر این معنا را درک میکردید که رحمت میخواهم نه قربانی، بیگناهان را مذمت نمیکردید».
- ↑ جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ص۶۳۵ - ۶۳۷.
- ↑ C.F: "Science and Religion"، in the Encyclopedia of Religion V.۱۳، pp.۱۲۱-۱۲۲.
- ↑ C.F: "Hans Kung، Infallibility.
- ↑ جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ص۶۴۴.
- ↑ مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۱۷۸.
- ↑ الهدی إلی دین المصطفی، ج۱ (مقارنة الادیان الیهودیه)، ص۱۹۱ و ۲۳۱؛ الالهیات (سبحانی)، ج۳، ص۱۶۳؛ پژوهشی در عصمت معصومان، ص۸۴.
- ↑ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۲۶۸.
- ↑ همیلتن کیب اسلام، بررسی تاریخی، ترجمه منوچهر معصومی، ص۱۳۸.
- ↑ اسلام، بررسی تاریخی، ص۱۳۸-۱۴۴؛ پژوهشی در عصمت معصومان، ص۸۶-۸۷.
- ↑ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۲۶۹.
- ↑ سوره نحل، آیه ۱۰۳.
- ↑ مجمع البیان، ج۶، ص۵۹۵؛ التبیان، ج۶، ص۴۲۷؛ المیزان، ج۱۲، ص۳۵۲ و ج۱۴، ص۳۵۸؛ سید جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیره النبی الأعظم، ج۱۴، ص۱۶۱.
- ↑ پژوهشی در عصمت معصومان، ص۸۹ و ۹۰.
- ↑ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۲۷۲.
- ↑ ر. ک: هاشم رضی، آیین مهر، میترائیسم، صص۱۴۸ - ۱۵۰ و ۴۳۹ - ۴۴۰.
- ↑ ر. ک: جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ص۴۵۳ - ۴۵۸.
- ↑ ر. ک: جلال الدین آشتیانی، زرتشت، مزدیسنا و حکومت، ص۱۶۱ - ۱۶۳، ۱۸۰، ۱۸۶، ۲۲۸ و ۲۴۳.
- ↑ جلال الدین آشتیانی، زرتشت، مزدیسنا و حکومت، ص۲۵۳.
- ↑ جلال الدین آشتیانی، زرتشت، مزدیسنا و حکومت، ص۲۵۵.
- ↑ جلال الدین آشتیانی، زرتشت، مزدیسنا و حکومت، ص۲۷۴.
- ↑ ر. ک: محمدتقی راشد محصّل، نجات بخشی در ادیان، ص۳ - ۹.
- ↑ ر. ک: محمدتقی راشد محصّل، نجات بخشی در ادیان، ص۲۴۳-۲۴۴.
- ↑ محمدتقی راشد محصّل، نجات بخشی در ادیان، ص۱۰ - ۱۱، به نقل از: دیسپرد ۳، ب۵.
- ↑ مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۱۷۳.
- ↑ ر. ک: جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ص۱۵۸ - ۱۵۹.
- ↑ ر. ک: جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ص۱۶۴ - ۱۶۷.
- ↑ مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۱۶۹.
- ↑ ر. ک: جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ص۱۷۷ - ۱۸۵.
- ↑ ر. ک: جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ص۲۱۱ - ۲۱۴.
- ↑ جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ص۲۳۰ - ۲۳۴.
- ↑ جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ص۲۸۱ - ۲۸۵.
- ↑ جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ص۲۶۱ - ۲۶۷.
- ↑ ر. ک: جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ص۳۰۴ - ۳۱۰.
- ↑ ر. ک: جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ص۳۸۴ - ۳۸۷.
- ↑ مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۱۷۰.
- ↑ منوچهر آریانپور کاشانی، فرهنگ یک جلدی پیشرو آریانپور، انگلیسی - فارسی، ص۷۲۸؛ حق شناس، علی محمد و دیگران، فرهنگ هزاره، ج۱، ص۸۲۰.
- ↑ incapable of error.
- ↑ To make a slip.
- ↑ The Oxford English Dictionary.
- ↑ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص ۱۵۵.
- ↑ الادیان الحیة، ص۱۴۰.
- ↑ جهان مذهبی، ج۲، ص۶۲۳ و ۶۲۴.
- ↑ الادیان الحیة، ص۱۴۰.
- ↑ خرقیال، باب ۱۱، آیه ۵.
- ↑ ابراهام، کهن گنجینهای از تلمود، ص۱۳۹؛ محمد عزت طهطاوی، المیزان فی مقارنة الادیان، ص۱۳۹.
- ↑ گنجینهای از تلمود، ص۱۴۰.
- ↑ ر.ک: المیزان فی مقارنة الادیان، ص۳۶ - ۳۳؛ مقارنة الادیان بحوث و دراسات ص۲۱۹ - ۱۹۴.
- ↑ گنجینهای از تلمود، ص۱۴۰.
- ↑ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص ۱۵۶.
- ↑ «جز در پناه خداوند یا پناه مردم هر جا یافته شوند محکوم به خواریاند و دچار خشمی از سوی خداوند و محکوم به تهیدستی شدند، آن بدین رو بود که آنان به آیات خداوند کفر میورزیدند و پیامبران را ناحقّ میکشتند، آن، از این رو بود که نافرمانی ورزیدند و تجاوز میکرد» سوره آل عمران، آیه ۱۱۲.
- ↑ تحقیقی در دین یهود، ص۳۲۹.
- ↑ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص ۱۵۸.
- ↑ یوحنا، باب ۸، آیه ۴۶.
- ↑ عبرانیان باب۱، آیه ۹؛ اعمال رسولان باب ۲۲، آیه ۱۴
- ↑ نامه اول تسالونیکی، باب ۵، آیه ۲۴.
- ↑ نامه اول پطرس، باب۱، آیه۱۹.
- ↑ لوقا باب ۲۲، آیه ۲۷.
- ↑ نامه اول پطرس، باب۱، آیه ۱۹.
- ↑ یوحنا، باب ۴، آیه ۳۴؛ باب ۱۵، آیه۱۰.
- ↑ لوقا، باب ۲، آیه۵۱.
- ↑ رساله عبرانیان باب ۱۳، آیه۸
- ↑ یوحنا باب ۱۴، آیه ۹ - ۶
- ↑ مرقس باب ۲، آیه ۱۰- ۵؛ لوقا باب ۷، آیه ۴۰ - ۵.
- ↑ الهیات مسیحی، ص۲۰۵.
- ↑ علم و دین، ص۳۵.
- ↑ مجله موعود، ش۵۴
- ↑ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص ۱۵۹.
- ↑ ﴿وَلَمَّا جَاءَهُمْ كِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ﴾ «و چون کتابی از سوی خداوند نزدشان آمد که آنچه را با خود داشتند، راست میشمرد» سوره بقره، آیه ۸۹.
- ↑ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص ۱۶۲.
- ↑ سموئیل دوم، اصحاح ۱۱، آیات متفرقه.
- ↑ سفر پیدایش، اصحاح ۲۹.
- ↑ سفر پیدایش، باب ۱۱.
- ↑ سفر داوران، باب ۱۱، آیه۱
- ↑ اول پادشاهان، اصحاح ۱۳، آیه۱۱.
- ↑ مرسل، سی، تنی، انجیل، ایمان، ص۵۷
- ↑ ر.ک: مصطفی ملکیان الهیات. ص۳۲۸.، ۲۰۵؛ معجم م الایمان المسیحی
- ↑ کتاب خرقیال خرقیل باب، ۳، آیه ۱۸؛ ارمیا، باب ۳۶؛ و...
- ↑ ر.ک: اشعیا، باب ۴۰، آیات ۸ و ۶؛ اول پطرس باب ۱، آیه۲۵؛ سفر خروج، باب ۴، آیات ۱۵ و ۱۶؛ ارمیا، باب ۱، آیات ۹ و ۱۰ و.....
- ↑ برای آشنایی با برخی از این نسبتهای ناروا ر.ک: المیزان فی مقارنة الأدیان، ص۳۶ - ۳۳؛ و مقارنة الادیان بحوث و دراسات، ص۲۱۹-۱۹۴.
- ↑ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص ۱۶۳.