حسن بن علی بن حسن اطروش در تراجم و رجال

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

آشنایی اجمالی

الحسن بن علی الناصری[۱]، در تفسیر کنز الدقائق به گزارش از کتاب معانی الاخبار واقع شده است:

«و فی کتاب معانی الأخبار: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْمُفَسِّرُ الْجُرْجَانِيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْحُسَيْنِيُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ النَّاصِرِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ الرِّضَا عَنْ أَبِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ(ع) قَالَ: قِيلَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) صِفْ لَنَا الْمَوْتَ فَقَالَ عَلَى الْخَبِيرِ سَقَطْتُمْ هُوَ أَحَدُ ثَلَاثَةِ أُمُورٍ يَرِدُ عَلَيْهِ إِمَّا بِشَارَةٌ بِنَعِيمِ الْأَبَدِ وَ إِمَّا بِشَارَةٌ بِعَذَابِ الْأَبَدِ وَ إِمَّا تَحْزِينٌ وَ تَهْوِيلٌ وَ أَمْرُهُ مُبْهَمٌ لَا يَدْرِي مِنْ أَيِّ الْفِرَقِ هُوَ فَأَمَّا وَلِيُّنَا الْمُطِيعُ لِأَمْرِنَا فَهُوَ الْمُبَشَّرُ بِنَعِيمِ الْأَبَدِ وَ أَمَّا عَدُوُّنَا الْمُخَالِفُ عَلَيْنَا فَهُوَ الْمُبَشَّرُ بِعَذَابِ الْأَبَدِ وَ أَمَّا الْمُبْهَمُ أَمْرُهُ الَّذِي لَا يُدْرَى مَا حَالُهُ فَهُوَ الْمُؤْمِنُ الْمُسْرِفُ عَلَى نَفْسِهِ لَا يَدْرِي مَا يَئُولُ إِلَيْهِ حَالُهُ يَأْتِيهِ الْخَبَرُ مُبْهَماً مَخُوفاً ثُمَّ لَنْ يُسَوِّيَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِأَعْدَائِنَا لَكِنْ يُخْرِجُهُ مِنَ النَّارِ بِشَفَاعَتِنَا فَاعْمَلُوا وَ أَطِيعُوا لَا تَتَّكِلُوا وَ لَا تَسْتَصْغِرُوا عُقُوبَةَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِنَ مِنَ الْمُسْرِفِينَ مَنْ لَا تَلْحَقُهُ شَفَاعَتُنَا إِلَّا بَعْدَ عَذَابِ ثَلَاثِمِائَةِ أَلْفِ سَنَةٍ»[۲].[۳]

شرح حال راوی

نام راوی الحسن بن علی بن الحسن بن علی بن عمر بن علی بن الحسین(ع) است. کنیه‌اش «ابو محمد» و با القاب ناصر الحق، الناصر الکبیر، الناصر و الاطروش خوانده می‌شود. وی از نوادگان امام سجاد، حضرت علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب(ع) است. در سال‌های پایانی قرن سوم هجری با قصد انجام تکلیف شرعی و احساس مسئولیت، برای ترویج دین مبین اسلام، به ویژه تشیع ناب علوی، وارد منطقه دیلم شد و حدود سیزده سال به آموزش معارف دین و تربیت مردم آن سامان پرداخت. در آغاز قرن چهارم در منطقه آمل طبرستان پس از جنگ با حکمران آن، صعلوک سامانی، و پیروزی بر وی، حکومتی اسلامی و کم نمونه بر اساس منشور فقه تشیع بنیاد نهاد و با پافشاری بر مذهب جعفری (امامیه) نیز رعایت تقیه و مسالمت و همراهی با جریان‌های مختلف فکریِ غیر معاند، به ویژه زیدیه، زمینه استحکام و پایداری حکومتش را فراهم ساخت. وی افزون بر جایگاه سیاسی و مقام ریاست و اداره سرزمین طبرستان، مقام والا و ارجمند فقاهت و اجتهاد را نیز دارا بود و کتب فراوانی در زمینه‌های گوناگون دینی، فقهی و تاریخی نگاشت.

بر همین اساس، نجاشی به ترجمه و شرح احوالش پرداخته و او را یکی از علمای شیعه دارای اثر در کتاب رجال یاد کرده است: الحسن بن علي بن الحسن بن عمر بن علي بن الحسين بن علي بن أبيطالب أبو محمد الأطروش رحمهالله كان يعتقد الإمامة، و صنف فيها كتبا، منها: كتاب في الإمامة صغير، كتاب الطلاق، كتاب في الإمامة كبير، كتاب فدك و الخمس، كتاب الشهداء و فضل أهل الفضل منهم، كتاب فصاحه أبي طالب، كتاب معاذير بني هاشم فيما نقم عليهم، كتاب أنساب الأئمة و مواليدهم إلی صاحب الأمر(ع)[۴].

شیخ طوسی در کتاب رجال الطوسی که برای یادکرد شیعیان دارای اثر پی‌ریزی شده، به نام راوی اشاره نکرده؛ ولی در اصحاب امام هادی(ع) با این عنوان از او یاد کرده است: الحسن بن علی بن الحسن بن علی بن عمر بن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب الناصر للحق.[۵] و ابن شهر آشوب از نام راوی تنها به عنوان «الناصر للحق» بسنده کرده سپس می‌نویسد: إمام الزیدیة، له کتب کثیرة، منها کتاب الظلامة الفاطمیة[۶].

ابن طاووس از عالمان زاهد و عابد سده هفتم هجری نیز نام راوی را در گروه اخترشناسان آورده و نوشته است: الذي ملك طبرستان الحسن بن علي المعروف بالناصر للحق[۷] و ابن عنبه هنگام شمارش فرزندان علی عسکری (پدر راوی) می‌نویسد: و أبو محمد الحسن الناصر الكبير الأطروش... و هو إمام الزيدية ملك الديلم. صاحب المقالة إليه ينتسب الناصرية من الزيدية،...، و يلقب الناصر للحق و أسلموا علي يده و عظم أمره[۸].

علی بن محمد علوی نسابه نیز نوشته است: الحسن بن علي بن الحسن بن علي بن عمر بن علي بن الحسين بن علي ابن أبيطالب(ع)، يكني أبا محمد و هو الناصر الكبير الاطروش، صاحب الديلم، الشاعر الفقيه المصنف، له كتاب...، ورد بلاد الديلم سنة تسعين ومائتين أيام المكتفي، فأقام بهوشم ثم خرج إلي طبرستان في جيش عظيم و حارب صعلوكا الساماني سنة إحدي و ثلاثمائة و ملك طبرستان[۹].

پیداست که میان تبار راوی در رجال النجاشی و آنچه در الفهرست یاد گردید، دگرگونگی دیده می‌شود. نجاشی میان راوی «الحسن» و «عمر» (معروف به اشرف) دو واسطه یاد کرده است و شیخ طوسی سه واسطه.

مورخ و فهرست نگار مشهور، ابن ندیم هنگام شمارش بزرگان و فرّنشینان مذهب زیدیه، به این راوی اشاره و او را با این عنوان شناسانده است: الداعي إلي الله الإمام الناصر للحق الحسن بن علي بن الحسن بن زيد بن عمر بن علي بن الحسين بن علي بن أبيطالب(ع) علي مذاهب الزيدية،...، و له من الكتب: كتاب الطهارة، كتاب الأذان و الإقامة، كتاب الصلاة، كتاب أصول الزكاة، كتاب الصيام، كتاب المناسك، كتاب السير، كتاب الأيمان و النذور، كتاب الرهن، كتاب بيع أمهات الأولاد، كتاب القسامة، كتاب الشفعة، كتاب الغصب، كتاب الحدود، كتاب... هذا ما رأيناه من كتبه و زعم بعض الزيدية أن له نحوا من مائة كتاب و لم نرها، فإن رأي ناظر في كتابنا شيئا منها ألحقها بموضعها. إن شاء الله تعالي![۱۰].[۱۱]

بررسی

کندوکاو در منابع رجالی و کتب انساب و بررسی آنها روشن می‌سازد که در زنجیره خاندان و اجداد راوی در رجال النجاشی و دیگر کتب همسان با آن، مانند رجال علامه حلی و رجال ابن داوود نام «علی» فرزند عمر اشرف از قلم افتاده است، به سه دلیل:

  1. گاه یادکرد نام پدر و دو جد راوی در رجال الطوسی، علی فرزند عمر بن علی بن الحسین(ع) معرفی شده است: نام پدر راوی، علی بن الحسن بن علی بن عمر بن علی بن الحسین(ع)، نخستین جد راوی، الحسن بن علی بن عمر بن علی بن الحسین(ع)، و جد دوم راوی، علی بن عمر بن علی بن الحسین(ع)[۱۲]. علی بن عمر که به «الاصغر» لقب یافته، در هر سه عنوان یادشده قرار دارد.
  2. پیشتر گذشت که در کتب اَنساب و تاریخ به هنگام یادکرد اَجداد حسن بن علی الناصر علی (اصغر) فرزند عمر اشرف شمرده شده است.
  3. تصریح به بقای نسل عمر اشرف از راه فرزندش علی اصغر در کتب انساب[۱۳]. با اینکه عمر اشرف فرزندان دیگری نیز داشت، نسل او تنها از راه فرزندش علی الاصغر ادامه یافت.

بر این پایه، کلمه زید در زنجیره نسب راوی در الفهرست (ابن ندیم) افزوده سهوی است[۱۴] و عبارت درست در نام راوی و تبار او آن چیزی است که در رجال الطوسی گزارش گردیده و آن، الحسن بن علی بن الحسن بن علی الأصغر بن عمر الأشرف بن علی بن الحسین(ع) است[۱۵].

در اسناد روایات، از راوی با نام‌های گوناگون یاد شده؛ مانند: الحسن بن علی، الحسن بن علی الناصر، الحسن بن علی الناصری، الناصر الحق الحسن بن علی، الناصر للحق، الناصر، الحسن بن علی الناصر بن الحسن بن علی بن عمر بن علی، الناصر الکبیر الطبرستانی، الحسن بن علی العلوی[۱۶].

در برخی منابع تاریخی، از راوی با نام‌های الحسن بن علی العلوی الأطروش و الأطروش العلوی و أبو محمد الأطروشی نیز یاد شده است[۱۷].[۱۸]

اتحاد یا تعدّد

محقق اردبیلی نویسنده کتاب جامع الرواه پس از یادکرد از عنوان الحسن بن علی بن الحسن بن عمر بن علی بن الحسین(ع) و گزارش آن از رجال النجاشی به روایات کلینی از حسن بن علی علوی و حسن بن علی هاشمی و حسن بن علی دینوری پرداخته و آنها را نمونه روایات ناصری شناسانده، در نتیجه راوی را با سه عنوان یادشده برابر و متحد دانسته است[۱۹].

گفتنی است که روایت کلینی از ناصر الحق از نظر طبقه، درست و سازش‌پذیر است؛ ولی سه قرینه بر تعدد و ناهمتایی هست:

  1. در آثار کهن شیعه و کتب امامیه، از راوی با نام حسن بن علی علوی دینوری یاد نشده است[۲۰].
  2. در شرح احوال جناب کلینی در برخی کتب، از مسافرت‌های او به قم، سمرقند، نیشابور، کوفه و بغداد یاد شده؛ ولی نشانه‌ای از سفر وی به منطقه دیلم و طبرستان یا سفر ناصر الحق به ری و قم در دست نیست.
  3. از گزارش کتب تاریخ فهمیده می‌شود راوی هیچگاه در دینور نبوده است:
    1. سمعانی این شهر را یکی از مناطق و آبادی‌های قرمیسین (کرمانشاه) معرفی کرده است.
    2. الدينوري: بكسر الدال المهملة و سكون الياء آخر الحروف و فتح النون و الواو و في آخرها الراء، هذه النسبة إلي الدينور، و هي بلدة من بلاد الجبل عند قرميسين، كان بها جماعة من العلماء المحدثين و المشايخ المشاهير[۲۱].
    3. حموی: دينور: مدينة من أعمال الجبل قرب قرميسين[۲۲]، ينسب إليها خلق كثير، و بين الدينور و همذان نيف و عشرون فرسخا، و من الدينور إلي شهرزور أربع مراحل، و الدينور بمقدار ثلثي همذان[۲۳]. بر این پایه، اتحاد یاد شده پذیرفته نیست.[۲۴]

پندار اتحاد راوی با امام حسن عسکری(ع)

به باور برخی از کارشناسان علوم حدیث، مقصود از الحسن بن علی الناصری در سند تفسیر کنز الدقائق امام یازدهم، حسن بن علی العسکری(ع) است، به سه دلیل:

  1. همسانی این سند با چندین سند دیگر که روایات برخی از آنها با هم متحدند و نام راوی در آنها بی‌پسوندِ «الناصر» یا «الناصری» آمده و در بیشترشان به نام پدر راوی چنین تصریح شده است: الحسن بن علی عن أبیه علی بن محمد عن أبیه محمد بن علی عن أبیه الرضا(ع) و این می‌نمایاند مقصود از الحسن بن علی همان امام حسن عسکری(ع) است.
  2. روایتگر از حسن بن علی شخصی به نام احمد بن الحسن الحسینی است که به گفته سید امین در أعیان الشیعه از اصحاب امام حسن عسکری(ع) شمرده شده است.
  3. اگر مراد از حسن بن علی الناصر حضرت امام حسن عسکری(ع) نباشد، باید نام پدر الناصر (علی بن الحسن) در اصحاب امام جواد، امام هادی یا امام حسن عسکری(ع) یاد شده باشد که چنین نیست.

گزارش‌های علامه مجلسی و حرّ عاملی پندار این گروه از دانشوران را تأیید می‌کند که از راوی با عنوان الحسن بن علی العسکری(ع) یا الحسن العسکری(ع) یاد کرده‌اند. افزون بر این، در یکی از اسناد همسان، نام راوی با کلمه العسکری همراه شده است: «حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْمُفَسِّرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا يُوسُفُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ وَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَيَّارٍ عَنْ أَبَوَيْهِمَا عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْعَسْكَرِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ(ع) أَنَّ الرِّضَا عَلِيَّ بْنَ مُوسَى(ع) لَمَّا جَعَلَهُ الْمَأْمُونُ وَلِيَّ عَهْدِهِ...»[۲۵].[۲۶]

بررسی

بررسی اسناد محمد بن القاسم الجرجانی المفسر در کُتب جناب صدوق روشن می‌سازد که طریق سندی این راوی به امام ابو جعفر الثانی محمد بن علی الجواد(ع) که تا اندازه‌ای همسان با سند تفسیر کنز الدقائق است، دو گونه است:

طریق یکم: محمد بن القاسم المفسر از یوسف بن محمد بن زیاد و علی بن محمد بن سیار از پدران آن دو از حسن بن علی (العسکری)(ع) از پدرش علی بن محمد(ع) از پدرش، محمد بن علی الجواد(ع)؛ یا محمد بن القاسم از یوسف بن محمد بن زیاد از پدرش از حسن بن علی العسکری(ع) از پدرش، علی بن محمد(ع) از پدرش، محمد بن علی الجواد(ع).

طریق دوم: محمد بن القاسم المفسر از احمد بن الحسن الحسینی از حسن بن علی الناصر از پدرش از محمد بن علی الجواد(ع).

از دو طریق یاد شده می‌‌توان دریافت که روایات حسن بن علی الناصر الکبیر را احمد بن الحسن الحسینی گزارش کرده. و دور از ذهن نیست که احمد بن الحسن الحسینی فرزند الحسن بن علی الناصر الکبیر باشد. احمد بن الحسن لشکر نظامی پدرش را زیر فرمان خود داشت[۲۷].

به هر روی، آنچه را پدران یوسف بن محمد بن زیاد و علی بن محمد بن سیار یا پدر یکی از این دو گزارش کرده، سندش از طریق امام حسن عسکری(ع) به امام جواد(ع) پیوند خورده و آنچه را احمد بن الحسن الحسینی گزارش کرده، سندش از سوی حسن بن علی الناصر به امام جواد(ع) اتصال یافته و هر یک از این دو طریق، در شماری از روایات به کار گرفته شده است.

طریق دوم، در سند پنج حدیث از احادیث عیون أخبار الرضا(ع) گزارش، و در آنها عبارت علی بن محمد افزوده شده است: "احمد بن الحسن الحسینی، عن الحسن بن علی عن أبیه علی بن محمد عن..."[۲۸].

هشت قرینه بر سهوی بودن این افزوده یاد می‌شود:

  1. این روایات در دیگر کتب جناب صدوق، نیز برخی از آنها در الأمالی شیخ صدوق یاد شده و علی بن محمد در آنها نیست[۲۹].
  2. در بعضی از اسناد و یکسان با طریق دوم، الحسن بن علی به همراه کلمه «الناصر» یا «الناصری» آمده[۳۰] که نشانه اتحاد حسن بن علی در طریق دوم با حسن بن علی الناصری است.
  3. پدر حسن بن علی در طریق دوم که با عبارت "ابیه" از او یاد شده، علی بن الحسن بن علی بن عمر بن علی بن الحسین(ع) است که شیخ طوسی در اصحاب امام جواد(ع) چنین بدان اشاره کرده است: علي بن الحسن بن علي بن عمر بن علي بن الحسين بن علي بن أبيطالب(ع)، والد الناصر الحسن بن علي(ع). روایات پدر حسن بن علی (علی بن الحسن بن علی بن عمر) در طریق دوم، از امام جواد(ع) گزارش شده و حدیث تفسیر کنز الدقائق یکی از آنهاست.
  4. در کتب قدمای رجال در اصحاب امام حسن عسکری(ع) از احمد بن الحسن الحسینی نام برده نشده است. بر این پایه، شمرده شدن نامبرده از اصحاب امام حسن عسکری(ع) از سوی سید امین[۳۱] به پشتوانه کلام علامه مجلسی و شیخ حر عاملی است که حسن بن علی در طریق دوم را به حسن بن علی العسکری(ع) تفسیر کرده‌اند.
  5. محمد بن القاسم الجرجانی الاسترآبادی المفسر که گزارشگر همه روایات طریق یکم و دوم است، در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(ع) همه روایاتش را از آن بزرگوار با طریق نخست گزارش کرده[۳۲] و هیچ روایتی را از احمد بن الحسن الحسینی نقل نکرده است.
  6. بر اساس سخن باورمندان به اتحاد، بایست الناصر یا الناصری که در کتب مشهور کهن شیعه، مانند کتب جناب صدوق، حسن بن علی بدان متصف شده، به عنوان یکی از القاب امام حسن عسکری(ع) یاد می‌شد؛ ولی در منابع تاریخی در کنار دیگر القاب آن بزرگوار، چنین لقبی دیده نمی‌شود[۳۳].
  7. تصریح به العسکری(ع) از الحسن بن علی در یکی از اسناد همسان، در جایی است که سند با طریق نخست گزارش شده است[۳۴].
  8. همسانی نسبی میان راویان دو دسته از اسناد، سبب رخداد این افزودگی سهوی از سوی نسخه نویسان گردیده است.[۳۵]

راوی در منابع اهل تسنّن

شرح حال راوی، افزون بر الفهرست (ابن ندیم) در دیگر منابع رجالی و انساب اهل تسنّن نیز یاد شده است؛ نمونه‌ها:

  1. ابو نصر بخاری: أما ناصر الحسن بن علي كان مع محمد بن زيد الداعي بطبرستان فلما غلب رافع علي طبرستان أخذه و ضربه ألف سوط فصار أصم و أقام بأرض الديلم يدعوهم إلي الله - سبحانه و تعالي – و إلي الاسلام أربع عشرة سنة و دخل طبرستان في جمادي الأولي سنة إحدي و ثلاثمائة فملكها ثلاث سنّين و ثلاثة شهور[۳۶].
  2. ابن اثیر: ابن اثیر هنگام یادکرد رخدادهای سال ۳۰۱ به قیام حسن بن علی اطروش اشاره کرده و نوشته است: و فيها استولي الحسن بن علي بن الحسن بن عمر بن علي بن الحسين بن علي بن أبيطالب علي طبرستان و كان يلقب بالناصر[۳۷].
  3. طبری: و فيها، تنحي الحسن بن علي العلوي الأطروش بعد غلبته علي طبرستان عن آمل و صار إلي سالوس فأقام بها و وجه صعلوك صاحب الري إليه جيشا فلم يكن لجيشه بها ثبات و عاد الحسن بن علي إليها و لم ير الناس مثل عدل الأطروش و حسن سيرته و إقامته الحق[۳۸].
  4. ذهبی: فيها خرج الحسن بن علي العلوي الأطروش، و تلقب بالداعي؛ و دعا الديلم إلي الله، و كانوا مجوسا، فأسلموا و بني لهم المساجد و كان فاضلا عاقلا له سيرة مدونة، و أصلح الله الديلم به[۳۹].
  5. تاریخ ابن خلدون: ظهور الأطروش العلوي و ملكه طبرستان: الأطروش هذا من ولد عمر بن زين العابدين الذي كان منهم داعي الطالقان أيام المعتصم و قد مر ذلك و اسم الأطروش الحسن بن علي بن الحسين بن علي بن عمر دخل إلي الديلم بعد مقتل محمد بن زيد و أقام فيهم ثلاث عشرة سنة يدعوهم إلي الإسلام و يأخذ منهم العشر و يدافع عنهم ملكهم ابن حسان فأسلم منهم خلق كثير و اجتمعوا عليه و بني في بلادهم المساجد و حملهم علي رأي الزيدية فدانوا به ثم دعاهم إلي المسير معه إلي طبرستان...، و لما قتل الحسن الأطروش سنة أربع و ثلثمائة كما قدمناه ولي مكانه بطبرستان صهره و هو الحسن بن القاسم و قد مر ذكره و يسمي بالداعي الصغير و تلقب بالناصر...[۴۰]. دولة الأطروش و بنيه بطبرستان و هو الحسن بن علي بن الحسن بن علي بن عمرو بن علي بن الحسن السبط،...، و استولي الأطروش علي طبرستان سنة إحدي و ثلثمائة أيام السعيد نصر و خرج صعلوك إلي الري متعللا عليهم و منها إلي بغداد و كان الذين أسلموا علي يد الأطروش الديلم من وراء أسفيجاب إلي آمد فيهم شيعة زيدية و كان الأطروش زيديا و خرجت طبرستان يومئذ من ملك بني سامان[۴۱].
  6. صفدی: الأطروش العلوي؛ الحسن بن علي بن الحسين بن علي بن عمر بن علي زين العابدين ابن الحسين بن علي بن أبيطالب(ع) الناجم بطبرستان أبو محمد الأطروش خرج بالديلم أيام أحمد بن إسماعيل الساماني صاحب خراسان فهزمهم و استولي علي طبرستان و كان شاعراً[۴۲].
  7. فخر رازی: الحسن أبو محمد الأطروش الناصر لدين الله، و هو الناصر الكبير صاحب الديلم، أقام بها أربعة عشر سنة، فأسلم علي يده أكثر الجيل و الديلم، و علمهم الحلال و الحرام، و عرفهم شرائع الإسلام، ثم خرج إلي طبرستان في جمادي الآخرة سنة إحدي و ثلاثمائة و ملك طبرستان ثلاث سنين، ثم توفي بأمل في شعبان سنة أربع و ثلاثمائة، و له تسع و سبعون سنة[۴۳].
  8. ابن ابی الحدید: أبو محمد الحسن بن علي بن الحسن بن علي بن عمر بن علي بن أبيطالب(ع) شيخ الطالبيين و عالمهم و زاهدهم، و أديبهم و شاعرهم، ملك بلاد الديلم و الجبل، و يلقب بالناصر للحق، جرت له حروب عظيمة مع السامانية، و توفي بطبرستان[۴۴].[۴۵]

لقب اطروش

از القاب راوی یاد شده اطروش است. اسم اطروش که برخی از راویان به آن ملقّب شده‌اند، ویژه کسی است که دچار کاستی در قدرت شنوایی است:

  1. سمعانی در ضبط و توضیح این کلمه: الأطروش: بضم الألف و سکون الطاء المهملة و ضم الراء و فی آخرها الشین المعجمة، هذه اللفظة لمن بأذنه أدنی صمم، و اشتهر بها جماعة...[۴۶].
  2. ابن منظور: الطَرَش: الصمم، وقیل: هو أهون الصمم، و قیل: هو مولّد، الأُطرُش و الأُطرُوش الأصم[۴۷].
  3. مامقانی: الأطروش: بالهمزة المضمومة، و الطاء المهملة الساکنة، الراء المهملة، و الواو، والشین المعجمة: الأصم[۴۸].

علت پدید آمدن این نقص و عیب در راوی را ضربه‌های پیاپی تازیانه یا شمشیر دانستند که در زمان حکمرانی الداعی محمد بن زید حسنی در منطقه دیلم رافع بن هرثمة بر سر حسن اطروش نواخته است و به کاستی و ضعف در شنوایی‌اش انجامید[۴۹].[۵۰]

ناصر الحق امام زیدیه

جناب مامقانی میان «امام زیدیه» و «ناصر الحق» جدایی انداخته و باورمند است که امام زیدیه حسن بن زید بن محمد بن اسماعیل از نوادگان امام حسن مجتبی(ع) است؛ نه حسن بن علی ناصر الحق[۵۱].

علامه مجلسی به این موضوع شک و گمان داشته و اتحاد ناصر الحق با امام الزیدیة را از یک ناشناس و با عبارت یقال گزارش کرده است: الحسن بن علی بن الحسن الأطروش،...، و یقال: إنه ناصر الحق الذی اتخذه الزیدیة إماما[۵۲].

سید تفرشی نیز گرچه حسن بن علی ناصر الحق را همان امام زیدیان دانسته، آن را با کمی تردید یاد کرده است: الحسن بن علی بن الحسن ابن عمر بن علی بن الحسین بن علی بن أبیطالب(ع)، أبو محمد الأطروش،... و کأنه الذی اتخذه الزیدیة إماما، و هو المعروف بناصر الحق[۵۳].

از عبارات و نوشته‌های منابع و کتب اَنساب و رجال فهمیده می‌شود که حسن بن علی الناصری معروف به ناصر الحق همان کسی است که زیدیان او را امام خود می‌دانند[۵۴]، گرچه این ویژگی، به معنای زیدی بودن مذهب راوی نیست.

مقدمه کتاب شرح الازهار (از کتب زیدیان) راوی را از رهبران زیدیه یاد کرده است: الحسن بن علي بن الحسن بن علي بن عمر بن علي بن الحسين بن علي بن أبيطالب الحسيني الهاشمي أبو محمد الإمام الناصر الكبير الأطروش بطرش كان في اُذنيه ولد سنة ۲۳۰ قال صبالله لم يكن في زمنه مثله شجاعة و علما و ورعا و زهدا و كرما و فضلا و له تصانيف و كان جامعا لعلم القرآن و الكلام و الفقه و الحديث و الأدب و الأخبار و اللغة جيد الشعر مليح النوادر و ذكر مصنف سيرته إن الذين أسلموا علي يديه ألف ألف و له سيرة مستوفاة توفي(ع) بشعبان سنة ۳۰۴ بعد الهادي بنحو ستّ سنين و إليه تنسب الناصرية[۵۵].[۵۶]

آثار قلمی راوی

جناب نجاشی به هشت اثر از کتب حسن بن علی ناصر الحق اشاره کرده و ابن شهر آشوب یکی از آثار او را نام برده است: له کتب کثیرة منها کتاب الظلامة الفاطمیة[۵۷]

ابن ندیم برای راوی چهارده کتاب برشمرده[۵۸] و گفته که برخی کارشناسان زیدیمذهب، صد اثر برای وی ثبت کرده‌اند [۵۹].

محدث نوری چنین نوشته است: العالم الکبیر، صاحب المؤلفات الکثیرة علی مذهب الإمامیة، التی منها مائة مسألة صحّحها سبطه علم الهدی و سماها بالناصریات و هو الذی خرج بطبرستان و الدیلم فی خلافة المقتدر[۶۰].

صاحب الذریعة شماری از کتب راوی را مانند المسترشد، الإبانه فی فقه و الأمالی نام برده[۶۱] که یکی از آنها کتاب تفسیر اوست؛ وی در این باره می‌نویسد: تفسیر الأطروش؛ هو الإمام الناصر للحق أبو محمد الأطروش،...، بینه و بین الإمام السجاد(ع) أربعة آباء، و قد استشهد بآمل - طبرستان - سنة اثنتین أو أربع و ثلاثمائة، و ینقل عن تفسیر الإمام الناصر الأطروش أبو الفضل بن شهردویر فی تفسیره کثیراً، و ترجمه فی الحدائق الوردیة، و قال أنه احتج فی تفسیره بألف بیت من الشعر،...[۶۲].

مؤلف کتاب المجدی برای راوی از کتابی به نام الالفاظ یاد کرده است[۶۳] و عالم سنّی همدوران عمر کحالة نوشته است: عالم مشارک فی التفسیر و الکلام و الفقه و الحدیث و الأدب و الخبار و اللغة و الشعر، توفی بشعبان؛ من تصانیفه الکثیرة: تفسیر فی مجلّدین، کتاب فی الإمامة، کتاب الطلاق، و السیر، و البساط فی علم الکلام[۶۴].[۶۵]

رساله عملیه حسن بن علی الناصر الکبیر

کتاب الناصریات اثری از جناب سید مرتضی معروف به علم الهدی -رضوان الله تعالی علیه- است که آن، در فتاوای ناصر الحق درباره ۲۰۷ مسئله از مسائل گوناگون فرعی فقهی یاد شده است[۶۶]. سید مرتضی -برادر سید رضی نگارنده کتاب ارزشمند نهج البلاغه است- به عنوان فرزند دختری الناصر الکبیر به شرح و یادکرد آراء امامیه و علمای معروف سنّی درباره هر یک از مسائل آن پرداخته است[۶۷].

فخر رازی نوشته که وی کتابی در ردّ کتاب کسی به نام یحیی عابد -از نسل حسن مثنّیٰ و رهبر قیام سال ۲۸۰ در صعده یمن- نوشت. بیشتر فتاوای کتاب یحیی عابد موافق و همسان با آراء ابوحنیفه بود. حسن أطروش با براهینِ برگرفته از آراء متقن و استوار مذهب تشیع، سستی و بطلان آنها را آشکار ساخت[۶۸].[۶۹]

طبقه راوی

بیشتر کُتُب اَنساب و منابع رجالی، تاریخ درگذشت حسن بن علی ناصر الحق را سال ۳۰۴ هجری قمری نوشته‌اند[۷۰]؛ ولی درباره سنّ راوی به هنگام مرگ، سه گزارش رسیده است: ۹۹ سالگی، ۹۵ سالگی، و ۷۹ سالگی[۷۱]. بر پایه این سه گزارش، تاریخ تولد راوی، به ترتیب سال ۲۰۵ یا ۲۰۹ یا ۲۲۵ خواهد بود. مقدمه کتاب شرح الازهار (از کتب زیدیان) زادروز راوی را سال ۲۳۰ و درگذشتش را ۳۰۴ نوشته است[۷۲].[۷۳]

قتل یا مرگ طبیعی

در کتب تاریخ و تراجم، گزارش‌های گوناگونی در چگونگی مرگ راوی رسیده و بیشتر منابع، وفات او را با عبارت مات، توفّی یا المتوفّی گزارش کردهاند که مرگ طبیعی از آن برداشت می‌گردد؛ ولی برخی کتب از آن به قتل یا استشهاد یاد کرده‌اند؛ نمونه‌ها:

  1. تاریخ ابن خلدون: ولّی طبرستان و قتل سنة...[۷۴].
  2. بشارة المصطفی: أخبرنا الفقیه أبو إسحاق إسماعیل بن أبیالقاسم بن أحمد بن الدیلمی من لفظه بآمل فی داره بمحلة المشهد الناصر فی ربیع الأول سنة عشرین و خمسمائة،...[۷۵]؛ حدثنا الشیخ العالم أبو إسحاق إسماعیل بن أبیالقاسم بن أحمد الدیلمی فی داره بآمل فی محلة مشهد الناصر للحق(ع) فی ربیع الأول سنة عشرین و خمس مائة من لفظه[۷۶].

دو عبارت پیشین نشان می‌دهند که در قرن ششم هجری (سال ۵۲۰) قتل و شهادت وی رخدادی مشهور در میان مردم بود، به گونه‌ای که محله یادشده در آمل به همین نام یعنی مشهد الناصر خوانده می‌شده است.

الذریعه: قد استشهد بآمل –طبرستان- سنة اثنتین أو أربع و ثلاثمائة[۷۷].

صاحب ریاض العلماء در شرح حال حسن بن علی ناصر الحق الأطروش به اختلاف یاد شده، اشاره کرده و پس از یادکرد وفات راوی در سال ۳۰۴ و قتل دامادش حسن بن قاسم داعی در ۳۱۶ و گزارش آن از ابن اثیر چنین می‌نویسد: أقول: و قد يظن أن الناصر للحق هذا قد استشهد، و ذلك مبني علي توهم كونه هو الحسن بن القاسم الداعي المستشهد و كان ختنه كما سبق، و قد يقوي هذا الظن بما توهمه ابن مسكويه من كون الناصر هذا هو الداعي كما مر آنفا، لكن قد سبق بطلانه أيضا، فتبصر و العجب من البناكتي مع اطلاعه علي علم التواريخ و غيره من العلوم أنه قد ذكر في تاريخه الفارسي ما معناه: أن في زمان المقتدر بالله خرج ناصر الحق حسن بن علي في بلاد الديلم و قتل؛ انتهي. و لم أجد القول بشهادة الناصر بالحق في سائر الكتب المعتبرة من التواريخ سواه؛ فلاحظ[۷۸].

به هر روی، سپری شدن بیشتر عمر راوی در نیمه دوم قرن سوم و اندی از قرن چهارم، او را در طبقه هشتم راویان قرار داده؛ نیز روایت ابوالمفضل محمد بن عبدالله شیبانی -از طبقه نهم راویان-[۷۹] از راوی، طبقه هشتم را تأیید می‌کند.

شیخ طوسی راوی را از اصحاب امام هادی(ع) شمرده[۸۰]؛ ولی همه روایات وی از معصوم(ع) نامستقیم و بیشتر به واسطه پدرش ابو الحسن علی عسکری گزارش شده است[۸۱].[۸۲]

استادان و شاگردان راوی

گروهی از روایت‌گران، استادان حدیثی حسن بن علی الناصر هستند؛ مانند احمد بن رشد، علی بن الحسن بن علی بن عمر الأشرف (پدر راوی) و محمد بن منصور[۸۳].

برخی نیز شاگردان حدیثی‌اش شمرده می‌شوند؛ مانند: علی بن الحسین قاضی علوی عباسی، احمد بن حسن حسینی (فرزند راوی)، محمد بن زیاد (پدر یوسف بن محمد بن زیاد)، و محمد بن عبدالله بن محمد شیبانی[۸۴].[۸۵]

مذهب راوی

جایگاه فقهی ناصر الحق از سویی، و منزلت سیاسی او از سوی دیگر، سبب پیدایی اختلاف میان بزرگان فن رجال و تاریخ، در شناخت مذهب و عقیده وی شده است:

فقیه ذو فنون، جناب شیخ بهایی: وی هنگام یادکرد برخی از آراء درباره مسئله مسح پا یا شستن آن در وضو می‌نویسد: الجمع بین الغسل و المسح فهو مذهب داوود الظاهری و الناصر للحق و جمّ غفیر من الزیدیة، و قالوا: قد ورد الکتاب بالمسح و وردت السنة بالغسل فوجب العمل بهما معا ککثیر من العبادات التی وجب بعضها بالکتاب و بعضها بالسنة[۸۶].

وی در این عبارت، هنگام یادکرد از آراء باورمندان به جمع میان مسح و غسل، الناصر للحق را که همان حسن بن علی ناصر الحق است، بیرون از گروه زیدیه به شمار آورده که نشانه امامی بودن ناصر الحق نزد وی است.

شایان ذکر است که علت ناهماهنگی این فتوا با فتوای عالمان شیعه تقیه‌ای بودن آن است[۸۷].

صاحب کتاب الذریعه: وی با اشاره به کلام پیشین شیخ بهایی در رساله‌اش، ناصر الحق را شیعه امامی معرفی کرده و نوشته است: لکنه من أعاظم العلماء الاثنی عشریة برئ من عقائد الزیدیة کما جزم به الشیخ البهائی فی رسالته فی إثبات وجود الحجة(ع)[۸۸].

قاضی نورالله شوشتری[۸۹]: در ایامی که ناصر الحق اهل گیلان را به اسلام درآورد، اهالی دیلمان به واسطه همسایگی قزوین و اُمرای آن حدود که اکثر سنّی بودند، تقیه می‌نمودند؛ لاجرم ناصر الحق به گمان آنکه ایشان نیز مذهب اهل سنت دارند، لشکر به دیلمان کشید و کار به قتال رسید و چون شنگول که امیر اهل دیلمان بود، از کلماتی که لشکریان ناصر در اَثناء جنگ می‌‌گفتند، باعث ایشان را بر قتال تعیین نمود، فریاد برکشیده، اظهار مذهب حقه جعفری نموده، از ناصر امان‌ طلبید؛ ناصر گفت: اگر پیش از این اشهبْ مذهب خود را در مضمار اظهار می‌ساختی، از ورطه تعرّض من خلاص می‌یافتی؛ اما اکنون که نائره حرب مشتعل گردیده و باد نصرت بر اَعلام ظفرانجام من وزیده، بی‌آنکه تو نزد من آیی و خود را تسلیم نمایی، خلاصی متصور نیست؛ چون شنگول تصمیم خود را مصلحت ندید، همچنان جنگ می‌کرد، تا کشته گردید و باقی اهل دیلمان امان‌ طلبیدند و خود را در ظلّ رایت ناصر کشیدند. و الله اعلم بحقائق الأحوال؛ اکثر اهالی بلاد طبرستان شیعه بوده‌اند و در بعضی از بلاد آنجا، مانند آمل، هرگز سنّی نبوده؛ آملی الاصل بغایت نادر است که سنّی باشد[۹۰].

افندی: وی پس از یادکرد نام راوی نگاشته است: ابو محمد الاطروش الشهید صاحب الخروج بالدیلم و طبرستان و الملقب بالناصر و تارة بناصر الحق و اُخری بالناصر الکبیر،...، و الناصر الکبیر هذا من عظماء علماء الإمامیة و إن کانت الزیدیة أیضاً یعتقدونه و یدرجونه فی جملة أئمتهم و قد یظن فی حقة أنه زیدی المذهب ولکن هو رضی الله عنه برئ عن ذلک المذهب،...، مات ببلدة آمل من بلاد طبرستان...[۹۱]؛ ناصر الحق؛ هو السيد الحسيني أبو محمد الأطروش الحسن بن علي بن الحسن بن علي ابن عمر بن علي بن الحسين بن علي بن أبيطالب(ع) الفاضل العالم المعروف بالناصر و بناصر الحق و بالناصر الكبير و كان من أئمة الزيدية لكنه حسن الإعتقاد كاسمه بريء من عقائد الزيدية...}}[۹۲].

تفرشی: وی پس از گزارش نام راوی از رجال النجاشی نوشته است: و کأنه الذی اتخذه الزیدیة إماما، و هو المعروف بناصر الحق[۹۳].

علامه مجلسی: الحسن بن علی بن الحسن الأطروش،...، و یقال: إنه ناصر الحق الذی اتخذه الزیدیة إماما[۹۴].

أبی علی حائری مازندرانی: فإن ظاهر النجاشی بل صریحه أنه من العلماء الإمامیة و مصنفی الاثنی عشریة[۹۵]؛ فلا أدری کیف ینسب إلی الزیدیة؟! و رأیت تصریح النجاشی أیضاً بکونه من الإمامیة، و ینادی به أیضاً ملاحظة أسامی کتبه، و لعله کان زیدیا فرجع، و یکون کتب المسائل الناصریة المعروفة و هو یومئذ زیدی، و الله العالم[۹۶].

سید امین: و مر قول صاحب عمدة الطالب هو إمام الزیدیة، صاحب المقالة، إلیه ینتسب الناصریة من الزیدیة، و قال فی ولده أبی الحسن علی الأدیب ابن الناصر أنه کان یذهب مذهب الإمامیة الاثنیعشریة و یعاتب أباه بقصائد و مقطعات و کان یهجو الزیدیة و یضع لسانه حیث شاء فی إعراض الناس اه[۹۷]؛ أبومحمد الحسن الناصر الکبیر الأطروش بن علی العسکری بن الحسن بن علی الأصغر المحدث بن عمر الأشرف بن علی بن الحسین بن علی بن أبیطالب الملقب بالناصر و بالناصر الکبیر و بالناصر للحق و بالأطروش صاحب الدیلم[۹۸].

جابلقی: الحسن بن علی الناصر، یروی عنه الصدوق قائلا: قدس الله روحه، و الظاهر أنه الناصر جد السیدین المرتضی و الرضی -رضی الله عنهما-[۹۹].

شیخ عباس قمی: الحسن بن علی بن الحسن بن علی بن عمر بن علی بن الحسین بن علی بن أبیطالب أبو محمد الأطروش ناصر الحق، و الناصر الکبیر جد السیدین المرتضی و الرضی من قبل أمهما فاطمة بنت أبی محمد الحسن بن أحمد بن الناصر الکبیر، و هو صاحب الدیلم[۱۰۰].

محدث نوری: وی درباره عبارت کان یعتقد الإمامة...[۱۰۱] در رجال النجاشی می‌نویسد: و هذا صریح فی کونه من علماء الإمامیة[۱۰۲].

علامه شوشتری: او با انتقاد از برداشت علامه حلی و ابن داوود از کلام نجاشی و تفسیر آن به ادعای امامت از سوی ناصر الحق چنین می‌نویسد: قد عرفت أن النجاشی اعتقد إمامیته و إن لم یفهم الخلاصة و ابن داوود مراده، فظنا أن قوله: یعتقد الإمامة، أنه کان یدعی الإمامة لنفسه؛ و ما اعتقده النجاشی غیر بعید، لما نقل فی کتبه کتاب أنساب الأئمة و موالیدهم إلی صاحب الأمر(ع)[۱۰۳].

عبارت غیر بعید در کلام شوشتری می‌فهماند وی احتمال زیدی بودن ناصر الکبیر را نیز نادیده نگرفته و آن را ممکن دانسته و این از جمله پسین او هویداست: ثم المفهوم من عمدة الطالب زیدیة المعنون، فقال: إنه صاحب المقالة، و إلیه ینتسب الناصریة من الزیدیة و کان أحد بنیه -علی الأدیب- إمامیا[۱۰۴]، یعاتب أباه بقصائد و مقطعات[۱۰۵].

برخی از رجالیان هم‌دوره: و تقدم من الشریف المرتضی مدحه بما حاشاه أن یثنی علی إمام الزیدیة و إن کان من أرومته و غصنا من أغصان دوحته، و لعل الزیدیة قد حسن إعتقادهم به لأجل قیامه بالسیف و لما وفق له من تطهیر بلاد الدیلم و الطبرستان من الشرک و دعوته إلی الحق و إلی الدین، و ما کان له من المصاحبة مع محمد بن زید الداعی، و نحو ذلک[۱۰۶].[۱۰۷]

بررسی و تحقیق

روشن شدن مذهب و گرایش فکری راوی، نیازمند بررسی چهار بستر در منابع در دسترس است:

بستر یکم: روایات: شماری از روایات در کتب حدیثی شیعه، بر تشیع حسن اطروش دلالت دارند، از دو جهت:

۱. متن و درونه روایت؛ برای نمونه:

  1. روایات ابن شهر آشوب در شأن نزول برخی آیات: «زَيْدُ بْنُ عَلِيٍّ وَ النَّاصِرُ لِلْحَقِّ ﴿وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ[۱۰۸] عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ»[۱۰۹].
  2. آیات مبارک ﴿الم* أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ[۱۱۰]؛ «وَ فِي رِوَايَةِ النَّاصِرِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ جَابِرٍ الْأَنْصَارِيِّ وَ طَرِيفٍ الْعَبْدِيِّ وَ أَبِي عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ عَلِيٌّ(ع) وَ اللَّهِ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَاتُ فِيَّ وَ فِي شِيعَتِي وَ فِي عَدُوِّي وَ فِي أَشْيَاعِهِمْ»[۱۱۱].
  3. «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْمُفَسِّرُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْحُسَيْنِيُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ(ع) قَالَ: دَخَلَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ(ع) عَلَى رَجُلٍ قَدْ غَرِقَ فِي سَكَرَاتِ الْمَوْتِ وَ هُوَ لَا يُجِيبُ دَاعِياً فَقَالُوا لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَدِدْنَا لَوْ عَرَفْنَا كَيْفَ الْمَوْتُ وَ كَيْفَ حَالُ صَاحِبِنَا فَقَالَ الْمَوْتُ هُوَ الْمِصْفَاةُ يُصَفِّي الْمُؤْمِنِينَ مِنْ ذُنُوبِهِمْ فَيَكُونُ آخِرُ أَلَمٍ يُصِيبُهُمْ كَفَّارَةَ آخِرِ وِزْرٍ بَقِيَ عَلَيْهِمْ وَ يُصَفِّي الْكَافِرِينَ مِنْ حَسَنَاتِهِمْ فَيَكُونُ آخِرَ لَذَّةٍ أَوْ رَاحَةٍ تَلْحَقُهُمْ و هُوَ آخِرُ ثَوَابِ حَسَنَةٍ تَكُونُ لَهُمْ وَ أَمَّا صَاحِبُكُمْ هَذَا فَقَدْ نُخِلَ مِنَ الذُّنُوبِ نَخْلًا وَ صُفِّيَ مِنَ الْآثَامِ تَصْفِيَةً وَ خُلِّصَ حَتَّى نُقِّيَ كَمَا يُنَقَّى الثَّوْبُ مِنَ الْوَسَخِ وَ صَلُحَ لِمُعَاشَرَتِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فِي دَارِنَا دَارِ الْأَبَدِ»[۱۱۲].
  4. «... أَخْبَرَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ الْفَقِيهُ الْمَعْرُوفُ بِالنَّاطِقِيِّ بِقِرَاءَتِي عَلَيْهِ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْمُفَضَّلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الشَّيْبَانِيُّ فِي دَارِهِ بِبَغْدَادَ قَالَ: حَدَّثَنَا النَّاصِرُ الْحَقِّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مَنْصُورٍ قَالَ: حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ طَلْحَةَ الْيَرْبُوعِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِيَةَ عَنْ لَيْثِ بْنِ أَبِي سُلَيْمٍ عَنْ طَاوُسٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) قَالَ:: لَوِ اجْتَمَعَ النَّاسُ عَلَى حُبِّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ النَّارَ»[۱۱۳].
  5. «حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى الدَّقَّاقُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ الْقَاضِي الْعَلَوِيُّ الْعَبَّاسِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ النَّاصِرُ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ رُشْدٍ عَنْ عَمِّهِ أَبِي مَعْمَرٍ سَعِيدِ بْنِ خُثَيْمٍ عَنْ أَخِيهِ مَعْمَرٍ قَالَ: كُنْتُ جَالِساً عِنْدَ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(ع) فَجَاءَ زَيْدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ(ع) فَأَخَذَ بِعِضَادَتَيِ الْبَابِ فَقَالَ لَهُ الصَّادِقُ(ع) يَا عَمِّ أُعِيذُكَ بِاللَّهِ أَنْ تَكُونَ الْمَصْلُوبَ بِالْكُنَاسَةِ فَقَالَتْ لَهُ أُمُّ زَيْدٍ وَ اللَّهِ مَا يَحْمِلُكَ عَلَى هَذَا الْقَوْلِ غَيْرُ الْحَسَدِ لِابْنِي فَقَالَ(ع) يَا لَيْتَهُ حَسَداً يَا لَيْتَهُ حَسَداً ثَلَاثاً ثُمَّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ جَدِّي(ع) أَنَّهُ يَخْرُجُ مِنْ وُلْدِهِ رَجُلٌ يُقَالُ لَهُ زَيْدٌ يُقْتَلُ بِالْكُوفَةِ وَ يُصْلَبُ بِالْكُنَاسَةِ يُخْرَجُ مِنْ قَبْرِهِ نَبْشاً تُفَتَّحُ لِرُوحِهِ أَبْوَابُ السَّمَاءِ يَبْتَهِجُ بِهِ أَهْلُ السَّمَاوَاتِ يُجْعَلُ رُوحُهُ فِي حَوْصَلَةِ طَيْرٍ أَخْضَرَ يَسْرَحُ فِي الْجَنَّةِ حَيْثُ يَشَاءَ»[۱۱۴].
  6. «حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْمُفَسِّرُ الْجُرْجَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْحُسَيْنِيُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيٍّ الرِّضَا عَنْ أَبِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ(ع) قَالَ كَتَبَ الصَّادِقُ(ع) إِلَى بَعْضِ النَّاسِ إِنْ أَرَدْتَ أَنْ يُخْتَمَ بِخَيْرٍ عَمَلُكَ حَتَّى تُقْبَضَ وَ أَنْتَ فِي أَفْضَلِ الْأَعْمَالِ فَعَظِّمْ لِلَّهِ حَقَّهُ أَنْ لَا تَبْذُلَ نَعْمَاءَهُ فِي مَعَاصِيهِ وَ أَنْ تَغْتَرَّ بِحِلْمِهِ عَنْكَ وَ أَكْرِمْ كُلَّ مَنْ وَجَدْتَهُ يَذْكُرُ مِنَّا أَوْ يَنْتَحِلُ مَوَدَّتَنَا ثُمَّ لَيْسَ عَلَيْكَ صَادِقاً كَانَ أَوْ كَاذِباً إِنَّمَا لَكَ نِيَّتُكَ وَ عَلَيْهِ كَذِبُهُ»[۱۱۵].
  7. «أَبُو بَكْرِ بْنُ دُرَيْدٍ الْأَزْدِيُّ بِإِسْنَادٍ لَهُ وَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ النَّاصِرِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِيٍّ وَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ كُلِّهِمْ عَنِ الصَّادِقِ(ع) قَالَ: لَمَّا أُشْخِصَ أَبِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ إِلَى دِمَشْقَ سَمِعَ النَّاسَ يَقُولُونَ هَذَا ابْنُ أَبِي تُرَابٍ قَالَ فَأَسْنَدَ ظَهْرَهُ إِلَى جِدَارِ الْقِبْلَةِ ثُمَّ حَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ(ص) ثُمَّ قَالَ اجْتَنِبُوا أَهْلَ الشِّقَاقِ وَ ذُرِّيَّةَ النِّفَاقِ وَ حَشْوَ النَّارِ وَ حَصَبَ جَهَنَّمَ عَنِ الْبَدْرِ الزَّاهِرِ وَ الْبَحْرِ الزَّاخِرِ[۱۱۶] وَ الشِّهَابِ الثَّاقِبِ وَ شِهَابِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الصِّرَاطِ الْمُسْتَقِيمِ ﴿مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَى أَدْبَارِهَا[۱۱۷] أَوْ يُلْعَنُوا كَمَا لُعِنَ أَصْحَابُ السَّبْتِ ﴿وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا[۱۱۸] ثُمَّ قَالَ بَعْدَ كَلَامٍ أَ بِصِنْوِ[۱۱۹] رَسُولِ اللَّهِ تَسْتَهْزِءُونَ أَمْ بِيَعْسُوبِ الدِّينِ تَلْمِزُونَ[۱۲۰] وَ أَيَّ سُبُلٍ بَعْدَهُ تَسْلُكُونَ وَ أَيَّ حُزْنٍ بَعْدَهُ تَدْفَعُونَ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ بَرَزَ وَ اللَّهِ بِالسَّبْقِ وَ فَازَ بِالْخَصْلِ وَ اسْتَوَى عَلَى الْغَايَةِ وَ أَحْرَزَ عَلَى الْخِتَارِ فَانْحَسَرَتْ عَنْهُ الْأَبْصَارُ[۱۲۱] وَ خَضَعَتْ دُونَهُ الرِّقَابُ وَ فَرَعَ الذِّرْوَةَ الْعُلْيَا[۱۲۲] فَكَذَبَ مَنْ رَامَ مِنْ نَفْسِهِ السَّعْيَ وَ أَعْيَاهُ الطَّلَبُ فَ ﴿أَنَّى لَهُمُ التَّنَاوُشُ[۱۲۳] مِنْ مَكَانٍ بَعِيدٍ[۱۲۴] وَ قَالَ:»
أَقِلُّوا عَلَيْهِمْ لَا أَبَا لِأَبِيكُمْمِنَ اللَّوْمِ أَوْ سُدُّوا الْمَكَانَ الَّذِي سَدُّوا
أُولَئِكَ قَوْمٌ إِنْ بَنَوْا أَحْسَنُوا الْبِنَاوَ إِنْ عَاهَدُوا أَوْفَوْا وَ إِنْ عَقَدُوا شَدُّوا
أُولَئِكَ قَوْمٌ إِنْ بَنَوْا أَحْسَنُوا الْبِنَاوَ إِنْ عَاهَدُوا أَوْفَوْا وَ إِنْ عَقَدُوا شَدُّوا

«فَأَنَّى يُسَدُّ ثُلْمَةُ أَخِي رَسُولِ اللَّهِ إِذْ شَفَعُوا وَ شَقِيقِهِ إِذْ نَسَبُوا وَ نَدِيدِهِ[۱۲۵] إِذْ قَتَلُوا»[۱۲۶].

در زمینه حدیث راوی در کتب اهل تسنّن نیز به یادکرد یک مورد بسنده می‌شود: «قال: و روی الناصر للحق بإسناده فی حدیث طویل قَالَ: لَمَّا قَدِمَ عَلِيٌّ(ع) عَلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) لِفَتْحِ خَيْبَرَ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ(ص) لَوْ لَا أَنْ تَقُولَ فِيكَ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي مَا قَالَتِ النَّصَارَى فِي الْمَسِيحِ ابْنِ مَرْيَمَ لَقُلْتُ فِيكَ الْيَوْمَ مَقَالًا لَا تَمُرُّ بِمَلَإٍ إِلَّا أَخَذُوا التُّرَابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَيْكَ وَ مِنْ فَضْلِ طَهُورِكَ فَاسْتَشْفَوْا بِهِ وَ لَكِنْ حَسْبُكَ أَنْ تَكُونَ مِنِّي وَ أَنَا مِنْكَ وَ تَرِثَنِي وَ أَرِثَكَ وَ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي وَ أَنَّكَ تُبْرِئُ ذِمَّتِي وَ تُقَاتِلُ عَلَى سُنَّتِي وَ أَنْتَ غَداً فِي الْآخِرَةِ أَقْرَبُ النَّاسِ مِنِّي وَ أَنَّكَ أَوَّلُ مَنْ يَرِدُ عَلَيَّ الْحَوْضَ وَ أَنَّكَ عَلَى الْحَوْضِ خَلِيفَتِي وَ أَنَّكَ أَوَّلُ مَنْ يُكْسَى مَعِي وَ أَنَّكَ أَوَّلُ دَاخِلِ الْجَنَّةِ مِنْ أُمَّتِي وَ أَنَّ شِيعَتَكَ عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ وَ أَنَّ الْحَقَّ عَلَى لِسَانِكَ وَ فِي قَلْبِكَ وَ بَيْنَ عَيْنَيْكَ»[۱۲۷].

احادیث یادشده، به خوبی بر تشیع حسن بن علی ناصری دلالت دارند.

۲. دریافت باواسطه روایت از امام صادق و امام کاظم(ع) و به ویژه امام جواد(ع) که پیش‌تر نقل گردید. نقل حدیث از این سه امام معصوم(ع) نشانه پذیرفتگی و اعتقاد قلبی راوی و گرایش او به آن بزرگواران و تشیع اوست.

بستر دوم: پیوند سید مرتضی (معروف به علم الهدی) با راوی، با دو رویکرد نگریستنی:

  1. پیوند نَسَبی و خانوادگی: سید مرتضی از نوادگان فرّنشین، شکوهمند و نامور حسن بن علی ناصری (حسن اطروش) است. وی هنگام شناساندن جدّ خود، به گونه‌ای از او تمجید و ستایش کرده که چنین ستایشی شایسته شخصی شیعی مذهب و باورمند به ولایت اهل بیت(ع) است. او در مقدمه کتاب الناصریات چنین می‌نویسد: و من بعد: فإن المسائل المنتزعة من فقه الناصر وصلت و تأملتها و أجبت المسؤول من شرحها و بيان وجوهها و ذكر من يوافق و يخالف فيها و أنا بتشييد علوم هذا الفاضل البارع -كرم الله وجهه- أحق و أولي، لأنه جدي من جهة والدتي، لأنها فاطمة بنت أبي محمد الحسن بن أحمد أبي الحسين صاحب جيش أبيه الناصر الكبير أبي محمد الحسن بن علي بن الحسن بن علي بن عمر بن علي السجاد زين العابدين ابن الحسين السبط الشهيد ابن أمير المؤمنين -صلوات الله عليه- و الطاهرين من عقبه(ع) و الرحمة و الناصر: كما تراه من أرومتي، و غصن من أغصان دوحتي، و هذا نسب عريق في الفضل و النجابة و الرئاسة؛ أما أبو محمد الحسن: الملقب بالناصر ابن أبي الحسين أحمد، الذي شاهدته و كاثرته، و كانت وفاته ببغداد في سنة ثمان و ستين و ثلاث مائة، فإنه كان خيرا فاضلا دينا،...، و ولي أبو محمد الناصر -جدي الأدني- النقابة علي العلويين بمدينة السلام عند اعتزال والدي رحمه الله لها سنة اثنتين و ستين و ثلاث مائة؛ فأما أبو الحسين أحمد بن الحسن، فإنه كان صاحب جيش أبيه و كان له فضل و شجاعة و نجابة و مقامات مشهورة يطول ذكرها، و أما أبو محمد الناصر الكبير و هو الحسن بن علي، ففضله في علمه و زهده و فقهه أظهر من الشمس الباهرة و هو الذي نشر الإسلام في الديلم حتي اهتدوا به بعد الضلالة، و عدلوا بدعائه عن الجهالة، و سيرته الجميلة أكثر من أن تحصي، و أظهر من أن تخفي، و من أرادها أخذها من مظانها[۱۲۸].
  2. پیوند علمی: سید مرتضی در کتاب الناصریات به نقد و بررسی بیش از دویست مسئله فقهی شرعی که ناصر الحق درباره آنها فتوا داده، پرداخته است. وی در آغاز عبارت پیشین نوشته است: فإن المسائل المنتزعة من فقه الناصر رحمه الله وصلت و تأملتها و أجبت المسؤول من شرحها و من بیان وجوهها و ذکر من یوافق و یخالف فیها و أنا بتشیید علوم هذا الفاضل البارع -کرم الله وجهه- أحق و أولی، لأنه جدی من جهة والدتی.

سید مرتضی در این کتاب به بررسی فتاوای جدّ خود پرداخته و آنها را با فتاوای فقهی اهل سنت، نیز با فقه جعفری و اثنیعشری، به گونه‌ای مستدل سنجیده، و همخوانی بیشتر آن فتاوا با فقه شیعه امامیه را آشکار ساخته است.

بستر سوم: کتب رجال و تراجم. در کتب رجال شیعه چند نشانه بر تشیع راوی می‌‌توان یافت:

  1. یادکرد نام راوی در رجال النجاشی به عنوان صاحب کتاب و تصنیف. نجاشی در کتاب رجال خود، نام شیعیان امامی صاحب کتاب را یاد کرده است.
  2. عبارت نجاشی: کان یعتقد الإمامة، و صنف فیها کتبا، منها: کتاب فی الإمامة صغیر،...، کتاب فی الإمامة کبیر...[۱۲۹]. بسیاری از شیعیان دارای آثار قلمی، موضوع یک یا چند کتاب خود را امامت قرار دادند که جناب نجاشی در کتاب رجال خود به بسیاری از آنها اشاره کرده که یکی از آنان حسن بن علی ناصر الحق است که به کتاب امامت او نیز اشاره کرده؛ ولی برای زدودن پندار زیدی بودن راوی از اذهان، جمله مذکور را به گونه‌ای روشن یاد کرده، تا بدینسان شناخت و باور خود درباره امامی بودن راوی را که از قرائن در دسترس زمان خود به دست آورده، آشکار سازد[۱۳۰].
  3. کتاب أنساب الأئمة و موالیدهم إلی صاحب الأمر(ع) یکی از ده‌ها اثر قلمی حسن بن علی ناصری است که جناب نجاشی از آن یاد کرده است. نگارش این کتاب با نام یادشده، نشانه‌ای از تشیع و امامی بودن راوی است[۱۳۱].
  4. جناب نجاشی عبارت رحمه الله را درباره راوی به کار برده است: الحسن بن علی بن الحسن بن عمر بن علی بن الحسین بن علی بن أبیطالب أبو محمد الأطروش رحمه الله...[۱۳۲].

شیخ طوسی نیز در دو جای کتاب رجال خود با عبارت رضی الله عنه جایگاه ویژه ناصر الحق را نشان داده است: الحسن بن علی بن الحسن بن علی بن عمر بن علی بن الحسین بن علی بن أبیطالب، الناصر للحق رضی الله عنه[۱۳۳]، علی بن الحسن بن علی بن عمر بن علی بن الحسین بن علی بن أبیطالب والد الناصر الحسن بن علی رضی الله عنه[۱۳۴].

بر پایه قاعده همانندنمایی و قرینه‌آوری با یادکرد نمونه‌های مشابه، از بررسی کتاب رجال النجاشی و رجال الطوسی و الفهرست آشکار می‌گردد که دو عبارت یاد شده درباره راویانی به کار رفته که مذهب امامیه داشتند؛ مانند حسن بن علی بن فضال، حسین بن سعید اهوازی، زید بن علی بن الحسین(ع)، شیخ صدوق، عبدالعظیم بن عبدالله الحسنی، أبان بن تغلب، أحمد بن محمد بن عیسی أشعری، جعفر بن بشیر، داوود بن قاسم أبو هاشم جعفری، صفوان بن یحیی بجلّی، مؤمن طاق (محمد بن علی بن نعمان)، و...[۱۳۵].

جناب صدوق نیز در حدیث پسین با عبارت قدس الله روحه از وی به بزرگی طهارت نفس و پاکی روح یاد کرده است: «... قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ الْقَاضِي الْعَلَوِيُّ الْعَبَّاسِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ النَّاصِرُ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ رُشْدٍ عَنْ عَمِّهِ أَبِي مَعْمَرٍ سَعِيدِ بْنِ خُثَيْمٍ عَنْ أَخِيهِ مَعْمَرٍ قَالَ: كُنْتُ جَالِساً عِنْدَ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(ع)فَجَاءَ زَيْدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ(ع) فَأَخَذَ بِعِضَادَتَيِ الْبَابِ»[۱۳۶].

بررسی کتب شیخ صدوق نشان می‌دهد که وی عبارت یادشده را برای برخی از محدّثان و نمایندگان امامان معصوم(ع) به کار برده؛ مانند محمد بن عثمان العمری (دومین نایب خاص امام زمان(ع))، محمد بن الحسن بن الولید، (معروف‌ترین استاد شیخ صدوق)، محمد بن احمد بن علی بن الصلت (استاد پدر شیخ صدوق)، محمد حنفیه (فرزند امیر مؤمنان(ع))، حسین بن روح نوبختی (سومین نایب خاص امام زمان(ع))، علی بن محمد السمری (چهارمین نایب خاص امام زمان(ع))[۱۳۷].

بستر چهارم: کتب انساب و تاریخ: گزارش‌های رسیده از راوی در برخی منابع تفسیری، تاریخی و کتب انساب، نشانه تشیع راوی است؛ نمونه‌ها:

  1. أبو محمد الحسن الناصر و هو إمام الزيدية ملك الديلم. صاحب المقالة، إليه ينتسب الناصرية من الزيدية،...، و أقام بأرض الديلم يدعوهم إلي الله -تعالي- إلي الإسلام أربع عشرة سنة و دخل طبرستان...، و يلقب الناصر للحق و أسلموا علي يده و عظم أمره...[۱۳۸].
  2. الحسن بن علی بن الحسن بن علی بن عمر ابن علی بن الحسین بن علی بن أبیطالب الحسینی، الهاشمی (أبو محمد، الناصر الکبیر الأطروش) ثالث ملوک الدولة العلویة بطبرستان[۱۳۹].
  3. ناصر الحق، من جملة أئمة الزیدیة[۱۴۰].
  4. الناصر للحق: إمام الزیدیة له کتب کثیرة...[۱۴۱].
  5. و کان الأطروش قد أسلم علی یده من الدیلم الذین هم وراء أسفیدروذ إلی ناحیة آمل و هم یذهبون مذهب الشیعة، و کان الأطروش زیدی المذهب شاعرا مفلقا ظریفا علامة إماما فی الفقه و الدین کثیر المجون حسن النادرة[۱۴۲].
  6. فخرج إلي بلاد الديلم، فأقام ثلاث عشرة سنة و كان أهلها مجوسا، فأسلم منهم عدد وافر و بني في بلادهم المساجد، و نشر بينهم المذهب الزيدي؛ ثم ألف منهم جيشا و زحف به إلي طبرستان، فاستولي عليها سنة ٣٠١ه، و لقب بالناصر و كان يدعي (الأطروش) لصمم أصابه من ضربة سيف في معركة و كان شاعرا مفلقا، علامة إماما في الفقه و الدين. صفت له الأيام ثلاث سنوات و توفي في طبرستان. قال الطبري: لم ير الناس مثل عدل الأطروش و حسن سيرته و إقامته الحق. له (تفسير) في مجلدين، احتج فيه بألف بيت من ألف قصيدة، و (البساط - خ) في علم الكلام، و تنسب إليه كتب أخري[۱۴۳].[۱۴۴]

زیدی یا امامی اثنا عشری

گذشت که جناب نجاشی با بهره‌گیری از قرائن در دسترس، او را امامی معرفی کرده است. پیداست که این قرائن در دست شیخ طوسی نیز که همدوره با نجاشی بوده، قرار داشت، از این‌رو هنگام یادکرد راوی در اصحاب امام هادی(ع) نام او را با جمله رضی الله عنه همراه کرده است.

علامه حلی و جناب ابن داوود با برداشتی دگرگونه از عبارت یعتقد الإمامة در رجال النجاشی آن را به ادعای امامت ناصر الکبیر تفسیر کرده و نکوهش راوی به شمار آورده‌اند. بر این پایه، نام او را در بخش دوم کتاب خود که به ضعفاء و مذمومان اختصاص دارد، یاد کرده‌اند[۱۴۵]؛ ولی چنان که گفته شد، بسیاری از شیعیان دارای اثر، موضوع برخی کتب خود را امامت قرار می‌دادند که جناب نجاشی در کتاب رجال خود به بسیاری از آنها اشاره کرده؛ از جمله حسن بن علی ناصر الحق که کتاب امامت او را نیز یاد کرده؛ ولی برای زدودن پندار زیدی بودن راوی از اذهان، جمله مذکور را به گونه‌ای روشن بیان کرده، تا بدینسان شناخت و باور خود درباره امامی بودن راوی را که از قرائن موجود در زمان خود به دست آورده، آشکار سازد[۱۴۶].

گفتنی است که برداشت یادشده از علامه حلی و ابن داوود آنگاه در ذهن پدید می‌آید که عبارت نجاشی یدعی الإمامة باشد؛ ولی چنین نیست؛ حتی بر پایه پندار این دو رجالی و همراهی با آنها، باز هم امامی بودن راوی اثباتپذیر است؛ زیرا پیام عبارت نجاشی الگو:عربی"کان یعتقد الإمامة" استمرار در زمان گذشته است و با برشمردن این، ناصر الکبیر در آغاز حرکت انقلابی خود، اعتقادش به امامت از نوع نگرش زیدیان به امامت بود؛ اما با گذشت زمان، از آن تفکر دست کشید و به امامیه گروید[۱۴۷].

ابی علی حائری ترحم نجاشی و تقدیس صدوق و تکریم سید مرتضی درباره راوی را نشانه امامی بودن راوی دانسته؛ سپس به ترضی شیخ طوسی اشاره کرده است: و هو کما تری یدل علی ذلک أیضا، فلا أدری کیف ینسب إلی الزیدیة؟! و رأیت تصریح النجاشی أیضاً بکونه من الإمامیة، و ینادی به أیضاً ملاحظة أسامی کتبه، و لعله کان زیدیا فرجع، و یکون کتب المسائل الناصریة المعروفة و هو یومئذ زیدی، و الله العالم[۱۴۸].[۱۴۹]

نکته

بر پایه آنچه گذشت، می‌‌توان دریافت که پایه‌های فکری و اعتقادی ناصر الکبیر بر اساس مذهب جعفری پی‌ریزی شده و باورهای اصلی و ریشه‌دار او برگرفته از علوم آل محمد(ص) و فقه مذهب اثنا عشری بود؛ ولی چون جمعیت پرشمار در قلمرو حکومت ناصر الحق به زیدیان اختصاص داشت و پیروزی انقلاب وی وامدار جانفشانی‌ها و رشادت‌های آنان بود، وی تصمیم گرفت برای نگهداری این سرمایه بزرگ و حفظ ثمره انقلاب شکفته اسلامی و آماده‌سازی مردم آن سامان برای پذیرش هدایت‌های برتر و والاتر، راه مسالمت، سازش و همراهی با آنان را در پیش گیرد و با شورشیان فریب‌خورده با مهربانی و عفو و بخشش رفتار کند.

بر این اساس، وی فقهی نگاشت که در آن، همراه با پافشاری بر اصول تشیّع عَلَوی و جعفری، تا اندازه‌ای آراء و فتاوای گروه‌های مختلف اسلام، به ویژه زیدیان نیز با رعایت اصل مسلم تقیه به کار گرفته شد و بدین علت، صاحب کتاب عمدة الطالب در شرح احوال راوی، او را صاحب المقالة یاد کرده: صاحب المقالة، إلیه ینتسب الناصریة من الزیدیة[۱۵۰]. ذهبی نیز چنین نوشته است: و کان فاضلا عاقلا له سیرة مدونة[۱۵۱]. البته گروهی این سیاست خردمندانه حسن اطروش را برنتابیدند و در پی مخالفت با آن برآمدند؛ همچون فرزند أطروش که عمدة الطالب از واکنش وی در برابر پدر (حسن أطروش) این گونه گزارش می‌دهد أبو الحسن علی الأدیب المجل بن الناصر و کان یذهب مذهب الإمامیة الإثنیعشریة و یعاتب أباه بقصائد و مقطعات و کان یناقض عبدالله بن المعتز فی قصائده علی العلویین، و کان یهجو الزیدیة و یضع لسانه حیث شاء فی أعراض الناس[۱۵۲].[۱۵۳]

جایگاه حدیثی راوی

این راوی در کتب اصلی وابسته به رجال و دیگر منابع کهنِ در دسترس، با عبارت‌های گوناگون ستوده شده؛ ولی به وثاقت وی تصریح نشده، از این‌رو آراء رجالیان متأخر و همدوران درباره راوی یکسان نیستند.[۱۵۴]

دیدگاه بزرگان

علامه حلی و جناب ابن داوود بر پایه برداشت خود از کلام نجاشی و تضعیف راوی، در بخش دوم کتاب رجال از او یاد کرده‌اند[۱۵۵]؛ ولی برخی رجالیان، به سبب پذیرفتگی راوی در نزد قدماء رجالی، اعتبار راوی را روشن و بی‌غبار دانسته و بدین سبب به جرح و تعدیل او نپرداخته‌اند و گروهی دیگر، مستقیم یا نامستقیم به اعتبار راوی، (وثاقت یا حسن) اشاره کرده‌اند؛ برای نمونه:

  1. علامه مجلسی: فیه مدح[۱۵۶].
  2. وحید بهبهانی: وی هنگام یادکرد و بررسی اصطلاحات مدح و ذمّ راویان ترحّم و ترضّی را نشانه حسن و جلالت راوی شمرده است: ذکر الجلیل شخصا مترضیا أو مترحما علیه: و غیر خفی حسن ذلک الشخص، بل جلالته، و اعترف به المصنف، بل و غیره أیضا[۱۵۷]. وی در شرح حال راوی به دیدگاه نیک اندیشانه علامه مجلسی درباره راوی و مدحش از او اشاره، و سه احتمال برای آن پیشبینی کرده است: لعل المدح کونه صنف فی الإمامة کتبا کما مر فی الفائدة الثانیة، أو ترحم جش علیه، و هو بعید و إن کان من أمارات الجلالة، و یحتمل کونه یعتقد الإمامة لکن فیه ما فیه، فتأمل[۱۵۸]. او وصف فقاهت را نیز نشانه وثاقت راوی دانسته است: الفقاهة تشیر إلی الوثاقة[۱۵۹]. گذشت که سید مرتضی راوی یادشده را به فقه و فقاهت ستوده است. نتیجه آنکه جناب وحید فقاهت راوی را مایه وثاقت دانسته و ترحم نجاشی نزد وی تنها نشانه جلالت و منزلت اوست؛ نه وثاقت.
  3. ابو علی حائری: او با یادکرد کلام نجاشی، به برداشت وحید از آن اشاره کرده است: ...، فإن ظاهر النجاشی بل صریحه أنه من الإمامیة و مصنفی الاثنیعشریة، و أی مدح یفوق علیه، مع أنه -دام ظله- یکتفی فی المدح من أول الکتاب إلی آخره بالترحم فقط، و عنده أن الفقاهة تستلزم الوثاقة، فما بالهما معا لا یفیدان مدحا، فتدبر[۱۶۰].
  4. جناب مامقانی: وی با کنار هم نهادن قرائن، به بیان سبب مدح راوی نزد علامه مجلسی پرداخته است: أقول: أما المدح الذی فیه فهو تصنیفه فی الإمامة، و ترحم النجاشی علیه، و کونه من علماء الإمامیة، و تصنیفه فی إمامة الأئمة الإثنیعشر(ع) و کفی بذلک مدحا، فیکون الرجل من الحسان و تأمل الفاضل التفرشی فی ذلک لا وجه له[۱۶۱].
  5. آقا بزرگ تهرانی: وی به برجسته‌نمایی راوی پرداخته است: من أعاظم العلماء الإثنيعشرية بريء من عقائد الزيدية كما جزم به الشيخ البهائي في رسالته في إثبات وجود الحجة(ع) و قال النجاشي: كان رحمه الله يعتقد الإمامة و صنف فيها كتبا فتوهم من كلامه أنه يعتقد الإمامة لنفسه مع صراحة كلامه في أنه كان إماميا و كتب في مذهب الإمامية كتبا، منها كتاب الإمامة الكبير و كتاب الإمامة الصغير و كتاب أنساب الأئمة و مواليدهم إلي صاحب الأمر(ع)[۱۶۲].[۱۶۳]

رجالیان اهل تسنّن

علمای رجالی اهل تسنّن و غیر رجالی آنان در کتب خود به تأیید راوی پرداخته‌اند؛ نمونه‌ها:

  1. ابن ندیم: الداعی إلی الله الإمام الناصر للحق، الحسن بن علی بن الحسن بن زید بن عمر بن علی بن الحسین بن علی بن أبیطالب(ع)، علی مذاهب الزیدیة[۱۶۴].
  2. طبری: و لم یر الناس مثل عدل الأطروش و حسن سیرته و إقامته الحق.
  3. أبو نصر البخاری: أما ناصر الحسن بن علی کان مع محمد بن زید الداعی بطبرستان...[۱۶۵].
  4. ابن اثیر: و کان الحسن بن علی حسن السیرة عادلا و لم یر الناس مثله فی عدله و حسن سیرته و إقامته الحق[۱۶۶].
  5. ابن خلدون: کان فاضلا حسن المذهب عدلا ولی طبرستان و قتل سنة...[۱۶۷].
  6. ابن أبی الحدید: أبو محمد الحسن بن علی بن الحسن بن علی بن عمر بن علی بن أبیطالب(ع). شیخ الطالبیین و عالمهم و زاهدهم، و أدیبهم و شاعرهم، ملك بلاد الدیلم و الجبل، و یلقب بالناصر للحق، جرت له حروب عظیمة مع السامانیة[۱۶۸].
  7. زرکلی: کان شاعرا مفلقا، علامة إماما فی الفقه و الدین. صفت له الأیام ثلاث سنوات و توفی فی طبرستان. قال الطبری: لم یر الناس مثل عدل الأطروش و حسن سیرته و إقامته الحق[۱۶۹].
  8. یوسف اتابکی: و فیها خرج الحسن بن علی العلوی الأطروش و یلقب بالداعی و دعا الدیلم إلی الله و کانوا مجوسا فأسلموا و بنی لهم المساجد و کان فاضلا عاقلا أصلح الله الدیلم به[۱۷۰].
  9. سیوطی: و فیه أسلم الدیلم علی ید الحسن بن علی العلوی الأطروش و کان مجوسیا[۱۷۱].[۱۷۲]

بررسی و تحقیق

آنچه در شرح حال ناصر الحق یاد گردید، نشانه والایی، جلالت، ارجمندی و فرّنشینی اوست و این قرائن، جایگاه راوی و اندازه اعتبار او را می‌شناسانند:

  1. ترضی شیخ طوسی[۱۷۳]، ترحم جناب نجاشی[۱۷۴] و تقدیس نمایی شیخ صدوق[۱۷۵] افزون بر سلامت مذهب، از ارجمندی و ارزندگی راوی نیز گزارش می‌دهند.
  2. سید مرتضی در جایگاه نوادگی راوی، نیز در قامت فقیهی فرانگر و نکته بین و متکلمی زبردست و مورد وثوق، در عبارت زیر جدّ خود ناصر الکبیر را به دور از افراط و تفریط از پنج سو ستوده است: دانش، زهد و پرهیزکاری، فقه و فقاهت، گستردن اسلام (تشیع) در قلمرو حکومت و نیکمنشی و نیکرفتاری در برابر مردم: أبو محمد الناصر الکبیر و هو الحسن بن علی، ففضله فی علمه و زهده و فقهه أظهر من الشمس الباهرة و هو الذی نشر الإسلام فی الدیلم حتی اهتدوا به بعد الضلالة، و عدلوا بدعائه عن الجهالة، و سیرته الجمیلة أکثر من أن تحصی، و أظهر من أن تخفی[۱۷۶]. روشن است که اجتماع ویژگی‌های یادشده در یک راوی -بیش از عبارت ثقة- نمایه اعتبار و وثاقت اوست.
  3. بیشتر فتاوای ناصر الحق در کتاب ناصریات، همسو با فتاوای امامیه است و این اولاً نشانه توانمندی علمی وی و بودن ملکه اجتهاد و استنباط در اوست و ثانیاً از همخوانی منابع و مدارک در دست وی، با منابع معتبر امامیه، گزارش می‌دهد و انگیزه او در دادن فتاوای هماهنگ با دیگر مذاهب در برخی مسائل، همسویی‌اش با جریان‌های چیره بر منطقه طبرستان، به ویژه تفکر زیدیه، بود که با کمی پنهانکاری و تقیه همراه گردید.

درباره فقیه و روایتگر معروف شیعه، ابان بن تغلب نیز همانند این رخ داد و امام صادق(ع) او را به رعایت تقیه در پاسخگویی به پرسشکنندگان فرمان داد[۱۷۷].

شایان ذکر است که ستایش و تعدیل حسن بن علی أطروش از سوی رجالیان سنّی، نشانه‌ای آشکار بر رفتار تقیه‌ای اوست.[۱۷۸]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. رجال النجاشی، ص۵۷، ش۱۳۵؛ رجال الطوسی، ص۳۸۵، ش۵۶۶۷؛ رجال العلامة الحلی، ص۲۱۵، ش۱۸؛ الرجال ابن داوود، ص۴۴۱، ش۱۲۳؛ معالم العلماء، ص۱۲۶، ش۸۵۴؛ منهج المقال، ج۴، ص۹۶، ش۱۴۳۲؛ و تعلیقه وحید، ش۴۷۶؛ نقد الرجال، ج۲، ص۴۲، ش۱۳۱۸؛ ج۵، ص۲۷۰، ش۶۳۷۵؛ زبدة الاقوال فی خلاصة الرجال، ص۱۱۶، ش۵۵۰؛ مجمع الرجال، ج۲، ص۱۲۷؛ ج۷، ص۱۱۵؛ جامع الرواة، ج۱، ص۲۰۹، ش۱۶۷۸؛ الوجیزة فی الرجال، ص۵۷، ش۵۰۸؛ الدرجات الرفیعة فی طبقات الشیعه، ج۱، ص۴۵۷ - ۴۵۸؛ مجالس المؤمنین، ج۱، ص۹۷؛ ریاض العلماء، ج۱، ص۲۷۶ - ۲۷۷؛ ج۷، ص۲۶۴؛ منتهی المقال فی أحوال الرجال، ج۲، ص۴۱۴، ش۷۶۲؛ ج۷، ص۳۴۵، ش۴۱۱۰؛ تکملة الرجال، ج۱، ص۳۹۵؛ بهجة الآمال، ج۳، ص۱۵۷؛ الذریعة إلی تصانیف الشیعه، ج۱، ص۵۶، ش۲۸۷؛ أعیان الشیعه، ج۵، ص۱۷۹؛ طرائف المقال، ج۱، ص۱۶۶، ش۸۵۳؛ تنقیح المقال، ج۲۰، ص۹۳، (ش۵۳۹۴) و ۹۵، (ش ۵۳۹۵)؛ الکنی و الألقاب، ج۳، ص۲۳۲؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۲، ص۴۴۳، ش۳۷۲۱؛ ج۸، ص۵۵، ش۱۵۴۹۶؛ قاموس الرجال، ج۳، ص۲۹۸، (ش۱۹۶۰)، ص۳۰۰، (ش ۱۹۶۱)؛ ج۱۲، ص۱۷۵، ش۴۱۹؛ معجم رجال الحدیث، ج۶، ص۳۱، ش۲۹۵۴ و ۲۹۵۵؛ تهذیب المقال، ج۲، ص۱۶۲، عمدة الطالب، ص۳۰۸؛ المجدی فی أنساب الطالبین، ص۱۵۳؛ الفهرست، ابن ندیم، ص۲۷۳؛ تاریخ بخارا (فارسی)، ص۳۱۶؛ تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۵۷؛ سر السلسلة العلویه، ص۵۳؛ الشجرة المبارکة فی انساب الطالبیه، ص۱۲۳؛ تاریخ الاسلام، ج۲۳، ص۱۵؛ الکامل فی التاریخ، ج۸، ص۸۲؛ تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۲۵؛ هدیة العارفین، ج۱، ص۲۶۹؛ معجم المؤلفین، ج۳، ص۲۵۲؛ الأعلام، ج۲، ص۲۰۰.
  2. تفسیر کنز الدقائق، ج۶، ص۲۴۵؛ معانی الأخبار، ص۲۸۸، ح۲.
  3. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 206-207.
  4. رجال النجاشی، ص۵۷ - ۵۸، ش۱۳۵. علامه حلی و جناب ابن داوود نام راوی همسان با عنوان نجاشی یاد کردهاند. (رجال العلامة الحلی، ص۲۱۵، ش۱۸؛ الرجال، ابن داود، ص۴۴۱، ش۱۲۳)
  5. رجال الطوسی، ص۳۸۵، ش۵۶۶۷.
  6. معالم العلماء، ص۱۲۶ - ۱۲۷، ش۸۵۴.
  7. فرج المهموم، ص۱۷۵.
  8. عمدة الطالب، ص۳۰۸.
  9. المجدی فی أنساب الطالبین، ص۱۵۲ - ۱۵۳.
  10. الفهرست، ابن ندیم، ص۲۷۳ – ۲۷۴.
  11. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 208-210.
  12. رجال الطوسی، ص۳۷۶، (ش ۵۵۶۲)، ص۱۷۹، (ش ۲۱۴۸) و ص۲۴۴، (ش۳۳۷۶).
  13. عمدة الطالب، ص۳۰۵: أعقب عمر الأشرف من رجل واحد و هو علی الأصغر المحدث روی الحدیث عن جعفر بن محمد الصادق(ع) و هو لأم ولد، فأعقب علی بن عمر الأشرف من ثلاثة رجال القاسم، و عمر الشجری، و أبو محمد الحسن؛ الشجرة المبارکة فی أنساب الطالبیه، ص۱۲۱: {{عربی|أبو حفص عمر الأشرف، و یقال: أبو علی. کان من أهل العلم و الدین...، و له من الأبناء المعقبین اثنان: علی الأصغر، و محمد الأکبر المعروف ب المضیاف و العدد فی ولد علی. و أما علی الأصغر، فله من المعقبین ابنان: الحسن أبو محمد الشجری،...؛ المجدی فی أنساب الطالبین، ص۱۴۹: و علی الأصغر صاحب حدیث لأم ولد منه العقب الیوم، فولد علی بن عمر بن علی بن الحسین(ع)....
  14. سید امین در این باره می‌نویسد: ما فی فهرست ابن الندیم من جعل زید بدل علی الأصغر و هو خلاف ما یدل علیه کلام صاحب عمدة الطالب و غیره فإنه قال أعقب عمر الأشرف من رجل واحد و هو علی الأصغر المحدث و لم یذکر فی أولاد عمر الأشرف من اسمه زید. (أعیان الشیعة، ج۵، ص۱۷۹)
  15. محقق شوشتری نیز به این نکته پرداخته و نوشته است: إنما النجاشی و هم فی نسبه فأسقط علیا قبل عمر. فقال فی عمدة الطالب: إن عمر بن علی بن الحسین لم یعقب إلا من واحد، و هو علی. (قاموس الرجال، ج۳، ص۲۹۹، ش۱۹۶۰)؛ همچنین سید امین در اعیان الشیعه (ج ۵، ص۱۷۹) می‌نویسد: ما فی فهرست ابن الندیم من جعل زید بدل علی الأصغر و هو خلاف ما یدل علیه کلام صاحب عمدة الطالب و غیره فإنه قال أعقب عمر الأشرف من رجل واحد و هو علی الأصغر المحدث و لم یذکر فی أولاد عمر الأشرف من اسمه زید.
  16. معانی الأخبار، ص۲۸۷، (ح ۱) و ۲۸۹، (ح ۶)؛ الأمالی، صدوق، ص۴۰، ح۱۱؛ بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، ص۷۵؛ مناقب آل ابیطالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۲۰۳؛ ج۴، ص۲۰۳؛ عمدة الطالب، ص۲۵۸؛ فلاح السائل، ص۲۸۰؛ السیرة النبویه (عیون الاثر)، ج۱، ص۳۵.
  17. تاریخ الطبری، ج۱۰، ص۱۴۹؛ الکامل فی التاریخ، ج۸، ص۱۲۴؛ هدیة العارفین، ج۱، ص۲۶۹.
  18. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 211-213.
  19. جامع الرواة، ج۱، ص۲۰۹، ش۱۶۷۸.
  20. مسعودی در مروج الذهب (ج ۴، ص۲۸۰) در یکجا با عنوان الحسن بن علی العلوی الداعی الاطروش به راوی اشاره کرده است.
  21. الأنساب، سمعانی، ج۵، ص۴۵۶.
  22. تاج العروس (ج۸، ص۱۳) می‌نویسد: و قرمیسینُ، بالکسر: د، قرب الدینور، علی ثلاث مراحل منها، و هو معرب کرمانشاهان.
  23. معجم البلدان، ج۲، ص.۵۴۵
  24. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 213-214.
  25. عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۶۷ - ۱۶۸، ح۱.
  26. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 214-215.
  27. مسائل الناصریات، ص۶۱ - ۶۳.
  28. عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۹۷ و ۲۹۸، (ح ۵۴، ۵۵، و ۵۶) و ۳۱۲، (ح۸۱) (بار دیگر در ج۲، ص۵۲، ح۱۹۹)؛ ج۲، ص۵۲، ح۲۰۰.
  29. معانی الأخبار، ص۲۸۷، ح۱ در باب معنی الزاهد فی الدنیا (نیز الأمالی، صدوق، ص۳۵۸، ح۴)، و معانی الأخبار، ص۲۸۷، ح۱ در باب معنی الموت (نیز در علل الشرائع، ج۱، ص۲۹۸، ح۲، و الأمالی، طوسی، ص۶۵۱ - ۶۵۲، ح۱۳۵۲؛ همچنین در عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۷۴، ح۹ با این سند: {{عربی|حدثنا أحمد بن الحسن الحسینی عن الحسن بن علی عن أبیه [عن جده] الرضا عن أبیه موسی بن جعفر(ع)؛ الأمالی، صدوق، ص۳۵۸، ح۵؛ (سند این روایت در عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۵، ح۱۰: ...، حدثنا أحمد بن الحسن الحسینی عن الحسن بن علی عن أبیه [عن] محمد بن علی عن أبیه الرضا عن أبیه موسی بن جعفر(ع).
  30. رجال الطوسی، ص۳۷۶، ش۵۵۶۲.
  31. أعیان الشیعه، ج۲، ص۵۰۹.
  32. التفسیر المنسوب الی الامام الحسن العسکری(ع)، ص۱۳ - ۶۷۶ (آخر کتاب).
  33. مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۴، ص۴۲۱؛ دلائل الامامه، ص۴۲۴؛ تاج الموالید، ص۱۰۵.
  34. عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۶۷ - ۱۶۸، ح۱؛ دلائل الإمامه، ص۳۷۶.
  35. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 215-219.
  36. سر السلسلة العلویه، ص۵۳.
  37. الکامل فی التاریخ، ج۸، ص۸۱.
  38. تاریخ الطبری، ج۱۰، ص۱۴۹.
  39. تاریخ الاسلام، ج۲۳، ص۱۵ - ۱۶.
  40. تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۳۳ - ۳۴.
  41. تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۴۴۱ - ۴۴۲.
  42. الوافی بالوفیات، ج۱۲، ص۶۹.
  43. الشجرة المبارکة فی انساب الطالبیه، ص١٢٢.
  44. شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۳۲ - ۳۳ و ر. ک: ج۱۵، ص۲۸۵؛ الاعلام، ج۲، ص۲۰۰: الحسن بن علی بن الحسن بن عمر بن زین العابدین العلوی الهاشمی، أبو محمد: ثالث ملوک الدولة العلویة بطبرستان. کان شیخ الطالبیین و عالمهم. مولده بالمدینة اتفق الزیدیة و الإمامیة علی نعته بالإمامة، وتجاذباه. ولی الإمامة بعد مقتل سلفه (محمد بن زید) سنة ٢٨٧ ه، و کانت طبرستان قد خرجت من یده، فلم یستطع صاحب الترجمة الإقامة فیها،.... هدیة العارفین، ج۱، ص۲۶۹: صاحب طبرستان - الحسن بن علی بن الحسین بن عمر الأشرف علی بن الحسین بن علی بن أبیطالب الإمام الزیدی المعروف بأبی محمد الأطروشی؛ معجم المؤلفین، ج۳، ص۲۵۲: الحسن بن علی بن الحسن بن علی بن عمر ابن علی بن الحسین بن علی بن أبیطالب الحسینی، الهاشمی (أبو محمد، الناصر الکبیر الأطروش) ثالث ملوک الدولة العلویة بطبرستان، عالم مشارک فی التفسیر و الکلام و الفقه و الحدیث والأدب والخبار و اللغة، و الشعر. توفی بشعبان. من تصانیفه الکثیرة: تفسیر فی مجلدین، کتاب فی الإمامة، کتاب الطلاق، و السیر، و البساط فی علم الکلام.
  45. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 219-222.
  46. الأنساب، سمعانی، ج۱، ص۳۰۲.
  47. لسان العرب، ج۶، ص۳۱۱، ط رش.
  48. تنقیح المقال، ج۲۰، ص۹۳، ش۵۳۹۴.
  49. عمدة الطالب، ص۳۰۸؛ سر السلسلة العلویه، ص۵۳: کان مع محمد بن زید الداعی بطبرستان فلما غلب رافع علی طبرستان أخذه و ضربه ألف سوط فصار أصم؛ المجدی فی انساب الطالبین، ص۱۵۳: رافع بن هرثمة ضرب الناصر الأطروش بالسیاط حتی ذهب سمعه.
  50. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 223.
  51. تنقیح المقال، ج۱۹، ص۲۳۶، ش۵۱۸۱.
  52. الوجیزة فی الرجال، ص۵۷، ش۵۰۸.
  53. نقد الرجال، ج۲، ص۴۲، ش۱۳۱۸.
  54. نکته یادشده، در منابع بسیاری گزارش شده است؛ برای نمونه: مروج الذهب، ج۴، موسوعة شهادة المعصومین(ع)، ج۳، ص۱۱۲؛ وفیات الائمة(ع)، ص۲۲۷، مورخ همدوران شیخ علی کورانی در جواهر التاریخ، ج۵، ص۳۰۰ پ و بالأطروش صاحب الدیلم. ابو علی حائری در منتهی المقال، ج۲، ص۴۱۵، ش۷۶۲.
  55. شرح الازهار، ج۱، ص۱۱. نویسنده کتاب، احمد مرتضی از رهبران زیدیان است که در سال ۸۴۰ وفات یافته است.
  56. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 224-225.
  57. معالم العلماء، ص۱۲۶ - ۱۲۷، ش۸۵۴.
  58. الفهرست، ابن ندیم، ص۲۷۳ - ۲۷۴.
  59. الفهرست، ابن ندیم، ص۲۷۳ - ۲۷۴.
  60. مستدرک الوسائل، خاتمه، ج۳، ص۲۱۶. حکومت المقتدر بالله از سال ۲۹۵ هجری قمری آغاز و در سال ۳۲۰ پایان یافت (ر.ک: تاریخ الطبری، ج۱۱، ص۱۹۱) و قبل از او المکتفی بالله از سال ۲۸۹ - ۲۹۵ حکومت را در دست داشت. (ر.ک: تاریخ الطبری، ج۱۰، ص۸۸)
  61. الذریعة إلی تصانیف الشیعه، ج۲۱، ص۸، ش۳۶۸۸؛ ج۱، ص۵۶، ش۲۸۷؛ ج۲، ص۳۰۸، ش۱۲۳۵.
  62. الذریعة إلی تصانیف الشیعه، ج۴، ص۲۶۱، ش۱۲۲۱.
  63. المجدی فی أنساب الطالبین، ص۱۵۲: الناصر الکبیر الأطروش، صاحب الدیلم، الشاعر الفقیه المصنف، له کتاب الألفاظ،....
  64. معجم المؤلفین، ج۳، ص۲۵۲.
  65. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 225-227.
  66. سید امین در شرح حال حسن الناصر الصغیر فرزند احمد بن الحسن الناصر الکبیر نوشته است: و المسائل الناصریة التی شرحها الشریف المرتضی منسوبة إلی الناصر الکبیر کما یأتی فی ترجمته لا إلی هذا و المترجم ذکره الشریف المرتضی فی أول شرح المسائل الناصریة. (أعیان الشیعه، ج۴، ص۶۳۴)
  67. سید مرتضی، در مقدمه کتاب مسائل الناصریات، ص۶۲.
  68. الشجرة المبارکة فی انساب الطالبیه، ص۲۵.
  69. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 227.
  70. برخی همچون صاحب کتاب الذریعة إلی تصانیف الشیعه (ج ۴، ص۲۶۱، ش۱۲۲۱) درباره چگونگی درگذشت راوی می‌نویسد: قد استشهد بآمل – طبرستان- سنة اثنتین أو أربع و ثلاثمائة.
  71. سر السلسلة العلویه، ص۵۳: دخل طبرستان فی جمادی الأولی سنة إحدی و ثلاثمائة فملکها ثلاث سنّین و ثلاثة شهور، و توفی بآمل سنة أربع و ثلاثمائة و له تسع و تسعون سنة؛ الشجرة المبارکة فی أنساب الطالبیه، ص۱۲۲: خرج إلی طبرستان فی جمادی الآخرة سنة إحدی و ثلاثمائة و ملک طبرستان ثلاث سنین، ثم توفی بآمل فی شعبان سنة أربع و ثلاثمائة، و له تسع و سبعون سنة؛ عمدة الطالب، ص۳۰۸: توفی بآمل سنة أربع و ثلاثمائة و له من العمر تسع و تسعون سنة و قیل خمس و تسعون.
  72. شرح الازهار، ج۱، مقدمه، ص۱۱.
  73. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 228.
  74. تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۴۶.
  75. بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، ص۷۵.
  76. بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، ص۱۳۹ - ۱۴۰.
  77. الذریعة إلی تصانیف الشیعه، ج۴، ص۲۶۱، ش۱۲۲۱.
  78. ریاض العلماء، ج۱، ص۲۹۰.
  79. الموسوعة الرجالیه (طبقات رجال النجاشی)، ج۶، ص۵۹۸.
  80. رجال الطوسی، ص۳۸۵، ش۵۶۶۷.
  81. عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲، (ح۱ و ۲) و ص۴، (ح۹).
  82. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 228-230.
  83. الأمالی، صدوق، ص۴۰، (ح ۱۱) و ۳۵۸، (ح۴)؛ بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، ص۷۵.
  84. الأمالی صدوق، ص۴۰، (ح ۱۱) و ۳۵۸ (ح۴)؛ عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۷۹، ح۱۹؛ بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، ص۷۵.
  85. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 230-231.
  86. مشرق الشمسین، ص۱۲۲.
  87. تکملة الرجال، ج۱، ص۳۹۵ - ۳۹۶.
  88. الذریعة إلی تصانیف الشیعه، ج۱، ص۵۶، ش۲۸۷.
  89. وی در سال ۱۰۱۹ هجری بر اثر تازیانه مخالفان مذهب تشیع در هند به شهادت رسید.
  90. مجالس المؤمنین، ج۱، ص۹۷، ۹۸ و ۹۹.
  91. ریاض العلماء، ج۱، ص۲۷۶ - ۲۷۷.
  92. ریاض العلماء، ج۷، ص۲۶۴.
  93. نقد الرجال، ج۲، ص۴۲، ش۱۳۱۸.
  94. الوجیزة فی الرجال، ص۵۷، ش۵۰۸.
  95. منتهی المقال، ج۲، ص۴۱۴، ش۷۶۲.
  96. منتهی المقال، ج۲، ص۴۱۶.
  97. أعیان الشیعه، ج۵، ص۱۸۱.
  98. أعیان الشیعه، ج۵، ص۱۷۹.
  99. طرائف المقال، ج۱، ص۱۶۶، ش۸۵۳.
  100. الکنی و الألقاب، ج۳، ص۲۳۲.
  101. رجال النجاشی، ص۵۷، ش۱۳۵.
  102. مستدرک الوسائل، خاتمه، ج۷، ص۲۵۳، ش۵۳۳.
  103. قاموس الرجال، ج۳، ص۳۰۱، ش۱۹۶۱.
  104. ابن عنبه در عمدة الطالب (ص ٣٠٩ - ۳۱۰) هنگام یادکرد فرزندان ناصر الحق وقتی به علی ادیب می‌رسد، می‌نویسد: أما أبو الحسن علی الأدیب المجل ابن الناصر و کان یذهب مذهب الإمامیة الاثنی عشریة و یعاتب أباه بقصائد و مقطعات و کان یناقض عبدالله بن المعتز فی قصائده علی العلویین.
  105. قاموس الرجال، ج۳، ص۳۰۲، ش۱۹۶۱.
  106. تهذیب المقال، ج۳، ص۱۶۳.
  107. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 231-236.
  108. اگر شما دو زن به درگاه خداوند توبه کنید (بسی شایسته است)؛ چراکه به راستی دلتان برگشته است و اگر از هم در برابر پیامبر پشتیبانی کنید بی‌گمان خداوند و جبرئیل و (آن) مؤمن شایسته، یار اویند و فرشتگان هم پس از آن پشتیبان وی‌اند سوره تحریم، آیه ۴.
  109. مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج۳، ص۷۷.
  110. الف لام میم* آیا مردم پنداشته‌اند همان بگویند ایمان آورده‌ایم وانهاده می‌شوند و آنان را نمی‌آزمایند؟ سوره عنکبوت، آیه ۲.
  111. مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۲۰۳.
  112. معانی الأخبار، ص۲۸۹، ح۶.
  113. بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، ص۷۵.
  114. الأمالی، صدوق، ص۴۰، ح۱۱.
  115. عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۴، ح۸.
  116. ذاخر: پرآب و مواج.
  117. ای اهل کتاب! به آنچه فرستاده‌ایم که کتاب آسمانی نزد شما را راست می‌شمارد ایمان بیاورید، پیش از آنکه چهره‌هایی را ناپدید سازیم و آنان را واپس گردانیم یا آنان را لعنت کنیم چنان که اصحاب سبت را لعنت کردیم و فرمان خداوند، انجام یافتنی است سوره نساء، آیه ۴۷.
  118. ای اهل کتاب! به آنچه فرستاده‌ایم که کتاب آسمانی نزد شما را راست می‌شمارد ایمان بیاورید، پیش از آنکه چهره‌هایی را ناپدید سازیم و آنان را واپس گردانیم یا آنان را لعنت کنیم چنان که اصحاب سبت را لعنت کردیم و فرمان خداوند، انجام یافتنی است سوره نساء، آیه ۴۷.
  119. الصنو: مثل و مانند. (معجم مقاییس اللغه، ج۳، ص۳۱۲، صن و)
  120. اللمز: پیجویی در عیوب دیگران. (مفردات، ص۷۴۷، ل م ز)
  121. الخصل: به هدف نشستن تیر در مسابقه تیراندازی (لسان العرب، ج۱۱، ص۲۰۶، خ صل). کنایه از غلبه و برتری در کمالیابی. و الخطار: یعنی الخصل کنایه از به دست آمدن پیروزی در مسابقه. انحسرت یعنی از درکش عاجز گردید.
  122. فرع الذروة العلیا یعنی به بلندای کمال دست یافت.
  123. التناوش یعنی گرفتن و به دست آوردن.
  124. و می‌گویند: بدان ایمان آوردیم و (لیکن) دستیابی از راهی دور برای آنان چگونه ممکن است؟ سوره سبأ، آیه ۵۲.
  125. الندید یعنی مثل و مانند.
  126. مناقب آل ابیطالب، ابن شهر آشوب، ج۴، ص۲۰۳.
  127. المناقب، خوارزمی، ص۱۵۸ - ۱۵۹.
  128. مسائل الناصریات، ص۶۱ - ۶۳.
  129. رجال النجاشی، ص۵۷، ش۱۳۵.
  130. نجاشی تعبیر الامامة را برای گزارش دادن از امامی بودن شماری از راویان به کار برده است؛ از جمله یقطین و فرزندش علی بن یقطین و عبید الله بن احمد انباری و عبدالرحمن بن احمد عسکری.
  131. رجال النجاشی، ص۵۸، ش۱۳۵. علامه حلی و جناب ابن داوود نام راوی را همسان با عنوان نجاشی یاد کرده‌اند (ر.ک: رجال العلامة الحلی، ص۲۱۵، ش۱۸؛ الرجال، ابن داود، ص۴۴۱، ش۱۲۳)
  132. رجال النجاشی، ص۵۷، ش۱۳۵.
  133. رجال الطوسی، ص۳۸۵، ش۵۶۶۷.
  134. رجال الطوسی، ص۳۷۶، ش۵۵۶۲.
  135. رجال النجاشی، ص۳۵، (ش۷۲)، ۵۹، (ش۱۳۷)، ۲۴۸، (ش۶۵۳)، ۳۹۲، (ش۱۰۴۹)، ۱۷۰، (ش۴۴۸)، ۱۱، (ش۷)، ۱۱۹، (ش ۳۰۴)، ۸۲، (ش۱۹۸)، ۱۵۶، (ش۴۱۱)، ۱۹۷، (ش۵۲۴) و ۱۹۲، (ش۵۱۳)؛ الفهرست، طوسی، ص۴۶، ش۶۱؛ رجال الطوسی، ص۳۸۷، ش۵۷۰۶.
  136. الأمالی، صدوق، ص۴۰، ح۱۱.
  137. من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۴۹۸، ح۱۴۲۷؛ ج۲، ص۹۰ و ۱۱۸؛ ج۴، ص۵۱۰؛ کمال الدین و تمام النعمه، ج۱، ص۳ و ۳۲؛ ج۲، ص۵۰۷، (ح۳۷) و ۵۱۶، (ح۴۴).
  138. عمدة الطالب، ص۳۰۸.
  139. معجم المؤلفین، ج۳، ص۲۵۲.
  140. تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۲۵۵.
  141. معالم العلماء، ص۱۲۶، ش۸۵۴.
  142. الکامل فی التاریخ، ج۸، ص۸۲.
  143. الأعلام، ج۲، ص۲۰۰.
  144. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 236-247.
  145. علامه شوشتری در قاموس الرجال، (ج ۳، ص۳۰۱) این انتقاد را مطرح کرده است: و قد عرفت أن النجاشی اعتقد إمامیته و إن لم یفهم الخلاصة و ابن داوود مراده، فظنا أن قوله: یعتقد الإمامة أنه کان یدعی الإمامة لنفسه و ما اعتقده النجاشی غیر بعید، لما نقل فی کتبه کتاب أنساب الائمة و موالیدهم إلی صاحب الأمر(ع).
  146. نجاشی تعبیر الإمامة را برای گزارش دادن از امامی بودن شماری از راویان به کار برده؛ از جمله برای یقطین نیز عبید الله بن احمد انباری و علی بن محمد بن العباس بن فسانجس: و کان مجردا فی مذهب الإمامیة (الإمامة)، و کان قبل ذلک معتزلیا، و عاد. (رجال النجاشی، ص۲۶۹، ش۷۰۴) آقابزرگ درباره راوی می‌نویسد: زعمه الزیدیة بطبرستان إماما لهم ولکنه کان بریئا من عقیدتهم کما أصر علیه الشیخ البهائی فی رسالته فی إثبات وجود الحجة(ع) و صرح النجاشی بأنه کان یعتقد الإمامة یعنی أنه کان إمامیا بقرینة أنه ذکر من کتبه کتابین فی الإمامة کبیر و صغیر و کتاب أنساب الأئمة و موالیدهم إلی صاحب الامر(ع) و المؤلف لهذه الکتب کیف یعتقد الإمامة لنفسه کما فهمه بعض من کلام النجاشی. (الذریعة إلی تصانیف الشیعه، ج۲، ص۳۰۸)
  147. جناب ابو علی حائری مازندرانی نیز احتمال یادشده را یاد کرده است: و لعله کان زیدیا فرجع.
  148. منتهی المقال، ج۲، ص۴۱۶.
  149. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 247-249.
  150. عمدة الطالب، ص۳۰۸.
  151. تاریخ الإسلام، ج۲۳، ص۱۵ - ۱۶.
  152. عمدة الطالب، ص۳۰۹ – ۳۱۰.
  153. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 249-250.
  154. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 250-251.
  155. رجال العلامة الحلی، ص۲۱۵، ش۱۸؛ الرجال ابن داود، ص۴۴۱، ش۱۲۳.
  156. الوجیزة فی الرجال، ص۵۷، ش۵۰۸. جناب وحید برای علتیابی مدح علامه مجلسی دو احتمال پیشبینی کرده است: أ. داشتن کتابی درباره امامت. ب. ترحم نجاشی با عبارت رحمه الله. او در مقدمه تعلیقه‌اش بر منهج المقال فصلی با عنوان الفائدة الثانیة گشوده و در آنجا نکته اول یعنی داشتن کتاب یا اصل را نشان دهنده حسن مطلق دانسته؛ نه حسن مصطلح: و الظاهر أن کون الرجل صاحب أصل یفید حسنا لا الحسن الإصطلاحی، و کذا کونه کثیر التصنیف، و کذا جید التصنیف، و أمثال ذلک؛ بل کونه ذا کتاب أیضاً یشیر إلی حسن ما (منهج المقال، ج۱، ص۱۲۴)؛ همچنین نکته دوم یعنی ترحم و ترضی را نشانه جلالت و حسن مطلق برشمرده است کان من أمارات الجلالة. (منهج المقال، ج۴، ص۹۶، ش۱۴۳۲)
  157. منهج المقال، ج۱، ص۱۵۷.
  158. منهج المقال، ج۴، ص۹۶، ش۴۷۶.
  159. منتهی المقال فی أحوال الرجال، ج۲، ص۳۷۴.
  160. منتهی المقال فی أحوال الرجال، ج۲، ص۴۱۴ - ۴۱۵، ش۷۶۲.
  161. تنقیح المقال، ج۲۰، ص۹۴، ش۵۳۹۴.
  162. الفهرست، ابن ندیم، ص۲۷۳.
  163. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 251-253.
  164. تاریخ الطبری، ج۱۰، ص۱۴۹.
  165. سر السلسلة العلویه، ص۵۳.
  166. الکامل فی التاریخ، ج۸، ص۸۶.
  167. تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۴۶.
  168. شرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید، ج۱، ص۳۲ - ۳۳.
  169. الأعلام، ج۲، ص۲۰۰.
  170. النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهره، ج۳، ص۱۸۵.
  171. تاریخ الخلفاء، ص۴۱۱.
  172. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 253-255.
  173. رجال الطوسی، ص۳۸۵، ش۵۶۶۷: الحسن بن علی بن الحسن بن علی بن عمر بن علی بن الحسین بن علی بن أبیطالب، الناصر للحق رضی الله عنه.
  174. رجال النجاشی ص۵۷، ش۱۳۵: الحسن بن علی بن الحسن بن عمر بن علی بن الحسین بن علی بن أبیطالب أبو محمد الأطروش رحمه الله.
  175. الأمالی، صدوق، ص۴۰، ح۱۱: قال حدثنی الحسن بن علی الناصر -قدس الله روحه- قال: حدثنی....
  176. مسائل الناصریات، ص۶۳.
  177. کشی در کتاب رجال خود (ص۳۳۰) این داستان را چنین گزارش کرده است: «ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ عَمَّارٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) إِنِّي أَقْعُدُ فِي الْمَسْجِدِ فَيَجِيءُ النَّاسُ فَيَسْأَلُونِّي فَإِنْ لَمْ أُجِبْهُمْ لَمْ يَقْبَلُوا مِنِّي وَ أَكْرَهُ أَنْ أُجِيبَهُمْ بِقَوْلِكُمْ وَ مَا جَاءَ عَنْكُمْ فَقَالَ لِيَ انْظُرْ مَا عَلِمْتَ أَنَّهُ مِنْ قَوْلِهِمْ فَأَخْبِرْهُمْ بِذَلِكَ».
  178. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 255-256.