رفع اختلاف مردم در کلام اسلامی
مقدمه
وجود اختلاف نظر و عقیده بین انسانها در امور گوناگون نظری و عملی، امری طبیعی است. مسلماً با پذیرش دین، اینگونه اختلافات مرتفع میگردد؛ ولی بنا به دلایلی که ذکر میشود، اختلافات جدیدی در خود دین پدید میآید. امام، پس از رسول خدا (ص)، مرجع و ملاکی برای رفع اختلافات به شمار میآید[۱].[۲]
تشتّت آراء و اختلاف عقیده بین انسانها
تفکّر، فصل اخیر و فارق میان انسان از حیوان است. این امر در عین حُسن، موجب پدیداری اختلاف نظر و عقیده بین انسانها میگردد. تا زمانی که تردید در درون انسان باشد، صرفاً مسئولیت فردی در قبال خداوند برای او به وجود میآورد؛ ولی اجتماعی بودن انسان و مراودات فکری او با دیگران، موجب تأثیر و تأثّرات متقابل میشود و وظائف اجتماعی خاصّی را به دنبال دارد.
نکته مهم آنکه مبنا و ریشه تمایز انسانها با یکدیگر نیز به عقل آنان باز میگردد و هیچ دو انسانی را نمیتوان از لحاظ عقلی مساوی یکدیگر دانست. بر همین اساس، پذیرش دین و مراتب انسان، در نگاه دینی، به باور و میزان ایمان و تقوای او باز میگردد. پذیرش دین، مبتنی بر عقل است که گاهی با تعابیری از جمله "معرفت" بیان میگردد. هر میزان که اعتقاد قویتر باشد، طبعاً ایمان و تمکین از محتوای دستورات دین نیز بیشتر میشود. به همین دلیل، بین ایمان و عمل صالح ارتباطی تنگاتنگ وجود دارد. هر میزان که ایمان افزایش یابد، عمل صالح ارزش بیشتری خواهد داشت؛ تا به آنجا که در نصوص دینی، خواب عالم از عبادت جاهل ارزشمندتر است[۳]. و هر میزان که عمل صالح با ارزشترباشد، زمینه افزایش کیفیت و عمق ایمان بیشتر فراهم میگردد[۴]. و تداوم این دو درکنار یکدیگر، دو بال پرواز روح مؤمن در مدارج ایمان است. بر این اساس، تفاوت عقول انسانها، تفاوت باورها و برداشتها در محتوای دین را به دنبال دارد. تنوّع برداشت و استنباطهای گوناگون تا به آنجا است که تاریخ ادیان، خبر از تعارضات خونین بین مردمان میدهد. این موضوع مهم ایجاب میکند که راه هدایت برای عقول انسانها فراهم گردد[۵].
حلّ اختلافات عقیدتی، به دنبال بعثت انبیاء (ع)
قاعده لطف ایجاب مینماید که موانع هدایت مرتفع گردد؛ زیرا هدف از خلقت، عبادت پروردگار است. همانطور که در برهان لطف بیان گردید، خداوند حکیم، لوازم آن، یعنی هدایت از طریق هادیان را فراهم نموده تا امکان تحقّق چنین هدفی محقّق گردد. به عبارت دیگر، با ارسال هادی، مقتضی هدایت، موجود و مانع از جانب خداوند در هدایت مفقود است. حال اگر انسانها، خود از پذیرش رسولان الهی (ع) امتناع ورزند، عدم هدایت آنها به نقص در فاعل باز نمیگردد؛ بلکه کوتاهی قابل است که موجب شده باب هدایت را بر خود ببندد و اگر ظلمی بر او میرود، از سوی خداوند نیست؛ بلکه خود مقصّر است﴿أَوَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَأَثَارُوا الْأَرْضَ وَعَمَرُوهَا أَكْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾[۶]. بر این اساس، لازم است که هادیانی از جانب خداوند مبعوث گردند تا راه رسیدن به مقام قرب الهی را به انسانها بیاموزند.
به بیان دیگر، هدف غایی از ارسال رسل و انزال کتب از سوی پروردگار، رسانیدن انسان به سعادت حقیقی در دنیا و آخرت است. شریعت الهی، راه رسیدن به کمال و سعادت انسان را به او ارائه میکند. در صورتی که خللی در این راه به وجود آید، یا به دلیل نقص و تقصیر در قابل است، که به کوتاهیهای انسانها در پذیرش هدایت باز میگردد، یا به دلیل نقص فاعلی است، که به کوتاهی در رسانیدن فیض هدایت به انسانها از سوی پروردگار باز میگردد؛ که این وجه اخیر، بنابر برهان لطف، محال است.
رحمت رحیمیّه خداوند اقتضا دارد که نقصی در هدایت و کمال انسان از سوی خداوند وجود نداشته باشد و مقتضیّات حصول نتیجه و رفع موانعی که به جنبه فاعلی (خداوند) باز میگردد، فراهم باشد. بنابراین، پیامبر اکرم (ص) برای امّت خاتم به عنوان راهنمای این مسیر و رحمت برای عالمیان مبعوث شدهاند﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾[۷]. بعثت ایشان مایه وحدت مسلمین و موجبی برای خنثی شدن تلاش دشمنان برای از بین بردن دین و یا تحریف آن بوده است.
پیامبران (ع) هادیان انسانها از گمراهی هستند. ایشان موجب وحدت عقیده میان مردم میشوند و با حضور آنان، معیاری برای سنجش عقائد باطل در اختیار مردم قرار میگیرد. بیتردید، اختلاف نظر و عقیده بین انسانها امری طبیعی است. با ارسال رسولان الهی (ع)، اختلافات نوع اوّل و فهم نادرست در مورد مبانی عقیدتی مرتفع میگردد و زمینهای برای ظلم بندگان به یکدیگر وجود نخواهد داشت. به عبارت دیگر، اعتقادات فطری که ممکن است با برخی عوامل خارجی درهم آمیزد و به انحراف رود، با بعثت انبیاء (ع) و هدایت الهی ایشان، سامان مییابد؛ مثلاً نواقص و یا خرافات اعتقادی درباره توحید و اوصاف پروردگار و یا مسائل مربوط به معاد و احوال انسانها در قیامت و بهشت و دوزخ، به درستی شکل میگیرد و به دنبال آن، براهین و معجزات پیامبران (ع) موجب تحکیم عقائد انسان میگردد؛ چنانکه خداوند میفرماید: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾[۸].
به این ترتیب، فلسفه بعثت انبیاء (ع) فقط اصلاح امور معیشتی مردم و برداشتن ظلم ظالمان در استثمار مادّی مظلومان نیست؛ بلکه ظلم اصلی به بندگان، انحراف فکری و فرو افتادن در ظلمت شرک و کفری است که آنها را از بزرگترین نعمت خداوند - یعنی نورانیّت فطری - به ظلمت شرک و کفر وارد میکند﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾[۹].
ظلمی که انسانها در درجه اوّل به خود روا میدارند، به مراتب از ظلم مستکبران به آنها بیشتر و سختتر است﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُ أَلَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًى لِلْكَافِرِينَ﴾ [۱۰]. چرا که بسیاری از ستمهای اقتصادی و درگیریهای اجتماعی، از "ظلم اعتقادی" برمیخیزد و کسی که اعتقاد صحیحی به کلمه توحید و ولایت دارد، هرگز نه ستم میکند و نه ستم را میپذیرد[۱۱].
پدیداری اختلاف در دین پس از بعثت انبیاء (ع)
پس از ابلاغ شریعت توسّط رسولان الهی (ع) و اقبال مردم و ایمان آوردن به ایشان و نهایتاً استقرار شریعت الهی در جامعه، نزاع دومی در میان مردم به وجود میآید، که با نزاع اوّل که در مورد اصل دین بود، تفاوت مبنایی دارد؛ زیرا این نزاع در محتوای دین و برداشتها و قرائتهای مختلف از آن است. به طور خلاصه، ویژگیهای این نزاع عبارتند از:
- نزاع بر سر فهم دین و قرائتهای گوناگون از کتاب خدا و قوانین الهی و بیانات نبی اکرم (ص)، در تفسیر دین است﴿كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۱۲].
- این اختلاف، در درجه اوّل میان علمای دینی در برداشت از کتاب خدا و دین الهی است و پس از آنها به میان مردم کشیده میشود. مثلاً، اختلاف در عملکرد مقلِّدان، در بسیاری از موارد به دلیل اختلاف مقلَّدین و علمایی است که مراجع فکری آنها هستند.
- منشأ اختلاف بین مسلمین، در مواردی به هواهای نفسانی: ﴿ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ﴾[۱۳].
و در موارد دیگر، به نقص در فهم دین و آگاهی نداشتن به کتاب خدا و تفسیر آیات الهی باز میگردد. بر این مبنا، منشأ بسیاری از اختلافات فکری علماء، برخاسته از درک ناقص آنان از دین است و نه هواهای نفسانی. بدین ترتیب، نمیتوان تقصیر را متوجّه انسانها دانست؛ بلکه ریشه چنین نقصی نیز به خداوند و حکمت الهی باز میگردد و بنا بر برهان لطف، این نقص فاعلی نیز باید از سوی خداوند برطرف شود.
در زمان حیات رسول اکرم (ص)، وجود شریف آن حضرت (ص)، مرجع حلّ اختلاف بین مسلمانان بود و سخن ایشان فصل الخطاب به شمار میآمد. حال سؤال این است که پس از رحلت رسول اکرم (ص)، تکلیف چنین امر مهمّی که با موضوع لطف الهی برای فراهم نمودن زمینه هدایت انسان عجین است، چه خواهد شد؟[۱۴].
ضرورت وجود هادی (امام) پس از پیامبر (ص)
دین اسلام، دین خاتم است. بنابراین، پاسخ به کلیه نیازهای بشر تا قیامت، در هر مرتبه و درجهای از پیشرفت که باشند، در قرآن وجود دارد﴿وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ﴾[۱۵]. چون پس از پیامبر (ص) نیز اختلاف برداشت از دین وجود خواهد داشت، در نتیجه، وجود جانشین برای ایشان برای رفع اختلاف از دین امری ضروری است؛ تا از این طریق، معیاری برای تشخیص صحیح از سقیم در برداشتهای دینی وجود داشته باشد.
گفتار اوّل: پدیداری اختلاف در امت اسلام
دین اسلام نیز همچون سایر ادیان، هنگام غیبت پیامبر (ص) از میان مردم یا بعد از رحلت ایشان، از آفت اختلاف و تشتّت آرا مصون نمانده است. نقل داستان موسی (ع) در قرآن درباره غیبت ایشان از میان قومش و کافر شدن آنان در این مدّت کوتاه، حاوی پیامی در این زمینه است[۱۶]. بنابر فرموده قرآن، آزار و اذیّتهای فراوان نسبت به آن حضرت و بدعتهای امثال قارون و سامری و یهودا و سایر اطرافیان حضرتش، کار را به جایی رسانید که ایشان لب به شکایت گشود و فرمود: ﴿وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِي وَقَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ﴾[۱۷].
مشابه همین قضایا درباره حضرت عیسی (ع) نیز تکرار شد؛ تا آنجا که اهتمام به قتل حضرتش نمودند. پس از عروج ایشان، دین مسیح (ع) نیز دچار تحریف و اعوجاج گردید و انجیلهای گوناگون با تحریفهای مختلف به وجود آمد.
چنین آفاتی مختصّ ادیان گذشته نبوده و در مورد اسلام نیز ممکن است اتفاق بیافتد؛ با این تفاوت که در سایر ادیان، امید نجات بشریت با آمدن دین جدید وجود دارد؛ ولی اگر تحریفی در دین اسلام واقع شود و امامی نباشد که آن را اصلاح نماید، نسلهای آتی تا قیامت هرگز روی سعادت را نخواهند دید.
عبرت آموزتر آنکه، هرچند قوم موسی (ع) در غیاب پیامبر خود دست از ایمان خویش برداشتند، ولی با بازگشت او میان مردم، توبه کردند و حیا پیشه نمودند. حال آنکه بنابر نصوص متقن و صحیح تاریخی، اطرافیان پیامبر اسلام (ص) در آخرین روزها و ساعات عمر حضرتش و حتّی در حضور خود ایشان، به ایشان جسارت نموده و نسبت ناروای هذیانگویی دادند. این بر خلاف بیان صریح قرآن است که کلام حضرتش را همگی به وحی الهی منتسب مینماید و میفرماید: ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى﴾[۱۸]. این رفتار زشت، حضرتش را در واپسین دم حیات آنچنان آزرده خاطر نمود که روی از آنها برتافت و دستور به اخراجشان از کنار بستر مبارکش داد[۱۹]. این گروه، بعد از وفات پیامبر (ص) نیز توبه نکردند و از اوّلین ساعات بعد از رسول خدا (ص)، آشکارا باب اختلاف را مفتوح نمودند. آنان به سرعت گفتههای ایشان را نقض کردند و اجتهاد در مقابل نص و عمل برخلاف دستورات صریح پیامبر (ص) را رواج دادند و اوامر صریح ایشان، به ویژه در باب خلافت و ولایت را نادیده گرفتند[۲۰].[۲۱]
گفتار دوم: عدم کفایت علما برای حل اختلافات دینی
ممکن است به عنوان راه حلّی برای حل اختلافات پس از پیامبر (ص)، گفته شود که میتوان به علما و افراد برجسته دینی مراجعه نمود و رأی و نظر آنان را فصل الخطاب اختلافات قرار داد. در حالی که این راه حل، مشکل را دوچندان خواهد کرد؛ زیرا اگر تضارب آراء به صاحب مقام معصوم، که رأی او فصل الخطاب برای همه امت است منتهی نگردد، باب اختلاف گستردهتر میشود. اساساً اگر بنا باشد که رفع اختلاف از دین توسّط خود مردم و یا علماء صورت گیرد، این امر ممکن نخواهد بود؛ زیرا اختلافات علماء، با علم ناقص آنان، خود سرچشمه اختلاف است و چگونه ممکن است که موجب اختلاف رافع آن باشد؟ اگر گفته شود که این نقص در هدایت، به قابل باز میگردد و نه فاعل، جواب آن است که منشأ اختلاف علما، همیشه هواهای نفسانی نیست؛ بلکه در بسیاری از موارد، به اختلاف در برداشت از کتاب خدا و تبیین احکام و عقائد مرتبط است؛ که این امر به نقص علمی و راسخ نبودن در کتاب الهی باز میان میگردد؛ چنانکه در تاریخ اسلام و خصوصاً شیعه، شاهد موارد فراوان اختلاف میان علماء برجسته امّت خاتم در مسائل فرعی و اصلی هستیم؛ در حالی که همه آنها انسانهایی وارسته و منزّه بودهاند. به عنوان نمونه، میتوان در این باره به مسأله سهو النّبی اشاره کرد که شیخ صدوق، به شدّت از آن دفاع میکرد[۲۲] و شهید اوّل قویّاً آن را رد مینمود[۲۳]؛ تا به آنجا که شیخ حر عاملی کتاب خاصّی در این زمینه با نام "التنبیه بالمعلوم من البرهان علی تنزیه المعصوم عن السهو و النسیان" تألیف کرد؛ نیز علامه شبر در حق الیقین"[۲۴] به طور جدّی به این مسئله پرداخت. نمونهای دیگر، اختلاف علمای شیعه در برداشت از بیان معصوم است. دامنه این بحث به جایی رسید که شیخالطائفه، علامه طوسی، در کتاب اصولی خود مینویسد: "اینجانب نظر در اختلاف علمای امامیه نمودم و اختلاف آنها را در قواعد فرعی دین، بیش از اختلاف مالک بن انس و ابوحنیفه و شافعی دیدم. تا آنجا که یکدیگر را طرد و رد مینمایند. لذا بر آن شدم قواعدی را در این کتاب بیان کنم تا رافع اختلاف علمای امّت باشد"[۲۵].
به همین ترتیب، در موضوع عقائد، بحثهای مبسوط و اختلاف نظرهایی که پیرامون اصول عقائد، از قبیل اصل اثبات توحید و صفات الهی و علم پروردگار و معاد و نظائر آن در کتب کلامی و فلسفی بیان گردیده، بسیار وسیع و متعدّد میباشد.
وانگهی، اگر بنا باشد که بعد از نبی، پرچمداری هدایت امّت – چنانکه مورد رضایت پروردگار و نبی باشد - به دست علماء امّت بیفتد، آیا تضمینی وجود دارد که همه علماء در مسائل فقهی و یا اعتقادی، اجماع بر خطا نکنند؟[۲۶] اگر عصمت در اجماع علماء، از طرف پروردگار تضمین نشده باشد و در میان علما، امام معصومی وجود نداشته باشد، احتمال اجماع امّت برخطا وجود دارد و در نتیجه، بعد از نبی، دین خدا تا قیامت تحریف و منحرف میگردد و موجب ضلالت گروه کثیری از امّت میشود؛ بدون آنکه در نجات از این گمراهی، حجّتی الهی داشته باشند؛ در حالی که خداوند فرمود: ﴿قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ﴾[۲۷]، ﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا﴾[۲۸].
بنابراین، قاعده لطف ایجاب میکند که در تداوم رسالت انبیاء الهی (ع)، حتماً افراد معصومی جانشین رسول خدا (ص) در میان امّت باشند تا ضمن تبیین دین خدا، آن را از تحریف حفظ کنند؛ تا بدین ترتیب، حجّت بر کسی به واسطه گمراهی باقی نماند[۲۹]. ﴿رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا﴾[۳۰].[۳۱]
ضرورت نصب امام معصوم، برای رفع اختلاف در دین
لطف الهی ایجاب میکند که بعد از پیامبر خدا (ص)، انسانهای وارسته که منشأ علم و عصمت آنها مثل نبیاکرم (ص) لدنّی و الهی است، به عنوان وصیّ او در میان مردم باشند؛ تا ضمن بیان صحیح دین، رفع اختلاف از امّت اسلام بنمایند[۳۲]؛ زیرا عصمت پیامبر (ص) موجب مصونیّت ایشان از گناه و خطا میگردد و نیز علم الهی آن حضرت موجب میشود که با اشراف تام، در برابر اختلافات پدید آمده در دین (که ممکن است ناشی از نقص علم و یا هوای نفس عالمان دین باشد)، نظری درست ارائه فرمایند و عملاً مؤمنان را از انحرافات در دین نجات دهند. از آنجا که این نیاز امّت پس از پیامبر (ص) نیز همچنان باقی است، ضرورت دارد که بعد از ایشان نیز افرادی با همان اوصاف در علم و عصمت، جانشین حضرتش برای امامت بر امّت باشند.
طبعاً چنین افرادی را نمیتوان از طریق انتخابات و یا رأی شورای منتخب مردم برگزید؛ بلکه این انتخاب باید با نصّ نبی و فرمان الهی انجام شود؛ زیرا این منصب مثل نبوت، انتصابی است[۳۳] و علامت شناخت آن نیز، ضمن تصریح پیامبر و امام قبلی، با اظهار معجزه است. علم و عصمت امام، در رده علم و عصمت نبی، از طرف پروردگار و لدنّی است؛ چنانکه خداوند در قرآن، از او به "راسخ در علم" یاد میکند. مسلماً درجه یقین و ریشهداری علم چنین فردی باید به تضمین الهی باشد؛ چنانکه فرمود: ﴿وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ﴾[۳۴].[۳۵]
منابع
پانویس
- ↑ این برهان با الهام از آیه ۲۱۳ سوره بقره تنظیم شده است: ﴿كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾، (مردم (در آغاز) یک دسته بودند (و تضادّی در میان آنها وجود نداشت. به تدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایی در میان آنها پیدا شد؛ در این حال) خداوند پیامبران (ع) را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی، که به سوی حق دعوت میکرد، با آنها نازل نمود تا در میان مردم در آنچه اختلاف داشتند، داوری کند. (افراد با ایمان، در آن اختلاف نکردند) تنها (گروهی از) کسانی که کتاب را دریافت داشته بودند و نشانههای روشن به آنها رسیده بود، به خاطر انحراف از حق و ستمگری، در آن اختلاف کردند. خداوند آنهایی را که ایمان آورده بودند، به حقیقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش رهبری نمود. (امّا افراد بیایمان همچنان در گمراهی و اختلاف ماندند.) و خدا هرکس را بخواهد به راه راست هدایت میکند. سوره بقره، آیه ۲۱۳.) ولی از آنجا که همه برهان به صورت عقلی بیان گردیده، ذکر آیات و روایات به عنوان مؤیّدات مطلب است و نه به عنوان استدلالی نقلی.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۳۹۷.
- ↑ «فِي وَصَايَا رَسُولِ اللَّهِ (ص) بِعَلِيٍّ: يَا عَلِيُّ نَوْمُ الْعَالِمِ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ الْعَابِدِ يَا عَلِيُّ رَكْعَتَيْنِ يُصَلِّيهِمَا الْعَالِمُ أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ رَكْعَةٍ يُصَلِّيهَا الْعَابِدُ»؛ (من لایحضره الفقیه (ط. جامعه مدرسین، ۱۴۱۳ ﻫ.ق)، ج۴، ص۳۶۷، باب النوادر).
- ↑ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: الْعِلْمُ مَقْرُونٌ إِلَى الْعَمَلِ فَمَنْ عَلِمَ عَمِلَ وَ مَنْ عَمِلَ عَلِمَ وَ الْعِلْمُ يَهْتِفُ بِالْعَمَلِ فَإِنْ أَجَابَهُ وَ إِلَّا ارْتَحَلَ عَنْهُ»؛ (الکافی (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ ﻫ.ق)، ج۱، ص۴۴: باب استعمال العلم).
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۳۹۸.
- ↑ «و آیا در زمین گردش نکردهاند تا بنگرند سرانجام کسانی که پیش از آنان میزیستند چگونه بوده است؟ آنان توانمندتر از ایشان بودند و زمین را کافتند و آن را بیش از آنچه اینان میکردند آباد کردند؛ و پیامبرانشان برهانها (ی روشن) برای آنان آوردند پس خداوند بر آن نبود که به آنان ستم کند ولی آنان خود به خویش ستم میورزیدند» سوره روم، آیه ۹.
- ↑ «و تو را جز رحمتی برای جهانیان، نفرستادهایم» سوره انبیاء، آیه ۱۰۷.
- ↑ «ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه ۲۵.
- ↑ «خداوند سرور مؤمنان است که آنان را به سوی روشنایی از تیرگیها بیرون میبرد اما سروران کافران، طاغوتهایند که آنها را از روشنایی به سوی تیرگیها بیرون میکشانند؛ آنان دمساز آتشند، آنها در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۵۷.
- ↑ «و ستمکارتر از آنکه بر خداوند دروغ بافد و حقّ را چون نزد وی آید دروغ شمارد کیست؟ آیا در دوزخ جایگاهی برای کافران نیست؟» سوره عنکبوت، آیه ۶۸.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۳۹۹-۴۰۱.
- ↑ «مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند، (آنگاه به اختلاف پرداختند) پس خداوند پیامبران را مژدهآور و بیمدهنده برانگیخت و با آنان کتاب (آسمانی) را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند و در آن جز کسانی که به آنها کتاب داده بودند، اختلاف نورزیدند (آن هم) پس از آنکه برهانهای روشن به آنان رسید (و) از سر افزونجویی که در میانشان بود؛ آنگاه خداوند به اراده خویش مؤمنان را در حقیقتی که در آن اختلاف داشتند رهنمون شد و خداوند هر که را بخواهد به راه راست رهنمایی میکند» سوره بقره، آیه ۲۱۳.
- ↑ «و در آن جز کسانی که به آنها کتاب داده بودند، اختلاف نورزیدند (آن هم) پس از آنکه برهانهای روشن به آنان رسید (و) از سر افزونجویی که در میانشان بود» سوره بقره، آیه ۲۱۳.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۴۰۱-۴۰۲.
- ↑ «و بر تو این کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز و رهنمود و بخشایش و نویدبخشی برای مسلمانان است» سوره نحل، آیه ۸۹.
- ↑ خداوند در هشت آیه از قرآن، صریحاً از انحراف بنیاسرائیل در زمان حیات حضرت موسی (ع) و غیبت کوتاه مدت ایشان از قومش سخن گفته است؛ مثلاً: ﴿وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ﴾ «و (یاد کنید) آنگاه را که با موسی چهل شب وعده نهادیم سپس در نبودن او گوساله را (به پرستش) گرفتید در حالی که ستمکار بودید» سوره بقره، آیه ۵۱؛ و نیز: ﴿قَالُوا مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنَا وَلَكِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَارًا مِنْ زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَكَذَلِكَ أَلْقَى السَّامِرِيُّ * فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُكُمْ وَإِلَهُ مُوسَى فَنَسِيَ﴾ «گفتند: ما در وعده تو به خودی خود خلاف نورزیدیم بلکه بارهایی (گران) از زیورهای قوم (فرعون) بر دوش ما نهاده شد (ه بود) که (در آتش) انداختیم آنگاه سامری (نیز) این چنین (طرح) افکند * آنگاه گوسالهای برای آنان برآورد، پیکری (بیروح) که بانگ گاو داشت و گفتند: این خدای شما و خدای موسی است که از یاد برده است» سوره طه، آیه ۸۷-۸۸.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من! چرا مرا آزار میدهید با آنکه میدانید من پیامبر خداوند به سوی شمایم؟ و چون (از حق) بگشتند خدا دلهایشان را بگردانید و خداوند قوم نافرمان را راهنمایی نمیکند» سوره صف، آیه ۵.
- ↑ «و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود» سوره نجم، آیه ۳-۴.
- ↑ صحیح بخاری (ط. جمهوریه مصر العربیه، وزارة الأوقاف، ۱۴۱۰ ﻫ.ق)، ج۲، ص۱۲۲؛ و روی احمد فی المسند (ط. مؤسسه الرساله، ۱۴۱۶ ه.ق. ، ج۱، ص۳۲۵: الطبع المصری القدیم) بهذالمضمون؛ و روی سبط ابن الجوزی فی تذکره الخواص (ط. النجف الأشرف، ص۹۸) عن أبی حامد الغزالی فی کتاب سرالعالمین أنه قال (ص) و سلم قبل وفاته بیسیر: «أعطونی بدوات و بیاض لأکتب لکم کتاباً لا تختلفون فیه بعدی» فقال عمر: دع الرجل انه لیهجر. و فی شرح المواقف (ط. مصر، ج۲، ص۴۷۹) قال عمران النبی قد غلبه الوجع، حسبنا کتاب الله.
- ↑ برای تفصیل بیشتر، مراجعه شود به کتاب «النص والاجتهاد» از علامه سید عبدالحسین شرفالدین عاملی و نیز «نقش ائمّه (ع) در احیای دین» از علامه عسکری.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۴۰۲-۴۰۴.
- ↑ من لایحضره الفقیه (ط. جامعه مدرسین، ۱۴۱۳ ﻫ.ق)، ج۱، ص۳۶۰.
- ↑ ذکری الشیعه (ط. مؤسسه آل البیت (ع)، ۱۴۲۳ ﻫ.ق)، ص۱۳۴.
- ↑ حق الیقین فی معرفه اصول الدین (ط. انوار المهدی، ۱۴۲۴ ﻫ.ق)، ج۱، صص۹۳-۹۷).
- ↑ العده فی اصول الفقه (ط. چاپخانه ستاره، ۱۴۱۷ ﻫ.ق)، ج۱، ص۱۳۸.
- ↑ فخر رازی، از علماء اهل تسنن در تفسیر آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾، قائل به عصمت جمعی برای علماء گردیده؛ ولی متعرّض ضرورت وجود معصوم در بین آنها نشده است. مطالب مذکور در بحث ادلّه نقلی، ذیل همین آیه خواهد آمد.
- ↑ «بگو: برهان رسا از آن خداوند است» سوره انعام، آیه ۱۴۹.
- ↑ «و ما تا پیامبری برنینگیزیم (کسی را) عذاب نمیکنیم» سوره اسراء، آیه ۱۵.
- ↑ برای مطالعه بیشتر، ر. ک: الکافی (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ ﻫ.ق)، ج۱، ص۱۶۸، باب الاضطرار إلی الحجه.
- ↑ «پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۶۵.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۴۰۴-۴۰۶.
- ↑ ﴿فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ﴾: مراد از «اذن خداوند» در این آیه شریفه آن است که اراده حق از مجرای اوصیاء معصوم انبیاء (ع) در هدایت مردم جاری میشود؛ چنانکه در دنباله آیه میفرماید: ﴿وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾. مراد از «صراط مستقیم»، امام معصوم و مشخصاً حضرت علی (ع) است. (عیون أخبار الرضا (ع) (ط. جهان، ۱۳۷۸ق)، ج۲، ص۶) و همچنین در ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ * صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ﴾، نعمت حقیقی، ائمه (ع) هستند. «قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) مَا بَالُ أَقْوَامٍ غَيَّرُوا سُنَّةَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ عَدَلُوا عَنْ وَصِيِّهِ لَا يَتَخَوَّفُونَ أَنْ يَنْزِلَ بِهِمُ الْعَذَابُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ- ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرًا وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ * جَهَنَّمَ﴾ ثُمَّ قَالَ نَحْنُ النِّعْمَةُ الَّتِي أَنْعَمَ اللَّهُ بِهَا عَلَى عِبَادِهِ وَ بِنَا يَفُوزُ مَنْ فَازَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»(الکافی (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ ﻫ.ق)، ج۱، ص۲۱۷). همچنین امام سجاد (ع) فرمود: «لَيْسَ بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ حُجَّتِهِ حِجَابٌ فَلَا لِلَّهِ دُونَ حُجَّتِهِ سِتْرٌ نَحْنُ أَبْوَابُ اللَّهِ وَ نَحْنُ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِيمُ وَ نَحْنُ عَيْبَةُ عِلْمِهِ وَ نَحْنُ تَرَاجِمَةُ وَحْيِهِ وَ نَحْنُ أَرْكَانُ تَوْحِيدِهِ وَ نَحْنُ مَوْضِعُ سِرِّهِ» معانی الأخبار (ط. دفتر انتشارات اسلامی حوزه علمیه قم، ۱۴۰۳ ﻫ.ق)، ص۳۵) همچنین در خصوص این برهان، به مناظره هشام بن حکم با عمروبن عبید، عالم اهل بصره، درباره ضرورت وجود امام مراجعه شود. (الکافی (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ ﻫ.ق)، ج۱، ص۱۶۹، باب الاضطرار إلی الحجه). ماحصل آنکه، وجود امام برای رفع تردید از عقولالناس است و تا امام نباشد، مادّه شک از دین و اعتقادات مردم برداشته نمیشود.
- ↑ چنین نصبی از جانب خداوند است و پیامبر (ص) ابلاغکننده این نصب الهی است: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ﴾ «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرساندهای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۶۷.
- ↑ «در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمیداند و استواران در دانش» سوره آل عمران، آیه ۷.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۴۰۶-۴۰۷.