سیاست‌های مالی امام علی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

«سیاست‌های مالی» شامل مجموعه تدابیری است که در رابطه با هزینه‌های دولت و درآمدهای عمومی - به ویژه مالیات‌ها - برای نیل به اهداف اقتصادی مختلف اتخاذ می‌گردد. دولت علوی برای تحقق عدالت اجتماعی، کمک به عمران شهرها، رشد و رفاه عمومی، از ابزار مالیات‌ها و مخارج استفاده می‌کرد. سیاست‌های مالیاتی در بیانات امام علی (ع) از جایگاه خاصی برخوردار است که با تفصیل بیشتر بدان می‌پردازیم.

منظور از مالیات‌ها وجوهی است که دولت اسلامی از مردم دریافت می‌کند تا با آن مخارج عمومی را تأمین کرده، اهداف اقتصادی خود را جامه عمل بپوشاند. از میان منابع مالی دولت علوی، مالیات‌ها شامل زکات، صدقات، خمس، خراج و جزیه می‌شد.

خمس در صدر اسلام عمدتاً در خمس غنایم جنگی منحصر بود. در زمان خلافت عمر، به علت فتوحات عظیم مسلمانان در جنگ با ایران و روم و دست‌یابی آنان به غنایم بسیار جنگی، منابع خمس به صورت بی‌سابقه‌ای افزایش یافت. دامنه فتوحات اسلامی همچنان در زمان عثمان گسترش یافت و غنایم فراوانی نصیب مسلمانان گشت. یعقوبی، غنایم جنگ افریقا را بالغ بر دو میلیون و ۵۲۰ هزار دینار ذکر کرده است[۱]. به روایت ابن اثیر، در زمان عثمان مسلمانان تمام افریقا را در دو جنگ فتح کردند که عثمان خمس حمله اول را به عبدالله بن سعد بن ابی سرح و خمس جنگ دوم را به مروان بن حکم داد[۲].

در دوران کوتاه خلافت امیرالمؤمنین (ع) سه جنگ عمده جمل، صفین و نهروان روی داد که هر سه داخلی بود و غنیمتی گرفته نشد، یا قابل توجه نبود[۳]. به همین جهت در عصر خلافت آن حضرت از غنایم سرشار دوران عمر و عثمان خبری نبود و در موارد نادری هم که وجوهی از خمس به دست می‌آمد، با رضایت اقربای پیامبر در مصالح اهم و برای رفع فتنه‌هایی که کیان اسلام را تهدید می‌کرد، صرف می‌شد. چنان‌که بیهقی در سنن کبری می‌نویسد: امام حسن (ع) و امام حسین (ع) و ابن عباس و عبدالله بن جعفر سهم خویش را از خمس از حضرت مطالبه نمودند؛ امام فرمودند: این حق شما است ولی من درگیر جنگ با معاویه هستم، اگر مایل هستید از این حق خود درگذرید[۴].

بنابراین، زکات و خراج و جزیه، عمده‌ترین منابع مالی حکومت علوی را تشکیل می‌دادند و امام نیز در این باره، سخنان ارزنده‌ای دارند که سیاست‌های مالیاتی دولت علوی را روشن می‌سازد[۵].

سیاست‌های امام علی (ع) درباره بیت المال

امیرالمؤمنین(ع) پیش از بیعت مردم با ایشان، سیاست خود را نسبت به مصرف بیت المال اعلام کرد و با پذیرش مردم روبه رو شد.

عدالت و مساوات، شرط‌های پذیرش بیعت

پس از کشته شدن عثمان، مهاجر و انصار که در جمع آنها طلحه و زبیر بودند نزد علی(ع) آمده و گفتند: ابوالحسن بیا تا با تو بیعت کنیم؟ ما غیر تو را بر نمی‌گزینیم؟ حضرت نمی‌پذیرفت. مکرر نزد حضرت آمدند و گفتند: مردم جز با حکومت، اصلاح نمی‌شوند. حضرت پذیرش خود را مشروط کرد. آنان نیز پذیرفتند. حضرت بالای منبر رفت و فرمود: «اما بعد، به تحقیق طولانی شد مراجعه شما به من در آنچه از من میخواهید و دوست نداشتم حکومت بر شما را، پس نپذیرفتید از من، جز آنچه از من میخواستید. [که حکومت بر شما باشد] و به تحقیق می‌‌دانم آنچه دربارۀ شما گذشته است. پس اگر حکومت بر شما را بپذیرم بر من است که با عدل در میان شما رفتار کنم و مساوات برقرار نمایم و اگر کلید بیت المال شما با من است برای من از آن نیست، جز مانند آنچه برای یکی از شماست و نه هم برای غیر من جز این نیست. آیا با این شرایط، حکومت شما را به عهده گیرم؟ گفتند: آری! فرمود: آیا به آن رضایت دادید؟ گفتند: راضی شدیم! فرمود: خداوندا بر آنان گواه باش!»[۶]؛ پس از این، مردم با حضرت بیعت کردند[۷].

اعلام سیاست‌های مالی در آغاز خلافت

علی(ع) در روزهای اولیه خلافت خود، سیاست خویش را درباره بیت المال اعلام کرد. عثمان در روز جمعه هجدهم ذی‌حجه به دست مردم کشته شد و مردم در همان روز با علی(ع) بیعت کردند[۸]. این که تا سه روز[۹] یا پنج روز پس از قتل عثمان مردم هنوز با کسی بیعت نکرده و «غافقی» امیر بوده، ادعایی است که طبری از سیف بن عمر نقل کرده[۱۰] و درست نیست. حضرت در روز اول خلافتش و روزهای پس از آن، در جمع مردم به سخنرانی پرداخت و نظر خویش را دربارۀ بیت المال و شیوه تقسیم آن بیان نمود و به ایرادهای افرادی؛ مانند طلحه و زبیر نیز پاسخ داد[۱۱].

خطبه روز اول

پس از بیعت مردم با علی(ع)، آن حضرت کلید بیت المال را که در اختیار طلحه بود از او گرفت[۱۲] و برابر نقلی طلحه با داشتن کلید بیت المال از مردم بیعت می‌گرفت و هنگامی که اهل بدر با حضرت بیعت کردند دستور داد قفل‌های درب‌های بیت المال را شکسته، سپس اموال آنجا را تقسیم کرد[۱۳]. وی در سخنرانی مفصلی از تغییر و دگرگونی ای که در وضعیت اجتماعی افراد رخ خواهد داد و امتحان خواهند شد سخن به میان آورد. این خطبه در منابع گوناگون به عنوان اولین خطبه حضرت یاد شده است[۱۴]. سید رضی آن را به عنوان خطبه ۱۶ و خطبه ۱۷۸ آورده است[۱۵]. در اثبات الوصیه و شرح نهج البلاغة ابن میثم و ابن ابی الحدید و شرح الأخبار، اضافاتی در بخش پایانی آن وجود دارد که در آن از لزوم بازگرداندن اموال بیت المال که در دست عثمان است سخن به میان آمده. این قسمت در نهج البلاغه به عنوان خطبه پانزدهم نقل شده است[۱۶].

«... به تحقیق اموری گذشته است که نسبت به آن نوعی تمایل داشتید. شما در آن، نظر شایسته‌ای نداشتید و اگر بخواهم سخن بگویم می‌گویم: خداوند از آنچه گذشته، عفو کرده است. دو مرد خلیفه اول و دوم گذشتند و سومی عثمان مانند کلاغ برخاست. همت او شکمش بود. وای بر او! اگر دو بالش (بازویش) کوتاه شده بود و سرش قطع شده بود برای او بهتر بود. از بهشت خود را باز داشت در حالی که آتش در برابر وی بود.

مردم سه دسته‌اند سعی کننده کوشش‌گر، طلب کننده امیدوار و مقصری که در آتش است. اینها سه گروهند و دو گروه دیگر، پنج تا که در آن ششمی نیست: فرشته‌ای که با دو بالش پرواز می‌کند و پیامبری که خداوند بازوان وی را گرفت و از او حمایت کرد. هلاک شد کسی که ادعا کرد و خسران دید کسی که دروغ بست. راست و چپ گمراهی است و وسط راه مسیر درست است. بقای کتاب و آثار نبوت بر آن است.

آگاه باشید که خداوندادب و تربیت این امت را با تازیانه و شمشیر قرار داد و برای کسی نزد امام در این دو نرمش نیست. پس در خانه‌های خود بمانید زیرا نیازی به قیام نیست و اختلافات خود را کنار بگذارید و توبه پشت سر شما است. هر کسی خود را در برابر حق قرار دهد هلاک شود.

آگاه باشید هر قطعه زمینی که عثمان به افراد داده یا مالی که از بیت المال مسلمانان برداشت کرده به آنها و به بیت المال آنها بر می‌گردد؛ زیرا حق قدیمی است، هیچ چیز آن را باطل نمی‌سازد و اگر بیابم که با آن، زنانی را به ازدواج در آورده و در شهرها پراکنده شده، هر آینه آن را بر خواهم گرداند. بدرستی که اگر حق برای کسی گنجایش نداشته باشد باطل برای او تنگ‌تر است. می‌گویم این سخن خود را و برای خود و شما نزد خدا استغفار می‌کنم[۱۷]؛

امیرالمؤمنین(ع) از روش و عملکرد عثمان به شدت انتقاد کرده و بر مصادره اموالی که وی از بیت المال برداشت کرده تأکید می‌نماید. مؤمنان مخلص از این سخنرانی خوشحال و منافقان که نگران بازگرداندن اموال مسلمانان بودند به شدت نگران شدند[۱۸]. علی(ع) دستور داد هر سلاحی که در منزل عثمان بوده که از آن مسلمانان شمرده می‌شده؛ مانند شتران زکات، شمشیر و زره‌های انتخابی - نه سلاح‌ها و اموال شخصی وی - را مصادره کنند و اموالی را نیز که به دیگران داده به بیت المال باز گرداندند[۱۹].

ولید بن عقبه برادر مادری عثمان، پس از آگاهی از مصادره شترهای برگزیده عثمان و سلاح و شمشیر وی از جانب علی(ع)، اشعاری سرود و در آن گفت: در نظر ما قاتل عثمان و آن کسی که اموال او را گرفته یکسان است. عبدالله بن ابی سفیان بن حارث بن عبدالمطلب، در اشعاری به ولید پاسخ داد[۲۰].

مسعودی زمان سرودن اشعار ولید را شب دوم کشته شدن عثمان و پاسخ دهنده به وی را فضل بن عباس بن عتبة بن ابی لهب دانسته است[۲۱]. این نشان می‌دهد که با علی(ع) در روز مرگ عثمان (۱۸ ذی حجه) بیعت شده و همان روز علی(ع) به مصادره اموال بیت المال که عثمان برگزیده پرداخته است. خطبه حضرت نیز مقدمه و توضیحی برای انجام این کار مهم بوده است.

علی نه تنها اموال بیت المال را که در دست خلیفه بود گرفت، بلکه اموالی را نیز که کارگزاران وی برده بودند از آنها گرفت. قاضی نعمان می‌نویسد: علی پی جوی کارگزاران عثمان شد و از آنان گرفت آنچه در دست‌های ایشان بود و ضامن قرار داد که آنچه تلف کرده‌اند بپردازند. برای نمونه، اشعث بن قیس را که کارگزار عثمان بر آذربیجان بود احضار کرد. وی که صد هزار درهم برده بود دستور داد آن را بازگرداند. اشعث گفت: ای امیر مؤمنان در دوران حکومت تو به آن دست نیافتم. امام به او فرمود: «به خدا سوگند! اگر آنها را به بیت المال مسلمانان نیاوری با این شمشیر به تو حمله میکنم به هر جای تو که بر خورد کرد و آسیب دیدی»[۲۲].

حضرت، دربارۀ یعلی بن منیه کارگزار عثمان بر یمن که اموال آنجا را غارت و از آن در جنگ جمل علیه ایشان استفاده کرده بود می‌فرماید: «به خدا سوگند اگر این حکومت استقرار یابد، هر آینه مال و فرزندان وی را (که با خرید کنیز از پول بیت المال به آنها دست یافته) جزو فیء و بیت المال مسلمانان قرار می‌دهم.[۲۳] سوگند حضرت در هر دو مورد نشانه اهتمام حضرت در حفظ و حراست از بیت المال مسلمانان است که به هیچ وجه قابل گذشت نمی‌باشد[۲۴].

خطبه روز دوم

چنین به نظر می‌رسد که روز دوم خلافت امیرالمؤمنین(ع)، مردم به دیدار حضرت آمدند و حضرت برای مردم سخنرانی کرد. به نقل گذشته جریانات سیاسی پرداخت و وظیفه‌ای را که حاکم اسلامی دارد به اختصار بیان کرد. آن گاه سیاست خود را دربارۀ تقسیم بیت المال اعلام فرمود که همان تساوی در تقسیم بیت المال بود و فرمود فردا همه برای دریافت مال جمع شوند.

ابن ابی الحدید می‌نویسد: امیرالمؤمنین(ع) در روز دوم پس از بیعتش، روز شنبه یازده شب باقی مانده از ذی حجه، بالای منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی و درود بر پیامبر(ص) فرمود: «اما بعد، به راستی هنگامی که پیامبر(ص) در گذشت، مردم ابوبکر را به خلافت برگزیدند، سپس ابوبکر عمر را خلیفه کرد. پس او به روش ابوبکر عمل نمود. آن گاه عمر خلافت را در شورایی شش نفره قرار داد که از میان ایشان حکومت به عثمان رسید. پس او کارهایی انجام داد که زشت شمرده و زشت دانستید، سپس او محاصره و کشته شد. آن گاه با اظهار اطاعت و پیروی نزد من آمدید و از من خواستید حکومت را بپذیرم و من تنها مردی از شمایم، آنچه به سود من است به سود شماست و آنچه به زیان من است به زیان شماست. خداوند دروازه فتنه میان شما و اهل قبله را گشود و فتنه‌هایی؛ چون پاره‌های شب سیاه روی آورده است. و این کار (حکومت) را جز مردم شکیبا، بصیر و دانای به موقعیت‌های حکومت در نیابند. من شما را به راه روشن پیامبرتان(ص) خواهم برد و به آنچه فرمان داده شده‌ام در مورد شما عمل خواهم کرد، اگر برای من استقامت کنید. و از خداوند باید یاری جست.

آگاه باشید! که موضع من نسبت به رسول خدا(ص)، پس از رحلت او همچون موضع من به روزگار زندگی اوست. پس در پی آن چیزی باشید که به آن فرمان داده شده‌اید و باز ایستید نزد آنچه از آن نهی شده‌اید و در هیچ کاری شتاب مکنید تا برای شما آن را بیان کنم؛ زیرا ما را در مورد هر کاری که آن را خوش نمی‌دارید عذری است.

آگاه باشید! که خداوند از فراز آسمان و عرش خود می‌داند که من حکومت بر امت محمد(ص) را خوش نمی‌داشتم تا آنکه نظر شما به اتفاق بر من قرار گرفت؛ زیرا خودم شنیدم که رسول خدا(ص) میفرمود: «هر والی ای که پس از من عهده دار حکومت گردد، او را بر لبه صراط نگه می‌دارند و فرشتگان کارنامه‌اش را میگشایند، اگر دادگر بوده است خداوند او را به عدلش نجات می‌دهد و اگر ستمگر بوده است صراط او را چنان میجنباند که مفاصل او از اختیارش بیرون رود، سپس در آتش سرنگون می‌شود. پس نخستین چیزی که در آتش قرار می‌گیرد بینی و چهره اوست». ولی اینک که رأی شما بر من قرار گرفته است نمی‌توانم شما را به حال خود رها کنم.

آن گاه حضرت به راست و چپ خود نگریست و فرمود: آگاه باشید! مبادا فردا گروهی از شما که دنیا آنان را فرا گرفته است و برای خود زمین‌های آباد و جویبارها فراهم ساخته‌اند و بر اسب‌های راهوار سوار میشوند و کنیزکان زیبارو را به خدمت می‌گیرند - پس در واقع این کار مایه ننگ و درماندگی ایشان است - همین که آنان را از آنچه در آن فرو می‌روند باز دارم و به حقوق خودشان که آگاهند بر گردانم، آن را خوش نداشته باشند و کاری ناروا بشمرند و بگویند: پسر ابوطالب ما را از حقوق خودمان منع کرد! آگاه باشید! هر مردی از مهاجران و انصار که مصاحبت پیامبر را مایه فضیلت و برتری بر دیگران می‌داند، باید بداند که فضیلت درخشنده، فردا در پیشگاه خداوند و ثواب و پاداش او بر عهده خداوند است.

هر کس دعوت خدا و پیامبر را پاسخ داده و دین ما را تصدیق کرده و در آیین ما درآمده و به قبله ما روی آورده است، مستوجب حقوق و حدود است. پس شما همه بندگان خدایید و مال هم از آن خداوند است که میان شما به صورت مساوی تقسیم خواهد شد، در آن هیچ کس را بر دیگری فضیلتی نیست. و برای پرهیزگاران فردا در پیشگاه خداوند نیکوترین پاداش و برترین ثواب است، خداوند این جهان را برای پرهیزگاران پاداش و ثواب قرار نداده است. «و آنچه در نزد خداوند است برای نیکان بهتر است». و چون فردا رسد - به خواست خدا - صبح زود پیش ما آیید؛ زیرا نزد ما مال‌هایی است که میباید میان شما تقسیم کنیم و نباید هیچ کس از شما، چه عرب و چه عجم از آمدن خودداری کند؛ چه از کسانی باشد که مقرری می‌گیرند، چه از آنها نباشد. همین قدر که مسلمان آزاد باشد حاضر شود. این سخن را می‌گویم و برای خودم و شما آمرزش می‌طلبم[۲۵]؛

حضرت پس از این سخنرانی از منبر فرود آمد. و همین سخنان نخستین باعث ناخوشنودی گروهی از افراد شد[۲۶]. در این سخنان، حضرت بر نکاتی تأکید می‌نماید:

  1. اعمال عثمان مورد انکار مردم قرار گرفته و سبب کشتن وی گردید.
  2. پذیرش حکومت از جانب حضرت به علت تقاضا و اصرار شدید مردم بوده است.
  3. کسی می‌تواند حکومت را به دست گیرد که اهل بصیرت، شکیبایی و آشنای به امور سیاسی باشد.
  4. موضع حضرت نسبت به پیامبر(ص) اکنون با گذشته تفاوتی نکرده، در نتیجه مردم باید منتظر اجرای دستورات و سیره پیامبر باشند.
  5. والی، مسئولیت سنگینی دارد که تنها عدل، او را از آتش غضب الهی نجات می‌دهد.
  6. افراد رفاه زده و خو گرفته به زندگی اشرافی در آینده با خلیفه جدید مخالفت خواهند کرد.
  7. فضیلت تقوا، در دنیا پاداش ندارد و پاداش آن نزد خدا در آخرت است.
  8. همه کسانی که مسلمان آزاد هستند از بیت المال سهم می‌برند: عرب، عجم، سهم بر و بی‌سهم[۲۷].

دستور العمل روز سوم

روز سوم برابر آنچه خلیفه گفته بود همه برای دریافت سهم از بیت المال آمده بودند. دستور به تقسیم عادلانه و مساوی نیز باعث شد که گروهی برای بررسی واکنش مردم یا موضع‌گیری دربارۀ چنین تصمیمی حاضر شوند.

علی(ع) مسئولیت بیت المال مدینه را بر عهدۀ عمار یاسر و ابو الهیثم بن تیهان و عبیدالله بن ابی رافع نهاد[۲۸].

برابر نقل ابن دأب، دستور العملی برای تقسیم مساوی بیت المال نوشت: «عربی، قرشی، انصاری، عجمی و هر کس که جزو مسلمانان باشد از قبیله‌های عربی و نژادهای عجمی و غیر عرب در سهم از بیت المال مساوی هستند»[۲۹].

امیرالمؤمنین(ع) افزون بر این دستور العمل کتبی، در سخنانی فرمود: «ای مردم! آدم کسی را بنده و کنیز نزاده است. همۀ مردم آزادند؛ ولی خداوند برخی از شما را بر برخی برتری داده، پس کسی که دارای سابقه و سختی است، در راه خیر و حق صبر کرده با آن بر خداوند منت ننهد. و اکنون مقداری مال آماده است که ما در تقسیم آن مساوات را میان سیاه و سرخ مراعات می‌کنیم»[۳۰] مروان که سخن حضرت را شنید به طلحه و زبیر گفت: مقصود از این سخنان، شما دو نفر هستید[۳۱].

علی(ع) به کاتب خود عبیدالله بن ابی رافع فرمود: در تقسیم، از مهاجران آغاز کن و هر مردی که آمد سه دینار بده. آن گاه به انصار همانند آنها بده و همچنین با همه مردم از سرخ و سیاه این گونه عمل کن[۳۲]. سهل بن حنیف گفت: ای امیرالمؤمنین(ع)! این، غلام دیروز من است که امروز او را آزاد کردم! فرمود: به او همان قدر می‌دهیم که به تو می‌دهیم. پس به هر یک از آن دو سه دینار داد و کسی را بر دیگری برتری نداد[۳۳].

افرادی مانند: طلحه، زبیر، عبدالله بن عمر، سعید بن عاص، مروان بن حکم و مردانی از قریش و دیگران، از دریافت این تقسیمی سرباز زدند. عبیدالله بن ابی رافع شنید که عبدالله بن زبیر به پدرش، طلحه، مروان و سعید می‌گوید: آنچه دیروز از سخن علی(ع) بر ما مخفی بود روشن شد. سعید بن عاص با توجه و نگاه به زید بن ثابت گفت: این گونه کنایه می‌گوید. فرزند ابی رافع به سعید و ابن زبیر گفت: خداوند در کتابش می‌گوید:وَلَكِنَّ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ[۳۴].

ابن ابی رافع آنچه اتفاق افتاد به اطلاع علی(ع) رساند. این گروه در گوشه مسجد جلسه تشکیل داده و آهسته با هم سخن می‌‌گفتند. گروهی از قریش هم به آنها ملحق شدند. پس از مدتی از جمع آنها ولید بن عقبه حرکت کرد و به دیدار علی(ع) رفت و کار حضرت را به منزله بی‌توجهی به بزرگان قریش دانست و علی(ع) نیز به اشکالات وی پاسخ داد. آن گاه ولید به جمع یاران خود پیوست و گروه آنها با اظهار عداوت و دشمنی متفرق شدند.

عمار یاسر که جمع آنها را زیر نظر داشت و دید درصدد مخالفت و طعن بر امام مسلمانان هستند، همراه ابوالهیثم، ابو ایوب، سهل بن حنیف و جماعتی نزد علی(ع) رفتند و گفتند: ای امیرالمؤمنین! در کار خود بنگر و قوم خود را عتاب نما (این گروه از قریش را)؛ زیرا آنها عهد تو را نقض کرده و خلاف وعده تو عمل کردند و در نهان، ما را به ترک تو دعوت کردند...؛ زیرا آنها مساوات را دوست ندارند و گزینش و برتری خود را از دست داده‌اند. هنگامی که تو میان آنها و مردم غیر عرب مساوات بر قرار کردی آن را انکار کرده و با دشمنت مشورت کرده و این کار را بزرگ دانسته و اظهار خون خواهی عثمان نموده‌اند و از جماعت جدا شده و با مردم گمراه هماهنگ شدند. رأی، رأی توست. علی(ع) از منزل خارج شد و بالای منبر رفت در حالی که برد قطری پوشیده بود و شمشیر خود را به همراه داشت. بر نیزه تکیه کرد و خطبه خواند[۳۵].

سخنرانی حضرت را ابن ابی الحدید نقل کرده است. در تحف العقول همین سخنرانی مفصل‌تر آمده و در آغاز آن می‌نویسد: آن را زمانی ایراد کرد که گروهی از مردم، تقسیم مساوی بیت المال را در میان مردم انکار کردند[۳۶].

خطبه مفصل روز سوم

«اما بعد ای مردم! به راستی که ما سپاس می‌گوییم پروردگار و خداوند خود را و ولی نعمت ظاهری و باطنی خویش را، بی‌توان و نیرویی از خود جز آنچه خدا بر ما منت نهاده و تفضل فرموده تا ما را بیازماید که سپاس گوییم یا ناسپاسی کنیم. پس هر کس سپاس کرد فزودش و هر که ناسپاسی کرد عذابش نمود. و گواهی میدهم که هیچ کسی شایسته پرستش نیست جز خدا؛ تنها است، شریکی برای او نیست، یگانه و بی‌نیاز است. و گواهی می‌دهم که محمد بنده و فرستاده اوست. او را فرستاد در حالی که رحمت برای بندگان، شهرها، حیوانات و چهار پایان است. نعمتی است که بخشید و منت و تفضل نمود بر ما. درود خدا بر او و بر خاندانش باد.

پس بهترین مردم - ای مردم!- در منزلت نزد خدا و بزرگ‌ترین آنها از نظر ارزش نزد خدا فرمانبرترین آنها در اجرای دستور الهی است و عمل کننده‌ترین آنها به طاعت خدا و پیروترین آنان به روش رسول خدا(ص) و زنده کننده‌ترین آنها کتاب خدا را، پس برای هیچ کس از خلق خدا نزد ما برتری نیست جز به طاعت خدا و رسول او و پیروی از کتاب و سنت پیامبرش. اینک کتاب خدا در میان ما است و عهد پیامبر خدا(ص) و روش او در جمع ماست. و جز جاهل مخالف معاند از خداوند آن را نادیده نگیرد. خداوند می‌گوید: يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ[۳۷]. پس کسی که تقوای الهی را پیشه کند، شریف، محترم و دوست داشتنی است. و همچنین اهل طاعت خدا و رسول خدا(ص) است. خداوند در کتابش می‌فرماید: إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۳۸] و فرمود: قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ[۳۹]. آنگاه با صدای بلند فرمود: ای گروه مهاجران و انصار و ای گروه مسلمانان! آیا بر خدا و رسولش با اسلام خود منت می‌گذارید. برای خدا و رسولش بر شما منت است اگر راستگو باشید. سپس فرمود: آگاه باشید هر کسی که رو به قبله ما دارد و قربانی ما را میخورد و گواهی می‌دهد که کسی جز خدا شایسته پرستش نیست و محمد بنده و فرستاده اوست. ما احکام قرآن و بهره‌های اسلام را در حق او اجرا می‌کنیم، برای کسی بر دیگری برتری نیست جز به تقوای الهی و پیروی او. خداوند ما و شما را از پرهیزکاران و اولیا و دوستانش قرار دهد. کسانی که ترسی بر آنان نیست و نه آنان که اندوه‌گینند. سپس فرمود: آگاه باشید! براستی این دنیایی که در آن صبح کرده اید، آرزوی آن را دارید و بدان شیفته شده اید و آن شما را پند می‌دهد و هدف قرار می‌دهد، خانه شما نیست و نه جایی که برای آن آفریده شده اید و نه به آن دعوت شده‌اید.

آگاه باشید این دنیا برای شما باقی نمی‌ماند و شما نیز بر آن باقی نمی‌مانید، پس نقد آن، شما را نفریبد؛ زیرا از آن بر حذر شده اید و برای شما شناخته شده و آن را آزمودید. پس به سر بردید در حالی که سرانجام آن را نمی‌پسندید. پس سبقت بجویید - خدا شما را رحمت کند - به جانب منازلی که به شما فرمان داده شده که آن را آباد سازید؛ آبادی ای که هرگز ویران نشود و بقایی که هیچ گاه نابود نگردد. خدا شما را به آن تشویق کرده است و شما را به آن خوانده است و برای شما در آن ثوابی قرار داده است. پس بنگرید ای گروه مهاجران و انصار و اهل دین خدا به آنچه در کتاب خدا به آن توصیف شده اید و مقامی که نزد رسول خدا(ص) داشتید و بر آن جهاد کردید در آنچه به آن گرامی شده اید. آیا به حسب و نسب است؟ یا به عمل و طاعت؟ پس نعمت‌های خدا را بر خود کامل گردانید - خدایتان رحمت کند - با صبر خویش و محافظت بر کسانی که خدا برای حفظ قرآن خود برای شما، گماشته است.

آگاه باشید! پایین آمدن سطح دنیای شما بر شما زیانی نرساند، پس از آنکه نگه داشتید و عمل کردید به سفارش خدا و تقوا. و هر آنچه از دنیای خود حفظ کنید به شما سودی نرساند، پس از آنکه آنچه از تقوا را که به آن فرمان داده شده اید نابود کردید. ای بندگان خدا! بر شما باد، تسلیم به فرمان خدا و رضایت به قضا و صبر بر بلای او.

اما این دارایی بیت المال، برای کسی بر کسی در آن ویژگی نیست. خداوند عزوجل تقسیم آن را مشخص کرد. پس مال از آن خداست و شما هم بندگان مسلمان خدایید. این هم کتاب خداست که به آن اعتراف کرده ایم و بر آن گواهیم و بدان تسلیم شدیم. عهد پیامبر ما [نیز] در برابر ما است [که در تقسیم بیت المال مساوات را مراعات می‌کرد]. آن را بپذیرید - خدایتان رحمت کند - پس هر کس که آن را نپسندد هرگونه که خواهد روی برگرداند؛ زیرا عمل کننده به طاعت خدا و حکم کننده به حکم خدا وحشتی ندارد.

آنان کسانی هستند که «ترسی بر آنان نیست و نه غمگین میشوند» و «آنان همان رستگارانند». و از خداوند، پروردگارمان و معبودمان می‌خواهم که ما و شما را از اهل طاعت خود قرار دهد و رغبت و تمایل ما و شما را در آنچه نزد اوست معین نماید. می‌گویم آنچه شنیدید و برای خود و شما آمرزش می‌طلبم [۴۰]

امیرالمؤمنین(ع) در این خطبه با زیبایی تلاش کرد علت مساوات و ارزش آن را در تقسیم بیت المال توضیح دهد. پس ا از اشاره به نعمت‌های الهی و رحمت محمدی به این نکته اشاره می‌کند که عمل به طاعت خدا و پیروی از رسولش باعث برتری است و خداوند ملاک برتری را تقوا قرار داده؛ بنابراین کسی که مسلمان باشد و به سوی قبله نماز بخواند، از هر قوم و نژادی باشد، حکم قرآن درباره وی جاری است. آنگاه به تشریح و توضیح دربارۀ دنیا و عدم بقای آن پرداخته، مردم را به آباد کردن آخرت خویش دعوت می‌کند و بیان می‌فرماید که برتری و فضیلت به حسب و نسب نیست و نتیجه می‌گیرد که بیت المال از آن خداست و مسلمانان همه بنده اویند و هیچ کس در آن سهم ویژه‌ای ندارد؛ یعنی تقوای متقین باعث آبادی آخرت آنها می‌شود که جای همیشگی آنهاست. روش پیامبر و عهد او نیز تقسیم عادلانه بوده است.

در پایان به این نکته اشاره می‌فرماید که اجرا کننده حق، ترس و وحشتی ندارد[۴۱].

چگونگی برابری در پاسخ به طلحه و زبیر

امیرالمؤمنین(ع) پس از این سخنرانی از منبر پایین آمد و دو رکعت نماز خواند. آنگاه عمار یاسر و عبدالرحمان بن حسل قرشی را به سوی طلحه و زبیر که در گوشه مسجد بودند فرستاد و آنها را خواند. آن دو نزد حضرت آمدند، سپس به آنها فرمود: شما را به خدا سوگند می‌دهم آیا با رضایت برای بیعت نیامدید و در حالی که من آن را دوست نداشتم؟ گفتند: آری. حضرت فرمود: پس چرا این گونه عمل می‌کنید؟ آنان نکاتی را ذکر کردند از جمله گفتند: ما بر دیگران برتری داریم به آنچه می‌دانی؛ اما تو اموال را تقسیم می‌کنی و امور را بدون مشورت با ما به پایان میرسانی؛ و بر خلاف عمر بن خطاب سهم ما را از بیت المال، برابر دیگران قرار میدهی آنها که به اجبار مسلمان شده‌اند. در حالی که آن را با شمشیر و نیزه‌های خود و با غلبه به دست آورده‌ایم.

حضرت درباره تقسیم عادلانه بیت المال که از موارد اعتراض آنها بود، چنین فرمود: «اما آنچه درباره تقسیم بیت المال و مساوات در آن [گفتید]، من در آن مورد از خود حکم را آغاز نکردم. من و شما دو نفر، شاهد بودیم که پیامبر(ص) این گونه حکم کرد. وانگهی کتاب خدا در این مورد سخن می‌گوید. و آن کتابی است که لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ[۴۲]. و این سخن شما دو نفر که: «بهره ما را از اموال بیت المال ما و آنچه شمشیرها و نیزه‌های ما آورده‌اند با دیگران برابر قرار دادی». از دیر باز گروهی بر مسلمانی سبقت گرفته و اسلام را با شمشیرها و نیزه‌های خود یاری کرده‌اند، پس رسول خدا(ص) آنان را در تقسیم اموال بر دیگران برتری نداده است و نه به سبب پیشگامی در اسلام آنان را برگزیده. و خداوند سبحان در روز قیامت پاداش پیشگامان و مجاهدان را خواهد داد. و به خدا سوگند برای شما و برای غیر شما نزد من جز این نیست [که مانند دیگران دریافت کنید]. خداوند دل ما و شما را به حق هدایت کند و به ما و شما صبر و شکیبایی عنایت فرماید. سپس فرمود: خدای بیامرزد مردی را که حقی دید و از آن حمایت کرد، یا ستمی را دید و از آن جلو گرفت و در برابر هرکس که مخالف حق بود، حق را حمایت کرد»[۴۳]

شیخ طوسی جریان اعتراض طلحه و زبیر و پاسخ امیرالمؤمنین(ع) را به گونه‌ای مختصر گزارش کرده است[۴۴]. درباره مخالفت حضرت با روش عمر در کتاب شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید و أمالی شیخ طوسی گزارشی نرسیده است؛ اما از نقلی که دعائم الاسلام و مناقب شهر آشوب دارد چنین استفاده می‌شود که طلحه و زبیر نزد علی(ع) که در مزرعه کار میکرد رفتند[۴۵] و به تقسیم مساوی اعتراض داشتند و آن را بر خلاف سنت عمر دانستند. میان علی(ع) و طلحه و زبیر گفت و گویی انجام گرفت که آن را برابر نقل مناقب گزارش می‌کنیم:

آن دو هنگامی که نزد حضرت رفتند گفتند: این گونه عمر به ما از بیت المال سهم نمی‌داد. فرمود: رسول خدا(ص) چگونه به شما از بیت المال می‌داد؟ آن دو ساکت شدند. فرمود: آیا چنین نبود که رسول خدا(ص) به گونه مساوی بیت المال را تقسیم میکرد؟ گفتند: آری. فرمود: سنت و روش رسول خدا(ص) شایسته‌تر به پیروی است نزد شما یا روش عمر؟ گفتند: روش رسول خدا(ص) ای امیرالمؤمنین! ما دارای سابقه در اسلام و سختی در آن و خویشاوندی با رسول خدا هستیم. فرمود: سابقه شما بیشتر است یا سابقۀ من؟ گفتند: سابقه تو. فرمود: خویشاوندی شما بیشتر است یا خویشاوندی من؟ گفتند: خویشاوندی تو. فرمود: سختی‌های شما در راه اسلام بزرگ‌تر است یا سختی‌هایی که من کشیده ام؟ گفتند: سختی‌های تو. فرمود: «به خدا سوگند من و اجیرم نیستیم جز مانند هم»[۴۶] و به اجیر خود که در مزرعه کار می‌کرد اشاره نمود. به هر حال علی(ع) تلاش کرد طلحه و زبیر را برابر ضوابط اسلامی قانع کند؛ اما آنان درصدد فتنه بر آمدند و مدینه را ترک کردند.

از این گزارش استفاده می‌شود که علی(ع)، پس از بیعت مردم، کارهای روزمره گذشته خود را دنبال می‌کرد و خلافت، او را از تلاش و کار در مزرعه که برخی نام آنجا را[۴۷] قنات دانسته‌اند مانع نشده است[۴۸].

استفاده نکردن از بیت المال

از اشکالات مهمی که مردم به عثمان، خلیفه پیشین داشتند این بود که وی بیت المال مسلمانان را ملک طلق خود دانسته و در آن هر گونه که می‌خواست دخل و تصرف کرد. بخشش‌های گوناگونی به اقوام و نزدیکان خود داشت به گونه‌ای که حواله‌های وی از سوی مسئولان بیت المال رد می‌‌شد و خلیفه آنها را به خاطر اعتراضشان، به شدت مورد سرزنش و ضرب و جرح قرار می‌داد[۴۹]. اینک خلیفه جدید، حکومت را به دست گرفته که دارای سابقه‌ای نیک و پیوندی استوار با رسول خدا(ص) است. او روش حکومتی خود را بر اساس سیره پیامبر اعلام کرده و همه را از سهم مساوی از بیت المال بهره مند میسازد. گروهی به این شیوه اعتراض دارند؛ اما باید دید چگونه خود از بیت المال سهم خواهد برد؟ آیا حقوق ماهیانه برای خود تعیین خواهد کرد؟ آیا به قدر نیاز از آن بهره خواهد برد؟ یا خود را در ردیف دیگر مسلمانان قرار داده و مانند یکی از آنها سهم می‌برد! و یا ممکن است هیچ گونه استفاده‌ای از بیت المال نکند.

علی(ع) در یکی از سخنرانی‌های خود پس از خلافت که روز آن به طور دقیق مشخص نیست و تنها نوشته‌اند: پس از خلافت ایراد کرده، به این سؤال پاسخ داد که تا هنگامی که درخت خرمایی داشته باشد از بیت المال بهره نخواهد برد و حق ویژه‌ای نیز برای فرزندان خود در نظر نمی‌گیرد. در نتیجه دیگران نباید توقع زیاده خواهی داشته باشند. آن گاه که به خلافت رسید در جمع مردم فرمود: «ای گروه مهاجر و انصار! ای گروه قریش! به خدا سوگند: بدانید که من چیزی از فیء و بیت المال شما بر نمی‌دارم. تا هنگامی که برای من درخت خرمایی در یثرب باشد. آیا این گونه مرا می‌‌بینید که خود و فرزندانم را از بیت المال محروم کنم و آن را به شما بدهم؟ و براستی بیت المال را به گونه مساوی میان سیاه و سرخ تقسیم خواهم کرد»[۵۰]؛

عقیل بن ابی طالب برادر حضرت گفت: مرا و مرد سیاهی از سیاهان شهر مدینه را یکی قرار می‌دهی فرمود: بنشین خدا تو را رحمت کند. آیا جز تو کسی نبود که سخن بگوید! تو بر آنان برتری نداری جز سبقت در ایمان یا تقوا[۵۱]. در این سخنرانی به روشنی بیان می‌کند تا هنگامی که درخت خرمایی در یثرب داشته باشم از بیت المال استفاده نخواهم کرد. این نشان می‌دهد که خلیفه جدید از مال خود استفاده می‌کند و سهمی از بیت المال دریافت نخواهد کرد. این جا مناسب می‌‌دانم تأملی در وضعیت اقتصادی امیرالمؤمنین‌(ع) داشته باشیم تا بدانیم که زهد علی(ع) در دوران خلافت به جهت فقر نبوده است، بلکه آن را سیره‌ای لازم و روشی مفید برای مسئولان حکومتی می‌شناخته است. قدرت نه تنها باعث گرد آوری ثروت برای وی نشده، بلکه وی مال خود را در راه‌های خیر به مصرف رسانده است. علی(ع) به عنوان یک مجاهد خوش سابقه به تلاش اقتصادی وسیعی پرداخته، اما آن را برای زندگی مرفه و اشرافی به کار نگرفته است[۵۲].

منابع

پانویس

  1. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۶۵، ر. ک: تاریخ الطبری، ج۴، ص۲۵۶.
  2. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۴۸۴.
  3. این امتنانی از سوی امام بر اهل بغی بوده است؛ چنان‌که امام صادق (ع) می‌فرماید: «هرگاه علی (ع) تمام اهالی بصره =حاضران در جنگ جمل را می‌کشتند و اموال آنها را می‌گرفتند، برای حضرت حلال بود؛ ولی حضرت بر آنان منت نهاد تا بر شیعیانش بعد از او امتنان کنند». (حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۵۸-۵۹). البته اگرچه حکم عفو و منت یک حکم ولایی بوده است. حکم موسمی و در مورد خاص نیست؛ بلکه حکم حکومتی مستمر تا عصر ظهور حضرت قائم (ع) است که به خاطر حفظ شیعه و اتمام حجت بر دشمنان شیعه در مواجهه با شیعه است. (منتظری، حسین علی، دراسات فی ولایة الفقیه، ج۳، ص۲۹۵-۲۹۶ و ۳۵۱.
  4. بیهقی، احمد بن حسین، السنن الکبری، ج۶، ص۵۵۸، ح۱۲۹۶۰؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج۴، ص۵۱۹.
  5. حکیم آبادی گیلک، محمد تقی، مقاله «دولت و سیاست‌های اقتصادی»، دانشنامه امام علی ج۷، ص ۳۶۰.
  6. « أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ طَالَ تَرْدَادُكُمْ إِلَيَّ فِيمَا أَرَدْتُمُوهُ مِنِّي وَ كَرِهْتُ أَمْرَكُمْ، فَأَبَيْتُمْ عَلَيَّ إِلاَّ مَا أَرَدْتُمْ مِنِّي، وَ قَدْ عَلِمْتُ مَا سَبَقَ فِيكُمْ فَإِنْ كُنْتُ أَتَوَلَّى أَمْرَكُمْ عَلَى اَلْعَدْلِ فِيكُمْ وَ اَلتَّسْوِيَةِ بَيْنَكُمْ وَ إِنْ تَكُنْ مَفَاتِيحُ بَيْتِ مَالِكُمْ مَعِي لَيْسَ لِي مِنْهُ إِلاَّ مِثْلُ مَا لِأَحَدِكُمْ وَ لاَ لِغَيْرِي إِلاَّ ذَلِكَ تَوَلَّيْتُ أَمْرَكُمْ. قَالُوا: نَعَمْ. قَالَ: أَ رَضِيتُمْ ذَلِكَ؟؟ قَالُوا: رَضِينَا. قَالَ: اَللَّهُمَّ اِشْهَدْ عَلَيْهِمْ»؛ شرح الأخبار، ج۱، ص۳۷۷؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۴۵۱ و ۴۵۶.
  7. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳، ص ۴۰۴ - ۴۰۵.
  8. مروج الذهب، ج۲، ص۳۴۹؛ تذکرة الخواص، ص۵۶.
  9. الأخبار الطوال، ص۱۴۰.
  10. تاریخ طبری، ج۳، ص۴۵۴-۴۵۵.
  11. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳، ص ۴۰۵.
  12. أنساب الأشراف، ج۲، ص۲۰۶.
  13. البدء و التاریخ، ج۲، ص۲۰۸.
  14. البیان و التبیین، ج۲، ص۵۱؛ نهج السعاده، ج۱، ص۱۸۹ به نقل از تلخیص الشافی؛ عقد الفرید، ج۴، ص۱۳۳؛ کافی، ج۸، ص۶۷، ح۲۳.
  15. نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، ص۵۷، ۲۵۷.
  16. نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، ص۵۷.
  17. «... وَ قَدْ كَانَتْ أُمُورٌ مَضَتْ مِلْتُمْ فِيهَا مَيْلَةً كُنْتُمْ فِيهَا عِنْدِي غَيْرَ مَحْمُودِي الرَّأْيِ وَ لَوْ أَشَاءُ أَنْ أَقُولَ لَقُلْتُ عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ. سَبَقَ فِيهِ الرَّجُلَانِ وَ قَامَ الثَّالِثُ كَالْغُرَابِ هَمُّهُ بَطْنُهُ وَيْلَهُ لَوْ قُصَّ جَنَاحَاهُ وَ قُطِعَ رَأْسُهُ كَانَ خَيْراً لَهُ شُغِلَ عَنِ الْجَنَّةِ وَ النَّارُ أَمَامَهُ. سَاعٍ مُجْتَهِدٌ وَ طَالِبٌ يَرْجُو وَ مُقَصِّرٌ فِي النَّارِ ثَلَاثَةٌ وَ اثْنَانِ: خَمْسَةٌ لَيْسَ فِيهِمْ سَادِسٌ وَ مَلَكٌ طَارَ بِجَنَاحَيْهِ وَ نَبِيٌّ أَخَذَ اللَّهُ بِضَبْعَيْهِ هَلَكَ مَنِ ادَّعَى وَ خابَ مَنِ افْتَرى. الْيَمِينُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ وَسَطُ الطَّرِيقِ الْمَنْهَجُ عَلَيْهِ بَاقِي الْكِتَابِ وَ آثَارُ النُّبُوَّةِ أَلَا وَ إِنَّ اللَّهَ قَدْ جَعَلَ أَدَبَ هَذِهِ الْأُمَّةِ بِالسَّوْطِ وَ السَّيْفِ لَيْسَ عِنْدَ إِمَامٍ فِيهِمَا هَوَادَةٌ فَاسْتَتِرُوا بِبُيُوتِكُمْ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ وَ التَّوْبَةُ مِنْ وَرَائِكُمْ مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَكَ. أَلَا وَ إِنَّ كُلَّ قَطِيعَةٍ أَقْطَعَهَا عُثْمَانُ أَوْ مَالٍ أَخَذَهُ مِنْ بَيْتِ مَالِ الْمُسْلِمِينَ فَهُوَ مَرْدُودٌ عَلَيْهِمْ فِي بَيْتِ مَالِهِمْ (اثبات الوصیه، ص۱۵۸؛ نهج السعاده، ج۱، ص۱۹۶؛ شرح الأخبار، ج۱، ص۳۷۳.) وَ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ وَ فُرِّقَ فِي الْبُلْدَانِ (اثبات الوصیه، ص۱۵۸؛ نهج السعاده، ج۱، ص۱۹۶؛ شرح الأخبار، ج۱، ص۳۷۳.) فَإِنَّهُ مَنْ لَمْ يَسَعْهُ الْحَقُّ فَالْبَاطِلُ أَضْيَقُ عَلَيْهِ أَقُولُ قَوْلِي هَذَا وَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ لِي وَ لَكُمْ»؛اثبات الوصیه، ص۱۵۸؛ ابن میثم، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۹۷؛ بحار الأنوار، ج۳۱، ص۱۴، ح۶؛ شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۶۹.
  18. شرح الاخبار، ج۱، ص۳۷۳.
  19. شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۷۰.
  20. شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۷۰؛ مروج الذهب، ج۲، ص۳۴۷.
  21. مروج الذهب، ج۲، ص۳۴۷.
  22. «وَ اللَّهِ لَئِنْ أَنْتَ لَمْ تُحْضِرْهَا بَيْتَ مَالِ الْمُسْلِمِينَ لَأَضْرِبَنَّكَ بِسَيْفِي هَذَا أَصَابَ مِنْكَ مَا أَصَابَ»؛ دعائم الاسلام، ج۱، ۳۹۶.
  23. «وَ اللَّهِ لَئِنِ اسْتَقَامَ هَذَا الْأَمْرُ لَأَجْعَلَنَّ مَالَهُ وَ وُلْدَهُ فَيْئاً لِلْمُسْلِمِينَ»؛ المسترشد، ص۴۲۰.
  24. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳، ص ۴۰۶ - ۴۱۰.
  25. «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّهُ لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) اسْتَخْلَفَ النَّاسُ أَبَا بَكْرٍ ثُمَّ اسْتَخْلَفَ أَبُو بَكْرٍ عُمَرَ فَعَمِلَ بِطَرِيقِهِ ثُمَّ جَعَلَهَا شُورَى بَيْنَ سِتَّةٍ فَأَفْضَى الْأَمْرُ مِنْهُمْ إِلَى عُثْمَانَ فَعَمِلَ مَا أَنْكَرْتُمْ وَ عَرَفْتُمْ ثُمَّ حُصِرَ وَ قُتِلَ ثُمَّ جِئْتُمُونِي فَطَلَبْتُمْ إِلَيَّ وَ إِنَّمَا أَنَا رَجُلٌ مِنْكُمْ لِي مَا لَكُمْ وَ عَلَيَّ مَا عَلَيْكُمْ وَ قَدْ فَتَحَ اللَّهُ الْبَابَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ أَهْلِ الْقِبْلَةِ فَأَقْبَلَتِ الْفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ. وَ لَا يَحْمِلُ هَذَا الْأَمْرَ إِلَّا أَهْلُ الصَّبْرِ وَ الْبَصَرِ وَ الْعِلْمِ بِمَوَاقِعِ الْأَمْرِ وَ إِنِّي حَامِلُكُمْ عَلَى مَنْهَجِ نَبِيِّكُمْ(ص) وَ مُنَفِّذٌ فِيكُمْ مَا أُمِرْتُ بِهِ إِنِ اسْتَقَمْتُمْ لِي وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ. أَلَا إِنَّ مَوْضِعِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ(ص) بَعْدَ وَفَاتِهِ كَمَوْضِعِي مِنْهُ أَيَّامَ حَيَاتِهِ فَامْضُوا لِمَا تُؤْمَرُونَ بِهِ وَ قِفُوا عِنْدَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ وَ لَا تَعْجَلُوا فِي أَمْرٍ حَتَّى نُبَيِّنَهُ لَكُمْ فَإِنَّ لَنَا عَنْ كُلِّ أَمْرٍ مُنْكَرٍ تُنْكِرُونَهُ عُذْراً. أَلَا وَ إِنَّ اللَّهَ عَالِمٌ مِنْ فَوْقِ سَمَائِهِ وَ عَرْشِهِ أَنِّي كُنْتُ كَارِهاً لِلْوَلَايَةِ عَلَى أُمَّةِ مُحَمَّدٍ(ص) حَتَّى اجْتَمَعَ رَأْيُكُمْ عَلَى ذَلِكَ لِأَنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) يَقُولُ أَيُّمَا وَالٍ وَلِيَ الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِي أُقِيمَ عَلَى حَدِّ الصِّرَاطِ وَ نَشَرَتِ الْمَلَائِكَةُ صَحِيفَتَهُ فَإِنْ كَانَ عَادِلًا أَنْجَاهُ اللَّهُ بِعَدْلِهِ وَ إِنْ كَانَ جَائِراً انْتَقَضَ بِهِ الصِّرَاطُ حَتَّى تَتَزَايَلَ مَفَاصِلُهُ ثُمَّ يَهْوِي إِلَى النَّارِ فَيَكُونُ أَوَّلُ مَا يَتَّقِيهَا بِهِ أَنْفَهُ وَ حُرَّ وَجْهِهِ وَ لَكِنِّي لَمَّا اجْتَمَعَ رَأْيُكُمْ لَمَا يَسَعُنِي تَرْكُكُمْ. ثُمَّ الْتَفَتَ عَلَيْهِ السَّلَامُ يَمِيناً وَ شِمَالًا فَقَالَ: أَلَا لَا يَقُولَنَّ رِجَالٌ مِنْكُمْ غَداً قَدْ غَمَرَتْهُمُ الدُّنْيَا فَاتَّخَذُوا الْعَقَارَ وَ فَجَّرُوا الْأَنْهَارَ وَ رَكِبُوا الْخُيُولَ الْفَارِهَةَ وَ اتَّخَذُوا الْوَصَائِفَ الرُّوقَةَ فَصَارَ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ عَاراً وَ شَنَاراً إِذَا مَا مَنَعْتُهُمْ مَا كَانُوا يَخُوضُونَ فِيهِ وَ أَصَرْتُهُمْ إِلَى حُقُوقِهِمُ الَّتِي يَعْلَمُونَ فَيَنْقِمُونَ ذَلِكَ وَ يَسْتَنْكِرُونَ وَ يَقُولُونَ حَرَمَنَا ابْنُ أَبِي طَالِبٍ حُقُوقَنَا. أَلَا وَ أَيُّمَا رَجُلٍ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) يَرَى أَنَّ الْفَضْلَ لَهُ عَلَى مَنْ سِوَاهُ لِصُحْبَتِهِ فَإِنَّ لَهُ الْفَضْلَ النَّيِّرَ غَداً عِنْدَ اللَّهِ وَ ثَوَابُهُ وَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَ أَيُّمَا رَجُلٍ اسْتَجَابَ لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ فَصَدَّقَ مِلَّتَنَا وَ دَخَلَ فِي دِينِنَا وَ اسْتَقْبَلَ قِبْلَتَنَا فَقَدِ اسْتَوْجَبَ حُقُوقَ الْإِسْلَامِ وَ حُدُودَهُ فَأَنْتُمْ عِبَادُ اللَّهِ وَ الْمَالُ مَالُ اللَّهِ يُقْسَمُ بَيْنَكُمْ بِالسَّوِيَّةِ لَا فَضْلَ فِيهِ لِأَحَدٍ عَلَى أَحَدٍ وَ لِلْمُتَّقِينَ عِنْدَ اللَّهِ غَداً أَحْسَنُ الْجَزَاءِ وَ أَفْضَلُ الثَّوَابِ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ الدُّنْيَا لِلْمُتَّقِينَ أَجْراً [جَزَاءً] وَ لَا ثَوَاباً وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرَارِ وَ إِذَا كَانَ غَداً إِنْ شَاءَ اللَّهُ فَاغْدُوا عَلَيْنَا فَإِنَّ عِنْدَنَا مَالًا نَقْسِمُهُ فِيكُمْ وَ لَا يَتَخَلَّفَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ عَرَبِيٌّ وَ لَا عَجَمِيٌّ كَانَ مِنْ أَهْلِ الْعَطَاءِ أَوْ لَمْ يَكُنْ إِلَّا حَضَرَ إِذَا كَانَ مُسْلِماً حُرّاً أَقُولُ قَوْلِي هَذَا وَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الْعَظِيمَ لِي وَ لَكُمْ»؛ شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج۷، ص۳۶ و مترجم، ج۳، ص۳۵۲؛ بحار الأنوار، ج۳۲، ص۱۶.
  26. شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج۷، ص۳۶ و مترجم، ج۳، ص۳۵۲؛ بحار الأنوار، ج۳۲، ص۱۶.
  27. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳، ص ۴۱۰ - ۴۱۴.
  28. دعائم الاسلام، ج۱، ص۳۸۴؛ مستدرک الوسائل (چاپ سنگی)، ج۲، ص۲۶.
  29. «الْعَرَبِيُّ وَ الْقُرَشِيُّ وَ الْأَنْصَارِيُّ وَ الْعَجَمِيُّ وَ كُلُّ مَنْ كَانَ فِي الْإِسْلَامِ مِنْ قَبَائِلِ الْعَرَبِ وَ أَجْنَاسِ الْعَجَمِ سَوَاءٌ»، اختصاص، ص۱۵۲.
  30. «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ آدَمَ لَمْ يَلِدْ عَبْداً وَ لَا أَمَةً وَ إِنَّ النَّاسَ كُلَّهُمْ أَحْرَارٌ وَ لَكِنَّ اللَّهَ خَوَّلَ بَعْضَكُمْ بَعْضاً فَمَنْ كَانَ لَهُ بَلَاءٌ فَصَبَرَ فِي الْخَيْرِ فَلَا يَمُنَّ بِهِ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَلَا وَ قَدْ حَضَرَ شَيْءٌ وَ نَحْنُ مُسَوُّونَ فِيهِ بَيْنَ الْأَسْوَدِ وَ الْأَحْمَرِ»؛ کافی، ج۸، ص۶۹؛ بحار الأنوار، ج۳۲، ص۱۳۴؛ وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۸۲، «حاشیه»؛ نهج السعاده، ج۱، ص۲۱۰.
  31. کافی، ج۸، ص۶۹.
  32. شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج۷، ص۳۷؛ بحار الأنوار، ج۳۲، ص۱۸.
  33. شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج۷، ص۳۷؛ کافی، ج۸، ص۶۹؛ اختصاص، ص۱۵۲.
  34. «به یقین ما برای شما حقّ را آوردیم اما بیشتر شما حقّ را نمی‌پسندید» سوره زخرف، آیه ۷۸.
  35. شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج۷، ص۳۹؛ بحار الأنوار، ج۳۲، ص۱۸-۲۰.
  36. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳، ص ۴۱۴ - ۴۱۷.
  37. «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروه‌ها و قبیله‌ها کردیم تا یکدیگر را باز شناسید، بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.
  38. «بگو اگر خداوند را دوست می‌دارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره آل عمران، آیه ۳۱.
  39. «بگو از خداوند و پیامبر فرمان برید و اگر پشت کردند (بدانند که) بی‌گمان خداوند کافران را دوست نمی‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۳۲.
  40. «أَمَّا بَعْدُ أَيُّهَا النَّاسُ فَإِنَّا نَحْمَدُ رَبَّنَا وَ إِلَهَنَا وَ وَلِيَّ النِّعْمَةِ عَلَيْنَا ظَاهِرَةً وَ بَاطِنَةً بِغَيْرِ حَوْلٍ مِنَّا وَ لَا قُوَّةٍ إِلَّا امْتِنَاناً عَلَيْنَا وَ فَضْلًا لِيَبْلُوَنَا أَ نَشْكُرُ أَمْ نَكْفُرُ فَمَنْ شَكَرَ زَادَهُ وَ مَنْ كَفَرَ عَذَّبَهُ. وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ أَحَداً صَمَداً وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ بَعَثَهُ رَحْمَةً لِلْعِبَادِ وَ الْبِلَادِ وَ الْبَهَائِمِ وَ الْأَنْعَامِ نِعْمَةً أَنْعَمَ بِهَا وَ مَنّاً وَ فَضْلًا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ فَأَفْضَلُ النَّاسِ أَيُّهَا النَّاسُ عِنْدَ اللَّهِ مَنْزِلَةً وَ أَعْظَمُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ خَطَراً أَطْوَعُهُمْ لِأَمْرِ اللَّهِ وَ أَعْمَلُهُمْ بِطَاعَةِ اللَّهِ وَ أَتْبَعُهُمْ لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ أَحْيَاهُمْ لِكِتَابِ اللَّهِ فَلَيْسَ لِأَحَدٍ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ عِنْدَنَا فَضْلٌ إِلَّا بِطَاعَةِ اللَّهِ وَ طَاعَةِ رَسُولِهِ وَ اتِّبَاعِ كِتَابِهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ(ص). هَذَا كِتَابُ اللَّهِ بَيْنَ أَظْهُرِنَا وَ عَهْدُ نَبِيِّ اللَّهِ وَ سِيرَتُهُ فِينَا لَا يَجْهَلُهَا إِلَّا جَاهِلٌ مُخَالِفٌ مُعَانِدٌ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ اللَّهُ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ فَمَنِ اتَّقَى اللَّهَ فَهُوَ الشَّرِيفُ الْمُكْرَمُ الْمُحَبُّ وَ كَذَلِكَ أَهْلُ طَاعَتِهِ وَ طَاعَةِ رَسُولِ اللَّهِ يَقُولُ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ وَ قَالَ قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ. ثُمَّ صَاحَ بِأَعْلَى صَوْتِهِ يَا مَعَاشِرَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ يَا مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِينَ أَ تَمُنُّونَ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ بِإِسْلَامِكُمْ وَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ الْمَنُّ عَلَيْكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ثُمَّ قَالَ أَلَا إِنَّهُ مَنِ اسْتَقْبَلَ قِبْلَتَنَا وَ أَكَلَ ذَبِيحَتَنَا وَ شَهِدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَجْرَيْنَا عَلَيْهِ أَحْكَامَ الْقُرْآنِ وَ أَقْسَامَ الْإِسْلَامِ لَيْسَ لِأَحَدٍ عَلَى أَحَدٍ فَضْلٌ إِلَّا بِتَقْوَى اللَّهِ وَ طَاعَتِهِ جَعَلَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الْمُتَّقِينَ وَ أَوْلِيَائِهِ وَ أَحِبَّائِهِ الَّذِينَ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ثُمَّ قَالَ أَلَا إِنَّ هَذِهِ الدُّنْيَا الَّتِي أَصْبَحْتُمْ تَتَمَنَّوْنَهَا وَ تَرْغَبُونَ فِيهَا وَ أَصْبَحَتْ تَعِظُكُمْ وَ تَرْمِيكُمْ لَيْسَتْ بِدَارِكُمْ وَ لَا مَنْزِلِكُمُ الَّذِي خُلِقْتُمْ لَهُ وَ لَا الَّذِي دُعِيتُمْ إِلَيْهِ أَلَا وَ إِنَّهَا لَيْسَتْ بِبَاقِيَةٍ لَكُمْ وَ لَا تَبْقَوْنَ عَلَيْهَا فَلَا يَغُرَّنَّكُمْ عَاجِلُهَا فَقَدْ حُذِّرْتُمُوهَا وَ وُصِفَتْ لَكُمْ وَ جَرَّبْتُمُوهَا فَأَصْبَحْتُمْ لَا تَحْمَدُونَ عَاقِبَتَهَا فَسَابِقُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ إِلَى مَنَازِلِكُمُ الَّتِي أُمِرْتُمْ أَنْ تَعْمُرُوهَا فَهِيَ الْعَامِرَةُ الَّتِي لَا تَخْرَبُ أَبَداً وَ الْبَاقِيَةُ الَّتِي لَا تَنْفَدُ رَغَّبَكُمُ اللَّهُ فِيهَا وَ دَعَاكُمْ إِلَيْهَا وَ جَعَلَ لَكُمُ الثَّوَابَ فِيهَا فَانْظُرُوا يَا مَعَاشِرَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ أَهْلِ دِينِ اللَّهِ مَا وُصِفْتُمْ بِهِ فِي كِتَابِ اللَّهِ وَ نَزَلْتُمْ بِهِ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صوَ جَاهَدْتُمْ عَلَيْهِ فِيمَا فُضِّلْتُمْ بِهِ بِالْحَسَبِ وَ النَّسَبِ أَمْ بِعَمَلٍ وَ طَاعَةٍ فَاسْتَتِمُّوا نِعَمَهُ عَلَيْكُمْ رَحِمَكُمُ اللَّهُ بِالصَّبْرِ لِأَنْفُسِكُمْ وَ الْمُحَافَظَةِ عَلَى مَنِ اسْتَحْفَظَكُمُ اللَّهُ مِنْ كِتَابِهِ. أَلَا وَ إِنَّهُ لَا يَضُرُّكُمْ تَوَاضُعُ شَيْءٍ مِنْ دُنْيَاكُمْ بَعْدَ حِفْظِكُمْ وَصِيَّةَ اللَّهِ وَ التَّقْوَى وَ لَا يَنْفَعُكُمْ شَيْءٌ حَافَظْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَمْرِ دُنْيَاكُمْ بَعْدَ تَضْيِيعِ مَا أُمِرْتُمْ بِهِ مِنَ التَّقْوَى فَعَلَيْكُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِالتَّسْلِيمِ لِأَمْرِهِ وَ الرِّضَا بِقَضَائِهِ وَ الصَّبْرِ عَلَى بَلَائِهِ. فَأَمَّا هَذَا الْفَيْءُ فَلَيْسَ لِأَحَدٍ فِيهِ عَلَى أَحَدٍ أَثَرَةٌ قَدْ فَرَغَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ قَسْمِهِ فَهُوَ مَالُ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ عِبَادُ اللَّهِ الْمُسْلِمُونَ وَ هَذَا كِتَابُ اللَّهِ بِهِ أَقْرَرْنَا وَ عَلَيْهِ شَهِدْنَا وَ لَهُ أَسْلَمْنَا وَ عَهْدُ نَبِيِّنَا بَيْنَ أَظْهُرِنَا فَسَلِّمُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ فَمَنْ لَمْ يَرْضَ بِهَذَا فَلْيَتَوَلَّ كَيْفَ شَاءَ فَإِنَّ الْعَامِلَ بِطَاعَةِ اللَّهِ وَ الْحَاكِمَ بِحُكْمِ اللَّهِ لَا وَحْشَةَ عَلَيْهِ أُولَئِكَ الَّذِينَ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ، أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَ نَسْأَلُ اللَّهَ رَبَّنَا وَ إِلَهَنَا أَنْ يَجْعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنْ أَهْلِ طَاعَتِهِ وَ أَنْ يَجْعَلَ رَغْبَتَنَا وَ رَغْبَتَكُمْ فِيمَا عِنْدَهُ أَقُولُ مَا سَمِعْتُمْ وَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ لِي وَ لَكُمْ»تحف العقول، ص۱۸۳ و مترجم، ص۱۷۹.
  41. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳، ص ۴۱۷ - ۴۲۲.
  42. «در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستوده‌ای است» سوره فصلت، آیه ۴۲.
  43. «وَ أَمَّا الْقَسْمُ وَ الْأُسْوَةُ فَإِنَّ ذَلِكَ أَمْرٌ لَمْ أَحْكُمْ فِيهِ بَادِئَ بَدْءٍ قَدْ وَجَدْتُ أَنَا وَ أَنْتُمَا رَسُولَ اللَّهِ صيَحْكُمُ بِذَلِكَ وَ كِتَابُ اللَّهِ نَاطِقٌ بِهِ وَ هُوَ الْكِتَابُ الَّذِي لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ وَ أَمَّا قَوْلُكُمَا جَعَلْتَ فَيْئَنَا وَ مَا أَفَاءَتْهُ سُيُوفُنَا وَ رِمَاحُنَا سَوَاءً بَيْنَنَا وَ بَيْنَ غَيْرِنَا فَقَدِيماً سَبَقَ إِلَى الْإِسْلَامِ قَوْمٌ وَ نَصَرُوهُ بِسُيُوفِهِمْ وَ رِمَاحِهِمْ فَلَمْ يُفَضِّلْهُمْ رَسُولُ اللَّهِ صفِي الْقَسْمِ وَ لَا آثَرَهُمْ بِالسَّبْقِ وَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُوَفٍّ السَّابِقَ وَ الْمُجَاهِدَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَالَهُمْ وَ لَيْسَ لَكُمَا وَ اللَّهِ عِنْدِي وَ لَا لِغَيْرِكُمَا إِلَّا هَذَا أَخَذَ اللَّهُ بِقُلُوبِنَا وَ قُلُوبِكُمْ إِلَى الْحَقِّ وَ أَلْهَمَنَا وَ إِيَّاكُمُ الصَّبْرَ. ثُمَّ قَالَ رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً رَأَى حَقّاً فَأَعَانَ عَلَيْهِ وَ رَأَى جَوْراً فَرَدَّهُ وَ كَانَ عَوْناً لِلْحَقِّ عَلَى مَنْ خَالَفَهُ»؛ شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج۷، ص۴۱ و مترجم، ج۳، ص۳۵۸؛ بحار الأنوار، ج۳۲، ص۲۱؛ نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه ۲۰۵، ص۳۲۱؛ کتاب پیش رو، ج۲، ص۲۷۹.
  44. طوسی، الأمالی، ص۷۲۹، ۷۳۲؛ بحار الأنوار، ج۳۲، ص۲۵-۳۰.
  45. دعائم الاسلام، ج۱، ص۳۸۴؛ مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۹۱؛ نهج السعاده، ج۱، ص۲۴۰؛ بحار الأنوار، ج۳۲، ص۱۱۰.
  46. «فَوَ اللَّهِ مَا أَنَا وَ أَجِيرِي هَذَا إِلَّا بِمَنْزِلَةٍ وَاحِدَةٍ»؛ مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۱۰؛ بحار الأنوار، ج۴۱، ص۱۱۶.
  47. طوسی، الأمالی، ص۷۳۱؛ بحار الأنوار، ج۳۲، ص۲۹ و ۱۱۰. در این جا محل کار حضرت «بئر ملک» معرفی شده است. برابر نقل ابن شبه (تاریخ المدینة المنوره، ج۱، ص۲۲۳) بئر ملک، جزو قنات است.
  48. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳، ص ۴۲۲ - ۴۲۵.
  49. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۳، ص۴۸-۵۰؛ الغدیر، ج۹، ص۳ و پس از آن.
  50. «يَا مَعْشَرَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ اعْلَمُوا وَ اللَّهِ أَنِّي لَا أَرْزَؤُكُمْ مِنْ فَيْئِكُمْ شَيْئاً مَا قَامَ لِي عِذْقٌ بِيَثْرِبَ أَ فَتَرَوْنِّي مَانِعاً نَفْسِي وَ وُلْدِي وَ مُعْطِيَكُمْ وَ لَأُسَوِّيَنَّ بَيْنَ الْأَسْوَدِ وَ الْأَحْمَرِ»؛ اختصاص، ص۱۵۱؛ بحار الأنوار، ج۴۰، ص۱۰۷ و ج۴۱، ص۱۳۱؛ نهج السعاده، ج۱، ص۲۲۴؛ کافی، ج۸، ص۱۸۲. در این منبع و منابعی که از کافی نقل کرده‌اند کلمۀ «ولدی» نیامده؛ مانند: بحار، ج۴۱، ص۱۳۱؛ وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۸۰؛ مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۹۴؛ جواهر الکلام، ج۲۱، ص۱۹۲.
  51. إختصاص، ص۱۵۱.
  52. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳، ص ۴۲۵ - ۴۲۷.