سیره سیاسی امام رضا

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

وضعیت سیاسی عصر زندگانی امام(ع) در مدینه

از آنجا که درک صحیح از سیره سیاسی امام رضا(ع) به شناخت اوضاع عصر ایشان وابسته است، به اجمال نکاتی در این باره آورده می‌شود. باید دانست که امام رضا(ع) پیش از آغاز دوران امامتشان، دور خلافت منصور، مهدی، هادی و مدتی از دوره هارون عباسی را تجربه کرده بود. همچنین در دوره امامت ایشان، هارون به مدت ده سال و فرزندان او امین و مأمون هر یک حدود پنج سال خلافت عباسی را در دست داشتند. بررسی نیم قرن اقدامات سیاسی عباسیان بیانگر آن است که آنان برای بقای خود بر مسند ریاست حکومت بر مسلمانان، از هیچ فریبکاری و جنایتی فروگذار نمی‌کردند. این طبیعی بود که آنان گاه برای به دست آوردن رضایت نسبی مسلمانان و جلوگیری از همراهی آنان با قیام‌های سیاسی و مذهبی، اقداماتی در جهت رفع نیازهای ابتدایی آنان صورت دهند، یا در مقابل معترضان با تسامح رفتار کنند؛ اما بررسی‌ها نشان می‌دهد که هیچ گاه اجازه ندادند، شخص یا گروهی خود را در شرافت و جایگاه هم‌سنگ، یا بالاتر از عباسیان بداند.

عباسیان در دوره موردنظر در بالاترین درجه اقتدار خود در طول حدود پانصد ساله حکمرانی بوده‌اند؛ از این رو، قابل درک است که هرگونه اقدام مستقیم و مقابله صریح با دستگاه حکومت، چیزی جز شکست به دنبال نخواهد داشت؛ زیرا حکمرانان به اندازه کافی در تعقیب، مراقبت، دستگیری و به چنگ آوردن معتقدان به قیام، صاحب تجربه بودند؛ چنان که در کتاب عقد الفرید اشاره شده است عباسیان در این دوره گام به گام به دنبال علویان خواستار براندازی خاندان عباسی می‌رفتند و آنان را به راحتی و بدون کمترین مانعی به قتل می‌رساندند[۱]. هارون با استفاده از همین اقتدار توانست مدتی مدید امام کاظم(ع) را حبس کرده و حتی مانع از ساده‌ترین روابط ایشان با بستگان نزدیکشان شود. با این حال، مشاهده می‌شود امام رضا(ع)، از جایگاهی در میان علویان بهره‌مند بودند که هارون عباسی در جریان قیام یکی از علویان، امام رضا(ع) را واسطه قرار می‌دهد تا از این حرکت جلوگیری کند[۲].

از سوی دیگر، در این دوره حاکمان عباسی به خوبی با موضوع تقیه در میان شیعیان امامی آشنا بودند. آنان می‌دانستند که امامیه در پوشش فعالیت‌های مذهبی، در حال توسعه باورهای امامت سیاسی نیز هست و اطلاع داشتند که امامان شیعه خود را منصوب شدگان از سوی خداوند بر روی زمین می‌دانند[۳]. بنابراین، به طور دائم درصدد شناسایی و تعقیب عناصر اصلی این گروه بودند؛ اما به هر حال، خطرهایی که گاه از سوی معاندان خارجی ایشان را تهدید می‌کرد، یا اختلاف‌هایی که در میان بزرگان خاندان عباسی پدید می‌آمد، سبب می‌شد تا در برخی اوقات، شیعیان امامی زندگی آرام‌تری داشته باشند. دوگانگی ایجاد شده در میان عباسیان در دوره زندگانی امام رضا(ع) بیش از هر چیز در نفوذ ایرانیان در دستگاه عباسی و تبدیل شدن آنها به عناصر اصلی حکومت، ریشه داشت[۴]، اما برخی موضوعات سبب شدند تا این ناسازگاری خود را بیش از پیش نشان دهد که اختلاف در نسب امین و مأمون، از جمله این موارد است. مادر امین، زبیده، نواده منصور عباسی بوده و به همین سبب، امین از جانب پدر و مادر، هاشمی بود؛ در مقابل، مأمون که حدود شش ماه از امین بزرگ‌تر بود، مادری ایرانی داشت؛ و همین امر سبب دو دستگی در دربار شده بود.

به همین دلیل پس از آنکه امین به عنوان ولی‌عهد هارون انتخاب شد[۵]، فضل بن ربیع، وزیر هارون، برای جلوگیری از اعتراض ایرانیان به این تصمیم، با پرداخت اموال هنگفت به حاکمان ایرانی، زمینه را برای روی کار آمدن وی فراهم ساخت[۶]. پس از مدتی هارون، مأمون را نیز به عنوان ولی‌عهد پس از امین معرفی کرد و ولایت سرزمین‌های محدوده خراسان را به وی سپرد[۷]. به رغم اقدامات بسیار هارون برای جلوگیری از اختلاف این دو برادر، پس از مرگ هارون، مأمون از پذیرش دعوت امین برای حضور و بیعت نزد خلیفه سرباز زد[۸]. مقابله آشکار امین و مأمون از سال ۱۹۴ق، و وقتی امین فرزند خردسال خود را به عنوان ولی‌عهد معرفی کرد، آغاز شد[۹]. در سال ۱۹۵ق، لشکریان مأمون موفق به شکست سردار سپاه امین عباسی، علی بن عیسی بن ماهان شدند. پس از آن مأمون عباسی خلع امین را اعلام کرد و تلاش‌های بعدی امین نیز برای جبران شکست‌ها، راه به جایی نبرد[۱۰]؛ و با کشته شدن امین، امر خلافت به طور کامل برای مأمون تثبیت شد[۱۱].

اقدامات سیاسی امام رضا(ع) در مدینه

اشاره شد که هارون تجربه ناخوشایندی از شهادت امام کاظم(ع) و عواقب آن داشت؛ از این رو، وقتی برخی تلاش کردند تا درباره امام رضا(ع) نزد او سعایت و بدگویی کنند و مقدمات مقابله وی با امام رضا(ع) را با اذن هارون فراهم سازند، او به صراحت اعلام کرد که با مقابله با علی بن موسی الرضا(ع) همچون مقابله با امام کاظم، مخالف است[۱۲]. امام رضا(ع) با شناخت شرایط موجود، در میان یاران خود و در مقابل نگرانی‌های آنان از اقدامات بی‌پرده امام، به صراحت اعلام کرد که کوچک‌ترین خطری از جانب هارون ما را تهدید نمی‌کند[۱۳].

ایشان برخلاف برخی دوره‌ها که شیعیان در تنگنا بودند، آشکارا نشانه‌ها و علائم تشیع را ظاهر ساخت و برای نمونه، ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ را در همه نمازها بلند قرائت می‌کرد[۱۴]. همچنین آشکارا امامت خود را اعلام داشت[۱۵] یا در میان اصحاب خویش حکومت را نامشروع و باطل می‌خواند، ویژگی‌های حکومت‌های ستمگر را بیان می‌داشت و مدیریت جامعه اسلامی را حق مؤمنان می‌دانست[۱۶]. البته در این شرایط نیز از امام(ع) اقدامی سرنمی‌زد که حساسیت دستگاه خلافت را برانگیزد و بهانه به دست جاسوسان عباسی دهد[۱۷]. بر اساس برخی گزارش‌ها فرستادگان حکومت همواره وضعیت امام رضا(ع) را زیر نظر داشته و برای نمونه، خبر می‌دادند که در خانه ایشان به روی مردم باز است و او مردم را به پیروی از خود دعوت می‌کند[۱۸].

موضوعی که افزون بر اختلاف‌های داخلی عباسیان، شرایط را برای فعالیت امام رضا(ع) و اصحابشان در دوره خلافت امین عباسی مهیا کرد، بی‌بهره بودن امین از تدبیر، هوش و درایت سیاسی بود[۱۹]. این موضوع در کنار فقدان خصوصیات اخلاقی گیرا و صرف وقت در برخی امور مبتذل، سبب شد تا وی جایگاه خود را روز به روز در جامعه از دست بدهد. بنابراین، وی کمتر به این فکر می‌افتاد که در جهت محدودیت شیعیان اقدامی ترتیب دهد[۲۰]، چه رسد به آنکه بخواهد برخلاف مشی پدرش در مقام مخالفت و ایجاد محدودیت برای امام رضا(ع) برآید.

یکی از مظاهر اندیشه سیاسی امام رضا(ع) در مدینه را می‌توان در نظریات آن حضرت درباره شیعیانی که دارای منصب حکومتی بوده، یا درخواست ورود در مشاغل حکومتی داشتند، مشاهده کرد. برای نمونه، حسن بن حسین انباری، پس از درخواست مکرر از امام رضا(ع)، برای ورود به این گونه مشاغل و نپذیرفتن آن حضرت، وقتی جان خود را در خطر دید و این موضوع را با امام رضا(ع) در میان گذاشت، ایشان برای ورود او به دستگاه حکومت، شرط‌هایی از جمله عمل به دستورهای اسلام، انتخاب همکاران از میان شیعیان امامی و کمک به فقرا و زندگی کردن چون آنان را مطرح فرمود[۲۱]. در همین دوره، برخی شیعیان امامی نیز در دستگاه عباسی دارای مناصب بوده‌اند و امام(ع) نیز در برخی مواقع برای جلوگیری از آسیب به شیعیان و رسیدگی به نیازهای آنان، این افراد را مأمور می‌کرد[۲۲].[۲۳]

مواجهه امام(ع) در برابر قیام‌های علویان

در امتداد اندیشه‌ای که قیام به شمشیر را تا زمان حکمرانی ظالمان ضروری می‌دانست و از سوی برخی علویان دنبال می‌شد، در دوره امامت امام رضا(ع) نیز برخی به طور علنی حکومت عباسی را غاصب خوانده و راه قیام را به عنوان تنها راه برای نجات خود، انتخاب کردند. جایگاه منحصر به فرد امام رضا(ع) در میان شیعیان امامی و غیرامامی تا حدی بود که آنها درباره اقدامات خود با ایشان ارتباط برقرار ساخته و دست یاری و حمایت به سوی ایشان دراز می‌کردند. مورخان برخی پاسخ‌ها و واکنش‌های امام(ع) را در برابر این افراد به ثبت رسانده‌اند که به مناسبت نقل اقدامات سیاسی امام رضا(ع)، به برخی از این موارد اشاره می‌شود[۲۴].

قیام ابوالسرایا

یکی از قیام‌های بسیار مهم و منحصر به فرد از جهت گستردگی مناطق مورد تصرف از سوی مخالفان که در ابتدا موفقیت‌هایی را کسب کرد و برای مدتی کوفه را به تصرف خود درآورد، قیام سری بن منصور شیبانی، معروف به ابوالسرایا (م ۲۰۰ق) در سال ۱۹۹ق بود که محمد بن ابراهیم علوی، معروف به ابن طباطبا (م ۱۹۹ق) نیز او را همراهی می‌کرد. وقتی فرستاده آنان نزد امام رضا(ع) حاضر شد و درخواست کرد تا امام(ع) نیز از آنان حمایت کند، امام رضا(ع) با اطلاع از نافرجام ماندن این قیام، آن را تأیید نکرد و پاسخ به این درخواست را به بیست روز بعد موکول ساخت که هجده روز پس از این دیدار، قیام آنان از سوی عباسیان سرکوب شد[۲۵]. ابوالسرایا در جریان قیام خود فرستادگانی را برای پیگیری قیام در مناطق مختلف انتخاب می‌کرد. یکی از این افراد زید، برادر امام رضا(ع) بود که از سوی وی به بصره فرستاده شد. امام رضا(ع) پیش از شکست او، به طور غیرمستقیم مشارکت او در قیام را نافرمانی از حجت خدا خواند. در پیام امام(ع) آمده است: اگر گفتار برخی کوفیان، مبنی بر اینکه خداوند آتش جهنم را بر فرزندان حضرت فاطمه(س) حرام ساخته، او را مغرور کرده است، وی باید بداند که این شأن، فقط ویژه امام حسن و امام حسین(ع) است. زید در ابتدا موفق شد بر بصره تسلط یابد؛ ولی پس از مدتی کوتاه دستگیر شد. امام رضا(ع) به خاطر حضور وی در قیام‌ها و برخی اقدامات زننده وی چون آتش زدن خانه‌های عباسیان بصره، سوگند یاد کرد که هیچ‌گاه با وی سخن نگوید. امام(ع) در واکنش به وی که ایشان را برادر خطاب کرد، فرمود: اگر نافرمانی خدا را کنی، میان من و تو برادری‌ای نیست[۲۶].[۲۷]

قیام محمد دیباج

محمد دیباج فرزند امام جعفر صادق(ع)(م ۲۰۳ق)، عموی امام رضا(ع) نیز از جمله قیام کنندگان در دوره زندگی امام رضا(ع) بود که به رغم موافق نبودن امام رضا(ع)، در مکه قیام کرد[۲۸]. امام رضا(ع) به طور صریح به او فرمود: «ای عمو، پدر و برادر خود (امام صادق و امام کاظم(ع)) را با این اقدام تکذیب مکن». او نیز پس از مدتی کوتاه، شکست سختی را متحمل شد؛ به گونه‌ای که مجبور شد همچون عباسیان لباس سیاه بپوشد و درخواست امان کرده، گفته‌های پیشین خود را تکذیب کند و حکومت را مخصوص عباسیان اعلام دارد[۲۹].

واکنش امام رضا(ع) به قیام‌های یادشده نشان می‌دهد که ایشان با شناخت کافی از قوا و تحرکات دشمن و شرایط فرهنگی و مذهبی عموم مسلمانان، این قیام‌ها را عقیم می‌دانسته و معتقد بود خیزش‌های آنان تنها سبب ریخته شدن خون علویان و محرومیت‌های بیشتر شیعیان از جهت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و حتی فرهنگی خواهد بود[۳۰].[۳۱]

واگذاری ولایتعهدی خلافت عباسی به امام رضا(ع)

پس از ورود امام رضا(ع) به مرو، فضل بن سهل (م ۲۰۲ق)، وزیر ایرانی مأمون، به استقبال ایشان رفت و مأمون با احترام بسیار از آن حضرت پذیرایی کرد. در نخستین روزهای حضور امام در مرو، فضل بارها نزد امام(ع) حاضر می‌شد و قصد مأمون را در سپردن زمام حکومت به آن حضرت، مطرح می‌کرد؛ اما امام رضا(ع) با این امر مخالف بود. امام(ع) همین نظر را در مذاکره با مأمون نیز اعلام کرد و در مقابل اصرار مأمون فرمود: که هیچ‌گاه به اختیار خود این مقام را نخواهند پذیرفت[۳۲]. حتی وقتی مأمون اعلام کرد که خود را از خلافت خلع کرده و با تو بیعت می‌کنم، امام رضا(ع) فرمود: اگر این خلافت از آن توست و خداوند آن را برای تو قرار داده باشد، چنین حقی نداری و اگر خلافت از آن غیر توست، چگونه چیزی را که از آن تو نیست به دیگری می‌بخشی؟[۳۳] در نهایت مطابق روایتی مأمون، امام(ع) را تهدید کرد که در صورت نپذیرفتن منصب ولایتعهدی، سر از تن ایشان جدا می‌کند[۳۴] و آن حضرت را به پذیرش ولایتعهدی ناچار ساخت.

اخبار متعددی نشان از پیشنهاد منصب ولایتعهدی به امام(ع) با تصمیم شخص مأمون دارد. با این حال، برخی مورخان آن را ایده فضل بن سهل دانسته‌اند[۳۵]. آنان معتقدند عباسیان حاضر در بغداد این رویداد را توطئه‌ای از سوی وی برای بیرون بردن خلافت از دودمان عباسی تلقی می‌کردند[۳۶]. باید توجه داشت در صورت پذیرش این نظر، فضل نیز علاقه‌ای به روی کار آمدن امام رضا(ع) نداشته و او نیز اهداف شخصی خود را دنبال می‌کرده است؛ از این رو، بارها در دوران ولایتعهدی امام رضا(ع) فضل بن سهل با اقدامات خود نشان داد که نسبت به آن حضرت حسد، کینه و دشمنی دارد[۳۷].

به هر ترتیب، فضل بن سهل خود در خطبه‌ای مردم را از تصمیم مأمون بر ولا یتعهدی امام رضا(ع) باخبر ساخت و دستور داد تا در روزی معین همه والیان، سرداران و دیگر بزرگان حکومت در حضور مأمون با امام رضا(ع) بیعت کند. در جلسه‌ای که با عنوان جشن ولایتعهدی برگزار می‌شد، به طور طبیعی هریک از حاضران از مقامات کشوری و لشکری مبلغ رویدادهای این مجلس در شهر و دیار خود بود و از این جهت هدف مأمون در اطلاع یافتن جامعه از تصمیم و اقدام او پوشش داده می‌شد. عباس، فرزند مأمون، اولین شخصی بود که به دستور خلیفه با امام(ع) بیعت کرد و سپس دیگر سران کشوری و لشکری با آن حضرت دست بیعت دادند. سپس مأمون به سخنرانی پرداخت و پس از او شاعرانی چون دعبل خُزاعی (م ۲۴۵) به طرح فضائل و مناقب امام(ع) پرداختند و از مأمون جوایزی دریافت کردند. این جلسه به قدری جدی و باشکوه برگزار شد که برخی اطرافیان امام(ع) نیز از این رویداد مسرور شدند؛ از این رو، امام(ع) بعدها خطاب به یکی از پیروان شان فرمود: مسرور نباش؛ زیرا این امر به سامان نخواهد رسید[۳۸].

پس از پذیرش ولایتعهدی از سوی امام رضا(ع)، مأمون تصمیم‌هایی گرفت که می‌توانست در چشم عموم مردم به عنوان یک تحول تلقی شود. مقرر شد تا در آغاز همه خطبه‌هایی که در منبرهای رسمی خوانده می‌شود، پس از نام مأمون، نام امام(ع) آورده شود[۳۹]. اقدام دیگر مأمون زدن سکه به نام آن حضرت با این عبارت بود: الامير الرضا ولي عهد المسلمين علي بن موسى. در این میان، عباسیان و منسوبان به این خاندان که در چند دهه گذشته شاهد جایگاه والای خود در میان مسلمانان بودند، از این اقدامات احساس خطر کرده و از همان آغاز به صراحت مخالفت خود را با مأمون اعلام کردند. برای نمونه، در مراسم جشن ولایتعهدی، سه تن از بزرگان حکومت عباسی، یعنی عیسی جلودی، علی بن ابی عمران و ابویونس، از بیعت با امام سرباز زدند که بنا بر نقلی به دستور مأمون زندانی شدند. همچنین پس از ارسال دستور مکتوب مأمون به والیان درباره ولایتعهدی امام(ع)، عامل خلیفه در بصره از دستورهای وی سرپیچی کرد و در خطبه‌ای مأمون را مخلوع خواند[۴۰].[۴۱]

انگیزه و اهداف مأمون از واگذاری ولایتعهدی

یکی از مباحث مهم درباره ولایتعهدی امام رضا(ع) آن است که مأمون با کدام انگیزه این پیشنهاد را به امام رضا(ع) داد؟ این پرسش از این جهت اهمیت می‌یابد که عباسیان در سراسر دوران حکومت خود تلاش کردند تا خاندان پیامبر(ص) را در انزوا قرار دهند و همین امر نیز سبب شد امام کاظم(ع) سالیان درازی را به دور از اهل بیت خویش، در زندان سپری کند. حال چه موضوعی سبب چرخش از مواضع پیشین شده است؟ در پاسخ به این مسئله دو قول حُسن نیت و سوءنیت مأمون در این اقدام مطرح شده است. برخی گزارش‌ها نشان از آن دارند که مأمون در این اقدام، حسن نیت داشته و با درک عظمت شخصیت امام(ع)، تلاش کرده است تا اشتباهات پیشین عباسیان را درباره خاندان پیامبر(ص) جبران کند[۴۲].

با آنکه رفتارهای پیچیده و مرموز مأمون در کنار باورهای کلامی نزدیک او به معتزله، که در برابر عثمانی مذهبان رفتار بهتری نسبت به خاندان پیامبر(ص) داشتند، یا جانبداری‌های ریاکارانه وی از تشیع در بیان جانشینی امام علی(ع) برای نبی اکرم(ص)[۴۳]، یا بازگرداندن فدک به خاندان اهل بیت(ع)[۴۴]، سبب شده‌اند تا حتی برخی مورخان بزرگ شیعه و اهل سنت نیز قول نخست و حُسن نیت مأمون را ترجیح دهند[۴۵]؛ اما مطالعه دقیق شواهد موجود در این باره نشان از اغراض ناصواب مأمون در این تصمیم دارد.

بررسی‌ها نشان می‌دهد که این نظر با اخبار متعددی در تعارض صریح قرار دارد. برای نمونه، مأمون به طور صریح در میان مشاورانش، غرض از اقدام خود را کسب رضایت نسبی علویان معترض دانسته است[۴۶]. مجموعه اقدامات امام رضا(ع) نیز نشان از بی‌صداقتی مأمون دارد. ایشان تا مدت‌ها پاسخ نامه‌های مأمون مبنی بر آمدن به مرو را نداد و وقتی مجبور به مهاجرت سوی مرو شد، عبارت‌هایی حزن‌انگیز بر زبان راند[۴۷]. این موضوع از سخنان آن حضرت و اصحاب ایشان روشن می‌شود. جملاتی چون «أَنَا أُجْبِرْتُ عَلَى ذَلِكَ‌»[۴۸]، «دَفَعَتْنِي الضَّرُورَةُ إِلَى قَبُولِ ذَلِكَ عَلَى إِكْرَاهٍ وَ إِجْبَارٍ بَعْدَ الْإِشْرَافِ عَلَى الْهَلَاكِ‌»[۴۹]، «قَدْ نَهَانِيَ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ أُلْقِيَ بِيَدِي التَّهْلُكَةَ»[۵۰] و «مَا دَخَلَ الرِّضَا(ع) فِي هَذَا الْأَمْرِ طَائِعاً»[۵۱] چیزی جز خصومت و عناد را از سوی مأمون اثبات نمی‌کند.

همچنین رفتار توهین‌آمیز مأمون و تهدید امام رضا(ع) برای پذیرش ولایتعهدی و شروطی که امام رضا(ع) در نهایت برای قبول این امر قرار می‌دهد، و در ادامه بدان اشاره خواهد شد، گواه سوء نیت مأمون در این اقدام است. با پذیرش این قول می‌توان مهم‌ترین اهداف مأمون از پیشنهاد منصب ولا یتعهدی به امام(ع) را در چند مورد خلاصه کرد[۵۲]:

  1. شهرت، محبوبیت و مقبولیت فرزندان پیامبر(ص) در میان مسلمانان با هر مذهب و در هر فرقه‌ای سبب می‌شد مأمون با اعطای چنین مقامی به امام رضا(ع) بر اشتباهات و کاستی‌های عباسیان سرپوش نهاده و برای مدتی جلو نارضایتی عمومی پدید آمده را بگیرد.
  2. قیام‌های فراوانی از سوی گروه‌های مختلف مسلمان در مناطق مختلف قلمرو اسلامی در حال انجام یا برنامه‌ریزی بود که با هدف انتقام‌گیری از عباسیان انجام می‌شدند و با وجود ولایت‌عهدی امام رضا(ع) طبیعی بود که بسیاری از آنها از این امر، صرف نظر کنند.
  3. مأمون با این اقدام می‌توانست به طور غیرمستقیم برای عباسیان و حکومت خود مشروعیت ایجاد کند. وی گمان می‌کرد که در سایه ولایت‌عهدی امام رضا(ع) هر اقدامی از او روا و شایسته خواهد بود و از این جهت اختیارات بیشتری پیش روی وی قرار خواهد گرفت.
  4. همان‌گونه که در بخش مربوط به بسترشناسی عصر زندگانی امام(ع) ذکر شد، مأمون برای آنکه دیگر عباسیان را – که پس از قتل امین به دست مأمون از وی ناخشنود بودند- راضی کند، تلاش نمود تا این گونه به آنها وانمود کند که این توانایی را دارد تا حکومت را از دستان این خاندان در آورد[۵۳].

اقدامات امام رضا(ع) در دوره ولایتعهدی

واضح است که امام رضا(ع) از هر فرصتی برای طرح نظر خود درباره پذیرش بالاترین منصب در حکومت عباسی استفاده کند. به رغم آنکه مأمون می‌کوشید نشان دهد که امام(ع) به خلافت طمع داشته‌اند[۵۴]، امام(ع) همواره بر بی‌رغبتی خود بر خلافت تأکید می‌کرد. این بی‌رغبتی تا اندازه‌ای بود که فضل بن سهل می‌گفت هیچ‌گاه خلافت را مانند آن روز ضایع‌تر ندیدم که مأمون آن را به علی بن موسی واگذار می‌کرد و علی بن موسی از پذیرش آن خودداری می‌ورزید[۵۵]. بر اساس گزارش اربلی (م ۶۹۳ق)، در کشف الغمه، امام(ع) به طور غیرمستقیم بر مواضع خود در عهدنامه ولایتعهدی، که از سوی مأمون نگاشته شده و امام نیز چند خط در آن مرقوم فرمود، اشاره کرد و برای نمونه، بر بقای خود پس از مأمون و دستیابی به خلافت با دیده شک و تردید نگریست[۵۶]. آن حضرت حتی وقتی در مراسم جشن ولایتعهدی برای حاضران سخن گفتند تأکید کرد که ما به سبب قرابت با رسول خدا(ص) بر شما حق داریم و شما نیز که امت آن حضرت هستید بر ما حق دارید و هرگاه شما حق ما را ادا کنید، ادای حق شما بر ما واجب خواهد بود[۵۷].

از اقدامات مهم امام رضا(ع)، گذاشتن شرط برای پذیرش این منصب بود؛ و آن اینکه در هیچ یک از مسائل حکومتی مداخله نکند. ایشان اعلام کرد: در این راستا امر و نهی نخواهد کرد، فتوا نداده و قضاوتی نمی‌کند، کسی را عزل و نصب نخواهد کرد و خلاصه در دگرگون ساختن هیچ امری دخالت نخواهد کرد[۵۸]. این تصمیم سرنوشت‌ساز سبب شد تا از مشروعیت بخشی به اقدامات مأمون که به عنوان یکی از اهداف وی دنبال می‌شد، جلوگیری شود.

پس از گذشت مدت کوتاهی از جشن ولایتعهدی، مأمون از امام رضا(ع) خواست تا نماز عید فطر را اقامه کرده و بدین وسیله امر ولایتعهدی را استوار گرداند. با آنکه امام شرط قبول ولایتعهدی را به او یادآوری کرد، ولی با اصرار مأمون ناچار پذیرفت که همچون رسول خدا(ص) و امام علی(ع) نماز عید را اقامه کند. منش و رفتار امام(ع) در حرکت به سمت محل اقامه نماز با پای برهنه سبب شد تا همگان با هر جایگاه و مقامی چون امام از مرکب پایین آمده و با پای برهنه پشت سر حضرت به تکبیر مشغول شوند. فضل با دیدن این صحنه سراسیمه نزد مأمون رفت و توصیه کرد که اگر علی بن موسی با همین شیوه به نماز بایستد، مردم بیش از پیش شیفته او خواهند شد. مأمون سخن او را پذیرفت و با ارسال پیک و با این بهانه که ما نمی‌خواهیم فرزند رسول خدا(ص) به زحمت افتد، امام(ع) را از نیمه راه بازگرداند. امام غ بی‌درنگ بازگشت و این امر به طور طبیعی، برای مردم سؤال انگیز شد و اختلاف و غوغا در میان مردم را به دنبال داشت[۵۹].

طبیعی بود که امام رضا(ع) پس از پذیرش این منصب همچنان در میان مردم با همان صورت پیشین حضور یابند. فعالیت‌ها و جلسه‌های علمی امام رضا(ع) در مرو مورد توجه قرار گرفت و مردم استقبال چشمگیری از سخنان آن حضرت کردند. مأمون پس از اطلاع از شکل‌گیری اجتماعات مردم برای بهره‌مندی از معارف رضوی، به محمد بن عمرو طوسی دستور داد تا از برگزاری این جلسات و هر نشستی که سبب جذب مردم به امام(ع) می‌شود، جلوگیری شود. امام رضا(ع) نیز در واکنش به ممانعت به عمل آمده، به طور غیرمستقیم عباسیان را نفرین کرد[۶۰].

بررسی‌ها نشان می‌دهند که هیچ موضوعی چون ولایتعهدی امام رضا(ع) در مرکز خلافت اسلامی نمی‌توانست تا این اندازه اسباب تبیین و ترویج شخصیت والای آن امام(ع) را فراهم آورد و برای همیشه بذر تشیع را در این سرزمین بکارد. شیوه سلوک امام(ع) و اقدامات آن حضرت، به دلیل جایگاه مملکتی ایشان و شرایط مکانی و زمانی مرو در این دوره، به سرعت در مهم‌ترین مناطق قلمرو اسلامی پخش می‌شد و مایه مباهات برای شیعیان و پیروان آن حضرت می‌گشت. همین امر سبب شد حتی بخشی از گروه‌های غیر امامی چون مرجئه، زیدیه و اهل حدیث نیز پیرامون آن حضرت گرد آمده، یا برای پیشرفت کار خود، به قبول امامت آن حضرت تظاهر کنند[۶۱].

یکی از رویدادهای ثبت شده در دوران ولایتعهدی امام رضا(ع) که اخبار آن به طور وسیع پخش شد، ماجرای حضور امام رضا(ع) برای نماز باران بود. مدت‌ها بود که بارانی در مرو نمی‌بارید و همین امر سبب شد تا مأمون از این فرصت برای کوچک کردن جایگاه امام(ع) نزد مردم استفاده کند. وی از امام رضا(ع) درخواست کرد تا برای اقامه نماز باران حاضر شوند. در این رویداد باشکوه، امام(ع) با جمع بسیاری از مردم از شهر خارج شد و از خداوند متعال طلب رحمت و نعمت کرد و نماز باران خواند. مطابق اخبار، برخی از مردم هنوز به خانه خود نرسیده بودند که باران به شدت شروع به باریدن گرفت؛ رویدادی که باعث تحیر و سرگردانی مأمون و عباسیان و افزونی محبت امام رضا(ع) در دل مردم شد[۶۲].[۶۳]

جستارهای وابسته

منابع

  1. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲

پانویس

  1. ابن عبدربه، عقد الفرید، ج۱، ص۱۴۲.
  2. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۳۶۰.
  3. برای نمونه به مجموعه سعایت‌های صورت گرفته درباره امام کاظم(ع) نزد هارون عباسی مراجعه شود (کلینی، کافی، ج۱، ص۴۸۶؛ نجاشی، رجال، ص۳۳۸).
  4. در دوره هارون عباسی بیشتر وزرای وی و صاحب منصبان عباسی از ایرانیان بودند و از این رو، برخی محققان در بررسی وضعیت حکومت عباسیان، این عصر را «دوره ایرانی» لقب داده‌اند (زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ج۴، ص۷۴۹).
  5. طبری، تاریخ، ج۸، ص۲۷۵.
  6. طبری، تاریخ، ج۸، ص۲۷۵.
  7. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۴۱۵.
  8. طبری، تاریخ، ج۸، ص۴۰۵.
  9. طبری، تاریخ، ج۸، ص۳۷۹-۳۸۰.
  10. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۴۳۷.
  11. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲، ص ۸۶.
  12. صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۲۶.
  13. صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۴۶؛ کلینی، کافی، ج۱، ص۴۷۸.
  14. صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۹۶-۲۳۱.
  15. کلینی، کافی، ج۸، ص۲۵۸.
  16. کلینی، کافی، ج۸، ص۲۴۷؛ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۴۵۳.
  17. کشی، اختیار معرفة الرجال، ص۴۵۰.
  18. صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۲۲.
  19. برای نمونه: ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ص۲۸۰-۲۸۱، ۲۸۹ و....
  20. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۵۰۹.
  21. کلینی، کافی، ج۵، ص۱۱۱.
  22. نجاشی، رجال، ص۳۳۱-۳۳۲.
  23. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲، ص ۸۸.
  24. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲، ص ۹۰.
  25. صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۲۴-۲۲۵.
  26. صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۳۳-۲۳۴.
  27. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲، ص ۹۰.
  28. مفید، الارشاد، ج۲، ص۲۱۱.
  29. اربلی، کشف الغمه، ج۳، ص۹۳.
  30. برای نمونه، ر.ک: صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۲۴.
  31. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲، ص ۹۱.
  32. صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۳۹-۱۴۰.
  33. صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۳۷۹.
  34. صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۵۲.
  35. صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۵۱؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۵۶۲.
  36. طبری، تاریخ، ج۸، ص۵۵۵.
  37. صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۶۵.
  38. مفید، الارشاد، ج۲، ص۶۰۵.
  39. مسعودی، مروج الذهب، ج۴، ص۳۲۴.
  40. طبری، تاریخ، ج۸، ص۵۶۴-۵۵۸.
  41. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲، ص ۹۶.
  42. برای نمونه: یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۴۴۸؛ ابن طقطقی، الفخری، ص۲۱۷-۲۱۹.
  43. مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۴۱۷؛ سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۳۱۹.
  44. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۴۶۹.
  45. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۴۶۹؛ همچنین برای نمونه ر.ک: سیوطی، تاریخ خلفا، ص۲۰۷.
  46. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۲۳۱.
  47. صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۳۱۰.
  48. من مجبور به پذیرش این مقام شده‌ام (صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۵۲).
  49. نپذیرفتن این مقام را مقدمه هلاکت خود توسط آنان دیدم و به ضرورت و اجبار آن را پذیرفتم (صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۵۳).
  50. خداوند نهی نموده که به دستان خود مقدمه هلاکت خویش را به وجود آورم (صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۵۴).
  51. امام رضا(ع) هرگز از روی رضایت قلبی، این مقام را نپذیرفت (صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۵۷).
  52. قاضی نعمان، دعائم الاسلام، ج۳، ص۳۳۸؛ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۶۴ و ۱۸۰-۱۸۱؛ همو، علل الشرایع، ص۲۳۸؛ برای آگاهی بیشتر در این باره، ر.ک: عاملی، حیاة السیاسیة للامام رضا(ع)، ص۲۱۲- ۲۴۲.
  53. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲، ص ۹۸.
  54. صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۵۲.
  55. صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۴۱.
  56. اربلی، کشف الغمه، ج۳، ص۱۷۲-۱۷۸.
  57. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۳۷۵؛ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۳۸۵.
  58. صدوق، عیون اخبارالرضا(ع)، ج۲، ص۱۵۲؛ مفید، الإرشاد، ج۲، ص۲۶۰.
  59. صدوق، عیون اخبارالرضا(ع)، ج۲، ص۱۶۲؛ اربلی، کشف الغمه، ج۳، ص۱۰۶–۱۰۷.
  60. صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۴۴۲.
  61. نوبختی، فرق الشیعه، ص۸۶.
  62. صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۴۰۹.
  63. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲، ص ۱۰۰.