سیره نظامی امام علی در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

تأکید امیر مؤمنان، علی(ع) به ضرورت وجود نظامیان به عنوان جزئی از اقشار جامعه، به دلیل اهمیت فوق العاده آنان در حفظ و بقای نظام اجتماعی است. در عهدنامه مالک اشتر، نظامیان را پیش از قشرهای دیگر آورده است و می‌فرماید: «رعیت را صنف‌هایی است که کارشان جز به یکدیگر اصلاح نشود و از یکدیگر بی‌نیاز نباشند. صنفی از ایشان لشکرهای خدایند...»[۱]. بر این اساس، نظامیان، عامل بقا و تداوم جامعه و ارزش‌های اخلاقی و معنوی آن هستند و تا این گروه نباشند، مردم در ایمنی نخواهند بود و امور نظام اجتماعی سامان نمی‌یابد. از جمله یادشده، نکته دیگری می‌توان استفاده کرد که نظامیان از مردم جدا نبوده، همواره در کنار آنها هستند. ارتش در کنار مردم، توانایی بیشتری برای دفاع از کیان، فکر، عقیده، جان، مال و ناموس مردم پیدا می‌کند. وظیفه سپاهیان، دفاع از مردم و وظیفه مردم، تأمین مادی و حمایت معنوی آنان است. در اندیشه امام علی(ع) سپاه اسلام، هدف‌دار است و با اذن خدا می‌ستیزد: اما لشکرها، به فرمان خدا دژهای استوار رعیت‌اند و زینت والیان. دین به آنها عزت یابد و راه‌ها به آنها امن شود و کار رعیت جز به آنها استقامت نپذیرد؛ و کار لشکر سامان نیابد، جز به خراجی که خداوند برای ایشان مقرر داشته تا در جهاد با دشمنانشان نیرو گیرند و به آن در به سامان آوردن کارهای خویش اعتماد کنند و نیازهایشان را برآورد[۲].

جلوه‌های هدف‌داری نظامیان را می‌توان در موارد ذیل از سخنان حضرت استخراج کرد.

  1. خودسازی معنوی سپاهیان: نظامیانی که با اذن خدا می‌جنگند، وظیفه دارند خود را به اخلاق اسلامی - الهی آراسته کنند. این امر در خصوص فرماندهان که سربازانی تابع آنها هستند، اهمیت بسزایی می‌یابد: «مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْيَبْدَأْ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ وَ لْيَكُنْ تَأْدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِيبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ»[۳]؛ «کسی که خود را رهبر مردم قرار داد، باید پیش از آنکه به تعلیم دیگران پردازد، خود را بسازد و پیش از آنکه به گفتار تربیت کند، با کردار تعلیم دهد؛ زیرا آن کس که خود را تعلیم دهد و ادب کند، سزاوارتر به تعظیم است از آنکه دیگری را تعلیم دهد و ادب آموزد».
  2. خداگرایی: فرمانده و سربازان، موظف‌اند به فرامین الهی گوش فرا دهند و آن را در عمل به کار گیرند: «او را به ترس از خدا و برگزیدن طاعت او بر دیگر کارها و پیروی از هر چه در کتاب خود بدان فرمان داده، از واجبات و سنت‌هایی فرامی‌خوانم که کس به سعادت نرسد، مگر به پیروی از آنها، و به شقاوت نیفتد، مگر به انکار آنها و ضایع گذاشتن آنها»[۴]. این اصل در روابط اجتماعی و نظامی، در تمام مراحل پیش و پس از جنگ و در مشکلات، نقش کلیدی دارد. به همین دلیل، به مالک اشتر دستور می‌دهد در حوزه فرماندهی و مسئولیت خود، برای مقابله با غرور زدگی و انحراف‌های روانی و مصون ماندن از قضاوت‌های ظالمانه و خودمحوری، یاد خدا را یگانه درمان اضطراب‌های روحی قرار دهد تا میان خود و مردم تفاوتی قایل نشود و همه را بندگان خدا بداند: هرگاه از سلطه و قدرتی که در آن هستی در تو نخوتی یا غروری پدید آمد، به عظمت مُلک خداوند بنگر که برتر از توست و بر کارهایی تواناست که تو را بر آنها توانایی نیست. این نگریستن، سرکشی تو را تسکین می‌دهد و تندی و سرافرازی را فرومی‌کاهد و خردی را که از تو گریخته است، به تو باز می‌گرداند[۵].
  3. توجه به الگوهای تربیتی: امام در فرایند خودسازی معنوی، روش زندگی پیامبر را الگویی کامل می‌داند و می‌فرماید: به پیامبر خود، آن نیکوترین و پاکیزه‌ترین مردم اقتدا کن که او بهترین مقتداست برای هر کس که به او تأسی جوید، و شایسته‌ترین انتساب، انتساب به اوست. نیکوترین بندگان نزد خدا، بنده‌ای است که به پیامبرش اقتدا کند و از پی او رود. رسول الله(ص) خوردنش اندک و به قدر ضرورت بود. به این دنیا حتی به گوشه چشمی ننگریست. پهلوهایش از همه مردم لاغرتر بود و شکمش از همه خالی‌تر. دنیا بر او عرضه شد و او از پذیرفتنش ابا کرد و می‌دانست خدای سبحان چه چیز را دشمن می‌دارد تا او نیز آن را دشمن دارد یا چه چیز را حقیر می‌شمرد تا او نیز حقیرش شمارد و چه چیز را خرد و بی‌مقدار می‌داند تا او نیز بی‌مقدارش داند. اگر چیزی را که خدا و پیامبرش دشمن داشته‌اند، دوست انگاریم یا چیزی را که آن دو حقیر شمرده‌اند، بزرگ پنداریم، برای سرکشی از فرمان خدا و مخالفت با اوامر او، همین ما را بس. رسول الله(ص) بر روی زمین غذا می‌خورد و چون بندگان می‌نشست. پارگی کفشش را، خود به دست خود می‌دوخت و جامه‌اش را، خود به دست خود وصله می‌زد. بر خر بی‌پالان سوار می‌شد و بسا کسی را هم بر ترک خود می‌نشاند. پرده‌ای بر در خانه‌اش آویخته بودند، بر آن نقش و نگاری چند. به یکی از زنانش گفت ای زن! این پرده را از جلو چشمم دور کن؛ زیرا هر گاه بدان می‌نگرم، به یاد دنیا و زیورها و زینت‌هایش می‌افتم[۶].

با مرور خطبه‌ها و نامه‌های امیر مؤمنان، علی(ع)، مطالب و مسائل گوناگونی درباره امور نظامی می‌توان به دست آورد، استخراج، دسته‌بندی و چینش جمله‌های مربوط، دشوار، ولی بسیار مهم است. با مرور سخنان حضرت، مسائل مربوط به امور نظامی در چند عنوان آماده شد که البته می‌توان با دقت، کار تخصصی بیشتر و تمرکز در موضوع، عناوین دیگری نیز فراهم آورد. به هر حال عنوان‌های استخراجی، زیر مجموعه‌هایی دارد که به اجمال روش حضرت را در امور نظامی بیان می‌کند[۷].

آموزش‌های نظامی

همواره اصل نخست در سیره امام، برقراری صلح و دوستی و پایبندی به پیمان‌ها بوده است. پیکار، آخرین چاره ناگزیری بود که پس از آزمودن روش‌های دیگر به کار گرفته می‌شد؛ چنان که فرمود: «اگر با مردم شام بسیج نبرد کنم، در حالی که جریر نزد آنهاست، راه آشتی را به روی آنان بستن است و از راه خیر - اگر آهنگ آن را داشته باشند- بازداشتن، ولی من برای جریر زمانی معین کرده‌ام که بیش از آن در شام نماند، مگر آنکه فریبش دهند یا خود عصیان ورزد. نظر من تأنی و پرهیز از شتاب‌کاری است؛ شما نیز راه مدارا در پیش گیرید. البته اگر خود را مهیای نبرد هم داشته باشید، مخالفتی ندارم»[۸].

۱. اعلان آمادگی و ضرورت آن: امام همیشه سربازی بیدار و مرزبان مرزهای اسلام بود و هیچ‌گاه از دشمنان و تهدیدها و خطرهای احتمالی آنان غفلت نداشت. معاویه در نامه‌ای، امام را به جنگ تهدید کرد و حضرت در پاسخ نامه‌اش، آمادگی خود را اعلام نمود؛ چنان که گویی پیش از تهدید معاویه، آماده نبرد با او بوده است. از این رو به وی نوشت: «وَ ذَكَرْتَ أَنَّكَ زَائِرِي فِي الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ قَدِ انْقَطَعَتِ الْهِجْرَةُ يَوْمَ أُسِرَ أَخُوكَ فَإِنْ كَانَ فِيكَ عَجَلٌ فَاسْتَرْفِهْ فَإِنِّي إِنْ أَزُرْكَ فَذَلِكَ جَدِيرٌ أَنْ يَكُونَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمَا بَعَثَنِي لِلنَّقِمَةِ مِنْكَ»[۹]؛ گفتی با مهاجران و انصار به دیدار من خواهی آمد، حال آنکه آن روز که برادرت اسیر شد (یعنی در فتح مکههجرت پایان گرفت. اگر شتاب داری، قدری بیارام. سزاوار آن است که من به سوی تو در حرکت آیم که خدا مرا برانگیخته تا تو را کیفر دهم. «وَ لَعَمْرِي مَا عَلَيَ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الْحَقَّ، وَ خَابَطَ الْغَيَّ مِنْ إِدْهَانٍ وَ لَا إِيهَانٍ»[۱۰]؛ «به جان خودم سوگند! در نبرد با کسی که مخالفت حق کند و راه گمراهی سپرد، نه مداهنه می‌کنم و نه سستی».

۲. نهی از سستی سپاهیان: شجاعت و دلیری امام برای همگان روشن و بدیهی بود؛ به طوری که اگر با دشمن به تنهایی روبه‌رو می‌شد، هیچ باکی به خود راه نمی‌داد و با آنان می‌جنگید و این امر از آگاهی و ایمان استوار او به پروردگار سرچشمه می‌گرفت. آن حضرت در بیانی می‌فرماید اگر ترس از به دست گرفتن حکومت به وسیله بی‌خردان و تبهکاران نبود، تنها با دشمنان روبه‌رو می‌شدم، گرچه تمام روی زمین را پر کرده باشند. به همین دلیل، مردم و نظامیان را از سستی در جهاد و مبارزه با دشمنان برحذر می‌دارد و می‌فرماید: آیا نمی‌بینید سرزمین‌هایی را که در تصرف داشتید، نقصان یافته و شهرهایتان، یک یک فتح می‌شود و کشورهایتان از دست می‌رود و سرزمینتان مورد حمله و هجوم دشمن قرار گرفته است. روی به رزم دشمنانتان نهید. خدایتان بیامرزد! در خانه‌ها درنگ مکنید که به ستم گرفتار خواهید شد و به خواری خواهید افتاد و نصیبتان اندک خواهد شد. مردان سلحشور همواره بیدارند که هر کس خود به خواب رود، دشمنش به خواب نرفته است[۱۱].

به نظر امام، اگر نیروها در جنگ سستی و تنبلی نورزند، دشمن هیچ‌گاه جرئت تهاجم به مرزها و شهرها پیدا نمی‌کند و لازم است همگان پیوسته برای نبرد و دفاع از حق آماده باشند.

۳. سیاست‌های نظامی امام پیش از جنگ: همان طور که پیش از این گفتیم، صلح و پرهیز از کشتار و جنگ، نخستین اصل مورد نظر امام علی(ع) بود و حضرت حاضر نبود با احتمال وجود کوچک‌ترین فرصت، آن را از دست بدهد. هنگامی که در سال ۳۷ هجری در آستانه جنگ صفین، برخی مدارا و به تأخیر انداختن جنگ را از سوی امام مشاهده کردند، علت را پرسیدند. حضرت در پاسخ فرمود: اما اینکه می‌گویید این درنگ به این س سبب است که مرگ را ناخوش می‌دارم، به خدا سوگند! باکی ندارم که من به سراغ مرگ روم یا مرگ به سراغ من آید. اما اینکه می‌گویید در پیکار با مردم شام دچار تردید شده‌ام، به خدا سوگند! هیچ‌گاه جنگ را حتی یک روز به تأخیر نینداختم، مگر به آن امید که گروهی از مخالفان به من پیوندند و به وسیله من هدایت شوند و با چشمان کم‌سوی خود پرتوی از راه مرا بنگرند و به راه آیند. چنین حالی را دوست‌تر دارم از کشتن ایشان در عین گمراهی، هر چند، خود گناه خود را به گردن گیرند[۱۲].

سخن و عمل ایشان توأم بود. مدارا و صبرش، دلیل بر ترس نبود. چون می‌خروشید، به اهدافش می‌رسید و آن‌گاه که باز می‌ایستاد، در راستای همان اهداف بود. طلحه و زبیر را به رعد و برقی تشبیه کرد که خروشیدند و درخشیدند، ولی کاری از پیش نبردند، اما درباره خودش، خروش و رعدوبرقش را همراه با عمل می‌داند و می‌فرماید: «وَ قَدْ أَرْعَدُوا وَ أَبْرَقُوا وَ مَعَ هَذَيْنِ الْأَمْرَيْنِ الْفَشَلُ وَ لَسْنَا نُرْعِدُ حَتَّى نُوقِعَ وَ لَا نُسِيلُ حَتَّى نُمْطِرَ»[۱۳]؛ «(طلحه و زبیر و پیروان آنها) در آغاز رعد و برقی نشان دادند، ولی پایان آن چیزی جز سستی و ناتوانی نبود، اما روش ما به عکس آنهاست. ما تا کار انجام ندهیم، رعدوبرقی نداریم و تا نباریم، سیلاب‌های خروشان به راه نمی‌اندازیم.

۴. روش برخورد با نیروها در جنگ و تحریک احساسات آنان: گاهی که سربازان در جنگ سستی نشان می‌دادند و از مقابل دشمن فرار می‌کردند، امام آنها را با یادآوری دلاوری‌های بزرگان و سرشناسان عرب تشجیع و صفات خوب و دلاورانه‌شان را بازگو می‌کرد تا نیروی دیگر بیابند، احساساتشان برانگیخته شود و دوباره به دشمن بتازند تاجایی که پیروز گردند. در روزهای سخت نبرد صفین برای تشکر و تقویت روحیه سربازانش فرمود: فرار شما را با چشم خود دیدم و کناره‌گیری شما را از صفوف خود مشاهده کردم (دیدم) جفاکاران و کوته‌فکران و اعراب بادیه‌نشین شام شما را از صفوفتان کنار زدند، با اینکه شما از بزرگان و سرشناسان عرب و از سران شرف هستید. برازندگی شما در چهره اجتماع، همچون بینی است در صورت، و همچون کوهان بلند و عظیم است بر پشت شتران، (ولی خوشبختانه) به ناراحتی‌های درونم شفا بخشیدید؛ چون سرانجام دیدم همان‌گونه که شما را هزیمت دادند، صفوفشان را در هم شکستید و آنان را از لشکرگاه خود راندید، همان طور که آنها شما را کنار زدند. (می‌دیدم) آنها را به باد تیر و نیزه می‌گرفتید و فراریان و کشتگان دشمن همچون شتران تشنه طردشده‌ای که از ورود آب بازشان دارند، روی هم می‌ریختند[۱۴].

به نظر امام علی(ع)، مسلمانی که در راه خدا می‌ستیزد، هیچ‌گاه شکست نمی‌خورد؛ زیرا خدا را آفریننده زمین و آسمان‌ها، شب و روز، ماه و خورشید و فرشتگان می‌داند. چنین مسلمانی به خدا ایمان دارد و می‌داند اگر پیروز شود، پرچم دین را برافراشته و پیروی خدا کرده و اگر شکست بخورد و کشته شود، به تکلیف عمل نموده و به شهادت رسیده که پیروزی بزرگی است. بنابراین با چنین نگرشی، سربازان با توان هر چه بیشتر به میدان جنگ می‌شتابند و نبرد می‌کنند. در خطبه ۱۷۱ پس از نیایش مختصری که سربازان را به یاد خدا می‌اندازد، می‌فرماید: «وَ رَبَّ الْجِبَالِ الرَّوَاسِي الَّتِي جَعَلْتَهَا لِلْأَرْضِ أَوْتَاداً وَ لِلْخَلْقِ اعْتِمَاداً إِنْ أَظْهَرْتَنَا عَلَى عَدُوِّنَا فَجَنِّبْنَا الْبَغْيَ وَ سَدِّدْنَا لِلْحَقِّ وَ إِنْ أَظْهَرْتَهُمْ عَلَيْنَا فَارْزُقْنَا الشَّهَادَةَ وَ اعْصِمْنَا مِنَ الْفِتْنَةِ»؛ «ای پروردگار کوه‌های استوار که آنها را میخ‌های زمین قرار دادی تا از اضطرابش نگه دارد و تکیه‌گاه آفریدگانش گردانیدی، اگر ما را بر دشمنان پیروز کردی، از جوروستم دور دار و در راه حق استوار و پابرجا قرار ده و اگر دشمن را بر ما پیروزی دادی، شهادت را نصیب ما کن و ما را از فتنه‌ها در امان دار».

۵. آموزش تاکتیک‌ها و فنون نظامی: افزون بر نیروی ایمان، آگاهی به فنون نظامی نیز در جنگ، مهم و ضروری است. نیروی نظامی که فنون رزمی را نیاموزد، به یقین هنگام مواجهه با دشمن شکست خواهد خورد. امام علی(ع)که عمری دراز در صحنه‌های جهاد گذارنده بود، بی‌گمان بیشترین و کارآمدترین تجربه‌ها را در اختیار داشت: «وَ أَفْسَدْتُمْ عَلَيَّ رَأْيِي بِالْعِصْيَانِ وَ الْخِذْلَانِ حَتَّى لَقَدْ قَالَتْ قُرَيْشٌ إِنَّ ابْنَ أَبِي طَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ وَ لَكِنْ لَا عِلْمَ لَهُ بِالْحَرْبِ لِلَّهِ أَبُوهُمْ وَ هَلْ أَحَدٌ مِنْهُمْ أَشَدُّ لَهَا مِرَاساً وَ أَقْدَمُ فِيهَا مُقَاماً مِنِّي لَقَدْ نَهَضْتُ فِيهَا وَ مَا بَلَغْتُ الْعِشْرِينَ وَ هَا أَنَا ذَا قَدْ ذَرَّفْتُ عَلَى السِّتِّينَ وَ لَكِنْ لَا رَأْيَ لِمَنْ لَا يُطَاعُ»[۱۵]؛ «و با نافرمانی‌های خود اندیشه‌ام را تباه ساختید، تا آنجا که قریش گفتند: پسر ابوطالب مردی دلیر است، ولی از آیین لشکرکشی و فنون نبرد آگاه نیست. خدا پدرشان را بیامرزد! آیا در میان رزم آوران، رزم دیده‌تر از من می‌شناسند یا کسی را که پیش از من به میدان جنگ گام نهاده باشد؟ هنگامی که من به آوردگاه می‌رفتم، هنوز به بیست سالگی نرسیده بودم و حال آنکه اکنون از شصت سالگی بر گذشته‌‌ام».

امام علی(ع) خودش سپاهیان را آموزش می‌داد و پیش از نبرد، همراه با سازمان‌دهی نیروها و آرایش آنان، نکته‌های مهم آموزش نظامی را یادآوری می‌کرد. از ریزترین شیوه‌های رزمی غافل نمی‌شد و در نبرد تن به تن و جمعی به اجرای آنها تأکید داشت. ایشان در نامه ۱۶ می‌نویسد: بر شما گران نیاید، گریختنی که پس از آن بازگشتنی باشد یا واپس نشستنی که از پی آن حمله‌ای بود. حق شمشیرهاتان را ادا کنید و پهلوهای دشمن را بر خاک هلاک آورید. همواره آزمند آن باشید که نیزه‌هایتان تن‌ها را بشکافد و ضربت‌هایتان سخت و کُشنده باشد. آوازها را در سینه‌ها حبس کنید که این سکوت، سستی را از مرد جنگجو دور می‌کند. سوگند به کسی که دانه را شکافته و جانداران را آفریده! اینان اسلام را نپذیرفته‌اند، بلکه تسلیم شده‌اند و کفر را در دل نهان داشته‌اند و چون یارانی بیابند، آشکارش سازند. چگونگی فرود آوردن شمشیرها، نگاه کردن به دشمن، پیشروی و عقب‌نشینی، آرایش لشکر، نفس کشیدن و... را می‌آموخت و می‌فرمود: ای گروه مسلمانان! ترس از خدای را شعار خود سازید و جامه آرامش و شکیبایی بر تن پوشید. دندان‌ها را بر هم بفشارید که این کار، شمشیرها را در شکافتن سرتان کندتر سازد. جنگ‌افزارهای خویش را مهیا و کامل کنید و شمشیرها را پیش از آنکه آخته دارید، در نیام‌هایشان بیازمایید که آسان بیرون آیند. از گوشه چشم و خشمناک بنگرید. نیزه‌ها را از چپ و راست در حرکت آرید و با لبه تیز شمشیر بجنگید و گام‌هایتان را با شمشیرهایتان هماهنگ ساخته، به پیش روید[۱۶].

آنها را که زره به تن دارند، پیشاپیش قرار دهید و آنها که زره ندارند، پشت سر ایشان قرار گیرند. دندان‌ها را روی هم فشار دهید که این کار، تأثیر شمشیر را بر سر کمتر می‌کند و در برابر نیزه‌ها در پیچ وخم باشید که در رد کردن نیزه دشمن مؤثرتر است. زیاد به انبوه دشمن، خیره ننگرید تا قلب شما قوی‌تر و روح شما آرام‌تر باشد. سخن کمتر بگویید و صداها را خاموش کنید که سستی را بهتر دور می‌سازد[۱۷].

افزون بر سفارش‌ها و آموزش‌های عمومی، به افرادی که جایگاه ویژه‌ای در لشکر داشتند، متناسب با آن آموزش‌های خاصی می‌داد. سال ۳۶ هجری در جنگ جمل، هنگام دادن پرچم به دست فرزندش محمد حنفیه، به وی گفت: اگر کوه‌ها متزلزل شوند، تو تکان مخور. دندان‌هایت را به هم بفشار. جمجمه خویش را به خدا عاریت ده. گام‌هایت را بر زمین میخ‌کوب کن. (همیشه نگاهت به پایان لشکر دشمن باشد که تا آنجا پیشروی کنی). کاملاً (مراقب آنها باش و از آنچه باعث) ترس می‌شود، چشم بپوش و بدان نصرت و پیروزی از طرف خدای سبحان است[۱۸].

چون بر دشمن فرود آمدید یا دشمن بر شما فرود آمد، باید که لشکرگاهتان بر فراز بلندی‌ها یا دامنه کوه‌ها یا در بین رودخانه‌ها باشد تا شما را پناهگاه بود و دشمن را مانع؛ و باید که جنگتان در یک‌سو باشد یا دوسو؛ و دیده‌بان‌ها را بر سر کوه‌ها و تپه‌ها بگمارید تا مباد که دشمن از جایی که می‌ترسید یا خود را در امان می‌دانید، به ناگاه بر شما تاخت آورد. بدانید که مقدمه لشکر، همان چشمان لشکر است و چشمان مقدمه، طلایه‌داران هستند. از پراکندگی بپرهیزید. چون فرود می‌آیید، همه فرود آیید و چون کوچ می‌کنید، همه کوچ کنید. هنگامی که شب در رسید، نیزه‌ها را گرداگرد خود قرار دهید به خواب مروید یا اندک اندک بخوابید[۱۹].

۶. ضرورت رازداری: یکی از نکته‌های مهم در امور نظامی، رازداری فرماندهان و نیروها درباره اطلاعات حساس نظامی است. امام علی(ع)یکی از وظایف خود را مشورت با نظامیان و نیز مشورت را حق آنان می‌داند، ولی رازداری را از آن استثنا می‌کند: «أَلَا وَ إِنَّ لَكُمْ عِنْدِي أَلَّا أَحْتَجِزَ دُونَكُمْ سِرّاً إِلَّا فِي حَرْبٍ وَ لَا أَطْوِيَ عَنْكُمْ أَمْراً إِلَّا فِي حُكْمٍ»[۲۰]؛ «بدانید حقی که شما بر عهده من دارید، این است که چیزی را از شما مخفی ندارم، جز اسرار جنگ را، و کاری را بی‌مشورت شما نکنم، جز اجرای حکم خدا را».

۷. روش برخورد با دشمن: یکی از روش‌های برخورد با دشمن، ضرورت غافل‌گیری (به معنای هجوم همه‌جانبه و سریع مانند تندباد) بود که فرصت اندیشه، چاره‌جویی و حرکت را از دشمن می‌گرفت. حضرت در خطبه ۱۰ درباره مقابله با اصحاب جمل فرمود: «به خدا سوگند! گردابی برای آنها فراهم سازم که جز من کسی نتواند آن را چاره کند (و در آن سرانجام غرق شوند) و هرگز از آن بیرون نیایند و (آن عده) که از آن بیرون آیند، برای همیشه بازگشت به چنین صحنه‌ای را فراموش کنند».

از شیوه‌های دیگر امام، جنگ در بیرون از شهر بود. ایشان می‌کوشید در نبردها به سوی دشمن رود و به آنها نزدیک شود، نه اینکه دشمنان با نزدیک شدن به محل سکونت آنان، ابتکار عمل را در دست گیرند و با رجزخوانی و جنگ روانی غلبه یابند. از این رو، کوفیان را به دلیل نافرمانی و فرار از مبارزه نکوهید و بر سرشان فریاد برآورد: «شب و روز، در نهان و آشکارا، شما را به نبرد با این قوم فراخواندم و گفتم پیش از آنکه سپاه بر سرتان کشند، بر آنها بتازید. به خدا سوگند! به هیچ قومی در خانه‌هایشان تاخت نیاوردند، مگر آنکه زبون خصم گشتند»[۲۱].

در تمام جنگ‌های زمان پیامبر اعظم(ص) و خود امام علی(ع)، هیچ‌گاه مسلمانان آغازگر جنگ نبودند. منطق امام آن بود که تا آخرین لحظه، امکان بازگشت به خدا و جبهه حق وجود دارد و می‌توان با لحظه‌ها به صلح دست یافت: «لَا تُقَاتِلُوهُمْ حَتَّى يَبْدَءُوكُمْ فَإِنَّكُمْ بِحَمْدِ اللَّهِ عَلَى حُجَّةٍ وَ تَرْكُكُمْ إِيَّاهُمْ حَتَّى يَبْدَءُوكُمْ حُجَّةٌ أُخْرَى لَكُمْ عَلَيْهِمْ»[۲۲]؛ «با آنان مجنگید تا آنان جنگ را بیاغازند. سپاس خدا را که حجت با شماست، و اگر واگذارید تا آنان جنگ را آغاز کنند، این هم حجتی دیگر است به سود شما و زیان ایشان». امیر مؤمنان، علی(ع) آغازگر جنگ را متجاوز می‌خواند و به فرزندش امام حسن(ع) سفارش می‌فرمود: «کسی را به مبارزه دعوت مکن و اگر تو را به مبارزه بطلبند، اجابت کن؛ چراکه دعوت کننده به مبارزه، یاغی و ستمکار است و یاغی و ستمکار در هر حال مغلوب است»[۲۳].

خلق و خوی و آداب و رسوم دشمن در جنگ، نشان دهنده نقاط ضعف و قوت آنهاست و شناسایی این موارد، این امکان را به جبهه مقابل می‌دهد که با به‌کارگیری آنها سرنوشت جنگ را رقم زند. در آغاز جنگ جمل، امام، عبدالله بن عباس را برای پند دادن و یادآوری دوستی‌های گذشته به سوی زبیر فرستاد و فرمود: طلحه را ملاقات مکن که اگر به دیدارش روی، او را چون گاوی خواهی یافت که شاخ‌ها آخته است. او را عادت چنین است که مرتکب کارهای صعب شود و پندارد آسان است، پس، زبیر را دیدار کن که نرم‌خوی‌تر است. او را بگوی که دایی‌زاده‌ات می‌گوید مرا در حجاز شناختی و در عراق به جای نیاوردی؟ چه چیز تو را از آنچه بر تو آشکار شده بود، روی‌گردان نمود؟[۲۴].

شناختن خوی نرم زبیر از سوی امام سبب شد او از جنگ کناره‌گیری کند. این اقدام نشان از صلح‌طلبی امام و میل آن حضرت به جلوگیری از خون‌ریزی دارد که با احتمال تأثیر در زبیر، چنین برنامه زیرکانه‌ای را اجرا کرد. بر همین اساس است که حضرت، راه شکست دادن شامیان را می‌آموزد و به سربازانش می‌فرماید پی‌درپی هجوم برند و ضربت شمشیرهایشان را بر سر شامیان فرود آورند و صف‌هایشان را در هم شکنند تا آنان پا به فرار گذارند و به شهرهایشان برگردند: بدانید دشمنان شما هرگز از جای خود، بدون نیزه‌های پی‌درپی که بدنشان را سوراخ کند - چنان که نسیم از آن بگذرد - و ضربه‌هایی که سرها را بشکافد و استخوان‌ها را خرد کند و بازو و قدم‌ها را جدا سازد، تکان نمی‌خورند. آنها همچنان ایستادگی می‌کنند تا آن‌گاه که گروه‌ها پشت‌سرهم آنان را تیرباران کنند و گروهی به یاری گروه دیگر با آنها به نبرد پردازند و تا اینکه لشکری عظیم و به دنبالش لشکر عظیم دیگری آنها را تا شهرهایشان تعقیب کند و تا اینکه سم اسب‌های شما زمین آنها را درهم بکوبند و و مسیر رفت و آمد آنها را از هر طرف اشغال کنند (آری، تنها در این صورت تسلیم خواهند شد)[۲۵].[۲۶]

آموزش‌های روانی، معنوی، اخلاقی و حقوق انسانی در جنگ

۱. آموزش روانی: گاهی فراوانی نیروهای دشمن، تجهیزات آنها و برجستگی فنون نظامی و زمانی روحیه دلاوری و جنگاوری‌شان سبب می‌شود نیروهای جبهه مقابل سستی نشان دهند. آمادگی روانی نیروها پیش از جنگ و در هنگامه آن اهمیت زیادی دارد؛ به طوری که گاه آمادگی بالای روانی نیروها، بر نیروهای فراوان و تجهیزات پیشرفته چیره می‌شود و پیروزی را به ارمغان می‌آورد. رجزخوانی‌های پیش از جنگ و یادآوری دلاوری‌ها و شجاعت‌ها و به رخ کشیدن آنها و به اصطلاح جنگ روانی، در روان و روحیه نظامیان تأثیر شگفت‌انگیزی دارد. امیر مؤمنان، علی(ع) سربازان را به همیاری در هنگامه جنگ سفارش و ارزش‌هایشان را مطرح می‌کند و شهادت را مرگی آسان و شیرین می‌شناساند تا با نیروی چندبرابر بستیزند. ایشان در خطبه ۱۲۳ چنین می‌فرماید: هر کدام از شما که در صحنه جنگ قوت قلب را در خویش احساس کرد... و برادرش را سست و ترسو یافت، به شکرانه این برتری و شجاعت که به او بخشیده شده، از وی دفاع کند، همان‌گونه که از خویشتن دفاع می‌کند؛ چه اینکه اگر خداوند می‌خواست (و شایسته می‌دید)، او را همانند وی می‌ساخت. مرگ به سرعت در طلب شماست. نه آنها که ایستادند و نه آنها که فرار می‌کنند، هیچ کدام از چنگالش رهایی نمی‌یابند. بهترین مرگ‌ها کشته شدن (در راه خدا) است. سوگند به آن کس که جان فرزند ابوطالب در اختیار اوست! هزار ضربه شمشیر بر من آسان‌تر است از مرگ در بستر در غیر طاعت پروردگار.

گاهی در جنگ به سرزنش سستی نظامیان می‌پردازد و آنها را با سخنان شورانگیز، غیرت برانگیز و هیجان‌آور تشجیع می‌کند تا خود را از شکست برهانند: «از شما می‌خواهند بر سفره جنگ مهمانشان کنید و شما را دو راه در پیش است: یا تن به مذلت دادن و فروافتادن از منزلتی که در آن هستید، یا سیراب کردن شمشیرها از خون و سیراب کردن خود از آب. اگر مقهور شوید، زندگی‌تان مرگ است و اگر پیروز شوید، مرگتان زندگی است»[۲۷].

امیر مؤمنان، علی(ع) مرگ باعزت را بهتر از زندگی باذلت می‌داند و فرار از جنگ را ذلتی بر می‌شمارد که مایه ننگ ابدی انسان در دنیا و آخرت است. ایشان با سفارش به استقبال از بهترین مرگ، یعنی شهادت، می‌خواهد از مرگ باعزت به طرف زندگی باذلت فرار نکنند: «پی‌درپی حمله کنید و از فرار شرم دارید؛ زیرا عار فرار، در این جهان سبب سرافکندگی فرزندان خواهد شد، و آتش دوزخ را در آن جهان در پی دارد. از جانبازی‌های خود شادمان باشید و سبک و آسان به سوی مرگ روید»[۲۸].

۲. آموزش اخلاقی و معنوی در جنگ: از موضوعات شایان ذکر در آموزش اخلاقی امام هنگام جنگ، توجه به معنویت و ترویج اخلاق است. توجه به خدا، آفرینندگی و آفرینش‌های او، دعا برای پیروزی و پیروی فرمان‌های الهی و توجه به ایمان و نقش آن در پیروزی، از موارد مهمی است که امام پیش از جنگ و هنگامه آن با عمل خود به سربازان می‌آموزد[۲۹]. خیرخواهی و دعای خیر برای دشمنان، از روش‌های جالب امام است. ایشان هرگز خوش ندارد سربازان حتی به دشمنان ناسزا بگویند: خوش ندارم شما دشنام دهنده باشید. اما اگر کردارشان را یادآور می‌شدید و گمراهی‌ها و کارهای ناشایسته آنان را بر می‌شمردید، به راست نزدیک‌تر و معذورتر بود. شما باید به جای دشنام به آنها می‌گفتید: بارپروردگارا! خون ما و آنها را حفظ کن. بین ما و آنها را اصلاح نما و آنان را از گمراهی به راه راست هدایت فرما تا آنان که جاهل‌اند حق را بشناسند[۳۰].

حضرت در نیایشی، از خداوند می‌خواهد گسستگی‌ها را پیوند دهد، دشمنی‌ها را بزداید و وحدت برقرار سازد: بارخدایا! دل‌ها به تو نزدیک، گردن‌ها به سوی تو کشیده و چشم‌ها به درگاه تو خیره شده و پاها به آستان تو به راه افتاده و بدن‌ها نزار گردیده. بارخدایا! کینه‌های پنهان آشکار گشته و دیگ کینه‌ها به جوشش آمده. بارخدایا! به تو شکوه می‌کنم، نبودن پیامبرمان را و فراوانی دشمنانمان را و پراکندگی خواست‌هایمان را. ای پروردگار! میان ما و قوم ما به حق راهی بگشا که تو بهترین راه‌گشایان هستی[۳۱].

امیر مؤمنان، علی(ع) به خاطر زحمت‌ها و رنج‌های کشیده شده در راه اسلام شکرگزار خدا و خلق خدا بود. از این رو، از کوفیان به دلیل نقش تعیین کننده‌شان در جنگ با شورشیان بصره، تشکر کرد و فرمود: «خداوند به شما مردم شهر از طرف خاندان پیامبرتان پاداش نیکو دهد؛ همان پاداش که به فرمان‌بران و سپاسگویان نعمتش می‌دهد. شما شنیدید و اطاعت کردید، فراخوانده شدید و پاسخ دادید»[۳۲].

امیر مؤمنان، علی(ع) سربازان خود را همواره به نقش ایمان به خدا و راه او در پیروزی متوجه می‌کند و واقعیت‌ها و تجربه‌های گذشته خود را درباره نقش ایمان، برای سربازان تعریف می‌کند که به وسیله آن با تعداد اندک و تجهیزات ناچیز بر دشمن چیره شدند: ما با رسول الله(ص) بودیم. پدران و فرزندان و برادران و عموهای خود را می‌کشتیم و این جز به ایمان و تسلیم ما نمی‌افزود، که بر راه راست بودیم و بر سوزش آلام، شکیبایی می‌ورزیدیم و در جهاد با دشمن به جد در ایستاده بودیم. بسا مردی از ما و مردی از دشمنان ما، مردانه پنجه در می‌افکندند تا کدام یک دیگری را شرنگ مرگ چشاند. گاه ما بودیم که جام مرگ از دست دشمن می‌گرفتیم و گاه دشمن بود که جام مرگ از دست ما می‌گرفت. چون خداوند صداقت ما را در پیکار دید، دشمن ما را خوار و زبون ساخت و ما را پیروزی داد تا اسلام استقرار یافت[۳۳].

افزون بر ایمان، پایداری در جنگ نیز، همانند ایمان مایه پیروزی است. تحمل دشواری‌های جنگ، دوری از خانه و کاشانه، اجرای نقشه‌های نظامی، جنگ و گریزها و عقب‌نشینی‌های استراتژیکی، مستلزم پایداری فراوان نظامیان و سرانجام دستیابی به پیروزی است. حضرت در خطبه ۲۶ می‌فرماید: «صبر و استقامت را شعار خویش سازید که نصرت و پیروزی را به سوی شما فرامی‌خواند» یا می‌فرماید: «نظر من تأنی و پرهیز از شتاب‌کاری است؛ شما نیز راه مدارا در پیش گیرید»[۳۴].

بر خلاف صفات نیک یاد شده، صفت‌های بد اخلاقی و ذلت‌پذیری، شکست را به همراه می‌آورد. ترس از مرگ و فرار از جنگ، صفت زشتی است که جان هم‌رزمان دیگر را به خطر می‌اندازد و دشمنان را در تجاوز با جرئت می‌سازد. از این رو، ایشان در آموزش معنوی سربازان به این امر نیز توجه می‌کند و می‌فرماید: «به خدا سوگند! اگر از شمشیر دنیا فرار کنید، از شمشیر آخرت سالم نمی‌مانید. شما بزرگان عرب و شرافتمندان برجسته‌اید. در فرار، غضب و خشم خداست و ذلت همیشگی و ننگ جاویدان. فرار کننده، به عمر خویش نمی‌افزاید و بین خود و روز مرگش حایلی ایجاد نمی‌کند»[۳۵].

۳. آموزش رعایت حقوق انسانی در جنگ: انسان‌ها دارای حقوق طبیعی هستند که کسی نمی‌تواند آنان را از این حقوق بازدارد. کسانی که برای پیروزی در جنگ به هر وسیله‌ای دست می‌یازند و به حقوق طبیعی انسان‌ها تجاوز می‌کنند، در واقع افراد را از حقوق طبیعی‌شان محروم کرده‌اند. امام علی(ع) به شدت مخالف استفاده از هر نوع ابزاری است؛ چه در صحنه جنگ و چه در زمان صلح. آن‌گاه که سربازان معاویه به رود فرات دست یافتند و آب را به روی سپاه حضرت بستند، ایشان با خطبه‌ای تحریک‌آمیز، دو راه به سپاهش پیشنهاد کرد که یکی ذلت و دیگری جنگ و دسترسی به آب بود: «از شما می‌خواهند بر سفره جنگ مهمانشان کنید و شما را دو راه در پیش است: یا تن به مذلت دادن و فرو افتادن از منزلتی که در آن هستید، یا سیراب کردن شمشیرها از خون و سیراب کردن خود از آب»[۳۶].

پس از آنکه لشکر امام تشجیع شد و اختیار آب فرات را به دست گرفت، حضرت امیر(ع) لشکر معاویه را از حق طبیعی‌شان باز نداشت و استفاده از آب رودخانه را آزاد گذاشت[۳۷].

آگاهی و دشمن‌شناسی امام و آگاهی دادن به مردم درباره جنگ و بسیج آنها

۱. آگاهی و دشمن‌شناسی: حضرت علی(ع) از دشمن و تحرکات آنها به خوبی آگاه بود. ایشان در خطبه ۱۰ اشاره می‌کند: «آگاه باشید شیطان، حزب خویش را گرد آورده و سواره و پیادگان لشکر خود را فراخوانده است. اما من آگاهی و بینش و بصیرت خود را همچنان همراه دارم. من حقیقت را بر خود مشتبه نساخته‌ام و بر من مشتبه نیز نشده است».

در سال ۳۸ هجری که سربازان معاویه به شهر انبار هجوم بردند و به کشتار پرداختند، مردم را از این امر آگاهی داد و رفتارهای وحشیانه آنان را برشمرد: و اکنون این مرد غامدی است که با سپاه خود به شهر انبار درآمده است و حسان بن حسان البکری را کشته و مرزدارانتان را رانده است. کار را به آنجا رسانیده‌اند که شنیده‌ام یکی از آنها بر زن مسلمانی داخل شده و دیگری بر زنی از اهل ذمه، و خلخال و دست‌بند و گردن‌بند و گوشواره‌اش را ربوده است و آن زن جز آنکه إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ[۳۸] گوید و از او ترحم جوید، چاره‌ای نداشته است. آنها پیروزمندانه با غنایم، بی‌آنکه زخمی بردارند یا قطره‌ای از خونشان ریخته شود، بازگشته‌اند. اگر مرد مسلمانی پس از این رسوایی از اندوه بمیرد، نه تنها نباید ملامتش کرد، بلکه مرگ را سزاوارتر است»[۳۹].

«آیا نمی‌بینید سرزمین‌هایی را که در تصرف داشتید، نقصان یافته و شهرهایتان یک یک فتح می‌شود و کشورهایتان از دست می‌رود و سرزمینتان مورد حمله و هجوم دشمن قرار گرفته است»[۴۰]. امام از ایمان نیاوردن دشمنان به اسلام، آگاهی کامل داشت و از این رو، هیچ‌گاه با آنان سازش نکرد: «أَلَا وَ إِنَّ مُعَاوِيَةَ قَادَ لُمَةً مِنَ الْغُوَاةِ وَ عَمَّسَ عَلَيْهِمُ الْخَبَرَ حَتَّى جَعَلُوا نُحُورَهُمْ أَغْرَاضَ الْمَنِيَّةِ»[۴۱]؛ «بدانید، معاویه جماعتی از گمراهان را به میدان جنگ کشید و حقیقت حال را از آنان پوشیده داشت تا گلوهای خود را هدف تیر بلا ساختند».

دنیاگرایی و ایمان نیاوردن به خدا، ارزش‌های دشمنان را تشکیل می‌داد. از دشمنی که اتحادش برای دنیا و خرید و فروش است، چه رفتاری می‌توان انتظار داشت. حضرت با شناسایی کامل ارزش‌های دشمن، به مردم خطاب کرد: «تا بهایی نگرفت، بیعت نکرد. آن‌که فروخت، سودی نکرد و آن‌که خرید، خوار و ذلیل شد. آماده جنگ شوید و سازوبرگ نبرد مهیا دارید که آتش کارزار افروخته شده و شعله آن بالا گرفته است»[۴۲].

سرانجام حضرت پس از بررسی جنگ و پیامدهای آن، چاره‌ای جز جنگ نمی‌بیند و مردم را به آمادگی برای پیکار فرامی‌خواند: «وَ لَقَدْ ضَرَبْتُ أَنْفَ هَذَا الْأَمْرِ وَ عَيْنَهُ وَ قَلَّبْتُ ظَهْرَهُ وَ بَطْنَهُ فَلَمْ أَرَ لِي فِيهِ إِلَّا الْقِتَالَ أَوِ الْكُفْرَ بِمَا جَاءَ مُحَمَّدٌ(ص)»[۴۳]؛ «من همه جوانب این کار را بر رسیده‌ام و برون و درون آن باز جسته‌ام. بیش از دو راه در پیش نداریم: یا جنگ با اینان یا کافر شدن به آنچه محمد(ص) آورده است».

۲. آگاهی دادن به مردم: امیر مؤمنان، علی(ع) پیش از جنگ و فراخوانی عمومی، مردم را از انحراف‌ها، ادعاها و درخواست‌های دروغین و نادرست، خوی‌وخلق‌ها، تحرکات، تجاوزها و روش‌های دشمنان آگاه می‌سازد و سپس آنان را با روش‌هایی به پیکار فرامی‌خواند. شیوه حضرت در سخنرانی‌هایش، استدلال منطقی و قانع ساختن مردم بود. راه‌هایی پیش پای آنان می‌نهاد و خوبی و بدی آنها را نشان می‌داد و از همه مهم‌تر، معمولاً آخرت‌گرایی را در تصمیم‌هایش مطرح می‌کرد تا مردم با توجه به آن تصمیم بگیرند. حضرت پیش از آغاز جنگ صفین می‌فرماید: «زیروروی کار را بر رسیدم (به گونه‌ای که خواب را از چشمم برید). دیدم یا باید با این قوم بجنگم یا آنچه را محمد(ص) آورده، انکار کنم. پس جنگ با آنان را از عذاب خدا آسان‌تر یافتم که رنج‌های این جهانی، تحمل پذیرتر از عذاب‌های آن جهانی است»[۴۴].

در خطبه ۱۳۷، جریان انحراف و شورش طلحه و زبیر را آشکار می‌کند و به صورت روشن به اطلاع مردم می‌رساند و از رویدادهای میانشان آگاه می‌سازد: به خدا سوگند! از انتساب هیچ منکری به من خودداری ننمودند و در رفتار میان من و خود رعایت انصاف نکردند. ایشان حقی را می‌طلبند که خود، آن را واگذاشتند و خونی را می‌خواهند که خود، آن را ریخته‌اند. اگر من در آن کار با آنان شریک بوده‌ام، آنان خود بی‌نصیب نبوده‌اند و اگر آنان، خود و بی‌من چنان کرده‌اند، پس آنهایند که باید بازخواست شوند و در نخستین گامی که در راه عدالت بر می‌دارند، باید به زبان خود حکم دهند.... همانند ماده شتری که به کره خود می‌گراید، به من روی نهادید، در حالی که پیاپی می‌گفتید بیعت، بیعت. من دستم را می‌بستم و شما آن را می‌گشودید. من دستم را واپس می‌بردم و شما می‌گرفتید و آن را به سوی خود می‌کشیدید. بارخدایا! آن دو، طلحه و زبیر، پیوند خود را بریدند و بر من ستم کردند و بیعت من گسست‌اند و مردم را بر ضد من برانگیخت‌اند[۴۵].

۳. بسیج مردم: حضرت پس از آنکه مردم را از جریان رویدادها آگاه می‌ساخت، آنان را به جهاد با دشمن تشویق می‌کرد. از فضیلت‌های جهاد و شهادت در راه خدا سخن می‌گفت؛ پیامبر، شهیدان و اصحاب را به عنوان الگو می‌شناساند؛ تجاوزهای دشمن را یادآور می‌شد؛ مردمان را از سستی و راحت‌طلبی باز می‌داشت و آنان را تشجیع می‌کرد و سپس با فراخوان عمومی به پیکار، برای بسیج مردم می‌کوشید. ایشان درباره ارزش جهاد ابلاغ داشت: اما بعد، جهاد دری است از درهای بهشت که خداوند برروی بندگان خاص خود گشوده است. جهاد، جامه پرهیزکاری و جوشن استوار خدایی و سپر ستبر اوست. هر که آن را ناخوش دارد و از آن رخ برتابد، خداوند جامه خواری و زبونی بر او پوشاند و محنت و بلایش در میان گیرد و دلش را در پرده دارد و به کیفر آنکه از جهاد تن زده است، از حق دور افتد و کارش به مذلت کشد و از عدالت بی‌بهره ماند[۴۶].

و آن‌گاه به جهاد تشویق کرد: «خداوند از شما ادای شکر و سپاس خویش را می‌طلبد و فرمان خویش را به دست شما می‌سپارد و در این سرای آزمایش به شما فرصت می‌دهد تا بکوشید و برنده جایزه او (بهشت برین) شوید، بنابراین، کمربندها را محکم ببندید و آماده شوید و دامن‌ها را به کمر زنید»[۴۷].

سپس با کنایه یا آشکارا از مردم خواست گردهم آیند و برای جنگ با شامیان حرکت کنند: بار پروردگارا! هر کدام از بندگانت که سخن عادلانه و اصلاح کننده و بدون مفسده ما را در دین و دنیا بشنود، ولی پس از شنیدن، از یاری آیین تو و اعزاز دینت سر باز زند و به آن پشت کند، ما تو را بر ضد او به شهادت می‌طلبیم. ای کسی که بزرگ‌ترین شاهدانی! باز تمام آنها را که در آسمان‌ها و زمین سکونت بخشیده‌ای، به عنوان گواه بر ضد او به شهادت دعوت می‌کنیم، با اینکه می‌دانیم تو از یاری او بی‌نیازی و او را به گناهش خواهی گرفت[۴۸].

گاهی امام با شمردن صفت‌های نیک اصحاب پیامبر، مردم را بسیج می‌کرد[۴۹]. و زمانی جمعیت‌هایی را که در مسیر راه قرار داشتند، به جهاد می‌خواند: اما بعد، من طلایه سپاه خود را فرستاده‌ام و گفته‌ام از ساحل فرات دور نشوند، تا فرمان من برسد. چنان دیدم که از این آب بگذرم و نزد مردمی که در ساحل دجله وطن گزیده‌اند، بروم و به جنگ برانگیزانمشان تا با شما به سوی دشمنانتان در حرکت آیند و آنان را از یاری کنندگان نیروی شما گردانم[۵۰].[۵۱]

توجه به نیروهای اطلاعاتی

اهمیت نیروهای اطلاعاتی و نقش آنان در حکومت امام علی(ع)، برجستگی خاصی دارد؛ به طوری که از آنان، به عنوان ابزاری در راستای اهداف، استفاده می‌شد و آنها فعالیت‌های گوناگون و متعددی بر عهده داشتند. نیروهای اطلاعاتی در حکومت امام، چند وظیفه را انجام می‌دادند که به طور خلاصه برخی از آنها را بر می‌شماریم:

۱. دیده‌بانی و کشف اسرار نظامی: و دیده‌بان‌ها بر سر کوه‌ها و تپه‌ها بگمارید تا مباد که دشمن از جایی که می‌ترسید یا خود را در امان می‌دانید، به ناگاه بر شما تاخت آورد[۵۲].

۲. کشف توطئه‌ها: اما بعد، جاسوس من که در مغرب است، به نوشته و خبر داده که جمعی از مردم شام را برای روزهای حج به مکه فرستاده‌اند[۵۳].

۳. کنترل مسئولان: از تو خبری به من رسیده که اگر چنان کرده باشی، خدای خود را به خشم آورده‌ای و امام خود را غضبناک کرده‌ای[۵۴].

اما بعد. ای پسر حنیف! به من خبر رسیده که مردی از جوانان بصره تو را به سوری فراخوانده و تو نیز بدان جا شتافته‌ای[۵۵]. پس در کارهایشان تفقد کن و کاوش نمای و جاسوسانی از مردم راست‌گوی و وفادار به خود، بر آنان بگمار[۵۶].[۵۷]

منابع

پانویس

  1. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  2. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  3. نهج البلاغه، حکمت ۷۳.
  4. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  5. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  6. نهج البلاغه، خطبه ۱۶۰.
  7. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۱۷۷.
  8. «إِنَّ اسْتِعْدَادِي لِحَرْبِ أَهْلِ الشَّامِ وَ جَرِيرٌ عِنْدَهُمْ إِغْلَاقٌ لِلشَّامِ وَ صَرْفٌ لِأَهْلِهِ عَنْ خَيْرٍ إِنْ أَرَادُوهُ وَ لَكِنْ قَدْ وَقَّتُّ لِجَرِيرٍ وَقْتاً لَا يُقِيمُ بَعْدَهُ إِلَّا مَخْدُوعاً أَوْ عَاصِياً وَ الرَّأْيُ عِنْدِي مَعَ الْأَنَاةِ فَأَرْوِدُوا وَ لَا أَكْرَهُ لَكُمُ الْإِعْدَادَ»، نهج البلاغه، خطبه ۳۴.
  9. نهج البلاغه، نامه ۶۴.
  10. نهج البلاغه، خطبه ۲۴.
  11. نهج البلاغه، نامه ۶۲.
  12. نهج البلاغه، خطبه ۵۵.
  13. نهج البلاغه، خطبه ۹.
  14. نهج البلاغه، خطبه ۱۰۷.
  15. نهج البلاغه، خطبه ۲۷.
  16. نهج البلاغه، خطبه ۶۶.
  17. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۴.
  18. نهج البلاغه، خطبه ۱۱.
  19. نهج البلاغه، نامه ۱۱.
  20. نهج البلاغه، نامه ۵۰.
  21. نهج البلاغه، خطبه ۲۷.
  22. نهج البلاغه، نامه ۱۴.
  23. نهج البلاغه، حکمت ۲۳۳.
  24. نهج البلاغه، خطبه ۳۱.
  25. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۴.
  26. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی، ص ۱۸۰.
  27. نهج البلاغه، خطبه ۵۱.
  28. نهج البلاغه، خطبه ۶۶.
  29. نهج البلاغه، خطبه ۱۱۷.
  30. نهج البلاغه، خطبه ۲۰۶.
  31. نهج البلاغه، نامه ۱۵.
  32. نهج البلاغه، نامه ۲.
  33. نهج البلاغه، خطبه ۵۶.
  34. نهج البلاغه، خطبه ۴۳.
  35. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۴.
  36. نهج البلاغه، خطبه ۵۱.
  37. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی، ص ۱۹۰.
  38. «ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.
  39. نهج البلاغه، خطبه ۲۷.
  40. نهج البلاغه، نامه ۶۲.
  41. نهج البلاغه، خطبه ۵۱.
  42. نهج البلاغه، خطبه ۲۶.
  43. نهج البلاغه، خطبه ۴۳.
  44. نهج البلاغه، خطبه ۵۴.
  45. نهج البلاغه، خطبه ۵۴.
  46. نهج البلاغه، خطبه ۲۷.
  47. نهج البلاغه، خطبه ۲۴۱.
  48. نهج البلاغه، خطبه ۲۱۲.
  49. نهج البلاغه، خطبه ۱۷۱.
  50. نهج البلاغه، خطبه ۴۸.
  51. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۱۹۴.
  52. نهج البلاغه، نامه ۱۱.
  53. نهج البلاغه، نامه ۳۳.
  54. نهج البلاغه، نامه ۴۳.
  55. نهج البلاغه، نامه ۴۵.
  56. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  57. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی، ص ۱۹۹.