نصب الهی امام در معارف و سیره علوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

از نظر شیعه امامیه، امام نیز همچون پیامبر باید از سوی خدای متعال برای این کار برگزیده شود و مردم هیچ‌گونه نقشی در گزینش امام ندارند؛ چنان‌که در انتخاب و تعیین نبی، فقط خدا اشخاصی را برای این مقام انتخاب و تعیین می‌کند و در این مورد، کسی از علمای عامه نیز با شیعه مخالفتی ندارد، و مخالفت آنان فقط درباره امامان و خلفای پیامبر است. شیخ مفید می‌نویسد: «امامیه معتقدند که امامت و عصمت و نص بر خدای متعال واجب است»[۱]. سید مرتضی می‌گوید: «امامیه معتقدند که امامت دوازده امام، از علی(ع) تا مهدی(ع) با نص روشن اثبات شده است»[۲].

اهل‌بیت(ع) هم در طول تاریخ حیات خود بر این اعتقاد تأکید داشته‌اند و هر جا فرصتی به دست می‌آورده‌اند آن را اظهار می‌کرده‌اند. امام علی(ع) در جایی به صراحت از منصوب و منصوص بودن امامان سخن به میان نیاورده، ولی در موارد فراوانی که از مظلومیت خود یاد کرده و نیز سخنانی که با اصحاب شورای منتخب عمر بیان داشته، اثبات کرده که خلافت حق مسلم او بوده است[۳]. استناد به روایت متواتر غدیر در این سخنان نیز گویای آن است که این حق، از باب نص الهی است. وقتی از او می‌خواستند با ابوبکر بیعت کند، فرمود: «شما انصار را به جهت قرابت با رسول خدا(ص) کنار زدید، و آنها هم به همین جهت امارت را به شما واگذاشتند. من بر شما احتجاج می‌کنم به آنچه شما بر انصار احتجاج کردید. من به رسول خدا(ص) در حال حیات و مرگش اولی هستم. من وصی و وزیر اویم. علوم و اسرارش پیش من به ودیعه گذاشته شده است.... من آشناترین شما به کتاب و سنت، و فقیه‌ترین شما در دین، و داناترین شما به عاقبت امورم»[۴].

امام در احتجاج با ابوبکر فرمود: «تو را به خدا سوگند، آیا ولایت از سوی خدای تعالی برای من و رسول خدا در آیه زکات به انگشتر، از آن من است یا تو؟ [ابوبکر گفت: بلکه از آن تو است]»[۵].

او در سخنان خود به گروهی از انصار و مهاجران که در مسجد پیامبر در امان عثمان جمع شده بودند، فرمود: «شما را به خدا سوگند می‌دهم، آیا می‌دانید وقتی آیه «ای آنان که ایمان آوردید، خدا را اطاعت کنید و رسول و اولواالامر از خودتان را اطاعت کنید»[۶] و آیه «همانا ولی شما فقط خدا و رسولش است و آنان که ایمان آورده و نماز اقامه می‌کنند و در حال رکوع زکات می‌دهند»[۷] و آیه «و غیر از خدا و رسولش و مؤمنان دوست اختیار نکنند»[۸] نازل شد، مردم به رسول خدا(ص) عرض کردند: آیا این آیات به عده‌ای خاص از مؤمنان اختصاص دارد یا برای همه آنها است؟ خداوند متعال به پیامبرش دستور داد تا والیان امرشان را به آنان بشناساند و چنان‌که نماز و زکات و روزه و حج را برای آنها تفسیر می‌کند، ولایت را نیز برایشان تفسیر کند. پس مرا در غدیر خم علم و نشانه برای مردم قرار داد. خطبه خواند و فرمود‌: ای مردم، آیا می‌دانید خدای عزوجل سپس مولای من است و من مولای مؤمنانم و از خود آنها به آنها سزاوارترم؟ همه گفتند: آری یا رسول الله، سپس فرمود: ای علی برخیز. من برخاستم. پس فرمود: هر که من مولای اویم، این علی مولای اوست.... بعد ابوبکر و عمر بلند شدند و گفتند: ای رسول خدا، آیا این آیات فقط به علی اختصاص دارد؟ حضرت فرمود: آری، به او و اوصیای من تا روز قیامت. گفتند: ای رسول خدا، آنان را برای ما بیان کن. فرمود: علی برادرم و وزیرم و وارثم و وصیم و خلیفه من در امتم، سپس فرزندم حسن و بعد فرزندم حسین و بعد نه نفر از اولاد حسین یکی پس از دیگری. قرآن با آنها است و آنها با قرآنند. از قرآن جدا نمی‌شوند و قرآن از آنها جدا نمی‌شود تا در کنار حوض بر من وارد شوند. همه مهاجران و انصار گفتند: خداوندا، آری، ما اینها را شنیدیم و شهادت می‌دهیم همان‌طور که فرمودی درست است»[۹].

این مطلب در سخنان امامان دیگر نیز فراوان وجود دارد. امام باقر(ع) در پاسخ این پرسش که امام به چه چیزی شناخته می‌شود، فرمود: «امام به ویژگی‌هایی شناخته می‌شود که سرلوحه آنها تنصیص خدای تعالی و علم و نشانه قرار دادن امام بر مردم است تا حجت بر آنها تمام شود»[۱۰] همچنین امام صادق(ع) فرمود: «خداوند در روز قیامت با سه نفر سخن نمی‌گوید و به آنها توجه نمی‌کند و آنها عذابی دردناک دارند: کسی که درختی را برویاند که خدای تعالی آن را نرویانده باشد؛ یعنی کسی که امامی را نصب کند که خدا او را نصب نکرده است و کسی که امام منصوب از سوی خدای تعالی را انکار کند و کسی که خیال کند این دو را در اسلام سهمی هست؛ در حالی که خداوند می‌فرماید: ﴿وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ»[۱۱].[۱۲]

پس ادعای شیعه آن است که مردم هیچ‌گونه حقی در انتخاب امام و خلیفه ندارند و این فقط حق خدای متعال است که باید امام را برگزیند و نصب کند. این دو انتخاب با همدیگر قابل مقایسه نیستند تا بگوییم اختیار خداوند از انتخاب مردم بهتر است، بلکه مردم زمانی حق انتخاب می‌یابند که خدای سبحان چنین حقی را به آنها بدهد، و اعتقاد شیعه بر آن است که چنین حقی در امر خلافت از سوی خدا به مردم داده نشده است. پس این که ابن سینا می‌گوید: «خلافت با نص الهی به حق نزدیک‌تر است؛ زیرا در این صورت افتراق و اغتشاش و اختلاف پیش نمی‌آید»[۱۳] درست نیست؛ زیرا خلافت با انتخاب مردم یا اهل حل و عقد که گزینه مقابل تنصیص الهی است، امری باطل، بلکه از نظر امام رضا(ع) ناممکن می‌نماید[۱۴].[۱۵]

ادله منصوب بودن امام

مالکیت مطلق خدا

چنان‌که گفتیم، امامت و خلافت، سرپرستی امور دین و دنیای مسلمانان پس از رحلت پیامبر است و خلیفه، مقام سلطنت و امر و نهی بر مسلمانان را دارد و پیروی از او به طور مطلق بر آنان واجب است و سلطنت و مقام امر و نهی، حق خاص خدای تعالی است و هیچ‌کس بدون اذن و عطای او چنین حقی ندارد.

خداوند می‌فرماید: ﴿قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۱۶].[۱۷] علی(ع) می‌فرماید: «پس به یقین، من و شما بردگانی مملوک هستیم برای پروردگاری که جز او پروردگاری نیست. از ما مالک می‌شود چیزی را که خودمان مالک آن نمی‌شویم»[۱۸].

پس وقتی ما همه مملوک خدای تعالی هستیم، حق سلطنت بر ما فقط برای او است و او و سرپرستی ما را به هرکس بخواهد، عطا می‌کند. بنابراین، هر گونه خلافت و سلطنت و ولایت و امامت باید به او منتهی شود و بدون انتها به او باطل و نابجا است، و به حکم عقل فطری، تصرف در ملک غیر به شمار می‌رود که زشت و حرام است[۱۹].

علم و عصمت امام

از دیگر ادله منصوب بودن امام این است که باید به همه معارف دین و علوم مربوط به آن علم داشته باشد. افزون بر این، باید از مقام عصمت نیز برخوردار باشد تا بتواند حجت بر آفریدگان قرار گیرد. با این بیان، روشن است که بشر از گزینش چنین شخصی ناتوان است؛ زیرا آشکار است که هیچ یک از مردم نمی‌تواند علم و عصمت امام را بشناسد؛ به همین جهت، معرفت امام با شناخت خداوند حاصل می‌شود و کسی که خدا را نشناسد، امام را نیز نخواهد شناخت.

امام رضا(ع) در این زمینه می‌فرماید: «آیا قدر و منزلت امامت در میان امت را می‌شناسند تا گزینش امام برای آنها جایز باشد؟ همانا قدر و شأن امامت بزرگ و منزلتش بلند و اطرافش دست نایافتنی و عمقش دورتر از آن است که مردم بتوانند با خردهایشان به آن برسند یا با گزینش خود امامی نصب کنند. آیا ممکن است برگزیده آنان دارای این صفات باشد تا بتوان او را مقدم داشت؟ سوگند به خانه خدا که از حق تجاوز نموده، کتاب خدا را پشت سرشان انداختند. گویا نمی‌دانند که هدایت و شفا در کتاب خدا است، و آن را دور انداختند و از هوای نفس خویش پیروی کردند»[۲۰].

ادله دیگری نیز برای تنصیص وجود دارد که در این مختصر، به همین اندازه بسنده می‌شود. افزون بر اینکه گزینه مقابل تنصیص (انتخاب مردم)، اشکال‌هایی متعدد دارد؛ از جمله اینکه چنین انتخابی در تاریخ خلافت خلفای اسلامی صورت نگرفته و حتی در مورد چهار خلیفه اول هم روش‌های گوناگون به کار رفته است. بنابراین، می‌توان گفت در هیچ کدام اجماعی صورت نگرفته است، و مردم به صورت آزاد خلیفه را انتخاب نکرده‌اند، بلکه در مقابل عمل انجام شده قرار گرفته‌اند، و از آنان خواسته شده که با خلیفه انتخاب شده به وسیله عده‌ای معدود یا انتصاب شده از سوی خلیفه پیشین، بیعت کنند؛ زیرا در مورد خلیفه دوم هیچ‌گونه انتخابی از سوی مردم صورت نگرفت؛ حتی اهل حل و عقد هم در میان نبود.

تشکیل شورای سقیفه، موجب شد خلافت از مسیر الهی خود منحرف شود و بازیچه افرادی چون معاویه و یزید و ولید گردد، و این گونه افراد، خود را جانشین رسول خدا(ص) و حافظ دین و دنیای مسلمانان به شمار آورند؛ در صورتی که اگر خلافت در دست کسانی قرار می‌گرفت که از سوی خدا برای این مقام تعیین شده بودند، چنین کسانی به هیچ وجه نمی‌توانستند ادعا کنند که جانشین پیامبرند.

حال که روشن شد یگانه راه درست در امامت و خلافت، تنصیص خدای متعال است، لازم است ادله‌ای که برای این تنصیص و تعیین از سوی خدا و پیامبر بیان شده است، بررسی شود[۲۱].

آیا خدا و رسولش کسی را به امامت تعیین کرده‌اند؟

با توجه به ویژگی‌هایی که برای امام ذکر شد، گمان نمی‌رود کسی در خلافت امام علی(ع) و فرزندان پاک او تردید داشته باشد؛ زیرا پس از رسول خدا، آن حضرت یگانه کسی بود که علوم و معارف قرآن و دین را به صورت کامل می‌دانست، و عصمت فقط برازنده او بود و فقط در او تمام می‌شد. با وجود این، به برخی از آیاتی که بر این مطلب دلالت قطعی دارند، اشاره می‌شود:

  1. آیه وجوب اطاعت به طور مطلق: ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۲۲].
  2. آیه دعای حضرت ابراهیم درباره فرزندانش: ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۲۳].
  3. آیه نزول فرشتگان و روح در هر شب قدر که پس از پیامبر هم استمرار دارد و فرشتگان در شب قدر بر ولی امر مسلمانان فرود می‌آیند: ﴿تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ[۲۴].
  4. آیه ولایت: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا[۲۵].
  5. آیه تبلیغ: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ[۲۶].
  6. آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۲۷].

احادیث نقل شده از پیامبر نیز در این باره فراوان است که به بعضی از آنها به اجمال اشاره می‌شود:

  1. حدیث غدیر: علامه امینی این حدیث را در جلد اول الغدیر از ۱۱۰ صحابه و ۸۴ تابعی و ۳۶۰ نفر از علمای حدیث که همه از عامه‌اند، نقل کرده است. در سند حدیث، جای هیچ‌گونه تردیدی نیست و دلالت حدیث بر ولایت امام علی(ع) قطعی است.
  2. حدیث ثقلین: این حدیث را شیعه و سنی به صورت متواتر نقل کرده‌اند. در این حدیث، پیامبر امت را به پیروی از کتاب خدا و عترتش سفارش می‌کند و از آنان می‌خواهد برای نجات از گمراهی به این دو چنگ زنند.
  3. حدیث دوازده امام از قریش: از پیامبر نقل شده که فرمود: «لَا يَزَالُ الدِّينُ قَائِماً حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ وَ يَكُونَ عَلَيْكُمُ اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ»[۲۸]؛ «دین همیشه قائم و استوار است تا قیامت بر پاشود یا بر شما دوازده خلیفه حکومت کنند که همه‌شان از قریشند».
  4. در روایت دیگری، «يَقُومُ مِنْ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ أَمِيراً كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ»[۲۹] آمده، و در روایت دیگر، «كُلُّهُمْ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ»[۳۰] ذکر شده است. پس خدا و پیامبرش ولایت و امامت و خلافت امیرمؤمنان(ع) را در طول تاریخ دعوت خود، بارها به گوش مردم رسانده‌اند، و در نهایت، پیامبر پس از حجةالوداع در غدیر خم، به صورت آشکار، برای عده بسیاری از حاجیان سرزمین‌های گوناگون اسلامی، ولایت مولا را بیان کرد و از مردم بر این امر بیعت گرفت؛ ولی عده‌ای از همان امت آن زمان طرحی ریختند تا نگذارند ولایت و خلافت در مسیر الهی خود در قرار گیرد، و این نقشه، در سقیفه بنی ساعده نتیجه خود را ظاهر ساخت. حتی برخی از محققان بر این باورند که وقتی عمر رحلت پیامبر را انکار کرد، برای عملی کردن همان طرح از پیش تعیین شده بود[۳۱]. بنابراین، خلافت، حق مسلم امیرمؤمنان علی(ع) بود که عده‌ای او را از این حق محروم کردند[۳۲].

اعلام حق و اظهار نارضایی

امام ۲۵ سال از حق خود کنار گذاشته شد و در این مدت هیچ‌گاه از اظهار نارضایی و بیان حق کوتاهی نکرد؛ حتی برای اتمام حجت، به همراهی حضرت زهرا(س) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) به خانه‌های اهل بدر از مهاجران و انصار رفت و حق خود را به آنها یادآوری و آنها را برای احقاق حق دعوت کرد؛ ولی از میان آنها فقط ۴۴ نفر دعوت او را اجابت کردند. از همه مهم‌تر این که تا حضرت زهرا(س) زنده بود، حضرت از بیعت با ابوبکر سرپیچید و هر قدر به او فشار آوردند، از بیعت با او امتناع کرد. شدت ناراحتی امام از این امر در خطبه شقشقیه بروز کرده است. او به خدا سوگند می‌خورد که ابوبکر می‌دانست خلافت حق من است، ولی آن را به زور تصاحب کرد و من چون یاوری نداشتم، صبر کردم؛ در حالی که خاشاک در دیدگان داشتم و استخوان در گلو، تا اینکه او خلافت را پس از خود به پسر خطاب سپرد و من باز صبر نمودم، تا اینکه او هم تعیین خلافت را پس از خود به شورا واگذاشت؛ آن هم چه شورایی؟ و مرا هم به پندار خودش یکی از آنها قرار داد. امام از این که در چنین شورایی قرار گرفته، اندوهگینانه می‌فرماید: «مَتَى اعْتَرَضَ الرَّيْبُ فِيَّ مَعَ الْأَوَّلِ مِنْهُمْ حَتَّى صِرْتُ أُقْرَنُ بِهَذِهِ النَّظَائِرِ»[۳۳]؛ «کی بود که در تقدم من بر اولی از آنها تردیدی بوده باشد تا اینکه کار من به جایی برسد که با اینگونه اشخاص [=اعضای شورا] همسنگ شوم؟ من چاره‌ای نداشتم جز اینکه آنان را همراهی کنم... تا اینکه سومی هم به راه خود رفت و مردم از اطراف و اکناف به سوی من روی آوردند»[۳۴].

انگیزه‌های بیعت و صبر

بیعت او با خلفایی که آنها را در این امر، ناحق می‌دانست، بسیار سخت بود؛ ولی چاره‌ای جز آن نداشت. از سخنان او در این زمینه استفاده می‌شود که به سبب ترس از اختلاف و تفرقه مسلمانان و ارتداد مردم و نبود یاور، با اکراه و اجبار به این کار تن داده است. حال برای نمونه، برخی از سخنان حضرت را در این باره یادآور می‌شویم: «سوگند به خدا، اگر ترس از تفرقه میان مسلمانان نبود و ترس از این نبود که کفر دوباره برگردد و دین از بین برود، ما با آنها به گونه‌ای دیگر برخورد می‌کردیم»[۳۵]، «نگاه کردم و دیدم یاوری جز اهل‌بیتم ندارم. پس به مرگ آنها راضی نشدم و چشم‌ها را بستم؛ در حالی که پر از خاشاک بود، و می‌نوشیدم در حالی که استخوان در گلویم بود، و بر فرونشاندن خشم و به نوشیدن چیزی که تلخ‌تر از حنظل است، صبر کردم»[۳۶].[۳۷]

نقش مردم در خلافت و حکمت بیعت گرفتن بر خلافت مولا

چنان که گفتیم، شیعه تعیین و انتخاب امام را فقط حق مسلم خداوند می‌داند و مقام امامت را بالاتر و بلندتر از آن می‌داند که افکار و عقول جمع بتواند او را بدون معرفی و تعیین الهی شناخته، تعیین و انتخاب کند. بنابراین، رأی مردم و نظر اهل حل و عقد، هیچ نقشی در تعیین امام و خلیفه ندارد و امامت و خلافت فقط به تعیین و نصب خداوند ثابت می‌شود، و آنگاه که خداوند کسی را به این مقام تعیین و نصب و به وسیله پیامبرش به مردم ابلاغ کرد، بر امت متدین و خدا پرست لازم است، دست بیعت با او داده، امامت او را بپذیرند و از دستورهای او پیروی و او را در اجرای احکام و قوانین الهی و اجرای عدل و داد حمایت و یاری کنند، و چون خدا این دنیا را دنیای تکلیف و امتحان قرار داده، بر پیامبران و اوصیا لازم کرده تا وقتی مردم به سراغ آنها نیامده‌اند و از آنها نخواسته‌اند تا سرپرستی امورشان را به عهده گیرند، خود را به زور بر مردم مسلط نکنند؛ اگر چه این حق مسلم آنها است. از این‌رو، امیر مؤمنان(ع) می‌فرماید: «أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقِرُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا»[۳۸]؛ «آگاه باشید. سوگند به خدایی که دانه را می‌شکافد و خلایق را می‌آفریند، اگر مردم حاضر نمی‌شدند و حجت به وجود یاور تمام نمی‌شد، و اگر نه این بود که خدای تعالی از علما عهد گرفته که در برابر شکم‌پرستی ظالمان و گرسنگی ستم‌دیدگان سکوت نکنند، من مهار شتر خلافت را بر شانه او می‌انداختم و آخر آن را با جام اولش سیراب می‌کردم».

پس امام علی(ع) خلافت و امامت را حق مسلم خود می‌داند و بیعت مردم را برای اجرای احکام و دستورها لازم می‌شمارد؛ چنان‌که درباره پیامبر هم امر از این قرار بود؛ زیرا در نبوت پیامبر هیچ تردیدی وجود ندارد؛ ولی با وجود این، وی امت خویش را در دو مورد به بیعت دعوت کرد و از آنها بیعت گرفت که به بیعت عقبه و بیعت رضوان مشهورند.

روشن است که این دعوت به بیعت، برای اتمام حجت و محکم کردن امر بوده است تا امت متوجه پیمان خود شده، بر آن پای‌بند شوند. در مورد امیرمؤمنان(ع) هم امر از این قرار است. او نیز با گرفتن بیعت از مردم، می‌خواست حجت را بر آنان که فردا از او کناره می‌گرفتند کامل کند و به امثال معاویه نیز بفهماند که چاره‌ای جز تسلیم در برابر اختیار خدای تعالی یا اختیار مردم ندارد؛ یعنی به هر کدام معتقد باشد، علی(ع) چون هر دو را دارد، حجت بر او تمام است؛ به همین جهت به معاویه می‌نویسد: «همانا آنان که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کرده بودند، با من نیز برای چیزی که با آنها بیعت کرده بودند بیعت کردند، پس کسی که در بیعت حاضر بوده، حق ندارد کسی دیگر را اختیار کند، و کسی که غایب بوده، حق رد ندارد، و شورایی که حق انتخاب دارند، فقط مهاجرین و انصارند. پس اگر آنها بر شخصی اجماع کرده، او را امام نامیدند، خدای تعالی هم بر آن راضی است. پس کسی که با تکذیب او یا بدعت، از امر آنها خارج شود، او را به آنچه از آن خارج گشته، برمی‌گردانند، و اگر باز هم ابا نمود، با او به سبب پیروی از راه غیر مؤمنان، می‌ستیزند...»[۳۹].

امام علی(ع) در این نامه به معاویه اخطار می‌کند که اگر بنا باشد انتخاب مردم معتبر باشد، بیعت مهاجران و انصار کفایت می‌کند و لازم نیست همه بلاد اسلامی در این امر دخالت داشته باشند؛ چنان که در مورد خلفای پیشین امر از این قرار بوده، بلکه بسیار آسان‌تر از این بود.

حضرت در نامه‌ای دیگر، افزون بر بیعت مردم، نص الهی را به معاویه یادآور شده، می‌فرماید: «نخستین چیزی که لازم است مسلمانان انجام دهند، این است که شخصی را به امامت برگزینند تا امورشان را اداره کند و از او پیروی کنند؛ اگر اختیار امام، حق مردم باشد؛ ولی اگر اختیار این امر، حق خدا و رسولش باشد، نظر و اختیار آنان برای مردم کافی است و او خشنودی خود را از امامی [که برای آنها برگزیده] بیان کرده و آنان را به پیروی او دستور داده است، و مردم پس از قتل عثمان و مهاجران و انصار بعد از س سه روز مشورت، با من بیعت کردند و آنان همان اشخاصی هستند که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت، و امامت آنها را اثبات کرده بودند، و با من اهل بدر و پیشی‌گیرندگان از مهاجران و انصار بیعت کردند و آنان پیش از من بدون مشورت عمومی با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کرده بودند؛ ولی بیعت با من با مشورت عمومی بود. پس اگر خدای تعالی اختیار امام را به امت واگذاشته است و حق آنها است که برای خودشان امامی را انتخاب کرده، به او رأی دهند و انتخاب و رأی آنها برای خودشان بهتر از انتخاب خدا و رسولش برای آنها باشد و کسی که او را اختیار کرده و با او بیعت می‌کنند، بیعت هدایت باشد و یا امامی باشد که اطاعت و یاری‌اش بر مردم واجب است، آنان به اجماع مرا بعد از مشورت به امامت برگزیده‌اند و اگر اختیار و انتخاب امام فقط حق خدا باشد، پس او هم مرا برای امامت امت انتخاب کرده و مرا خلیفه بر آنها قرار داده و آنها را - در کتابش که نازل فرموده و سنت پیامبرش -امر به اطاعت و یاری من کرده است، و این قوی‌ترین حجت برای من است و وجوب مراعات حق مرا به روشنی بیان می‌کند»[۴۰].

با این نامه روشن می‌شود که چون او هم از ناحیه خداوند برای این امر انتخاب شده و هم امت با او بیعت کرده‌اند و بیعت او هم بیعت هدایت و در طول دستور و امر الهی بوده است، پیروی از او، پیروی از خدای متعال به شمار خواهد آمد و مخالفت با او مخالفت با خداوند خواهد بود. بدین ترتیب، حضرت امیر خلافت را حق مسلم خود می‌دانسته و بارها این نکته را در مجالس گوناگون بیان کرده است، و در این نامه هم به صراحت انتخاب خود را از ناحیه خدای تعالی به این امر بیان می‌کند. بنابراین، امام علی(ع) بیعت و انتخاب مردم را در صورتی صحیح می‌داند که بیعت هدایت باشد، و این در صورتی تحقق می‌یابد که امامت فرد منتخب، از ناحیه خدای سبحان مسلم شده باشد[۴۱].

منابع

پانویس

  1. شیخ مفید، الفصول المختاره، ص۲۹۶.
  2. سید مرتضی، الانتصار، ص۲۶.
  3. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۱، ص۳۲۱.
  4. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۱، ص۱۸۲.
  5. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۱، ص۳۰۷.
  6. سوره نساء، آیه ۵۹.
  7. سوره مائده، آیه ۵۵.
  8. سوره توبه، آیه ۱۶.
  9. الاحتجاج، ج۱، ص۳۴۴-۳۴۱.
  10. شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص۱۰۲.
  11. «و پروردگارت هر چه خواهد می‌آفریند و می‌گزیند؛ آنان را گزینشی نیست» سوره قصص، آیه ۶۸.
  12. حرانی، تحف العقول، ص۳۲۹.
  13. ابن سینا، الشفاء، ج۱، ص۴۵۲.
  14. ر.ک: الکافی، ج۱، ص۲۰۳-۱۹۹.
  15. بیابانی اسکوئی، محمد، مقاله «امامت و خلافت»، دانشنامه امام علی ج۳، ص ۱۶۸.
  16. «بگو خداوندا! ای دارنده فرمانروایی! به هر کس بخواهی فرمانروایی می‌بخشی و از هر کس بخواهی فرمانروایی را باز می‌ستانی و هر کس را بخواهی گرامی می‌داری و هر کس را بخواهی خوار می‌گردانی؛ نیکی در کف توست بی‌گمان تو بر هر کاری توانایی» سوره آل عمران، آیه ۲۶.
  17. در توضیح ملک عطاشده به امثال معاویه، ر.ک: عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۶۶.
  18. «فَإِنَّمَا أَنَا وَ أَنْتُمْ عَبِيدٌ مَمْلُوكُونَ لِرَبٍّ لَارَبَّ غَيْرُهُ، يَمْلِكُ مِنَّا مَا لَانَمْلِكُ مِنْ أَنْفُسِنَا»، نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶.
  19. بیابانی اسکوئی، محمد، مقاله «امامت و خلافت»، دانشنامه امام علی ج۳، ص ۱۷۱.
  20. الکافی، ج۱، ص۲۰۳-۱۹۹.
  21. بیابانی اسکوئی، محمد، مقاله «امامت و خلافت»، دانشنامه امام علی ج۳، ص ۱۷۲.
  22. «از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  23. «(ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  24. «فرشتگان و روح (الامین) در آن، با اذن پروردگارشان برای هر کاری فرود می‌آیند» سوره قدر، آیه ۴.
  25. «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
  26. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد» سوره مائده، آیه ۶۷.
  27. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  28. فضائل الخمسه، ج۲، ص۲۳، به نقل از صحیح مسلم، کتاب الإماره؛ منتخب الأثر، ص۱۱.
  29. فضائل الخمسه، ج۲، ص۲۳.
  30. فضائل الخمسه، ج۲، ص۲۶؛ منتخب الأثر، ص۱۴، هر دو به نقل از ینابیع الموده.
  31. عبدالمقصود، عبد الفتاح، خاستگاه خلافت، ترجمه سید حسن افتخار زاده، ص۲۳۶-۱۳۴.
  32. بیابانی اسکوئی، محمد، مقاله «امامت و خلافت»، دانشنامه امام علی ج۳، ص ۱۷۴.
  33. نهج البلاغه، خطبه ۳. در کتاب المناظرات فی الإمامه، تألیف عبدالله الحسن، ۳۶ مورد از اظهار نارضایی‌های امیرمؤمنان(ع) به تفصیل بیان شده است.
  34. بیابانی اسکوئی، محمد، مقاله «امامت و خلافت»، دانشنامه امام علی ج۳، ص ۱۷۶.
  35. بحار الانوار، ج۳۳، ص۱۱۱ و ۶۱.
  36. نهج البلاغه، خطبه ۲۶. ر.ک: موسوعه الامام علی بن ابی طالب(ع)، ج۳، ص۶۶-۶۰.
  37. بیابانی اسکوئی، محمد، مقاله «امامت و خلافت»، دانشنامه امام علی ج۳، ص ۱۷۶.
  38. نهج البلاغه، خطبه ۳.
  39. بحار الانوار، ج۳۲، ص۷۶؛ ج۳۳، ص۱۴۵.
  40. بحار الانوار، ج۳۳، ص۱۳۴.
  41. بیابانی اسکوئی، محمد، مقاله «امامت و خلافت»، دانشنامه امام علی ج۳، ص ۱۷۷.