گستره علم امام در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

مسئله قلمرو علم امام به مفهوم تعیین محدوده علم، از مسائل مهم در بحث علم امام است که به سبب پیچیدگی مباحث آن، از دیرباز تاکنون محل تضارب آرا بوده و همواره اذهان علما و متفکران شیعی و حتی بسیاری از پیروان ائمه را به خود مشغول کرده و تفسیرهای گوناگون داشته است. در مورد گستره علم امام، تبیین کیفیت و چگونگی آن، می‌توان سه دیدگاه اساسی را میان علمای شیعه مشاهده کرد که به تبیین و توضیح آنها می‌پردازیم.

دیدگاه تردید و سکوت در گستره علم امام

برخی متکلمان معتقدند در باب کیفیت علم امام، به نتیجه روشن و صریحی نمی‌توان دست یافت و ادله عقلی و نقلی هیچ‌کدام قضاوت صریح و مفید یقین در این‌باره به دست نمی‌دهند. از سوی دیگر، اعتقاد تفصیلی به حدود و خصوصیات علم امام لازم نیست. از این رو باید به اعتقاد علم اجمالی بسنده کرد و بهتر است حقیقت امر را به خود امام ارجاع داد. به اعتقاد آنان با وجود دلایل نقلی نیز نمی‌توان نظر قاطع و صریحی ارائه کرد؛ چراکه روایاتی که دراین‌باره رسیده است، مورد اطمینان نیستند و مضامین گوناگونی دارند[۱].[۲]

دیدگاه محدود بودن قلمرو علم امام

دیدگاه محدود بودن حقیقتاً در محتوا بر محدودیت علم امام اصرار ندارد، بلکه گروهی از متکلمان در میان دایره دانشی امام، برخی موارد چون علم به غیب و علم به علوم و فنون بشری را لازمه امامت نمی‌دانند. به عقیده آنان، پیامبر و امام باید علوم دین و شریعت را بدانند، اما لازم نیست غیب و حوادث گذشته و آینده را بدانند[۳]. نظر این گروه از علمای امامیه به محدود بودن علم امام موسوم است[۴].

دیدگاه تعمیم در قلمرو علم امام

بسیاری از اندیشه‌وران و صاحب‌نظران امامیه، از جنبه کمیت و نیز کیفیت، آگاهی امام را گسترده‌تر از آنچه تاکنون تبیین شد، دانسته‌اند. به عقیده این دسته، امام معصوم از تمام حوادث گذشته، حال و آینده اطلاع دارد و احاطه علمی او به حوادث و مسائل، اعم از امور دینی و غیر آن، بالاتر از آن است که در تصور آید. البته بیشترشان این امر را جزء شروط امام قلمداد نکرده‌اند، بلکه این صفت یکی از ویژگی‌های امامت است. برخی اندیشه‌وران و حکمای شیعی و به‌طورکلی، بیشتر بزرگانی که مشرب فلسفی یا عرفانی داشته‌اند، چنین رویکردی دارند[۵].

باتوجه به اینکه در مورد گستره قلمرو علم امام میان دین‌پژوهان اختلاف‌نظر وجود دارد و شیخ مفید از علمای متقدم و از مکتب بغداد قائل به عدم لزوم علم غیب و علوم و فنون بشری و علامه جوادی آملی از علمای مکتب قم قائل به علم نامحدود برای امام است، در این فصل، قلمرو علم امام در دیدگاه دو اندیشه‌ور شیعی در سه حوزه علم امام به معالم دین، علم به غیب و علم به علوم و فنون بشری در دو گفتار جداگانه تحلیل می‌شود و در گفتار سوم، نگارنده با بررسی تطبیقی ادله و لوازم هر دو دیدگاه به این نتیجه می‌رسد که تفاوت در مبانی و ادله عقلی هر دو اندیشه‌ور موجب نتایج و برداشت‌های متفاوتی در این مسئله شده است[۶].

دیدگاه شیخ مفید درباره گستره علم امام

اعتقاد به علم محدود امام از گرایش‌های کم‌و‌بیش مطرح از همان دوره‌های اولیه پس از غیبت بوده است. شیخ مفید و سپس شاگردان او سیدمرتضی و شیخ طوسی از این دیدگاه دفاع کردند[۷]. از نظر شیخ مفید، قلمرو علم امام فقط در محدوده احکام دینی و اموری که حکومت و ریاست امام اقتضای آن را دارد، الزامی است[۸]، اما در خارج آن حوزه، آگاهی امام به برخی امور را ضروری و لازمه امامت نمی‌داند[۹]. با توجه به دیدگاه حداقلی شیخ مفید در مورد قلمرو علم امام، این گفتار بر آن است که شعاع علم امام و امتداد و وسعت آن را از منظر شیخ مفید در سه حیطه علوم دینی، علوم غیبی و علوم و فنون بشری بررسی نماید.

علم به معالم دین

این علم شامل: (علم به حلال و حرام‌ها، علم به تفسیر قرآن و تأویل قرآن و سایر کتاب‌های آسمانی است.

علم امام به معالم دین، به ویژه علم به کتاب و آیات الهی از امور مسلمی است که هیچ یک از اندیشه‌وران شیعه بر آن تردید ندارند. شیخ مفید به عنوان یکی از علمای متقدم شیعی بر این امر تأکید نموده و علم به دین و احکام را تنها علم ضروری و بایسته برای امام دانسته است. به باور وی، امام باید از همه احکام مورد نیاز امت و علوم دینی آگاه باشد[۱۰]؛ زیرا اگر چنین نباشد، خود به امامی دیگر نیاز مند است[۱۱]. به شهادت تاریخ و احادیث، ائمه (ع)، جامع تمام علوم دینی بوده‌اند[۱۲]. با این بیان، قلمرو علوم آنان نه تنها محدود به قلمرو خاصی (قرآن و احکام الهی موجود در آن) نیست، بلکه به تعبیر روایات، به تمام معالم و معارف موجود در کتاب‌های آسمانی انبیای الهی نیز آگاهی کامل دارند. مؤید این مطلب، روایات منقول از امام صادق (ع) است: «علم تورات، انجیل و زبور پیش ماست»[۱۳]. همچنین در روایت دیگر، امام صادق (ع) می‌فرماید: «هر کتابی که نازل شده، نزد اهل علم است و آن اهل علم ما هستیم»[۱۴].

شیخ مفید با استناد به روایات متعدد[۱۵] که در باب آگاهی ائمه (ع) به علوم و معارف دین نقل شده است، اظهار می‌دارد علم به آیات بینات الهی به عنوان سر منشأ معالم دین در سینه اهل‌بیت (ع) به ودیعت نهاده شده است و ایشان آگاهان به تأویل و تنزیل قرآن و ناطقان قرآنند[۱۶]. وی معتقد است از آن رو که قرآن کتابی مکنون و ذوبطون می‌باشد و باید به فراخور شرایط، زمانه و افراد، تبیین گردد، وجود افرادی آگاه از حقایق قرآن که همان ائمه‌اند، ضروری و لازم است.

شیخ مفید در کتاب اوائل المقالات در اثبات این اصل که علم به تمام علوم و دانش دین برای امام مانند عصمت، ضرورت است، می‌نویسد: «امامیه اتفاق نظر دارند بر اینکه امام باید معصوم و آگاه به تمام علوم و دانش دین باشد و در فصل به کمال رسیده و از همه مردم در اعمالی که به وسیله آنها استحقاق بهشت را دارد، برتر باشد»[۱۷].

در کتاب الإختصاص که در انتساب آن به شیخ مفید تردید وجود دارد، در باب وسیعی، روایات متعددی در خصوص علم امام به احکام شرعی و داوری بین مردم ارائه نموده است[۱۸]. ایشان معتقد است امامان معصوم نه تنها آگاه به قرآن و احکام آنند، بلکه به احکام شرعی که در قرآن نیامده نیز آگاهی دارند.

مضمون بیانات شیخ مفید و روایات نقل شده در کتاب الإختصاص[۱۹] مؤیدی بر این مطالب است:

  1. امامی که حجت خداوند است، نباید به مسئله‌ای جهل داشته یا در فهم مسئله‌ای خاص به سایر مردم نیاز داشته باشد. بر امام لازم است در حوزه احکام و شریعت، عالم به امور و بلکه اعلم اهل زمانه باشد و کسی بر وی تفوق علمی نداشته باشد[۲۰].
  2. آگاهی مطلق به علوم و معارف دینی و دانش‌هایی که ولایت او بر نفوس اقتضا می‌کند (علم به احکام شرعی) بر امام واجب و ضروری است و نداشتن آن به مقام امامت ایشان خلل وارد می‌کند[۲۱].

بر این اساس چون امام هدایت مردم در امور دین و دنیا را بر عهده دارد، ضرورتاً باید عالم به دین باشد و به مسائل آن چه به صورت جزئی و چه کلی جهل نداشته باشد و این مسئله، آگاهی تام امام به علوم و معارف دین را نشان می‌دهد[۲۲].

علم به غیب

بر اساس آموزه‌های مکتب تشیع، امام ویژگی‌هایی دارد که افراد عادی از آن برخوردار نیستند. یکی از این ویژگی‌ها علم غیب است. در احادیث فراوانی بر عالم بودن ائمه‌(ع) به امور پنهانی و غیبی اشاره و تأکید شده که البته این علم به غیب از جانب خداوند به آنها عطا شده است و آنان هیچ‌گونه استقلالی در آن ندارند. آنچه در این مبحث بررسی می‌شود، قلمرو و مصادیق علم غیب امام است و به این سؤال پاسخ داده می‌شود که در اندیشه شیخ مفید، گستره علم امام در حوزه علوم غیبی چقدر است؟

گستره علم غیب امام

در ابتدا باید تعریف علم غیب مشخص شود. علم به غیب، همان‌طور که در فصل کلیات هم بدان اشاره شد، علمی است که شناخت آن به کمک اسباب عادی صورت نمی‌پذیرد[۲۳]، بلکه بدون آموختن دیگر افراد بشر به دست می‌آید و موهبتی الهی است که خدا به هر که بخواهد، عطا کند[۲۴]. شیخ مفید به دلیل فراوانی روایات واردشده در موضوع علم غیب، اصل آن را می‌پذیرد، اما آن را شرط امامت و حتی صفات لازم برای امام نمی‌داند و وجوب عقلی آن را منکر می‌شود. او تنها به لزوم پذیرش آن به جهت سماع، یعنی ورود روایات اکتفا می‌کند. وی این ویژگی را در حقیقت نوعی لطف پروردگار به ائمه می‌داند و معتقد است این ویژگی موجب می‌شود دیگران بهتر از ایشان فرمان برند و به امامت آنها متمسک شوند[۲۵].

دیدگاه مفید در خصوص علم غیب امام متأثر از نظر ایشان در مورد علم غیب خداوند است. وی معتقد است علم ذاتی ائمه به غیب و بدون استمداد از منبعی الهی و ربانی، باطل و پذیرفتنی نیست؛ چراکه دانستن چنین علم غیبی، وصف کسی است که بنفسه به اشیا آگاه است، نه اینکه با علم مستفاد از آن بهره می‌جوید. از این رو علم خداوند، ذاتی و علم امام در صورتی که مجهز به این علم باشد، مستفاد است.

دلایلی که شیخ مفید برای اثبات دیدگاه خویش بیان می‌کند عبارت‌اند از:

دلیل عقلی: شیخ مفید از جهت عقلی معتقد است لزوم علم امام به تمام امور عالم در مرحله اول از نظر عقل و قیاس، نه ممتنع است و نه واجب؛ یعنی آگاهی امام به عالم حس و غیب و نیز درون انسان‌ها، حرفه‌ها، پیشه‌ها، لغات و لهجه‌ها محال و ناممکن نیست و لزوم عقلی هم ندارد. این مطلب بدین معناست که علم امام به این امور ممکن و جزء محالات نیست و در عالم هستی امکان وقوع دارد. البته باید توجه داشت عقل و خرد، این آگاهی را برای امام لازم و واجب نمی‌داند و نمی‌توان آن را در سطح صفاتی مانند عصمت و آگاهی به احکام شرعی و... واجب دانست که عقل، این صفات را جزء صفات ضروری برای امام می‌داند و بدون آن تحقق امامت را ناممکن می‌شمارد[۲۶].

از عبارات شیخ مفید چنین بر می‌آید که آگاهی ائمه از غیب، لطف الهی در حق آنان است و وجوب و لزوم عقلی ندارد.

دلیل نقلی: از جهت نقل نیز وی معتقد است روایات مستفیضه‌ای بر ثبوت علم غیب ائمه اطهار (ع) وجود دارد[۲۷]. در کتاب الإختصاص روایاتی آمده که ناظر بر ویژگی‌های علم غیب ائمه اطهار (ع) است؛ از جمله روایتی که در آن از امام صادق (ع) سؤال شده است آیا امام غیب می‌داند یانه؟ امام فرمود: «نه، اما چون بخواهد چیزی را بداند، خداوند او را از آن آگاه می‌نماید»[۲۸].

مفید در یکی از آثارش در مورد مضمون این حدیث ادعای اجماع می‌کند و می‌گوید: «به اجماع امامیه، هر امامی به اجمال، عالم به مایکون هست، اما به طور تفصیلی به اعیان حوادث علم ندارد و البته مانعی ندارد که خداوند به او خبر دهد»[۲۹]. به این ترتیب می‌توان ادعا کرد که معیار رأی معتدل و صحیح در خصوص علم غیب امام نزد مفید این است که اطلاع از غیب جزء صفات لازم امامان نیست و شرط امامت محسوب نمی‌شود و علم غیب مطلق و ذاتی را نمی‌توان به ائمه (ع) نسبت داد.

وی در کتاب الأمالی روایت‌هایی از علم غیب ائمه (ع) بیان کرده است؛ برای نمونه، یحیی بن عبدالله بن حسن به امام رضا (ع) عرض کرد: شما علم غیب می‌دانید؟ امام در پاسخ فرمود: «سبحان الله! دستت را بر سرم بگذار. پس به خدا قسم تمام موهای سر و بدنم راست شد! سپس فرمودند: نه، به خدا چنین نیست، جز وراثت که از پیامبر (ص) به ما رسیده است»[۳۰].

به تعبیر شیخ مفید، مراد امام این است که آنچه نزد ماست، علم غیب ذاتی نیست، بلکه علمی است که ما از رسول خدا آموخته‌ایم، زیراغیب به معنای واقعی آن به خداوند اختصاص دارد.

شیخ مفید در ادامه می‌فرماید: «بر فرض اینکه روایات رسیده در خصوص علوم غیبی امام بتوانند قطع‌آور باشند و ما را به صحت مضمون آن مطمئن کنند، در این صورت باید آن را پذیرفت، ولی ایشان خود بیان می‌دارد که من نتوانسته‌ام به چنان اطمینان و یقینی دست یابم»[۳۱].

افزون بر این موارد، مفید در برخی آثار خود بیان می‌کند که ممکن است امام بر اثر نداشتن علم غیب، در موارد قضاوت و داوری میان مردم، بر اساس ظاهر و بر خلاف حقیقت حکم کند، هرچند به باور وی در چنین اموری ممکن است خداوند بر اساس لطف خود، او را از این اشتباه مصون دارد[۳۲].

باتوجه به آنچه گذشت، شیخ مفید علم و آگاهی ائمه‌(ع) را به غیب فی‌الجمله پذیرفته است و تصریح می‌کند مخالف با اصل علم غیب امام نیست و چنان‌که خودش بیان کرده، «به صورت مطلق گفتن که امامان از غیب آگاه‌اند، خطای آشکار است، چه این صفت تنها مخصوص کسی است که علم ذاتی به اشیا داشته باشد، نه علم مستفاد و این جز مخصوص خداوند عزوجل نیست»[۳۳].

بنابراین شیخ مفید با مطلق نگریستن و اعتقاد داشتن به لزوم تام بودن تمام دایره علم امام مخالف است، اما چنین دیدگاهی نمی‌تواند او را جزء منکران و مخالفان علم غیب امامان قرار دهد؛ چراکه آیات و روایات نیز چنین نظریه‌ای را تأیید نمی‌کند، چون علم غیب مطلق از آن خداوند است. در حقیقت، مفید علم ذاتی به غیب را تنها مختص خداوند می‌داند و علم غیب مستفاد را انکار نمی‌کند و محدود می‌داند.

شایان ذکر است شیخ مفید در تألیفاتش مانند اوائل المقالات، مسائل العکبریه و الإرشاد سخن و عبارتی مطرح نکرده است که بر ضرورت علم غیب داشتن امامان دلالت کند و نهایت چیزی که آورده، مطالبی از قبیل داشتن اخبار غیبی و اطلاع از ضمایر بعضی مردم و آگاهی از برخی پیش‌آمدهاست[۳۴] که برخی متفکران، به خصوص معاصران این موارد را از مصادیق علم غیب می‌دانند[۳۵].[۳۶]

مصادیق علم غیب امام

علم به رخدادهای آینده

از مصادیق علم ائمه (ع) به غیب، علم به حوادث و اتفاقاتی است که در آینده رخ می‌دهد و انسان‌های معمولی از آن بی‌اطلاع‌اند. در روایتی، امام صادق (ع) سه مرتبه فرمودند: به پروردگار کعبه، به پروردگار این ساختمان، اگر من با موسی و خضر (ع) می‌بودم، به آنها خبر می‌دادم که من از آنها داناترم و چیزی را که نزد آنها نبود، به ایشان گزارش می‌دادم؛ زیرا به موسی و خضر (ع) علم آنچه در گذشته واقع شده، عطا شده بود، ولی علم آنچه تا روز قیامت واقع می‌شود، عطا نشده بود، ولی ما از راه وراثت، آن علم را از رسول به دست آورده‌ایم[۳۷].

حوادثی که در آینده رخ خواهد داد و امام از آن آگاه است، دامنه وسیعی دارد و شامل مرگ‌و‌میرها، بلایا و مصیبت‌ها، علم به نام همه پادشاهان تا روز قیامت و... است. روایات متعددی در این باب در آثار شیخ مفید به چشم می‌خورد که برای جلوگیری از اطاله سخن تنها به ذکر یک نمونه بسنده می‌شود. منهال بن عمرو می‌گوید: مردی از قبیله بنی‌تمیم به من خبر داد که ما در محضر آقا امیرالمؤمنین (ع) در ذی‌قار بودیم، این طور فکر می‌کردیم که در آن روز از بین خواهیم رفت. پس شنیدم که امام (ع) می‌فرمود: به خدا قسم! شما در این جنگ بر آنان پیروز و غالب خواهید شد، طلحه و زبیر را خواهیم کشت و لشکریان این دو را مستأصل و نابود خواهیم کرد[۳۸].

به باور مفید، هرگز شیعه بر این مطلب که امام (ع) همه حوادث آینده را بدون استثنا می‌داند، اجماع نکرده است. خود او هم به صورت مطلق، علم امام به «مایکون» را باور ندارد[۳۹]. ممکن است خداوند امام را از بعضی حوادث آگاه کند، ولی اگر کسی بگوید امام همه حوادث آینده را بدون استثنا می‌داند، این را قبول ندارد و گوینده آن را تصدیق نمی‌کند، چون ادعای او بی‌دلیل است[۴۰]. البته تصریح می‌کند در اخبار آمده است ائمه (ع) گاه از برخی رخدادها پیش از وقوع آنها خبر داشته‌اند، اما چنین علمی نه در آنان ویژگی واجبی است و نه در امامت آنان شرط است[۴۱].

علم امام به شهادت خویش

علم امام به زمان و کیفیت شهادت خویش را می‌توان به عنوان یکی دیگر از مصادیق علم غیب امام (ع) برشمرد. امام صادق (ع) در این خصوص می‌فرماید: «هر امامی که نداند چه بر سرش می‌آید (از خیر، شر، بلا و عافیت) و به سوی چه می‌رود (از مرگ و شهادت) او حجت خدا بر خلقش نیست»[۴۲].

در کتاب المسائل العکبریه در مورد علم غیب امام به شهادت خویش و... سؤالاتی از شیخ مفید شده است که پاسخ‌های آنها دیدگاه ایشان را در مورد علم غیب امام روشن‌تر می‌نماید؛ از جمله:

۱. چرا حضرت علی (ع) به مسجد رفت، در حالی که می‌دانست کشته می‌شود و قاتل و زمان مرگ خود را می‌دانست؟

آنچه مورد اتفاق شیعه قرار گرفته این است که امام به حکم هر چیزی که در آینده خواهد بود، علم دارد و از عین حوادث به صورت مشخص و دقیق آگاه نیست، اما منعی ندارد که امام با اعلام الهی به عین حقایق که به وجود می‌آیند، علم داشته باشد. بنابراین مفید این سخن را که امام مطلقاً به هر چیزی که در آینده اتفاق خواهد افتاد، علم دارد، قبول ندارد و قائلان به این مطلب را در حالی که دلیل و حجت بر این ادعا نداشته باشند، برحق نمی‌داند[۴۳].

در مورد اینکه امیرالمؤمنین (ع) قاتل خود و زمان شهادتش را می‌دانست، خبرهای متعددی رسیده است. آنچه از ظاهر اخبار استفاده می‌شود این است که امام فی‌الجمله می‌دانست کشته خواهد شد و قاتل را هم به طور مشخص می‌شناخت، اما در مورد علم به زمان شهادتش چیزی در اخبار و روایات نرسیده و دلیلی بر آن نیست. بر فرض که در این مورد روایتی رسیده باشد، بعید نیست خداوند او را متعبد کرده و به صبر بر شهادت و تسلیم به کشته شدن دستور داده باشد تا در نتیجه اطاعت، او را به درجات عالی برساند که رسیدن به آن جز از این طریق ممکن نباشد. پس امیرالمؤمنین (ع) با دست خودش، خود را به هلاکت نیفکند و به ضرر خویش اقدام نکرد تا از نظر عقل درست نباشد[۴۴].

۲. چرا امام حسین (ع) دعوت مردم کوفه را پذیرفت با آن‌که می‌دانست یاری‌اش نخواهند کرد و او را خواهند کشت؟ چرا در کربلا چند ذراع چاه نکند تا از تشنگی به هلاکت نرسند؟

وی در پاسخ می‌گوید: خبری در این مورد به ما نرسیده است، بلکه از ظواهر و قرائن، خلاف آن به دست می‌آید که حضرت با تمام تلاش دنبال آب بوده است. بر فرض مثال اگر هم ثابت شود حضرت علم و قدرت برای رسیدن به آب داشته و نکرده، از نظر عقل استبعادی ندارد که امام متعبد بوده و از طرف خدا دستور داشته که جست‌وجوی آب را در محلی که آب داشته است، ترک کند و به جست‌و‌جوی آب از همان محلی بپردازد که ممنوع شده بود.

درباره علم امام به بی‌وفایی مردم کوفه، دلیل عقلی و نقلی وجود ندارد تا به وسیله آن به قطع و یقین برسیم، اما اگر چنین دلیلی باشد، پاسخ همان است که درباره علم امیرالمؤمنین (ع) به زمان شهادت و قاتلش بیان شد[۴۵].

٣. چرا امام حسن (ع) با معاویه صلح کرد، در حالی که می‌دانست او به عهد خود وفا نخواهد کرد و شیعیان علی را خواهد کشت؟ شیخ مفید در خصوص امام حسن (ع) نیز می‌گوید: همان‌گونه که از اخبار و شواهد به دست می‌آید، درست است که حضرت چنین علمی به عاقبت بیعت با معاویه داشته، اما آنچه باعث شده چنین مصالحه‌ای انجام دهد، چند چیز است: جلوگیری از قتل خود، تسلیم شدن اصحاب به معاویه، نجات جان اهل و فرزندان امام و شیعیان و نیز حفظ دین و رفع فساد بزرگی که متوجه دین بود. از این رو حضرت دفع افسد به فاسد نموده است[۴۶].

هرچند پاسخ‌های شیخ مفید با برخی روایات که در الإرشاد آورده، متعارض است، می‌توان خلاصه دیدگاه وی در مورد علم غیب امام را چنین عنوان نمود: وی بر پایه برخی نقل‌های تاریخی، بحث در مورد علم غیب امام را به میان آورده، اما در نقل حدیث، راه میانه‌ای را اختیار کرده و در تعارض عقل و نقل، جانب عقل را بیشتر گرفته است.

بنابراین آنچه از پاسخ‌های شیخ مفید در مقام جواب به اشکالات استفاده می‌شود این است که وی میان علم تفصیلی و اجمالی فرق گذاشته و علم اجمالی امام به حوادث آینده را منکر نیست، اما علم تفصیلی امام را لازم نمی‌داند.

علم ائمه به ضمایر افراد و کائنات

علم امام به ضمایر و بواطن افراد و کائنات را می‌توان از دیگر مصادیق علم غیب امام به حقایق پنهان برشمرد. تأمل در آیه شریفه ۱۰۵ سوره مبارکه توبه و احادیث اهل‌بیت عصمت و طهارت (ع) تصریح بر این دارند که حضرات معصومین (ع) از بواطن و اعمال ما مطلع‌اند و به ایمان و نفاق واقعی افراد خبر می‌دهند. در روایتی، امام صادق (ع) می‌فرماید: امام زمانی که مردی را ببیند، او را می‌شناسد و رنگش را (ایمان یا نفاقش را) می‌شناسد و اگر سخنش را از پشت دیوار هم بشنود، او و شخصیتش را می‌شناسد. آنها ائمه هستند. پس امام هر امری را که بشنود و به زبان آید، می‌فهمد...[۴۷].

شیخ مفید در کتاب اوائل المقالات در بخشی تحت عنوان القول فی علم الائمه بالضمائر و الکائنات و إطلاق القول علیهم بعلم الغیب[۴۸] حدود دوازده روایت در باب علم امام به ضمایر و کائنات بیان می‌کند. از مضمون بیانات شیخ مفید در مورد علم غیب ائمه‌(ع) در کتاب اوائل المقالات چنین استنباط می‌گردد که ائمه (ع) گاهی از باطن افراد آگاه بوده و هر حادثه را پیش از وقوع می‌دانسته‌اند، ولی این صفتی واجب یا شرطی ضروری برای امامت آنها نیست، بلکه خداوند از جهت لطف و اکرام خود به آنها علم اعطا کرده که دیگران به دستورهایشان عمل نمایند و به امامت آنان متمسک شوند. شایسته نیست به کسانی که علم آنان به وسیله دیگری آموزش داده شده یا افاضه گردیده است، عالم به غیب گفته شود؛ زیرا صفت عالم به غیب فقط سزاوار کسی است که ذاتاً و بدون استمداد دیگری به حقایق امور و جهان هستی، دانا و آشنا باشد[۴۹].

مفید با استناد به روایات در تشریح نظریه‌اش توضیح می‌دهد علم به این مسائل برای امامان، واجب عقلی نیست، بلکه از نظر وحی و سمع واجب شده است، ولی شیعه درباره این علم هم‌داستان نیستند. وی برای نشان دادن عدم اتفاق رأی امامیه، علم پیامبر (ص) به باطن منافقان را مثال می‌زند. بر پایه سخن او، اصحاب در این باره سه دیدگاه دارند: برخی بر آنند که پیامبر (ص) به باطن آنان علم نداشت؛ زیرا خداوند آن را از او مخفی کرده بود. به باور گروه دیگر، امر در این باب مشتبه می‌باشد و ممکن است خداوند پیامبر (ص) را از باطنشان آگاه نموده و آنان را چنان که باید، شناخته باشد و ممکن است باطن آن دو را از پیامبر مخفی نموده باشد. بر هیچ یک از این دو احتمال دلیلی وجود ندارد و برخی هم معتقدند که خداوند باطن آنان را بر پیامبر (ص) نمایانده است[۵۰].

مفید در الفصول المختاره، مناظره خود را با یکی از بزرگان معتزله بیان می‌کند. این مناظره درباره غیبت امام زمان (ع) است. دیدگاه ایشان در مورد علم امام به ضمایر و بواطن افراد در این مناظره به خوبی روشن است.

معتزلی از شیخ مفید می‌پرسد: آیا دلیل غیبت امام عصر (ع) ترس از این است که به او آسیبی رسد و به دست دشمنان کشته شود یا هراس از شیعه هم موجب آن بوده است؟ مفید در پاسخ بیان می‌کند که هم دشمنان امام و نیز برخی از شیعه در مسئله غیبت امام دخالت دارند؛ زیرا ممکن است اگر امام، خود را بر شیعه نشان دهد، به جهاتی یا ارتداد جویند و یا مکان امام را نشان دهند. معتزلی پرسش را ادامه می‌دهد که چرا از شما که از پیروان و شیعیان اویید نیز غایب است؟ شیخ مفید در پاسخ می‌گوید که اگر من بدان عقیده بودم که امام غایب (ع) نهان آدمی را می‌داند و هیچ سرّ درونی بر او مخفی نمی‌ماند، در این فرض باید می‌پذیرفتم که امام آنچه را از خود می‌دانم، بدان آگاه و داناست، ولی من چنان اعتقادی ندارم که خداوند واقعیت درون و سرّ پنهان من را در اختیار امام گذارده باشد. من بر این اعتقاد نبوده و نیستم[۵۱]. در اندیشه مفید، علم امام همچون علم بشری در محدوده ظواهر است، اماعلم وی به بواطن و اسرار از طریق تعلیم خداوندی است و این علم حال یا از طریق پیامبر (ص) یا از راه رؤیای صادقه و یا راه‌های دیگر به دست آمده است[۵۲]. مفید در کتاب الارشاد به موارد متعددی در مورد آگاهی ائمه (ع) به غیب و درون انسان‌ها اشاره می‌کند که این امور را دلیل بر حقانیت ائمه (ع) می‌داند، اما با وجود این معتقد است علم ائمه (ع) به اسرار یا از طریق تعلیم خداوندی است یا از طریق پیامبر (ص) یا از راه رؤیای صادقه و یا راه‌های دیگر. در نتیجه، علم نامحدود به حقیقت هستی تنها صفت خداوند است و او می‌تواند بر اساس حکمت خویش، بخشی از آن‌گونه دانش‌ها را به امام اعطا نکند؛ مثل حقیقت و باطن اشخاص. در اندیشه وی، فقط کسی از این مزیت برخوردار است که علم و آگاهی‌اش ذاتی باشد، نه مستفاد. بنابراین علم غیب فقط شایسته خداوند است[۵۳].

از دیدگاه فوق می‌توان نکته‌های ذیل را استخراج نمود:

  1. امامان در برخی موارد از نهان آدمیان اطلاع داشتند. همچنین در مواردی، قبل وقوع حادثه از آن آگاه بودند. این مطلب جنبه اثباتی دارد که در مواردی امامان شیعه، علم و آگاهی فوق بشر عادی داشتند. بنابراین نمی‌توان دانش آنان را در سطح بشر عادی، محدود دانست. از سوی دیگر از مایه‌ای مفهومی برخوردار است که امامان به تمام وقایع، اطلاع پیشین نداشتند. همچنین نهان آدمیان در تمام احوال برایشان مکشوف نبود.
  2. آگاهی محدود ائمه به نهان آدمیان و حوادث آینده، ویژگی لازم عقلی برای آنان نیست. نمی‌توان گفت عقل و خرد آدمی لازم می‌داند امام به حوادث تکوینی، آگاهی افزونی داشته باشد، هرچند این مطلب، کرامت و لطفی است که خدا در حقشان روا داشته و آنان را به این مزیت آراسته و ادله نقلی (روایات) از آن پرده برداشته‌اند.
  3. برخلاف علم الهی که ذاتی و نامحدود است، علم غیب امامان معصوم، محدود و مستفاد است.

در جمع‌بندی دیدگاه شیخ مفید درخصوص علم غیب امام به ضمایر و بواطن افراد باید گفت وی عالم بودن امام به ضمایر برخی افراد را صریحاً اظهار کرده و روایات متعددی در این باره بیان نموده، اما «علم غیب امام» را نه تنها شرط برای امامت ندانسته، بلکه آن را محدود به برخی موضوعات و رویدادها و حوادث دانسته است. آنچه مفید بر آن تأکید ویژه دارد این است که چنین علمی بالضروره از طریق عقل برای امام ثابت نمی‌شود. او علم مطلق و ضروری به غیب را خاص خداوند متعال می‌داند و در غیر حضرتش اطلاق چنین دانشی را نادرست می‌شمرد و تنها مفوضه و غُلات را قائل بدان می‌داند.

مفید در برخی آثار دیگر خود، علم امام به تمام امور و نیز علم به باطن افراد را شرط نبوت ندانسته و برای اثبات نظریه‌اش عدم علم پیامبر اکرم (ص) به ستارگان و نیز امی بودن او را گواه آورده و اضافه کرده است که پیامبر خاتم (ص) در هنگام هجرت به مدینه، راهنما اجیر نمود و از طرق عادی کسب خبر می‌کرد و از هر حادثه‌ای اگر شخص راست‌گو خبر نمی‌داد، از آن بی‌خبر می‌ماند[۵۴].

از مطالب مذکور دانسته می‌شود معیار رأی معتدل و صحیح در خصوص علم غیب امام نزد مفید این است که اطلاع از غیب جزء صفات لازم امامان نیست و شرط امامتشان محسوب نمی‌شود و علم غیب مطلق و ذاتی را نمی‌توان به ائمه نسبت داد.[۵۵]

علم امام به علوم و فنون بشری

در اندیشه شیخ مفید، امام باید در علوم مربوط به دیانت و چیزهایی که دانستن آنها برای زمامداری و هدایت و ارشاد مردم لازم است، عالم باشد. اکنون این بحث به میان می‌آید که آیا در سایر رشته‌ها و فنون علمی نیز باید متخصص و با اطلاع باشد یا لازم نیست؟

از نظر اکثر فقهای شیعه، گستره دانش ائمه تنها به معالم دین و علم غیب منحصر نمی‌شود، بلکه در برخی آیات قرآن کریم از عنایات خاص خداوند به بعضی بندگان برگزیده‌اش و عطاکردن برخی توانایی‌های شگرف و خارق‌العاده به آنها برای تصرف در طبیعت، مانند آموزش کشتی‌سازی به حضرت نوح (ع)[۵۶]، زره‌بافی به حضرت داود (ع)[۵۷] و قدرت مدیریت اقتصادی حضرت یوسف (ع)[۵۸]از طریق تعلیم وحیانی و عنایت ویژه خداوند سخن به میان آمده است. روایات وارده در کتاب‌های روایی شیعه، خبر از علم ائمه (ع) به علوم و فنون بشری می‌دهد؛ علومی که شاید مردم هم‌عصرشان از آنها بی‌اطلاع بودند یا خبر اندکی داشتند. با این بیان مشخص می‌شود علم به علوم و فنون بشری در گستره دانش ائمه (ع) است و امامان معصوم (ع) به جمیع صنایع، لغات و منطق‌الطیر علم دارند. در این که آیا از نظر شیخ مفید آگاهی از چنین علومی بر ائمه لازم است، جای تردید و تأمل وجود دارد.

مفید در کتاب اوائل المقالات در بابی تحت عنوان «القول فی معرفة الأئمة بجمیع الصنائع و سائر اللغات» تصریح نموده که علم به جمیع صنایع و لغات به لحاظ عقل و قیاس برای ائمه نه ممتنع است و نه واجب. البته اخباری از طریق راویان بایسته تصدیق رسیده است که آل محمد (ص) چنین علمی داشته‌اند. اگر این اخبار ثابت شوند، یقین به آن واجب است، ولی مفید به این اخبار یقین ندارد[۵۹].

وی در همان کتاب در مورد علم امامان به همه صنایع، زبان‌ها و لغات بحث می‌کند. او معتقد است آگاهی امامان به پیشه‌ها و زبان‌ها هرچند محال نیست و عقل آگاهی فوق را برای امام واجب نمی‌شمرد، باید در سطح ممکنات واقع شدنی به شمار آید. او چنین دانش‌هایی را مانند آشنایی به احکام شرعی جزء صفات ضروری برای امام نمی‌داند[۶۰].

مفید روایت نقل شده از نصیر خادم را مؤیدی بر ادعای خود برمی شمرد. در روایت آمده است که امام حسن عسکری (ع) با هر کدام از غلامان خود (ترک، رومی و صقالبی) به زبان و لغت آنها سخن می‌گفت. نصیر در شگفت بوده که امام در مدینه دنیا آمده است و تا پدرش امام هادی (ع) از دنیا رفت، خود را به کسی نشان نداد! این چگونه ممکن است؟! امام با این بیان که خدای عزوجل حجت خود را از میان سایر مخلوقات آشکار و ممتاز می‌کند و علم شناسایی هر چیز را به او می‌دهد و او لغت‌ها (زبان‌ها) و نسب‌ها و پیش‌آمدها را می‌داند و اگر چنین نباشد، میان حجت و امام با رعیت و سایر مردم فرقی نخواهد بود، به ابهام وی پاسخ می‌دهد[۶۱].

علی‌رغم تأکید شیخ مفید بر عدم ضرورت چنین علومی برای امام، خود در کتاب الاختصاص حدود ۳۴ روایت در باب علم امام به لغات مختلف و منطق‌الطیر ذکر می‌کند[۶۲] که برای نمونه به ذکر چند مورد بسنده می‌شود: ابوحمزه ثمالی می‌گوید: در محضر امام علی بن الحسین (ع) بودم. گنجشکان با سروصدا پراکنده می‌شدند. آقا فرمود: ای ابی‌حمزه! می‌دانی آنها چه می‌گویند؟ عرض کردم خیر. امام فرمود: آنها پروردگار را تقدیس می‌کنند و خوراک امروزشان را از خداوند می‌خواهند سپس فرمود: ای ابی‌حمزه! ما منطق پرندگان را می‌دانیم و به همه چیز آگاهی داریم[۶۳].

همچنین در روایت دیگری از سلیمان بن خالد آمده است: نزد امام صادق (ع) بودیم که ناگاه آهویی پیش امام (ع) آمد. امام (ع) فرمود: ان شاء الله انجام می‌دهم! سپس حضرت به من فرمود: می‌دانید این آهو چه می‌گوید؟ گفتیم خداوند و رسول و فرزندان رسول خدا آگاه‌ترند. حضرت فرمود: او می‌گوید بعضی مردم مدینه آهوی ماده را که بچه شیر می‌دهد، صید کرده‌اند. از من خواست او را آزاد کنند تا بچه‌هایش را شیر دهد تا علف‌خوار شوند؛ آن وقت او را بر می‌گرداند و تحویل صیاد می‌دهد. امام (ع) فرمود: او را قسم دادم که این کار را خواهد کرد؟ او در جواب گفت: از ولایت شما بیزار باشم اگر وفا نکنم! اگر خدا بخواهد، انجام می‌دهم. یکی از افراد به نام ابوعبدالله بلخی که حضور داشت گفت: این دانش، سنتی است میان شما، همانند سنت سلیمان[۶۴].

بنابراین علی‌رغم روایات متعدد وارده دراین‌باره مبنی بر علم امام به سایر لغات و منطق‌الطیر، شیخ مفید معتقد است هر چند علم امام به صنایع و حِرَف عقلاً نه ممتنع و نه واجب است، یقین به وجود چنین علمی در ائمه به جهت اخبار وارده محل اشکال می‌باشد[۶۵]. البته مفید تصریح نکرده که به چه دلیل این روایت را نمی‌پذیرد، با این که معتقد است سند این روایت از افراد موثق و قول آنها واجب التصدیق است[۶۶].

دیدگاه آیت الله جوادی آملی درباره قلمرو علم امام

علم به معالم دین

از مسلمات مکتب تشیع این است که امام به امور دینی اشراف دارد و احکام شرعی الهی را می‌داند و به امور حکومتی نیز آگاه است. به عقیده شیعیان، آگاهی امام از چنین علومی بر امام لازم است و اگر کسی فاقد این علوم باشد، لیاقت منصب امامت را نخواهد داشت[۶۷]. امام به عنوان جانشین پیامبر و حافظ و مجری احکام و قوانین دین و انسان کاملی است که به مقام شامخ قرب الی الله رسیده و در صراط مستقیم سیر الی الله حرکت می‌کند و قولاً و عملاً انسان‌های دیگر را بدان غایت هدایت می‌نماید. از این رو باید به همه معارف، احکام و قوانین شریعت، عالِم باشد و به دیگر انسان‌ها افاضه فیض نماید. در ضرورت علم امام به معالم دین، هیچ اختلافی بین مسلمانان وجود ندارد. امام باید تمام علومی را که برای امامت و سعادت و هدایت بشر لازم است، داشته و نیز از سایر افراد زمان خود اعلم باشد.

علم به مجموع قرآن

شامل: علم به ظاهر و باطن، محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ است. علم به تفسیر قرآن کریم را می‌توان به عنوان یکی از فروعات علم گسترده و نامحدود امام در حوزه معالم دین از منظر علامه جوادی آملی برشمرد. ایشان در علت بهره‌مندی ائمه معصومین (ع) از چنین علمی می‌فرمایند: رسیدن به همه معارف قرآن میسور انسان کاملی است که اگر تشنه وجودی او مقدم بر قرآن نباشد، لااقل باید همسان باشد تا بتواند جامع و حافظ همه مطالب آن باشد. انسان کاملی که اولین ظهور حق و مظهر اسم اعظم ذات باری تعالی باشد، به همه حقایق قرآن تکوینی احاطه پیدا می‌کند و نیز انسان کاملی که به منزله جان آن اولین تجلی تلقی شده، بی‌شک به معارف قرآن تدوینی راه دارد و همه معصومین که نور واحدند، خود، قرآنند. در عالم عقل، قرآن معقول و در عالم مثال، قرآن ممثل و در مرحله طبیعت، قرآن ناطق‌اند. امامان معصوم گرچه ممکن است در بعضی از مظاهر با یکدیگر تفاوت داشته باشند، ولی در علم به قوانین الهی و تفسیر قرآن کریم یکسانند، چنان که امام صادق (ع) در جواب کسی که پرسید آیا امامان برتری علمی نسبت به یکدیگر دارند؟ فرمود: «نَعَمْ وَ عِلْمُهُمْ بِالْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ تَفْسِيرِ الْقُرْآنِ وَاحِدٌ»[۶۸] و[۶۹].

وی با اشاره به این که قرآن کریم دارای ظاهر و باطن و تأویل و تنزیل است، بیان می‌کند علم به مجموع فقط در انحصار معصومین (ع) است، اما استفاده از ظواهر الفاظ قرآن در حد تبیین کلیات دین با رعایت شرایط ویژه آن، بهره همگان است[۷۰]. از نظر ایشان، مراد از احادیثی که فهم قرآن را منحصر به اهل بیت (ع) نموده، احاطه تام بر تمام ابعاد قرآن کریم اعم از ظاهر و باطن، مطلق و مقید، عام و خاص و ناسخ و منسوخ و نظایر آنهاست[۷۱].

علامه، دلیل منحصر بودن فهم کامل قرآن و شریعت در خاندان عصمت و طهارت (ع) را وجود طهارت واقعی در آن حضرات دانسته که خود، شرط لازم برخورداری از حقیقت علوم قرآنی است و برای اثبات مدعایش (انحصار فهم قرآن به معصومان) به بیان دلایلی از آیات و روایات استناد می‌نماید.

ادله قرآنی بر علم امام به مجموع قرآن: از آیاتی که دلالت بر امتناع فیهم همگانی قرآن کریم دارند، آیات ۷۷-۷۹ سوره واقعه[۷۲] و آیه ۳۳ سوره احزاب[۷۳] است که قرآن را کتابی ذوبطون معرفی و بیان می‌کنند تنها اهل بیت عصمت و طهارت (ع) می‌توانند به کنه و حقیقت قرآن چنان که شایسته است، دست یابند[۷۴]. از این رو مجموعه قرآن اعم از ظاهر و باطن و تأویل و تنزیل، ویژه معصومین (ع) است، ولی فهم ظواهر قرآن، عمومی و همگانی است.

دلایل روایی بر علم امام به مجموع قرآن: روایات فراوانی در این زمینه وجود دارد که علم به مجموع ظاهر و باطن و تأویل و تنزیل قرآن را در انحصار معصومین (ع) می‌داند که برای نمونه به ذکر چند مورد بسنده می‌شود. در روایتی از امام باقر (ع) نقل شده است: «کسی جز اوصیای پیامبر نمی‌تواند ادعا کند که همه قرآن و ظاهر و باطنش را گرد آورده است»[۷۵]. مراد از جمع قرآن در این حدیث شریف، جمع نوشتاری یا گفتاری نیست، بلکه منظور، جمع علمی است؛ زیرا استنساخ و نگاشتن (جمع نوشتاری) در مورد حروف و کلمات صحیح است، اما درباره باطن قرآن درست نیست. پس به قرینه مزبور، مقصود از جمع، همان ضبط علمی است، نه کتابت[۷۶].

در روایت دیگر، امام باقر (ع) فرموده‌اند: «اسرار و بواطن قرآن را تنها مخاطبان اصلی قرآن که رسول الله و اهل بیتشان می‌باشند، می‌فهمند و می‌دانند»[۷۷]. در روایتی، امام صادق (ع) می‌فرماید: «پیوسته میان ما اهل بیت پیامبر، کسانی برانگیخته می‌شوند که عالم به کتاب از آغاز تا پایان آنند»[۷۸].

از این رو می‌توان ادعا کرد هیچ کس جز رسول اکرم (ص) و اوصیای طاهرین (ع) به کنه و حقیقت کتاب خدا و تأویلش راه نمی‌یابد و قدر متیقن این است که امام باید به همه معارف و اخلاقیات و تکالیف و احکام حلال وحرام شریعت تا بتواند بعد از پیامبر (ص) مرجع علمی مردم باشد و منصب ارشاد و هدایت امت اسلامی را بر عهده گیرد.[۷۹]

علم به کتاب‌های آسمانی پیشین

علم امام به شرایع و کتاب‌های آسمانی انبیای گذشته را نیز می‌توان قسمی دیگر از علوم ائمه‌(ع) در حوزه معالم دین از نظر علامه جوادی آملی برشمرد[۸۰]. در اندیشه ایشان، ائمه (ع) نه تنها به حقیقت قرآن و تفسیر آن علم دارند، بلکه به همه کتاب‌های الهی نیز آگاه‌اند؛ زیرا قرآن، مهیمن بر کتاب‌های انبیای الهی است و کسی که به کتاب مهیمن علم دارد، به همه کتاب‌های الهی نیز آگاهی دارد[۸۱].

وی در جهت تحکیم نظر خویش در خصوص علم امام به کتاب‌ها و شرایع انبیای پیشین، روایتی را از امیرالمؤمنین (ع) نقل می‌کند. در این روایت، امام (ع) می‌فرماید: «قسم به خداوند که اگر برای من جایگاهی فراهم شود و بر آن بنشینم، می‌توانم برای اهل تورات به تورات و برای اهل انجیل به انجیل و برای اهل قرآن به قرآن فتوا دهم»[۸۲].

بنابراین از نظر علامه جوادی آملی، ائمه معصومین (ع) علاوه بر علم تام به همه زوایای شریعت اسلام، به تمام شرایع و کتاب‌های آسمانی قبل نیز علم کامل دارند و توانایی قضاوت بر اهل هر ملتی با توجه به کتاب‌های خودشان را دارا هستند. از سوی دیگر بنابر مضمون روایات، علم امام به کتاب‌های آسمانی پیشین دانسته می‌شود. علم امام، علمی است که نشان از سیطره کامل امام معصوم بر کتاب‌های انبیای الهی گذشته دارد و دایره آن نسبت به همه انسان‌ها حتی انبیا و اوصیا (ع) گسترده‌تر است[۸۳].

علم به غیب

به اتفاق اکثر علمای شیعه، امامان معصوم در مواردی که لازم باشد، از غیب آگاه می‌شوند و آنچه را بخواهند از غیب آگاهی یابند، علم پیدا می‌کنند. علم غیب امام معصوم مانند پیامبر (ص) از جانب خداوند[۸۴] و به صورت علم حضوری است، بدین صورت که هرگاه بخواهد، نزد ایشان حاضر است و به آن آگاه‌اند، نه این که همواره نزدشان به صورت فعلی حضور داشته باشد. این مطلب در ضمن چندین روایت از امامان معصوم بیان شده است. در روایات شیعه، برخی پیش‌گویی‌ها و خبرهای غیبی امامان شیعه آمده است. بعضی از این اخبار در خطبه‌های متعددی از نهج البلاغه بیان شده است؛ مواردی مانند خبر از ویرانی کوفه[۸۵]، حمله عبدالملک مروان به کوفه[۸۶]، خبر از آینده خونین بصره[۸۷] و... درباره علم غیب امامان دو نظر حداقلی و حداکثری بین متکلمان شیعه رواج داشته است. علمای متأخر شیعه، بیشتر به علم غیب نامحدود امامان معتقدند. آنچه در این مبحث بدان پرداخته می‌شود، قلمرو علم غیب امام از دیدگاه علامه جوادی آملی است و به این سؤال پاسخ داده می‌شود که علامه، گستره علم غیب امام را چگونه ترسیم نموده است؟ در تعریف علامه، «غیب» چیزی است که جزء عالم شهادت است و با هیچ یک از حواس ظاهری (حتی حس مسلح) ادراک پذیر نیست و علم بالذات به آن از اختصاصات الهی است که حتی با تعلیم و تعلم معمولی، تفکر، تدبر، تمرین، ریاضت و امثال آن نیز برای کسی حاصل نمی‌شود[۸۸]. از این رو علم به غیب را می‌توان به عنوان دومین حوزه در قلمروی علم امام در آثار علامه جوادی آملی برشمرد. قبل از ورود به بحث، ابتدا دلایل برخورداری امام از چنین علمی بیان می‌شود و در آخر، مصادیق و فروعات علم غیب مطرح می‌گردد[۸۹].

علم امام به علوم و فنون بشری

سومین حوزه در مسئله علم نامحدود امام به علوم، صنایع، فنون، حرفه‌ها، زبان‌ها و هر آن چیزی است که مربوط به مسائل و روابط دنیایی می‌باشد. سؤال این است که از نظر آیت‌الله جوادی آملی، آیا امام به تمام صنایع، حرفه‌ها، زبان‌ها و... علم دارد یا ندارد؟ اگر ایشان معتقد به چنین علمی هستند، آیا دلیلی هم بر این مطلب دارند؟

با توجه به مبانی ایشان درباره قلمرو علم امام و بر اساس تصریحات‌شان که در ادامه خواهد آمد، معتقدند امام از تمام علوم و فنون دنیایی و زبان‌های گوناگون موجودات باخبر است و به آنها آگاهی تام دارد. ایشان در تبیین دیدگاه خود دلایلی را بر اثبات این امر اقامه می‌نمایند.

دلیل اول: برخورداری امام از صفت خلیفة اللهی: از دلایل ایشان بر آگاهی امام از تمام علوم و زبان‌ها و دیگر علوم و فنون بشری، برخورداری امام از سمت خلیفة اللهی است. ایشان در این زمینه می‌فرماید: خلیفة الله مدیر مسئول سلسلة منظم نظام هستی امکانی است و بر این اساس... به جزئیات و ویژگی‌های اشیای مادی احاطه دارد و منافع و آثار آنها را از قوه به فعل می‌رساند و از این طریق، صنایعی را استنباط و ابزاری را اختراع می‌کند. از این رو ممکن است بسیاری از علوم وفنون و صنایع همانند علوم و سنن به دست پیامبران یا با هدایت آنان به وجود آمده باشد[۹۰].

دلیل دوم: آیات و روایات: اشاره‌های آیات و روایات اهل بیت (ع) را نیز می‌توان به عنوان یکی دیگر از دلایل ایشان در زمینه علم امام به صنایع و فنون بشری برشمرد. از نظر ایشان بیشتر صنایع و علوم و فنونی که در ارتقای زندگی اجتماعی انسان تأثیرگذار بوده و او را به مراحلی از عزت رسانده، حاصل تلاش پی‌گیر و مستمر مسلمانان بوده است که به جهت تشویق تعالیم دینشان بدان سمت ترغیب شدند و اگر قبل اسلام نیز پیشرفتی در رشد وتعالی حیات انسانی وجود داشت، نتیجه زحمات طاقت‌فرسای انبیای الهی بوده است، چنان که آنان بدین امور در پیشرفت حیات خود اهتمام داشتند و صنعت زره‌بافی از حضرت داود[۹۱] و فن کشتی‌سازی از نوح پیامبر[۹۲] به یادگار مانده است[۹۳].

حدیث منقول از زراره را نیز می‌توان به عنوان یکی دیگر از دلایلی مطرح نمود که علامه جوادی آملی در زمینه آگاهی امام به تمام زبان‌ها حتی زبان حیوانات بدان استناد نموده است.

زراره از امام صادق (ع) نقل کرده است که امیرمؤمنان به ابن‌عباس فرمود: خدا زبان پرندگان را به ما آموخت، چنان که به سلیمان بن داود آموخت و زبان هر جنبنده خشکی و دریایی را به ما آموخت[۹۴]. ایشان با اشاره به منبع حدیث[۹۵] بر این مطلب اذعان نموده که محدث جلیل‌القدر، محمدبن حسن الصفار جریان‌های متعددی را نقل کرده که در آنها گفت‌وگوی بین رسول اکرم (ص) با برخی حیوانات نیز آمده است.

از مجموع مطالب مذکور می‌فهمیم علامه جوادی آملی، قلمرو و گستره علم امام معصوم را در سه حوزه معالم دین، علم غیب و علوم و فنون بشری به مثابه علم الهی نامحدود تلقی نموده، اما در تفاوت این دو خاطرنشان کرده که علم الهی، استقلالی و علم ائمه اطهار (ع) تبعی و عرضی و به منبع لایزال علم الهی مرتبط است[۹۶].

پرسش مستقیم

منابع

پانویس

  1. ابوالحسن مشکینی، حاشیه کفایة الاصول، ج۱، ص۳۷۴؛ شیخ مرتضی انصاری، فرائدالاصول، ج۱، ص۴۶۲ و ۴۶۳.
  2. یوسفی، زهرا، علم امام از دیدگاه شیخ مفید و آیت‌الله جوادی آملی، ص ۴۳.
  3. ابوالفتح کراجکی، کنزالفوائد، ج۱، ص۲۴۲؛ شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ج۱، ص۲۵۳؛ شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۳۹.
  4. یوسفی، زهرا، علم امام از دیدگاه شیخ مفید و آیت‌الله جوادی آملی، ص ۴۴.
  5. شیخ حر عاملی، اثبات الهداة، ج۷، ص۴۴۱؛ روح‌الله خمینی، شرح دعای سحر، ص۱۶ و ۱۷؛ جعفر سبحانی، آگاهی سوم یا علم غیب، ص۱۶۱؛ عبدالله جوادی آملی، ادب فنای مقربان، ج۱، ص۱۷۸.
  6. یوسفی، زهرا، علم امام از دیدگاه شیخ مفید و آیت‌الله جوادی آملی، ص ۴۴.
  7. محمدحسن نادم، مجموعه مقالات علم امام، ص۶۵۶.
  8. شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۳۹: واتفقت الإمامیة علی أن إمام الدین لا یکون إلا معصوماً من الخلاف الله تعالی عالماً بجمیع علوم الدین کاملاً.... همو، المسائل الجارودیه، ص۴۵: أنه یجب أن یکون عالماً بجمیع مایحتاج إلیه الأمة فی الأحکام.
  9. شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۶۷.
  10. شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۳۹.
  11. شیخ مفید، المسائل الجارودیه، ص۴۵: أنه یجب أن یکون عالما بجمیع مایحتاج إلیه الأمة فی الأحکام. وإلا لحقه العجزفیها واحتاج إلی مسدد له و إمام. و منها: وجوب فضله علی کافة رعیته فی الدین عندالله.
  12. شیخ مفید، المسائل الجارودیه، ص۴۵.
  13. شیخ کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۲۵: «وَ إِنَّ عِنْدَنَا عِلْمَ التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ الزَّبُورِ».
  14. همان: «وَ كُلُّ كِتَابٍ نَزَلَ فَهُوَ عِنْدَ أَهْلِ الْعِلْمِ‌، وَ نَحْنُ هُمْ».
  15. شیخ مفید، الاختصاص، ص۳۰۷-۳۰۹: «إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ عِنْدَنَا مَعَاقِلُ الْعِلْمِ وَ آثَارُ النُّبُوَّةِ وَ عِلْمُ الْكِتَابِ وَ فَصْلُ مَا بَيْنَ النَّاسِ».
  16. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ص۲۷۷: «إِنَّ اللَّهَ عَلَّمَ نَبِيَّهُ التَّنْزِيلَ وَ التَّأْوِيلَ فَعَلَّمَهُ رَسُولُ اللَّهِ (ص) عَلِيّاً (ع) قَالَ وَ عَلَّمَنَا اللَّهُ ثُمَّ قَالَ مَا صَنَعْتُمْ مِنْ شَيْ‌ءٍ أَوْ حَلَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ يَمِينٍ فِي تَقِيَّةٍ فَأَنْتُمْ مِنْهُ فِي سَعَةٍ».
  17. شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۳۹: و اتفقت الإمامیة علی أن إمام الدین لا یکون إلا معصوما من الخلاف لله تعالی عالما بجمیع علوم الدین کاملا فی الفضل بائناً من الکل بالفضل علیهم فی الأعمال التی یستحق بها النعیم المقیم.
  18. شیخ مفید، الاختصاص، ص۳۰۷-۳۰۹.
  19. شیخ مفید، الاختصاص، ص۳۰۷-۳۰۹.
  20. شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۳۹.
  21. شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۳۹؛ همو، المسائل الجارودیه، ص۴۵.
  22. یوسفی، زهرا، علم امام از دیدگاه شیخ مفید و آیت‌الله جوادی آملی، ص ۴۶.
  23. جعفر سبحانی، مفاهیم القرآن، ج۳، ص۴۰۷.
  24. شیخ کلینی، الکافی، ج۲، ص۷۸۰.
  25. شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۶۷.
  26. شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۶۷.
  27. شیخ مفید، المسائل العکبریه، ص۶۹: و لسنا نمنع أن یعلم الإمام أعیان الحوادث تکون بإعلام الله تعالی له ذلک فأما القول بأنه یعلم کل ما یکون فلسنا نطلقه و لانصوب قائله لدعواه فیه من غیر حجة و لا بیان.
  28. صفار قمی، بصائرالدرجات، ص۳۱۵؛ شیخ مفید، الاختصاص، ص۳۸۸-۳۸۹.
  29. شیخ مفید، الاختصاص، ص۴۹-۷۰.
  30. شیخ مفید، الأمالی، ص۲۳: «عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ الْمُغِيرَةِ قَالَ: كُنْتُ أَنَا وَ يَحْيَى بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عِنْدَ أَبِي الْحَسَنِ (ع) فَقَالَ لَهُ يَحْيَى جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّهُمْ يَزْعُمُونَ أَنَّكَ تَعْلَمُ الْغَيْبَ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ ضَعْ يَدَكَ عَلَى رَأْسِي فَوَ اللَّهِ مَا بَقِيَتْ شَعْرَةٌ فِيهِ وَ لَا فِي جَسَدِي إِلَّا قَامَتْ ثُمَّ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا هِيَ إِلَّا وِرَاثَةٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص)».
  31. شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۶۸.
  32. شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۶۶: و أقول إن للإمام أن یحکم بعلمه کما یحکم بظاهر الشهادات و متی عرف من المشهود علیه ضد ما تضمنته الشهادة أبطل بذلک شهادة من شهد علیه و حکم فیه بما أعلمه الله تعالی و قد یجوز عندی أن تغیب عنه بواطن الأمور فیحکم فیها بالظواهر و إن کانت علی خلاف الحقیقة عندالله تعالی و یجوز أن یدله الله تعالی علی الفرق بین الصادقین من الشهود و بین الکاذبین فلا یغیب عنه حقیقة الحال و الأمور فی هذا الباب متعلقة بالألطاف و المصالح التی لا یعلمها علی کل حال إلا الله عزوجل، و لأهل الإمامة فی هذه المقالة ثلاثة أقوال فمنهم من یزعم أن أحکام الأئمة (ع) علی الظواهر دون ما یعلمونه علی کل حال.
  33. شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۶۷: فأما إطلاق القول علیهم بأنهم یعلمون الغیب فهو منکر بین الفساد لأن الوصف بذلک إنما یستحقه من علم الأشیاء بنفسه لابعلم مستفاد و هذا لایکون إلا الله عزوجل.
  34. شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۶۷؛ همو، المسائل العکبریه، ص۵۹؛ همو، الإرشاد، ج۱، ص۲۶ و ۳۵۹.
  35. محمدرضا مظفر، العقائد الامامیه، ج۶، ص۳۶۶ و ۳۶۷؛ جعفر سبحانی، آگاهی سوم یا علم غیب، ص۱۲۱-۱۳۸.
  36. یوسفی، زهرا، علم امام از دیدگاه شیخ مفید و آیت‌الله جوادی آملی، ص ۴۹.
  37. شیخ کلینی، الکافی (روضه)، ج۱، ص۶۱، حدیث ۸ ص۲۶۰ و ۲۶۱، حدیث ۲، ص۲۳۸ - ۲۴۰، حدیث ۱و ۲ و ۲۲۹، حدیث ۴.
  38. شیخ مفید، الأمالی، ص۳۳۵: «كُنَّا مَعَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع) بِذِي قَارٍ وَ نَحْنُ نَرَى أَنَّا سَنُخْتَطَفُ فِي يَوْمِنَا فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ- وَ اللَّهِ لَنَظْهَرَنَّ عَلَى هَذِهِ الْفِرْقَةِ وَ لَنَقْتُلَنَّ هَذَيْنِ الرَّجُلَيْنِ يَعْنِي طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرَ وَ لَنَسْتَبِيحَنَ عَسْكَرَهُمَا- قَالَ التَّمِيمِيُّ فَأَتَيْتُ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ الْعَبَّاسِ فَقُلْتُ لَهُ أَ مَا تَرَى إِلَى ابْنِ عَمِّكَ وَ مَا يَقُولُ فَقَالَ لَا تَعْجَلْ حَتَّى نَنْظُرَ مَا يَكُونُ فَلَمَّا كَانَ مِنْ أَمْرِ الْبَصْرَةِ مَا كَانَ أَتَيْتُهُ فَقُلْتُ لَا أَرَى ابْنَ عَمِّكَ إِلَّا قَدْ صَدَقَ فِي مَقَالِهِ فَقَالَ- وَيْحَكَ إِنَّا كُنَّا نَتَحَدَّثُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ أَنَّ النَّبِيَّ صعَهِدَ إِلَيْهِ ثَمَانِينَ عَهْداً- لَمْ يَعْهَدْ شَيْئاً مِنْهَا إِلَى أَحَدٍ غَيْرِهِ فَلَعَلَّ هَذَا مِمَّا عَهِدَهُ إِلَيْهِ»
  39. شیخ مفید، المسائل العکبریه، ص۵۹.
  40. شیخ مفید، المسائل العکبریه، ص۶۹-۷۲.
  41. شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۶۷.
  42. شیخ کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۵۸، حدیث ۱.
  43. شیخ مفید، المسائل العکبریه، ص۶۹ و ۷۰.
  44. شیخ مفید، المسائل العکبریه، ص۷۰: «و القول بأن أمير المؤمنين (ع) كان يعلم قاتله و الوقت الذي يقتل فيه فقد جاء الخبر متظاهرا أنه كان يعلم في الجملة أنه مقتول و جاء أيضا بأنه كان يعلم قاتله على التفصيل فأما علمه في وقت قتله فلم يأت فيه أثر على التفصيل و لو جاء فيه أثر لم يلزم ما ظنه المستضعفون إذ كان لا يمتنع أن يتعبده الله بالصبر على الشهادة و الاستسلام للقتل ليبلغه الله بذلك من علو الدرجة ما لا يبلغه إلا به و لعلمه تعالى بأنه يطيعه في ذلك طاعة لو كلفها سواه لم يؤدها و يكون في المعلوم من اللطف بهذا التكليف لخلق من الناس ما لا يقوم مقامه غيره فلا يكون بذلك أمير المؤمنين (ع) ملقيا بيده إلى التهلكة و لا معينا على نفسه معونة مستقبحة في العقول».
  45. شیخ مفید، المسائل العکبریه، ص۷۱: فأما علم الحسین (ع) بأن أهل الکوفة خاذلوه فلسنا نقطع علی ذلک إذ لا حجة علیه من عقل و لا سمع و لوکان عالما بذلک لکان الجواب عنه ما قدمناه فی الجواب عن أمیرالمؤمنین (ع) بوقت قتله و المعرفة بقاتله ما ذکرناه.
  46. شیخ مفید، المسائل العکبریه، ص۶۹-۷۲.
  47. شیخ کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۳۸، حدیث ۳.
  48. شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۶۷.
  49. شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۶۷: ان الأئمه من آل محمد (ص) قد کانوا یعرفون ضمئر بعض العباد و یعرفون مایکون قبل کونه و لیس ذلک بواجب فی صفاتهم، و لا شرطا فی إمامتهم و أنما اکرمهم الله تعالی به، و اعلمهم ایاه للطف فی طاعتهم و التمسک بامامتهم.
  50. شیخ مفید، المسائل العکبریه، ص۵۹.
  51. شیخ مفید، الفصول المختارة، ص۱۱۰.
  52. شیخ مفید، الفصول المختاره، ص۱۱۰.
  53. شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۲۶ و ۳۵۹.
  54. شیخ مفید، المسائل العکبریه، ص۳۴: و ليس من شرط الأنبياء (ع) أن يحيطوا بكل علم و لا أن يقفوا على باطن كل ظاهر و قد كان نبينا محمد (ص) أفضل النبيين و أعلم المرسلين و لم يكن محيطا بعلم النجوم و لا متعرضا لذلك و لا يتأتى منه قول الشعر و لا ينبغي له و كان أميا بنص التنزيل و لم يتعاط معرفة الصنائع و لما أراد المدينة استأجر دليلا على سنن الطريق و كان يسأل عن الأخبار و يخفى عليه منها ما لم يأت به إليه صادق من الناس.
  55. یوسفی، زهرا، علم امام از دیدگاه شیخ مفید و آیت‌الله جوادی آملی، ص ۵۴-۶۴.
  56. وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا وَلَا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ «و کشتی را زیر نظر ما و وحی ما بساز و با من درباره ستمگران سخن (از رهایی) مگو که آنان غرق خواهند شد» سوره هود، آیه ۳۷.
  57. وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شَاكِرُونَ «و برای شما ساختن زرهی را به او آموختیم تا از (گزند) جنگتان نگه دارد پس آیا شما سپاسگزار هستید؟» سوره انبیاء، آیه ۸۰.
  58. وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَى أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ «و آن مرد مصری که او را خریده بود به همسر خود گفت: جایگاه او را نیکو بدار (و با خادمان مگمار) باشد که به ما سود رساند یا او را به فرزندی بگزینیم؛ و بدین‌گونه یوسف را در آن (سر) زمین جای دادیم و (بر آن شدیم) تا بدو از (دانش) خوابگزاری بیاموزیم و خداوند بر کار خویش چیرگی دارد اما بسیاری از مردم نمی‌دانند» سوره یوسف، آیه ۲۱.
  59. شیخ مفید، أوائل المقالات، ص۶۷: و أقول إنه لیس یمتنع ذلک منهم و لا واجب من جهة العقل و القیاس و قد جاءت أخبار عمن یجب تصدیقه بأن أئمة آل محمد (ص) قد کانوا یعلمون ذلک فإن ثبت وجب القطع به من جهتها علی الثبات ولی فی القطع به منها نظر و الله الموفق للصواب و علی قولی هذا جماعة من الإمامیة و قد خالف فیه بنونوبخت رحمهم الله و أوجبواذلک عقلاً و قیاساً و وافقهم فیه المفوضة کافة و سائرالغلاة.
  60. شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۶۷.
  61. شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۳۰۷.
  62. وجود چنین تعارضاتی سبب می‌گردد در انتساب این کتاب به شیخ مفید تردید وجود داشته باشد.
  63. شیخ مفید، الإختصاص، ص۲۹۳: «كُنْتُ عِنْدَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (ع) فَلَمَّا انْتَشَرْنَ الْعَصَافِيرُ وَ صَوَّتْنَ فَقَالَ يَا أَبَا حَمْزَةَ أَ تَدْرِي مَا يَقُلْنَ فَقُلْتُ لَا قَالَ يُقَدِّسْنَ رَبَّهُنَّ وَ يَسْأَلْنَهُ قُوتَ يَوْمِهِنَّ ثُمَّ قَالَ يَا أَبَا حَمْزَةَ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ أُوتِينا مِنْ كُلِّ شَيْ‌ءٍ».
  64. شیخ مفید، الاختصاص، ص۲۹۸: «سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: بَيْنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْبَلْخِيُّ مَعَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) وَ نَحْنُ مَعَهُ إِذَا هُوَ بِظَبْيٍّ يَنْتَحِبُ وَ يُحَرِّكُ ذَنَبَهُ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) أَفْعَلُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَيْنَا فَقَالَ هَلْ عَلِمْتُمْ مَا قَالَ الظَّبْيُ فَقُلْنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ابْنُ رَسُولِهِ أَعْلَمُ قَالَ إِنَّهُ أَتَانِي فَأَخْبَرَنِي أَنَّ بَعْضَ أَهْلِ الْمَدِينَةِ نَصَبَ شَبَكَةً لِأُنْثَاهُ فَأَخَذَهَا وَ لَهَا خِشْفَانِ لَمْ يَنْهَضَا وَ لَمْ يَقْوَيَا لِلرَّعْيِ فَسَأَلَنِي أَنْ أَسْأَلَهُمْ أَنْ يُطْلِقُوهَا وَ ضَمِنَ لِي أَنَّهَا إِذَا أَرْضَعَتْ خِشْفَيْهَا حَتَّى يَقْوَيَان عَلَى النُّهُوضِ وَ الرَّعْيِ أَنْ يَرُدَّهَا عَلَيْهِمْ قَالَ فَاسْتَحْلَفْتُهُ عَلَى ذَلِكَ فَقَالَ بَرِئْتُ مِنْ وَلَايَتِكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنْ لَمْ أَفِ وَ أَنَا فَاعِلٌ ذَلِكَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ فَقَالَ لَهُ الْبَلْخِيُّ هَذِهِ سُنَّةٌ فِيكُمْ كَسُنَّةِ سُلَيْمَانَ (ع)».
  65. شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۶۷: و أقول إنه لیس یمتنع ذلک منهم و لا واجب من جهة العقل و القیاس و قد جاءت أخبارعمن یجب تصدیقه بأن أئمة آل محمد (ص) قد کانوا یعلمون ذلک فإن ثبت وجب القلع به من جهتها علی الثبات و لی فی القطع به منها نظر والله الموفق للصواب و علی قولی هذا جماعة من الإمامیة و قد خالف فیه بنو نوبخت رحمهم الله و أوجبوا ذلک عقلا و قیاساً و وافقهم فیه المفوضة کافة و سائر الغلاة.
  66. یوسفی، زهرا، علم امام از دیدگاه شیخ مفید و آیت‌الله جوادی آملی، ص ۶۴-۶۸.
  67. شیخ مفید دراین باره ادعای اجماع می‌کند (المسائل العکبر به، ص۶۹).
  68. علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج۸۹، ص۹۵.
  69. عبدالله جوادی آملی، قرآن در قرآن، ص۳۷۷.
  70. عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۱، ص۷۵.
  71. عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۱، ص۸۹.
  72. إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ * فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ * لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ «که این قرآنی ارجمند است * در نوشته‌ای فرو پوشیده * که جز پاکان را به آن دسترس نیست» سوره واقعه، آیه ۷۷-۷۹.
  73. ... إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  74. عبدالله جوادی آملی، قرآن کریم از منظر امام رضا (ع)، ص۷۷-۷۹.
  75. علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج۸۹، ص۸۸ و عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۱، ص۱۰۴: «مَا يَسْتَطِيعُ أَحَدٌ أَنْ يَدَّعِيَ أَنَّهُ جَمَعَ الْقُرْآنَ كُلَّهُ ظَاهِرَهُ وَ بَاطِنَهُ غَيْرُ الْأَوْصِيَاءِ».
  76. عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۱، ص۱۰۴.
  77. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۱۳۶: «إِنَّمَا يَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ‌».
  78. علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج۸۹، ص۸۸: «إِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ لَمْ يَزَلِ اللَّهُ يَبْعَثُ فِينَا مَنْ يَعْلَمُ كِتَابَهُ مِنْ أَوَّلِهِ إِلَى آخِرِهِ».
  79. یوسفی، زهرا، علم امام از دیدگاه شیخ مفید و آیت‌الله جوادی آملی، ص ۷۱-۷۵.
  80. عبدالله جوادی آملی، ادب فنای مقربان، ج۲، ص۱۸۸؛ همو، نسیم اندیشه، دفتر سوم، ص۵۷.
  81. عبدالله جوادی آملی، قرآن در قرآن، ص۲۷۹؛ همو، ادب فنای مقربان، ج۶، ص۴۲۳-۴۳۰؛ همو، حیات عارفانه امام علی (ع)، ص۳۴: «أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ ثُنِيَتْ لِيَ الْوِسَادَةُ فَجَلَسْتُ عَلَيْهَا لَأَفْتَيْتُ أَهْلَ التَّوْرَاةِ بِتَوْرَاتِهِمْ... وَ أَفْتَيْتُ أَهْلَ الْإِنْجِيلِ بِإِنْجِيلِهِمْ... وَ أَفْتَيْتُ أَهْلَ الْقُرْآنِ بِقُرْآنِهِمْ».
  82. علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج۸۹، ص۷۸؛ عبدالله جوادی آملی، شمس الوحی تبریزی، ص۸۸: «أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ ثُنِيَتْ لِيَ الْوِسَادَةُ فَجَلَسْتُ عَلَيْهَا لَأَفْتَيْتُ أَهْلَ التَّوْرَاةِ بِتَوْرَاتِهِمْ... وَ أَفْتَيْتُ أَهْلَ الْإِنْجِيلِ بِإِنْجِيلِهِمْ... وَ أَفْتَيْتُ أَهْلَ الْقُرْآنِ بِقُرْآنِهِمْ».
  83. یوسفی، زهرا، علم امام از دیدگاه شیخ مفید و آیت‌الله جوادی آملی، ص ۷۵.
  84. محسن خرازی، بدایة المعارف، ج۲، ص۴۶.
  85. نهج البلاغه، خطبه ۱۰۱.
  86. نهج البلاغه، خطبه ۱۰۱.
  87. نهج البلاغه، خطبه ۱۰۲.
  88. عبدالله جوادی آملی، ادب فنای مقربان، ج۳، ص۴۱۴.
  89. یوسفی، زهرا، علم امام از دیدگاه شیخ مفید و آیت‌الله جوادی آملی، ص ۷۶.
  90. عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۳، ص۱۲۲-۱۲۴.
  91. وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شَاكِرُونَ «و برای شما ساختن زرهی را به او آموختیم تا از (گزند) جنگتان نگه دارد پس آیا شما سپاسگزار هستید؟» سوره انبیاء، آیه ۸۰.
  92. وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا وَلَا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ «و کشتی را زیر نظر ما و وحی ما بساز و با من درباره ستمگران سخن (از رهایی) مگو که آنان غرق خواهند شد» سوره هود، آیه ۳۷.
  93. عبدالله جوادی آملی، جامعه در قرآن، ص۲۰۲؛ همو، سیره پیامبران در قرآن، ج۷، ص۲۶۹- ۲۷۲.
  94. عبدالله جوادی آملی، ادب فنای مقربان، ج۲، ص۹۱.
  95. صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۲۸۹.
  96. یوسفی، زهرا، علم امام از دیدگاه شیخ مفید و آیت‌الله جوادی آملی، ص ۹۷.