سیاست در فقه سیاسی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
 
(۳۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۷ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{خرد}}
{{مدخل مرتبط
{{امامت}}
| موضوع مرتبط = سیاست
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| عنوان مدخل  = [[سیاست]]
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث '''[[سیاست]]''' است. "'''[[سیاست]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
| مداخل مرتبط = [[سیاست در لغت]] - [[سیاست در حدیث]] - [[سیاست در نهج البلاغه]] - [[سیاست در فقه سیاسی]] - [[سیاست در معارف دعا و زیارات]] - [[سیاست در معارف و سیره نبوی]] - [[سیاست در معارف و سیره علوی]] - [[سیاست در معارف و سیره سجادی]] - [[سیاست در سیره معصوم]]
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| پرسش مرتبط  =
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[سیاست در قرآن]] | [[سیاست در حدیث]] | [[سیاست در نهج البلاغه]] | [[سیاست در معارف دعا و زیارات]] | [[سیاست در فقه اسلامی]]| [[سیاست در فقه سیاسی]]</div>
}}
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[سیاست (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


==معنای لغوی واژۀ [[سیاست]]==
== مفهوم اصطلاحی ==
*در [[فرهنگ]] عمید در شرح واژۀ [[سیاست]] چنین آمده است: "اصلاح امور [[خلق]] و اداره کردن کارهای مملکت، [[مراقبت]] امور داخلی و خارجی [[کشور]]، رعیت‌ داری، مردم‌ داری"<ref>حسن عمید، فرهنگ لغت عمید، ذیل واژۀ «[[سیاست]]».</ref>.
*و در [[فرهنگ]] معین نیز نزدیک به همین [[تفسیر]] آمده است: "[[سیاست]]: حکم‌راندن بر [[رعیت]] و اداره‌ کردن امور مملکت، حکومت‌ کردن، ریاست‌ کردن"<ref>محمد معین، فرهنگ لغت معین، ذیل واژۀ «[[سیاست]]».</ref>.
*[[فیروزآبادی]] در کتاب القاموس المحیط در [[تبیین]] معنای [[سیاست]] می‌گوید: "[[سیاست]] نمودم [[رعیت]] را [[سیاست]]ی: [[رعیت]] را [[امر و نهی]] کردم، و فلانی با تجربه است و [[سیاست]] کرده و [[سیاست]] شده است. یعنی: [[تربیت]] کرده یا [[تربیت]] شده است"<ref>{{عربی|سُست الرعية سياسة أمرتها و نهيتها، و فلان مجرّب قد ساس، و سيس عليه اَدَّبَ و اُدِّب}}؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ذیل واژۀ «[[سیاست]]».</ref>.
*[[جوهری]] در [[صحاح]] در شرح واژۀ [[سیاست]] می‌گوید: [[سیاست]] نمودم [[رعیت]] را [[سیاست]]ی یا کسی به [[سیاست]] امور [[مردم]] وا داشته شد، آنجاست که [[اختیار]] آنان را به دست گیرد<ref>{{عربی|سُست الرعية سياسة، وسوِّس الرّجل أمور النّاس - علی ما لم يسمّ فاعله - إذا ملك أمرهم...}}</ref> - تا آنجا که می‌گوید: - و فلانی باتجربه است و [[سیاست]] کرده یا [[سیاست]] شده است، یعنی: [[فرمانروایی]] کرده یا بر او [[فرمانروایی]] شده است<ref>{{عربی| و فلان مجرّب قد ساس و سيس عليه، أي: أُمِّر و أُمِّر عليه}}؛ اسماعیل بن حماد الجوهری، صحاح اللغه، ذیل واژۀ «[[سیاست]]».</ref>.
*[[فیومی]] در المصباح المنیر در معنای واژۀ [[سیاست]] می‌گوید: "[[زید]] به [[سیاست]] [[امر]] پرداخت یا و آن را [[سیاست]] کرد [[سیاست]]ی؛ یعنی: آن را [[تدبیر]] کرد، و به امر آن [[قیام]] نمود"<ref>{{عربی|سَاسَ زَيدٌ الْأَمْرَ: يسُوسُهُ سِياسَة دَبَّرَهُ و قَامَ بِأَمْرِهِ}}؛ احمد بن محمد بن علی فیومی، المصباح المنیر، ذیل واژۀ «[[سیاست]]».</ref>.
*[[ابن منظور]] در لسان العرب در این زمینه می‌گوید: سوس یعنی [[ریاست]]<ref>{{عربی|السَّوْس: الرياسة...}}</ref> - سپس می‌گوید: - امر را [[سیاست]] کرد [[سیاست]]ی؛ یعنی [[قیام]] به آن نمود، و [[سیاست]] یعنی: کمر به [[سرپرستی]] چیزی بستن به وسیلۀ انجام آنچه موجب [[اصلاح]] آن می‌شود<ref>{{عربی|ساس الأمر سياسة: قام به؛ والسياسة: القيام علی الشيء بما يصلحه}}؛ أبو‌الفضل جمال الدین محمدبن مکرم الأفریقی المصری ابن منظور، لسان العرب، ذیل واژۀ «[[سیاست]]».</ref>.
*[[طریحی]] در مجمع البحرین در [[تبیین]] معنای [[سیاست]] - با توجه به کاربرد آن در زبان [[روایات]] - چنین می‌گوید: "[[زید]] [[سیاست]] کرد [[سیاست]]ی؛ یعنی [[دستور]] داد و [[قیام]] به امر آن نمود"<ref>{{عربی|ساس زيد سياسة أمر و قام بأمره}}.</ref>. نیز می‌گوید: [[رعیت]] را [[سیاست]] کرد از ریشۀ [[سیاست]] است به معنای پرداختن به آنچه موجب [[اصلاح]] چیزی می‌شود<ref>{{عربی|ساس بالرّعية من السياسة و هو القيام علی الشيء بما يصلحه}}.</ref>
*سپس به کاربری این واژه در [[روایات]] صادر از [[معصومین]]{{عم}} اشاره کرده می‌گوید: "در [[وصف]] [[ائمه]] آمده است: شما [[سیاست]]‌کنندگان [[بندگان]] خدایید، نیز در [[روایت]] آمده است: "[[امام]] دانای به [[سیاست]] است" نیز آمده است: "سپس [[خدا]] واگذار نمود به [[پیامبر]] [[امر]] [[دین]] و [[امت]] را تا [[سیاست]] کند بندگانش را"<ref>{{عربی|و في وصف الأئمة: "أنتم ساسة العباد" و فيه: "الإمام عارف بالسياسة" و فيه: "ثم فوّض إلی النبي{{صل}} [[أمر]] الدّين و الأمّة ليسوس عباده" كل ذلك من: [[سست]] الرعية سياسة: أمرتها و نهيتها. و في الخبر: "كان بنو إسرائيل تسوسهم أنبياؤهم" أي: تتولي أمرهم كالأمراء والولاة}}؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۴، ص۷.</ref>.
*[[فرهنگ]] [[انگلیسی]] [[آکسفورد]] در [[تبیین]] معنای واژۀ "politics" که معادل واژۀ [[سیاست]] است، چنین گفته است(ترجمه): "[[سیاست]]: یعنی فعالیت‌های مربوط به به‌دست‌آوردن یا به‌کارگرفتن [[قدرت]] در [[زندگی اجتماعی]] و برخورداری از [[قدرت]] تصمیم‌گیری نافذ و مؤثر دربارۀ [[کشور]] یا جامعه".
*[[موریس دوورژه]] از [[فرهنگ]] لیتره<ref>Littre, م ۱۸۷۰انتشار:.</ref> [[نقل]] می‌کند که در تعریف [[سیاست]] چنین گفته است: "علم [[فرمان]] راندن بر کشورها"<ref>موریس دوورژه، اصول علم [[سیاست]]، ص۵۱.</ref>.
*و از [[فرهنگ]] روبر<ref>Rober, م ۱۹۶۲ انتشار:.</ref> چنین [[نقل]] می‌کند: "[[سیاست]]، یعنی فنّ و [[عمل]] [[فرمانروایی]] بر [[جوامع]] بشری"<ref>موریس دوورژه، اصول علم [[سیاست]]، ص۵۱.</ref>.
*اینکه [[سیاست]] [[علم]] است یا فنّ، در اینجا مورد بحث ما نیست. آنچه مقصود ماست [[تبیین]] مفهوم [[سیاست]] است که بنا به [[نقل]] [[موریس دوورژه]] از دو [[فرهنگ]] فوق‌الذکر به معنای [[فرمانروایی]] و [[فرمان]] راندن بر کشورها و [[جوامع]] است. این معنا از "[[سیاست]]" موافق معنایی است که از منابع لغوی [[عربی]] و [[فارسی]] دربارۀ واژۀ [[سیاست]] [[نقل]] کردیم که [[سیاست]] را به معنای [[امر و نهی]] و [[حکمرانی]] و [[فرمانروایی]] [[تفسیر]] کرده‌اند.
*[[هارولد لاسْوِل]]<ref>Harold lasswell.</ref> - از [[دانشمندان]] معاصر [[علوم]] [[سیاسی]] - در تعریف [[علم]] [[سیاست]] چنین گفته است: "علم [[سیاست]] به صورت یک [[نظام]] [[تجربی]]، عبارت از مطالعۀ چگونگی شکل‌ گرفتن [[قدرت]] و سهیم شدن در آن است و [[عمل]] [[سیاسی]]، عملی است که بر اساس [[قدرت]] انجام می‌گیرد"<ref>رابرت دال، مترجم: حسین ظفریان، تجزیه و تحلیل [[سیاست]]، ص۷و۸.</ref>.
*[[رابرت أ. وال]]<ref>Robert A. Wall.</ref> می‌گوید: "ارسطو و وبر و لاسول و تقریباً تمام دیگر [[دانشمندان]] [[علم]] [[سیاست]] توافق دارند که [[روابط]] [[سیاسی]]، یعنی سلسله روابطی که شامل [[قدرت]]، [[حکومت]] یا [[اقتدار]] می‌باشد"<ref>رابرت دال، مترجم: حسین ظفریان، تجزیه و تحلیل [[سیاست]]، ص۸.</ref>.
*به نظر می‌رسد مقصود از [[قدرت]] و [[اقتدار]] و [[حکومت]] در عبارت فوق که محور مفهوم [[سیاست]] تلقّی شده و به [[دانشمندان]] [[علم]] [[سیاست]] نسبت داده شده، [[اقتدار]] و [[قدرت سیاسی]] است که همان [[امر و نهی]] و [[جایگاه]] [[برتر]] است که [[جایگاه]] [[امر و نهی]] و [[تدبیر]] و تنظیم [[شئون]] و [[روابط]] [[مردم]] است و لذا می‌توان این تلقی را از مفهوم [[سیاست]] نیز در راستای همان تفسیری از [[سیاست]] دانست که در عبارت [[اهل]] لغت آمده بود.
*[[برتری]] قانونی - یا به تعبیری: [[تشریعی]] - یک [[اراده]] بر اراده‌های دیگر، همان [[جایگاه]] [[امر و نهی]] است و [[قدرت]] و [[اقتدار]] [[سیاسی]] نیز به‌همین معناست، نه به معنای زورمندی یا [[اقتدار]] و [[قدرت]] فیزیکی که ممکن است افراد متعدّدی در [[جامعه]] از آن برخوردار باشند، بدون آنکه از [[اقتدار]] و [[قدرت سیاسی]] به معنای [[جایگاه]] قانونی [[امر و نهی]] و [[تدبیر]] و تنظیم [[امور جامعه]] برخوردار باشند.
*این [[اقتدار]] یا [[قدرت سیاسی]] که به معنای [[جایگاه]] [[برتر]] قانونی اراده‌ای نسبت به اراده‌های دیگر است و در [[جایگاه]] [[امر و نهی]] تجلّی می‌کند، همان است که مورد توجه هارولد ج. لاسکی<ref>Harold G.Laski.</ref> در کتاب مقدمه‌ای بر [[سیاست]]، قرار گرفته و از همین رو در [[تفسیر]] معنای [[حکومت]] می‌گوید: "در هر [[کشور]]، اراده‌ای وجود دارد که بنا به [[قانون]]، از همۀ اراده‌های دیگر [[برتر]] است، تصمیم‌های نهایی را این [[اراده]] می‌گیرد، این [[اراده]] به اصطلاح [[اهل]] فن، یک ارادۀ دارای [[حاکمیت]] است. این [[اراده]]، نه از هیچ ارادۀ دیگری [[دستور]] می‌گیرد و نه می‌تواند [[مرجعیت]] خود را به‌طور [[قطع]] واگذار کند"<ref>هارولد ج.لاسکی، مقدمه‌ای بر [[سیاست]]، ص۸.</ref>.
*با توجه به آنچه در [[تفسیر]] و [[تبیین]] مفهوم [[سیاست]] از زبان‌شناسان و نیز [[سیاست]]‌شناسان [[نقل]] کردیم، می‌توان در تعریف مفهوم [[سیاست]] چنین گفت: "[[سیاست]]، عبارت است از [[امر و نهی]] صادر از [[نهاد حاکمیت]] [[جامعه]]، در جهت تنظیم [[روابط]] و [[تدبیر امور]] [[مردم]] در راستای تأمین [[مصالح]] آنان".
*این تعریف اگر چه می‌تواند به عنوان جمع‌بندی لُبّ معانی و مفاهیمی که در تعریف و [[تبیین]] واژۀ [[سیاست]] آمده است، تلقّی شود؛ لکن نظر به اینکه در این تعریف به بخشی دیگر از مفهوم [[سیاست]] که همان اعتبارات قانونی وضعی است؛ نظیر [[تعیین]] [[مناصب]] [[حکومتی]] یا اقداماتی که از سوی [[نهاد حاکمیت]] در جهت اجرای تصمیمات خود گرفته می‌شود، اشاره‌ای نشده است. برای تکمیل این تعریف می‌توان چنین گفت: "[[سیاست]]، عبارت است از [[امر و نهی]] و سایر اعتبارات و قراردادها و اقدامات صادر از [[نهاد حاکمیت]] [[جامعه]] در جهت تنظیم [[روابط]] و [[تدبیر امور]] [[مردم]] در راستای تأمین [[مصالح]] آنان".
*این مفهوم از [[سیاست]]، ضمن آنکه با تعاریفی که [[اهل]] زبان و نیز [[سیاست]] شناسان از [[سیاست]] ارائه کرده‌اند، سازگار است، با کاربری واژۀ [[سیاست]] در متون [[اسلامی]] نیز همخوانی دارد. در گذشته به نمونه‌ای از کاربری واژۀ [[سیاست]] در [[روایات]] در ضمن [[نقل]] [[کلام]] مجمع البحرین در [[تفسیر]] معنای [[سیاست]] اشاره کردیم. در اینجا به نمونه‌هایی دیگر از کاربری واژۀ [[سیاست]] در متون [[اسلامی]] اشاره می‌کنیم:
#[[کلینی]] به [[سند صحیح]] از [[فضیل بن یسار]] [[نقل]] می‌کند: شنیدم [[امام صادق]]{{ع}} به بعضی از [[اصحاب]] [[قیس ماصر]] می‌فرماید: همانا [[خدای عزوجل]] [[پیامبر]] خود را [[تربیت]] کرد و خوب [[تربیت]] کرد پس آنگاه که تربیتش را به کمال رسانید بدو گفت: {{متن قرآن|إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ}}<ref>«و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.</ref>. سپس امر [[دین]] و [[امت]] را بدو واگذار کرد تا بندگانش را [[سیاست]] کند، پس چنین فرمود: {{متن قرآن|مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا}}<ref>«آنچه پیامبر به شما می‌دهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز می‌دارد دست بکشید» سوره حشر، آیه ۷.</ref>. همانا [[رسول]]{{صل}} از سوی [[خداوند]] مورد [[حمایت]] و [[پشتیبانی]] و [[تأیید]] [[روح‌القدس]] بود در آنچه [[مردم]] را [[سیاست]] و [[تدبیر]] می‌کرد [[لغزش]] و خطایی از او سر نمی‌زد. سپس مجموعه‌ای از [[دستورات]] الزامی [[رسول خدا]]{{صل}} و نیز [[احکام]] ترخیصی آن [[حضرت]] را بیان می‌فرماید تا آنجا که می‌گوید: پس [[امر و نهی]] [[رسول الله]]{{صل}} با [[امر و نهی]] [[خداوند]] موافق و مطابق بود و بر [[بندگان]] [[واجب]] شد که همانگونه که [[تسلیم]] [[امر]] خدایند [[تسلیم]] [[امر]] [[رسول]] باشند<ref>{{متن حدیث|قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ{{ع}} يَقُولُ لِبَعْضِ أَصْحَابِ قَيْسٍ الْمَاصِرِ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِيَّهُ فَأَحْسَنَ أَدَبَهُ فَلَمَّا أَكْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ قَالَ: {{متن قرآن|إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ}}. ثُمَّ فَوَّضَ إِلَيْهِ أَمْرَ الدِّينِ وَ الْأُمَّةِ لِيَسُوسَ عِبَادَهُ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: {{متن قرآن|مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا}} وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} كَانَ مُسَدَّداً مُوَفَّقاً مُؤَيَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ لَا يَزِلُّ وَ لَا يُخْطِئُ فِي شَيْ‏ءٍ مِمَّا يَسُوسُ بِهِ الْخَلْقَ}}.{{متن حدیث|فَوَافَقَ أَمْرُ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} أَمْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نَهْيُهُ نَهْيَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ وَجَبَ عَلَى الْعِبَادِ التَّسْلِيمُ لَهُ كَالتَّسْلِيمِ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى}}؛ اصول کافی، ج۱، ص۲۶۶-۲۶۷.</ref>. از این [[روایت]] -به ویژه از [[تفریع]] استشهاد به آیۀ {{متن قرآن|مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ...}} بر جملۀ {{متن حدیث|لِيَسُوسَ عِبَادَهُ}}- رابطۀ بنیادین مفهوم [[سیاست]] با [[امر و نهی]] استفاده می‌شود.
#نیز [[کلینی]] از [[حضرت رضا]]{{ع}} [[روایت]] مفصلی در [[تبیین]] و [[تعریف امامت]] و [[امام]] [[نقل]] می‌کند که در ضمن آن آمده است: [[امام]] عالمی است که به هیچ چیز [[نادان]] نیست و [[سرپرستی]] است که کوتاهی نمی‌کند<ref>{{متن حدیث|الْإِمَامُ عَالِمٌ لَا يَجْهَلُ وَ رَاعٍ لَا يَنْكُلُ...}}</ref> - تا آنجا که می‌فرماید -: [[دانش]] او همواره در فزونی است، [[بردباری]] او کامل است، بار [[امامت]] را به [[شایستگی]] به دوش گرفته، به [[سیاست]] [[آگاه]] و داناست، اطاعتش [[واجب]] است به [[امر خداوند]] [[قیام]] نموده، [[خیرخواه]] [[بندگان خدا]] و [[نگهبان دین]] خداست... تا آخر [[روایت]]<ref>{{متن حدیث|نَامِي الْعِلْمِ كَامِلُ الْحِلْمِ مُضْطَلِعٌ بِالْإِمَامَةِ عَالِمٌ بِالسِّيَاسَةِ مَفْرُوضُ الطَّاعَةِ قَائِمٌ بِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ نَاصِحٌ لِعِبَادِ اللَّهِ حَافِظٌ لِدِينِ اللَّهِ... إلی آخر الحديث}}؛ اصول کافی، ج۱، ص۲۰۲.</ref>. در این [[روایت]] نیز از عطف دو جملۀ {{متن حدیث|مَفْرُوضُ الطَّاعَةِ}} و {{متن حدیث|قَائِمٌ بِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ}} بر جملۀ {{متن حدیث|عَالِمٌ بِالسِّيَاسَةِ}} که [[ظهور]] در [[تفسیر]] و [[تطبیق]] مفهوم [[سیاست]] بر مفروض الطاعة بودن و [[قائم]] بأمر [[الله]] بودن [[امام]] دارد، رابطۀ بنیادین مفهوم [[سیاست]] با [[امر و نهی]] استفاده می‌شود.
#در رسالۀ [[حقوق]] که [[صدوق]] آن را به [[سند صحیح]] از [[امام سجاد]]{{ع}} [[روایت]] کرده، آمده است: "و اما [[حق]] [[سیاست]]‌کنندۀ تو از راه [[مالکیت]]، این است که او را [[اطاعت]] کنی و [[معصیت]] نکنی مگر در آنجا که موجب [[خشم خدا]] گردد؛ زیرا مخلوق را در آنچه [[معصیت]] خداست اطاعتی نیست"<ref>{{متن حدیث|وَ أَمَّا حَقُّ سَائِسِكَ بِالْمِلْكِ فَأَنْ تُطِيعَهُ وَ لَا تَعْصِيَهُ إِلَّا فِيمَا يُسْخِطُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِنَّهُ لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ}}وسائل الشیعه، ج۱۵، ابواب جهاد النفس، باب۳، ح۱، ص۱۷۴.</ref>.
*[[سند]] [[صدوق]] به رسالۀ [[حقوق]] [[امام سجاد]]{{ع}} چنین است: {{عربی|جعفر بن محمد بن مسرور، عن الحسين بن محمد بن عامر،‌ عن عمّة عبدالله بن عامر، عن محمد بن ابي عمير، عن عبدالرحمن بن محمد، عن الفضل بن اسماعيل، عن اسماعيل بن الفضل الهاشمي، عن أبي‌حمزة الثمالي ثابت بن دينار، عن سيد العابدين علي بن الحسين عليه و علی آبائه افضل صلوات المصلين}}.
*[[وثاقت]] رواة بعد از [[ابن ابی عمیر]]، ثابت است، یا به توثیق خاص؛ نظیر: [[ابوحمزۀ ثمالی]] و [[اسماعیل بن الفضل هاشمی]]، یا به توثیق عام؛ نظیر: [[عبدالرحمن بن محمد]] و [[فضل بن اسماعیل]] که مشمول [[شهادت]] شیخ بر [[وثاقت]] من یروی عنهم المشایخ الثلاثة می‌باشند. [[ابن ابی عمیر]] نیز که در جلالت [[شأن]] و علوّ مرتبه، فوق حد [[وثاقت]] است و [[راویان]] از [[ابن ابی عمیر]] نیز همگی ثابت الوثاقه‌اند؛ اما [[حسین بن محمد بن عامر]] یا [[عمران]] و نیز عموی او [[عبدالله بن عامر]] یا [[عمران]] که از اکابر اشاعرۀ قمیین و از ثقات اجلّاء و کبار علمای شیعه‌اند، [[وثاقت]] آنها مسلّم است؛ اما [[جعفر بن محمد مسرور]]، از [[مشایخ]] [[صدوق]] است و [[صدوق]] کراراً بر او "ترضّی" کرده است و در جای خود توضیح دادهایم که "ترضّی" [[صدوق]] بر [[مشایخ]] خود، نهتنها [[شهادت]] بر [[وثاقت]] است، بلکه بیش از [[وثاقت]] را می‌رساند؛ زیرا مقصود از "ترضّی" [[صدوق]]، ظاهراً انطباق آیۀ کریمۀ {{متن قرآن|رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ}}<ref>«خداوند از آنان خشنود است و آنان از خداوند خشنودند» سوره مائده، آیه ۱۱۹.</ref> است که بیش از [[وثاقت]] را می‌رساند.
*بنابراین، [[سند]] رسالۀ الحقوق [[روایت]] شده از [[امام سجاد]]{{ع}} صحیح و تام و بلااشکال است. [[شاهد]] ما از مقطعی که از این رساله در بالا ذکر کردیم، این است که عبارت {{متن حدیث|وَ أَمَّا حَقُّ سَائِسِكَ بِالْمِلْكِ فَأَنْ تُطِيعَهُ وَ لَا تَعْصِيَهُ}} صریح در این است که اساس [[سیاست]] بالملک، [[امر و نهی]] است. و به [[دلیل]] همین [[جایگاه]] [[امر و نهی]] که برای سائس بالملک وجود دارد، واژۀ "سایس" در آن به کار رفته است.
*افزون بر آنچه در روایاتی که [[نقل]] کردیم آمده است، واژۀ [[قرآنی]] "[[اولو الامر]]" که در آیۀ کریمۀ {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول و اولی‌الامر از خودتان را» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> و نیز در آیۀ کریمۀ {{متن قرآن|وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ}}<ref>«و چنانچه آن را به رسول و اولی‌الامر از خودشان ارجاع می‌دادند» سوره نساء، آیه ۸۳.</ref> به معنای [[رهبران]] [[سیاسی]] به کار رفته است، [[دلیل]] دیگری بر [[جایگاه]] بنیادین "أمر" به معنای [[دستور]] و [[فرمان]] در مفهوم [[سیاست]] است<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۱ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۱، ص:۳۱-۴۲.</ref>.
 
==مفهوم لغوی==
[[سیاست]]، واژه‌ای است [[عربی]] که از ریشه “اساس- یسوس” گرفته‌شده است. معانی آن در فرهنگ‌نامه‌های [[فارسی]] عبارتند از: “حکم‌راندن بر [[رعیت]]، اداره کردن امور مملکت، حکومت‌کردن، [[ریاست]] کردن، [[حکومت]]، ریاست، پرداختن به امور [[مردم]] بر طبق مصالحشان، پاس‌داشتن [[ملک]]، [[عدالت]] و [[داوری]]، حکم‌داری، سزا و [[جزا]]، محافظت حدود ملک، نگهداری و حراست، [[امر و نهی]]، پرورش و پروراندن و [[اداره امور]] داخلی و خارجی کشور”<ref>فرهنگ فارسی معین و لغت‌نامه دهخدا.</ref>.
معادل “سیاست” در زبان [[انگلیس]] (policy) است که برگرفته از واژه یونانی(polis) می‌باشد. این واژه و مشتقات آن، در فارسی به معانی زیر ترجمه شده است:
الف: (policy)؛ یعنی: [[خط مشی]]، رویه، سیاست، سیاستمداری، [[مصلحت]]، [[کاردانی]]، [[تدبیر]] و [[زیرکی]].
ب: (politic)؛ یعنی: کاردان، مصلحت دان، [[با تدبیر]]، [[زیرک]]، مصلحت‌آمیز، مقرون به [[صلاح]]، مقتضی، مقرون به صواب، عاقلانه و سیاستمدارانه.
ج: (polity)؛ به معنای طرز حکومت، [[جامعه]]، [[ملت]]، و [[دولت]] آمده است<ref>فرهنگ بزرگ انگلیسی - فارسی، حیّم.</ref>.
فرهنگ‌نامه‌های عربی نیز سیاست را به معانی مختلفی به کار برده‌اند؛ همانند {{عربی|القیام علی الشیء بما یصلحه!}} برپای‌داشتن هر چیز بر مدار [[مصالح]] آن، و فعل السائس”؛ [[تربیت]] حیوانات<ref>المنجد.</ref>، و {{عربی|استصلاح الخلق بارشادهم الی الطریق المنجی فی العاجل او الأجل}}؛ [[خیرخواهی]] برای [[مردمان]] با [[راهنمایی]] و [[هدایت]] آنان به [[راه]] [[نجات]] و [[سعادت]] در حال یا [[آینده]] و {{عربی|دفن الحکم و اداره اعمال الدولة الداخلیة و الخارجیة}}؛ حرفه حکومت و [[مدیریت]] کارکردهای داخلی و خارجی یک دولت<ref>لسان‌العرب.</ref>.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۱۷.</ref>
 
==مفهوم اصطلاحی==
در ابتدا باید به این نکته مهم توجه کرد که تعاریف، برآمده از نوع نگرش [[انسان‌ها]] به امور و پدیده‌ها و نیز تابع [[احساس]] و [[ادراک]] معرف است، گاه در مورد یک امر، بنا به تفاوت دیدگاه‌ها و [[گرایش‌ها]]، تعاریف متفاوتی مطرح می‌شود. این [[اختلاف]] و تفاوت‌ها در عرصه امور و پدیده‌های [[اجتماعی]] گسترده‌تر و فراوان‌تر است.
در ابتدا باید به این نکته مهم توجه کرد که تعاریف، برآمده از نوع نگرش [[انسان‌ها]] به امور و پدیده‌ها و نیز تابع [[احساس]] و [[ادراک]] معرف است، گاه در مورد یک امر، بنا به تفاوت دیدگاه‌ها و [[گرایش‌ها]]، تعاریف متفاوتی مطرح می‌شود. این [[اختلاف]] و تفاوت‌ها در عرصه امور و پدیده‌های [[اجتماعی]] گسترده‌تر و فراوان‌تر است.
به عبارت دیگر، [[نظام]] [[معرفتی]] [[انسان]]، فارغ و [[بریده]] از نظام حساسیت‌ها و [[نظام]] [[اعمال]] او نیست؛ بلکه این سه با ارتباطی پیوسته و نظامی هماهنگ، [[سیر]] [[تغییر]] و [[تکامل]] را طی می‌کنند؛ بنابراین [[ارتباط]] [[علمی]] و نظری [[انسان]] با [[جهان]] خارج، بدون واسطه، بی‌ارتباط و مجزا از حساسیت‌ها و اعمال او شکل نمی‌گیرد و نتیجه این ارتباط، پیدایش مفاهیم و [[ادراکات]] جدید، متأثر از [[دلبستگی]]، [[خوش‌بینی]] یا [[بدبینی]]، و در مرحله ضعیف‌تر، متأثر از عملکرد او خواهد بود<ref>رسول اکرم{{صل}}: {{متن حدیث|حُبُّكَ لِلشَّيْ‏ءِ يُعْمِي‏ وَ يُصِمُّ}}؛ “دوستی تو نسبت به یک چیز، سبب می‌شود که عیوب آن را نبینی و نشنوی” (بحارالانوار، ج۷۷، ص۱۶۴).</ref>.
به عبارت دیگر، [[نظام]] [[معرفتی]] [[انسان]]، فارغ و [[بریده]] از نظام حساسیت‌ها و [[نظام]] [[اعمال]] او نیست؛ بلکه این سه با ارتباطی پیوسته و نظامی هماهنگ، [[سیر]] [[تغییر]] و [[تکامل]] را طی می‌کنند؛ بنابراین [[ارتباط]] [[علمی]] و نظری [[انسان]] با [[جهان]] خارج، بدون واسطه، بی‌ارتباط و مجزا از حساسیت‌ها و اعمال او شکل نمی‌گیرد و نتیجه این ارتباط، پیدایش مفاهیم و [[ادراکات]] جدید، متأثر از [[دلبستگی]]، [[خوش‌بینی]] یا [[بدبینی]]، و در مرحله ضعیف‌تر، متأثر از عملکرد او خواهد بود<ref>رسول اکرم {{صل}}: {{متن حدیث|حُبُّكَ لِلشَّيْ‏ءِ يُعْمِي‏ وَ يُصِمُّ}}؛ “دوستی تو نسبت به یک چیز، سبب می‌شود که عیوب آن را نبینی و نشنوی” (بحارالانوار، ج۷۷، ص۱۶۴).</ref>.
در بعد [[اجتماعی]] نیز تأثیرپذیری نظام مفاهیم و تعاریف از [[عقاید]] و [[باورها]]، نمود محسوسی دارد. امروزه به ندرت می‌توان دانشمند و محققی را یافت که به دور از شرایط اجتماعی و در فضایی بسته، وقت خود را صرف [[پژوهش]] و [[نوآوری]] علمی نماید. جریان نیازمندی‌ها و نظام انگیزه‌های اجتماعی، تعیین‌کننده افق‌های [[آینده]] [[علوم]] و پژوهش هستند و این [[تصور]] که اینکه [[انگیزه]] و [[موتور]] تحقیقات، حتی در مراکز [[پژوهشی]] و تحقیقی صرفاً [[روحیه]] دانش‌پژوهی و علم‌دوستی، یا به عبارت دیگر، “علم برای علم”، باشد، [[تصوری]] ساده‌انگارانه است.
در بعد [[اجتماعی]] نیز تأثیرپذیری نظام مفاهیم و تعاریف از [[عقاید]] و [[باورها]]، نمود محسوسی دارد. امروزه به ندرت می‌توان دانشمند و محققی را یافت که به دور از شرایط اجتماعی و در فضایی بسته، وقت خود را صرف [[پژوهش]] و [[نوآوری]] علمی نماید. جریان نیازمندی‌ها و نظام انگیزه‌های اجتماعی، تعیین‌کننده افق‌های [[آینده]] [[علوم]] و پژوهش هستند و این [[تصور]] که اینکه [[انگیزه]] و [[موتور]] تحقیقات، حتی در مراکز [[پژوهشی]] و تحقیقی صرفاً [[روحیه]] دانش‌پژوهی و علم‌دوستی، یا به عبارت دیگر، “علم برای علم”، باشد، [[تصوری]] ساده‌انگارانه است.


در عصر جدید، مؤسسات تحقیقاتی به دنبال [[احساس]] نیازی که به وجود آنها شد برای تحقق بخشیدن به [[آرمان‌ها]] و [[اهداف]] [[فرهنگی]]، [[سیاسی]] و [[اقتصادی]] در یک [[نظام اجتماعی]] پدید آمده و [[وظیفه]] حل معضلات [[جامعه]] و تولید [[قوانین]] حرکت اجتماعی را برعهده دارند.
در عصر جدید، مؤسسات تحقیقاتی به دنبال [[احساس]] نیازی که به وجود آنها شد برای تحقق بخشیدن به [[آرمان‌ها]] و [[اهداف]] [[فرهنگی]]، [[سیاسی]] و [[اقتصادی]] در یک [[نظام اجتماعی]] پدید آمده و [[وظیفه]] حل معضلات [[جامعه]] و تولید [[قوانین]] حرکت اجتماعی را برعهده دارند.
به همین جهت، [[رشد]] [[دانش]] و [[تحقیق]] از تأسیس اصول و پیش‌فرض‌های اولیه گرفته تا [[انتخاب]] روش مناسب و تولید محصول و حتی حجم تولید و [[کشف]] [[روابط]] جدید، متأثر از گرایش‌های عمومی و تابع اهداف [[پیش‌بینی]] شده و مشخص است. معیار اساسی در ارزیابی گرایش‌های اجتماعی، [[پرستش]] [[خداوند]] یا پرستش [[دنیا]] و [[لذات]] مادی آن است؛ البته در بعضی [[جوامع]] نیز گرایش‌های اجتماعی نه به صورت مطلق، بلکه به صورت ترکیبی با نسبت‌های مختلف از این دو مورد، شکل می‌گیرد.
به همین جهت، [[رشد]] [[دانش]] و تحقیق از تأسیس اصول و پیش‌فرض‌های اولیه گرفته تا [[انتخاب]] روش مناسب و تولید محصول و حتی حجم تولید و [[کشف]] [[روابط]] جدید، متأثر از گرایش‌های عمومی و تابع اهداف [[پیش‌بینی]] شده و مشخص است. معیار اساسی در ارزیابی گرایش‌های اجتماعی، [[پرستش]] [[خداوند]] یا پرستش [[دنیا]] و [[لذات]] مادی آن است؛ البته در بعضی [[جوامع]] نیز گرایش‌های اجتماعی نه به صورت مطلق، بلکه به صورت ترکیبی با نسبت‌های مختلف از این دو مورد، شکل می‌گیرد.
در نتیجه، اصطلاحات، مفاهیم و تعاریف در بستر [[انگیزه‌ها]] و اهداف متولد شده و به تبع همین انگیزه‌ها و اهداف مختلف، اشکال متفاوت پیدا می‌کنند. بدین‌ترتیب، معمولاً دست‌یابی به تعاریف واحد، [[خاصه]] در [[علوم انسانی]] و به‌ویژه در عناوین و اصطلاحات کلی و شامل، ممکن نیست؛ چون هر فردی متناسب با نگرش و [[گرایش]] خاصی به [[تبیین]] و تعریف موضوع می‌پردازد.
در نتیجه، اصطلاحات، مفاهیم و تعاریف در بستر [[انگیزه‌ها]] و اهداف متولد شده و به تبع همین انگیزه‌ها و اهداف مختلف، اشکال متفاوت پیدا می‌کنند. بدین‌ترتیب، معمولاً دست‌یابی به تعاریف واحد، [[خاصه]] در [[علوم انسانی]] و به‌ویژه در عناوین و اصطلاحات کلی و شامل، ممکن نیست؛ چون هر فردی متناسب با نگرش و [[گرایش]] خاصی به [[تبیین]] و تعریف موضوع می‌پردازد.


بنابراین مفاهیم و تعاریف رایج با وجود تفاوت‌ها و تعارض‌هایی که بین آنها وجود دارد، برای اطلاع و آشنایی ارائه شده و تعریف منتخب، متناسب با [[نظام فکری]] [[حاکم]] بر کتاب عرضه می‌شود<ref>از آنجا که کاربری اصلی این کتاب، آموزشی است از قضاوت صریح در مورد صحت و سقم تعاریف گوناگون پرهیز شده است تا اولاً؛ متهم به یک‌جانبه‌نگری و استبداد علمی نشویم و ثانیاً؛ برای دانش‌پژوه، احساس استغنای از استاد و کلاس پیدا نشود و همواره روحیه تحقیق و فعالیت علمی جمعی افزایش یابد.</ref>.
بنابراین مفاهیم و تعاریف رایج با وجود تفاوت‌ها و تعارض‌هایی که بین آنها وجود دارد، برای اطلاع و آشنایی ارائه شده و تعریف منتخب، متناسب با [[نظام فکری]] [[حاکم]] بر کتاب عرضه می‌شود<ref>از آنجا که کاربری اصلی این کتاب، آموزشی است از قضاوت صریح در مورد صحت و سقم تعاریف گوناگون پرهیز شده است تا اولاً؛ متهم به یک‌جانبه‌نگری و استبداد علمی نشویم و ثانیاً؛ برای دانش‌پژوه، احساس استغنای از استاد و کلاس پیدا نشود و همواره روحیه تحقیق و فعالیت علمی جمعی افزایش یابد.</ref>.  
ارائه مفهومی جامع از [[سیاست]] نیز از مسأله مذکور مستثنی نیست. پس، در اینجا تلاش می‌شود تا با [[تکیه]] بر وجوه کلی و مشترک تعاریف، دو مفهوم “عام” و “خاص” از سیاست مطرح شود.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۱۸.</ref>
ارائه مفهومی جامع از [[سیاست]] نیز از مسأله مذکور مستثنی نیست. پس، در اینجا تلاش می‌شود تا با تکیه بر وجوه کلی و مشترک تعاریف، دو مفهوم “عام” و “خاص” از سیاست مطرح شود.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۱۸.</ref>


==تعریف عام سیاست==
== تعریف عام سیاست ==
سیاست به مفهوم عام، عبارت است از: “اداره و [[سرپرستی]] نظری و عملی مجموعه امور ارتباطی، [[فرهنگی]] و [[اقتصادی]] در جهت وصول به اهدافی که [[رشد]] [[اجتماعی]] را محقق می‌سازد”.
سیاست به مفهوم عام، عبارت است از: “اداره و [[سرپرستی]] نظری و عملی مجموعه امور ارتباطی، [[فرهنگی]] و [[اقتصادی]] در جهت وصول به اهدافی که [[رشد]] [[اجتماعی]] را محقق می‌سازد”.
با این تعریف عناصر و لوازم زیر در تعریف سیاست، قابل ذکر است:
با این تعریف عناصر و لوازم زیر در تعریف سیاست، قابل ذکر است:
#توجه اصلی سیاست به موضوع اداره و سرپرستی است که مستلزم تنظیم و [[اعمال]] [[اراده]] و [[قدرت]] در ساماندهی امور می‌باشد؛ البته با این توضیح که سرپرستی هر امری طی سه مرحله انجام می‌پذیرد؛ در مرحله [[تعیین]]، اصول تخلف‌ناپذیر و لازم‌الاجرای [[نظام]]، معین می‌شود، در مرحله تنظیم، طراحی بر اساس اصول مذکور صورت می‌گیرد و در مرحله سوم، اجرای امور طراحی شده، مورد توجه است. گذشته از مرحله اول که چارچوبه‌های حرکت [[نظام]] به وسیله [[مکتب]] و به زبان [[نمایندگان]] و شارحین آن بیان می‌شود و [[ارتباط روحی]] تعلقی ما را معین می‌کند، مرحله دوم و سوم [[سرپرستی]] نظری و عملی نظام را می‌سازد و [[سیاست]] با این نگرش و به معنای عام، هر سه مرحله را شامل می‌شود.
# توجه اصلی سیاست به موضوع اداره و سرپرستی است که مستلزم تنظیم و [[اعمال]] [[اراده]] و [[قدرت]] در ساماندهی امور می‌باشد؛ البته با این توضیح که سرپرستی هر امری طی سه مرحله انجام می‌پذیرد؛ در مرحله [[تعیین]]، اصول تخلف‌ناپذیر و لازم‌الاجرای [[نظام]]، معین می‌شود، در مرحله تنظیم، طراحی بر اساس اصول مذکور صورت می‌گیرد و در مرحله سوم، اجرای امور طراحی شده، مورد توجه است. گذشته از مرحله اول که چارچوبه‌های حرکت [[نظام]] به وسیله [[مکتب]] و به زبان [[نمایندگان]] و شارحین آن بیان می‌شود و [[ارتباط روحی]] تعلقی ما را معین می‌کند، مرحله دوم و سوم [[سرپرستی]] نظری و عملی نظام را می‌سازد و [[سیاست]] با این نگرش و به معنای عام، هر سه مرحله را شامل می‌شود.
# [[امور جامعه]] در سه دسته بزرگ ارتباطی، [[فرهنگی]] و [[اقتصادی]] طبقه‌بندی می‌شوند و سیاست در معنای عام، متکفل اداره تمامی این امور است.
# [[امور جامعه]] در سه دسته بزرگ ارتباطی، [[فرهنگی]] و [[اقتصادی]] طبقه‌بندی می‌شوند و سیاست در معنای عام، متکفل اداره تمامی این امور است.
#جامعه‌ای که به صورت نظام در نظر گرفته می‌شود، دارای هدفی شامل و نهایی بوده که برآیند و نتیجه ترکیب هدف‌های مختلف، زیرمجموعه‌های [[جامعه]] و واحدهای [[اجتماعی]] کوچک و بزرگ آن جامعه است.
# جامعه‌ای که به صورت نظام در نظر گرفته می‌شود، دارای هدفی شامل و نهایی بوده که برآیند و نتیجه ترکیب هدف‌های مختلف، زیرمجموعه‌های [[جامعه]] و واحدهای [[اجتماعی]] کوچک و بزرگ آن جامعه است.
#هر جامعه به [[گمان]] خود در پی [[رشد]] و تعالی است و نتیجه سیاست نیز، توسعه بستر رشد و ایجاد زمینه‌های تعالی جامعه می‌باشد؛ البته رشد در [[جوامع]] گوناگون با تفاوت [[فرهنگ‌ها]]، معانی مختلفی پیدا می‌کند.
# هر جامعه به [[گمان]] خود در پی [[رشد]] و تعالی است و نتیجه سیاست نیز، توسعه بستر رشد و ایجاد زمینه‌های تعالی جامعه می‌باشد؛ البته رشد در [[جوامع]] گوناگون با تفاوت [[فرهنگ‌ها]]، معانی مختلفی پیدا می‌کند.
[[امام خمینی]] که خود [[الگوی عملی]] سیاست [[اسلامی]] بود، در تعریف سیاست با به کاربردن همین مضامین، به روشنی، ولی با عبارت دیگری، فرموده‌اند: “سیاست این است که جامعه را [[هدایت]] کند و [[راه]] ببرد، تمام [[مصالح جامعه]] را در نظر بگیرد و تمام ابعاد [[انسان]] و جامعه را در نظر بگیرد و اینها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاحشان است، [[صلاح]] [[ملت]] هست، صلاح افراد هست و این مختص به [[انبیا]] است، دیگران این سیاست را نمی‌توانند اداره کنند. این مختص به انبیا و [[اولیا]] است”<ref>خمینی، روح‌الله، صحیفه نور، ج۱۳، ص۲۱۸.</ref>.
[[امام خمینی]] که خود [[الگوی عملی]] سیاست [[اسلامی]] بود، در تعریف سیاست با به کاربردن همین مضامین، به روشنی، ولی با عبارت دیگری، فرموده‌اند: “سیاست این است که جامعه را [[هدایت]] کند و [[راه]] ببرد، تمام [[مصالح جامعه]] را در نظر بگیرد و تمام ابعاد [[انسان]] و جامعه را در نظر بگیرد و اینها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاحشان است، [[صلاح]] [[ملت]] هست، صلاح افراد هست و این مختص به [[انبیا]] است، دیگران این سیاست را نمی‌توانند اداره کنند. این مختص به انبیا و [[اولیا]] است”<ref>خمینی، روح‌الله، صحیفه نور، ج۱۳، ص۲۱۸.</ref>.
ویژگی [[تعریف امام]] خمینی از سیاست این است که همه ابعاد شخصیتی فرد؛ اعم از [[روحی]]، [[ذهنی]] و عملی و نیز همه ابعاد جامعه که شامل فرهنگی، سیاست و [[اقتصاد]] می‌شود را موردنظر قرار داده و هدایت به سمت [[مصالح]] فردی و اجتماعی را برآیند غایی سیاست شمرده‌اند. در این مبنا، [[انبیاء]]، [[اولیای الهی]] و [[عالمان دینی]] که همه آنها از منبع [[علوم الهی]] بهره‌مند می‌باشند با [[علم]] به [[مصالح]] فرد و [[جامعه]]، آنان را به سوی خیر و [[سعادت دنیوی]] و [[اخروی]] [[هدایت]] می‌کنند.
ویژگی [[تعریف امام]] خمینی از سیاست این است که همه ابعاد شخصیتی فرد؛ اعم از [[روحی]]، [[ذهنی]] و عملی و نیز همه ابعاد جامعه که شامل فرهنگی، سیاست و [[اقتصاد]] می‌شود را موردنظر قرار داده و هدایت به سمت [[مصالح]] فردی و اجتماعی را برآیند غایی سیاست شمرده‌اند. در این مبنا، [[انبیاء]]، [[اولیای الهی]] و [[عالمان دینی]] که همه آنها از منبع [[علوم الهی]] بهره‌مند می‌باشند با [[علم]] به [[مصالح]] فرد و [[جامعه]]، آنان را به سوی خیر و [[سعادت دنیوی]] و [[اخروی]] [[هدایت]] می‌کنند.
البته با توجه به اینکه، [[امام خمینی]] سه نوع [[سیاست]] را نام می‌برند و [[سیاست شیطانی]] و حیوانی را در مقابل سیاست [[اسلامی]] قرار می‌دهند، می‌توان تعریف مذکور از سیاست را ناظر به سیاست اسلامی دانست که ایشان این نوع سیاست را عین [[دیانت]] می‌دانند<ref>رجوع کنید به: صحیفه نور، ج۱۳، ص۲۱۷-۲۱۸.</ref>.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۲۰.</ref>
البته با توجه به اینکه، [[امام خمینی]] سه نوع [[سیاست]] را نام می‌برند و [[سیاست شیطانی]] و حیوانی را در مقابل سیاست [[اسلامی]] قرار می‌دهند، می‌توان تعریف مذکور از سیاست را ناظر به سیاست اسلامی دانست که ایشان این نوع سیاست را عین [[دیانت]] می‌دانند<ref>رجوع کنید به: صحیفه نور، ج۱۳، ص۲۱۷-۲۱۸.</ref>.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۲۰.</ref>


==تعریف خاص سیاست==
== تعریف خاص سیاست ==
سیاست در مفهوم خاص، عبارت است از: “اداره و [[سرپرستی]] نظری و عملی مجموعه‌ای امور ارتباطی، در جهت وصول به اهدافی که [[رشد]] [[اجتماعی]] را محقق می‌سازد”.
سیاست در مفهوم خاص، عبارت است از: “اداره و [[سرپرستی]] نظری و عملی مجموعه‌ای امور ارتباطی، در جهت وصول به اهدافی که [[رشد]] [[اجتماعی]] را محقق می‌سازد”.
این مفهوم از سیاست، بیشتر زمانی به کار گرفته می‌شود که سیاست به عنوان یک زیرمجموعه اصلی، از معنای عام سیاست، در کنار دو زیرمجموعه بزرگ دیگر، یعنی [[فرهنگ]] و [[اقتصاد]] قرار گیرد. بدین‌ترتیب سیاست در مفهوم خاص، اموری را که بیشتر نقش ارتباطی داشته و نسبت میان امور دیگر پیوند و [[همبستگی]] را تداعی می‌کنند، شامل می‌شود و در قالب اموری چون “نظریه‌های سیاسی”، “قوانین و مقررات”، “تشکیلات”، “سازماندهی” و “روش‌ها” تبلور می‌یابد.
این مفهوم از سیاست، بیشتر زمانی به کار گرفته می‌شود که سیاست به عنوان یک زیرمجموعه اصلی، از معنای عام سیاست، در کنار دو زیرمجموعه بزرگ دیگر، یعنی [[فرهنگ]] و [[اقتصاد]] قرار گیرد. بدین‌ترتیب سیاست در مفهوم خاص، اموری را که بیشتر نقش ارتباطی داشته و نسبت میان امور دیگر پیوند و [[همبستگی]] را تداعی می‌کنند، شامل می‌شود و در قالب اموری چون “نظریه‌های سیاسی”، “قوانین و مقررات”، “تشکیلات”، “سازماندهی” و “روش‌ها” تبلور می‌یابد.
با این تعریف از سیاست، در هر جامعه‌ای امکاناتی وجود دارد که روند [[اصلاح]]، رشد و توسعه آنها به [[فعالیت‌های اقتصادی]]، تعریف می‌شود. [[ادراکات]]، مفاهیم، [[تمایلات]] و تعلقاتی وجود دارد که جریان اصلاح، رشد و توسعه آنها، در مجموع، “فرهنگ” نامیده می‌شود و سرانجام [[ارتباطات]] و نسبت‌هایی وجود دارد که عامل ترکیب امکانات با مفاهیم و تمایلات و برقراری هماهنگی بین آنها در جهتی واحد می‌باشد، و جریان اصلاح و توسعه آنها “سیاست” خوانده می‌شود.
با این تعریف از سیاست، در هر جامعه‌ای امکاناتی وجود دارد که روند [[اصلاح]]، رشد و توسعه آنها به [[فعالیت‌های اقتصادی]]، تعریف می‌شود. [[ادراکات]]، مفاهیم، [[تمایلات]] و تعلقاتی وجود دارد که جریان اصلاح، رشد و توسعه آنها، در مجموع، “فرهنگ” نامیده می‌شود و سرانجام [[ارتباطات]] و نسبت‌هایی وجود دارد که عامل ترکیب امکانات با مفاهیم و تمایلات و برقراری هماهنگی بین آنها در جهتی واحد می‌باشد، و جریان اصلاح و توسعه آنها “سیاست” خوانده می‌شود.
بر اساس تعریف سیاست؛ چه تعریف عام و چه تعریف خاص، هر جامعه و [[نظام سیاسی]] دارای توان و [[قدرت]] هماهنگی، توان [[انسانی]] ([[فرهنگی]] و [[ذهنی]]) و توان فیزیکی (امکانات) است و توان هماهنگی (ارتباطات) جامعه، برآیند و نتیجه ترکیب این سه با هم می‌باشد؛ بنابراین وقتی از [[سیاست]] به صورت مطلق صحبت می‌شود، به عنوان مثال، اگر از [[ارتباط]] آن با [[دیانت]] سخن به میان می‌آید، بیشتر مفهوم عام و گسترده آن موردنظر است؛ چنانچه [[حضرت]] [[امام خمینی]] در [[تبیین]] رابطه دیانت و سیاست فرموده‌اند: “انبیا شغلشان سیاست است و دیانت همان سیاست است که [[مردم]] را از اینجا حرکت می‌دهد و به تمام چیزهایی که به [[صلاح]] [[ملت]] و مردم است [[هدایت]] می‌کند. [[پیامبر]]{{صل}} و [[امامان]]{{عم}} در [[زمان]] حضورشان، [[مظهر]] دیانت و سیاست بودند و ضمن [[راهنمایی]] و [[تبیین شریعت]] و [[احکام]] آن، به مسأله سیاست و [[امور اجتماعی]] مردم توجه داشته و آن را جزء [[وظایف دینی]] خویش می‌شمردند”<ref>صحیفه نور، ج۱۳، ص۲۱۸.</ref>.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۲۱.</ref>
بر اساس تعریف سیاست؛ چه تعریف عام و چه تعریف خاص، هر جامعه و [[نظام سیاسی]] دارای توان و [[قدرت]] هماهنگی، توان [[انسانی]] ([[فرهنگی]] و [[ذهنی]]) و توان فیزیکی (امکانات) است و توان هماهنگی (ارتباطات) جامعه، برآیند و نتیجه ترکیب این سه با هم می‌باشد؛ بنابراین وقتی از [[سیاست]] به صورت مطلق صحبت می‌شود، به عنوان مثال، اگر از [[ارتباط]] آن با [[دیانت]] سخن به میان می‌آید، بیشتر مفهوم عام و گسترده آن موردنظر است؛ چنانچه [[حضرت]] [[امام خمینی]] در [[تبیین]] رابطه دیانت و سیاست فرموده‌اند: “انبیا شغلشان سیاست است و دیانت همان سیاست است که [[مردم]] را از اینجا حرکت می‌دهد و به تمام چیزهایی که به [[صلاح]] [[ملت]] و مردم است [[هدایت]] می‌کند. [[پیامبر]] {{صل}} و [[امامان]] {{عم}} در [[زمان]] حضورشان، [[مظهر]] دیانت و سیاست بودند و ضمن [[راهنمایی]] و [[تبیین شریعت]] و [[احکام]] آن، به مسأله سیاست و [[امور اجتماعی]] مردم توجه داشته و آن را جزء [[وظایف دینی]] خویش می‌شمردند”<ref>صحیفه نور، ج۱۳، ص۲۱۸.</ref>.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۲۱.</ref>


==تعریف سیاست از دیدگاه [[اندیشمندان]] [[سیاسی]]==
== تعریف سیاست از دیدگاه [[اندیشمندان]] [[سیاسی]] ==
علاوه بر دو تعریف فوق، تعاریف متعدد دیگری از سیاست، توسط صاحب‌نظران این رشته ارائه شده است که می‌توان آنها را در چند محور عمده زیر خلاصه و دسته‌بندی نمود:
علاوه بر دو تعریف فوق، تعاریف متعدد دیگری از سیاست، توسط صاحب‌نظران این رشته ارائه شده است که می‌توان آنها را در چند محور عمده زیر خلاصه و دسته‌بندی نمود:
*دسته‌ای از تعاریف، سیاست را [[رهبری]] و [[مدیریت]] در تمام یا بخشی از [[امور جامعه]] دانسته‌اند؛ از جمله: “افلاطون”، که آن را [[اداره جامعه]] بزرگ، [[کشور]]، ملت، [[دولت]] و جهت تأمین بیشترین [[خوشبختی]] برای همه [[شهروندان]] می‌داند<ref>ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، ص۳۳.</ref>. چنانچه می‌گوید: “وظیفه [[فرمانروا]]، پرورش مردم با [[فضیلت]] است و کار ویژه مهم [[حکومت]] [[آموزش]] است”<ref>عالم، عبدالرحمن، تاریخ فلسفه سیاسی غرب، ج۱، ص۹۸.</ref>. ریمون آرون، فرانسوی، اخذ [[تصمیم]] درباره مسائل ناهمگون را سیاست می‌داند<ref>علی‌بابایی، غلامرضا؛ آقایی، بهمن، فرهنگ علوم سیاسی، ص۳۹۴.</ref>. أبونصر [[فارابی]]، رابطه [[فرماندهی]] و [[فرمانبری]] و خدمات حکومت خوب را سیاست می‌داند. از نظر وی، حکومت خوب [[حکومتی]] است که بتواند [[افعال]] و [[سنن]] و [[ملکات]] ارادی را که در پرتو آنها می‌توان به [[سعادت حقیقی]] رسید، در مردم جایگزین کند<ref>فارابی، ابونصر محمد، احصاء العلوم، ترجمه حسین خدیو جم خوارزمی، ص۱۰۸.</ref>. او این حکومت را در مقابل حکومتی قرار می‌دهد که آن را [[ریاست]] [[جاهلی]] یا [[حکومت]] [[جاهلیت]] می‌نامند و سعادت‌پنداری ایجاد می‌کند. [[امام]] [[محمد غزالی]]، [[سیاست]] را به [[استصلاح]] [[مردمان]] و [[راه راست]] را بدیشان نمودن، که در [[دنیا]] و [[آخرت]] [[نجات‌دهنده]] است تعریف می‌کند<ref>غزالی، ابوحامد، احیاء علوم الدین، ترجمه مؤیدالدین محمد خوارزمی، ج۱، ص۵۵.</ref>. کواکبی در تعریف سیاست آن را روش اداره عقلائی و حکیمانه [[جامعه]] می‌داند<ref>کواکبی، سید عبدالرحمن، طبیعت استبداد، ترجمه عبدالحسین میرزای قاجار، نقد و تصحیح محمدجواد صاحبی، ص۲۷.</ref>. جوهره سیاست در این تعاریف، [[مدیریت]] و تنظیم امور است. در نگاه [[افلاطون]]، محیط اصلی سیاست جامعه است و برای افراد، [[اجتماع]] اهمیت دارد، [[ارزشمندی]] افراد در رابطه با [[دولت]] سنجیده می‌شود، [[آزادی]] فردی به نفع [[اقتدار]] و [[امنیت جامعه]]، نادیده گرفته می‌شود، [[خوشبختی]] و [[فضیلت]] [[هدف]] جامعه [[سیاسی]] و به صورت تعلیمی توسط دولت [[آموزش]] داده می‌شود و از [[راه]] آموزش، [[عدالت]] در جامعه برقرار می‌شود. از نظر افلاطون، عدالت، ایجاد [[اجتماعی]] است که در آن، هر کس در منزلتی که به آن تعلق دارد، قرار گیرد و همان کاری را انجام می‌دهد که بر حسب [[گرایش]] و آموزش، برای آن مناسب است<ref>رجوع کنید به: تاریخ فلسفه سیاسی غرب، ج۱، فصل چهارم.</ref>. در تعریف ریمون آرون، [[تصمیم‌گیری]] عنصر اساسی سیاست، ناظر بر حل و فصل [[امور جامعه]] و سیاست‌گذاری در مسائل کلان است که توسط دولت انجام می‌گیرد. ناهمگونی مسائل سیاسی حکایت از گستردگی دامنه آن دارد و در حیطه [[اختیار]] و [[قدرت]] [[برتری]]، همانند دولت قرار می‌گیرد. فرآیند تصمیم‌گیری، سطح عمل گسترده‌ای را از اخذ [[تصمیم]] و [[اعمال]] [[اراده]] در [[تعیین]] موضوع تا هدف‌گذاری و تنظیم ساختار و [[خط مشی]] و نیز اجرای برنامه‌ها شامل می‌شود؛ ولی در مجموع، بر اساس این دیدگاه، سیاست عمدتاً انفعالی و اجرایی خواهد شد و اگر سطوح فعالیت را، تصمیم سازی، تصمیم‌گیری و [[اجرا]] در نظر بگیریم، تصمیم‌سازی از حیطه سیاست خارج می‌شود. در تعریف [[دانشمندان اسلامی]]، نظیر [[فارابی]] و غزالی، عنصر هدف و نقش [[رهبری]] به شکل محسوسی برجسته شده است؛ هرچند دامنه تعریف را محدود ساخته و تنها مواردی را [[پوشش]] می‌دهد که به [[اعتقاد]] ایشان [[راه]] [[نجات]] و [[رستگاری]] است.
* دسته‌ای از تعاریف، سیاست را [[رهبری]] و [[مدیریت]] در تمام یا بخشی از [[امور جامعه]] دانسته‌اند؛ از جمله: “افلاطون”، که آن را [[اداره جامعه]] بزرگ، [[کشور]]، ملت، [[دولت]] و جهت تأمین بیشترین [[خوشبختی]] برای همه [[شهروندان]] می‌داند<ref>ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، ص۳۳.</ref>. چنانچه می‌گوید: “وظیفه [[فرمانروا]]، پرورش مردم با [[فضیلت]] است و کار ویژه مهم [[حکومت]] [[آموزش]] است”<ref>عالم، عبدالرحمن، تاریخ فلسفه سیاسی غرب، ج۱، ص۹۸.</ref>. ریمون آرون، فرانسوی، اخذ [[تصمیم]] درباره مسائل ناهمگون را سیاست می‌داند<ref>علی‌بابایی، غلامرضا؛ آقایی، بهمن، فرهنگ علوم سیاسی، ص۳۹۴.</ref>. أبونصر [[فارابی]]، رابطه [[فرماندهی]] و [[فرمانبری]] و خدمات حکومت خوب را سیاست می‌داند. از نظر وی، حکومت خوب [[حکومتی]] است که بتواند [[افعال]] و [[سنن]] و [[ملکات]] ارادی را که در پرتو آنها می‌توان به [[سعادت حقیقی]] رسید، در مردم جایگزین کند<ref>فارابی، ابونصر محمد، احصاء العلوم، ترجمه حسین خدیو جم خوارزمی، ص۱۰۸.</ref>. او این حکومت را در مقابل حکومتی قرار می‌دهد که آن را [[ریاست]] [[جاهلی]] یا [[حکومت]] [[جاهلیت]] می‌نامند و سعادت‌پنداری ایجاد می‌کند. [[امام]] [[محمد غزالی]]، [[سیاست]] را به [[استصلاح]] [[مردمان]] و [[راه راست]] را بدیشان نمودن، که در [[دنیا]] و [[آخرت]] [[نجات‌دهنده]] است تعریف می‌کند<ref>غزالی، ابوحامد، احیاء علوم الدین، ترجمه مؤیدالدین محمد خوارزمی، ج۱، ص۵۵.</ref>. کواکبی در تعریف سیاست آن را روش اداره عقلائی و حکیمانه [[جامعه]] می‌داند<ref>کواکبی، سید عبدالرحمن، طبیعت استبداد، ترجمه عبدالحسین میرزای قاجار، نقد و تصحیح محمدجواد صاحبی، ص۲۷.</ref>. جوهره سیاست در این تعاریف، [[مدیریت]] و تنظیم امور است. در نگاه [[افلاطون]]، محیط اصلی سیاست جامعه است و برای افراد، [[اجتماع]] اهمیت دارد، [[ارزشمندی]] افراد در رابطه با [[دولت]] سنجیده می‌شود، [[آزادی]] فردی به نفع [[اقتدار]] و [[امنیت جامعه]]، نادیده گرفته می‌شود، [[خوشبختی]] و [[فضیلت]] [[هدف]] جامعه [[سیاسی]] و به صورت تعلیمی توسط دولت [[آموزش]] داده می‌شود و از [[راه]] آموزش، [[عدالت]] در جامعه برقرار می‌شود. از نظر افلاطون، عدالت، ایجاد [[اجتماعی]] است که در آن، هر کس در منزلتی که به آن تعلق دارد، قرار گیرد و همان کاری را انجام می‌دهد که بر حسب [[گرایش]] و آموزش، برای آن مناسب است<ref>رجوع کنید به: تاریخ فلسفه سیاسی غرب، ج۱، فصل چهارم.</ref>. در تعریف ریمون آرون، [[تصمیم‌گیری]] عنصر اساسی سیاست، ناظر بر حل و فصل [[امور جامعه]] و سیاست‌گذاری در مسائل کلان است که توسط دولت انجام می‌گیرد. ناهمگونی مسائل سیاسی حکایت از گستردگی دامنه آن دارد و در حیطه [[اختیار]] و [[قدرت]] [[برتری]]، همانند دولت قرار می‌گیرد. فرآیند تصمیم‌گیری، سطح عمل گسترده‌ای را از اخذ [[تصمیم]] و [[اعمال]] [[اراده]] در [[تعیین]] موضوع تا هدف‌گذاری و تنظیم ساختار و [[خط مشی]] و نیز اجرای برنامه‌ها شامل می‌شود؛ ولی در مجموع، بر اساس این دیدگاه، سیاست عمدتاً انفعالی و اجرایی خواهد شد و اگر سطوح فعالیت را، تصمیم سازی، تصمیم‌گیری و [[اجرا]] در نظر بگیریم، تصمیم‌سازی از حیطه سیاست خارج می‌شود. در تعریف [[دانشمندان اسلامی]]، نظیر [[فارابی]] و غزالی، عنصر هدف و نقش [[رهبری]] به شکل محسوسی برجسته شده است؛ هرچند دامنه تعریف را محدود ساخته و تنها مواردی را [[پوشش]] می‌دهد که به [[اعتقاد]] ایشان [[راه]] [[نجات]] و [[رستگاری]] است.
در تعریف کواکبی از [[سیاست]] به دو عنصر [[تکیه]] شده است. او در تعریف اول، آن را از مقوله روش می‌داند که در این صورت، سیاست را در مرحله طراحی و نحوه تنظیمات محدود کرده و در مرحله [[اجرا]] وارد نکرده است. در تعریف دوم، بر [[عقلانی]] بودن آن تأکید می‌شود. هر چند که [[عقلانیت]] و [[شریعت]] هیچ‌گونه تضادی با هم ندارند و در [[حقیقت]] باید [[عقل]] و [[خرد]] را در [[پیروی]] از [[انبیاء الهی]] و شریعت آنان جستجو کرد؛ اما تأکید کواکبی بر اداره عقلانی و از روی [[حکمت]] [[جامعه]] بوده و تلاش او برای جداسازی [[حکومت]] و سیاست از حیطه اداره [[دین]] و [[احکام الهی]] است.
در تعریف کواکبی از [[سیاست]] به دو عنصر تکیه شده است. او در تعریف اول، آن را از مقوله روش می‌داند که در این صورت، سیاست را در مرحله طراحی و نحوه تنظیمات محدود کرده و در مرحله [[اجرا]] وارد نکرده است. در تعریف دوم، بر [[عقلانی]] بودن آن تأکید می‌شود. هر چند که [[عقلانیت]] و [[شریعت]] هیچ‌گونه تضادی با هم ندارند و در [[حقیقت]] باید [[عقل]] و [[خرد]] را در [[پیروی]] از [[انبیاء الهی]] و شریعت آنان جستجو کرد؛ اما تأکید کواکبی بر اداره عقلانی و از روی [[حکمت]] [[جامعه]] بوده و تلاش او برای جداسازی [[حکومت]] و سیاست از حیطه اداره [[دین]] و [[احکام الهی]] است.
 
*برخی دیگر، سیاست را به [[قدرت]] تعریف می‌کنند. برتراند راسل، [[فیلسوف]] فرانسوی در کتاب خود به نام “قدرت”، سیاست را تا حدودی با قدرت یکی می‌داند که البته از نظر او این قدرت، به عنوان پدیدآوردن آثار مطلوب؛ یعنی موردنظر و خواسته شده، تعریف می‌شود<ref>رجوع کنید به: راسل، برتراند، قدرت، ترجمه نجف دریابندری، ص۲۱۷.</ref>. برتران دوژوونل، استاد [[جامعه‌شناسی]] [[دانشگاه]] پاریس، در تعریف روشن‌تری [[معتقد]] است که سیاست، بررسی و [[شناخت]] ریشه هرگونه [[اعمال]] قدرت و [[نفوذ]] است. در این تعریف، قدرت به معنی عام کلمه در نظر گرفته شده است؛ چنانچه او در تشریح قدرت می‌نویسد: “هرکس که دیگری را وادار به انجام عملی کند و یا از انجام عملی باز دارد، اعمال قدرت کرده است”<ref>ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، ص۲۷.</ref>. ماکس وبر، سیاست را [[کوشش]] برای شرکت در قدرت یا کوشش برای نفوذ در تخصیص قدرت، چه در میان [[دولت‌ها]] و چه در میان گروه‌ها در یک [[دولت]] می‌داند<ref>امینی، علی‌اکبر، مجله اطلاعات سیاسی اقتصادی، ش۱۱، ص۲۹.</ref>. هرچند، همه تعاریف فوق، سیاست را به معنای قدرت گرفته‌اند؛ ولی هر کدام ناظر به سطحی از [[قدرت]] است که با دیگری متفاوت است. چنانچه راسل، هرگونه [[اعمال]] قدرت از طرف [[انسان]] را برای تحقق خواسته‌هایش، [[سیاست]] قلمداد می‌کند؛ خواه در [[ارتباط]] با [[انسان‌ها]] با موجودات دیگر و حتی [[طبیعت]] باشد. دوژوونل، دایره اعمال قدرت را محدود به [[روابط انسانی]] می‌کند و ماکس وبر، با تخصیص قدرت به [[روابط]] درونی و بیرونی [[دولت‌ها]]، تنها قدرتی را که در رابطه با دولت‌ها؛ چه ارتباط دولت‌ها با یکدیگر و چه ارتباط گروه‌ها در داخل یک [[دولت]]، اعمال شود، سیاست می‌داند. در هر صورت تعابیری که از سیاست ذکر شد، تنها می‌تواند بخشی از آنچه را که در این مفهوم اتفاق می‌افتد، توجیه و [[تفسیر]] نماید؛ اما بخش عمده‌ای را که ناظر به [[هدایت]] و جهت است نادیده می‌گیرد.


*سومین دسته از تعاریف، سیاست را از مقوله [[علم]] و [[آگاهی]] می‌داند. مک آیور، در [[کتاب جامعه]] و [[حکومت]]، در بیان رمزآلودی، می‌نویسد: “سیاست [[علمی]] است که به ما می‌آموزد، چه کسی می‌برد، چه می‌برد، کجا می‌برد، چگونه و چرا می‌برد؟”<ref>مک آیور، جامعه و حکومت، ترجمه ابراهیم علی کنی، ص۲۹.</ref>. [[عبدالحمید]] ابوالحمد، استاد [[علوم سیاسی]] [[دانشگاه]] [[تهران]] می‌نویسد: “سیاست علمی است که همه شکل‌های رابطه‌های قدرت را در زمان‌ها و مکان‌های گوناگون بر می‌رسد و جهت و چگونگی اعمال این قدرت را می‌نمایاند”<ref>ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، ص۲۹.</ref>. [[علی شریعتی]]، در تعبیر متفاوتی سیاست را مشترک عبارت از: “خودآگاهی انسان نسبت به محیط و [[جامعه]] و [[سرنوشت]] مشترک و [[زندگی]] مشترک خود و جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند و به آن وابسته است”<ref>شریعتی، علی، تاریخ ادیان، انتشارات انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی، ۱۳۴۸، ص۱۱.</ref> می‌داند. [[ابوعلی سینا]]، [[فیلسوف]] [[مسلمان]] و شهیر [[ایرانی]] می‌گوید: “سیاست، یکی از اقسام [[حکمت عملی]] است و آن، علم به [[مصالح]] جماعتی است که در شهری و کشوری [[اجتماع]] کرده‌اند بر مبنای [[تعاون]] و بقای نوع و [[رفاه]] زندگی افراد و آن بر دو قسم است، یکی آنکه متعلق به [[ملک]] و [[سلطنت]] است که آن را [[علم]] [[سیاست]] نامند و دیگر آنچه متعلق به [[شرایع آسمانی]] و [[احکام الهی]] و دستورهای [[انبیا]] و [[اولیا]] است که علم نوامیس نامیده می‌شود”<ref>بوعلی، قانون، ج۲، ص۱۹۴.</ref>. علاوه بر آنکه همه این تعاریف، تنها ناظر به جنبه [[علمی]] سیاست‌اند؛ مک آیور [[منافع]] را محور سیاست می‌داند؛ در حالی‌که خدمت‌رسانی، [[ایثار]] و [[هدایت]]، جنبه‌های انکارناپذیر سیاست می‌باشند. تعریف ابو الحمد نیز در عین حال که بسیاری از امتیازات تعریف سیاست صحیح را داراست از نوعی تعمیم به [[روابط انسانی]] و غیرانسانی برخوردار می‌باشد؛ همچنین در تعریفی که دکتر [[علی شریعتی]] ارائه می‌دهد، سیاست را به تمامی حوزه‌های [[علوم اجتماعی]] سرایت داده و تفاوت میان سیاست و دیگر علوم اجتماعی را کم‌رنگ می‌کند که علاوه بر آن، تعبیر [[خودآگاهی]]، حکایت از نگاه درون گرایانه و فرد محور به [[انسان]] است. سرانجام [[بوعلی سینا]] نیز هرچند در نگاه کلی سیاست را علم به [[مصالح]] معرفی می‌کند؛ ولی در [[مقام]] بیان انواع، آن را علم [[اداره حکومت]] و سلطنت می‌داند.
* برخی دیگر، سیاست را به [[قدرت]] تعریف می‌کنند. برتراند راسل، [[فیلسوف]] فرانسوی در کتاب خود به نام “قدرت”، سیاست را تا حدودی با قدرت یکی می‌داند که البته از نظر او این قدرت، به عنوان پدیدآوردن آثار مطلوب؛ یعنی موردنظر و خواسته شده، تعریف می‌شود<ref>رجوع کنید به: راسل، برتراند، قدرت، ترجمه نجف دریابندری، ص۲۱۷.</ref>. برتران دوژوونل، استاد [[جامعه‌شناسی]] [[دانشگاه]] پاریس، در تعریف روشن‌تری [[معتقد]] است که سیاست، بررسی و [[شناخت]] ریشه هرگونه [[اعمال]] قدرت و [[نفوذ]] است. در این تعریف، قدرت به معنی عام کلمه در نظر گرفته شده است؛ چنانچه او در تشریح قدرت می‌نویسد: “هرکس که دیگری را وادار به انجام عملی کند و یا از انجام عملی باز دارد، اعمال قدرت کرده است”<ref>ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، ص۲۷.</ref>. ماکس وبر، سیاست را [[کوشش]] برای شرکت در قدرت یا کوشش برای نفوذ در تخصیص قدرت، چه در میان [[دولت‌ها]] و چه در میان گروه‌ها در یک [[دولت]] می‌داند<ref>امینی، علی‌اکبر، مجله اطلاعات سیاسی اقتصادی، ش۱۱، ص۲۹.</ref>. هرچند، همه تعاریف فوق، سیاست را به معنای قدرت گرفته‌اند؛ ولی هر کدام ناظر به سطحی از [[قدرت]] است که با دیگری متفاوت است. چنانچه راسل، هرگونه [[اعمال]] قدرت از طرف [[انسان]] را برای تحقق خواسته‌هایش، [[سیاست]] قلمداد می‌کند؛ خواه در [[ارتباط]] با [[انسان‌ها]] با موجودات دیگر و حتی [[طبیعت]] باشد. دوژوونل، دایره اعمال قدرت را محدود به [[روابط انسانی]] می‌کند و ماکس وبر، با تخصیص قدرت به [[روابط]] درونی و بیرونی [[دولت‌ها]]، تنها قدرتی را که در رابطه با دولت‌ها؛ چه ارتباط دولت‌ها با یکدیگر و چه ارتباط گروه‌ها در داخل یک [[دولت]]، اعمال شود، سیاست می‌داند. در هر صورت تعابیری که از سیاست ذکر شد، تنها می‌تواند بخشی از آنچه را که در این مفهوم اتفاق می‌افتد، توجیه و [[تفسیر]] نماید؛ اما بخش عمده‌ای را که ناظر به [[هدایت]] و جهت است نادیده می‌گیرد.
* سومین دسته از تعاریف، سیاست را از مقوله [[علم]] و [[آگاهی]] می‌داند. مک آیور، در [[کتاب جامعه]] و [[حکومت]]، در بیان رمزآلودی، می‌نویسد: “سیاست [[علمی]] است که به ما می‌آموزد، چه کسی می‌برد، چه می‌برد، کجا می‌برد، چگونه و چرا می‌برد؟ ”<ref>مک آیور، جامعه و حکومت، ترجمه ابراهیم علی کنی، ص۲۹.</ref>. [[عبدالحمید]] ابوالحمد، استاد [[علوم سیاسی]] [[دانشگاه]] [[تهران]] می‌نویسد: “سیاست علمی است که همه شکل‌های رابطه‌های قدرت را در زمان‌ها و مکان‌های گوناگون بر می‌رسد و جهت و چگونگی اعمال این قدرت را می‌نمایاند”<ref>ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، ص۲۹.</ref>. [[علی شریعتی]]، در تعبیر متفاوتی سیاست را مشترک عبارت از: “خودآگاهی انسان نسبت به محیط و [[جامعه]] و [[سرنوشت]] مشترک و [[زندگی]] مشترک خود و جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند و به آن وابسته است”<ref>شریعتی، علی، تاریخ ادیان، انتشارات انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی، ۱۳۴۸، ص۱۱.</ref> می‌داند. [[ابوعلی سینا]]، [[فیلسوف]] [[مسلمان]] و شهیر [[ایرانی]] می‌گوید: “سیاست، یکی از اقسام [[حکمت عملی]] است و آن، علم به [[مصالح]] جماعتی است که در شهری و کشوری [[اجتماع]] کرده‌اند بر مبنای [[تعاون]] و بقای نوع و [[رفاه]] زندگی افراد و آن بر دو قسم است، یکی آنکه متعلق به [[ملک]] و [[سلطنت]] است که آن را [[علم سیاست]] نامند و دیگر آنچه متعلق به [[شرایع آسمانی]] و [[احکام الهی]] و دستورهای [[انبیا]] و [[اولیا]] است که علم نوامیس نامیده می‌شود”<ref>بوعلی، قانون، ج۲، ص۱۹۴.</ref>. علاوه بر آنکه همه این تعاریف، تنها ناظر به جنبه [[علمی]] سیاست‌اند؛ مک آیور [[منافع]] را محور سیاست می‌داند؛ در حالی‌که خدمت‌رسانی، [[ایثار]] و [[هدایت]]، جنبه‌های انکارناپذیر سیاست می‌باشند. تعریف ابو الحمد نیز در عین حال که بسیاری از امتیازات تعریف سیاست صحیح را داراست از نوعی تعمیم به [[روابط انسانی]] و غیرانسانی برخوردار می‌باشد؛ همچنین در تعریفی که دکتر [[علی شریعتی]] ارائه می‌دهد، سیاست را به تمامی حوزه‌های [[علوم اجتماعی]] سرایت داده و تفاوت میان سیاست و دیگر علوم اجتماعی را کم‌رنگ می‌کند که علاوه بر آن، تعبیر [[خودآگاهی]]، حکایت از نگاه درون گرایانه و فرد محور به [[انسان]] است. سرانجام [[بوعلی سینا]] نیز هرچند در نگاه کلی سیاست را علم به [[مصالح]] معرفی می‌کند؛ ولی در [[مقام]] بیان انواع، آن را علم [[اداره حکومت]] و سلطنت می‌داند.
* دسته‌ای دیگر از تعاریف، سیاست را مفهومی فراگیر و دربرگیرنده نیازهای [[زندگی اجتماعی]] می‌دانند. چنانچه رابرت دال می‌گوید: “سیاست، یکی از حقایق غیر قابل اجتناب [[زندگی]] [[بشر]] است. [[انسان‌ها]] در هر لحظه از [[زمان]] به نوعی با مسائل [[سیاسی]] درگیر می‌باشند”<ref>دال، رابرت، تجزیه و تحلیل جدید سیاست، ترجمه حسین ظفریان، ص۱.</ref>. عنصرالمعالی کیکاووس بن وشمگیر، در قابوس‌نامه سیاست را همهٔ وظیفه‌هایی می‌داند که بر عهده [[پادشاه]] است و در این میان، مهم‌ترین [[وظیفه]] پادشاه را [[فرمان]] دادن معرفی می‌کند و فرمان دادن را به کار بردن [[زور]] و قدرت‌نمایی را، هسته اصلی سیاست می‌داند<ref>در قابوس‌نامه می‌نویسد: “پس پادشاه که وی را فرمان‌روایی نبود. او پادشاه نبود، چنانکه میان او و دیگران فرق است، باید که در فرمان دادن نیز فرق بود که نظام ملک ملکان، اندر فرمان‌روایی باشد و فرمان‌روایی جز با سیاست نبود؛ پس در سیاست نمودن تقصیر نباید کرد تا امرها روان بود و شغل‌ها بی تقصیر” (قابوس‌نامه به تصحیح: غلامحسین یوسفی، ص۲۳۲).</ref>. بنابراین، ملاحظه می‌کنید که [[دانشمندان]] [[علوم سیاسی]] بر تعریف واحد و جامعی از [[سیاست]]، [[اتفاق نظر]] ندارند و برخی تعاریف ارائه شده، فاصلهٔ مفهومی زیادی با هم دارند. ازاین‌رو، در [[مقام]] [[تبیین]] و تحلیل [[نظام سیاسی اسلام]]، دستیابی به تعریف مناسبی از سیاست، نه تنها مشکلی ندارد؛ بلکه [[ضرورت]] آشکار آن محسوس می‌باشد.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۲۲.</ref>


*دسته‌ای دیگر از تعاریف، سیاست را مفهومی فراگیر و دربرگیرنده نیازهای [[زندگی اجتماعی]] می‌دانند. چنانچه رابرت دال می‌گوید: “سیاست، یکی از حقایق غیر قابل اجتناب [[زندگی]] [[بشر]] است. [[انسان‌ها]] در هر لحظه از [[زمان]] به نوعی با مسائل [[سیاسی]] درگیر می‌باشند”<ref>دال، رابرت، تجزیه و تحلیل جدید سیاست، ترجمه حسین ظفریان، ص۱.</ref>. عنصرالمعالی کیکاووس بن وشمگیر، در قابوس‌نامه سیاست را همهٔ وظیفه‌هایی می‌داند که بر عهده [[پادشاه]] است و در این میان، مهم‌ترین [[وظیفه]] پادشاه را [[فرمان]] دادن معرفی می‌کند و فرمان دادن را به کار بردن [[زور]] و قدرت‌نمایی را، هسته اصلی سیاست می‌داند<ref>در قابوس‌نامه می‌نویسد: “پس پادشاه که وی را فرمان‌روایی نبود. او پادشاه نبود، چنانکه میان او و دیگران فرق است، باید که در فرمان دادن نیز فرق بود که نظام ملک ملکان، اندر فرمان‌روایی باشد و فرمان‌روایی جز با سیاست نبود؛ پس در سیاست نمودن تقصیر نباید کرد تا امرها روان بود و شغل‌ها بی تقصیر” (قابوس‌نامه به تصحیح: غلامحسین یوسفی، ص۲۳۲).</ref>. بنابراین، ملاحظه می‌کنید که [[دانشمندان]] [[علوم سیاسی]] بر تعریف واحد و جامعی از [[سیاست]]، [[اتفاق نظر]] ندارند و برخی تعاریف ارائه شده، فاصلهٔ مفهومی زیادی با هم دارند. ازاین‌رو، در [[مقام]] [[تبیین]] و تحلیل [[نظام سیاسی اسلام]]، دستیابی به تعریف مناسبی از سیاست، نه تنها مشکلی ندارد؛ بلکه [[ضرورت]] آشکار آن محسوس می‌باشد.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۲۲.</ref>
==[[سیاست]]==
واژۀ «سیاست» معادل کلمۀ «Politic» و ریشۀ لاتین آن «Polis» است که به معنای [[شهر]] و [[شهروندی]] و [[قانون اساسی]] و [[ساختار سیاسی]] آمده است<ref>سیاست، ص۷؛ نظریه‌های دولت، ص۳۰.</ref>. سیاست واژه‌ای [[عربی]] و از ریشۀ «ساس، یسوس» گرفته شده است. در لغت به معنای [[حکومت]]، [[ریاست]]، [[امر و نهی]]، سزا و [[تنبیه]]، پرورش و پروراندن و پرداختن به امور [[مردم]] بر طبق مصالحشان آمده است<ref>لغت‌نامه دهخدا، واژۀ سیاست.</ref>. در متون و [[منابع دینی]]، واژۀ سیاست، به دفعات به کار رفته است. از این رو، [[تدبیر امر]] [[جامعه]] و [[اعمال]] سیاست، از خصایص [[رهبران الهی]] است که به واسطۀ آن، [[انسان‌ها]] در مسیر [[هدف خلقت]] [[تربیت]] می‌شوند.
بر حسب [[روایات اسلامی]]، سیاست و حکومت شعبه‌ای از [[امامت]] است و یکی از [[ویژگی‌های امام]]، [[آگاهی]] به سیاست است<ref>اصول کافی، ج۱، ص۲۰۲.</ref>. میان [[دین]] و سیاست مرزی وجود ندارد {{متن حدیث|فَوَّضَ إِلَيْهِ أَمْرَ الدِّينِ وَ الْأُمَّةِ لِيَسُوسَ عِبَادَهُ}}<ref>اصول کافی، ج۱، ص۲۶۶.</ref>. بر اساس این [[روایت]]، امور دین و [[دنیا]] به [[پیامبران]] و رهبرای [[الهی]] واگذار شده تا انسان‌ها را [[هدایت]] و تربیت کنند. به هر حال، در روایات اسلامی ویژگی‌های سیاست [[اسلامی]]، تبیین شده است<ref>میزان الحکمه، ج۴، ص۵۸۴.</ref>.
معنای اصطلاحی سیاست، نزد [[متفکران اسلامی]] عبارت است از [[مدیریت]] و [[رهبری جامعه]]، در جهت [[مصالح مادی و معنوی]] در سیاست اسلامی، غایتمندی و آهنگ حرکت به سمت [[آرمان]]، نهفته است و [[حاکم]] ضمن توجه به واقعیت‌های جامعه، راه‌های وصول به [[هدف]] را فراروی جامعه، قرار می‌دهد. در این نوع از سیاست به دو بُعد مادی و [[معنوی]] [[انسان]] توجه شده است و [[حاکم اسلامی]]، در جهت [[شکوفایی]] هر دو بعد از [[حیات انسانی]] [[کوشش]] می‌کند. در سیاست اسلامی، جهت‌گیری سیاست، به سوی [[نظام ارزشی]] است و طبعاً ادارة مدبّرانۀ [[امور جامعه]]، مستلزم آن است که کسانی که تربیت شدۀ دین و دارای صلاحیت‌های [[اخلاقی]] هستند، عهده‌دار [[ادارۀ جامعه]] شوند<ref>فقه سیاسی، ج۲، ص۵۱.</ref>.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۲ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی ج۲]]، ص ۱۴۸.</ref>


==مفهوم [[علم]] سیاست==
== پرسش مستقیم ==
تعریف علم سیاست، [[پیوستگی]] مستقیم به تعریف سیاست دارد، همان‌طور که سیاست به دو معنای [[عام و خاص]] تعریف شد، علم سیاست نیز به دو گونه تعریف می‌شود. برمبنای تعریف عام سیاست، علم سیاست، دانشی است که به‌کارگیری آن اداره و [[سرپرستی]] مجموعهٔ امور ارتباطی، [[فرهنگی]] و [[اقتصادی]] [[جامعه]] در جهت تحقق [[هدف]] خاص و توسعهٔ بستر [[رشد]] امکان‌پذیر می‌سازد. با این تعریف، علم سیاست کلیه علومی را که به شکلی با [[اداره امور]] مختلف جامعه مرتبط هستند شامل می‌شود. ولی مبتنی بر تعریف خاص از سیاست، تعریف علم سیاست، عبارت است از: دانشی که به‌کارگیری آن، امکان اداره و تنظیم مجموعه اموری از جامعه را فراهم می‌کند و سبب رشد [[ارتباطات]] و تصحیح نسبت میان [[امور جامعه]] می‌شود. در این تعریف دایره علم سیاست به مراتب محدودتر و از حیث موضوع مشخص‌تر از تعریف عام آن است.
* [[سیاست از دیدگاه دانشمندان سیاسی به چه معناست؟ (پرسش)]]
همان‌طور که [[اختلاف]] مکاتب، دیدگاه‌ها و [[هدف‌ها]] سبب شده بود که سیاست به گونه‌های متفاوتی تعریف و [[تفسیر]] شود، در بحث از علم سیاست نیز که [[تابعی]] از سیاست است، تعدد و پراکندگی آرا و نظریات راه‌یافته که از آن میان می‌توان به چند برداشت مختلف از علم سیاست اشاره نمود:
 
===علم مطالعه [[دولت]] و نهادهای [[سیاسی]]===
کتاب آشنایی با علم سیاست، می‌نویسد: “علم سیاست را می‌توان به عنوان علم دولت یا به عنوان رشته‌ای از [[علوم اجتماعی]] که مربوط به [[تئوری]]، سازمان‌ها و [[اعمال]] [[دولت]] است [[علم]] مطالعه دولت و نهادهای [[سیاسی]] تعریف نمود. با دید وسیع‌تری می‌توان اعمال گروه‌ها، سازمان‌ها و نهادهایی را که کمابیش از دولت جدا بوده‌اند؛ ولی درصدد به دست آوردن [[قدرت سیاسی]] و گسترش [[نفوذ]] خود بر [[سیاست]] ملی و [[رهبری]] تغییرات [[اجتماعی]] می‌باشند، (می‌توان) به تعریف فوق اضافه نموده”<ref>رودی، کارلتون کلایمر و آندرسن، توتون جیمز و کریستول، کارل کویمبی، آشنایی با علم سیاست، ترجمه بهرام ملکوتی، ص۱۰.</ref>.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۲۷.</ref>
 
===علم [[شناخت]] [[قدرت]]===
محققانی مانند هارولد لاسول<ref>H. Lasswell. </ref>، چارلز مریام<ref>Merriam</ref>، ماکس وبر<ref>M.Weber</ref>، برتراند راسل<ref>B. Russell </ref>، واتکینس<ref>Watkins</ref>، هانس مورگنتا<ref>Hans MorGenthau</ref> که بر [[سرشت]] پویای سیاست تأکید کرده‌اند، معتقدند که قدرت، مفهوم اساسی سیاست است و همه شاخه‌های علم سیاست را به هم پیوند می‌زند<ref>بنیادهای علم سیاست، ص۲۸.</ref>. بر این اساس سیاست و علم سیاست در زمینه مبادی، مبانی و آثار با قدرت موجود در [[اجتماع]] سروکار دارد و از آنجا که در نظر و عمل سیاسی، مهم‌ترین عامل، قدرت است، شناخت قدرت به عنوان اصلی‌ترین [[وظیفه]] علم سیاست قلمداد می‌شود؛ چنانچه لاسول در تعریف علم سیاست گفته است: “علم سیاست به صورت یک [[نظام]] [[تجربی]] عبارت از مطالعه چگونگی شکل گرفتن قدرت و سهیم شدن در آن است و عمل سیاسی، عملی است که بر اساس قدرت انجام می‌گیرد”<ref>رجوع کنید به: رابرت دال، تجزیه و تحلیل جدید سیاست، ترجمه حسین ظفریان، ص۱.</ref>.<ref>علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام، ص ۲۷.</ref>
 
===علم مطالعه پدیده‌های سیاسی===
برخی بر این باورند که ارسطو، علم سیاست را پایه‌گذاری نموده و به [[تدارک]] روش خاص و تقسیم‌بندی مناسب و زبان مخصوص برای این علم، پرداخته است؛ چون او اولین کسی است که برای نخستین بار تعداد زیادی از وقایع و قضایای سیاسی را جمع‌آوری نموده است. بنابراین کتاب “سیاست” ارسطو، اختصاص به همین امر دارد؛ یعنی او اکثر رژیم‌های هم عصر خود را در این کتاب مورد بررسی قرار می‌دهد. به نظر وی [[سیاست]] عملاً رأس [[سلسله]] مراتب [[علوم]] را اشغال می‌کند؛ زیرا موضوع آن “سیته” است و [[علم]] سیاست علم تشکیل و [[رهبری]] [[کشور]]، [[شهر]] (سیته) است<ref>رجوع کنید به: سید جلال‌الدین مدنی، مبانی و کلیات علوم سیاسی، ص۳۴.</ref>.
ابوالحمد، در صفحه سی و یک مبانی سیاست می‌نویسد: “علم سیاست، [[علمی]] است که مطالعه و [[تحقیق]] پیرامون پدیده‌های [[سیاسی]] و اشکال مختلف [[دولت]]، [[حکومت]]، [[روابط]] [[قدرت]]، مبانی مادی، [[اخلاقی]] و [[اعتقادی]] هر یک از آنها در زمان‌ها و مکان‌های مختلف و [[کشف]] روابط پدیده‌های سیاسی و [[علل]] پیدایش آنها و نیز مطالعه و تحقیق درباره [[اداره جامعه]] کشور و [[روابط بین‌الملل]] را انجام می‌دهد”<ref>ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، ص۲۹.</ref>.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۲۸.</ref>
 
==[[ارتباط]] علم سیاست با سایر علوم==
مسلماً نمی‌توان حوزه و گستره هر علم را به طور دقیق مشخص نمود و مرز میان علوم را به صورت [[قطعی]] [[تعیین]] و ترسیم نمود؛ زیرا [[درهم]] تنیدگی موضوعات و امکان ملاحظه یک موضوع از ابعاد گوناگون، موجب پیدایش حوزه‌های مشترک علوم و گاه هم‌پوشی آنها می‌شود. به‌ویژه، این امر در زمینه [[علوم اجتماعی]] نمود [[عینی]] فراوان‌تری دارد. چون عرصه فعالیت‌های بشری را نمی‌توان به حیطه‌های کاملاً منفصل از یکدیگر تقسیم نمود، همچنین نمی‌توان [[گرایش‌ها]]، [[اندیشه‌ها]] و [[فعالیت‌های سیاسی]] [[انسان]] را از [[جهان‌بینی]]، [[اعتقادات]]، [[اخلاق]] و حیثیت مادی [[زندگی]] او جدا دید.
در این میان، ارتباط علم سیاست با [[علوم انسانی]] از [[پیوستگی]] و اشتراک فزون‌تری برخوردار است؛ چرا که سیاست قلمرو وسیعی را شامل می‌شود و نتیجه سیاست در بخش‌های مختلف زندگی [[بشر]] [[ظهور]] و بروز پیدا می‌کند. در مقابل، سیاست نیز از دستاوردهای سایر علوم در تحقق اهداف خود بهره می‌جوید و همین امر موجب می‌شود که برخی، علم سیاست را علمی میان‌رشته‌ای بدانند؛ به شکلی که می‌تواند تنها در چارچوب گسترده‌تر رشته‌های هم پیوند، به بررسی پدیده‌های [[سیاسی]] بپردازد<ref>عالم، عبدالرحمن، تاریخ فلسفه سیاسی غرب، ج۱، ص۶۴.</ref>.
حوزه‌های [[علمی]] هم‌جوار که از تأثیر و تأثر بیشتری نسبت به [[علم]] [[سیاست]] برخوردار می‌باشند؛ عبارتند از<ref>بدون شک در ارتباط حوزه‌های علمی، سیاست تنها منحصر به حوزه‌های مذکور نیست و به جرأت می‌توان گفت، هر تلاش علمی و فرهنگی که به شکلی جامعه انسانی را تحت تأثیر قرار می‌دهد، می‌توان آثار آن را در سیاست نیز مورد مطالعه قرار داد؛ چنانچه انقلاب صنعتی و پیامدهای آن موجب شد که نقش عوامل، نیروها و گرایش‌های اقتصادی در سیاست به شکل آشکارتری مورد مطالعه قرار گیرد. از سوی دیگر، اثرگذاری تصمیمات کلان سیاسی بر سایر حوزه‌های علمی، انکارناپذیر است.</ref>: [[فلسفه]]، [[فقه]]، [[اخلاق]]، [[حقوق]]، [[تاریخ]]، جغرافی، [[جامعه‌شناسی]]، [[مردم‌شناسی]]، [[روانشناسی]] [[اجتماعی]]، [[اقتصاد]] و آمار، که در ادامه به طور [[اجمال]] به چگونگی این [[ارتباط]] اشاره می‌شود.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۲۹.</ref>
 
===فلسفه و علم سیاست===
در گذشته [[فلاسفه]] و [[حکما]]، فلسفه را به دو بخش نظری و عملی تقسیم کرده، سیاست را زیرمجموعه [[حکمت]] یا فلسفه عملی می‌دانستند. هرچند در اوایل قرن بیستم [[اصالت تجربه]] بر جریان علم و [[دانش]] [[حاکم]] گردید و به تدریج [[علوم]] بسیاری، مانند: سیاست از فلسفه جدا شدند؛ اما در قالب دیگری، پیوند فلسفه و سیاست را می‌توان به عنوان [[فلسفه سیاسی]] بررسی نمود که در [[غرب]] و در [[اسلام]] هر دو از پیشینه [[تاریخی]] طولانی برخوردار است.
مؤلف کتاب فلسفه سیاست، می‌نویسد: “فلسفه سیاسی در [[حقیقت]] شاخه‌ای از فلسفه و کوششی است برای [[کسب معرفت]] به ماهیت [[امور سیاسی]] و [[سازمان‌دهی]] مجموعه باورهای [[فلسفی]] در جهت [[اداره امور]] جامعه”<ref>نوروزی، محمدجواد، فلسفه سیاست، ص۱۷.</ref>. امور سیاسی همیشه موضوع [[تأیید]] یا رد، [[انتخاب]] یا طرد، و [[ستایش]] با [[خدمت]] واقع می‌شوند. امور سیاسی به لحاظ طبیعتشان خنثی نیستند؛ بلکه از [[آدمی]] [[اطاعت]]، [[وفاداری]]، [[تصمیم]] با [[قضاوت]] [[طلب]] می‌کنند. اگر [[انسان]] [[دعوت]] صریح یا ضمنی [[امور سیاسی]] را، مبنی بر اینکه آنها را در چارچوب خوبی و [[بدی]] یا [[عدالت]] و [[بی‌عدالتی]] مورد [[قضاوت]] قرار دهد، جدی تلقی نکند، یعنی آنها را با معیاری از خوبی و بدی محک نزند، نمی‌تواند آنها را همان‌طور که هستند، به منزله امور سیاسی [[درک]] کند. برای قضاوت صحیح باید معیارهای [[حقیقی]] را دانست. اگر [[فلسفه سیاسی]] بخواهد، [[حق]] مطلب را نسبت به موضوع خود ادا کند، باید برای دست یافتن به [[معرفت]] اصیل نسبت به این معیارها بکوشد. فلسفه سیاسی صادقانه می‌کوشد تا ماهیت امور سیاسی و [[نظم]] [[سیاسی]] خوب و درست را بداند<ref>لنواشتراوس، فلسفه سیاسی چیست، ترجمه دکتر فرهنگ رجایی، ص۴.</ref>.
هر [[نظام حکومتی]]، فلسفه سیاسی مخصوص به خود دارد. [[حقیقت]] یک [[انقلاب]] در [[جامعه]] به مفهوم زوال و [[فروپاشی]] فلسفه سیاسی آن و [[غلبه]] و [[جایگزینی]] فلسفه سیاسی دیگری است؛ مثلاً [[قواعد]] و اصول [[فکری]] که در [[نظام جمهوری اسلامی ایران]]، پس از انقلاب، مبنای عمل قرار گرفت، مبین [[فلسفه]] سیاسی‌ای مبتنی بر [[مبانی اسلام]] است و با فلسفه سیاسی نظام‌های مستقر در [[جهان]] معاصر که بر پایه [[اندیشه]] بشری و [[لیبرالیسم]] [[استوار]] است، تفاوتی بنیادین دارد؛ همان‌گونه که با فلسفه سیاسی [[نظام]] پیشین [[ایران]] نیز متفاوت است<ref>فلسفه سیاست، ص۱۹.</ref>.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۳۰.</ref>
 
===[[فقه]] و [[علم]] [[سیاست]]===
علم فقه، بیانگر [[استنباط]] [[احکام]] و تکالیفی است که [[مسلمین]] [[مکلف]] به رعایت آن می‌باشند. این احکام در اصطلاح [[فقهی]] به [[احکام خمسه]] یا احکام پنج‌گانه مشهور است؛ یعنی [[تکلیف]] [[واجب]] که ترک آن مستوجب [[عقاب]] می‌شود، فعل [[حرام]] که انجام دادن آن [[عذاب الهی]] را به دنبال دارد، امور [[مستحب]] که انجام آنها پسندیده‌تر و [[افعال]] [[مکروه]] که ترک آن بهتر و انجام آن [[ناپسند]] شمرده شده است و نیز امور [[مباح]] که فعل و ترک آن مساوی و به [[اختیار]] مکلف نهاده شده است. در نگاهی دیگر، “فقه، همان [[حقوق اسلامی]] در ابعاد وسیع آن است، همان‌طور که در [[حقوق]]، انشعابات مختلفی وجود دارد، [[فقه]] نیز دارای این انشعابات بوده و لذا فقه [[عبادی]]، فقه [[قضایی]] و [[فقه سیاسی]] را می‌توان از شعبه‌های فقه قلمداد کرد”<ref>شکوری، ابوالفضل، فقه سیاسی اسلام، ج۱، ص۶.</ref>.
از طرفی با در نظر گرفتن تعریفی که از [[علم]] [[سیاست]] در صفحات پیشین بیان شد، در [[جامعه]] و [[فرهنگ اسلامی]] عنصر [[هدایت]] و [[سرپرستی]] و اداره [[شئون]] [[فرهنگی]]، ارتباطی و [[اقتصادی]] [[جامعه اسلامی]] و تأمین [[مصالح دنیوی]] و [[اخروی]] مستلزم [[آگاهی]] و اشراف بر [[احکام]] هدایت و [[شناسایی]] [[مصالح]] و [[مفاسد]] [[مبتلا]] به فرد و جامعه است که بی‌شک جز با کمک گرفتن از منبع [[وحی]] قابل تأمین نیست. علم فقه با تأمین بخش وسیعی از احکام [[سیاسی]] و [[اجتماعی]] که به فقه سیاسی مشهور است با علم سیاست پیوند عمیق و [[الهام]] بخشی برقرار می‌سازد. [[امام خمینی]] می‌فرماید: “حکومت در منظر [[مجتهد]] [[واقعی]]، [[فلسفه]] عملی تمامی فقه در تمام زوایای [[زندگی]] [[بشریت]] است. [[حکومت]] نشان دهنده جنبه عملی فقه در برخورد با همه معضلات اجتماعی، سیاسی، نظامی و فرهنگی است. فقه [[تئوری]] واقعی و کامل اداره [[انسان]] و [[اجتماع]] از گهواره تا [[گور]] است”<ref>امام خمینی، صحیفه نور، ج۲۱، ص۸۸، ۱۰۱.</ref>.
چنین تعبیری، فقه را فراتر از برداشت‌های موجود، به عنوان [[فقه حکومتی]] معرفی می‌نماید، چون برداشت‌های متعارف بر فقه فردی و در نهایت فقه جمعی که [[وظیفه]] [[پاسخگویی]] به حوادث و [[مسائل مستحدثه]] را دارد، متمرکز است؛ در حالی که فقه حکومتی به ایجاد و سرپرستی حوادث می‌پردازد و نیز [[قادر]] به هدف‌گذاری، [[تعیین]] [[استراتژی]] حرکت و [[برنامه‌ریزی]] است و همچنین می‌تواند عینیت را تا حصول نتیجه مطلوب، سرپرستی کند.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۳۱.</ref>
 
===حقوق و علم سیاست===
حقوق، مقررات لازم‌الاجرایی است که بر [[روابط]] افراد و سازمان در یک اجتماع معین، [[سایه]] انداخته و به آنها [[انتظام]] می‌بخشد. [[حقوق]] در اصطلاح مجموعه قواعدی است که به لحاظ [[مصلحت]] [[اجتماع]] و به منظور تنظیم [[روابط]] بین افراد وضع گردیده و برای آن ضمانت اجرایی در نظر گرفته شده است<ref>فرهنگ علوم سیاسی، ج۱، ص۲۵۶.</ref>. امروزه [[حکومت‌ها]]، قوانینی وضع می‌کنند (مانند [[قانون اساسی]]، [[قوانین]] عادی، آیین‌نامه‌ها، رویه‌های [[قضایی]] و...) که اغلب به صورت ابزاری در دست [[سیاست]] است و موجب کاهش یا افزایش دامنه [[قدرت]] و [[حکومت]] می‌شود. امروزه پذیرفتنی نیست که رژیمی [[اعلان]] موجودیت کند؛ ولی معیارها و [[موازین]] [[حقوقی]] را [[پوشش]] ندهد و در بخش‌های کلی آن سیاست‌گذاری نکند؛ بنابراین یک [[دولت]] با فراهم ساختن [[نظام حقوقی]] جامع و کارآمد می‌تواند از [[اقتدار]] کافی برخوردار بوده و [[توانایی]] [[انسجام]] همراه ساختن جمعیت خویش را داشته باشد. از سوی دیگر، حقوق وسیله مناسبی برای کسب [[آزادی]] و [[احقاق حق]] برخی از [[ملت‌ها]] در مقابل [[حکومت‌های مستبد]] [[خودکامه]] است. علاوه بر این، حقوق اساسی نیز در عین حالی که یکی از شاخه‌های حقوق است از مباحث [[علم]] سیاست به شمار می‌آید. این مبحث، [[قواعد]] حقوقی را در [[حیات سیاسی]] بررسی می‌کند؛ چنانکه از حقوق افراد [[ملت]]، شکل حکومت، سازمان قوای عالی [[کشور]] و روابط آنها به شکل [[دستوری]] سخن می‌گوید؛ اما سیاست از همین مسائل یا به صورت توصیفی و یا تئوریک بحث می‌کند. یکی دیگر از نقاط تلاقی و [[درهم]] تنیدگی حقوق و سیاست، صحنه [[روابط بین‌الملل]] و [[سیاست خارجی]] کشورها است. در این صحنه، حقوق بین‌الملل عمومی و خصوصی به تنظیم [[ارتباط]] میان سازمان‌های بین‌المللی، [[دولت‌ها]] و [[اتباع]] آنها می‌پردازد. حقوق دیپلماتیک و [[آداب]] کنسولی، قواعد [[رفتاری]] و ارتباط‌گیری کشورها و [[نمایندگان]] آنها را بیان می‌کند<ref>رجوع کنید به: دکتر سید جلال‌الدین مدنی، مبانی و کلیات علوم سیاسی، ص۵۷ و ۶۲.</ref>.
بنابراین، علم سیاست و حقوق در موضوع کاملاً به هم مرتبط هستند. در عصر حاضر واقعاً حقوق و حکومت مفاهیمی جدایی‌ناپذیر بوده و همه نهادها یک جنبه حقوقی و نیز یک جنبه [[سیاسی]] دارند؛ البته باید در گسترش عرصه و دامنه مطالعات [[حقوقی]] به حوزه [[سیاست]]، محتاط بود و تا جایی پیش رفت که دقیقاً به مسائل [[علم]] سیاست مربوط باشد<ref>عالم، عبدالرحمن، تاریخ فلسفه سیاسی غرب، ج۱، ص۷۹.</ref>.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۳۲.</ref>
 
===[[تاریخ]] و علم سیاست===
اگر تاریخ را رخساره رخدادهای گذشته و نمایی از تغییرات و تحولات [[حیات انسانی]] بدانیم، بررسی پدیده‌های [[اجتماعی]] و سیاسی به صورت وسیع و اجتناب‌ناپذیری تحت تأثیر همین تعریف، رنگ [[تاریخی]] به خود می‌گیرند. باید توجه داشت که بخش عمده‌ای از مطالعات سیاسی را رویدادها و حوادث تاریخی تشکیل می‌دهند؛ چرا که [[جهان]] در حال شدن است و [[علل]] بسیاری از حوادث و رخدادهای [[آینده]] را باید در حوادث گذشته جستجو کرد؛ چنانچه در پی‌جویی علل و عوامل پیدایش [[انقلاب اسلامی ایران]] در سال ۱۳۵۷، مطالعه تاریخ حوادث یک‌صدساله اخیر، یعنی از آغاز [[نهضت]] تنباکو (نقطه عطف ورود فعال [[علما]] به میدان سیاست و [[حکومت]]) ضروری است، هرچند به لحاظ ماهیت [[اسلامی]] [[انقلاب]]، باید دامنه مطالعه را به پیدایش [[اسلام]]، [[تعالیم اسلامی]]، [[مبارزه]] [[تشیع]] و نهضت جاویدان [[کربلا]] کشاند و ناگزیر به [[دلیل]] نقش‌آفرینی [[استعمار]] کهنه و نو در [[جامعه]] [[ایران]]، لازم است روند استعمار و [[نفوذ]] آن به سایر [[سرزمین‌ها]] و [[مقاومت]] [[ایرانیان]] [[مسلمان]] در مقابل موج استعمار و نقش عوامل داخلی و خارجی در نفوذ دولت‌های سلطه‌گر غربی بر [[شئون]] این [[ملت]]، در قرن بیستم، مورد دقت قرار گیرد. از سوی دیگر پدیده‌های سیاسی نیز به مرور [[زمان]] جنبه تاریخی پیدا می‌کنند، بنابراین بسیاری از [[سیاستمداران]] بزرگ جهان، همان تاریخ سازان آینده به شمار می‌روند.<ref>علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام، ص ۳۳.</ref>
 
===جغرافیا و علم سیاست===
برخی از متفکران بر این عقیده‌اند که شرایط جغرافیایی و طبیعی بر خصوصیت و [[شخصیت]] [[مردم]] و [[زندگی]] ملی و نهادهای سیاسی آنها تأثیر دارد. ژان [[بدن]] به رابطه [[علم]] [[سیاست]] و جغرافیا اشاره می‌کند و روسو می‌کوشد تا میان اوضاع اقلیمی و شکل‌های [[حکومت]]، رابطه برقرار نماید. بدین ترتیب که اقلیم‌های گرم، مستعد [[استبداد]]، اقلیم‌های سرد، مستعد حکومت‌های [[وحشی]] و اقلیم‌های [[معتدل]]، مستعد حکومت [[جامعه]] خوب است<ref>برای آگاهی بیشتر از اندیشه روسو در مورد روش جغرافیا در سیاست رجوع شود به: تاریخ فلسفه سیاسی غرب (عصر جدید و سده نوزدهم)، ص۲۵۹ - ۳۶۳.</ref>. منتسکیو هم به تأثیر محیط‌های طبیعی بر شکل‌های حکومت و [[آزادی]] [[مردم]] تأکید می‌نماید<ref>رجوع کنید به: بنیادهای علم سیاست، ص۸۲.</ref>.
تأثیرگذاری شرایط جغرافیایی بر سیاست غیرقابل‌انکار بوده و می‌توان آن را بازتاب جبری اقلیم بر [[زندگی اجتماعی]] نامید؛ اما گذشته از اینکه نمی‌توان چنین ارتباطی را به [[سادگی]] [[قانونمند]] کرد، با اصل [[اختیار انسان]] نیز ناسازگار است. [[خداوند]] [[انسان]] را با دادن [[اختیار]]، [[شرافت]] بخشیده است و او می‌تواند شرایط پیرامون خود را شکافته و از [[سلطه]] آنها خارج شود و آنگاه به بازسازی شرایط، هماهنگ با خواست و [[اراده]] خود بپردازد.
بنابراین، صرفاً می‌توان از اهمیت نقش جغرافیا در سیاست نام برد؛ چنانچه پیدایش علم جدیدی به نام “ژئوپولیتیک” یا سیاست جغرافیایی که اثر عوامل جغرافیایی را بر خط‌مشی‌های [[سیاسی]] کشورها، اعم از [[سیاست خارجی]] و داخلی، موقعیت بین‌المللی و مسائل استراتژیک، مورد بررسی قرار می‌دهد، در همین مسیر قرار دارد؛ همچنین “در [[اسلام]] و [[متون دینی]]، [[آیات]] مربوط به [[هجرت]] و [[دفاع]] از [[دارالاسلام]] از اهمیت جغرافیا در مسائل سیاسی حکایت دارد”<ref>رجوع کنید به: فلسفه سیاست، ص۵۶.</ref>.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۳۴.</ref>
 
===[[اخلاق]] و علم سیاست===
[[قواعد]] [[اخلاقی]]، طرز [[رفتار انسان]] را مورد نظر دارد و مشخص می‌کند که چه کاری [[پسندیده]] است و باید آن را انجام داد و چه کاری [[ناپسند]] است و باید از انجام آن [[پرهیز]] نمود. تأثیر اخلاق در سیاست را می‌توان در اتخاذ [[سیاست‌ها]] جستجو کرد. برخی از مکتب‌های سیاسی، مبتنی بر [[قواعد]] [[اخلاقی]] هستند و در مقابل، مکتب‌های [[سیاسی]] وجود دارند که رعایت [[اخلاق]] در [[سیاست]] را لازم نمی‌دانند.
 
باید رابطه اخلاق و [[علم]] سیاست را بر اساس تعریف سیاست و علم سیاست مورد بررسی قرار داد. مطابق هر کدام از تعاریف عام یا خاص سیاست و علم سیاست، اخلاق می‌تواند، موضوع جدی علم سیاست قرار گیرد؛ زیرا در تعریف عام، [[سرپرستی]] مجموعه [[امور جامعه]] در جهت تحقق [[هدف]] و توسعه بستر [[رشد]]، مستلزم اخلاق و [[ملکات]] خاص و متناسب با هدف از طرف [[سرپرست]] یا نهادی است که [[مسؤولیت]] تحقق بخشیدن به هدف مجموعه را بر عهده دارد؛ اما در تعریف خاص، اداره مجموعه امور به شکلی صورت می‌گیرد که موجب رشد [[ارتباطات]] و تصحیح نسبت میان امور جامعه می‌شود تا بتواند اخلاقی که در اثر [[پایبندی]] به تحقق رشد، ایجاد می‌شود و نتیجه به‌کارگیری آن در [[جامعه]]، تصحیح نسبت میان امور جامعه است، بر تصمیم‌گیرندگان آن جامعه [[حاکم]] باشد.
جدایی اخلاق از سیاست به ماکیاولی نسبت داده می‌شود. “وی [[عقیده]] داشت که جوهره سیاست و [[فعالیت‌های سیاسی]]، کسب و [[حفظ قدرت]] است و [[دولت]] لازم نیست با قیود اخلاقی، نقش خود را در [[اعمال]] [[قدرت]] محدود سازد. وی می‌گوید: شهریار برای [[پاسداری]] از دولت خود، چه بسا ناگزیر است، درست‌پیمانی و [[نیکوکاری]] و مردم‌دوستی و [[دین‌داری]] را زیر پا نهد؛ بنابراین باید چنان خویی داشته باشد که با دگرگون شدن [[روزگار]] و ضرورت‌های آن دگرگون شود و جانب [[نیکی]] را فرو نگذارد، اگر بشود؛ اما هرگاه ضرور باشد بتواند به [[شرارت]] نیز دست یازد”<ref>ماکیاولی، شهریار، ترجمه داریوش آشوری، پرواز، فصل ۱۸.</ref>.
در [[اسلام]]، سیاست با اخلاق عجین است و اصولاً هدف سیاست در کلی‌ترین نگاه، [[مکارم اخلاق]]، [[تهذیب]] و [[انسان‌سازی]] است. [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، [[هدف بعثت]] خود را به نهایت تعالی رساندن مکارم اخلاق<ref>{{متن حدیث|إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاقِ}}.</ref> عنوان می‌فرماید و در [[قرآن کریم]]، [[ولایت]] و سرپرستی [[الهی]] در [[خروج]] [[انسان‌ها]] از [[تاریکی]]، [[جهل]]، [[ستم]]، [[شرک]] و [[رذایل اخلاقی]] و نیز سوق دادن به سمت [[نور]]، [[علم]]، [[عدل]]، [[توحید]] و [[فضایل]] [[ارزشمند]] [[اخلاقی]]، معرفی می‌شود<ref>{{متن قرآن|اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ}} «خداوند سرور مؤمنان است که آنان را به سوی روشنایی از تیرگی‌ها بیرون می‌برد» سوره بقره، آیه ۲۵۷.</ref>. نمونه‌ای از رعایت [[اخلاق]] در [[سیاست]] را در [[آیین]] [[جهاد]] و [[نبرد]] [[اسلامی]] می‌توان ملاحظه کرد. [[مجاهدان]] [[اسلام]] قبل از شروع نبرد، بدون در نظر گرفتن [[خصومت]] و [[دشمنی]]، باید [[خصم]] را به اسلام و [[مصالحه]] [[دعوت]] کنند و در صورت عدم پذیرش آنان، [[اقدام]] به نبرد نمایند.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۳۴.</ref>
 
===[[جامعه‌شناسی]] و علم سیاست===
از منظر علمای جامعه‌شناسی، باید علم سیاست را یکی از رشته‌های جامعه‌شناسی به حساب آورد. زیرا:
 
اولاً: روش‌های مطالعه و [[تحقیق]] پیرامون مسائل جامعه‌شناسی در علم سیاست نیز به کار گرفته می‌شود.
 
ثانیاً: جامعه‌شناسی، [[رفتار]] [[سیاسی]] افراد و گروه‌ها را به عنوان بخشی از رفتار گروهی مطالعه می‌کند.
 
ثالثاً: سیاست یکی از انواع [[روابط اجتماعی]] است که به [[دلیل]] وسعت موضوعی به صورت یک رشته جداگانه درآمده است.
 
[[وابستگی]] علم سیاست به جامعه‌شناسی تا آنجاست که اگر سیاست‌شناس از روش [[پژوهش]] و دستاوردهای جامعه‌شناسی بی‌اطلاع باشد، نمی‌تواند [[موفقیت]] چشمگیری در صحنه مطالعات سیاسی داشته باشد؛ اما به شکل کامل به عنوان یکی از زیرمجموعه‌های جامعه‌شناسی تعریف نمی‌شود؛ چون در عین حالی که این دو به هم وابسته و جدایی‌ناپذیرند، دارای تفاوت‌هایی نیز هستند که آنها را از یکدیگر متمایز می‌سازد. جامعه‌شناسی به [[جامعه]] با نظر فراگیر نگاه می‌کند و [[دولت]] را از آن جهت که جزئی از جامعه است، مورد مطالعه قرار می‌دهد و نیز با آن برخوردی عام دارد؛ اما در علم سیاست، جامعه از نقطه نظر تنظیم، اداره و [[سرپرستی]] آن موردتوجه قرار می‌گیرد و دولت مهم‌ترین نهادی است که در جامعه [[ظهور]] پیدا می‌کند. به عبارت دیگر، جامعه‌شناسی واقعیت‌های مربوط به سازمان و فعالیت‌های [[دولت]] را از [[علم]] [[سیاست]] به [[امانت]] می‌گیرد.
 
بنابراین می‌توان [[جامعه‌شناسی]] و سیاست را در علم مکمل یکدیگر دانست؛ یعنی نظریه رسمی جامعه‌شناسی به ناچار در جایی پایان می‌پذیرد که نظریه رسمی [[نظام سیاسی]] آغاز می‌شود. با این حال اگر این [[علوم]] با دامنه‌های تعریف شده، به صورت مستقل در نظر گرفته شوند، بسیاری از مفاهیم به شکل خام و نیمه‌تمام بررسی خواهند شد؛ بنابراین مطالعات و پل‌های میان‌رشته‌ای [[ضرورت]] پیدا می‌کند. در این مقوله جامعه‌شناسی [[سیاسی]] رشته [[علمی]] میان‌بری است که می‌خواهد ره یافت‌های جامعه‌شناختی و سیاسی را باهم پیوند دهد<ref>رجوع کنید به: بنیادهای علم سیاست، ص۶۶؛ ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، ص۵۵؛ سید جلال‌الدین مدنی، مبانی و کلیات علوم سیاسی، ص۴۸.</ref>.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۳۶.</ref>
 
===[[مردم‌شناسی]] و علم سیاست===
مردم‌شناسی از تقسیمات [[نژادی]]، ویژگی جسمی، توزیع جغرافیایی، محیط، [[روابط اجتماعی]] و توسعه [[فرهنگی]] [[انسان]]، سخن می‌گوید؛ به عبارت دیگر دانشی است که در مورد [[رشد]] طبیعی [[اجتماعی]] و فرهنگی انسان مطالعه نموده و [[رفتار انسان]] را در [[ارتباط]] با محیط بیرونی، اعم از محیط طبیعی و [[انسانی]] مورد دقت قرار می‌دهد. سهم مردم‌شناسی در علم سیاست قابل توجه است و برخی معتقدند که پژوهش‌های جدید در تقسیمات نژادی، [[آداب]]، [[رسوم]] و سازمان انسان‌های اولیه کمک کرده‌اند تا ما بتوانیم خاستگاه دولت، [[تکامل]] و توسعه نهادهای سیاسی را بشناسیم<ref>بنیادهای علم سیاست، ص۸۱.</ref>.
دانسته‌های علمی پیرامون انسان، نیازها، [[باورها]] و ارتباط [[جهان‌بینی]] و باورها در [[رفتار]] سیاسی او و [[اختلاف]] نگرش در این مقوله‌ها، می‌تواند سبب پیدایش مکاتب گوناگون سیاسی گردد، که طبیعتاً اگر در [[اسلام]] سخن از عدم انفکاک و مهم‌تر از آن، آمیختگی [[دین]] و سیاست به میان می‌آید، ریشه در نگرش به انسان و مردم‌شناسی [[دینی]] دارد که رفتار انسان دینی، [[تابعی]] از باورها، و [[گرایش‌ها]] و [[ایمان]] اوست. دین [[قواعد]] [[رفتاری]] انسان را معین می‌کند و انسان [[متدین]]، هر کجا و در هر جایگاهی که باشد، [[احکام دین]] را قانونمندی [[هدایت]] و بستر حرکت خویش می‌داند.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۳۷.</ref>
 
===[[اقتصاد]] و علم سیاست===
اقتصاد، رشته‌ای از علوم اجتماعی است که فعالیت‌های [[انسان]] در مورد [[ثروت]] یا [[رفاه]] مادی را مطالعه می‌کند. هرچند رابطه میان اقتصاد و سیاست تازگی ندارد؛ ولی در دوره جدید این پیوند نمود بسیار روشن‌تری یافته است؛ چنانچه، برحسب این موضوع که [[مالکیت]] وسایل تولید، خصوصی یا عمومی باشد، [[نظام سیاسی]] کشورها، متفاوت می‌شود. مارکسیست‌ها، [[جامعه]] را همانند ساختمانی در نظر می‌گیرد که زیربنای آن را [[روابط]] تولیدی تشکیل می‌دهد و سایر پدیده‌های [[اجتماعی]]؛ از قبیل: [[اخلاق]]، [[حقوق]]، [[سیاست]] و [[هنر]]، روبنای جامعه را می‌سازند. در جامعه‌ای که مالکیت بر ابزار تولید، همگانی باشد، نظام سیاسی آن جامعه [[سوسیالیستی]] است؛ اما در جوامعی که مالکیت [[اقتصادی]]، در [[اختیار]] بخش خصوصی قرار می‌گیرد، حداقل به ظاهر، نقش [[دولت]] و نظام سیاسی در مسائل اقتصادی تعریف دیگری پیدا می‌کند.
امروزه [[جهان]] غیر [[دینی]]، در آرزوی [[رفاه اقتصادی]] و به شکل فزاینده‌ای تحت تأثیر مسائل اقتصادی و حادثه‌آفرینی‌های آن است؛ بنابراین مفاهیم جدیدی به صورت جدی در [[ادبیات]] [[سیاسی]] وارد شده است؛ از قبیل: [[عدالت اقتصادی]]، حداقل رفاه اقتصادی، [[برابری]] [[فرصت‌ها]]، [[دموکراسی]] صنعتی، ملی کردن ابزار و وسایل تولید و مبادله، [[برنامه‌ریزی]] دموکراتیک برای وفور و کامیابی اقتصادی، شرکت [[کارگران]] در [[مدیریت]]، و حتی پیدایش “دولت رفاه”<ref>دولت رفاه، علاوه بر کارکردهای امنیتی و حمایتی از شهروندان، بر کار ویژه‌های رفاهی، از قبیل: بهداشت، آموزش و پرورش و خدمات اجتماعی نیز تأکید می‌کند.</ref>، که نشان دهنده توقعاتی است که [[مردم]] از [[حکومت‌ها]] دارند.
از سوی دیگر، گاه [[مشکلات]] اقتصادی کشورها، موجب پیدایش بحران‌های سیاسی وسیعی می‌شود که [[خروج]] از آن بحران‌ها به [[سادگی]] امکان‌پذیر نیست؛ مانند: [[بحران]] ارزی سال‌های پایانی دهه نود در آسیای جنوب شرقی که پی‌آمدهای سیاسی متنوعی را در برخی از این کشورها؛ چون اندونزی و مالزی به دنبال داشت. از سوی دیگر، برخی معتقدند، با وجود اینکه مارکس [[پیش‌بینی]] کرده بود که کشورهای صنعتی اروپایی زودتر از بقیه کشورها دچار [[تحول]] اجتماعی شده و در آن [[جوامع]] نظام‌های سوسیالیستی و [[کمونیستی]] [[حاکم]] خواهد شد؛ ولی [[نظام]] [[سرمایه‌داری]] حاکم بر این کشورها با فراهم ساختن [[رفاه]] نسبی برای قشر کارگر، [[فرصت]] [[مبارزه]] و سربازگیری را از مارکسیست‌ها سلب نمود و در [[حقیقت]] [[کارگران]] را در مزایای [[نظام]] [[سرمایه‌داری]]، به صورت محدودی [[شریک]] و سهیم نمود و [[انگیزه]] مبارزه برای [[زندگی]] بهتر را از آنان سلب کرد.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۳۸.</ref>
 
===[[روان‌شناسی]] [[اجتماعی]] و [[علم]] [[سیاست]]===
روان‌شناسی اجتماعی، شاخه‌ای از [[علوم اجتماعی]] است، که رفتارهای اشخاص و گروه‌های اجتماعی را بررسی می‌نماید. از آنجا که [[رفتار]] [[سیاسی]] افراد و گروه‌ها در [[جامعه]] نیز بخشی از رفتار گروهی آنان است، ازاین‌رو به پاری روش‌های روان‌شناسی اجتماعی، می‌توان کنش‌ها و واکنش‌های سیاسی افراد و گروه‌ها را بررسی نمود<ref>ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، ص۵۵.</ref>. [[آگاهی]] از [[روانشناسی]] اجتماعی به [[سیاستمدار]] و [[قانون‌گذار]]، این [[فرصت]] را می‌دهد که با دقت بیشتری نیازها و عکس‌العمل‌ها را [[پیش‌بینی]] نموده و [[بهترین]] تصمیمات و [[قوانین]] سودمند را در [[سرپرستی]] و [[اداره جامعه]] به کار گیرد. از سوی دیگر [[مردم]] قوی‌ترین و اصیل‌ترین عنصر قوام و دوام سیاست در جامعه هستند؛ بنابراین سیاستمداری که از [[شناسایی]] [[روحیات]]، [[تمایلات]]، [[افکار]]، [[عقاید]] و رفتار مردم خود [[بیگانه]] باشد، نمی‌تواند در [[خدمت به مردم]] و جامعه مفید باشد؛ حتی یک [[تصمیم]] با [[سخنرانی]] سیاسی، چنانچه با شناسایی دقیق روحیات جامعه و روان‌شناسی اجتماعی همراه نباشد؛ چه بسا عواقب [[ناگواری]] را برای [[قدرت]] [[حاکم]] به دنبال آورد. گذشته از آن، استفاده سیاستمدار از توانمندی‌های موجود جامعه و نیروی [[انسانی]] یک [[کشور]]، مستلزم این موضوع است که توانایی‌های افراد جامعه و نیز راه‌های به [[خدمت]] گرفتن آن توانایی‌ها، به خوبی شناخته شود<ref>جهت کسب اطلاع بیشتر رجوع کنید به: نگرش جدید به علم سیاست، مونتی پالمر، لاری اشترن، چارلز گایل، ترجمه منوچهر شجاعی، ص۱۳۹- ۱۷۲؛ سید جلال‌الدین مدنی، مبانی و کلیات علوم سیاسی، ص۵۶؛ بنیادهای علم سیاست، ص۷۶.</ref>.<ref>علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام، ص ۳۷.</ref>
 
== پرسش‌های وابسته ==


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل وابسته}}
* [[سیاست الهی]]
* [[سیاست الهی]]
* [[سیاست انسانی]]
* [[سیاست انسانی]]
خط ۱۷۱: خط ۶۳:
* [[سیاست خارجی]]  
* [[سیاست خارجی]]  
* [[ویژگی‌های سیاسی امام علی]]
* [[ویژگی‌های سیاسی امام علی]]
{{پایان مدخل‌ وابسته}}


==منابع==
== منابع ==
{{منابع}}
# [[پرونده:11123.jpg|22px]] [[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۱ (کتاب)|'''فقه نظام سیاسی اسلام ج۱''']]
# [[پرونده:11123.jpg|22px]] [[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۱ (کتاب)|'''فقه نظام سیاسی اسلام ج۱''']]
# [[پرونده:1100672.jpg|22px]] [[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|'''نظام سیاسی اسلام''']]
# [[پرونده:1100672.jpg|22px]] [[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|'''نظام سیاسی اسلام''']]
# [[پرونده:1100701.jpg|22px]] [[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۲ (کتاب)|'''دانشنامه فقه سیاسی ج۲''']]
{{پایان منابع}}


==پانویس==
== پانویس ==
{{یادآوری پانویس}}
{{پانویس}}
{{پانویس2}}


[[رده:مدخل]]
[[رده:سیاست]]
[[رده:سیاست]]
[[رده:سیاست در فقه سیاسی]]
 
{{سیاست}}
{{حکومت}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۵ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۲۶

مفهوم اصطلاحی

در ابتدا باید به این نکته مهم توجه کرد که تعاریف، برآمده از نوع نگرش انسان‌ها به امور و پدیده‌ها و نیز تابع احساس و ادراک معرف است، گاه در مورد یک امر، بنا به تفاوت دیدگاه‌ها و گرایش‌ها، تعاریف متفاوتی مطرح می‌شود. این اختلاف و تفاوت‌ها در عرصه امور و پدیده‌های اجتماعی گسترده‌تر و فراوان‌تر است. به عبارت دیگر، نظام معرفتی انسان، فارغ و بریده از نظام حساسیت‌ها و نظام اعمال او نیست؛ بلکه این سه با ارتباطی پیوسته و نظامی هماهنگ، سیر تغییر و تکامل را طی می‌کنند؛ بنابراین ارتباط علمی و نظری انسان با جهان خارج، بدون واسطه، بی‌ارتباط و مجزا از حساسیت‌ها و اعمال او شکل نمی‌گیرد و نتیجه این ارتباط، پیدایش مفاهیم و ادراکات جدید، متأثر از دلبستگی، خوش‌بینی یا بدبینی، و در مرحله ضعیف‌تر، متأثر از عملکرد او خواهد بود[۱]. در بعد اجتماعی نیز تأثیرپذیری نظام مفاهیم و تعاریف از عقاید و باورها، نمود محسوسی دارد. امروزه به ندرت می‌توان دانشمند و محققی را یافت که به دور از شرایط اجتماعی و در فضایی بسته، وقت خود را صرف پژوهش و نوآوری علمی نماید. جریان نیازمندی‌ها و نظام انگیزه‌های اجتماعی، تعیین‌کننده افق‌های آینده علوم و پژوهش هستند و این تصور که اینکه انگیزه و موتور تحقیقات، حتی در مراکز پژوهشی و تحقیقی صرفاً روحیه دانش‌پژوهی و علم‌دوستی، یا به عبارت دیگر، “علم برای علم”، باشد، تصوری ساده‌انگارانه است.

در عصر جدید، مؤسسات تحقیقاتی به دنبال احساس نیازی که به وجود آنها شد برای تحقق بخشیدن به آرمان‌ها و اهداف فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در یک نظام اجتماعی پدید آمده و وظیفه حل معضلات جامعه و تولید قوانین حرکت اجتماعی را برعهده دارند. به همین جهت، رشد دانش و تحقیق از تأسیس اصول و پیش‌فرض‌های اولیه گرفته تا انتخاب روش مناسب و تولید محصول و حتی حجم تولید و کشف روابط جدید، متأثر از گرایش‌های عمومی و تابع اهداف پیش‌بینی شده و مشخص است. معیار اساسی در ارزیابی گرایش‌های اجتماعی، پرستش خداوند یا پرستش دنیا و لذات مادی آن است؛ البته در بعضی جوامع نیز گرایش‌های اجتماعی نه به صورت مطلق، بلکه به صورت ترکیبی با نسبت‌های مختلف از این دو مورد، شکل می‌گیرد. در نتیجه، اصطلاحات، مفاهیم و تعاریف در بستر انگیزه‌ها و اهداف متولد شده و به تبع همین انگیزه‌ها و اهداف مختلف، اشکال متفاوت پیدا می‌کنند. بدین‌ترتیب، معمولاً دست‌یابی به تعاریف واحد، خاصه در علوم انسانی و به‌ویژه در عناوین و اصطلاحات کلی و شامل، ممکن نیست؛ چون هر فردی متناسب با نگرش و گرایش خاصی به تبیین و تعریف موضوع می‌پردازد.

بنابراین مفاهیم و تعاریف رایج با وجود تفاوت‌ها و تعارض‌هایی که بین آنها وجود دارد، برای اطلاع و آشنایی ارائه شده و تعریف منتخب، متناسب با نظام فکری حاکم بر کتاب عرضه می‌شود[۲]. ارائه مفهومی جامع از سیاست نیز از مسأله مذکور مستثنی نیست. پس، در اینجا تلاش می‌شود تا با تکیه بر وجوه کلی و مشترک تعاریف، دو مفهوم “عام” و “خاص” از سیاست مطرح شود.[۳]

تعریف عام سیاست

سیاست به مفهوم عام، عبارت است از: “اداره و سرپرستی نظری و عملی مجموعه امور ارتباطی، فرهنگی و اقتصادی در جهت وصول به اهدافی که رشد اجتماعی را محقق می‌سازد”. با این تعریف عناصر و لوازم زیر در تعریف سیاست، قابل ذکر است:

  1. توجه اصلی سیاست به موضوع اداره و سرپرستی است که مستلزم تنظیم و اعمال اراده و قدرت در ساماندهی امور می‌باشد؛ البته با این توضیح که سرپرستی هر امری طی سه مرحله انجام می‌پذیرد؛ در مرحله تعیین، اصول تخلف‌ناپذیر و لازم‌الاجرای نظام، معین می‌شود، در مرحله تنظیم، طراحی بر اساس اصول مذکور صورت می‌گیرد و در مرحله سوم، اجرای امور طراحی شده، مورد توجه است. گذشته از مرحله اول که چارچوبه‌های حرکت نظام به وسیله مکتب و به زبان نمایندگان و شارحین آن بیان می‌شود و ارتباط روحی تعلقی ما را معین می‌کند، مرحله دوم و سوم سرپرستی نظری و عملی نظام را می‌سازد و سیاست با این نگرش و به معنای عام، هر سه مرحله را شامل می‌شود.
  2. امور جامعه در سه دسته بزرگ ارتباطی، فرهنگی و اقتصادی طبقه‌بندی می‌شوند و سیاست در معنای عام، متکفل اداره تمامی این امور است.
  3. جامعه‌ای که به صورت نظام در نظر گرفته می‌شود، دارای هدفی شامل و نهایی بوده که برآیند و نتیجه ترکیب هدف‌های مختلف، زیرمجموعه‌های جامعه و واحدهای اجتماعی کوچک و بزرگ آن جامعه است.
  4. هر جامعه به گمان خود در پی رشد و تعالی است و نتیجه سیاست نیز، توسعه بستر رشد و ایجاد زمینه‌های تعالی جامعه می‌باشد؛ البته رشد در جوامع گوناگون با تفاوت فرهنگ‌ها، معانی مختلفی پیدا می‌کند.

امام خمینی که خود الگوی عملی سیاست اسلامی بود، در تعریف سیاست با به کاربردن همین مضامین، به روشنی، ولی با عبارت دیگری، فرموده‌اند: “سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد و اینها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاحشان است، صلاح ملت هست، صلاح افراد هست و این مختص به انبیا است، دیگران این سیاست را نمی‌توانند اداره کنند. این مختص به انبیا و اولیا است”[۴]. ویژگی تعریف امام خمینی از سیاست این است که همه ابعاد شخصیتی فرد؛ اعم از روحی، ذهنی و عملی و نیز همه ابعاد جامعه که شامل فرهنگی، سیاست و اقتصاد می‌شود را موردنظر قرار داده و هدایت به سمت مصالح فردی و اجتماعی را برآیند غایی سیاست شمرده‌اند. در این مبنا، انبیاء، اولیای الهی و عالمان دینی که همه آنها از منبع علوم الهی بهره‌مند می‌باشند با علم به مصالح فرد و جامعه، آنان را به سوی خیر و سعادت دنیوی و اخروی هدایت می‌کنند. البته با توجه به اینکه، امام خمینی سه نوع سیاست را نام می‌برند و سیاست شیطانی و حیوانی را در مقابل سیاست اسلامی قرار می‌دهند، می‌توان تعریف مذکور از سیاست را ناظر به سیاست اسلامی دانست که ایشان این نوع سیاست را عین دیانت می‌دانند[۵].[۶]

تعریف خاص سیاست

سیاست در مفهوم خاص، عبارت است از: “اداره و سرپرستی نظری و عملی مجموعه‌ای امور ارتباطی، در جهت وصول به اهدافی که رشد اجتماعی را محقق می‌سازد”. این مفهوم از سیاست، بیشتر زمانی به کار گرفته می‌شود که سیاست به عنوان یک زیرمجموعه اصلی، از معنای عام سیاست، در کنار دو زیرمجموعه بزرگ دیگر، یعنی فرهنگ و اقتصاد قرار گیرد. بدین‌ترتیب سیاست در مفهوم خاص، اموری را که بیشتر نقش ارتباطی داشته و نسبت میان امور دیگر پیوند و همبستگی را تداعی می‌کنند، شامل می‌شود و در قالب اموری چون “نظریه‌های سیاسی”، “قوانین و مقررات”، “تشکیلات”، “سازماندهی” و “روش‌ها” تبلور می‌یابد. با این تعریف از سیاست، در هر جامعه‌ای امکاناتی وجود دارد که روند اصلاح، رشد و توسعه آنها به فعالیت‌های اقتصادی، تعریف می‌شود. ادراکات، مفاهیم، تمایلات و تعلقاتی وجود دارد که جریان اصلاح، رشد و توسعه آنها، در مجموع، “فرهنگ” نامیده می‌شود و سرانجام ارتباطات و نسبت‌هایی وجود دارد که عامل ترکیب امکانات با مفاهیم و تمایلات و برقراری هماهنگی بین آنها در جهتی واحد می‌باشد، و جریان اصلاح و توسعه آنها “سیاست” خوانده می‌شود. بر اساس تعریف سیاست؛ چه تعریف عام و چه تعریف خاص، هر جامعه و نظام سیاسی دارای توان و قدرت هماهنگی، توان انسانی (فرهنگی و ذهنی) و توان فیزیکی (امکانات) است و توان هماهنگی (ارتباطات) جامعه، برآیند و نتیجه ترکیب این سه با هم می‌باشد؛ بنابراین وقتی از سیاست به صورت مطلق صحبت می‌شود، به عنوان مثال، اگر از ارتباط آن با دیانت سخن به میان می‌آید، بیشتر مفهوم عام و گسترده آن موردنظر است؛ چنانچه حضرت امام خمینی در تبیین رابطه دیانت و سیاست فرموده‌اند: “انبیا شغلشان سیاست است و دیانت همان سیاست است که مردم را از اینجا حرکت می‌دهد و به تمام چیزهایی که به صلاح ملت و مردم است هدایت می‌کند. پیامبر (ص) و امامان (ع) در زمان حضورشان، مظهر دیانت و سیاست بودند و ضمن راهنمایی و تبیین شریعت و احکام آن، به مسأله سیاست و امور اجتماعی مردم توجه داشته و آن را جزء وظایف دینی خویش می‌شمردند”[۷].[۸]

تعریف سیاست از دیدگاه اندیشمندان سیاسی

علاوه بر دو تعریف فوق، تعاریف متعدد دیگری از سیاست، توسط صاحب‌نظران این رشته ارائه شده است که می‌توان آنها را در چند محور عمده زیر خلاصه و دسته‌بندی نمود:

در تعریف کواکبی از سیاست به دو عنصر تکیه شده است. او در تعریف اول، آن را از مقوله روش می‌داند که در این صورت، سیاست را در مرحله طراحی و نحوه تنظیمات محدود کرده و در مرحله اجرا وارد نکرده است. در تعریف دوم، بر عقلانی بودن آن تأکید می‌شود. هر چند که عقلانیت و شریعت هیچ‌گونه تضادی با هم ندارند و در حقیقت باید عقل و خرد را در پیروی از انبیاء الهی و شریعت آنان جستجو کرد؛ اما تأکید کواکبی بر اداره عقلانی و از روی حکمت جامعه بوده و تلاش او برای جداسازی حکومت و سیاست از حیطه اداره دین و احکام الهی است.

  • برخی دیگر، سیاست را به قدرت تعریف می‌کنند. برتراند راسل، فیلسوف فرانسوی در کتاب خود به نام “قدرت”، سیاست را تا حدودی با قدرت یکی می‌داند که البته از نظر او این قدرت، به عنوان پدیدآوردن آثار مطلوب؛ یعنی موردنظر و خواسته شده، تعریف می‌شود[۱۶]. برتران دوژوونل، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه پاریس، در تعریف روشن‌تری معتقد است که سیاست، بررسی و شناخت ریشه هرگونه اعمال قدرت و نفوذ است. در این تعریف، قدرت به معنی عام کلمه در نظر گرفته شده است؛ چنانچه او در تشریح قدرت می‌نویسد: “هرکس که دیگری را وادار به انجام عملی کند و یا از انجام عملی باز دارد، اعمال قدرت کرده است”[۱۷]. ماکس وبر، سیاست را کوشش برای شرکت در قدرت یا کوشش برای نفوذ در تخصیص قدرت، چه در میان دولت‌ها و چه در میان گروه‌ها در یک دولت می‌داند[۱۸]. هرچند، همه تعاریف فوق، سیاست را به معنای قدرت گرفته‌اند؛ ولی هر کدام ناظر به سطحی از قدرت است که با دیگری متفاوت است. چنانچه راسل، هرگونه اعمال قدرت از طرف انسان را برای تحقق خواسته‌هایش، سیاست قلمداد می‌کند؛ خواه در ارتباط با انسان‌ها با موجودات دیگر و حتی طبیعت باشد. دوژوونل، دایره اعمال قدرت را محدود به روابط انسانی می‌کند و ماکس وبر، با تخصیص قدرت به روابط درونی و بیرونی دولت‌ها، تنها قدرتی را که در رابطه با دولت‌ها؛ چه ارتباط دولت‌ها با یکدیگر و چه ارتباط گروه‌ها در داخل یک دولت، اعمال شود، سیاست می‌داند. در هر صورت تعابیری که از سیاست ذکر شد، تنها می‌تواند بخشی از آنچه را که در این مفهوم اتفاق می‌افتد، توجیه و تفسیر نماید؛ اما بخش عمده‌ای را که ناظر به هدایت و جهت است نادیده می‌گیرد.
  • سومین دسته از تعاریف، سیاست را از مقوله علم و آگاهی می‌داند. مک آیور، در کتاب جامعه و حکومت، در بیان رمزآلودی، می‌نویسد: “سیاست علمی است که به ما می‌آموزد، چه کسی می‌برد، چه می‌برد، کجا می‌برد، چگونه و چرا می‌برد؟ ”[۱۹]. عبدالحمید ابوالحمد، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران می‌نویسد: “سیاست علمی است که همه شکل‌های رابطه‌های قدرت را در زمان‌ها و مکان‌های گوناگون بر می‌رسد و جهت و چگونگی اعمال این قدرت را می‌نمایاند”[۲۰]. علی شریعتی، در تعبیر متفاوتی سیاست را مشترک عبارت از: “خودآگاهی انسان نسبت به محیط و جامعه و سرنوشت مشترک و زندگی مشترک خود و جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند و به آن وابسته است”[۲۱] می‌داند. ابوعلی سینا، فیلسوف مسلمان و شهیر ایرانی می‌گوید: “سیاست، یکی از اقسام حکمت عملی است و آن، علم به مصالح جماعتی است که در شهری و کشوری اجتماع کرده‌اند بر مبنای تعاون و بقای نوع و رفاه زندگی افراد و آن بر دو قسم است، یکی آنکه متعلق به ملک و سلطنت است که آن را علم سیاست نامند و دیگر آنچه متعلق به شرایع آسمانی و احکام الهی و دستورهای انبیا و اولیا است که علم نوامیس نامیده می‌شود”[۲۲]. علاوه بر آنکه همه این تعاریف، تنها ناظر به جنبه علمی سیاست‌اند؛ مک آیور منافع را محور سیاست می‌داند؛ در حالی‌که خدمت‌رسانی، ایثار و هدایت، جنبه‌های انکارناپذیر سیاست می‌باشند. تعریف ابو الحمد نیز در عین حال که بسیاری از امتیازات تعریف سیاست صحیح را داراست از نوعی تعمیم به روابط انسانی و غیرانسانی برخوردار می‌باشد؛ همچنین در تعریفی که دکتر علی شریعتی ارائه می‌دهد، سیاست را به تمامی حوزه‌های علوم اجتماعی سرایت داده و تفاوت میان سیاست و دیگر علوم اجتماعی را کم‌رنگ می‌کند که علاوه بر آن، تعبیر خودآگاهی، حکایت از نگاه درون گرایانه و فرد محور به انسان است. سرانجام بوعلی سینا نیز هرچند در نگاه کلی سیاست را علم به مصالح معرفی می‌کند؛ ولی در مقام بیان انواع، آن را علم اداره حکومت و سلطنت می‌داند.
  • دسته‌ای دیگر از تعاریف، سیاست را مفهومی فراگیر و دربرگیرنده نیازهای زندگی اجتماعی می‌دانند. چنانچه رابرت دال می‌گوید: “سیاست، یکی از حقایق غیر قابل اجتناب زندگی بشر است. انسان‌ها در هر لحظه از زمان به نوعی با مسائل سیاسی درگیر می‌باشند”[۲۳]. عنصرالمعالی کیکاووس بن وشمگیر، در قابوس‌نامه سیاست را همهٔ وظیفه‌هایی می‌داند که بر عهده پادشاه است و در این میان، مهم‌ترین وظیفه پادشاه را فرمان دادن معرفی می‌کند و فرمان دادن را به کار بردن زور و قدرت‌نمایی را، هسته اصلی سیاست می‌داند[۲۴]. بنابراین، ملاحظه می‌کنید که دانشمندان علوم سیاسی بر تعریف واحد و جامعی از سیاست، اتفاق نظر ندارند و برخی تعاریف ارائه شده، فاصلهٔ مفهومی زیادی با هم دارند. ازاین‌رو، در مقام تبیین و تحلیل نظام سیاسی اسلام، دستیابی به تعریف مناسبی از سیاست، نه تنها مشکلی ندارد؛ بلکه ضرورت آشکار آن محسوس می‌باشد.[۲۵]

سیاست

واژۀ «سیاست» معادل کلمۀ «Politic» و ریشۀ لاتین آن «Polis» است که به معنای شهر و شهروندی و قانون اساسی و ساختار سیاسی آمده است[۲۶]. سیاست واژه‌ای عربی و از ریشۀ «ساس، یسوس» گرفته شده است. در لغت به معنای حکومت، ریاست، امر و نهی، سزا و تنبیه، پرورش و پروراندن و پرداختن به امور مردم بر طبق مصالحشان آمده است[۲۷]. در متون و منابع دینی، واژۀ سیاست، به دفعات به کار رفته است. از این رو، تدبیر امر جامعه و اعمال سیاست، از خصایص رهبران الهی است که به واسطۀ آن، انسان‌ها در مسیر هدف خلقت تربیت می‌شوند. بر حسب روایات اسلامی، سیاست و حکومت شعبه‌ای از امامت است و یکی از ویژگی‌های امام، آگاهی به سیاست است[۲۸]. میان دین و سیاست مرزی وجود ندارد «فَوَّضَ إِلَيْهِ أَمْرَ الدِّينِ وَ الْأُمَّةِ لِيَسُوسَ عِبَادَهُ»[۲۹]. بر اساس این روایت، امور دین و دنیا به پیامبران و رهبرای الهی واگذار شده تا انسان‌ها را هدایت و تربیت کنند. به هر حال، در روایات اسلامی ویژگی‌های سیاست اسلامی، تبیین شده است[۳۰]. معنای اصطلاحی سیاست، نزد متفکران اسلامی عبارت است از مدیریت و رهبری جامعه، در جهت مصالح مادی و معنوی در سیاست اسلامی، غایتمندی و آهنگ حرکت به سمت آرمان، نهفته است و حاکم ضمن توجه به واقعیت‌های جامعه، راه‌های وصول به هدف را فراروی جامعه، قرار می‌دهد. در این نوع از سیاست به دو بُعد مادی و معنوی انسان توجه شده است و حاکم اسلامی، در جهت شکوفایی هر دو بعد از حیات انسانی کوشش می‌کند. در سیاست اسلامی، جهت‌گیری سیاست، به سوی نظام ارزشی است و طبعاً ادارة مدبّرانۀ امور جامعه، مستلزم آن است که کسانی که تربیت شدۀ دین و دارای صلاحیت‌های اخلاقی هستند، عهده‌دار ادارۀ جامعه شوند[۳۱].[۳۲]

پرسش مستقیم

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. رسول اکرم (ص): «حُبُّكَ لِلشَّيْ‏ءِ يُعْمِي‏ وَ يُصِمُّ»؛ “دوستی تو نسبت به یک چیز، سبب می‌شود که عیوب آن را نبینی و نشنوی” (بحارالانوار، ج۷۷، ص۱۶۴).
  2. از آنجا که کاربری اصلی این کتاب، آموزشی است از قضاوت صریح در مورد صحت و سقم تعاریف گوناگون پرهیز شده است تا اولاً؛ متهم به یک‌جانبه‌نگری و استبداد علمی نشویم و ثانیاً؛ برای دانش‌پژوه، احساس استغنای از استاد و کلاس پیدا نشود و همواره روحیه تحقیق و فعالیت علمی جمعی افزایش یابد.
  3. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۱۸.
  4. خمینی، روح‌الله، صحیفه نور، ج۱۳، ص۲۱۸.
  5. رجوع کنید به: صحیفه نور، ج۱۳، ص۲۱۷-۲۱۸.
  6. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۲۰.
  7. صحیفه نور، ج۱۳، ص۲۱۸.
  8. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۲۱.
  9. ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، ص۳۳.
  10. عالم، عبدالرحمن، تاریخ فلسفه سیاسی غرب، ج۱، ص۹۸.
  11. علی‌بابایی، غلامرضا؛ آقایی، بهمن، فرهنگ علوم سیاسی، ص۳۹۴.
  12. فارابی، ابونصر محمد، احصاء العلوم، ترجمه حسین خدیو جم خوارزمی، ص۱۰۸.
  13. غزالی، ابوحامد، احیاء علوم الدین، ترجمه مؤیدالدین محمد خوارزمی، ج۱، ص۵۵.
  14. کواکبی، سید عبدالرحمن، طبیعت استبداد، ترجمه عبدالحسین میرزای قاجار، نقد و تصحیح محمدجواد صاحبی، ص۲۷.
  15. رجوع کنید به: تاریخ فلسفه سیاسی غرب، ج۱، فصل چهارم.
  16. رجوع کنید به: راسل، برتراند، قدرت، ترجمه نجف دریابندری، ص۲۱۷.
  17. ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، ص۲۷.
  18. امینی، علی‌اکبر، مجله اطلاعات سیاسی اقتصادی، ش۱۱، ص۲۹.
  19. مک آیور، جامعه و حکومت، ترجمه ابراهیم علی کنی، ص۲۹.
  20. ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، ص۲۹.
  21. شریعتی، علی، تاریخ ادیان، انتشارات انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی، ۱۳۴۸، ص۱۱.
  22. بوعلی، قانون، ج۲، ص۱۹۴.
  23. دال، رابرت، تجزیه و تحلیل جدید سیاست، ترجمه حسین ظفریان، ص۱.
  24. در قابوس‌نامه می‌نویسد: “پس پادشاه که وی را فرمان‌روایی نبود. او پادشاه نبود، چنانکه میان او و دیگران فرق است، باید که در فرمان دادن نیز فرق بود که نظام ملک ملکان، اندر فرمان‌روایی باشد و فرمان‌روایی جز با سیاست نبود؛ پس در سیاست نمودن تقصیر نباید کرد تا امرها روان بود و شغل‌ها بی تقصیر” (قابوس‌نامه به تصحیح: غلامحسین یوسفی، ص۲۳۲).
  25. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۲۲.
  26. سیاست، ص۷؛ نظریه‌های دولت، ص۳۰.
  27. لغت‌نامه دهخدا، واژۀ سیاست.
  28. اصول کافی، ج۱، ص۲۰۲.
  29. اصول کافی، ج۱، ص۲۶۶.
  30. میزان الحکمه، ج۴، ص۵۸۴.
  31. فقه سیاسی، ج۲، ص۵۱.
  32. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۱۴۸.