ایمان در معارف و سیره علوی: تفاوت میان نسخهها
(←مقدمه) |
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
(۳ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
#نکته دوم درباره نسبت میان [[علم]] و ایمان است: حضرت علی {{ع}} میفرماید: {{متن حدیث|الْإِيمَانُ وَ الْعِلْمُ أَخَوَانِ تَوْأَمَانِ وَ رَفِيقَانِ لَا يَفْتَرِقَانِ}}<ref>گفتار امیرالمؤمنین علی {{ع}}، ج۱، ص۱۱۴.</ref>؛ برای علم و ایمان، از حیث تحقق هر دو، یا یکی و یا هیچ یک از آنها در یک شخص، چهار حالت تصورپذیر است: عالم [[مؤمن]]، عالم [[کافر]]، [[جاهل]] متنسک و جاهل کافر<ref>ر.ک: تبیین براهین اثبات خدا، ص۱۱۶.</ref>. [[هدف]] از [[تربیت عقلانی]]، به یک معنا، [[تربیت]] «عالم مؤمن» است. درست در همین مرتبه است که [[عقل نظری]] و [[عقل عملی]]، یگانه میشوند<ref>ر.ک: تبیین براهین اثبات خدا، ص۷۶ و ۱۱۷.</ref>. | #نکته دوم درباره نسبت میان [[علم]] و ایمان است: حضرت علی {{ع}} میفرماید: {{متن حدیث|الْإِيمَانُ وَ الْعِلْمُ أَخَوَانِ تَوْأَمَانِ وَ رَفِيقَانِ لَا يَفْتَرِقَانِ}}<ref>گفتار امیرالمؤمنین علی {{ع}}، ج۱، ص۱۱۴.</ref>؛ برای علم و ایمان، از حیث تحقق هر دو، یا یکی و یا هیچ یک از آنها در یک شخص، چهار حالت تصورپذیر است: عالم [[مؤمن]]، عالم [[کافر]]، [[جاهل]] متنسک و جاهل کافر<ref>ر.ک: تبیین براهین اثبات خدا، ص۱۱۶.</ref>. [[هدف]] از [[تربیت عقلانی]]، به یک معنا، [[تربیت]] «عالم مؤمن» است. درست در همین مرتبه است که [[عقل نظری]] و [[عقل عملی]]، یگانه میشوند<ref>ر.ک: تبیین براهین اثبات خدا، ص۷۶ و ۱۱۷.</ref>. | ||
#نکته سوم درباره نسبت میان ایمان و [[قرب]] است. از [[سخنان امام]]، بر میآید که قرب به [[خدای سبحان]]، وابسته به ایمان است و هرچه ایمان، نیرومندتر باشد، قرب نیز بیشتر میشود<ref>{{متن حدیث|أَقْرَبُ النَّاسِ مِنَ اللَّهِ أَحْسَنُهُمْ إِيمَاناً}}؛ (گفتار امیرالمؤمنین علی {{ع}}، ج۱، ص۱۱۵).</ref>. هر نوع فعل اختیاری [[مشروع]]، اگر تنها برای جلب رضای [[پروردگار]] صورت پذیرد، حاصلش قرب است. بر این اساس، میتوان این [[روایت]] را نیز ناظر به مفهوم قرب، به عنوان [[غایت]] مترتب بر ایمان، تلقی کرد: {{متن حدیث|غَايَةُ الْإِيمَانِ الْمُوَالاةُ فِي اللَّهِ وَ الْمُعَادَاةُ فِي اللَّهِ وَ التَّبَاذُلُ فِي اللَّهِ وَ التَّوَاصُلُ فِي اللَّهِ سُبْحَانَهُ}}<ref>گفتار امیرالمؤمنین علی {{ع}}، ج۱، ص۱۲۱.</ref>.<ref>[[سعید بهشتی|بهشتی، سعید]]، [[تربیت عقلانی (مقاله)| مقاله «تربیت عقلانی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۴ (کتاب)|دانشنامه امام علی]]، ج۴، ص ۱۷۹.</ref> | #نکته سوم درباره نسبت میان ایمان و [[قرب]] است. از [[سخنان امام]]، بر میآید که قرب به [[خدای سبحان]]، وابسته به ایمان است و هرچه ایمان، نیرومندتر باشد، قرب نیز بیشتر میشود<ref>{{متن حدیث|أَقْرَبُ النَّاسِ مِنَ اللَّهِ أَحْسَنُهُمْ إِيمَاناً}}؛ (گفتار امیرالمؤمنین علی {{ع}}، ج۱، ص۱۱۵).</ref>. هر نوع فعل اختیاری [[مشروع]]، اگر تنها برای جلب رضای [[پروردگار]] صورت پذیرد، حاصلش قرب است. بر این اساس، میتوان این [[روایت]] را نیز ناظر به مفهوم قرب، به عنوان [[غایت]] مترتب بر ایمان، تلقی کرد: {{متن حدیث|غَايَةُ الْإِيمَانِ الْمُوَالاةُ فِي اللَّهِ وَ الْمُعَادَاةُ فِي اللَّهِ وَ التَّبَاذُلُ فِي اللَّهِ وَ التَّوَاصُلُ فِي اللَّهِ سُبْحَانَهُ}}<ref>گفتار امیرالمؤمنین علی {{ع}}، ج۱، ص۱۲۱.</ref>.<ref>[[سعید بهشتی|بهشتی، سعید]]، [[تربیت عقلانی (مقاله)| مقاله «تربیت عقلانی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۴ (کتاب)|دانشنامه امام علی]]، ج۴، ص ۱۷۹.</ref> | ||
==[[ارتباط]] [[قلب]] و [[ایمان]]== | |||
[[آیات قرآن]] به روشنی دلالت دارند که محل ایمان، قلب است: | |||
[ای [[رسول]] ما!] هرگز مردمی را که به [[خدا]] و [[روز قیامت]] ایمان آوردهاند، چنین نخواهی یافت که... این [[مردم]] پایدارند؛ چراکه خدا بر دلهاشان [[نور ایمان]] نگاشته، آنها را به [[نور]] [[قدس]] [[الهی]] مؤید و منصور گردانید<ref>{{متن قرآن|لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ}} «گروهی را نمییابی که با ایمان به خداوند و روز واپسین، با کسانی که با خداوند و پیامبرش مخالفت ورزیدهاند دوستی ورزند هر چند که آنان پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشانشان باشند؛ آنانند که (خداوند) ایمان را در دلشان برنوشته و با روحی از خویش تأییدشان کرده است و آنان را به بوستانهایی درمیآورد که از بن آنها جویباران روان است، در آنها جاودانند، خداوند از آنان خرسند است و آنان از وی خرسندند، آنان حزب خداوندند، آگاه باشید که بیگمان حزب خداوند است که (گرویدگان به آن) رستگارند» سوره مجادله، آیه ۲۲.</ref>. | |||
ای [[پیغمبر]]!... آنان که با دهانشان گفتند گرویدیم و دلهایشان نگروید<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ لَا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذِينَ قَالُوا آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَمِنَ الَّذِينَ هَادُوا سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِينَ لَمْ يَأْتُوكَ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَوَاضِعِهِ يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هَذَا فَخُذُوهُ وَإِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا وَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا أُولَئِكَ الَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ}} «ای پیامبر! آنان که در کفر شتاب میورزند تو را اندوهگین نکنند، همان کسانی که به زبان میگفتند ایمان آوردهایم در حالی که دلهاشان ایمان نیاورده است و یهودیانی که به دروغ گوش میسپارند جاسوسان گروهی دیگرند که نزد تو نیامدهاند؛ عبارات (کتاب آسمانی) را از جایگاه آنها پس و پیش میکنند؛ (به همدیگر) میگویند اگر به شما این (حکمی که ما میخواهیم از سوی پیامبر) داده شد بپذیرید و اگر داده نشد، (از او) دوری گزینید- و از تو در برابر خداوند، برای کسی که عذاب وی را بخواهد، هیچگاه کاری ساخته نیست- آنان کسانی هستند که خداوند نخواسته است دلهایشان را پاکیزه گرداند؛ در این جهان، خواری و در جهان واپسین عذابی سترگ دارند» سوره مائده، آیه ۴۱. </ref>. | |||
افزون بر این، دستهای از [[آیات]] به [[موانع ایمان]] از قبیل «ختم» یا «[[مرض]]» [[قلب]] اشاره دارد. اگر مانع [[ایمان]] در قلب وجود دارد، مهبط ایمان نیز قلب است. البته قلب به هر معنا که باشد (در [[قرآن]]، معادل نفس است) محل ایمان خواهد بود؛ چنانکه جایگاه [[کفر]] در قرآن قلب معرفی شده و از این بالاتر، قرآن میگوید: متعلق کفر در قلب [[انسان]] جای دارد و این معنای «[[تمثل]] قلب» در قرآن است: «و به یاد آرید وقتی را که از شما [[پیمان]] گرفتیم... و از آن روی دلهای شما فریفته گوساله شد که به [[خدا]] [[کافر]] بودید.»..<ref>{{متن قرآن|وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ وَاسْمَعُوا قَالُوا سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا وَأُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَمَا يَأْمُرُكُمْ بِهِ إِيمَانُكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ}} «و آنگاه که از شما پیمان گرفتیم و (کوه) طور را بر فراز (سر) تان برافراختیم (و گفتیم) آنچه به شما بخشیدهایم، با توانمندی (در اختیار) گیرید و گوش به فرمان باشید؛ (به زبان) گفتند شنفتیم و (به دل گفتند) نپذیرفتیم و به سبب کفری که داشتند، (مهر) گوساله در دلش» سوره بقره، آیه ۹۳.</ref>. پس، [[ایمان حقیقی]] آن است که از حد ظاهری گذشته، در [[باطن]] و [[جان]] [[بشر]] جای گیرد: | |||
[ای [[رسول]] ما!] [[اعراب]] بنی اسد و غیره گفتند: ما [[ایمان]] آوردیم. به آنها بگو شما که ایمانتان به [[قلب]] وارد نشده، هنوز ایمان نیاوردهاید. بگویید ما [[اسلام]] آوردیم<ref>{{متن قرآن|قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ}} «تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم و هنوز ایمان در دلهایتان راه نیافته است و اگر از خداوند و پیامبرش فرمان برید از (پاداش) کردارهایتان چیزی کم نمیکند که خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره حجرات، آیه ۱۴.</ref>. | |||
بنابراین، اسلام با [[اقرار]] زبان حاصل میشود؛ ولی ایمان ملازم ورود محتوای اسلام به درون قلب و [[نفس آدمی]] است. در [[آیه]] «کسانی که ایمان آوردهاند و [[یهود]] و [[نصارا]] و صائبان که از روی [[حقیقت]] به [[خدا]] و [[روز قیامت]] ایمان آورده، [[نیکوکاری]] پیشه کنند»<ref>{{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا}} «بیگمان از کسانی که (به اسلام) ایمان آوردهاند و یهودیان و مسیحیان و صابئان، کسانی که به خداوند و روز بازپسین باور دارند و کاری شایسته میکنند، پاداششان نزد پروردگارشان است و نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میگردند» سوره بقره، آیه ۶۲.</ref>. ایمان، تکرار شده و از آن به دست میآید که ادعا و اظهار زبانی برای ایمان کافی نیست؛ بلکه این فقط اسلام است. به عبارت دیگر، مصونیت گاهی [[دنیایی]] و گاهی [[آخرتی]] است. صیانت دنیایی به موجب اسلام حاصل میشود؛ اما بهرهها و [[امنیت]] آخرتی در گرو [[ایمان حقیقی]] است؛ هر چند ایمان در [[زندگی]] عملی دنیایی هم تأثیر دارد: «خدا شما را به سوگندهای [[لغو]] [[مؤاخذه]] نکند؛ اما به آنچه در [[دل]] دارید، مؤاخذه خواهد کرد»<ref>{{متن قرآن|لَا يُؤَاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمَانِكُمْ وَلَكِنْ يُؤَاخِذُكُمْ بِمَا كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ}} «خداوند شما را در سوگندهای بیهوده بازخواست نمیکند امّا از آنچه با دل آگاهی است، بازخواست میکند و خداوند آمرزندهای بردبار است» سوره بقره، آیه ۲۲۵.</ref>. | |||
مطالب یاد شده دو رهاورد دارد: نخست اینکه [[ایمان]]، امری [[قلبی]] است؛ پس نوعی حالت [[روحی]] و [[رهیافت]] درونی خواهد بود. همین امر ایمان را از [[معرفت]] [[ذهنی]] محض جدا میکند. دوم آنکه ایمان غیر [[اسلام]] است. البته این امر به معنای فقدان [[ارتباط]] میان آن دو نیست. ایمان هم با معرفت و هم با اسلام ارتباط دارد؛ ولی ماهیت [[حقیقی]] ایمان نه معرفت صرف است و نه اسلام؛ دستکم [[اسلام ظاهری]] و زبانی که کمترین مراتب اسلام است. | |||
[[امیر مؤمنان]]{{ع}} نیز به گونهای رسا به این [[واقعیت]] اشاره فرموده است: {{متن حدیث|الْإِيمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ}}<ref>نهج البلاغه، حکمت ۲۱۸، ص۱۱۸۶. ر.ک: بحرانی، ابن میثم، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۵۷۲.</ref>؛ از این تعبیر موجز اما مفید به دست میآید که اولاً ایمان از جنس معرفت است. ثانیاً صرف [[شناخت]] ذهنی نیست؛ بلکه [[معرفتی]] به [[دل]] نشسته و در [[جان آدمی]] [[نفوذ]] کرده است. ثالثاً [[ایمانی]] [[ارزشمند]] است که منشأ عمل باشد و چنین عملی به تعبیر [[قرآن]] [[عمل صالح]] خواهد بود. بنابراین، ظاهر ایمان، عمل، و [[باطن]] عمل، [[ایمان قلبی]] است. | |||
اگر [[معرفت به قلب]] وارد شود و امری به نام ایمان پدید آید، همراه با آن نقطهای سفید و [[نورانی]] در جان آدمی درخشیدن میگیرد و به موازات ازدیاد ایمان، آن [[نور]] فزونی مییابد تا آنجا که کل [[قلب]] را فرا میگیرد. در این هنگام است که [[ایمان حقیقی]] و [[حقیقت ایمان]] پدید آمده، [[مؤمن]] به [[درک]] [[مقام ربوبی]] نایل میشود: {{متن حدیث|إِنَّ الْإِيمَانَ يَبْدُو لُمْظَةً فِي الْقَلْبِ كُلَّمَا ازْدَادَ الْإِيمَانُ ازْدَادَتِ اللُّمْظَةُ}}<ref>نهج البلاغه، غرائب الکلام، حکمت ۵، ص۱۲۰۷.</ref>؛ از این تعبیر، چنین نتیجه میگیریم که ایمان، افزایش پذیر و کاهش بردار است. | |||
ایمان دو گونه مستقر و عاریه است<ref>برگرفته از نهج البلاغه، خطبه ۲۳۱، ص۷۶۰.</ref>. اگر ایمان در [[دل انسان]] نفوذ کرد و تثبیت شد، مؤثر است. چنین ایمانی زایل نشده، با [[شبهات]] از بین نمیرود. قسم دیگر، ایمانی غیر قلبی و عاریتی است که از آن [[انسان]] نباشد. چنین [[ایمانی]]، موقتی و مقطعی است. البته [[ایمان]] انسان رها نیست؛ بدین معنا که [[خدا]] حتی [[قلوب]] و ایمان آن را میآزماید و این در صورتی است که امری دشوار از سوی [[امامان]] بر انسان عرضه شود که در این صورت، جز [[عبد]] مؤمنی که خدا قلبش را با ایمان آزموده باشد، [[تحمل]] پذیرش آن را نخواهد داشت<ref>برگرفته از نهج البلاغه، ص۷۶۱. ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۲۱۸ - ۲۱۵.</ref>. اگر ایمان در [[قلب]] پدید آید، [[جان آدمی]] محل [[اعتقاد]] و [[عقیده]] میشود و اگر [[حقیقت ایمان]] [[دینی]] حاصل آید، انسان به [[مقام]] [[درک]] و [[شهود]] [[حضرت حق]] نایل میآید. بنابراین، حقیقت ایمان، انسان را به مراتب عالی شهود خواهد رساند: {{متن حدیث|وَ لَكِنْ تُدْرِكُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَانِ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۷۸، ص۵۸۲.</ref>. | |||
نتایجی که از این بخش به دست میآید این است که اولاً آغاز ایمان از یک نظر «لُمظه» و سرانجام آن «درک [[حق]]» است و با دید دیگر، ابتدای ایمان، [[معرفت]] و نهایتش [[عمل صالح]] خواهد. ثانیاً [[آزمون]] قلب از طریق ایمان است؛ پس قلب نیز آزموده میشود. ثالثاً ایمان مراتب داشته، امری تشکیکی است؛ چنانکه [[قرآن]] میفرماید<ref>{{متن قرآن|إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا}} «مؤمنان، تنها آن کسانند که چون یاد خداوند پیش آید دلهاشان بیمناک میشود و چون آیات او را بر آنان بخوانند بر ایمانشان میافزاید و بر پروردگارشان توکّل میکنند» سوره انفال، آیه ۲.</ref>: | |||
[[مؤمنان]] آنها هستند که چون ذکری از خدا به میان آید، [از [[عظمت]] و جلال خدا] دلهای آنان لرزان شود و چون بر آنها [[آیات خدا]] [[تلاوت]] شود، بر مقام ایمانشان بیفزاید.<ref>[[محمد تقی فعالی|فعالی، محمد تقی]]، [[قلب و معرفت قلبی (مقاله)|مقاله «قلب و معرفت قلبی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱]] ص ۷۷.</ref> | |||
==[[ایمان]] خاص یا ایمان تکلیفی== | |||
[[تفسیر]] ایمان به [[تصدیق]] منطقی یا [[قلبی]] هرچند تا حدودی روشنگر مختصات ایمان است، پارهای دیگر از مختصات ایمان و آثار برآمده از آن را تبیین نمیکند. همان طور که گذشت، [[پیامبران]] از [[مردم]] فقط «ایمان» [[طلب]] میکردند؛ مطلوبی که با حصولش همه مطلوبهای دیگر [[انبیا]] و [[امامان]] حاصل میشد. ایمان از موجودی به نام [[انسان]] خواسته شده است؛ از انسان به عنوان موجود واحد نه به عنوان موجودی که کثرت بر او [[حاکم]] است. به تعبیر دیگر، این طلب به هر ساحت و دستگاهی از وجود [[بشر]] متوجه است و به یکی از آنها همچون دستگاه [[معرفت]]، محدود و مختص نمیشود. اگر انسان به این طلب پاسخ مثبت دهد، باید کل [[هویت]] او به طور جمعی، در ایمان آوردنش حضور داشته باشد. | |||
[[ایمان آوردن]] به [[دعوت]] پیامبران مراتب میپذیرد و در هر مرتبه همه دستگاهها و ساحتها در وضعیت متناسب با یکدیگر به سر میبرند. آن کس که در مرتبه دوم ایمان است، هم علمش بالاتر از کسی است که در مرتبه اول به سر میبرد و هم اخلاقیاتش و هم [[احساسات]] و عواطفش. مرکز این [[اجابت]] جمعی و ایمان آوردن، [[قلب]] است؛ زیرا هر چه وارد قلب شود، به طور [[تکوینی]] بر کل وجود خواهد بارید. در وضعیت «[[اسلام]]» است که پراکندگی در وجود بشر به چشم میخورد؛ یعنی فرد در مراحل پیش - قلبی به دعوت پیامبران پاسخ مثبت داده است، اما هسته اصلی وجود بشر، یعنی قلب او، این دعوت را اجابت نکرده است؛ از این رو آنچه در درجه نخست از [[آدمی]] طلب شده، ایمان است، و اسلام باید به ایمان خاص متصل شود تا چنین اتصالی هم [[وحدت]] بخش پراکندگیها باشد و هم وضعیت مراحل پیش - قلبی را تصحیح کند و تعالی بخشد. | |||
خلاصه این که [[ایمان عملی]] است که از آدمی طلب شده است و این عمل باید به [[اختیار]] او به سامان رسد؛ عملی که شدت و [[ضعف]] دارد؛ یعنی گاه [[آدمی]] این [[اجابت]] جمعی را به قوت و شدت به جا میآورد و گاه با ضعف و [[کاستی]]. البته میتوان [[ایمان]] [[ضعیف]] را به سوی [[ایمان قوی]] سوق داد. در انجام دادن عمل ایمان همه دستگاههای [[هویت]] [[بشر]] حضور دارند و از این رو همگی در یک مرتبه و [[منزل]] از ایمان قرار میگیرند و برای هر یک آزمونهای خاصی، به مقتضای آنچه ایمان بر عهدۀ آنها نهاده است، طراحی میشود: | |||
[[حماد بن عمرو نصیبی]] گوید: مردی از علی{{ع}} پرسید: کدام [[کارها]] نزد [[خدا]] بهتر است؟ فرمود: آن کاری که جز با آن، کرداری پذیرفته نشود. مرد گفت: آن چیست؟ [[امام]] فرمود: [[ایمان به خدا]] که بالاترین کارها است در پایۀ خود و از همه سودمندتر و شرافتمندتر است. مرد پرسید: ایمان، گفتار و [[کردار]] است یا فقط گفتار است؟ فرمود: همۀ ایمان کردار است... به [[راستی]] خدای - تبارک و تعالی -ایمان را بر اعضای تن آدمی فرض کرده است و هیچ عضوی نیست جز آنکه بر یک [[وظیفه]] [[ایمانی]] گماشته شده است، غیر از وظیفهای که عضو دیگر دارد. از آن جمله است [[دل]] که با آن [[خردمندی]] کند و بفهمد و بداند، و آن [[فرمانده]] تن او است، که هیچ عضوی جز به [[فرمان]] او کاری نکند و نرود و نیاید. و از آن جمله است دو دستش که با آنها بکوبد، و دو پایش که با آنها راه برود، و فرجش که با آن عمل جنسی کند، و زبانش که گویا به کتاب شود و [[گواه]] باشد، و دو چشمش که با آنها ببیند، و دو گوشش که با آنها میشنود. و فرض شده است بر دل جز آنچه فرض شده است بر زبان، و فرض است بر زبان جز آنچه فرض است بر دو چشم.... اما آنچه از ایمان بر دل فرض است، [[اقرار]] است و [[معرفت]] و [[تصدیق]] و [[تسلیم]] و عهده داری و [[رضایت]] به اینکه جز [[خدای یگانه]] کسی [[شایسته]] [[پرستش]] نیست و [[شریک]] ندارد، [[یکتا]] است، [[بینیاز]] است، [[همسر]] و [[فرزندی]] ندارد و به این که محمد{{صل}} [[بنده]] و [[رسول]] او است<ref>اصول کافی، ج۴، ص۱۲۸. همچنین ر.ک: اصول کافی، ج۴، ص۱۱۲، ح۱.</ref>. | |||
آنچه گذشت بخشی از [[تفسیر]] [[ایمان]] بود که میتوان آن را «ایمان تکلیفی» نامید. به ایمان خاص، امر میشود و [[هدف]] [[تکلیف]] قرار میگیرد. در این ایمان، از [[آدمی]] خواسته میشود تا وجود خود را با تمام ساحتها و کارکردهایی که آن ساحتها دارند، به طور اختیاری به سوی [[خالق هستی]] متوجه کند و با [[اتصال به مبدأ]] خویش آرام گیرد و به او [[پناه]] برد و [[جان]] خود را در [[ظلمت]] حجابها مدفون و پوشیده نسازد. چنین [[ایمانی]] از متن وجود بشری برمیخیزد و فعلی است که [[انسان]] آن را به سامان میرساند و در نتیجه در حیطه نفس و [[احکام]] [[انسانی]] است. چنین ایمانی که در حد [[قدرت]] و توان بشری است، همواره در معرض [[تهدید]] [[شبهات]]، [[سختیها]] وسوسهها و بلکه پیوسته در معرض [[حمله]] این امور است. آنچه به تبع این وضعیت ایمانی همچون [[صبر]]، [[توکل]]، [[رضا]] و تسلیم و... از انسان صادر میشود، همه وضعیت بشری دارد و محصول [[کوشش]] آدمی است. از این رو هنوز در معرض خطر است و تضمین بقا ندارد؛ یعنی بازگشت به مراتب [[پایینتر]] و حتی بیرون رفتن از منطقه ایمان غیر ممکن نیست. ایمان تا وقتی در وضعیت تکلیفی باشد، هرچند کامل و تام باشد، در تیررس حمله [[شیاطین]] است. | |||
از سوی دیگر، هرچند متعلق ایمان خاص، [[خداوند]] و امور مربوط به [[خدا]] همچون [[پیامبر]]، [[امام]]، [[معاد]]، [[ملائکه]] و [[کتابهای آسمانی]] است، طبق تفسیرهای یاد شده از ایمان، خصوصیت این ایمان در متعلق آن است نه در خود ایمان. از این رو میتوان فرض کرد که همان وضعیت ایمانی حاصل، ولی متعلق آن، امر باطلی باشد؛ مثلاً اگر [[ایمان]] را به [[تصدیق]] منطقی یا [[تصدیق قلبی]] معنا کنیم، متعلق چنین [[تصدیقی]] هم میتواند [[حق]] باشد و هم [[باطل]].<ref>[[امیر دیوانی|دیوانی، امیر]]، [[ایمان - دیوانی (مقاله)| مقاله «ایمان»]]، [[دانشنامه امام علی ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۲]] ص ۱۵۸.</ref>. | |||
==ایمان اخص یا ایمان اعطایی== | |||
اکنون سخن از [[ایمانی]] است که میتوان آن را «ایمان اخص» یا «ایمان اعطایی»<ref>این نام برگرفته از پارهای روایات است. (ر.ک: مجلسی، بحار الانوار، ج۶۸، ص۲۰۳، ح۵ و ۴).</ref> نامید. پارهای از مختصات این ایمان، که با مختصات و آثار پیش گفته مناسبت کامل دارد، بدین قرار است: | |||
#این ایمان از سنخ امور برخاسته از وجود بشری نیست که دستگاههای وجودی او، [[قدرت]] تحصیل چنین ایمانی را ندارد. این ایمان یکسره محصول [[صنع الهی]] و مخلوق او است، و از آن جهت که مخلوق توان [[تولید]] چنین ایمانی را ندارد، حضور این نوع ایمان در منطقه [[طبیعت]]، حضور امری فراطبیعی است. بنابراین چنین ایمانی مورد [[تکلیف]] قرار نمیگیرد؛ چون هیچ مکلفی نمیتواند این ایمان را خود تحصیل کند؛ چنانکه فاعل این فعل باشد و بتوان آن فعل را این گونه به او نسبت داد. آنچه در توان [[بشر]] است، تحصیل ایمان خاص است؛ اما ایمان اخص فعلیتی است که از بیرون [[نفس انسانی]] به او اعطا میشود. | |||
#متعلق این ایمان فقط [[خداوند تعالی]] است و آنچه ایمان به آنها عین [[ایمان به خدا]] است؛ یعنی [[ایمان به پیامبران]]، [[امامان]]، [[معاد]]، [[کتابهای آسمانی]] و [[فرشتگان]]. چنین ایمانی، اگر وجود یابد، متعلق آن فقط حق است و اساساً به باطل تعلق نمیگیرد. هرگونه وضعیتی، اگر ایمان نامیده شود، ولی متعلق آن امر باطلی باشد، مسلماً از سنخ چنین ایمانی نیست. | |||
#از آثار [[تکوینی]] این ایمان [[سکینه]] و [[طمأنینه]] کامل، در [[سختیها]] و در مواجهه با [[شبهات]] و... است. چنین ایمانی در مقابل [[تبلیغات]] و شکستها در هم نمیریزد و [[ناتوان]] نمیشود. | |||
#با قرار گرفتن چنین ایمانی در وجود [[مؤمن]]، تمام دستگاههای وجود بشری نوعی دگرگونی را پشت سر میگذارند؛ به طوری که همگی متوجه [[انقیاد]] کامل در برابر [[خداوند]] میشوند؛ مثلاً غضبی که در [[سلطه]] این [[ایمان]] است، به گونهای دگرگون میشود که از مدار [[خدامحوری]] خارج نمیشود. [[شهوت]] در حیطه این ایمان کاملاً از [[حرام]] و [[ناپاکی]] دور است. [[قلب]] از هرگونه [[کفر]]، [[عصیان]]، [[فسق]] و [[فجور]] روی گردان است. هر صفتی همچون [[حقد]] و [[حسد]]، که با [[تقوا]] منافات دارد، از وجود [[آدمی]] دور میشود. میتوان چنین تحولی را به نوعی [[پاکیزگی]] و [[زندگی]] [[طیب]] توصیف کرد. به تعبیر دیگر، کل وجود بشری ملازم و همبسته با [[تقوای الهی]] میشود و هیچ شرایطی نمیتواند او را از مدار این تقوا بیرون برد<ref>ر.ک: فتح، آیه ۲۶.</ref>. | |||
# ایمان خاص، که فعل [[انسانی]] در برابر خداوند است، زمینه ایجاد ایمان اخص را از طرف خداوند نسبت به [[مؤمن]] فراهم میآورد. با حصول ایمان اخص در [[جان آدمی]]، او مؤمن است اما فاعل این ایمان نیست؛ بلکه پذیرای آن است. اعطا کننده این ایمان، بدون هیچگونه واسطهای [[خدا]] است. | |||
#آثار چنین [[ایمانی]] از وضعیتهای بشری به حساب نمیآید. [[صبر]] برخاسته از ایمان خاص غیر از صبر حاصل از ایمان اخص است. دومی صنع خدا است و اولی فعل آدمی. از این رو صبر برخاسته از ایمان خاص در معرض شکستن قرار میگیرد؛ اما هیچ وضعیتی نمیتواند صبر دوم را در هم بکوبد. در وضعیت ایمان خاص، خداوند از آدمی میطلبد که [[صابر]] باشد و [[پایداری]] ورزد: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا لَقِيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا}}<ref>«ای مؤمنان! چون با دستهای (از دشمن) رویاروی شدید استوار باشید و خداوند را بسیار یاد کنید باشد که رستگار گردید» سوره انفال، آیه ۴۵.</ref>. {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا...}}<ref>«ای مؤمنان! شکیبایی ورزید و یکدیگر را به شکیب فرا خوانید و از مرزها نگهبانی کنید و از خداوند پروا بدارید باشد که رستگار شوید» سوره آل عمران، آیه ۲۰۰.</ref>. اما [[مؤمنان]] صابر و ثابت از خدای خود [[طلب صبر]] و پایداری میکنند که آن [[صبر]] و [[پایداری]] قابل [[اعتماد]] و [[اطمینان]] بخش است: {{متن قرآن|رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ}}<ref>«و چون با جالوت و سپاه وی رویاروی شدند گفتند: پروردگارا! ما را از شکیب، سرشار کن و گامهای ما را استوار دار و ما را بر کافران پیروز گردان» سوره بقره، آیه ۲۵۰.</ref>. کار [[مؤمن]] [[استقامت]] است؛ اما این [[تثبیت الهی]] است که اگر حاصل شود، هیچ گاه خلل و لرزهای را برنمیتابد. {{متن قرآن|يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ...}}<ref>«خداوند، مؤمنان را در زندگی این جهان و جهان واپسین با گفتار استوار پا برجا میدارد و خداوند ستمگران را بیراه میگذارد و خداوند هر چه بخواهد انجام میدهد» سوره ابراهیم، آیه ۲۷.</ref>. به همین جهت گفته شد که هیچ امری نمیتواند [[سکینه]] ملازم با [[ایمان]] را برهم زند؛ چون مبدأ چنین سکینهای نفس [[بشر]] نیست تا هم سنخ آن، یعنی اسباب امکانی، بتوانند در آن [[نفوذ]] کنند. چنانکه اگر منشأ [[وحشت]] در هسته اصلی وجود بشری، یعنی [[قلب]]، اسباب امکانی نباشد، بلکه از سوی [[خالق]] باشد، حضور همه اسباب امکانی نمیتواند آن را بر طرف کند: {{متن قرآن|سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْنَاقِ...}}<ref>«(یاد کن) آنگاه را که پروردگارتان به فرشتگان وحی میفرمود که من با شمایم پس مؤمنان را استوار دارید؛ من در دل کافران بیم خواهم افکند بنابراین، (با شمشیر) بر فراز گردنها (شان/ بر سرشان) بزنید و دستشان را کوتاه کنید» سوره انفال، آیه ۱۲.</ref>. | |||
#دگرگونی حاصل شده از ایمان اخص به گونهای است که میتوان آن را یک نوع زنده شدن دانست؛ [[زندگی]] ای که اگر قلب آن را [[تجربه]] نکند، مرده محسوب میشود. [[احیاگر]] این زندگی همچون دیگر زندگیهای [[تکوینی]]، فقط [[خداوند]] است. با به دست آمدن این زندگی، [[آدمی]] کاملاً از مقتضیات این جهانی [[آزاد]] میشود و به [[جهان آخرت]]، که سراسر [[حیات]] و [[نور]] است، اتصال وجودی پیدا میکند؛ از ظاهر هستی عبور میکند و به اعماق [[باطن]] آن چشم میگشاید. این [[ایمان]] در [[آیات الهی]] و سخن علی{{ع}} به «[[روح]]» وصف شده است. روح مبدأ [[حیات]] است و از هر [[زندگی]] یک نوع [[شعور]] و [[ادراک]] و [[قدرت]] برمیخیزد. بنابراین [[مؤمن]]، افزون بر روح بشری که میان او و دیگران به اشتراک وجود دارد، به سبب ایمان خاص، آماده دریافت [[روحی]] دیگر میشود که زندگی دیگری را به او ارزانی میدارد و به تبع آن قدرت و شعوری در او حاصل میشود که بیانگر تحولات گفته شده، است. [[آیات]] اشاره کننده به این روح عبارتند از: | |||
##{{متن قرآن|...أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ...}}<ref>«گروهی را نمییابی که با ایمان به خداوند و روز واپسین، با کسانی که با خداوند و پیامبرش مخالفت ورزیدهاند دوستی ورزند هر چند که آنان پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشانشان باشند؛ آنانند که (خداوند) ایمان را در دلشان برنوشته و با روحی از خویش تأییدشان کرده است و آنان را به بوستانهایی درمیآورد که از بن آنها جویباران روان است، در آنها جاودانند، خداوند از آنان خرسند است و آنان از وی خرسندند، آنان حزب خداوندند، آگاه باشید که بیگمان حزب خداوند است که (گرویدگان به آن) رستگارند» سوره مجادله، آیه ۲۲.</ref>. | |||
##{{متن قرآن|مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً}}<ref>«کسانی از مرد و زن که کار شایستهای کنند؛ و مؤمن باشند، بیگمان آنان را با زندگانی پاکیزهای زنده میداریم و به یقین نیکوتر از آنچه انجام میدادند پاداششان را خواهیم داد» سوره نحل، آیه ۹۷.</ref>. | |||
در این باره [[حدیثی]] نیز از [[امام علی]]{{ع}} نقل کنیم: | |||
[[اصبغ بن نباته]] گوید: مردی به [[خدمت]] علی{{ع}} آمد و گفت: عدهای بر این گمانند که [[بنده]] در حالی که مؤمن است، [[زنا]] نمیکند؛ [[دزدی]] نمیکند؛ شراب نمیخورد؛ [[ربا]] نمیگیرد و به ناحق خونی نمیریزد. این سخن بر من سنگین آمد و سینه ام از آن تنگ شد. حتی [[گمان]] شده بندهای که مانند من به سوی [[قبله]] [[نماز]] میگزارد و میان من و او رابطه [[نکاح]] و [[ارث]] برقرار است، به سبب [[گناه]] کوچکی که از او سر میزند، از ساحت [[ایمان]] خارج میشود. علی{{ع}} به او فرمود: [[برادر]] تو راست میگوید. از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که میگفت: [[خداوند]] [[آدمیان]] را [[خلق]] کرد و ایشان بر سه طبقهاند و آنها را در سه [[منزل]] قرار داد. این است قول خداوند در [[قرآن]] که فرمود: «خجستگان و ناخجستگان شوم و [[سبقت]] گیرندگان مقدم، که آنانند [[مقربان]]»<ref>واقعه، آیه ۱۱-۸.</ref>. سبقت گیرندگان [[انبیا]] هستند، چه [[رسول]] باشند و چه نباشند؛ خداوند در ایشان پنج [[روح]] قرار داد: [[روح القدس]]، [[روح ایمان]]، [[روح قوت]]، [[روح شهوت]] و روح بدن... اما خجستگان به [[حق]] مؤمنند و در آنها چهار روح قرار داده شده است: روح ایمان، روح قوت، روح شهوت و روح بدن... اما از ناخجستگان... روح ایمان را بازداشت و در بدنهایشان سه روح قرار داد: روح قوت، روح شهوت، و روح بدن<ref>صفار قمی، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص۴۴۹.</ref>.<ref>[[امیر دیوانی|دیوانی، امیر]]، [[ایمان - دیوانی (مقاله)| مقاله «ایمان»]]، [[دانشنامه امام علی ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۲]] ص ۱۶۰.</ref>. | |||
==آثار ایمان== | |||
پس از [[شناخت]] [[آثار ایمان]] میتوان [[ایمان]] به معنای خاص را از ایمان به معنای عام، بهتر متمایز ساخت. بحث مربوط به آثار ایمان را در پنج عنوان پی میگیریم: | |||
==نخست: خلل ناپذیری مرتبهای از ایمان== | |||
در یکی از [[مراتب ایمان]]، [[شک]]، [[شبهه]]، [[ناملایمات]] و [[سختیها]] نمیتواند [[مؤمن]] را از وضعیت [[ایمانی]] خارج کند، بلکه چنین وضعیتهایی ایمان را قویتر و راسختر میکند. طبق ویژگی سوم، ایمان شدت یا [[ضعف]] میپذیرد؛ اما با تحقق یکی از مراتب ایمان، راه ضعف و [[کاستی]] بسته میشود و اگر انتقالی در کار باشد، جهت آن به سوی مراتب بالا است. جهت پایین ایمان به مرتبه «[[اسلام]]» منتهی میشود که بر اثر استمرار ضعف است. کسی که در مرتبه اسلام قرار دارد، چه بسا با از دست دادن مقتضیات اسلام به قلمرو [[کفر]] و خروج از حوزه مطلق ایمان کشیده شود. پس جهت پایین ایمان انتها دارد، اما جهت بالای آن را نهایتی نیست. حال سخن این است که در مراتب ایمانی، گاه وضعی پدید میآید که راه سراشیبی بسته میشود؛ هر چند همه عوامل ضعف با هم [[اجتماع]] کنند. چنین مؤمنی را به هیچ روی نمیتوان [[متزلزل]] و پریشان ساخت. آنچه ایمان را [[هدف]] قرار میدهد، اموری است که در قرارگاه ایمان، یعنی [[قلب]]، به وقوع میپیوندد. شک و [[شرک]]، از این جهت که با [[لشکر]] ایمان، یعنی [[اخلاص]] و [[یقین]]، منافات دارند، ایمان را [[ضعیف]] میکنند. اخلاص و یقین که در درجات مختلف ایمان به شکلهای گوناگون ظهور میکنند، با ورود شک و شرک رو به ضعف میگذارد، مگر در آن مرتبه از ایمان که یقینش هرگونه شک، و اخلاصش، شرک را نابود میسازد. علی{{ع}} میفرماید: «به [[پیامبر]] ایمان میآوریم؛ همچون ایمان کسی که پنهانیها را آشکارا دیده و به آنچه [[وعده]] داده شده [[آگاه]] شده است؛ ایمانی که با اخلاص، شرک را و با یقین، شک را زدوده است»<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۱۴.</ref>. شک مانع ورود [[انسان]] به منطقه [[اسلام]] و [[ایمان]] است و در صورت ورود او به این منطقه، ایمان را [[ضعیف]] میکند و وی را به منطقه [[کفر]] بازمیگرداند. علی{{ع}} میفرماید: {{متن حدیث|... يَنْقَدِحُ الشَّكُ فِي قَلْبِهِ بِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ...}}<ref>نهج البلاغه، حکمت ۱۴۷.</ref>؛ «... با اولین [[شبهه]]، [[شک]]، در [[دل]] او [[آتش]] میافروزد». همچنین با ورود به حوزۀ، ایمان، هنوز [[شرک]] از [[جان]] [[مؤمن]] دست برنمیدارد تا اینکه مؤمن به وضعیتی خاص از ایمان منتقل شود. هر چه مرتبه ایمان بالاتر رود، [[قلب]] [[آدمی]] را از شرک پاکتر و مصفاتر میکند: {{متن حدیث|فَرَضَ اللَّهُ الْإِيمَانَ تَطْهِيراً مِنَ الشِّرْكِ}}<ref>نهج البلاغه، حکمت ۲۵۲.</ref>؛ «[[خداوند]] ایمان را برای [[پاک]] شدن از شرک [[واجب]] گردانید». | |||
[[مبارزه]] ایمان با کفر و آنگاه با شرک است. [[ظلمت]] شرک با [[نور ایمان]] در درجات پایین مواجه میشود و مؤمن باید تا رسیدن به مراحل فرازین ایمان، این [[تاریکی]] را از وجود خویش بیرون کند. اگر این تاریکی مهار نشود، ظلمت خود را میگستراند، به طوری که آدمی را به [[دیار]] کفر روانه میکند. بنابراین، در یک منطقه فقط شرک است و ایمان نیست و در منطقه دیگر فقط ایمان است و شرک قراری ندارد. در میان این دو منطقه، منطقهای است که ایمان و شرک جمع میشوند. در منطقه [[اجتماع]]، هنوز ایمان ضعیف است. ایمان و شرک، قلب را به دو طرف متقابل میکشاند و [[ضعف ایمان]]، موجبات [[سلطه]] شرک را فراهم میآورد. در [[قرآن]] میخوانیم: {{متن قرآن|وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ}}<ref>«و بیشتر آنها که (در ظاهر) به خداوند ایمان میآورند (در باطن همچنان) مشرکند» سوره یوسف، آیه ۱۰۶.</ref>.<ref>[[امیر دیوانی|دیوانی، امیر]]، [[ایمان - دیوانی (مقاله)| مقاله «ایمان»]]، [[دانشنامه امام علی ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۲]] ص ۱۴۱.</ref>. | |||
==دوم: [[سکینه]] [[قلبی]]== | |||
«سکینه» از [[خواص]] و [[آثار ایمان]] است. سکینه از مادۀ «سکون» در مقابل حرکت و [[تزلزل]] است. قرارگاه چنین ماهیت کمیابی قلب آدمی است و با ورودش، هرگونه [[اضطراب]] و [[سرگردانی]] را از میان میبرد. اضطراب و [[پریشانی]] وضعیتی است که [[بشر]] در [[زندگی]]، همواره آن را به شکلهای مختلف [[تجربه]] میکند و هیچ امر ممکنی [[قدرت]] بر کندن آن را از وجود [[انسان]] ندارد؛ چراکه همین امور امکانی است که [[اضطراب]] و [[پریشانی]] [[تولید]] میکنند. از این رو اگر همۀ اسباب امکانی در کنار هم گرد آیند، اگر موجب تشدید [[سرگردانی]] و اضطراب نشوند، درمانگر آن نیستند. اگر فقط [[جهان]] امکانی در نظر جلوه کند، اضطرابها و [[تشویشها]] نیز از متن همین جهان بر خواهند خاست. پس «[[سکینه]]» دستاورد انسان یا فرآورده پیرامونی او نیست، بلکه منشأ آن [[خالق هستی]] است و گیرنده و پذیرای آن، [[مؤمن]] است. به تعبیر دیگر، در تحقق سکینه، هیچ واسطه امکانی دخالت ندارد و سکینه، هدیهای است از ساحت [[ربوبی]] بر [[قلب]] مؤمن. با آمدن چنین هدیهای [[آرامش]] بر سراسر وجود [[آدمی]] [[حاکم]] میشود. همچنین اگر [[ترس]] [[قلبی]] منشأ [[الهی]] داشته باشد، [[همکاری]] همه اسباب امکانی نیز نخواهند توانست این ترس را از میان بردارند. | |||
به نظر میرسد که این دستاورد با اثر قبلی ارتباط دارد؛ یعنی «سکینه» قلب را از احتمال [[سقوط]] به مراحل [[پایینتر]] [[ایمان]] باز میدارد و فقط او را به جهت متعالی سوق میدهد. در [[قرآن]] میخوانیم: {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَعَ إِيمَانِهِمْ}}<ref>«اوست که آرامش را در دل مؤمنان فرو فرستاد تا ایمانی بر ایمانشان بیفزایند و سپاهیان آسمانها و زمین از آن خداوند است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره فتح، آیه ۴.</ref>. با آمدن سکینه، نه دستگاه [[اندیشه]] در [[تشخیص حق]] از [[باطل]] تردیدی به خود راه میدهد و نه دستگاه [[عواطف]] و [[احساسات]] دچار [[خوف]] و [[حزن]] میشود و نه بدن در ادای [[تکالیف]] مربوط به خود [[سختی]] میبیند. [[سرور]] حاصل از سکینه به قلب قدرتی میدهد که [[سختیها]] بر او آسان میشود و [[طاعت]] و [[بندگی]] را [[لذت]] بخش و مطابق با وجود خود مییابد که [[عصیان]] را از او دور میکند. چون مبدأ سکینه، خالق هستی است، میتواند وجود [[آدمی]] را از عالم کثرت و [[ظلمت]] به عالم [[وحدت]] و [[نور]] منتقل کند.<ref>[[امیر دیوانی|دیوانی، امیر]]، [[ایمان - دیوانی (مقاله)| مقاله «ایمان»]]، [[دانشنامه امام علی ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۲]] ص ۱۴۳.</ref>. | |||
==سوم: اطلاق [[قلبی]]== | |||
از آثار [[ایمان دینی]]، دگرگونه کردن حالتهای بشری و [[گسستن]] بندهای [[اسارت]] و پدید آوردن [[آزادی]] است. آدمی در این [[زندگی]] در [[آرزوها]]، [[امیدها]] و آرمانهای خویش [[غوطه]] میخورد، اما طعم [[شکست]] و به بن بست رسیدن را هم میچشد. [[ترس]] از نرسیدن به آرزوها و از دست دادن سرمایهها، لحظهای او را به حال خود را نمیگذارد. دگرگونیهایی که در زندگی برای او رخ میدهد، تنها متعلق ترس او را [[تغییر]] میدهد، اما اصل ترس را ریشه کن نمیکند. وضعیتهای مطلوب، [[بشر]] را به خود مشغول میکند، اما او خوب میداند که هیچ یک از حالتهای مطلوب تضمین بقا ندارد. [[علم]] او در معرض [[فراموشی]]، [[زیبایی]] او در معرض زوال، [[حب]] او در معرض تبدیل به [[بغض]]، و [[شادی]] او در معرض تبدیل به [[دلهره]] و [[افسردگی]] است. اگر درست باشد که حب [[انسان]] به خویش از هر حبی بالاتر است، همین وضعیت هم تضمینی ندارد و از این رو است که گاه خود را به دست خویش در معرض [[هلاکت]] قرار میدهد. | |||
با تحقق ایمان دینی و به میان آمدن متعلق آن در کل محاسبات آدمی، وجود او چنان دگرگونی میپذیرد که همه وضعیتهای یاد شده تغییر میکند. [[مؤمن]] در این صورت به [[کشف]] [[وابستگی]] [[واقعی]] و [[ناب]]، نایل میشود که با دریافت آن از همه [[وابستگیها]] [[نجات]] مییابد و به [[ساحل]] [[اطمینان]] و قرار میرسد. این همان وابستگی مخلوق به [[خالق]] است که همه حالتها و وضعیتهای مخلوق را به سوی هستی بخش خویش سوق میدهد و مخلوق درمییابد که دیگر موجودات نیز با او در این وابستگی شریکند. این حلقات آویخته و وابسته، همه به هستی بخش خویش تعلق دارند. هیچ یک از این حلقات، [[شایسته]] آن نیست تا حلقه دیگر، وضعیتهای خود را بدان مشروط و [[مقید]] کند. مؤمن، در مدار [[وابستگی]] به [[خدا]]، با موجودات دیگر [[احساس]] [[همبستگی]] میکند. از اینرو در پیش [[مؤمن]]، [[بیماری]] و [[سلامتی]]، [[فقر]] و [[غنا]]، [[زندگی]] و [[مرگ]] و اقبال و [[ادبار]] مطلوبها، یکسان است. هر یک از این وضعیتها، صحنههایی شورانگیز را برای او پدید میآورد و مؤمن با نقش آفرینی خود رابطهای معنادار با [[اسمای الهی]] برقرار میکند. او با [[اعتماد]] به متعلق [[ایمان]] خود که همیشه با او است، از هر یک از این وضعیتها بهرهای میبرد و قلمروی را فتح میکند که مخصوص همان وضعیت است. علی{{ع}} در این باره میفرمایند: {{متن حدیث|لَا يَكْمُلُ إِيمَانُ الْمُؤْمِنِ حَتَّى يَعُدَّ الرَّخَاءَ فِتْنَةً وَ الْبَلَاءَ نِعْمَةً}}<ref>آمدی، غرر الحکم، ح۱۰۸۱۱، همچنین ر.ک: همان، ح۱۰۸۰۶.</ref>؛ «ایمان [[مؤمن کامل]] نمیشود تا اینکه [[فرصت]] عیش را [[فتنه]] و [[بلا]] را [[نعمت]] شمارد».<ref>[[امیر دیوانی|دیوانی، امیر]]، [[ایمان - دیوانی (مقاله)| مقاله «ایمان»]]، [[دانشنامه امام علی ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۲]] ص ۱۴۴.</ref>. | |||
==چهارم: [[تحول]] دستگاه [[معرفت]] و [[کشف]] متعالی== | |||
دستگاه ادراکی با حصول ایمان در [[قلب]]، با تجهیزات کاملتر، شنیدنیها، دیدنیها و مدرکات دیگر مواجه میشود که پیش از تقرر ایمان، یا این تجهیزات وجود نداشته و یا اگر بوده به سبب وجود موانع، با [[جهان]] خاص خود ارتباط برقرار نکرده است. آنچه در این جهان میگذرد چنان در نظر [[بشر]]، [[زیبا]] جلوه میکند و [[سلطه]] مییابد که دستگاه [[شناخت]]، همواره، خود را به این منطقه مشغول میکند و [[قدرت]] ورود به بخش [[نهان]] و واقعیتر را از دست میدهد. ایمان بخش [[نهان آدمی]] را به تدریج در آستانه ورود به ساختار نهان و اصیلتر هستی قرار میدهد. این بخش از هستی ممکن است به [[علت ظهور]] موانع همیشه مستور و محجوب بماند. در طلیعه ایمان، بسیاری از امور [[واقعی]] نامشهود است، ولی تحولهای [[ایمانی]] موجب میشود [[انسان]] با برداشتن موانع و زدودن پردههای [[نسیان]] و [[غفلت]]، دستگاه [[شناسایی]] ویژه آن بخش را با آن منطقه مرتبط سازد. با پدید آمدن چنین وضعی، دریافتهای مؤمن از عالم واقع تصحیح میشود و او همه بخشهای جهان را، آنگونه که هست، نظاره میکند. | |||
آیینه وجود [[بشر]] با رسیدن به مراتبی از [[ایمان]]، به [[درستی]] بزرگ را بزرگ و کوچک را کوچک نشان میدهد. آنها را هم میبیند و هم درست دریافت میکند. به بیان علی{{ع}} تنها [[خالق هستی]] را، که بزرگ است، بزرگ مییابد و در جنب چنین [[معرفتی]] غیر [[خالق]] را، که همچون خود او مخلوق است، کوچک مییابد؛ چون به [[راستی]] در برابر خالق از بزرگی سهمی ندارند: | |||
{{متن حدیث|عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳.</ref>؛ «[[خداوند]] در نظر آنان چنان بزرگ است که غیر او در دیده آنها کوچک مینماید». | |||
چون خالق، بزرگ است، در [[جان]] آنها بزرگ جلوه میکند و نتیجه این است که مخلوق در دیدگان آنها کوچک مینماید؛ چون مخلوق به واقع چنین است. آیینه وجودی [[مؤمن]] بزرگ نمایی کاذب ندارد تا کوچکها را بزرگ و خود را دچار توهمات کند، بلکه هر چه را که در واقع هست به خوبی و درستی میبیند. نشانه مؤمن این است که از غیر [[خدا ترس]] ندارد. علی{{ع}} در این باره میفرماید: | |||
هر چیز از مؤمن میهراسد؛ زیرا وی در [[دین]] خداوند صاحب [[عزت]] است. او از هیچ چیز نمیهراسد و این نشانه مؤمن است<ref>صدوق، صفات الشیعه، ص۱۱۴، ح۵۵.</ref>. | |||
مؤمن حوادث دور و نزدیک را در جای خود [[مشاهده]] میکند و چشمان او در دام نزدیکبینی و دوربینی گرفتار نمیشود. اگر کسی نزدیک را دور ببیند، معلوم میشود که دستگاه [[شناسایی]] او نتوانسته است با آن امر ارتباط درستی برقرار کند. این گونه [[ادراکات]]، بیشتر به جنبههای [[ذهنی]] شده و روانشناسانه ارتباط دارد؛ مثلاً [[قیامت]]، حادثهای است که در نظر غیر مؤمن، دور جلوه میکند و در نظر مؤمن، نزدیک. هر چه ایمان مؤمن متعالیتر باشد، قیامت در نظر او نزدیکتر است. مؤمن توانسته است فاصله [[حقیقی]] قیامت را دریابد. این دریافت نیاز به تحولی وجودی دارد که در جان او رخ داده است و تا این [[تحول]] صورت نگیرد، [[قیامت]] همواره بعید جلوه میکند: علی{{ع}} میفرماید: | |||
اگر شما به چشم ببینید آنچه را که [[مردگان]] شما به چشم دیدند، [[غمگین]] میشوید و [[زاری]] میکنید و میشنوید و [[پیروی]] میکنید. اما آنچه را که آنها دیدهاند از شما پنهان، و نزدیک است پرده برداشته شود<ref>نهج البلاغه، خطبه ٢٠.</ref>. | |||
از این رو، [[مؤمن]] هیچ گاه نمیتواند امور این [[جهان]] را بدون ملاحظه [[آخرت]] به انجام رساند. او در محاسبات خود همواره به آخرت توجه دارد و کاری را که این [[محاسبه]] در او راه نیافته باشد، [[دنیایی]] میشمارد. | |||
[[دنیا]] و آخرت دو [[دشمن]] ناجور و دو راه جدا هستند. کسی که دنیا را [[دوست]] داشت و به آن [[دل]] بست، به آخرت کین ورزید و با آن [[دشمنی]] کرد. دنیا و آخرت مانند خاور و باخترند که روندۀ میان آنها هر چه به یکی نزدیک شود، از دیگری دور میشود. این دو به رغم اختلافشان به دو [[زن]] میمانند که یک شوهر داشته باشند<ref>نهج البلاغه، حکمت ۱۰۳.</ref>. | |||
همچنین مؤمن کم را اندک و زیاد را فزون میشمارد. او متاع این جهان را اندک و ناپایدار مییابد و [[نعمتهای آخرت]] را فراوان و [[پایدار]] میداند. او در این [[ادراک]] نیز به واقع رسیده و [[جان]] او در دام پدیدارهای کاذب و وهمی نیفتاده است. به همین جهت، مؤمن به [[قدرت]] [[تقوا]]، در برابر خواستههای [[نامشروع]] [[ایستادگی]] میکند و هنگام [[ناملایمات]] هرگز خود را نمیبازد. اگر [[عظمت]] [[ثواب و عقاب]] [[الهی]] در [[جان آدمی]] قرار نگیرد، او در برابر ناملایمات این جهان [[بیتابی]] میکند و آنها را بسیار بزرگتر از آنچه هست مییابد. چنین [[معرفتی]]، شب و [[روز]] مؤمن را به جهان [[مراقبه]]، [[اندیشه]]، [[عبادت]] و [[گفتوگو]] با [[خالق]] خود میکشاند. مؤمن اندک اندک در هر روز خود به شبی نیازمند میشود تا با [[نیایش]]، [[رهایی]] وجود خود را از [[خداوند]] درخواست کند. [[بهشت و جهنم]] همیشه در وجود او حاضر است و به آنها مینگرد. سخن علی{{ع}} را بشنویم: | |||
یقینشان به [[بهشت]]، مانند [[یقین]] کسی است که آن را دیده که اهلش در آن به [[خوشی]] به سر میبرند. ایمانشان به [[دوزخ]] همچون [[ایمان]] کسی است که آن را دیده که اهلش در آن گرفتار عذابند... هرگاه به آیهای برخورند که به [[شوق]] آورد، در آن [[طمع]] میکنند و با [[اشتیاق]] به آن مینگرند، گویی پاداشی که [[آیه]] از آن خبر میدهد، در برابر چشم ایشان است. هرگاه به آیهای برخورند که در آن [[ترس]] و [[بیم]] است، گوش دلشان را بر آن میگشایند، چنانکه گویا شیون و فریاد دوزخ در بیخ گوشهایشان است<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳.</ref>.<ref>[[امیر دیوانی|دیوانی، امیر]]، [[ایمان - دیوانی (مقاله)| مقاله «ایمان»]]، [[دانشنامه امام علی ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۲]] ص ۱۴۵.</ref>. | |||
==پنجم: گذر وجودی به جهانهای [[اخلاقی]]== | |||
با قرار گرفتن ایمان در [[جان آدمی]]، راه وی به سوی جهانهای اخلاقی هموار میشود و در یکی از آنها سکنا میگزیند، [[اخلاق]]، نه یک [[جهان]]، بلکه جهانهای بیشمار را شامل است. با قرار یافتن ایمان در [[قلب]]، [[انسان]] به سوی [[کاملترین]] جهان اخلاقی پیش میرود و در هر مرتبه از [[مراتب ایمان]]، به جهان اخلاقی متناظر با آن وارد میشود. [[قواعد]] این جهانها، همه اخلاقیاند. هر عملی که در این جهانها به وقوع میپیوندد، [[حکم]] همان جهان را دارد. | |||
اگر در جهان اول اخلاقی، عملی خوب باشد، در جهان دوم بد به حساب نمیآید؛ هر چند ممکن است درست شمرده نشود. از این رو [[دین]]، [[آدمیان]] را به بهترین جهان اخلاقی، که قواعد اخلاقی آن [[برترین]] قواعد است، فرامیخواند و راه رسیدن به آن را در [[اختیار]] او قرار میدهد. هر عمل خوب میتواند «خوبتر» باشد و [[آدمی]] را در این [[سیر]] به سوی جهانهای دیگر اخلاقی [[عروج]] دهد. رسیدن به جهانهای والای اخلاقی جز با [[تحول]] این دستگاه میسر نیست و شرط لازم و کافی این تحول، [[ایمان به خدا]] است. با تحقق هر مرتبه از ایمان، [[بشر]] در جهانی از جهانهای اخلاقی قرار میگیرد. [[اعمال]] کسی که در جهان اخلاقی متعالیتر به سر میبرد، شاید برای [[آدمیان]] جهانهای [[پایینتر]]، چندان قابل توجیه نباشد. توضیح آن ساختار به مدد الفاظ و عبارات ممکن نیست. توضیح لفظی برای کسی که در این [[سفر]] وجودی قرار نگرفته و آن تحولات را [[تجربه]] نکرده است، اگر بر ابهام او نیفزاید، گرهی نمیگشاید. حتی ممکن است ظاهر یک عمل در دو [[جهان]] [[اخلاقی]]، یکسان، اما تفاوت [[حقیقت]] آنها بیش از شباهتشان باشد. همین وجه مشابهت است که پنجرههای این جهانها را به روی یکدیگر باز میکند و همه تا حدی، یکدیگر را به رسمیت میشناسند؛ مثلاً [[صبر]] بر خواستههای [[نامشروع]] نفس در هر جهان اخلاقی از [[اعمال نیک]] محسوب میشود، اما اگر این صبر برخاسته از صفت اخلاقی «[[حیا]]» و [[حرمت]] نهادن به حضور [[خالق]] باشد، بسیار نیکتر و پسندیدهتر از صبری است که برخاسته از توجه به [[کیفر الهی]] باشد. هر دو نوع صبر، «[[عمل نیک]]» محسوب میشوند، اما وضعیت [[صابر]] اول از نظر وجودی با وضعیت صابر دوم بسیار متفاوت است. نمونههایی از [[قواعد]] اخلاقی که [[انسان]] فقط در وضعیتهای خاص [[ایمانی]]، [[قدرت]] اظهار آنها را دارد، قواعدی هستند که بر انسان طبیعی یا بر [[انسانی]] که در مراتب پایینتر [[ایمان]] قرار دارند، بسیار سنگین جلوه میکند؛ از جمله به سه مورد اشاره میکنیم: | |||
۱. [[آدمی]] خود را محتاج [[مدح]] و ثنای دیگران میداند و حتی گاه وانمود میکند که کمالاتی در او هست تا از مدح دیگران بهرهای ببرد. چنین انسانی البته از [[ذم]] دیگران هم آسیب میبیند؛ از این رو [[زندگی]] خود را به گونهای تنظیم میکند که مدحها را به خود جلب کند و گزندی از ذمها به او نرسد. اما [[مؤمنان]]، در وضعیتی خاص، حتی وقتی موجبات مدح آنها وجود دارد، اگر نگوییم از مدح آزرده میشوند، از آن مسرور نمیشوند. مدح و ذم آدمیان در نظر ایشان یکسان است و آن را در انجام دادن عمل اخلاقی دخالت نمیدهند. علی{{ع}} در این باره در وصف این گروه از [[اهل]] [[ایمان]] میفرماید: | |||
هرگاه یکی از آنان را بستأیید از آنچه درباره او گفته شده میترسد و میگوید: «من از دیگری به خود داناترم و پروردگارم به حالم داناتر از من است. خدایا، آنچه میگویند بر من مگیر، و مرا [[برتر]] از آنچه میپندارند بگردان، و گناهانم را که نمیدانند ببخش»<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳؛ غرر الحکم، ح۲۱۳۴.</ref>. | |||
۲. علی{{ع}} در وصف اهل ایمان میفرماید: {{متن حدیث|يَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ يُعْطِي مَنْ حَرَمَهُ وَ يَصِلُ مَنْ قَطَعَهُ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳.</ref>؛ «کسی را که به او [[ستم]] کند ببخشاید و به کسی که او را [[محروم]] کند، [[احسان]] ورزد و به آنکه از او [[بریده]] است، میپیوندد». همچنین میفرماید: {{متن حدیث|الْمُؤْمِنُ مَنْ تَحَمَّلَ أَذَى النَّاسِ وَ لَا يَتَأَذَّى أَحَدٌ بِهِ}}<ref>آمدی، غرر الحکم، ح۹۴۱۳، ۲۱۵۵.</ref>؛ «[[مؤمن]] کسی است که [[آزار مردم]] را [[تحمل]] کند و کسی به سبب او [[آزار]] نبیند». | |||
از این سخنان درمییابیم که [[اهل تقوا]] و ایمان در برابر [[اعمال بد]] دیگران، راه [[مقابله به مثل]] را نمیپیمایند، بلکه با [[نور]] به مقابله با [[تاریکی]] برمیخیزند. | |||
۳. [[مؤمنان]] کار دیگران را کم نمیشمارند و عمل خود را زیاد به حساب نمیآورند و بدون [[تکلف]]، دیگران را از خود بهتر میدانند. [[امام کاظم]]{{ع}} فرمودند: | |||
... [[امیرمؤمنان]]{{ع}} میگفت: «... [[[عقل]] کسی درست نباشد تا][[ذلت]] همراه [[حق]] را از [[عزت]] ناحق برتر بداند، و [[تواضع]] را از [[اشرافیت]] دوستتر دارد، و احسان اندک از دیگران را بیش شمارد و احسان بیش از طرف خود را کم به حساب آورد، و همه [[مردم]] را بهتر از خود بداند و خود را در [[دل]] از همه بدتر شمارد» و این تمام سخن است<ref>اصول کافی، ج۱، ص۵۴ و نیز ر.ک: بحار الانوار، ج۶۷، ص۳۰۵، ح۳۷.</ref>. | |||
با توجه به این سخنان میتوان بخشی از تفاوتهای مؤمن را با [[کافر]] دریافت. تقسیم [[آدمیان]] به دو گروه مؤمن و کافر، اساسیترین تقسیمی است که در [[متون دینی]] به رسمیت شناخته شده است. دو صفت [[ایمان]] و [[کفر]]، [[آدمیان]] را از نظر وجودی متمایز میکند. [[ادراکات]]، [[احساسات]] و [[عواطف]]، [[اخلاقیات]] و در یک کلمه، [[ساختار وجودی انسان]]، با حصول ایمان دگرگون میشود. سایر تفاوتها در میان [[انسانها]] قابل اعتنا نیست. تفاوت در زبان، نژاد، رنگ، زادگاه، [[هوش]]، [[استعداد]]، جنس و... هیچ یک موجب نمیشود تا [[انسانی]] با [[انسان]] دیگر تفاوت جوهری یابد. این گونه امور به [[اختیار]] و [[اراده]] کسی حاصل نشده تا کسی با داشتن آن [[تفاخر]] کند و از نداشتن آن رنجور شود. | |||
همان طور که یک نژاد پرست میتواند درباره [[برتری]] رنگ سفید نظریه پردازی کند، نژاد پرست دیگر هم میتواند در [[دفاع]] از رنگ سیاه چنان کند. در [[انسانیت]] انسان رنگ و نژاد و... مطرح نیست. تنها با ورود به منطقه ایمان، [[قدرت]] تشخیص مزایای انسانی به دست میآید. در این منطقه همه یکدیگر را [[زیبا]]، مفید و محتاج هم مییابند و [[شایسته]] [[احترام]] میدانند. همین جا است که همگی [[هویت]] واحد خویش را به عیان میبینند و [[غم]] و [[شادی]] دیگران را غم و شادی خود به حساب میآورند. ایمان است که [[حجاب]] ساختگی میان آدمیان را میدرد و [[بغضها]] و [[کینهها]] را به [[دوستی]] بدل میکند. [[همبستگی]] میان دو [[مؤمن]] از همبستگی میان [[خویشاوندان]] بالاتر است، ایمان، آدمیان گسسته از یکدیگر را در کنار هم جمع میکند و هیچ قدرتی نمیتواند این همبستگی و ارتباط را از میان بردارد. [[امام علی]]{{ع}} میفرمایند: | |||
به من خبر رسید که یکی از [[لشکریان]] [[[معاویه]]] بر یک [[زن]] [[مسلمان]] و یک زن [[کافر ذمی]] تاخته و [[حریم]] آنها را شکسته است تا آنجا که خلخال و دستبند و گردنبندها و گوشوارههای او را میکند و آن زن نمیتوانسته او را بازدارد، مگر آنکه صدا به [[گریه و زاری]] بلند کند و از [[خویشان]] خود کمک بطلبد. [[دشمنان]] با [[غنیمت]] و [[دارایی]] بسیار بازگشتند، درحالیکه به هیچ یک از آنها زخمی نرسید و خونی از آنها ریخته نشد. اگر [[مرد]] [[مسلمانی]] با شنیدن این واقعه از [[اندوه]] بمیرد بر او ملامت نیست، بلکه نزد من به مردن سزاوار است<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۷. برای مطالعه وضعیت عواطف مؤمنان ر.ک: آمدی، غرر الحکم، ح۸۸۹۷ و ۱۷۴۲.</ref>. | |||
[[امام صادق]]{{ع}} فرمودهاند: | |||
[[مؤمن]] [[برادر]] مؤمن است؛ آن دو اعضای یک تناند، و اگر یکی را دردی رسد، در دیگر پارههای تن اثر کند. روحشان از یک مبدأ است. به [[راستی]] [[روح]] مؤمن به [[روح خدا]] پیوستهتر است از پیوست پرتو [[آفتاب]] به آن<ref>اصول کافی، ج۴، ص۴۹۰.</ref>. | |||
بنابراین وقتی گفته میشود «الف [[شجاع]] است» یا «الف [[مهربان]] است» با گزارهای روبهرو هستیم که مضمونی خاص دارد و درباره شخص الف خبری میدهد. اما وقتی میگوییم «الف مؤمن است» هر چند با یک گزاره رو به رو هستیم، اطلاعات فراوانی را از الف در [[اختیار]] مخاطب قرار میدهیم. مخاطب [[انتظار]] دارد که الف [[راستگو]]، مهربان، [[امانتدار]] و [[خدا ترس]] باشد؛ به طوری که اگر پس از این گزاره بگوییم «اما الف [[خائن]] [[دروغگو]] است» مخاطب میان این دو گزاره نوعی [[ناسازگاری]] میبیند<ref>دربارۀ اوصاف مؤمنان ر.ک: آمدی، غرر الحکم، ح۱۷۴۴، ۱۷۳۰، ۱۳۵۰؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۲، ص۱۲۲، ح۴۳ و ج۷۸، ص۵۰، ح۷۹؛ سبزواری، جامع الاخبار، ص۳۳۹، ح۹۴۹؛ حرانی، تحف العقول، ص۲۱۷ و ۲۱۲.</ref>. پس چگونه میتوان ماهیت [[ایمان]] را توضیح داد، به طوری که همه ویژگیهای مذکور را در آن بیابیم. در این جا نظریههایی است که باید تک تک آنها را با اوصاف یاد شده آزمود. فقدان هر یک از آن اوصاف، اگر نظریهای را [[ابطال]] نکند، دست کم نقصان آن را بر ملا میسازد. گزارش پارهای از نظریههای [[متکلمان]] [[مسیحی]] و [[مسلمان]] در ذیل خواهد آمد.<ref>[[امیر دیوانی|دیوانی، امیر]]، [[ایمان - دیوانی (مقاله)| مقاله «ایمان»]]، [[دانشنامه امام علی ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۲]] ص ۱۴۸.</ref>. | |||
==ایمان== | |||
یکی از معیارهای [[شایستگی]] از نظر اسلام، «ایمان» است. ایمان - همانگونه که [[حضرت علی]]{{ع}} در پاسخ به سؤالی درباره تعریف آن، میفرماید - عبارت است از: [[شناخت]] با [[قلب]]، [[اقرار]] با زبان، و عمل با اعضا و جوارح. {{متن حدیث|وَ سُئِلَ عَنِ الْإِيمَانِ فَقَالَ الْإِيمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ}}<ref>صبحی صالح، شرح نهج البلاغه، حکمت ۲۲۷.</ref>؛ از نظر آن حضرت، [[نشانههای ایمان]] این است که راست بگویی، آنگاه که تو را [[زیان]] رساند، و [[دروغ]] نگویی آنگاه که تو را [[سود]] رساند، آنکه بیش از مقدار عمل سخن نگویی، و چون از دیگران سخن گویی از [[خدا]] بترسی: {{متن حدیث|وَ قَالَ{{ع}} الْإِيمَانُ أَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّكَ عَلَى الْكَذِبِ حَيْثُ يَنْفَعُكَ وَ أَلَّا يَكُونَ فِي حَدِيثِكَ فَضْلٌ عَنْ عَمَلِكَ وَ أَنْ تَتَّقِيَ اللَّهَ فِي حَدِيثِ غَيْرِكَ}}<ref>صبحی صالح، شرح نهج البلاغه، حکمت ۴۵۸.</ref>؛ | |||
همانگونه که ملاحظه میشود، ایمان با ماهیتی که دارد (شناخت و عمل بر اساس آن)، و ویژگیهایی که دارد ([[رفتار]] [[صادقانه]] و [[متعادل]] با دیگران)، زمینه را برای یک تعامل و ارتباط دوستانه میان افراد و به خصوص اعضای [[سازمانها]] فراهم کرده و جوی آکنده از [[اعتماد]] را بر [[سازمان]] [[حاکم]] میکند. بدیهی است کسانی که واجد چنین معیاری باشند، نسبت به کسانی که فاقد آن هستند از شایستگی بیشتری برخوردارند. [[خداوند متعال]] نیز در مورد شایستگی افراد [[مؤمن]] نسبت به سایر افراد میفرماید: {{متن قرآن|لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ}}<ref>«نیکی آن نیست که روی را سوی خاور و باختر بگردانید، بلکه نیکی (از آن) کسی است که به خداوند و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب (آسمانی) و پیامبران ایمان آورد و دارایی را با دوست داشتنش به نزدیکان و یتیمان و بیچارگان و به راهماندگان و کمکخواهان و در راه (آزادی) بردگان ببخشد و نماز برپا دارد و زکات پردازد و (نیکی از آن) آنان (است) که چون پیمان بندند وفا کنند؛ و به ویژه شکیبایان در سختی و رنج و در هنگامه کارزار، آنها راستگویند و آنانند که به راستی پرهیزگارند» سوره بقره، آیه ۱۷۷.</ref>. این [[آیه]] در واقع، علاوه بر بیان [[ارزش]] اصل [[ایمان]]، مصادیق ایمان ([[خدا]]، [[معاد]]، [[ملائکه]]، [[قرآن]] و [[انبیا]]) را نیز بیان نموده و اظهار میدارد که افراد با [[اعتقاد]] به آنها [[شایستگی]] پیدا میکنند. دلیل اینکه ایمان موجب شایستگی افراد میشود این است که فرد [[مؤمن]] هدفش روشن بوده و راهی که او را به آن [[هدف]] میرساند نیز روشن است و او هیچگاه [[راه مستقیم]] را رها نکرده و به بیراهه نمیرود. طبیعتاً چنین کسی، با افراد [[سازمان]] و [[جامعه]] رو راست و صادق بوده و هیچگاه تلاش نمیکند آنها را با هر [[نیرنگ]] و حیلهای که شده در راستای [[منافع]] خود، [[هدایت]] کند. در مقابل، افراد غیرمؤمن تلاش میکنند دیگران را همسو با منافع خود جهت بدهند. آیه دیگری که بیانگر شایستگی افراد مؤمن نسبت به افراد غیر مؤمن میباشد، آیه ۲۲ [[سوره ملک]] است که میفرماید: {{متن قرآن|أَفَمَنْ يَمْشِي مُكِبًّا عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّنْ يَمْشِي سَوِيًّا عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ}}<ref>«آیا آنکه به روی درافتاده (و باژگون) راه میرود رهیابتر است یا آنکه استوار و بر راهی راست راه میرود؟» سوره ملک، آیه ۲۲.</ref>. | |||
همانگونه که ملاحظه میشود این آیه افراد مؤمن و [[کافر]] را با هم مقایسه میکند. برخی، [[مظهر]] آن دو (مؤمن و کافر) را [[پیامبر]]{{صل}} و [[ابوجهل]] میدانند<ref>ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۲۴، ص۳۴۹.</ref>. | |||
در این [[آیه]]، فرد [[بیایمان]] به کسی [[تشبیه]] شده است که از جادهای ناهموار و پر پیچ و خم میگذرد، در حالی که به رو افتاده، و با دست و پا، یا به سینه حرکت میکند؛ نه راه را به [[درستی]] میبیند، و نه [[قادر]] بر کنترل خویشتن است، نه از مواقع با خبر است و نه سرعتی دارد؛ کمی راه میرود و [[درمانده]] میشود. ولی [[مؤمن]] را به فرد راست قامتی تشیبه میکند که از جادهای هموار و صاف با سرعت و [[قدرت]] و [[آگاهی]] تمام، به [[راحتی]] پیش میرود<ref>ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۲۴، ص۳۴۹.</ref>. بدیهی است افرادی که [[هدف]] و راه رسیدن به آن را بهتر میشناسند و در یک مسیر هموار، با سرعت بالا و با قدرت کامل حرکت میکنند، [[شایستگی]] بیشتری نسبت به کسانی دارند که هدف را درست نمیشناسند و موانع آن را درست [[درک]] نمیکنند و راه رسیدن به آن را درست نمیبینند و سرعت و دقت لازم را ندارند. | |||
[[آیتالله خامنهای]] درباره [[لزوم]] این ویژگی [[شایستهسالاری]] در سلسله مراتب نظامی میفرماید: | |||
[[فرماندهان]] باید در [[نیروهای مسلح]] خصوصیات لازم را برای [[فرماندهی]] داشته باشند یا دارا شوند... این خصوصیات در درجه اول [[ایمان]] است. [[فرمانده]] بیایمان، به [[درد]] فرماندهی نمیخورد، ظرفیت [[ایمانی]] به قدر [[شغل]] کاری که به او محول میکنید، باید داشته باشد؛ اگر نداشت، فایدهای ندارد، بارها این را تکرار کردیم، ضربهاش را خوردیم، خوردید، دیدید. هر چه سطح کارآیی بالاتر میآید، بایستی ایمان بیشتر باشد<ref>خاتمی، سید احمد، مدیریت از دیدگاه قرآن و حدیث، ص۲۷.</ref>. | |||
با توجه به این [[آیات]] و اظهارات [[رهبر معظم انقلاب]] میتوان گفت: ایمان، یگانه و بهترین شاخصی است که سیاستهای [[اسلامی]] را از غیر آن متمایز کند؛ زیرا یک [[سیاستمدار]] مؤمن نمیتواند آن [[باورها]] و [[اعتقادات]] اصولی خود را در سیاستگذاریها نادیده بگیرد<ref>قادر علی، واثق، معیارهای شایستهسالاری در اسلام، مجله معرفت، شماره ۱۴۱.</ref>. | |||
بنابراین، یکی از معیارهای [[شایستگی]] [[ایمان]] است. کسانی که این ویژگی و خصوصیت را داشته باشند، نسبت به کسانی که فاقد آن هستند شایستگی بیشتری دارند. حتی این معیار میتواند به عنوان یک شاخص ارزشیابی برای سایر معیارهای [[شایستهسالاری]] نیز تلقی شود؛ یعنی اگر ایمان بود، سایر معیارها نیز [[ارزش]] دارند و اگر این معیار نبود، برخی دیگر از معیارهای شایستگی مانند «[[علم]]» در عین وجودشان، نه تنها مفید نیستند، بلکه [[مضر]] نیز میباشند. [[شهید مطهری]] در این باره مینویسد: «علم بدون ایمان تیغی است در کف زنگی مست؛ چراغی است در نیمه شب در دست دزد برای گزیدهتر بردن کالا»<ref>مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲ (ایمان)، ص۳۵.</ref>.<ref>[[امید چناری|چناری، امید]]، [[وظایف نهادهای حاکمیتی در قبال مفاسد اقتصادی (کتاب)|وظایف نهادهای حاکمیتی در قبال مفاسد اقتصادی]] ص ۱۲۹.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
# [[پرونده:1368102.jpg|22px]] [[سعید بهشتی|بهشتی، سعید]]، [[تربیت عقلانی (مقاله)| مقاله «تربیت عقلانی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۴ (کتاب)|'''دانشنامه امام علی ج۴''']] | # [[پرونده:1368102.jpg|22px]] [[سعید بهشتی|بهشتی، سعید]]، [[تربیت عقلانی (مقاله)| مقاله «تربیت عقلانی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۴ (کتاب)|'''دانشنامه امام علی ج۴''']] | ||
# [[پرونده:136899.jpg|22px]] [[محمد تقی فعالی|فعالی، محمد تقی]]، [[قلب و معرفت قلبی (مقاله)|مقاله «قلب و معرفت قلبی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه امام علی ج۱''']] | |||
# [[پرونده:1368100.jpg|22px]] [[امیر دیوانی|دیوانی، امیر]]، [[ایمان - دیوانی (مقاله)| مقاله «ایمان»]]، [[دانشنامه امام علی ج۲ (کتاب)|'''دانشنامه امام علی ج۲''']] | |||
# [[پرونده:IM010641.jpg|22px]] [[امید چناری|چناری، امید]]، [[وظایف نهادهای حاکمیتی در قبال مفاسد اقتصادی (کتاب)|'''وظایف نهادهای حاکمیتی در قبال مفاسد اقتصادی''']] | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
نسخهٔ ۱۲ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۱۷
مقدمه
حضرت علی (ع) فرموده است: «الْإِيمَانُ أَعْلَى غَايَةٍ»[۱].
از روایات حضرت علی (ع) درباره ایمان، چند نکته به دست میآید:
- نکته اول درباره مفهوم ایمان است: حضرت علی (ع) در تعریف جامعی از ایمان میفرماید: «ایمان، معرفت به قلب، اقرار به لسان و عمل به ارکان است»[۲]. در این کلام حضرت، معرفت قلبی، معطوف به همین عنصر است. عمل جوارحی، مجلای خارجی ایمان است. از این روست که حضرت علی (ع)، اعمالی همچون انصاف[۳]، امانتداری[۴] و احسان[۵] را به ایمان نسبت داده است.
- نکته دوم درباره نسبت میان علم و ایمان است: حضرت علی (ع) میفرماید: «الْإِيمَانُ وَ الْعِلْمُ أَخَوَانِ تَوْأَمَانِ وَ رَفِيقَانِ لَا يَفْتَرِقَانِ»[۶]؛ برای علم و ایمان، از حیث تحقق هر دو، یا یکی و یا هیچ یک از آنها در یک شخص، چهار حالت تصورپذیر است: عالم مؤمن، عالم کافر، جاهل متنسک و جاهل کافر[۷]. هدف از تربیت عقلانی، به یک معنا، تربیت «عالم مؤمن» است. درست در همین مرتبه است که عقل نظری و عقل عملی، یگانه میشوند[۸].
- نکته سوم درباره نسبت میان ایمان و قرب است. از سخنان امام، بر میآید که قرب به خدای سبحان، وابسته به ایمان است و هرچه ایمان، نیرومندتر باشد، قرب نیز بیشتر میشود[۹]. هر نوع فعل اختیاری مشروع، اگر تنها برای جلب رضای پروردگار صورت پذیرد، حاصلش قرب است. بر این اساس، میتوان این روایت را نیز ناظر به مفهوم قرب، به عنوان غایت مترتب بر ایمان، تلقی کرد: «غَايَةُ الْإِيمَانِ الْمُوَالاةُ فِي اللَّهِ وَ الْمُعَادَاةُ فِي اللَّهِ وَ التَّبَاذُلُ فِي اللَّهِ وَ التَّوَاصُلُ فِي اللَّهِ سُبْحَانَهُ»[۱۰].[۱۱]
ارتباط قلب و ایمان
آیات قرآن به روشنی دلالت دارند که محل ایمان، قلب است: [ای رسول ما!] هرگز مردمی را که به خدا و روز قیامت ایمان آوردهاند، چنین نخواهی یافت که... این مردم پایدارند؛ چراکه خدا بر دلهاشان نور ایمان نگاشته، آنها را به نور قدس الهی مؤید و منصور گردانید[۱۲]. ای پیغمبر!... آنان که با دهانشان گفتند گرویدیم و دلهایشان نگروید[۱۳].
افزون بر این، دستهای از آیات به موانع ایمان از قبیل «ختم» یا «مرض» قلب اشاره دارد. اگر مانع ایمان در قلب وجود دارد، مهبط ایمان نیز قلب است. البته قلب به هر معنا که باشد (در قرآن، معادل نفس است) محل ایمان خواهد بود؛ چنانکه جایگاه کفر در قرآن قلب معرفی شده و از این بالاتر، قرآن میگوید: متعلق کفر در قلب انسان جای دارد و این معنای «تمثل قلب» در قرآن است: «و به یاد آرید وقتی را که از شما پیمان گرفتیم... و از آن روی دلهای شما فریفته گوساله شد که به خدا کافر بودید.»..[۱۴]. پس، ایمان حقیقی آن است که از حد ظاهری گذشته، در باطن و جان بشر جای گیرد: [ای رسول ما!] اعراب بنی اسد و غیره گفتند: ما ایمان آوردیم. به آنها بگو شما که ایمانتان به قلب وارد نشده، هنوز ایمان نیاوردهاید. بگویید ما اسلام آوردیم[۱۵]. بنابراین، اسلام با اقرار زبان حاصل میشود؛ ولی ایمان ملازم ورود محتوای اسلام به درون قلب و نفس آدمی است. در آیه «کسانی که ایمان آوردهاند و یهود و نصارا و صائبان که از روی حقیقت به خدا و روز قیامت ایمان آورده، نیکوکاری پیشه کنند»[۱۶]. ایمان، تکرار شده و از آن به دست میآید که ادعا و اظهار زبانی برای ایمان کافی نیست؛ بلکه این فقط اسلام است. به عبارت دیگر، مصونیت گاهی دنیایی و گاهی آخرتی است. صیانت دنیایی به موجب اسلام حاصل میشود؛ اما بهرهها و امنیت آخرتی در گرو ایمان حقیقی است؛ هر چند ایمان در زندگی عملی دنیایی هم تأثیر دارد: «خدا شما را به سوگندهای لغو مؤاخذه نکند؛ اما به آنچه در دل دارید، مؤاخذه خواهد کرد»[۱۷]. مطالب یاد شده دو رهاورد دارد: نخست اینکه ایمان، امری قلبی است؛ پس نوعی حالت روحی و رهیافت درونی خواهد بود. همین امر ایمان را از معرفت ذهنی محض جدا میکند. دوم آنکه ایمان غیر اسلام است. البته این امر به معنای فقدان ارتباط میان آن دو نیست. ایمان هم با معرفت و هم با اسلام ارتباط دارد؛ ولی ماهیت حقیقی ایمان نه معرفت صرف است و نه اسلام؛ دستکم اسلام ظاهری و زبانی که کمترین مراتب اسلام است.
امیر مؤمنان(ع) نیز به گونهای رسا به این واقعیت اشاره فرموده است: «الْإِيمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ»[۱۸]؛ از این تعبیر موجز اما مفید به دست میآید که اولاً ایمان از جنس معرفت است. ثانیاً صرف شناخت ذهنی نیست؛ بلکه معرفتی به دل نشسته و در جان آدمی نفوذ کرده است. ثالثاً ایمانی ارزشمند است که منشأ عمل باشد و چنین عملی به تعبیر قرآن عمل صالح خواهد بود. بنابراین، ظاهر ایمان، عمل، و باطن عمل، ایمان قلبی است. اگر معرفت به قلب وارد شود و امری به نام ایمان پدید آید، همراه با آن نقطهای سفید و نورانی در جان آدمی درخشیدن میگیرد و به موازات ازدیاد ایمان، آن نور فزونی مییابد تا آنجا که کل قلب را فرا میگیرد. در این هنگام است که ایمان حقیقی و حقیقت ایمان پدید آمده، مؤمن به درک مقام ربوبی نایل میشود: «إِنَّ الْإِيمَانَ يَبْدُو لُمْظَةً فِي الْقَلْبِ كُلَّمَا ازْدَادَ الْإِيمَانُ ازْدَادَتِ اللُّمْظَةُ»[۱۹]؛ از این تعبیر، چنین نتیجه میگیریم که ایمان، افزایش پذیر و کاهش بردار است. ایمان دو گونه مستقر و عاریه است[۲۰]. اگر ایمان در دل انسان نفوذ کرد و تثبیت شد، مؤثر است. چنین ایمانی زایل نشده، با شبهات از بین نمیرود. قسم دیگر، ایمانی غیر قلبی و عاریتی است که از آن انسان نباشد. چنین ایمانی، موقتی و مقطعی است. البته ایمان انسان رها نیست؛ بدین معنا که خدا حتی قلوب و ایمان آن را میآزماید و این در صورتی است که امری دشوار از سوی امامان بر انسان عرضه شود که در این صورت، جز عبد مؤمنی که خدا قلبش را با ایمان آزموده باشد، تحمل پذیرش آن را نخواهد داشت[۲۱]. اگر ایمان در قلب پدید آید، جان آدمی محل اعتقاد و عقیده میشود و اگر حقیقت ایمان دینی حاصل آید، انسان به مقام درک و شهود حضرت حق نایل میآید. بنابراین، حقیقت ایمان، انسان را به مراتب عالی شهود خواهد رساند: «وَ لَكِنْ تُدْرِكُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَانِ»[۲۲]. نتایجی که از این بخش به دست میآید این است که اولاً آغاز ایمان از یک نظر «لُمظه» و سرانجام آن «درک حق» است و با دید دیگر، ابتدای ایمان، معرفت و نهایتش عمل صالح خواهد. ثانیاً آزمون قلب از طریق ایمان است؛ پس قلب نیز آزموده میشود. ثالثاً ایمان مراتب داشته، امری تشکیکی است؛ چنانکه قرآن میفرماید[۲۳]: مؤمنان آنها هستند که چون ذکری از خدا به میان آید، [از عظمت و جلال خدا] دلهای آنان لرزان شود و چون بر آنها آیات خدا تلاوت شود، بر مقام ایمانشان بیفزاید.[۲۴]
ایمان خاص یا ایمان تکلیفی
تفسیر ایمان به تصدیق منطقی یا قلبی هرچند تا حدودی روشنگر مختصات ایمان است، پارهای دیگر از مختصات ایمان و آثار برآمده از آن را تبیین نمیکند. همان طور که گذشت، پیامبران از مردم فقط «ایمان» طلب میکردند؛ مطلوبی که با حصولش همه مطلوبهای دیگر انبیا و امامان حاصل میشد. ایمان از موجودی به نام انسان خواسته شده است؛ از انسان به عنوان موجود واحد نه به عنوان موجودی که کثرت بر او حاکم است. به تعبیر دیگر، این طلب به هر ساحت و دستگاهی از وجود بشر متوجه است و به یکی از آنها همچون دستگاه معرفت، محدود و مختص نمیشود. اگر انسان به این طلب پاسخ مثبت دهد، باید کل هویت او به طور جمعی، در ایمان آوردنش حضور داشته باشد. ایمان آوردن به دعوت پیامبران مراتب میپذیرد و در هر مرتبه همه دستگاهها و ساحتها در وضعیت متناسب با یکدیگر به سر میبرند. آن کس که در مرتبه دوم ایمان است، هم علمش بالاتر از کسی است که در مرتبه اول به سر میبرد و هم اخلاقیاتش و هم احساسات و عواطفش. مرکز این اجابت جمعی و ایمان آوردن، قلب است؛ زیرا هر چه وارد قلب شود، به طور تکوینی بر کل وجود خواهد بارید. در وضعیت «اسلام» است که پراکندگی در وجود بشر به چشم میخورد؛ یعنی فرد در مراحل پیش - قلبی به دعوت پیامبران پاسخ مثبت داده است، اما هسته اصلی وجود بشر، یعنی قلب او، این دعوت را اجابت نکرده است؛ از این رو آنچه در درجه نخست از آدمی طلب شده، ایمان است، و اسلام باید به ایمان خاص متصل شود تا چنین اتصالی هم وحدت بخش پراکندگیها باشد و هم وضعیت مراحل پیش - قلبی را تصحیح کند و تعالی بخشد.
خلاصه این که ایمان عملی است که از آدمی طلب شده است و این عمل باید به اختیار او به سامان رسد؛ عملی که شدت و ضعف دارد؛ یعنی گاه آدمی این اجابت جمعی را به قوت و شدت به جا میآورد و گاه با ضعف و کاستی. البته میتوان ایمان ضعیف را به سوی ایمان قوی سوق داد. در انجام دادن عمل ایمان همه دستگاههای هویت بشر حضور دارند و از این رو همگی در یک مرتبه و منزل از ایمان قرار میگیرند و برای هر یک آزمونهای خاصی، به مقتضای آنچه ایمان بر عهدۀ آنها نهاده است، طراحی میشود: حماد بن عمرو نصیبی گوید: مردی از علی(ع) پرسید: کدام کارها نزد خدا بهتر است؟ فرمود: آن کاری که جز با آن، کرداری پذیرفته نشود. مرد گفت: آن چیست؟ امام فرمود: ایمان به خدا که بالاترین کارها است در پایۀ خود و از همه سودمندتر و شرافتمندتر است. مرد پرسید: ایمان، گفتار و کردار است یا فقط گفتار است؟ فرمود: همۀ ایمان کردار است... به راستی خدای - تبارک و تعالی -ایمان را بر اعضای تن آدمی فرض کرده است و هیچ عضوی نیست جز آنکه بر یک وظیفه ایمانی گماشته شده است، غیر از وظیفهای که عضو دیگر دارد. از آن جمله است دل که با آن خردمندی کند و بفهمد و بداند، و آن فرمانده تن او است، که هیچ عضوی جز به فرمان او کاری نکند و نرود و نیاید. و از آن جمله است دو دستش که با آنها بکوبد، و دو پایش که با آنها راه برود، و فرجش که با آن عمل جنسی کند، و زبانش که گویا به کتاب شود و گواه باشد، و دو چشمش که با آنها ببیند، و دو گوشش که با آنها میشنود. و فرض شده است بر دل جز آنچه فرض شده است بر زبان، و فرض است بر زبان جز آنچه فرض است بر دو چشم.... اما آنچه از ایمان بر دل فرض است، اقرار است و معرفت و تصدیق و تسلیم و عهده داری و رضایت به اینکه جز خدای یگانه کسی شایسته پرستش نیست و شریک ندارد، یکتا است، بینیاز است، همسر و فرزندی ندارد و به این که محمد(ص) بنده و رسول او است[۲۵].
آنچه گذشت بخشی از تفسیر ایمان بود که میتوان آن را «ایمان تکلیفی» نامید. به ایمان خاص، امر میشود و هدف تکلیف قرار میگیرد. در این ایمان، از آدمی خواسته میشود تا وجود خود را با تمام ساحتها و کارکردهایی که آن ساحتها دارند، به طور اختیاری به سوی خالق هستی متوجه کند و با اتصال به مبدأ خویش آرام گیرد و به او پناه برد و جان خود را در ظلمت حجابها مدفون و پوشیده نسازد. چنین ایمانی از متن وجود بشری برمیخیزد و فعلی است که انسان آن را به سامان میرساند و در نتیجه در حیطه نفس و احکام انسانی است. چنین ایمانی که در حد قدرت و توان بشری است، همواره در معرض تهدید شبهات، سختیها وسوسهها و بلکه پیوسته در معرض حمله این امور است. آنچه به تبع این وضعیت ایمانی همچون صبر، توکل، رضا و تسلیم و... از انسان صادر میشود، همه وضعیت بشری دارد و محصول کوشش آدمی است. از این رو هنوز در معرض خطر است و تضمین بقا ندارد؛ یعنی بازگشت به مراتب پایینتر و حتی بیرون رفتن از منطقه ایمان غیر ممکن نیست. ایمان تا وقتی در وضعیت تکلیفی باشد، هرچند کامل و تام باشد، در تیررس حمله شیاطین است. از سوی دیگر، هرچند متعلق ایمان خاص، خداوند و امور مربوط به خدا همچون پیامبر، امام، معاد، ملائکه و کتابهای آسمانی است، طبق تفسیرهای یاد شده از ایمان، خصوصیت این ایمان در متعلق آن است نه در خود ایمان. از این رو میتوان فرض کرد که همان وضعیت ایمانی حاصل، ولی متعلق آن، امر باطلی باشد؛ مثلاً اگر ایمان را به تصدیق منطقی یا تصدیق قلبی معنا کنیم، متعلق چنین تصدیقی هم میتواند حق باشد و هم باطل.[۲۶].
ایمان اخص یا ایمان اعطایی
اکنون سخن از ایمانی است که میتوان آن را «ایمان اخص» یا «ایمان اعطایی»[۲۷] نامید. پارهای از مختصات این ایمان، که با مختصات و آثار پیش گفته مناسبت کامل دارد، بدین قرار است:
- این ایمان از سنخ امور برخاسته از وجود بشری نیست که دستگاههای وجودی او، قدرت تحصیل چنین ایمانی را ندارد. این ایمان یکسره محصول صنع الهی و مخلوق او است، و از آن جهت که مخلوق توان تولید چنین ایمانی را ندارد، حضور این نوع ایمان در منطقه طبیعت، حضور امری فراطبیعی است. بنابراین چنین ایمانی مورد تکلیف قرار نمیگیرد؛ چون هیچ مکلفی نمیتواند این ایمان را خود تحصیل کند؛ چنانکه فاعل این فعل باشد و بتوان آن فعل را این گونه به او نسبت داد. آنچه در توان بشر است، تحصیل ایمان خاص است؛ اما ایمان اخص فعلیتی است که از بیرون نفس انسانی به او اعطا میشود.
- متعلق این ایمان فقط خداوند تعالی است و آنچه ایمان به آنها عین ایمان به خدا است؛ یعنی ایمان به پیامبران، امامان، معاد، کتابهای آسمانی و فرشتگان. چنین ایمانی، اگر وجود یابد، متعلق آن فقط حق است و اساساً به باطل تعلق نمیگیرد. هرگونه وضعیتی، اگر ایمان نامیده شود، ولی متعلق آن امر باطلی باشد، مسلماً از سنخ چنین ایمانی نیست.
- از آثار تکوینی این ایمان سکینه و طمأنینه کامل، در سختیها و در مواجهه با شبهات و... است. چنین ایمانی در مقابل تبلیغات و شکستها در هم نمیریزد و ناتوان نمیشود.
- با قرار گرفتن چنین ایمانی در وجود مؤمن، تمام دستگاههای وجود بشری نوعی دگرگونی را پشت سر میگذارند؛ به طوری که همگی متوجه انقیاد کامل در برابر خداوند میشوند؛ مثلاً غضبی که در سلطه این ایمان است، به گونهای دگرگون میشود که از مدار خدامحوری خارج نمیشود. شهوت در حیطه این ایمان کاملاً از حرام و ناپاکی دور است. قلب از هرگونه کفر، عصیان، فسق و فجور روی گردان است. هر صفتی همچون حقد و حسد، که با تقوا منافات دارد، از وجود آدمی دور میشود. میتوان چنین تحولی را به نوعی پاکیزگی و زندگی طیب توصیف کرد. به تعبیر دیگر، کل وجود بشری ملازم و همبسته با تقوای الهی میشود و هیچ شرایطی نمیتواند او را از مدار این تقوا بیرون برد[۲۸].
- ایمان خاص، که فعل انسانی در برابر خداوند است، زمینه ایجاد ایمان اخص را از طرف خداوند نسبت به مؤمن فراهم میآورد. با حصول ایمان اخص در جان آدمی، او مؤمن است اما فاعل این ایمان نیست؛ بلکه پذیرای آن است. اعطا کننده این ایمان، بدون هیچگونه واسطهای خدا است.
- آثار چنین ایمانی از وضعیتهای بشری به حساب نمیآید. صبر برخاسته از ایمان خاص غیر از صبر حاصل از ایمان اخص است. دومی صنع خدا است و اولی فعل آدمی. از این رو صبر برخاسته از ایمان خاص در معرض شکستن قرار میگیرد؛ اما هیچ وضعیتی نمیتواند صبر دوم را در هم بکوبد. در وضعیت ایمان خاص، خداوند از آدمی میطلبد که صابر باشد و پایداری ورزد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا لَقِيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا﴾[۲۹]. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا...﴾[۳۰]. اما مؤمنان صابر و ثابت از خدای خود طلب صبر و پایداری میکنند که آن صبر و پایداری قابل اعتماد و اطمینان بخش است: ﴿رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ﴾[۳۱]. کار مؤمن استقامت است؛ اما این تثبیت الهی است که اگر حاصل شود، هیچ گاه خلل و لرزهای را برنمیتابد. ﴿يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ...﴾[۳۲]. به همین جهت گفته شد که هیچ امری نمیتواند سکینه ملازم با ایمان را برهم زند؛ چون مبدأ چنین سکینهای نفس بشر نیست تا هم سنخ آن، یعنی اسباب امکانی، بتوانند در آن نفوذ کنند. چنانکه اگر منشأ وحشت در هسته اصلی وجود بشری، یعنی قلب، اسباب امکانی نباشد، بلکه از سوی خالق باشد، حضور همه اسباب امکانی نمیتواند آن را بر طرف کند: ﴿سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْنَاقِ...﴾[۳۳].
- دگرگونی حاصل شده از ایمان اخص به گونهای است که میتوان آن را یک نوع زنده شدن دانست؛ زندگی ای که اگر قلب آن را تجربه نکند، مرده محسوب میشود. احیاگر این زندگی همچون دیگر زندگیهای تکوینی، فقط خداوند است. با به دست آمدن این زندگی، آدمی کاملاً از مقتضیات این جهانی آزاد میشود و به جهان آخرت، که سراسر حیات و نور است، اتصال وجودی پیدا میکند؛ از ظاهر هستی عبور میکند و به اعماق باطن آن چشم میگشاید. این ایمان در آیات الهی و سخن علی(ع) به «روح» وصف شده است. روح مبدأ حیات است و از هر زندگی یک نوع شعور و ادراک و قدرت برمیخیزد. بنابراین مؤمن، افزون بر روح بشری که میان او و دیگران به اشتراک وجود دارد، به سبب ایمان خاص، آماده دریافت روحی دیگر میشود که زندگی دیگری را به او ارزانی میدارد و به تبع آن قدرت و شعوری در او حاصل میشود که بیانگر تحولات گفته شده، است. آیات اشاره کننده به این روح عبارتند از:
در این باره حدیثی نیز از امام علی(ع) نقل کنیم: اصبغ بن نباته گوید: مردی به خدمت علی(ع) آمد و گفت: عدهای بر این گمانند که بنده در حالی که مؤمن است، زنا نمیکند؛ دزدی نمیکند؛ شراب نمیخورد؛ ربا نمیگیرد و به ناحق خونی نمیریزد. این سخن بر من سنگین آمد و سینه ام از آن تنگ شد. حتی گمان شده بندهای که مانند من به سوی قبله نماز میگزارد و میان من و او رابطه نکاح و ارث برقرار است، به سبب گناه کوچکی که از او سر میزند، از ساحت ایمان خارج میشود. علی(ع) به او فرمود: برادر تو راست میگوید. از رسول خدا(ص) شنیدم که میگفت: خداوند آدمیان را خلق کرد و ایشان بر سه طبقهاند و آنها را در سه منزل قرار داد. این است قول خداوند در قرآن که فرمود: «خجستگان و ناخجستگان شوم و سبقت گیرندگان مقدم، که آنانند مقربان»[۳۶]. سبقت گیرندگان انبیا هستند، چه رسول باشند و چه نباشند؛ خداوند در ایشان پنج روح قرار داد: روح القدس، روح ایمان، روح قوت، روح شهوت و روح بدن... اما خجستگان به حق مؤمنند و در آنها چهار روح قرار داده شده است: روح ایمان، روح قوت، روح شهوت و روح بدن... اما از ناخجستگان... روح ایمان را بازداشت و در بدنهایشان سه روح قرار داد: روح قوت، روح شهوت، و روح بدن[۳۷].[۳۸].
آثار ایمان
پس از شناخت آثار ایمان میتوان ایمان به معنای خاص را از ایمان به معنای عام، بهتر متمایز ساخت. بحث مربوط به آثار ایمان را در پنج عنوان پی میگیریم:
نخست: خلل ناپذیری مرتبهای از ایمان
در یکی از مراتب ایمان، شک، شبهه، ناملایمات و سختیها نمیتواند مؤمن را از وضعیت ایمانی خارج کند، بلکه چنین وضعیتهایی ایمان را قویتر و راسختر میکند. طبق ویژگی سوم، ایمان شدت یا ضعف میپذیرد؛ اما با تحقق یکی از مراتب ایمان، راه ضعف و کاستی بسته میشود و اگر انتقالی در کار باشد، جهت آن به سوی مراتب بالا است. جهت پایین ایمان به مرتبه «اسلام» منتهی میشود که بر اثر استمرار ضعف است. کسی که در مرتبه اسلام قرار دارد، چه بسا با از دست دادن مقتضیات اسلام به قلمرو کفر و خروج از حوزه مطلق ایمان کشیده شود. پس جهت پایین ایمان انتها دارد، اما جهت بالای آن را نهایتی نیست. حال سخن این است که در مراتب ایمانی، گاه وضعی پدید میآید که راه سراشیبی بسته میشود؛ هر چند همه عوامل ضعف با هم اجتماع کنند. چنین مؤمنی را به هیچ روی نمیتوان متزلزل و پریشان ساخت. آنچه ایمان را هدف قرار میدهد، اموری است که در قرارگاه ایمان، یعنی قلب، به وقوع میپیوندد. شک و شرک، از این جهت که با لشکر ایمان، یعنی اخلاص و یقین، منافات دارند، ایمان را ضعیف میکنند. اخلاص و یقین که در درجات مختلف ایمان به شکلهای گوناگون ظهور میکنند، با ورود شک و شرک رو به ضعف میگذارد، مگر در آن مرتبه از ایمان که یقینش هرگونه شک، و اخلاصش، شرک را نابود میسازد. علی(ع) میفرماید: «به پیامبر ایمان میآوریم؛ همچون ایمان کسی که پنهانیها را آشکارا دیده و به آنچه وعده داده شده آگاه شده است؛ ایمانی که با اخلاص، شرک را و با یقین، شک را زدوده است»[۳۹]. شک مانع ورود انسان به منطقه اسلام و ایمان است و در صورت ورود او به این منطقه، ایمان را ضعیف میکند و وی را به منطقه کفر بازمیگرداند. علی(ع) میفرماید: «... يَنْقَدِحُ الشَّكُ فِي قَلْبِهِ بِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ...»[۴۰]؛ «... با اولین شبهه، شک، در دل او آتش میافروزد». همچنین با ورود به حوزۀ، ایمان، هنوز شرک از جان مؤمن دست برنمیدارد تا اینکه مؤمن به وضعیتی خاص از ایمان منتقل شود. هر چه مرتبه ایمان بالاتر رود، قلب آدمی را از شرک پاکتر و مصفاتر میکند: «فَرَضَ اللَّهُ الْإِيمَانَ تَطْهِيراً مِنَ الشِّرْكِ»[۴۱]؛ «خداوند ایمان را برای پاک شدن از شرک واجب گردانید». مبارزه ایمان با کفر و آنگاه با شرک است. ظلمت شرک با نور ایمان در درجات پایین مواجه میشود و مؤمن باید تا رسیدن به مراحل فرازین ایمان، این تاریکی را از وجود خویش بیرون کند. اگر این تاریکی مهار نشود، ظلمت خود را میگستراند، به طوری که آدمی را به دیار کفر روانه میکند. بنابراین، در یک منطقه فقط شرک است و ایمان نیست و در منطقه دیگر فقط ایمان است و شرک قراری ندارد. در میان این دو منطقه، منطقهای است که ایمان و شرک جمع میشوند. در منطقه اجتماع، هنوز ایمان ضعیف است. ایمان و شرک، قلب را به دو طرف متقابل میکشاند و ضعف ایمان، موجبات سلطه شرک را فراهم میآورد. در قرآن میخوانیم: ﴿وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ﴾[۴۲].[۴۳].
دوم: سکینه قلبی
«سکینه» از خواص و آثار ایمان است. سکینه از مادۀ «سکون» در مقابل حرکت و تزلزل است. قرارگاه چنین ماهیت کمیابی قلب آدمی است و با ورودش، هرگونه اضطراب و سرگردانی را از میان میبرد. اضطراب و پریشانی وضعیتی است که بشر در زندگی، همواره آن را به شکلهای مختلف تجربه میکند و هیچ امر ممکنی قدرت بر کندن آن را از وجود انسان ندارد؛ چراکه همین امور امکانی است که اضطراب و پریشانی تولید میکنند. از این رو اگر همۀ اسباب امکانی در کنار هم گرد آیند، اگر موجب تشدید سرگردانی و اضطراب نشوند، درمانگر آن نیستند. اگر فقط جهان امکانی در نظر جلوه کند، اضطرابها و تشویشها نیز از متن همین جهان بر خواهند خاست. پس «سکینه» دستاورد انسان یا فرآورده پیرامونی او نیست، بلکه منشأ آن خالق هستی است و گیرنده و پذیرای آن، مؤمن است. به تعبیر دیگر، در تحقق سکینه، هیچ واسطه امکانی دخالت ندارد و سکینه، هدیهای است از ساحت ربوبی بر قلب مؤمن. با آمدن چنین هدیهای آرامش بر سراسر وجود آدمی حاکم میشود. همچنین اگر ترس قلبی منشأ الهی داشته باشد، همکاری همه اسباب امکانی نیز نخواهند توانست این ترس را از میان بردارند. به نظر میرسد که این دستاورد با اثر قبلی ارتباط دارد؛ یعنی «سکینه» قلب را از احتمال سقوط به مراحل پایینتر ایمان باز میدارد و فقط او را به جهت متعالی سوق میدهد. در قرآن میخوانیم: ﴿هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَعَ إِيمَانِهِمْ﴾[۴۴]. با آمدن سکینه، نه دستگاه اندیشه در تشخیص حق از باطل تردیدی به خود راه میدهد و نه دستگاه عواطف و احساسات دچار خوف و حزن میشود و نه بدن در ادای تکالیف مربوط به خود سختی میبیند. سرور حاصل از سکینه به قلب قدرتی میدهد که سختیها بر او آسان میشود و طاعت و بندگی را لذت بخش و مطابق با وجود خود مییابد که عصیان را از او دور میکند. چون مبدأ سکینه، خالق هستی است، میتواند وجود آدمی را از عالم کثرت و ظلمت به عالم وحدت و نور منتقل کند.[۴۵].
سوم: اطلاق قلبی
از آثار ایمان دینی، دگرگونه کردن حالتهای بشری و گسستن بندهای اسارت و پدید آوردن آزادی است. آدمی در این زندگی در آرزوها، امیدها و آرمانهای خویش غوطه میخورد، اما طعم شکست و به بن بست رسیدن را هم میچشد. ترس از نرسیدن به آرزوها و از دست دادن سرمایهها، لحظهای او را به حال خود را نمیگذارد. دگرگونیهایی که در زندگی برای او رخ میدهد، تنها متعلق ترس او را تغییر میدهد، اما اصل ترس را ریشه کن نمیکند. وضعیتهای مطلوب، بشر را به خود مشغول میکند، اما او خوب میداند که هیچ یک از حالتهای مطلوب تضمین بقا ندارد. علم او در معرض فراموشی، زیبایی او در معرض زوال، حب او در معرض تبدیل به بغض، و شادی او در معرض تبدیل به دلهره و افسردگی است. اگر درست باشد که حب انسان به خویش از هر حبی بالاتر است، همین وضعیت هم تضمینی ندارد و از این رو است که گاه خود را به دست خویش در معرض هلاکت قرار میدهد. با تحقق ایمان دینی و به میان آمدن متعلق آن در کل محاسبات آدمی، وجود او چنان دگرگونی میپذیرد که همه وضعیتهای یاد شده تغییر میکند. مؤمن در این صورت به کشف وابستگی واقعی و ناب، نایل میشود که با دریافت آن از همه وابستگیها نجات مییابد و به ساحل اطمینان و قرار میرسد. این همان وابستگی مخلوق به خالق است که همه حالتها و وضعیتهای مخلوق را به سوی هستی بخش خویش سوق میدهد و مخلوق درمییابد که دیگر موجودات نیز با او در این وابستگی شریکند. این حلقات آویخته و وابسته، همه به هستی بخش خویش تعلق دارند. هیچ یک از این حلقات، شایسته آن نیست تا حلقه دیگر، وضعیتهای خود را بدان مشروط و مقید کند. مؤمن، در مدار وابستگی به خدا، با موجودات دیگر احساس همبستگی میکند. از اینرو در پیش مؤمن، بیماری و سلامتی، فقر و غنا، زندگی و مرگ و اقبال و ادبار مطلوبها، یکسان است. هر یک از این وضعیتها، صحنههایی شورانگیز را برای او پدید میآورد و مؤمن با نقش آفرینی خود رابطهای معنادار با اسمای الهی برقرار میکند. او با اعتماد به متعلق ایمان خود که همیشه با او است، از هر یک از این وضعیتها بهرهای میبرد و قلمروی را فتح میکند که مخصوص همان وضعیت است. علی(ع) در این باره میفرمایند: «لَا يَكْمُلُ إِيمَانُ الْمُؤْمِنِ حَتَّى يَعُدَّ الرَّخَاءَ فِتْنَةً وَ الْبَلَاءَ نِعْمَةً»[۴۶]؛ «ایمان مؤمن کامل نمیشود تا اینکه فرصت عیش را فتنه و بلا را نعمت شمارد».[۴۷].
چهارم: تحول دستگاه معرفت و کشف متعالی
دستگاه ادراکی با حصول ایمان در قلب، با تجهیزات کاملتر، شنیدنیها، دیدنیها و مدرکات دیگر مواجه میشود که پیش از تقرر ایمان، یا این تجهیزات وجود نداشته و یا اگر بوده به سبب وجود موانع، با جهان خاص خود ارتباط برقرار نکرده است. آنچه در این جهان میگذرد چنان در نظر بشر، زیبا جلوه میکند و سلطه مییابد که دستگاه شناخت، همواره، خود را به این منطقه مشغول میکند و قدرت ورود به بخش نهان و واقعیتر را از دست میدهد. ایمان بخش نهان آدمی را به تدریج در آستانه ورود به ساختار نهان و اصیلتر هستی قرار میدهد. این بخش از هستی ممکن است به علت ظهور موانع همیشه مستور و محجوب بماند. در طلیعه ایمان، بسیاری از امور واقعی نامشهود است، ولی تحولهای ایمانی موجب میشود انسان با برداشتن موانع و زدودن پردههای نسیان و غفلت، دستگاه شناسایی ویژه آن بخش را با آن منطقه مرتبط سازد. با پدید آمدن چنین وضعی، دریافتهای مؤمن از عالم واقع تصحیح میشود و او همه بخشهای جهان را، آنگونه که هست، نظاره میکند.
آیینه وجود بشر با رسیدن به مراتبی از ایمان، به درستی بزرگ را بزرگ و کوچک را کوچک نشان میدهد. آنها را هم میبیند و هم درست دریافت میکند. به بیان علی(ع) تنها خالق هستی را، که بزرگ است، بزرگ مییابد و در جنب چنین معرفتی غیر خالق را، که همچون خود او مخلوق است، کوچک مییابد؛ چون به راستی در برابر خالق از بزرگی سهمی ندارند: «عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ»[۴۸]؛ «خداوند در نظر آنان چنان بزرگ است که غیر او در دیده آنها کوچک مینماید». چون خالق، بزرگ است، در جان آنها بزرگ جلوه میکند و نتیجه این است که مخلوق در دیدگان آنها کوچک مینماید؛ چون مخلوق به واقع چنین است. آیینه وجودی مؤمن بزرگ نمایی کاذب ندارد تا کوچکها را بزرگ و خود را دچار توهمات کند، بلکه هر چه را که در واقع هست به خوبی و درستی میبیند. نشانه مؤمن این است که از غیر خدا ترس ندارد. علی(ع) در این باره میفرماید: هر چیز از مؤمن میهراسد؛ زیرا وی در دین خداوند صاحب عزت است. او از هیچ چیز نمیهراسد و این نشانه مؤمن است[۴۹]. مؤمن حوادث دور و نزدیک را در جای خود مشاهده میکند و چشمان او در دام نزدیکبینی و دوربینی گرفتار نمیشود. اگر کسی نزدیک را دور ببیند، معلوم میشود که دستگاه شناسایی او نتوانسته است با آن امر ارتباط درستی برقرار کند. این گونه ادراکات، بیشتر به جنبههای ذهنی شده و روانشناسانه ارتباط دارد؛ مثلاً قیامت، حادثهای است که در نظر غیر مؤمن، دور جلوه میکند و در نظر مؤمن، نزدیک. هر چه ایمان مؤمن متعالیتر باشد، قیامت در نظر او نزدیکتر است. مؤمن توانسته است فاصله حقیقی قیامت را دریابد. این دریافت نیاز به تحولی وجودی دارد که در جان او رخ داده است و تا این تحول صورت نگیرد، قیامت همواره بعید جلوه میکند: علی(ع) میفرماید: اگر شما به چشم ببینید آنچه را که مردگان شما به چشم دیدند، غمگین میشوید و زاری میکنید و میشنوید و پیروی میکنید. اما آنچه را که آنها دیدهاند از شما پنهان، و نزدیک است پرده برداشته شود[۵۰].
از این رو، مؤمن هیچ گاه نمیتواند امور این جهان را بدون ملاحظه آخرت به انجام رساند. او در محاسبات خود همواره به آخرت توجه دارد و کاری را که این محاسبه در او راه نیافته باشد، دنیایی میشمارد. دنیا و آخرت دو دشمن ناجور و دو راه جدا هستند. کسی که دنیا را دوست داشت و به آن دل بست، به آخرت کین ورزید و با آن دشمنی کرد. دنیا و آخرت مانند خاور و باخترند که روندۀ میان آنها هر چه به یکی نزدیک شود، از دیگری دور میشود. این دو به رغم اختلافشان به دو زن میمانند که یک شوهر داشته باشند[۵۱]. همچنین مؤمن کم را اندک و زیاد را فزون میشمارد. او متاع این جهان را اندک و ناپایدار مییابد و نعمتهای آخرت را فراوان و پایدار میداند. او در این ادراک نیز به واقع رسیده و جان او در دام پدیدارهای کاذب و وهمی نیفتاده است. به همین جهت، مؤمن به قدرت تقوا، در برابر خواستههای نامشروع ایستادگی میکند و هنگام ناملایمات هرگز خود را نمیبازد. اگر عظمت ثواب و عقاب الهی در جان آدمی قرار نگیرد، او در برابر ناملایمات این جهان بیتابی میکند و آنها را بسیار بزرگتر از آنچه هست مییابد. چنین معرفتی، شب و روز مؤمن را به جهان مراقبه، اندیشه، عبادت و گفتوگو با خالق خود میکشاند. مؤمن اندک اندک در هر روز خود به شبی نیازمند میشود تا با نیایش، رهایی وجود خود را از خداوند درخواست کند. بهشت و جهنم همیشه در وجود او حاضر است و به آنها مینگرد. سخن علی(ع) را بشنویم: یقینشان به بهشت، مانند یقین کسی است که آن را دیده که اهلش در آن به خوشی به سر میبرند. ایمانشان به دوزخ همچون ایمان کسی است که آن را دیده که اهلش در آن گرفتار عذابند... هرگاه به آیهای برخورند که به شوق آورد، در آن طمع میکنند و با اشتیاق به آن مینگرند، گویی پاداشی که آیه از آن خبر میدهد، در برابر چشم ایشان است. هرگاه به آیهای برخورند که در آن ترس و بیم است، گوش دلشان را بر آن میگشایند، چنانکه گویا شیون و فریاد دوزخ در بیخ گوشهایشان است[۵۲].[۵۳].
پنجم: گذر وجودی به جهانهای اخلاقی
با قرار گرفتن ایمان در جان آدمی، راه وی به سوی جهانهای اخلاقی هموار میشود و در یکی از آنها سکنا میگزیند، اخلاق، نه یک جهان، بلکه جهانهای بیشمار را شامل است. با قرار یافتن ایمان در قلب، انسان به سوی کاملترین جهان اخلاقی پیش میرود و در هر مرتبه از مراتب ایمان، به جهان اخلاقی متناظر با آن وارد میشود. قواعد این جهانها، همه اخلاقیاند. هر عملی که در این جهانها به وقوع میپیوندد، حکم همان جهان را دارد. اگر در جهان اول اخلاقی، عملی خوب باشد، در جهان دوم بد به حساب نمیآید؛ هر چند ممکن است درست شمرده نشود. از این رو دین، آدمیان را به بهترین جهان اخلاقی، که قواعد اخلاقی آن برترین قواعد است، فرامیخواند و راه رسیدن به آن را در اختیار او قرار میدهد. هر عمل خوب میتواند «خوبتر» باشد و آدمی را در این سیر به سوی جهانهای دیگر اخلاقی عروج دهد. رسیدن به جهانهای والای اخلاقی جز با تحول این دستگاه میسر نیست و شرط لازم و کافی این تحول، ایمان به خدا است. با تحقق هر مرتبه از ایمان، بشر در جهانی از جهانهای اخلاقی قرار میگیرد. اعمال کسی که در جهان اخلاقی متعالیتر به سر میبرد، شاید برای آدمیان جهانهای پایینتر، چندان قابل توجیه نباشد. توضیح آن ساختار به مدد الفاظ و عبارات ممکن نیست. توضیح لفظی برای کسی که در این سفر وجودی قرار نگرفته و آن تحولات را تجربه نکرده است، اگر بر ابهام او نیفزاید، گرهی نمیگشاید. حتی ممکن است ظاهر یک عمل در دو جهان اخلاقی، یکسان، اما تفاوت حقیقت آنها بیش از شباهتشان باشد. همین وجه مشابهت است که پنجرههای این جهانها را به روی یکدیگر باز میکند و همه تا حدی، یکدیگر را به رسمیت میشناسند؛ مثلاً صبر بر خواستههای نامشروع نفس در هر جهان اخلاقی از اعمال نیک محسوب میشود، اما اگر این صبر برخاسته از صفت اخلاقی «حیا» و حرمت نهادن به حضور خالق باشد، بسیار نیکتر و پسندیدهتر از صبری است که برخاسته از توجه به کیفر الهی باشد. هر دو نوع صبر، «عمل نیک» محسوب میشوند، اما وضعیت صابر اول از نظر وجودی با وضعیت صابر دوم بسیار متفاوت است. نمونههایی از قواعد اخلاقی که انسان فقط در وضعیتهای خاص ایمانی، قدرت اظهار آنها را دارد، قواعدی هستند که بر انسان طبیعی یا بر انسانی که در مراتب پایینتر ایمان قرار دارند، بسیار سنگین جلوه میکند؛ از جمله به سه مورد اشاره میکنیم:
۱. آدمی خود را محتاج مدح و ثنای دیگران میداند و حتی گاه وانمود میکند که کمالاتی در او هست تا از مدح دیگران بهرهای ببرد. چنین انسانی البته از ذم دیگران هم آسیب میبیند؛ از این رو زندگی خود را به گونهای تنظیم میکند که مدحها را به خود جلب کند و گزندی از ذمها به او نرسد. اما مؤمنان، در وضعیتی خاص، حتی وقتی موجبات مدح آنها وجود دارد، اگر نگوییم از مدح آزرده میشوند، از آن مسرور نمیشوند. مدح و ذم آدمیان در نظر ایشان یکسان است و آن را در انجام دادن عمل اخلاقی دخالت نمیدهند. علی(ع) در این باره در وصف این گروه از اهل ایمان میفرماید: هرگاه یکی از آنان را بستأیید از آنچه درباره او گفته شده میترسد و میگوید: «من از دیگری به خود داناترم و پروردگارم به حالم داناتر از من است. خدایا، آنچه میگویند بر من مگیر، و مرا برتر از آنچه میپندارند بگردان، و گناهانم را که نمیدانند ببخش»[۵۴].
۲. علی(ع) در وصف اهل ایمان میفرماید: «يَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ يُعْطِي مَنْ حَرَمَهُ وَ يَصِلُ مَنْ قَطَعَهُ»[۵۵]؛ «کسی را که به او ستم کند ببخشاید و به کسی که او را محروم کند، احسان ورزد و به آنکه از او بریده است، میپیوندد». همچنین میفرماید: «الْمُؤْمِنُ مَنْ تَحَمَّلَ أَذَى النَّاسِ وَ لَا يَتَأَذَّى أَحَدٌ بِهِ»[۵۶]؛ «مؤمن کسی است که آزار مردم را تحمل کند و کسی به سبب او آزار نبیند». از این سخنان درمییابیم که اهل تقوا و ایمان در برابر اعمال بد دیگران، راه مقابله به مثل را نمیپیمایند، بلکه با نور به مقابله با تاریکی برمیخیزند.
۳. مؤمنان کار دیگران را کم نمیشمارند و عمل خود را زیاد به حساب نمیآورند و بدون تکلف، دیگران را از خود بهتر میدانند. امام کاظم(ع) فرمودند: ... امیرمؤمنان(ع) میگفت: «... [[[عقل]] کسی درست نباشد تا]ذلت همراه حق را از عزت ناحق برتر بداند، و تواضع را از اشرافیت دوستتر دارد، و احسان اندک از دیگران را بیش شمارد و احسان بیش از طرف خود را کم به حساب آورد، و همه مردم را بهتر از خود بداند و خود را در دل از همه بدتر شمارد» و این تمام سخن است[۵۷]. با توجه به این سخنان میتوان بخشی از تفاوتهای مؤمن را با کافر دریافت. تقسیم آدمیان به دو گروه مؤمن و کافر، اساسیترین تقسیمی است که در متون دینی به رسمیت شناخته شده است. دو صفت ایمان و کفر، آدمیان را از نظر وجودی متمایز میکند. ادراکات، احساسات و عواطف، اخلاقیات و در یک کلمه، ساختار وجودی انسان، با حصول ایمان دگرگون میشود. سایر تفاوتها در میان انسانها قابل اعتنا نیست. تفاوت در زبان، نژاد، رنگ، زادگاه، هوش، استعداد، جنس و... هیچ یک موجب نمیشود تا انسانی با انسان دیگر تفاوت جوهری یابد. این گونه امور به اختیار و اراده کسی حاصل نشده تا کسی با داشتن آن تفاخر کند و از نداشتن آن رنجور شود.
همان طور که یک نژاد پرست میتواند درباره برتری رنگ سفید نظریه پردازی کند، نژاد پرست دیگر هم میتواند در دفاع از رنگ سیاه چنان کند. در انسانیت انسان رنگ و نژاد و... مطرح نیست. تنها با ورود به منطقه ایمان، قدرت تشخیص مزایای انسانی به دست میآید. در این منطقه همه یکدیگر را زیبا، مفید و محتاج هم مییابند و شایسته احترام میدانند. همین جا است که همگی هویت واحد خویش را به عیان میبینند و غم و شادی دیگران را غم و شادی خود به حساب میآورند. ایمان است که حجاب ساختگی میان آدمیان را میدرد و بغضها و کینهها را به دوستی بدل میکند. همبستگی میان دو مؤمن از همبستگی میان خویشاوندان بالاتر است، ایمان، آدمیان گسسته از یکدیگر را در کنار هم جمع میکند و هیچ قدرتی نمیتواند این همبستگی و ارتباط را از میان بردارد. امام علی(ع) میفرمایند: به من خبر رسید که یکی از لشکریان [[[معاویه]]] بر یک زن مسلمان و یک زن کافر ذمی تاخته و حریم آنها را شکسته است تا آنجا که خلخال و دستبند و گردنبندها و گوشوارههای او را میکند و آن زن نمیتوانسته او را بازدارد، مگر آنکه صدا به گریه و زاری بلند کند و از خویشان خود کمک بطلبد. دشمنان با غنیمت و دارایی بسیار بازگشتند، درحالیکه به هیچ یک از آنها زخمی نرسید و خونی از آنها ریخته نشد. اگر مرد مسلمانی با شنیدن این واقعه از اندوه بمیرد بر او ملامت نیست، بلکه نزد من به مردن سزاوار است[۵۸].
امام صادق(ع) فرمودهاند: مؤمن برادر مؤمن است؛ آن دو اعضای یک تناند، و اگر یکی را دردی رسد، در دیگر پارههای تن اثر کند. روحشان از یک مبدأ است. به راستی روح مؤمن به روح خدا پیوستهتر است از پیوست پرتو آفتاب به آن[۵۹]. بنابراین وقتی گفته میشود «الف شجاع است» یا «الف مهربان است» با گزارهای روبهرو هستیم که مضمونی خاص دارد و درباره شخص الف خبری میدهد. اما وقتی میگوییم «الف مؤمن است» هر چند با یک گزاره رو به رو هستیم، اطلاعات فراوانی را از الف در اختیار مخاطب قرار میدهیم. مخاطب انتظار دارد که الف راستگو، مهربان، امانتدار و خدا ترس باشد؛ به طوری که اگر پس از این گزاره بگوییم «اما الف خائن دروغگو است» مخاطب میان این دو گزاره نوعی ناسازگاری میبیند[۶۰]. پس چگونه میتوان ماهیت ایمان را توضیح داد، به طوری که همه ویژگیهای مذکور را در آن بیابیم. در این جا نظریههایی است که باید تک تک آنها را با اوصاف یاد شده آزمود. فقدان هر یک از آن اوصاف، اگر نظریهای را ابطال نکند، دست کم نقصان آن را بر ملا میسازد. گزارش پارهای از نظریههای متکلمان مسیحی و مسلمان در ذیل خواهد آمد.[۶۱].
ایمان
یکی از معیارهای شایستگی از نظر اسلام، «ایمان» است. ایمان - همانگونه که حضرت علی(ع) در پاسخ به سؤالی درباره تعریف آن، میفرماید - عبارت است از: شناخت با قلب، اقرار با زبان، و عمل با اعضا و جوارح. «وَ سُئِلَ عَنِ الْإِيمَانِ فَقَالَ الْإِيمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ»[۶۲]؛ از نظر آن حضرت، نشانههای ایمان این است که راست بگویی، آنگاه که تو را زیان رساند، و دروغ نگویی آنگاه که تو را سود رساند، آنکه بیش از مقدار عمل سخن نگویی، و چون از دیگران سخن گویی از خدا بترسی: «وَ قَالَ(ع) الْإِيمَانُ أَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّكَ عَلَى الْكَذِبِ حَيْثُ يَنْفَعُكَ وَ أَلَّا يَكُونَ فِي حَدِيثِكَ فَضْلٌ عَنْ عَمَلِكَ وَ أَنْ تَتَّقِيَ اللَّهَ فِي حَدِيثِ غَيْرِكَ»[۶۳]؛
همانگونه که ملاحظه میشود، ایمان با ماهیتی که دارد (شناخت و عمل بر اساس آن)، و ویژگیهایی که دارد (رفتار صادقانه و متعادل با دیگران)، زمینه را برای یک تعامل و ارتباط دوستانه میان افراد و به خصوص اعضای سازمانها فراهم کرده و جوی آکنده از اعتماد را بر سازمان حاکم میکند. بدیهی است کسانی که واجد چنین معیاری باشند، نسبت به کسانی که فاقد آن هستند از شایستگی بیشتری برخوردارند. خداوند متعال نیز در مورد شایستگی افراد مؤمن نسبت به سایر افراد میفرماید: ﴿لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ﴾[۶۴]. این آیه در واقع، علاوه بر بیان ارزش اصل ایمان، مصادیق ایمان (خدا، معاد، ملائکه، قرآن و انبیا) را نیز بیان نموده و اظهار میدارد که افراد با اعتقاد به آنها شایستگی پیدا میکنند. دلیل اینکه ایمان موجب شایستگی افراد میشود این است که فرد مؤمن هدفش روشن بوده و راهی که او را به آن هدف میرساند نیز روشن است و او هیچگاه راه مستقیم را رها نکرده و به بیراهه نمیرود. طبیعتاً چنین کسی، با افراد سازمان و جامعه رو راست و صادق بوده و هیچگاه تلاش نمیکند آنها را با هر نیرنگ و حیلهای که شده در راستای منافع خود، هدایت کند. در مقابل، افراد غیرمؤمن تلاش میکنند دیگران را همسو با منافع خود جهت بدهند. آیه دیگری که بیانگر شایستگی افراد مؤمن نسبت به افراد غیر مؤمن میباشد، آیه ۲۲ سوره ملک است که میفرماید: ﴿أَفَمَنْ يَمْشِي مُكِبًّا عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّنْ يَمْشِي سَوِيًّا عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۶۵]. همانگونه که ملاحظه میشود این آیه افراد مؤمن و کافر را با هم مقایسه میکند. برخی، مظهر آن دو (مؤمن و کافر) را پیامبر(ص) و ابوجهل میدانند[۶۶].
در این آیه، فرد بیایمان به کسی تشبیه شده است که از جادهای ناهموار و پر پیچ و خم میگذرد، در حالی که به رو افتاده، و با دست و پا، یا به سینه حرکت میکند؛ نه راه را به درستی میبیند، و نه قادر بر کنترل خویشتن است، نه از مواقع با خبر است و نه سرعتی دارد؛ کمی راه میرود و درمانده میشود. ولی مؤمن را به فرد راست قامتی تشیبه میکند که از جادهای هموار و صاف با سرعت و قدرت و آگاهی تمام، به راحتی پیش میرود[۶۷]. بدیهی است افرادی که هدف و راه رسیدن به آن را بهتر میشناسند و در یک مسیر هموار، با سرعت بالا و با قدرت کامل حرکت میکنند، شایستگی بیشتری نسبت به کسانی دارند که هدف را درست نمیشناسند و موانع آن را درست درک نمیکنند و راه رسیدن به آن را درست نمیبینند و سرعت و دقت لازم را ندارند.
آیتالله خامنهای درباره لزوم این ویژگی شایستهسالاری در سلسله مراتب نظامی میفرماید: فرماندهان باید در نیروهای مسلح خصوصیات لازم را برای فرماندهی داشته باشند یا دارا شوند... این خصوصیات در درجه اول ایمان است. فرمانده بیایمان، به درد فرماندهی نمیخورد، ظرفیت ایمانی به قدر شغل کاری که به او محول میکنید، باید داشته باشد؛ اگر نداشت، فایدهای ندارد، بارها این را تکرار کردیم، ضربهاش را خوردیم، خوردید، دیدید. هر چه سطح کارآیی بالاتر میآید، بایستی ایمان بیشتر باشد[۶۸]. با توجه به این آیات و اظهارات رهبر معظم انقلاب میتوان گفت: ایمان، یگانه و بهترین شاخصی است که سیاستهای اسلامی را از غیر آن متمایز کند؛ زیرا یک سیاستمدار مؤمن نمیتواند آن باورها و اعتقادات اصولی خود را در سیاستگذاریها نادیده بگیرد[۶۹]. بنابراین، یکی از معیارهای شایستگی ایمان است. کسانی که این ویژگی و خصوصیت را داشته باشند، نسبت به کسانی که فاقد آن هستند شایستگی بیشتری دارند. حتی این معیار میتواند به عنوان یک شاخص ارزشیابی برای سایر معیارهای شایستهسالاری نیز تلقی شود؛ یعنی اگر ایمان بود، سایر معیارها نیز ارزش دارند و اگر این معیار نبود، برخی دیگر از معیارهای شایستگی مانند «علم» در عین وجودشان، نه تنها مفید نیستند، بلکه مضر نیز میباشند. شهید مطهری در این باره مینویسد: «علم بدون ایمان تیغی است در کف زنگی مست؛ چراغی است در نیمه شب در دست دزد برای گزیدهتر بردن کالا»[۷۰].[۷۱]
منابع
پانویس
- ↑ گفتار امیرالمؤمنین علی (ع)، ج۱، ص۱۱۶.
- ↑ ترجمه نهج البلاغه، حکمت ۲۱۸.
- ↑ «إِنَّ أَفْضَلَ الْإِيمَانِ إِنْصَافُ الرَّجُلِ مِنْ نَفْسِهِ»؛ (گفتار امیرالمؤمنین علی (ع)، ج۱، ص۱۱۶).
- ↑ «أَفْضَلُ الْإِيمَانِ الْأَمَانَةُ»؛ (گفتار امیرالمؤمنین علی (ع)، ج۱، ص۱۱۵).
- ↑ «أَفْضَلُ الْإِيمَانِ الْإِخْلَاصُ وَ الْإِحْسَانُ»؛ (گفتار امیرالمؤمنین علی (ع)، ج۱، ص۱۱۵).
- ↑ گفتار امیرالمؤمنین علی (ع)، ج۱، ص۱۱۴.
- ↑ ر.ک: تبیین براهین اثبات خدا، ص۱۱۶.
- ↑ ر.ک: تبیین براهین اثبات خدا، ص۷۶ و ۱۱۷.
- ↑ «أَقْرَبُ النَّاسِ مِنَ اللَّهِ أَحْسَنُهُمْ إِيمَاناً»؛ (گفتار امیرالمؤمنین علی (ع)، ج۱، ص۱۱۵).
- ↑ گفتار امیرالمؤمنین علی (ع)، ج۱، ص۱۲۱.
- ↑ بهشتی، سعید، مقاله «تربیت عقلانی»، دانشنامه امام علی، ج۴، ص ۱۷۹.
- ↑ ﴿لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ «گروهی را نمییابی که با ایمان به خداوند و روز واپسین، با کسانی که با خداوند و پیامبرش مخالفت ورزیدهاند دوستی ورزند هر چند که آنان پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشانشان باشند؛ آنانند که (خداوند) ایمان را در دلشان برنوشته و با روحی از خویش تأییدشان کرده است و آنان را به بوستانهایی درمیآورد که از بن آنها جویباران روان است، در آنها جاودانند، خداوند از آنان خرسند است و آنان از وی خرسندند، آنان حزب خداوندند، آگاه باشید که بیگمان حزب خداوند است که (گرویدگان به آن) رستگارند» سوره مجادله، آیه ۲۲.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ لَا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذِينَ قَالُوا آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَمِنَ الَّذِينَ هَادُوا سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِينَ لَمْ يَأْتُوكَ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَوَاضِعِهِ يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هَذَا فَخُذُوهُ وَإِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا وَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا أُولَئِكَ الَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾ «ای پیامبر! آنان که در کفر شتاب میورزند تو را اندوهگین نکنند، همان کسانی که به زبان میگفتند ایمان آوردهایم در حالی که دلهاشان ایمان نیاورده است و یهودیانی که به دروغ گوش میسپارند جاسوسان گروهی دیگرند که نزد تو نیامدهاند؛ عبارات (کتاب آسمانی) را از جایگاه آنها پس و پیش میکنند؛ (به همدیگر) میگویند اگر به شما این (حکمی که ما میخواهیم از سوی پیامبر) داده شد بپذیرید و اگر داده نشد، (از او) دوری گزینید- و از تو در برابر خداوند، برای کسی که عذاب وی را بخواهد، هیچگاه کاری ساخته نیست- آنان کسانی هستند که خداوند نخواسته است دلهایشان را پاکیزه گرداند؛ در این جهان، خواری و در جهان واپسین عذابی سترگ دارند» سوره مائده، آیه ۴۱.
- ↑ ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ وَاسْمَعُوا قَالُوا سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا وَأُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَمَا يَأْمُرُكُمْ بِهِ إِيمَانُكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾ «و آنگاه که از شما پیمان گرفتیم و (کوه) طور را بر فراز (سر) تان برافراختیم (و گفتیم) آنچه به شما بخشیدهایم، با توانمندی (در اختیار) گیرید و گوش به فرمان باشید؛ (به زبان) گفتند شنفتیم و (به دل گفتند) نپذیرفتیم و به سبب کفری که داشتند، (مهر) گوساله در دلش» سوره بقره، آیه ۹۳.
- ↑ ﴿قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ﴾ «تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم و هنوز ایمان در دلهایتان راه نیافته است و اگر از خداوند و پیامبرش فرمان برید از (پاداش) کردارهایتان چیزی کم نمیکند که خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره حجرات، آیه ۱۴.
- ↑ ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا﴾ «بیگمان از کسانی که (به اسلام) ایمان آوردهاند و یهودیان و مسیحیان و صابئان، کسانی که به خداوند و روز بازپسین باور دارند و کاری شایسته میکنند، پاداششان نزد پروردگارشان است و نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میگردند» سوره بقره، آیه ۶۲.
- ↑ ﴿لَا يُؤَاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمَانِكُمْ وَلَكِنْ يُؤَاخِذُكُمْ بِمَا كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ﴾ «خداوند شما را در سوگندهای بیهوده بازخواست نمیکند امّا از آنچه با دل آگاهی است، بازخواست میکند و خداوند آمرزندهای بردبار است» سوره بقره، آیه ۲۲۵.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۲۱۸، ص۱۱۸۶. ر.ک: بحرانی، ابن میثم، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۵۷۲.
- ↑ نهج البلاغه، غرائب الکلام، حکمت ۵، ص۱۲۰۷.
- ↑ برگرفته از نهج البلاغه، خطبه ۲۳۱، ص۷۶۰.
- ↑ برگرفته از نهج البلاغه، ص۷۶۱. ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۲۱۸ - ۲۱۵.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۸، ص۵۸۲.
- ↑ ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا﴾ «مؤمنان، تنها آن کسانند که چون یاد خداوند پیش آید دلهاشان بیمناک میشود و چون آیات او را بر آنان بخوانند بر ایمانشان میافزاید و بر پروردگارشان توکّل میکنند» سوره انفال، آیه ۲.
- ↑ فعالی، محمد تقی، مقاله «قلب و معرفت قلبی»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۷۷.
- ↑ اصول کافی، ج۴، ص۱۲۸. همچنین ر.ک: اصول کافی، ج۴، ص۱۱۲، ح۱.
- ↑ دیوانی، امیر، مقاله «ایمان»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۱۵۸.
- ↑ این نام برگرفته از پارهای روایات است. (ر.ک: مجلسی، بحار الانوار، ج۶۸، ص۲۰۳، ح۵ و ۴).
- ↑ ر.ک: فتح، آیه ۲۶.
- ↑ «ای مؤمنان! چون با دستهای (از دشمن) رویاروی شدید استوار باشید و خداوند را بسیار یاد کنید باشد که رستگار گردید» سوره انفال، آیه ۴۵.
- ↑ «ای مؤمنان! شکیبایی ورزید و یکدیگر را به شکیب فرا خوانید و از مرزها نگهبانی کنید و از خداوند پروا بدارید باشد که رستگار شوید» سوره آل عمران، آیه ۲۰۰.
- ↑ «و چون با جالوت و سپاه وی رویاروی شدند گفتند: پروردگارا! ما را از شکیب، سرشار کن و گامهای ما را استوار دار و ما را بر کافران پیروز گردان» سوره بقره، آیه ۲۵۰.
- ↑ «خداوند، مؤمنان را در زندگی این جهان و جهان واپسین با گفتار استوار پا برجا میدارد و خداوند ستمگران را بیراه میگذارد و خداوند هر چه بخواهد انجام میدهد» سوره ابراهیم، آیه ۲۷.
- ↑ «(یاد کن) آنگاه را که پروردگارتان به فرشتگان وحی میفرمود که من با شمایم پس مؤمنان را استوار دارید؛ من در دل کافران بیم خواهم افکند بنابراین، (با شمشیر) بر فراز گردنها (شان/ بر سرشان) بزنید و دستشان را کوتاه کنید» سوره انفال، آیه ۱۲.
- ↑ «گروهی را نمییابی که با ایمان به خداوند و روز واپسین، با کسانی که با خداوند و پیامبرش مخالفت ورزیدهاند دوستی ورزند هر چند که آنان پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشانشان باشند؛ آنانند که (خداوند) ایمان را در دلشان برنوشته و با روحی از خویش تأییدشان کرده است و آنان را به بوستانهایی درمیآورد که از بن آنها جویباران روان است، در آنها جاودانند، خداوند از آنان خرسند است و آنان از وی خرسندند، آنان حزب خداوندند، آگاه باشید که بیگمان حزب خداوند است که (گرویدگان به آن) رستگارند» سوره مجادله، آیه ۲۲.
- ↑ «کسانی از مرد و زن که کار شایستهای کنند؛ و مؤمن باشند، بیگمان آنان را با زندگانی پاکیزهای زنده میداریم و به یقین نیکوتر از آنچه انجام میدادند پاداششان را خواهیم داد» سوره نحل، آیه ۹۷.
- ↑ واقعه، آیه ۱۱-۸.
- ↑ صفار قمی، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص۴۴۹.
- ↑ دیوانی، امیر، مقاله «ایمان»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۱۶۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۱۴.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۱۴۷.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۲۵۲.
- ↑ «و بیشتر آنها که (در ظاهر) به خداوند ایمان میآورند (در باطن همچنان) مشرکند» سوره یوسف، آیه ۱۰۶.
- ↑ دیوانی، امیر، مقاله «ایمان»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۱۴۱.
- ↑ «اوست که آرامش را در دل مؤمنان فرو فرستاد تا ایمانی بر ایمانشان بیفزایند و سپاهیان آسمانها و زمین از آن خداوند است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره فتح، آیه ۴.
- ↑ دیوانی، امیر، مقاله «ایمان»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۱۴۳.
- ↑ آمدی، غرر الحکم، ح۱۰۸۱۱، همچنین ر.ک: همان، ح۱۰۸۰۶.
- ↑ دیوانی، امیر، مقاله «ایمان»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۱۴۴.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳.
- ↑ صدوق، صفات الشیعه، ص۱۱۴، ح۵۵.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ٢٠.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۱۰۳.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳.
- ↑ دیوانی، امیر، مقاله «ایمان»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۱۴۵.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳؛ غرر الحکم، ح۲۱۳۴.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳.
- ↑ آمدی، غرر الحکم، ح۹۴۱۳، ۲۱۵۵.
- ↑ اصول کافی، ج۱، ص۵۴ و نیز ر.ک: بحار الانوار، ج۶۷، ص۳۰۵، ح۳۷.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۷. برای مطالعه وضعیت عواطف مؤمنان ر.ک: آمدی، غرر الحکم، ح۸۸۹۷ و ۱۷۴۲.
- ↑ اصول کافی، ج۴، ص۴۹۰.
- ↑ دربارۀ اوصاف مؤمنان ر.ک: آمدی، غرر الحکم، ح۱۷۴۴، ۱۷۳۰، ۱۳۵۰؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۲، ص۱۲۲، ح۴۳ و ج۷۸، ص۵۰، ح۷۹؛ سبزواری، جامع الاخبار، ص۳۳۹، ح۹۴۹؛ حرانی، تحف العقول، ص۲۱۷ و ۲۱۲.
- ↑ دیوانی، امیر، مقاله «ایمان»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۱۴۸.
- ↑ صبحی صالح، شرح نهج البلاغه، حکمت ۲۲۷.
- ↑ صبحی صالح، شرح نهج البلاغه، حکمت ۴۵۸.
- ↑ «نیکی آن نیست که روی را سوی خاور و باختر بگردانید، بلکه نیکی (از آن) کسی است که به خداوند و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب (آسمانی) و پیامبران ایمان آورد و دارایی را با دوست داشتنش به نزدیکان و یتیمان و بیچارگان و به راهماندگان و کمکخواهان و در راه (آزادی) بردگان ببخشد و نماز برپا دارد و زکات پردازد و (نیکی از آن) آنان (است) که چون پیمان بندند وفا کنند؛ و به ویژه شکیبایان در سختی و رنج و در هنگامه کارزار، آنها راستگویند و آنانند که به راستی پرهیزگارند» سوره بقره، آیه ۱۷۷.
- ↑ «آیا آنکه به روی درافتاده (و باژگون) راه میرود رهیابتر است یا آنکه استوار و بر راهی راست راه میرود؟» سوره ملک، آیه ۲۲.
- ↑ ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۲۴، ص۳۴۹.
- ↑ ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۲۴، ص۳۴۹.
- ↑ خاتمی، سید احمد، مدیریت از دیدگاه قرآن و حدیث، ص۲۷.
- ↑ قادر علی، واثق، معیارهای شایستهسالاری در اسلام، مجله معرفت، شماره ۱۴۱.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲ (ایمان)، ص۳۵.
- ↑ چناری، امید، وظایف نهادهای حاکمیتی در قبال مفاسد اقتصادی ص ۱۲۹.