ولادت پیامبر خاتم در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'مقاله «محمد رسول الله"، دانشنامه' به 'مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۱۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۷ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{ | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = ولادت پیامبر خاتم | |||
| عنوان مدخل = ولادت پیامبر خاتم | |||
| مداخل مرتبط = [[ولادت پیامبر خاتم در تاریخ اسلامی]] | |||
| پرسش مرتبط = | |||
}} | |||
'''ولادت پیامبر خاتم{{صل}}''' در سال "[[عام الفیل]]" و در ربیعالاول [[سال]] ۵۷۰ م بوده است. [[شیعیان]]، | '''ولادت پیامبر خاتم {{صل}}''' در سال "[[عام الفیل]]" و در ربیعالاول [[سال]] ۵۷۰ م بوده است. [[شیعیان]]، تولد حضرت را هفدهم ربیعالاول، [[روز جمعه]] و [[اهل تسنن]] دوازدهم ربیعالاول، روز دوشنبه میدانند. محل تولد رسول اکرم {{صل}}، ورودی [[شعب ابی طالب]] است. [[عبدالمطلب]] پدر بزرگ حضرت نام ایشان را [[محمد]] {{صل}} گذاشت تا در [[آسمان]] و [[زمین]]، ستوده باشد. | ||
==[[تاریخ]] ولادت [[پیامبر خاتم]]== | == [[تاریخ]] ولادت [[پیامبر خاتم]] == | ||
عموم سیرهنویسان و [[تاریخنگاران]]<ref>خلیفة بن خیاط، ص۲۶؛ ابن هشام، ج۱، ص۱۶۷؛ یعقوبی، ج۲، ص۷؛ مسعودی، ج۲، ص۲۶۸.</ref> معتقدند [[تولد پیامبر اکرم]]{{صل}} در "[[عام الفیل]]" (سالی که ابرهه برای خرابی [[خانه کعبه]] آمده بود)<ref>اواسط قرن ششم = م.۵۷۱.</ref>، [[سال]] ۵۷۰ م بوده است<ref>بیهقی، دلائل، ج۱، ص۷۲.</ref>؛ زیرا آن حضرت به طور قطع در سال ۶۳۲ م در گذشته است و سن مبارک او ۶۲ تا ۶۳ سال بوده است. بنابراین ولادت آن حضرت در ۵۷۰ م خواهد بود. | عموم سیرهنویسان و [[تاریخنگاران]]<ref>خلیفة بن خیاط، ص۲۶؛ ابن هشام، ج۱، ص۱۶۷؛ یعقوبی، ج۲، ص۷؛ مسعودی، ج۲، ص۲۶۸.</ref> معتقدند [[تولد پیامبر اکرم]] {{صل}} در "[[عام الفیل]]" (سالی که ابرهه برای خرابی [[خانه کعبه]] آمده بود)<ref>اواسط قرن ششم = م. ۵۷۱.</ref>، [[سال]] ۵۷۰ م بوده است<ref>بیهقی، دلائل، ج۱، ص۷۲.</ref>؛ زیرا آن حضرت به طور قطع در سال ۶۳۲ م در گذشته است و سن مبارک او ۶۲ تا ۶۳ سال بوده است. بنابراین ولادت آن حضرت در ۵۷۰ م خواهد بود. | ||
[[اکثریت]] قریب به اتفاق [[محدثان]] و مؤرخان بر این اعتقادند که [[تولد]] [[پیامبر]]{{صل}} در [[ربیعالاول]] بوده است؛ ولی در روز | [[اکثریت]] قریب به اتفاق [[محدثان]] و مؤرخان بر این اعتقادند که [[تولد]] [[پیامبر]] {{صل}} در فصل [[بهار]] و در [[ربیعالاول]] بوده است؛ ولی در روز تولد حضرت، [[اختلاف]] دارند<ref>جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ص۱۴۸.</ref>. روزهای دوم<ref>بلاذری، انساب الأشراف، ج۱، ص۹۲ [چاپ زکار، ج۱، ص۱۰۰]؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج۱، ص۲۱.</ref> هشتم<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۱.</ref>، دهم<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۰؛ بلاذری، انساب الأشراف، ج۱، ص۱۰۰؛ ابن اثیر، اسدالغابة، ج۱، ص۲۱.</ref> دوازدهم<ref>ابن سید الناس، عیون الأثر، ج۱، ص۳۳؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۵، ص۲۵۵.</ref> و [[هفدهم ربیع الاول]] و دوازدهم [[ماه مبارک رمضان]]<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۰؛ ذهبی، تاریخ الإسلام، ج۱، ص۲۵.</ref> در این باره ذکر شده است. بعضی از [[دانشمندان]] امروز حساب کردهاند تا ببینند روز ولادت [[رسول اکرم]] {{صل}} با چه روزی از ایام ماههای شمسی منطبق میشود. به این نتیجه رسیدهاند که دوازدهم ربیع آن سال مطابق میشود با بیستم آوریل و بیستم آوریل مطابق است با سی و یکم فروردین. قهراً هفدهم ربیع مطابق میشود با پنجم اردیبهشت. پس قدر مسلّم این است که رسول اکرم {{صل}} در فصل بهار به دنیا آمده است. حال یا سی و یکم فروردین یا پنجم اردیبهشت. | ||
مشهور بین [[اهل سنت]] در [[تولد]] آن حضرت [[دوازدهم ربیع الاول]] و روز [[دوشنبه]] است که نخستین بار آن را [[ابن اسحاق]] (م ۱۵۱)<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۵۸.</ref> نقل و [[مورخان]] دیگر مانند: [[ابن هشام]] (م ۲۱۸)<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۵۸.</ref> [[طبری]] (م ۳۱۰)<ref>طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۱۵۶.</ref> و دیگر [[منابع روایی]] و [[تاریخی]] اهل سنت از وی نقل کردهاند. در بین [[شیعیان]] نیز [[کلینی]] (م ۳۲۹)<ref>کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۳۹.</ref> قول دوازدهم ربیع الاول را در ولادت آن حضرت نقل کرده است که به احتمال [[قوی]] این قول را از ابن اسحاق گرفته یا کلمه «بقیت» به «مضیت» در عبارت {{متن حدیث|مَضَتْ مِنْ شَهْرِ رَبِيعٍ الْأَوَّلِ}}<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۵۸، ص۴۳۹.</ref> تصحیف و [[دوازده]] [[روز]] باقی مانده از [[ربیع الاول]] به دوازده روز گذشته از ربیع الاول تبدیل شده است<ref>مجلسی، بحارالأنوار، ج۱۵، ص۲۵۱، پاورقی ۳.</ref>، اما مشهور قول [[شیعه]] در تولد آن حضرت، هفدهم ربیع الاول و [[روز جمعه]] است<ref>مفید، المقنعة ص۴۵۶؛ همو، مسارالشیعة (مصنفات الشیخ المفید)، ج۷، ص۵۰.</ref>. بنابراین [[مجلسی]] قول دوازدهم ربیع الاول را از مرحوم کلینی حمل بر [[تقیه]]<ref>مجلسی، حیاة القلوب، ج۲، ص۴۸؛ همو، بحارالأنوار، ج۵۵، ص۳۶۴.</ref> و بر قول هفدهم ربیع الاول ادعای اتفاق کرده است<ref>مجلسی، بحارالأنوار، ج۱۵، ص۲۴۸.</ref>.<ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۲۴۶؛ [[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۳۰-۳۱؛ [[رمضان محمدی|محمدی]]، [[منصور داداشنژاد|داداشنژاد]]، [[حسین حسینیان مقدم|حسینیان]]، [[تاریخ اسلام ج۱ (کتاب)|تاریخ اسلام]]، ج۱، ص۴۲.</ref> | |||
هنگام [[تولد]]، مادرش [[آمنه]]، کسی را نزد [[عبدالمطلب]]، جد بزرگوارش فرستاد و گفت که [[خداوند]] به تو پسری داده است. زمانی که [[عبدالمطلب]] خبر ولادت رسول خدا {{صل}} را شنید، از داخل [[حجر اسماعیل]] که با فرزندان خود و مردانی از [[بنی هاشم]] در آنجا نشسته بود، بلند شد و نزد [[آمنه]] آمد و [[کودک]] را داخل کعبه برد و [[خدا]] را بر این [[نعمت]] چنین [[سپاس]] گفت: "[[حمد]] و سپاس [[خداوند]] را که پسر بچهای [[پاک]] به من [[عطا]] فرمود. او در گهواره به بچههای دیگر [[سروری]] پیدا کرد. او را به خانهای که دارای ارکان است [[پناه]] میدهم تا اینکه او را بالغ و [[استوار]] ببینم. او را از [[شر]] هر بدخواه [[کینه]] به [[دل]] و حسود ورز لگام گسیخته به [[خدا]] میسپارم"<ref>{{متن حدیث|الحمد لله الذی أعطانی هذا الغلام الطیب الآردان قد ساد فی المهد علی الغلمان اعیذ بالبیت ذی الأرکان حتی آرا بالغ البنیان أعیذه من شر ذی شنئان من خاسد مضطرب العنان}}؛بلاذری، ج۱، ص۸۹؛ ابن جوزی، الوفاء، ص۹۳.</ref>. [[عبدالمطلب]] سپس عقیقهای کُشت<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۶۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۲.</ref>. [[محمد]] {{صل}} قبل از اینکه چشم به [[جهان]] بگشاید پدر خویش [[عبدالله]] را از دست داده بود<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۵۸.</ref>.<ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۲۴۶؛ [[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۳۰-۳۱.</ref> | |||
گفته شده آن حضرت [[ختنه]] شده و ناف [[بریده]] به [[دنیا]] آمد و این مطلب، [[شگفتی]] عبدالمطلب را برانگیخت و شأن و [[منزلت]] [[رسول خدا]] {{صل}} را در نظر او بالا برد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۸۲.</ref>. [[انس بن مالک]] میگوید: رسول خدا {{صل}} فرمود: "از [[کرامت]] من این است که ختنه شده و ناف بریده به دنیا آمدم و کسی عورت مرا ندید"<ref>ابن جوزی، الوفاء، ص۹۴.</ref> [[حاکم]]<ref>حاکم، ج۲، ص۶۰۷.</ref> در مورد [[حدیث]] مختون متولد شدن آن حضرت ادعای [[تواتر]] کرده است، اما عدهای<ref>طبرانی، الصغیر، ج۲، ص۵۹؛ هیثمی، ج۸، ص۲۲۴.</ref> افزون بر [[انکار]] تواتر و خدشه در [[سند حدیث]]، در اصل وجود چنین [[حدیثی]] تردید کردهاند. [[کمال بن عدیم عقیلی]] این حدیث را [[ضعیف]] دانسته و گفته است: ابداً چنین مطلبی [[ثابت]] نشده است. [[ابن قیم]] گفته است: ممکن است بسیاری از [[مردم]] نیز ختنه شده متولد شوند؛ از اینرو نمیتوان آن را از [[معجزات پیامبر]] شمرد<ref>ر.ک: قسطلانی، المواهب، ج۱، ص۷۱.</ref>. افزون بر این، [[روایت]] بالا با روایتی که گفته است عبدالمطلب [[روز]] هفتم ولادت رسول خدا، او را ختنه کرده و محمد نامید<ref>بکری دمیاطی، ج۱، ص۲۰.</ref> و نیز با برخی از گزارشها که [[ختنه]] شدن او را هنگام [[شق صدر]] ـ که مصدر خبری معتبری نیز ندارد ـ دانستهاند<ref>طبرانی، المعجم الاوسط، ج۶، ص۷۰؛ ابن عساکر، ج۳، ص۴۱؛ هشمی، ج۸، ص۲۲۴؛ بکری دمیاطی، ج۱، ص۱۲.</ref> [[تعارض]] دارد<ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۳۰-۳۱.</ref>. | |||
==محل ولادت [[رسول خدا]]{{صل}}== | == محل ولادت [[رسول خدا]] {{صل}} == | ||
محل تولد رسول اکرم {{صل}}، ورودی [[شعب ابی طالب]] است که پس از [[هجرت]] [[رسول خدا]] {{صل}} به یثرب، [[عقیل]] این [[خانه]] را [[تصرف]] کرد و آن خانه به نام او مشهور شد. بعدها [[فرزندان]] عقیل آن را به [[محمد بن یوسف ثقفی]] فروختند<ref>طبری، ج۲، ص۱۵۶؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۶.</ref>. البته [[محل]] تولد آن حضرت در طول [[تاریخ]] مورد توجه [[مسلمانان]] بوده است. در [[قرن دوم هجری]]، خیزران، [[همسر]] [[هارون]]، آن محل را خرید و به [[مسجد]] تبدیل کرد. بعدها نیز محل تولد آن حضرت از سوی [[سلاطین]] [[عثمانی]]، [[حاکمان]] [[یمن]]، [[مصر]] و [[عباسیان]] بازسازی شد. در پی روی کار آمدن [[دولت]] سعودی، با [[اصرار]] شیخ عباس قطان شهردار وقت [[مکه]] و درخواست وی از "ملک عبدالعزیز"، قرار بر آن شد تا در آنجا کتابخانهای موسوم به "المکتبة مکة المکرمه" بنا کنند که تاکنون بر قرار است<ref>جعفریان، ص۱۵۴.</ref>.<ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۳۰-۳۱؛ [[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۱۸۹.</ref> | |||
== مراسم نامگذاری [[پیامبر]] {{صل}} == | |||
[[عبدالمطلب]] برای عرض تشکر به پیشگاه [[خداوند]]، گوسفندی کشت و عدهای را [[دعوت]] کرد و در آن جشن باشکوه که از عموم [[قریش]] [[دعوت]] شده بودند، نام [[فرزند]] خود را [[محمد]] گذارد. از او پرسیدند: "چرا نام فرزند خود را [[محمد]] (ستوده) [[انتخاب]] کردید، در صورتی که این نام در میان [[اعراب]] کمسابقه است؟ گفت: خواستم که در [[آسمان]] و [[زمین]]، ستوده باشد"<ref>ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۱۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۳۲.</ref>. [[ابوطالب]] عموی آن حضرت در اشعار خود با اشاره به این رویداد چنین گفت: "خداوند نامی از خود را برای [[بزرگداشت]] او جدا ساخت؛ زیرا نام صاحب [[عرش]] [[محمود]] ([[پسندیده]]) و نام [[پیامبر]] [[محمد]] (ستوده) است"<ref>{{عربی|فشق له من اسمه لیجله فذوا العرش محمود و هذا محمد}}؛ابن حبان، الثقات، ج۱، ص۴۱.</ref>. | |||
تا آن روز، فقط شانزده نفر به این اسم نامگذاری شده بودند<ref>ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۲۰.</ref>. [[قرآن مجید]] نیز از آن حضرت با نامهای [[محمد]] و [[احمد]] یاد میکند. [[خداوند]] در سورههای [[آل عمران]]، [[محمّد]]، [[فتح]] و [[احزاب]]، او را با نام [[محمد]] و در [[سوره صف]] با نام [[احمد]] خوانده است. منشأ [[اختلاف]]، این است که [[مادر رسول خدا]]، پیش از جدش، نام او را احمد گزارده بود<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۷۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۸۱.</ref>، چنان که در [[تاریخ]] منعکس است<ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۲۴۷.</ref>. | |||
[[ | |||
== رویدادهای هنگام ولادت == | |||
در [[منابع حدیثی]] و [[تاریخی]] برای ولادت [[پیامبر]] {{صل}}، [[معجزات]] و خوارق عادات فراوانی به صورتهای گوناگون ذکر کردهاند<ref>برای مشاهده برخی رویدادها، ر.ک: ابن هشام، ج۱، ص۱۶۶ و ۱۷۴؛ بیهقی، دلائل، ج۱، ص۸۱ و ۱۳۵؛بحرانی، ص۳۷۱-۳۸۰؛ هیثمی، النعمه، ص۴۴؛ جامی ص۱۰۷.</ref> که بسیاری از آنها از نظر [[سند]] مرسل و فاقد شرایط صحت هستند و برخی نیز ضمن [[مخالفت]] با [[عقل]]، درباره موضوعی کم اهمیت است که در آنها [[مبالغه]] زیادی صورت گرفته و عجایب و غرایب آنها با شرح و بسط نقل شده که این خود از نشانههای برساخته بودن [[روایت]] است. افزون بر این، [[دست]] کم نیمی از این [[اخبار]] از طریق [[کعب الاحبار]]، [[ابوهریره]]، [[وهب بن منبه]] یا افراد مجهولی نقل شده است که ناقلان آنها به هیچ وجه [[زمان]] ولادت آن حضرت را [[درک]] نکردهاند. از اینرو، [[معروف حسنی]]<ref>معروف حسنی، ص۲۷۷.</ref> برخی از این خوارق نقل شده را شبیه به افسانههای [[هند]] قدیم و [[اقوام]] باستانی دانسته است؛ چنان که [[سید محسن امین]]<ref>محسن امین، ج۶، ص۴۶۵.</ref> نیز درباره برخی از این اخبار گوید: در آنها دیدگاههای افراطی و غلوآمیز، [[آشفتگی]]، پاشیدگی و رنگی از [[تندروی]] نمایان است. | |||
مهمترین رویدادهای هنگام ولادت، نخستین بار در کتاب [[تاریخ یعقوبی]]<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۷.</ref> آمده است. یعقوبی با اینکه به صورت گذرا به حوادث میپردازد، معجزات یا رویدادهای هنگام ولادت را با تفصیل و بدون هیچ سندی ذکر میکند و تاریخ دقیق ولادت آن حضرت را از روی [[ستارگان]] معلوم میدارد؛ در حالی که بین [[مورخان]] و [[محدثان]] [[اختلاف]] زیادی هنگام ولادت آن حضرت وجود دارد. رویدادهایی که یعقوبی آورده چنین است: | |||
در [[ | # شیطانها رانده شدند؛ | ||
# ستارگان فرو افتادند و [[قریش]] از دیدن آنها [[تعجب]] کردند و گفتند: این [[نشانه قیامت]] است؛ | |||
# زلزلهای آمد و همه [[مردم]] را گرفت و کنیسه و صومعهها و... ویران شد، و هر چیزی که [[پرستش]] میشد، [[کنده]] شد؛ | |||
# [[جادوگران]] و [[کاهنان]] در کار خود فرو ماندند و شیطانها [[محبوس]] شدند؛ | |||
# ستارگانی پدیدار شدند که دیده نشده بودند و این [[ستارگان]]، [[کاهنان]] [[یهود]] را گیج و سرگردان کردند؛ | |||
# ایوان کسرا تکان خورد و سیزده [[کنگره]] آن فرو ریخت؛ | |||
# [[آتشکده فارس]] خاموش شد با اینکه هزار سال خاموش نشده بود<ref>شامی، ج۱، ص۳۵۸ گوید: بعد از خاموش شدن آتشکدهها، همان شب اقدام به روشن کردن آنها شد، ولی روشن نشدند.</ref>. | |||
# موبد موبدان در [[خواب]] دید شتران [[عربی]]، اسبان سخت کوشی را کشیدند تا از دجله گذشتند و در [[سرزمین]] آنها پراکنده شدند. [[عبد]] المسیح بن بغیله از طرف کسرا راهی [[دمشق]] شد و [[سطیح کاهن]] را در «[[جابیه]]"<ref>روستایی در نواحی جولان دمشق، ر.ک: یاقوت حموی، ج۲، ص۹۱.</ref> در حالی که مشرف به [[مرگ]] بود، [[دیدار]] کرد و بلند در گوش او گفت: ای گرهگشای [[سختیها]]! کری یا شنوا؟ بزرگ [[خاندان]] یزن گرفتار است و پیش تو آمده. سطیح در پاسخ عبدالمسیح به سجع، شعری خواند بدین مضمون: تو از طرف کسرا آمدهای تا درباره خرابی ایوان کسرا، [[خاموشی]] آتشکدهها و خواب موبد موبدان بپرسی. بعد این وقایع را چنین [[پیشگویی]] و [[تفسیر]] کرد که به عدد کنگرههای [[شکست]] خورده، شاهان [[حکومت]] میکنند، [[دریاچه ساوه]] خشک میشود، [[تلاوت قرآن]] در تهامه آشکار میگردد و صاحب [[عصا]] ([[پیامبر خاتم]] {{صل}}) بیاید. سطیح پس از این پیشگویی از [[دنیا]] رفت<ref>یعقوبی، ج۲، ص۷. بخشی از اخبار مربوط به رویدادهای ولادت در منابع دیگر تکرار شده است، ر.ک: طبری، ج۲، ص۱۶۶؛ صدوق، کمال، ص۱۹۱؛ مسعودی، ج۴، ص۲۰؛ بیهقی، دلائل، ج۱، ص۱۲۸؛ زمخشری، ج۲، ص۱۸؛ ابن عساکر، ج۲۷، ص۳۶۲؛ ابن کثیر، البدایه، ج۲، ص۲۶۹؛ طبرسی، اعلام، ص۱۱.</ref>. | |||
[[مخزوم بن هانی مخزومی]]، تنها [[راوی]] بخش مهمی از رویداهای هنگام ولادت [[رسول خدا]] {{صل}} است. مخزوم این واقعه را از پدرش هانی نقل کرده است؛ بنابراین، تکرار این [[روایت]] در کتابهای گوناگون، دلیل بر [[تواتر]] آن نیست در حجم انبوهی از اخباری که رویدادهای هنگام ولادت را نقل کردهاند، عجایب و غرایب فراوانی به چشم میخورد که فاقد [[ارزش]] [[تاریخی]] هستند. این [[اخبار]] بیشتر در کتابهای دلائل النبوه نقل شدهاند که حاوی بیشترین روایاتی است که عجایب و غرایب فراوانی را در خود جای دادهاند و این خود میتواند از نشانههای برساخته بودن آنها باشد. شاید به علت وجود این عجایب است که وقتی [[ذهبی]]<ref>تاریخ، ج۱، ص۳۸.</ref> این [[معجزات]] را از [[طبری]] نقل میکند، میگوید: "سخنی شگفت و دور از [[باور]] است". | |||
[[مخزوم بن هانی مخزومی]]، تنها [[راوی]] بخش مهمی از رویداهای هنگام ولادت [[رسول خدا]]{{صل}} است. مخزوم این واقعه را از پدرش هانی نقل کرده است؛ بنابراین، تکرار این [[روایت]] در کتابهای گوناگون، دلیل بر [[تواتر]] آن نیست در حجم انبوهی از اخباری که رویدادهای هنگام ولادت را نقل کردهاند، عجایب و غرایب فراوانی به چشم میخورد که فاقد [[ارزش]] [[تاریخی]] هستند. این [[اخبار]] بیشتر در کتابهای دلائل النبوه نقل شدهاند که حاوی بیشترین روایاتی است که عجایب و غرایب فراوانی را در خود جای دادهاند و این خود میتواند از نشانههای برساخته بودن آنها باشد. شاید به علت وجود این عجایب است که وقتی [[ذهبی]]<ref>تاریخ، ج۱، ص۳۸.</ref> این [[معجزات]] را از [[طبری]] نقل میکند، میگوید: "سخنی شگفت و دور از [[باور]] است". | |||
نکته سؤال برانگیز دیگر آن است که همه یا بیشتر این حوادث، در [[سرزمین]] [[ایران]] و [[ملک]] کسرا اتفاق افتاده، ولی در منابع [[ایرانی]] بدانها اشاره نشده است؛ در حالی که این نوشتهها از [[زمان]] ساسانیان وجود داشته و تا دورههای [[اسلامی]] باقی مانده است و دربردارنده اطلاعات دقیقی از ایران پیش از [[اسلام]] هستند. نمونه این نوشتههای خداینامه است که [[حمزه اصفهانی]]<ref>حمزه اصفهانی، ص۱۶.</ref> و [[ابن ندیم]]<ref>ابن ندیم، ص۳۰۵.</ref> از آن نام بردهاند. با توجه به همین نکته، کتابهای [[تاریخ]] طبری، اخبار الطوال، مروج الذهب و منابع دیگری که تاریخ ایران پیش از اسلام را نوشتهاند، با اینکه شرح حال نخستین [[پادشاهان]] افسانهای ایران تا آخرین [[پادشاه]] ساسانی را کم و بیش بیان کردهاند؛ | نکته سؤال برانگیز دیگر آن است که همه یا بیشتر این حوادث، در [[سرزمین]] [[ایران]] و [[ملک]] کسرا اتفاق افتاده، ولی در منابع [[ایرانی]] بدانها اشاره نشده است؛ در حالی که این نوشتهها از [[زمان]] ساسانیان وجود داشته و تا دورههای [[اسلامی]] باقی مانده است و دربردارنده اطلاعات دقیقی از ایران پیش از [[اسلام]] هستند. نمونه این نوشتههای خداینامه است که [[حمزه اصفهانی]]<ref>حمزه اصفهانی، ص۱۶.</ref> و [[ابن ندیم]]<ref>ابن ندیم، ص۳۰۵.</ref> از آن نام بردهاند. با توجه به همین نکته، کتابهای [[تاریخ]] طبری، اخبار الطوال، مروج الذهب و منابع دیگری که تاریخ ایران پیش از اسلام را نوشتهاند، با اینکه شرح حال نخستین [[پادشاهان]] افسانهای ایران تا آخرین [[پادشاه]] ساسانی را کم و بیش بیان کردهاند؛ | ||
# در بخش تاریخ ایران به حوادثی چون شکستن ایوان کسرا، خاموش شدن [[آتشکده فارس]]، خشک شدن [[دریاچه ساوه]] و... نپرداختهاند؛ | # در بخش تاریخ ایران به حوادثی چون شکستن ایوان کسرا، خاموش شدن [[آتشکده فارس]]، خشک شدن [[دریاچه ساوه]] و... نپرداختهاند؛ | ||
#این حوادث را با [[سلسله]] اسناد از منابع [[عربی]] و [[راویان]] ساکن [[مکه]] و به صورت شفاهی دریافت و ذکر کردهاند، اما نه در بخش تاریخ ایران. | # این حوادث را با [[سلسله]] اسناد از منابع [[عربی]] و [[راویان]] ساکن [[مکه]] و به صورت شفاهی دریافت و ذکر کردهاند، اما نه در بخش تاریخ ایران. | ||
حمزه اصفهانی که از تاریخ ایران اطلاعات وسیعی داشته و در کتاب خود اطلاعات [[ارزشمندی]] از تاریخ یونان، [[روم]] و ایران عرضه کرده است و در بخش تاریخ ایران و [[عرب]]، به [[تولد]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} پرداخته و تا حدودی [[ارتباط]] [[پادشاه ایران]] و [[عربها]] را در این زمان بیان کرده، به چنین حوادث خارقالعادهای در زمان کسرای پادشاه ایران اشاره نکرده است<ref>ر.ک: حمزه اصفهانی، ص۱۱۴.</ref>. | حمزه اصفهانی که از تاریخ ایران اطلاعات وسیعی داشته و در کتاب خود اطلاعات [[ارزشمندی]] از تاریخ یونان، [[روم]] و ایران عرضه کرده است و در بخش تاریخ ایران و [[عرب]]، به [[تولد]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} پرداخته و تا حدودی [[ارتباط]] [[پادشاه ایران]] و [[عربها]] را در این زمان بیان کرده، به چنین حوادث خارقالعادهای در زمان کسرای پادشاه ایران اشاره نکرده است<ref>ر.ک: حمزه اصفهانی، ص۱۱۴.</ref>. | ||
[[ابوعلی مسکویه]] نیز با اینکه تقریباً تمام [[پادشاهان ایران]] و جزئیات فراوانی از [[حکومت]] آنها را آورده، به هیچ یک از این وقایع اشاره نکرده است. به هر حال، اگر واقعا چنین حوادث مهمی در [[تاریخ]] [[ایران]] اتفاق افتاده بود، باید در جایی از تاریخ ایران ثبت و نقل میشد. | [[ابوعلی مسکویه]] نیز با اینکه تقریباً تمام [[پادشاهان ایران]] و جزئیات فراوانی از [[حکومت]] آنها را آورده، به هیچ یک از این وقایع اشاره نکرده است. به هر حال، اگر واقعا چنین حوادث مهمی در [[تاریخ]] [[ایران]] اتفاق افتاده بود، باید در جایی از تاریخ ایران ثبت و نقل میشد. | ||
گفتنی است درباره ولادت [[رسول خدا]]{{صل}}، [[روایات]] فراوان دیگری نقل شده است که [[درستی]] آنها معلوم نیست؛ به ویژه که [[اعراب]] از رسول خدا{{صل}} و [[آینده]] او [[شناختی]] نداشتند<ref>اربلی، ج۱، ص۵۲.</ref> و در فضای [[فرهنگی]] [[جامعه]] [[حجاز]] پیش از [[اسلام]] نیز اقتضای نقل چنین [[اخبار]] جزئی و دقیق از [[زندگی]] کسی که اهمیت او برای آنها روشن نبوده، وجود نداشته است. در کلمات [[اهل بیت]] نیز هیچ اشارهای به این اخبار نرفته است. افزون بر اینکه برخی از رویدادهای هنگام ولادت، [[انکار]] شدهاند<ref>قسطلانی، المواهب، ج۱، ص۶۵؛ جعفر مرتضی عاملی، ج۲، ص۶۶ | گفتنی است درباره ولادت [[رسول خدا]] {{صل}}، [[روایات]] فراوان دیگری نقل شده است که [[درستی]] آنها معلوم نیست؛ به ویژه که [[اعراب]] از رسول خدا {{صل}} و [[آینده]] او [[شناختی]] نداشتند<ref>اربلی، ج۱، ص۵۲.</ref> و در فضای [[فرهنگی]] [[جامعه]] [[حجاز]] پیش از [[اسلام]] نیز اقتضای نقل چنین [[اخبار]] جزئی و دقیق از [[زندگی]] کسی که اهمیت او برای آنها روشن نبوده، وجود نداشته است. در کلمات [[اهل بیت]] نیز هیچ اشارهای به این اخبار نرفته است. افزون بر اینکه برخی از رویدادهای هنگام ولادت، [[انکار]] شدهاند<ref>قسطلانی، المواهب، ج۱، ص۶۵؛ جعفر مرتضی عاملی، ج۲، ص۶۶.</ref>. | ||
[[معروف حسنی]]<ref>معروف حسنی، ص۲۷۹-۲۸۰.</ref> درباره [[معجزات]] و خوارق عاداتی که به [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در [[دوران کودکی]] او نسبت میدهند مینویسد: اگر غرایب و رخدادهایی که از زمانی که او نطفه بود تا زمانی که به صورت [[خون]] بسته و مضغه درآمد، آنگاه استخوان شد و بر آن استخوان گوشت رویید و تا زمانی که دیده به [[جهان]] گشود و نفسهای [[مبارک]] او در فضای [[مکه]] و پس از آن در دیگر مکانهای [[عرب]] نشین، آنجا که [[حلیمه سعدیه]] عهدهدار شیر دادن و [[تربیت]] او میشود، رها شد و تا زمانی که وی، حلیمه و همه اعراب آن محله را به [[شگفتی]] فرو برد، پیوسته و پی در پی رخ میداد و بالاخره اگر آن همه وقایع شگفتآوری که [[راویان]]، مدعی شدهاند، در [[آسمان]] و [[زمین]] و دریاها و غارها صورت پذیرفته بود، قطعاً آوازه آن، مکه و مناطق مجاور آن را در مینوردید و در خوارکردن سرکشان مکه و [[قریش]] مؤثر میافتاد و آنان را وامی داشت به [[دعوت]] او [[ایمان]] آورند؛ حال آنکه میدانیم مکیان و قرشیان (که قاعدتاً باید چنین معجزاتی را در صورت وقوع میدیدند) از همه [[اعراب]] و دیگر [[ملتها]] [[تعصب]] و [[شرارت]] بیشتری در مقابل [[دعوت پیامبر]] از خود نشان دادند و وی نتوانست آنان را به این [[مکتب]] درآورد، مگر پس از آنکه [[آتش]] جنگهای (پی در پی) تعدادی از [[پیروان]] او و تعدادی از آنان را در کام خود فرو برد و وی از نظر افراد و توان تسلیحاتی از آنان قویتر شد. به هر حال روشن نیست چه مقدار از این [[روایات]] صحت دارد و چه مقدار به دست قصه گویان ساخته شده است<ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۳۱-۳۲؛ [[رمضان محمدی|محمدی]]، [[منصور داداشنژاد|داداشنژاد]]، [[حسین حسینیان مقدم|حسینیان]]، [[تاریخ اسلام ج۱ (کتاب)|تاریخ اسلام]]، ج۱، ص۴۲.</ref>. | |||
==[[ | == دوره [[زندگی پیامبر]] {{صل}} در [[بادیه]] == | ||
[[ | نخستین دایه [[رسول اکرم]] {{صل}} کنیزی بود به نام ثویبه که چهار [[ماه]] آن حضرت را شیر داد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۶۱؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۳.</ref>. بعد از ثویبه، [[حلیمه سعدیه]] دایه حضرت شد. او با [[زنان]] "بنیسعد" به [[شهر مکه]] آمده بود تا هر کدام، [[کودکی]] از [[قریش]] بگیرند و او را شیر دهند و بزرگ کنند تا خود را از تنگنای [[زندگی]] [[نجات]] دهند و [[افتخار]] دایگی حضرت به حلیمه رسید<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۶۲-۱۶۴.</ref>. | ||
از [[برکت]] وجود [[پیامبر]] {{صل}} [[زندگی]] حلیمه و شوهرش متحول و پر [[برکت]] شد<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۶۲-۱۶۴.</ref>. مدت ۵ سال تمام، [[رسول خدا]] {{صل}} در میان [[قبیله]] بنیسعد بود و [[رشد]] و نمو کافی کرد و در ضمن این مدت دو یا سه بار حلیمه، او را پیش مادرش برد و آخرین بار، وی را به مادرش تحویل داد<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۶۴-۱۶۵.</ref>.<ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۲۴۸.</ref> | |||
==[[ | == [[وفات]] [[آمنه]] [[مادر پیامبر خاتم]] {{صل}} == | ||
[[حلیمه سعدیه]]، [[رسول خدا]] {{صل}} را نزد مادرش آورد و به او سپرد. از آن به بعد، [[محمد]] {{صل}} در کنار [[مادر]] و جد خویش [[عبدالمطلب]] [[زندگی]] میکرد تا اینکه ۶ سال از [[عمر]] شریفش [[گذشت]]. در آن هنگام، مادرش [[آمنه]]، او را برای [[دیدار]] داییهای پدری که آن حضرت در [[مدینه]] از [[قبیله]] "بنیالنجار" داشت، با خود برداشت و به [[مدینه]] آورد. [[آمنه]] در مراجعت به [[مکه]]، در منزلی به نام "ابواء" [[بیمار]] شد و همانجا از [[دنیا]] رفت<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۶۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۴؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۱، ص۱۸۸.</ref>.<ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۲۴۸.</ref> | |||
==[[ | == [[سرپرستی]] [[عبدالمطلب]] == | ||
پس از [[مرگ]] [[آمنه]]، [[رسول خاتم]] {{صل}} تحت تکفل جدش [[عبدالمطلب]] قرار گرفت. رسم آن زمان چنان بود که هر روز در کنار [[کعبه]] برای [[عبدالمطلب]] فرش پهن میکردند و فرزندانش در اطراف آن فرش، روی [[زمین]] مینشستند تا [[عبدالمطلب]] میآمد و روی آن فرش مینشست و [[فرزندان]] همراه او روی فرش مینشستند. [[رسول اکرم]] {{صل}} گاهی روی آن فرش میرفت و عموهای آن حضرت، [[مانع]] وی میشدند؛ ولی [[عبدالمطلب]] به آنها میگفت که فرزندم را رها کنید که به [[خدا]] قسم! [[صاحب]] [[مقام]] بزرگی خواهد شد. سپس او را میگرفت و در کنار خود، روی فرش مینشاند<ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۲۴۸-۲۴۹.</ref>. | |||
==[[ | == [[مرگ]] [[عبدالمطلب]] و کفالت [[ابوطالب]] == | ||
هشت سال از [[زندگی]] [[شریف]] [[پیامبر]] {{صل}} گذشته بود که جد بزرگوارش، [[رحلت]] کرد. [[عبدالمطلب]] از میان پسرانش، [[ابوطالب]] را برای [[سرپرستی]] [[محمد]] {{صل}} برگزید و [[وصیت]] کرد همواره از او نگهداری کند. [[عبدالمطلب]] میدانست [[شفقت]] [[ابوطالب]] بر [[محمد]] {{صل}} زیاد است. [[ابوطالب]]، بینهایت او را [[دوست]] میداشت و پیوسته مراقب وی بود و شب و روز، یک لحظه او را تنها نمیگذاشت و وی را از چشم [[بیگانگان]] محفوظ میداشت<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ص۹۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۶.</ref>.<ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۲۴۹.</ref> | |||
[[ | == [[شبانی پیامبر]] {{صل}} در کودکی == | ||
گزارش [[شبانی پیامبر]] {{صل}} برای [[خویشاوندان]] خود و تمام مکیان، از خود آن حضرت نقل شده است. [[نبی]] [[اسلام]] {{صل}} ابتدا در "اجیاد" برای [[خویشاوندان]] خود و سپس در "قراریط" برای مکیان [[شبانی]] میکرد<ref>شیخ حسین دیار بکری، تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس التنفیس، ج۱، ص۲۵۹؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۸۳.</ref>. [[عمر بن عمر بن فارس]] از [[زهری]]، از [[جابر بن عبدالله]] [[نقل]] میکند که از [[رسول اکرم]] {{صل}} پرسیدم: "شما هم گوسفند چرانی کردهاید؟ فرمود: آری و هیچ [[پیامبری]] نیست؛ مگر آنکه [[شبانی]] کرده است"<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۰؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۸۳.</ref><ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۲۴۹.</ref>. | |||
[[ | ==ولادت پرشکوه [[رسول اکرم]]{{صل}}== | ||
هنوز [[آیین نصرانیت]] اهداف خویش را در [[جامعه بشری]] محقق نکرده و تأثیر زیادی نگذاشته بود که [[دنیا]] [[غرق]] در مظاهر [[گمراهی]] و [[انحراف]] گردید و [[مردم]] در دام گمراهی [[فتنهها]] گرفتار و [[سرگردان]] شدند و [[جهل و نادانی]]، آنان را [[خوار]] و بیمقدار ساخت، [[آشفتگی]] اوضاع [[روم]]، کمتر از آشفتگی اوضاع رقبای خود در فارس نبود و [[جزیرة العرب]] اوضاعی بهتر از آن دو نداشت و همه در لبه گودالی از [[آتش]] قرار داشتند. | |||
[[قرآن کریم]] بهگونهای بسیار رسا و [[بلیغ]] گوشهای از [[زندگی]] اسفبار [[بشر]] را در آن دوران شرح داده، چنانکه مهتر [[اهل بیت]]، [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} در تعدادی از خطبههای خود از اوضاع دردناکی که با آن همدوران بوده تصویری ملموس ارائه داده است. از جمله در توصیف اوضاع جامعهای که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در آن به [[رسالت]] [[مبعوث]] گردید، میفرماید: | |||
هنگامی [[خداوند]] رسالت را بر عهده او گذارد که مدتها از [[بعثت]] [[پیامبران پیشین]] سپری شده بود و [[ملتها]] در [[خواب]] عمیقی فرو رفته بودند، [[فتنه]] و [[فساد]]، [[جهان]] را فرا گرفته بود کارهای خلاف میان مردم گسترش یافته بود و آتش [[جنگ]] زبانه میکشید. | |||
[[روشنایی]] از دنیا رخت بربسته بود و [[مکر]] و [[فریب]] ظاهر گشته بود. برگهای درخت زندگی به زردیگراییده بود و از ثمره زندگی خبری نبود. آب [[حیات انسان]] به [[زمین]] فرو رفته بود و نشانههای [[هدایت]] فرسوده شده بود. پرچمهای [[هلاکت]] و [[بدبختی]] آشکار شده بود، دنیا با قیافهای [[زشت]] به اهلش مینگریست و با چهره درهمکشیده با علاقهمندانش روبرو بود. میوه آن درخت، فتنه و طعامش مردار بود. در درون، [[وحشت]] و [[اضطراب]] و در بیرون [[شمشیر]] [[حکومت]] میکرد.<ref>{{متن حدیث|أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْأُمَمِ وَ اعْتِزَامٍ مِنَ الْفِتَنِ وَ انْتِشَارٍ مِنَ الْأُمُورِ وَ تَلَظٍّ مِنَ الْحُرُوبِ وَ الدُّنْيَا كَاسِفَةُ النُّورِ ظَاهِرَةُ الْغُرُورِ عَلَى حِينِ اصْفِرَارٍ مِنْ وَرَقِهَا وَ إِيَاسٍ مِنْ ثَمَرِهَا وَ [إِعْوَارٍ] اغْوِرَارٍ مِنْ مَائِهَا قَدْ دَرَسَتْ مَنَارُ الْهُدَى وَ ظَهَرَتْ أَعْلَامُ الرَّدَى فَهِيَ مُتَجَهِّمَةٌ لِأَهْلِهَا عَابِسَةٌ فِي وَجْهِ طَالِبِهَا ثَمَرُهَا الْفِتْنَةُ وَ طَعَامُهَا الْجِيفَةُ وَ شِعَارُهَا الْخَوْفُ وَ دِثَارُهَا السَّيْفُ}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۸۹.</ref> | |||
در اوضاعی چنین دشوار که [[بشر]] آن را پشتسر میگذاشت، [[نور الهی]] درخشید و [[بندگان خدا]] و [[دیار]] آنان را [[روشنایی]] بخشید و به [[زندگی]] [[ارزشمند]] و [[سعادت]] همیشگی مژده داد و [[سرزمین حجاز]] در ماه [[ربیع الاوّل]] [[عام الفیل]]-سال ۵۷۰ میلادی- که بیشتر [[محدثان]] و [[تاریخنگاران]] برآنند؛ با ولادت [[نبی اکرم]] حضرت [[محمد بن عبد]] [[اللّه]]{{صل}} سرشار از خیر و [[برکت]] گردید. | |||
[[اهل بیت]] [[رسول خدا]]{{صل}}- که از دیگران آگاهترند- [[روز]] میلاد آن [[بزرگوار]] را در پگاه [[روز جمعه]]، هفدهم ربیع الاوّل، دانستهاند و همین [[تاریخ]]، بین [[شیعه]] معروف است و دیگران برآنند که آن حضرت روز [[دوشنبه]] دوازدهم همین ماه چشم به [[جهان]] گشوده است.<ref>برای ملاحظه آرایی که پیرامون روز میلاد پیامبر اکرم{{صل}} گفته شده، به امتاع الأسماع، ص۳ مراجعه شود.</ref> | |||
برخی [[منابع تاریخی]] و [[روایی]] از وقوع رخدادهای شگفتانگیزی در روز ولادت آن بزرگوار سخن میگوید؛ از جمله: خاموش شدن [[آتش]] [[آتشکده فارس]]، وقوع [[زمین]] لرزهای که در اثر آن دیر و صومعهها ویران گشت و هر معبودی که در کنار خدای عزّ و جل مورد [[پرستش]] قرار میگرفت، از جایگاهش برکنده شد و بتهای [[نصب]] شده، به رو، بر زمین فروریخت. | |||
وجود چنین اوضاع و طلوع ستارههایی که از قبل دیده شده بود، برای [[ساحران]] و [[جادوگران]] غیرقابل [[پیشبینی]] بهشمار میآمد. | |||
زمانی که وجود [[مقدس]] [[رسول اکرم]]{{صل}} پا به عرصه وجود نهاد، این جملات را بر زبان میآورد | |||
{{متن حدیث|اللَّهُ أَكْبَرُ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ كَثِيراً وَ سُبْحَانَ اللَّهِ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا}}<ref>تاریخ یعقوبی، ج۳، ص۸؛ سیره حلبی، ج۱، ص۹۲.</ref> | |||
[[پیامبر اسلام]]{{صل}} به دو نام «محمد» و «أحمد» معروف بود و [[قرآن کریم]] هر دو نام را یادآور شده است. | |||
تاریخنگاران آوردهاند: [[عبد]] المطلّب، جد [[پیامبر]]، آن حضرت را «محمد» نامید و در پاسخ کسانی که سبب این نامگذاری را از او جویا شدند، میفرمود: | |||
خواستم وی در [[آسمان]] و [[زمین]] مورد [[ستایش]] قرار گیرد.<ref>سیره حلبی، ج۱، ص۱۲۸.</ref> چنانکه مادرش [[آمنه]]، نیز قبل از جدش وی را «احمد» نام نهاده بود. | |||
آنگونه که [[قرآن کریم]] خبر داده است، [[انجیل]] از زبان [[حضرت عیسی]]{{ع}} به ظهور [[پیامبر اکرم]] نوید و علمای [[اهل کتاب]] نیز آن را [[تصدیق]] کرده بودند و این فرموده [[خدا]] بیانگر همین معناست<ref>به سیره حلبی، ج۱، ص۷۹ مراجعه شود.</ref>: | |||
{{متن قرآن|وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ}}<ref>«و نویددهنده به پیامبری هستم که پس از من خواهد آمد، نام او احمد است» سوره صف، آیه ۶.</ref>. | |||
در [[عرف]] [[جزیرة العرب]] و سایر جاها هیچگونه مانعی وجود نداشت که یک فرد، به دو نام و دو [[لقب]] و دو [[کنیه]] معروف باشد.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۱ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۱]] ص ۶۵.</ref> | |||
==[[ | ==شیرخوارگی== | ||
وجود گرانقدر [[پیامبر]]{{صل}}، تمام زوایای [[ذهن]] [[عبد]] المطلّب- که اینک عزیزترین فرزندش، عبد [[اللّه]]، را در سن [[جوانی]] از دست داده بود- به خود مشغول کرده بود. ازاینرو، جدّ بزرگوارش امر شیرخواری وی را به «[[ثویبه]]» کنیزک [[ابو لهب]] سپرد تا بتواند با فراهم آوردن موقعیتی مناسب این [[کودک]] را به [[صحرانشینان]] [[قبیله]] سعد بسپرد تا [[دوران شیرخوارگی]] را در آن سامان به سر برده و در محیطی [[پاک]] و دور از خطر بیماریهایی که [[کودکان]] [[مکه]] را [[تهدید]] میکرد، در جمع [[فرزندان]] [[بادیهنشینان]] [[رشد]] کند و بزرگ شود؛ چراکه رسم [[اشراف مکه]] بر این بود، نوزادان شیرخوار خود را برای شیر دادن به [[زنان]] شیرده [[صحرانشین]] میسپردند و میان آنان زنان قبیله سعد در این کار معروف بودند. این قبیله در اطراف مکه و نواحی [[حرم]] سکونت داشت و زنان آن هر سال در ایام ویژهای به مکه آمده تا کودکان شیرخوار را جهت شیر دادن، تحویل گرفته و از این راه [[امرار معاش]] کنند؛ به ویژه در سال ولادت [[نبی اکرم]]{{صل}} که با [[خشکسالی]] و قحطی همراه بود، این زنان نیاز بیشتری به کمک [[اشراف مکه]] داشتند. | |||
برخی [[مورّخان]] مدعی شدهاند به خاطر [[یتیمی]] [[پیامبر]]، هیچیک از [[زنان]] شیرده حاضر نشد وی را برای شیر دادن بپذیرد و کاروان زنان شیرده که هریک با خود [[کودک]] شیرخواری همراه داشت در آستانه بازگشت به [[بادیه]] بودند. تنها [[حلیمه سعدیه]]، دختر ابو ذؤیب، بود که نوزادی برای شیردادن نیافته بود. وی که مانند سایر زنان شیرده، در آغاز، از پذیرش [[پیامبر اکرم]]{{صل}} سرباز زده بود، وقتی [[کودکی]] برای شیر دادن نیافت به شوهرش اظهار داشت: به [[خدا]] [[سوگند]]! نزد [[خانواده]] همان نوزاد [[یتیم]] خواهم رفت و او را خواهم گرفت. شوهرش نیز به او [[اجازه]] داد و به نزد خانواده آن کودک بازگشت و با دلی سرشار از [[آرزو]] و به این [[امید]] که شاید با پذیرش آن نوزاد زندگیاش خیر و [[برکت]] یابد، او را در آغوش کشید.<ref>سیره حلبی، ج۱، ص۱۴۶.</ref> | |||
[[مقام]] و جایگاه [[خاندان]] [[بنی هاشم]] و [[شخصیت]] جد [[بزرگوار]] [[رسول اکرم]]{{صل}} که به [[بخشش]] و [[احسان]] و [[کمک به نیازمندان]] و [[محرومان]] معروف بود، چنین ادعایی را مردود میسازد. افزون بر اینکه به نقل برخی [[تاریخنگاران]]، پدر بزرگوار رسول اکرم{{صل}} چند ماه پس از ولادت آن حضرت [[دنیا]] را [[وداع]] گفته بود.<ref>الصحیح من سیرة النبی الأعظم{{صل}}، ج۱، ص۸۱؛ سیره حلبی، ج۱، ص۸۱.</ref> | |||
در [[روایت]] آمده که [[رسول خدا]]{{صل}} در کودکی، جز شیر «حلیمه» شیر هیچ زنی را نپذیرفت<ref>بحار الانوار، ج۱۵، ص۳۴۲.</ref>. | |||
حلیمه میگوید: روزی [[عبد المطلب]] به من برخورد و پرسید: از کدام قبیلهای؟ عرض کردم: از [[قبیله]] سعد. | |||
فرمود: نامت چیست؟ عرض کردم: حلیمه. حضرت لبخندی زد و فرمود: | |||
این نام بر تو [[مبارک]] باد، دو [[خوی]] [[پسندیده]] در این نام وجود دارد، یکی [[سعادت]] و [[خوشبختی]] و دیگری [[حلم]] و [[بردباری]]، که خیر دنیا و [[سربلندی]] [[آخرت]] در آنهاست.<ref>سیره حلبی، ج۱، ص۱۴۷.</ref> | |||
[[تصوری]] که حلیمه با گرفتن یتیم [[عبد]] المطلّب در رسیدن به خیر و برکت داشت، به [[نومیدی]] مبدّل نگشت. روایت شده که سینه حلیمه از شیر تهی بود ولی با شیر دادن [[پیامبر]]، سینهاش پر از شیر شد. | |||
[[ | حلیمه میگوید: هنگامی که [[رسول خدا]]{{صل}} را برای شیر دادن برگرفتیم، در [[زندگی]] و [[اموال]] خود سراسر نظارهگر خیر و [[برکت]] بودیم و پس از دوران [[خشکسالی]] و تلاش توانفرسا، [[توانگری]] یافتیم.<ref>بحار الانوار، ج۱۵، ص۳۴۵؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج۱، ص۲۴؛ به سیره حلبی، ج۱، ص۱۴۹ مراجعه شود.</ref> | ||
نوزاد «[[عبد المطلب]]» نزدیک به پنج سال را در دامان حلیمه و شوهرش در مناطق صحرایی [[قبیله]] سعد، سپری کرد. حلیمه پس از گذشت دو سال که نوزاد از شیر گرفته شد، به جهت خیر و سعادتی که از برکت وجود [[مبارک]] آن حضرت نصیب وی شده بود، با بیمیلی، او را به خانوادهاش بازگرداند، مادرش ([[آمنه]]) نیز از [[بیم]] ابتلای نوزادش به انواع [[بیماریها]]، بر بازگشت فرزندش به منطقهای دور از [[مکه]]، پافشاری میکرد و بدینسان، حلیمه، نوزاد را با [[شادمانی]] بازگرداند. | |||
نقل شده وقتی حلیمه ملاحظه کرد جمعی از نصرانیهای [[حبشه]] وارد [[حجاز]] شدهاند و به دلیل [[مشاهده]] نشانههای پیامبر مورد نظر در این نوزاد بر ستاندن وی و بردن او به حبشه پافشاری دارند تا بدینوسیله به [[افتخار]] پرورش دادن وی نایل شوند و در [[پیروی]] از او، به [[مجد]] و [[عظمت]] دست یابند، از بیم [[خیانت]] دستهای مرموز، بار دوم [[کودک]] را به مکه آورد<ref>سیره نبوی، ج۱، ص۱۶۷؛ بحار الانوار، ج۱۵، ص۴۰۱؛ سیره حلبی، ج۱، ص۱۵۵.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۱ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۱]] ص ۶۸.</ref> | |||
==بارانخواهی به برکت پیامبر{{صل}}== | |||
[[مورّخان]] به پدیده درخواست [[باران]] به واسطه رسول خدا{{صل}} که چندین بار در زندگی آن حضرت و دوران شیرخواری و [[نوجوانی]]، در [[زمان]] جدّ و عمویش رخ داد، اشاره کردهاند. نخستینبار زمانی اتفاق افتاد که [[مردم]] مکه دچار خشکسالی بزرگی شدند و در آن سامان، دو سال باران نیامد. ازاینرو، عبد المطلب به فرزند خود [[ابو طالب]] دستور داد تا نوهاش [[حضرت محمد]]{{صل}} را- که نوزادی در قنداق بود- حاضر نماید. وقتی نوزاد را نزد وی آوردند او را روی دست گرفت و رو به [[کعبه]] به سمت [[آسمان]] بالا برد و چندبار عرضه داشت: خدایا! به [[حق]] این [[کودک]]، [[باران]] با [[برکت]] و مداوم خویش را بر ما فروفرست. دیری نپایید که تودههای [[ابر]]، چهره آسمان را پوشاند و چنان باران شدیدی بارید که [[مردم]] از شدّت آن بر ویرانی [[مسجد الحرام]] بیمناک شدند<ref>ملل و نحل، ج۲، ص۲۴۸؛ به سیره حلبی، ج۱، ص۱۸۲- ۱۸۳ مراجعه شود.</ref>. | |||
بعدها در دوران [[نوجوانی]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} یکبار دیگر این درخواست باران تکرار شد و اینبار [[عبد المطلب]] وی را به دامنه [[کوه]] [[ابو قبیس]] برد و سران و [[بزرگان قریش]]، او را [[همراهی]] کرده و به برکت وجود [[پیامبر]]، خواهان [[استجابت دعا]] بودند و [[ابو طالب]] با اشعاری که با این ابیات آغاز میشوند به این رخداد اشاره کرده است: | |||
پدر ما [[شفیع]] [[حرم]] بود، آن هنگام که به وسیله او؛ از بارانی سیلآسا که صبح دمان فروریخت [[سیراب]] شدند درحالیکه ما از [[خشکسالی]] چونان شورهزار گشته و [[زمین]] آبهای خود را فروخورده بود شفیع ما در [[مکه]] به [[دعا]] برخاست و [[خداوند]] ما را سیراب نمود<ref>سیره [[حلبی]]، ج۱، ص۳۳۱. | |||
{{عربی|ابونا شفيع [[الناس]] حين سقوا به *** من الغيث رجاس العشير بكور | |||
و نحن - سنين المحل- قام شفيعنا *** بمكة يدعو و المياه تغور}}</ref>. | |||
[ | [[تاریخنگاران]] آوردهاند که: [[قریش]] از ابو طالب خواستند تا برایشان از [[خدا]] درخواست باران نماید. وی درحالیکه دست پیامبر [[نوجوان]]{{صل}} را گرفته بود به سوی مسجد الحرام روانه شد؛ نوجوانی که چهره نورانیاش چونان خورشیدی که از پشت ابر هویدا شود، میدرخشید. ابو طالب، برای درخواست باران، خدا را به [[حق پیامبر]] [[سوگند]] داده، دیری نپایید که ابرها در آسمان ظاهر گشت و باران فراوانی بارید و نهرها جاری شد و همگی شادمان گشتند و زمانی که قریش [[دشمنی]] خود را نسبت به وجود [[مقدس]] پیامبر اکرم{{صل}} و [[رسالت]] [[مبارک]] آن حضرت به اوج رساندند، ابو طالب به این [[کرامت]] نیز اشاره کرد و فرمود: | ||
آن چهره [[نورانی]] که به احترامش ابرها [[باران]] بارید، آنکه [[بهار]] [[یتیمان]] و [[پناه]] بیوهزنان بود، [[هاشمیان]] در چنگ [[هلاکت]] گرفتار آمده بدو پناه بردند و نزد او از [[نعمتهای فراوان]] برخوردار شدند<ref>سیره [[حلبی]]، ج۱، ص۱۹۰؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۵۲؛ [[بحار الانوار]]، ج۲۸. | |||
{{عربی|و أبيض يستسقي الغمام بوجهه *** ربيع اليتامى [[عصمة]] للأرامل | |||
تلوذ به الهلاك من [[آل]] هاشم *** [[فهم]] عنده في نعمة و فواضل}}</ref>. | |||
موارد یاد شده حاکی از این است که [[عبد المطلب]] و [[ابو طالب]] که هردو [[سرپرستی]] [[نبی اکرم]]{{صل}} را برعهده داشتند، یکتاپرستانی [[خالص]] بوده و به [[خدای متعال]] [[ایمان]] داشتهاند و اگر این دو [[بزرگوار]] از ویژگی دیگری غیر از این دو موقعیت، برخوردار نبودند، در [[افتخار]] و [[سربلندی]]، آنان را بسنده بود. و این خود، دلیل بر این است که [[رسول خدا]]{{صل}} در خانهای که [[دیانت]] و [[خداپرستی]] و [[توحید]] در آن حکمفرما بود، بالید و پرورش یافت.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۱ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۱]] ص ۷۱.</ref> | |||
==با مادر== | |||
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} بعد از پدر بزرگوارش زمانی طولانی از سرپرستی مادر مهربانش، بهرهمند نگردید. [[آمنه]] در [[انتظار]] [[جوانی]] [[یتیم]] [[عبد]] [[اللّه]] به سر میبرد تا در فقدان شوهر مهربانش برای او تسلّی خاطر باشد ولی [[مرگ]]، او را چندان مهلت نداد. | |||
[[روایت]] شده [[حلیمه سعدیه]] [[پیامبر]] را در پنج سالگی به خانوادهاش بازگرداند و مادرش آمنه تصمیم گرفت برای [[زیارت قبر]] شوهر [[عزیز]] خود در [[مدینه]]، فرزندش را با خود همراه ببرد و محمد{{صل}} ضمن دیدار با داییهای خود از [[قبیله]] نجّار، در آن سامان با آنان آشنا گردد. ولی این [[سفر]]، [[اندوه]] دیگری برای پیامبر در پی داشت زیرا وی پس از [[زیارت]] محل [[وفات]] و [[دفن]] پدر، در مسیر بازگشت در منطقهای به نام «[[ابواء]]» مادر [[مهربان]] خویش را از دست داد. | |||
گویی ورود [[حزن]] و اندوه پیاپی بر [[قلب]] نازنین پیامبر{{صل}} در [[کودکی]]، نوعی از مراحل [[آمادگی]] [[الهی]] بهشمار میآمد تا [[شخصیت]] والای آن حضرت [[تکامل]] یابد. بدینترتیب، [[ام ایمن]] سفر خویش را به [[همراهی]] نبی اکرم{{صل}} به سمت [[مکه]] ادامه داد تا وی را به جدش [[عبد المطلب]] که علاقه شدیدی به نوادهاش داشت، بسپارد.<ref>سیره حلبی، ج۱، ص۱۰۵.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۱ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۱]] ص ۷۳.</ref> | |||
[[ | ==با جدّش [[عبد]] المطلب== | ||
محمد{{صل}} در [[دل]] عبد المطلب به جایگاهی دست یافته بود که هیچیک از [[فرزندان]] و نوادگانش با اینکه از بزرگان [[بطحاء]] بهشمار میآمدند، بدان پایه نرسیده بودند. نقل شده روزی عبد المطلب در [[صحن]] [[کعبه]] بر زیراندازی که برایش گسترده بودند نشسته بود و سران و [[بزرگان قریش]] و فرزندانشان اطرافش حضور داشتند، ناگهان چشم آن حضرت به نوادهاش «محمد» افتاد، دستور داد راه باز کنند تا نزدش آید. سپس وی را در کنار خویش و بر فرش ویژه خود نشاند. افزون بر [[فضایل]] بلند [[اخلاقی]] که [[پیامبر]] از [[کودکی]] برخوردار از آنها بود، این توجه و [[عنایت]] از ناحیه بزرگ [[قریش]]، جایگاه وی را در دل [[قریشیان]] استوارتر کرد. | |||
[[قرآن کریم]] به دوران [[یتیمی]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} که آن را تحت [[سرپرستی]] [[پروردگار]] پشتسر نهاد، اشاره فرموده است: | |||
{{متن قرآن|أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيمًا فَآوَى}}<ref>«آیا یتیمت نیافت و در پناه گرفت؟» سوره ضحی، آیه ۶.</ref>. | |||
دوران یتیمی، معمولا در ساختار و [[آمادهسازی]] [[انسان]] جهت پختگی و [[اعتماد به نفس]] در [[تحمل]] [[رنجها]] و دشواریهای گریبانگیر و [[صبر]] و [[پایداری]] در برابر آنها تأثیری بسزا دارد. و بدینگونه [[خدای متعال]] خود، آمادهسازی پیامبر برگزیدهاش را برعهده گرفت تا [[قادر]] باشد [[وظایف]] مهم [[آینده]] و [[مسئولیت]] بزرگی را که در [[انتظار]] دوران پختگی و کمال آن [[بزرگوار]] بود، بر دوش بکشد. | |||
[[نبی اکرم]]{{صل}} در این سخن خود، اشاره به این [[حقیقت]]، فرموده است: | |||
پروردگارم مرا [[ادب]] آموخت، پس ادبم را [[نیک]] گردانید<ref>{{متن حدیث|أَدَّبَنِي رَبِّي فَأَحْسَنَ تَأْدِيبِي}}؛ مجمع البیان، ج۵، ص۳۳۳، تفسیر ابتدای سوره قلم.</ref>. | |||
بیش از هشت [[بهار]] از [[عمر شریف پیامبر]] [[اکرم]]{{صل}} سپری نشده بود که به سومین [[مصیبت]] [[مبتلا]] گردید و جدّ بزرگوارش «عبد المطلّب» را از دست داد. | |||
[[اندوه]] [[رسول خدا]] در [[مرگ]] جدش، کمتر از [[حزن]] و اندوه وی در مرگ مادرش نبود تا آنجا که حضرت در [[مراسم تشییع]] پیکر جدش به سمت [[آرامگاه]] [[ابدی]] وی، بسیار گریست و هرگز یاد او را فراموش نکرد؛ زیرا [[عبد المطلب]] تا زنده بود به بهترین شکل ممکن، از وجود [[مبارک]] آن حضرت [[سرپرستی]] نمود و از [[مقام پیامبری]] آن [[بزرگوار]] [[آگاهی]] داشت. [[روایت]] شده هنگامی که فردی خواست از ورود [[پیامبر]]{{صل}} در [[کودکی]] به نزد جدّش جلوگیری کند، عبد المطلب فرمود: فرزندم را واگذار که [[سروری]] و [[فرمانروایی]] به سراغش آمده است<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۰.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۱ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۱]] ص ۷۴.</ref> | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
{{ | {{مدخل وابسته}} | ||
* [[نام پیامبر خاتم]] ([[نامهای پیامبر خاتم]]) | * [[نام پیامبر خاتم]] ([[نامهای پیامبر خاتم]]) | ||
* [[کنیههای پیامبر خاتم]] | * [[کنیههای پیامبر خاتم]] | ||
خط ۲۲۶: | خط ۲۵۹: | ||
== منابع == | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
#[[پرونده:42439.jpg|22px]] [[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[ تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|'''فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱''']] | # [[پرونده:42439.jpg|22px]] [[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|'''فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱''']] | ||
#[[پرونده:IM009657.jpg|22px]] [[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|'''مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱''']] | # [[پرونده:IM009657.jpg|22px]] [[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|'''مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱''']] | ||
# [[پرونده: | # [[پرونده:13790010.jpg|22px]] [[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|'''سیرت جاودانه ج۱''']] | ||
# [[پرونده:IM010504.jpg|22px]] [[رمضان محمدی|محمدی]]، [[منصور داداشنژاد|داداشنژاد]]، [[حسین حسینیان مقدم|حسینیان]]، [[تاریخ اسلام ج۱ (کتاب)|'''تاریخ اسلام ج۱''']] | |||
# [[پرونده:151911.jpg|22px]] [[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۱ (کتاب)|'''پیشوایان هدایت ج۱''']] | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
خط ۲۳۴: | خط ۲۶۹: | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:تاریخ پیامبر خاتم]] | |||
[[رده:پیامبر خاتم]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۸ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۹:۵۲
ولادت پیامبر خاتم (ص) در سال "عام الفیل" و در ربیعالاول سال ۵۷۰ م بوده است. شیعیان، تولد حضرت را هفدهم ربیعالاول، روز جمعه و اهل تسنن دوازدهم ربیعالاول، روز دوشنبه میدانند. محل تولد رسول اکرم (ص)، ورودی شعب ابی طالب است. عبدالمطلب پدر بزرگ حضرت نام ایشان را محمد (ص) گذاشت تا در آسمان و زمین، ستوده باشد.
تاریخ ولادت پیامبر خاتم
عموم سیرهنویسان و تاریخنگاران[۱] معتقدند تولد پیامبر اکرم (ص) در "عام الفیل" (سالی که ابرهه برای خرابی خانه کعبه آمده بود)[۲]، سال ۵۷۰ م بوده است[۳]؛ زیرا آن حضرت به طور قطع در سال ۶۳۲ م در گذشته است و سن مبارک او ۶۲ تا ۶۳ سال بوده است. بنابراین ولادت آن حضرت در ۵۷۰ م خواهد بود.
اکثریت قریب به اتفاق محدثان و مؤرخان بر این اعتقادند که تولد پیامبر (ص) در فصل بهار و در ربیعالاول بوده است؛ ولی در روز تولد حضرت، اختلاف دارند[۴]. روزهای دوم[۵] هشتم[۶]، دهم[۷] دوازدهم[۸] و هفدهم ربیع الاول و دوازدهم ماه مبارک رمضان[۹] در این باره ذکر شده است. بعضی از دانشمندان امروز حساب کردهاند تا ببینند روز ولادت رسول اکرم (ص) با چه روزی از ایام ماههای شمسی منطبق میشود. به این نتیجه رسیدهاند که دوازدهم ربیع آن سال مطابق میشود با بیستم آوریل و بیستم آوریل مطابق است با سی و یکم فروردین. قهراً هفدهم ربیع مطابق میشود با پنجم اردیبهشت. پس قدر مسلّم این است که رسول اکرم (ص) در فصل بهار به دنیا آمده است. حال یا سی و یکم فروردین یا پنجم اردیبهشت.
مشهور بین اهل سنت در تولد آن حضرت دوازدهم ربیع الاول و روز دوشنبه است که نخستین بار آن را ابن اسحاق (م ۱۵۱)[۱۰] نقل و مورخان دیگر مانند: ابن هشام (م ۲۱۸)[۱۱] طبری (م ۳۱۰)[۱۲] و دیگر منابع روایی و تاریخی اهل سنت از وی نقل کردهاند. در بین شیعیان نیز کلینی (م ۳۲۹)[۱۳] قول دوازدهم ربیع الاول را در ولادت آن حضرت نقل کرده است که به احتمال قوی این قول را از ابن اسحاق گرفته یا کلمه «بقیت» به «مضیت» در عبارت «مَضَتْ مِنْ شَهْرِ رَبِيعٍ الْأَوَّلِ»[۱۴] تصحیف و دوازده روز باقی مانده از ربیع الاول به دوازده روز گذشته از ربیع الاول تبدیل شده است[۱۵]، اما مشهور قول شیعه در تولد آن حضرت، هفدهم ربیع الاول و روز جمعه است[۱۶]. بنابراین مجلسی قول دوازدهم ربیع الاول را از مرحوم کلینی حمل بر تقیه[۱۷] و بر قول هفدهم ربیع الاول ادعای اتفاق کرده است[۱۸].[۱۹]
هنگام تولد، مادرش آمنه، کسی را نزد عبدالمطلب، جد بزرگوارش فرستاد و گفت که خداوند به تو پسری داده است. زمانی که عبدالمطلب خبر ولادت رسول خدا (ص) را شنید، از داخل حجر اسماعیل که با فرزندان خود و مردانی از بنی هاشم در آنجا نشسته بود، بلند شد و نزد آمنه آمد و کودک را داخل کعبه برد و خدا را بر این نعمت چنین سپاس گفت: "حمد و سپاس خداوند را که پسر بچهای پاک به من عطا فرمود. او در گهواره به بچههای دیگر سروری پیدا کرد. او را به خانهای که دارای ارکان است پناه میدهم تا اینکه او را بالغ و استوار ببینم. او را از شر هر بدخواه کینه به دل و حسود ورز لگام گسیخته به خدا میسپارم"[۲۰]. عبدالمطلب سپس عقیقهای کُشت[۲۱]. محمد (ص) قبل از اینکه چشم به جهان بگشاید پدر خویش عبدالله را از دست داده بود[۲۲].[۲۳]
گفته شده آن حضرت ختنه شده و ناف بریده به دنیا آمد و این مطلب، شگفتی عبدالمطلب را برانگیخت و شأن و منزلت رسول خدا (ص) را در نظر او بالا برد[۲۴]. انس بن مالک میگوید: رسول خدا (ص) فرمود: "از کرامت من این است که ختنه شده و ناف بریده به دنیا آمدم و کسی عورت مرا ندید"[۲۵] حاکم[۲۶] در مورد حدیث مختون متولد شدن آن حضرت ادعای تواتر کرده است، اما عدهای[۲۷] افزون بر انکار تواتر و خدشه در سند حدیث، در اصل وجود چنین حدیثی تردید کردهاند. کمال بن عدیم عقیلی این حدیث را ضعیف دانسته و گفته است: ابداً چنین مطلبی ثابت نشده است. ابن قیم گفته است: ممکن است بسیاری از مردم نیز ختنه شده متولد شوند؛ از اینرو نمیتوان آن را از معجزات پیامبر شمرد[۲۸]. افزون بر این، روایت بالا با روایتی که گفته است عبدالمطلب روز هفتم ولادت رسول خدا، او را ختنه کرده و محمد نامید[۲۹] و نیز با برخی از گزارشها که ختنه شدن او را هنگام شق صدر ـ که مصدر خبری معتبری نیز ندارد ـ دانستهاند[۳۰] تعارض دارد[۳۱].
محل ولادت رسول خدا (ص)
محل تولد رسول اکرم (ص)، ورودی شعب ابی طالب است که پس از هجرت رسول خدا (ص) به یثرب، عقیل این خانه را تصرف کرد و آن خانه به نام او مشهور شد. بعدها فرزندان عقیل آن را به محمد بن یوسف ثقفی فروختند[۳۲]. البته محل تولد آن حضرت در طول تاریخ مورد توجه مسلمانان بوده است. در قرن دوم هجری، خیزران، همسر هارون، آن محل را خرید و به مسجد تبدیل کرد. بعدها نیز محل تولد آن حضرت از سوی سلاطین عثمانی، حاکمان یمن، مصر و عباسیان بازسازی شد. در پی روی کار آمدن دولت سعودی، با اصرار شیخ عباس قطان شهردار وقت مکه و درخواست وی از "ملک عبدالعزیز"، قرار بر آن شد تا در آنجا کتابخانهای موسوم به "المکتبة مکة المکرمه" بنا کنند که تاکنون بر قرار است[۳۳].[۳۴]
مراسم نامگذاری پیامبر (ص)
عبدالمطلب برای عرض تشکر به پیشگاه خداوند، گوسفندی کشت و عدهای را دعوت کرد و در آن جشن باشکوه که از عموم قریش دعوت شده بودند، نام فرزند خود را محمد گذارد. از او پرسیدند: "چرا نام فرزند خود را محمد (ستوده) انتخاب کردید، در صورتی که این نام در میان اعراب کمسابقه است؟ گفت: خواستم که در آسمان و زمین، ستوده باشد"[۳۵]. ابوطالب عموی آن حضرت در اشعار خود با اشاره به این رویداد چنین گفت: "خداوند نامی از خود را برای بزرگداشت او جدا ساخت؛ زیرا نام صاحب عرش محمود (پسندیده) و نام پیامبر محمد (ستوده) است"[۳۶].
تا آن روز، فقط شانزده نفر به این اسم نامگذاری شده بودند[۳۷]. قرآن مجید نیز از آن حضرت با نامهای محمد و احمد یاد میکند. خداوند در سورههای آل عمران، محمّد، فتح و احزاب، او را با نام محمد و در سوره صف با نام احمد خوانده است. منشأ اختلاف، این است که مادر رسول خدا، پیش از جدش، نام او را احمد گزارده بود[۳۸]، چنان که در تاریخ منعکس است[۳۹].
رویدادهای هنگام ولادت
در منابع حدیثی و تاریخی برای ولادت پیامبر (ص)، معجزات و خوارق عادات فراوانی به صورتهای گوناگون ذکر کردهاند[۴۰] که بسیاری از آنها از نظر سند مرسل و فاقد شرایط صحت هستند و برخی نیز ضمن مخالفت با عقل، درباره موضوعی کم اهمیت است که در آنها مبالغه زیادی صورت گرفته و عجایب و غرایب آنها با شرح و بسط نقل شده که این خود از نشانههای برساخته بودن روایت است. افزون بر این، دست کم نیمی از این اخبار از طریق کعب الاحبار، ابوهریره، وهب بن منبه یا افراد مجهولی نقل شده است که ناقلان آنها به هیچ وجه زمان ولادت آن حضرت را درک نکردهاند. از اینرو، معروف حسنی[۴۱] برخی از این خوارق نقل شده را شبیه به افسانههای هند قدیم و اقوام باستانی دانسته است؛ چنان که سید محسن امین[۴۲] نیز درباره برخی از این اخبار گوید: در آنها دیدگاههای افراطی و غلوآمیز، آشفتگی، پاشیدگی و رنگی از تندروی نمایان است.
مهمترین رویدادهای هنگام ولادت، نخستین بار در کتاب تاریخ یعقوبی[۴۳] آمده است. یعقوبی با اینکه به صورت گذرا به حوادث میپردازد، معجزات یا رویدادهای هنگام ولادت را با تفصیل و بدون هیچ سندی ذکر میکند و تاریخ دقیق ولادت آن حضرت را از روی ستارگان معلوم میدارد؛ در حالی که بین مورخان و محدثان اختلاف زیادی هنگام ولادت آن حضرت وجود دارد. رویدادهایی که یعقوبی آورده چنین است:
- شیطانها رانده شدند؛
- ستارگان فرو افتادند و قریش از دیدن آنها تعجب کردند و گفتند: این نشانه قیامت است؛
- زلزلهای آمد و همه مردم را گرفت و کنیسه و صومعهها و... ویران شد، و هر چیزی که پرستش میشد، کنده شد؛
- جادوگران و کاهنان در کار خود فرو ماندند و شیطانها محبوس شدند؛
- ستارگانی پدیدار شدند که دیده نشده بودند و این ستارگان، کاهنان یهود را گیج و سرگردان کردند؛
- ایوان کسرا تکان خورد و سیزده کنگره آن فرو ریخت؛
- آتشکده فارس خاموش شد با اینکه هزار سال خاموش نشده بود[۴۴].
- موبد موبدان در خواب دید شتران عربی، اسبان سخت کوشی را کشیدند تا از دجله گذشتند و در سرزمین آنها پراکنده شدند. عبد المسیح بن بغیله از طرف کسرا راهی دمشق شد و سطیح کاهن را در «جابیه"[۴۵] در حالی که مشرف به مرگ بود، دیدار کرد و بلند در گوش او گفت: ای گرهگشای سختیها! کری یا شنوا؟ بزرگ خاندان یزن گرفتار است و پیش تو آمده. سطیح در پاسخ عبدالمسیح به سجع، شعری خواند بدین مضمون: تو از طرف کسرا آمدهای تا درباره خرابی ایوان کسرا، خاموشی آتشکدهها و خواب موبد موبدان بپرسی. بعد این وقایع را چنین پیشگویی و تفسیر کرد که به عدد کنگرههای شکست خورده، شاهان حکومت میکنند، دریاچه ساوه خشک میشود، تلاوت قرآن در تهامه آشکار میگردد و صاحب عصا (پیامبر خاتم (ص)) بیاید. سطیح پس از این پیشگویی از دنیا رفت[۴۶].
مخزوم بن هانی مخزومی، تنها راوی بخش مهمی از رویداهای هنگام ولادت رسول خدا (ص) است. مخزوم این واقعه را از پدرش هانی نقل کرده است؛ بنابراین، تکرار این روایت در کتابهای گوناگون، دلیل بر تواتر آن نیست در حجم انبوهی از اخباری که رویدادهای هنگام ولادت را نقل کردهاند، عجایب و غرایب فراوانی به چشم میخورد که فاقد ارزش تاریخی هستند. این اخبار بیشتر در کتابهای دلائل النبوه نقل شدهاند که حاوی بیشترین روایاتی است که عجایب و غرایب فراوانی را در خود جای دادهاند و این خود میتواند از نشانههای برساخته بودن آنها باشد. شاید به علت وجود این عجایب است که وقتی ذهبی[۴۷] این معجزات را از طبری نقل میکند، میگوید: "سخنی شگفت و دور از باور است".
نکته سؤال برانگیز دیگر آن است که همه یا بیشتر این حوادث، در سرزمین ایران و ملک کسرا اتفاق افتاده، ولی در منابع ایرانی بدانها اشاره نشده است؛ در حالی که این نوشتهها از زمان ساسانیان وجود داشته و تا دورههای اسلامی باقی مانده است و دربردارنده اطلاعات دقیقی از ایران پیش از اسلام هستند. نمونه این نوشتههای خداینامه است که حمزه اصفهانی[۴۸] و ابن ندیم[۴۹] از آن نام بردهاند. با توجه به همین نکته، کتابهای تاریخ طبری، اخبار الطوال، مروج الذهب و منابع دیگری که تاریخ ایران پیش از اسلام را نوشتهاند، با اینکه شرح حال نخستین پادشاهان افسانهای ایران تا آخرین پادشاه ساسانی را کم و بیش بیان کردهاند؛
- در بخش تاریخ ایران به حوادثی چون شکستن ایوان کسرا، خاموش شدن آتشکده فارس، خشک شدن دریاچه ساوه و... نپرداختهاند؛
- این حوادث را با سلسله اسناد از منابع عربی و راویان ساکن مکه و به صورت شفاهی دریافت و ذکر کردهاند، اما نه در بخش تاریخ ایران.
حمزه اصفهانی که از تاریخ ایران اطلاعات وسیعی داشته و در کتاب خود اطلاعات ارزشمندی از تاریخ یونان، روم و ایران عرضه کرده است و در بخش تاریخ ایران و عرب، به تولد پیامبر اکرم (ص) پرداخته و تا حدودی ارتباط پادشاه ایران و عربها را در این زمان بیان کرده، به چنین حوادث خارقالعادهای در زمان کسرای پادشاه ایران اشاره نکرده است[۵۰].
ابوعلی مسکویه نیز با اینکه تقریباً تمام پادشاهان ایران و جزئیات فراوانی از حکومت آنها را آورده، به هیچ یک از این وقایع اشاره نکرده است. به هر حال، اگر واقعا چنین حوادث مهمی در تاریخ ایران اتفاق افتاده بود، باید در جایی از تاریخ ایران ثبت و نقل میشد.
گفتنی است درباره ولادت رسول خدا (ص)، روایات فراوان دیگری نقل شده است که درستی آنها معلوم نیست؛ به ویژه که اعراب از رسول خدا (ص) و آینده او شناختی نداشتند[۵۱] و در فضای فرهنگی جامعه حجاز پیش از اسلام نیز اقتضای نقل چنین اخبار جزئی و دقیق از زندگی کسی که اهمیت او برای آنها روشن نبوده، وجود نداشته است. در کلمات اهل بیت نیز هیچ اشارهای به این اخبار نرفته است. افزون بر اینکه برخی از رویدادهای هنگام ولادت، انکار شدهاند[۵۲].
معروف حسنی[۵۳] درباره معجزات و خوارق عاداتی که به پیامبر اکرم (ص) در دوران کودکی او نسبت میدهند مینویسد: اگر غرایب و رخدادهایی که از زمانی که او نطفه بود تا زمانی که به صورت خون بسته و مضغه درآمد، آنگاه استخوان شد و بر آن استخوان گوشت رویید و تا زمانی که دیده به جهان گشود و نفسهای مبارک او در فضای مکه و پس از آن در دیگر مکانهای عرب نشین، آنجا که حلیمه سعدیه عهدهدار شیر دادن و تربیت او میشود، رها شد و تا زمانی که وی، حلیمه و همه اعراب آن محله را به شگفتی فرو برد، پیوسته و پی در پی رخ میداد و بالاخره اگر آن همه وقایع شگفتآوری که راویان، مدعی شدهاند، در آسمان و زمین و دریاها و غارها صورت پذیرفته بود، قطعاً آوازه آن، مکه و مناطق مجاور آن را در مینوردید و در خوارکردن سرکشان مکه و قریش مؤثر میافتاد و آنان را وامی داشت به دعوت او ایمان آورند؛ حال آنکه میدانیم مکیان و قرشیان (که قاعدتاً باید چنین معجزاتی را در صورت وقوع میدیدند) از همه اعراب و دیگر ملتها تعصب و شرارت بیشتری در مقابل دعوت پیامبر از خود نشان دادند و وی نتوانست آنان را به این مکتب درآورد، مگر پس از آنکه آتش جنگهای (پی در پی) تعدادی از پیروان او و تعدادی از آنان را در کام خود فرو برد و وی از نظر افراد و توان تسلیحاتی از آنان قویتر شد. به هر حال روشن نیست چه مقدار از این روایات صحت دارد و چه مقدار به دست قصه گویان ساخته شده است[۵۴].
دوره زندگی پیامبر (ص) در بادیه
نخستین دایه رسول اکرم (ص) کنیزی بود به نام ثویبه که چهار ماه آن حضرت را شیر داد[۵۵]. بعد از ثویبه، حلیمه سعدیه دایه حضرت شد. او با زنان "بنیسعد" به شهر مکه آمده بود تا هر کدام، کودکی از قریش بگیرند و او را شیر دهند و بزرگ کنند تا خود را از تنگنای زندگی نجات دهند و افتخار دایگی حضرت به حلیمه رسید[۵۶].
از برکت وجود پیامبر (ص) زندگی حلیمه و شوهرش متحول و پر برکت شد[۵۷]. مدت ۵ سال تمام، رسول خدا (ص) در میان قبیله بنیسعد بود و رشد و نمو کافی کرد و در ضمن این مدت دو یا سه بار حلیمه، او را پیش مادرش برد و آخرین بار، وی را به مادرش تحویل داد[۵۸].[۵۹]
وفات آمنه مادر پیامبر خاتم (ص)
حلیمه سعدیه، رسول خدا (ص) را نزد مادرش آورد و به او سپرد. از آن به بعد، محمد (ص) در کنار مادر و جد خویش عبدالمطلب زندگی میکرد تا اینکه ۶ سال از عمر شریفش گذشت. در آن هنگام، مادرش آمنه، او را برای دیدار داییهای پدری که آن حضرت در مدینه از قبیله "بنیالنجار" داشت، با خود برداشت و به مدینه آورد. آمنه در مراجعت به مکه، در منزلی به نام "ابواء" بیمار شد و همانجا از دنیا رفت[۶۰].[۶۱]
سرپرستی عبدالمطلب
پس از مرگ آمنه، رسول خاتم (ص) تحت تکفل جدش عبدالمطلب قرار گرفت. رسم آن زمان چنان بود که هر روز در کنار کعبه برای عبدالمطلب فرش پهن میکردند و فرزندانش در اطراف آن فرش، روی زمین مینشستند تا عبدالمطلب میآمد و روی آن فرش مینشست و فرزندان همراه او روی فرش مینشستند. رسول اکرم (ص) گاهی روی آن فرش میرفت و عموهای آن حضرت، مانع وی میشدند؛ ولی عبدالمطلب به آنها میگفت که فرزندم را رها کنید که به خدا قسم! صاحب مقام بزرگی خواهد شد. سپس او را میگرفت و در کنار خود، روی فرش مینشاند[۶۲].
مرگ عبدالمطلب و کفالت ابوطالب
هشت سال از زندگی شریف پیامبر (ص) گذشته بود که جد بزرگوارش، رحلت کرد. عبدالمطلب از میان پسرانش، ابوطالب را برای سرپرستی محمد (ص) برگزید و وصیت کرد همواره از او نگهداری کند. عبدالمطلب میدانست شفقت ابوطالب بر محمد (ص) زیاد است. ابوطالب، بینهایت او را دوست میداشت و پیوسته مراقب وی بود و شب و روز، یک لحظه او را تنها نمیگذاشت و وی را از چشم بیگانگان محفوظ میداشت[۶۳].[۶۴]
شبانی پیامبر (ص) در کودکی
گزارش شبانی پیامبر (ص) برای خویشاوندان خود و تمام مکیان، از خود آن حضرت نقل شده است. نبی اسلام (ص) ابتدا در "اجیاد" برای خویشاوندان خود و سپس در "قراریط" برای مکیان شبانی میکرد[۶۵]. عمر بن عمر بن فارس از زهری، از جابر بن عبدالله نقل میکند که از رسول اکرم (ص) پرسیدم: "شما هم گوسفند چرانی کردهاید؟ فرمود: آری و هیچ پیامبری نیست؛ مگر آنکه شبانی کرده است"[۶۶][۶۷].
ولادت پرشکوه رسول اکرم(ص)
هنوز آیین نصرانیت اهداف خویش را در جامعه بشری محقق نکرده و تأثیر زیادی نگذاشته بود که دنیا غرق در مظاهر گمراهی و انحراف گردید و مردم در دام گمراهی فتنهها گرفتار و سرگردان شدند و جهل و نادانی، آنان را خوار و بیمقدار ساخت، آشفتگی اوضاع روم، کمتر از آشفتگی اوضاع رقبای خود در فارس نبود و جزیرة العرب اوضاعی بهتر از آن دو نداشت و همه در لبه گودالی از آتش قرار داشتند. قرآن کریم بهگونهای بسیار رسا و بلیغ گوشهای از زندگی اسفبار بشر را در آن دوران شرح داده، چنانکه مهتر اهل بیت، علی بن ابی طالب(ع) در تعدادی از خطبههای خود از اوضاع دردناکی که با آن همدوران بوده تصویری ملموس ارائه داده است. از جمله در توصیف اوضاع جامعهای که پیامبر اکرم(ص) در آن به رسالت مبعوث گردید، میفرماید: هنگامی خداوند رسالت را بر عهده او گذارد که مدتها از بعثت پیامبران پیشین سپری شده بود و ملتها در خواب عمیقی فرو رفته بودند، فتنه و فساد، جهان را فرا گرفته بود کارهای خلاف میان مردم گسترش یافته بود و آتش جنگ زبانه میکشید.
روشنایی از دنیا رخت بربسته بود و مکر و فریب ظاهر گشته بود. برگهای درخت زندگی به زردیگراییده بود و از ثمره زندگی خبری نبود. آب حیات انسان به زمین فرو رفته بود و نشانههای هدایت فرسوده شده بود. پرچمهای هلاکت و بدبختی آشکار شده بود، دنیا با قیافهای زشت به اهلش مینگریست و با چهره درهمکشیده با علاقهمندانش روبرو بود. میوه آن درخت، فتنه و طعامش مردار بود. در درون، وحشت و اضطراب و در بیرون شمشیر حکومت میکرد.[۶۸] در اوضاعی چنین دشوار که بشر آن را پشتسر میگذاشت، نور الهی درخشید و بندگان خدا و دیار آنان را روشنایی بخشید و به زندگی ارزشمند و سعادت همیشگی مژده داد و سرزمین حجاز در ماه ربیع الاوّل عام الفیل-سال ۵۷۰ میلادی- که بیشتر محدثان و تاریخنگاران برآنند؛ با ولادت نبی اکرم حضرت محمد بن عبد اللّه(ص) سرشار از خیر و برکت گردید. اهل بیت رسول خدا(ص)- که از دیگران آگاهترند- روز میلاد آن بزرگوار را در پگاه روز جمعه، هفدهم ربیع الاوّل، دانستهاند و همین تاریخ، بین شیعه معروف است و دیگران برآنند که آن حضرت روز دوشنبه دوازدهم همین ماه چشم به جهان گشوده است.[۶۹]
برخی منابع تاریخی و روایی از وقوع رخدادهای شگفتانگیزی در روز ولادت آن بزرگوار سخن میگوید؛ از جمله: خاموش شدن آتش آتشکده فارس، وقوع زمین لرزهای که در اثر آن دیر و صومعهها ویران گشت و هر معبودی که در کنار خدای عزّ و جل مورد پرستش قرار میگرفت، از جایگاهش برکنده شد و بتهای نصب شده، به رو، بر زمین فروریخت. وجود چنین اوضاع و طلوع ستارههایی که از قبل دیده شده بود، برای ساحران و جادوگران غیرقابل پیشبینی بهشمار میآمد. زمانی که وجود مقدس رسول اکرم(ص) پا به عرصه وجود نهاد، این جملات را بر زبان میآورد «اللَّهُ أَكْبَرُ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ كَثِيراً وَ سُبْحَانَ اللَّهِ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا»[۷۰] پیامبر اسلام(ص) به دو نام «محمد» و «أحمد» معروف بود و قرآن کریم هر دو نام را یادآور شده است. تاریخنگاران آوردهاند: عبد المطلّب، جد پیامبر، آن حضرت را «محمد» نامید و در پاسخ کسانی که سبب این نامگذاری را از او جویا شدند، میفرمود: خواستم وی در آسمان و زمین مورد ستایش قرار گیرد.[۷۱] چنانکه مادرش آمنه، نیز قبل از جدش وی را «احمد» نام نهاده بود. آنگونه که قرآن کریم خبر داده است، انجیل از زبان حضرت عیسی(ع) به ظهور پیامبر اکرم نوید و علمای اهل کتاب نیز آن را تصدیق کرده بودند و این فرموده خدا بیانگر همین معناست[۷۲]: ﴿وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ﴾[۷۳]. در عرف جزیرة العرب و سایر جاها هیچگونه مانعی وجود نداشت که یک فرد، به دو نام و دو لقب و دو کنیه معروف باشد.[۷۴]
شیرخوارگی
وجود گرانقدر پیامبر(ص)، تمام زوایای ذهن عبد المطلّب- که اینک عزیزترین فرزندش، عبد اللّه، را در سن جوانی از دست داده بود- به خود مشغول کرده بود. ازاینرو، جدّ بزرگوارش امر شیرخواری وی را به «ثویبه» کنیزک ابو لهب سپرد تا بتواند با فراهم آوردن موقعیتی مناسب این کودک را به صحرانشینان قبیله سعد بسپرد تا دوران شیرخوارگی را در آن سامان به سر برده و در محیطی پاک و دور از خطر بیماریهایی که کودکان مکه را تهدید میکرد، در جمع فرزندان بادیهنشینان رشد کند و بزرگ شود؛ چراکه رسم اشراف مکه بر این بود، نوزادان شیرخوار خود را برای شیر دادن به زنان شیرده صحرانشین میسپردند و میان آنان زنان قبیله سعد در این کار معروف بودند. این قبیله در اطراف مکه و نواحی حرم سکونت داشت و زنان آن هر سال در ایام ویژهای به مکه آمده تا کودکان شیرخوار را جهت شیر دادن، تحویل گرفته و از این راه امرار معاش کنند؛ به ویژه در سال ولادت نبی اکرم(ص) که با خشکسالی و قحطی همراه بود، این زنان نیاز بیشتری به کمک اشراف مکه داشتند.
برخی مورّخان مدعی شدهاند به خاطر یتیمی پیامبر، هیچیک از زنان شیرده حاضر نشد وی را برای شیر دادن بپذیرد و کاروان زنان شیرده که هریک با خود کودک شیرخواری همراه داشت در آستانه بازگشت به بادیه بودند. تنها حلیمه سعدیه، دختر ابو ذؤیب، بود که نوزادی برای شیردادن نیافته بود. وی که مانند سایر زنان شیرده، در آغاز، از پذیرش پیامبر اکرم(ص) سرباز زده بود، وقتی کودکی برای شیر دادن نیافت به شوهرش اظهار داشت: به خدا سوگند! نزد خانواده همان نوزاد یتیم خواهم رفت و او را خواهم گرفت. شوهرش نیز به او اجازه داد و به نزد خانواده آن کودک بازگشت و با دلی سرشار از آرزو و به این امید که شاید با پذیرش آن نوزاد زندگیاش خیر و برکت یابد، او را در آغوش کشید.[۷۵] مقام و جایگاه خاندان بنی هاشم و شخصیت جد بزرگوار رسول اکرم(ص) که به بخشش و احسان و کمک به نیازمندان و محرومان معروف بود، چنین ادعایی را مردود میسازد. افزون بر اینکه به نقل برخی تاریخنگاران، پدر بزرگوار رسول اکرم(ص) چند ماه پس از ولادت آن حضرت دنیا را وداع گفته بود.[۷۶]
در روایت آمده که رسول خدا(ص) در کودکی، جز شیر «حلیمه» شیر هیچ زنی را نپذیرفت[۷۷]. حلیمه میگوید: روزی عبد المطلب به من برخورد و پرسید: از کدام قبیلهای؟ عرض کردم: از قبیله سعد. فرمود: نامت چیست؟ عرض کردم: حلیمه. حضرت لبخندی زد و فرمود: این نام بر تو مبارک باد، دو خوی پسندیده در این نام وجود دارد، یکی سعادت و خوشبختی و دیگری حلم و بردباری، که خیر دنیا و سربلندی آخرت در آنهاست.[۷۸] تصوری که حلیمه با گرفتن یتیم عبد المطلّب در رسیدن به خیر و برکت داشت، به نومیدی مبدّل نگشت. روایت شده که سینه حلیمه از شیر تهی بود ولی با شیر دادن پیامبر، سینهاش پر از شیر شد.
حلیمه میگوید: هنگامی که رسول خدا(ص) را برای شیر دادن برگرفتیم، در زندگی و اموال خود سراسر نظارهگر خیر و برکت بودیم و پس از دوران خشکسالی و تلاش توانفرسا، توانگری یافتیم.[۷۹] نوزاد «عبد المطلب» نزدیک به پنج سال را در دامان حلیمه و شوهرش در مناطق صحرایی قبیله سعد، سپری کرد. حلیمه پس از گذشت دو سال که نوزاد از شیر گرفته شد، به جهت خیر و سعادتی که از برکت وجود مبارک آن حضرت نصیب وی شده بود، با بیمیلی، او را به خانوادهاش بازگرداند، مادرش (آمنه) نیز از بیم ابتلای نوزادش به انواع بیماریها، بر بازگشت فرزندش به منطقهای دور از مکه، پافشاری میکرد و بدینسان، حلیمه، نوزاد را با شادمانی بازگرداند. نقل شده وقتی حلیمه ملاحظه کرد جمعی از نصرانیهای حبشه وارد حجاز شدهاند و به دلیل مشاهده نشانههای پیامبر مورد نظر در این نوزاد بر ستاندن وی و بردن او به حبشه پافشاری دارند تا بدینوسیله به افتخار پرورش دادن وی نایل شوند و در پیروی از او، به مجد و عظمت دست یابند، از بیم خیانت دستهای مرموز، بار دوم کودک را به مکه آورد[۸۰].[۸۱]
بارانخواهی به برکت پیامبر(ص)
مورّخان به پدیده درخواست باران به واسطه رسول خدا(ص) که چندین بار در زندگی آن حضرت و دوران شیرخواری و نوجوانی، در زمان جدّ و عمویش رخ داد، اشاره کردهاند. نخستینبار زمانی اتفاق افتاد که مردم مکه دچار خشکسالی بزرگی شدند و در آن سامان، دو سال باران نیامد. ازاینرو، عبد المطلب به فرزند خود ابو طالب دستور داد تا نوهاش حضرت محمد(ص) را- که نوزادی در قنداق بود- حاضر نماید. وقتی نوزاد را نزد وی آوردند او را روی دست گرفت و رو به کعبه به سمت آسمان بالا برد و چندبار عرضه داشت: خدایا! به حق این کودک، باران با برکت و مداوم خویش را بر ما فروفرست. دیری نپایید که تودههای ابر، چهره آسمان را پوشاند و چنان باران شدیدی بارید که مردم از شدّت آن بر ویرانی مسجد الحرام بیمناک شدند[۸۲]. بعدها در دوران نوجوانی پیامبر اکرم(ص) یکبار دیگر این درخواست باران تکرار شد و اینبار عبد المطلب وی را به دامنه کوه ابو قبیس برد و سران و بزرگان قریش، او را همراهی کرده و به برکت وجود پیامبر، خواهان استجابت دعا بودند و ابو طالب با اشعاری که با این ابیات آغاز میشوند به این رخداد اشاره کرده است: پدر ما شفیع حرم بود، آن هنگام که به وسیله او؛ از بارانی سیلآسا که صبح دمان فروریخت سیراب شدند درحالیکه ما از خشکسالی چونان شورهزار گشته و زمین آبهای خود را فروخورده بود شفیع ما در مکه به دعا برخاست و خداوند ما را سیراب نمود[۸۳].
تاریخنگاران آوردهاند که: قریش از ابو طالب خواستند تا برایشان از خدا درخواست باران نماید. وی درحالیکه دست پیامبر نوجوان(ص) را گرفته بود به سوی مسجد الحرام روانه شد؛ نوجوانی که چهره نورانیاش چونان خورشیدی که از پشت ابر هویدا شود، میدرخشید. ابو طالب، برای درخواست باران، خدا را به حق پیامبر سوگند داده، دیری نپایید که ابرها در آسمان ظاهر گشت و باران فراوانی بارید و نهرها جاری شد و همگی شادمان گشتند و زمانی که قریش دشمنی خود را نسبت به وجود مقدس پیامبر اکرم(ص) و رسالت مبارک آن حضرت به اوج رساندند، ابو طالب به این کرامت نیز اشاره کرد و فرمود: آن چهره نورانی که به احترامش ابرها باران بارید، آنکه بهار یتیمان و پناه بیوهزنان بود، هاشمیان در چنگ هلاکت گرفتار آمده بدو پناه بردند و نزد او از نعمتهای فراوان برخوردار شدند[۸۴]. موارد یاد شده حاکی از این است که عبد المطلب و ابو طالب که هردو سرپرستی نبی اکرم(ص) را برعهده داشتند، یکتاپرستانی خالص بوده و به خدای متعال ایمان داشتهاند و اگر این دو بزرگوار از ویژگی دیگری غیر از این دو موقعیت، برخوردار نبودند، در افتخار و سربلندی، آنان را بسنده بود. و این خود، دلیل بر این است که رسول خدا(ص) در خانهای که دیانت و خداپرستی و توحید در آن حکمفرما بود، بالید و پرورش یافت.[۸۵]
با مادر
پیامبر اکرم(ص) بعد از پدر بزرگوارش زمانی طولانی از سرپرستی مادر مهربانش، بهرهمند نگردید. آمنه در انتظار جوانی یتیم عبد اللّه به سر میبرد تا در فقدان شوهر مهربانش برای او تسلّی خاطر باشد ولی مرگ، او را چندان مهلت نداد. روایت شده حلیمه سعدیه پیامبر را در پنج سالگی به خانوادهاش بازگرداند و مادرش آمنه تصمیم گرفت برای زیارت قبر شوهر عزیز خود در مدینه، فرزندش را با خود همراه ببرد و محمد(ص) ضمن دیدار با داییهای خود از قبیله نجّار، در آن سامان با آنان آشنا گردد. ولی این سفر، اندوه دیگری برای پیامبر در پی داشت زیرا وی پس از زیارت محل وفات و دفن پدر، در مسیر بازگشت در منطقهای به نام «ابواء» مادر مهربان خویش را از دست داد. گویی ورود حزن و اندوه پیاپی بر قلب نازنین پیامبر(ص) در کودکی، نوعی از مراحل آمادگی الهی بهشمار میآمد تا شخصیت والای آن حضرت تکامل یابد. بدینترتیب، ام ایمن سفر خویش را به همراهی نبی اکرم(ص) به سمت مکه ادامه داد تا وی را به جدش عبد المطلب که علاقه شدیدی به نوادهاش داشت، بسپارد.[۸۶].[۸۷]
با جدّش عبد المطلب
محمد(ص) در دل عبد المطلب به جایگاهی دست یافته بود که هیچیک از فرزندان و نوادگانش با اینکه از بزرگان بطحاء بهشمار میآمدند، بدان پایه نرسیده بودند. نقل شده روزی عبد المطلب در صحن کعبه بر زیراندازی که برایش گسترده بودند نشسته بود و سران و بزرگان قریش و فرزندانشان اطرافش حضور داشتند، ناگهان چشم آن حضرت به نوادهاش «محمد» افتاد، دستور داد راه باز کنند تا نزدش آید. سپس وی را در کنار خویش و بر فرش ویژه خود نشاند. افزون بر فضایل بلند اخلاقی که پیامبر از کودکی برخوردار از آنها بود، این توجه و عنایت از ناحیه بزرگ قریش، جایگاه وی را در دل قریشیان استوارتر کرد. قرآن کریم به دوران یتیمی پیامبر اکرم(ص) که آن را تحت سرپرستی پروردگار پشتسر نهاد، اشاره فرموده است: ﴿أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيمًا فَآوَى﴾[۸۸]. دوران یتیمی، معمولا در ساختار و آمادهسازی انسان جهت پختگی و اعتماد به نفس در تحمل رنجها و دشواریهای گریبانگیر و صبر و پایداری در برابر آنها تأثیری بسزا دارد. و بدینگونه خدای متعال خود، آمادهسازی پیامبر برگزیدهاش را برعهده گرفت تا قادر باشد وظایف مهم آینده و مسئولیت بزرگی را که در انتظار دوران پختگی و کمال آن بزرگوار بود، بر دوش بکشد.
نبی اکرم(ص) در این سخن خود، اشاره به این حقیقت، فرموده است: پروردگارم مرا ادب آموخت، پس ادبم را نیک گردانید[۸۹]. بیش از هشت بهار از عمر شریف پیامبر اکرم(ص) سپری نشده بود که به سومین مصیبت مبتلا گردید و جدّ بزرگوارش «عبد المطلّب» را از دست داد. اندوه رسول خدا در مرگ جدش، کمتر از حزن و اندوه وی در مرگ مادرش نبود تا آنجا که حضرت در مراسم تشییع پیکر جدش به سمت آرامگاه ابدی وی، بسیار گریست و هرگز یاد او را فراموش نکرد؛ زیرا عبد المطلب تا زنده بود به بهترین شکل ممکن، از وجود مبارک آن حضرت سرپرستی نمود و از مقام پیامبری آن بزرگوار آگاهی داشت. روایت شده هنگامی که فردی خواست از ورود پیامبر(ص) در کودکی به نزد جدّش جلوگیری کند، عبد المطلب فرمود: فرزندم را واگذار که سروری و فرمانروایی به سراغش آمده است[۹۰].[۹۱]
جستارهای وابسته
- نام پیامبر خاتم (نامهای پیامبر خاتم)
- کنیههای پیامبر خاتم
- کنیه پیامبر خاتم
- القاب پیامبر خاتم (لقبهای پیامبر خاتم)
- تبار پیامبر خاتم (نسب پیامبر خاتم)
- خاندان پیامبر خاتم
- پدر پیامبر خاتم (عبدالله بن عبدالمطلب)
- مادر پیامبر خاتم (آمنه بنت وهب)
- برادران پیامبر خاتم
- خواهران پیامبر خاتم
- ازدواج پیامبر خاتم
- همسران پیامبر خاتم
- کنیزان پیامبر خاتم
- فرزندان پیامبر خاتم
- همسران فرزندان پیامبر خاتم
- سرگذشت تاریخی پیامبر خاتم (سرگذشت زندگی پیامبر خاتم):
- بیعت با پیامبر خاتم
- جنگهای پیامبر خاتم
- عصر پیامبر خاتم
- شرایط سیاسی و اجتماعی عصر پیامبر خاتم
- شرایط دینی و فرهنگی عصر پیامبر خاتم
- شمایل پیامبر خاتم
- صفات ظاهری پیامبر خاتم (سیمای پیامبر خاتم)
- امامت پیامبر خاتم (ولایت پیامبر خاتم)
- نصب الهی پیامبر خاتم
- صفات پیامبر خاتم (ویژگیهای پیامبر خاتم):
- صفات امامت در پیامبر خاتم
- علم لدنی پیامبر خاتم:
- عصمت پیامبر خاتم:
- افضلیت پیامبر خاتم
- فضایل پیامبر خاتم:
- مناقب پیامبر خاتم:
- معجزات پیامبر خاتم:
- دیدگاههایی درباره شخصیت پیامبر خاتم
- سیره پیامبر خاتم:
- ویژگیهای عملی پیامبر خاتم
- سیره عبادی پیامبر خاتم
- سیره عرفانی پیامبر خاتم
- سیره اخلاقی پیامبر خاتم:
- سیره اعتقادی پیامبر خاتم:
- سیره علمی پیامبر خاتم
- سیره تبلیغی پیامبر خاتم
- سیره تربیتی پیامبر خاتم
- سیره خانوادگی پیامبر خاتم
- سیره اجتماعی پیامبر خاتم
- سیره سیاسی پیامبر خاتم:
- سیره اقتصادی پیامبر خاتم
- سیره قضایی پیامبر خاتم:
- سیره نظامی و جنگی پیامبر خاتم:
- مأموریت پیامبر خاتم
- نقشهای ویژه پیامبر خاتم
- کارگزاران پیامبر خاتم
- صحابه پیامبر خاتم (یاران پیامبر خاتم)
- یاران پیامبر خاتم
- مخالفان یا دشمنان پیامبر خاتم:
- دشمنی با پیامبر خاتم
- وظایف امت نسبت به پیامبر خاتم:
- شناخت شخصیت و جایگاه پیامبر خاتم
- شناخت حقوق پیامبر خاتم
- شناخت سیره و معارف پیامبر خاتم
- ایمان به پیامبر خاتم (کفر به دشمنان پیامبر خاتم)
- پذیرش ولایت پیامبر خاتم (بیزاری از دشمنان او)
- محبت به پیامبر خاتم (بغض به دشمنان او):
- مودت پیامبر خاتم (عداوت با دشمنان او)
- تمسک به پیامبر خاتم
- اعتصام به پیامبر خاتم
- تبعیت از پیامبر خاتم
- اطاعت از پیامبر خاتم
- معیت با پیامبر خاتم
- وفاداری در بیعت با پیامبر خاتم
- اجابت دعوت پیامبر خاتم
- مظلومیت پیامبر خاتم
- پرسش و پاسخ دوران پیامبر خاتم
منابع
پانویس
- ↑ خلیفة بن خیاط، ص۲۶؛ ابن هشام، ج۱، ص۱۶۷؛ یعقوبی، ج۲، ص۷؛ مسعودی، ج۲، ص۲۶۸.
- ↑ اواسط قرن ششم = م. ۵۷۱.
- ↑ بیهقی، دلائل، ج۱، ص۷۲.
- ↑ جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ص۱۴۸.
- ↑ بلاذری، انساب الأشراف، ج۱، ص۹۲ [چاپ زکار، ج۱، ص۱۰۰]؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج۱، ص۲۱.
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۱.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۰؛ بلاذری، انساب الأشراف، ج۱، ص۱۰۰؛ ابن اثیر، اسدالغابة، ج۱، ص۲۱.
- ↑ ابن سید الناس، عیون الأثر، ج۱، ص۳۳؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۵، ص۲۵۵.
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۰؛ ذهبی، تاریخ الإسلام، ج۱، ص۲۵.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۵۸.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۵۸.
- ↑ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۱۵۶.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۳۹.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۵۸، ص۴۳۹.
- ↑ مجلسی، بحارالأنوار، ج۱۵، ص۲۵۱، پاورقی ۳.
- ↑ مفید، المقنعة ص۴۵۶؛ همو، مسارالشیعة (مصنفات الشیخ المفید)، ج۷، ص۵۰.
- ↑ مجلسی، حیاة القلوب، ج۲، ص۴۸؛ همو، بحارالأنوار، ج۵۵، ص۳۶۴.
- ↑ مجلسی، بحارالأنوار، ج۱۵، ص۲۴۸.
- ↑ موسوی بردکشکی، سید جواد، تولد و کودکی پیامبر، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۴۶؛ محمدی، رمضان، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۳۰-۳۱؛ محمدی، داداشنژاد، حسینیان، تاریخ اسلام، ج۱، ص۴۲.
- ↑ «الحمد لله الذی أعطانی هذا الغلام الطیب الآردان قد ساد فی المهد علی الغلمان اعیذ بالبیت ذی الأرکان حتی آرا بالغ البنیان أعیذه من شر ذی شنئان من خاسد مضطرب العنان»؛بلاذری، ج۱، ص۸۹؛ ابن جوزی، الوفاء، ص۹۳.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۶۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۲.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۵۸.
- ↑ موسوی بردکشکی، سید جواد، تولد و کودکی پیامبر، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۴۶؛ محمدی، رمضان، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۳۰-۳۱.
- ↑ ابن سعد، ج۱، ص۸۲.
- ↑ ابن جوزی، الوفاء، ص۹۴.
- ↑ حاکم، ج۲، ص۶۰۷.
- ↑ طبرانی، الصغیر، ج۲، ص۵۹؛ هیثمی، ج۸، ص۲۲۴.
- ↑ ر.ک: قسطلانی، المواهب، ج۱، ص۷۱.
- ↑ بکری دمیاطی، ج۱، ص۲۰.
- ↑ طبرانی، المعجم الاوسط، ج۶، ص۷۰؛ ابن عساکر، ج۳، ص۴۱؛ هشمی، ج۸، ص۲۲۴؛ بکری دمیاطی، ج۱، ص۱۲.
- ↑ محمدی، رمضان، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۳۰-۳۱.
- ↑ طبری، ج۲، ص۱۵۶؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۶.
- ↑ جعفریان، ص۱۵۴.
- ↑ محمدی، رمضان، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۳۰-۳۱؛ عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۱۸۹.
- ↑ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۱۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۳۲.
- ↑ فشق له من اسمه لیجله فذوا العرش محمود و هذا محمد؛ابن حبان، الثقات، ج۱، ص۴۱.
- ↑ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۲۰.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۷۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۸۱.
- ↑ موسوی بردکشکی، سید جواد، تولد و کودکی پیامبر، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۴۷.
- ↑ برای مشاهده برخی رویدادها، ر.ک: ابن هشام، ج۱، ص۱۶۶ و ۱۷۴؛ بیهقی، دلائل، ج۱، ص۸۱ و ۱۳۵؛بحرانی، ص۳۷۱-۳۸۰؛ هیثمی، النعمه، ص۴۴؛ جامی ص۱۰۷.
- ↑ معروف حسنی، ص۲۷۷.
- ↑ محسن امین، ج۶، ص۴۶۵.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۷.
- ↑ شامی، ج۱، ص۳۵۸ گوید: بعد از خاموش شدن آتشکدهها، همان شب اقدام به روشن کردن آنها شد، ولی روشن نشدند.
- ↑ روستایی در نواحی جولان دمشق، ر.ک: یاقوت حموی، ج۲، ص۹۱.
- ↑ یعقوبی، ج۲، ص۷. بخشی از اخبار مربوط به رویدادهای ولادت در منابع دیگر تکرار شده است، ر.ک: طبری، ج۲، ص۱۶۶؛ صدوق، کمال، ص۱۹۱؛ مسعودی، ج۴، ص۲۰؛ بیهقی، دلائل، ج۱، ص۱۲۸؛ زمخشری، ج۲، ص۱۸؛ ابن عساکر، ج۲۷، ص۳۶۲؛ ابن کثیر، البدایه، ج۲، ص۲۶۹؛ طبرسی، اعلام، ص۱۱.
- ↑ تاریخ، ج۱، ص۳۸.
- ↑ حمزه اصفهانی، ص۱۶.
- ↑ ابن ندیم، ص۳۰۵.
- ↑ ر.ک: حمزه اصفهانی، ص۱۱۴.
- ↑ اربلی، ج۱، ص۵۲.
- ↑ قسطلانی، المواهب، ج۱، ص۶۵؛ جعفر مرتضی عاملی، ج۲، ص۶۶.
- ↑ معروف حسنی، ص۲۷۹-۲۸۰.
- ↑ محمدی، رمضان، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۳۱-۳۲؛ محمدی، داداشنژاد، حسینیان، تاریخ اسلام، ج۱، ص۴۲.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۶۱؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۳.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۶۲-۱۶۴.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۶۲-۱۶۴.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۶۴-۱۶۵.
- ↑ موسوی بردکشکی، سید جواد، تولد و کودکی پیامبر، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۴۸.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۶۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۴؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۱، ص۱۸۸.
- ↑ موسوی بردکشکی، سید جواد، تولد و کودکی پیامبر، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۴۸.
- ↑ موسوی بردکشکی، سید جواد، تولد و کودکی پیامبر، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۴۸-۲۴۹.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ص۹۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۶.
- ↑ موسوی بردکشکی، سید جواد، تولد و کودکی پیامبر، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۴۹.
- ↑ شیخ حسین دیار بکری، تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس التنفیس، ج۱، ص۲۵۹؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۸۳.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۰؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۸۳.
- ↑ موسوی بردکشکی، سید جواد، تولد و کودکی پیامبر، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۴۹.
- ↑ «أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْأُمَمِ وَ اعْتِزَامٍ مِنَ الْفِتَنِ وَ انْتِشَارٍ مِنَ الْأُمُورِ وَ تَلَظٍّ مِنَ الْحُرُوبِ وَ الدُّنْيَا كَاسِفَةُ النُّورِ ظَاهِرَةُ الْغُرُورِ عَلَى حِينِ اصْفِرَارٍ مِنْ وَرَقِهَا وَ إِيَاسٍ مِنْ ثَمَرِهَا وَ [إِعْوَارٍ] اغْوِرَارٍ مِنْ مَائِهَا قَدْ دَرَسَتْ مَنَارُ الْهُدَى وَ ظَهَرَتْ أَعْلَامُ الرَّدَى فَهِيَ مُتَجَهِّمَةٌ لِأَهْلِهَا عَابِسَةٌ فِي وَجْهِ طَالِبِهَا ثَمَرُهَا الْفِتْنَةُ وَ طَعَامُهَا الْجِيفَةُ وَ شِعَارُهَا الْخَوْفُ وَ دِثَارُهَا السَّيْفُ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۸۹.
- ↑ برای ملاحظه آرایی که پیرامون روز میلاد پیامبر اکرم(ص) گفته شده، به امتاع الأسماع، ص۳ مراجعه شود.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۳، ص۸؛ سیره حلبی، ج۱، ص۹۲.
- ↑ سیره حلبی، ج۱، ص۱۲۸.
- ↑ به سیره حلبی، ج۱، ص۷۹ مراجعه شود.
- ↑ «و نویددهنده به پیامبری هستم که پس از من خواهد آمد، نام او احمد است» سوره صف، آیه ۶.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱ ص ۶۵.
- ↑ سیره حلبی، ج۱، ص۱۴۶.
- ↑ الصحیح من سیرة النبی الأعظم(ص)، ج۱، ص۸۱؛ سیره حلبی، ج۱، ص۸۱.
- ↑ بحار الانوار، ج۱۵، ص۳۴۲.
- ↑ سیره حلبی، ج۱، ص۱۴۷.
- ↑ بحار الانوار، ج۱۵، ص۳۴۵؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج۱، ص۲۴؛ به سیره حلبی، ج۱، ص۱۴۹ مراجعه شود.
- ↑ سیره نبوی، ج۱، ص۱۶۷؛ بحار الانوار، ج۱۵، ص۴۰۱؛ سیره حلبی، ج۱، ص۱۵۵.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱ ص ۶۸.
- ↑ ملل و نحل، ج۲، ص۲۴۸؛ به سیره حلبی، ج۱، ص۱۸۲- ۱۸۳ مراجعه شود.
- ↑ سیره حلبی، ج۱، ص۳۳۱. ابونا شفيع الناس حين سقوا به *** من الغيث رجاس العشير بكور و نحن - سنين المحل- قام شفيعنا *** بمكة يدعو و المياه تغور
- ↑ سیره حلبی، ج۱، ص۱۹۰؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۵۲؛ بحار الانوار، ج۲۸. و أبيض يستسقي الغمام بوجهه *** ربيع اليتامى عصمة للأرامل تلوذ به الهلاك من آل هاشم *** فهم عنده في نعمة و فواضل
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱ ص ۷۱.
- ↑ سیره حلبی، ج۱، ص۱۰۵.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱ ص ۷۳.
- ↑ «آیا یتیمت نیافت و در پناه گرفت؟» سوره ضحی، آیه ۶.
- ↑ «أَدَّبَنِي رَبِّي فَأَحْسَنَ تَأْدِيبِي»؛ مجمع البیان، ج۵، ص۳۳۳، تفسیر ابتدای سوره قلم.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۰.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱ ص ۷۴.