آیا بهاییت از فرقه‌های مدعی مهدویت‌‌اند؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - '\|\sپاسخ‌دهنده\s=(.*)↵\|\sپاسخ‌دهندگان\s\=(.*)↵\}\}' به '| تعداد پاسخ = ۱ }}')
جز (جایگزینی متن - 'رده:(اا): پرسش‌هایی با ۱ پاسخ' به '')
خط ۶۸: خط ۶۸:
[[رده:پرسش]]
[[رده:پرسش]]
[[رده:پرسمان مهدویت]]
[[رده:پرسمان مهدویت]]
[[رده:(اا): پرسش‌هایی با ۱ پاسخ]]
 
[[رده:(اا): پرسش‌های مهدویت با ۱ پاسخ]]
[[رده:(اا): پرسش‌های مهدویت با ۱ پاسخ]]

نسخهٔ ‏۲۳ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۳۲

آیا بهاییت از فرقه‌های مدعی مهدویت‌‌اند؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ مهدویت
مدخل بالاترمهدویت / آشنایی با معارف مهدویت / کلیاتی از مهدویت / مدعیان دروغین مهدویت
مدخل اصلیبنیان‌گذار بهاییت
تعداد پاسخ۱ پاسخ

آیا بهائیت از فرقه‌های مدعی مهدویت‌‌اند؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث مهدویت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. در ذیل، پاسخ به این پرسش را بیابید. تلاش بر این است که پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه این پرسش، در یک پاسخ جامع اجمالی تدوین گردد. پرسش‌های وابسته به این سؤال در انتهای صفحه قرار دارند.

پاسخ نخست

خدامراد سلیمیان

حجت الاسلام و المسلمین خدامراد سلیمیان، در دو کتاب «فرهنگنامه مهدویت» و «درسنامه مهدویت» در این‌باره گفته است:

«بهائیت، فرقه‌‏ای منشعب از آیین بابیه است. بنیان‏گذار آیین بهایی، میرزا حسین علی نوری، معروف به بهاء اللّه است. این آیین نیز نام خود را از همین لقب برگرفته است. وی در سال ۱۲۳۳ ق در تهران به دنیا آمد و مانند برادرانش آموزش‏‌های مقدماتی ادب فارسی و عربی را زیر نظر پدر و معلمان و مربیان گذراند. در زمان ادعای بابیت سید علی محمد شیرازی، در جمادی الاولی ۱۲۶۰ ق، او جوانی ۲۸ ساله و ساکن تهران بود که در پی تبلیغ نخستین پیرو باب، ملاحسین بشروی‌ه‏ای در شمار نخستین گروندگان به باب درآمد. از آن پس، همراه برادرش، میرزا یحیی صبح ازل یکی از فعّال‌‏ترین افراد بابی شد و به ترویج بابی‏گری - به ویژه در نور و مازندران - پرداخت.

  • پیدایش فرقه بهائیت‏: در دوران جانشینی صبح ازل، حسین علی مسئول تمام امور بابی بود؛ ولی هرگز به این سمت قانع نبود؛ از این‌‏رو در پی آن بود مقصود نهایی خود را ابراز دارد و خویشتن را همان "من یظهره اللّه" معرفی کند که در کتاب باب ذکرش رفته بود و امور بابی‏ها را یکسره در دست گیرد. وی پس از بازگشت از سلیمانیه در باغ نجیب پاشا ادعای خود را آشکار کرد [۱] نخستین کسی که به شدت بر او تاخت و ادعایش را باطل شمرد میرزا یحیی ازل، برادرش بود [۲] رقابت دو برادر بر سر رهبری بابیان کم‏کم به اوج خود رسید، تا جایی که طرفین یک‏دیگر را به مرگ تهدید کردند؛ بنابراین در سال ۱۲۸۵ ق به دستور دولت عثمانی، یحیی صبح ازل به قبرس، و حسین علی به عکا در سرزمین فلسطین تبعید شدند. در همین ایام بود که برای تشخیص‏ طرفداران آن دو، اطرافیان صبح ازل به فرقه "ازلیه" و پیروان میرزا حسین علی بهاء، فرقه "بهائی" نامیده شدند. اما با مرگ یحیی صبح ازل، ازلیه و به تبع آن، بابیان برای ابد فراموش شدند. سرانجام دعوت میرزا بهاء. وقتی میرزا حسین علی احساس کرد دعوت او مؤثر افتاد و عده‏ای گرد او حلقه زدند، نوع دعوتش را در مراحل گوناگون زمانی تغییر داد. وی پس از ادعای "من یظهره اللّه" ادّعای رسالت و شارعیت و سپس ادعای حلول روح خدا در خود به نحو تجسد و تجسّم کرد. او با عبارت "انا الهیکل الاعلی‏‏‏‏‏‏" از این مطلب یاد می‌‏کرد. بهاء در بغداد و اسلامبول و ادرنه و نیز در عکا همواره با تقیه و تظاهر به اسلام زندگی می‏کرد، تا خشم حکومت عثمانی را بر ضد خود بر نینگیزد. وی در نماز جمعه عکا شرکت می‌‏جست و در ماه رمضان، به روزه‌‏داری تظاهر می‌‏کرد؛ با این حال، رابطه سرّی خود را با بابیان ایران که بعدها "بهائی" نام گرفتند، قطع نکرده و همواره مکتوبات و وحی‏های ادعایی، یا تجلّیات خدا منشآنه خود را برای آنان می‌‏فرستاد یا بازمی‏گفت. وی سرانجام در سال ۱۸۹۲ م (حدود ۱۳۰۹ ق) پس از سال‏ها سکونت در عکا درگذشت و آن‏جا به خاک سپرده شد.

پس از میرزا حسین علی، فرزندش عبد البهاء رهبر بهائیان شد و نظام جدیدی را در تفکرات بهائیت پدید آورد. وی در سفرهای خود، تعالیم باب و بهاء را با آنچه در قرن نوزدهم در غرب، به ویژه تحت عناوین روشنگری و مدرنیسم و اومانیسم متداول بود، آشتی داد. او تعالیم دوازدهگانه بهائیت را با الهام از همین آموزه‏ها تدوین و عرضه کرد که عبارتند از: ترک تقلید، تطابق دین با علم و عقل، وحدت اساس ادیان، بیت العدل، وحدت عالم انسانی، ترک تعصبات، الفت و محبت میان افراد بشر، تعدیل معیشت عمومی، تساوی حقوق زنان و مردان، تعلیم و تربیت اجباری، صلح عمومی و تحریم جنگ و وحدت خط و زبان [۳]

تعالیم دوازدهگانه یاد شده، در ظاهر بسیار جذاب و زیبا است و از طرفی شعارهای تبلیغاتی مؤثری در جذب افراد بهائی به این آیین است؛ اما با عملکرد رهبران و پیروان آن در گذشته و حال- به ویژه برنامه‌‏های اعمال شده از سوی "بیت العدل اعظم" بهاییان- مغایرت بسیار دارد. پس از مرگ عبدالبهاء، نوه دختری او شوقی افندی رهبر بهائیان شد. پس از وی، هدایت بهائیان به شورایی با عنوان بیت العدل واگذار شد که تاکنون در فلسطین اشغالی به هدایت بهائیان می‏پردازد.

تاریخ پر حادثه رهبران بهائی، نادرست درآمدن پیش‏گویی‏های آنان و منازعات دور از ادب از یک‏سو، حمایت‏‌های دولت‏‌های استعماری از سران بهائی در مواضع مختلف، به ویژه همراهی آنان با دولت اسرائیل از سوی دیگر، زمینه فعالیت در کشورهای اسلامی به ویژه ایران را از بهائیان گرفت و با وجود فعالیت گسترده تشکیلات بهائی برای تثبیت حضور رسمی پیروان خود در این کشورها، هیچ‏گاه چنین خواسته‏ای تحقق نیافت. مؤلفان بسیاری در نقد این آیین کتاب نوشتند؛ مطبوعات فارسی و عربی، رویکردهای سیاسی آنان را افشا کردند؛ علمای حوزه‏‌های علمیه شیعه و دانشگاه الازهر و مفتیان بلاد اسلامی جدا بودن این فرقه از امت شورای اسلامی را اعلام داشتند و سازمان‏های بین المللی اسلامی نیز در قبال آیین بهائی همین موضع را گرفتند[۵] بازگشت برخی مقامات و مبلغان بهائی از این آیین و افشای مسائل درونی این فرقه نیز عامل مهم فاصله‏ گرفتن مسلمانان از این آئین بوده است»[۶].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. مجتبی تونه‌ای؛
آقای مجتبی تونه‌ای، در کتاب «موعودنامه» در این‌باره گفته است:

«فرقه بهائیه، فرقه‌ای منشعب از فرقه بابیه است. بنیانگذار آیین بهائیت، میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاء الله است و این آیین نیز نام خود را از همین لقب برگرفته است. پدرش از منشیان عهد محمد شاه قاجار و مورد توجه قائم‌مقام فراهانی بود و بعد از قتل قائم‌مقام فراهانی از مناصب خود برکنار شد و به شهر نور رفت. میرزا حسینعلی در ١٢٣٣ در تهران به دنیا آمد و آموزش‌های مقدماتی ادب فارسی و عربی را زیر نظر پدر و معلمان و مربیان گذراند. پس از ادعای بابیت توسط‍‌ سید علی محمد شیرازی در شمار نخستین گروندگان به باب درآمد و از فعال‌ترین افراد بابی شد و به ترویج بابیگری، به‌ویژه در نور و مازندران پرداخت. برخی از برادرانش از جمله برادر کوچکترش میرزا یحیی معروف به "صبح ازل" نیز بر اثر تبلیغ او به این مرام پیوستند.

پس از اعدام علی محمد باب به دستور امیرکبیر، میرزا یحیی ادعای جانشینی باب را کرد. ظاهرا یحیی، نامه‌هایی برای علی محمد باب نوشت و فعالیت‌های پیروان باب را توضیح داد. علی محمد باب در پاسخ به این نامه‌ها وصیت‌نامه‌ای برای یحیی فرستاد و او را وصی و جانشین خود اعلام کرد. برخی گفته‌اند این نامه‌ها توسط‍‌ میرزا حسینعلی و به امضای میرزا یحیی بوده است و حسینعلی این کار و نیز معرفی یحیی به‌عنوان جانشینی باب را برای محفوظ‍‌ ماندن خود از تعرض مردم انجام داده است و علی محمد در پاسخ به نامه‌ها میرزا یحیی را وصی خود ندانسته بلکه به او توصیه کرده که در سایه برادر بزرگ‌تر خویش حسینعلی قرار گیرد. درهرحال پس از باب، عموم بابیه به جانشینی میرزا یحیی معروف به صبح ازل معتقد شدند و چون در آن زمان یحیی بیش از نوزده سال نداشت، میرزا حسینعلی زمام کارها را در دست گرفت. امیرکبیر برای فرونشاندن فتنه بابیان از میرزا حسینعلی خواست تا ایران را به قصد کربلا ترک کند و او در شعبان ١٢٦٧ به کربلا رفت، اما چند ماه بعد، پس از برکناری و قتل امیرکبیر در ربیع الاول ١٢٦٨ و صدارت یافتن میرزا آقا خان نوری، به دعوت و توصیه شخص اخیر به تهران بازگشت. در همین سال تیراندازی بابیان به ناصر الدین شاه پیش‌آمد و بار دیگر به دستگیری و اعدام بابی‌ها انجامید، و چون شواهدی برای نقش حسینعلی در طراحی این سوءقصد وجود داشت، او را دستگیر کردند. اما حسینعلی به سفارت روس پناه برد و شخص سفیر از او حمایت کرد. سرانجام با توافق دولت ایران و سفیر روس، میرزا حسینعلی به بغداد منتقل شد و بدین‌ترتیب بهاء الله با حمایت دولت روس از مرگ نجات یافت. او پس از رسیدن به بغداد نامه‌ای به سفیر روس نگاشت و از وی و دولت روس برای این حمایت قدردانی کرد.

در بغداد کنسول دولت انگلستان و نیز نماینده دولت فرانسه با بهاء الله ملاقات و حمایت دولت‌های خویش را به او ابلاغ کردند و حتی تابعیت انگلستان و فرانسه را نیز پیشنهاد نمودند. والی بغداد نیز با حسینعلی و بابیان با احترام رفتار کرد و حتی برای ایشان مقرری نیز تعیین شد. میرزا یحیی که عموم بابیان او را جانشین بلامنازع باب می‌دانستند، با لباس درویشی مخفیانه به بغداد رفت و چهار ماه زودتر از بهاء الله به بغداد رسید. در این هنگام بغداد و کربلا و نجف مرکز اصلی فعالیت‌های بابیان شد و روزبه‌روز بر جمعیت ایشان افزوده می‌شد. در این زمان برخی از بابیان ادعای مقام "من یظهره اللهی" را ساز کردند. می‌دانیم که علی محمد باب به ظهور فرد دیگری پس از خود بشارت داده بود و او را "من یظهره الله" نامیده بود و از بابیان خواسته بود بهاو ایمان بیاورند. البته از تعبیرات وی برمی‌آید که زمان تقریبی ظهور فرد بعدی را دو هزار سال بعد می‌دانسته است. به‌ویژه آنکه ظهور آن موعود را به منزله فسخ کتاب "بیان" خویش می‌دانسته است. اما شماری از سران بابیه به این موضوع اهمیت ندادند و خود را "من یظهره الله" یا "موعود بیان" دانستند. گفته شده که فقط‍‌ در بغداد بیست و پنج نفر این مقام را ادعا کردند که بیشتر این مدعیان با طراحی حسینعلی و همکاری یحیی یا کشته شدند یا از ادعای خود دست برداشتند. ادمکشی‌هایی که در میان بابیان رواج داشت و همچنین دزدیدن اموال زائران اماکن مقدسه در عراق و نیز منازعات میان بابیان و مسلمانان باعث شکایت مردم عراق و به‌ویژه زائران ایرانی گردید و دولت ایران از دولت عثمانی خواست بابی‌ها را از بغداد و عراق اخراج کند. بدین‌ترتیب در اوایل سال ١٢٨٠ ق. فرقه بابیه از بغداد به استانبول و بعد از چهار ماه به ادرنه منتقل شدند. در این زمان میرزا حسینعلی مقام "من یظهره اللهی" را برای خود ادعا کرد و از همین‌جا نزاع و جدایی و افتراق در میان بابیان آغاز شد. بابی‌هایی که ادعای او را نپذیرفتند و بر جانشینی میرزا یحیی (صبح ازل) باقی ماندند، "ازلی" نام گرفتند و پذیرندگان ادّعای میرزا حسینعلی (بهاء الله) "بهائی" خوانده شدند. میرزا حسینعلی با ارسال نوشته‌های خود به اطراف و اکناف، رسما بابیان را به پذیرش آیین جدید فراخواند و دیری نگذشت که بیشتر آنان به آیین جدید ایمان آوردند.

منازعات ازلیه و بهائیه در ادرنه شدت گرفت و اهانت و تهمت و افترا و کشتار رواج یافت و هریک از دو طرف بسیاری از اسرار یکدیگر را بازگفتند. بهاء الله در کتابی به نام "بدیع"، وصایت و جانشینی صبح ازل را انکار کرد و به افشاگری اعمال و رفتار او و ناسزاگویی به او و پیروانش پرداخت. در برابر، عزیه خواهر آن دو در کتاب "تنبیه النائمین" کارهای بهاء الله را افشا کرد و یک بار نیز او را به مباهله فراخواند. نقل شده است که در این میان صبح ازل برادرش بهاء الله را مسموم کرد و بر اثر همین مسمومیت بهاء الله تا پایان عمر به رعشه دست مبتلا بود. سرانجام حکومت عثمانی برای پایان دادن به این درگیری‌ها بهاء الله و پیروانش را به عکا در فلسطین و صبح ازل را به قبرس تبعید کرد، اما دشمنی میان دو گروه ادامه یافت. بهاء الله مدت نه سال در قلعه‌ای در عکا تحت نظر بود و پانزده سال بقیه عمر خویش را نیز در همان شهر گذراند و در هفتاد و پنج سالگی در ١٣٠٨ ق در شهر حیفا از دنیا رفت.

میرزا حسینعلی پس از اعلام "من یظهره اللهی" خویش، به فرستادن نامه (الواح) برای سلاطین و رهبران دینی و سیاسی جهان اقدام کرد و ادعاهای گوناگون خود را مطرح ساخت. بارزترین مقام ادعایی او ربوبیت و الوهیت بود. او خود را خدای خدایان، افریدگار جهان، کسی که "لَمْ‌ یلِدْ وَ لَمْ‌ یولَدْ" است، خدای تنهای زندانی، معبود حقیقی، "ربّ‌ ما یری و ما لا یری" نامید. پیروانش نیز پس از مرگ او همین ادعاها را درباره‌اش ترویج کردند، و در نتیجه پیروانش نیز خدایی او را باور کردند و قبر او را قبله خویش گرفتند. گذشته از ادعای ربوبیت، او شریعت جدید آورد و کتاب "اقدس" را نگاشت که بهائیان آن را "ناسخ جمیع صحائف" و "مرجع تمام احکام و اوامر و نواهی" می‌شمارند. بابی‌هایی که از قبول ادعای او امتناع کردند، یکی از انتقاداتشان همین شریعت‌آوری او بود، از این‌رو که به اعتقاد آنان، نسخ کتاب بیان نمی‌توانست در فاصله بسیار کوتاه روی دهد. به‌ویژه آنکه احکام "بیان" و "اقدس" هیچ مشابهتی با یکدیگر ندارند؛اساس بابیت، از بین بردن همه کتاب‌های غیر بابی و قتل عام مخالفان بود، در حالی که اساس بهائیت، "رأفت کبری و رحمت عظمی و الفت با جمیع ملل" بود. با این حال میرزا حسینعلی در برخی جاها منکر نسخ بیان شد.

مهمترین برهان او بر حقانیت ادعایش، مانند سید باب، سرعت نگارش و زیبایی خط‍‌ بود. نقل شده که در هرشبانه‌روز یک جلد کتاب می‌نوشت. بسیاری از این نوشته‌ها بعدها به دستور میرزا حسینعلی نابود شد. نوشته‌های باقیمانده او نیز مملو از اغلاط‍‌ املایی، انشایی، نحوی و غیر آن بود. مهمترین کتاب بهاء الله "ایقان" بود که در اثبات قائمیت سید علی محمد باب در آخرین سال‌های اقامت در بغداد نگاشت. اغلاط‍‌ فراوان و نیز اظهار خضوع بهاء الله نسبت به برادرش صبح ازل در این کتاب سبب شد که از همان سال‌های پایانی زندگی میرزا حسینعلی پیوسته در معرض تصحیح و تجدیدنظر قرار گیرد.

و اما بهائیه پس از بهاء الله؛ پس از مرگ میرزا حسینعلی، پسر ارشد او عباس افندی (١٢٦٠- ١٣٤٠ق) ملقب به عبدالبهاء جانشین وی گردید. البته میان او و برادرش محمد علی بر سر جانشینی پدر مناقشاتی رخ داد که منشأ آن صدور "لوح عهدی" از سوی میرزا حسینعلی بود که در آن جانشین خود را عباس افندی و بعد از او محمد علی افندی معین کرده بود. در ابتدای کار اکثر بهائیان از محمد علی پیروی کردند، اما در نهایت عباس افندی غالب شد. عبدالبهاء ادعایی جز پیروی از پدر و نشر تعالیم او نداشت و به منظور جلب رضایت مقامات عثمانی، رسما و با التزام تمام، در مراسم دینی از جمله نماز جمعه شرکت می‌کرد و به بهائیان نیز سفارش کرده بود که در آن دیار به کلی از سخن گفتن درباره آیین جدید بپرهیزید. در اواخر جنگ جهانی اول، در شرایطی که عثمانی‌ها درگیر جنگ با انگلیسی‌ها بودند و آرتور جیمز بالفور، وزیر خارجه انگلیس در صفر ١٣٣٦ نوامبر ١٩١٧ اعلامیه مشهور خود مبنی بر تشکیل وطن ملی یهود در فلسطین را صادر کرده بود، مسائلی روی داد که جمال پاشا، فرمانده کل قوای عثمانی، عزم قطعی بر اعدام عبدالبهاء، و هدم مراکز بهائی در عکا و حیفا گرفت. برخی مورخان، منشأ این تصمیم را روابط‍‌ پنهان عبدالبهاء با قشون انگلیس که تازه در فلسطین مستقر شده بود، می‌دانند. لرد بالفور بلافاصله به سالار سپاه انگلیس در فلسطین دستور داد تا با تمام قوا در حفظ‍‌ عبدالبهاء و بهائیان بکوشد. پس از تسلط‍‌ سپاه انگلیس بر حیفا، عبدالبهاء برای امپراتور انگلیس، ژرژ پنجم، دعا کرد و از این‌که سراپرده عدل در سراسر سرزمین فلسطین گسترده شده به درگاه خدا شکر گزارد. پس از استقرار انگلیس در فلسطین، عبدالبهاء از دولت انگلیس نشان شهسواری (نایت هود) دریافت کرد و به‌عنوان "سر" ملقب گردید. عبدالبهاء در سال ١٣٤٠ ق. درگذشت و در حیفا به خاک سپرده شد. در مراسم خاکسپاری او نمایندگانی از دولت انگلیس حضور داشتند و چرچیل، وزیر مستعمرات بریتانیا، با ارسال پیامی مراتب تسلیت پادشاه انگلیس را به جامعه بهائی ابلاغ کرد.

از مهمترین رویدادهای زندگی عبدالبهاء، سفر او به اروپا و امریکا بود. این سفر نقطه عطفی در ماهیت آیین بهایی محسوب می‌گردد. پیش از این مرحله، ایین بهایی بیشتر به‌عنوان یک انشعاب از اسلام یا تشیع و یا شاخه‌ای از متصوفه شناخته می‌شد و رهبران بهائیه برای اثبات حقانیت خود از قرآن و حدیث به جستجوی دلیل می‌پرداختند و این دلایل را برای حقانیت خویش به مسلمانان و به‌ویژه شیعیان ارائه می‌کردند. مهمترین متن احکام آنان نیز از حیث صورت با متون فقهی اسلامی تشابه داشت. اما فاصله گرفتن رهبران بهایی از ایران و مهاجرت به استانبول و بغداد و فلسطین و در نهایت ارتباط‍‌ با غرب، عملا سمت و سوی این آیین را تغییر داد و آن را از صورت آشنای دین‌های شناخته شده، به‌ویژه اسلام، دور کرد. عبدالبهاء در سفرهای خود تعالیم باب و بهاء را با آن‌چه در قرن نوزدهم در غرب، خصوصا تحت عناوین روشنگری و مدرنیسم و اومانیسم متداول بود، اشتی داد. البته باید توجه داشت که خود بهاء الله نیز در مدت اقامتش در بغداد با برخی از غربزده‌های عصر قاجار مثل میرزا ملکم خان، که به بغداد رفته بودند آشنا شد. همچنین در مدت اقامتش در استانبول با میرزا فتحعلی آخوندزاده که سفری به آن دیار کرده بود آشنا گردید. افکار این روشنفکران غربزده در تحولات فکری میرزا حسینعلی بی‌تأثیر نبود. نمونه‌ای از متأثر شدن عبدالبهاء از فرهنگ غربی، مسأله وحدت زبان و خط‍‌ بود که یکی از تعالیم دوازده‌گانه او بود. این تعلیم برگرفته از پیشنهاد زبان اختراعی "اسپرانتو" است که در اوایل قرن بیستم طرفدارانی یافته بود، ولی به زودی غیرعملی بودن آن آشکار شد و در بوته فراموشی افتاد. موارد دیگر تعالیم دوازده‌گانه عبارت است از: ترک تقلید (تحری حقیقت)، تطابق دین با علم و عقل، وحدت اساس ادیان، بیت العدل، وحدت عالم انسانی، ترک تعصبات، الفت و محبت میان افراد بشر، تعدیل معیشت عمومی، تساوی حقوق زنان و مردان، تعلیم و تربیت اجباری، صلح عمومی و تحریم جنگ. عبدالبهاء این تعالیم را از ابتکارات پدرش قلمداد می‌کرد و معتقد بود پیش از او چنین تعالیمی وجود نداشت. این اصولدوازده‌گانه متأثر از تفکر ماسونی و نظریه‌پردازان مشرب فراماسونرهای انگلیسی است. ماسونیت با نشر این تعالیم سعی در استحاله تمامی فرهنگ‌های مذهبی در تفکر و فرهنگ غربی داشت، چنان‌که پیامد نشر این تفکر "امانیسم" و "لیبرالیسم" مذهب همه روشنفکران گردید و مبشر جهانی شد که با تبلیغ فرهنگ جهانی سعی در مستولی ساختن فرهنگ و تمدن مغرب‌زمین بر تمامی سرزمین‌های غیرغربی داشت.

پس از عبدالبهاء، شوقی افندی ملقب به شوقی ربانی فرزند ارشد دختر عبدالبهاء، بنا به وصیت عبدالبهاء جانشین وی گردید. این جانشینی نیز با منازعات همراه بود زیرا بر طبق وصیت بهاء الله پس از عبدالبهاء باید برادرش محمد علی افندی به ریاست بهائیه می‌رسید، اما عبدالبهاء او را کنار زد و شوقی افندی را به جانشینی او نصب کرد و مقرر نمود که ریاست بهائیان پس از شوقی در فرزندان ذکور او ادامه یابد. برخی از بهائیان ریاست شوقی را نپذیرفتند و شوقی به رسم معهود اسلاف خود به بدگویی و ناسزا نسبت به مخالفان پرداخت. شوقی برخلاف نیای خود تحصیلات رسمی داشت و در دانشگاه امریکایی بیروت و سپس در آکسفورد تحصیل کرده بود. نقش اساسی او در تاریخ بهائیه، توسعه تشکیلات اداری و جهانی این آیین بود و این فرایند به‌ویژه در دهه شصت میلادی در اروپا و امریکا سرعت بیشتری گرفت و ساختمان معبدهای قاره‌ای بهائی موسوم به "مشرق الاذکار" به اتمام رسید. تشکیلات بهائیان که شوقی افندی به آن "نظم اداری امر الله" نام‌دا، زیر نظر مرکز اداری و روحانی بهائیان واقع در شهر حیفا (در کشور اسرائیل) که به "بیت العدل اعظم الهی" موسوم است، اداره می‌گردد.

در زمان حیات شوقی افندی حکومت اسرائیل در فلسطین اشغالی تأسیس شد و شوقی از تأسیس این دولت حمایت کرد و مراتب دوستی بهائیان را نسبت به کشور اسرائیل به رئیس جمهور اسرائیل ابلاغ کرد.

بنابر تصریح عبدالبهاء پس از وی بیست و چهار تن از فرزندان ذکورش، نسل بعد از نسل با لقب "ولی امر الله" باید رهبری بهائیان را برعهده می‌گرفتند و هریک باید جانشین خود را تعیین می‌کرد. اما شوقی افندی عقیم بود و طبعا پس از وفاتش دوران دیگری از دودستگی و انشعاب و سرگشتگی در میان بهائیان ظاهر شد. ولی سرانجام همسر شوقی افندی، روحیه ماکسول و تعدادی از گروه ٢٧ نفری منتخب شوقی ملقب به "ایادیان امر الله" اکثریت بهائیان را به خود جلب و مخالفان خویش را طرد و بیت العدل را در ١٩٦٣ تأسیس کردند. از گروه ایادیان امر الله در زمان حاضر سه نفر یعنی روحیه ماکسول و دو تن دیگر در قید حیات‌اند و با کمک افراد منتخب بیت العدل که به "مشاورین قارّه‌ای" معروف‌اند، رهبری اکثر بهائیان را برعهده دارند. به موازات رهبری روحیه ماکسول، چارلز میس ریمی نیز مدعی جانشینی شوقی افندی را کردو گروه "بهائیان ارتدکس" را پدید آورد که امروزه در امریکا، هندوستان و استرالیا و چند کشور دیگر پراکنده‌اند. عده‌ای دیگر از بهائیان به رهبری جوانی از بهائیان خراسان، به نام جمشید معانی که خود را "سماء الله" می‌خواند، گروه دیگری از بهائیان را تشکیل دادند که در اندونزی، هند، پاکستان، و امریکا پراکنده‌اند[۷]»[۸].
  1. ریشه‌های انحراف مدعیان دروغین مهدویت چیست؟ (پرسش)
  2. چرا مدعیان دروغین مهدویت در زمان نایب اول وجود نداشتند؟ (پرسش)
  3. آغاز پیدایش مدعیان دروغین مهدویت از چه زمانی بود؟ (پرسش)
  4. با توجه به مشخص بودن نسب امام مهدی علت پیدایش مدعیان مهدویت چیست؟ (پرسش)
  5. آیا پدید آمدن مدعیان مهدویت از آثار سوء اعتقاد به مهدویت است؟ (پرسش)
  6. آیا پدید آمدن مدعیان مهدویت بر حتمی بودن ظهور مهدی‏ دلالت دارد؟ (پرسش)
  7. چه کسانی ادعای مهدویت کرده یا در حق آنها ادعای مهدویت شده است؟ (پرسش)
    1. آیا احمدیه یا قادیانیه از فرقه‌های مدعی مهدویت‌‌اند؟ (پرسش)
    2. آیا کیسانیه از فرقه‌های مدعی مهدویت‌‌اند؟ (پرسش)
    3. آیا زیدیه از فرقه‌های مدعی مهدویت‌‌اند؟ (پرسش)
    4. آیا فطحیه از فرقه‌های مدعی مهدویت‌‌اند؟ (پرسش)
    5. آیا قرامطه از فرقه‌های مدعی مهدویت‌‌اند؟ (پرسش)
    6. آیا ناووسیه و اسماعیلیه از فرقه‌های مدعی مهدویت‌‌اند؟ (پرسش)
    7. آیا شیخیه از فرقه‌های مدعی مهدویت‌‌اند؟ (پرسش)
    8. آیا بابیت از فرقه‌های مدعی مهدویت‌‌اند؟ (پرسش)
    9. آیا بهاییت از فرقه‌های مدعی مهدویت‌‌اند؟ (پرسش)
    10. آیا سبئیه از فرقه‌های مدعی مهدویت‌‌اند؟ (پرسش)
    11. آیا عسکریه از فرقه‌های مدعی مهدویت‌‌اند؟ (پرسش)
    12. آیا مغیریه از فرقه‌های مدعی مهدویت‌‌اند؟ (پرسش)
    13. آیا ممطوره از فرقه‌های مدعی مهدویت‌‌اند؟ (پرسش)
    14. آیا نمیریه از فرقه‌های مدعی مهدویت‌‌اند؟ (پرسش)
    15. آیا واقفیه از فرقه‌های مدعی مهدویت‌‌اند؟ (پرسش)
    16. آیا واقفه از فرقه‌های مدعی مهدویت‌‌اند؟ (پرسش)
    17. آیا باقریه از فرقه‌های مدعی مهدویت‌‌اند؟ (پرسش)
    18. آیا موسویه یا موسائیه از فرقه‌های مدعی مهدویت‌‌اند؟ (پرسش)
    19. آیا محمدیه از فرقه‌های مدعی مهدویت‌‌اند؟ (پرسش)
    20. آیا ابومسلم خراسانی مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش)
    21. آیا محمد بن عبدالله بن جعفر مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش)
    22. آیا عبيدالله مهدی مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش)
    23. آیا محمد بن تومرت مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش)
    24. آیا مهدی سودانی مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش)
    25. آیا غلام احمدخان مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش)
    26. آیا مهدی تهامه‌ مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش)
    27. آیا مهدی سوس‌ مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش)
    28. آیا ابومسلم خراسانی مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش)
    29. آیا مهدی صومالی‌ مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش)
    30. آیا مهدی سنگال مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش)
    31. آیا محمد بن حنفیه مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش)
    32. آیا موسی بن طلحه مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش)
    33. آیا ابوهاشم بن محمد بن حنفیه مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش)
    34. آیا محمد بن عبدالله بن حسن مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش)
    35. آیا مهدی عباسی مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش)
    36. آیا عباس فاطمی مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش)
    37. آیا محمد بن عبد الله محض مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش)
    38. آیا عبید الله مهدی بن محمد مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش)
    39. آیا محمد بن عبدالله بن تومرت علوی حسنی مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش)
  8. مدعیان بابیت چه کسانی هستند؟ (پرسش)
  9. مفهوم باب در لغت و اصطلاح چیست؟ (پرسش)
  10. انگیزه‌های مدعیان بابیت امام مهدی چیست؟ (پرسش)
  11. دلایل اثبات دروغ بودن ادعای بابیت در عصر غیبت چیست؟ (پرسش)
  12. مدعیان دروغین مهدویت در طول تاریخ چه کسانی بودند؟ (پرسش)
  13. راه شناسایی مدعیان دروغین سفارت و نیابت خاص چیست؟ (پرسش)
  14. اگر شخصی ادعا کند که امام مهدی است چگونه باور کنیم و راه شناخت او چیست؟ (پرسش)
  15. چه راه‌هایی برای شناخت مهدی نماها وجود دارد؟ (پرسش)
  16. از چه زمانی عده‌ای به دروغ ادعای مهدویت کردند؟ (پرسش)
  17. چرا با آغاز دوره استعمار ادعای دروغین مهدویت زیاد شد؟ (پرسش)

منبع‌شناسی جامع مهدویت

پانویس

  1. آیتی، الکواکب الدریة، ج ۱، ص ۲۵۷.
  2. موسوی، جمال ابهی، ص ۱۳۶.
  3. عباس افندی، رساله دیانت جهانی بهائی، ص ۲۰.
  4. ر. ک: آیتی، کشف الحیل، ج ۲، ص ۲۰۸؛ عبد الحمید اشراق خاوری، رساله گنجینه حدود و احکام، ص ۳۰- ۳۴؛ احمد یزدانی، نظر اجمالی در دیانت بهائی، ص ۹۷- ۹۸.
  5. برای نمونه، رجوع کنید به مصوبه شورای مجمع فقه اسلامی در ۱۸ تا ۲۳ بهمن۱۳۶۶ ش تا ۱۱ فوریه ۱۹۸۸ م در سازمان کنفرانس اسلامی و مجمع فقه اسلامی ص ۸۴- ۸۵ که ادعای رسالت بهاء اللّه و نزول وحی بر وی و دیگر باورهای بهائی را مصداق انکار ضروریات دین دانسته است
  6. سلیمیان، خدامراد، فرهنگ‌نامه مهدویت، ص۱۱۹ - ۱۲۳، درسنامه مهدویت، ص ۱۹۳ - ۱۹۷.
  7. در نگارش این مقاله، از کتاب "دانشنامه جهان اسلام"، ج ۱، ص ۱۶-۱۹، ص ۷۳۳-۷۴۳ استفاده شد. (به نقل از نشریه موعود، ش ۲۲).
  8. تونه‌ای، مجتبی، موعودنامه، ص۱۷۹-۱۸۵.