مدعیان دروغین مهدویت در طول تاریخ چه کسانی بودند؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
مدعیان دروغین مهدویت در طول تاریخ چه کسانی بودند؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ مهدویت
مدخل بالاترمهدویت / آشنایی با معارف مهدویت / کلیاتی از مهدویت / مدعیان دروغین مهدویت
مدخل اصلیادعای مهدویت
تعداد پاسخ۶ پاسخ

مدعیان دروغین مهدویت در طول تاریخ چه کسانی بودند؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث مهدویت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی مهدویت مراجعه شود.

پاسخ جامع اجمالی

مدعیان مهدویت

  • مهدویت موضوعی است که از زمان پیامبر (ص) به آن پرداخته شده و رسول خدا (ص) در فرمایشات خود به آن اشاره نموده است. علاوه بر آن، ائمه (ع) نیز همواره به این موضوع می‌‌پرداختند، از این جهت در زمان‌های مختلف کسانی در قالب ادعاهای مختلف خود را مهدی آخرالزمان نامیده و باعث گمراهی گروهی می‌‌شدند. در میان آنان کسانی به صراحت ادعای مهدویت نموده و برخی نیز با ادعای نیابت یا باب رابطۀ حضرت بودن، سعی در ادعای ارتباط با حضرت مهدی (ع) را داشتند و این امر حتی پیش از تولد آن جناب رخ داده است[۱].
  • اساس مفهوم مهدویت، چون یک مفهوم بسیار اصیل، مقدس، محکم و ریشه داری است، طبیعی است که در گذر زمان مورد سوء استفادۀ دشمنان داخلی و خارجی اسلام واقع ‌‌شود و خرافاتی دربارۀ آن شکل بگیرد[۲]. حال یا برخی در طول تاریخ خود را به ‏عنوان مهدی موعود قالب می‏‌کردند و عده‌‏ای هم اگرچه خودشان ادعایی نداشته‌‏اند، لکن گروهی از عوام، از روی نادانی و شدّت گرفتاری و یا از روی غرض، آنها را مهدی موعود پنداشته و مهدویت را در واقع به ایشان تحمیل می‏‌نمودند[۳].

انگیزه‌های مدعیان مهدویت

  1. کسانی که دیگران روی انگیزه‌‏های خاصی آنان را مهدی نجات ‏بخش خواندند؛ برای نمونه می‌‏توان به محمد حنفیه، زید فرزند امام سجاد (ع) و محمد بن عبد اللّه محض اشاره کرد.
  2. کسانی که به انگیزۀ جاه‌‌طلبی و قدرت‌‌خواهی، چنین ادعای دروغینی داشتند؛ از جملۀ این گروه، مهدی عباسی است که پدرش منصور دوانیقی ادعا کرد پسرش مهدی عباسی، همان مهدی موعود است و در حالی که خود او پیش از این ادعا به محمد بن عبد اللّه محض ـ به عنوان مهدی نجات‌‏بخش ـ دست بیعت داده و او را مهدی نجات‏‌بخش می‏‌دانست.
  3. کسانی که طبق نقشۀ استعمار و به اشارۀ بیدادگران به چنین فریبی دست زدند و خود را مهدی نجات بخش، معرفی کردند؛ مانند: علی محمد باب[۴]، "احمد سودانی" و نمونۀ دیگر میرزا یحیی ازل، حسینعلی عبد البهاء و یوسف خواجه است[۵].

اسامی برخی مدعیان دروغین مهدویت

پاسخ‌ها ودیدگاه‌های متفرقه

۱. حجت الاسلام و المسلمین فاضل لنکرانی؛
آیت الله محمد جواد فاضل لنکرانی، در کتاب «گفتارهای مهدوی» در این‌باره گفته است:

«در طول تاریخ غیبت کبری، کم نبوده‌اند افرادی که با اغراض گوناگون ادعای مهدویت کردند؛ البته این افراد بنابر انگیزه‌هایشان به گروه‌های مختلفی تقسیم می‌شوند، از جمله:

مسلمانان منحرف: دنبال این بودند که از اعتقاد خالص مسلمانان نسبت به قضیه مهدویت سوء استفاده کرده و به نفع خودشان بهره برداری بکنند؛ از جمله این افراد می‌توان به: منصور دوانیقی اشاره کرد که نسبت به پسرش مهدی عباسی (م۱۶۹ه.ق) ادعا کرد که او همان مهدی موعود است! ابوالفرج اصفهانی (۲۸۴-۳۵۶ ه.ق) در این باره در کتاب "الأغانی" می‌نویسد: هنگامی که منصور دوانیقی در صدد برآمد برای فرزندش مهدی بیعت بگیرد، فرزند دیگرش جعفردر این باره به او اعتراض داشت. پس امر به احضار مردم کرد و چون حاضر شدند و خطبا خطبه خواندند و شعرا به مدیحه سرایی و توصیف مهدی و فضائلش پرداختند، مطیع بن ایاس [که یکی از شعرای عیاش و متهم به زندقه بود] به پا خاست و شعر و خطبه خواند و وقتی که از شعر و خطبه فارغ شد رو به منصور نموده و گفت:‌ای امیر مومنان! فلان بن فلان از پیامبر نقل کرد که پیامبر فرمود: المهدی منا محمد بن عبدالله و امه من غیرنا، یملاها عدلا کما ملئت جوراً/ مهدی از ماست و او محمد بن عبدالله است و مادرش از غیر ما است، دنیا را پر از عدل می‌‌کند، همان طور که پر از ظلم شده است. سپس گفت: و این عباس بن محمد، برادر تو، بدین حدیث گواهی می‌دهد؛ آنگاه رو به عباس نموده و گفت: تو را به خدا سوگند! آیا این حدیث را شنیده‌ای؟ عباس نیز به سبب ترس از منصور گفت: آری. پس منصور دستور داد تا حاضرین با پسرش مهدی بر امر خلافت بیعت کنند. چون مجلس به پایان رسید عباس بن محمد رو به حاضرین کرد و گفت: آیا متوجه شدید که این زندیق چگونه به خدا و رسولش نسبت دروغ داد و حتی مرا نیز بر دروغش به شهادت طلبید؟ و من از ترس منصور ناگزیر به دروغ شهادت دادم..."[۷].

البته همین نویسنده در کتاب "مقاتل الطالبین"، به اعتراف منصور دوانیقی مبنی بر سوء استفاد از این آموزه اصیل اسلامی اشاره کرده و می‌گوید: "مسلم بن قتیبه روایت کرده که گفت: روزی بر منصور دوانیقی وارد شدم به من گفت: محمد بن عبدالله خروج کرده و خودش را مهدی می‌پندارد، ولی به خدا قسم او مهدی نیست. من در این باره می‌خواهم موضوعی را به تو بگویم که به کسی دیگر نگفته‌ام و نخواهم گفت و آن این است که در واقع، فرزند من هم، مهدی موعود روایات وارده از پیامبر نیست، لکن من او را از باب تفال مهدی نامیده‌ام"[۸].

یهودیان منافق: دنبال این بودند که به اسلام و مسلمانان ضربه وارد کنند؛ از این رو افرادی را به عنوان مهدویت تربیت کردند تا در آینده از آن‌ها بهره برداری نمایند؛ از جمله این افراد که در تاریخ فراوانند، می‌توان به علی محمد باب از مؤسسین فرقه‌ بابیه که بهائیت از آن متولد شد، اشاره کرد. در این باره، در کتاب "بهاء الله و عصر جدید" که از منابع گروهک ضاله بهائیست، به این واقعیت اعتراف شده و آمده است: "خصومت و عداوتی که بر اثر اعلان بابیت بوجود آمده بود! هنگامی ‌شدت یافت و مضاعف گردید که آن مصلح جوان اعلام فرمود که همان مهدی موعودی است که حضرت رسول اکرم (ص) ظهور او را وعده داده است"[۹].

و همچنین در کتاب "حضرتِ نقطه اولی" چنین آمده است: و حضرت اعلی در مجلس ولی‌عهد (ناصر الدین میرزا شاه) و در حضور علماء، مقام خود را صریحا به عنوان قائم موعود اعلام و ندای حق را به سمع آن‌ها رسانید"[۱۰].

البته علی محمد باب اولین بار در شیراز از اقدام انحرافی خویش توبه کرد که شرح آن در کتب فرقه بهایی چنین آمده است: لعنت خدا بر کسی که مرا وکیل امام غایب بداند. لعنت خدا بر کسی که مرا باب امام بداند. لعنت خدا بر کسی که مرا منکر نبوت حضرت رسول بداند. لعنت خدا بر کسی که مرا منکر انبیای الهی بداند. لعنت خدا بر کسی که مرا منکر امامت امیرالمؤمنین و سایر ائمه اطهار (ع) بداند"[۱۱].

لکن با تحریک عوامل مخفی یهود در سفارتخانه روس[۱۲]، مجدداً به دعاوی خود ادامه داد و عده زیادی را به ورطه انحراف کشاند؛ از این رو آن گاه که علما و مراجع وقت او را در تبریز محاکمه کردند و به خاطر جرائمش به زندان محکوم کردند، مجدداً توبه نامه دیگری نوشت که هم اکنون نسخه اصلی آن در کتابخانه مجلس شورای اسلامی در بهارستان تهران، موجود می‌باشد و در آن آمده است: "توبه نامه علی محمد باب: فداک روحی الحمدالله کما هو اهله و مستحقه که ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر کافه عباد خود شامل گردانیده. شهدالله من عنده که این بنده ضعیف را قصدی نیست که خلاف رضای خداوند عالم و اهل ولایت او باشد. اگر چه بنفسه وجودم ذنب صرف است ولی چون قلبم موفق به توحید خداوند جل ذکره و نبوت رسول او و ولایت اهل ولایت اوست و لسانم مقر بر کل ما نزل من عندالله است، امید رحمت او را دارم و مطلقاً خلاف رضای حق را نخواسته‌ام و اگر کلماتی که خلاف رضای او بوده از قلمم جاری شده، غرضم عصیان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را و این بنده را مطلق علمی نیست که منوط به ادعایی باشد، استغفرالله ربی و اتوب الیه من اَن ینسب الی الامر و بعضی مناجات و کلمات که از لسان جاری شده دلیل بر هیچ امری نیست و مدعی نیابت خاصه حضرت حجت الله (ع) را محض ادعای مبطل و این بنده را چنین ادعایی نبوده و نه ادعای دیگر، مستدعی از الطاف حضرت شاهنشاهی و آن حضرت چنانست که این دعاگو را به الطاف و عنایات بساط رأفت و رحمت خود سرافراز فرمایند"[۱۳].

اما حتی در زندان چهریق ارومیه نیز، دست از اباطیل خود برنداشت و با نوشتن کتاب "بیان"، نسخ احکام شریعت اسلام را اعلام نمود! از این رو مجدداً محاکمه شد و نهایتاً پس از اوج‌ گیری غائله بابیان، با پیگیری‌های مرحوم میرزا تقی خان امیرکبیر به اعدام محکوم شد و سرانجام، همراه یکی از مریدانش در روز بیست و هشتم شعبان المعظم سال ۱۲۶۶ ه.ق در تبریز تیر باران شد و به درک اسفل واصل گشت، ولی با این توصیف سنت سیئه‌ای که او بنا نهاد با حذف او ختم نشد و دول استعماری به خصوص انگلیس و طرفدارانش دست از او و افکار پلیدش بر نداشتند و امروزه فرقه ضاله بهائیت مولود همین تفکر استعمار ساخته است.

آری اساس مفهوم مهدویت، چون یک مفهوم بسیار اصیل، مقدس، محکم و ریشه داری است، طبیعی است که در گذر زمان مورد سوء استفاده دشمنان داخلی و خارجی اسلام واقع ‌‌شود و خرافاتی درباره آن شکل بگیرد. بدون قصد تشبیه، آموزه مهدویت، همانند یک میوه خیلی شیرینی است که خواه نا خواه مورد تهاجم حشرات موذی قرار می‌‌گیرد. البته از نظر نباید دور داشت که اساساً گوهره ارزشمند دین نیز در یک نگاه کلی‌تر، خواه نا خواه مورد تهاجم عقاید غیر صحیح قرار خواهد گرفت و خرافه‌های غیر واقعی آن را احاطه خواهد نمود، هر چند که در بعضی از زمان‌ها و مکان‌ها به فراخور فهم عموم و اشخاص، این روند کند یا تند شده است»[۱۴].
۲. حجت الاسلام و المسلمین رجالی تهرانی؛
حجت الاسلام و المسلمین علی رضا رجالی تهرانی، در کتاب «یکصد پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان» در این‌باره گفته است:

«از جمله مسائلی که ثابت می‏‌‏کند داستان مهدویت و ظهور یک مصلح غیبی از موضوعات مسلّمی بوده که مسلمانان بدان اعتراف داشته‌‏اند. این است که عده‌‏ای در طول تاریخ خود را به ‏عنوان مهدی موعود قالب می‏‌کردند. و عده‌‏ای هم اگرچه خودشان ادعایی نداشته‌‏اند، لکن گروهی از عوام، از روی نادانی و شدّت گرفتاری و یا از روی غرض، آنها را مهدی موعود پنداشته و مهدویت را در واقع به ایشان تحمیل می‏‌نمودند. حال می‏‌‏پردازیم به ذکر اسامی مهدی‏‌های باطل و دروغین در طول تاریخ:

  1. ابو اسحق ابو عبیده ثقفی، که به نام خون‌خواهی حسین به کمک ابراهیم بن اشتر قیام نمود و محمّد حنفیه را که چهارمین فرزند حضرت علی (ع) بود (متولّد سال ۱۶ و متوفّی سال ۸۱) در قبّه زمزم، که محبس ابن زبیر بوده، نجات داده و پس از او، مدّعی مهدویت شد و محمّد حنفیه را امام می‏‌دانست. چندین مسلک پس از فوت محمّد حنفیه پدیدار گشت تا بالنّتیجه در سال ۶۷ به دست مصعب بن زبیر کشته شد. شهرستانی نوشته او کیسانی مذهب بوده پس از آن زبیری و سپس شیعه گردید.
  2. فردوسی می‏‌گوید: پس از آنکه کیخسرو جهان را از دشمن پاک ساخت، روی به عبادت آورد و از خداوند درخواست کرد که او را از زمین برگیرد. آنگاه جهان را به لهراسب داده و خود با افسران ارشد به جانب کوه روان شد. پیروانش او را زنده می‏‌‏دانند که روزی قیام کند و ظهور نماید.
  3. پیروان محمد حنفیه، که از میان آنان دین مزدکیه، حارثیه، هاشمیه، خرمیه و کیسانیه پیدا شده و به خرافاتی معتقدند در مروج الذّهب مسعودی و ابن خلکان و ملل و نحل شهرستانی ص ۱۱۲ داستان آنها مسطور است.
  4. ابو الحسن زید بن علی (ع)، که از بزرگان حکما بوده، خلفای اموی را به حق نمی‏‌‏دانست؛ لذا برخلاف آنها قیام نموده و به طرف کوفه روان گردید. چهار هزار تن گرد او جمع شدند و با حاکم عراق که در آن هنگام یوسف بن عمر بود به جنگ برخاست، او را کشته و بدنش را دفن کردند. هشام گفت تا جسد زید را بیرون آورده برهنه مصلوب سازند و چنین کردند. پس از آنکه هشام مرد، ولید بن عبد الملک دستور داد تا جسد زید را که سال‏‌ها به دار مانده بود آتش زدند و خاکسترش را به باد دادند. این واقعه را در سال ۱۲۱ و بعضی ۱۲۲ هجری نوشته‌‏اند. پیروان زید، اطراف یحیی و فرزندش را گرفته و یحیی در خراسان قیام کرده و در جوزجان کشته شد. آنگاه پیروانش به فرق مختلفه تقسیم شدند که از آن جمله‏‌اند: رافضیه و زیدیه مشهورترین آنها هستند که قائل به مهدویت و منتظر ظهور زید می‏‌‏باشند.
  5. ابو العباس سفاح، پس از فوت محمد حنفیه، با ابو هاشم در سال ۹۸ ملاقات کرد و چون هاشم فرزندی نداشت، گفت امر خلافت با محمّد بن عبّاس است و پس از او پسرش ابراهیم وصیت نمود و او مردی شجاع و دلیر بوده و مردم با او در کوفه سال ۱۰۴ بیعت کردند و او را به مسجد آوردند خطبه به نام او خواندند و با او نماز گذاردند و او را به مهدویت ستودند.
  6. ابو مسلم امین آل محمد، معروف به ابو مسلم خراسانی، از مردان شجاع، دلیر و کاردان و منشأش کوفه بود. داعیان عبّاس او را به سال ۱۲۷ دیدند و پسندیدند و ابو العباس او را سیاه‌‏پوش می‏‌‏گفتند. او در جنگ با سفّاح در سال ۱۳۷ کشته شد و تاریخ مفصّل او را اکثر مورّخین در نقل خلافت امویان به عبّاسیان نوشته‏‌اند.
  7. ابن مقنع، نقابدار خراسان هشام بن حکیم که پدرش از مردم بلخ بود و چون مقنعه‌‏ای از زربفت بر روی منحوس خود می‏‌انداخت وی را مقنع می‏‌گفتند. از یک چشم نابینا بود، در تمام علوم غریبه از شعبده، نیرنجات، طلسمات و کیمیا مهارت کامل داشت. در سال ۱۴۰ وزارت عبد الجبار امیر خراسان را گرفت و بعد در مرو بساط پیامبری گسترد و تا سال ۱۶۳ چهارده سال به عیش و عشرت پرداخت و داعیان او به اطراف رفته، او را تبلیغ می‏‌‏نمودند؛ آخر الامر خود را در تنور پرآتشی چنان سوزاند که اثری از وی نماند. پیروانش او را زنده می‏‌‏دانند و گویند به آسمان عروج کرده روزی ظهور می‏‌نماید.
  8. ابو محمد عبد اللّه مهدی، در آفریقا، که با یهود سازش داشت و در بدایت امر زاهد و پرهیزکار بود. این مهدی معاصر با مکتفی عباسی بود، وی جنگ‏‌های بسیار کرد و در سال ۲۸۰ داعیان خود را به مغرب فرستاد و چون به یمن رفت دعوی مهدویت نمود و لقب القائم به خود گرفت و سکه حجة اللّه زد. در سال ۲۹۷، در روز جمعه، خود را به نام مهدی خواند و لقب امام علی بر خویش نهاد، و در سال ۳۴۴ وفات کرد. این مهدی در آفریقا کارش بالا گرفت و پیروانش بسیار گشتند.
  9. حاکم بامر اللّه، که در سال ۳۸۶ به خلافت رسید، در سنّ یازده سالگی همانند دیوانگان بود و احکام عجیبی صادر می‏‌‏نمود؛ مثلا مدّتی مردم را امر کرد بر در و دیوار مسجد و معابد و خیابان‌ها به خلفا و صحابه دشنام بنویسند، زمانی فرمان داد زنان حق ندارند از خانه بیرون آیند و برای رفع احتیاجات آنان کالای مورد نیاز را درب خانه‏‌ها ببرند و با ظرفی دسته‌‏دار مانند بیل داخل خانه کنند، اگر مطابق میل زنان شد، به جای آن وجهش را بگذارند. کفّاشان را منع کرد دیگر کفش برای زنان ندوزند به این وسیله زنان ۷ سال در زندان خانه بودند، بالاخره در حرکت از مصر به وسیله چهارپایی مفقود شد پس از مدتی لباس پاره خون‌‏آلود او را یافتند، پیروانش چنان گمان نمودند که به آسمان عروج کرده است. او در بدو امر دعوی مهدویت نمود و آخر الامر مدّعی الوهیت گردید.
  10. ابو عبد اللّه مغربی، متوفّی به سال ۵۲۴ که در مغرب اقصی در سال ۵۲۲ دعوی مهدویت نمود و جنگ‏‌های مهمّی نمود و کارش بسیار بالا گرفت، تولدش ۴۸۵ بود.
  11. مهدی سودانی، تولّدش در سال ۱۸۴۸ میلادی بود و قتلش در سال ۱۸۸۵ پس از جنگ‏‌های بسیار دعوی مهدویت کرد، در سال ۱۸۸۱ در رشته تصوّف درآمد، در سال ۱۸۸۱ قیام کرد و خرطوم را گرفت، کم‏کم تمام سودان را به تصرّف آورد و چهار جانشین معین نمود.
  12. عباس الریفی، از اهل ریف مغرب اقصی بوده بین سال ۶۹۰ و ۷۰۰ در آن حدود دعوی مهدویت نمود و فتنه عظیمی برپا کرد.
  13. الرّجل الجبلی، گویا نامش عبدالله بوده در جبل خروج کرد و قریب سه هزار نفر با او بیعت نمودند و مدعی مهدویت گردید، خروج وی در سال ۷۱۷ بوده است.
  14. توزری مردی بود از اهل توزر از بلاد تونس در ایام دولت طائفه مدینیه، در مغرب خروج و دعوی مهدویت نمود و در حصن و قلعه ماسا که از قلاع محکمه سوس اقصی است، متحصن گردیده و بالاخره او را مصامده به قتل رسانیدند. چنانچه شکیب ارسلان در تعالیق خود بر المحاظرات می‏‌‏نویسد.
  15. الرجل الطرابلسی، در نواحی طرابلس خروج نموده و ناپلئون (بناپارت) بین دمنهور و رشید با او محاربه و او را به قتل رسانید: شکیب ارسلان.
  16. السید محمّد الجونپوری الهندی، ولادت او سنه ۸۴۷، و در سنه ۹۱۰ بمرد. پدرش سید خان اویسی و مادرش بی‏‌بی اخاملک بود. وی در سنه ۹۰۱ دعوی مهدویت نمود و خلق کثیری با او بیعت کردند از جمله سلطان حسین حاکم داناپور. تألیفاتی دارد از جمله شواهد الولایه، مطلع الولایه، تذکرة الصالحین، بار امانت و غیره، که اینها را حقیر دیده و مطالعه کرده‏‌ام و از آنها معلوم می‏‌‏شود که شیاد طراری بوده است. الغرض طایفه جونپوریه تا امروز در سند و گجرات و بدلی زیاد و همه معتقد به مهدویت سید محمّد هستند و بعضی از محقّقین منکر سیادت او هستند.
  17. سید محمد مشهدی، از اهالی مشهد مقدّس بوده و در زمان فرخ سیر، از سلاطین هند، ابتدا دعوی مهدویت نموده و فرخ سیر نیز با او بیعت نمود. سپس از نفوذ امر، پا بالاتر گذارده مذهبی به نام خفشانی احداث نموده و دعوی وحی و نبوت کرد. وی کتبی تألیف نمود که حاوی الفاظ مهمله و بی‏ معنی است. مشهورترین کتاب او قوزه مقدسه است که حقیر آن کتاب را دیده‏‌ام، بلکه از عقاید آن ظاهر می‏‌‏شود که مدّعی بوده من محسن سقط شده و مادرم حضرت صدیقه طاهره است. به‏ هرحال نمازی ترتیب داد رو به جهات ستّه، یعنی چند کلمه رو به بالا و آسمان و چند کلمه نظر به زمین و زیر پا باید خواند. این جماعت را اعیادی است که اهمّ آنها عید الجشن می‏‌باشد و در روز هفتم ذی الحجه برگزار می‏‌شود.
  18. موسی کردی، مردی بود از اهالی کردستان، در زمان شاه‌خدابنده دعوی مهدویت کرد و خدابنده او را به قتل رساند.
  19. ابو الکرم دارانی در بخارا خروج و دعوی مهدویت کرد و امر او قوّت گرفت و امر به قتل تمام یهود و نصارای بخارا کرد سپس تمام کشته شده و اموال آنها به غارت و یغما رفت، و تبعه او تا ۶۰۰۰۰ رسید سپس جرماغون از ملوک مغول با او محاربه کرد و خود ابوالکرم و اصحابش به قتل رسیدند مگر قلیلی از یارانش. او شعبده و بعضی از علوم غریبه را دارا بود.
  20. شیخ علایی که در بادی امر نایب شیخ سلیم عارف بوده سپس پا فراتر گذاشته و دعوی مهدویت نمود. مسکن او شهر بیانه از بلاد هند بود و در سال ۹۵۵ وفات کرد.
  21. عبد اللّه عجفی، روز جمعه ۲۶ شهر صیام ۱۰۸۱، در مسجد الحرام دعوی مهدویت نموده و به قتل رسید.
  22. بنگالی، مردی بود از اهل بنگال هند در مسجد الحرام، که در ماه رجب ۱۲۰۳ دعوی مهدویت کرد و شریف مکه او را به قتل رسانید.
  23. محمد بن احمد سودانی، ۱۲۹۹ دعوی مهدویت نمود و خدیو مصر او را به قتل رسانید. حال او در تواریخ مشهور و معروف است.
  24. شیخ سعید یمانی، ملقّب به فقیه، ۱۲۵۶ در یمن دعوی مهدویت نمود و امام الهادی از ملوک و ائمه یمن او را به قتل رسانید.
  25. السید محمد بن علی بن احمد الادریسی، در صبیا، به سال ۱۳۲۳ دعوی مهدویت نموده چنانچه شیخ عبدالواسع یمانی نوشته و لکن آنچه از مطّلعین شنیده‏‌ام آن است که او دعوی ننموده بلکه عوام معتقد به مهدویت او شدند.
  26. الشیخ شمس الدین محمد الفریانی بن احمد المغربی، در سنه ۸۲۴ در جبال حمیده در مغرب دعوی مهدویت نمود و فریانی منسوب به فریانه از بلاد مغرب است.
  27. الشیخ المغربی، در سنه ۹۵۰ دعوی مهدویت نموده شعرانی او را ملاقات و مکالماتی با او نموده چنانچه در لطائف خود می‏‌‏نویسد.
  28. الرجل المصری، مردی بود از اهل مصر در زمان سلطنت الملک الکاول از ملوک ایوبیه خروج و دعوی مهدویت نمود. کاول او را به مراکش تبعید کرد و در آنجا به قتل رسید و سرش را بر دروازه نصب نمودند.
  29. محمد بن عبد اللّه، نفس زکیه و حدیث اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی را تابعین او جعل نمودند که بیانش در همین کتاب خواهد آمد.
  30. محمد قرمانی، اسم اصلی او بابا اسحاق و از صوفیه بوده است، در زمان سلطان سلیمان قانونی از ملوک آل عثمان سنه ۶۳۷ در اناطولی دعوی مهدویت نمود. وی قتل نفوس و غارت اموال بسیار کرد و بر آن بلاد مسلّط شد، تا آنکه کیخسرو امیر قونیه او را به قتل رسانید.
  31. غلام احمد قادیانی، اخیرا خروج و دعوی مهدویت نمود، یعنی به تمام ملل‏ عالم که منتظر کسی هستند، ادعا نمود من همان شخصی هستم که شما منتظر او هستید، و به نصارا اظهار اینکه مسیح هستم، و به یهود اظهار اینکه نبی آخر الزمانم، و یاران او بسیار گردید. و کتبی تألیف نموده که از جمله حمامة البشری در امامت است که یکی از علماء بر آن نقدی نوشته است.
  32. میرزا طاهر، مشهور به حکاک، اهل اصفهان و از تلامیذ و شاگردان حاج سید کاظم رشتی، رئیس شیخیه بوده، او ابتدا در اصفهان حکاکی می‏‌‏کرد و بعد به تهران منتقل و بعد به استامبول شده و در خط نسخ از یگانه‏‏‌های فن بوده است. در مسجد ایاصوفیه به شغل خطّاطی و حکاکی اشتغال داشته است. او که در زمان ناصر الدّین شاه و عبد الحمید عثمانی (سلطان ترکیه کنونی) می‏‌‏زیسته، نامه‏‌ای به این دو نوشت و خود را معرفی نموده که من از طرف تمام انبیاء مبعوثم، و چون کار او بالا گرفت دعوی مهدویت کرد، و گویا او را در حدود سال ۱۳۰۰ مسموما کشته باشند، او تابعین بسیاری پیدا کرد که آنها را طاهریه نامید.
  33. شیخ مهدی قزوینی، مقیم کربلا، و از اصحاب حاج سید کاظم رشتی، که دعوی مهدویت خود را پنهانی انجام می‏‌‏داد به‏ طوری که پس از وفات او معلوم شد. وی تألیفاتی در این زمینه دارد.
  34. سید محمد گجراتی هندی، از علما و عرفای هند بوده و معاصر با علّامه حلّی، وی مردی ادیب و عارف بود که در کجرات دعوی مهدویت نمود تا اینکه او را به قتل رساندند.
  35. سید محمد همدانی، مقیم هند، و از شاگردان شیخ احمد احسایی، رئیس شیخیه بوده است. در ابتدای ورود به هند فقط کلمات شیخیه را ترویج می‏‌نمود و بعدها دعوی مهدویت کرد. در سال ۱۲۷۷ از دنیا رفت.
  36. سید ولی اللّه اصفهانی، متولد هندوستان، شاگرد شیخ احمد احسایی، مقیم شهر بمبئی.
  37. میرزا حسن همدانی، از شاگردان حاجی کریم خان، رئیس شیخیه بود. وی در ابتدای ورود به هند به ترویج کلمات و عقاید حاج کریم خان مشغول بود و بعدها دعوی مهدویت کرد.
  38. غلام رضا شاه، معروف به مرکب ساز، که در سال ۱۳۴۰ وفات کرد. دیوان شعری دارد که چندان در نظر اهل شعر ارزشمند نیست.
  39. سید علی شاه هندی، از عرفا و مرتاضین هند، که سال‏‌های متمادی در صحن مطهّر حضرت امیر (ع) در حجره فوقانی بالای درب طوسی، ساکن و خانقاه داشت و همیشه سر و پا برهنه بود. وی بعد از دعوی مهدویت، عده‏‌ای مرید پیدا کرد، ظاهرا در سال ۱۳۴۲ وفات کرد.
  40. هاشم شاه نوربخش، مقیم کشمیر. در سال ۱۲۰۵ وفات کرد.
  41. شیخ عبد القدیر بخارایی، در سال ۹۰۰ در بخارا دعوی مهدویت نمود و امیر بخارا او را به قتل رسانید.
  42. میرزا بلخی، از اکابر علمای بلخ بوده که در سال ۸۹۰ دعوی مهدویت کرد و بعد از مدّتی به قتل رسید. از آثار او دیوان شعر و کتابی در فضایل اهل بیت (ع) است.
  43. ملا عرشی کاشانی، مقیم اصفهان که در سال ۸۵۰ دعوی مهدویت، بلکه کم کم دعوی نبوّت کرد و بالاخره در سال ۸۸۰ کشته شد. در بعضی مجامع قلمی نوشته‌‏اند که جسد او را پس از قتل سوزاندند.
  44. سید علی موسوی، از سادات مشعشعی هویزه بود. وی که مقیم هندوستان بوده پس از دعوی مهدویت به قتل رسید.
  45. میرزا مشتاق علی شیرازی، در عصر کریم خان می‏زیسته است. وی نیز دعوی مهدویت کرده و تألیفی در این خصوص دارد.
  46. بایزید ترکمانی، مقیم فونیه و معاصر سلطان سلیمان قانونی بوده است. او نیز دعوی مهدویت کرده و تألیفاتی در زمینه قرآن و غیره دارد که در نهایت به قتل رسید[۱۵].
البته پوشیده نیست که اشخاص دیگری چون سید علی محمّد باب، میرزا یحیی ازل، حسینعلی عبد البهاء و یوسف خواجه نیز ادّعای مهدویت کردند و مشروح حال آنها در کتاب‏‌های مربوطه بسیار آمده است، که در واقع سیاست خارجی استعمار آنها را تحریک نموده، وگرنه فرومایگی آنها مانند آفتاب آشکار شد. و نیز امام صادق (ع) فرزندی داشت به نام اسماعیل که فرقه اسماعیلیه منسوب به اوست. این فرقه او را مهدی موعود دانسته و معتقدند که از دنیا نرفته است. در صورتی که امام صادق (ع) بعد از وفات اسماعیل جنازه او را برای جلوگیری از همین مسأله به عدّه‏ای از مردم نشان داده بود»[۱۶].
۳. حجت الاسلام و المسلمین سلیمیان؛
حجت الاسلام و المسلمین خدامراد سلیمیان، در دو کتاب «فرهنگنامه مهدویت» و «درسنامه مهدویت» در این‌باره گفته است:

تاریخ ادعای نیابت دروغین او به صورت دقیق بیان نشده است؛ لکن چون این ادعاهای دروغین، از دوران نایب دوم آغاز شده است، به نظر می‏رسد وی در دوران سفارت و نیابت محمد بن عثمان، به چنین عملی دست زده است. دانشوران علم رجال درباره شرح حال او چندان بحث نکرده‏‌اند؛ لذا جامع‌‏ترین سخن درباره ایشان، کلام شیخ طوسی در کتاب الغیبة است.

شیخ طوسی درباره "شریعی" می‌‏نویسد: نخستین کسی که به دروغ و افترا، ادعای نیابت خاص از جانب امام زمان (ع) کرد، شخصی معروف به "شریعی" بود. جماعتی از عالمان، از ابو محمد تلعکبری از ابو علی محمد بن همام نقل کرده‌‏اند: کنیه شریعی "ابو محمد" بود.

تلعکبری می‏‌گفت: "گمان دارم نام وی حسن باشد". او از اصحاب امام هادی (ع) و امام حسن عسکری (ع) به شمار می‌‏آمد. او نخستین کسی است که مدعی مقامی شد که خداوند سبحانه و تعالی برای او قرار نداده بود و شایسته آن هم نبود. در این خصوص، بر خدا و حجّت‏‌های پروردگار دروغ بست و چیزهایی به آنان نسبت داد که شایسته مقام والای آنان نبود و آن‏ها از آن به دور بودند؛ از این‌‏رو، شیعیان هم او را ملعون دانسته و از وی دوری جستند و توقیعی از جانب ولی عصر (ع) درباره نفرین و دوری از وی صادر شد[۱۹]»[۲۰].

نام او "ابو المغیث حسین بن منصور حلّاج" بود که در سال ۳۰۹ ق کشته شد. حلّاج پس از ادعای بابیت، بر این شد که ابو سهل اسماعیل بن علی نوبختی "متکلم امامی" را در سلک یاران خود درآورد و به تبع او، هزاران شیعه امامی را که در قول و فعل تابع او بودند، به عقاید حلولی خویش معتقد سازد؛ به‏ ویژه آن‏که جماعتی از درباریان خلیفه به حلّاج حسن نظر نشان داده و جانب او را گرفته بودند؛ ولی ابو سهل که پیری مجرّب بود، نمی‏‌توانست ببیند او با مقالاتی تازه، خود را معارض حسین بن روح نوبختی وکیل امام غایب معرفی می‌‏کند. اسماعیل در پاسخ گفت: وکیل امام زمان (ع) باید معجزه داشته باشد. اگر راست می‌‏گویی، موهای مرا سیاه کن. اگر چنین کاری انجام دهی، همه ادعاهایت را می‌‏پذیرم. ابن حلاج که می‌‏دانست ناتوان است، با استهزای مردم روبه ‏رو شد و از شهر بیرون رفت. آن‏گاه به قم شتافت و به مغازه علی بن بابویه "پدر بزرگوار شیخ صدوق رفت و خود را نماینده امام زمان (ع) خواند. مردم بر وی شوریدند و او را با خشونت از شهر بیرون افکندند.

ابن حلاج، پس از آن‏که جمعی از خراسانیان ادعایش را پذیرفتند، دیگر بار به عراق شتافت[۲۱]. در این‏ زمان، چون فقه امامیه از سوی خلفا به رسمیت شناخته نشده بود، شیعیان، میان مذاهب اهل سنت "مذهب ظاهری" را که مؤسس آن، ابو بکر محمد بن داوود اصفهانی است، پذیرفته بودند.

رؤسای امامیه و خاندان نوبختی، برای برانداختن حلّاج ناچار به محمد بن داوود ظاهری متوسل شدند و او را به صدور فتوایی واداشتند که در سال ۲۹۵ ق و اندکی پیش از مرگ خود در وجوب قتل حلّاج انتشار داده بود. ابو الحسن علی بن فرات، وزیر شیعی ‏مذهب مقتدر "خلیفه عباسی" نیز در تکفیر حلّاج به آل نوبخت کمک کرد.

حلّاج در سال ۲۹۶ ق به بغداد رفت و مردم را به طریقه خاصی مبتنی بر نوعی تصوف آمیخته با گونه‏‌ای "حلول" دعوت کرد. ابو الحسن بن فرات، وی را تعقیب کرد و ابن داوود فتوای معروف خود را در حلال بودن خون او صادر نمود. وی در سال ۳۰۱ ق به دست کارگزاران خلیفه گرفتار شد و به زندان افتاد. پس از هفت ماه محاکمه، علمای شرع او را مرتد و خارج از دین اسلام شمردند. و به فرمان مقتدر و وزیر او حامد بن عباس به دار آویخته شد[۲۲]. سپس جسد او را سوزاندند و سرش را بر بالای جسر بغداد زدند[۲۳].

در جایی دیگر می‌گوید: ابن غضائری درباره او گفته است: "محمد بن نصیر از نظر علمی، از فضلای بصره بود [و از نظر عقیدتی‌] ضعیف بود. فرقه "نصیریه" را او تأسیس کرده و به او نسبت داده می‌شود"[۲۵].

در رجال کشی نیز شرح حال او مطرح است. به نظر مرحوم کشی امام هادی (ع) سه نفر را لعن کرده که یکی از آن‌ها محمد بن نصیر نمیری است[۲۶]. در جای دیگر از "عبیدی" نقل می‌کند که: امام حسن عسکری (ع)- بدون این که من سؤالی از او بپرسم- نامه‌ای به سوی من فرستاد و در آن نامه از محمد بن نصیر نمیری و حسن بن محمد بن باباقمی، اعلان انزجار کرده، فرمود: تو و همه دوستداران ما، از آنان دوری جویید و من آن‌ها را لعن می‌کنم و لعنت خدا نیز بر آن‌ها باد! آنان از نام ما سوء استفاده کرده و اموال مردم را می‌خورند و فتنه انگیزی می‌کنند! آنان ما و شیعیان ما را اذیت کردند. خداوند آن‌ها را اذیت کند و آنان را در فتنه‌ای که ایجاد کرده‌اند، مغلوب و نابود سازد![۲۷].

ابو جعفر محمد بن علی شلمغانی‌: پیش از این گفته شد شلمغانی از یاران امام حسن عسکری (ع) و از دانشمندان، دبیران و محدثان زمان خود در بغداد بود. کتاب‌های بسیاری داشت و در آن‌ها، انبوه روایاتی را که از امامان اهل بیت (ع) شنیده بود، گردآوری و دسته‌بندی کرده بود[۲۹].

هنگامی که راه انحراف و ارتجاع را در پیش گرفت و از نظر اندیشه، عقیده و عملکرد تغییر یافت؛ در روایات تغییراتی ایجاد می‌کرد؛ هرچه می‌خواست بر آن‌ها می‌افزود و هرچه دلخواه او بود، کم می‌کرد. همان‌گونه که پیش از نیز یاد شد، نجاشی در رجال خود می‌نویسد: ابو جعفر محمد بن علی شلمغانی از پیروان مذهب امامیه بود؛ اما رشک و حسد بر مقام ابو القاسم حسین بن روح، وی را بر آن داشت که ترک مذهب امامیه گوید و داخل کیش‌های مردود شود؛ تا بدآن‌جا که از طرف امام غایب توقیعاتی بر ضد او صادر شد. سرانجام به امر سلطان (دولت) به دار آویخته شد[۳۰].

حسین بن روح، از سال انتصاب خود به مقام نیابت سوم (جمادی الآخر ۳۰۶ ق) در بغداد با عزت و احترام می‌زیست و خاندان آل فرات که وزارت بنی عباس به دست ایشان بود، از طرفداران شیعه بوده و از او حمایت می‌کردند.

در ربیع الاول سال ۳۱۲ ق وزارت به حامد بن عباس انتقال یافت و آل فرات و کسان ایشان از کار برکنار شده و به زندان افتادند. پس از آن، حسین بن روح نیز به زندان افتاد و تا سال ۳۱۷ ق (مدت پنج سال) در حبس ماند. وی، پیش از افتادن به زندان، مدتی پنهان می‌زیست و چون اعتمادی کامل به ابن ابی العزاقر داشت، او را به نیابت خود برگزید. شلمغانی واسطه بین او و شیعیان شد. توقیعات حضرت مهدی (ع)، از سوی حسین بن روح به دست شلمغانی صادر می‌شد و مردم برای رفع حوایج و حل مشکلات، به او رجوع می‌کردند[۳۱].

پس از این زمان، شلمغانی به ادعاهای باطل پرداخت و از مذهب شیعه امامیه اثنی عشریه انحراف جست. حسین بن روح در زندان، از انحرافش مطلع شد و از همان‌جا در ذی حجه سال ۳۱۲ ق توقیعی در لعن ابی العزاقر به شیخ ابو علی محمد بن همام اسکافی بغدادی که از بزرگان شیعه بود، فرستاد و از وی تبری جست[۳۲].

مردم پس از صدور لعن شلمغانی، نزد حسین بن روح شتافتند و گفتند: "خانه‌های ما از آثار شلمغانی انباشته است، چه کنیم؟" فرمود: "نظر من، درباره کتاب‌های او همان چیزی است که امام عسکری (ع) درباره کتاب‌های بنی فضال فرمود: "... خذوا بما رووا و ذروا ما رأوا؛ اعتقادات آنان را کنار گذارید و آنچه نقل کرده‌اند، بپذیرید"[۳۳].

به نظر شیخ طوسی علت کشته شدن شلمغانی چنین بود: زمانی که ابو القاسم حسین بن روح او را آشکارا لعن کرد و همه جا شهرت یافت و مردم از وی دوری جستند. تمام شیعیان از او برحذر بودند؛ به طوری که نتوانست به حیله‌ها و نیرنگ‌های خود ادامه دهد. روزی در محفلی که رؤسای شیعه حاضر بودند و همه لعن شلمغانی و دوری از او را از ابو القاسم حسین بن روح نقل می‌کردند، شلمغانی به حاضران گفت: من و او (حسین بن روح) را در جایی بخواهید تا من دست او و او هم دست مرا بگیرد و در حق یکدیگر نفرین کنیم. اگر آتش نیامد و او را نسوزاند، هرچه او درباره من گفته، درست است. این خبر در خانه ابن مقله اتفاق افتاد و از آن‌جا به گوش "الراضی بالله" خلیفه‌ عباسی رسید. "راضی" هم دستور داد او را دستگیر کرده و به قتل رساندند؛ بدین‌گونه شیعیان از شر او راحت شدند[۳۴]. این اتفاق، سال ۳۲۳ ق رخ داد[۳۵].

نخست از افراد مورد اطمینان حضرت عسکری (ع) و از اصحاب خاص و روایت کننده از امامان معصوم (ع) بود. ۵۴ مرتبه به زیارت خانه خدا رفت که بیست مرتبه آن با پای پیاده بود.

اما دچار کژی شد؛ به گونه‌ای که حضرت عسکری (ع) او را بسیار نکوهش کرد و درباره‌اش فرمود: "از این صوفی ریاکار و بازیگر پروا کنید"[۳۶].

برخی نیز این جمله را در نکوهش او، از جانب حضرت مهدی (ع) دانسته‌اند که در هر حال نشانگر پلیدی و گمراهی این مرد است.

او تا زمان نیابت محمد بن عثمان زیست و با سماجت بسیار، سفارت آن جناب را انکار کرد. توقیع مبارکی از جانب حضرت مهدی (ع) درباره لعن و نفرین بر او و لزوم اظهار بیزاری از کارهایش صدور یافته است[۳۷].

بیشتر کتاب‌های رجالی، او را به "عبرتایی" ملقب می‌دانند[۳۸]. شیخ طوسی در کتاب الغیبة وی را "کرخی" نامگذاری کرده و به او "بغدادی" نیز گفته شده است.

از تاریخ، فهمیده می‌شود احمد بن هلال تا آخر سفارت و نیابت نایب نخست منحرف نشده بود؛ لکن به مجرد وفات عثمان بن سعید در نایب دوم شک کرد و نیابت او را نپذیرفت[۳۹].

شیعیان هم پس از عزل، او را ملعون دانسته و از وی دوری جستند. پس از مرگ وی توقیعی از سوی ولی عصر (ع) به دست حسین بن روح به شرح ذیل صادر شد: خداوند از فرزند هلال نگذرد که بدون اجازه و رضایت ما، در کار ما مداخله و فقط به میل خود عمل می‌کرد! تا آن که پروردگار، با نفرین ما زندگی‌اش را به انجام رساند. ما در زمان حیاتش نیز انحرافش را به خواص شیعیان خود اعلام کردیم. این را به هرکس که درباره او می‌پرسد، برسانید. هیچ‌یک از شیعیان ما معذور نیست در آنچه افراد مورد اعتماد از ما نقل می‌کنند، تردید کند؛ زیرا می‌دانند ما اسرار خود را با آنان می‌گوییم".

آن حضرت در توقیعی دیگر فرمود: ابن هلال، ایمان خود را پایدار نداشت و با آن که مدت طولانی خدمت کرد، به دست خود ایمانش را به کفر دگرگون ساخت و خدا نیز او را کیفر داد[۴۰].

آنچه یاد شد، فقط برخی از مدعیان دروغین در دوران غیبت بود. پرداختن به همه مدعیان، مجال بسیار گسترده‌ای می‌طلبد که در حوصله این نوشتار نیست. علاقه‌مندان می‌توانند به کتاب‌های مفصلی که در این‌باره تدوین شده است، مراجعه کنند.

البته این انحراف‌ها و ادعاها در هر دوره به گونه‌ای بوده است. در درس بعد، برای نمونه و گذرا به یکی از انحراف‌های بزرگ معاصر اشاره خواهیم کرد»[۴۱].

  • «کسانی که در تاریخ بدین عنوان شهرت یافته‏‌اند، به اعتباری بر سه گروه قابل تقسیم هستند:
  1. کسانی که دیگران روی انگیزه‌‏های خاصی، آنان را مهدی نجات ‏بخش خواندند؛
  2. کسانی که به انگیزه جاه‌طلبی و قدرت‌خواهی، چنین ادعای دروغینی داشتند؛
  3. کسانی که طبق نقشه استعمار و به اشاره بیدادگران، به چنین فریبی دست یازیدند و خود را مهدی نجات بخش، معرفی کردند.
۴. حجت الاسلام و المسلمین محسنی ارزگانی؛
حجت الاسلام و السلمین غلام رسول محسنی ارزگانی، در مقاله «آسیب‌شناسی فرهنگ انتظار و مهدی‌باوری» در این‌باره گفته است:

«از آن نمونه ظهور سید علی محمد باب که همزمان با حکومت قاجاریه یاد شده است[۴۴]. اساس آن را یک دسیسه شیطانی استعماری معرفی کرده است. چون از اندیشه‌های استعمار نسبت به اسلام و براندازی آن، ساختن مذاهب و فرق فراوان در میان مسلمانان و بازی کردن با اعتقادات دینی بود. از این‌رو در آنها ایجاد سستی نموده دل‌ها و فکرها را نسبت به دین و اعتقادات دینی‌شان مشکوک و مردّد می‌ساختند. از جمله اندیشه‌های شوم استعماری، سوء استفاده از اندیشه مهدویت بوده و برخی افراد را نیز بدین منظور تربیت نموده و به آنان فرمان داده تا ادّعای مهدویت نماید. از آن میان سید علی محمد باب است که توسط یکی از جاسوسان روس بنام کیناز دالگورکی در سال ۱۸۳۴ میلادی، بنام مهدی تربیت شده و به عنوان منجی معرفی شده است[۴۵].

نمونه دیگر "احمد سودانی" است. از آنجایی که در مردم سودان، بوسیله استعمار انگلیس، بیش از همه زجر و شکنجه می‌دید، گرفتاری‌ها و بهره‌کشی‌ها چندین برابر شده بود. به طوریکه از یک طرف مصریان به آنان آزار می‌رساندند و از طرفی انگلیسی‌ها بر آنها فشارهای روحی و جسمی و اقتصادی وارد می‌کردند. و همچنین، بسیاری از جوانان بی‌گناه سودانی را به اجبار، به بازارهای جهانی "برده فروشی" کشانده به عنوان غلام و کنیز می‌فروختند. مالیات‌های سنگین و کمرشکن، دیگر رمقی برای این توده رنجبر و فقیر نگذاشته بود.

در چنین روزگاری در کشور همسایه، شیخی از اهالی "سنوس" مراکش، بینوایان را مژده می‌داد که به زودی "مهدی" منجی دادگر خواهد آمد. چیزی نگذشت که در سال ۱۲۹۷ هجری قمری، درویشی جوان به نام "محمد احمد بن عبدالله دنقلی" که گرد خویش مردانی دیده بود، خود را مهدی منتظر خواند و یکباره دریایی از هیجان در سودان پدید آورد.

مردم ستمدیده به او پیوستند. او بوسیله نیروی انتظار، از همان سر و پا برهنگان، سپاهی جنگاور ساخت که نه تنها نیروهای مصری را شکست داد، بلکه نظامیان کار آزموده انگلیسی را نیز شکست دادند. شکست و افتضاح نیروهای انگلیسی تا حدی بود که چند نفر از فرماندهان استیضاح شدند[۴۶].

برخی از فرصت‌طلبان که عمدتاً از عشق پاک و دلباختگی منتظران منجی حقیقی سوءاستفاده می‌کرده‌اند عبارتند از:

محمد بن تومرت، در جبال مراکش، مسکن داشت. وی در ابتدا مردم را به ظهور منجی بشارت می‌داد، بعد در سال ۵۲۲ه. خود ادعای مهدی موعود نمود. گروهی از اقوام بربر را گرد خود جمع نمود. سپس در ۵۲۴ه فوت کرد[۴۷].

مغربی، شیخ شمس‌الدین محمد فریانی، فرزند احمد مغربی در سال ۸۲۴ه در جبال"حمیده" در مغرب ادعا مهدی کرده و او نیز بعد از مدتی فوت کرد[۴۸].

قادیانی، میرزا غلام احمد، مؤسس فرقه احمدیه، در قادیان پنجاب هندوستان، ابتدا ادعای نبوّت نموده و سپس خود را بعد از دو سال مهدی خواند[۴۹].

روشنیه، پیروان ابویزید (بایزید انصاری) که در افغانستان می‌زیستند و او را پسر روشن می‌خواندند. او، خود را مسیح می‌خواند و به ریاضت می‌پرداخت. پس از مدتی خود را مهدی و مسیح خواند و مردم را به ریاضت امر می‌کرد. او، در نماز جهت قبله را تعیین نمی‌نمود یعنی رو به قبله نمی‌ایستاد و می‌گفت: ﴿فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ[۵۰].

پیر روشن، از معاصر همایون پادشاه گورگانی هند بود. مذهب او در سال ۹۴۹ هجری رواج یافت و سرانجام خروج کرد و در سال ۹۹۴ه، به دار آویخته شد. در "بهتپور" یکی از کوه‌های پشتونستان افغانستان دفن کردند[۵۱]»[۵۲].
۵. مجتبی تونه‌ای؛
آقای مجتبی تونه‌ای، در کتاب «موعودنامه» در این‌باره گفته است:

متمهدی امروزی، در نوع خود نمونه نخستین نیست که ظهور کرده است و مسلّما آخرین نفر هم نخواهد بود. مدعیان مهدویت بسیار بوده‌اند و بعد از او نیز خواهند بود. تاریخچه نفوذ این مردمان و نوید دادن، و کامیابی آنان و نومیدی که ناچار در آخر کار رخ می‌دهد مکرر در عالم اسلام رخ نشان داده و بعد از این هم مکررا هویدا خواهد شد. ظهور مهدی را از نخستین ایام پیدایش اسلام انتظار داشته‌اند و تا زمانی که یک نفر مسلمان باقی باشد، مهدی‌ها ظهور خواهند کرد[۵۳].

ابن خلدون باتوجه به زمینه تب مهدی‌پرستی و گرم بودن بازار مهدویت در عصر خود، در شش قرن پیش می‌نویسد: این است که غالبا بسیاری از کم‌خردان، ریاکارانه، برای تبلیغ و دعوت بدان جایگاه می‌شتابند و خیالات پوچ و احمقانه‌ای در سر می‌پرورند که به منظور خویش نائل آیند و دعوت خود را به کمال رسانند، در حالی که بیشتر آنان جان خود را در این راه از دست داده و به قتل رسیده‌اند[۵۴].

چون در عصر ابن خلدون نظر به شرایط‍‌ خاصی که در جهان اسلام پیش‌آمده و تب مهدی‌پرستی بالا گرفته بود، افراد فرصت‌طلب برای پیشبرد اهداف خود از عنوان مهدی موعود استفاده می‌کرده‌اند، لذا ابن خلدون به خاطر سوءاستفاده از این حقیقت، به خود عقیده نیز، بی‌اعتقاد شده و در صحت احادیث شبهه کرده است.

تا هنگامی که مهدی موعود قیام نکرده است، همواره اشتیاق به برترین رهبر و منجی بزرگ، قلب توده‌ها را مالامال خواهد کرد و تا این اشتیاق هم دامنگیر توده‌هاست، همواره مدعیان دروغین، ایفای نقشی چنین بزرگ نیز خواهند کرد، نهایت هرروز به شکلی و در میان هر قومی به اسمی[۵۵]»[۵۶].

اسامی برخی مدعیان مهدویت در طول تاریخ از این قرار است: ابو اسحاق ابو عبیده ثقفی، کیخسرو، ابوالحسن زید بن علی، ابو العباس سفاح، ابو مسلم امین آل محمد، (معروف به ابومسلم خراسانیابن مقنع، ابو محمد عبدالله مهدی، حاکم بامر الله، ابو عبدالله مغربی، مهدی سودانی، عباس الریفی، الرجل الجبلی، توزری، الرجل الطرابلسی، السید محمد الجونپوری الهندی، سید محمد مشهدی، موسی کردی، ابو الکرم دارانی، شیخ علایی، عبدالله عجفی، بنگالی، محمد بن احمد سودانی، شیخ سعید یمانی، السید محمد بن علی بن احمد الادریسی، الشیخ شمس الدین محمد الفریانی بن احمد المغربی، الشیخ المغربی، الرجل المصری، محمد بن عبدالله، محمد قرمانی، غلام احمد قادیانی، میرزا طاهر (مشهور به حکّاک)، شیخ مهدی قزوینی، سید محمد گجراتی هندی، سید محمد همدانی، سید ولی الله اصفهانی، میرزا حسن همدانی، غلامرضا شاه (معروف به مرکب‌سازسید علی شاه‌هندی، هاشم شاه نوربخش، شیخ عبد القدیر بخارایی، میرزا بلخی، ملا عرشی کاشانی، سید علی موسوی، میرزا مشتاق علی شیرازی، بایزید ترکمانی، سید علی محمد باب، میرزا یحیی ازل، حسین علی عبد البهاء و یوسف خواجه کاشغری[۵۹].

کسانی که در تاریخ به مدعیان مهدویت شهرت یافته‌اند به اعتباری بر سه گروه قابل تقسیم‌اند:

  1. کسانی که دیگران روی انگیزه‌های خاصی، آنان را مهدی موعود خواندند. (مانند: محمد حنفیه، زید، محمد بن عبدالله محض
  2. کسانی که به انگیزه جاه‌طلبی و قدرت‌خواهی، چنین ادعای دروغین نمودند (مانند: مهدی عباسی
  3. کسانی که طبق نقشه استعمار و به اشاره بیدادگران، به چنین دجال‌گری و فریب، دست یازیدند و خود را مهدی موعود معرفی کردند (مانند: علی محمد باب)[۶۰]»[۶۱].
۶. آقای حیدرزاده؛
آقای عباس حیدرزاده، در کتاب «فرهنگنامه آخرالزمان» در این‌باره گفته است: «مهدویت موضوعی است که از زمان پیامبر (ص) به آن پرداخته شده است و رسول خدا (ص) در فرمایشات خود به آن اشاره نموده است. علاوه بر آن ائمه (ع) نیز همواره به این موضوع می‌‌پرداختند. از این روی بود که در اعصار مختلف کسانی در قالب ادعاهای مختلف به دروغ خود را مهدی آخرالزمان می‌‌نامیدند و باعث گمراهی گروهی نیز می‌‌شدند. در میان آنان کسانی به صراحت ادعای مهدویت نموده و برخی نیز با ادعای نیابت یا باب رابطه حضرت بودن، سعی در ادعای ارتباط با حضرت مهدی (ع) را داشتند. این امر حتی پیش از تولد آن جناب رخ داده است. مهدی عباسی یکی از خلفای بنی‌العباس کسی بود که خود را مهدی امت و همان موعود آخرالزمان می‌‌دانست. در دوران غیبت صغری و پس از آغاز غیبت کبری نیز برخی از منحرفین و حتی برخی از کسانی که قبلا از شیعیان محسوب می‌‌شدند. دست به چنین ادعاهایی زدند. از آن جمله "منصور حلاج" و "شلمغانی" است که از سوی حضرت توقیعاتی بر رد آنان صادر شد. در زمان معاصر ما نیز کسانی با چنین ادعاهایی سربرآورده‌اند. مشهورترین کسانی که چنین ادعایی را کرده و باعث فتنه‌ای بزرگ و تولد مذهبی انحرافی شدند، بابیه و بهائیه هستند. بابیه فرقه‌ای گمراه هستند که توسط "علی محمد شیرازی" پایه‌گذاری شد. او کتابی برای خود نوشت که به کتاب آسمانی بابی‌ها مشهور است و نام آن را "بیان" گذاشت. او در پی اعتراض و محاکمه علما به گمراهی خود اعتراف کرد و در تبریز به دار آویخته شد. بهائیان نیز فرقه‌ای منشعب از بابی‌ها هستند که توسط "میرزا حسینعلی نوری" بنیان‌گذاری شد، او معروف به بهاء الله بود و نام این فرقه از نام مؤسس آن نشأت گرفته است. این دو مرد از مهره‌های استعمار در زمان ناصرالدین شاه بودند که برای سست کردن پایه‌های تشیع برنامه‌ریزی شده بودند و با مخالفت علما فتنه آنان سرکوب شد، هرچند آنان تا حدودی توانستند که در میان مسلمانان گروهی را گمراه نمایند، هنوز هم این فرقه‌ها پیروانی سرسخت در دنیا دارند. در زمان سلطنت پهلوی بهائیان فعالیت‌های زیادی در ایران داشتند و از سوی استعمار و انگلستان به شدت حمایت می‌‌شدند. افراد مهمی از حکومت پهلوی در مسلک بهائیان بودند. پس از انقلاب اسلامی این گروه زمینه را برای فعالیت‌های خود مساعد ندیدند و دامنه حرکات خود را به بیرون از ایران منتقل کردند. [۶۲].

پرسش‌های وابسته

  1. ریشه‌های انحراف مدعیان دروغین مهدویت چیست؟ (پرسش)
  2. چرا مدعیان دروغین مهدویت در زمان نایب اول وجود نداشتند؟ (پرسش)
  3. آغاز پیدایش مدعیان دروغین مهدویت از چه زمانی بود؟ (پرسش)
  4. با توجه به مشخص بودن نسب امام مهدی علت پیدایش مدعیان مهدویت چیست؟ (پرسش)
  5. آیا پدید آمدن مدعیان مهدویت از آثار سوء اعتقاد به مهدویت است؟ (پرسش)
  6. آیا پدید آمدن مدعیان مهدویت بر حتمی بودن ظهور مهدی‏ دلالت دارد؟ (پرسش)
  7. چه کسانی ادعای مهدویت کرده یا در حق آنها ادعای مهدویت شده است؟ (پرسش)
    1. آیا احمدیه یا قادیانیه از فرقه‌های مدعی مهدویت‌‌اند؟ (پرسش)
    2. آیا کیسانیه از فرقه‌های مدعی مهدویت‌‌اند؟ (پرسش)
    3. آیا زیدیه از فرقه‌های مدعی مهدویت‌‌اند؟ (پرسش)
    4. آیا فطحیه از فرقه‌های مدعی مهدویت‌‌اند؟ (پرسش)
    5. آیا قرامطه از فرقه‌های مدعی مهدویت‌‌اند؟ (پرسش)
    6. آیا ناووسیه و اسماعیلیه از فرقه‌های مدعی مهدویت‌‌اند؟ (پرسش)
    7. آیا شیخیه از فرقه‌های مدعی مهدویت‌‌اند؟ (پرسش)
    8. آیا بابیت از فرقه‌های مدعی مهدویت‌‌اند؟ (پرسش)
    9. آیا بهاییت از فرقه‌های مدعی مهدویت‌‌اند؟ (پرسش)
    10. آیا سبئیه از فرقه‌های مدعی مهدویت‌‌اند؟ (پرسش)
    11. آیا عسکریه از فرقه‌های مدعی مهدویت‌‌اند؟ (پرسش)
    12. آیا مغیریه از فرقه‌های مدعی مهدویت‌‌اند؟ (پرسش)
    13. آیا ممطوره از فرقه‌های مدعی مهدویت‌‌اند؟ (پرسش)
    14. آیا نمیریه از فرقه‌های مدعی مهدویت‌‌اند؟ (پرسش)
    15. آیا واقفیه از فرقه‌های مدعی مهدویت‌‌اند؟ (پرسش)
    16. آیا واقفه از فرقه‌های مدعی مهدویت‌‌اند؟ (پرسش)
    17. آیا باقریه از فرقه‌های مدعی مهدویت‌‌اند؟ (پرسش)
    18. آیا موسویه یا موسائیه از فرقه‌های مدعی مهدویت‌‌اند؟ (پرسش)
    19. آیا محمدیه از فرقه‌های مدعی مهدویت‌‌اند؟ (پرسش)
    20. آیا ابومسلم خراسانی مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش)
    21. آیا محمد بن عبدالله بن جعفر مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش)
    22. آیا عبيدالله مهدی مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش)
    23. آیا محمد بن تومرت مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش)
    24. آیا مهدی سودانی مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش)
    25. آیا غلام احمدخان مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش)
    26. آیا مهدی تهامه‌ مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش)
    27. آیا مهدی سوس‌ مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش)
    28. آیا ابومسلم خراسانی مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش)
    29. آیا مهدی صومالی‌ مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش)
    30. آیا مهدی سنگال مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش)
    31. آیا محمد بن حنفیه مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش)
    32. آیا موسی بن طلحه مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش)
    33. آیا ابوهاشم بن محمد بن حنفیه مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش)
    34. آیا محمد بن عبدالله بن حسن مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش)
    35. آیا مهدی عباسی مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش)
    36. آیا عباس فاطمی مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش)
    37. آیا محمد بن عبد الله محض مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش)
    38. آیا عبید الله مهدی بن محمد مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش)
    39. آیا محمد بن عبدالله بن تومرت علوی حسنی مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش)
  8. مدعیان بابیت چه کسانی هستند؟ (پرسش)
  9. مفهوم باب در لغت و اصطلاح چیست؟ (پرسش)
  10. انگیزه‌های مدعیان بابیت امام مهدی چیست؟ (پرسش)
  11. دلایل اثبات دروغ بودن ادعای بابیت در عصر غیبت چیست؟ (پرسش)
  12. مدعیان دروغین مهدویت در طول تاریخ چه کسانی بودند؟ (پرسش)
  13. راه شناسایی مدعیان دروغین سفارت و نیابت خاص چیست؟ (پرسش)
  14. اگر شخصی ادعا کند که امام مهدی است چگونه باور کنیم و راه شناخت او چیست؟ (پرسش)
  15. چه راه‌هایی برای شناخت مهدی نماها وجود دارد؟ (پرسش)
  16. از چه زمانی عده‌ای به دروغ ادعای مهدویت کردند؟ (پرسش)
  17. چرا با آغاز دوره استعمار ادعای دروغین مهدویت زیاد شد؟ (پرسش)

پانویس

  1. ر.ک: حیدرزاده، عباس، فرهنگنامه آخرالزمان، ص ۵۳۹ ـ۵۴۰.
  2. ر.ک: فاضل لنکرانی، محمد جواد، گفتارهای مهدوی، ص ۲۰۷ـ۲۱۰.
  3. ر.ک: رجالی تهرانی، علی رضا، یکصد پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان، ص ۳۱ تا ۳۹.
  4. ر.ک: قزوینی، سید محمد کاظم، امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور، ص ۵۶۶.
  5. ر.ک: فاضل لنکرانی، محمد جواد، گفتارهای مهدوی، ص ۲۰۷ـ۲۱۰؛ رجالی تهرانی، علی رضا، یکصد پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان، ص ۳۱ تا ۳۹؛ تونه‌ای، مجتبی، موعودنامه، ص۶۲۸؛ سلیمیان، خدامراد، فرهنگ‌نامه مهدویت، ص ۳۸۹ ـ۳۹۰.
  6. ر.ک: محسنی ارزگانی، غلام رسول، آسیب‌شناسی فرهنگ انتظار و مهدی‌باوری، ص؟؟؟؛ رجالی تهرانی، علی رضا، یکصد پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان، ص ۳۱ تا ۳۹؛ تونه‌ای، مجتبی، موعودنامه، ص۶۲۸؛ سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت، ص ۳۸۹ ـ۳۹۰.
  7. الأغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۱۲، ص۸۱.
  8. مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی، ص۱۲۳.
  9. بهاء الله و عصر جدید، دکتر اسلمنت، ص۲۴.
  10. حضرتِ نقطه اولی، ص۲۸۶؛ برای تحقیق بیشتر در مورد این ادعا تلخیص تاریخ نبیل زرندی یا تلخیص مطالع الأنوار، عبدالحمید اشراق خاوری، ص۳۱۷ و۳۲۰ و ۵۴۸؛ نقطة الکاف، میرزا جانی کاشانی، ص۱۳۵ و ۱۳۷ و ۲۰۷ تا ۲۰۹؛ حضرت نقطه اولی، مؤسسه ملی مطبوعات امری، ص۲۹۰ و۳۴۳؛ الفرائد، ابوالفضل رضای گلپایگانی، ص۱۰و ۱۶؛ الکواکب الدریة فی مآثر البهائیة، عبدالحسین آیتی، ج۱، ص۳۹.
  11. تلخیص تاریخ نبیل زرندی، اشراق خاوری، ص۱۳۲.
  12. دیمیتری ایوانوویچ دالگوروکف (۱۷۹۷-۱۸۶۷) مشهور به کنیاز دالگورکی وزیر مختار روسیه در تهران در نوشته‌هایش موضع‌گیری خویش را در برابر اعدام باب چنین نقل می‌کند: «اگر سید علی محمد بن محمد رضا مشهور به باب را در تهران نگاه می‌داشتند و سؤالاتی از او می‌شد یقین داشتم سید آشکارا مطالب را می‌گفت و مرا رسوا می‌نمود پس به فکر افتادم که سید را در خارج از تهران تلف نموده و پس از آن جنجال برپا نمایم. لذا به خدمت محمد شاه رسیدم و گفتم: آیا سیدی که در تبریز است و ادعای صاحب الزمانی می‌کند راست می‌گوید؟ شاه گفت: به ولی‌عهد نوشتم که با حضور علما تحقیقاتی از او بنماید. من مترصد بودم تا خبر رسید که ولی‌عهد او را احضار و در جواب علما عاجز و درمانده شده و در همان مجلس توبه می‌نماید، پس من دیدم که حقیقتاً زحمات چندین ساله‌ام از بین رفته پس به شاه گفتم: اشخاص دروغگو و مزدور را باید به سزای خود رسانید». خاطرات سیاسی جاسوس روسی کینیاز دالگورکی، نشر صبوری قم.
  13. کشف الغطاء، ابوالفضل رضای گلپایگانی، ص۲۰۴ و ۲۰۵.
  14. فاضل لنکرانی، محمد جواد، گفتارهای مهدوی، ص ۲۰۷-۲۱۰.
  15. ادیان و مهدویت، محمد بهشتی، ص ۷۱، با تصرّف در الفاظ
  16. یکصد پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان، ص ۳۱ تا ۳۹.
  17. شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۹۷
  18. محمد تقی تستری، قاموس الرجال، ج ۳، ص ۲۶۲
  19. شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۹۸
  20. سلیمیان، خدامراد، فرهنگ‌نامه مهدویت، ص۱۶۷ - ۱۶۸.
  21. ر.ک: سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج ۲، ص ۴۸؛ سید محمد صدر، تاریخ الغیبة الصغری،ص ۵۳۲.
  22. شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۴۰۱، محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص ۱۶۲
  23. سلیمیان، خدامراد، فرهنگ‌نامه مهدویت، ص۱۷۱ - ۱۷۲.
  24. شیخ طوسی، رجال، ص ۴۰۵، رقم ۷ و ص ۴۰۷ رقم ۲۳.
  25. علامه حلی، رجال، ص ۲۵۴ و ۲۵۷.
  26. کشی، اختیار معرفة الرجال، ج ۲، ص ۸۰۵.
  27. کشی، اختیار معرفة الرجال، ج ۲، ص ۸۰۵.
  28. ر.ک: شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۴۰۰.
  29. نجاشی، رجال، ج ۲، ص ۲۳۹.
  30. نجاشی، رجال، ج ۲، ص ۲۹۴.
  31. شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۰۳.
  32. طبرسی، الاحتجاج، ج ۲، ص ۴۷۴؛ و نیز ر.ک: شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۰۳.
  33. شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۸۷.
  34. شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۴۰۶.
  35. شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۴۱۲.
  36. رجال کشی، ص ۵۳۵.
  37. شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۵۳.
  38. ابی داود، رجال، ص ۴۲۵؛ رجال طوسی، ص ۳۸۴؛ رجال علامه، ص ۲۰۲.
  39. صدر، سید محمد، تاریخ الغیبة الصغری، ص ۵۰۲.
  40. شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۵۳.
  41. سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت، ص ۱۷۳ - ۱۸۱.
  42. ر. ک: سید محمد کاظم قزوینی، امام مهدی عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف از ولادت تا ظهور، ص ۵۶۵- ۵۷۲.
  43. سلیمیان، خدامراد، فرهنگ‌نامه مهدویت، ص ۳۸۹ - ۳۹۰.
  44. شیخی‌گری و بابی‌گری...، ص۸۳.
  45. قزوینی، سیدکاظم، امام مهدی از ولادت تا ظهور، ص۴۸۱، به نقل از: خاطرات دالگورکی (جاسوس روسی در کشورهای اسلامی) ص۶۱، ترجمه سید احمد موسوی قالی.
  46. ظهور حضرت مهدی از دیدگاه اسلام... ص۱۸۲، به نقل از مجله قانون، سال ۱۳۳۱.
  47. مبلغی، تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ج۳، ص۱۱۱۴.
  48. مبلغی، تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ج۳، ص۱۱۱۸.
  49. مصاحب، دایرة المعارف، ص۳۵۶.
  50. «پس هر سو رو کنید رو به خداوند است» سوره بقره، آیه ۱۱۵.
  51. جواد، مشکوری، فرهنگ فرق اسلامی، ص۲۰۵.
  52. محسنی ارزگانی، غلام رسول، آسیب‌شناسی فرهنگ انتظار و مهدی‌باوری.
  53. مهدى، دارمس ته‌تر، ترجمه محسن جهانسوز، ص ۳.
  54. مقدمه ابن خلدون، ج ۱، ص ۶۴۱ ترجمه گنابادى.
  55. آخرین امید، داود الهامى، ص ۲۰۰.
  56. تونه‌ای، مجتبی، موعودنامه، ص۸۱.
  57. قزوینی، سید محمد کاظم، امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور، ص ۵۷۹.
  58. تونه‌ای، مجتبی، موعودنامه، ص۴۱۰.
  59. ادیان و مهدویت، محمد بهشتی، ص ۵۴.
  60. قزوینی، سید محمد کاظم، امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور، ص ۵۶۶.
  61. تونه‌ای، مجتبی، موعودنامه، ص۶۲۸.
  62. حیدرزاده، عباس، فرهنگنامه آخرالزمان، ص ۵۳۹-۵۴۰.