مدعیان دروغین مهدویت در طول تاریخ چه کسانی بودند؟ (پرسش)
مدعیان دروغین مهدویت در طول تاریخ چه کسانی بودند؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ مهدویت |
مدخل بالاتر | مهدویت / آشنایی با معارف مهدویت / کلیاتی از مهدویت / مدعیان دروغین مهدویت |
مدخل اصلی | ادعای مهدویت |
تعداد پاسخ | ۶ پاسخ |
مدعیان دروغین مهدویت در طول تاریخ چه کسانی بودند؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث مهدویت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی مهدویت مراجعه شود.
پاسخ جامع اجمالی
مدعیان مهدویت
- مهدویت موضوعی است که از زمان پیامبر (ص) به آن پرداخته شده و رسول خدا (ص) در فرمایشات خود به آن اشاره نموده است. علاوه بر آن، ائمه (ع) نیز همواره به این موضوع میپرداختند، از این جهت در زمانهای مختلف کسانی در قالب ادعاهای مختلف خود را مهدی آخرالزمان نامیده و باعث گمراهی گروهی میشدند. در میان آنان کسانی به صراحت ادعای مهدویت نموده و برخی نیز با ادعای نیابت یا باب رابطۀ حضرت بودن، سعی در ادعای ارتباط با حضرت مهدی (ع) را داشتند و این امر حتی پیش از تولد آن جناب رخ داده است[۱].
- اساس مفهوم مهدویت، چون یک مفهوم بسیار اصیل، مقدس، محکم و ریشه داری است، طبیعی است که در گذر زمان مورد سوء استفادۀ دشمنان داخلی و خارجی اسلام واقع شود و خرافاتی دربارۀ آن شکل بگیرد[۲]. حال یا برخی در طول تاریخ خود را به عنوان مهدی موعود قالب میکردند و عدهای هم اگرچه خودشان ادعایی نداشتهاند، لکن گروهی از عوام، از روی نادانی و شدّت گرفتاری و یا از روی غرض، آنها را مهدی موعود پنداشته و مهدویت را در واقع به ایشان تحمیل مینمودند[۳].
انگیزههای مدعیان مهدویت
- کسانی که در تاریخ به مدعیان مهدویت شهرت یافتهاند به اعتباری بر سه گروه قابل تقسیماند:
- کسانی که دیگران روی انگیزههای خاصی آنان را مهدی نجات بخش خواندند؛ برای نمونه میتوان به محمد حنفیه، زید فرزند امام سجاد (ع) و محمد بن عبد اللّه محض اشاره کرد.
- کسانی که به انگیزۀ جاهطلبی و قدرتخواهی، چنین ادعای دروغینی داشتند؛ از جملۀ این گروه، مهدی عباسی است که پدرش منصور دوانیقی ادعا کرد پسرش مهدی عباسی، همان مهدی موعود است و در حالی که خود او پیش از این ادعا به محمد بن عبد اللّه محض ـ به عنوان مهدی نجاتبخش ـ دست بیعت داده و او را مهدی نجاتبخش میدانست.
- کسانی که طبق نقشۀ استعمار و به اشارۀ بیدادگران به چنین فریبی دست زدند و خود را مهدی نجات بخش، معرفی کردند؛ مانند: علی محمد باب[۴]، "احمد سودانی" و نمونۀ دیگر میرزا یحیی ازل، حسینعلی عبد البهاء و یوسف خواجه است[۵].
اسامی برخی مدعیان دروغین مهدویت
- اسامی برخی از مدعیان دروغین مهدویت در طول تاریخ عبارت است از: حسن شریعی؛ ابو اسحق ابو عبیده ثقفی؛ ابو الحسن زید بن علی (ع)؛ ابو العباس سفاح؛ ابو مسلم امین آل محمد؛ ابن مقنع؛ ابو محمد عبد اللّه مهدی؛ حاکم بامر اللّه؛ ابو عبد اللّه مغربی؛ مهدی سودانی؛ عباس الریفی؛ الرّجل الجبلی؛ توزری؛ الرجل الطرابلسی؛ السید محمّد الجونپوری الهندی؛ سید محمد مشهدی؛ موسی کردی؛ ابو الکرم دارانی؛ شیخ علایی؛ عبد اللّه عجفی؛ بنگالی؛ محمد بن احمد سودانی؛ شیخ سعید یمانی؛ السید محمد بن علی بن احمد الادریسی؛ الشیخ شمس الدین محمد الفریانی بن احمد المغربی؛ الشیخ المغربی؛ الرجل المصری؛ محمد بن عبد اللّه؛ محمد قرمانی؛ غلام احمد قادیانی؛ میرزا طاهر؛ شیخ مهدی قزوینی؛ سید محمد گجراتی هندی؛ سید محمد همدانی؛ سید ولی اللّه اصفهانی؛ میرزا حسن همدانی؛ غلام رضا شاه؛ سید علی شاه هندی؛ هاشم شاه نوربخش؛ شیخ عبد القدیر بخارایی؛ میرزا بلخی؛ ملا عرشی کاشانی؛ سید علی موسوی؛ میرزا مشتاق علی شیرازی؛ بایزید ترکمانی؛ حسین بن منصور حلاج؛ محمد بن نصیر نمیری؛ ابو طاهر محمد بن علی بن هلال؛ ابو جعفر محمد بن علی شلمغانی؛ احمد بن هلال کرخی؛ محمد بن تومرت؛ روشنیه؛ پیر روشن[۶].
پاسخها ودیدگاههای متفرقه
۱. حجت الاسلام و المسلمین فاضل لنکرانی؛ |
---|
آیت الله محمد جواد فاضل لنکرانی، در کتاب «گفتارهای مهدوی» در اینباره گفته است:
«در طول تاریخ غیبت کبری، کم نبودهاند افرادی که با اغراض گوناگون ادعای مهدویت کردند؛ البته این افراد بنابر انگیزههایشان به گروههای مختلفی تقسیم میشوند، از جمله: مسلمانان منحرف: دنبال این بودند که از اعتقاد خالص مسلمانان نسبت به قضیه مهدویت سوء استفاده کرده و به نفع خودشان بهره برداری بکنند؛ از جمله این افراد میتوان به: منصور دوانیقی اشاره کرد که نسبت به پسرش مهدی عباسی (م۱۶۹ه.ق) ادعا کرد که او همان مهدی موعود است! ابوالفرج اصفهانی (۲۸۴-۳۵۶ ه.ق) در این باره در کتاب "الأغانی" مینویسد: هنگامی که منصور دوانیقی در صدد برآمد برای فرزندش مهدی بیعت بگیرد، فرزند دیگرش جعفردر این باره به او اعتراض داشت. پس امر به احضار مردم کرد و چون حاضر شدند و خطبا خطبه خواندند و شعرا به مدیحه سرایی و توصیف مهدی و فضائلش پرداختند، مطیع بن ایاس [که یکی از شعرای عیاش و متهم به زندقه بود] به پا خاست و شعر و خطبه خواند و وقتی که از شعر و خطبه فارغ شد رو به منصور نموده و گفت:ای امیر مومنان! فلان بن فلان از پیامبر نقل کرد که پیامبر فرمود: المهدی منا محمد بن عبدالله و امه من غیرنا، یملاها عدلا کما ملئت جوراً/ مهدی از ماست و او محمد بن عبدالله است و مادرش از غیر ما است، دنیا را پر از عدل میکند، همان طور که پر از ظلم شده است. سپس گفت: و این عباس بن محمد، برادر تو، بدین حدیث گواهی میدهد؛ آنگاه رو به عباس نموده و گفت: تو را به خدا سوگند! آیا این حدیث را شنیدهای؟ عباس نیز به سبب ترس از منصور گفت: آری. پس منصور دستور داد تا حاضرین با پسرش مهدی بر امر خلافت بیعت کنند. چون مجلس به پایان رسید عباس بن محمد رو به حاضرین کرد و گفت: آیا متوجه شدید که این زندیق چگونه به خدا و رسولش نسبت دروغ داد و حتی مرا نیز بر دروغش به شهادت طلبید؟ و من از ترس منصور ناگزیر به دروغ شهادت دادم..."[۷]. البته همین نویسنده در کتاب "مقاتل الطالبین"، به اعتراف منصور دوانیقی مبنی بر سوء استفاد از این آموزه اصیل اسلامی اشاره کرده و میگوید: "مسلم بن قتیبه روایت کرده که گفت: روزی بر منصور دوانیقی وارد شدم به من گفت: محمد بن عبدالله خروج کرده و خودش را مهدی میپندارد، ولی به خدا قسم او مهدی نیست. من در این باره میخواهم موضوعی را به تو بگویم که به کسی دیگر نگفتهام و نخواهم گفت و آن این است که در واقع، فرزند من هم، مهدی موعود روایات وارده از پیامبر نیست، لکن من او را از باب تفال مهدی نامیدهام"[۸]. یهودیان منافق: دنبال این بودند که به اسلام و مسلمانان ضربه وارد کنند؛ از این رو افرادی را به عنوان مهدویت تربیت کردند تا در آینده از آنها بهره برداری نمایند؛ از جمله این افراد که در تاریخ فراوانند، میتوان به علی محمد باب از مؤسسین فرقه بابیه که بهائیت از آن متولد شد، اشاره کرد. در این باره، در کتاب "بهاء الله و عصر جدید" که از منابع گروهک ضاله بهائیست، به این واقعیت اعتراف شده و آمده است: "خصومت و عداوتی که بر اثر اعلان بابیت بوجود آمده بود! هنگامی شدت یافت و مضاعف گردید که آن مصلح جوان اعلام فرمود که همان مهدی موعودی است که حضرت رسول اکرم (ص) ظهور او را وعده داده است"[۹]. و همچنین در کتاب "حضرتِ نقطه اولی" چنین آمده است: و حضرت اعلی در مجلس ولیعهد (ناصر الدین میرزا شاه) و در حضور علماء، مقام خود را صریحا به عنوان قائم موعود اعلام و ندای حق را به سمع آنها رسانید"[۱۰]. البته علی محمد باب اولین بار در شیراز از اقدام انحرافی خویش توبه کرد که شرح آن در کتب فرقه بهایی چنین آمده است: لعنت خدا بر کسی که مرا وکیل امام غایب بداند. لعنت خدا بر کسی که مرا باب امام بداند. لعنت خدا بر کسی که مرا منکر نبوت حضرت رسول بداند. لعنت خدا بر کسی که مرا منکر انبیای الهی بداند. لعنت خدا بر کسی که مرا منکر امامت امیرالمؤمنین و سایر ائمه اطهار (ع) بداند"[۱۱]. لکن با تحریک عوامل مخفی یهود در سفارتخانه روس[۱۲]، مجدداً به دعاوی خود ادامه داد و عده زیادی را به ورطه انحراف کشاند؛ از این رو آن گاه که علما و مراجع وقت او را در تبریز محاکمه کردند و به خاطر جرائمش به زندان محکوم کردند، مجدداً توبه نامه دیگری نوشت که هم اکنون نسخه اصلی آن در کتابخانه مجلس شورای اسلامی در بهارستان تهران، موجود میباشد و در آن آمده است: "توبه نامه علی محمد باب: فداک روحی الحمدالله کما هو اهله و مستحقه که ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر کافه عباد خود شامل گردانیده. شهدالله من عنده که این بنده ضعیف را قصدی نیست که خلاف رضای خداوند عالم و اهل ولایت او باشد. اگر چه بنفسه وجودم ذنب صرف است ولی چون قلبم موفق به توحید خداوند جل ذکره و نبوت رسول او و ولایت اهل ولایت اوست و لسانم مقر بر کل ما نزل من عندالله است، امید رحمت او را دارم و مطلقاً خلاف رضای حق را نخواستهام و اگر کلماتی که خلاف رضای او بوده از قلمم جاری شده، غرضم عصیان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را و این بنده را مطلق علمی نیست که منوط به ادعایی باشد، استغفرالله ربی و اتوب الیه من اَن ینسب الی الامر و بعضی مناجات و کلمات که از لسان جاری شده دلیل بر هیچ امری نیست و مدعی نیابت خاصه حضرت حجت الله (ع) را محض ادعای مبطل و این بنده را چنین ادعایی نبوده و نه ادعای دیگر، مستدعی از الطاف حضرت شاهنشاهی و آن حضرت چنانست که این دعاگو را به الطاف و عنایات بساط رأفت و رحمت خود سرافراز فرمایند"[۱۳]. اما حتی در زندان چهریق ارومیه نیز، دست از اباطیل خود برنداشت و با نوشتن کتاب "بیان"، نسخ احکام شریعت اسلام را اعلام نمود! از این رو مجدداً محاکمه شد و نهایتاً پس از اوج گیری غائله بابیان، با پیگیریهای مرحوم میرزا تقی خان امیرکبیر به اعدام محکوم شد و سرانجام، همراه یکی از مریدانش در روز بیست و هشتم شعبان المعظم سال ۱۲۶۶ ه.ق در تبریز تیر باران شد و به درک اسفل واصل گشت، ولی با این توصیف سنت سیئهای که او بنا نهاد با حذف او ختم نشد و دول استعماری به خصوص انگلیس و طرفدارانش دست از او و افکار پلیدش بر نداشتند و امروزه فرقه ضاله بهائیت مولود همین تفکر استعمار ساخته است. آری اساس مفهوم مهدویت، چون یک مفهوم بسیار اصیل، مقدس، محکم و ریشه داری است، طبیعی است که در گذر زمان مورد سوء استفاده دشمنان داخلی و خارجی اسلام واقع شود و خرافاتی درباره آن شکل بگیرد. بدون قصد تشبیه، آموزه مهدویت، همانند یک میوه خیلی شیرینی است که خواه نا خواه مورد تهاجم حشرات موذی قرار میگیرد. البته از نظر نباید دور داشت که اساساً گوهره ارزشمند دین نیز در یک نگاه کلیتر، خواه نا خواه مورد تهاجم عقاید غیر صحیح قرار خواهد گرفت و خرافههای غیر واقعی آن را احاطه خواهد نمود، هر چند که در بعضی از زمانها و مکانها به فراخور فهم عموم و اشخاص، این روند کند یا تند شده است»[۱۴]. |
۲. حجت الاسلام و المسلمین رجالی تهرانی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین علی رضا رجالی تهرانی، در کتاب «یکصد پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان» در اینباره گفته است:
«از جمله مسائلی که ثابت میکند داستان مهدویت و ظهور یک مصلح غیبی از موضوعات مسلّمی بوده که مسلمانان بدان اعتراف داشتهاند. این است که عدهای در طول تاریخ خود را به عنوان مهدی موعود قالب میکردند. و عدهای هم اگرچه خودشان ادعایی نداشتهاند، لکن گروهی از عوام، از روی نادانی و شدّت گرفتاری و یا از روی غرض، آنها را مهدی موعود پنداشته و مهدویت را در واقع به ایشان تحمیل مینمودند. حال میپردازیم به ذکر اسامی مهدیهای باطل و دروغین در طول تاریخ:
|
۳. حجت الاسلام و المسلمین سلیمیان؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین خدامراد سلیمیان، در دو کتاب «فرهنگنامه مهدویت» و «درسنامه مهدویت» در اینباره گفته است:
تاریخ ادعای نیابت دروغین او به صورت دقیق بیان نشده است؛ لکن چون این ادعاهای دروغین، از دوران نایب دوم آغاز شده است، به نظر میرسد وی در دوران سفارت و نیابت محمد بن عثمان، به چنین عملی دست زده است. دانشوران علم رجال درباره شرح حال او چندان بحث نکردهاند؛ لذا جامعترین سخن درباره ایشان، کلام شیخ طوسی در کتاب الغیبة است. شیخ طوسی درباره "شریعی" مینویسد: نخستین کسی که به دروغ و افترا، ادعای نیابت خاص از جانب امام زمان (ع) کرد، شخصی معروف به "شریعی" بود. جماعتی از عالمان، از ابو محمد تلعکبری از ابو علی محمد بن همام نقل کردهاند: کنیه شریعی "ابو محمد" بود. تلعکبری میگفت: "گمان دارم نام وی حسن باشد". او از اصحاب امام هادی (ع) و امام حسن عسکری (ع) به شمار میآمد. او نخستین کسی است که مدعی مقامی شد که خداوند سبحانه و تعالی برای او قرار نداده بود و شایسته آن هم نبود. در این خصوص، بر خدا و حجّتهای پروردگار دروغ بست و چیزهایی به آنان نسبت داد که شایسته مقام والای آنان نبود و آنها از آن به دور بودند؛ از اینرو، شیعیان هم او را ملعون دانسته و از وی دوری جستند و توقیعی از جانب ولی عصر (ع) درباره نفرین و دوری از وی صادر شد[۱۹]»[۲۰].
نام او "ابو المغیث حسین بن منصور حلّاج" بود که در سال ۳۰۹ ق کشته شد. حلّاج پس از ادعای بابیت، بر این شد که ابو سهل اسماعیل بن علی نوبختی "متکلم امامی" را در سلک یاران خود درآورد و به تبع او، هزاران شیعه امامی را که در قول و فعل تابع او بودند، به عقاید حلولی خویش معتقد سازد؛ به ویژه آنکه جماعتی از درباریان خلیفه به حلّاج حسن نظر نشان داده و جانب او را گرفته بودند؛ ولی ابو سهل که پیری مجرّب بود، نمیتوانست ببیند او با مقالاتی تازه، خود را معارض حسین بن روح نوبختی وکیل امام غایب معرفی میکند. اسماعیل در پاسخ گفت: وکیل امام زمان (ع) باید معجزه داشته باشد. اگر راست میگویی، موهای مرا سیاه کن. اگر چنین کاری انجام دهی، همه ادعاهایت را میپذیرم. ابن حلاج که میدانست ناتوان است، با استهزای مردم روبه رو شد و از شهر بیرون رفت. آنگاه به قم شتافت و به مغازه علی بن بابویه "پدر بزرگوار شیخ صدوق رفت و خود را نماینده امام زمان (ع) خواند. مردم بر وی شوریدند و او را با خشونت از شهر بیرون افکندند. ابن حلاج، پس از آنکه جمعی از خراسانیان ادعایش را پذیرفتند، دیگر بار به عراق شتافت[۲۱]. در این زمان، چون فقه امامیه از سوی خلفا به رسمیت شناخته نشده بود، شیعیان، میان مذاهب اهل سنت "مذهب ظاهری" را که مؤسس آن، ابو بکر محمد بن داوود اصفهانی است، پذیرفته بودند. رؤسای امامیه و خاندان نوبختی، برای برانداختن حلّاج ناچار به محمد بن داوود ظاهری متوسل شدند و او را به صدور فتوایی واداشتند که در سال ۲۹۵ ق و اندکی پیش از مرگ خود در وجوب قتل حلّاج انتشار داده بود. ابو الحسن علی بن فرات، وزیر شیعی مذهب مقتدر "خلیفه عباسی" نیز در تکفیر حلّاج به آل نوبخت کمک کرد. حلّاج در سال ۲۹۶ ق به بغداد رفت و مردم را به طریقه خاصی مبتنی بر نوعی تصوف آمیخته با گونهای "حلول" دعوت کرد. ابو الحسن بن فرات، وی را تعقیب کرد و ابن داوود فتوای معروف خود را در حلال بودن خون او صادر نمود. وی در سال ۳۰۱ ق به دست کارگزاران خلیفه گرفتار شد و به زندان افتاد. پس از هفت ماه محاکمه، علمای شرع او را مرتد و خارج از دین اسلام شمردند. و به فرمان مقتدر و وزیر او حامد بن عباس به دار آویخته شد[۲۲]. سپس جسد او را سوزاندند و سرش را بر بالای جسر بغداد زدند[۲۳].
در جایی دیگر میگوید: ابن غضائری درباره او گفته است: "محمد بن نصیر از نظر علمی، از فضلای بصره بود [و از نظر عقیدتی] ضعیف بود. فرقه "نصیریه" را او تأسیس کرده و به او نسبت داده میشود"[۲۵]. در رجال کشی نیز شرح حال او مطرح است. به نظر مرحوم کشی امام هادی (ع) سه نفر را لعن کرده که یکی از آنها محمد بن نصیر نمیری است[۲۶]. در جای دیگر از "عبیدی" نقل میکند که: امام حسن عسکری (ع)- بدون این که من سؤالی از او بپرسم- نامهای به سوی من فرستاد و در آن نامه از محمد بن نصیر نمیری و حسن بن محمد بن باباقمی، اعلان انزجار کرده، فرمود: تو و همه دوستداران ما، از آنان دوری جویید و من آنها را لعن میکنم و لعنت خدا نیز بر آنها باد! آنان از نام ما سوء استفاده کرده و اموال مردم را میخورند و فتنه انگیزی میکنند! آنان ما و شیعیان ما را اذیت کردند. خداوند آنها را اذیت کند و آنان را در فتنهای که ایجاد کردهاند، مغلوب و نابود سازد![۲۷].
ابو جعفر محمد بن علی شلمغانی: پیش از این گفته شد شلمغانی از یاران امام حسن عسکری (ع) و از دانشمندان، دبیران و محدثان زمان خود در بغداد بود. کتابهای بسیاری داشت و در آنها، انبوه روایاتی را که از امامان اهل بیت (ع) شنیده بود، گردآوری و دستهبندی کرده بود[۲۹]. هنگامی که راه انحراف و ارتجاع را در پیش گرفت و از نظر اندیشه، عقیده و عملکرد تغییر یافت؛ در روایات تغییراتی ایجاد میکرد؛ هرچه میخواست بر آنها میافزود و هرچه دلخواه او بود، کم میکرد. همانگونه که پیش از نیز یاد شد، نجاشی در رجال خود مینویسد: ابو جعفر محمد بن علی شلمغانی از پیروان مذهب امامیه بود؛ اما رشک و حسد بر مقام ابو القاسم حسین بن روح، وی را بر آن داشت که ترک مذهب امامیه گوید و داخل کیشهای مردود شود؛ تا بدآنجا که از طرف امام غایب توقیعاتی بر ضد او صادر شد. سرانجام به امر سلطان (دولت) به دار آویخته شد[۳۰]. حسین بن روح، از سال انتصاب خود به مقام نیابت سوم (جمادی الآخر ۳۰۶ ق) در بغداد با عزت و احترام میزیست و خاندان آل فرات که وزارت بنی عباس به دست ایشان بود، از طرفداران شیعه بوده و از او حمایت میکردند. در ربیع الاول سال ۳۱۲ ق وزارت به حامد بن عباس انتقال یافت و آل فرات و کسان ایشان از کار برکنار شده و به زندان افتادند. پس از آن، حسین بن روح نیز به زندان افتاد و تا سال ۳۱۷ ق (مدت پنج سال) در حبس ماند. وی، پیش از افتادن به زندان، مدتی پنهان میزیست و چون اعتمادی کامل به ابن ابی العزاقر داشت، او را به نیابت خود برگزید. شلمغانی واسطه بین او و شیعیان شد. توقیعات حضرت مهدی (ع)، از سوی حسین بن روح به دست شلمغانی صادر میشد و مردم برای رفع حوایج و حل مشکلات، به او رجوع میکردند[۳۱]. پس از این زمان، شلمغانی به ادعاهای باطل پرداخت و از مذهب شیعه امامیه اثنی عشریه انحراف جست. حسین بن روح در زندان، از انحرافش مطلع شد و از همانجا در ذی حجه سال ۳۱۲ ق توقیعی در لعن ابی العزاقر به شیخ ابو علی محمد بن همام اسکافی بغدادی که از بزرگان شیعه بود، فرستاد و از وی تبری جست[۳۲]. مردم پس از صدور لعن شلمغانی، نزد حسین بن روح شتافتند و گفتند: "خانههای ما از آثار شلمغانی انباشته است، چه کنیم؟" فرمود: "نظر من، درباره کتابهای او همان چیزی است که امام عسکری (ع) درباره کتابهای بنی فضال فرمود: "... خذوا بما رووا و ذروا ما رأوا؛ اعتقادات آنان را کنار گذارید و آنچه نقل کردهاند، بپذیرید"[۳۳]. به نظر شیخ طوسی علت کشته شدن شلمغانی چنین بود: زمانی که ابو القاسم حسین بن روح او را آشکارا لعن کرد و همه جا شهرت یافت و مردم از وی دوری جستند. تمام شیعیان از او برحذر بودند؛ به طوری که نتوانست به حیلهها و نیرنگهای خود ادامه دهد. روزی در محفلی که رؤسای شیعه حاضر بودند و همه لعن شلمغانی و دوری از او را از ابو القاسم حسین بن روح نقل میکردند، شلمغانی به حاضران گفت: من و او (حسین بن روح) را در جایی بخواهید تا من دست او و او هم دست مرا بگیرد و در حق یکدیگر نفرین کنیم. اگر آتش نیامد و او را نسوزاند، هرچه او درباره من گفته، درست است. این خبر در خانه ابن مقله اتفاق افتاد و از آنجا به گوش "الراضی بالله" خلیفه عباسی رسید. "راضی" هم دستور داد او را دستگیر کرده و به قتل رساندند؛ بدینگونه شیعیان از شر او راحت شدند[۳۴]. این اتفاق، سال ۳۲۳ ق رخ داد[۳۵].
نخست از افراد مورد اطمینان حضرت عسکری (ع) و از اصحاب خاص و روایت کننده از امامان معصوم (ع) بود. ۵۴ مرتبه به زیارت خانه خدا رفت که بیست مرتبه آن با پای پیاده بود. اما دچار کژی شد؛ به گونهای که حضرت عسکری (ع) او را بسیار نکوهش کرد و دربارهاش فرمود: "از این صوفی ریاکار و بازیگر پروا کنید"[۳۶]. برخی نیز این جمله را در نکوهش او، از جانب حضرت مهدی (ع) دانستهاند که در هر حال نشانگر پلیدی و گمراهی این مرد است. او تا زمان نیابت محمد بن عثمان زیست و با سماجت بسیار، سفارت آن جناب را انکار کرد. توقیع مبارکی از جانب حضرت مهدی (ع) درباره لعن و نفرین بر او و لزوم اظهار بیزاری از کارهایش صدور یافته است[۳۷]. بیشتر کتابهای رجالی، او را به "عبرتایی" ملقب میدانند[۳۸]. شیخ طوسی در کتاب الغیبة وی را "کرخی" نامگذاری کرده و به او "بغدادی" نیز گفته شده است. از تاریخ، فهمیده میشود احمد بن هلال تا آخر سفارت و نیابت نایب نخست منحرف نشده بود؛ لکن به مجرد وفات عثمان بن سعید در نایب دوم شک کرد و نیابت او را نپذیرفت[۳۹]. شیعیان هم پس از عزل، او را ملعون دانسته و از وی دوری جستند. پس از مرگ وی توقیعی از سوی ولی عصر (ع) به دست حسین بن روح به شرح ذیل صادر شد: خداوند از فرزند هلال نگذرد که بدون اجازه و رضایت ما، در کار ما مداخله و فقط به میل خود عمل میکرد! تا آن که پروردگار، با نفرین ما زندگیاش را به انجام رساند. ما در زمان حیاتش نیز انحرافش را به خواص شیعیان خود اعلام کردیم. این را به هرکس که درباره او میپرسد، برسانید. هیچیک از شیعیان ما معذور نیست در آنچه افراد مورد اعتماد از ما نقل میکنند، تردید کند؛ زیرا میدانند ما اسرار خود را با آنان میگوییم". آن حضرت در توقیعی دیگر فرمود: ابن هلال، ایمان خود را پایدار نداشت و با آن که مدت طولانی خدمت کرد، به دست خود ایمانش را به کفر دگرگون ساخت و خدا نیز او را کیفر داد[۴۰]. آنچه یاد شد، فقط برخی از مدعیان دروغین در دوران غیبت بود. پرداختن به همه مدعیان، مجال بسیار گستردهای میطلبد که در حوصله این نوشتار نیست. علاقهمندان میتوانند به کتابهای مفصلی که در اینباره تدوین شده است، مراجعه کنند. البته این انحرافها و ادعاها در هر دوره به گونهای بوده است. در درس بعد، برای نمونه و گذرا به یکی از انحرافهای بزرگ معاصر اشاره خواهیم کرد»[۴۱].
|
۴. حجت الاسلام و المسلمین محسنی ارزگانی؛ |
---|
حجت الاسلام و السلمین غلام رسول محسنی ارزگانی، در مقاله «آسیبشناسی فرهنگ انتظار و مهدیباوری» در اینباره گفته است:
«از آن نمونه ظهور سید علی محمد باب که همزمان با حکومت قاجاریه یاد شده است[۴۴]. اساس آن را یک دسیسه شیطانی استعماری معرفی کرده است. چون از اندیشههای استعمار نسبت به اسلام و براندازی آن، ساختن مذاهب و فرق فراوان در میان مسلمانان و بازی کردن با اعتقادات دینی بود. از اینرو در آنها ایجاد سستی نموده دلها و فکرها را نسبت به دین و اعتقادات دینیشان مشکوک و مردّد میساختند. از جمله اندیشههای شوم استعماری، سوء استفاده از اندیشه مهدویت بوده و برخی افراد را نیز بدین منظور تربیت نموده و به آنان فرمان داده تا ادّعای مهدویت نماید. از آن میان سید علی محمد باب است که توسط یکی از جاسوسان روس بنام کیناز دالگورکی در سال ۱۸۳۴ میلادی، بنام مهدی تربیت شده و به عنوان منجی معرفی شده است[۴۵]. نمونه دیگر "احمد سودانی" است. از آنجایی که در مردم سودان، بوسیله استعمار انگلیس، بیش از همه زجر و شکنجه میدید، گرفتاریها و بهرهکشیها چندین برابر شده بود. به طوریکه از یک طرف مصریان به آنان آزار میرساندند و از طرفی انگلیسیها بر آنها فشارهای روحی و جسمی و اقتصادی وارد میکردند. و همچنین، بسیاری از جوانان بیگناه سودانی را به اجبار، به بازارهای جهانی "برده فروشی" کشانده به عنوان غلام و کنیز میفروختند. مالیاتهای سنگین و کمرشکن، دیگر رمقی برای این توده رنجبر و فقیر نگذاشته بود. در چنین روزگاری در کشور همسایه، شیخی از اهالی "سنوس" مراکش، بینوایان را مژده میداد که به زودی "مهدی" منجی دادگر خواهد آمد. چیزی نگذشت که در سال ۱۲۹۷ هجری قمری، درویشی جوان به نام "محمد احمد بن عبدالله دنقلی" که گرد خویش مردانی دیده بود، خود را مهدی منتظر خواند و یکباره دریایی از هیجان در سودان پدید آورد. مردم ستمدیده به او پیوستند. او بوسیله نیروی انتظار، از همان سر و پا برهنگان، سپاهی جنگاور ساخت که نه تنها نیروهای مصری را شکست داد، بلکه نظامیان کار آزموده انگلیسی را نیز شکست دادند. شکست و افتضاح نیروهای انگلیسی تا حدی بود که چند نفر از فرماندهان استیضاح شدند[۴۶]. برخی از فرصتطلبان که عمدتاً از عشق پاک و دلباختگی منتظران منجی حقیقی سوءاستفاده میکردهاند عبارتند از: محمد بن تومرت، در جبال مراکش، مسکن داشت. وی در ابتدا مردم را به ظهور منجی بشارت میداد، بعد در سال ۵۲۲ه. خود ادعای مهدی موعود نمود. گروهی از اقوام بربر را گرد خود جمع نمود. سپس در ۵۲۴ه فوت کرد[۴۷]. مغربی، شیخ شمسالدین محمد فریانی، فرزند احمد مغربی در سال ۸۲۴ه در جبال"حمیده" در مغرب ادعا مهدی کرده و او نیز بعد از مدتی فوت کرد[۴۸]. قادیانی، میرزا غلام احمد، مؤسس فرقه احمدیه، در قادیان پنجاب هندوستان، ابتدا ادعای نبوّت نموده و سپس خود را بعد از دو سال مهدی خواند[۴۹]. روشنیه، پیروان ابویزید (بایزید انصاری) که در افغانستان میزیستند و او را پسر روشن میخواندند. او، خود را مسیح میخواند و به ریاضت میپرداخت. پس از مدتی خود را مهدی و مسیح خواند و مردم را به ریاضت امر میکرد. او، در نماز جهت قبله را تعیین نمینمود یعنی رو به قبله نمیایستاد و میگفت: ﴿فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ﴾[۵۰]. پیر روشن، از معاصر همایون پادشاه گورگانی هند بود. مذهب او در سال ۹۴۹ هجری رواج یافت و سرانجام خروج کرد و در سال ۹۹۴ه، به دار آویخته شد. در "بهتپور" یکی از کوههای پشتونستان افغانستان دفن کردند[۵۱]»[۵۲]. |
۵. مجتبی تونهای؛ |
---|
آقای مجتبی تونهای، در کتاب «موعودنامه» در اینباره گفته است:
متمهدی امروزی، در نوع خود نمونه نخستین نیست که ظهور کرده است و مسلّما آخرین نفر هم نخواهد بود. مدعیان مهدویت بسیار بودهاند و بعد از او نیز خواهند بود. تاریخچه نفوذ این مردمان و نوید دادن، و کامیابی آنان و نومیدی که ناچار در آخر کار رخ میدهد مکرر در عالم اسلام رخ نشان داده و بعد از این هم مکررا هویدا خواهد شد. ظهور مهدی را از نخستین ایام پیدایش اسلام انتظار داشتهاند و تا زمانی که یک نفر مسلمان باقی باشد، مهدیها ظهور خواهند کرد[۵۳]. ابن خلدون باتوجه به زمینه تب مهدیپرستی و گرم بودن بازار مهدویت در عصر خود، در شش قرن پیش مینویسد: این است که غالبا بسیاری از کمخردان، ریاکارانه، برای تبلیغ و دعوت بدان جایگاه میشتابند و خیالات پوچ و احمقانهای در سر میپرورند که به منظور خویش نائل آیند و دعوت خود را به کمال رسانند، در حالی که بیشتر آنان جان خود را در این راه از دست داده و به قتل رسیدهاند[۵۴]. چون در عصر ابن خلدون نظر به شرایط خاصی که در جهان اسلام پیشآمده و تب مهدیپرستی بالا گرفته بود، افراد فرصتطلب برای پیشبرد اهداف خود از عنوان مهدی موعود استفاده میکردهاند، لذا ابن خلدون به خاطر سوءاستفاده از این حقیقت، به خود عقیده نیز، بیاعتقاد شده و در صحت احادیث شبهه کرده است. تا هنگامی که مهدی موعود قیام نکرده است، همواره اشتیاق به برترین رهبر و منجی بزرگ، قلب تودهها را مالامال خواهد کرد و تا این اشتیاق هم دامنگیر تودههاست، همواره مدعیان دروغین، ایفای نقشی چنین بزرگ نیز خواهند کرد، نهایت هرروز به شکلی و در میان هر قومی به اسمی[۵۵]»[۵۶].
اسامی برخی مدعیان مهدویت در طول تاریخ از این قرار است: ابو اسحاق ابو عبیده ثقفی، کیخسرو، ابوالحسن زید بن علی، ابو العباس سفاح، ابو مسلم امین آل محمد، (معروف به ابومسلم خراسانی)، ابن مقنع، ابو محمد عبدالله مهدی، حاکم بامر الله، ابو عبدالله مغربی، مهدی سودانی، عباس الریفی، الرجل الجبلی، توزری، الرجل الطرابلسی، السید محمد الجونپوری الهندی، سید محمد مشهدی، موسی کردی، ابو الکرم دارانی، شیخ علایی، عبدالله عجفی، بنگالی، محمد بن احمد سودانی، شیخ سعید یمانی، السید محمد بن علی بن احمد الادریسی، الشیخ شمس الدین محمد الفریانی بن احمد المغربی، الشیخ المغربی، الرجل المصری، محمد بن عبدالله، محمد قرمانی، غلام احمد قادیانی، میرزا طاهر (مشهور به حکّاک)، شیخ مهدی قزوینی، سید محمد گجراتی هندی، سید محمد همدانی، سید ولی الله اصفهانی، میرزا حسن همدانی، غلامرضا شاه (معروف به مرکبساز)، سید علی شاههندی، هاشم شاه نوربخش، شیخ عبد القدیر بخارایی، میرزا بلخی، ملا عرشی کاشانی، سید علی موسوی، میرزا مشتاق علی شیرازی، بایزید ترکمانی، سید علی محمد باب، میرزا یحیی ازل، حسین علی عبد البهاء و یوسف خواجه کاشغری[۵۹]. کسانی که در تاریخ به مدعیان مهدویت شهرت یافتهاند به اعتباری بر سه گروه قابل تقسیماند:
|
۶. آقای حیدرزاده؛ |
---|
آقای عباس حیدرزاده، در کتاب «فرهنگنامه آخرالزمان» در اینباره گفته است:
«مهدویت موضوعی است که از زمان پیامبر (ص) به آن پرداخته شده است و رسول خدا (ص) در فرمایشات خود به آن اشاره نموده است. علاوه بر آن ائمه (ع) نیز همواره به این موضوع میپرداختند. از این روی بود که در اعصار مختلف کسانی در قالب ادعاهای مختلف به دروغ خود را مهدی آخرالزمان مینامیدند و باعث گمراهی گروهی نیز میشدند. در میان آنان کسانی به صراحت ادعای مهدویت نموده و برخی نیز با ادعای نیابت یا باب رابطه حضرت بودن، سعی در ادعای ارتباط با حضرت مهدی (ع) را داشتند. این امر حتی پیش از تولد آن جناب رخ داده است. مهدی عباسی یکی از خلفای بنیالعباس کسی بود که خود را مهدی امت و همان موعود آخرالزمان میدانست. در دوران غیبت صغری و پس از آغاز غیبت کبری نیز برخی از منحرفین و حتی برخی از کسانی که قبلا از شیعیان محسوب میشدند. دست به چنین ادعاهایی زدند. از آن جمله "منصور حلاج" و "شلمغانی" است که از سوی حضرت توقیعاتی بر رد آنان صادر شد. در زمان معاصر ما نیز کسانی با چنین ادعاهایی سربرآوردهاند. مشهورترین کسانی که چنین ادعایی را کرده و باعث فتنهای بزرگ و تولد مذهبی انحرافی شدند، بابیه و بهائیه هستند. بابیه فرقهای گمراه هستند که توسط "علی محمد شیرازی" پایهگذاری شد. او کتابی برای خود نوشت که به کتاب آسمانی بابیها مشهور است و نام آن را "بیان" گذاشت. او در پی اعتراض و محاکمه علما به گمراهی خود اعتراف کرد و در تبریز به دار آویخته شد. بهائیان نیز فرقهای منشعب از بابیها هستند که توسط "میرزا حسینعلی نوری" بنیانگذاری شد، او معروف به بهاء الله بود و نام این فرقه از نام مؤسس آن نشأت گرفته است. این دو مرد از مهرههای استعمار در زمان ناصرالدین شاه بودند که برای سست کردن پایههای تشیع برنامهریزی شده بودند و با مخالفت علما فتنه آنان سرکوب شد، هرچند آنان تا حدودی توانستند که در میان مسلمانان گروهی را گمراه نمایند، هنوز هم این فرقهها پیروانی سرسخت در دنیا دارند. در زمان سلطنت پهلوی بهائیان فعالیتهای زیادی در ایران داشتند و از سوی استعمار و انگلستان به شدت حمایت میشدند. افراد مهمی از حکومت پهلوی در مسلک بهائیان بودند. پس از انقلاب اسلامی این گروه زمینه را برای فعالیتهای خود مساعد ندیدند و دامنه حرکات خود را به بیرون از ایران منتقل کردند. [۶۲].
|
پرسشهای وابسته
- ریشههای انحراف مدعیان دروغین مهدویت چیست؟ (پرسش)
- چرا مدعیان دروغین مهدویت در زمان نایب اول وجود نداشتند؟ (پرسش)
- آغاز پیدایش مدعیان دروغین مهدویت از چه زمانی بود؟ (پرسش)
- با توجه به مشخص بودن نسب امام مهدی علت پیدایش مدعیان مهدویت چیست؟ (پرسش)
- آیا پدید آمدن مدعیان مهدویت از آثار سوء اعتقاد به مهدویت است؟ (پرسش)
- آیا پدید آمدن مدعیان مهدویت بر حتمی بودن ظهور مهدی دلالت دارد؟ (پرسش)
- چه کسانی ادعای مهدویت کرده یا در حق آنها ادعای مهدویت شده است؟ (پرسش)
- آیا احمدیه یا قادیانیه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا کیسانیه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا زیدیه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا فطحیه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا قرامطه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا ناووسیه و اسماعیلیه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا شیخیه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا بابیت از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا بهاییت از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا سبئیه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا عسکریه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا مغیریه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا ممطوره از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا نمیریه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا واقفیه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا واقفه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا باقریه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا موسویه یا موسائیه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا محمدیه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا ابومسلم خراسانی مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا محمد بن عبدالله بن جعفر مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا عبيدالله مهدی مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا محمد بن تومرت مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا مهدی سودانی مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا غلام احمدخان مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا مهدی تهامه مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا مهدی سوس مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا ابومسلم خراسانی مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا مهدی صومالی مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا مهدی سنگال مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا محمد بن حنفیه مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا موسی بن طلحه مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا ابوهاشم بن محمد بن حنفیه مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا محمد بن عبدالله بن حسن مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا مهدی عباسی مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا عباس فاطمی مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا محمد بن عبد الله محض مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا عبید الله مهدی بن محمد مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا محمد بن عبدالله بن تومرت علوی حسنی مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- مدعیان بابیت چه کسانی هستند؟ (پرسش)
- مفهوم باب در لغت و اصطلاح چیست؟ (پرسش)
- انگیزههای مدعیان بابیت امام مهدی چیست؟ (پرسش)
- دلایل اثبات دروغ بودن ادعای بابیت در عصر غیبت چیست؟ (پرسش)
- مدعیان دروغین مهدویت در طول تاریخ چه کسانی بودند؟ (پرسش)
- راه شناسایی مدعیان دروغین سفارت و نیابت خاص چیست؟ (پرسش)
- اگر شخصی ادعا کند که امام مهدی است چگونه باور کنیم و راه شناخت او چیست؟ (پرسش)
- چه راههایی برای شناخت مهدی نماها وجود دارد؟ (پرسش)
- از چه زمانی عدهای به دروغ ادعای مهدویت کردند؟ (پرسش)
- چرا با آغاز دوره استعمار ادعای دروغین مهدویت زیاد شد؟ (پرسش)
پانویس
- ↑ ر.ک: حیدرزاده، عباس، فرهنگنامه آخرالزمان، ص ۵۳۹ ـ۵۴۰.
- ↑ ر.ک: فاضل لنکرانی، محمد جواد، گفتارهای مهدوی، ص ۲۰۷ـ۲۱۰.
- ↑ ر.ک: رجالی تهرانی، علی رضا، یکصد پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان، ص ۳۱ تا ۳۹.
- ↑ ر.ک: قزوینی، سید محمد کاظم، امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور، ص ۵۶۶.
- ↑ ر.ک: فاضل لنکرانی، محمد جواد، گفتارهای مهدوی، ص ۲۰۷ـ۲۱۰؛ رجالی تهرانی، علی رضا، یکصد پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان، ص ۳۱ تا ۳۹؛ تونهای، مجتبی، موعودنامه، ص۶۲۸؛ سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص ۳۸۹ ـ۳۹۰.
- ↑ ر.ک: محسنی ارزگانی، غلام رسول، آسیبشناسی فرهنگ انتظار و مهدیباوری، ص؟؟؟؛ رجالی تهرانی، علی رضا، یکصد پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان، ص ۳۱ تا ۳۹؛ تونهای، مجتبی، موعودنامه، ص۶۲۸؛ سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت، ص ۳۸۹ ـ۳۹۰.
- ↑ الأغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۱۲، ص۸۱.
- ↑ مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی، ص۱۲۳.
- ↑ بهاء الله و عصر جدید، دکتر اسلمنت، ص۲۴.
- ↑ حضرتِ نقطه اولی، ص۲۸۶؛ برای تحقیق بیشتر در مورد این ادعا تلخیص تاریخ نبیل زرندی یا تلخیص مطالع الأنوار، عبدالحمید اشراق خاوری، ص۳۱۷ و۳۲۰ و ۵۴۸؛ نقطة الکاف، میرزا جانی کاشانی، ص۱۳۵ و ۱۳۷ و ۲۰۷ تا ۲۰۹؛ حضرت نقطه اولی، مؤسسه ملی مطبوعات امری، ص۲۹۰ و۳۴۳؛ الفرائد، ابوالفضل رضای گلپایگانی، ص۱۰و ۱۶؛ الکواکب الدریة فی مآثر البهائیة، عبدالحسین آیتی، ج۱، ص۳۹.
- ↑ تلخیص تاریخ نبیل زرندی، اشراق خاوری، ص۱۳۲.
- ↑ دیمیتری ایوانوویچ دالگوروکف (۱۷۹۷-۱۸۶۷) مشهور به کنیاز دالگورکی وزیر مختار روسیه در تهران در نوشتههایش موضعگیری خویش را در برابر اعدام باب چنین نقل میکند: «اگر سید علی محمد بن محمد رضا مشهور به باب را در تهران نگاه میداشتند و سؤالاتی از او میشد یقین داشتم سید آشکارا مطالب را میگفت و مرا رسوا مینمود پس به فکر افتادم که سید را در خارج از تهران تلف نموده و پس از آن جنجال برپا نمایم. لذا به خدمت محمد شاه رسیدم و گفتم: آیا سیدی که در تبریز است و ادعای صاحب الزمانی میکند راست میگوید؟ شاه گفت: به ولیعهد نوشتم که با حضور علما تحقیقاتی از او بنماید. من مترصد بودم تا خبر رسید که ولیعهد او را احضار و در جواب علما عاجز و درمانده شده و در همان مجلس توبه مینماید، پس من دیدم که حقیقتاً زحمات چندین سالهام از بین رفته پس به شاه گفتم: اشخاص دروغگو و مزدور را باید به سزای خود رسانید». خاطرات سیاسی جاسوس روسی کینیاز دالگورکی، نشر صبوری قم.
- ↑ کشف الغطاء، ابوالفضل رضای گلپایگانی، ص۲۰۴ و ۲۰۵.
- ↑ فاضل لنکرانی، محمد جواد، گفتارهای مهدوی، ص ۲۰۷-۲۱۰.
- ↑ ادیان و مهدویت، محمد بهشتی، ص ۷۱، با تصرّف در الفاظ
- ↑ یکصد پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان، ص ۳۱ تا ۳۹.
- ↑ شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۹۷
- ↑ محمد تقی تستری، قاموس الرجال، ج ۳، ص ۲۶۲
- ↑ شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۹۸
- ↑ سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص۱۶۷ - ۱۶۸.
- ↑ ر.ک: سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج ۲، ص ۴۸؛ سید محمد صدر، تاریخ الغیبة الصغری،ص ۵۳۲.
- ↑ شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۴۰۱، محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص ۱۶۲
- ↑ سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص۱۷۱ - ۱۷۲.
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص ۴۰۵، رقم ۷ و ص ۴۰۷ رقم ۲۳.
- ↑ علامه حلی، رجال، ص ۲۵۴ و ۲۵۷.
- ↑ کشی، اختیار معرفة الرجال، ج ۲، ص ۸۰۵.
- ↑ کشی، اختیار معرفة الرجال، ج ۲، ص ۸۰۵.
- ↑ ر.ک: شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۴۰۰.
- ↑ نجاشی، رجال، ج ۲، ص ۲۳۹.
- ↑ نجاشی، رجال، ج ۲، ص ۲۹۴.
- ↑ شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۰۳.
- ↑ طبرسی، الاحتجاج، ج ۲، ص ۴۷۴؛ و نیز ر.ک: شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۰۳.
- ↑ شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۸۷.
- ↑ شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۴۰۶.
- ↑ شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۴۱۲.
- ↑ رجال کشی، ص ۵۳۵.
- ↑ شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۵۳.
- ↑ ابی داود، رجال، ص ۴۲۵؛ رجال طوسی، ص ۳۸۴؛ رجال علامه، ص ۲۰۲.
- ↑ صدر، سید محمد، تاریخ الغیبة الصغری، ص ۵۰۲.
- ↑ شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۵۳.
- ↑ سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت، ص ۱۷۳ - ۱۸۱.
- ↑ ر. ک: سید محمد کاظم قزوینی، امام مهدی عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف از ولادت تا ظهور، ص ۵۶۵- ۵۷۲.
- ↑ سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص ۳۸۹ - ۳۹۰.
- ↑ شیخیگری و بابیگری...، ص۸۳.
- ↑ قزوینی، سیدکاظم، امام مهدی از ولادت تا ظهور، ص۴۸۱، به نقل از: خاطرات دالگورکی (جاسوس روسی در کشورهای اسلامی) ص۶۱، ترجمه سید احمد موسوی قالی.
- ↑ ظهور حضرت مهدی از دیدگاه اسلام... ص۱۸۲، به نقل از مجله قانون، سال ۱۳۳۱.
- ↑ مبلغی، تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ج۳، ص۱۱۱۴.
- ↑ مبلغی، تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ج۳، ص۱۱۱۸.
- ↑ مصاحب، دایرة المعارف، ص۳۵۶.
- ↑ «پس هر سو رو کنید رو به خداوند است» سوره بقره، آیه ۱۱۵.
- ↑ جواد، مشکوری، فرهنگ فرق اسلامی، ص۲۰۵.
- ↑ محسنی ارزگانی، غلام رسول، آسیبشناسی فرهنگ انتظار و مهدیباوری.
- ↑ مهدى، دارمس تهتر، ترجمه محسن جهانسوز، ص ۳.
- ↑ مقدمه ابن خلدون، ج ۱، ص ۶۴۱ ترجمه گنابادى.
- ↑ آخرین امید، داود الهامى، ص ۲۰۰.
- ↑ تونهای، مجتبی، موعودنامه، ص۸۱.
- ↑ قزوینی، سید محمد کاظم، امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور، ص ۵۷۹.
- ↑ تونهای، مجتبی، موعودنامه، ص۴۱۰.
- ↑ ادیان و مهدویت، محمد بهشتی، ص ۵۴.
- ↑ قزوینی، سید محمد کاظم، امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور، ص ۵۶۶.
- ↑ تونهای، مجتبی، موعودنامه، ص۶۲۸.
- ↑ حیدرزاده، عباس، فرهنگنامه آخرالزمان، ص ۵۳۹-۵۴۰.