بحث:مدعیان دروغین مهدویت در طول تاریخ چه کسانی بودند؟ (پرسش)
نویسنده: آقای پورانزاب
پاسخ تفصیلی
مدعیان مهدویت
- مهدویت موضوعی است که از زمان پیامبر(ص) به آن پرداخته شده و رسول خدا(ص) در فرمایشات خود به آن اشاره نموده است. علاوه بر آن، ائمه(ع) نیز همواره به این موضوع میپرداختند، از این جهت در زمانهای مختلف کسانی در قالب ادعاهای مختلف خود را مهدی آخرالزمان نامیده و باعث گمراهی گروهی میشدند. در میان آنان کسانی به صراحت ادعای مهدویت نموده و برخی نیز با ادعای نیابت یا باب رابطۀ حضرت بودن، سعی در ادعای ارتباط با حضرت مهدی(ع) را داشتند و این امر حتی پیش از تولد آن جناب رخ داده است. در دوران غیبت صغری و پس از آغاز غیبت کبری نیز برخی از منحرفین و حتی برخی از کسانی که قبلا از شیعیان محسوب میشدند دست به چنین ادعاهایی زدند. در زمان معاصر نیز کسانی با چنین ادعاهایی وجود داشته و دارند[۱].
- اساس مفهوم مهدویت، چون یک مفهوم بسیار اصیل، مقدس، محکم و ریشه داری است، طبیعی است که در گذر زمان مورد سوء استفادۀ دشمنان داخلی و خارجی اسلام واقع شود و خرافاتی دربارۀ آن شکل بگیرد[۲]. حال یا برخی در طول تاریخ خود را به عنوان مهدی موعود قالب میکردند و عدهای هم اگرچه خودشان ادعایی نداشتهاند، لکن گروهی از عوام، از روی نادانی و شدّت گرفتاری و یا از روی غرض، آنها را مهدی موعود پنداشته و مهدویت را در واقع به ایشان تحمیل مینمودند[۳].
انگیزههای مدعیان مهدویت
- کسانی که در تاریخ به مدعیان مهدویت شهرت یافتهاند به اعتباری بر سه گروه قابل تقسیماند:
- کسانی که دیگران روی انگیزههای خاصی آنان را مهدی نجات بخش خواندند: این واقعیت از تاریخ به دست میآید برخی از کسانی که ادعای مهدویت به آنها نسبت داده شده از سوی خود آنان سرچشمه نگرفته است و خود نیز بدان راضی نبودهاند؛ بلکه یاران و پیروانشان چنین ادعایی را به آنها نسبت داده و این اندیشه را گسترش دادند. البته میبایست خود آنان چنین ادعاهای دروغین و نسبتهای نادرست را به شدت نفی میکردند؛ اما روشن نیست چرا خود آنان برابر این عنوان ساختگی اعتراض نکردند و پیروانشان نیز کوشیدند برخی نشانههای حضرت مهدی را به این چهرهها تطبیق و تفسیر کنند. برای نمونه میتوان به محمد حنفیه، زید فرزند امام سجاد(ع) و محمد بن عبد اللّه محض اشاره کرد.
- کسانی که به انگیزۀ جاهطلبی و قدرتخواهی، چنین ادعای دروغینی داشتند: کسانی که به انگیزههای فریبکارانه و جاه طلبانه و برای جلب عواطف و به دست آوردن قدرت به دروغ، خود را مهدی نجاتبخش معرفی کردند از جملۀ این گروه، مهدی عباسی است که پدرش منصور دوانیقی ادعا کرد پسرش مهدی عباسی، همان مهدی موعود است و در حالی است که خود او پیش از این ادعا به محمد بن عبد اللّه محض ـ به عنوان مهدی نجاتبخش ـ دست بیعت داده و او را مهدی نجاتبخش میدانست.
- کسانی که طبق نقشۀ استعمار و به اشارۀ بیدادگران به چنین فریبی دست زدند و خود را مهدی نجات بخش، معرفی کردند: استعمار پلید برای درهم کوبیدن اسلام و ایجاد اختلاف و کینهتوزی در جامعۀ اسلامی، نقشههای خائنانۀ بسیاری کشید که از نقشههای شیطانی استعمار در این میدان، ساختن مرامها و مسلکهای رنگارنگ میان مسلمانان و بازی با مفاهیم و اعتقادات دینی آنان بود تا بدین وسیله بیایمانی و سستباوری و تزلزل دلها را در جامعۀ اسلامی پدید آورد و از چیزهایی که در این میدان از آن بهره برد، اندیشه و عقیده به مهدی موعود بود و در این راه برخی عناصر را به دلخواه خویش تربیت کرد و به آنان دستور داد ادعای مهدویت کنند و با همۀ امکانات در این راه به آنان یاری رساند[۴] مانند: علی محمد باب[۵]، که توسط یکی از جاسوسان روس بنام کیناز دالگورکی در سال ۱۸۳۴ میلادی، بنام مهدی تربیت شده و به عنوان منجی معرفی شده است[۶]غ نمونۀ دیگر "احمد سودانی" است که در پی آزار مصریان و فشارهای روحی و جسمی و اقتصادی نیروهای انگلیس در کشور همسایه، شیخی از اهالی "سنوس" مراکش، بینوایان را مژده میداد که به زودی "مهدی" منجی دادگر خواهد آمد چیزی نگذشت که در سال ۱۲۹۷ هجری قمری، درویشی جوان به نام "محمد احمد بن عبدالله دنقلی" که گرد خویش مردانی دیده بود، خود را مهدی منتظر خواند و مردم ستمدیده را دور خود جمع کرد او به وسیلۀ نیروی انتظار از همان سر و پا برهنگان، سپاهی جنگاور ساخت که نه تنها نیروهای مصری بلکه نظامیان کار آزمودۀ انگلیسی را نیز شکست دادند و نمونۀ دیگر میرزا یحیی ازل، حسینعلی عبد البهاء و یوسف خواجه است[۷].
اسامی برخی مدعیان دروغین مهدویت
- اسامی برخی از مدعیان دروغین مهدویت در طول تاریخ عبارتاند از:
- ابو اسحق ابو عبیده ثقفی: ابو اسحق ابو عبیده ثقفی که به نام خونخواهی حسین به کمک ابراهیم بن اشتر قیام نمود و محمّد حنفیه را که چهارمین فرزند حضرت علی(ع) بود در قبّۀ زمزم که محبس ابن زبیر بوده نجات داده و پس از او مدّعی مهدویت شد و محمّد حنفیه را امام میدانست. چندین مسلک پس از فوت محمّد حنفیه پدیدار گشت و نهایتاً در سال ۶۷ به دست مصعب بن زبیر کشته شد.
- ابو الحسن زید بن علی(ع): ابو الحسن زید بن علی(ع) که از بزرگان حکما بوده، خلفای اموی را به حق نمیدانست؛ لذا برخلاف آنها قیام نموده و به طرف کوفه روان گردید. چهار هزار تن گرد او جمع شدند و با حاکم عراق که در آن هنگام یوسف بن عمر بود به جنگ برخاست او را کشته و بدنش را دفن کردند. پیروان زید، اطراف یحیی و فرزندش را گرفته و یحیی در خراسان قیام کرده و در جوزجان کشته شد. آنگاه پیروانش به فرق مختلف تقسیم شدند که رافضیه و زیدیه مشهورترین آنها هستند و قائل به مهدویت و منتظر ظهور زید هستند.
- محمد بن عبد اللّه: نفس زکیه و حدیث اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی را تابعین او جعل نمودند.
- ابو العباس سفاح: ابو العباس سفاح پس از فوت محمد حنفیه با ابو هاشم در سال ۹۸ ملاقات کرد و چون هاشم فرزندی نداشت، گفت امر خلافت با محمّد بن عبّاس است و پس از او پسرش ابراهیم وصیت نمود و او مردی شجاع و دلیر بوده و مردم با او در کوفه سال ۱۰۴ بیعت کردند و او را به مسجد آوردند خطبه به نام او خواندند و با او نماز گذاردند و او را به مهدویت ستودند.
- حسن شریعی: شریعی ابتدا از یاران امام هادی(ع) و امام حسن عسکری(ع) بود؛ ولی پس از آن منحرف شد. در تاریخ ادعای نیابت دروغین او به صورت دقیق بیان نشده است؛ اما چون این ادعاهای دروغین از دوران نایب دوم آغاز شده است به نظر میرسد وی در دوران سفارت و نیابت محمد بن عثمان به چنین عملی دست زده است[۸].
- ابو مسلم امین آل محمد: ابو مسلم امین آل محمد، معروف به ابومسلم خراسانی از مردان شجاع، دلیر و کاردان و منشأش کوفه بود. داعیان عبّاس او را به سال ۱۲۷ دیدند و پسندیدند و ابو العباس او را سیاهپوش میگفتند او در جنگ با سفّاح در سال ۱۳۷ کشته شد و تاریخ مفصّل او را اکثر مورّخین در نقل خلافت امویان به عبّاسیان نوشتهاند.
- ابن مقنع: ابن مقنع، نقابدار خراسان هشام بن حکیم که پدرش از مردم بلخ بود و چون مقنعهای از زربفت بر روی خود میانداخت وی را مقنع میگفتند از یک چشم نابینا بود و در تمام علوم غریبه از شعبده، نیرنجات، طلسمات و کیمیا مهارت کامل داشت. در سال ۱۴۰ وزارت عبد الجبار امیر خراسان را گرفت و بعد در مرو بساط پیامبری گسترد و تا سال ۱۶۳ چهارده سال به عیش و عشرت پرداخت و داعیان او به اطراف رفته او را تبلیغ مینمودند؛ آخرالامر خود را در تنور پرآتشی چنان سوزاند که اثری از وی نماند. پیروانش او را زنده میدانند و میگویند به آسمان عروج کرده روزی ظهور میکند.
- ابو محمد عبد اللّه مهدی: ابو محمد عبد اللّه مهدی در ابتدای امر زاهد و پرهیزکار و معاصر با مکتفی عباسی بود. در سال ۲۸۰ زمانی که به یمن رفت ادعای مهدویت نمود و لقب القائم به خود گرفت و سکه حجة اللّه زد. در سال ۲۹۷ در روز جمعه خود را به نام مهدی خواند و لقب امام علی بر خویش نهاد و در سال ۳۴۴ وفات کرد. این مهدی در آفریقا کارش بالا گرفت و پیروانش زیاد شدند.
- محمد بن نصیر نمیری: یکی از رقبای محمد بن عثمان بود که نیابت وی را قبول نداشت و خود مدعی نیابت بود. و گفته شده مورد لعن امام هادی(ع) و امام عسکری(ع) بوده است.
- ابو طاهر محمد بن علی بن هلال: در ابتدا نزد امام حسن عسکری(ع) فردی مورد اعتماد بود و روایاتی چند از آن حضرت نقل کرده است؛ ولی رفتهرفته به سبب پیروی از هوای نفس، راه انحراف در پیش گرفت و مورد مذمت خاندان وحی واقع شد. وی، ادعا کرد وکیل حضرت مهدی(ع) است. او نیابت نایب دوم حضرت مهدی(ع) را منکر شد و دربارۀ اموالی که نزد وی جمع شده بود تا به حضرت مهدی(ع) برساند، خیانت کرد. نایب دوم، زمینۀ دیدار وی را با حضرت مهدی(ع) فراهم کرد. امام به وی فرمان داد: اموال را به نایبشان رد کند؛ اما او در دشمنی و انحراف خود باقی ماند و در نتیجه توقیعی از ناحیۀ مقدسه حضرت مهدی(ع)، مبنی بر لعن و نفرین و بیزاری از وی در ضمن افرادی دیگر از جمله حلاج و شلمغانی صادر شد.
- ابو جعفر محمد بن علی شلمغانی: از یاران امام حسن عسکری(ع) و از دانشمندان، دبیران و محدثان زمان خود در بغداد بود. کتابهای بسیاری داشت و در آنها، انبوه روایاتی را که از امامان اهل بیت(ع) شنیده بود، گردآوری و دستهبندی کرده بود. هنگامی که راه انحراف و ارتجاع را در پیش گرفت و از نظر اندیشه، عقیده و عملکرد تغییر یافت در روایات تغییراتی ایجاد میکرد هرچه میخواست بر آنها میافزود و هرچه دلخواه او بود، کم میکرد. دربارۀ او گفته شده از پیروان مذهب امامیه بود؛ اما رشک و حسد بر مقام ابو القاسم حسین بن روح، وی را بر آن داشت که ترک مذهب امامیه گوید و داخل کیشهای مردود شود تا بدانجا که از طرف امام غایب توقیعاتی بر ضد او صادر شد. سرانجام به امر سلطان (دولت) به دار آویخته شد[۹].
- احمد بن هلال کرخی: اهل روستای بزرگی از منطقۀ "نهروان" بود که میان واسط و بغداد قرار دارد. گفته شده وی از یاران امام هادی(ع) یا امام عسکری(ع) بود. مشهور به علو و مورد لعن و نفرین ابدی است. ابتدا از افراد مورد اطمینان امام عسکری(ع) و از اصحاب خاص و روایت کننده از امامان معصوم(ع) بود. ۵۴ مرتبه به زیارت خانه خدا رفت که بیست مرتبۀ آن با پای پیاده بود؛ اما دچار کژی شد به گونهای که امام عسکری(ع) او را بسیار نکوهش کردند و دربارهاش فرمودند: «از این صوفی ریاکار و بازیگر پروا کنید»[۱۰]. برخی نیز این جمله را در نکوهش او از جانب حضرت مهدی(ع) دانستهاند که در هر حال نشانگر پلیدی و گمراهی این مرد است. او تا زمان نیابت محمد بن عثمان میزیست و با سماجت بسیار سفارت آن جناب را انکار کرد. توقیع مبارکی از جانب حضرت مهدی(ع) دربارۀ لعن و نفرین بر او و لزوم اظهار بیزاری از کارهایش صدور یافته است[۱۱].
- ابو عبد اللّه مغربی: متولد سال ۴۸۵ و متوفّی سال ۵۲۴، در سال ۵۲۲ در مغرب ادعای مهدویت کرد.
- مهدی سودانی: متولد سال ۱۸۴۸ میلادی و قتلش در سال ۱۸۸۵ بود. پس از جنگهای بسیار ادعای مهدویت کرد و در سال ۱۸۸۱ صوفی شد و در سال ۱۸۸۱ قیام کرده و خارطوم را گرفت و کمکم تمام سودان را به تصرّف آورد و چهار جانشین معین نمود.
- عباس الریفی: از اهل ریف مغرب اقصی بوده بین سال ۶۹۰ و ۷۰۰ ادعای مهدویت نمود و فتنۀ عظیمی برپا کرد.
- الرّجل الجبلی: گویا نامش عبدالله بوده در جبل خروج کرد و قریب سه هزار نفر با او بیعت نمودند و مدعی مهدویت گردید، خروج وی در سال ۷۱۷ بوده است.
- توزری: مردی بود از اهل توزر از بلاد تونس، در ایام دولت طائفه مدینیه در مغرب خروج و دعوی مهدویت نمود و در حصن و قلعۀ ماسا که از قلاع محکمه سوس اقصی است، متحصن گردیده و بالاخره او را مصامده به قتل رساندند.
- الرجل الطرابلسی: الرجل الطرابلسی در نواحی طرابلس خروج نموده و ناپلئون (بناپارت) بین دمنهور و رشید با او جنگ کرد و او را به قتل رسانید.
- السید محمّد الجونپوری الهندی: ولادت او در سال ۸۴۷ و وفات در سال ۹۱۰ بود. پدرش سید خان اویسی و مادرش بیبی اخاملک بود. وی در سال ۹۰۱ مدعی مهدویت شد و مردم زیادی با او بیعت کردند، از جمله سلطان حسین حاکم داناپور.
- سید محمد مشهدی: از اهالی مشهد مقدّس بوده و در زمان فرخ سیر از سلاطین هند، ابتدا ادعای مهدویت کرد و فرخ سیر نیز با او بیعت نمود. پس از آن پا بالاتر گذاشه، مذهبی به نام خفشانی ایجاد نمود و ادعای وحی و نبوت کرد.
- موسی کردی: مردی بود از اهالی کردستان، در زمان شاهخدابنده ادعای مهدویت کرد و خدابنده او را به قتل رساند.
- ابو الکرم دارانی: در بخارا خروج و ادعای مهدویت کرد.
- شیخ علایی: ابتدای امر نایب شیخ سلیم عارف بود سپس پا را فراتر گذاشته و ادعای مهدویت نمود.
- عبد اللّه عجفی، روز جمعه ۲۶ شهر صیام ۱۰۸۱ در مسجد الحرام ادعای مهدویت نموده و به قتل رسید.
- بنگالی: بنگالی، مردی از اهل بنگال هند بود که در مسجد الحرام در ماه رجب ۱۲۰۳ ادعای مهدویت کرد و رئیس مکه او را به قتل رسانید.
- محمد بن احمد سودانی: در سال ۱۲۹۹ ادعای مهدویت نمود و خدیو مصر او را به قتل رسانید.
- شیخ سعید یمانی: ملقّب به فقیه در سال ۱۲۵۶ در یمن مدعی مهدویت شد و امام الهادی از ملوک و ائمۀ یمن او را به قتل رسانید.
- سید محمد بن علی بن احمد ادریسی: در صبیا در سال ۱۳۲۳ ادعای مهدویت کرد.
- شیخ شمس الدین محمد فریانی بن احمد مغربی: در سال ۸۲۴ در کوههای حمیده در مغرب ادعای مهدویت نمود.
- شیخ المغربی: در سال ۹۵۰ ادعای مهدویت نمود.
- رجل مصری: مردی بود از اهل مصر که در زمان سلطنت ملک کاول از ملوک ایوبیه خروج و ادعای مهدویت نمود. کاول او را به مراکش تبعید کرد و در آنجا به قتل رسید و سرش را بر دروازه نصب نمودند.
- محمد قرمانی: اسم اصلی او بابا اسحاق و از صوفیه بوده است. در زمان سلطان سلیمان قانونی از ملوک آل عثمان سنۀ ۶۳۷ در اناطولی ادعای مهدویت نمود.
- غلام احمد قادیانی: غلام احمد قادیانی، معاصر بوده و ادعای مهدویت نمود.
- میرزا طاهر: مشهور به حکاک، اهل اصفهان و از تلامیذ و شاگردان حاج سید کاظم رشتی، رئیس شیخیه بوده او ابتدا در اصفهان حکاکی میکرد و بعد به تهران و سپس به استامبول منتقل شد. او که در زمان ناصر الدّین شاه و عبد الحمید عثمانی (سلطان ترکیه کنونی) میزیسته، نامهای به این دو نوشت و خود را معرفی نموده که من از طرف تمام انبیاء مبعوثم و چون کار او بالا گرفت ادعای مهدویت کرد. گویا او را در حدود سال ۱۳۰۰ مسموم کردند. او تابعین بسیاری پیدا کرد که آنها را طاهریه نامید.
- شیخ مهدی قزوینی: مقیم کربلا و از اصحاب سید کاظم رشتی که ادعای مهدویت خود را پنهانی انجام میداد به طوری که پس از وفات او معلوم شد. وی تألیفاتی در این زمینه دارد.
- سید محمد گجراتی هندی: از علما و عرفای هند بوده و معاصر با علّامه حلّی بود، وی مردی ادیب و عارف بود که در کجرات ادعای مهدویت نمود تا اینکه او را به قتل رساندند.
- سید محمد همدانی: مقیم هند و از شاگردان شیخ احمد احسایی، رئیس شیخیه بوده است و در ابتدای ورود به هند فقط کلمات شیخیه را ترویج مینمود و بعدها ادعای مهدویت کرد و در سال ۱۲۷۷ از دنیا رفت.
- سید ولی اللّه اصفهانی: متولد هندوستان، شاگرد شیخ احمد احسایی و مقیم شهر بمبئی بود.
- میرزا حسن همدانی: از شاگردان حاجی کریم خان، رئیس شیخیه بود. وی در ابتدای ورود به هند به ترویج کلمات و عقاید حاج کریم خان مشغول بود و بعدها ادعای مهدویت کرد.
- سید علی شاه هندی: از عرفا و مرتاضین هند که سالهای متمادی در صحن مطهّر حضرت امیر(ع) در حجرۀ فوقانی بالای درب طوسی، ساکن و خانقاه داشت و همیشه سر و پا برهنه بود. وی بعد از دعوی مهدویت، عدهای مرید پیدا کرد، ظاهرا در سال ۱۳۴۲ وفات کرد.
- شیخ عبد القدیر بخارایی: در سال ۹۰۰ در بخارا مدعی مهدویت شد و امیر بخارا او را به قتل رسانید.
- میرزا بلخی: از اکابر علمای بلخ بوده که در سال ۸۹۰ ادعای مهدویت کرد و بعد از مدّتی به قتل رسید. از آثار او دیوان شعر و کتابی در فضایل اهل بیت(ع) است.
- ملا عرشی کاشانی: مقیم اصفهان که در سال ۸۵۰ ادعای مهدویت، بلکه کم کم ادعای نبوّت کرد و بالاخره در سال ۸۸۰ کشته شد؛ در بعضی مجامع قلمی نوشتهاند که جسد او را پس از قتل سوزاندند.
- سید علی موسوی: از سادات مشعشعی هویزه بود. وی که مقیم هندوستان بوده پس از ادعای مهدویت به قتل رسید.
- میرزا مشتاق علی شیرازی: در عصر کریم خان میزیسته است. وی نیز ادعای مهدویت کرده و تألیفی در این خصوص دارد.
- بایزید ترکمانی: مقیم فونیه و معاصر سلطان سلیمان قانونی بوده است. او نیز ادعای مهدویت کرده و تألیفاتی در زمینۀ قرآن و غیره دارد که در نهایت به قتل رسید.
- حسین بن منصور حلاج: حدود سال ۲۴۴ ق در قریه "طور" از قرای بیضای فارس "هفت فرسنگی شیراز" به دنیا آمد. وی با پدرش منصور از بیضا به واسط رفت و آنجا علوم اسلامی را آموخت و در بیست سالگی به بصره رفت. مرید صوفی آن سامان شد و به دست او خرقۀ تصوّف پوشید در سال ۲۷۰ ق به مکه سفر کرد و از آنجا به اهواز رفت و به دعوت پرداخت. حلاج برای دعوت به مذهب صوفیانۀ خود که جنبۀ "حلولی" داشت به مسافرت میپرداخت. وی در آغاز، خود را رسول امام غایب و باب آن حضرت معرفی میکرد به همین سبب علمای علم رجال شیعه، او را از مدعیان بابیت شمردهاند. نام او "ابو المغیث حسین بن منصور حلّاج" بود که در سال ۳۰۹ ق کشته شد.
- محمد بن تومرت: در کوههای مراکش زندگی میکرد. ابتدا مردم را به ظهور منجی بشارت میداد، بعد در سال ۵۲۲ هجری خود ادعای مهدی موعود نمود. گروهی از اقوام بربر را گرد خود جمع نمود و در ۵۲۴ فوت کرد[۱۲].
- روشنیه: پیروان ابویزید (بایزید انصاری) که در افغانستان میزیستند او را پسر روشن میخواندند و او خود را مسیح میخواند و به ریاضت میپرداخت. پس از مدتی خود را مهدی و مسیح خواند و مردم را به ریاضت امر میکرد. او در نماز جهت قبله را تعیین نمینمود یعنی رو به قبله نمیایستاد و میگفت: ﴿فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ﴾[۱۳].
- پیر روشن: از معاصر همایون پادشاه گورگانی هند بود. مذهب او در سال ۹۴۹ هجری رواج یافت و سرانجام خروج کرد و در سال ۹۹۴هجری به دار آویخته شد در "بهتپور" یکی از کوههای پشتونستان افغانستان دفن کردند.
- علی محمد شیرازی: بابیه فرقهای گمراه هستند که توسط "علی محمد شیرازی" پایهگذاری شد. او کتابی برای خود نوشت که به کتاب آسمانی بابیها مشهور است و نام آن را "بیان" گذاشت. او در پی اعتراض و محاکمۀ علما به گمراهی خود اعتراف کرد و در تبریز به دار آویخته شد.
- میرزا حسینعلی نوری: بهائیان فرقهای منشعب از بابیها هستند که توسط میرزا حسینعلی نوری بنیانگذاری شد. او معروف به بهاء الله بود و نام این فرقه از نام مؤسس آن نشأت گرفته است[۱۴].
پانویس
- ↑ ر.ک: حیدرزاده، عباس، فرهنگنامۀ آخرالزمان، ص ۵۳۹ ـ۵۴۰.
- ↑ ر.ک: فاضل لنکرانی، محمد جواد، گفتارهای مهدوی، ص ۲۰۷ـ۲۱۰.
- ↑ ر.ک: رجالی تهرانی، علیرضا؛ یکصد پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان، ص ۳۱ تا ۳۹.
- ↑ ر.ک: سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامۀ مهدویت، ص ۳۸۹ ـ۳۹۰.
- ↑ ر.ک: قزوینی، سید محمد کاظم، امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور، ص ۵۶۶.
- ↑ ر.ک: قزوینی، سیدکاظم، امام مهدی از ولادت تا ظهور، ص۴۸۱.
- ↑ ر.ک: فاضل لنکرانی، محمد جواد، گفتارهای مهدوی، ص ۲۰۷ـ۲۱۰؛ رجالی تهرانی، علیرضا؛ یکصد پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان، ص ۳۱ تا ۳۹؛ تونهای، مجتبی، موعودنامه، ص۶۲۸؛ سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامۀ مهدویت، ص ۳۸۹ ـ۳۹۰.
- ↑ ر.ک: سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامۀ مهدویت، ص۱۶۷ ـ ۱۶۸.
- ↑ نجاشی، رجال، ج ۲، ص ۲۹۴.
- ↑ رجال کشی، ص ۵۳۵.
- ↑ شیخ طوسی، الغیبة، ص ۳۵۳.
- ↑ مبلغی، تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ج۳، ص۱۱۱۴.
- ↑ «پس هر سو رو کنید رو به خداوند است» سوره بقره، آیه ۱۱۵.
- ↑ ر.ک: محسنی ارزگانی، غلام رسول، آسیبشناسی فرهنگ انتظار و مهدیباوری، ص؟؟؟؛ رجالی تهرانی، علیرضا؛ یکصد پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان، ص ۳۱ تا ۳۹؛ تونهای، مجتبی، موعودنامه، ص۶۲۸؛ سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت، ص ۳۸۹ ـ۳۹۰.