رفتار با شاگردان: تفاوت میان نسخهها
خط ۶: | خط ۶: | ||
}} | }} | ||
== | ==مقدمه== | ||
«[[شاگرد]]» به کسی گفته میشود که نزد [[معصومین]]{{عم}} [[تعلیم]] دیده باشد. هرچند همه [[اصحاب]] به نوعی از [[معارف اهل بیت]]{{عم}} بهرهمند بودند، ولی اصطلاح شاگرد، خاصتر از [[صحابه]] است و به کسانی گفته میشود که در برنامههای درسی و [[آموزشی]] معصومین{{عم}} شرکت کردهاند و به قصد [[فراگیری دانش]]، نزد آنها رفتهاند. بیشتر [[راویان حدیث]] کسانی بودند که از معصومین{{عم}} استفاده [[علمی]] بردهاند و به عنوان شاگرد در جلسههای درس ایشان حاضر شدهاند. [[رفتار]] آن بزرگواران با شاگردان و جویندگان [[علوم الهی]]، منشأ استخراج [[سیره اخلاقی]] و [[تربیتی]] مؤثر در [[روابط اجتماعی]] و به ویژه ارتباط استاد و شاگرد است.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۶۳.</ref>. | «[[شاگرد]]» به کسی گفته میشود که نزد [[معصومین]]{{عم}} [[تعلیم]] دیده باشد. هرچند همه [[اصحاب]] به نوعی از [[معارف اهل بیت]]{{عم}} بهرهمند بودند، ولی اصطلاح شاگرد، خاصتر از [[صحابه]] است و به کسانی گفته میشود که در برنامههای درسی و [[آموزشی]] معصومین{{عم}} شرکت کردهاند و به قصد [[فراگیری دانش]]، نزد آنها رفتهاند. بیشتر [[راویان حدیث]] کسانی بودند که از معصومین{{عم}} استفاده [[علمی]] بردهاند و به عنوان شاگرد در جلسههای درس ایشان حاضر شدهاند. [[رفتار]] آن بزرگواران با شاگردان و جویندگان [[علوم الهی]]، منشأ استخراج [[سیره اخلاقی]] و [[تربیتی]] مؤثر در [[روابط اجتماعی]] و به ویژه ارتباط استاد و شاگرد است.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۶۳.</ref>. | ||
نسخهٔ ۲۰ مهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۱۵
مقدمه
«شاگرد» به کسی گفته میشود که نزد معصومین(ع) تعلیم دیده باشد. هرچند همه اصحاب به نوعی از معارف اهل بیت(ع) بهرهمند بودند، ولی اصطلاح شاگرد، خاصتر از صحابه است و به کسانی گفته میشود که در برنامههای درسی و آموزشی معصومین(ع) شرکت کردهاند و به قصد فراگیری دانش، نزد آنها رفتهاند. بیشتر راویان حدیث کسانی بودند که از معصومین(ع) استفاده علمی بردهاند و به عنوان شاگرد در جلسههای درس ایشان حاضر شدهاند. رفتار آن بزرگواران با شاگردان و جویندگان علوم الهی، منشأ استخراج سیره اخلاقی و تربیتی مؤثر در روابط اجتماعی و به ویژه ارتباط استاد و شاگرد است.[۱].
تقویت انگیزه شاگردان برای تحصیل علم
انگیزه، عامل مهمی برای انجام کار است و هیچ کاری بدون انگیزه، قابل انجام نخواهد بود؛ به ویژه کارهای علمی و فکری که به دلیل طولانی بودن زمان اجرا، نیاز بیشتری به انگیزه، اراده و جدیت دارند. تحصیل علم در هر حوزهای نیازمند انگیزه قوی، اراده بالا و پشتکار زیاد است تا به نتیجه مطلوب برسد. اگر کسی انگیزه قوی نداشته باشد، نمیتواند در تحصیل، به ویژه فراگیری علوم دینی موفق باشد؛ زیرا آموختن علوم اسلامی به دلیل پیچیدگی مسائل و تعمق علمی، نیازمند صبر و پایداری مضاعف است. از این رو معصومین(ع) هم در گفتار و هم در عمل، به ایجاد و تقویت انگیزه در جویندگان علوم دینی پرداختهاند. ایشان هم به طول مسیر تحصیل و هم به دشواری آن توجه داشتهاند و از شیوههای مختلف برای تقویت انگیزه شاگردان بهره بردهاند. یکی از شیوههای تقویت انگیزه در شاگردان برای تحصیل علوم دینی، بیان فضیلت این علوم است که معصومین(ع) بر آن تأکید فراوان داشتهاند. نخستین آیاتی که بر پیامبر(ص) نازل شد، فرمان به خواندن و نوشتن بود: ﴿اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ * الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾[۲].
این آیات بیانگر فضیلت دانش و به خصوص علوم الهی است. آفرینش انسان از پستترین چیز، یعنی خون بسته و لخته شده شروع میشود که مانند زالو به جدار رحم چسبیده و پس از طی مراحل خلقت و کسب علم و دانش به اوج کمالات معنوی نائل میگردد. در اثر تحصیل علم است که بیارزشترین موجود، به بالاترین کمال میرسد. تأمل در آیات یاد شده، نشان میدهد که اکرمیت نامحدود خداوند با علم و دانش گره خورده است؛ یعنی تعبیر ﴿وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ﴾، توصیف کرامت بیانتهای خداست و این صفت خداوند، با اعطای علم به بشر همراه گشته است. چنین تعبیری نشان میدهد که عالیترین نوع کرامت پروردگار نسبت به انسان با والاترین مقام وی، یعنی علم و دانش، همتراز است. بنابراین، کرامت خدا را باید در اعطای علم به بشر جستوجو کرد. اگر هر مزیت دیگری، جز علم و دانش معیار فضیلت به شمار میرفت، شایسته بود که آن را با وصف اکرمیت پروردگار بیان میکرد[۳]. همچنین در این آیات از قلم به عنوان وسیله یاددهی، یادگیری و نشر معارف دینی یاد شده است که خود دلیلی بر ارزش دانش و نشر آن است؛ زیرا قلم به خودی خود، ارزشی ندارد و آنچه عامل ارزشمندی آن است، کارکردش در نشر معارف الهی و علم و حکمت میباشد.
روزی رسول خدا(ص) به قصد رفتن به مسجد از خانه بیرون آمد و وارد مسجد شد، در آنجا با دو گروه مواجه شد؛ یک گروه، سرگرم کسب بصیرت دینی و علمآموزی بودند و گروهی مشغول عبادت و مناجات با خدا. پیامبر(ص) فرمود: «كِلَا الْمَجْلِسَيْنِ إِلَى خَيْرٍ أَمَّا هَؤُلَاءِ فَيَدْعُونَ اللَّهَ وَ أَمَّا هَؤُلَاءِ فَيَتَعَلَّمُونَ وَ يُفَقِّهُونَ الْجَاهِلَ هَؤُلَاءِ أَفْضَلُ بِالتَّعْلِيمِ أُرْسِلْتُ»[۴]؛ «این دو گروه هر دو در مسیر سعادت قرار دارند؛ چون گروه اخیر، خدا را میخوانند و آن گروه اول، سرگرم یاددهی و فراگیری بینش و دانش هستند. اما گروه اول که مشغول تعلیم و تعلم میباشند، از گروه دوم برتر است؛ زیرا من برای تعلیم دانش فرستاده شدهام». پس حضرت در کنار گروه دوم که بحث علمی داشتند، نشست. امام علی(ع) به کمیل ابن زیاد که از شاگردان خاص او بود، درباره فضیلت علم فرمود: «يَا كُمَيْلُ الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمَالِ الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ وَ الْعِلْمُ يَزْكُوا عَلَى الْإِنْفَاقِ»[۵]؛ «ای کمیل! علم بهتر مال است؛ زیرا علم از تو نگهبانی و پاسداری میکند و وجودت را در پناه خود قرار میدهد، ولی مال چنین نیست و باید خود، حافظ آن باشی. علم بر تمام شئون زندگی فرمانروا است، در حالی که مال، محکوم صاحب خود است. انفاق در مال موجب نقص آن است، ولی انفاق علم عامل رشد آن میباشد».[۶].
تقویت اخلاص در شاگردان
از نگاه اسلام و قرآن، هر کاری که با اخلاص همراه باشد، ارزشمند است و برای آن پاداش داده میشود رسول خدا(ص) فرمود: «أَخْلِصْ قَلْبَكَ يَكْفِكَ الْقَلِيلُ مِنَ الْعَمَلِ»[۷]؛ «دلت را خالص گردان؛ کار اندک، تو را بس است». به ویژه در تحصیل علوم دینی، نخستین شرط اخلاص است و این که طالب علم باید با نیت پاک به کسب علم بپردازد. در غیر این صورت، تلاش و زحمت برای دانشاندوزی، سودی نخواهد داشت. شهید ثانی در این باره میگوید: اولین گام در تحصیل علم، خلوص نیت است. طالب علم باید در کسب و بذل دانش نیتش پاک و خالص برای خدا باشد؛ چراکه ارزش عمل، به نیت آن است و اگر نیت خالص بود، عمل ارزشمند است و گرنه، ارزشی نخواهد داشت[۸]. در مقابل اخلاص، ریا، خود نمایی، جلب توجه مردم، کسب شهرت و دنیاطلبی وجود دارند که با خلوص نیت مخالف هستند و ممکن است طالب علم با این نیتها سراغ علم برود. در این باره روایات فراوانی از معصومین(ع) رسیده است که انسان را از چنین کاری نهی میکنند. رسول خدا(ص) میفرماید: «لَا تَعَلَّمُوا الْعِلْمَ لِتُمَارُوا بِهِ السُّفَهَاءَ وَ تُجَادِلُوا بِهِ الْعُلَمَاءَ وَ لِتَصْرِفُوا بِهِ وُجُوهَ النَّاسِ إِلَيْكُمْ وَ ابْتَغُوا بِقَوْلِكُمْ مَا عِنْدَ اللَّهِ فَإِنَّهُ يَدُومُ وَ يَبْقَى وَ يَنْفَدُ مَا سِوَاهُ»[۹]؛ «دانش را با این اهداف بیارزش نیاموزید که با سفیهان در افتید و با دانشمندان به ستیز برخیزید و یا نظر مردم را به خود معطوف سازید؛ بلکه با گفتار خویش، پویای همان چیزهایی باشید که در پیشگاه خداوند متعال قرار دارد. آنچه نزد خداست، پایدار و فناناپذیر و غیر آن، دستخوش نابودی است».
پیامبر اکرم(ص) در حدیثی دیگر میفرماید: «أَشَدُّ النَّاسِ عَذَاباً يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَالِمٌ لَمْ يَنْفَعْهُ عِلْمُهُ»[۱۰]؛ «عذاب دانشمندی که از علم خویش سودمند نگردد، در قیامت از عذاب دیگران، سختتر و طاقت فرساتر خواهد بود». پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) همواره جویندگان علم را به اخلاص در دانشآموزی، هم به شیوه بیان ثواب تحصیل علم و هم به شیوه ذکر کیفر تحصیل علم برای دنیا و کسب شهرت و مقام دعوت کردهاند. پیامبر(ص) فرمود: «إِذَا رَأَيْتُمُ الْعَالِمَ مُحِبّاً لِدُنْيَاهُ فَاتَّهِمُوهُ عَلَى دِينِكُمْ فَإِنَّ كُلَّ مُحِبٍّ لِشَيْءٍ يَحُوطُ مَا أَحَبَّ»[۱۱]؛ اگر احساس کردید که دانشمندی دلبستگی شدید به دنیا دارد، از او درباره دین خود برحذر باشید؛ زیرا هر کس که چیزی را دوست میدارد و خاطر خویش را بدان سرگرم میسازد، توجه او به نگهبانی از همان چیز محدود خواهد شد».[۱۲].
ادبآموزی به شاگردان
یکی از آموزههای معصومین(ع) به شاگردان، ادب بوده است. آن بزرگواران در تربیت اخلاق شاگردان و اصلاح رفتار آنان، تلاش میکردند. به همین علت، شاگردان پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) بسیار متفاوت از دیگران پرورش یافتند. پیامبر اکرم(ص) هنگام اعزام یکی از شاگردان خود به یمن، او را به آسانگیری و مهربانی با مردم توصیه کرد و فرمود: «يَسِّرْ وَ لَا تُعسِّرْ وَ بَشِّرْ وَ لَا تُنَفِّرْ»[۱۳]؛ «نسبت به مردم آسان بگیر و سختگیر نباش. به مردم نوید بده. میلها و انگیزهها را در آنها ایجاد و تحریک کن و مردم را از احکام اسلام و مسلمانی متنفر نساز». عنوان بصری یکی از شاگردان خاص امام صادق(ع) میگوید: حضرت صادق(ع) مدتی در مدینه نبود و من پای درس مالک بن انس«رئیس فرقه مالکیه» میرفتم. پس از آنکه حضرت به مدینه بازگشت، نزد ایشان رفتم و عرض کردم: میخواهم از محضر شما استفاده کنم. امام(ع) فرمود: «من کار زیادی دارم؛ مرا از کارم باز ندار و مانند گذشته نزد مالک برو و از او بیاموز». من از پاسخ منفی امام اندوهگین شدم و با خود گفتم: اگر فرزند رسول الله(ص) در من خیری میدید، جواب منفی نمیداد. آن روز و فردا را به حرم پیامبر(ص) رفتم و پس از زیارت، دو رکعت نماز خواندم و از خدا خواستم که قلب حضرت صادق(ع) را از من راضی گرداند و از علم و هدایتش مرا بهرهمند سازد. سپس به خانه رفتم و در را به روی خود بستم و جز برای نماز،از منزل خارج نمیشدم.
دلم سرشار از محبت امام شده بود و درس مالک را نیز ترک کردم؛ تا این که روزی حوصلهام سررفت و پس از نماز عصر راهی منزل امام شدم و در زدم و اجازه ورود خواستم. خدمتگذار منزل گفت: امام مشغول نماز است. آنجا نشستم. طولی نکشید که خادم آمد و مرا به داخل منزل راهنمایی کرد. وقتی به خدمت آن جناب رسیدم و سلام کردم، ایشان بعد از پاسخ سلام، فرمود: خدا تو را بیامرزد. از این دعا فهمیدم که قلب شریفش نسبت به من مهربان گشته است. از آن پس، باب گفتوگو و درک فیض از محضرش به رویم باز شد[۱۴]. امام صادق(ع) شاگردش، عنوان بصری را به خاطر بریدن از امام، مورد تنبیه روحی قرار داد و درخواست او را نپذیرفت تا این که وی به رسول خدا(ص) پناه برد و از ایشان استمدادطلبید. این کار، یک نوع ادبآموزی به شاگرد است که امام صادق(ع) نسبت به شاگرد، ویژهاش، عنوان بصری انجام داد تا وی قدر نعمت وجود امام را درک کند.[۱۵].
تلاش برای علمآموزی به شاگردان
پیامبر(ص) در روزهای آغازین بعثت در حالی که تعداد مسلمانان رو به افزایش بود و نیاز به تعلیم و تربیت اسلامی داشتند، محلی را به عنوان مرکز آموزش احکام اسلام قرار داد. زن و مرد مسلمان در آنجا احکام اسلامی را میآموختند. حدود سی نفر در خانه زید بن ارقم به فراگیری معارف اسلامی مشغول بودند و تعدادشان با افزایش مسلمانان رو به فزونی میرفت. در آن زمان، تعداد کل مسلمانان به چهل نفر میرسید و از این تعداد سی تن آنان در خانه زید بن ارقم علوم اسلامی رایج در آن زمان را فرامیگرفتند[۱۶]. بنابراین، رسول خدا(ص) از همان آغاز نهضت اسلامی در پی تعلیم و تربیت اصحاب بود و معارف الهی را به آنان آموزش میداد. معصومین(ع) دو نوع مدرسه داشتند: مدرسه عمومی و مدرسه خصوصی. در مدرسه عمومی، هر کسی میتوانست حاضر شود. این مدرسه، محدود به گروه خاصی نبود؛ اما در مدرسه خصوصی به تعلیم و تربیت شاگردان خاص میپرداختند. مدرسه عمومی معصومین(ع) برای هیچ کس حتی برای مخالفان نیز محدودیتی نداشت و هرکس میتوانست از آن بهره ببرد. شاگردانی که در مدرسه عمومی معصومین(ع) آموزش میدیدند، از نظر سنی، قومی و نژادی هیچگونه محدودیتی نداشتند، برای مثال عرب تازه مسلمانی که از راه دور میرسید و به پیامبر(ص) میگفت: به من از معارف و احکام اسلام بیاموز، حضرت به یکی از اصحاب دستور میداد تا فرازی از قرآن را به او یاد دهد[۱۷]. در زمان ائمه(ع) این روش ادامه یافت و آنها نیز مانند پیامبر(ص) رفتار میکردند. امام صادق(ع) در مدینه مدرسه علمیه شیعه را پایهگذاری کرد و شاگردان زیادی از شیعه و سنی را در آن تربیت نمود. در مدرسه عمومی امام صادق(ع) تعداد زیادی از شاگردان سنی آموزش دیدند و حتی بعضی از آنها، بعدها مذهبی را تشکیل دادند.
علوم اهل بیت(ع) مخصوص به فرقه خاصی نبود، بلکه مانند باران آسمانی به همه شیفتگان علم و دانش جان میداد. هر کس از هر منطقه و با هر اندیشه و تفکری در مجالس معصومین(ع) شرکت میکرد و از خرمن دانش آن بزرگواران بهره میبرد؛ همانگونه که در حوزه علمیه امام جعفر صادق(ع) از مناطق مختلف جهان و مذاهب گوناگون شرکت داشتند و از محضر آن حضرت کسب علم میکردند. اینک به چند نمونه از شاگردان معصومین(ع) اشاره میکنیم که شیعه نبودند، اما از شاگردان ائمه(ع) و از راویان حدیث ایشان بودهاند. «اسماعیل بن ابی زیاد» مشهور به «سکونی» از افرادی است که از محضر امام صادق(ع) بهرههای علمی برده و در زمره شاگردان آن حضرت شمرده شده است. مشهور است که سکونی، از اهل سنت بوده است. مرحوم آیتالله خویی در معجم رجال الحدیث درباره سکونی گفته است: «كَانَ عَامِّيّاً»[۱۸]؛ «او پیرو مذهب تسنن بوده است». به نوشته اصحاب رجال، او راوی حدیث و از ثقات اصحاب امام صادق(ع) بود که آثار متعددی به یادگار گذارده است. کتابهای کبیر و نوادر از کتابهای سکونی هستند[۱۹]. «عبدالملک بن هارون شیبانی کوفی» یکی دیگر از چهرههای بارز و مورد اطمینان حدیث است. وی از راویان شیعه نقل حدیث کرده است و راویان، از او سماع حدیث کردهاند؛ با این حال او شیعه نبوده است[۲۰].
«فضیل بن عیاض بصری» که اهل خراسان بود، از اصحاب موثق حضرت صادق(ع) و از اهل سنت بوده است[۲۱]. «وهب بن وهب بن عبد الله»، معروف به «ابوالبختری» از شاگردان امام صادق(ع) بوده است. به نوشته نجاشی، وی از امام صادق(ع) حدیث نقل کرده است. وی از نظر اعتقادی، پیرو مذهب اهل سنت بوده است. او فردی متعصب و دارای منصب قضاوت بود و با هارون الرشید همنشینی و معاشرت داشت. کتابهای زیادی نیز به وی نسبت داده شده است[۲۲]. «سلیمان بن خالد بن دهقان» از قراء فقها و رجالی نامی بود و افتخار شاگردی حضرت باقر(ع) را داشت و از آن حضرت نقل حدیث کرده است. وی زیدی مذهب بود که همراه زید قیام کرد و دستش قطع شد. او در زمان امام صادق(ع) از دنیا رفت و آثار زیادی از وی به جای مانده است[۲۳]. «عبدالله نجاشی» که به گفته نویسنده کتاب منتهی المقال، زیدی مذهب بوده و از طرف منصور عباسی، والی اهواز بود[۲۴].
مدرسه خصوصی معصومین(ع) مخصوص افراد خاصی بود. هر یک از آن بزرگواران در زمان خویش افزون بر تعلیم و تربیت عمومی، به صورت خصوصی نیز افرادی را آموزش میدادند تا وارث علوم آنها باشند و سیره ایشان را ادامه دهند. رسول خدا(ص) شاگردان خاصی را پرورش دادند که سلمان، اباذر، عمار و بلال، برخی از آن شاگردان هستند. یکی از کسانی که پیامبر(ص) در تربیت او تلاش کرد و شبانه روز به او آموزش میداد، علی بن ابی طالب(ع) بود. علی(ع) درباره فراگیری علوم قرآن از پیامبر(ص) میفرماید: «فَمَا نَزَلَتْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) آيَةٌ مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا أَقْرَأَنِيهَا وَ أَمْلَاهَا عَلَيَّ فَكَتَبْتُهَا بِخَطِّي وَ عَلَّمَنِي تَأْوِيلَهَا وَ تَفْسِيرَهَا وَ نَاسِخَهَا وَ مَنْسُوخَهَا وَ مُحْكَمَهَا وَ مُتَشَابِهَهَا وَ خَاصَّهَا وَ عَامَّهَا وَ دَعَا اللَّهَ أَنْ يُعْطِيَنِي فَهْمَهَا وَ حِفْظَهَا فَمَا نَسِيتُ آيَةً مِنْ كِتَابِ اللَّهِ وَ لَا عِلْماً أَمْلَاهُ عَلَيَّ وَ كَتَبْتُهُ مُنْذُ دَعَا اللَّهَ لِي بِمَا دَعَا»[۲۵]؛ «آیهای بر رسول خدا(ص) نازل نمیشد، مگر این که آن را بر من میخواند و بر من املا میفرمود. من هم آن را با خط خودم مینوشتم و آن حضرت تأویل، تفسیر، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، خاص و عام آیات را به من میآموخت و پیامبر اسلام(ص) برای من دعا کرد که خداوند فهم و حفظ آیات را به من عطا کند از زمانی که آن حضرت برای من دعا کرد، هیچ آیه و دانش آن را فراموش نکردم»[۲۶]. رسول خدا(ص) برای شاگردان دیگرش هم دعا میکرد: «اللَّهُمَّ فَقِّهْهُ فِي الدِّينِ وَ عَلِّمْهُ التَّأْوِيلَ»[۲۷]؛ «بارالها! او (عبدالله بن عباس) را فقیه در دین قرار ده و علم قرآن را به او بیاموز». علی هم سیره آموزشی پیامبر(ص) را ادامه داد و افرادی سیره مانند عبدالله بن عباس را در تفسیر قرآن و علوم عقلی و نقلی پرورش داد تا آنها مبلغ معارف قرآن باشند. چنان که امام صادق(ع) شاگردان زیادی مانند زرارة بن اعین، هشام بن حکم و یونس بن عبد الرحمان را در علوم مختلف پرورش داد که هر کدام در رشته خود تخصص کافی داشتند.[۲۸].
بهکارگیری شاگردان در نشر معارف اسلامی
تربیت شاگرد توسط معصومین(ع) برای اهداف بلند و با برنامهریزیهای دقیق علمی و کاربردی بود. همه فعالیتهای معصومین(ع) بر اساس حکمت بود و هر کار حکیمانهای هدفهایی دارد که باید بدانها رسید. یکی از اهداف عالی تعلیم و تربیت شاگردان در مکتب اهل بیت(ع) بهکارگیری آنان برای تبلیغ و نشر معارف الهی بوده است. سیره پیامبر(ص) این بود که اصحاب و شاگردان را به مناطق دوردست برای تبلیغ اسلام اعزام میکرد. ایشان علی(ع) را به یمن فرستاد آن مردم آن دیار را به اسلام دعوت کند و معارف الهی را به آنان بیاموزند. سخنانی که پیامبر(ص) تا هنگام اعزام علی(ع) فرمود، اهمیت تبلیغ را میرساند و ارزش نشر معارف اسلامی و اهمیت وظیفه علمای اسلام را گوشزد میکند. پیامبر(ص) به علی(ع) فرمود: «لَئِنْ يَهْدِيَ اللَّهُ بِكَ رَجُلًا وَاحِداً خَيْرٌ لَكَ مِنْ أَنْ يَكُونَ لَكَ حُمْرُ[۲۹] النَّعَمِ»[۳۰]؛ «اگر خداوند به وسیله تو فردی را هدایت کند، از شترهای سرخموی عرب، برایت بهتر است». علی(ع) نیز طبق دستور پیامبر(ص) به یمن رفت و بعد از انجام وظیفه، با پیروزی به مدینه بازگشت.
رسول خدا(ص) معاذ بن جبل را نیز به یمن اعزام کرد و هنگام خداحافظی به وی فرمود: «لَأَنْ يَهْدِيَ اللَّهُ بِكَ رَجُلًا وَاحِداً خَيْرٌ لَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا»[۳۱]؛ «هرگاه خداوند یک نفر را به واسطه تو هدایت کند، از دنیا و آنچه در آن وجود دارد، برایت بهتر است». در تفسیر علی بن ابراهیم آمده است: از جمله کسانی که پیامبر(ص) به تبلیغ فرستاد، جوانی بود به نام «مصعب بن عمیر». وی در خانواده یکی از سرمایهداران مکه بزرگ شده بود و مسلمان شد و در کنار رسول خدا(ص) قرار گرفت. مصعب به درخواست نمایندگان مردم مدینه که از پیامبر(ص) تقاضای مبلغ دین کرده بودند، به مدینه رفت. وی در انجام وظیفه تبلیغ موفق بود و توانست میان قبیله اوس و خزرج وحدت ایجاد کند و احکام اسلام را به مردم تعلیم دهد. او موفق به برگزاری نماز جمعه و جماعت شد و کمکم زمینه هجرت پیامبر(ص) به مدینه را فراهم کرد[۳۲]. مصعب سرانجام در جنگ احد به شهادت رسید. هنگام شهادت فقط یک لباس داشت که اگر آن را بر سرش میانداخت، پاهایش بیرون میماند و اگر به پایش میانداخت، سرش بیرون میماند. حضرت فرمود: سرش را با لباس و پاهایش را با علف بپوشانید[۳۳].
امام علی(ع) نیز مانند پیامبر(ص) افراد شایستهای را تربیت کرد که مالک اشتر نخعی، محمد بن ابی بکر و حجر بن عدی از جمله آنان هر کدام از این افراد، خدمات زیادی برای پیشبرد دین اسلام انجام دادند. امام سجاد(ع) در زمان امامت خود، هر چند از امور اداری جامعه به دور بود و زمینه تبلیغ احکام اسلامی به صورت رسمی برایش ممکن نبود، ولی ارزشهای دینی را در قالب دعا به شاگردان خود آموخت. صحیفه سجادیه مجموعهای از سخنان آن حضرت به زبان دعا و راز و نیاز با خدا است که معارف بلند الهی را به جامعه عرضه داشته است. در این کتاب معنوی، پنجاه و چهار دعا آمده است که شامل ستایش خدای سبحان، درود بر پیامبر خدا(ص)، توصیف فرشتگان آسمانی، دعا برای پدر و مادر و فرزندان و بستگان و امثال آن، میباشد آشنایی با صحیفه سجادیه که به عنوان «زبور آل محمد(ص)» شهرت یافته است، شیوه ارتباط با خداوند را به انسان میآموزد و زمینه رشد روحی و معنوی آدمی را فراهم میسازد[۳۴]. دوره امام باقر و امام صادق(ع)، دوره اوج شکوفایی فرهنگ شیعی و اسلامی در سراسر جهان بود. آن دو بزرگوار، معارف اسلام ناب را از طریق تربیت شاگردان متخصص به دنیا منتشر کردند. روایاتی که امروزه از آن دو امام به یادگار مانده، بیش از دیگر امامان است که علما و دانشمندان پیرامون آنها، به بحث و فحص مشغولاند.[۳۵].
تربیت شاگردان برای مناظرههای علمی
سیره معصومین(ع) با دانشمندان هر ملت و مذهبی، متفاوت از رفتار آنان با افراد عادی بوده است. برخورد ایشان با علمای اهل سنت، یهود، نصارا و مسیحیت، مطابق با شأن آنها بوده است. مناظره و گفتوگو از شیوههای مؤثر در برخورد با دانشمندان ادیان الهی بوده است که معصومین(ع) فراوان از آن بهره بردهاند. مناظره در برخورد با مخالفان شیوهای است، پسندیده؛ هم احترام به نظرات مخالفان است، هم ارج نهادن به آزادی عقیده و حق اظهار نظر آنان. اگر طرف مناظره قانع شود و موضوع مورد گفتوگو را بپذیرد، با اختیار خود ایمان میآورد و هیچگونه تحمیلی در کار نخواهد بود. خداوند به موسی و هارون(ع) دستور گفتوگو با فرعون را داده است: ﴿اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى * فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى﴾[۳۶]. معصومین(ع) در برخورد با عالمان اهل سنت و دانشمندان دیگر ادیان، از روش مناظره بسیار استفاده کردهاند و در بسیاری از گفتوگوها، بر مخالفان تأثیر گذاردهاند و زمینه هدایت آنان را فراهم آوردهاند.
افزون بر آنکه پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) در مناظرات شرکت میکردند، شاگردانی را نیز پرورش میدادند تا به مناظره بفرستند. در زمان خلافت امام علی(ع) و در جنگ جمل، صفین و نهروان اصحاب و شاگردان آن حضرت مانند عبدالله ابن عباس، عمار، یاسر، محمد بن ابی بکر و امثال آنان، به پند و اندرز و مناظره با دشمنان میپرداختند. بیشترین شاگرد را در میان امامان معصوم(ع)، امام صادق(ع) پرورش داد و در رشتههای مختلف علمی آنها را مجهز ساخت. ابان بن تغلب (م۱۴۰یا ۱۴۱ق) در علم فقه تخصص داشت و در مسجد مدینه به مردم فقه اسلامی، میآموخت و به سؤالات آنان پاسخ میداد. حضرت به او فرمود: «اجْلِسْ فِي مَسْجِدِ الْمَدِينَةِ وَ أَفْتِ النَّاسَ فَإِنِّي أُحِبُّ أَنْ يُرَى فِي شِيعَتِي مِثْلُكَ»[۳۷]؛ «در مسجد مدینه بنشین و برای مردم فتوا بده و احکام الهی را بیان کن؛ زیرا من دوست دارم در میان شیعیانم امثال تو دیده شوند». ابان به فرمان امام صادق(ع) به مردم مدینه احکام میگفت و این، دلیل بر تبحر وی در علم فقه و مسائل شرعی است. اگر کسی از مخالفان با او به بحث و مناظره میپرداخت، به خوبی پاسخ میداد و آنها را قانع میکرد. هشام بن حکم از شاگردان امام صادق(ع) بود که در علم کلام صاحب تخصص و در مناظرات تجربه ویژهای داشت. کسی نمیتوانست در گفتمان کلامی با وی برابری کند. او از شاگردان ویژه آن حضرت بود. امام وی را بر بسیاری از اصحاب مقدم میداشت و دربارهاش میفرمود: «هَذَا نَاصِرُنَا بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ وَ يَدِهِ»[۳۸]؛ «هشام با دل، زبان و دستش ما را یاری میکند». همچنین درباره او فرمود: «من تبعه و تبع أثره تبعنا و من خالفه و ألحد فيه فقد عادانا و ألحدنا»[۳۹]؛ «هر کس از هشام و آثار او تبعیت کند، از ما پیروی کرده است و هر که با او مخالفت کند و عناد ورزد، با ما مخالفت کرده و عناد ورزیده است». مناظرات هشام بن حکم با مخالفان اهل بیت(ع) در شهرهای مختلف نشان دهنده تسلط کامل وی به مباحث کلامی و فن مناظره است که همواره مورد تأیید و تمجید امام صادق(ع) بود.
برخی تاریخنویسان، تعداد شاگردان امام صادق(ع) را چهار هزار نفر ذکر کردهاند که بسیاری از آنان دارای تخصص و در یکی از رشتههای علمی رایج در آن زمان، صاحب نظر بودهاند و در گفتمانهای علمی شرکت و معارف اهل بیت(ع) را به مردم ابلاغ میکردند. محمد بن علی معروف به مؤمن الطاق، محمد بن مسلم، معاویه بن عمار، مفضل بن عمر برخی دیگر از شاگردان متخصص در فنون گوناگون علمی بودند که هر کدام در نشر علوم الهی نقش بسزایی داشتند[۴۰].[۴۱].
تواضع و فروتنی در برابر شاگردان
فروتنی در برابر دیگران، نشانه بزرگمنشی انسان است که در سیره معصومین(ع) نیز مشاهده میشود. همانگونه که در سیره اجتماعی معصومان نمایان است، برخورد آن بزرگواران با مخالفان نیز همراه با بردباری بوده است. فروتنی در برابر دوستان و شاگردان در سیره آنان از اهمیت بیشتری برخوردار است؛ چراکه جنبه تربیتی و ادبآموزی در برخورد با شاگردان، فزونتر است. اگر معلم در برابر شاگرد تواضعی از خود نشان دهد، بر رفتار او تأثیر عمیق دارد و وی نیز در مقابل استاد ادب شاگردی را رعایت خواهد کرد. رسول خدا(ص) فرمود: «لِينُوا لِمَنْ تُعَلِّمُونَ وَ لِمَنْ تَتَعَلَّمُونَ مِنْهُ»[۴۲]؛ «نسبت به کسی که به وی علم میآموزید یا از او علم فرامیگیرید، نرم باشید». همچنین آن حضرت فرمود: «عَلِّمُوا وَ لَا تُعَنِّفُوا فَإِنَّ الْمُعَلِّمَ خَيْرٌ مِنَ الْمُعَنِّفِ»[۴۳]؛ «در علمآموزی سختگیر نباشید؛ زیرا آموزگار از انسان سختگیر بهتر است». بر اساس سخنان پیامبر(ص)، شهید ثانی درباره ارتباط معلم شاگرد میگوید: معلم باید با شاگردان رفتار متواضعانه داشته باشد و نهایت فروتنی و نرمش را در برخورد با آنان به کار گیرد[۴۴].
برخورد امام صادق(ع) با شاگردش، مالک بن انس چنان با تواضع بود که خود بلند میشد و برای شاگردش متکا میگذاشت. مالک میگوید: زمانی که نزد حضرت صادق(ع) میرفتم برای من بالش میآورد که بر آن تکیه کنم و قدرم را میشناخت و میفرمود: ای مالک! من تو را دوست میدارم. امام به من محبت میورزید[۴۵]. سیره امام صادق(ع) با شاگردان خود، نشانه روح بلند و رفتار متواضعانه او با جویندگان دانش است. برخورد معصومین(ع) با همه مردم و به خصوص شاگردان، همواره با مهر و محبت و ابراز عواطف بوده است.[۴۶].
اظهار همدردی با شاگردان
یکی از رفتارهای شایسته در سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) این بود که با شاگردان اگر بیمار میشدند یا مصیبتی به آنها وارد میشد، همدردی میکردند. این کار از شخصیتهای بزرگی مانند معصومین(ع) هم اهمیت آن را میرساند و هم احترام به شاگردان و تکریم شخصیت آنهاست. در سیره پیامبر(ص) آمده است که آن حضرت از همه بیمارانی که به آنها دسترسی داشت، عیادت میکرد و در تشییع جنازه شرکت میفرمود[۴۷]. عیادت از بیمار و شرکت در تشییع جنازه، همدردی با مریض و صاحبان مصیبت است که در سیره همه معصومین(ع) وجود داشته است. آن بزرگواران مردم را نیز به این کار تشویق کردهاند. امام علی(ع) فرمود: «مَنْ عَزَّى الثَّكْلَى أَظَلَّهُ اللَّهُ فِي ظِلِّ عَرْشِهِ يَوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّهُ»[۴۸]؛ «هر کس انسان جوان مردهای را تسلیت گوید، خداوند در روز قیامت که سایهای جز سایه رحمت او نیست، وی را زیر سایه عرش خود جای دهد». همچنین امام صادق(ع) فرمود: «التَّعْزِيَةُ الْوَاجِبَةُ بَعْدَ الدَّفْنِ وَ قَالَ كَفَاكَ مِنَ التَّعْزِيَةِ أَنْ يَرَاكَ صَاحِبُ الْمُصِيبَةِ»[۴۹]؛ «تسلیت به بازماندگانش بعد از دفن میت، واجب است و همین قدر که صاحب مصیبت را ببیند، کفایت میکند».
هر گاه امام صادق(ع) خودشان نمیتوانستند در مراسم عزا شرکت کنند، نمایندهای نزد صاحب عزا میفرستادند تا به او تسلیت گوید. یونس بن یعقوب میگوید: امام صادق(ع) به من امر فرمود تا نزد مفضل، از شاگردان امام بروم و به او تسلیت گویم. به من فرمود: به او بگو که ما نیز به مصیبت فرزندمان اسماعیل دچار شدیم و صبر کردیم، تو نیز مانند ما صبر پیشه کن؛ چه بسا چیزی را میخواهیم که اراده خدا بر آن تعلق نگرفته است و ما باید تسلیم اراده او باشیم[۵۰]. امام صادق(ع) برای تسلیت به مصیبت دیدهای از دوستانش فرمود: «اللَّهُ خَيْرٌ لِابْنِكَ مِنْكَ وَ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكَ مِنْهُ فَلَمَّا بَلَغَهُ شِدَّةُ جَزَعِهِ بَعْدَ ذَلِكَ عَادَ إِلَيْهِ فَقَالَ لَهُ قَدْ مَاتَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) أَ فَمَا لَكَ بِهِ أُسْوَةٌ»[۵۱]؛ «خداوند برای فرزندت، بهتر از توست و ثواب الهی برای تو بهتر از اوست. بعد از دلداری، چون گریه و ناله او را شنید، دوباره بازگشت و به وی فرمود: رسول خدا(ص) از دنیا رفت، آیا از او پیروی نمیکنی»؟.
امام صادق(ع) میفرماید: «التَّعْزِيَةُ لِأَهْلِ الْمُصِيبَةِ بَعْدَ مَا يُدْفَنُ»[۵۲]؛ «به صاحب مصیبت بعد از دفن میت، تسلیت بگویید» هشام بن حکم گوید: امام کاظم(ع) را دیدم که قبل و بعد از دفن میت، صاحب عزا را تسلیت میداد[۵۳]. گاهی امام جواد(ع) با پیام کتبی اهل مصیبت را تسلیت میداد. علی بن مهزیار میگوید: امام جواد(ع) به یکی از دوستانش که مصیبت دیده بود، نامهای نوشت و مصیبت فرزندش را این گونه تسلیت گفت: «ذَكَرْتَ أَنَّهُ كَانَ أَحَبَّ وُلْدِكَ إِلَيْكَ وَ كَذَلِكَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمَا يَأْخُذُ مِنَ الْوَالِدِ وَ غَيْرِهِ أَزْكَى مَا عِنْدَ أَهْلِهِ لِيُعْظِمَ بِهِ أَجْرَ الْمُصَابِ بِالْمُصِيبَةِ فَأَعْظَمَ اللَّهُ أَجْرَكَ وَ أَحْسَنَ عَزَاكَ وَ رَبَطَ عَلَى قَلْبِكَ إِنَّهُ قَدِيرٌ وَ عَجَّلَ اللَّهُ عَلَيْكَ بِالْخَلَفِ وَ أَرْجُو أَنْ يَكُونَ اللَّهُ قَدْ فَعَلَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ»[۵۴]؛ «مصیبت محبوبترین فرزندت، علی را با خبر شدم و خدا بهترین فرزندان یک خانواده را میگیرد تا اجرشان زیاد باشد. خداوند اجرت را عظیم، عزایت را نیکو و قلبت را محکم گرداند و امیدوارم که به زودی خداوند جای خالی او را پر کند». علی بن مهزیار گوید: مردی از دوستان امام جواد(ع) نامهای به حضرت فرستاد و در آن نامه از فوت فرزندش شکایت کرد. امام(ع) به او نوشت: «أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَخْتَارُ مِنْ مَالِ الْمُؤْمِنِ وَ مِنْ وُلْدِهِ أَنْفَسَهُ لِيَأْجُرَهُ عَلَى ذَلِكَ»[۵۵]؛ «آیا نمیدانی که خداوند بهترین مال و فرزند انسان را میگیرد، تا پاداش شایستهای به او عنایت کند».[۵۶].
منابع
پانویس
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۶۳.
- ↑ «بخوان به نام پروردگار خویش که آفرید * آدمی را از خونپارهای فروبسته آفرید * بخوان و (بدان که) پروردگار تو گرامیترین است * همان که با قلم آموزش داد * به انسان آنچه نمیدانست آموخت» سوره علق، آیه ۱-۵.
- ↑ منیة المرید، ص۹۴؛ آداب تعلیم و تعلم در اسلام، ص۳۶.
- ↑ منیة المرید، ص۱۰۶.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۱۴۷.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۶۳.
- ↑ میزان الحکمة، ج۳، واژه اخلاص، ص۳۷۱.
- ↑ منیة المرید، ص۱۳۱.
- ↑ منیة المرید، ص۱۳۵.
- ↑ منیة المرید، ص۱۳۵.
- ↑ منیة المرید، ص۱۳۸.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۶۶.
- ↑ بحار الانوار، ج۵، ص۴۰۱.
- ↑ بحار الانوار، ج۵، ص۱۷، (نقل از الکنی و الالقاب، ج۲، ص۸۵).
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۶۸.
- ↑ فقه السیرة النبویة، ص۱۰۶.
- ↑ تفسیر نمونه، ج۲۷، پیرامون سوره زلزال.
- ↑ معجم رجال الحدیث، ج۳، ص۱۰۵ و ۱۰۶.
- ↑ رجال النجاشی، ص۲۰.
- ↑ معجم رجال الحدیث، ج۳، ص۱۰۵ و ۱۰۶.
- ↑ جامع الرواة، قم، مهدیه، ج۱، ص۵۲۲.
- ↑ رجال نجاشی، ص۴۳۰.
- ↑ رجال نجاشی، ص۱۸۴.
- ↑ تنقیح المقال فی علم الرجال، ج۲، ص۲۲۰ و ۲۲۱.
- ↑ تاریخ تفسیر و مفسران، ص۳۵ (به نقل از کافی، ج۱، ص۲).
- ↑ تاریخ تفسیر و مفسران، ص۳۵.
- ↑ محجة البیضاء، ج۲، ص۲۵۳.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۶۹.
- ↑ «حمر النعم» اصطلاحی است که عربهای قدیم برای اشیای با ارزش به کار میبردند و هر گاه میخواستند، ارزش چیزی را بیان کنند، به آن مثل متوسل میشدند؛ زیرا در عرب آن روزگار چیزی به عظمت حمر النعم نمیرسید (حاشیه محجه البیضاء، ج۱، ص۱۹).
- ↑ منیه المرید فی آداب المفید و المستفید، ص١٠١.
- ↑ محجه البیضاء، ج۱، ص۱۹.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲، ص۲۶۲.
- ↑ فقه السیرة النبویة، ص۱۷۸.
- ↑ صحیفه سجادیه، ترجمه محمد مهدی رضایی.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۷۳.
- ↑ «به سوی فرعون بروید که او سرکشی کرده است * و با او به نرمی سخن گویید باشد که او پند گیرد یا بهراسد» سوره طه، آیه ۴۳-۴۴.
- ↑ الامام الصادق(ع)، ص۱۳۱؛ شیوه مناظرات انبیا و امام صادق(ع)، ص۱۶۰ به نقل از: (قاموس الرجال فی تحقیق رواة الشیعه و محدثهم، ج۱، ص۹۷).
- ↑ الامام الصادق(ع)، ص۱۷۰.
- ↑ الامام الصادق(ع)، ص۱۷۱.
- ↑ الامام الصادق(ع)، ص۱۳۱- ۱۷۹.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۷۶.
- ↑ منیة المرید، ص٢.
- ↑ منیة المرید، ص٢.
- ↑ منیة المرید، ص۱۹۲.
- ↑ مجموعه مقالات همایش امام جعفر صادق(ع)، ص۳۴۹۰.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۷۸.
- ↑ الوفا باحوال المصطفی، ج۲، ص۴۳۶.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۲، ص۸۷۲.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۲، ص۸۷۴.
- ↑ «أَمَرَنِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) أَنْ أُعَزِّيَ الْمُفَضَّلَ وَ قَالَ قُلْ لَهُ إِنَّا قَدْ أُصِبْنَا بِإِسْمَاعِيلَ فَصَبَرْنَا فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرْنَا إِنَّا أَرَدْنَا أَمْراً وَ أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَمْراً فَسَلَّمْنَا لِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ (وسائل الشیعه، ج۲، ص۹۰۴).
- ↑ وسائل الشیعه، ج۲، ص۸۷۴.
- ↑ فروع کافی، ج۳، ص۲۰۴.
- ↑ «رَأَيْتُ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ(ع) يُعَزِّي قَبْلَ الدَّفْنِ وَ بَعْدَهُ»؛ (وسائل الشیعه، ج۲، ص۸۷۳).
- ↑ وسائل الشیعه، ج۲، ص۸۷۴.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۲، ص۸۹۳.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۷۹.