ابوذر غفاری در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - '{{یادآوری پانویس}}' به '') |
|||
خط ۱۴۴: | خط ۱۴۴: | ||
*طبق [[نقل]] برخی از مؤرخان: [[مالک اشتر]]، [[حجر بن ادبر]] و [[حذیفة بن یمان]]<ref>طبق نقل ابن اثیر در الکامل، ج۲، ص۲۶۵ اسامی آن گروه که کنار جنازه ابوذر در ربذه حاضر شدند، عبارتند از: مالک اشتر، عبدالله بن مسعود، بکر بن عبدالله تمیمی، ابو مفزر تمیمی، اسود بن یزید، علقمة بن قیس، حلحال ضبی، حرث بن سوید تمیمی، نقل عمرو نام بن حجر عتبه بن شلمی ادبر، نیامده ابن ربیعه است شلمی، ابو رافع مزنی، سوید بن شعبه تمیمی، زیاد بن معاویه نخعی و... در این نقل نام حجر بن ادبر نیامده است.</ref> در میان آن جمع بودند و پس از [[وفات]] [[ابوذر]] آن گروه که هشت نفر بودند، [[همسر]] [[ابوذر]] و فرزندش را با خود به [[مدینه]] بردند و [[عثمان]] دیگر مزاحمتی برای آنان فراهم نکرد. | *طبق [[نقل]] برخی از مؤرخان: [[مالک اشتر]]، [[حجر بن ادبر]] و [[حذیفة بن یمان]]<ref>طبق نقل ابن اثیر در الکامل، ج۲، ص۲۶۵ اسامی آن گروه که کنار جنازه ابوذر در ربذه حاضر شدند، عبارتند از: مالک اشتر، عبدالله بن مسعود، بکر بن عبدالله تمیمی، ابو مفزر تمیمی، اسود بن یزید، علقمة بن قیس، حلحال ضبی، حرث بن سوید تمیمی، نقل عمرو نام بن حجر عتبه بن شلمی ادبر، نیامده ابن ربیعه است شلمی، ابو رافع مزنی، سوید بن شعبه تمیمی، زیاد بن معاویه نخعی و... در این نقل نام حجر بن ادبر نیامده است.</ref> در میان آن جمع بودند و پس از [[وفات]] [[ابوذر]] آن گروه که هشت نفر بودند، [[همسر]] [[ابوذر]] و فرزندش را با خود به [[مدینه]] بردند و [[عثمان]] دیگر مزاحمتی برای آنان فراهم نکرد. | ||
*[[ابوذر]] در سال ۳۲ [[هجری]]، دو سال قبل از [[خلافت امیرالمؤمنین]] [[علی]]{{ع}} در دیار [[غربت]] و [[سرزمین]] بیآب و علف [[ربذه]] به [[ملکوت]] اعلی پیوست و برای همیشه این زبانگویا و کوبنده [[ظالمان]] خاموش شد و [[قلب]] دنیاپرستان را شاد و [[دل]] [[مؤمنان]] را در [[غم]] و [[اندوه]] فراوان فرو برد<ref>ر.ک: اسد الغابه، ج۱، ص۳۰۲؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۳؛ معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۶۲؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۳۰۹ و کامل ابن اثیر، ج۲، ص۲۶۵.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۰۱-۱۰۴.</ref> | *[[ابوذر]] در سال ۳۲ [[هجری]]، دو سال قبل از [[خلافت امیرالمؤمنین]] [[علی]]{{ع}} در دیار [[غربت]] و [[سرزمین]] بیآب و علف [[ربذه]] به [[ملکوت]] اعلی پیوست و برای همیشه این زبانگویا و کوبنده [[ظالمان]] خاموش شد و [[قلب]] دنیاپرستان را شاد و [[دل]] [[مؤمنان]] را در [[غم]] و [[اندوه]] فراوان فرو برد<ref>ر.ک: اسد الغابه، ج۱، ص۳۰۲؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۳؛ معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۶۲؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۳۰۹ و کامل ابن اثیر، ج۲، ص۲۶۵.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۰۱-۱۰۴.</ref> | ||
==ابوذر غفاری در دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳== | |||
نام مشهور او [[جندب بن جناده غفاری]] است. برای وی نامهای دیگری نیز ذکر شده است، مانند “[[برید بن عبدالله]]”، “[[بریر بن جنادة]]”، “[[بریر بن عشرقه]]”، “[[بریر بن جندب]]”، “[[جندب بن عبدالله]]” و “[[جندب بن سکن]]”، اما آنچه مشهور و صحیح است “[[جندب بن جناده]]” است. [[کنیه]] او [[ابوذر]] است و به این [[کنیه]] مشهور است<ref>قاموس الرجال، شوشتری، ج۲، ص۷۲۶.</ref>. وی یکی از [[یاران]] بزرگ [[پیامبر اسلام]]{{صل}} و پنجمین کسی است که [[اسلام]] آورد<ref>البدء و التاریخ، مطهر بن طاهر مقدسی، ج۵، ص۰۹۳</ref>. مردی [[زاهد]] و [[راستگو]] و سخنگویی که بیپرده سخن میگفت. او [[اسلام]] آورد و به [[دستور پیامبر]]{{صل}} به [[محل زندگی]] خود بازگشت تا وقتی که به [[مدینه]] [[مهاجرت]] کرد و به [[رسول اکرم]]{{صل}} ملحق شد<ref>جهت توضیح بیشتر ر.ک: جلد دوم دایرة المعارف صحابه.</ref><ref>[[رضا قاسمی|قاسمی، رضا]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۱۱.</ref>. | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
نسخهٔ ۱۴ اکتبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۲:۳۳
متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
(ابوذر غفاری) | |
---|---|
اطلاعات فردی | |
مذهب | شیعه |
اطلاعات حدیثی | |
مشایخ | عویمر بن مالک انصاری، عمر بن خطاب عدوی، سلمان فارسی، ابو هریرة دوسی، عبد القدوس بن حجاج خولانی |
راویان از او | ابوبکر بن عبدالرحمن مخزومی، ابو زرعة بن عمرو بجلی، ابو سعید مهری، ابوطالب ضبعی، ابو رافع قبطی |
تعداد روایات | ۶ |
- اين مدخل از زیرشاخههای بحث ابوذر غفاری است. "ابوذر غفاری" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
نسب
- "جندب بن جناده"، مشهور به "ابوذر غفاری" یکی از بزرگترین اصحاب نبی مکرم اسلام و یکی از مهمترین حامیان علی(ع)[۲] است. او جزء اولین مسلمانان محسوب میشود[۳]. در نام او اختلاف زیادی وجود دارد. علاوه بر جندب بن جناده - مشهورترین نام او -[۴] اسامی دیگری چون بریر بن جناده[۵]، بریر بن عبدالله[۶]، جندب بن عبدالله[۷]، بریر بن عشرقه[۸]، جندب بن سکن[۹] و عبدالله[۱۰] نیز برای او ذکر شده است. بنا به گفته خود ابوذر، رسول خدا(ص)، نام "عبدالله" را برای وی برگزید. او دوست داشت با همین نام صدایش صدایش کنند[۱۱].
- نام مادرش "رمله بنت وقیعه" از بنیغفار[۱۲] بوده است.
- درباره زندگی ابوذر، پیش از اسلام، اطلاع چندانی در دست نیست. در برخی از روایات آمده است که ابوذر، برادرش انیس و مادرشان (رمله) به علت خونریزیهایی که قبیله "غفاری" در ماه حرام داشتهاند[۱۳]، از آنان جدا و در نزدیکیهای مکه ساکن شدند [۱۴][۱۵].
اسلام ابوذر
- ابوذر غفاری از جمله اصحاب روشن ضمیر و پاکنهادی بود که خدای یگانه را پرستش میکرد و بُتها را قبول نداشت[۱۶]. او به قول خودش حتی قبل از اسلام نیز اهل نماز بود. وی میگوید: "من سه سال پیش از آنکه به حضور پیامبر(ص) برسم، نماز میگزاردم". راوی میگوید: "از او پرسیدم برای چه کسی؟" گفت: "برای خدا". گفتم: "به کدام سو؟" گفت: "به سویی که خدا مرا راهنمایی میکرد"[۱۷].
- طبق قول مشهور، ابوذر، چهارمین[۱۸] یا پنجمین[۱۹] نفری بود که اسلام آورد. در روایتی، خود او، میگوید: "من پنجمین مسلمانم"[۲۰]. در منابع تاریخی آمده است: "وقتی ابوذر خبر مبعث پیامبر(ص) را شنید، ابتدا برادرش، انیس را برای کسب خبر به مکه فرستاد. انیس به مکه آمد و پس از بازگشت، این خبر را تصدیق کرد. ابوذر که از سخنان برادر، آرام نگرفته بود، تصمیم گرفت خود به مکه بیاید تا پیامبر(ص) را از نزدیک ببیند و با رسالت او آشنا شود"[۲۱].
- وی به مکه آمد و پس از چند روز با راهنمایی حضرت علی(ع)[۲۲] به خدمت نبی مکرم اسلام(ص) رسید. پیامبر(ص) سورهای را برای ابوذر تلاوت کرد و او همانجا شهادتین را بر زبان جاری کرد[۲۳]. سپس حضرت رسول(ص) او را مأمور کرد که به سوی قبیله خویش برگردد[۲۴]. به نظر میرسد او از طرف رسول خدا(ص) مأمور شده بود که قبیلهاش را به اسلام دعوت کند. ابوذر پیش از آنکه مکه را ترک کند، به مسجدالحرام رفت و با ندای « أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ» اسلام خویش را آشکار ساخت[۲۵]. مشرکان مکه بر سر او ریختند و به شدت، او را زدند[۲۶].
- سرانجام عباس، عموی پیامبر(ص) با اعلام خطر به قریش مبنی بر اینکه راه تجاری شما از میان قبیله او میگذرد، ابوذر را از دست آنان نجات داد[۲۷]. گویا ابوذر، روز بعد هم این عمل را تکرار کرد و دوباره عباس، او را نجات داد[۲۸].
- پس از بازگشت ابوذر از مکه، مادر و برادر او نیز مسلمان شدند. آنها نزد قبیله خویش (غفار) بازگشتند و با تلاشهای ابوذر، نیمی از قبیله غفار، قبل از هجرت پیامبر(ص) مسلمان شدند. بقیه افراد قبیله نیز پس از هجرت پیامبر(ص) به مدینه، اسلام را پذیرفتند[۲۹].
- قبیله "اسلم" نیز که در نزدیکی غفار بودند در مدینه به حضور پیامبر(ص) رسیدند و به رسول خدا(ص) گفتند: "ما نیز با همان شرایطی که برادران ما از بنیغفار مسلمان شدند مسلمان میشویم". پیامبر(ص) در حق هر دو قبیله دعا کرد و فرمود: "خداوند قبیله غفار را غفران عنایت کند و قبیله اسلم را سالم بدارد"[۳۰][۳۱].
هجرت ابوذر به مدینه
- ابوذر تا پس از جنگ خندق در قبیله خویش ماند، سپس به مدینه هجرت کرد[۳۲]. او تا زمان رحلت رسول خدا(ص) همواره همراه آن حضرت بود و در غزوات و سریهها شرکت میکرد. ابوذر در جنگ تبوک از لشکر جدا شد؛ وقتی به پیامبر(ص) خبر دادند، فرمود: "اگر خیری در او باشد، به ما ملحق خواهد شد و اگر خیری در او نباشد، خدا شما را از دست او نجات داد"[۳۳]. شتر ابوذر کند حرکت میکرد، ابوذر که چنین دید، شتر را رها کرد و بار و بنهاش را بر دوش گرفت و سعی کرد خود را به لشکر اسلام برساند. وقتی او از دور میآمد، به خاتم انبیا(ص) خبر دادند که مردی به سوی ما میآید. پیامبر(ص) فرمود: "امیدوارم که ابوذر باشد". وقتی نزدیک شد، اصحاب عرض کردند: "بله ای رسول خدا، او ابوذر است". پیغمبر اکرم(ص)سخن تاریخی خویش را درباره او در همین جا بیان کرد: "خدا ابوذر را رحمت کند! او تنها راه میرود و در تنهایی میمیرد و تنها محشور خواهد شد"[۳۴][۳۵].
حمایت ابوذر از اهل بیت(ع)
- پس از رحلت نبی مکرم اسلام(ص)، با وجود خواست ایشان که علی(ع) را برگزیده بود، ابوبکر به خلافت رسید. در این میان، عدهای از پیروان حضرت علی(ع) چنین انتخابی را نپذیرفتند و با آن به مخالفت برخاستند. یکی از کسانی که با جدیت، مخالفت خویش را اعلام کرد، ابوذر بود. ابن ابی الحدید به نقل از عبدالعزیز جوهری و ابن لهیعه نقل کرده است: "ابوذر، هنگام وفات پیامبر(ص) در مدینه نبود. او وقتی که به مدینه آمد ابوبکر به عنوان خلیفه انتخاب شده بود. ابوذر فرمود: شما خویشان پیامبر(ص) را ترک گفتید. اگر خلافت را در خاندان او قرار داده بودید اختلاف پیدا نمیشد"[۳۶].
- در همین ایام بود که علی(ع) و فاطمه(س) شبها به در خانه برخی از صحابه رسول خدا(ص) میرفتند و از آنها یاری میخواستند؛ به گونهای که چهل نفر به حضرت علی(ع) وعده نصرت و همکاری دادند. علی به آنها فرمود: "هنگام صبح با سرهای تراشیده در منزل من حاضر شوید و اسلحه خود را هم برای مبارزه بیاورید". هنگام صبح، تنها چهار نفر در منزل آن حضرت حاضر شدند که یکی از آنها ابوذر بود[۳۷].
- ابوذر در دوره عثمان نیز حمایت خویش را از علی(ع) اعلام کرد. یعقوبی مینویسد: "ابوذر در زمان عثمان در مسجد پیامبر(ص) ایستاد و پس از معرفی خودش گفت: محمد(ص) وارث دانش آدم و برتریهای پیامبران است و علی(ع) وصی محمد و وارث علم اوست. ای امت سرگردان! پس از پیامبرش اگر شما کسی را که خدا پیش انداخته بود مقدم میداشتید... و ولایت و وراثت را در خاندان پیامبر(ص) مینهادید... سهمی از فرائض خدا از میان نمیرفت و دو نفر در حکم خدا اختلاف نمیکردند؛ مگر اینکه علم آن را از کتاب خدا و سنت پیامبرش نزد اینان مییافتید؛ ولی اکنون که چنین کردید، بدفرجامی کار خود را بچشید"[۳۸][۳۹].
ابوذر در شام
- پس از درگذشت ابوبکر، ابوذر به شام مهاجرت کرد و تا زمانی که عثمان به حکومت رسید، وی در شام بود. سپس برای شکایت از معاویه به مدینه آمد[۴۰].
- طبق نقلی پس از بازگشت ابوذر از شام، عثمان به او گفت: "آیا این سخن را تو گفتهای که از پیامبر خدا(ص) شنیدم که میگفت: "وقتی شماره بنیامیه به سی مرد رسید، سرزمینهای خدا را چون ملک شخصی در زیر فرمان خویش، بندگان خدا را چاکران خویش و دین خدا را دغلبازی گیرند؟"[۴۱]؛ ابوذر پاسخ داد: بله، از رسول خدا(ص) شنیدم. عثمان از حاضران پرسید: آیا شما این سخن را از رسول خدا(ص) شنیدهاید؟. علی(ع) گفتار ابوذر را تأیید کرد[۴۲] و به نقلی فرمود: "من این حدیث را از رسول الله(ص) نشنیدهام؛ ولی ابوذر هم دروغ نمیگوید؛ چرا که رسول خدا(ص) درباره او فرمود: "آسمان بر هیچ کس سایه نیفکند و زمین تیره هیچ کسی را در برنگیرد که راستگوتر از ابوذر باشد"[۴۳][۴۴].
- انتقادات ابوذر از عثمان سبب شد، تا عثمان او را به شام بفرستد[۴۵]. ابوذر در شام هم از انتقاد دست نکشید و از معاویه -که از طرف عثمان حاکم شام شده بود- انتقاد میکرد. ابوذر به سبب ساختن کاخ خضراء به معاویه میگفت: "اگر این کاخ را از مال خداوند ساختهای، خیانت کردهای و اگر از مال خود ساختهای، اسراف کردهای"[۴۶].
- او کنار دروازه دمشق میایستاد و علیه حکومت سخن میگفت. اعتراضهای همیشگی ابوذر به عثمان و معاویه سبب شد تا معاویه، او را دشمن خدا و رسول خطاب کند. معاویه گفت: "اگر میخواستم یکی از اصحاب محمد را بدون اذن عثمان بکشم، نخست تو را از بین میبردم.... ابوذر گفت: من دشمن خدا و رسول نیستم. تو و پدرت دشمنان خدا و رسول هستید. شما در ظاهر مسلمان شدید و در باطن، کافرید. رسول خدا تو را [چنین] لعنت و نفرین کرد که خداوند شکمت را سیر نکند"[۴۷].
- سرانجام معاویه به عثمان، نامه نوشت که تو شام را به وسیله ابوذر بر خود تباه ساختی. عثمان هم به معاویه دستور داد او را بر شتری بیجهاز سوار کند و بدون توقف به مدینه بفرستد [۴۸].
- ابوذر با حالت ضعف و مریضی، در حالی که ران پایش مجروح شده بود به مدینه رسید. عثمان، ابوذر را متهم کرد که قصد داشته در شام فتنهانگیزی کند و مردم را بر ضد او بشوراند. ابوذر گفت: "من تنها قصد امر به معروف و نهی از منکر دارم"[۴۹][۵۰].
- بخششهای زیاد و غیر عادلانه عثمان به خاندان خویش و افرادی امثال مروان بن حکم و دیگران، از انتقادهای اصلی ابوذر به او بوده است. او در محافل و مجالس، از فساد دستگاه حکومت سخن میگفت و اظهار میداشت عثمان، سنت رسول خدا(ص) را رها کرده و خویشاوندان خود را بر مسلمانان مسلط ساخته است.
- در یک مورد، عثمان تلاش کرد دهان ابوذر را با تطمیع ببندد؛ اما این صحابی زاهد و با تقوا حاضر نشد آزادی خویش را از دست بدهد[۵۱]. سرانجام عثمان از طریق غلامش، ابوذر را تهدید کرد که باید دست از مخالفت من برداری و سکوت کنی؛ اما ابوذر میگفت: "من از اوامر خدا دست بردارم و قرآن را فراموش کنم و در برابر مفسدان سکوت کنم؟ به خدا سوگند! من هرگز خشم خداوند را بر رضایت عثمان اختیار نخواهم کرد و حق را خواهم گفت: اگر چه عثمان ناراحت شود و به خشم آید"[۵۲][۵۳].
ابوذر، راوی سخنان پیامبر(ص)
- ابوذر از جمله راویان رسول خدا(ص) است. افرادی چون عمر، عبدالله بن عمرو ابن عباس[۵۴]، از او روایت نقل کردهاند.
- در روایتی از ابوذر نقل شده است: "رسول خدا(ص) مرا به هفت چیز سفارش فرمود: مساکین را دوست بدارم و به آنان نزدیک شوم؛ در امور دنیایی به کسانی بنگرم که از من فروترند؛ از کسی چیزی نخواهم؛ پیوند خویشاوندی را رعایت کنم؛ همواره حق را بگویم، هر چند تلخ باشد؛ در راه خدا از سرزنش سرزنش کنندهای نترسم و فرمود: «لَاحَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ» را فراوان بگویم"[۵۵][۵۶].
تبعید ابوذر به ربذه
- سرانجام خلیفه سوم به مروان بن حکم دستور داد تا ابوذر را به ربذه بفرستد و اجازه ندهد کسی او را بدرقه کند و با وی سخنی بگوید[۵۷].
- حضرت علی(ع)، حسنین(ع)، عبدالله بن جعفر، عمار بن یاسر[۵۸]، و به نقلی عقیل[۵۹] و عیینه بن عباس[۶۰] از جمله کسانی بودند که با وجود دستور عثمان، برای بدرقه ابوذر آمدند و او را به پایداری در راه خدا دعوت کردند[۶۱]. حضرت علی(ع) ضربهای به شتر مروان بن حکم زد. مروان که طبق دستور عثمان برای انجام مأموریتش آمده بود با ناراحتی نزد عثمان رفت و ماجرا را برای او بیان کرد [۶۲]. سرانجام ابوذر با بدرقه گرم بهترین دوستانش، مدینه را ترک کرد و رهسپار ربذه شد[۶۳][۶۴].
وفات ابوذر
- ربذه، بیابان خشک و بیآب و علفی بود که ابوذر، همراه همسر و دخترش و به نقلی همسر و غلامش به این منطقه تبعید شد. سرانجام، لحظه مرگ ابوذر فرا رسید. وقتی ابوذر، گریه همسرش را دید، به او فرمود: "تو را بشارت باد! گریه نکن. رسول خدا(ص) به گروهی که من هم در میان آنها بودم فرمود: مردی از شما در سرزمینی از بین خواهد رفت که گروهی از مؤمنان حاضر خواهند شد و او را دفن خواهند کرد. از آن جمع، همگی جز من مردهاند. سپس به او فرمود: پس از مردن من به کنار راه برو و گروهی از مؤمنان از آنجا خواهند گذشت: خبر مرگ مرا به آنان بده...."
- امذر میگوید: "من به دستور ابوذر عمل کردم. ناگهان گروهی را دیدم که به سرعت نزدیک صحابه شدند... من خود را معرفی کردم و وصیت ابوذر را به آنها گفتم. این گروه از صحابه که حجر بن عدی، مالک اشتر و عبدالله بن مسعود نیز در میانشان بودند، ابوذر را غسل دادند و کفن کردند و سپس به خاک سپردند"[۶۵].
- رحلت این صحابی زاهد و با تقوا در سال ۳۱ هجری بوده است[۶۶][۶۷].
مقدمه
- نام او جندب فرزند جناده یا بریر و معروف به کنیهاش ابوذر است. او از سابقین و از اصحاب برگزیده پیامبر اسلام(ص) تا به شمار میآید، مؤرخان مینویسند: وی چهارمین[۶۸] یا پنجمین نفری بود که به نوبت و رسالت پیامبر خدا(ص) ایمان آورده است[۶۹].
- ابوذر، مردی حکیم و دانشمند بود که سخنان عالمانه و حکیمانه او هنوز هم مورد توجه همگان بوده و در صداقت گفتار و صراحت لهجه زبانزد عام و خاص است. ابن حجر مینویسد: مناقب و فضایل ابوذر به طور جد بسیار زیاد بوده است[۷۰].
- او نخستین کسی بود که رسالت پیامبر اسلام(ص) و نبوت آن حضرت را به ایشان تبریک و تهنیت گفته است و همین موضوع در ماجرای مسلمان شدنش مشهور است. او سه سال قبل از بعثت عبادت و شب زندهداری میکرد و چهارمین یا پنجمین نفری بود که اسلام آورد با پیامبر(ص) پیمان بست که در راه خدا ملامت ملامتکنندهای او را از راه حق باز ندارد. وی از نظر عبادت و مناسک چون عیسی بن مریم(ع) بود و آسمان بر راستگوتر از او سایه نیفکنده است[۷۱].
- وی از بزرگان علم و فضیلت و از اعاظم زهد و تقوا به شمار میآید و شکی نیست که وی نزد همه مسلمانان و شخص پیامبر گرامی اسلام(ص) و امیر مؤمنان(ع) جایگاهی بینظیر داشته است[۷۲]. وی مقارن با مهاجرت مسلمانان، به شهر مدینه هجرت کرد و در زمان خلافت عثمان به ربذه تبعید شد و در همان جا در گذشت[۷۳].
- شیخ طوسی در رجال خود، ابوذر را از یاران صدیق امیرالمؤمنین علی(ع) به شمار آورده و او را یکی از ارکان اربعه[۷۴] دانسته است[۷۵].[۷۶]
دفاع ابوذر از اهل بیت پیامبر(ص)
- ابوذر هرگز در راه حق از سرزنش ملامت کنندگان نهراسید و در راه ایمان و عقیده راستین خود در مواجهه با دشواریها و در مقابله با تبعیضها کمترین انعطافی از خود نشان نداد و هرگز تزلزلی به اراده استوار او راه نیافت. وی به تمام پیمانها و تعهدات خود در قبال اسلام و شخص نبی اکرم(ص) وفادار ماند. او به همه دستورها و وصایای رسول خدا(ص) عمل کرد، و تا آخرین لحظه زندگیش از این روش عدول نکرد. وی یکی از حواریونی بود که تا آخر عمر از سیره سیدالمرسلین(ص) منحرف نشد.
- او در بیشترین جنگهای عصر رسالت در رکاب پیامبر اسلام(ص) علیه کار و مشرکان شمشیر زد و پس از رحلت آن بزرگوار نیز بر اساس سفارشهای آشکار و نهان پیامبر خدا(ص) از ملازمان راستین امیرمؤمنان(ع) بود و آشکارا مناقب فضائل اهل بیت پیامبر(ص) را ترویج میکرد. وی به راستی مصداق، معروف پیامبر اسلام(ص) بود که فرمود: "در زیر آسمان کبود و در پهنه زمنی، راستگوتر از ابوذر یافت نمیشود". ابوذر با برخورداری از چنین معنای بینظیری به نشر معارف آل پیامبر و ترویج و تحکیم منزلت آنان پرداخت و در گرایش مردم به اهل بیت نقش مهمی ایفا کرد.[۷۷]
حمایت ابوذر تا پای جان
- پس از ماجرای سقیفه و بیعت جمعی با ابوبکر خلیفه اول، امیرالمؤمنین علی(ع) برای استیفای حق خویش و این که وی به تصریح رسول خدا در حدیث ثقلین، غدیرخم، حدیث منزلت و آیه مباهله و... جانشین پیامبر(ص) است، از مسلمانان یاری خواست. او شبها همسرش فاطمه(ع) را بر الاغی سوار میکرد[۷۸] و خود لگام آن را میکشید و دو فرزند امام(ع) یعنی حسن و حسین(ع) هم، پیشاپیش پدر و مادر حرکت میکردند، آنگاه در خانه انصار و دیگران میآمد و از آنان یاری میخواست.
- بدینسان چهل مرد به حضرت پاسخ مثبت دادند و حضرت علی(ع) با آنان به شرط ایستادگی تا پای جان بیعت کرد و ضمن با آنان شرط کرد که سحرگاه سر تراشیده و با سلاح به حضورش بیایند. اما چون سپیده دمید از آن گروه چهل نفری تنها چهار تن – با سر تراشیده و سلاح بر دوش – آمدند و آن چهار تن عبارت بودند از: زبیر[۷۹]، مقداد، ابوذر و سلمان.
- حضرت علی(ع) بار دیگر شبانه بر خانه همان چهل نفر رفت و سوگندشان داد که به یاریش بشتابند. آنگاه آنان گفتند: فردا صبح به حضوریت میآییم، ولی باز هم آن چهار تن آمدند و کس دیگر نیامد. شب سوم نیز علی(ع) با آنان دیدار کرد و نتیجه همان بود که در شبهای قبل اتفاق افتاده بود[۸۰]، بنابراین ابوذر جزو معدود افرادی بود که تا پای جان حاضر به حمایت از مولایش امیر مؤمنان علی(ع) بود.[۸۱]
سفارش حضرت علی(ع) در وصیت ابوذر
- داود بن أبی عوف میگوید: معاویة بن ثعلبه لیثی به من گفت: آیا میخواهی تو را به حدیثی که در آن شکی نیست، آگاه سازم؟ گفتم: آری. گفت: هنگامی که ابوذر بیمار شد، علی بن ابی طالب(ع) را وصی خود قرار داد و کارهایش را به وی واگذار کرد، برخی از کسانی که به عیادتش رفته بودند به او گفتند: ای ابوذر بهتر و زیبندهتر آن بود که امیرالمؤمنین عثمان را وصی خود قرار میدادی؟ ابوذر گفت: من به حق امیرالمؤمنین را وصی خود قرار داده ام؛ به خدا سوگند که وی (علی(ع)) بهار دل و آرام جان است، اگر روزی سایهاش برسرتان نباشد، نه زمین را خواهید شناخت و نه اهل آن را.
- معاویة بن ثعلبه لیثی میگوید: من در آخر از ابوذر پرسیدم: ای ابوذر ما میدانیم که محبوبترین مردم نزد تو همان کسی است که نزد رسول خدا از همه محبوبتر بوده است. حال بگو که آن شخص کیست؟ ابوذر گفت: آری چنین است، بدانید که محبوب ترین مردم نزد من، این شیخ مظلوم؛ یعنی علی بن ابی طالب(ع) است؛ زیرا او کسی است که حقش به تاراج رفته است[۸۲].[۸۳]
علی(ع) و سفارش ابوذر به مردم
- از آنجا که ابوذر همواره امیرالمؤمنین علی(ع) را اول مسلمان میدانست و از هر نظر او را بر دیگران برتری میداد[۸۴]. مردم را به برتری آن امام(ع) و سفارش مینمودند و در هر فرصتی که پیش میآمد، این حقیقت را بازگو میکرد تا حجت بر همگان تمام شود.
- ابن ابی الحدید از ابو رافع صحابی پیامبر(ص) نقل میکند: من برای عیادت ابوذر به صحرا ربذه رفتم، چون میخواستم با او وداع کنم و برگردم، به من و همراهانم گفت: به زودی فتنهای به پا خواهد شد؛ بنابراین از خدا بترسید و بر شما باد بر آن پیر بزرگوار علی بن ابی طالب(ع) و از دامن او دست برندارید و از او پیروی کنید؛ چراکه از رسول خدا(ص) و شنیدم که به او میفرمود: "ای علی، تو نخستین کسی بودی که به من ایمان آوردهای، و اولین کسی خواهی بود که در روز قیامت با من دست خواهی داد، تو صدیق اکبر و فاروق اعظمی که میان حق و باطل جدایی میاندازی و تو سالار مؤمنانی و اموال دنیوی سالار کافران است، تو برادر من و وزیر منی، تو بهترین بازمانده منی که دین مرا ادا میکنی و وعدههای مرا برآورده خواهی کرد"[۸۵].
- از مجموع آنچه در این بخش گذشت، به خوبی پیداست که ابوذر غفاری در طول زندگانی و عمر با برکت خود مطیع و پیر و امیرالمؤمنین علی(ع) بالا بوده و او را امام و پیشوای خود و همه مسلمانان میدانسته و در راه دفاع از ولایت و حقانیت آن حضرت هیچگاه و در هیچ شرایطی کوتاهی نکرده و لب فرو نبسته است.[۸۶]
برخورد ابوذر با کجرویهای عثمان
- عثمان در طول تاریخ خلافت خود با بخششهای بیجا - به خصوص در اواخر عمرش - به اقوام خود، مسیر حکومت اسلامی را به بیراهه کشاند و افراد ناصالح و بیفضیلت را در بلاد دور و نزدیک بر مسند حکومت نشاند، به طوری که مکررا مورد اعتراض مسلمانان قرار گرفت، اما چون اعتراضها کارساز نبود، همگان را به مخالفت با حکومت وی برانگیخت. در این میان ابوذر غفاری از معدود افرادی بود که جلوتر از همه لب به اعتراض گشود و بر اعمال و رفتار عثمان و سایر کارگزارانش خرده گرفت، و چون شنید خانههای بیت المال را در اختیار مروان حکم و دیگران گذاشته آشکارا در کوچه و بازار رفتار وی را مورد ملامت قرار میداد و فریاد میزد: کافران را به عذابی دردناک بشارت باد و این آیه را تلاوت میکرد: ﴿وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾[۸۷][۸۸].[۸۹]
تبعید ابوذر به شام
- عثمان برای آنکه از انتقادهای ابوذر راحت شود، او را به شام (محل امارت معاویه) تبعید کرد، اما او در شام نیز ساکت نماند و به رفتار شاهانه معاویه (امیر شام و کارگزار دولت عثمان) اعتراض میکرد. معاویه ابتدا برای ساکت کردن ابوذر مقدار سی صد دینار پول برایش فرستاد، ولی او پس از سؤال و جواب کردن با فرستاده معاویه و این که اگر حقوق سالیانه من است، میپذیرم و اگر صله و هدیه است مرا به آن نیازی نیست و سرانجام دینارها را پس داد. تا این که معاویه کاخ سبزش را بنا کرد و ابوذر به بنای چنین ساختمانی اعتراض کرد و گفت: ای معاویه، اگر از مال خدا این بنا را میسازی که خیانت است و اگر از مال خودت میباشد که اسراف است[۹۰].[۹۱]
بازگشت ابوذر به مدینه و تبعید به ربذه
- پس از مکاتبه معاویه باعثمان و اظهار عجزش در مقابله با قاطعیت ابوذر، سرانجام عثمان نامهای برای معاویه نوشت و در آن یادآور شد که: ابوذر را بر شتری چموش سوار کرده و همراه شخصی خشن (که شب و روز بتازد) به مدینه باز گرداند.
- معاویه هم به دستور خلیفه عمل کرد و ابوذر را بر ناقه پیر و خشن (که جز پالانی نداشت) سوار کرد و او را با مرد بیرحمی به مدینه فرستاد. وقتی ابوذر به مدینه رسید تمامی گوشت رانهایش از سختی راه و مرکب ناهموار ریخته و زخم شده بود[۹۲].
- واقدی در نقل دیگری به سند خود از "صهبان اسلمی" نقل میکند که گفته است: ابوذر، وقتی به مدینه وارد شد، عثمان به او گفت: تو همانی که چنین و چنان کردی! امیرالمؤمنین(ع) که در مجلس حاضر بود، در دفاع از ابوذر به مقداری که برای حضرتش ممکن بود، خطاب به عثمان فرمود: به تو همان راهنمایی را میکنم که مؤمن آل فرعون گفت: ﴿وَإِنْ يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ﴾[۹۳].
- عثمان که انتظار نداشت حضرت علی(ع) در دفاع از ابوذر با او چنین سخن بگوید، پاسخ تندی به حضرت داد و حضرت نیز همانگونه به او پاسخ تندی داد. پس از آن، عثمان، مردم را از نشست و برخاست با ابوذر منع کرد و او را ممنوع الملاقات نمود، اما ابوذر همه این سختیها را تحمل کرد و مدتی را بدین گونه گذراند.
- و پس از گذر زمان، دوباره ابوذر را نزد عثمان آوردند. در این مرتبه ابوذر با تندی، به عثمان عتاب و خطاب کرد، عثمان در خشم رفت و گفت: "از پیش ما و سرزمین ما بیرون برو".
- ابوذر گفت: به کجا بروم؟ عثمان گفت: به صحرا.
- ابوذر گفت: آیا پس از هجرت باز عرب صحرانشین شوم؟ عثمان گفت: آری. ابوذر گفت: پس به بادیه نجد میروم. عثمان قبول نکرد و گفت: تو را به راه دور میفرستم و از ربذه دورتر، و ابوذر به دستور عثمان به ربذه[۹۴] تبعید شد[۹۵].[۹۶]
وداع امیرالمؤمنین(ع) و همراهان با ابوذر
- همانگونه که اشاره شد، عثمان نتوانست حق گوییهای ابوذر را تحمل کند، لذا حکم تبعید وی را به ربذه صادر کرد و به مروان بن حکم مأموریت داد تا وسایل حرکت او و همسر و فرزندانش را فراهم کند، و در ضمن دستور داد هیچکس با وی سخن نگوید و او را بدرقه نکند.
- این فرمان، کارساز بود و کسی جرئت نکرد ابوذر را بدرقه کند و یا مطلبی با وی در میان بگذارد؛ لیکن وقتی این خبر به امیرالمؤمنین علی(ع) رسید، بسیار گریست به طوری که محاسن مبارکش به اشک چشمانش مرطوب شد سپس فرمود:آیا این چنین با صحابی رسول خدا(ص) برخورد میشود و تبعید میگردد؟! همه از خداییم و به سوی او باز میگردیم[۹۷].
- سپس حضرت از جا برخاست و به همراه برادرش (عقیل) و فرزندانش (حسن و حسین) و صحابی بزرگ رسول خدا(ص) (عمار یاسر) و به نقلی با عبدالله بن عباس، فضل، قثم و عبیدالله بن عباس همگی بدون اعتنا به دستور عثمان به بیرون شهر رفتند و ابوذر را تا دم دروازه مدینه بدرقه کردند و با این حرکت، حکم تبعید وی را زیر سؤال برده و بر حرکات ابوذر مهر تأیید زدند[۹۸].
- اما مروان حکم که مأموریت داشت این حکم ظالمانه را ادا کند از همراهی امیرالمؤمنین(ع) و همراهانش ناراحت شد و در یک برخورد غیر مؤدبانه با آن حضرت و همراهانش تندی کرد و کلمات خشنی بر زبان جاری کرد. اما حضرت در برابر برخورد او موضعگیری کرد، و با تازیانهای به مرکب مروان زد، و با این کار او را مجبور به سکوت و بازگشت به مدینه نمود.[۹۹]
سخنان امام و همراهانش با ابوذر
- سید رضی در نهج البلاغه سخنان حضرت علی(ع) را به هنگام وداع با ابوذر که حکایت از عمق ناراحتی امام(ع) و تأیید ابوذر و مخالفت با خلیفه وقت (عثمان) است را چنین آورده است: ای ابوذر، تو به خاطر خدا خشم کردی، پس به همان کسی که برایش غضب کردی، امیدوار باش، این مردم از تو بر دنیایشان ترسیدند و تو از آنها بر دینت، پس آنچه را که آنان برایش در وحشتند به خودشان واگذار و از آنچه که میترسی ایشان گرفتارش شوند (عذاب الهی) فرار کن. عجبا! که چه محتاجاند به آنچه از آن منعشان کردی و چه بینیازی از آنچه که از تو دریغ کردند. به زودی خواهی یافت که پیروزی برای کیست و چه کسی بیشتر مورد حسرت قرار میگیرد. ای ابوذر اگر درهای آسمانها و زمین به روی بندهای بسته شود و او از خدای خود بترسد، خداوند راهی برای وی خواهد گشود. ای ابوذر! آرامش خویش را تنها در حق جست و جو کن و غیر از باطل چیزی تو را به وحشت نیفکند، بدان اگر دنیایشان را میپذیرفتی، دوستت داشتند و اگر سهمی از آن را به خود اختصاص میدادی (و با آنان کنار میآمدی) دست از تو بر میداشتند[۱۰۰].
- سپس حضرت علی(ع) به برادرش عقیل فرمود: "با برادرت ابوذر وداع کن". بعد جناب عقیل، و امام حسن، و امام حسین و نیز عمار یاسر هر کدام درباره فضایل ابوذر و اندوه خود به خاطر جدایی از او سخنانی گفتند[۱۰۱].
- ابوذر در پاسخ این همه لطف و محبت و اظهار همدردی با امیرالمؤمنین {{ع} و همراهان چنین گفت: ای خاندان رحمت، خدایتان شما را رحمت کند! هرگاه شما را میبینم، رسول خدا(ص) را به یاد میآورم، من در مدینه دلبستگی و آرامشی جز شما نداشته و ندارم. اینک در حجاز بر عثمان گران بار شدم آن گونه که بر معاویه در شام بودم، عثمان نمیخواست که در جوار برادر و پسر خالهاش در یکی از دو شهر (بصره و مصر)[۱۰۲] باشم تا مبادا مردم را بر آنان بشورانم.. او مرا به سرزمینی (ربذه) فرستاد که در آن هیچ دفاع کننده و ناصری جز خدا برایم نیست. به خدا سوگند، که همنشینی جز خداوند نمیخواهم و زمانی که با او هستم، از هیچ چیزی بیم ندارم.
- پس از این سخنان، ابوذر به تبعیدگاه برده شد و حضرت علی(ع) و همراهان به مدینه بازگشتند[۱۰۳].[۱۰۴]
اعتراض عثمان و موضعگیری امام(ع)
- بدرقه کنندگان چون به مدینه بازگشتند، عثمان در ملاقاتی که با حضرت علی(ع) داشت به صورت اعتراض گفت: چه چیز تو را وادار کرد که فرستادهام (مروان) را برگردانی و فرمان مرا کوچک بشماری؟ حضرت در پاسخ او فرمود: "فرستاده تو میخواست مرا برگرداند، من او را برگرداندم، ولی فرمانت را کوچک نشمردم".
- عثمان گفت: مگر نهی من که کسی با ابوذر سخن نگوید، به تو نرسیده بود؟ حضرت دستور او را به هیچ انگاشت و فرمود: "مگر به هر گناهی که فرمان دهی، باید از تو اطاعت کنیم!" عثمان که پاسخ قانع کنندهای نداشت به دفاع از مروان برخاست و گفت: باید مروان حق خود را از تو بگیرد. حضرت فرمود: "از چه چیزی؟" عثمان گفت: از ناسزا گفتن به وی و تازیانه زدن به مرکبش. حضرت فرمود: "در مورد مرکبش مرکب من آماده است. و یک تازیانه به مرکب من بزند. اما در مورد ناسزا گفتنش هیچ دشنامی به من نخواهد داد، مگر این که مثل همان دشنام را به تو خواهم داد و بر این ناسزا به تو دروغ نخواهم بست". عثمان گفت: چرا مروان به شما ناسزا نگوید، گویا فکر میکنی از او بهتری؟! حضرت فرمود: "آری، به خدا از تو نیز بهترم". حضرت این را گفت و برخاست و از نزد عثمان رفت[۱۰۵].
- امام علی(ع) در این ملاقات، قاطعانه از حرکت ابوذر دفاع کرد و رفتار عثمان را غیر حق و بر باطل اعلان نمود و عوارض خطرناک این گفت و گوی به حق را به جان خرید. اما عثمان قدرت آن را نداشت بیش از این با امام(ع) و اهل بیت پیامبر(ع) برخورد نماید.[۱۰۶]
وفات غریبانه ابوذر در ربذه
- آری، ابوذر غفاری به جرم حق گویی و امر به معروف و نهی از منکر از جانب خلیفه سوم به ریگ زار بی آب و علف "ربذه" تبعید شد و پس از مدتی رنج و داغ از دست دادن فرزندش "ذرّ"[۱۰۷] خود با مرگ دسته و پنجه نرم کرد. *همانگونه که رسول خدا(ص) فرموده بود: "به تنهایی زندگی میکند و به تنهایی میمیرد و به تنهایی مبعوث میشود و به تنهایی وارد بهشت میگردد"[۱۰۸]
- وی به تنهایی در ربذه زیست و به تنهایی جان سپرد و روحش به عالم ملکوت پرواز کرد.
- ام ذر (همسر ابوذر) نقل میکند: هنگامی که ابوذر در حال جان دادن بود، نگاهی به من کرد و اشک را بر گونههایم جاری دید، قبلش سوخت؛ پرسید: چرا گریه میکنی؟ گفتم چگونه گریه نکنم در حالی که گذشته از رنجهایی که کشیدهام، و اینک هم در سرزمین این چنینی از دنیا میروی، من پس از مرگت، باید تو را کفن کنم، و حال آنکه پارچهای برای کفن تو ندارم.
- ابوذر گفت: گریه نکن، به زودی گروهی از مؤمنان بر جنازه من حاضر خواهند شد و مرا کفن خواهند کرد و بر من نماز خواهند خواند. همسرش به ابوذر گفت: اکنون ایام حج تمام شده و حاجیان همه رفتهاند، کسی باقی نمانده که از این راهگذر کند. ابوذر پاسخ داد: من آنچه گفتم از پیامبر(ص) شنیدهام، زیرا روزی من و چند نفر دیگر در خدمت پیامبر نشسته بودیم، حضرت رو به ما کرد و فرمود: یکی از شما در بیابانی از دنیا میرود و گروهی از مؤمنان بر جنازه او حاضر میشوند.
- ای همسرم، تمام کسانی که در آن مجلس بودند، در آبادی از دنیا رفتهاند و جز من که در این بیابان دست به گریبان مرگ است هستم، کسی باقی نمانده است؛ مواظب راه باش که سخن پیامبر صحیح است. ام ذر میگوید: در همین حال بود که ناگاه قافلهای از دور پیدا شد و گروهی سر رسیدند. و به محض مشاهده حالت اضطراب در روحیهام، پرسیدند چرا چنین مضطری؟ گفتم: یکی از مسلمانان در حال احتضار است، برای تجهیز و تکفین او حاضر شوید و از خداوند پاداش بگیرید. پرسیدند او کیست؟ گفتم: ابوذر غفاری، همه پیاده شدند و خود را به بالین ابوذر رساندند[۱۰۹]. چشم وی که به آنان افتاد، سخنی که پیامبر(ص) درباره ایشان گفته بود، به آنان بشارت داد و سپس گفت: وضع مرا میبینید، اگر جامهای داشتم مرا در همان کفن میکردید، ولی چون جامهای ندارم، لذا مرا با پارچههای خود کفن کنید؛ شما را به خدا سوگند میدهم کسی که امارت و یا ریاست قومی را به عهده دارد، مرا کفن نکند. همسر ابوذر میگوید: این را گفت و با من خداحافظی کرد و چشمهایش را بر هم گذارد و برای همیشه دیده از جهان فرو بست.
- راوی گوید: گروهی که بر جنازه او حاضر بودند، هر کدام از امارت و ریاست بهرهای برده بودند؛ لذا برای کفن کردنش با توجه به وصیتش به مشکل برخوردند. آنگاه جوانی از انصار پیش آمد و گفت: من دو جامه به همراه دارم که مادرم با دست خود آن را رشته و بافته است، یکی بر تنم هست و دیگری را در اختیار شما میگذارم که وی را با آن کفن کنید. آنان چنین کردند، و عبدالله بن مسعود بر او نماز خواند. سپس بدن پاک او را دفن کردند و بر قبرش اشکها ریختند.
- طبق نقل برخی از مؤرخان: مالک اشتر، حجر بن ادبر و حذیفة بن یمان[۱۱۰] در میان آن جمع بودند و پس از وفات ابوذر آن گروه که هشت نفر بودند، همسر ابوذر و فرزندش را با خود به مدینه بردند و عثمان دیگر مزاحمتی برای آنان فراهم نکرد.
- ابوذر در سال ۳۲ هجری، دو سال قبل از خلافت امیرالمؤمنین علی(ع) در دیار غربت و سرزمین بیآب و علف ربذه به ملکوت اعلی پیوست و برای همیشه این زبانگویا و کوبنده ظالمان خاموش شد و قلب دنیاپرستان را شاد و دل مؤمنان را در غم و اندوه فراوان فرو برد[۱۱۱].[۱۱۲]
ابوذر غفاری در دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳
نام مشهور او جندب بن جناده غفاری است. برای وی نامهای دیگری نیز ذکر شده است، مانند “برید بن عبدالله”، “بریر بن جنادة”، “بریر بن عشرقه”، “بریر بن جندب”، “جندب بن عبدالله” و “جندب بن سکن”، اما آنچه مشهور و صحیح است “جندب بن جناده” است. کنیه او ابوذر است و به این کنیه مشهور است[۱۱۳]. وی یکی از یاران بزرگ پیامبر اسلام(ص) و پنجمین کسی است که اسلام آورد[۱۱۴]. مردی زاهد و راستگو و سخنگویی که بیپرده سخن میگفت. او اسلام آورد و به دستور پیامبر(ص) به محل زندگی خود بازگشت تا وقتی که به مدینه مهاجرت کرد و به رسول اکرم(ص) ملحق شد[۱۱۵][۱۱۶].
جستارهای وابسته
منابع
- حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱
- ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی
پانویس
- ↑ معجم الرجال: ج۲۱، ص۱۵۲، ر۱۴۲۴۸
- ↑ ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارات، ص۳۶۰-۳۶۱.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۵۷.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۹۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۹۵.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۹۷؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۲۵۲؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۹۹.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۹۹.
- ↑ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۲۵۲.
- ↑ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۲۵۲؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۹۹.
- ↑ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۲۵۲؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۹۹.
- ↑ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۳۷۴.
- ↑ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۳۷۴.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۹۹؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۱۰۶.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۶.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۶.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۷۰-۷۱.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۸.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۶.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۵۷؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۲۵۲.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۵۷؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۲۵۲.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۱۱، ص۵۳۳.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۶؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۰۰.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۷۰؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۰۰.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۸.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۸، ص۱۷۰؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۰۰.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۷۰؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۰۰-۱۰۱.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۷۰؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۰۰-۱۰۱.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۰۰-۱۰۱.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۰۱.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۷.
- ↑ «ِ غَفَّاراً غَفَرَ اللَّهُ لَهَا وَ أَسْلَمَ سَلَّمَهَا اللَّهُ»؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۷؛ سمعانی، الانساب، ج۱۰، ص۶۴.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۷۱-۷۲.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۵۷؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۲۵۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۱۱، ص۵۳۳.
- ↑ در این جنگ پیوسته افرادی از لشکر عقب میافتادند و پیامبر(ص) همین جمله را تکرار میکرد.
- ↑ « يَرْحَمُ اللَّهُ أَبَا ذَرٍّ يَعِيشُ وَحْدَهُ وَ يَمُوتُ وَحْدَهُ وَ يُحْشَرُ وَحْدَهُ »؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ص۱۰۱؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۱۰۹.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۷۲-۷۳.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۱۳.
- ↑ ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارات، ص۳۵۱؛ علاوه بر ابوذر سلمان، مقداد و زبیر نیز حضور یافتند؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۱۳.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۱.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۷۳-۷۴.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۵۷.
- ↑ «إذا كَمُلَت بَنُو امَيّةَ ثَلاثينَ رَجُلًا، اتّخَذُوا بِلادَ اللَّهِ دُوَلًا، وعِبادَ اللَّهِ خَوَلًا، ودينَ اللَّهِ دَغَلا»
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۲.
- ↑ «مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ لَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ عَلَی أَصْدَقَ لَهْجَةً مِنْ أَبِی ذَرٍّ»؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ص۳۷۵؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۲۷؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۷۲.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۷۴-۷۵.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۴.
- ↑ ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارت، ص۳۶۳.
- ↑ ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارت، ص۳۶۴.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۲ و ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۵.
- ↑ ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارات، ص۳۶۶؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۴؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، ج۲۲، ص۴۱۷؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ص۳۷۵.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۷۵.
- ↑ محمد بن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص۲۸۴-۲۸۵؛ ورام بن ابی فراس، مجموعه ورام، ج۲، ص۱۹؛ محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، ص۲۷.
- ↑ ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارات، ص۳۶۲.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۷۶.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۳۵۷؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۱۰۸.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۷۳.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۷۷-۷۸.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۲؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۲۵۲.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۲؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ص۳۷۶؛ کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۶.
- ↑ ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارات، ص۳۶۸؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۲۵۳؛ کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۶.
- ↑ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ص۳۷۶.
- ↑ ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارات، ص۳۶۹؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۲۵۳-۲۵۴؛ کلینی، الکافی، ص۲۰۶.
- ↑ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ص۳۷۶؛ ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارت، ص۳۶۸.
- ↑ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ص۳۷۶.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۷۶-۷۷.
- ↑ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ص۲۵۳-۲۵۵؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۵۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۷۶-۱۷۷؛ محمد بن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص۲۸۴.
- ↑ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۱۰۹؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۱۰۱.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۷۷.
- ↑ ر.ک: مستدرک حاکم ج۳، ص۳۸۴، و معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۵۷ و ابن ابی الحدید در شرح خود، ج۱۳، ص۲۲۴ ابوذر را چهارمین مسلمان ذکر کرده و چنین مینویسد: همه محدثان گفتهاند که ابوبکر بعد از گروهی از مردان مسلمان شده است، وی هفت نفر را به ترتیب ایمان نام میبرد: ۱. علی بن ابی طالب ۲. جعفر بن ابی طالب ۳. زید بن حارثه ۴. ابوذر غفاری ۵. عمرو بن عنبسه سلمی ۶. خالد بن سعید بن عاص ۷. خباب بن ارت. و میگوید: ابوبکر بعد از این جماعت مسلمان شد.
- ↑ اسد الغابه، ج۵، ص۱۸۶.
- ↑ تهذیب التهذیب، ج۱۰، ص۱۰۲.
- ↑ معرفة الصحابه، ج۱ ص۴۵۷؛ اسد الغابه، ج۱، ص۳۰۱ و الاصابه، ج۷، ص۱۲۷.
- ↑ اعیان الشیعه، ج۴، ص۲۲۶.
- ↑ رجال طوسی، ص۱۳، ش۱۲.
- ↑ معنای ارکان اربعه در مقدمه کتاب گذشت.
- ↑ رجال طوسی، ص۳۶، ش١.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۹۰-۹۲.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۹۲.
- ↑ زیرا حضرت فاطمه(س) به علت آلام و ضربههای روحی ناشی از رحلت پیامبر(ص) و هجوم به بیت او بیمار بود و نمیتوانست به راحتی راه برورد، از این رو حضرت علی(ع) در این داستان و پیگیری حق خود و نیل به مقصودش، فاطمه(س) را بر الاغی سوار میکرد، و به در خانه مهاجر و انصار میبرد.
- ↑ زبیر تا زمان خلافت حضرت علی(ع) از یاران مخلص حضرت بود، و پس از قتل عثمان و بیعت مردم با حضرت علی(ع)، زبیر و نیز طلحه جزو نخستین اصحابی بودند که با حضرت علی(ع) بیعت کردند، ولی به علت حطام دنیا و قام و منصب که حضرت علی(ع) از آنها دریغ داشت، نقض عهد کردند و با همکاری عایشه جنگ جمل را به راه انداختند، در این جنگ، زبیر و طلحه کشته شدند. و حضرت، عایشه را با احترام به مدینه بازگرداند. برای اطلاع بیشتر به کتاب تجلی امامت (اثر دیگر مولف)، بخش جنگ جمل مراجعه نمایید.
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج۱۱، ص۱۴.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۹۲-۹۳.
- ↑ اعیان الشیعه، ج۴، ص۲۳۰.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۹۴.
- ↑ ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۴، ص۱۱۶.
- ↑ «أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِي وَ أَوَّلُ مَنْ يُصَافِحُنِي يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ، وَ أَنْتَ اَلصِّدِّيقُ اَلْأَكْبَرُ، وَ أَنْتَ اَلْفَارُوقُ تُفَرِّقُ بَيْنَ اَلْحَقِّ وَ اَلْبَاطِلِ، وَ أَنْتَ يَعْسُوبُ اَلْمُؤْمِنِينَ، وَ أَنْتَ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ وَزِيرِي، وَ خَلِيفَتِي فِي أَهْلِي وَ خَيْرُ مَنْ أُخَلِّفُ بَعْدِي تَقْضِي دَيْنِي وَ تُنْجِزُ مَوْعِدِي»؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۲۸.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۹۴-۹۵.
- ↑ «و آنان را که زر و سیم را میانبارند و آن را در راه خداوند نمیبخشند به عذابی دردناک نوید ده!» سوره توبه، آیه ۳۴.
- ↑ جهت مطالعه بیشتر ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۶.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۹۵-۹۶.
- ↑ جهت مطالعه بیشتر ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۶-۲۵۸.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۹۶.
- ↑ جهت مطالعه بیشتر ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۶-۲۵۸.
- ↑ «و اگر راستگو باشد برخی از آنچه به شما وعده میدهد بر سرتان خواهد آمد؛ بیگمان خداوند کسی را که گزافکاری بسیار دروغگوست راهنمایی نمیکند» سوره غافر، آیه ۲۸.
- ↑ ربذه، زادگاه اصلی ابوذر بود و چون آنجا محل کفر و قبل از اسلام او بود دوست نداشت به آنجا تبعید شود، اما عثمان برای آنکه ابوذر را بیشتر آزار دهد به همان جا او را تبعید کرد؟
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۹.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۹۶-۹۸.
- ↑ «أَ هَكَذَا يُصْنَعُ بِصَاحِبِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ».
- ↑ ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۲ و امالی مفید، ص۱۶۵، مجلس بیستم، ح۴.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۹۸-۹۹.
- ↑ «يَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّكَ غَضِبْتَ لِلَّهِ فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ إِنَّ اَلْقَوْمَ خَافُوكَ عَلَى دُنْيَاهُمْ وَ خِفْتَهُمْ عَلَى دِينِكَ فَاتْرُكْ فِي أَيْدِيهِمْ مَا خَافُوكَ عَلَيْهِ وَ اُهْرُبْ مِنْهُمْ بِمَا خِفْتَهُمْ عَلَيْهِ فَمَا أَحْوَجَهُمْ إِلَى مَا مَنَعْتَهُمْ وَ مَا أَغْنَاكَ عَمَّا مَنَعُوكَ...»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۳۰.
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۳. ابی سرح برادر رضاعی عثمان.
- ↑ حاکم بصره، عبدالله بن عامر پسر خاله عثمان و در مصر عبدالله بن سعد بن بوده است.
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج۸ ص۲۵۴.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۹۹-۱۰۰.
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج۸ ص۲۵۴.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۱۰۰-۱۰۱.
- ↑ شرح ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۴۴، نقل میکند: ابوذر در موقع جان دادن، همسر و نیز پسرش (ذر)، در کنارش بودند، اما در برخی از مدارک این بخش ذرا مرده بود و دخترش در کنارش بود.
- ↑ یعیش وحده، و یموت و وحده، و یدخل الجنه وحده
- ↑ طبق نقل برخی از مورخین ابوذر قبل از آمدن آن گروه، از دنیا رفته بود. ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۴۴.
- ↑ طبق نقل ابن اثیر در الکامل، ج۲، ص۲۶۵ اسامی آن گروه که کنار جنازه ابوذر در ربذه حاضر شدند، عبارتند از: مالک اشتر، عبدالله بن مسعود، بکر بن عبدالله تمیمی، ابو مفزر تمیمی، اسود بن یزید، علقمة بن قیس، حلحال ضبی، حرث بن سوید تمیمی، نقل عمرو نام بن حجر عتبه بن شلمی ادبر، نیامده ابن ربیعه است شلمی، ابو رافع مزنی، سوید بن شعبه تمیمی، زیاد بن معاویه نخعی و... در این نقل نام حجر بن ادبر نیامده است.
- ↑ ر.ک: اسد الغابه، ج۱، ص۳۰۲؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۳؛ معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۶۲؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۳۰۹ و کامل ابن اثیر، ج۲، ص۲۶۵.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۱۰۱-۱۰۴.
- ↑ قاموس الرجال، شوشتری، ج۲، ص۷۲۶.
- ↑ البدء و التاریخ، مطهر بن طاهر مقدسی، ج۵، ص۰۹۳
- ↑ جهت توضیح بیشتر ر.ک: جلد دوم دایرة المعارف صحابه.
- ↑ قاسمی، رضا، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۱۱۱.