ابوذر غفاری

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از جندب بن جناده غفاری)
ابوذر غفاری
تصویر مزار ابوذر در ربذه
نام کاملجندب بن جناده غفاری
نام‌های دیگرعبدالله، بریر
جنسیتمرد
کنیهابوذر
لقبابوذر غفاری
از قبیلهبنی غفار بن ملیل
از تیرهبنی‌کنانه
پدرجناده
مادررمله بنت وقیعه
برادرانیس بن جناده غفاری
خویشاوندان
تاریخ تولد۳۳ سال پیش از هجرت
محل تولدحجاز
محل زندگی
درگذشت۳۲ هجری، ربذه
محل آرامگاهربذه
دیناسلام، شیعه
از اصحاب
از طبقهاول
حضور در جنگ
نقش‌های برجستهاز یاران برجسته امام علی
فعالیت‌های او
علت شهرتیکی از ارکان اربعه
مشخصات حدیثی
راوی از
مشایخ او
راویان از او

ابوذر غفاری از برجسته‌ترین صحابیان پیامبر(ص) و جزء اولین مسلمانان بود. او پیش از اسلام موحد بوده و پس از جنگ خندق به مدینه هجرت کرد و پس از رحلت پیامبر(ص) نیز از حامیان امام علی(ع) و از منتقدان سرسخت خلفا بود. اعتراض او به عثمان و پافشاری بر حقیقتِ دین‌داری و پارسایی، موجب تبعیدش به ربذه شد و سرانجام در سال ۳۲ هجری در تنهایی و سختی کنار همسر یا تنها دخترش رحلت کرد.

نام و نسب

جندب بن جناده غفاری مشهور به ابوذر غفاری، از قبیله بنی‌غفار بود. بنی‌غفار از تیره بنی‌کنانه، از عرب عدنانی و ساکنان اطراف مکه بودند[۱] که در فتح مکه با ۳۰۰ نفر[۲] و در غزوه حنین با ۱۰۰۰ نفر[۳] پیامبر را یاری دادند و ایشان با آنان پیمان دفاعی داشت[۴] و آنان را در کنار انصار و چند قبیله دیگر، دوستان و هواداران خود می‌دانست[۵] و برای سکونتشان بخشی از مدینه را اختصاص داد[۶].

بنا به گفتۀ ابوذر، رسول خدا (ص)، نام «عبدالله» را برای وی برگزید. او دوست داشت با همین نام صدایش کنند[۷].

تاریخ و مکان ولادت او مشخص نیست، چنان که در نام وی و پدرش اختلاف زیادی است. کنیه او ابوذر است و به این کنیه مشهور است[۸]. پدر وی نیز به جناده شهره است و مادر وی رمله دختر وقیعه نیز از بنی‌غفار است[۹].[۱۰]

فضایل

اولین کسی که پیامبر(ص) به روش اسلام به او درود و سلام فرستاد، ابوذر غفاری بود[۱۱] و هم‌چنین اولین کسی که از آب زمزم به عنوان یک مسلمان نوشید ابوذر بود[۱۲]. برای ابوذر غفاری فضائل و مناقب زیادی نقل شده است که برخی از آنها عبارت‌اند از:

  1. پیامبر اکرم(ص) درباره زهد ابوذر فرمود: زهد و پاکی ابوذر در میان امت من مانند زهد عیسی بن مریم است[۱۳].
  2. علی(ع) فرمود: ابوذر علومی را در سینه جا داده که تمام مردم از آموختن آن عاجز و ناتوانند، اما بر آن سرپوشی نهاد که به خارج تراوش نکرد[۱۴].
  3. رسول خدا(ص) فرمود: آسمان سایه نیفکند و زمین حمل نکرد کسی را که از ابوذر راستگوتر باشد؛ او تنها زندگی می‌کند، تنها می‌میرد، تنها برانگیخته می‌شود و تنها داخل بهشت می‌گردد[۱۵].
  4. شیخ صدوق از حضرت رضا(ع)، از پدرانش، از امیرالمؤمنین(ع) روایت کرده است که پیامبر اسلام(ص) فرمود: ابوذر راستگوی این امت است[۱۶].
  5. رسول خدا(ص) فرمود: بهشت به چهار نفر مشتاق است و ایشان: علی(ع)، عمار یاسر، ابوذر و مقداد هستند[۱۷].
  6. صفوان می‌گوید: از حضرت صادق(ع) شنیدم که پیامبر می‌فرماید: خدا به من فرمان داده است تا چهار نفر را دوست بدارم. از او پرسیدند: یا رسول الله آنها چه کسانی هستند؟ پیامبر(ص) فرمود: علی بن ابی‌طالب، مقداد، ابوذر و سلمان فارسی[۱۸].
  7. امام موسی کاظم(ع) فرمود: زمانی که در روز قیامت منادی ندا دهد که حواریون محمد بن عبدالله کجایند؛ آنان که عهد و پیمان خود را نشکستند و ملازم رسول خدا بودند، پس در آن موقع سلمان و مقداد و ابوذر قیام می‌کنند؛ یعنی ماییم آن حواریون[۱۹].
  8. از امام صادق(ع) روایت شده است: روزی ابوذر نزد پیامبر(ص) آمد در حالی که جبرئیل(ع) با قیافه دحیه کلبی نزد آن حضرت بود. وقتی ابوذر آنها را دید کلامشان را قطع نکرد و نزد آنها نرفت. جبرئیل گفت: «یا محمد(ص) این ابوذر است که آمد و از کنار ما گذشت و بر ما سلام نکرد، اگر بر ما سلام می‌کرد حتماً جواب می‌شنید. ای محمد! برای ابوذر دعا و نیایشی است که بسیار نیک و پسندیده است و اهل آسمان، زمانی که می‌خواهند عروج کنند، آن دعا را می‌خوانند». وقتی جبرئیل(ع) از نزد پیامبر(ص) رفت ابوذر نزد آن حضرت آمد. پیامبر(ص) به او فرمود: «چه چیز مانع شد بر ما سلام نکنی؟» ابوذر گفت: «گمان کردم که با دحیه کلبی درباره امور شخصی صحبت می‌کنید، به همین خاطر از کنار شما گذشتم». پیامبر(ص) فرمود: «آن کسی را که دیدی، جبرئیل بود و اگر بر ما سلام می‌کردی حتماً جواب می‌شنیدی». وقتی ابوذر متوجه شد که او جبرئیل بوده است، ناراحت شد که چرا بر او سلام نکرده است. پیامبر(ص) فرمود: «چه دعائی می‌خوانی که جبرئیل به من خبر داد که آن دعا در آسمان دعای معروف و پسندیده‌ای است؟» ابوذر گفت: «یا رسول الله! دعای من این است: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْأَمْنَ وَ الْإِيمَانَ بِكَ وَ التَّصْدِيقَ بِنَبِيِّكَ وَ الْعَافِيَةَ مِنْ جَمِيعِ الْبَلَاءِ وَ الشُّكْرَ عَلَى الْعَافِيَةِ وَ الْغِنَى عَنْ شِرَارِ النَّاسِ»؛ خدایا! از تو امنیت و ایمان، تصدیق پیامبرت، به سلامت بودن از تمام گرفتاری‌ها، توفیق شکر نمودن برای تمام خوشی‌ها و بی‌نیازی از مردم پست را می‌خواهم»[۲۰].[۲۱]

سرگذشت زندگی

پیش از اسلام

آگاهی چندانی از زندگانی پیش از اسلام ابوذر در دست نیست. گزارش‌های به جا مانده از وی، از سویی بیانگر حق‌جویی و از سوی دیگر راهزنی وی در جاهلیت است.

داشتن تفکر الهی و روحیه حق جویی در آن زمان، مهم‌ترین ویژگی وی به شمار می‌رود که برتری وی را بر بیشتر صحابه نشان می‌دهد. بر پایه روایت عبدالله بن صامت، ابوذر در بیان شرح حال خود گفته است که سه سال قبل از مسلمانی، نماز می‌خوانده است[۲۲].

در وصف راهزنی و شجاعت وی آمده است که در شجاعت مانند درنده‌ای بود که به تنهایی کاروان‌ها را غارت می‌کرد[۲۳]. قبیله غفار در جاهلیت، مانند بسیاری دیگر از قبایل میانه راه، به غارت کاروان‌های تجاری می‌پرداخت. این قبیله افزون بر آن، به بی‌حرمتی نسبت به ماه‌های حرام معروف بود[۲۴]. شاید نسبت دادن راهزنی به وی، از آن روی باشد که او پس از مسلمان شدن، به قبیله خود بازگشت و در عُسفان در پایین ثنیة الغزال، با حمله به کاروان‌های قریش از آنها انتقام می‌گرفت[۲۵].[۲۶]

بعد از اسلام

اسلام آوردن

هنگامی که ابوذر شنید در مکه شخصی به پیامبری مبعوث شده است به برادرش، انیس، گفت: «سوار شو و به مکه برو و از آثار و علائم مردی که مدعی است وحی بر او نازل می‌شود و از آسمان به او اطلاع می‌رسد برای من خبر بیاور». برادر ابوذر به مکه آمد و مطالبی از پیامبر(ص) شنید و سپس به محل خود بازگشت[۲۷].

او پس از بازگشت، به ابوذر چنین گفت: «وی را دیدم که به نیکی امر می‌کند و از زشتی‌ها باز می‌دارد و به اخلاق پسندیده دستور می‌دهد. گفتاری شیوا و موزون دارد که به شعر هم شباهتی ندارد». ابوذر گفت: «آتش قلب مرا خاموش نکردی و آنچه می‌خواستم نیاوردی». پس خود مهیای سفر شد؛ سفره نان و ظرف آب کوچکی برداشت و راه مکه را در پیش گرفت. چون به مکه رسید داخل مسجد شد؛ در حالی که پیامبر اسلام(ص) را جستجو می‌کرد ولی نمی‌توانست مقصودش را به کسی ابراز کند. چون شب فرا رسید او در گوشه‌ای از مسجد خوابید. علی(ع) که او را دید دانست او مردی غریب است، پس او را به خانه برد و از او پذیرایی کرد. اما میهمان و میزبان تا صبح از یکدیگر چیزی نپرسیدند. صبح هنگام ابوذر وسایلش را برداشت و به مسجد رفت. روز دوم هم گذشت و او کسی را ندید و دوباره شب هنگام ابوذر به خوابگاه خود رفت. علی(ع) نزد او رفت و فرمود: «آیا وقت آن نشده که مرد، منزل خود را بداند!» و او را همراه خود به منزل برد و شب دوم هم همین‌گونه گذشت. در شب سوم علی(ع) فرمود: «نمی‌گویی که چه کاری تو را به این شهر آورده است؟» ابوذر گفت: «اگر با من عهد می‌کنی که در رسیدن به مقصودم کمکم کنی و مرا راهنمایی نمایی به تو خواهم گفت». علی(ع) فرمود: «آری، چنین خواهم کرد».

سپس ابوذر مقصود و هدف خود را بیان داشت، علی(ع) فرمود: «آری، وی مرد حق و پیامبر مرسل است، چون بامداد شود من به طرف منزل پیامبر می‌روم و تو از پی من بیا، اگر احساس خطر کردم، مثل آنکه حاجتی دارم، کناری می‌نشینم وگرنه به راه خود ادامه خواهم داد و به هر خانه‌ای که داخل شدم تو هم وارد شو».

صبح علی(ع) از جلو و ابوذر از عقب حرکت کردند تا اینکه وارد خانه پیامبر(ص) شدند. ابوذر بر پیامبر(ص) سلام کرد (او اول کسی است که به دستور اسلام سلام نمود) و پیامبر اکرم(ص) پس از جواب سلام، فرمود: کیستی؟ گفت: مردی از طایفه غفار. ابوذر آنچه را که می‌خواست دید و شنید و در همان مجلس مسلمان شد. هنگامی که خواست بازگردد پیامبر(ص) به او فرمود: «دیگر توقف مکن و به قبیله خود بازگرد و امر مرا به آنان اطلاع بده تا از من به تو خبری رسد، اما در مکه مسلمانی خود را از مردم پنهان کن؛ زیرا درباره تو ترسناکم»[۲۸]

وی به فرمان رسول خدا (ص) و به روایتی برای اداره امور جاری خود، تا زمان دریافت فرمان ایشان، به قبیله‌اش بازگشت و به تبلیغ اسلام پرداخت[۲۹]. نتیجه فعالیت تبلیغی او، موجب مسلمانی برادر بزرگ‌ترش آنیس، مادرش رمله و به قولی همسرش أم‌ذر و نیمی از قبیله غفار شد[۳۰].[۳۱]

او از سابقین و از اصحاب برگزیده پیامبر اسلام(ص) به شمار می‌آید. مؤرخان می‌نویسند: «وی چهارمین[۳۲] یا پنجمین نفری بود که به نبوت و رسالت پیامبر خدا(ص) ایمان آورده است»[۳۳].[۳۴]

هجرت به مدینه

درباره هجرت ابوذر به مدینه، دیدگاه‌های گوناگونی وجود دارد. بیشتر تاریخ‌نگاران، هجرت وی را پس از غزوہ خندق و برخی پس از نبرد احد دانسته‌اند[۳۵]. بنا بر خبر ابن عساکر[۳۶]، ابوذر تا پس از جنگ بدر همچنان در قبیله خود بود. او پس از هجرت، در شمار صُفه‌نشینان قرار گرفت[۳۷]. براساس نقل اسماء، وی خادم رسول خدا (ص) بود و در مسجد مسکن گزید[۳۸]. رسول خدا (ص) او و سلمان فارسی را به شرط عصیان نکردن بر سلمان[۳۹] و به قولی با منذر بن عمرو[۴۰] یا بلال مولی مغیرة بن شعبه[۴۱] یا عبدالله بن مسعود[۴۲] پیمان برادری بست[۴۳].

نقش وی در تحولات عصر نبوی در چند محور قابل بررسی است:

  1. جانشینی پیامبر خدا (ص) در مدینه: او در سال چهارم در جنگ ذات الرقاع و در سال ششم در جنگ بنو مصطلق، جانشین حضرت در مدینه بود[۴۴]. بنا بر روایتی، او در عمرة‌القضا نیز جانشین حضرت بود[۴۵].
  2. نگهداری شتران رسول خدا (ص): شتران ماده پیامبر خدا (ص) در صحرای غابه، واقع در دو کیلومتری مدینه، نگه‌داری می‌شد. ابوذر در سال ششم از رسول خدا (ص) تقاضا کرد سرپرستی شتران را بر عهده داشته باشد. این پیشنهاد با چوپانی وی در بلن مز هم‌خوانی دارد[۴۶]. احتمالاً دام‌داری، شغل وی و شغل رایج غفاری‌ها بوده است[۴۷]. حضرت وی را از خطرات احتمالی آگاه کرد، ولی اصرار ابوذر موجب شد رسول خدا (ص) با خواستۀ او موافقت کند[۴۸].

حضور در غزوه‌ها

ابوذر در برخی غزوات شرکت کرده از جمله:

  1. فتح مکه: پرچم بنی غفار را به دست داشت[۴۹].
  2. جنگ حنین: پرچم دار آنان بود[۵۰]، گرچه بعضی او را در این جنگ، جانشین پیامبر در مدینه دانسته‌اند[۵۱].
  3. غزوۀ «عمرة القضاء»: امامت جماعت مدینه به جای پیامبر و جانشینی حضرت را برعهده داشت.
  4. غزوۀ «ذات الرقاع»: امامت جماعت مدینه به جای پیامبر و جانشینی حضرت را برعهده داشت[۵۲].[۵۳]
  5. غزوۀ تبوک: در جنگ تبوک افرادی بودند که از لشکر عقب می‌ماندند. اصحاب رسول خدا (ص) وقتی می‌دیدند شخصی عقب مانده به رسول خدا (ص) گزارش می‌دادند که فلان کس عقب مانده است. حضرت در پاسخ آنها می‌فرمود: «او را به حال خود واگذارید، اگر در او خیری باشد خدا او را به شما ملحق می‌سازد». تا آنکه به پیامبر (ص) گفتند: ابوذر هم عقب مانده، پیامبر (ص) فرمودند: «او را رها کنید که اگر در او خیری باشد خداوند او را به شما ملحق خواهد ساخت و در غیر این صورت، خدا این‌طور خواسته است». هنگامی که ابوذر از شترش مأیوس شد بارش را به دوش گرفت و شتر را رها نمود و به دنبال لشکر، پیاده به راه افتاد. پیامبر (ص) در یکی از منازل راه فرود آمده بود که یکی از مسلمانان به راه نگاه کرد و گفت: یا رسول الله! یک نفر پیاده به طرف ما می‌آید، حضرت فرمودند: «خدا کند ابوذر باشد» و چون خوب دقت کردند دیدند که ابوذر است، سپس حضرت فرمودند: «خدا بیامرزد ابوذر را، تنها راه می‌رود، تنها می‌میرد و تنها برانگیخته می‌شود». همین که پیامبر (ص) او را دید، فرمودند: «به او آب دهید که تشنه است»، پس او را سیراب کردند. اما هنگامی که خدمت پیامبر (ص) رسید، دیدند ظرف آبی همراه دارد، حضرت به او فرمودند: «ابوذر! آب به همراه داشتی و تشنگی کشیدی؟» ابوذر گفت: آری، یا رسول الله، پدر و مادرم به قربانت، در راه به آبی رسیدم و وقتی چشیدم دیدم آب سرد و گوارایی است ولی نخوردم و با خود گفتم: از این آب نمی‌خورم مگر آنکه پیامبر بخورد. حضرت فرمودند: «ابوذر! خدا تو را بیامرزد! تنها زندگی می‌کنی و غریبانه می‌میری و تنها داخل بهشت می‌شوی و مردمی به خاطر تو سعادتمند می‌شوند»[۵۴].[۵۵]

ابوذر و اهل بیت(ع)

ابوذر هرگز در راه حق از سرزنش ملامت کنندگان نهراسید و در راه ایمان و عقیده راستین خود در مواجهه با دشواری‌ها و در مقابله با تبعیض‌ها کمترین انعطافی از خود نشان نداد و هرگز تزلزلی به اراده استوار او راه نیافت. وی به تمام پیمان‌ها و تعهدات خود در قبال اسلام و شخص نبی اکرم(ص) وفادار ماند. او به همه دستورها و وصایای رسول خدا(ص) عمل کرد و تا آخرین لحظه زندگیش از این روش عدول نکرد. وی یکی از حواریونی بود که تا آخر عمر از سیره سیدالمرسلین(ص) منحرف نشد.

او از ملازمان راستین امیرمؤمنان(ع) بود و آشکارا مناقب و فضائل اهل بیت پیامبر(ص) را ترویج می‌کرد. ابوذر با برخورداری از چنین معنای بی‌نظیری به نشر معارف آل پیامبر و ترویج و تحکیم منزلت آنان پرداخت و در گرایش مردم به اهل بیت نقش مهمی ایفا کرد[۵۶].

ابوذر غفاری در طول زندگانی و عمر با برکت خود مطیع و پیرو امیرالمؤمنین علی(ع) بوده و او را امام و پیشوای خود و همه مسلمانان می‌دانسته و در راه دفاع از ولایت و حقانیت آن حضرت هیچ‌گاه و در هیچ شرایطی کوتاهی نکرده و لب فرو نبسته است. حتی در وصیت ابوذر هم سفارش درباره امیرالمؤمنین(ع) وجود دارد[۵۷].

دفاع از خلافت امیرالمؤمنین(ع)

هنگامی که ابوبکر با آن صحنه‌سازی عجیب روی کار آمد و خود را خلیفه پیامبر(ص) معرفی کرد، دوازده نفر از صحابه پیامبر تصمیم گرفتند به او اعتراض نمایند. هر یک جملاتی را گفتند تا آنکه ابوذر برخاست و گفت: «ای جماعت قریش! خلاف بزرگی را مرتکب شدید و احترام رسول اکرم را رعایت نکردید. به خدا قسم، گروهی از عرب به دلیل این عمل، از دین خارج می‌شوند و دسته‌ای هم در دین متزلزل و مضطرب خواهند شد. اگر خلافت را در خانواده پیامبر(ص) قرار می‌دادید هرگز اختلافی در میان مسلمانان رخ نمی‌داد؛ پس از این، هر کس به این امر طمع می‌ورزد و چشم‌های مردم دنیاپرست به سوی آن متوجه خواهد شد و خون‌های زیادی در راه به دست آوردن آن به زمین خواهد ریخت و اهل دنیا آن را با جنگ و حکم به یکدیگر به دست خواهند آورد.

شما همه می‌دانید و مردم صالح هم گواهند که رسول اکرم(ص) فرمود: «خلیفه، پس از من علی بن ابی‌طالب است و پس از او فرزندانم حسن و حسین هستند و پس از آنها نیز از میان فرزندان پاک من خواهد بود». شما گفته پیامبر(ص) را نادیده گرفتید و عهد و وصیت او را فراموش کردید، از لذت‌های زندگی دنیا پیروی نمودید و از نعمت‌های پاینده و زندگی همیشگی آخرت دست کشیدید. شما نیز چون امت‌های گذشته که پس از درگذشت پیامبران الهی، گفته‌های آنان را فراموش کرده، دستورها و وصیت‌های ایشان را ترک نمودند و از راه دین و حقیقت منحرف شدند، وصیت‌های پیامبرتان را ترک کردید و آیین و احکام او را تحریف کردید، اما به زودی به کیفر اعمال ناشایست خود خواهید رسید»[۵۸].[۵۹]

در عصر خلفا

دوران ابوبکر و عمر

از زندگانی ابوذر در دوره خلافت ابوبکر و عمر در مدینه، اطلاع زیادی در دست نیست. او با اعتقاد به جانشینی امام علی (ع)، با حکومت سقیفه مخالفت کرد و اهل بیت (ع) را به چشم برای سر، سر برای تن، آسمان برافراشته، کوه استوار، خورشید نیمروز و درخت زیتون تشبیه کرد[۶۰]. او در شمار چند نفری است که از مسیر حق منحرف نشد[۶۱]، مردم را به امام علی (ع) دعوت کرد[۶۲].

امام علی (ع) به موجب مسائل سیاسی پس از رحلت رسول خدا (ص)، او را به سکوت و توجه نکردن به سرزنش سرزنش کنندگان فرمان داد[۶۳]. او پس از رحلت رسول خدا (ص)، از مدینه به قصد مرزهای جهادی به شام رفت و همچنان تا دوره عثمان آنجا بود[۶۴]. خلیفه دوم او را (سهم او را) در شمار شرکت کنندگان در جنگ بدر قرار داد و ابوذر نیز خود را بدری می‌نامید[۶۵].[۶۶]

دوران عثمان

برخورد با کج‌روی‌های عثمان

عثمان در طول تاریخ خلافت خود با بخشش‌های بی‌جا ـ به خصوص در اواخر عمرش ـ به اقوام خود، مسیر حکومت اسلامی را به بیراهه کشاند و افراد ناصالح و بی‌فضیلت را در بلاد دور و نزدیک بر مسند حکومت نشاند، به طوری که مکررا مورد اعتراض مسلمانان قرار گرفت، اما چون اعتراض‌ها کارساز نبود، همگان را به مخالفت با حکومت وی برانگیخت. در این میان ابوذر غفاری از معدود افرادی بود که جلوتر از همه لب به اعتراض گشود و بر اعمال و رفتار عثمان و سایر کارگزارانش خرده گرفت و چون شنید خانه‌های بیت المال را در اختیار مروان حکم و دیگران گذاشته آشکارا در کوچه و بازار رفتار وی را مورد ملامت قرار می‌داد و فریاد می‌زد: کافران را به عذابی دردناک بشارت باد و این آیه را تلاوت می‌کرد: ﴿وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ[۶۷].[۶۸].[۶۹]

ابوذر در شام

عثمان ابوذر را به شام تبعید کرد، او هر روز در میان اجتماع مردم شام سخنرانی و آنان را به اطاعت خدا و ترک گناهان دعوت می‌کرد. هم‌چنین روایاتی که از پیامبر اکرم(ص) درباره فضائل اهل بیت شنیده بود، بیان می‌کرد و ایشان را به پیروی از خاندان عترت پیامبر توصیه می‌فرمود تا آنکه بسیاری از مردم آنجا به اهل بیت(ع) علاقه‌مند شدند.

چون ابوذر مرد حق بود و هرچه را که با حق و دستورات اسلام سازگار نبود نمی‌توانست تحمل کند، در شام هم دست از نهی از منکر برنداشت. وقتی که معاویه کاخ «الخضراء» را ساخت، ابوذر به او گفت: «معاویه! اگر این کاخ را از مال خدا ساخته‌ای خیانت کرده‌ای و اگر از مال شخصی بنا کردی، اسراف نموده‌ای و خدا اسراف‌کنندگان را دوست نمی‌دارد»[۷۰].

جاسوسان و چاپلوسان به معاویه گفتند اگر ابوذر به این کار ادامه دهد باعث شورش مردم خواهد شد. معاویه از این پیشامد نگران شد و به عثمان نوشت: ابوذر صبح و شام برای مردم سخنرانی می‌کند و مطالبی می‌گوید که باعث نگرانی من شده است؛ اگر به مردم اینجا احتیاج داری او را به نزد خود بخوان، در غیر این صورت جمعیت اینجا را از تو برمی‌گرداند[۷۱]. عثمان در جواب نوشت: همین که نامه من به تو رسید او را بر جهاز شتری چموش و بدون روپوش سوار کن و به سوی من روانه ساز (موقعی که ابوذر به مدینه رسید، گوشت پاهایش در اثر برخورد با چوب جهاز شتر بسیار آسیب دیده بود)[۷۲].

معاویه کسانی را پیش ابوذر فرستاد و آنها نامه عثمان را برای او خواندند، ابوذر در همان ساعت بارش را بست و آماده حرکت شد[۷۳]

بازگشت از شام

هنگامی که ابوذر را پیش خلیفه آوردند، عثمان گفت: «خدا چشم عمرو را روشن نگرداند». ابوذر گفت: «به خدا قسم، پدر و مادرم نام مرا عمرو ننهادند، لکن خدا چشم کسی را که با او مخالفت می‌کند و نافرمانی او را پیشه کرده و از هوای نفس پیروی می‌کند، روشن نگرداند».

مدتی گذشت و کسی با ابوذر سخن نمی‌گفت. روزی عثمان او را‌‌طلبید و به او گفت: «می‌دانی چه کردی؟» ابوذر گفت: «درباره تو خیرخواهی کردم، اما تو به من خیانت کردی». عثمان گفت: «دروغ می‌گویی، تو فتنه‌جویی را دوست داری؛ شام را بر ما شوراندی». ابوذر گفت: «مانند دو نفر قبلی باش تا کسی بر تو اعتراضی نکند». عثمان گفت: «این حرف‌ها به تو مربوط نیست». ابوذر گفت: «به خدا قسم، درباره تو حیله‌ای نکردم؛ امر به معروف و نهی از منکر نمودم». عثمان ناراحت شد و رو به جمعیت کرد و گفت: «بگویید که با این پیرمرد دروغگو چه کنم، او را بزنم، زندانی کنم، یا او را بکشم؟ چون اجتماع مسلمانان را بر هم زده است و یا آنکه او را تبعید کنم؟ » ابوذر گفت: «عثمان! هم پیامبر را دیده‌ای و هم ابوبکر و عمر را، آیا روش تو مانند آنهاست؟ به خدا چنین نیست؛ زیرا تو مانند فردی ستمکار با من رفتار می‌کنی». عثمان گفت: «از سرزمین ما بیرون برو، نباید در اینجا بمانی». ابوذر گفت: «خدا می‌داند که چقدر همسایگی با تو را دشمن می‌دارم، به کجا روم؟ » عثمان گفت: «هر جا که خواهی برو». ابوذر گفت: «آیا به شام، سرزمین جهاد با کفار بروم؟ » عثمان گفت: «عجب! در شام فتنه به پا کردی و شورش نمودی تا آنکه تو را به اینجا آوردم، آیا دوباره تو را برگردانم!» ابوذر گفت: «به عراق بروم؟» عثمان گفت: «نه؛ زیرا مردم عراق فتنه‌جو هستند و همواره بر زمامداران ایراد می‌گیرند و می‌شورند». ابوذر گفت: «به مصر بروم؟» عثمان گفت: «نه». ابوذر گفت: «پس به کجا روم؟» عثمان گفت: «به دورترین نقطه از طرف شرق»[۷۴].[۷۵]

تبعید به ربذه[۷۶]

عثمان دستور داد هنگام تبعید، کسی با ابوذر سخن نگوید و او را بدرقه ننماید و به مروان حکم دستور داد تا فرمانش را اجرا کند؛ لذا جز علی بن ابی طالب(ع) و عقیل (برادر امیرالمؤمنین) و حسن و حسین(ع) و عمار و عده کمی از بنی‌هاشم کسی جرأت نکرد ابوذر را بدرقه کند. هنگامی که حسن بن علی(ع) با ابوذر سخن می‌گفت، مروان گفت: «با او سخن نگو! مگر امر خلیفه را نشنیده‌ای که کسی نباید با این مرد سخن بگوید، اگر نشنیده‌ای اینک بشنو و با او سخن مگو».

در این موقع علی(ع) تازیانه‌ای بین دو گوش مرکب وی زد و گفت: «دور شو! خدا تو را هلاک کند». مروان به عثمان شکایت کرد و عثمان هم سخت بر علی(ع) خشمناک شد[۷۷].

حق‌طلبی

پس از آنکه ابوذر مدتی را در ربذه با سختی به سر برد، به مدینه بازگشت. موقعی که جمعیتی اطراف عثمان بودند نزد او رفت و گفت: «یا امیرالمؤمنین، مرا از وطن خود به جایی که هیچ وسیله زندگی در آنجا نیست، فرستاده‌ای! نه زراعتی دارم تا از آن استفاده کنم و نه مال و حشمی که به وسیله آن به زندگی خود ادامه دهم و نه خادمی که به من خدمت کند و نه منزلی که در آن زندگی کنم؛ به جز چند گوسفندی که بهره‌ای ندارند چیزی ندارم و جز همسر خود خدمتکاری ندارم و منزلی جز سایه درخت برایم نیست. حال که مرا به زندگی در چنین جایی مجبور ساخته‌ای پس خادم و گوسفندانی به من بده تا بتوانم زندگی کنم». عثمان صورتش را از او برگرداند و به طرف دیگر نشست.

ابوذر برای بار دوم نیز، به دیدن عثمان رفت و درخواست خود را تکرار کرد، اما باز هم عثمان اعتنایی نکرد. حبیب بن سلمه به حال ابوذر دلسوزی نمود. و گفت: «ابوذر! من هزار درهم و یک خادم و پانصد گوسفند به تو خواهم داد». ابوذر پاسخ داد: «هزار درهم و خادم و گوسفندانت را به کسی بده که محتاج باشد! من به خاطر فقر و تنگدستی طلب نمی‌کنم، بلکه حق خود را از بیت‌المال که خدا در کتابش برای من قرار داده است، می‌خواهم».

در این هنگام علی(ع) وارد شد و عثمان به ایشان گفت: «یا علی! این مرد سفیه و نادان را از ما دور کن». حضرت فرمود: «سفیه کیست؟ » عثمان گفت: «ابوذر!» امام(ع) فرمود: او سفیه نیست؛ از پیامبر شنیدم که فرمود: «آسمان سایه نیفکند و زمین حمل نکرد کسی را که از ابوذر راستگوتر باشد. او را به منزله مؤمن آل فرعون قرار بده، اگر دروغ بگوید دروغش علیه اوست و اگر راست بگوید بیشتر از آنچه از عذاب به شما وعده می‌دهد، خواهید دید»[۷۸].[۷۹]

وفات

ابوذر در سال ۳۱ یا ۳۲ هجری در ربذه وفات یافت[۸۰]. از همسر ابوذر نقل شده است: همین که آثار مرگ بر چهره ابوذر ظاهر شد، من شروع به گریه نمودم، پرسید: چرا گریه می‌کنی؟ گفتم: چگونه گریه نکنم در حالی که در این بیابان کفنی ندارم که تو را با آن کفن کنم! گفت: «گریه نکن، وقتی که مُردم، روی مرا بپوشان و در کنار جاده بنشین، جمعیتی از راه می‌رسند و مرا دفن می‌کنند. روزی من و جماعتی در خدمت پیامبر(ص) بودیم، حضرت فرمود: «یکی از شما در بیابانی از دنیا خواهد رفت، جمعیتی از مؤمنین بر جنازه او حاضر خواهند شد». همه کسانی که در آن مجلس با من بودند، در میان جمعیت و یا در شهر و قریه از دنیا رفتند و غیر از من کسی نمانده است و آن منم که در بیابان خواهم مرد. مواظب جاده باش که به زودی آنچه می‌گویم خواهی دید؛ زیرا نه من دروغ می‌گویم و نه به من دروغ گفته‌اند». گفتم: حجاج همه رفته‌اند، جمعیت از کجا خواهد آمد؟ گفت: «مواظب راه باش».

در همین هنگام صدای قافله‌ای مرا متوجه خود کرد، جماعتی آمدند و از من پرسیدند: ای زن! در این بیابان چه می‌کنی؟ گفتم: مردی از مسلمانان در حال مرگ است، او را کفن کنید، خدا به شما اجر دهد. گفتند: او کیست؟ گفتم: ابوذر غفاری. همه گفتند: آه! پدر و مادرمان فدای ابوذر. همگی عنان مرکب‌ها را بر گردن آنها انداخته، دوان دوان خود را به ابوذر رساندند. ابوذر به آنها گفت: «بر شما مژده باد که پیامبر خدا شما را یاد کرده و از امروز شما خبر داده بود، بدانید اگر لباس بزرگی داشتم حتماً آن را کفن خود قرار می‌دادم. شما را به خدا قسم می‌دهم کسی که امیر یا رئیس جمعیتی است یا نامه‌رسان است مرا کفن نکند».

از میان جمعیت، جوانی از انصار گفت: «من دو جامه در وسایلم دارم که مادرم آن را بافته است و یک جامه هم بر تن دارم». ابوذر به او گفت: «تو مرا کفن کن»، و آن‌گاه از دنیا رفت. جمعیت او را غسل داده، کفن نمودند و ابن مسعود یا مالک اشتر بر جنازه وی نماز خواند. پس او را دفن نموده، همسر و دختر او را به مدینه بردند[۸۱].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. أنساب الأشراف، ج۶، ص۱۶۶؛ تاریخ الطبری، ج۱۱، ص۵۳۳.
  2. المغازی، ج۲، ص۸۱۹؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۳۶۷.
  3. سبل الهدی، ج۵، ص۳۱۳.
  4. الطبقات، ج۱، ص۲۱۰؛ مکاتیب الرسول، ج۳، ص۲۵۷.
  5. الانساب، ج۱۰، ص۶۴؛ المعالم الاثیره، ص۹۹.
  6. تاریخ المدینه، ج۱، ص۲۶۰؛ وفاء الوفاء، ج۲، ص۲۶۳.
  7. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۳۷۴.
  8. قاموس الرجال، شوشتری، ج۲، ص۷۲۶.
  9. ابن حجر، ج۸، ص۱۴۳ و ۳۶۹.
  10. حسینیان مقدم، حسین، مقاله «ابوذر غفاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۲۸۱-۲۸۵؛ حاجی‌زاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص۷۰ ـ ۷۱.
  11. اخبار مکه، محمد بن اسحاق فاکهی، ج۳، ص۲۱۷.
  12. اخبار مکه، محمد بن اسحاق فاکهی، ج۳، ص۲۲۶.
  13. «قَالَ النَّبِيِّ(ص): أَبُو ذَرٍّ فِي أُمَّتِي عَلَى زُهْدِ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ»؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۵۵؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۰۱.
  14. «قَالَ عَلِيٌّ(ع): وَعَى أَبُو ذَرٍّ عِلْماً عَجَزَ النَّاسُ عَنْهُ، ثُمَّ أَوْكَأَ عَلَيْهِ فَلَمْ يُخْرِجْ شَيْئاً مِنْهُ»؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۵۵؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۰۱.
  15. «وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ لَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ ذَا لَهْجَةٍ أَصْدَقَ مِنْ أَبِي ذَرٍّ يَعِيشُ وَحْدَهُ وَ يَمُوتُ وَحْدَهُ وَ يُبْعَثُ وَحْدَهُ وَ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ وَحْدَهُ»؛ تفسیر قمی، علی ابن ابراهیم قمی، ج۱، ص۵۱؛ الأمالی، شیخ طوسی، ص۷۱۰؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۲۸۳؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۳۴۳.
  16. «روى الصدوق في العيون بإسناده عن الرضا(ع) عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ(ع) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): أَبُو ذَرٍّ صِدِّيقُ هَذِهِ الْأُمَّةِ»؛ عیون أخبار الرضا، شیخ صدوق، ج۱، ص۷۰.
  17. «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): إِنَّ الْجَنَّةَ لَتَشْتَاقُ إِلَى أَرْبَعَةٍ: عَلِيٍّ وَ عَمَّارٍ وَ أَبِي ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادِ»؛ الخصال، شیخ صدوق، ص۳۰۳.
  18. «وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَمَرَنِي بِحُبِّ أَرْبَعَةٍ. قَالُوا: مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، وَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ، وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِيُّ، وَ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ»؛ قرب الإسناد، حمیری قمی، ص۵۶-۵۷.
  19. «قَالَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى(ع): إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَادَى مُنَادٍ أَيْنَ حَوَارِيُّ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَسُولِ اللَّهِ الَّذِينَ لَمْ يَنْقُضُوا الْعَهْدَ وَ مَضَوْا عَلَيْهِ فَيَقُومُ سَلْمَانُ وَ الْمِقْدَادُ وَ أَبُو ذَرٍّ»؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ج۲، ص۳۸۲.
  20. اصول کافی، کلینی، ج۲، ص۵۸۷، ح۲۵.
  21. موسوی، سید موسی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۱۸.
  22. ابن سعد، ج۴، ص۱۶۶.
  23. ابن سعد، ج۴، ص۱۶۹- ۱۶۸.
  24. ابن سعد، ج۴، ص۱۶۶.
  25. ابن سعد، ج۴، ص۱۶۸-۱۶۹.
  26. حسینیان مقدم، حسین، مقاله «ابوذر غفاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۲۸۱-۲۸۵.
  27. الطبقات الکبری، ابن‌سعد، ج۴، ص۱۶۹؛ صحیح مسلم، ج۸ ص۳۶۹؛ أسد الغابة، ج۵، ص۱۰۰.
  28. موسوی، سید موسی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۱۶؛ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص۳۶؛ راجی، علی، مظلومیت پیامبر ص ۶۶.
  29. ابن سعد، ج۴، ص۱۶۷-۱۷۰.
  30. ابن حجر، ج۱، ص۲۸۴ و ۳۱۵ و ج۸، ص۳۸۷.
  31. حسینیان مقدم، حسین، مقاله «ابوذر غفاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۲۸۱-۲۸۵؛ راجی، علی، مظلومیت پیامبر ص ۶۶.
  32. ر.ک: مستدرک حاکم ج۳، ص۳۸۴، و معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۵۷ و ابن ابی الحدید در شرح خود، ج۱۳، ص۲۲۴ ابوذر را چهارمین مسلمان ذکر کرده و چنین می‌نویسد: همه محدثان گفته‌اند که ابوبکر بعد از گروهی از مردان مسلمان شده است، وی هفت نفر را به ترتیب ایمان نام می‌برد: ۱. علی بن ابی طالب ۲. جعفر بن ابی طالب ۳. زید بن حارثه ۴. ابوذر غفاری ۵. عمرو بن عنبسه سلمی ۶. خالد بن سعید بن عاص ۷. خباب بن ارت. و می‌گوید: ابوبکر بعد از این جماعت مسلمان شد.
  33. اسد الغابه، ج۵، ص۱۸۶.
  34. موسوی، سید موسی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۱۵ و دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص۱۱۱؛ واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوذر غفاری»، دانشنامه امام رضا ج۱، ص ۵۰۶-۵۱۴؛ ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۱، ص۹۰-۹۲.
  35. ابن سعد، ج۴، ص۱۶۸ و ۱۷۰.
  36. ابن عساکر، ج۶۶، ص۱۷۴.
  37. ابونعیم، حلیه، ج۱، ص۵۳.
  38. طبرانی، ج۲، ص۱۴۸.
  39. کلینی، ج۸، ص۲۹۹-۲۹۷.
  40. واقدی، ج۳، ص۴۱۹.
  41. طبرانی، ج۶، ص۶۰.
  42. ابن شهرآشوب، ج۲، ص۳۲.
  43. حسینیان مقدم، حسین، مقاله «ابوذر غفاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۲۸۱-۲۸۵؛ حاجی‌زاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص ۷۲ ـ ۷۳.
  44. ابن هشام، ج۳، ص۲۱۳ و ۳۰۲.
  45. ابن حجر، ج۴، ص۶۱۹.
  46. صدوق، امالی، ص۴۲۶.
  47. ر.ک: واقدی، ج۲، ص۵۷۱.
  48. حسینیان مقدم، حسین، مقاله «ابوذر غفاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۲۸۱-۲۸۵؛ حاجی‌زاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص ۷۲ ـ ۷۳.
  49. . انساب الاشراف، ج ۵، ص ۱۸.
  50. العقدالفرید، ج ۴، ص ۲۴۰.
  51. . انساب الاشراف، ج ۵، ص ۱۸.
  52. الفتوح، ج ۲، ص ۵۵۹.
  53. ر.ک: واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوذر غفاری»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۶۶۵.
  54. واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۰۰؛ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۱، ص۲۹۴.
  55. موسوی، سید موسی، مقاله «ابوذر غفاری»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص ۲۳.
  56. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۱، ص۹۲.
  57. موسوی، سید موسی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۲۴؛ ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۱، ص۹۲-۹۳.
  58. الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۱۰۰ – ۹۷.
  59. موسوی، سید موسی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۲۵.
  60. بلاذری، أنساب، ج۲، ص۱۱۸؛ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۱؛ آبی، ج۲، ص۷۷.
  61. کلینی، ج۸، ص۲۴۵
  62. صدوق، امالی، ص۲۷۴.
  63. کلینی، ج۲، ص۲۴۴.
  64. ابن سلام، ج۴، ص۳۴؛ ر.ک: ابن عبدالبر، ج۱، ص۳۲۱.
  65. ابن بطریق، ص۱۲۰.
  66. حسینیان مقدم، حسین، مقاله «ابوذر غفاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۲۸۱-۲۸۵.
  67. «و آنان را که زر و سیم را می‌انبارند و آن را در راه خداوند نمی‌بخشند به عذابی دردناک نوید ده!» سوره توبه، آیه ۳۴.
  68. جهت مطالعه بیشتر ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۶.
  69. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۱، ص۹۵-۹۶.
  70. انساب الأشراف، بلاذری، ج۵، ص۵۴۲؛ البلدان، ابن الفقیه، ص۴۴۳.
  71. تاریخ الطبری، طبری، ج۴، ص۲۸۳.
  72. الفتوح، ابن اعثم، ج۲، ص۳۷۴؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۳۷.
  73. موسوی، سید موسی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۳۱؛ ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۱، ص۹۶؛ حاجی‌زاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص۷۵.
  74. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۳۱، ص۱۸۰، به نقل از واقدی.
  75. موسوی، سید موسی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۳۴.
  76. ربذه در نزدیکی مدینه و در سر راه حجاج به طرف مکه معظمه قرار دارد و فاصله‌اش با مدینه منوره در حدود سه روز است. معجم البلدان، یاقوت حموی، ج۳، ص۲۴.
  77. موسوی، سید موسی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۳۶؛ ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۱، ص۹۸ـ ۱۰۰.
  78. الأمالی، شیخ طوسی، ص۷۱۰؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۴۰۵.
  79. موسوی، سید موسی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۳۹.
  80. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۵۵.
  81. موسوی، سید موسی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۴۴؛ ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۱، ص۱۰۱-۱۰۴؛ واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوذر غفاری»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱، ص ۶۶۸؛ حاجی‌زاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص۷۷؛ محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۲۳.